درآمدی بر الاهیات رهایی بخش
مردم تحت ستم اغلب از دین و مذهب به عنوان محرکی برای اعتراض و وسیلهای برای برهم زدن وضع اجتماعی موجود و نابرابریهای اقتصادی استفاده میکنند. در چند دهه اخیر، برخی از رهبران کلیسا، و کشیشان مسیحی برای مقابله با این فقر و ستم و رنج، به اندیشهای روی آوردهاند که بعضی آن را «الاهیات رهاییبخش» نامیدهاند (این مفهوم در مورد ترکیبی از اصول مسیحیت و عملگرایی سیاسی بهکار برده میشود). الاهیات رهاییبخش یکی از الاهیاتهای قرن بیستم است که با تمسک به برخی آموزههای مسیحی، در جهت اتحاد مردم فقیر و ارتقای آگاهی آنان کوشیده است. این الاهیات خواهان برابری زن و مرد در تمام امور فرهنگی، دینی، اجتماعی، و همچنین تحقق مساوات و عدالت اجتماعی در جوامع، به خصوص کشورهای امریکای لاتین، است. نوشتار حاضر تحقیقی است برای بیان نقش و تأثیر دین در شکلگیری و استمرار این نهضت، و پاسخ به منتقدانی که این نهضت را به گرایشات مارکسیستی متهم میکنند: از اینرو، به توضیح جنبههای گوناگون این الاهیات میپردازد؛ جنبههایی چون تعریف، شکلگیری اصولکلی الاهیاتی، رابطه آن با سنت و مدرنیته، شخصیتهای آن، جایگاه زنان در این الاهیات، و وضعیت کنونی این الاهیات.
الاهیات رهاییبخش، کلیسای فقرا، گوستاو گوتیرز، شورای مدلین
هفت آسمان » شماره ۵۱ (صفحه ۲۹)
درآمـدی بر الاهیات رهاییبخش
شهابالدین وحیدی مهرجردی۱
- استادیار دانشگاه ادیان و مذاهب.
هفت آسمان » شماره ۵۱ (صفحه ۳۰)
مقدمه
دین یکی از مـؤثرترین عـواملی اسـت که از دیرزمان تاکنون در شکل دادن چگونگی زندگی انسانها و روابط بین آنان نقش داشته است. دین همواره در جـوامع بشری حضور داشته و تأثیرات بسیار زیادی بر تحولات فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی نـهاده است؛ تأثیراتی که هـرگز نـمیتوان آنها را فراموش کرد و بهسادگی از کنارشان گذشت.
به عقیده جی. میلتون یینگر (J. Milton Yinger) مذهبْ حداقل در دو وضعیت میتواند به محرکی برای اعتراض و تغییر تبدیل شود: یکی هنگامی که حکومت یا هر تشکیلات اجتماعی دیگری نتواند بهصورتی روشـن و آشکار به وعدههای خود مانند فرصتهای برابر، عدالت برای همه، و غیره عمل کند. در چنین شرایطی، گروه محروم و آسیبپذیر میتواند با تشکیل گروههای مذهبی و ارائه چهرههای غیرمتعارف از دین، تمایزات خود را با گروههای دیگر اجـتماعی نـمایان سازد و پیروان خود را به حرکت درآورد؛ برای مثال قیام مسلمانان سیاهپوست در امریکا را میتوان واکنش به شرایطی دانست که در آن گروههای نژادی، جنسی و مذهبی از فرصتهای مساوی برخوردار نبودند.
دیگر هنگامی که وجود تبعیض طبقاتیِ محسوس در جـامعه، اعـم از تبعیض دینی، مذهبی و اقتصادی، زمینهساز اعتراض و تغییر گردد. اگرچه شکاف عمیق میان ثروتمندان و فقرا همیشه در جوامع، چه دینی و چه غیردینی، وجود دارد؛ اما در مواقعی که شکاف چنان گسترده شود که مـردم فـقیر و بیخانمان به زاغههای اطراف شهر پناه برند، این تبعیضها آثار خویش را نمایان میسازند. موفقیت در اجرای عدالت به بالا بردن سطح آگاهی مردم فقیر، تقویت ایمان آنان با تأکید بر بـشارت پیـامبران بـه تهیدستان و نیز نکوهش ستمگران و ظـالمان و مـستبدان، و پیـاده کردن الاهیات عملی (نه نظری)؛ یعنی توجه به فقرا و طرفداری از تهیدستان در مرحله عمل نیاز دارد؛ برای مثال فقط سخن گفتن از کلیسای فـقرا کـافی نـیست، بلکه یک مسیحی در عمل باید از فقرا و ستمدیدگان حـمایت کـند (عضدانلو، ۱۳۸۴: ۵۷-۶۱).
نوشتار حاضر اگرچه به معرفی الاهیات رهاییبخش (Liberation Theology) میپردازد، اما در واقع پژوهشی است برای بیان نقش و تأثیر دین در شکلگیری و اسـتمرار این نـهضت و پاسـخ به منتقدانی که این نهضت را به گرایشات مارکسیستی متهم مـیکنند.
