دساتیر آسمانی، دین نامه جعلی زرتشتیان
![](https://www.infors.ir/wp-content/uploads/2017/01/884607_473.jpg)
اشـاره
دساتیر آسمانی نام کتابی است جعلی منسوب به زرتشتیان، که مدتهای مدیدی دانـشمندان و پژوهـشگران شـرق و غرب به بحث وجدل پیرامون آن مشغول بودند از این میان گروهی موافق و اکثریت مخالف قدمت واصـالت آن بودند. چندی پیش نسخه دستنویسی به خط خوش نستعلیق از ترجمه و تفسیر این کـتاب به دست نگارنده رسـید کـه به دلیل اهمیت آن بر آن شدم تا به بهانه معرفی این دستنویس توضیحاتی پیرامون کتاب، متن و ترجمه آن و چگونگی پیدایش و چاپ آن ارائه دهم.
امروزه تقریبا روشن شده که به احتمال قوی این کتاب مـحصول فرقه آذرکیوانیه و ساخته و پرداخته مؤسس این فرقه یعنی آذر کیوان (۹۴۲ـ۱۰۲۷ق / ۱۶۱۲ـ۱۵۲۹م) است.این فرقه ادبیاتی نسبتا وسیع داشته که به نام و مشخصات شماری از آنها، در دبستان المذاهب و شارستان چهار چمن که خود نیز جـزو هـمین گروه هستند، اشاره شده است. اما از کلیه آثار مربوط به این فرقه، کتابهای ذیل در دست است که بدانها اشاره میکنیم: ۱ـ دساتیر ۲ـ شارستان چهارچمن (یا شارستان دانش و گلستان بینش) ۳ـ جام کـیخسرو ۴ـ زردسـت افشار ۵ـ زنده رود ۶ـ خویشتاب ۷ـ زوره باستانی ۸ـ دبستان مذاهب ۹ـ رسالهای بینام در خودشناسی ۱۰ـ فرازستان ۱۱ـ گلشن فرهنگ ۱۲ـ گلچینی از نامههای دساتیر ۱۳ـ رسالهای درباره نویسنده دبستان مذاهب ۱۴ـ مقولات بهمنی (به زبان گجراتی).
دستنویس و مشخصات آن
بنابر روایـات دسـاتیر، نخستین پیامبر موسوم به مهآباد صد هزار سال پیش از کیومرث یا به زبان دساتیر فرزینسار میزیست و آخرین آنها یعنی ساسان پنجم به روزگار خسرو پرویز به پیامبری رسیده اسـت. هـموست کـه درباره وی میگویند چون در روزگار خـسرو پرویـز، مـردم از عهده خواندن متن دساتیر و فهم مندرجات آن بر نمیآمدند، ساسانِ پنجم آخرین پیامبر از پیامبران شانزدهگانه، به فرمان ایزد مأمور شد تا آن را بـه زبـان پارسـی سره ترجمه نموده و در اختیار مردمان گذارد. وی نیز چـنین کـرد و علاوه بر ترجمه، تفسیری نیز بر آن نگاشت که اکنون هم متن و هم ترجمه و تفسیر آن به خط فارسی در دست اسـت، و دسـتنویس حـاضر نیز تنها شامل ترجمه و تفسیر دساتیر به زبان فارسی اسـت.
این دستنویس شامل ترجمه و تفسیر فارسی، به خط خوش نستعلیق توسط شخصی بنام صفای گبرشی به سال ۱۲۷۷ هـجری (۱۸۶۱ مـیلادی) نـوشته شده و در ۳۷۲ صفحه است. اندازه صفحات ۲۲×۱۶ سانتیمتر و هر صفحه دارای ۱۰ سطر میباشد. در ابـتدای دسـتنویس فهرست مطالب و نام ۱۶ نامه متن ذکر شده، پس از آن آغاز متن با این عبارت شروع میشود:
«دساتیر آسـمانی بـفرز آبـاد وخشوران وخشور، پناهیم بیزدان از منش و خوی بد و زشت گمراه کننده، به راه نـاخوب بـرنده رنـج دهنده آزار رساننده، به نام ایزد بخشاینده بخشایشگر مهربان دادگر…»
عنوان نامهها با خط سـرخ رنـگ نـوشته شده و فواصل آیات با چهار نقطه قرمز رنگ مشخص شده است. بعضی از عبارات و اصـطلاحات نـیز با خط سرخ رنگی که در بالای آنها کشیده شده، مشخص شده، و هر جـا تـفسیر و شـرحی آمده، واژه «شرح» با رنگ سرخ جلب توجه میکند. در آخر متن کتاب ـ قبل از بخش فـرهنگ لغـات ـ مقدمه ملافیروز آمده که در انتهای آن در تاریخ ختم ترجمه و انجام آن ماده تاریخی بـه شـعر سـروده که ابیات پایانی آن چنین است:
جستمش تاریخ بهر اختتام | داد هاتف پاسخ از دارالسلام |
از جلوس یزدجرد شـهریار | سـال و مه مبهم مگو، گو آشکار |
روز هفتم ماه اسفندار بود | |
کز تکاپو خـامه آسـایش نـمود | بُد صدو هشتاد و پنج و یکهزار |
سال کاین گنج نهان شد آشکار | هست ایجاز سخن حـُسن کـلام |
بـاد بر خواننده از ناظم سلام(۱) |
البته تاریخ ذکر شده ظاهرا اشتباه کاتب اسـت و صـحیح آن (بُد صد و پنجاه و هشت و یکهزار = ۱۱۵۸) میباشد. پس از متن کتاب، فرهنگ لغات آن آمده که با این عبارات شـروع مـیشود: «بسم اللّه الرحمن الرحیم ـ بنام ایزد بخشاینده بخشایشگر دستگیر مهربان ـ فرهنگ لغات کـتاب مـستطاب دساتیر ـ باب الف ممدوده، ۱۱ ب به سکون بای ابـجد نـام یـکی از عناصر اربعه به معنی آبرو و عزت و دولت و قـدرت…»
انـجامکتاب: «یوزه بر وزن موزه بهمعنی تفتیش و تفحص و جستجو باشد، یوزهبهمعنی تفحّص است و الحاقهای هـوز در آخـر به جهت حرکت حرف آخـر اسـت چه پیـوسته آخـر کـلمات فارسی ساکن میباشد. در هزار و دویست و هـفتاد و هـفت هجری به نگارش دساتیر آسمانی و چم باستانی پرداخت، نگارنده درویش فرومایه صـفای گـبرشی»
دساتیر و چیستی آن
در سال ۱۷۷۸ میلادی برابر سـال ۱۱۹۲ ه.ق، ملاکاوس از پارسیان هند بـه دلیـل اختلافی که در میان پارسیان بـه خـاطر تقویم روی داده بود و این یک ماه تفاوت در سال یزدگردی سبب پس و پیش کردن جشنها و آیـینهای زرتـشتیان شده بود، با پسرش مـلافیروز بـه ایـران رفت تا بـا زرتـشتیان ایران درباره تقویمشان و حـل ایـن اختلاف مذاکره نماید. در آن زمان وی برای اولین بار در اصفهان دستنویس منحصر به فرد دساتیر را بـه دسـت آورده، با خود به هند برد.(۲) در آن هـنگام کـه ملافیروز هـنوز جـوانی بـیش نبود، پس از گذشت سالها و بـا رنج بسیار دساتیر را در بمبئی به چاپ رسانید و در مقدمه آن تاریخ نشر کتاب را چنین آورده:
بُد صد و پنـجاه و هـشت و یکهزار | سال کین گنج نهان شـد آشـکار |
______________________________
۱٫ مـلافیروز بـنملاکاوس، دسـاتیر آسمانی، چاپ بـمبئی ۱۸۸۸م، ۱۲۷۵ یـزدگردی، چاپخانه دت پرشاد، ص۲۲۶٫
۲٫ در اینجا ذکر این نکته الزامی است که تاکنون هیچ یک از نویسندگان و خاورشناسان ایرانی و خـارجی ـ کـه دربـاره دساتیر تحقیقاتی نموده و مطالبی نوشتهاند ـ نتوانستهاند بـا اطـمینان و مـستند ذکـر کـنند کـه کتاب دساتیر توسط چه کسی و با چه هدفی و در چه زمانی و درچه سرزمینی نوشته شده است، و اما آنچه با قطعیت میتوان گفت این است که این کتاب در سـرزمین هند انتشار یافته.
