بازخوانی مفهوم موعود در دین زرتشتی
اشــاره
موعود منجیِ آخرالزّمان در جهانبینی و معادشناسیِ زرتشتی جایگاهی ارجمند دارد و بههمین جهت از آن بسیار گفته و نـوشتهاند. بـا ایـن وصف، کنکاشها درباره ماهیت و مفهومِ اندیشه نجاتبخشی در باورهای مزدیسنایی اقناعکننده نبوده و هنوز شناخت کاملی از آن بـهدست نیامده است. از اینرو، در نوشتار حاضر کوششی رفته تا با بازخوانیِ مباحثِ مربوط بـه موعود زرتشتی، جنبههای نـاگفتهای از آن وانـمایی شود.
مزدیسنان موعود یا منجی را «سوشیانت یا سَئوشیَنْتَ»(۱) نام کردهاند. این واژه اسم فاعلِ مضارع از ریشه «su» و «sav»، به معنی «سود» بوده(۲) که به «آن کسی که سود خواهد رساند» و نیز «رهاننده» ترجمه شده اسـت.(۳)
در متون دینیِ زرتشتی، هنگامیکه از اوستا تا کتبِ متأخّر به پیش برویم، متوجه میشویم که مفهومِ «سوشیانت» یا همان منجی از لحاظ کمّی و کیفی بسطِ روبهتزایدی
______________________________
Sošyãnt یا ۱٫ Saošyanta
۲٫ ر.ک: گئو ویدن گرن، دینهای ایران، ص ۱۲۹٫
۳٫ ایـن مـعنا در واقع از نصّ اوستا مستفاد میشود؛ ر.ک: اوستا، فروردینیشت، بند ۱۲۹؛ نیز به: ابراهیم پورداوود، سوشیانت موعود مزدیسنا، ص ۸٫
پیدا کرده است. برای درک بهترِ موضوع، جایگاه و تعریف «سوشیانت» را به ترتیب در اوستا و سایر منابع زرتشتی وارسـی مـیکنیم.
«سوشیانت» درگاثاها(۱)
در گاثاها، که آنها را سرودههای زرتشت میشمارند، واژه «سوشیانت» در دو صیغه مفرد و جمع استعمال شده است. به عقیده غالبِ پژوهندگان، کاربردِ شکلِ مفردِ این واژه در گاثاها بر شخصِ زرتشت دلالتـ دارد:(۲)
ایـ مزدا!
چگونه دریابیم که تو در پرتوِ «اَشَهْ»(۳) برهمگان و برآنان که سَرِ آزار مرا دارند، فرمان میرانی؟
مرا به درستی از هنجارِ «مَنِشِ نیک»(۴) بیاگاهان. «سوشیانت» باید بداند که پاداش وی چهسان خواهد بود (یـسنههات ۴۸، بـند۹).
… «کـِیْ گُشتاسپ»(۵) هوادارِ «زرتشتِ سْپیتْمان»(۶) و «فـْرَشوشتَر»(۷)، راهـِ راسـتِ دینی را برگزیدهاند که «اهوره» به «سوشیانت» فرو فرستاد (یسنای ۵۳، بند۲).
______________________________
۱٫ گاثاها یا گاهان، عنوان کلّی هفده سرود از هفتاد و دو سرود ابتدای اوسـتای فـعلی، مـوسوم به «یَسنَه» است که به اعتقاد محققّان، تـوسط زرتـشت خلق شدهاند. این سرودها در پنج گروه موسوم به «گاه» ترتیب یافته و عبارتاند از: «اَهونَودَگاه»، «اُشْتَوَدگاه»، «سِپَنتْمَدْگاه»، «وُهوخشْتَرگاه» و «وَهیشتوایشتگاه».
۲٫ درباره ایـن اعـتقاد و دلایـل آن ر.ک: مری بویس، تاریخ کیش زرتشت، ج ۱، ص ۳۲۵٫ نیز به: ابراهیم پورداوود، پیشین، ص ۹٫
۳٫ دربـاره معنای اَشَه (Aša)، اجماع قاطعی وجود ندارد، ولی معمولاً آنرا راستی، حقیقت، نظم و ترتیب کامل، قانون ابدیِ آفرینش و میزانِ مـقرّر مـزدایی دانـستهاند. از همینرو، بیشتر مترجمانِ اوستا ترجیح دادهاند که این واژه را بههمان صورت اصـلی نـقل کنند.
۴٫ مَنِشِ نیک برگردانِ وُهومَنَ یا بهمن است که در آموزههای زرتشتی یکی از اَمشاسپَنْدان (Amašaspanta) بهشمار میآید. ایـن امـشاسپندان کـه نزدیکترین مینویان به اهورهمزدا هستند، عبارتاند از: «بهمن»، «اردیبهشت»، «شهریور»، «سپندارمذ»، «خرداد» ، «امـرداد» و «سـپندمینو». دربـاره چند و چونِ این مینویان و کارکردهای آنان ر.ک: آر. سی. زینر، طلوع و غروب زرتشتیگری، صص ۵۶ ـ ۶۳٫
۵٫ کِیْ گـُشتاسب یـا کـِیْ ویْشتاسْپَ (Vistãspa)، آخرین فرمانروا از سلسله کیانیان است که با گرویدن به زرتشت درگیر نبردهای زیـادی بـا همسایگانِ کافر خود شد. او در ادبیات زرتشتی مقامی بس شامخ و ستایششده دارد.
۶٫ سْپیتْمان Spitmãn (در اوستا: سـْپیتامَ Spitãma) نـام خـاندانِ زرتشت است. ظاهراً سپیتمه به معنای «از نژاد سفید» یا «از خاندان سفید» است. در کتاب بـندهشن، سـپیتمان نیای نهمِ زرتشت شمرده شده است.
۷٫ فرشوشتر Frašuštar (به معنی دارنده شترِ کارآمد وراهـوار) نـام پدرزنـِ زرتشت و یکی از نخستین پیروان اوست.
علاوه بر این، در گاثاها، سوشیانت به شکل «جمع» هم آمـده و بـهنظر میرسد در این حالت، به آیندگانی اشاره دارد که با بهرهمندی از «منِش نیک»، راهـِ زرتـشت را پی خـواهند گرفت:(۱)
ای مزدا!
چنین خواهد بود «رهانندگان سرزمینها» (= سوشیانتها)، که با «منش نیک» خویشکاری میورزند و کـردارشان بـر پایـه «اَشَهْ» و آموزشهای تو است. بهراستی آنان به درهم شکستنِ خشم(۲) برگماشته شـدهاند (یـسنههات ۴۸، بند۱۲).
به این ترتیب، در گاثاها هنوز سوشیانت چهرهای مرتبط با پایان گیتی، «فْرَشْگِرْد»(۳) و داوریِ انجامین نـیست، بـلکه چون اصطلاحی عامّ و آشنا، برای همه آن نیکنفسانِ منتَظَری بهکار رفته است کـه زرتـشت نیز در شمارِ آنان قرار دارد.(۴)
در واقع، کاربردِ مـفهومِ سـوشیانت در گـاثاها کاملاً با آنچه بعدها ــ و در متون دینیِ زرتـشتی ــ شـاهد آن خواهیم بود، متفاوت است؛ زیرا در این سرودهها بههیچوجه از نقشآفرینیِ او در فرجام جهان یاد نـشده و حـتی میتوان گفت که در گاثاها، سـوشیانت بـیشتر نمودی ایـن دنـیایی و خـاکی دارد. برای مقایسه، به این سرودهای زرتـشت راجـع به پایانِ گیتی نگاه کنید که در آنها هیچ اشارهای به سوشیانت نـشده اسـت:
ای هوشمندان!