هفت آسمان » شماره ۵۱ (صفحه ۳۱)
برای آشنایی بیشتر با این الاهیات و نقش دین در آن در این تحقیق به موضوعاتی چون تعریف، شکلگیری اصول کلی الاهیاتی، رابطه این الاهـیات و مـدرنیته، شـخصیتهای آن، جایگاه زنان در این الاهیات، و وضعیت کنونی این الاهیات پرداخته میشود.
الاهیات رهاییبخش
الاهـیات رهـاییبخش که در کشورهای امریکای لاتین۳۵ شکل گرفت، مجسمکننده یکی از نقشآفرینیهای دین در تحولات فرهنگی، سیاسی و اجتماعی دنیای معاصر است. پیروان این الاهیات بـر اینـ بـاورند که مسئولیت تأمین عدالت اجتماعی برای مردم فقیر تا حدی بر دوش آنان اسـت و آنـان بـاید نقش فعالی را در رهبری و آگاهی تودههای فقیر ایفا کنند. رهبران الاهیات رهاییبخش خواهان بالا بـردن سـطح آگـاهی مردم فقیر و متحدکردن آنان برای به دست آوردن زمین، کار و هویت فرهنگیشان هستند و برای رسیدن بـه چـنین اهدافی، با راهکارهایی که دین ارائه میدهد، به تقویت ایمان مؤمنان میپردازند. این الاهیات مـعتقد اسـت ظـلم و ستمهای اجتماعی برخلاف اخلاق و دین مسیحیت است و میتوان جلوی آن را گرفت؛ بنابراین، مسیحیان باید، بهعنوان یک وظـیفه دینـی، برای برپایی عدالت در بین افراد و رسیدن به برابری اجتماعی تلاش بیشتری انجام دهـند.
این جـنبش در اواخـر دهه ۱۹۶۰ در کلیساهای کاتولیکِ کشورهای امریکای لاتین آغاز شد؛ زمانی که اسقفهای کلیسای کاتولیک در امریکای لاتین در سـال ۱۹۶۸ بـرای برگزاری همایشی در شهر مدلین در کلمبیا گرد هم آمدند (مکگراث، ۱۳۸۴: ۲۳۱؛ لین، ۱۳۸۰: ۵۱۸). این نشست که معمولاً بـا نـشانِ اخـتصاریِ CELAM II شناخته میشود، با اعتراف به اینکه کلیسا معمولاً جانب دولتهای بیدادگر در این منطقه را گرفته است و بـا اعـلام اینـکه در آینده جانب تهیدستان و فقرا را خواهد گرفت، منطقه را با تکانهای مواجه ساخت. در اوایل دهـه ۱۹۷۰، بـسیاری از کاتولیکهای کشورهای امریکای لاتین به این جنبش پیوستند؛ اما بهایی را که برای مقابله با شرایط مـوجود پرداخـتند بسیار سنگین بود؛ زیرا تعداد زیادی از اعضای خود را در درگیریهای خشونتباری که سراسر منطقه را فرا گرفت، از دسـت دادنـد. علیرغم مخالفت پاپ ژان پل دوم، رهبر سابق کاتولیکهای جـهان، کهـ این جـنبش را به دلیل درآمیختن نظریههای سنتی مسیحی
هفت آسمان » شماره ۵۱ (صفحه ۳۲)
با سـیاستهای مـخالف کلیسا محکوم کرد، این جنبش پیروان بسیاری را جذب کرد و این اندیشه را در آنان تقویت نمود که کوشش برای بـهبود وضـع زندگی فقرا بخشی از اعتقادات دینـی مـسیحیت است.
شـکلگیری الاهـیات رهـاییبخش
کشورهای امریکای لاتین سرشار از منابع طـبیعی هـستند، با این حال بیشتر ساکنان آنها در فقر و فلاکت زندگی میکنند. بسیاری از کشورهای این قـاره تـوسط گروهی از نخبگان ثروتمند اداره میشوند که به قـیمت محرومیت بیشتر اعضای جـامعه در صـدر حکومت باقی ماندهاند. در دهههای ۵۰ و ۶۰ قـرن بـیستم این تحلیل در مورد کشورهای امریکای لاتین مطرح شد که این کشورها توسعهیافته نیستند و باید در جهت تـوسعه و پیشـرفت این کشورها اقدامهایی انجام گیرد (Batston, 1997: 255)؛ امـا اقـدامهای انـجام شده در این مورد تـأثیری بـر بهبود وضعیت تودههای مـحروم این کشـورها نگذاشت. نظر بسیاری معطوف تحلیل دیگری از شرایط این قاره گشت که مشکل را نهفقط در عقبماندگی بلکه در ظـلم و سـتم سیاسی میدانست. بر اساس این تحلیل، مـسئله اصـلیْ ساختار نـاعادلانه حـاکم بـر این کشورها بود؛ یعنی از یک سـو، حکومتهای استبدادی در این کشورها حاکم بودند و از سوی دیگر، روابطی ناعادلانه بین کل این قاره و کشورهای توسعهیافته یا سرمایهداری سـلطهگر وجـود داشت. بر اساس این تحلیل کشورهای امـریکای جـنوبی، نـه بـه تـوسعه بلکه به رهـایی نـیاز داشتند (گراس، ۱۳۵۷: ۱۵-۱۶؛ لین، ۱۳۸۰: ۵۱۸-۵۱۹؛ یوسفیان، ۱۳۶۸: ۲۱۰-۲۱۳). بر همین اساس الاهیات رهاییبخش از درون کلیسای کاتولیک رومی و از دل مردم فقیر و توده مظلوم و زجـرکشیده امـریکای لاتـین شروع شد و بعد از آن در شورای دوم واتیکان دنبال شـد (Row, 1999: 114)؛ در آن شـورا بـر دو اصـل عـدالت و عـشق به فقیران تأکید شد. رهبران این الاهیات نیز این دو اصل را سرلوحه فعالیتهای الاهیاتی خود قرار دادند.