منظور از ۱۱۵۸ سال یزدگردی است که معادل میلادی آن ۱۸۱۸ میباشد. این دستنویس که به خط فارسی نوشته شده، هنوز در کتابخانهای موسوم به ملافیروز در بمبئی موجود است.(۱) این نسخه بـه خـط خوش نوشته شده و در زیر فقراتی که متن کتاب است خط سرخ کشیده شده و در پی هر فقره ترجمه و تفسیر آن نوشته شده است. تاریخ کتابت و نام مؤلف یا نویسندگان این کتاب در ایـن دسـتنویس مشخص نشده است. همانند زبان و متن کتاب، نام دساتیر نیز جعلی و ساختگی است و به گفته پورداود این کلمه جمع منتهی الجموع واژه فارسی دستور اسـت.(۲) ایـن کتاب مجموعهای از الهامات است کـه بـه ادعای نویسنده یا نویسندگان آن، از سوی خدا به شانزده پیامبر خود یا فرجیشور که یکی پس از دیگری و در روزگاران مختلف به رسالت میرسند، به زبان نامعلومی کـه هـیچ پایه و اساسی ندارد ـ ولی بـه نـام زبان آسمانی نامیده شده ـ برای هدایت مردم و رهنمونکردن ایشان به رستگاری نازل شده است.
این شانزده پیغمبر (فرجیشور) که به دریافتِ سخنان آسمانی کامیاب شدند، عبارتند از: ۱ـ مهاباد ۲ـ جیافرام ۳ـ شای کـلیو ۴ـ یـاسان ۵ـ گلشاه ۶ـ سیامک ۷ـ هوشنگ ۸ـ طهمورس ۹ـ جمشید ۱۰ـ فریدون ۱۱ـ منوچهر ۱۲ـ کیخسرو ۱۳ـ زرتشت ۱۴ـ سکندر ۱۵ـ ساسان نخست ۱۶ـ ساسان پنجم.
نامههای آسمانی دساتیر دارای آیات یا فقرات متفاوتی است. هر چند بلندترین این نامهها از لحاظ حجم مـطلب، نـامه شت وخـشور زرتشت است، اما به لحاظ تعداد فقرات بزرگترینِ آنها نامه شت مهاباد است که ۱۷۰ فقره دارد و کوچکترین آن نـامه سکندر با ۱۶ فقره میباشد. بقیه این نامهها و تعداد فقرات آن بدینگونه اسـت: جـیافرام ۸۸؛ شـای کلیو ۸۰؛ یاسان ۶۴؛ گلشاه ۳۷؛ سیامک ۵۰؛ هوشنگ ۳۸؛ طهمورس ۵۶؛ جمشید ۹۳؛ فریدون ۴۸؛ منوچهر ۳۶؛ کیخسرو ۲۸؛ زرتشت ۱۶۴؛ سکندر ۱۶؛ ساسان نخست ۹۳؛ ساسان پنجم ۴۲٫
قـابل ذکـر است که هیچ یک از این فقرات همانند سخنان زرتشت درگاتاها نیست و به عـبارتی دیـگر در هـمه سرودهای گاتاها و یا سراسر اوستایی که امروزه در دست است به هیچ وجه به مطالب یـا موضوعی که شباهتی با مطالب ساختگی دساتیر داشته باشد
______________________________
۱٫ فرهنگ لغات دساتیر، بـه خط خود ملافیروز، کـتابخانه مـلافیروز در بمبئی، به شماره RII, 26
۲٫ پورداود، فرهنگ ایران باستان، انتشارات دانشگاه تهران، سال ۱۳۵۵، ص۳۱٫
وجود ندارد. نامه هوشنگ «جادوان خرد» و نامه طهمورس «برین فرهنگ» و نامه جمشید «فرازین اروند» و نامه فریدون «هنرستان» و نامه منوچهر «دانشیار» و نـامه کیخسرو «سروشی کردار» نام دارند. خاندان نخستین پیامبر که آبادیان خوانده شده، در هنگام یکصدزاد سال خسروی مینوی کردند. یعنی این خاندان همانند برخی پیامبران قوم بنیاسرائیل، پیامبری و شهریاری را با هم داشـتند.
هـر زاد در دساتیر هزار واد سال است و هر واد سه هزار جاد سال، و هر جاد یک هزار مَرَد سال، و هر مَرَد یک هزار وَرَد سال، و هر وَرَد یک هزار فَرَد سال، یک فَرَد یک میلیون سـال، یـک اسپار یک میلیارد سال، یک سمار ده میلیون سال و صد هزار سال را یک سلام گویند. بنابراین و با این حساب یک زاد دو هزار تریلیون سال میشود.(۱)
آخرین پادشاه این خاندان که «آبـاد آزاد» نـام دارد، خسته و وامانده گردید و دیگر نتوانست مردم را از کجروی باز دارد، ناچار از جهان روی برتافته، از دیدهها پنهان شد (نامه جیافرام، فقره ۲۰)، و گیتی از این پیشآمد پرآشوب شد. چند تن از نیکان از افرام پسر آباد آزاد درخـواست کـردند کـه به تخت پدر نشنید. در همان هـنگام فـرمان آسـمانی به او رسید و به سروری و راهنمایی جهانیان برگزیده شد. چون نوبت پیامبری و خسروی به افرام رسید (نامهمهاباد، ۱۷۰ و جیافرام، فقره ۵)، برای خود عـنوان «جـی» را بـرگزید، و جانشینان جیافرام به «جیان» موسوماند. خاندان جیان یـک اسـپارسال که برابر یک میلیارد سال است، فرمانروا بودند. جیآلاد آخرین شهریار این خاندان همانند آباد آزاد از کردار ناستوده مردمان بـه سـتوه آمـده، از گیتی روی بگردانید. آنگاه دیگرباره آشوب برخاست تا اینکه پسر وی «کـلیو» قیام کرده، به جای پدر نشست و عنوان «شاهی» گرفت (نامه جیافرام، فقره ۸۸). خاندان شای کلیو به شاییان موسوماند و مـدت یـک سـمار سال که ده میلیون سال باشد شهریاری داشتند. شای مِهبول آخـرین شـهریار این خاندان نیز همانند آباد آزاد و جیآلاد، به خاطر کردار ناهنجار مردمان از خسروی کناره گرفت و از دیدارها پنـهان شـد. بـاز آشوب همه جا را فرا گرفت و مردم به خواست و فرمان آسمانی، یاسان فـرزند شـای مـهبول را به شهریاری و پیغمبری برگزیدند. خاندان یاسان موسوم به یاسانیان است و نود و نه سلام سـال مـدت شـهریاری آنان بوده. آخرین پادشاه یاسانیان،
______________________________
۱٫ پورداود، فرهنگ ایران باستان، ص۳۱٫ آقای پورداود در توضیح این مطلب در پاورقی مـینویسد: «در اوسـتا که کهنترین آثار کتبی ایران است بالاتر از عدد بئور baeھvar (=بیور) که ده هزار باشد، نـیامده و دهـ هـزار بار ده هزار (صد ملیون) که در فقره ۱۰ اردیبهشت یشت آمده نیز همان تکرار کلمه بـیور اسـت».
