نگاهی به چشم انداز تقریب
گـفتوگوی شماره ۹ و۱۰ فصلنامه هفت آسمان با آیتاللّه واعظزاده خراسانی را تحتعنوان «چشمانداز تقریب مذاهب اسـلامی» مـفید و جـالب و آن را هماهنگ با آموزهها و روش اهلبیت علیهمالسلام یافتم. گو اینکه اگر با نظر نقّادی به آن بنگریم بـر چند نکته آن میتوان انگشت خردهگیری گذاشت، و کدام گفتار و نوشته انسانهای غیرمعصوم از هرگونه ضـعف و نقصانی بری و عاری است؟ امـا اگـر منصفانه به آن نگاه شود آن را گفتمانی نغز و آکنده از عشق به عظمت اسلام و مسلمانان میتوان یافت. این کجا و عامل تضعیف عقاید مذهبی دانستن آن کجا! بشکند قلم و قدم و دهانی که در راه سست کردن بنیانهای اصـیل اعتقادی اسلام و تشیع به کار رود، و سرفراز باد آن کس که با شکستن حصار عوامزدگی و فروگذاری دام عوامفریبی درپی کشف حقایق اسلام ناب محمّدی صلیاللهعلیهوآله و تشیع خالص علوی برآید و به عنوان فردی از «الّذین یـبلّغون رسـالات اللّه ویخشونه ولایخشون أحدا إلاّ اللّه وکفی باللّه حسیبا»(۱) در میدان تبلیغ حقیقت دین و دین حقیقی که برترین گونه جهاد فی سبیل اللّه است پای گذارد.
طلاب علوم دینی و علمای ما، باید همواره این هشدار دردمـندانه شـهید مطهری قدسسره را به یاد داشته باشند که به دلیل وابستگی مالی به مردم در معرض جدّی مرضِ عوامزدگی هستند، مرضی که خود موجب مرض دیگری به نام عوامفریبی میشود و ایـن دو بـا تأثیر و تأثر متقابل رشد میکنند. حال، این سیر تصاعدی سر از کجا درآورد، خدا میداند! افرادی از ما گهگاه در زمینههای فکری عقیدتی و یا عملی چیزی بر زبان یا قلم میآورند
______________________________
۱٫ الاحزاب / ۳۹.
کـه از پشـتوانهای اسـتوار برخوردار نیست، اما این گـفته یـا نـوشته چون سنگی که در استخر آبی بیفتد موجی به راه میاندازد که آرامسازی آن در توان موج آفرین نمیباشد. مشکل اساسی از اینجا آغاز میشود کـه او از زمـزمه مـوج خوشش بیاید و تا تب و تاب موج میرود کـه فـرو بنشیند باز هم سنگ دیگری و خیزش موج تازهای و همچنین… از ثمرات شوم این تعامل ناپسند، سرودههای کفرآمیزی است که اخـیرا گـرمکننده بـازار برخی از مدّاحان شده است.
ما شیعیان و رهروان مذهب حقّ جـعفری، که خود را ـ به حق ـ پیرو راستین قرآن مجید نیز میدانیم، به دلیل اهتمامورزی قرآن به مسأله وحدت امـّت، چـنانکه مـیفرماید: «واعتصموا بحبل اللّه جمیعا ولاتفرّقوا»(۱)، «… ولاتکونوا من المشرکین؛ من الّذین فرّقوا دیـنهم وکـانوا شیعا کل حزب بما لدیهم فرحون»(۲) و… و هم به دلیل دنبالهروی از رهبران معصوم خود، و نیز به ایـن دلیـل کـه خواه ناخواه در اقلیت قرار داریم؛ باید در همزیستیِ مسالمتآمیز با دیگر مسلمانان کـوشا بـاشیم. اگـر چنین نکنیم، علاوه بر سرپیچی از دستورات قرآن و اهلبیت، برانگیزنده دشمنی و درگیری دیگر مسلمانان بـا خـود شـدهایم. و چون در این صورت، دلیلی بر درستی شیوه برخورد و عملکرد خود نداریم، نتیجه چنین درگـیری نـابربری، شکست و اضمحلال ما خواهد بود. تازهترین خبری که هشداری است به تیزکنندگان شـمشیر اخـتلاف، فـتوای شیخ عبداللّه جبرین، یکی از علمای بزرگ و عضو