عقلانیت اسلامی
یـکم
ادیان مختلف آنگونه که منشأ آسمانی یا بنیانگذار این جهانیِ آنها خواسته اسـت و یـا در نـتیجه تحولات گوناگونی که در طی تاریخ از سرگذراندهاند، هم در شکل و هم در مضمون، تعیّنهای خاصی پذیرفته و جهتگیریهای مـتفاوتی یافتهاند. همه ادیان چه بسا در مقولاتی چند همسان و همگرا باشند، اما حتی در ایـن وجوه مشترک، نوع و مـیزان اهـتمام هر دینی با دین دیگر تفاوت دارد. منشأ این تفاوتها را باید در سنخ نگرش و دواعیِ واضع مقدس یا دنیویِ ادیان جستوجو کرد که در این صورت، متون مقدس و نحوه تلقیِ صدر اول از آن متون بهترین مـنبع تقرّب به آن نگرشها و دواعی است؛ همچنانکه بسترهای تاریخی، فرهنگی، قومی و حتی اقلیمیای را که شکلدهنده رویکردهای ادیان در مقاطع مختلف تاریخی بوده است نباید از نظر دور داشت.
خاستگاه و عوامل پیداییِ این تنوعها را باید در فـرصت دیـگری به بحث گذاشت. آنچه در این سطور مطمحنظر است اذعان نسبت به وجود این تفاوتها است. حتی در میان ادیانی که از تبار واحدی برخوردارند و به یک خانواده تعلّق دارند میتوان تفاوتهای زیـاد و حـتی جوهریای را نشان داد. حتی در درون یک دین، مذاهب گوناگونِ آن از تلقیها و رویکردهای یکسانی برخوردار نیستند. گاهی تفاوتهای دو مذهب در درون یک دین از فاصله آن دین با برخی از دیگر ادیان بیشتر است. شاید از این روست کـه بـرخی از ادیان به گفتوگو، تعامل و تفاهم با دیگر ادیان تمایلی نشان میدهند، اما به تقریب مذهبی و دروندینی هیچ گرایشی ندارند.
تنوّع ادیان و اختلافهای فراوانی که بین ادیان و نیز در درون آنها وجـود دارد از پدیـدههای تـأمّلبرانگیزی است که نیازمند مطالعه و نـیز تـبیینهای عـالمانه است. اینکه
چرا با ظهور دین جدید و علیرغم توفیق زیادی که این کیش تازه در جذب مخاطبانِ خود پیدا میکند، اما هـمچنان در مـوارد مـتعددی، دین قبلی به حیات خود ادامه میدهد و نـیز ایـنکه چرا دین یا مذهبی خاص در شرائط تاریخی یا موقعیتهای اقلیمیِ خاصی با پذیرش عمومی روبرو میشود و همان کیش در وضـعیتی مـتفاوت از کـمترین اقبال و استقبالی برخوردار میشود و نیز اینکه چرا این همه تـفاوت در میان ادیان و حتی در میان متدینان به یک دین وجود دارد و علیرغم این تفاوتها در همه ادیان شناختهشده کسانی را مییابیم کـه بـه آرامـش ایمانی و توفیق اخلاقی و معنوی دست یافتهاند همه پرسشهاییاند که به سـادگی نـمیتوان از کنار آنها گذشت یا به آنها پاسخ داد. شاید احکام و توصیههایی از قبیل جواز گروش به هر دیـنی یـا مـشروعیت تغییر کیش استنتاجهایی شتابزده و حتی غیر علمی از این واقعیت عینی باشد، امـا در هـر حـال باید نسبت به تبیین آن همت گماشت و چه بسا دست کم بتوان این توصیه را از وصـف و تـبیین آنـ بیرون کشید یا الهام گرفت که باید نگاهمان به دیگر ادیان و مؤمنان بیش از پیـش گـشادهدلانه و توأم با احترام باشد و داوری نهایی در مورد هر دین و پیروانِ آن را به داور حکیم و عـادلی وانـهیم کـه این اختلافها و چندگونگیها سنت همیشگی و آیت باهره قدرت اوست؛ همو که فرمود: «برای هـر کـدام از شما راه و روشی را قرار دادیم و اگر خدا میخواست حتما شما را امتی یگانه قرار مـیداد، ولی [چـنین نـکرد] برای آنکه شما را در آنچه به شما داده است بیازماید. پس به سوی خوبیها از همدیگر پیشی بگیرید. بـه سـوی خداست بازگشت شما؛ پس به شما درباره آنچه در آن، اختلاف داشتید خبر خواهد داد». مـائده: ۴۸