بشنوید با گوشها [ی خویش] بـهترین [سخنان] را و ببینید با مـنشِ روشـن و هر یک از شما – چه مـرد و چـه زن – پیش از آنکه رویدادِ بزرگ به کام ما پایان گیرد، از میان دو راه، [یکی را] برای خـویش بـرگزینید و این [پیام] را [به دیگران [بـیاموزید (یـسنههات ۳۰، بـند۲).
______________________________
۱٫ درباره این نـظریّه ر.ک: مـری بویس، پیشین، ص ۳۲۶ و نیز: ابـراهیم پورداوود، پیـشین، ص ۱۰٫
۲٫ احتمالاً مقصود دیوِ «خشم» (= ائِشْمَ Aešma) است؛ از او شریرتر نداریم. معمولاً از او با صفتِ «خونین درفش» یـاد مـیشود و از جمله اسپاهبدان اهریمن در شمار است. بـدکرداران بـه او روی میآورند و پرهـیزگاران در نـابودیاش مـیکوشند.
۳٫ در ادبیات دینی زرتشتی، فـرشگرد Frašgird (در اوستا: فْرشوکِرِتی FrašukƏrƏti) به جهان نوساخته دوره دوازده هزار ساله گیتی و برقراری جاودانه پرهیزگاری میگویند که خـود بـه مدد خیزش سوشیانتها و پاککردنِ جهان از اهـریمنان پدیـدار مـیشود.
۴٫ ر.ک: تـاریخ ایـران کمبریج، ج ۳، ق ۱، ص ۴۶۶٫
آنگاه شـکست و تـباهی بر «دُروج»(۱) فرو خواهد آمد و آنان که به نیکنامی شناخته شدهاند،به آرزوهای خویش خواهند رسید و بـه سـرایِ خـوشِ «منش نیک» و «مَزْدا»(۲) و «اَشَهْ» راه خواهند یافت (یـسنههات ۳۰، بـند ۱۰).
ای اهـوره!
ایـن [هـمه] را از تـو میپرسم: بهدرستی [بازگوی] که چگونه گذشته است و چگونه خواهد گذشت؟ اَشَوَنان و پیروانِ «دُروج» را چه پاداش و پادافرهای در دفترِ زندگانی نوشته خواهد شد؟
ای مزدا!
این [همه] در شمار پسین چگونه خواهد بود؟ (یسنههات ۳۱، بند۱۴).
… مـن چنین کسانی را به نیایش تو رهنمون خواهم شد و همه آنان را از «گذرگاهِ داوری»(۳) خواهم گذراند (یسنههات ۴۶، ۱۰).
ای مزدااهوره!
اینک تو را و «اشه» و «بهترین منش» و «شهریاری مینُوی» را میستایم و نیایش میگزارم.
من خواهانم که رهروِ راه [راسـت] بـاشم [و] در «گَرْزْمان»(۴) به گفتار رادمردان [تو] گوش فرا دهم (یسنههات ۵۰، بند۴).
مزدی که «زرتشت» به «مَگَوَنانْ»(۵) نوید داده، در آمدن به «گَرْزْمان» است، آنجا که از آغاز سرای «مزدااهوره» بوده است (یسنههات ۵۱، بـند ۱۵).
سـرودهای فوق، بهوضوح نشان از بشارتِ آمدنِ روز قیامت و غلبه نیکی بر بدی، پُل داوری (= پل چینوت یا صراط) و بهشتِ برین دارد؛ امّا در هیچکدام از این سرودههای
______________________________
۱٫ دروج یا دروگ Drug، نام مادّهدیوِ دروغ و نـادرستی و پیـمانشکنی است که گاه در معنای دیـنِ «دیـوپرستی» به کار رفته است.
۲٫ مزدا Mazdã به معنی هوشیار و دانا و آگاه است و «اهوره مزدا» را میتوان سرور دانا یا خداوندگارِ آگاه ترجمه کرد. در اوستا گاه خـدا را فـقط با لفظ مزدا خـطاب کـردهاند.
۳٫ مقصود پلِ چْینْوَت Chinvat (یا چْینوَدْ) است که به اعتقاد زرتشتیان، روانِ هر یک از مردمان، در چهارمین روزِ پس از مرگ، باید از آن بگذرد تا بعد از آشکار شدن کردارهای نیک و بد، روانه بهشت یا دوزخ شود.
۴٫ گَرْزْمان یـا گـَرودِمانَ Garo demana به معنی خانه سرود یا سرای نیایش و به عبارت دیگر بهشت و بارگاه اهورهمزدا است.
۵٫ درمعنای واژه مگونان اختلاف است. برخی آنرا از ریشه «مغ» و به معنی «انجمن برادری مغان» دانستهاند. نـگارنده بـا کسانی کـه مگونان را به «انجمن پذیرندگان و پیروان پیام و آموزش زرتشت» ترجمه کردهاند، موافق است.
مربوط به آخرت کارکردی بـرای سوشیانت پیشبینی نشده است.
براین اساس، میتوان نتیجه گرفت که کـاربردِ سـوشیانت در گـاثاها بهگونهای کاملاً مشهود عامّ و غیرمبتکرانه بوده؛ و چنان مینماید که زرتشت در این سرودهها از واژه مذکور به مثابه مفهومی آشـنا یـا قابلِ درک برای مردمانش بهره جسته است. این نکته را با مروری بر گاثاها بـیدشواری مـیتوان دریـافت؛ زیرا جنبههای انقلابیِ آموزههای زرتشت، چون طردِ همهجانبه دَئْوِهها (= دیوان) و نفیِ شرابخواری، ممنوع کردنِ قـربانیهای خونین و ارادتِ یکپارچه او به اهورهمزدا، همواره تمایزی قابل شناخت داشتهاند. اینهمه در حالی اسـت که در گاثاها، نه فـقط مـفهومِ «منجی»، در مقایسه با آنچه گذشت، دقیقاً تبیین نشده، بلکه زرتشت با سوشیانت نامیدنِ خود و آنان که خواهند آمد، از این واژه بهشکلی غیراختصاصی بهره گرفته است. بهعبارت دیگر، با توجه به شیوه و کـاربردِ واژه سوشیانت در گاثاها، میتوان گفت که مفهوم موعود دستاوردِ ابتکار یا رسالتِ زرتشت نبوده است.
«سوشیانت» در «یشت»ها(۱)
برخلاف گاثاها، سوشیانت در یشتها تعریفی کاملاً اختصاصی دارد که شناختِ موجزی از او به دست میدهد:
۱٫ در فـروردین یـشت (بند ۱۲۸) فْرَوَشیِ(۲) سه تن که براساس متون متأخّر زرتشتی سوشیانت دانسته شدهاند، به نیکی ستوده شده است:
فروشی پاکدین «اوخشیَت اِرِتَ»(۳) را میستاییم.
______________________________
۱٫ یشت Yašt به هر یک از ۲۱ سرودی میگویند که مـجموعاً سـومین و بلندترین بخش اوستای کنونی را تشکیل میدهند. این یشتها در ستایش ایزدان کهن ایرانیاند که روزهای هر ماه به نام آنان نامگذاری میشد. بیشتر اندیشهمندان براین باورند که مضامین اصلی یـشتها بـرگرفته از اعتقادات کهن آریاییان است و الحاق آنها به اوستا نشانه تلاش برای آشتی دادن آموزههای زرتشت با کیش کهن است. واژه «یَشْتَرْ Yastar» به معنی نمازگزار و پرستنده و همچنین واژههای «جشن» و «یزد» از ریـشه «یـشت» بـه یادگار ماندهاند.