دارالافتای عربستان است، در پاسخ به استفتایی کـه دربـاره مجزی بودن پرداخت زکات و صدقات به فقرای شیعه، از او شده است. او میگوید: «… [زکات [نـباید بـه کـافر و بدعتگذار پرداخت شود و رافضیان به چهار دلیل بدون شک کافرند و نباید به آنان صدقه داد: طـعن و اهـانت به قرآن کریم، اهانت به صحابه رسول[ صلیاللهعلیهوآله ]، تکفیر اهلسنّت و غلوّ نـسبت بـه عـلی[ علیهالسلام [وفرزندانش. لذا اگرصدقه بهایشان پرداخت شدهباشد باید اعاده شود؛ زیرا این صدقه به کسی داده شـده کـه از آنـ برای کفر کمک میگیرد و در حال جنگ با اسلام وتسنّن است؛پرداخت زکـات بـهاینگروه حراماست».(۳) گفته میشود: وی فتواهای دیگری نیز بر ضدّ شیعه صادر کرده که از جمله آن مباح شمردن قـتل شـیعیان است.(۴)
خدا را، آنان که امروز به ستون استوار انقلاب و نظام جمهوری اسـلامی تـکیه کرده و درجهت تفرقه و تشتت، دادِ سخن میدهند بـاید حـساب آن روزی را بـکنند که خدای
______________________________
۱٫ آلعمران / ۱۰۳٫
۲٫ الرّوم / ۳۱ و ۳۲٫
۳٫ برگزیده اخبار، شماره ۱۶، مـورخ ۷/۹/۸۰، ص۱۳.
۴٫ هـمان.
ناکرده افولی در ستاره اقبال رخ دهد؛ آن روز ــ که خدا آن را نیاورد ــ دستهای کینه و انتقام از هـرسو دراز خـواهد شد و آنگاه «نه از تاک نـشان مـانَد و نه از تـاکْ نـشان».
بـگذریم، در این نگاه، نخست نکات قابل نـقد و سـپس نمونههایی از نکات خوب و راهگشایاینگفتوگویارزندهرایادآورمیشوموازخداوند منّان هدایت وتوفیق میطلبم.
الف) نکات قابل نقد
۱٫ «مـسأله نـص بر ولایت علی علیهالسلام … به مـسألهیی اجتهادی و فرعی تبدیل شـد».(۱) اگـر مراد از اجتهادی بودن مسأله، مـحتملالخطا بـودن حکم آن است و اینکه مسأله نصّ بر ولایت علی علیهالسلام نزد شیعه نیز، بـه مـسألهیی اجتهادی ــ با این خصوصیت کـه ذکـر شـد ــ تبدیل شده اسـت، بـر نظرِ ابراز شده، نـقد جـدّی و اساسی وارد است. زیرا مسأله خلافت بلافصل علی علیهالسلام و ولایت او و دیگر ائمه اهلالبیت علیهمالسلام نـزد شـیعه، از اصول یقینی است و نه اجتهادیِ جـایزالخطا. در جـای دیگر کـه مـیگویند: «مـباحث اختلافی … همه از قبیل اجـتهادات است»،(۲) چنانچه عمومیّت «مباحث اختلافی» مسأله امامت را شامل شود، به آن ــ نیز ــ همین نقد، وارد است.
۲٫ «ایـن حـرفهای تازهای که برخی طرح میکنند مـثل ایـنکه پیـغمبر یـک دخـتر بیشتر نداشته اسـت… خـلاف صریح قرآن است: یا أیها النبی قل لأزواجک وبناتک…(۳)».(۴) میگوییم: تعبیر «بنات» در آیه مورد اشاره، صـریح در ایـنکه پیـامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله دختران متعدد داشته است نـیست هـمانگونه کـه تـعبیر «نـساء» در آیـه مباهله(۵)، صریح در اینکه در قضیّه مباهله زنان متعدد حضور داشتهاند نیست و تعبیر «راکعون» در آیه «إنّما ولیّکماللّه ورسوله والّذین آمنوا الّذین یقیمون الصلاه ویؤتون الزکاه وهم راکعون»(۶)، صریح در ایـنکه افراد متعدّد موردنظر بودهاند، نیست.
۳٫ «اگر [علی علیهالسلام ] نسبت به حقوق خود مدّعیاتی داشت…».(۷) به کار بردن واژه «مدّعا» درباره حق مسلّم علی علیهالسلام شایسته و مناسب نیست.