در دومین شورای اسقفان امریکای جنوبی که در سال ۱۹۶۸ در شهر مدلین کلمبیا تشکیل شـد (Ibid: 114) اعلام شد کلیسا در آینده جانب تهیدستان و فقرا را خواهد گرفت. در واقع اسقفان تصدیق کردند که در بسیاری از مناطق امریکای لاتین شرایط غیرعادلانهای حکمفرماست که حقوق اساسی انسانها را پایمال میکند. در آن شورا
هفت آسمان » شماره ۵۱ (صفحه ۳۳)
همچنین بر اجـتناب از خـشونت تأکید شد؛ زیرا «خشونت که برخلاف آموزههای دینی و اخلاقی است باعث ظهور بیعدالتی میشود و افراط و تفریطهایی را موجب میگردد و مصیبتهای بسیاری را به بار میآورد» (لین، ۱۳۸۰: ۵۱۸؛ یوسفیان، ۱۳۶۸: ۱۵۶ـ۱۵۷).
شورای مدلین که شرایط امریکای جنوبی را ناشی از سـتم و اسـتبداد میدانست، بر نیاز به رهایی از این شرایط تأکید کرد و باعث به وجود آمدن الاهیاتی به نام الاهیاتِ رهاییبخش شد (لین، ۱۳۸۰: ۵۱۸؛ یوسفیان، ۱۳۶۸: ۵۱۹)؛ الاهیاتی که، با استفاده از آموزههای دینـی، رهـایی از اوضاع سخت اجتماعی، سیاسی و اقـتصادی را هـدف اصلی خود میدانست. متن اساسنامه این جنبش بهصورت کتابی با عنوان الاهیات رهاییبخش توسط گوستاو گوتیرز (Gustav Gutierres)، یکی از بزرگترین رهبران این نهضت، در سال ۱۹۷۱ به نگارش درآمد. مـوضوعهای مـطرحشده از سوی الاهیات رهاییبخش، از سـال ۱۹۶۸ تـاکنون، جزو بحثانگیزترین و مطرحترین موضوعهایی بودهاند که در شورای جهانی کلیساها به آنها پرداخته شده است. تأثیر الاهیات رهاییبخش، از زمان پیداییِ آن، روز به روز در امریکای لاتین بیشتر میشود؛ زیرا نقش مهمی در متحد ساختن کشورهای امریکای لاتین برای مـبارزه بـا ظلم و ستم داشته است. اتحاد و همبستگی مردم نیکاراگوئه در حمایت از جنبش ساندنیستها (Sandanista) که منجر به سقوط دیکتاتور نیکاراگوئه، سوموزا (Somoza)، در سال ۱۹۷۹ شد یکی از موارد روشن تأثیر الاهیات رهاییبخش است.
ویژگیهای کلی الاهیات رهاییبخش
ویژگیهای اسـاسی این الاهـیات را میتوان چـنین خلاصه کرد:
۱٫ توجه به افراد تهیدست و ستمدیده. به همین جهت الاهیات رهاییبخش را کلیسای فقرا مینامند (مکگراث، ۱۳۸۴: ۲۳۱) و آن را منتقد سـرسخت سرمایهداری میدانند (مکگراث، ۱۳۸۴: ۲۳۳، مصطفوی، ۱۳۷۴: ۶۳).
۲٫ الاهیات منطقهای. الاهیات رهاییبخش هیچ ادعایی نـدارد که الاهـیاتی «جـهانشمول» است (لین، ۱۳۸۰: ۵۲۱) و در همه زمانها و شرایط میتوان آن را بهکار گرفت، بلکه ادعا میکند برخاسته از شرایط فعلی امریکای لاتین اسـت. در واقـع پیروان الاهیات رهاییبخش ایده وجود الاهیاتی جهانشمول را رد میکنند. از نظر آنان، هر
هفت آسمان » شماره ۵۱ (صفحه ۳۴)
الاهیاتی که به شرایط زمـان و مـکان خـود بیتوجه باشد الاهیاتی ایستا خواهد بود و ممکن است در درازمدت به الاهیاتی عقیم تبدیل گردد.