یاسان آجام نیز از شهریاری کناره گرفت و مانند دوره دیگر پادشاهان پیشین، گیتی پر از آشوب و فـتنه گـشت. مـردم دیوآسا به جان هم افتادند، آنچنانکه نام مردمی دیگر به ایشان راست نیامدی، جهان روبـه تـباهی و بیداد رفت و این چنین بود تا اینکه خداوند فرزینسار پسر یاسان آجـام را کـه گـلشاه نام دارد به پیغمبری و فرمانروایی برانگیخت. باید توجه کنیم که دساتیر به تقلید از اوستا دارای مـتن و تـفسیر اسـت و این متن چنانکه اشاره شد به دلیل اختصاص به شانزده پیغمبر بـه شـانزده بخش (نامه) تقسیم شده و هر بخش یا نامه به نام پیغمبری موسوم است. هر یک از ایـن نـامهها با ستایش خداوند و با عباراتی چون: «پناهیم به یزدان از منش و خوی بـد و زشـت گمراه کننده به راه ناخوببرنده رنجدهنده آزاررساننده، بـه نـام ایـزد بخشایشگر مهربان دادگر؛ بنام یزدان…» آغاز شـده و در انـجام هر یک از آنها پیدایش و ظهور پیامبر بعدی که پس از آن باید بیاید نوید داده شده اسـت، بـه طور مثال در پایان اولین نـامه مـوسوم به نـامه مـهاباد، خـداوند این چنین مهاباد را مورد خطاب قـرار مـیدهد: «پس از تو آیین ترا جیافرام زنده کند و او پیامبری باشد سترگ، از این آگهی بـخشید بـه آباد روانشاد که چون این خـجسته آیین از ناخویی مردم بـه زبـونی گراید و برافتد، جیافرام که یـکی از نـژاد تو باشد آیین ترا زنده گرداند و از سر نو میان مردم بگستراند و او پیامبری بـاشد سـترگ».
و در انجام نامه کیخسرو، با ایـن عـبارات ظـهور زردشت نوید داده مـیشود: «و از لهـراسب پوری آید خوب در هنگام او پیـامبر بـزرگ زردشت آید؛ و نامه او پرخیده و اپرخیده باشد».
در تاریخ و داستان و نوشتههای دینی ایران از روزگار باستان تـا زمـان پیدایش دساتیر، در هیچ جا پیغمبران و یـا کـسان دیگری را سـراغ نـداریم کـه نام مهاباد، جیافرام، شـای کلیو و یا سان داشته باشند؛ مطمئنا اینان رسولان یا پادشاهان ساخته و پرداخته ذهن نویسنده یـا نـویسندگان دساتیر است. جالبتر اینکه دوازده پیامبر دیـگر کـه در کـتاب دسـاتیر از آنـها یاد میشود، در مـتن بـه یک نامه و در ترجمه و تفسیر به نام دیگر خوانده شدهاند:
فرزینسار = گلشاه یا کیومرث / سیامر = سیامک / هـورشار = هـوشنگ / تـخمورد = تهمورس / جرمشار = جمشید / پرسیدوم = فریدون / میرزاد = مـنوچهر / کـیلاسرو پسـر هـیرتاووش = کـیخسرو پسـر سیاوش یا سیاوخش / هرتوش یا هرتوشاد پسر هرسفتمار = زرتشت پور اسفنتمان/ سیمکندش =سکندر/ خرمین سرسار= نخستین ساسان/پندم اردیناس= پنجم ساسان
ساختگی و جعلی بودن زبان دساتیر در نامهای به کار رفته در مـتن به خوبی آشکار است؛ مثلاً در دو نام آخر، معادل کلمه ساسان یکبار «سرسار» آمده و دیگر بار «اردیناس». و این نشان دهنده آن است که نویسنده دساتیر حتی برای ساختن واژگان یکسان و همانند نـیز از قـاعده و قانون خاص پیروی نکرده و در همه جا ردپای ذهن آشفته و بیمار وی کاملاً هویداست. در این باره استاد پورداود آورده: «زبان متن دساتیر به زبانهای کهن ایران چون فرس هخامنشی و اوستایی و پهلوی و پازند نمیماند و نـه بـه لهجههای دیگر باستانی مانند تخاری و سکزی و سُغدی و جز اینها، با زبان سانسکریت هم سروکاری ندارد و نه با هیچ یک از لهجههای سرزمین هند، از شـعبات زبـانهای یونانی و لاتینی هم نیست، بـا زبـانهای سامی چون بابلی و عبری و سریانی نیز پیوندی ندارد، با زبانهای چینی نیز خویشی ندارد. همچنین با زبانهای اقوام سومر و ایلام و قبطی که در حدود چـهار یـا سه هزار سال پیـش از مـسیح در سرزمینهای عراق و خوزستان و مصر میزیستند شباهتی ندارد و نباید هم با هیچ یک از زبانهای کهنه و نو، خواه هند و اروپایی، خواه سامی و مغولی پیوستگی داشته باشد، این زبان را خودِ سازندهاش زبان آسـمانی نـامیده است…».(۱) خود ملافیروز ناشر کتاب نیز که از معرکه گردانان اصلی این بازی بوده و همه جا با آب و تاب از آن نام میبرد، از این نکته زبان انگشت تحیر بر لب دارد و با شگفتی در دیباچه دسـاتیر مـینویسد: «باید دانـست که زبان اصلی صحایف مُنْزَله (مراد دساتیر است) اصلاً و قطعا مناسبت به زبان زند و پهلوی و دری ندارد، بـلکه به جمیع السنه مشهوره طوایف مختلفه این زمان ندارد».(۲)
باید اذعـان نـمود کـه اینک بیش از ۲۵۰ سال است که دانشمندان و پژوهشگران بسیاری در دین زرتشتی و زبانهای ایران باستان و کتب زند و پازند غـور و بـررسی کردهاند و در این راستا هر آنچه درباره ایران و دین قدیم ایران در منابع مختلف و بـه زبـانهای پهـلوی و فارسی باستان و نیز مآخذ گوناگون به زبانهای هندی، چینی، عبری، سریانی و ارمنی ـ که در کتابخانههای مـختلف در سراسر جهان ـ موجود بوده به دقت مورد مطالعه و پژوهش قرار گرفته است. از ایـن همه و در میان هزاران کـتاب و مـآخذ گوناگون کوچکترین مطلب یا نشانهای که گواه اصالت و درستی مطالب یا زبان دساتیر و
______________________________
۱٫ فرهنگ ایران باستان، پیشین، ص۳۹٫
۲٫ نقل از: فرهنگ ایران باستان، پیشین، ص۴۴٫
پیشینه آن باشد بدست نیامده است.(۱)
واژههای دساتیر و ساختار آن
اکـنون برای هر چه بهتر پیبردن به زبان ساختگی دساتیر و لغات آن و چگونگی تبدیل و تحریف آن، نمونهای چند از الفاظ و واژگانش را که در متن آمده با همانند فارسی آن تطبیق میکنیم. چنانچه خواهیم دید برخی از این لغـات دیـگرگون شده لغاتی است که در زبانهای هندی و پهلوی به کار رفته است:
آرخمیده = آفریده؛ ایوان = کیوان؛ آسمات = آسمان؛ بیر = بیر (عدد یک در ترکی)؛ باغوری = باختری؛ بسمود = فرمود؛ روام = روان؛ زوراس = تورات؛ سیامر = سیامک؛ مـرپان = مـهربان؛ هادگار = پروردگار؛ فروسین = فروردین؛ انتام = انجام؛ هروستا= اوستا؛ شالستن = دانستن؛ نووسد = نخست؛ هیراسیام = ایرانیان؛ هامودهار = آموزگار؛ هورسته = خجسته؛ نوراخ = یونان؛ داهان = داهاک (اژی دهاک)؛ رام ورام = جانواران؛ گرستاب = گرداب؛ مرد و شام = مردمان؛ ایـزج = ایـزد (یزت پهلوی)؛ هان چیمان = آنچنان؛ پرمانبر = فرمانبر؛ تنو = تن؛ تیمرام = تیر (ماه)؛ شنکر = پیکر؛ سفاسف سراسر؛ جهاخ = جهان؛ آسردن = آزردن؛ تاجنده = تابنده؛ بارام = باران؛ میناسیان = مینویان؛ هفت = رفت؛ هیرتاووش = سـیاووش؛ هـرتوش = زرتـشت؛ مادر = آتر (آذر)؛ امشاسیان = امشاسپندان؛ مـزدام = مـزدا؛ هـان = آن (ضمیر اشاره)؛ میلادیدن = آفریدن؛ همیکه = همینکه.