۴٫ «ایناحتمال را هم بدهید کـه… هـرکه هرچه را میخواست بهاو [= ابوهریره [نسبت میداد. دقیقا مثل حضرت صادق…».(۸) تشبیه ابوهریره به امام صادق علیهالسلام مناسب نیست.
۵٫ «مثلاً آنقدرتیکه خلیفهدوم برایپیشبردِاسلام بهخرجداد درتوان هیچکس دیگری
______________________________
۱٫ هفت آسمان، ش۹ و ۱۰، ص۱۵٫
۲٫ هـمان، ص۲۵٫
۳٫ الأحـزاب / ۵۹٫
۴٫ هفت آسمان، ش۹و۱۰، ص۲۶.
۵٫ آلعمران / ۶۱٫
۶٫ المائده / ۵۵٫
۷٫ هفت آسمان، ش۹ و۱۰،ص۱۱٫
۸٫ همان، ص۴۰٫
نبود که آن گونه عمل کند…».(۱) بدیهی است این اطلاق و عموم به هیچوجه درست نیست وقدرت هـیچکس بـعد ازپیامبراکرم صلیاللهعلیهوآله قابلمقایسه با قـدرت حـضرتعلی علیهالسلام نبوده است.
۶٫ «اگر حضرت علی و امام حسین[ علیهماالسلام ] هم الآن بودند برای عاشورا گریه نمیکردند؛ برای فلسطین… گریه میکردند».(۲) باید گفت برای عاشورا گـریه مـیکردند و برای فلسطین هم. یـادآور مـیشود ایشان این جملات را از شهید مطهری ــ رضواناللّه علیه ــ نقل میکنند و روشن است که جنبه منفی جمله، موردنظر نبوده است.
۷٫ در جاهای متعدّد از حضرت علی علیهالسلام با احترام لازم نام برده نشده است و ظـاهرا دلیـل آن خطا و غفلت است و نه قصد و عمد.
یکجا نیز به سخن پرسشگر محترم اشکال وارد است و آن، جایی است که میگوید: «در نهجالبلاغه هم اشارهای به این مطلب (قضیه غدیر) نیست».(۳) اگر مراد ایـشان اشـاره به خـصوص حادثه غدیر باشد، ظاهرا چنین است؛ لکن اولاً نهجالبلاغه در برگیرنده همه گفتهها و نوشتههای علی علیهالسلام نمیباشد و آن حضرت در جـاهای مختلف ــ بنابر آنچه در کتب دیگر نقل شده است ــ به داستان غـدیر خـم اسـتناد و به آن احتجاج کرده است، مانند: «یوم الرّحبه» و «معالرّکبات» و غیر آن.(۴) ثانیا مهم، محتوای حدیث غدیر یعنی خلافت بـلافصلِ عـلی علیهالسلام نسبت به رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله است که نهجالبلاغه پر است از اشاره و تصریح بـه ایـن مـعنا، مانند: خطبههای ۳ و ۷۴ و نامههای ۲۸ و ۶۲ و حکمت ۱۹۰.
ب) نکات خوب و راهگشا
۱٫ «وحدت اسلامی مانند توحید یک رکن است… هـیچ عملی، از اعمال مسلمین، هیچ عبادتی و هیچ مودتی نباید با اساس اسلام، که تـوحید ربّ است، مباینت داشـته بـاشد. اگر هر نوع عملی… جهتگیری توحیدی نداشته باشد درحقیقت نوعی دشمنی با خداست. در بعد اجتماعی هم… مسئله وحدت امت اصل و محور است و در همه فعالیتهای فرهنگی و علمی و در کلام، فلسفه، فقه، حدیث و رجـال باید این شاخص بر همه حاکم باشد… قرآن نیز این دو را به هم مربوط کرده است و میفرماید: «إنّ هذه أمتکم أمه واحده وأنا ربّکم فاعبدون(۵)».(۶)
۲٫ «مرحوم آخوند [خراسانی] در جایی میگوید ما در اصـول بـا همه مسلمانها شریکیم. اختلاف ما در فروع است».(۷)
______________________________
۱٫ همان، ص ۴۵٫
۲٫ همان، ص۳۲٫
۳٫ هفت آسمان، ش۹و۱۰، ص۳۸٫
۴٫ الغدیر، ج۱، ص۱۶۶ـ۱۹۶٫
۵٫ الانبیاء / ۹۲.