۲٫ فروشی Fravašiیا فـْرَوَهرْ Fravahr یـا فـُروهَر، به قالب مثالیِ آفریدگان نیک و ندرتاً پلید میگویند که روح و تن، بر اساس آن خلق شدهاند. در مزداپرستی، طلب یاری از فروشیها برای برکت زنـدگی و دفـاع در مـقابل دشمنان جایگاه خاصّی دارد و «فروردینیشت» در ستایش آنان است.
۳٫ اوخـشیت ارتـ Uxšyat ƏrƏta در زبان پهلوی «اوشیدَر» و در فارسی «هوشیدَر» خوانده میشود و به معنی «پروراننده پرهیزگاری» است.
فروشی پاکدین «اوخشیَت نِمَ»(۱) را میستاییم.
فروشی پاکـدین «اَسـْتَوَتْ اِرِتـَ»(۲) را میستاییم.
(درباره زمان و ترتیب ظهور این موعودها، در این یشت و سـایر قسمتهای اوستا، هیچگونه اشارهای وجود ندارد. لیکن خواهیم دید که این موضوع در کانونِ ادبیات رمزی و پیشگویانه زرتشتیگری مـتأخّر قـرار دارد.)
۲٫ در زامـیادیشت (بند ۹۲)، سخن از ظهورِ سوشیانت از دریاچهای به نام «کیانسیه»(۳) رفته است:
بـدان هـنگام که «اَسْتَوَتْ اِرِتَ»، پیکِ مزدااهوره، پسرِویسْپَ تَئورْوَیری(۴) از آب دریاچه کیانسیه برآید …
۳٫ سوشیانت دارای فِرّکیانی(۵) و لذا شایسته فرمانروایی اسـت:
بـدان هـنگام که «اَسْتَوَتْاِرِتَ»، پیکِ مزدااهوره… برآید، گرزی پیروزیبخش برآورد، [همان گرزی] که فـریدونِ دلیـر(۶) هـنگام کشتنِ «اَژیدَهاکَ»(۷) داشت؛ [همان
______________________________
۱٫ اوخشیتنم Uxšyat nemah در زبان پهلوی «اوشیدرماه» و در فارسی «هوشیدرماه» خوانده میشود و به مـعنی «پرورانـنده نـماز» است.
۲٫ استوت ارت Astavat ƏrƏta به معنی کسی است که مظهر و پیکرِ قانون مقدس باشد.
۳٫ بـه تـصریح مرحوم پورداوود و نیز بیشتر پژوهندگان، مقصود از کیانسیه همان دریاچه هامون کنونی است. ر.ک: سوشیانت مـوعود مـزدیسنا، صـص ۱۹ ـ ۲۳٫
۴٫ ویسپ تئورویریVispa-taurvairi ، نام مادر سوشیانت است. آن را به «برهمگان پیروز» معنی کردهاند. نام دیگر او، «اِرِدَت فـِذْری» (= کـسی که آبروی پدر باشد) است.
۵٫ فرّ یا خوِرنه یا فَرّه یا خُرّ، فروغ یـا مـوهبتی ایـزدی است که هر کس از آن بهرهمند بشود، برازنده سروری و سالاری گردد، به شهریاری رسد و آسایشگستر و دادگـر بـشود. در اوستا معمولاً از دو فرّ یاد میشود:«اَیریَنِمْ خَورنُ» (= فرّایرانی) و «کَوئِنِمْ خَوِرنُ» (= فرّکیانی). فـرّایرانی خـِرَد و دارایـی نیک میبخشد و دشمنان ایران و اهریمنان را درهم میشکند، و فرّکیانی بهره ناموران و شهریاران و اَشَوَنان میشود تا از پرتـو آن بـه رسـتگاری و کامرایی برسند. افتخار بهرهمندی از فرّکیانی، پس از گشتاسپ شاهکیانی، نصیب هیچکس نشده ولی اهـورهمزدا آن را بـرای ایرانیان ذخیره کرده تا در آخرت آن را به سوشیانت عطا کند. اوستا زرتشت را فرّهمندترین کس دانسته است.
۶٫ فـریدون در اوسـتا، «ثْرَئِتونَ» Thraetãona پسرِ «اَثْویَهْ» Athwya نام دارد. او در زمره اساطیر هندوایرانی است. مشابه ودایی او تریت Tritaنـام دارد کـه همچون فریدون اژدهایی به نام وریسوَروپَ Vrisvarupa را مـیکشد. در واقـع، قـهرمانی که مار یا اژدهایی را به قتل مـیآورد، بـنمایهای است که در اساطیر بسیاری از ملل یافت میشود. در متون زرتشتی، به جز اوستا، آمـده اسـت که فریدون جهان را میان سـه پسـرش، سلم و تـور و ایـرج، تـقسیم کرد.
۷٫ اَژیدَهاکَ Azi Dahãka یا همان ضحّاک، در اوسـتا (= هـات ۹ یا هَومیشت، بند ۸؛ نیز زامیادیشت بند ۳۷)، نام اژدهایی سه کلّه و سه پوزه و شـش چـشم است که میخواهد جهان را از مردمان تـهی کند. تحوّل او، که در اوسـتا خـطرناکترین مخلوق اهریمن دانسته شده، بـه مـردی تازی و دیوسیرت که دو مار بر دوش داشت و هر روز مغز دو جوان را خوراک آنان میکرد، در ادبـیات مـتأخّر زرتشتی رخ داده است و خود موضوع تـحقیقی جـذّاب و پرکـشش است.
گرزی] کـه افـراسیاب تورانی(۱) هنگام کشتن «زِیـْنْ گـاوِ» دُرْوَنْد(۲) داشت؛ که کِیْ خسرو(۳) هنگام کشتنِ افراسیاب داشت؛ که کِیْ گشتاسپ آموزگارِ اَشـَه بـرای سپاهش داشت.
او بدین [گرز]، دروج را ازینجا ــ از جـهان اَشـَهْ ــ بیرون خـواهد رانـد (زامـیادیشت، بندهای ۹۲ و ۹۳).
۴٫ سوشیانت و یارانش، نـیکنفسانی هستند که سعادتِ مادّی و معنوی را برای جهانیان به ارمغان خواهند آورد:
یاران «اَسْتَوَتْاِرِتَ» پیروزمند بهدرآیند: آنـان نـیکاندیش، نیکگفتار، نیککردار و نیکدیناند و هرگز سخن دروغـ بـر زبـان نـیاورند (زامـیادیشت، بند ۹۵).
منش بـد شـکست یابد و منش نیک برآن چیره شود.
[سخن] دروغْگفته، شکست یابد و سخنِ راستْگفته، برآن چیره شود.خـرداد و اَمـرداد،(۴) گـرسنگی و تشنگی، هر دو، را شکست دهند.
اَهریمنِ ناتوانِ بـَدْکُنِش رو در گـریز نـهد (زامـیادیشت، بـند ۹۶).
بـه این ترتیب و مجموعاً، در «یشتها» مفهومِ سوشیانت با فرجام محتومِ گیتی و هنگام غلبه نهایی نیکی بر بدی پیوندی آشکار یافته است؛ هر چند که هنوز از هنگامِ ظهور او و چـگونگیِ کنشهایش صحبتی در کار نیست.