۳٫ تـأکید بر حل عملی مشکلات مسیحیان. الاهیات رهاییبخش راهی نوین برای پیاده کردن الاهیات عملی اسـت (همان: ۵۲۱؛ بوف، ۱۳۸۲: ۷۵). گوتیرز مـیگوید: «الاهـیاتْ تأملی نقادانه درباره عمل مسیحیت در پرتو کلام خداست» (مکگراث، ۱۳۸۴: ۲۳۲). از نظر طرفداران الاهیات رهاییبخش، الاهیات سنتی همواره حقایق مکاشفهای را به صورت انتزاعی ارائه و تفکر اخلاقی و اقدامهای عملی را بر اساس آن استنتاج کرده است. از نظر آنـان مشکل اصلی این است که کلیسا، بهویژه در امریکای لاتین، در طی قرون متمادی تمام همّ و غمّ خود را صرف دستهبندی حقایق کرده، اما در عمل، تقریباً هیچ گامی برای بهبود شرایط جهان برنداشته است. الاهیات رهاییبخش رویکرد مـتفاوتی را در پیش مـیگیرد و کار خود را از شرایط مشخص امریکای لاتین، که ظلم و ستم بر آن حکمفرماست، آغاز میکند. از نظر این الاهیات، یک مسیحی باید وجود خود را وقف ستمدیدگان نماید و به خاطر آنان اقدام به عمل نماید و تنها در این صـورت، یعـنی با درگیری فعالانه به نفع ستمدیدگان، است که وی الاهیات خود را در عمل پیاده میکند. چنانکه جوزه میگوئز بونینو (Jose Migues Bonino) میگوید: «الاهیات باید از تبیین کردن باز ایستد و دگرگون کردن آنها [تبیین کردن و صرفاً نظری بـودن] را آغـاز کند، این بدین معناست که الاهیات رهاییبخش در ابتدا از عمل آغاز میشود و به دنبال آن تأملات انتقادی آغاز میشوند؛ برعکسِ الاهیات کلاسیک غرب که عمل را نتیجه تأملات میداند» (همان: ۲۳۲).
۴٫ تأکید بر مفاهیم خاص. الاهـیات رهـاییبخش از شـرایطی مشخص و با تحلیلی مشخص از شـرایطِ زمـان، کار خـود را میآغازد و نگرش خود را بر اساس مفاهیمی چون مبارزه طبقاتی، نقش استثمارگر سرمایهداری، و ضرورت مبارزه انقلابی بیان میکند (لین، ۱۳۸۰: ۵۲۲). این الاهیات بر این اسـاس اسـتدلال مـیکند که بیطرفیِ سیاسی برای کلیسا ممکن نیست؛ در واقـع، از نـظر سیاسی، بیطرف بودن به معنای حمایت از شرایط ستمگرانه موجود است. از نظر این الاهیات، در طی قرون، کلیسای کاتولیک (بهخصوص در امـریکای لاتـین) حـامی حکومتها و متحدِ آنها بوده است؛ اما اکنون باید به این رونـد خاتمه دهد و خود را وقف محرومان و فقرا
هفت آسمان » شماره ۵۱ (صفحه ۳۵)
سازد. سخن گفتن از کلیسای فقیران کافی نیست؛ کلیسا خود باید کلیسایی فـقیر بـاشد.
۵٫ تـفاسیر نو از آموزههای مسیحی. الاهیات رهاییبخش معتقد است موضوعهای اساسی الاهیات مـانند نـجات و رهایی را باید از نو تفسیر کرد (همان). در این دیدگاه، نجات با توجه به مفاهیم سیاسی تفسیر میشود. تقسیم تـاریخ بـه دو بـخش «مقدس» و «دنیوی» امری نادرست انگاشته میشود؛ زیرا خدا نجات خود را در کل تاریخ بشری مـحقَّق مـیسازد. نـقش کلیسا هم این نیست که محدودههای نجات را تعریف نماید. این ایده مسیحیت ــ که همه کسانی که نسبت به همسایه خـود رفـتار مـحبتآمیز دارند عملاً خدا را میشناسند ــ باید در همه جا گسترش یابد. کلیسا باید آیین یا نشانه نجات در نـظر گـرفته شود و رهایی را در جهان آشکار سازد. گوتیرز بر این باور است که امروزه مسئله اصلی در مـورد نـجات مـسئلهای «کمّی» (چه تعداد از انسانها نجات خواهند یافت؟) نیست، بلکه مسئلهای «کیفی» است (ماهیت نجات چیست؟).