۶٫ هفت آسمان، ش۹و۱۰، ص۱۰ـ۱۳٫
۷٫ همان، ص۳۲٫
۳٫ «اصول همان کلیاتی است که در زمان رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله و پس از وی همه مسلمانها همان را قبول داشـتند و در راه آنـ شهید میشدند».(۱)
۴٫ «آیتاللّه بروجردی اصرار داشت که ما باید حدیث ثقلین را معیار قرار دهیم نه احادیث خلافت را. الآن خلافتی در بین نیست که بر سر آن دعوا کنیم».(۲)
۵٫ «چون سیاستمداران غالبا اهـل دیـن نبودهاند به دین و مذهب نگاهی ابزاری داشتهاند. ما هنوز وارث آثار سوء اختلافات مذهبی عثمانیها و صفویها هستیم. بزرگترین اثر آن، ذهنیّتی است که برای شیعه و سنّی درست شده است که نـه فـقط عـموم مردم بلکه حتی علما تـحتتأثیر آن بـودهاند. بـرخی از علمای عراق و ایران در این زمینه ذهنیتهایی عجیب و غریب دارند که بیتردید نتیجه آن تضادهاست. اینان هرگز سعی نکردهاند تا این ذهـنیت را زایـل کـنند و خود اسلام را معیار قرار دهند».(۳)
۶٫ «اگر ما زمـام کـار را در اختیار احساسات خود قرار بدهیم خواه احساسات تند سلفی و سنّیگری ــ که ریشه آن در سعودی است و بعدها بسط پیدا کرده و تـا پاکـستان رسـیده و الآن بروز و ظهورش در طالبان است ــ و خواه همین عواطف شیعی ــ کـه در قم و در جاهای دیگر اوج گرفته است ــ در آینده نهتنها تقریب و وحدتی در کار نخواهد بود که اصلاً تضاد و دعوا و جنگ پیـش خـواهد آمـد؛ یعنی دقیقا همین اتفاقی که هماینک در افغانستان رخ داده است».(۴)
۷٫ «اگربابتکفیربازشودتقریباشایدکسی پیدا نـشود کـه برایتکفیرشبهانهاینباشد».(۵)
۸٫ «اگر این باب باز شود آنان هم میگویند وقتی شما مثلاً قائل به عصمت امـام هـستید و مـیگویید که به امام چیزهایی القا میشده است، پس قائل به تداوم وحـی پسـ از پیـامبر اکرم هستید، چون بدینترتیب آنها مسائل را به طور مستقیم از خدا میگیرند».(۶)
۹٫ «هیچگاه ائمه مـا نـمیگفتند کـسی که امامت ما را قائل نیست از دین خارج است».(۷)
۱۰. «روایات ذمّ عمدتا در مقابل تبلیغات بـنیامیّه اسـت».(۸)
۱۱٫ «آنان [اهلسنّت] با اهلبیت دشمن نیستند، بلکه منکر برخی از عقاید ما درباره ایـشاناند؛ ولی اگـر کـسی منکر این عقاید شد آیا کافر است؟(۹)».(۱۰)
______________________________
۱٫ همان، ص۱۵.
۲٫ همان، ص۱۸٫
۳٫ همان، ص۱۱٫
۴٫ همان، ص۲۳ـ۲۴٫
۵٫ همان، ص۱۳٫
۶٫ همان، ص۱۴٫
۷٫ همان، ص۱۸٫
۸٫ هـمان، ص۳۵.