دوم
در سـنجشی کـلی میان ادیان زنده جهان، معیارها یا محورهای فراوانی را میتوان در نظر گرفت و به میان آورد. یکی از ایـن سـنجهها یـا موضوعات میزان عقلانیبودن یا اندازه عقلپذیریِ گزارههای دینی است. ادیان هر چـند مـمکن است خاستگاه آسمانی و وحیانی نداشته باشند، اغلب یا حتی همه آنها بیشتر، درون و دلِ گروندگانِ به خود را مـورد خـطاب قرار میدهند و از آنها بیش از تبیّن و تعقّل، تعبّد و دلدادگی میخواهند؛ گویا بدون بـرخورداری از مـرتبهای از انقیاد و تسلیم، راههای دینی پیمودنی نیستند. وجـود
اجـتنابناپذیر گـزارههای عقلگریز یکی از عوامل این ایمانگرایی در ادیان اسـت.
بـا این همه برخی از ادیان علاوه بر گزارههای عقلگریز، آموزههایی را تعلیم و ترویج میدهند کـه نـه تنها عقلپذیر نیستند، که حـتی عـقلستیز نیز هـستند. ایـن آمـوزهها اگر نقشی محوری در ایمان دینی داشـته بـاشند،در عمل، آن دین به سمت ستیز با عقلانیت و عقلورزان سوق داده میشود و البته ایـن بـدین معنا نیست که در درون این ادیـان، نحلههای فلسفی و فیلسوفانی نـامدار پدیـدار نمیشوند.
نمونه آشکارِ چنین دیـنی مـسیحیت است که نه تنها در برابر عقلانیت جدید در سدههای اخیر، که حتی در برابر عـقلانیت سـنّتی آسیبپذیر بوده است. کانونیترین آمـوزههای مـسیحی از قـبیل تجسد، تثلیث و گـناه نـخستین هیچ گاه نتوانسته اسـت از تـوجیه عقلانیِ نیرومندی برخوردار شود و همواره رویکردهای ایمان گروانه در این دین مطرح و قوی بودهاند. بـا ایـن همه در درون همین دین فیلسوفانی بنام و نـحلههای فـلسفیِ توانمندی بـروز یـافتهاند. مـیزان عقلپذیریِ مسیحیت و چرایی و نـحوه پیدایی و پایاییِ فلسفه مسیحی بحثی است که درگفتوگویی مشروح با دانشور گرامی جناب آقای دکـتر مـحمدرضا بهشتی بدان پرداختهایم و در آینده آن را تقدیم عـلاقمندان خـواهیم کـرد.
آنـچه در ایـنجا توجه به آن درخـور اهـمیت است این است که در اسلام برخلاف مسیحیت ظرفیتهای عقلانیِ زیادی وجود دارد. دین اسلام علاوه بر ایـنکه آمـوزههای اصـلیاش همگی عقلپذیر و قابل دفاع عقلانی هستند، بـارها و بـارها بـه تـعقل و تـدبر فـراخوانده است. عقلانیت اسلامی هرگز پدیدهای وارداتی نبوده است. چه بسا کسانی فلسفه اسلامی را در مبانی و مسائل اولیهاش دارای خاستگاه یونانی بدانند، اما عقلانیت اسلامی که فراتر از مکاتب فلسفی اسـت، در کتاب و سنت، و در سیره و نوع مواجهه پیشوایان اسلامی با پرسشهای مؤمنان و تشکیکهای ملحدان یا متدینانِ به دیگر ادیان ریشه دارد. همین زمینههاست که مایه بالندگیِ فلسفه در جهان اسلام گردید و تا زمانی کـه تـمدناسلامی در اوج بود، فلسفه اسلامی و فراتر از آن، عقلانیت اسلامی که نمونه بارزش مکتب اعتزال است از رونق زیادی برخوردار بود.