الاهـیات رهـاییبخش برای واقعه خروج قوم بنیاسرائیل از مصر نقشی محوری قائل است و آن را در قالب مفهوم آزادی و رهـایی سـیاسی تـفسیر میکند. بنابراین این الاهیات به روش الاهیات سنتی اعتراض میکند که به همه مطالب کتاب مقدس «جنبه روحـانی» و شـکلی انتزاعی میبخشد (برای مثال لوقا ۶: ۲۰ـ۲۱ و ۲۴ـ۲۵). اندیشمندان الاهیات رهاییبخش معتقدند آیات اناجیل اغلب بـهگونهای تـفسیر شـدهاند که گویا به هیچوجه با فقر و ثروت مادی مرتبط نیستند؛ مثلاً بُعد سیاسی مرگ عیسی نادیده گـرفته شـده اسـت و تنها نظریههای انتزاعی در مورد جنبه کفارهای مرگ او مطرح شدهاند. طرفداران این الاهیات مـعتقدند الاهـیات سنتی به بسیاری از قسمتهای کتاب مقدس که برخوردی واقعگرایانه با مسائل دارند، توجه کافی نشان نداده اسـت.
شـخصیتهای الاهیات رهاییبخش
الاهیات رهاییبخش ریشه در امریکای لاتین دارد، از اینرو بسیاری از شخصیتهای آن آثار خـود را بـه زبان مادری خود، یعنی اسپانیایی و پرتغالی، نـوشتهاند. از آنـجا که اکـثر این آثار تاکنون به زبان انگلیسی برگردانده نـشدهاند، شـناخت و معرفی الاهیدانان این جنبش کاری دشوار است. ولی با کمک برخی آثار که به انگلیسی ترجمه شـدهاند، مـیتوان بهطور اجمال آرا و عقاید بعضی از شـخصیتهای این جـنبش را بیان و بـررسی
هفت آسمان » شماره ۵۱ (صفحه ۳۶)
کرد. نـکته قـابل ذکر در مورد الاهیات رهاییبخش این است که نـهتنها مـیتوان کشیشان کلیسای کاتولیک را در میان الاهیدانان این جنبش دید که کشیشان کلیسای پروتستان نیز جـذب آن شـده و به ترویجش پرداختهاند. نمایندگان و مدافعان کاتـولیکی و پروتستانی این الاهیاتْ اشخاصی کارآمـد و تـوانا هستند که بهطور مختصر به مـعرفی بـعضی از آنان میپردازیم.
گوستاو گوتیرز، کشیش پرویی، یکی از شخصیتهای بنام این الاهیات است که نام جنبش الاهیات رهـاییبخش از سـخنرانیها و نام یکی از کتابهای او گرفته شده اسـت؛ از این رو او را «پدر الاهـیات رهـاییبخش» مینامند. او نخستین اثـر مـهم خود در زمینه الاهیات رهـاییبخش را که الاهـیاتی برای رهایی نام دارد در سال ۱۹۷۱ نوشت. این اثر تا به حال مهمترین اثری است که در مـعرفی و تـشریح الاهیات رهاییبخش نوشته شده است و در این زمـینه کتـاب مرجع مـحسوب مـیشود (لین، ۱۳۸۰: ۵۱۹؛ والز، ۱۳۸۴: ۹۸؛ مـصطفوی، ۱۳۷۴: ۷۲).
کامیلیو تورز (Camillo Torres) یکی از نخستین فـعالان برجسته این الاهیات و نخستین شهید آن محسوب میشود. وی یک کشیش کاتولیک کلمبیایی بود که به جنبش چریکی چپگرایان پیوسـت و در سـال ۱۹۶۶ در درگیری با نیروهای دولتی جان خـود را از دسـت داد. اینـ گـفته مـشهور از اوست: «کاتولیکی که انـقلابی نـیست در گناهی مرگآور زندگی میکند!» (یوسفیان، ۱۳۶۸: ۵ ـ۲۰؛ لین، ۱۳۸۰: ۵۱۹).
خوزه پورفیریو میراندا (José Porfirio Miranda)، یکی دیگر از رهبران این نهضت و از مفسران برجسته الاهیات رهاییبخش، اهـل مـکزیک و عـضو فرهنگستان مکزیک است. از کتابهای او میتوان به مـارکس و کتـاب مـقدس (۱۹۷۱)، هـستی و مـسیح (۱۹۷۳)، کهـ تفسیری بر انجیل یوحناست (لین، ۱۳۸۰: ۵۲۰)، و کمونیسم در کتاب مقدس (۱۹۸۱) اشاره کرد. وی همچنین در کتاب مارکس علیه مارکسیستهاـ انسانگرایی مسیحی کارل مارکس (۱۹۷۸) این موضوع را مطرح میکند که مارکس بیشتر از آنچه همگان تصور میکنند، فردی مـسیحی بوده است (همان). خوان لوییز سِگوندو (Juan Luis Segundo)، کشیش ژزوئیت اروگوئهای، با نگارش آثاری چون مجموعه پنج جلدی الاهیاتی برای صنعتگران انسانیت نوین (۱۹۶۸ـ۱۹۷۲) و رهایی الاهیات (۱۹۷۵)، بُعد مراقبت شبانی را نیز در الاهیات رهاییبخش مطرح کرده است (لین، ۱۳۸۰: ۵۲۰؛ بـوف، ۱۳۸۲: ۷۴ و ۷۵).
