ارض موعود و صهیونیسم
اشـاره:
صهیون(۱) نام تپهای در اورشلیم است که در گذشته بر فراز آن قلعهای به همین نـام وجـود داشـته است. به گفته کتاب مقدس (کتاب دوم سموئیل، ۵: ۶ـ۹)، این قلعه را حضرت داوود در حدود قرن دهم قبل از مـیلاد فتح کرد و نام آن را «شهر داود» گذاشت. بعدها این تپه به صورت نمادی برای اورشـلیم و تمام سرزمین اسرائیل درآمـد و بـه صورت عنوانی برای آن سرزمین به کار رفت.(۲)
صهیونیسم(۳) جنبشی است که طرفدار بازگشت یهودیان به سرزمین فلسطین و ایجاد کشوری یهودی در این سرزمین است. در سال ۷۰ میلادی کشور یهود سقوط کرد و معبد اورشـلیم ویران شد و یهودیان به دست رومیان پراکنده شدند و از آن هنگام، آرمان بازگشت به سرزمین فلسطین و ایجاد کشور مستقل یهودی در میان یهودیان پدید آمد، این آرمان در زمانی که این قوم بیشتر تحت فـشار قـرار گرفتند، قوت گرفت. اما تاریخ شکلگیری این جریان به صورت نهضتی فعال و منسجم و دارای برنامهای مشخص، به اواخر قرن نوزدهم برمیگردد و این به هنگامی بود که یهودیان برای نخستین بار در پرتـو دمـوکراسی جدید غربی، طعم آزادی را چشیدند.(۴)
______________________________
۱٫ Zion
۲ . واژههای فرهنگ یهود، ص۱۷۸٫
۳٫ Zionism
۴ . یتیس، کابل، «دین یهود»، در جهان مذهبی، ج۳، ترجمه عبدالرحیم گواهی، ص۶۶۰ـ۶۶۱٫
به هر حال این گروه به هر وسیله به آرمان خود جامه عـمل پوشـاند و کشور مستقل یهود را ایجاد کرد و همواره در اندیشه گسترش آن بوده است. در اینجا سؤال مهم و اساسی این است که این آرمان یا ادعا چه مقدار به کتاب مقدس یهودی، یعنی عـهد قـدیم مـتکی است؟ به تعبیر دیگر، عهد قـدیم دربـاره ارض مـوعود بنیاسرائیل چه میگوید؟ بر پایه عهد قدیم که تنها متن مقدس یهودیت و تنها منبع تاریخی قرنهای نخست قوم اسرائیل است، ادعای مـالکیت ارض مـوعود را از سـوی گروهی که خود را وارث آن میدانند، چگونه میتوان ارزیابی کرد؟ ایـن نـوشتار به دنبال پاسخ این سؤال است.
در ابتدا باید ببینیم که اصل وعده سرزمینی خاص در عهد قدیم چگونه است و سـپس بـه بـررسی این مطلب میپردازیم که ادعای مدعیان با توجه به آنـچه در تاریخ این قوم رخ داده، تا چه اندازه با گفتههای این کتاب انطباق دارد.
الف) وعده سرزمین در عهد قدیم
شکی نـیست کـه در مـجموعهای که آن را یهودیان کتاب عهد و مسیحیان عهد قدیم میخوانند، سخن از سرزمین مـوعود و وعـده آن آمده است. اما در اینکه این مجموعه، که مشتمل بر دهها کتاب کوچک و بزرگ است، در چه زمـانی و بـه وسـیله چه کسانی نوشته شده است، بین سنت یهودی ـ مسیحی و نقادان قدیم و جـدیدِ مـتون مـقدس اختلافات بسیار جدی به چشم میخورد. در کوتاهترین عبارت میتوان گفت که سنت یهودی ـ مـسیحی بـرآن بـوده است که کتابهای این مجموعه را اشخاص برجسته شناختهشدهای در زمانی نزدیک به یک هزاره نـگاشتهاند. بـرای مثال، گفته میشود تورات همان کتابی است که خداوند به موسی(ع) داد و کتابهای یـوشع، داوران، سـموئیل و پادشـاهان را انبیای بزرگی چون یوشع، سموئیل و ارمیا نگاشتهاند؛ در حالی که نقادان قدیم و جدید زمان نـگارش ایـن کتابها را پس از اسارت بابلی، در قرن ششم قبل از میلاد، میدانند و این زمان قرنها پس از کسانی اسـت کـه سـنت یهودی ـ مسیحی این کتابها را به آنان نسبت میدهد.(۱) اگر انتساب این کتابها به افراد مـورد ادعـای سنت زیر سؤال برود، این کتابها همانند دیگر کتابهای بشری بوده و درنـتیجه، سـخن از ارض مـوعود، مانند دیگر محتویات این متون زیر سؤال میرود. حتی کسانی از یهودیان
______________________________
۱٫ The New International Dictionary of the Bible, (مدخل مربوط به هـر کـتاب)
مـدعیاند که کتاب تورات، بعد از اسارت بابلی و به دست کسانی نوشته شد کـه بـه اسارت رفته و بازگشته بودند و در واقع، این کتاب مطابق آرزوها و آرمانهای سرکوفته آنان نگاشته شده است و از ایـن روسـت که بر سرزمین موعود تأکید میکند.(۱)
در این نوشتار از این امور چشمپوشی شـده اسـت، امّا بر فرض که انتساب این کـتابها بـه پیـامبران الهی درست باشد، درباره سرزمین موعود از آنـها چـه استفادهای میشود؟
در تورات، سخن از سرزمین موعود با ماجرای مهاجرت حضرت ابراهیم آغاز میشود. ابـراهیم(ع) بـه فرمان خداوند از بینالنهرین به سـرزمین کـنعان هجرت کـرد کـه خـداوند او را بدانجا راهنمایی کرده بود. در آنجا خـداوند بـر ابراهیم ظاهر شد و فرمود: «من این سرزمین را به نسل تو خواهم بـخشید!» (سـفر پیدایش، ۱۲: ۷) و باز به او فرمود: «من هـمان خداوندی هستم که تـو را از شـهر اور کلدانیان بیرون آوردم تا این سـرزمین را بـه تو بدهم» (سفر پیدایش، ۱۵: ۷). اما نکته شایسته توجه در وعده به ابراهیم این اسـت کـه در واقع عهد و پیمانی بین او و خـداوند مـنعقد شـد. از یک طرف خـداوند عـهد بسته بود که آن سـرزمین خـاص را به فرزندان ابراهیم بدهد، ولی وفای به این عهد مشروط به آن است که طرف دیـگر، یـعنی ابراهیم و فرزندانش، به عهد خود وفـا کـنند؛ یعنی از خـدا اطـاعت کـرده و انسانهای صالحی باشند. آنـان حتی باید نماد و علامت بندگی خدا را در بدن خود ایجاد کنند:
من عهد خود را تا ابـد بـا تو و بعد از تو با فرزندانت نـسل انـدر نـسل بـرقرار مـیکنم. من خدای تـو هـستم و خدای فرزندانت نیز خواهم بود. تمامی سرزمین کنعان را که اکنون در آن غریب هستی، تا ابد به تـو و بـه نـسل تو خواهم بخشید و خدای ایشان خواهم بـود. خـدا بـه ابـراهیم فـرمود: «وظـیفه تو و فرزندانت و نسلهای بعد این است که عهد مرا نگاه دارید. تمام مردان و پسران شما باید ختنه شوند تا بدینوسیله نشان دهند که عهد مرا پذیرفتهاند. (سـفر پیدایش، ۱۷: ۷ـ۱۱).