______________________________
۱٫ افراسیاب در اوستا «فْرنگْرَسْیَن» Frangrasyan نام دارد که به معنی هراسانگیز است. صرفنظر از شخصیت شاه ــ پهلوان او در برخی از بخشهای اوستای نو و نیز کتب دوره اسلامی، چنان معلوم است که او در دوران کهن مـنشی اسـاطیری داشته که خود یادگاری از فرهنگ هندواروپایی است. او در این کالبد دیرینه، نه یک شاه ــ پهلوان، که در شمار اژدهایان و دیوان است و دخیل در نبردهای کیهانی میان ایزدان و اهریمنان. از طرف دیگر، کارنامه او بـه تـمامی سیاه و تاریک نیست، زیرا او به خواهش ایرانیان زینگاوِ دُرْوَنْد را در هم شکست و ایران را از شرّ وی رهانید.
۲٫ زینگاو یا زَینیگو zainigav نام یکی از دشمنان ایران است کـه افـراسیاب او را به درخواست بزرگان ایران از پای درآورد. بـه نـوشته بندهشن، «زِینگاو» از تازیان بود که شاهیِ ایرانشهر را از آن خود ساخت. این نام را «دارنده گاو زنده» معنی کردهاند و «دُروند» را دروغپرست و گمراه و ناپاک گفتهاند.
۳٫ کی خسرو پسـر سـیاوش است که انتقام قـتلِ نـاجوانمردانه پدر محبوبش را از افراسیاب ستاند. او در فرجام کارش از دیدهها ناپدید شد و در سلک «باشندگان» درآمد.
۴٫ خرداد یا هَورْوَتاتَ Haurvatãta یکی از جلوههای مینوی اهورهمزدا و به معنی «رسایی و کمال» است. امرداد یا اَمْرِتاتَ Ameretãta جلوهای دیگر از مزدا و مـظهرِ «جـاودانگی و بیمرگی» است.
بههرحال، چنانکه دیدیم، در زامیادیشت سخن از سه موعود رفته است. در این یشت نکاتی وجود دارد که نشان میدهد مباحث مربوط به سوشیانت بهراستی قدمتی ورای انتظار دارند. از جمله، باید به تـوصیفی کـه از «افراسیاب» در آنـ و در کنار سوشیانت شده، توجّه کرد؛ زیرا در یشتِ مذکور این دشمن مشهورِ تورانی چندان بَدْسِگال و اهریمنی تصویر نـشده، بلکه حتّی او با کشتنِ «زِین گاوِدُرْوَنْد»، همچون دیگر فرّهمندان ذکر شـده، بـهواقع نـاجیِ ایرانزمین گشته است. این امر میرساند که ترسیم چهرهای مخوف از افراسیاب تحوّلی است که بایستی حداکثر در آغـازِ زرتـشتیگری انجام شده باشد(۱) و درست بههمین خاطر است که جنگافزارِ پیروزیبخشی را که سوشیانت بـا آن دروغ را سـرکوب مـیکند، در کفِ او هم میبینیم. همچنین باید از سرنوشتِ «اَژْی دَهاکَ» در زامیادیشت یاد شود که برخلاف آنچه بعدها رایـج شد، اینجا توسط فریدون کشته شده است(۲) (میدانیم در اساطیر ایرانی سخن از به زنـجیر کشیدهشدنِ او در البرزکوه و سپس خـروجش در پایـان دنیا رفته است). بنابراین، میتوان باور داشت که این بند از زامیادیشت از لحاظِ مضمون بسیار قدیمی است(۳) و لاجرم باور به سوشیانت در آن نشان از جهانشناختِ آریاییان اوّلیهای دارد که باری، منتظرِ ظهور قهرمانی از نسلِ پهـلوانان اساطیریشان میبودهاند تا بدیها را از میان بردارد.
موضوع قابل ذکر دیگر، اشاره این یشت به از میانرفتنِ گرسنگی و تشنگی، خود حکایت از دغدغههای مردمان اوّلیهای دارد که با پدیده کشاورزی و آبیاری ناآشنا بوده و شاید بـه انـدازه بدیهای اخلاقی از غلبه آنها نگرانی داشتهاند.
بنابراین، در یشتها سوشیانت را در امتدادِ سلسله قهرمانان اساطیری و حتی بقیهالسیفِ آنان میبینیم؛ او در عین آنکه آرمانهای زرتشتی چون غلبه بر منش بد و اهریمن را به انجام مـیرساند، نـقطه اوجِ پهلوانان و حماسهآفرینان هم هست. اینهمه با روح کلّیِ یشتها هماهنگی کاملی دارد؛ زیرا در این سرودهها همواره کوششِ قابل
______________________________
۱٫ ر.ک: تاریخ کیش زرتشت، ج ۳، ص ۳۸۸٫
۲٫ در «هَوم یشت» (بند ۷ و ۸) نیز سخن از کشته شدن اژی دهاک رفـته اسـت: «فریدون از خاندان توانا… آن که اژی دهاک را فرو کوفت؛ [اژی دهاک [سه پوزه سه کلّه شش چشم را، آن دارنده هزار [گونه]…»؛ همچنین ر.ک: زامیادیشت، بند ۳۷٫
۳٫ درباره دیگر شواهدی که زامیادیشت را در زمره کهنترین یشتها قرار مـیدهند، ر.ک: آرتـور کـریستن سن، مزداپرستی در ایران قدیم، صـص ۷۸ – ۸۲٫
تـشخیصی بـرای آشتیدادنِ باورهای کهن آریایی با آموزههای زرتشت دیده میشود.(۱) به سخن دیگر، بندهای ذکر شده از زامیادیشت در واقع تلاقیِ باورهای کهنِ آریـایی راجـع بـه سوشیانتِ پهلوان با دینمداریِ پس از زرتشت را نشان میدهد.
سـوشیانت در مـتون زرتشتی پس از اوستا
برخلاف اوستا، اندیشه سه موعودی که از پی هم خواهند آمد، در متون دینیِ زرتشتی چون «بُندَهِشْن»(۲)، «دینکِرْت»(۳)، «زَنْدِوُهومَنیَسْنْ»(۴) و «جـاماسب نـامه»(۵) و غـیره… با گسترش فوقالعادهای مطرح شده و شاخ و برگ فراوانی یافته اسـت.(۶) برای آگاهی از روایات این منابع و بهطور بسیار خلاصه:(۷)
در جهانبینیِ زرتشتی، آغاز و انجام آفرینش در زمانی محدود به دوازده هزار سـال انـجام مـیگیرد که خود به چهار دوره سههزار ساله تقسیم میشود. در سه هـزاره نـخست، گیتی روحانی و مینوی بود و میان قلمرو روشنِ اهورهمزدا و قلمرو تاریکی اهریمن خلاء حایل بود. در این خـلال، اهـورهمزدا بـا دانش کامل خود از وجود اهریمن آگاه بود؛ لیکن اهریمن به دلیل نـادانی از جـهان روشـن اهورهمزدا خبری نداشت. در فرجامِ سه هزاره اوّل، بارقهای از نور که از مرز تاریکیها گذشت، اهریمن را از وجـود جـهانی دیـگر آگاه کرد و او بر قلمرو اهورهمزدا یورش آورد، لیکن چون خویش را ناتوان دید، «ضدّ
______________________________
۱٫ در این بـاره ر.ک: آر.سـی زینر، طلوع و غروب زرتشتیگری، صص ۱۰۹ ـ ۱۱۲.
۲٫ بندهشن را میتوان به «آفرینش آغازین» معنا کرد و خـود عـنوانِ کـتابی است که در قرن سوّم هجری توسط «فَرنبغ دادَگی» گردآوری شده است. این کتاب عـلاوه بـر مباحثی در چگونگی خلقت، اشاراتِ مفصّلی به نجوم دارد.
