واپسین وحی
یـکم
این شماره از فصلنامه زمانی انتشار مییابد که نسیم رمضان وزیدن گرفته و شمیم قـرآن جـانها را عـطرآگین ساخته است. شعبان، این ماه پیامبر خدا، میرود و جای خود را به ماه خدا میدهد. گـویا باید راه معنویت را با ولایت اهلبیت(ع) در ماه رجب آغاز کرد و با اقتدا به سـنّت نگین نبوت و التجا بـه شـفاعت ختم رسالت، تأیید و تضمینش کرد و آنگاه با دلی آماده و جانی سرشار از محبت و طاعتِ محمد و آلمحمد قدم در میهمانی خوبان گذاشت و راه خود را به آن حقیقت متعالی هموار ساخت.
رمضان فرا میرسد و آوای قرآن همه جا را فـرا میگیرد و ندای توحید در همه جا طنینانداز میشود. در این ماه از آغاز تا پایان، از بامدادِ روزهایش تا شام و سحرگاهانش، فقط یک سخن شنیدنی و بر زبان آوردنی است: یا علی یا عظیم انت الرب العـظیم الذی لیـس کمثله شی و هو السمیع البصیر فقط تو سزاوار ترفیع و تعظیم هستی و جز تو را اگر به اذن تو میستاییم فقط و فقط به خاطر بهرهای است که از جلال و جمال تو بردهاند و به خـاطر جـلوهای است که از تو در آینه وجودشان تابیده است. همه زیباییها و فریباییها تو راست و هر که فریبارو و زیباخویی را میستاید به زبانی تو را مدح میگوید و تو را که زیباییِ مطلقی میجوید.
مباد کـه زیـباییِ آینه و فریبایی جلوه، ما را آنچنان به خود مشغول سازد که از آن حقیقت والا غافل شویم و در عالم پندارها و تصاویر باقی بمانیم. ولایتْ راهی است به رسالت، و رسالتْ راهی است به توحیدِ آن یـگانه بـیشباهت. اگـر روز به روز بر یکتاپرستیِ ما افـزوده نـشود، بـاور کنیم که در رسالتمداریِ ما رخنهای افتاده و نقصانی به
بار آمده است. و اگر در عشق و طاعت ما به پیامبرِ رحمت و رأفت خللی هـست، بـه یـقینْ ولایت ما آسیب دیده و محبت ما به اهـلبیت آفـت گرفته است. همواره از خود میپرسم: چرا ولایتِ کسانی از ما، ما را آنگونه که باید، به حقیقت نبوت نزدیکتر نمیکند؟ چرا مـحبت عـترت بـر آتش عشق ما به مقام رسالت آنچنان که شاید، نمیافزاید؟ چـرا آنگونه که علی(ع) غرقه دریای محبت پیامبر بود و خود را بندهای از بندگان آن بزرگ میدانست و در تمام حرکات و سکناتش یاد پیـامبر را در دلهـا زنـده میکرد، برخی از ما آنگونه که میسزد مشتاق زیارت و شفاعت آن پیـامبر بـزرگ نیستند؟
محبت واقعی اهلبیت(ع) آنگاه معنا و مصداق مییابد که راهگشای ما به رسالت صاحب البیت، حضرت خـتمی مـرتبت(ص) بـاشد؛ مگر نه این است که منزلت والای اهلبیت و معرفتِ ما به این مـقام رفـیع بـه یمن وجود و رسالت نبی اکرم(ص) و به برکت سخنان مأثور از آن پیامبر اعظم است؟ اوست کـه هـر چـه به ما دهد و بگوید گرفتنی و اطاعتکردنی است و هر چه ما را از آن باز بدارد بازداشتنی و تـرککردنی اسـت: «ما آتاکم الرسول فخذوه و مانهاکم عنه فانتهوا» و هموست که قرآن و عترت را چون دو مـتاع گـرانبها بـرای ما به ارث گذاشت و ما را به دست یازیدن به هر دو ـ با هم ـ فرمان داد و بـا حـدیث غدیر، سفینه، منزلت و جز آنها دامان اهلبیت را دستآویز ما قرار داد و مهر آن خوبان را در دل مـا بـه ودیـعت نهاد.