خداوند به ابراهیم خبر میدهد که نسل او در مملکت بیگانهای بندگی خواهند کرد. اما آنان سرانجام به این سرزمین بازخواهند گشت و این سرزمین را خواهند گرفت. و آن زمانی است که شرارت سـاکنان ایـن سرزمین به اوج خود رسد، اما در حال حاضر اینگونه
______________________________
۱٫ Neusner, Jacob, Judaism in our Religions, p. 313-315.
نیست.(۱) از این سخن برمیآید که خدا یک سنت ثابت و همیشگی دارد و قومی که شرارتش به اوج خود برسد مشمول عذاب الهی خواهد شـد. عـذاب ساکنان سرزمین کنعان آن است که سرزمینشان به دست اسرائیلیان افتد. اما اسرائیلیان هم، چنانکه خواهیم دید، از این قاعده مستثنا نیستند؛ مالکیت سرزمین مـوعود مـشروط به اطاعت از خداست و این شـرط را خـداوند بعد از ابراهیم به اسحاق هم یادآوری میکند:
اگر سخن مرا شنیده، اطاعت کنی با تو خواهم بود و تو را بسیار برکت خواهم داد و تمامی این سـرزمین را بـه تو و نسل تو خـواهم بـخشید؛ چنانکه به پدرت ابراهیم وعده دادهام. نسل تو را چون ستارگان آسمان بیشمار خواهم گردانید و تمامی این سرزمین را به آنها خواهم داد… این کار را به خاطر ابراهیم خواهم کرد، چون او احکام و اوامر مـرا اطـاعت نمود (سفر پیدایش، ۲۶: ۲ـ۵).
از این سخن برمیآید که علت وعدهدادن آن سرزمین، اطاعت بیچون و چرای ابراهیم از خدا بوده است و شرط آن نیز اطاعت فرزندان او خواهد بود. سرزمین کنعان پس از اسحاق به یعقوب هم وعـده داده شـد.(۲) هنگامی کـه فرزندان یعقوب، در مصر سکنا گزیدند و تحت فشار و عذاب مصریان قرار گرفتند، خداوند حضرت موسی را برانگیخت تا آنـان را نجات دهد. خداوند به موسی میفرماید که من آمدهام تا بـنیاسرائیل را از بـردگی در مـصر آزاد سازم و آنان را به سرزمین پهناور و حاصلخیزی ببرم که در آن، شیر و عسل جاری است.(۳) ولی این وعده هم مشروط اسـت: حـتی اگر قوم پس از فتح سرزمین موعود، باز به فساد روی آورد و فرمانهای خدا را اطاعت نـکند سـرزمینش را از دسـت داده، به اسارت خواهد رفت:
اگر به من گوش ندهید و مرا اطاعت نکنید و قوانین مرا رد کـنید و عهدی را که با شما بستهام بشکنید، آنگاه من شما را تنبیه خواهم کرد… مـن بر ضد شما بـرخواهم خـاست و شما در برابر دشمنان خود پا به فرار خواهید گذاشت. کسانی که از شما نفرت دارند بر شما حکومت خواهند کرد… شهرهایتان را ویران و مکانهای عبادتتان را خراب خواهم کرد… آری، سرزمین شما را خالی از سکنه
______________________________
۱ . سفر پیـدایش، ۱۵ : ۱۶٫
۲ . سفر پیدایش، ۳۵ : ۱۲٫
۳ . سفر خروج، ۳ : ۷ـ۸ و ۱۷٫
خواهم کرد و دشمنانتان در آنجا ساکن خواهند شد… بلای جنگ را بر شما نازل خواهم کرد تا در میان قومها پراکنده شوید. سرزمین شما خالی و شهرهایتان خراب خواهند شد… (سـفر لاویـان، ۲۶: ۱۴ـ۳۴).
قومیکه خداوند آنانرا بامعجزات شگفتانگیزخود، از اسارت مصر رهاییداده تا به سرزمینموعود برساند،چون ازاطاعتخدا سربازمیزنند خداونددرباره آنان میفرماید:
به حضور پرجلالم که زمین را پر کرده است سوگند یاد میکنم که هـیچکدام از آنـانی که جلال و معجزات مرا در مصر و در بیابان دیدهاند و بارها از توکل نمودن و اطاعت کردن سرباز زدهاند حتی موفق به دیدن سرزمینی که به اجدادشان وعده دادهام نخواهند شد؛ هرکه مرا اهـانت کـند سرزمین موعود را نخواهد دید… به ایشان بگو… همه شما در این بیابان خواهید مرد. حتی یک نفر از شما که بیست سال به بالا دارد… وارد سرزمین موعود نخواهد شد… لاشههای شما در ایـن بـیابان خـواهد افتاد. فرزندانتان به خاطر بـیایمانی شـما چـهل سال در این بیابان سرگردان خواهند بود تا آخرین نفر شما بمیرد (سفر اعداد، ۱۴: ۲۰ـ۳۳).
ازتورات برمیآیدکه برنامه خداوند دروعدهدادن بهسرزمینکنعان بسیار سـختگیرانه بـوده اسـت؛ هرکس به طور کامل به عهد خود بـا خـداوند پایبند باشد و کاملاً از او اطاعت کند، شایستگی ورود به آن سرزمین را دارد. عجیب این است که بنا بر این کتاب حتی حضرت مـوسی و هـارون هـم این شایستگی را نداشتهاند:
همان روز خداوند به موسی گفت: به کـوهستان عباریم واقع در سرزمین موآب مقابل اریحا برو. در آنجا بر کوه نبو برآی و تمام سرزمین کنعان را که به قـوم اسـرائیل مـیدهم، ببین. سپس تو در آن کوه خواهی مرد و به اجداد خود خواهی پیـوست؛ هـمانطور که برادرت هارون نیز در کوه هور درگذشت و به اجداد خود پیوست، زیرا هر دوی شما در برابر قـوم اسـرائیل کـنار چشمه مریبه قادش واقع در بیابان صین، حرمت قدوسیت را نگه نداشتید. سرزمینی را کـه بـه قـوم اسرائیل میدهم، در برابر خود، خواهی دید، ولی هرگز وارد آن نخواهی شد (سفر تثنیه، ۳۲: ۴۸ـ۵۲).