۹٫ امـام خمینی قدسسره در یکی از آثار فقهی خود میفرمایند: «وأما الاعتقاد بالولایه فلاشبهه فی عـدم اعـتباره فـیه [فی الإسلام] وینبغی أن یعدّ ذلک من الواضحات لدی کافّه الطائفه الحقّه إن أُرید بالکفر المقابل له مایطلق عـلی مـثل أهل الذّمّه من حرمه ذبیحتهم وتزویجهم، ضرورهَ استمرار السّیره من صدر الإسـلام إلی زمـاننا عـلی عشرتهم ومؤاکلتهم وأکل ذبائحهم والصلاه فی جلودها وترتیب آثار سوق المسلمین علی أسواقهم من غـیرأن یـکون ذلک لأجـل التقیّه وذلک واضح… بل یمکن دعوی الإجماع أو الضروره بعدم نجاستهم… فلایراد بـذبیحه المـسلمین ولابسوقهم وبلادهم إلاّ ما هو الأعمّ من الخاصّه والعامّه لولمنقل باختصاصها بهم لعدم وجود السّوق فی تـلک الأعـصار للشیعه کما هو ظاهر. کما أن المراد من إجماع المسلمین فی کتب أصـحابنا هـو الأعمّ من الطّائفتین. هذا مع ماتقدم مـن ارتـکاز المـتشرّعه خلفا بعد سلف علی إسلامهم. وأمّا الأخـبار… فـمحموله علی بعض مراتب الکفر فإن الإسلام والإیمان والشرک أُطلقت فی الکتاب والسّنه بـمعان مـختلفه ولها مراتب متفاوته ومدارج مـتکثره کـما صرّحت بـه النـصوص ویـظهر من التدبر فی الآیات… فالإمامه مـن أصـول المذهب لاالدین…
ومن بعض ما ذکر یظهر حال الدّعوی الأُخری لصاحب الحـدائق وهـی أنهم منکرون للضّروری من الإسلام ومـن کان کذلک فکافر… وفـیها أولاً أن الإمـامه بالمعنی الذی عند الإمامیه لیـست مـن ضروریات الّدین، فاِنّها أی الضروریّات عباره من أمور واضحه بدیهیه عند جمیع طبقات المـسلمین ولعـلّ الضروره عند کثیر علی خـلافها فـضلاً عـن کونها ضروره. نـعم هـی من أُصول المذهب ومـنکرها خـارج عنه لاعن الإسلام. وأما التمثیل بمثل قاتلی الأئمه علیهمالسلام وناصبیهم غیرمربوط بالمدّعی. وثانیا أن مـنکر الضـروری بوجه یشمل منکر أصل الإمامه لادلیـل عـلی نجاسته مـن إجـماع أو غـیره بل الأدلّه علی خلافها کـما تقدم الکلام فیها… نعم لایمکن الجمع بین الاعتقاد بالنبوه مع عدم الاعتقاد بشیء من الأحـکام وهـذا بخلاف بعضها ضروریا کان أو غیره لأجـل بـعض الشـبهات والاعـوجاجات. فـإذا عُلم أن فلانا اعـتقد بـالأصول الثلاثه: الألوهیه والتوحید والنبوه بل المعاد علی قول والتزم بما جاء به النبی صلیاللهعلیهوآله إجمالاً الذی هـو لازم الاعـتقاد بـنبوّته لکن وقع فی شبهه من وجوب الصـلاه أو الحـج وتـخیل أنـّهما کـانا واجـبین فی أول الاسلام مثلاً دون الأعصار المتأخره، لایقال إنه لیس بمسلم فی عرف المتشرّعه ویدل علی إسلامه الأدلّه الداله علی أن الإسلام هو الشهادتان…
… ویحتمل أن یکون المراد من ارتداد الناسِ بعد رسـول اللّه صلیاللهعلیهوآله إلاّ أربعه أو أقل أو أکثر نکث عهد الولایه ولو ظاهرا وتقیّهً لا الارتداد عن الإسلام وهو أقرب…» (کتاب الطهارّه، چاپ نجف اشرف، سال ۱۳۸۹ ه ق، ج۳، ص۳۱۶ـ۳۳۰).
خلاصه فرمایش امام رحمهالله به فارسی چنین است: «بدون شـک اعـتقاد به ولایت دخالتی در اسلام ندارد و این مطلبی است که نزد همه پیروان مذهب بر حق امامیّه از واضحات است و مراد از اجماع مسلمانان در کتب علمای امامیه نیز اجماع هر دو طائفه (عـامه و خـاصّه) است و ارتکاز ذهنی اهل شریعت در تمام نسلها نیز بر مسلمان دانستنِ منکران ولایت است. بنابراین، روایات و اخباری که احیانا ظاهر دیگری دارند بـه نـاچار باید بر اراده بعضی از مراتب کـفر حـمل شوند و حاصل اینکه امامت از اصول مذهب است و نه از اصول دین.
منکران ولایت را منکر ضروری نیز نمیتوان دانست؛ چرا که ضروریات دین عبارت از اموری اسـت کـه نزد تمام طبقات و فـرق اسـلامی واضح و بدیهی باشد، در حالی که امامت به معنای فوق از اموری است که چه بسا خلاف آن نزد بسیاری از مسلمانان از ضروریات باشد و نه خود آن. آری، امامت از ضروریات مذهب است و منکر آن خارج از مـذهب شـمرده میشود و نه خارج از اسلام.