ماه رمضان فرصتی است که با مدد گرفتن از مِهر ولایت و سنت ختم رسالت و بـا یـاریجستن از قرآن و عبادت، راه خود را به سوی آن محبوب دلها بگشاییم و خانه دل خود را از هـر چـه غـیر اوست بپالاییم. اگر میخواهیم به اولیای خدا شباهتی برسانیم باید همچون ایشان با خدای بـزرگ انـس و الفـتی داشته باشیم، نه آنکه در مناقب و مصائبِ آن مهتران و در آیینها و مناسبتهای دینی و مـذهبی غـرقه شویم. شایسته ما که خود را شیعه امامان خداجو و عبادتپیشه میدانیم نیست که در شبی فرخنده چون نـیمه شـعبان فضیلت اصلی و ذاتی آن شب را ـ که در مرتبتی پس از شب قدر است ـ ارج نـگذاریم و فـقط سرگرم آذینبندی و جشن و سرور شویم و از دعا و عـبادت غـفلت کـنیم. در شبهای قدر نیز که پیش روی ماست بـاید بـههوش باشیم تا مبادا عزاداری امیرمؤمنان که امری بجا و درخور است جای را بر اعـمال اصـلی آن شبهای گرامی، یعنی دعا، نـماز و تـلاوت قرآن تـنگ کـند. هـرگز در این مغالطه نیفتیم که باید بـر ولایـت بیشتر تأکید کنیم، چون دوام
و رونق توحید و رسالت در گرو ولایت است؛ خـیر، مـا باید بیشتر بر توحید و در مرتبه بـعد بر رسالت تأکید کـنیم و هـیچ گاه نباید مقدمه بر جـای ذیـالمقدمه بنشیند یا راه و وسیله بر مسند مقصد و هدف تکیه زند. ما باید بـر ولایـت تأکید کنیم، اما ولایتی کـه در عـمل مـا را به رسالت نـزدیکتر و بـا توحید آشناتر سازد. بـاید عـمل و رفتار ما نشان دهد که بهواقع مقدمهبودن ولایت را برای رسالت، و طریقبودن ولایت و رسالت را بـرای تـوحید دریافتهایم و آن زمانی است که هر روز بـر مـهر و انقیاد مـا نـسبت بـه پیامبر اکرم(ص) افزوده شـود و هر لحظه به توحید در ذات و صفات، و در خالقیت و عبودیت نزدیکتر شویم.
دوم
فرمودهاند که هر چیزی را بهاری اسـت و بـهار قرآن ماه مبارک رمضان است. هـمانطور کـه طـبیعت در بـهار از نـو زنده میشود و طـراواتی دوبـاره مییابد و جامه فاخر سبزینه را بر تن میکند، قرآن کریم نیز در ماه رمضان تنزل و تنزیل دفعی یـافته و بـه جـامه مادی در آمده و هم در این فرخندهماه با التـفات ویـژه بـندگانِ مـؤمن بـیشتر تـلاوت میشود و در نظر و کام مؤمنان تازگی و طراوت مییابد. به واقع قرآن، نه در این جامه مادیاش، که در حقیقت لاهوتیاش حیاتی سرمدی دارد، اما تنزل و تلبّس ناسوتیاش در زمانی خاص صورت گـرفته و بنا به تصریح آیات قرآن، دست کم نزول یکجا و یکپارچهاش در ماه رمضان رخ داده و چه بسا این نوع نزول بارها صورت گرفته است. و نیز آنگاه که آدمیان به قرآن رو میآورند، به ویـژه بـا دلهای جلایافته در ماه صیام، آیات الاهیِ این کتاب کریم در جانهایشان حیات دوبارهای مییابد و بهاری تازه را تجربه مینماید؛ تو گویی کلماتی که بارها و بارها دیدهایم و خواندهایم جامهاینو بر تن کـرده و تـجلّی تازهای را آغازیده است.