ب) فتح سرزمین مـوعود
حـضرت مـوسی(ع) قوم اسرائیل را از مصر نجات داده و آنان را به سوی سرزمین موعود راهنمایی کرد، اما خـود او آن سـرزمین را فتح نکرد، بلکه خداوند او را مأمور کرد تا یوشعبننون را به جانشینی خود برگزیند تـا او قـوم را وارد آنـ سرزمین کند.(۱) حضرت موسی(ع) وفات کرد و بنیاسرائیل برای او عزاداری کردند و یوشعبننون زمام امور را در دسـت گـرفت.(۲)
کتاب تورات با وفات حضرت موسی(ع) پایان مییابد و کتاب بعدی، یعنی صحیفه یـوشع، بـا ایـن جملات آغاز میشود: «خداوند پس از مرگِ خدمتگزار خود، موسی، به دستیار او یوشع (پسر نون) فرمود: خـدمتگزار مـن موسی درگذشته است، پس تو برخیز و بنیاسرائیل را از رود اردن بگذران و به سرزمینی که بـه ایـشان مـیدهم برسانا (یوشع، ۱: ۱ـ۲). بنیاسرائیل به رهبری یوشعبننون از رود اردن عبور کرده، سرزمین کنعان را فتح کردند و بین اسباط دوازدهـگانه بـنیاسرائیل تـقسیم نمودند. حضرت یعقوب دوازده پسر داشت که نام دو تن از آنان در میان اسباط دیـده نـمیشود؛ یکی لاوی که فرزندان او وظیفه کهانت قوم را بر عهده داشتند و بنابراین بین دیگر اسباط پراکنده بودند و دیـگری یـوسف که به جای او نام دو فرزندش در میان اسباط دوازدهگانه دیده میشود. پس اسباط دوازدهـگانه بـنیاسرائیل به ده پسر حضرت یعقوب و دو نوه او منسوبند.(۳) یـوشعبننون سـرزمین کـنعان را بین این اسباط دوازدهگانه متناسب با جـمعیت آنـان تقسیم کرد.(۴) یوشع در پایان عمر خود بنیاسرائیل را فراخواند و به آنان یادآوری کرد کـه هـرچند اکنون به سرزمین موعود رسـیده، آن را فـتح کردهاید، ایـن مـالکیّت هـم مشروط است:
پایان عمر من فـرا رسـیده است و همه شما شاهد هستید که هرچه خداوند، خدایتان به شما وعـده فـرموده بود، یک به یک انجام شـده است. ولی بدانید همانطور کـه خـداوند نعمتها به شما داده است، بـر سـر شما بلا نیز نازل خواهد کرد؛ اگر از دستورات او سرپیچی کنید و خدایان دیگر را پرسـتش و سـجده نمایید. بلی، آتش خشم او بـر شـما افـروخته خواهد شد و شـما را از روی زمـین نیکویی که به شـما بـخشیده است به کلی نابود خواهد کرد (یوشع، ۲۳: ۱۴ـ۱۶).
______________________________
۱ . ر.ک: سفر تثنیه، ۳۱: ۱ـ۸٫
۲ . ر.ک: سفر تثنیه، باب ۳۴٫
۳ . ر.ک: سفر اعـداد، بـاب اول.
۴ . ر.ک: سفر اعداد، بابهای ۱۳ تا ۱۹٫
بنا بـه مـجموعه عهد قـدیم، بـنیاسرائیل از زمـان یوشعبننون، که سرزمین کـنعان را فتح کرده، بر آن مسلط شدند، برای قرنهای متمادی این سرزمین را در اختیار داشتند و در زمان پادشاهانی چـون داوود وسـلیمان آنرا بهاوج عظمت خود رسانیدند. بـراساس کـتاب «اول پادشـاهان»، کـشور بـنیاسرائیل در اثر رویآوردن سـلیمانِ پادشـاه به زنان مشرک و ساختن بتکده برای آنان و دوری از خدا(۱) و به گفته برخی از نویسندگان یهودی به خـاطر ظـلم و بـیعدالتی او(۲) و نیز در اثر بیکفایتی فرزند و جانشین سلیمان، بـعضی رَحـُبْعام،(۳) بـه دو کـشور شـمالی و جـنوبی تجزیه شد. ده [یا یازده] سبط از اسباط دوازدهگانه بنیاسرائیل در شمال، کشوری را به نام اسرائیل به وجود آوردند و سبط یهودا [احتمالاً سبط بسیار کوچک بنیامین] در جنوب، کشور دیگری را بـه وجود آورد که یهودا نامیده میشد.
سالها دو کشور شمالی و جنوبی در کنار یکدیگر میزیستند تا اینکه سرانجام در حدود سال ۷۲۰ ق. م. کشور شمالی به وسیله آشوریان تسخیر شد و اسباطی که در آن میزیستند به اسارت بـرده شـدند و به تدریج با اقوام دیگر امتزاج کردند و استقلال قومی آنان از بین رفت.(۴) کتاب «اول پادشاهان» درباره علت اسارت این اسباط میگوید:
وقتی خداوند اسرائیل را از یهودا جدا کرد، مردم اسرائیل یـَرُبْعام، پسـر نبات را به پادشاهی خود انتخاب کردند. بربعام هم اسرائیل را از پیروی خداوند منحرف کرده، آنها را به گناه بزرگی کشاند. اسرائیل از گناهی که یربعام ایـشان را بـدان آلوده کرده بود، دست برنداشتند؛ تـا ایـنکه خداوند همانطور که به وسیله تمام انبیاء خبر داده بود آنها را از حضور خود دور انداخت. بنابراین مردم، اسرائیل به سرزمین آشور تبعید شدند (اول پادشاهان، ۱۷: ۲۱ـ۲۳).
بـنابراین از اواخـر قرن هشتم قبل از مـیلاد تـاکنون هرگاه از بنیاسرائیل سخن گفته میشود، مقصود تنها یک [یا دو [سبط از بنیاسرائیل است که در هر کشور یهودا میزیستند. اما سرنوشت این سبط و کشور یهودا چندان بهتر از اسباط شمالی نبود، زیرا
______________________________
۱ . ر.ک: اول پادشـاهان، بـاب یازدهم.
۲ . اباابان، قوم من؛ تاریخ بنیاسرائیل، ص۴۷؛ لوی، حبیب، تاریخ یهود ایران، ص۷۵٫
۳ . تردیدها به خاطر عبارات کتاب اول پادشاهان، بابهای یازدهم و دوازدهم است. در این باره بعدها مفصلتر بحث خواهد شد.
۴ . ر.ک: اول پادشاهان، باب هـفدهم؛ ابـاابان، قوم مـن؛ تاریخ بنیاسرائیل، ص۵۵ـ۵۸٫
هرچند پس از زوال کشور شمالی بیش از صد سال به حیات خود ادامه داد، اما سرانجام در سال ۵۸۶ قبل از مـیلاد به وسیله پادشاه بابل، بُختُنَصَّر کشور یهودا فتح، و معبد اورشلیم تـخریب شـد و اهـالی آن به اسارت برده شدند، کتاب عهد قدیم درباره علت این اسارت میگوید:
تمام رهبران، کاهنان و مردم یـهودا از اعـمال قبیح قومهای بتپرستی پیروی کردند و به این طریق خانه مقدس خداوند را در اورشلیم نـجس سـاختند. خـداوند، خدای اجدادشان، انبیای خود را یکی پس از دیگری فرستاد تا به ایشان اخطار نمایند، زیرا بـر قوم و خانه خود شفقت داشت. ولی بنیاسرائیل انبیای خدا را مسخره کرده، به پیام آنـها گوش ندادند و به ایـشان اهـانت نمودند تا اینکه خشم خداوند بر آنها افروخته شد؛ به حدی که دیگر برای قوم چارهای نماند.