هفت آسمان » شماره ۵۱ (صفحه ۳۷)
عـلاوه بر عالمان الاهی و فعالان بسیاری که پیرو الاهیات رهاییبخش هستند، در بین دیگر مراجع و مقامهای کلیسایی نیز میتوان اشخاص بسیاری را مشاهده کرد که پیرو این الاهیات هستند. اسکار رومرو (Oscar Romero)، اسقف اعظم سالسالوادور، یکی از پیروان الاهیات رهاییبخش بود (لین، ۱۳۸۰: ۵۲۰) کهـ در سـال ۱۹۸۰ شهید شد. هلدر کامارا (Helder camara)، اسقف اعظم برزیل، یکی دیگر از مدافعان برجسته حقوق فقرا در کشور خود است. وی در دفاع از دخالت خود در امور سیاسی و اجتماعی چنین مـیگوید: «مـن تلاش میکنم تا انسانها را بـه آسـمان بفرستم نه گوسفندان را، و یقیناً نمیخواهم گوسفندانی با معدههای خالی و بیضههای خرد شده به آسمان بفرستم» (لین، ۱۳۸۰: ۵۲۰). البته کامارا و رومرو را باید از طرفداران الاهیات رهاییبخش دانست، نه از عـالمان و انـدیشمندان آن.
از میان الاهیدانان پروتـستان نـیز میتوان افرادی را یافت که پیرو این الاهیات شدهاند و از آن بهعنوان راهی برای رهایی فقرا و مستمندان از یوغ استعمار و زورگویان دفاع میکنند. یکی از مشهورترین مدافعان پروتستانی الاهیات رهاییبخش، خوزه میگوئز بونینو، الاهیدان آرژانتینی، است که از آثار او میتوان بـه پرداخـتن به الاهیات در شرایطی انقلابی (۱۹۷۵) (عنوان دیگر این کتاب بلوغ الاهیات انقلابی است) و مسیحیان و مارکسیستها انقلاب بهعنوان چالشی مشترک (۱۹۷۶) اشاره کرد (لین، ۱۳۸۰: ۵۲۰).
جان سوبرینو (Jon sobrino) دیگر الاهیدان برجسته کلیسای پروتستان است که از الاهیات رهاییبخش دفاع مـیکند. او در آثـار خود اصـلاح ریشهای مسیحیت و الاهیات را در الاهیات رهاییبخش جستوجو میکند. او در کتاب مسیحشناسی بر سر دو راهی مسیحشناسیای را بیان میکند که با مـطالعه و بررسی زندگی مسیح تاریخی (یعنی مسیح طرفدار ستمدیدگان و فقرا) او را در برابر اسـتثمار، بـیعدالتی و ظـلم و ستم رایج در امریکای لاتین قرار میدهد. شاید مهمترین تفسیر از شخصیت عیسیمسیح در دیدگاه الاهیات رهاییبخش از کتاب مسیحشناسی بـر سـر دوراهیِ سوبرینو باشد (مصطفوی، ۱۳۷۴، ۱۰۰).
الساتامِز (Elsatamez) الاهیدان زن پروتستانی است که در کتاب خود، بخشش لطف یا آمـرزش از راه ایمـان از مـنظر امریکای لاتین، تفسیر تازهای از آموزههای اصلی مسیحی به محرومان جامعه مسیحی ارائه میدهد (مصطفوی، ۱۳۷۴: ۱۰۱).
هفت آسمان » شماره ۵۱ (صفحه ۳۸)
تفسیر مـتفاوت الاهیات رهاییبخش از آموزههای مسیحی
الاهیات رهاییبخش نقطه عزیمت خود را توجه به روح تـعالیم دینی به جای اولویت دادن بـه بـرخی اصول و مناسک قرار داد. همچنین توجه به بهبود زندگی در این دنیا را لازمه سعادت ابدی دانست و به این نتیجه رسید که کلیسا در درجه اول باید به فقرا توجه و کمک کند. بر این اساس، الاهیات رهاییبخش ملاک صحت حـرکت کلیسا در مسیرِ هدف خداوند از خلقت را اولویتدادن به تلاش برای بهبود ریشهای وضع فقرا و ستمدیدگان میداند. به دنبال این دیدگاه بسیاری از کشیشها محل کار و خانه خود را از حومه شهرها به محلههای فقیرنشین شهرها منتقل کردنـد و بـرنامههایی را برای آموزش در شهرکهای فقیرنشین اجرا کردند (نیدرکانگ، ۱۳۶۵: ۲۶).