این از شگفتی قرآن است که هر گاه بدان رو میآوری با معانی تازهای روبرو میشوی. کلمات همانهاست که پیشتر میشناختی و مـعانی لغـوی هم همانهاست که پیش از ایـن مـیدانستی. شاید معلومات تفسیری تازهای هم تو را نرسیده است، اما میبینی که معانی بدیعی بر دلت اشراق میشود. آیا وضع و حال تو تغییر کرده و در دل و باطنت هـوایی تـازه دمیده یا به بـاطن تـودرتوی این کلمات آسمانی راه یافتهای؟ شاید هم در این وضع نوین در مقام تأویل و تطبیقی، نه در جایگاه تفسیر. هر چه هست با افقهای تازهای روبرو میشوی و به چشماندازهای دلپذیر دیگری نائل میگردی.
مؤمنانِ قـرآنآشنا آنـگاه که به قرآن رو میآورند و آیاتش را برمیخوانند، به واقع با این مائده آسمانی یکی میشوند و زیستی مشترک را تجربه میکنند. این همزیستی بسیار پررمز و راز است. با تلاوت قرآن، مفردات قرآنی از تنهایی و مـهجوریت در مـیآیند و جانی تـازه مییابند و همزمان، این گلواژههای وحیانی گوش و هوش آدمیان را آماده دریافت معانی ربانی و حقایق آسمانی مینمایند. در اینجا بـه درستی میتوان گفت که «لفظ میگویم و معنا ز خدا میطلبم.» کافی اسـت کـه بـا خواندن آیات الاهی و حتی گاه با نگریستن در حروف و کلمات، نفس تو را تهیّؤ و توطینی دررسد. همین آمادگی کـافی اسـت تا معانی را از عالَم عِلْوی بر تو اشراق کنند. اگر در علوم حصولی با آمـادگی جـسم و ذهـن، افاضه صور صورت میگیرد، در این دریافتهای شهودی با آمادگی دل، آن معانی و حقایقِ آسمانی را اشراق میکنند و چـه بسا این جان آدمی است که در قوس صعود خود را بالا میکشد و در قوت بـاطن به جایی میرسد کـه بـه تعبیر فیلسوفان از راه محاکات و همانندسازی، آن حقایق را پیش خود میسازد و با عقل فعال متصل یا یکی میشود و بلکه به مرتبه برینِ آن، که همان عقل قدسی است میرسد و به تعبیر فیلسوفان صورت عـلمیای میشود همتای صورت عینی و به تعبیر عارفان، نه صورت علمی که تحقق عینی آن حقائق علوی میگردد.
سوم
قرآن کریم آخرین نسخه هدایت و واپسین سخنان خدای حکمت و معرفت با بندگان گرفتار در بـند جـهالت و ضلالت است. پیروان دیگر ادیان آسمانی میتوانند بگویند که پروردگار جهان به وسیله پیامبرانش با آنها سخن گفته است، اما هرگز نمیتوانند مدعی شوند که برای آخرین بار خدا بـا ایـشان سخن گفته و خدا آخرین پیامش را با آنان در میان گذاشته است. نه در متون مقدس آنها از ختم نبوت و انقطاع وحی بر امت سخن رفته است و نه واقعیتهای تاریخی و عینی بر چـنین نـظرگاهی گواهی میدهد. شکی نیست که سخنانی از سنخی متعالی را صدها میلیون مسلمانِ باورمند به عنوان نسخهای آسمانی پذیرفتهاند و به مدد آن حیاتی ایمانی و نشاطی معنوی یافتهاند.