پس خداوند پادشاه بابل را به ضد ایشان برانگیخت و تمام مردم یهودا را به دست او تسلیم کـرد. او به کشتار مردم یهودا پرداخت و به پیر و جوان، و دختر و پسر رحم نکرد و حتی وارد خانه خدا شد و جوانان آنجا را نیز کشت. پادشاه بابل اشیای قیمتی خانه خدا را، از کوچک تا بزرگ، همه را بـرداشت و خـزانه خانه خداوند را غارت نمود و همراه گنجهای پادشاه و درباریان به بابل برد. سپس سپاهیان او خانه خدا را سوزاندند، حصار اورشلیم را منهدم کردند، تمام قصرها را به آتش کشیدند و همه اسباب قیمتی آنها را از بـین بـردند. آنانی که زنده ماندند به بابل به اسارت برده شدند و تا به قدرت رسیدن حکومت پارس، اسیر پادشاه بابل و پسرانش بودند (دوم تواریخ ایام، ۱۴: ۲۰).
از این فقره به خوبی برمیآید که چـون قـوم اسرائیل به عهد خود با خدا پایبند نبودند، مجازات شدند و به اسارت رفتند. همین عهد را ارمیای نبی به فرمان خداوند به مردم یادآوری میکند و خطر نافرمانی از خدا را به آنـان گـوشزد مـیکند:
خداوند به من فرمود کـه بـه مـفاد عهد او گوش فرا دهم و به مردم یهودا و اهالی اورشلیم این پیام را برسانم: لعنت بر آن کسی که نکات این عهد را اطـاعت نـکند؛ هـمان عهدی که به هنگام رهایی اجدادتان از سرزمین مـصر بـا ایشان بستم؛ از سرزمینی که برای آنها همچون کوره آتش بود. به ایشان گفته بودم که اگر از من
اطاعت کـنند و هـرچه مـیگویم انعام دهند، ایشان قوم من خواهند بود و من خدای ایـشان! پس حال شما این عهد را اطاعت کنید و من نیز به وعدهای که به پدران شما دادهام وفا خواهم نـمود و سـرزمینی را بـه شما خواهم داد که شیر و عسل در آن جاری باشد؛ یعنی همین سرزمینی کـه اکـنون در آن هستید…
سپس خداوند فرمود: در شهرهای یهودا و در کوچههای اورشلیم پیام مرا اعلام کن! به مردم بگو کـه بـه مـفاد عهد من توجه کنند و آن را انجام دهند؛ زیرا از وقتی اجدادشان را از مصر بیرون آوردم تـا بـه امـروز، بارها به تأکید از ایشان خواستهام که مرا اطاعت کنند! ولی ایشان اطاعت نکردند و توجهی بـه دسـتورات مـن ننمودند؛ بلکه به دنبال امیال و خواستههای سرکش و ناپاک خود رفتند. ایشان با این کـار عـهد مرا زیر پا گذاشتند؛ بنابراین تمانم تنبیهاتی را که در آن عهد ذکر شده بود، در حقشان اجـرا کـردم.
خـداوند به من فرمود: اهالی یهودا و اورشلیم علیه من طغیان کردهاند. آنها به گناهان پدرانـشان بـازگشتهاند و از اطاعت من سرباز میزنند؛ ایشان به سوی بتپرستی رفتهاند. هم اهالی یهودا و هـم اسـرائیل عـهدی را که با پدرانشان بسته بودم، شکستهاند؛ پس چنان بلایی بر ایشان خواهم فرستاد که نتوانند جـان سـالم بدر برند… (کتاب ارمیای نبی، ۱۱: ۱ـ۱۱).
و حزقیان نبی نیز اسارت قوم و از دست رفـتن سـرزمین را پیـشگویی کرده است:
بار دیگر خداوند با من سخن گفت و فرمود: ای انسان خاکی؛ به بنیاسرائیل بـگو: ایـن پایـان کار سرزمین شماست. دیگر هیچ امیدی باقی نمانده، چون به سبب کـارهایتان، خـشم خود را بر شما فرو خواهم ریخت و شما را به سزای اعمالتان خواهم رساند (حزقیال نبی، ۷: ۱ـ۲).
ساکنان یـهودا بـه اسارت به بابل برده شدند و چند دهه در آنجا ماندند تا اینکه سـرانجام در سـال ۵۳۸ قبل از میلاد کورش کبیر آنان را آزاد کرد و بـه سـرزمینشان بـازگرداند. آنان پس از اسارت، کشور خود را دوباره آباد کـردند و قـرنها دستنشانده ایرانیان و یونانیان بودند تا اینکه سرانجام در سال ۱۴۲ قبل از میلاد، استقلال خود را بـه
دسـت آوردند. این دوره استقلال کمتر از صـد سـال طول کـشید تـا ایـنکه در سال ۶۳ ق. م. کشور یهودا تحت سلطه رومـیان قـرار گرفت و بیش از یکصد سال وضع بر همین منوال گذشت تا اینکه سـرانجام یـهودیان در سال ۶۶ میلادی قیام کرده، به مـدت چند سال با رومـیان بـه نبرد پرداختند. سرانجام در سال ۷۰ مـیلادی شـهر اورشلیم پس از یک ماه محاصره فتح شد. رومیان شهر و معبد آن را ویران کرده، عده زیـادی را بـه قتل رساندند. از آن زمان یهودیان پراکـنده شـدند و دیـگر کشور مستقلی نـداشتند.
یـهودیان در واقع پس از پراکندگی، سه دوره را پشـت سـر گذاشتهاند: در دوره اول، یعنی چند قرن اول میلادی بیشتر تحت فشار امپراتوری روم بودهاند. تا آغاز قـرون وسـطا و رسمیتیافتن مسیحیت در امپراتوری روم اوضاع یهود در مـمالک غـربی وخیمتر شـد و ایـن وضـعیت در طول قرون وسطا ادامـه یافت. در طول این دوره آرمان بازگشت به وطن کمابیش درمیانیهودیان بودهاست. درعصرجدید وبا ظهوردموکراسی وآزادی درمـمالک غـربی عده زیادی این آرمانرا رد کرده، آن را نـامعقول دانـستند و گـفتند هـر یـهودی در هر کشوریکه زنـدگی مـیکند همانجا وطن اوست.(۱) اما دراینمیان، عدهایکه «صهیونیست» خوانده میشوند براین آرمان پافشاری کرده، خود را وارث ابراهیم(ع) مـیدانند.
بـررسی ادعـا
ادعای صهیونیستها این است که، براساس کـتابمقدس، سـرزمین فـلسطین بـه قـوم اسـرائیل وعده داده شده و بر اساس همین کتاب این وعده محقق شده و این قوم قرنها بر این سرزمین سلطه داشتند و آن را آباد کردند. تاریخ نشان میدهد که این قوم بـه زور امپراتوری روم از این سرزمین رانده شدهاند؛ پس حق دارند که به سرزمین خود بازگردند و کشور خود را دوباره بسازند.