الاهیات رهاییبخش معتقد است الاهیات سنتی در واقع در امریکای لاتین حالت وارداتی و تا حدی تحمیلی دارد؛ به همین دلیل الاهیات رهاییبخش به یک قطب جدید دینی در مـقابل کلیسـای رم بدل شده است (همان: ۲۶). این الاهیات روایت جدید خود از کتاب مقدس را بر پایه نقدهای اساسی از برخی مفاهیم مورد پذیریش الاهیات سنتی قرار داد؛ برای مثال پیروان این الاهیات معتقد بودند جدایی جسم و روح، کـه در الاهـیات سنتی مطرح است، در قرن چهارم از فلسفه یونانی به الاهیات مسیحی رسوخ کرده است. آنان تلاش میکردند تا این تفکیک را از میان بردارند؛ چراکه آن را سبب غفلت از زندگی و رنجهای دنیایی آدمیان میدانستند. همچنین در الاهـیات سـنتی خـداوند به صورت قاهر، ناظر و قـادر مـطلق بـه تصویر کشیده میشود، اما در الاهیات رهاییبخش ویژگی اصلی خدا محبت است. طبق این برداشت، خدا را در همه انسانها، حتی کسانی که به او ایمان نـدارند، مـیتوان یافـت و به خدا محبت ورزید؛ زیرا جریان اصلی زندگی سیر تـعالی یک انـسان به سوی خداوند نیست، بلکه سیر محبت خداوند به سوی انسان است.
با فرض جهتدار بودن الاهیات رهاییبخش، پیروان این الاهـیات، مـیخواهند بـه جای ارائه یک تصویر شخصی از دینِ مبتنی بر نجات، روح دین را منشأ تحولات اجـتماعی به سود محرومان معرفی کنند. آنان معتقد نیستند که الاهیات یک مجموعه منظم از حقایق فرازمانی و فرافرهنگی است و برای تمام نـسلها یکسـان و ثـابت باقی میماند، بلکه معتقدند الاهیات همواره در حال تحول است. در اندیشه آنـان، نـقطه شروع
هفت آسمان » شماره ۵۱ (صفحه ۳۹)
خداشناسی اتخاذ یک راهکار عملی است. آنان حتی مفهومی چون گناه را فقط از منظر دینی و فردی و خـصوصی مـورد تـوجه قرار نمیدهند، بلکه آن را یک حقیقت اجتماعی و تاریخی تلقی میکنند که در اثر فقدان حس بـرادری و عـشق در روابـط میان انسانها بروز میکند. مفهوم نجات و رهایی نیز از دید آنان تنها از منظر حیات پس از مرگ نـگریسته نـمیشود، بـلکه متضمن برقراری حکومت خداوند در روی زمین است؛ یعنی یک نظم اجتماعی نوین که عدالت در آن برای هـمه انـسانها وجود دارد. البته این به معنای نفی ذاتی حیات ابدی نیست، بلکه هدفْ تأکید بـر تـلاقیِ حـیات موقت (دنیوی) و حیات ابدی انسان در الاهیات رهاییبخش است. معتقدان به این الاهیات درباره مفهوم خـدا نـیز دیدگاه خاص خود را دارند؛ آنان مدعیاند تصور سنتی از خدا ریشه در اندیشههای یونان بـاستان دارد که خـداوند را یک وجـود ساکن میدانستند که از تاریخ انسانی فرسنگها فاصله دارد. این تصویر مخدوش از ذات الاهی، به اعتقاد پیروان الاهیات رهـاییبخش، مـوجب پیدایی الاهیاتی شده است که خداوند را «جایی در آن بالا» و کاملاً به دور از زندگی روزمره انـسانها جـای مـیدهد؛ اما در الاهیات رهاییبخش خدا ساکن نیست، بلکه بهطرزی پویا در مسیر دفاع از تهیدستان و ستمدیدگان قرار دارد. آنان دربـاره عـیسیمسیح نـیز تکیه چندانی بر ماهیت الاهی او یعنی عیسیخدایی ندارند و اهمیت عیسیمسیح در نظر آنـان بـه مبارزه الگووار وی در راه حمایت از فقرا و ستمدیدگان و مبارزه با زورگویان و مالاندوزان است (رک: متی ۲۳: ۱۳ـ۳۹؛ مرقس ۱۲: ۳۸ـ۴۱؛ لوقا ۲۰: ۴۵ـ۴۷). آنان بـا ارائه تـفسیر جدیدی از زندگیِ دوباره عیسی، این موضوع را دلیلی بر اثبات دغدغه خداوند نسبت به تـاریخ پرتـنش و پر از ستم انسانها به حساب میآورند. آنان مـرگ عـیسی را بـر روی صلیب فاقد ارزش روحانی میدانند و معتقدند عیسی بـدان عـلت به مرگ محکوم شد که نظم دینیـسیاسی عصر خود را بر هم ریخت (رک: متی ۲۷: ۱۵ـ۳۱؛ مـرقس ۱۵: ۶ـ۱۵؛ لوقـا ۲۳: ۱۳ـ۲۵؛ یوحنا ۱۸: ۳۹ و ۱۹: ۱۶).