و اینک برخی لغات دساتیری و همانندهای آن در زبانهای خارجی:
______________________________
۱٫ نگاه کنید به: همان، ص۲۰؛ برای آگاهی از بـرخی از پژوهـشها و مـنابع نگاه کنید به آخرین گفتار در این مقاله بـا عـنوان «قدمت دساتیر و چاپ آن». نکته قابل ذکر که استاد پورداود نیز بدان اشاره نموده این است که ملافیروز ظاهرا به هـیج وجـه احـتمال نداده که دساتیر آسمانی، دیننامهای جعلی و ساخته مردی متقلب بـاشد و شاید به همین خاطر است که همه جا از آن با آب و تاب یاد کرده و آن را کتاب مقدس و صحیفه آسمانی مـیخواند و بـه گـفته پورداود: «آنچنان که در ایران پنداشتند حقیقتا دساتیر از نوشتههای دینی ایران باستان اسـت و کـتابی است در ردیف اوستا و زبانش یادگاری است از روزگاران گذشته؛ این است که نویسندگان دوره ناصرالدین شاه برای ایـنکه چـیز نـو به بازار آورند به تاراج دساتیر دست گشودند، اما هیچ کدام از خـود نـپرسیدند اگـر دساتیر درست است چرا هیچ یک از فرهنگهایی که پیش از برهان قاطع نوشته شده، لغـتهای آن را یـاد نـکردهاند، چرا در اشعار شعرای پیش از خودشان یکی از این لغتها هم دیده نمیشود، چرا در هزارها کـتاب نـظم و نثر سخنی از مهاباد و جی افرام و شاکلیو و یاسان نیست، چرا از خود دساتیر پیش از انـتشارش در هـیچ جـا نام و نشانی نبود». رک: همان، ص۴۴٫
دساتیرزبانهای خارجیفارسی
مرزیگیدنمرنچیدن (پهلوی)مردنـ مرگیدن
ادـ حدایت (پهلوی)هست
هـمارامار (پهـلوی)امارهـ حساب
مرتازمرتم (پهلوی)مردم
دهاسده (هندی)بدن
انکانک (هندی)بسیار
سابساب (هـندی)هـمهـ هـر
سریرشریر (هندی)جسم
سداسدا (هندی)همیشه
آب رااپر (گجراتی)خود
امامنه (گجراتی)اکنون
پاشپاس (سانسکریت)نزدیک
اسـتاد پورداود دربـاره لغتهای دساتیری و چگونگی ساخت آنها مینویسد: «نویسنده دساتیر از برای لغتسازی چندین شـیوه بـه کـار برده است: به برخی از واژههای فارسی معنی دیگر داده، آمیغ که به معنی آمیزش است در دسـاتیر یـعنی حـقیقت و آمیغی یعنی حقیقی، یوزه به معنی توله شکاری درست است اما در دسـاتیر بـه معنی تفتیش است و جز اینها، برای برخی لغتهای عربی فارسی ساخته است، چون خانه آباد بـه جـای بیت المعمور (کعبه) و هر سویه پادشاهان به جای ملوکالطوایف و کُنوَر به جـای فـاعل و چشمیده به جای منظور و برش دید بـه جـای قـطع نظر از… و جز اینها. یک رشته از لغاتش مـفهوم لغـات تازی است: چون اویش = هویت، راست پوش = کافر، افرازستان = عالم علومی، فسرده شهر = عـالم سـفلی، نخستین انداز = بدیهه.