ما در چند محور میتوانیم این ادعا را بررسی کنیم:
۱٫ در سال ۷۰ میلادی، رومیان شهر اورشـلیم را ویـران کردند و یهودیان را پراکنده ساختند. از آن زمان ۱۹۳۴ سال میگذرد. از آن زمان تاکنون یهودیان در مناطق مختلفی زیسته، و در بسیاری از مناطق از آزادی و رفاه برخوردار بودهاند و هرچند در قرون وسطا در ممالک غربی در فشار بودهاند، در همین زمان در کشورهای اسـلامی آزادانـه زندگی
______________________________
۱ . ژیلبرت و لیبی، کلاپرمن، تاریخ قوم یهود، ج۳، ص۲۶۴ـ۲۶۷٫
کرده و از حقوقی برابر با مسلمانان برخوردار بودند.(۱) حتی در ممالک غربی هم پس از قرون وسطا و در سدههای اخیر از آزادیـ و بـرابری برخوردار شدهاند. حال سؤال ایـن اسـت که آیا هیچ گروهی میتواند مدّعی سرزمینی شود که در گذشتههای دور ساکن یا صاحب آن بوده است؟ به گفته کتاب مقدس، قبل از بنیاسرائیل کنعانیان در این سرزمین سـاکن بـودهاند؛ و آیا کسانی میتوانند امـروز ادعـا کنند که ما بازمانده کنعانیان هستیم و میخواهیم سرزمین خود را پس بگیریم؟ منطق انسانهای امروزی این است که وطن هر کسی خاک و سرزمینی است که در آن متولد شده است و ادعای کسی مبنی بر ایـنکه صـدها سال قبل اجداد من در منطقهای میزیستهاند و صاحب سرزمینی بودند در نظرشان موجه نمینماید.
۲٫ همانطور که گذشت، بر اساس کتاب مقدس وعده سرزمین کنعان مشروط به اطاعت و فرمانبرداری از خدا بوده است. حـتی کـسانی که حـضرت موسی(ع) آنان را با وعده سرزمین موعود از مصر بیرون آورد، چون از خدا نافرمانی کردند، از ورود به آن سرزمین منع شدند و خـداوند آنان را به مدت چهل سال در بیابان سرگردان کرد تا همه آنـان بـمیرند و نـسل بعدی وارد آن سرزمین شود.(۲) به گفته تورات حتی موسی و هارون شایستگی ورود به آن سرزمین را نداشتند؛ چرا که گناه کـرده بـودند.(۳) پس از ورود این قوم به آن سرزمین و فتح آن، بارها پیامبران الهی به آنان گوشزد کـردند کـه شـما با خدا عهدی دارید و اگر آن عهد را نگاه ندارید سرزمینِ شما از شما گرفته میشود و آواره مـیشوید. همانطور که از کتابمقدس نقل شد، همه آوارگیها و بدبختیهای این قوم در طول تاریخ بـه خاطر شکستن عهدشان بـا خـدا بود و به سبب همین عهدشکنی و فسق و فجور، کشور بنیاسرائیل تجزیه شد. بعدها به همین سبب اسباطی که در شمال در کشور اسرائیل میزیستند به اسارت برده شده، حتی هویت قومی خود را از دست دادنـد و در تاریخ نشانی از آنها باقی نماند. سبط یهودا [و احتمالاً بنیامین] نیز که در جنوب، در کشور یهودا میزیستند، در اثر نافرمانیِ خدا و فسق و فجور به اسارت برده شدند و کشورشان ویران شد. تا آنجا که از تـاریخ بـنیاسرائیل در کتاب عهد قدیم برمیآید، این یک اصل عام و فراگیر است که همه بدبختیهای این قوم ناشی از نافرمانی از خدا بوده است. ماجرای
______________________________
۱ . همان، ج۲، ص۲۶۳ـ۲۶۶ و ج۳، ص۱۳ـ۱۵؛ ابا ابان، قوم من، تاریخ بنیاسرائیل، ص۱۷۷ـ۱۷۸٫
۲ . ر.ک: سفر اعـداد، بـاب ۱۴.
۳ . ر.ک: سفر تثنیه، باب ۳۲٫
آوارگی بزرگ یهود در سال ۷۰ میلادی به وسیله رومیان، هرچند در کتاب مقدس نیامده، از این قاعده مستثنا نیست؛ چرا که در سراسر این کتاب این نکته را انبیا بارها تـکرار کـردهاند که هرگاه عهد خدا را رعایت نکنید چنین و چنان خواهد شد.
اما نکته شایسته توجه در این باره این است که بنا به کتابمقدس هرگاه این قوم عهد خداوند را رعایت نـمیکرد، خـداوند آنـان را مجازات میکرد و گاه آنان را زیـرسلطه بـیگانگان قـرار میداد یا از سرزمینشان آواره میکرد. اما برطرف شدن این بلا و مجازات زمانی بوده است که قوم توبه میکرده و از کرده خویش پشـیمان مـیشد و بـه عمل به عهد با خداوند بازمیگشته است. و چـون قـوم در درگاه خداوند ناله میکرده خداوند کسی را برای نجات آنان میفرستاده است.
وقتی بنیاسرائیل در اسارت بابلی بودند خداوند به واسـطه ارمـیای نـبی به آنان میگوید:
اگر با تمام وجود مرا بطلبید مـرا خواهید یافت. بلی، یقینا مرا خواهید یافت و من به اسارت شما پایان خواهم بخشید و شما را از سرزمینهایی که شـما را بـه آنـجا تبعید کردهام جمع کرده، به سرزمین خودتان بازخواهم آورد. ولی حال چون انـبیای دروغـین را در میان خود راه دادهاید و میگویید که خداوند آنها را فرستاده است من نیز… قطحی و وبا خواهم فرستاد و ایـشان را مـانند انـجیرهای گندیدهای خواهم ساخت که قابل خوردن نیستند و باید دور ریخته شوند! آنها را در سـراسر جـهان سـرگردان خواهم کرد؛ در هر سرزمینی که پراکندهشان سازم، موردنفرین و مسخره و ملامت واقع خواهند شد و مـایه وحـشت خـواهند بود، چون نخواستند به سخنان من گوش فرا دهند؛ با اینکه بارها به وسـیله انـبیای خود با ایشان صحبت کردم (ارمیا، ۲۹: ۱۳ـ۱۹).
و نیز از طریق حزقیال نبی به قوم مـیگوید:
اگـر بـا تمام وجود مرا بطلبید مرا خواهید یافت. بلی، یقینا مرا خواهید یافت و من بـه اسـارت شما پایان خواهم بخشید و شما را از سرزمینهایی که شما را به آنجا تبعید کردهام جـمع کـرده، بـه سرزمین خودتان باز خواهم آورد. ولی حال چون انبیای دروغین را در میان خود راه دادهاید و میگویید که خداوند آنـها را
فـرستاده است من نیز… قحطی و وبا خواهم فرستاد و ایشان را مانند انجیرهای گندیدهای خـواهم سـاخت کـه قابل خوردن نیستند و باید دور ریخته شوند! آنها را در سراسر جهان سرگردان خواهم کرد، در هر سرزمینی کـه پراکـندهشان سـازم، مورد نفرین و مسخره و ملامت واقع خواهند شد و مایه وحشت خواهند بود، چـون نـخواستند به سخنان من گوش فرا دهند؛ با اینکه بارها به وسیله انبیای خود با ایشان صـحبت کـردم (ارمیا، ۲۹: ۱۳ـ۱۹).