۳٫ دینکرت یا دینکرد بزرگترین و مهمّترین کـتاب زرتـشتی اسـت که در اصل مشتمل بر نُه دفتر بوده است. امروزه دو بخشِ نخستین آن در دست نیست. مؤلفان آنـ یـکی «آذر فرنبغ» بوده و دیگری «آذرباد» نام داشته، که این دوّمی کتاب را از نو تـحریر و تـکمیل و تـصحیح کرده، و نیز دفتر نهم را برآن افزوده است. تاریخ انشای دینکرت را قرن سوّم هجری دانستهاند.
۴٫ ایـن کـتاب در اصـل براساس «بهمن یشت» تألیف شده و مشتمل بر پیشگوییهایی از دوره آخرالزّمان است. بـه اعـتقاد برخی محققّان، زمان نگارش نسخه اصلی آن را باید در دوران پیش از اشکانیان جستوجو کرد؛ در این باره ر.ک: تاریخ ایران کـمبریج، ج ۳، ق ۱، ص ۲۷٫
۵٫ مـوضوع این کتاب پیشگوییهای جاماسپ، وزیر زرتشتیِ گشتاسپشاهِ کیانی، درباره وقایع آخرالزّمان اسـت.
۶٫ بـاید دانست که این منابع در شرح پارهای جـزئیات بـا هـم اختلافاتی دارند ولی در کلیّات یکی هستند.
۷٫ منابعی کـه در نـوشتن این یادآوری از آنها بهره جستهام عبارتاند از: تاریخ ایران کمبریج (ج ۳)؛ زندِ وهومن یسن (گـزارش صـادق هدایت)؛ اساطیر ایرانی (جان هـینلز)؛ پژوهـشی در اساطیر ایـران (مـهرداد بـهار)؛ نخستین انسان و نخستین شهریار (آرتور کـریستنسن).
آفـرینش» خویش را آغاز کرد و در مقابل آفریدههای اهورایی، بدکاران و دیوان را در عالم مینویِ خویش بـهوجود آورد. در سـه هزاره دوم، غلبه نسبی با اهورهمزدا شـد، زیرا او دعایی بر زبـان آورد و اهـریمن و دیوانِ آفریده او را بیهوش کرد. در ایـن فـرصت، اهورهمزدا به آفرینش گیتی پرداخت؛ او آسمان و زمین و آب و پیشنمونههای انسان (یعنی کیومرث) و چارپایان و گـیاهان را پدیـد آورد، تا آنکه در پایان این هـزاره، زنـی بـدکاره به نام جـَهی اهـریمن را از بهتزدگی بیرون آورد و او را ترغیب کـرد تـا به جهان روشنیها یورش آورد. این گونه، سه هزاره سوم و چهارم به حالت «آمیخته» درآمـد: آمـیختگیِ میان نیکیها و بدیها ،…، سراسر سه هـزاره سـوم به خـیزش شـاهان پیـشدادی، سلطه هزار ساله اژیـدهاک و شهریاری کیانیان گذشت تا عاقبت در ابتدای آخرین سه هزاره (یعنی هزاره چهارم)، زرتشت پا به عـرصه وجـود نهاد. باور زرتشتی چنان است کـه در ایـن دوره، عـاقبت بـدیها شـکست قطعی میخورند و گـیتی از ریـم آنها پالوده میشود. در پایان هر هزاره از این دوره، سوشیانتی از تخمه زرتشت برای یاری دینبِهی(۱) و مسلّم گردانیدن شکست دشـمنان ظـهور مـیکند.
در پایان هزاره دهمِ خلقت (= اولین هزاره از سـه هـزاره چـهارم)، «پَشـوتَنْ»(۲)، پسـر شـاه گشتاسپ کیانی، ظهور میکند و رهبری مؤمنان را بهدست میگیرد. وی با یاری صدوپنجاه مردِ پرهیزگار و شماری از ایزدان، نیروهای اهریمن را خواهد شکست و جهان را از آلودگی پاک خواهد کرد. به این تـرتیب، راه برای زاده شدنِ «اوخشیَتاِرِتَ» (= اوشیدَر یا هوشیدَر)، یا نخستین تن از سه پسرِ رهاییبخش زرتشت هموار میشود.(۳) هوشیدر سپاهی نیرومند بر گردِ خود فراز میآورد و در نبردی سهمگین تبهکاران را درهم میشکند و دین زرتـشت را دوبـاره زنده میگرداند. هزاره یازدهم، دوره «اوخشیَت نِمَهْ» یا دوّمین رهاییبخش است. در این هزاره، دیو مَلْکوش (در اوستا: مَهْرکوسَ(۴)) ظاهر
______________________________
۱٫ مقصود دین زرتشتی است.
۲٫ Pašutan
۳٫ زایِش هر سه سوشیانت از یک الگو تبعیت مـیکند: مـادران آنها در آب دریای کیانسیه به هنگام تنشویی، از نطفه زرتشت، که در آن آب و توسط فروشی ۹۹۹۹۹ انسان درستکار محفوظ مانده بود، باردار میشوند.
۴٫ Mahrkusa
میشود و توفان سهمگینی از تگرگ و بـرف پدیـد میآورد که همه آفریدگان را نـابود مـیسازد. امّا مردم و جانورانی که پیشتر به دژ (= وَرِ) جمشید(۱) پناه جسته بودند از گزندِ ملکوش در امان میمانند و بار دیگر جهان را از آدمی و جانور پُر میسازند. امّا بهواسطه گسترش تـبهکاریها و کـژآیینیها، باز اهریمن نیرو مـیگیرد و اژیـدهاک را که فریدون در کوه دماوند در بندش کرده بود، برمیانگیزد تا از جهانیان کینخواهی کند. اهورهمزدا نیز به یاری ایزدان، گرشاسپِ دلاور(۲) و شماری از پهلوانان از جمله کیخسرو وتوس و گیو را از خواب و بیخودی بیدار میکند. در نبردی کـه ایـنچنین در میگیرد، گرشاسپ با گرز معروفش اژیدهاک را به قتل میآورد؛ اهریمن و دیوان شکسته خواهند شد و به ژرفای تاریکی خود باز خواهند گشت.(۳) اینگونه، زندگیِ سراسر خوشی آغاز میشود و اهورامزدا «فرشگرد» را بـا ظـهور آخرین و بـزرگترین سوشیانت آغاز میکند. او «اَسْتَوَت اِرِتْ» نام دارد و طی پنجاهوهفت سال، همه مردگان از «کیومرث» تا آخرین انسان را از گور بـر میانگیزاند. همه انسانها در یکجا بر هم فراز میآیند و هر کسی بـهچشم خـویش کـردههای نیک و بدش را میبیند. «اَسْتَوَتْ اِرِتَ» راستکاران را به بهشت برین باز میفرستد و بدکاران را به دوزخ فرو میافکند. پس از سه روز، رودی از فـلز گـداخته مهیّا میشود که همه روانهااز آن عبور میکنند. با این آزمون، گناهانِ دوزخیان خـواهد سـوخت و تـبهکاران، همچون پاکان، از آلودگی به هر گناهی پاک خواهند شد.(۴) آنگاه سوشیانت در نقش یک مُوبَدْ(۵) گاوی را قـربانی میکند و از پیه آن شربت جاودانگی را
______________________________
۱٫ وَرِ جمشید یا وَرِ جَمکَرد نام قلعهای زیرزمینی است که جـمشید آن را به فرمان اهـورهمزدا سـاخت تا در زمستانی که دیوِ مَهرکوسَ پدید خواهد آورد، پناهگاه مردمان و جانداران باشد. در اینباره ر.ک: «ویدیو داد»، فرگرد۲٫
۲٫ گرشاسپ یا کِرِساسْپَ، به معنی دارنده اسب لاغر، پهلوانِ اصلیِ اوستا است که شمارِ زیادی از دیوان و اژدهـایان بهدست او از پا درآمدهاند. در واقع، در اوستا نشانی از رستم بهدست نمیآید و همه پهلوانیها توسط گرشاسپ انجام میگردد. این امر موضوع تحقیقی پردامنه است و به چگونگی افتراق میان تاریخ ملّی و دینی ایرانیان بازمیگردد.