برخی از لغـتها را از روی قـیاس ساخته، از روی خـورشید کـلمات هـورشید و ماهشید درست کرده است. در بسیاری از واژهـهای فـارسی حرفی از اول و آخر آنها انداخته یا حرفی به اول و آخر آنها افزوده لغتهای دیـگری سـاخته است: نیواره چوبی است که بـدان خمیر پهن کنند درسـت مـانند وردنه، نظر به ریشه و بـنیاد آنـها هر دو درست است اما در دساتیر به نیور یا نیوار معنی جوّ داده شده، بـاستان در دسـاتیر باس شده به معنی کـهنه
و قـدیم در مـقابل حادث، به انـجام واژه چـم (= معنی) یک راء افزوده شـده چـمر یعنی آشکار و پیدا و در سرلغت «همه» حرف نفی «اَ» افزوده شده «اهمه» یعنی ناقص و ناتمام و جـز آن، بـا این شیوهها نویسنده دساتیر یاوههای خـود را بـه قالب الفـاظ و عـباراتی بـه آسانی در آورده زبان عـهد ساسانیان به قلم داده است. از برای هیچ لغتی در تنگنا نبوده، بسا از برای یک لغت عربی چـندین لغـت تراشیده است: هر آینه بود، هـر آیـنه هـستی، نـاچار بـاش، ناگزیر باش، نـاچار هـست، گرورفرتاش همه اینها به معنی واجب الوجود است. شایسته هستی، شایسته بود، ناور فرتاش یعنی مـمکن الوجـود».(۱)
آمـوزههای دساتیری
بنابر روایات دساتیر، شانزدهمین پیامبر کـه سـاسان پنـجم اسـت و مـعاصر خـسرو پرویز به شمار آمده، دساتیر را به زبان فارسی جدید آمیخته با واژههای ساختگی دیگر، ترجمه و تفسیر کرده و در ذیل عبارات نامهها درج کرده است. بدین سان کتاب دساتیر (۱۶ نـامه) در حقیقت دارای دو بخش جداگانه است: متن نامهها ـ که شامل گفتهها و دستورات خدا با پیامبران شانزدهگانه خویش البته به زبان ساختگی دساتیری است ـ و دیگر ترجمه و تفسیر آنها منسوب به ساسان پنجم بـه فـارسی آمیخته با لغات و اصطلاحات مجعول. مطالب دساتیر آمیزهای است از افکار گوناگونی که تا سده ۱۰ قمری / ۱۶ میلادی در ادیان، مکاتب و مذاهب مختلف در ایران رواج داشته است و حتی گاهی ترجمه عباراتی از قرآن کـریم، تـورات و اوستا در آن دیده میشود که به شیوه معمول با اندک دخل و تصرفی و گاه عینا در کتاب نقل میشود. در نامهجیافرام فقره ۷۰ آمده که دو گونه نامه اسـت کـه ایزدی هستند: یکی همین نـامه کـه از آفرینش دو جهان سخن میگوید و دیگر کهین نامه که آن را دساتیر خوانند: «یزدانی نامه دو است نامه نخستین دو گیتی است و آن رامهین نامه گویند و به زبان فراز آبـاد فـرز دساتیرش نامند که مـهین نـامه یزدان باشد… و دیگر دساتیر خوانند که کهین نامه یزدان باشد».(۲)
بنابر دستور آسمانی دساتیر یا کهین نامه، آفریدگار خدایی است یکتا که در نامهها به نامهای مزدام، مزدان، لارنگ، زمرپان، شـمتا و هـرمهر خوانده شده و ذاتی قدیم و ابدی
______________________________
۱٫ فرهنگ ایران باستان، پیشین، ص۴۶ـ۴۷٫
۲٫ نامه جی افرام، فقره ۷۰؛ و نیز: ترفند پیغمبرسازان و دساتیر آسمانی، گزارش علمی اصغر مصطفوی، انتشارات بامداد، چاپ نخست، ۱۳۷۰، ص۲۴۷.
است. دارای صفات بسیار اسـت، ولی صـفاتش از ذاتش بـیرون نیست، بی شریک و مانند و ضد، بر همه چیز آگاه و بر هر کاری تواناست. زمانهای گذشته و آینده هـمه یکباره بر او آشکار و نزد او حاضر است. خداوند نُه آسمان را بیافرید و بـه هـر یـک خرد و یا هوش و روان و تن ارزانی داشت. در آسمانها فرشتگان بیشمار و ستارگان فراوانند. هر یک از آنها را نیز خرد و روان و تـن اسـت. سیارگان گردنده نیز دارای خرد و روان و تن هستند، چنانکه در نامه مهاباد (اولین نامه دساتیر، فـقرات ۱۴ بـه بـعد) در این باره میخوانیم: «بدین گونه از هر خردی هوشی و روانی و تنی پیدا گردانید تا سپهرستان انـجامید و به پایان رسانید، مانند هوش کیوان سپهر فرنسانام و روانش لاتینسا و تن او ارمنسا، و خـرد هرمزد سپهر انجمداد و روانـ او نـجم آزاد و شید آزاد تنش، و خرد و روان و تن بهرام سپهر که نامیده شده به بهمنزاد و فرشاد و رزباد واد، و خرد و روان و تن خورشید چرخ شاد آرام و شادایام و نشاد ارسام نام، خرد و روان و تن ناهید آسمان نروان و فروان و زروان نام، خـرد و روان و تن تیر چرخ که ارلاس و فرلاس و ورلاس نامند، خرد و روان و تن ماه آسمان فرنوش و ورنوش و اردوش آفرید».
ترتیب آفرینش آنطور که در نامه مهاباد آمده به گونهای است که در کتب حکمای مشّایی چون فـارابی و ابـن سینا دیده میشود.(۱) نخستین آفریده فرشتهای است موسوم به «بهنام» که عقل اول (خرد نخستین) است و از او عقل دوم (آمشام ـ که خرد و فرشته دومین است) و نفس و جرم فلک الافلاک (مانیستار روانید، تـانیستار تـنامید) پدید آمده، و از اینها به ترتیب عقول دهگانه و نفوس و اجرام افلاک نُه گانه، تا فلک قمر به وجود آمدهاند. عالم عناصر (آخشیجستان) زیر فلک قمر است و ترکیب عناصر از تأثیر نـفوس فـلکی است و نفس فلک قمر رساننده صور و کیفیات گوناگون به ترکیبات عنصری است (نگار آرای: واهب الصور). از ترکیب عناصر، موالید سه گانه (سه پور) کانی و رستنی و جانور پدیدار میشود و هر یک از عـناصر و نـیز انـواع ترکیبات آنها فرشته نگهبان خـاص خـود را دارد(۲) (بـدان گونه که در عقاید و آراء ادیان قدیم ایران و نیز اشراقیان دیده میشود) چنانکه در نامه مهاباد فقره (۴۹ ـ ۴۸) آمده: بر آتش و باد و آب و خاک چهار فـرشته گـماشته گـشت، بدین نام: انیراب و هیراب و سمیراب و زهیراب».
______________________________
۱٫ دایره المـعارف بـزرگ اسلامی، تهران، ۱۳۷۴، «آذر کیوان»، فتح اللّه مجتبایی، ج۱، ص۲۵۱٫
۲٫ همان
جهان و مجموعه آن همانند تن آدمی و اعضایش است: آسمان پوست آن، کیوان اسپرز آن، برجیس جـگرش، بـهرام زرداب آن، خـورشید قلب، ناهید معده، تیر مغز، ماه شُش، ستارگان و بروج رگـهای آن، آتش دلش، هوا نفسش، آب عرقش، خاک گردپای آن، برق همچون لبخندش، رعد چون آوازش، باران چون اشکش و بالاخره کانها و گیاهان و جـانوران کـرمهای پیـکر آن. پوست آدمی چون آسمان است و هفت اندامش که سر و سینه و مـعده و دو دسـت و دو پا باشند بجای هفت سیارهاند، خون و بلغم و صفرا و سودا نیز بجای عناصر چهارگانه آتش و آب و خاک و هوا هـستند. (نـامه جـمشید، فقره ۵۸).
ادوار عمر جهان به شماره ستارگان سیار است و هنگامی که دور ماه بـه پایـان رسـید، باز دورانهای عالم به همان وضع و صورت پیشین از سر گرفته میشود. بنابر دساتیر طـول زمـان صـد هزاران هزار سال است. شماره و اعدادی که برای نگاه داشتن تاریخ و محاسبه ادوار جهانی بـه کـار گرفته میشود چنین است:
یک سلام سال (صد هزار سال)، یک سمار سـال (ده مـیلیون سـال)، یک اسپار سال (یک بیلیون سال)، یک فرد سال (یک میلیون سال)، یک ورد (یـک هـزار فرد سال)، یک مرد (یک هزار ورد سال)، یک چاد (یک هزار مرد سـال)، یـک واد (سـه هزار چاد سال)، یک زاد (دو هزار واد سال).
و ترتیب اعداد نیز بدین شرح است: یک، ده، صد، هـزار، سـلام ـ یعنی صدهزار را سلام گویند ـ و صد سلام را شمار و صد شمار را اسپار و صد اسـپار را راده و صـد راده را ارآده و صـد ارآده را راز و صد راز را آراز و صد آراز را بیآراز گویند.