و نیز از طریق حزقیال نبی به قوم میگوید:
وقتی گناهانتان را پاک سازم، دوبـاره شـما را به وطنتان اسرائیل میآورم و ویرانهها را آباد مـیکنم (حـزقیال، ۳۶: ۳۳).
و نـیز میگوید:
خداوند میفرماید: «قومهای دیگر به شـما طـعنه میزنند و میگویند: «اسرائیل سرزمینی است که ساکنان خود را میبلعد!» ولی من که خداوند هـستم، مـیگویم که آنها دیگر این سـخنان را بـه زبان نـخواهند آورد، زیـرا مـرگ و میر در اسرائیل کاهش خواهد یافت. آن قـومها دیـگر شما را سرزنش و مسخره نخواهند کرد، چون دیگر قومی گناهکار و عصیانگر نخواهید بـود. ایـن را من که خداوند هستم میگویم (حـزقیال، ۳۶: ۱۳ـ۱۵).
از فقرات فوق برمیآید کـه عـلت بدبختی و تبعید، گناه و فساد قـوم بـوده است و چون آنان به راه خدا بازگشتند، خداوند هم آنان را نجات داد. اما در برخی از فـقرات امـر به گونه دیگری است:
پیـغام دیـگری از جـانب خداوند بر مـن نـازل شد: ای انسان خاکی، وقـتی بـنیاسرائیل در سرزمین خودشان زندگی میکردند، آن را با اعمال زشت خود نجس نمودند. رفتار ایشان در نظر مـن مـثل یک پارچه کثیف و نجس بود. مـملکت را بـا آدمکشی و بـتپرستی آلوده سـاختند. بـه این دلیلی بود کـه من خشم خود را بر ایشان فرو ریختم. آنان را به سرزمینهای دیگر تبعید کردم و به ایـن
طـریق ایشان را به سبب تمام اعمال و رفـتار بـدشان مـجازات نـمودم. امـا وقتی در میان مـمالک پراکـنده شدند، باعث بیحرمتی اسم قدوس من گشتند، زیرا قومهای دیگر درباره ایشان گفتند: «اینها قوم خـدا هـستند کـه از سرزمین خود رانده شدهاند.» من به فـکر اسـم قـدوس خـود هـستم کـه شما آن را در بین قومهای دیگر بیحرمت کردهاید. پس به قوم اسرائیل بگو من که خداوند هستم میگویم شما را دوباره به سرزمینتان بازمیگردانم، ولی این کار را نه به خاطر شـما، بلکه به خاطر اسم قدوس خود میکنم که شما در میان قومها آنان را بیحرمت نمودهاید… (حزقیال، ۳۶: ۱۶ـ۲۲).
بنا به هر دو بیان، چه اسارت قوم و چه پایان آن، به عمل قوم برمیگردد، اما بـه هـرحال این خداست که مجازات میکند و باز خداست که میبخشد؛ پس هردو برنامه الهی است. حتی عاملان مجازات و عاملان رفع آن مأموران الهی هستند. در کتابمقدس درباره آغاز اسارت بابلی آمده است: «پس خـداوند پادشـاه بابل را به ضد ایشان برانگیخت و تمام مردم یهودا را به دست او تسلیم کرد» (دوم تواریخ ایام، ۳۶: ۱۷). و درباره پایان اسارت آمده است: «در سال اول سلطنت کورش، امـپراتور پارس، خـداوند آنچه را که توسط ارمیای نـبی فـرموده بود به انجام رسانید. او کورش را بر آن داشت تا فرمانی صادر کند… این است متن آن فرمان: «من، کورش، امپراتور پارس اعلام میدارم که خداوند، خدای آسـمانها… بـه من امر فرموده کـه بـرای او در شهر اورشلیم که در سرزمین یهود است خانهای بسازم. پس از اتمام، یهودیانی که در سرزمین من هستند هرکه بخواهد میتواند به آنجا بازگردد. خداوند، خدای اسرائیل همراه او باشد» (همان، ۳۶: ۲۲ـ۲۳).
و نیز همانطور که گـذشت خـداوند قبل از اسارت، بهوسیله انبیا از آن خبر داده بود و همچنین قبل از پایان آن، انبیای الهی پایان آن را وعده دادند. باز همانطور که گذشت، حتی قبل از فتح آن سرزمین اولاً باید شرارت قوم ساکن در آن سرزمین به اوج خـود بـرسد و قبل از آن نـمیتوان وارد آن سرزمین شد.(۱) و ثانیا باید واردشوندگان انسانهای صالحی باشند و بنیاسرائیل برای کسب این آمادگی به مدت چهلسال، در بـیابان
______________________________
۱ . ر.ک: سفر پیدایش، ۱۵: ۱۶٫
سرگردان شدند ویک نسل خطاکار مرد و نسل بعدی وارد شـدند. ثـالثا ایـن امر باید به دست پیامبر خداوند یوشعبننون صورت گیرد و اینگونه نیست که افراد قوم بتوانند خودسرانه آن را انـجام دهـند.
بر پایه کتاب مقدس، پراکندگی قوم در سال ۷۰ میلادی مجازات الهی بود و بنابراین، تـکرار آنـچه در مـوارد قبل رخ داده، ضروری بود. اینگونه نیست که قوم هرگونه و هر زمان که خواست، سرزمین را تحت سـلطه خود درآورد و هرچه خواست با ساکنان آن انجام دهد. این برنامه باید به دست خـداوند صورت گیرد. حتی در زمـان حـضرت موسی وقتی قوم میخواهد خودسرانه به آن سرزمین حمله کند، آن حضرت آنان را منع میکند: «نروید، زیرا دشمنانتان شما را شکست خواهند داد، چون خداوند با شما نیست… خداوند با شما نخواهد بود، زیرا شـما از پیروی او برگشتهاید» (سفر اعداد، ۱۴: ۴۲ـ۴۳).
۳٫ همانطور که گذشت خداوند به حضرت ابراهیم وعده داد تا سرزمین کنعان را به فرزندان او بدهد. از تورات برمیآید که این وعده نه برای همه فرزندان ابراهیم، بلکه فرزندان اسـحاق، و نـه برای همه فرزندان اسحاق، بلکه فرزندان یعقوب است که خداوند او را «اسرائیل» میخواند و فرزندان او بنیاسرائیل نامیده میشوند. قبلاً گذشت که پس از فتح سرزمین موعود به دست یوشعبننون، این سرزمین بین اسباط دوازدهـگانه بـنیاسرائیل تقسیم شد. پس هم مطابق وعدهای که داده شده بود و هم مطابق آنچه در عرصه واقعیت رخ داد اسباط دوازدهگانه مالک آن سرزمین گشتند.