پیامبری آمده است کـه هـیچ دانـشوری نتوانسته شاهدی بر ناراستبودن ویـ اقـامه کـند. همه میدانند که او به رسالتش از عمق جان ایمان داشته و خود تجسم عینی همه
ارزشهایی بوده که بدانها فرا میخوانده است. تـعالیمی را مـطرح کـرده که در محیط خودش و گاه حتی در روزگار خودش نـاشناخته یـا مهجور بوده است. هیچ شاهدی بر اینکه از پیشینیانش اقتباس کرده یا از معاصرانش فراگرفته در کار نیست. به رغم اسناد بـسیاری کـه کـشف شده و با وجود روشهای نوین مطالعاتی و مطالعات مقایسهایِ صورتگرفته هـنوز کسی نتوانسته به روشی علمی اثبات نماید که قرآن کریم در الفاظ یا ساختارها یا مضامینش از کتب پیشین اقـتباس یـا تـقلید کرده است. شباهتها و همسوییهایی که احیانا میان قرآن و بخشهایی از دیگر کـتابهای مـقدس وجود دارد هیچ گونه اقتباسی را ثابت نمیکند. قرآن کریم خود بارها از خویشاوندیاش با دیگر کتابهای آسمانی سـخن گـفته و خـود را تصدیقکننده و تأییدکننده آنها دانسته است. وجود رگههایی از همانندی و همسخنی تنها این دو نـوع دلالت را در بـردارد: یـکی آنکه به حکم این کتاب آسمانی این میزان از مفاهیم و جهتگیریهای همسو در دیگر کتابهای مـقدس قـطعا وحـیانی است، زیرا به تأیید قرآن رسیده و قرآن کریم خود را مهیمن و نگاهبان متون مقدس دانـسته اسـت. و دوم آنکه قرآن کتابی است صادق، زیرا وجود این شباهتها اصرار قرآن را بر شـأن و رسـالتش در تـصدیق، تأیید و نگاهبانی کتب پیشین اثبات میکند.
به هر حال، درست است که پیروان هـر دیـنی ـ بهدرستی یا بهخطا ـ متن مقدس خود را آخرین سخن خدا میدانند و اگر حتی هـیچ تـصریح یـا گواهیای در متون مقدس آنها بر خاتمیت پیامآور یا پیام آسمانیاش نباشد باز بر این تـصور هـستند که آخرین پیام الاهی را برای همیشه زندگی و تاریخ بشر شنیده و دریافتهاند، بـا ایـن هـمه بیتردید، متأخرترین متن مقدس در میان همه ادیان آسمانی و به تعبیری در میان همه ادیان سنتی، قـرآن کـریم اسـت که در سپیده دم تاریخ، آنگاه که بشر از کفایت و صلاحیت لازم برای صیانت از کـتاب مـقدس برخوردار شده بود بر زبان پیامبری راستگفتار و درستکردار فروفرستاده شد و بیشمار انسانهای ایمانگرا و حقیقتطلب بدان گـرویدند و از شـهد شیرین آن سیراب و کامروا گشتند و در همه فراز و نشیبهای روزگار، چه آنگاه کـه تـمدنساز و دولتمند بودند و چه آنگاه که از کاروان تـمدن بـاز مـاندند همواره بر ایمان خود باقی ماندند. دیـنپژوهان اذعـان دارند که ایمانِ مسلمانان از ایمان پیروان دیگر ادیان قویتر و مستحکمتر است و سنت دیـنی در مـیان اهل اسلام به مراتب زنـدهتر و پویـاتر از سنت
دیـنیِ دیـگر دیـنداران است. کتابی با شواهد صدق فـراوان از درون و بـیرون، و بر زبان پیامبری معتقد، صادق، مؤتمن و مبرّا از هر عیب و منقصتی، و پذیرفتهشده تـوسط انـبوه عظیمی از مؤمنانِ جدّی، صداقتپیشه و حقطلب، هـمه تردیدها و وسواسها را از میان بـرده، راه را بـر خردهگیران میبندد و دست کم، طـالبان جـدی و صادقِ حقیقت را به این صرافت وامیدارد که به دیده احترام و از موضع اهتمام بـه آن کـتاب بنگرند.