۳٫ درباره سـرنوشت نـهایی اهریمن، منابع زرتشتی قطعیّتی ندارد.از قرار، او از همان سوراخی که وارد گیتی شده بود، به ژرفای تاریکی خود پرتاپ میشود و در آنجا بیهوش میماند (و البته مخلوقاتش یکدیگر را از میان برمیدارند). به روایت «دادستان دیـنیک» ایـن بیهوشی چنان خواهد بود که تمام تحرکاتش متوقّف میشود.
۴٫ نکته جالب توجّه اینکه روان پاکان نیز باید از این رود عبور کنند؛ امّا آنان احساس میکنند که در شیر گرم هستند و سـختی نـمیبینند.
۵٫ موبد (در اوستا: مُغوپَیتی)، عنوان پیشوایانِ دینیِ کیش زرتشت است. در اوستا گاه واژه «رتَو» یا «رَد» نیز بههمین معنی است.
آماده میکند. هر یک از مردمان با نوشیدن آن شربت جاودانه میشوند.(۱) سپس سـوشیانت هـرکسی را بـه مقتضای اعمالش پاداش نیک خـواهد داد.
نـتیجهگیریها
(۱) بـراساس آنچه گذشت، میتوان اندیشید که پیش از رسالت زرتشت، مردم هندوایرانی چشم به راهِ سوشیانتهایی (در معنای سودرسان و رهاننده) میبودهاند تا هر از گـاهی بـا ظـهورِ خویش زندگی را سامان بخشند و بدیها را ریشهکن کنند.(۲) ایـن «مـوعودهای اولیه» به مقتضای نحوه زندگی قبیلهای آن دوران لابد سیمایی پهلوانی و اسطورهای داشتهاند. شاید زرتشت با سوشیانت خواندنِ خود مخاطرهای عـظیم را بـهجان خـریده باشد، زیرا بنا به سنّت، او یک «زوئتر»(۳) یا روحانی بـوده و نه حتّی لااقل یک «نر Nar»؛(۴) و شاید بخشی از مخالفتهایی که او را ـ در گاثاها ـ به گلایه واداشته، ناشی از همین نکته بوده کـه تـوده مـردم توقّعِ ظهور یک پهلوان در مقام سوشیانت را داشتند و نه یک زوئتر … . بـههرحال، چـنان معلوم است که پیروان زرتشت بعدها در تلاش برای آشتی دادن مبانی کیش جدید با آیین کهن بـه آن سـوشیانتِ مـنتظَر سیمایی دینی هم بخشیدند. اینگونه در زامیادیشت، «سوشیانت»، علاوه بر بهرهمندی از فرّکیانی و نـقطه اوجـِ قـهرمانان اسطورهای بودن، سیمایی کاملاً دینی و روحانی هم دارد.
(۲) جایگرفتنِ مفهوم موعود در طرح کیهانی هزارهها و رواجـِ ادبـیات رمـزی و پیشگویانه راجع به زمان و علایم ظهور سوشیانت محتملاً دستاورد دوران محنتبارِ
______________________________
۱٫ در معادشناسی و جهانبینی زرتشتی اصـولاً بـدیها بیدوام و فرجامپذیرند. از اینرو حتّی عذاب دوزخیان نیز پایانی دارد و جاودانه نیست؛ بهطوریکه صرفنظر از مـعدودی کـه مـستحق اعدام (= مرگ ارزان) و نابودیاند، بقیه پس از پاک شدن از گناهان بخشوده میشوند.
۲٫ باور به «اوتار»های دهگانه در مـیان آریـاییان هند، نشانه محکمی بر وجودِ سنّتِ دیرپای باور به «منجی» در میانِ آریاییان اسـت.
۳٫ Zaotar
۴٫ جـامعه کـهن هندوایرانی در دوره شبانی به این سه گروه تقسیم میشد: ۱٫ «واستر Vastar» یا گلّهبان؛ ۲٫ «زوئتر Zaotar» یا روحانی و مـأمور اجـرای مراسم نذر و قربانی؛ ۳٫ «نر Nar» یا مردان جنگنده و سپاهی. در اینباره ر.ک: مری بویس، تـاریخ کـیش زرتـشت، ج۱، ص ۱۹٫
سلوکیان (= جانشینان اسکندر مقدونی) است؛(۱) دورانی که مؤمنان زرتشتیِ ناراضی از سلطه کافرانِ یونانی و فرهنگ یـونانیمآبی بـه خـود دلداری میدادند که دوامِ بدیها فقط تا پایانِ هزاره زرتشت خواهد بود و بـهزودی بـا خیزشِ دوباره پهلوانان اسطورهای کهن رهایی به ارمغان خواهد آمد … . کار که بر «ساسانیان» مسلّم شـد، انـدیشه موعود، در چارچوب آرمانهای ملّی (= ایرانشهر) و مذهبی (= زرتشتیگری ثنویِ) آنان تجلّی تازهای یـافت: ایـنان در بازبینیِ مفهوم سوشیانت، برخلاف آنچه در یشتها دیـدیم، کـارکردهای پهـلوانی و دینی او را تا حدّی از هم گسستند. دیگر سـوشیانت قـهرمانی از سُلاله یَلانِ اساطیری نبود، بلکه «موبدی» از تخمه زرتشت پیامبر وانمود میشد که دسـت در کـارِ امور رستاخیز دارد. او مردگان را برمیانگیخت؛ آخـرین قـربانی گاو را پیـشکشِ اهـورهمزدا مـیکرد؛ از پیهِ آن شربت جاودانگی فراهم میساخت؛ نـیکان را پاداش مـیداد و … . و البته پیش از این، پهلوانان اسطورهای از خواب و بیخودی برمیخاستند و اهریمنان را نابود میکردند تـا زمـینه برای ظهور سوشیانتِ نهایی مهیّا شـود. اینگونه، میتوان دید کـه انـدیشههای نوآورانه زرتشت راجع به مـعاد و رسـتاخیز در فرآیندی طولانی بر پیکره موعود(های) اسطورهای هندوایرانی تنیده شده و در تعاملی شگرف بـا آن تـکامل یافته است. در واقع، مفهوم سـوشیانت، هـمچنانکه از گـاثاها و یشتها آشکار اسـت، ریـشه در باورهای بسیار کهنِ ایـرانیان بـاستانی دارد و بهرهگیری زرتشت از این مفهوم نیز در همان چارچوب کهن بوده، لیکن با آموزههای اصیلِ زرتـشت راجـع به معاد و در همترازی با اعتقاد بـه سـال کیهانیِ بـزرگ و فـرجام جـهان، آخرین سوشیانت دیگر نـمیتوانست فارغ از رخدادهای معادِ زرتشتی قلمداد شود و به نظر راقم این سطور، هرچند باور به سـوشیانتِ آخـرین قدمتی فراتر از زرتشت دارد، لیکن تجسّمِ کـارکردهای دیـنی بـرای او مـحصول دورانـ پس از زرتشت است.