اما نکته قابل توجه این است که همانطور که گـذشت از ایـن اسباط دوازدهگانه، ده سبط، که در کشور شمالی میزیستند، در اسارت آشوریان بودند و بعدها هویت قومی خود را از دست دادند و در اقوام و ملل دیگر منطقه حل شدند. جالب این است که، به گفته کـتابمقدس، هـنگام تـجزیه مملکت بنیاسرائیل تنها یک سـبط بـرای فـرزند حضرت سلیمان باقی مانده بود: «با این حال به خاطر خدمتگزارم داود و به خاطر شهر برگزیدهام اورشلیم، اجازه میدهم که پسرت فـقط بـر یـکی از دوازده قبیله اسرائیل سلطنت کند» (اول پادشاهان، ۱۱: ۱۲ـ۱۳). و در همان باب خـداوند بـه یَرُبعام میگوید: «سلطنت را از پسر سلیمان میگیرم و ده قبیله را به تو واگذار میکنم، اما یک قبیله را به پسر او میدهم» (همان: ۳۵ـ۳۶). امـا در بـاب بـعدی وقتی کشور تجزیه میشود (و سبط یهود و بنیامین
تحت حکومت رَجـُبعام، پسر حضرت سلیمان هستند،(۱) مفسران کتاب مقدس هریک به گونهای تلاش کردهاند این مشکل را حل کنند. برخی گـفتهاند از ایـن جـهت در باب یازدهم سخن از یک سبط است که سبط بنیامین به سـبط یـهودا ملحق شده بود.(۲) دیگری میگوید سبط بنیامین با سبط داوود [یهودا] ارتباط یافته بود و این دو به یـک سـبط تـبدیل شده بودند.(۳) اما مشکل این دو نظریه این است که با آیه ۱۳ از بـاب ۱۱ کـتاب اول پادشـاهان نمیسازد، چراکه در آنجا آمده است: «فقط بر یکی از دوازده قبیله».
در برخی از کتابهای تفسیری آمده اسـت کـه در ایـنکه سبط بنیامین از قبایل شمالی به حساب آورده شود یا جنوبی، همیشه شک و تردید وجود داشـته، و ایـنکه قبایل شمالی ده عدد، و قبایل جنوبی یک عدد شمرده شدند شاید علتش ماجرایی بـاشد کـه در بـاب بیستم از کتاب داوران آمده است.(۴) در آنجا آمده است که کسانی از سبط بنیامین دست به گـناهی وحـشتناک زدند و بقیه اسباط بنیاسرائیل با آنها جنگیدند و همه افراد آن از مرد و زن و کودک را کشتند و تـنها چـند مـرد باقی ماندند که حتی برای آنان یک زن وجود نداشته است، پس تعداد افراد این سبط بـسیار کـم بوده است.
بنابراین اگر سرزمین موعود از آنِ فرزندان یعقوب است، پس به صـورت قـطعی نـمیتوان ادعا کرد که بیش از یک سبط از اسباط دوازدهگانه به صورت متمایز از دیگر اقوام و با هـویت مـشخص قـومی باقی مانده است و از آنجا که بقیه اسباط هم در اقوام و ملل آن نواحی حـل شـدند، پس آنان هم در آن سرزمین حق دارند، چراکه فرزندان ابراهیم و یعقوب هستند. و اگر این یک سبط، ادعـایی راجـع به آن سرزمین داشته باشد حق او ۱۲۱ کل سرزمین بوده است.
اما از کتاب مـقدس بـرمیآید که از همین یک سبط که از چند قـرن قـبل از مـیلاد باقی مانده است عده قابل توجهی بـه ادیـان و فرهنگهای دیگر متمایل شدند و از آیین و فرهنگ خود دست برداشتند. فقرات بسیاری از عهد قـدیم حـکایت از این دارد که انبیا و بزرگان بـنیاسرائیل، چـه در دوره اسارت بـابلی و چـه پس از آن، از گـرایش قوم به خدایان بیگانه مینالیدند. پس کـسانی کـه به ادیان و خدایان دیگر گراییدند نیز چون فرزندان ابراهیم و یعقوب هستند و نـسبت بـه این سرزمین حق دارند. از این گـذشته مجموعه عهد
______________________________
۱ . اول پادشاهان، ۱۲: ۲۱.
۲ . السـنن القـویم فی تفسیر اسفار العهد القـدیم، جـلد چهارم، ص۳۰۴٫
۳ . المجموعه الکتابیه، ج۵؛ التاریخ الاشتراعی، ص۴۳۱٫
۴٫ The Interpreter””s Bible, Vol. 3, p. 105.
جدید و کتابهای تاریخی نشان میدهند که عده زیـادی از یـهودیان به حضرت عیسی گرویده و مـسیحی شـدند. هـمچنین بعدها عده قـابل تـوجه دیگری از آنان به دیـن اسـلام درآمدند و اینان نیز چون فرزندان یعقوبند، پس به آن سرزمین حق دارند. بنابراین، بسیار منصفانه اسـت اگـر کسی بگوید از آن یک سبط هم نـباید بـیش از نیمی بـاقی مـانده بـاشد. پس باید رقم قبلی ۱۲۱ را نـصف کنیم.
باز از همین تعداد باقیمانده، که در سراسر دنیا پراکندهاند، همه مدعی چنین حقی نیستند و تـنها صـهیونیستها ـ و نه همه یهودیان ـ مدعی این سـرزمیناند. هـرچند نـمیتوان آمـار دقـیقی از دو گروه ارائه داد، با ایـنهمه، کـم نیستند کسانی که آرمانهای صهیونیستی را رد کرده، خواهان آنند که در هر جای دنیا که هستند با دیـگران در صـلح و صـفا زندگی کنند و حتی برخی از اینان شعارشان ایـن اسـت کـه بـا پایـان یـافتن صهیونیسم، صلح تحقق مییابد.(۱) پس صهیونیستها حتی نماینده همه یهودیانی که امروزه در سراسر جهان زندگی میکنند، نیستند.
شاید اگر به شمار بنیاسرائیل در زمان حضرت موسی(ع) توجه کنیم، آنـچه گفته شد به واقعیت نزدیک میشود. به گفته کتاب تورات حضرت موسی از اسباط بنیاسرائیل، غیر از سبط لاوی، تعداد ۵۵۰/۶۰۳ نفر مرد جنگیِ بیست سال به بالا را سرشماری کرد.(۲) پس باید کل جمعیت بـنیاسرائیل در آنـ زمان بیش از چهار میلیون نفر بوده باشد. بنیاسرائیل طی چهار قرن، از ۱۲ نفر به چهار میلیون نفر رسیدند. اکنون حدود سی و سه قرن از زمان حضرت موسی(ع) میگذرد و تعداد یهودیان جـهان کـمتر از پانزده میلیون نفرند. آیا قومی که چند همسری در آن رواج داشته و تعداد فرزندان هر خانواده، به گفته کتاب مقدس، بسیار زیاد بوده است، بعد از سـی و سـه قرن چه تعداد باید باشند؟ اگـر گـفته شود که شاید در اثر کشتارها و قتلعامها تعدادشان کم شده است، در پاسخ گفته میشود که هیچ کشتار و فشاری در تاریخ این قوم سختتر از فشار و کشتار فـرعون نـبوده که قبل از حضرت مـوسی(ع) رخ داده اسـت.