این آخرین سخن الاهـی شـایسته آن اسـت که سخن آخـِر و فـصلالخطاب باشد. دستکم در نظر مـؤمنان بـه آن باید، هم نقطه عزیمتِ هر علم و عمل دینی باشد و هم مقصد و پناهگاهِ هر تـردید و اخـتلافی. قرآن هم بهترین راهنماست و هم مـطمئنترین داور. درسـت است کـه در مـناظرات جـدلی و منازعات کلامی نمیتوان و نـباید به قرآن استناد کرد، چون قرآن بنا به طبع و ماهیتش و به خاطر مصالحی که بـر هـمگان روشن است تاب وجوه مختلف را دارد: «حـمّالٌ ذو وجـوه»، امـا آنـگاه کـه به قرآن چـونان یـک دستاویز برای غلبهیافتن بر خصم و رقیب نمینگریم، بلکه میخواهیم به مدد آن، دردهایمان را درمان کنیم و بر مـعضلات فـکری و روحـی خود غالب شویم، به خوبی درمییابیم کـه قـرآن بـهترین هـدایتگرِ انـسان و تـنها فصل الخطاب اسلام است. سنت نیز، هم در حجیت و هم در مضمون کلی و جهتگیری عامِ خود متکی به قرآن است و هرگز نمیتواند مخالف قرآن باشد. نقل سنت ـ چه سـنت نبوی و چه سنت امامان معصوم که رمزگشای کتاب و راوی و مفسر سنت پیامبرند ـ اگر با صریح آیات قرآن یا جهانبینی مسلّم و روشن قرآنی ناسازگار باشد به حکم مرجعیت قرآن و بنا بـه روایـات مأثور میباید از میراث دینیِ ما طرد شود یا مسکوت گذاشته شده، علم آن به صاحبان علم که همان پیشوایان معصوم(ع) هستند واگذار شود تا با ظهور آن پیشوای پردهنشین و ماهنشان تـأویل و تـفسیر آن و نحوه انطباق آن با آیات قرآن کریم روشن گردد. تا آن زمان، ما نه در عمل، به این دسته از روایات ملزم هستیم و نه در دل به آنها مـلتزمیم.
قـرآن کریم با این منزلت والا و بـیهمتا مـیباید مهمترین کانون تقریب و تفاهم امت اسلامی باشد. مسلمانان با تمسک به این حبل المتین و عروه الوثقی ـ نه با هدف اثبات و تثبیت خویشتن یا نـفی و طـرد دیگران، بلکه به مـنظور تـقربجستن به مفاهیم و حقائق آن ـ میتوانند از اختلافات خود بکاهند و با اختلافات باقیمانده نیز کنار آیند و راه را برای تحقق امت یگانه اسلامی هموار سازند. قرآن کریم و پیامبر اکرم دو کانون الهامبخش و
وحدتآفرینی هستند که اگـر هـمه مسلمانان ـ چه سنی و چه شیعه ـ با صداقت و جدیت بدانها رو آورند و از آنها مدد بگیرند میتوان افقهای روشنتری را به انتظار نشست و آیندههای امیدبخشتری را آرزو کرد.
از حسن اتفاق، گفتوگوی فصلنامه با پرفسور انگلیکا نـویورت از قـرآنپژوهان نامدار آلمـانی صورت گرفته و یکی از مقالات این شماره نیز درباره قرآنپژوهی در غرب در دو سده اخیر است. اغلب دیگر مقالات هـم به بررسی «متون مقدس» میپردازد. امیدواریم در فرصتی دیگر بتوانیم بررسیهای جـامعتری را در خـصوص کـتابهای مقدس ادیان منتشر سازیم و به ویژه در راه دشوار مطالعات مقایسهای در پیرامون متون مقدس قدم برداشته، آثار درخوری را عـرضه نـماییم. و همیشه توفیق را از خدا میجوییم و همواره به قلب و زبان او را مدح و حمد میگوییم.