در دساتیر به تناسخ ارواح که یکی از معتقدات ـ اصلی ـ مذاهب هندی است تـوجه خـاصی شـده است. انسان برترین نوع آفرینش است که به یاری روان و خرد به عـوالم بـالا و منزلت فرشتگان تواند رسید. و برای رسیدن به این مقام باید از چرخه تسلسل تولد و مرگ رهایی یـابد. بـنابر این عقیده روان تمامی موجودات، اعم از آدمی، جانوران، گیاهان و جماد، از جسمی به جـسم دیـگر در حال انتقالند. در نامه مهاباد (فقره ۷۱ـ۶۷) پیغمبرآباد از خـداوند مـیپرسد: چـگونه است که پادشاهان و فرمانروایان و توانگران هم در زنـدگانی بـه رنج و اندوه اندراند؟ خداوند در پاسخ گوید: برای اینکه آنان در زندگی تن پیشین خود بـدکار بـودند. سزای خود را در زندگی دیگری مـیبینند، دیـگر باره نـاخوش و
رنـجور مـتولد میشوند یا به رنجهای دیگر دچـار آیـند، جانور زهردار و درنده آنان را میگزد، اینها کیفر کردارهای زندگی پیشین خود آنـان اسـت. همچنین جانوران درنده و مرغکان و چهارپایان هـر یک پاداش و پادافراه زندگی پیـشین خـودشان را در زندگی بعد خواهند دید، اگـر دوره یـک زندگی کافی نبود و سزا به آن اندازه نباشد که گناه زندگی پیش را فرو شـوید، در دوره زنـدگی سوم و چهارم سزا خواهند یـافت، چـندان خـواهند رفت و آمد تـا آن گـناه پیشین پاک شود. کـسانی کـه نادان و بدکنشاند در زندگی دیگر به کالبد گیاه و رستنی متولد شوند و مردمان ناآزموده و زشت کـردار بـه کالبد کانی (معدنی) در آیند، چارپایانی کـه در ایـن جهان چـون اسـب و گـاو و شتر و خر بارکشاند مـردمانی بودند که به کالبد جانواران در آمده در بارکشی کیفر رفتار خود میبینند.
لازم به ذکر است کـه در دسـاتیر مشقت و ریاضت و به خود سختی دادن و طـریق درویـشی و گـدایی گـزیدن از اهـمیت بسیاری برخوردار اسـت. از ریـاضت و روزه گرفتن و با خواندن اوراد مخصوص ممکن است روح آدمی مدتی از کالبد جسمانی بیرون آمده و به سیاحت جـهان دیـگر بـرود و پس از آن باز به پیکر خود رجعت نـماید. روان چـنین شـخصی چـنانچه بـه ایـن پایه و مقام برسد از چرخه «کارما» رهایی خواهد یافت و دیگر کالبد عوض نمیکند، و پس از مرگ به صورت جاودانی در بهشت خواهد ماند. اما چنانچه کسی در زندگانی کنونی راه خوشی و کامرانی را پیـشه خود سازد واز کردار و پندار زشت و ناپسند بهرهمند باشد، در زندگی بعد از منزل انسانی به پایگاه حیوانی تنزل خواهد نمود. بنابر دستورات دساتیر، خورشید و ماه و ستارگان و نیز روشنی چراغ و آتش را باید سـتایش کـرد و در معابد برای ستارگان تندیس ساخت و نماز و آیینهای پرستش را رو به روشنایی یا اجرام فلکی به جای آورد. در دساتیر ستارگان (ششکاخ) جزو خدایان به شمار رفتهاند و وبنابر عقیده پیروان آن، گردش جهان و نـظم آن زیـر نفوذ هفت سیاره و ستارگان متعددی است که در آسمان مشاهده میگردند، و خدای دساتیر بارها و بارها پیامبران خود را دستور به ستایش ستارگان میدهد، چنانکه در (نـامه هـوشنگ فقره ۷، نامه جمشید فقره ۱۴، نـامه فـریدون فقره ۷ و جز اینها) ایشان، به پرستش بهرام و ناهید و تیر و غیره مأمور شدهاند. و نیز در فقره ۵۵ نامه یاسان آمده: «پس برابر ششکاخ آی و نماز کن و ششکاخ ستارگانند و آتـش کـه فروغندگانند». آنگاه در فقره بـعد تـأکید میشود چنانچه خواهی نمازت به یزدان برسد، باید در برابر ششکاخ نیز نماز به جای آوری.
در نامه مهاباد فقرات ۶۳ و ۷۴ ـ ۷۱ مطالبی درباره سزا و کیفر کسانی که زندبار یا جانوران سودمند را آزار میدهند و یا مـیکشند مـطالبی ذکر شده و بر طبق آن باید از خوردن گوشت جانوران پرهیز کرد. اما در نامه زردشت فقره ۱۵۴ کشتن جانوران زیانبار (تندبار) نیکو شمرده شده است.
بنابر تعالیم دساتیر، مردگان را یا باید سوزاند، یـا بـه خاک سـپرد و یا در تیزآب انداخت. چنانکه در این باره در نامه مهاباد فقره ۱۵۴ آمده: «مرده را در خم تیزآب و تندآب یا در آتش یـا خاک سپرید، آنچه فرسنداجیان (امت = پیروان دساتیر) درباره مرده کردهاند آنـ اسـت کـه پس از جدایی روان، تن را به آب پاک شویند و جامهای نیکو و بویا درو پوشانند، پس بدینگونه تن او را در خم تندآب اندازند چون گداخته شـود آنـ آب را به جای دور از شهر برده ریزند ورنه بدین آرایش به آتش سوزانند یـا گـنبدی سـازند و درون آن چاهی پهن کنند و آن را به سنگ وخشت و رشت استوار و سفید سازند و در کنارهای آن جایها باشد و تـختها گذاشته مرده را برافراز تخت خوابانند یا خم در خاک فرو برند و در آن مرده را جـادهند یا تابود به زمـین نـهان سازند و آن چه بیشتر بدان فرسنداجیان کار کردندی خم تند آب بود».
چنانچه دیدیم آموزههای دساتیری ترکیبی است ناهمگون از مطالب آمیخته و گرفتهشده از ادیان عقاید و مکاتبی مختلف که بنیانهای فکری آن آشکارا با اصـول ادیانی چون اسلام و زردشتی کاملاً مغایر و متضاد است. این دین ساختگی هر چند کاملاً رنگ اشراقی شدید دارد، در بسیاری از موارد از آن جداست. شاید همین دلیل پژوهشگر و ایرانشناس معاصر و بزرگی چون هانری کربن Henri Corbin را بـه اشـتباه انداخته، به طوری که در مقدمه مجموعه مصنفات شیخ اشراق (جلد ۱/ مقدمه به زبان فرانسوی LVI-LI×) اذعان دارد که دساتیر و افکار دساتیری، احیاء اندیشههای قدیم ایرانی و ادامه حکمت اشراق است. این سخن دور از تـحقیق و هـمان ادعایی است که پیروان آذر کیوان داشتهاند.