سوم
در میان مذاهب اسلامی، بیتردید عقلگراترین مذهب، آیین تشیع است که به مـدد قـوت منطقی و غنای عقلانیِ میراث ناب امامانِ خود توانست بستر مناسبی را برای دوام و
رونق عقلانیت اسلامی فراهم آورد. اینکه احمدامین مصری فارابی را شیعه میداند، تنها از آن رو کـه گـرایشهای عقلانیِ وی فقط در بستر تشیع مـیتواند شـکل گرفته باشد، گواه این تلقیِ عمومی از تشیع به عنوان عقلانیترین مذهب در میان مذاهب اسلامی است.
اهل حدیث و حنابله در سدههای نخستین و نیز در زمانِ ما بـدترین مـصادیقِ عقلستیزی در جهان اسلام بـودهاند و اشـاعره علی رغم آنکه به نوعی در برابر افراطیگری اهل حدیث ایستادگی کردند، ولی مانع رونق عقلانیت اسلامی و اعتزالی شدند و برخی از نام آوران بعدیِ اشاعره چون غزالی و فخررازی به ستیز با عقلانیت فلسفی پرداخـتند و در نـتیجه چراغ فلسفه و عقلانیت را در میان اهل سنت از فروغ انداختند،امّا شیعیان به ویژه ایرانیانِ فرهنگبان ــ که خود از پیشینه حکمت ایرانیِ قبل از اسلام نیز برخوردار بودند ــ میراث فلسفیِ فارابی و بوعلی را حفظ کـردند و در پرتـو آن، مـکتبهای پیشروِاشراق و حکمت متعالیه را به وجود آوردند و اینک مهد فلسفهاسلامی جایی جز ایرانِ شیعی نیست. با این هـمه هماینک رونق فلسفه و به صورت عامتر عقلانیت اسلامی در همین سرزمین بـه انـدازهای نـیست که شایسته پیشینه تمدنیِ ما و پاسخگوی نیازهای کنونیِ نسل ما باشد.
ما از طرفی نیازمندِ تأمل عمیق در مـیراث عـقلی مسلمانان هستیم و از طرف دیگر باید در فکر ساماندهی و تعمیق این دستاوردها و حتی به دسـت دادن مـنظومههای عـقلیِ نوین و کارآمد باشیم. روآوردن اندیشمندان عقلگرای ما به الاهیات عقلیِ مسیحیت در حالی که اجتنابناپذیر و مفید مـیباشد، نباید ما را در حال و هوای آن الاهیات غرقه سازد. کوششهای عقلانیِ الاهیدانان غرب محترم و احـیانا راهگشایند، اما باید دانـست کـه سنخ بسیاری از مشکلات الاهیاتیِ آنان با مسائل کلامی و اعتقادیِ ما متفاوت است و در نتیجه، راهحلهایی که آنان ارائه میکنند و نظامهای عقلانیای که این راهحلها را در چارچوب و بستر آنها طرح میکنند لزوما به کار انـدیشه اسلامی نمیآید. آیا بهتر نیست که به جای غورکردن در اندیشههای الاهیدانان غرب ــ چه با موضع موافق و چه در مقام رد و نقد و چه در مقام دفاع از باورهای اسلامی در مقابل نقدهای غربیان ــ به میراث عقلیِ خـودمان بـرگردیم و عقلانیّتِ اسلامیِ خود را از نو بسازیم؟ این توصیه رهآوردِ گفتوگوی این شماره هفت آسمان با استاد گرانقدر جناب آقای دکتر دینانی است؛ توصیهای که شایسته تأمل و توجه همه پژوهندگانِ اندیشه دینی اسـت.