(۳) در اوسـتا اشـاراتِ فراوانی بهظهورِ سوشیانت از آب کیانسیه وجود دارد.(۲) لیکن باید دانست که در هیچ جای اوستا شاهد مستقیمی بـر ایـنکه سـوشیانت از تخمه «زرتشت»
______________________________
۱٫ در اینباره ر.ک: تاریخ کمبریج، ج ۳، ق ۱، ص ۲۷٫
۲٫ محض نـمونه ر.ک: «ویـدیودات»، فـرگرد ۱۹، بـند ۵٫
اسـت، یـافت نمیشود؛ همچنانکه در بند ۱۲۸ فروردینیشت تصریح نشده که اوخشیتارت و اوخشیتنم و استوتارت همان سوشیانتهای موعود هستند. در واقع، با تطبیقدادنِ مطالب متونِ متأخّر زرتشتی با این بخشهای اوستاست که مـعلوم میشود از تخمه زرتشت که در آب کیانسیه نگهداری میشود، سه سوشیانت از پی هم برخواهند خاست. بنابراین، میتوان پرسید که چرا سرایندگانِ یشتها از تصریحِ دقیق و روشن براینکه سوشیانت از نسلِ زرتشت است، طفره رفتهاند؟ آیا بـاور بـه برخاستنِ «رهانندهها» از دریاچه کیانسیه مقدّم بر زرتشتیگری است؟ و چرا این سوشیانتها به نام مادرانشان نامیده میشدند، نه پدرِ نامآورشان: زرتشت پیامبر؟ آیا نمیتوان در این امر ریشههای باورهای مادرسالارانه را یافت؟(۱)
(۴) دقت در ادبیات پیشگویانه راجـع بـه سوشیانت، بهویژه آنچه در منابع متأخّر آمده، نشان میدهد که باور به موعود در اندیشههای مزدیسنایی عمیقاً مبتنی بر اسطورههای بازگشت به عصر زرّین اسـت؛ زیـرا مهمّترین کارکردِ سوشیانت احیا و بـازسازیِ گـیتی بر مبنای الگویِ نخستینِ آن (= فرشگرد) دانسته شده، که این امر با نگرش دوری و نه خطّی به «تاریخ» انطباق دارد.
برای درک عمیقترِ این نکته، لازم است تـا مـفهومِ نگرش دوری به تـاریخ تـبیین شود: نگرش دوری به تاریخ دستاوردِ استنباط بشر از رویدادهای ادواری طبیعت است. بشری که شاهد دَوَران و چرخشِ طبیعت در هیئت روز و شب، بهار و خزان، زوال و نوزاییِ ماه، جزر و مد و امثالهم بود، لاجرم از این رویدادهای شگرفِ طـبیعی نـتیجه میگرفت که رنجها همچون تاریکیِ وحشتافزای شب یا سرمای کشنده زمستان دوامی ندارند و عاقبت به روشنایی و شادکامی و گرمی میرسند. او با ذهنِ شدیداً فلسفهگرای خود چرخه دایمیِ طبیعت را تجلّیِ قانونی کـیهانی مـیدید که بـر تمامِ شئون زندگی حاکم است، قانونی که به زشتکاری و شقاوت پایان میدهد و نیکورزی را ارج مینهد.
______________________________
۱٫ مرحوم ملک مـهرداد بهار نیز به این نکته که سوشیانتها با نام مادرانشان ـ و نـه زرتـشت ـ نـامیده میشوند، توجّه نشان داده و آنرا تداوم یک سنّت بسیار کهن دانسته است (ر.ک: جستاری چند در فرهنگ ایران، ص ۲۶۱ و ۲۶۲). بههرحال، ایـن مـوضوع در خور اهمیّت فراوان است و اگر بتوان آنرا به باورهای مادرسالارانه ربط داد، آنگاه بـاید بـه ایـن مسئله پاسخ گفت که چگونه در جوامع مردسالار هندوایرانی از چنان نامگذاریِ غیرمعمولی استفاده شده است؟
اینگونه انـسانهای باستانی در پرتوِ یکسانیِ کارکرد بیولوژیکِ مغزشان، در تمام گیتی، از مشاهدات خود به این نـتیجه یکسان میرسیدند که روزگـارانی پیـش، در عصری زرّین و سرشار از نیکی به سر میبردهاند، دورانی سراسر خوشی و آسایش همچون بهار … . و البته بیگمان بودند که عاقبت در گذر از چرخه عظیم زمان به همان دوران طلاییِ آغازین واصل خواهند شد.(۱) مفهوم مـوعود در اندیشههای کهن آریایی و زرتشتی درهمین چارچوب معنا مییابد: او کسی است که یک قوم یا حتی جهان را با به ثمر رسانیدنِ رویدادی به نام «فرشگرد» دوباره به همان عصر زرّینِ آغازین رهـنمون خـواهد گشت.(۲)
(۵) از آنچه گذشت، نتیجهای مهمّ هم عاید میشود و آن سستیِ نظریّهای است که باورمندی به موعودِ شیعی را یکسره وامدارِ آموزههای زرتشتی راجع به سوشیانت میداند.
توضیح آنکه برخی اندیشهمندان بر ایـن راهـ رفتهاند که میتوان باور به موعود در ادیان گوناگون را دستاوردِ تکامل یک اندیشه واحد دانست که نخست در زرتشتیگری پدیدار شد و سپس به سایر ادیان رسوخ یافت.(۳) به اعتقاد اینان، یـهودیت عـمیقاً از کیش ایرانی و باورمندی آن به موعود تأثیر پذیرفت و سپس این موضوع از آن دین به مسیحیت و اسلام راه یافت تا عاقبت در تشیّع و در هیئت مهدی به اوج اعتلای خود رسید. مرحوم صادق هدایت از جـمله پیـروان ایـن نظریّه بود. او در مقدمه ترجمه خـود از کـتاب زَنـْدِ وُهوُمَنْ یَسْنْ، اصولاً اعتقاد اسلامی به وجود قائم را بهتمامی مُلهم از اندیشههای ایرانی و زرتشتی شمرده و حتّی از قول ادگار بلوشه نقل کرده کـه «اعـتقاد بـه ظهور قائم حاصل
______________________________
۱٫ برای آگاهی بیشتر از اسطورههای بـازگشت بـه عصر زرّین و مفاهیمِ منتج از آن، ر.ک: میرچا الیاده، اسطوره بازگشت جاودانه.
۲٫ حتّی میتوان به جرئت گفت که مفهوم اتوپیا یا آرمـانشهر نـیز بـیان فلسفی یا معقولانهترِ اسطوره عصر زرّین است: آنجا که تـمام مختصّات و ویژگیهای عهدی زرّین را در هیئت شهری آرمانی و بهدور از رنج و گرسنگی و نادانی تصویر میکند. (یوتوپیا Utopia، واژهای یونانی از ریشه Topos اسـت کـه پیـشوندِ OUمفهومی منفی از آن ساخته است. یوتوپیا را میتوان هیچستان یا لامکان یا نـاکجاآباد تـرجمه کرد. اوّلین کسی که این اندیشه آرمانی را بر برهان عقلی استوار کرد، افلاطون حکیم بود کـه در کـتاب جـمهوری برای جستوجوی عدالت راستین، جامعهای آرمانی را طرح افکند. در اوج درخشش فرهنگ اسلامی، ابـونصر فـارابی در کـتاب اندیشههای اهل مدینه فاضله، جامعهای ایده آل را در قالب باورهای اسلامی به عنوان مدینه فاضله تـرسیم کـرد.)