قدمت دساتیر و چاپ آن
برخلاف آنچه در دساتیر آمده که مترجم و شارح آن را آخرین پیامبر، یعنی ساسان پنجم دانسته، نویسنده این کتاب (متن، ترجمه و شـرح) بـاید کسی باشد که ساسان پنجم نیز
ساخته و پرداخته وی است و ظاهرا زبان ساختگی و جعلی او را نیز جز خود او کسی نمیدانسته، چه رسد به ساسان پنجم. اما تاریخ تألیف کتاب از عباراتی کـه در نـامهساسان پنـجم فقره ۳۱ آمده روشن میشود: «چـون هـزار سـال تازی آیین را گذرد چنان شود آن آیین از جداییها که اگر به آیینگر نمایند نداندش». بنابر این تاریخ تألیف باید حدود سال ۱۰۰۰ق یـا ۱۵۹۲ مـیلادی بـاشد و این زمان درست مطابق است با روزگاری کـه آذر کـیوان مؤسس فرقه آذر کیوانی، از ایران به هند کوچ کرد. از طرفی چون در سراسر کتاب به واژههای هندی و سانسکریت برخورد میکنیم، مـعلوم مـیشود کـه به احتمال قوی این کتاب در هند نوشته شده است. چـنانکه در ابتدای این گفتار اشاره شد، ملافیروز در سال ۱۲۳۳ق/ ۱۸۱۸م متن و ترجمه انگلیسی کتاب دساتیر را به چاپ رساند. پیش از چاپ ایـن کـتاب اولیـن کسی که به وصف آن پرداخت سِرْ ویلیام جونز Sir William Jonesخاورشناس مـعروف انـگلیسی بود که نام و وصف دساتیر را در کتاب دبستان المذاهب دیده بود. وی در سال ۱۲۰۳ق/ ۱۷۸۹م، این کتاب را از مهمترین آثار دیـنی ایـرانیان قـدیم و به عنوان کتاب آسمانی و همسنگ اوستا و زند به شمار آورد.(۱)
از ابتدای پیدایش دسـاتیر و مـطرح شـدن آن در مجامع علمی، پژوهشگران و دانشمندان غرب و شرق نظرات موافق و مخالفی پیرامون آن اظهار کردند. از یک سـو کـسانی چـون ویلیام جونز مذکور، ملافیروز دستور پارسیان هند (در مقدمه ترجمه انگلیسی دساتیر ۱۸۱۸م)(۲) و سرجان ملکم (در کـتاب تـاریخ ایران)(۳) و گروهی از پارسیان هند آن را از مهمترین آثار تاریخی و فرهنگی ایران باستان دانستند، اما گـروهی نـیز پس از بـررسی مطالب دساتیر، زبان و مندرجات آن را جعلی و بیاساس تشخیص دادند که قدمت آن بالاتر از قرن ۱۶ میلادی نـیست. ویـلیام ارسکین William Erskin با آنکه از سوی سرجان ملکم مأمور اتمام ترجمه انگلیسی دساتیر و همکاری بـا مـلافیروز جـهت چاپ آن
______________________________
۱٫ بنمتان ویلیام جونز در ششمین اجلاسیه سالانه گفتار درباره ایرانیان، انجمن آسیایی بنگال، ۱۲۰۳ق/۱۷۸۹م:
Jones, William, “The sixth Discours on the Persians”, in Asiatic Researches of Bengal, ۱۷۸۹, vol. II/ pp. 43-66.
۲٫ the Desatir or sacred writings of the ancient persian prophets, carefully published by Mulla Firuz Bin Kaus, vol. II (English translation), Bombay, 1818, pp. 305-316.
و نیز نـگاه کـنید به: دساتیر آسمانی، چاپ بمبئی ۱۸۸۸م، ۱۲۷۵ یزدگردی، ۱۳۰۵ه.ق، چاپخانه دت پرشاد، مقدمه ملافیروز، ص۲۱۸ـ۲۲۶٫
۳٫ تاریخ ایـران، سـر جـان ملکم، ترجمه اسماعیل حیرت، چاپ هند، ۱۳۳۰ق / ۱۸۸۶م، ص۷و۸۳ـ۸۴٫
شد، پس از اتمام کار در نامهای به سرجان ملکم (که در مـذاکرات انـجمن ادبـی بمبئی II/۳۶۲_۳۹۸، ۱۸۱۹م به چاپ رسید)(۱) یاد آور میشود که دساتیر سزاوار آن همه اهـمیتی نـیست که سر ویلیام جونز به آن قائل بود، زیرا مندرجاتش معجونی است از تعلیمات ادیان زرتشتی، هنود و بـودایی. آنـگاه پس از ذکر این مطلب که تعلیمات دساتیر از اصول و مراسم مرتاضان، جوکیان و سنیاسیان هـندوستان سـرچشمه گرفته که آبشخور همه آنها تعلیمات ودا مـیباشد، اظـهار مـیکند که دساتیر از مکتب آذر کیوان و شاگردانش خارج و قـدمت آن بـه دوران اکبر شاه گورکانی پادشاه هندوستان میرسد. سیلوستر دوساسی Silvestre de Sacy(در مجله دانشمندان Jornal de Savans فوریه ۱۸۲۱م، ص۱۶) پس از تطبیق لغـات زبـان دساتیری با زبان فارسی، آن را بـه دورانـ بعد از عـصر سـلاجقه نـسبت داده است.(۲) علاوه بر اینها اغلب دانـشمندان زرتـشتی و غیر زرتشتی ایران و هند نیز دساتیر و زبان آن را ساختگی و افکار و آراء مندرج در آن را بیاصل و اسـاس دانـستهاند.(۳) یکی از جالبترین نظریهها مربوط به هـیربد شهریار جی داداباهای بـاروچا دانـشمند پارسی است که در سال ۱۸۹۴م در کـنگره خـاور شناسان در ژنو، در پایان خطابهاش چنین اظهار میکند: «پس از مطالعات دقیق دساتیر به ایـن نـتیجه میرسیم که این کتاب را بـه هـیچ وجـه نمیتوان جزو کـتب مـذهبی مزدیسنا به شمار آورد، زیـرا مـندرجاتش نه با مندرجات اوستا برابر است و نه با مندرجات کتب پهلوی دوره ساسانیان و یقینا مـحصول دوره بـسیار اخیر میباشد. هر چند تعلیمات ایـن کـتاب با تـعالیم مـوسی، مـسیح، مزدک و
______________________________
۱٫ Erskin, William, “On theAuthority of the Desatir, with Remarks on the Account of the Mahabadi Religion Contained in the Dabistan”, in Transactions of the Literary Society of Bombay, ۱۸۱۹, vol. II / 362-395.
۲٫ دایره المعارف بـزرگ اسلامی، پیشین، ج۱، ص۲۵۷ ـ علاوه بر دوساسی، نوریس Norris هم در (مجله آسیایی Asiatic Journal، ۹/۴۲۱ـ۴۳۰، چاپ ۱۲۳۵ق / ۱۸۲۰م)، مطالب و زبان دساتیر را مجعول و بـیاساس خـواند و معتقد بود که در آغاز ورود اسلام بـه ایـران در سـده هـفتم مـیلادی (اول هجری) ایرانیانِ زرتـشتی مـذهب برای مقابله با دین جدید و کتاب آسمانی آن، از خود دین و کتابی ساختهاند.