پس چارهای نیست جز اینکه بپذیریم کسانی که امروزه خود را فرزند یعقوب میدانند، نسبت به تعداد واقعی فرزندان یعقوب که به صورت نامشخص در جهان و
______________________________
۱ . مجله افق بینا (نشریه انجمن کلیمیان ایـران)، شـماره ۲۱، ص۴۱٫
۲ . ر.ک: سفر اعداد، باب اول.
سرزمین فلسطین و نواحی اطراف آن زندگی میکنند، بسیار ناچیزند. و اگر این سرزمین ملک فرزندان یعقوب است، پس باید همه در آن سهیم باشند، پس راهی جز این نمیماند که ساکنان بـومی آن مـنطقه در صلح و آرامـش باهم زندگی کنند.
۴٫ ممکن است گفته شود که سرزمین موعود از آنِ فرزندان یعقوب است، اما به شـرط اینکه به دیانت موسوی پایبند باشند. پس وارث و مالک سرزمین کنعان کسی اسـت کـه اولاً از نـسل ابراهیم و یعقوب باشد و ثانیا دیانت حضرت موسی را پذیرفته، به آن پایبند باشد. پس اسباط شمالی که به تدریج در اقـوام دیـگر حل شده، دیانت موسوی را رها کردند و کسانی که از سبط یهودا قبل یا بـعد از اسـارت بـابلی به خدایان اقوام دیگر روی آوردند و نیز کسانی که مسیحی یا مسلمان شدند ـ چون دیگر بـه دیانت موسی(ع) پایبند نیستند، پس از ارض موعود سهمی ندارند. پس، بنا به کتابمقدس، تنها یـهودیانِ امروزی مالک این سـرزمین هـستند.
در پاسخ میگوییم که تورات از حضرت موسی نقل میکند که آمدن پیامبری را وعده داده است. او خطاب به قوم میگوید: «یهوه، خدایت، نبیای را از میان تو از برادرانت مثل من برای تو مبعوث خواهد گـردانید او را بشنوید، (سفر تثنیه، ۱۸: ۱۵) و باز میگوید: «و خداوند به من گفت آنچه گفتند نیکو گفتند. نبیای را برای ایشان از میان برادران ایشان مثل تو مبعوث خواهم کرد و کلام خود را به دهانش خواهم گذاشت و هـر آنـچه به او امر فرمایم به ایشان خواهد گفت و هرکسی که سخنان مرا که به اسم من گوید نشنود من از او مطالبه خواهم کرد». (همان، ۱۷ـ۱۹).
پس شکی نیست که حضرت موسی(ع) آمدن پیامبر بـزرگی را وعـده داده و با تأکید فراوان به بنیاسرائیل دستور داده است که از آن پیامبر اطاعت و پیروی کنند. مسیحیان میگویند این پیامبر حضرت عیسی(ع) بوده و مسلمانان میگویند این پیامبر حضرت محمد(ص) بوده است. در اینجا، بـه هـیچروی به این بحث نمیپردازیم. سخنِ ما این است که براساس این سخنِ حضرت موسی(ع)، زمانی پیامبری خواهد آمد. حال سؤال این است که زمانی که آن پیامبر میآید، آیا هـمه بـنیاسرائیل از او اطـاعت و پیروی میکنند؟ مسلما جواب منفی اسـت و هـیچگاه در طـول تاریخ چنین چیزی رخ نداده است. در این صورت، سرزمین موعود از آنِ کدام دسته است. مسلما باید گفته شود که از آنِ دستهای اسـت کـه از آن پیـامبر اطاعت کرده است. ولی باز دستهای که اطاعت نـمیکند
مـیگوید که این فرد همان پیامبری نیست که حضرت موسی وعده داده بود و بنابراین خود را مالک آن سرزمین میدانند و گروهی را کـه از آن پیـامبر پیـروی کرده، از دین موسی خارج میدانند. پس این نزاع هیچگاه حلشدنی نـیست؛ چنانکه کسانی که از حضرت عیسی پیروی کردند، خود را پیروان واقعی حضرت موسی میدانند و پیروان پیامبر اسلام نیز خـود را پیـروان واقـعی حضرت موسی میدانند. کدام مرجع و نهادی میتواند این نزاع را حل کند؟ پسـ راهـی نیست جز اینکه پیروان همه ادیان، چه یهودی، چه مسیحی و چه مسلمان، به همان صورت و بـافتی کـه در آن مـنطقه میزیستند، با صلح و دموکراسی واقعی به زندگی خود ادامه دهند و اگر یـکی از ایـن گـروهها مدعی باشد که این سرزمین تنها از آنِ اوست، منطقه هیچگاه روی صلح و آرامش را نـخواهد دیـد و ایـن همان چیزی است که در یکی از تظاهرات یهودیانِ مخالف با صهیونیسم، بر روی پلاکاردی در دست یـک روحـانی یهودی نوشته شده بود: «پایان صهیونیسم = صلح».(۱)
______________________________
۱ . مجله افق بینا (نشریه انجمن کـلیمیان ایـران)، شـماره ۲۱، ص۴۱٫
کتابنامه
۲۹٫ ابا ابان، قوم من، تاریخ بنیاسرائیل، بهودا بروخیم، تهران، ۱۳۵۸٫
۳۰٫ الفغالی، بولس، المجموعه الکـتابیه، ج۵، التـاریخ الاستراعی، انتشارات المکتبه البولسیه، بیروت، ۱۹۹۲٫
۳۱٫ برگ، اورهام، «عدالت و اخلاق در صهیونیسم» در مجله افق بـینا (نـشریه انـجمن کلیمیان ایران) شماره ۲۱٫
۳۲٫ جمعی از نویسندگان، السنن القویم فی تفسیر العهد القدیم، ج۴، مجمع الکنائس فی الشـرق المـارونی، بیروت، ۱۹۷۳٫
۳۳٫ کتاب مقدس، انجمن کتاب مقدس ایران.
۳۴٫ کتاب مقدس، (ترجمه تفسیری) انـجمن بـینالمللی کـتاب مقدس، ۱۹۹۵م.
۳۵٫ کلایر من، ژیلبرت و لیبی، تاریخ قوم یهود، ترجمه مسعود همتی، تهران، انجمن فرهنگی او تـصوهتورا گـنج دانـش ایران، ۱۳۴۷.
۳۶٫ گروهی از نویسندگان، واژههای فرهنگ یهود، ترجمه جمعی از مترجمان، تلآویو، انجمن جـوامع یـهودی، ۱۹۹۷٫
۳۷٫ لوی، حبیب، تاریخ یهود ایران، یهودا بروخیم، تهران، ۱۳۳۴٫
۳۸٫ یتیس، کایل، «دین یهود»، در جهان مذهبی، ترجمه دکتر عـبدالرحیم گـواهی، ج۲، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، ۱۳۷۴.
۳۹٫ Douglas, J. D: The New International Dictionary of the Bible, Re””ency Reference Library, U. S. A, 1987.
۴۰. Neusner, Jacob, Judaism in our Religons, Ed. Arvind sharma, Harpersanfarancisco, 1993.
۴۱٫ The Interpreter””s Bible, V. 3, Nashville, pr. 13, 1991.