۳٫ از جـمله ر.ک: آر.سی زینر، طلوع و غروب زرتشتیگری، ص ۷۶٫
عکس العمل روح ایرانی علیه روح سامی» است.(۱) او در اثر مـذکور تـلاش زیادی کرده تا با نشان دادنِ همانندیهایی میانِ پیشگوییهای راجع به هنگامه مـهدی(عـج) و سـوشیانت خواننده را باین نتیجه برساند که باور به آن هر دو دستاورد «افسانهپرستی به عنوان یکی از احـتیاجات اصـلی آدمی» است.(۲)
نیز، برخی کوشیدهاند که این نظریّه را وجههای تاریخی هم ببخشند: «پس از آنـ کـه عـربها در ایران نفوذی یافتند و دانشمندان ایرانی بیشترین کتابهای دینی پهلوی و بیشترین کتابهای رزمی و حماسی را از زبان پهـلوی بـه زبان عربی برگرداندند و در محافل و مجالس از برای عربهای تازه وارد خواندند، اندک اندک در مـغز آنـان مـوضوع موعود جای گرفت، بهطوریکه دیگر بیرون کردن آن را نتوانستند و بعدها جزو عقاید دینی آنها شـد و در مـذهب شـیعه راه کمال پیمود و با عقاید کهن وفق داده شد.»(۳)
شکّی نیست که چنین دیـدگاهی بـس سادهانگارانه است؛ زیرا با مروری بر ویژگیهای موعود شیعی میتوان بهروشنی دید که مبانی اعتقاد بـه آنـ بهشکل فاحشی با الگوهای حاکم بر اندیشه سوشیانت تفاوت دارد؛ زیرا اوّلاً، باورمندی بـه مـوعود شیعی، برخلاف سوشیانت، آموزهای مبتنی بر اسـتنباطِ خـطّی از سـیر تاریخ است، سیری که به برپاییِ نـظامی کـاملاً عادلانه و بیبدیل در سرگذشت آدمی منتهی میشود. ثانیاً، بر مبنای اعتقادات شیعی، مهدی آمـده و آمـاده است؛ او در جامعه با مردمان مـیزید و بـا آنان سـخن مـیگوید و حـتّی ارشادشان میکند، امّا به ناگزیر، تـا هـنگام مقررّ ناشناخته باقی میماند.(۴) ثالثاً، پیروزیِ مهدی در خلال نبردهایی خونین و بیحضورِ یـلان و پهـلوانانِ اسطورهای بهدست خواهد آمد و قیام او، بـی کم و کاست، یک انـقلاب عـظیم برای برپایی حکومتی جهانی بـا هـدف برقراریِ کامل حقّ و عدل و قسط خواهد بود، حکومتی که جز
______________________________
۱٫ در اینباره ر.ک: صادق هـدایت، زنـد وهومن یسن و کارنامه اردشیر پایـکان، صـص ۱۷ – ۲۷.
۲٫ ر.ک: هـمان، ص ۱۷٫
۳٫ به نقل از: عـلیاصغر، مـصطفوی، سوشیانت یا سیراندیشه ایـرانیان دربـاره موعود آخرالزمان، ص ۱۹ ـ ۲۰٫ گفتنی است که اساس این گفتهها، برگرفته از کتاب شیعیگری، اثرِ احمد کـسروی اسـت.
۴٫ ر.ک: اصول کافی، ج ۱، ص ۳۳۶٫
دین خالص برجای نـمیگذارد.(۱) آشـکار است کـه ایـنهمه بـا کارکردهای متصوّر برای سـوشیانت سخت تباین دارد.
از اینها گذشته، در پیشینه و باورهای کهنِ مردم عرب هرگز چنان اسطورهای که بنمایه مـوعود آخـرالزّمان قرار گیرد، وجود ندارد. سهل اسـت، عـرب اسـاساً مـعاد و رسـتاخیز را باور نداشت تـا جـویا و چشمبهراهِ موعود باشد و این از آنجا پیداست که بیشتر جرّ آنان با پیامبر اسلام بر سر هـمین مـوضوع بـود که بس باورنکردنیاش مییافتند. این نکته بـهویژه در مـورد عـرب بـادیهنشین صـادق اسـت که به تعبیری «اساساً دینی نداشت و اگر داشت آن را در روح و قلب او تأثیری نبود».(۲) عرب تنها به غنیمت و آزادی میاندیشید و فقط از اجل و تقدیر بیم داشت … او حتّی احتمالِ حشر و رسـتاخیز را با بردنِ استخوانپارهای به نزدِ پیامبر اسلام به سخره میگرفت و مرگ را آخر همه چیز میشمرد.(۳) از چنین بستری درآمدنِ اندیشه موعود در هر شکلش البته ناممکن بوده است.
در واقع، خاستگاه موعود شـیعی اسـطورهها و باورهای کهن نیستند، بلکه مبنای اعتقاد به آن، به نحو بینظیری مفهومِ «حجت الهی» است که به تعبیر شیعه، همیشه بر زمین برقرار بوده و خواهد بود.(۴)
امّا صفات ممیزه مـهدی بـه همین نکته ختم نمیشود؛ و در سویی دیگر، باید به نقش و مفهوم «انتظار فرج» توجّه کرد که در ادبیات شیعی مقامی شامخ دارد ،..، و این گونه، مفهوم مـوعود در انـدیشه شیعی، مایههای قدرتمندی از انگیزه بـرای تـعالی روحی و علوّ نفس بهوجود میآورد. در باورهای اسطورهای چنین نتیجهای مطلقاً وجود ندارد و انتظار موعود هرگز سببسازِ کنشهای روحبخش نمیگردد. باور به سوشیانت و حتّی مـاشیح
______________________________
۱٫ ر.ک: بـحارالانوار، ج ۱۳، ص ۷۹، ۵۹، ۱۰۵، ۶۱، ۵۷۸، ۴۸۰ و ۵۹۶٫
۲٫ ر.ک: عبدالحسین زرینکوب، تاریخ ایـران بـعد از اسلام، ص ۲۱۶٫
۳٫ ر.ک: همان، همان ص.
۴٫ امام سجّاد(ع) فرمود: «از روزی که خدا آدم را آفریده تا حال هیچگاه زمین از حجتی خالی نبوده است ولی آن حجت گاهی ظاهر و مشهود و گاهی غائب و مستور بوده است؛ تا قیامت نـیز از حـجت خالی نخواهد شد و اگر امام نباشد خدا پرستش نمیشود» (ینابیع الموده، ج ۲، ص ۲۱۷). نیز، حضرت علی(ع) فرمود: «الهی، بیهیچ تردید زمین از حجتی که برپادارنده دین خداست تهی و خالی نمیماند، چنین کسان یـا رخ مـینمایند و آشکار مـیشوند و یا بیم دارند و پنهان میگردند، تا اینکه حجت و دلایل روشن پروردگار ضایع و نابود نشود» (اصول کافی، ج ۱، ص ۳۵۵).
یـهودیان نیز به چنین رخدادی نمیانجامد، که اوّلی در کمندِ هزارههای کیهانی، خود نـوبتش فـرا خـواهد رسید و ظهورِ دوّمی منوط به اراده یهوهای خشمناک گشته است. تنها موعودی که میتوان درباره آن واژه «انتظار» را معنا کـرد، عـیسای مسیحیان است که البته این یکی هم در بلندای آسمانها، برخلاف مهدی، کمترین تـعاملی بـا فـردفردِ دوستدارانش ندارد. بهعبارت دیگر، در باور شیعی این برجستگی مهمّ و منحصر به فرد وجود دارد که امـام غایب یا همان موعود حجّت الهی بر زمین است، حجّتی که با یـکیک انسانها رابطهای عاطفی و هـدایتگر دارد.