۳٫ فرهنگ نظام، داعی الاسـلام، ج۱، مـقدمه ۲۹ـ۳۳؛ فـرهنگ ایران باستان، پورداود، دانشگاه تهران، ۱۳۵۵، ص۱۷ به بعد؛ تـاریخ زرتـشتیان، فـرزانگان زرتـشتی، رشـید شـهمردان، انتشارات فروهر، ۱۳۶۳، ص۶۹۱؛ دساتیر کتاب آسمانی نیست، رشید شهمردان، چاپخانه هور بمبئی، ۱۹۲۸م؛ و نیز:
Wilson, John., The Parsi Religion, Bombay 1843, p. 409-411; Modi, J. J., “A Parsee High Priest (Dastur Azar Kaiwan, 1529-1614 A. D.), with His Zoroastrian Disciples in Patna, in the ۱۶th and 17th century”, in: Oriental Comference Papers, Bombay 1932, p. 283-288.
اسلام مخالف است، اما به تعالیم زرتشت نیز شباهت ندارد، بلکه به تعلیمات هندو، بـودا و مذهب افلاطونی متمایل است. چنانچه خوردن گوشت را حرام، و ریاضت و زهد و فاقهکشی و تجرد و ترک دنیا را موعظه مینماید. دساتیر از نقطهنظر تقویم واساطیر و تاریخ با کتب مذهبی مزدیسنا مغایرتهایی دارد و زبان آسمانی آن تحریفی اسـت از زبـانهای پهلوی، پارسی و هندی».(۱)
برخلاف این نظریات، رشید شهمردان در تاریخ زرتشتیان(۲) در گفتاری تحت عنوان «قدمت دساتیر و دستور آذر کیوان» هر چند همانند دیگران جعلیبودن دساتیر را تأیید میکند، اما انتساب آن را به آذر کـیوان و شـاگردانش با ادلهای رد نموده است. وی با استناد به نسخه خطی دساتیر محفوظ در بنگاه خاورشناسی کاما در بمبئی به شماره HP(ms)131 اظهار میکند که پایاننوشت این کـتاب، قـدمت دساتیر را به هزار سال قـبل مـیرساند.(۳) همچنین وی با استناد به نامهای به زبان پهلوی که در زمان خلافت یزید بن معاویه (۶۴ ـ ۶۰ ه ق) نوشته شده و در بنگاه مذکور جزو مجموعه مانکجی صاحب بـه شـماره HP(ms)304 محفوظ است، استدلال مـیکند کـه در حدود هزار و سیصد سال پیش نسخههای دساتیر وجود داشته و نام آن در این نامه «وساتیر» خوانده شده است.(۴)
لازم به ذکر است که با تمام این مباحث، هنوز هم کتاب دساتیر و چگونگی پیـدایش و قـدمت آن در هالهای از ابهام قرار دارد و به هیچ وجه در این خصوص نمیتوان نظریه قطعی ارائه نمود. اما هر چه هست چنانکه اشاره شد، به دستور سرجان ملکم و با ترجمه ویلیام ارسکین و با کوششهای مـلافیروز، بـا متن ایـن کتاب همراه با ترجمه آن در ۲ جلد در ۱۲۳۳ ـ ۱۲۳۵ق / ۱۸۱۸ ـ ۱۸۱۹م در بمبئی انتشار یافت. جلد اول شامل متن (با ترجمه و تفسیر منسوب به سـاسان پنجم) و فرهنگ لغات و جلد دوم حاوی ترجمه آن به زبان انگلیسی است. ایـن کـتاب در ۱۲۶۴ ق / ۱۸۴۸م بـه دست ملاکیقباد با مقدمهای مبسوط به زبان گجراتی ترجمه شد و نزدیک به ۷۰ سال بعد از ترجمه اول، بار دیـگر در آمـریکا به قلم میرزا محمد هادی ترجمه و در شمارههای مجله Platonist انتشار یافت. متن آن نیز دوبـاره در سـال ۱۳۰۵ ق / ۱۸۸۸م در بـمبئی به چاپ رسید و در
______________________________
۱٫ رشید شهمردان، تاریخ زرتشتیان، انتشارات فروهر، چاپ نخست، ۱۳۶۳، ص۶۹۰ـ۶۹۱٫
۲٫ همان، ص۶۸۸ـ۷۰۵٫
۳٫ همان، ص۶۹۴ـ۶۹۵٫
۴٫ برای اطـلاعات بیشتر و متن نامه رک: همان، ص۶۹۶ـ۷۰۳٫
همان سال دهونجی بهوی جمشید جی مدهورا ترجمه انـگلیسی ملافیروز را در همان شهر بـه چـاپ رساند.(۱) در ایران نیز تنها چاپی که صورت گرفته (براساس نسخهای که در سال ۱۲۵۷ یزدگردی در هند به چاپ رسیده) کار آقای علی اصغر مصطفوی است تحت عنوان «ترفند پیغمبرسازان و دساتیر آسمانی»،(۲) که مـتأسفانه کاری است شتابزده و پر غلط.
______________________________
۱٫ Madhora, Dh. J., Preface to the Desatir or the Sacred writings of the Ancient Persian Prophets (second edition), Bombay, 1888.
۲٫ ترفند پیغمبر سازان و دساتیر آسمانی، گزارش علی اصغر مصطفوی، چاپ نخست نوروز، ۱۳۷۰، پخش انتشارات بامداد.
کتابنامه
پورداود، ابراهیم، فرهنگ ایران باستان، انتشارات دانشگاه تهران، سال ۱۳۵۵٫
شهمردان، رشید، تـاریخ زرتـشتیان و فرزانگان زرتشتی، انتشارات فروهر، ۱۳۶۳٫
ــــــــــــــــــ ، دساتیر کتاب آسمانی نیست، چاپخانه هور بمبئی، ۱۹۲۸م.
داعی الاسلام، فرهنگ نظام، ج۱، مقدمه ۲۹ـ۳۳
ملافیروز بنملاکاوس، دساتیر آسمانی، چاپ بمبئی ۱۸۸۸م، ۱۲۷۵ یزدگردی، چاپخانه دت پرشاد.
ــــــــــــــــــ ، فرهنگ لغات دساتیر، کتابخانه مـلافیروز در بـمبئی، به شماره RII, 26
مجتبایی، فتحاللّه، دایره المعارف بزرگ اسلامی، مدخل «آذر کیوان»، تهران، ۱۳۷۴٫
مصطفوی، علیاصغر، ترفند پیغمبر سازان و دساتیر آسمانی (گزارش)، چاپ نخست نوروز، ۱۳۷۰، پخش انتشارات بامداد.
ملکم، سر جان، تـاریخ ایـران، ترجمه اسماعیل حیرت، چاپ هند، ۱۳۳۰ق / ۱۸۸۶م.
نامه جی افرام، فقره ۷۰٫
Jones, William, “The sixth Discours on the Persians”, in: Asiatic Researches of Bengal, 1789.
The Desatir or sacred writings of the ancient persian prophets, published by Mulla Firuz Bin Kaus, vol. II (English translation), Bombay, 1818.
Erskin, William, “On the Authority of the Desatir, with Remarks on the Account of the Mahabadi Religion Contained in the Dabistan”, in: Transactions of the Literary Society of Bombay, ۱۸۱۹٫
Wilson, John., The Parsi Religion, Bombay 1843; Modi, J. J., “A Parsee High Priest (Dastur Azar Kaiwan, ۱۵۲۹-۱۶۱۴ A. D.), with His Zoroastrian Disciples in Patna, in the 16th and 17th century”, in: Oriental Comference Papers, Bombay 1932.
Madhora, Dh. J., Preface to the Desatir or the Sacred writings of the Ancient Persian Prophets (second edition), Bombay, 1888.