اصولاً کسی را که به سبب شبهات و کجفکری منکر بعضی از ضروریات بشود و مثلاً بگوید نماز و حج در صدر اسلام واجب بودهاند و نه در این زمان، نمیتوان نامسلمان دانست و حـکم بـه کفر او کـرد و او را مادام که مقرّ به شهادتین و قائل به الوهیت و وحدانیّت خداوند متعال و بعثت نبیاکرم صلیاللهعلیهوآله باشد باید مـسلمان نامید. اصل امامت را نیز میتوان از این قبیل دانست و گفت چه بـسا امـامت درصـدر اول از ضروریات بوده است اما نزد طبقات بعدی به دلیل شدّت اعتمادشان به صدر اول از ضروری بودن خارج شـده اسـت». (به روایات باب ۲ از ابواب مقدمات عبادات در وسائل الشیعه و نیز باب ۲ از ابواب مایجب فـیه الخـمس مـراجعه شود).
۱۰٫ همان، ص۱۸.
۱۲. «این افراطهایی که الآن هست با مشی علمای گذشته سازگاری ندارد».(۱)
۱۳. «الآن به نـظر میرسد یک نوع تشیع افراطی حتی در رادیو و تلویزیون مملکت ترویج میشود».(۲)
______________________________
۱٫ هفت آسـمان، ش۹ و ۱۰، ص۲۳٫
۲٫ همان، ص۳۲٫
۱۴٫ «این احتمال را بـدهید کـه این تندرویها اساسا به قصد مبارزه با انقلاب است».(۱)
۱۵٫ «خیالمیکنیمکه اینلعنازاصول وازارکاناصلی تشیّع وبلکه اصولاسلاماست».(۲)
۱۶٫ «مسئله تصوّف زمینه خوبی است برای مبارزه با افکار و گرایشهای وهابیّت. میتوان از این زمینهها استفاده کـرد، ولی متأسفانه ما عملاً مرتکب اشتباه و تندروی میشویم؛ فکر میکنیم همین که آنان به اهلبیت ارادت دارند، پس میتوان کلّ عقاید شیعه… را به آنان منتقل کرد. از این راه، آنان را از خود میرانیم».(۳)
۱۷٫ «با ایـنروشیکه مـاداریم تشیعرا تعریف میکنیم… هرگزنمیتوانیم پیشبرویم».(۴)
۱۸. «آیا راه محبت اهلبیت برای تقریب و برای تشیّع بهتر است یا راه لعن و طعن که حتی همان محبّ اهلبیت نیز زیر بار شما نرود و بگوید شـما مـنحرف هستید و اگر پیامبر نتوانست چهارنفر را تربیت کند پس در دوران رسالتش چه کرد؟! این طرز فکر شما اهانت به پیامبر صلیاللهعلیهوآله است. مرحوم آقای مطهری رضوان اللّه علیه میگفت…».(۵)
۱۹٫ «طلاّب جوان باید به آقـایانی کـه این قبیل افکار تند را نشر میدهند بگویند ما باید در عالم اسلام نقش داشته باشیم و باید در مصالح و مفاسد مسلمین اثرگذار باشیم؛ پس باید عواطف آنان (مسلمین) را در نظر بگیریم».(۶)
۲۰٫ «مذهب یعنی طـریق، یـعنی راهـی به اسلام…».(۷)
۲۱٫ «ائمه اربعه [اهـل سـنّت] از لحـاظ سیاسی شیعه بودند، چون عقیدهشان این بود که خلیفه باید از آل علی[ علیهالسلام [باشد و در راه این عقیده سختی هم کشیدهاند. هیچیک از اینان از خـلفا حـمایت نـمیکردند… خیلی تلاش کردند تا ابوحنیفه سمت قضاوت و مـفتیگری مـنصور را قبول کند، اما نپذیرفت. این درست نیست که بر فراز منبرها بگویند که ابوحنیفه را مطرح کردند تا در قبال حـضرت صـادق عـلیهالسلام دکان باز کند یا او از حکومت پول میگرفته است. ابوحنیفه همیشه بـه حضرت صادق و به اهلبیت[ علیهمالسلام [ احترام میگذاشت و خودش ثروتمند بود و نسبت به بنیعباس خوشبین نبود. روش امام شافعی در عـلاقه بـه اهـلبیت و نیز آثار احمد حنبل در فضائل اهلبیت[ علیهمالسلام ] گواه علاقه آنان بـه اهـلبیت علیهمالسلام است».(۸)
۲۲. «قاهره از لحاظ عواطف از تهران شیعهتر است».(۹)
۲۳٫ «شیعهها برای فقهشان از صاحب شریعت دلیل دارند و آن هـمین حـدیث ثـقلین
______________________________
۱٫ همان، ص۲۱.
۲٫ همان، ص۲۹.
۳٫ همان، ص۲۸٫
۴٫ همان، ص۲۶٫
۵٫ همان، ص۳۷٫
۶٫ همان، ص۲۳.
۷٫ همان، ص۲۴.
۸٫ همان، ص۲۹.
۹٫ همان، ص۳۶٫
است، اما بـقیه مـذاهب دلیـل خاصّی ندارند».(۱)
۲۴٫ «اگر [کسی] بغض علی علیهالسلام در دلش باشد حتما مسلمان هم نیست».(۲)
۲۵٫ «حدود هـشتاد و پنـج درصـد میان روایات ما و روایات آنها همگرایی وجود دارد. اگر تفاوتهایی هم هست مثل تفاوتهایی اسـت کـه در نقلهای مختلف از ائمه خودمان وجود دارد».(۳)
۲۶٫ «قرآن که بحمداللّه مشترک است؛ قرآن و روایاتِ مـشترک را مـبنای کـار قرار بدهیم و در مابقی، هرکسی به روایات خودش عمل بکند، همان چیزی که در مورد مـقلّدان مـراجع مختلف میگوییم».(۴)
۲۷٫ «چرا مادقتّیرا که درفقهاعمالمیکنیم دراینگونه بحثهابهکارنمیگیریم ومسئله موافقت ومخالفت کتابرا درقـبولایناحادیث [احـادیثذمّونفی [ملاکقرارنمیدهیم؟».(۵)
۲۸٫ «تـقریرهای مختلفی… درباره ولایت وجود دارد [احکام، معارف، خلافت ظاهری و خلافت باطنی]».(۶)
توضیح: ممکن است ظاهر عـبارت اخـیر این باشد که تقریرهای مذکور قسیم و در عرض هماند و مثلاً کسی چون آیـتاللّه بـروجردی قـدسسره که روی حجیّت فتاوی ائمه علیهمالسلام اصرار میورزیده، نظری به مسئله خلافت ظاهری نداشته است و هـمچنین امـام خـمینی قدسسره که صاحب نظریه معارف معرّفی شده است و… در حالی که تصریح صـاحب سـخن (آقای واعظزاده) مانع این برداشت و تفسیر است، او میگوید: «همان طرفداران خلافت علی علیهالسلام خودشان چهار دیـدگاه دارنـد: آقای بروجردی… امام خمینی… و… و…».
۲۹٫ «سیدشرف الدین [رضواناللّه علیه] هم این احتمال را داده اسـت کـه شرایط آنگونه [تعجیل در تعیین خلیفه پس از رحلت رسـول اکـرم صـلیاللهعلیهوآله با توجه به خطر منافقان [اقتضا مـیکرده اسـت».(۷)
۳۰٫ «اگر ما این موارد را به حساب آوریم آن وقت میتوانیم یک تاریخ مشترک، یـک حـدیث مشترک و یک فقه مشترک یـا مـقارن درست کـنیم».(۸)
یـادآور مـیشود که پشتوانه نکات مزبور و انبوه نـکات دیـگری که در این گفتوگو نهفته است، دلایل عقلی و نقلی و تجربه و تاریخ است؛ ولذا پیـشنهاد مـیشود این اثر ارزشمند به عنوان یـک متن درسی در حوزههای عـلمیه و دانـشگاهها مورد درس و بحث قرار گیرد.واللّه المـستعان
______________________________
۱٫ هـمان، ص۲۸٫
۲٫ همان، ص۳۶٫
۳٫ همان، ص۳۹٫
۴٫ همان، ص۳۹٫
۵٫ همان، ص۴۰٫
۶٫ همان، ص۱۸ و ۱۹٫
۷٫ همان، ص۳۹٫
۸٫ همان، ص۴۱٫