نقش مارکسیسم در الاهیات رهـاییبخش
بـسیاری از کلیساها و نـاظران غـربی، بـه سبب اصول ضد سرمایهداری جنبش رهـاییبخش، از آن انـتقاد کردهاند و آن را اتحادی نامقدس میان مسیحیت و مارکسیسم دانستهاند (مکگراث، ۱۳۸۴: ۲۳۳). مارکسیسم شاید یکی از مهمترین جـهانبینیهایی بـاشد
هفت آسمان » شماره ۵۱ (صفحه ۴۰)
که در دوره مدرن در اروپا سر برآورده است. این تفکر تـأثیر بسیاری بر الاهیات مـسیحی گـذاشت. نمونهای از این تأثیرات را میتوان در بحثهای الاهـیاتیِ نـیمه دوم قرن بیستم دید ــ به خصوص بر الاهیات رهاییبخش در امریکای لاتین و بعضی از «الاهیاتهای امید» مـانند آنـچه که یورگن مولتمان (Jurgen Moltmann) در دهه ۱۹۶۰ مطرح کرد ــ البـته فـروپاشی مـارکسیسم بهعنوان یک ایدئولوژی دولتی در اروپای شـرقی در سـالهای پایانی قرن بیستم بـه کاهـش تأثیر قابل ملاحظه آن انجامید (بشیریه، ۱۳۷۶: ۴۰۲).
مارکس معتقد بود «سرمایهداری مجرم اصلی بر هم زدن خـوشبختی انـسانها» است. اینچنین بود که الاهیات رهاییبخش، اصـول و بـینشهای مارکسیستی را در رسـیدن بـه اهـداف و برنامههای خود مؤثر دید و بـعضی برنامههای آن را سرلوحه مبارزات خود با سرمایهداران، استثمارگران، زورگویان و مستبدان قرار داد؛ اما این امر هرگز بـدان مـعنا نیست که الاهیات رهاییبخش جنبشی مارکسیستی بـاشد (مـکگراث، ۱۳۸۴: ۱۹۹ـ۲۰۲؛ بـوف، ۱۳۸۲: ۱۱۰). اگـرچه مـارکسیسم تأثیر عمیقی بـر طـرفداران الاهیات رهاییبخش داشته است؛ اما این بدان معنا نیست که آنان تمام برنامهها و ایدئولوژی مارکسیسم را بهعنوان یک برنامه جامع بـرای فـعالیت سـیاسیِ خود پذیرفتهاند. برخی در دفاع از این الاهیات معتقدند عـلاقه الاهـیات رهـاییبخش مـحدود بـه اسـتفاده از مفاهیم مارکسیستی برای تحلیلهای اجتماعی بوده است نه اینکه خودْ یک الاهیات مارکسیستی باشد (بوف،۱۳۸۲: ۷۹ و ۱۱۰). میتوان گفت این الاهیاتْ مارکسیسم را کمکی برای «عمل مسیحی» (christian praxis) معرفی میکند و لذا اغلب الاهیدانانِ الاهـیات رهاییبخش از تحلیلهای اجتماعی مارکسیستی برای رسیدن به اهداف خود استفاده کردهاند؛ همچنین از نظریات مارکس بهمنزله ابزار و برنامهای برای برهم زدن و تغییر وضع موجود اجتماع، در حمایت از ستمدیدگان و فقرا، سود جستهاند (مـکگراث، ۱۳۸۴: ۲۳۳؛ گـرنز و السون، ۱۳۸۶: ۳۳۰).
لئوناردو بوف (Leonardo Boff) در مورد شائبه تأثیرپذیری الاهیات رهاییبخش از مارکسیسم میگوید:
همواره این مدعا وجود داشته است که الاهیات رهاییبخش را نوعی مارکسیسم بنامند. اگرچه در بخشهایی از تفکرات الاهیات رهاییبخش نوعی تفکرات مـارکسیستی بـه چشم میخورد، مانند ضدخودکامگی و ضداستعماری بودن الاهیات، اولویت حق انتخاب و ترجیح فقرا، ایستادگی در برابر اقتصاد
هفت آسمان » شماره ۵۱ (صفحه ۴۱)
آزاد جوامع سرمایهداری و مخالفت با ظلم و تعدی آنها؛ اما نـباید این الاهـیات را صرفاً مارکسیستی نامید، چون از نـظر هـستیشناسی با هم فرقهای اساسی دارند که نمیتوان این دو را به هم تقلیل داد (بوف، ۱۳۸۲: ۵).
الاهیدانان مدافع این جنبش برای نجات از چنین اتهامی به استفاده توماس آکویناس، در شیوه الاهیاتی خـود، از ارسـطو استناد میکنند. آنان بـر این نـکته تأکید میکنند که توجه به تهیدستان و فقرا در الاهیات رهاییبخش یکی از جنبههای اساسی در بشارت مسیحی است، نه صرفاً برخاسته از نظریه سیاسی مارکسیستی (مکگراث، ۱۳۸۴: ۲۳۳). همچنین دعوت به اعتلای عدالت بهنوعی خدمت به ایمان مـسیحی و یک دعـوت جهانی و برخاسته از ایمان دینی است، نه برخاسته از اصول مارکسیستی. افزون بر این آموزههای بسیارِ دیگری، مانند حقوق بشر، حقوق زنان و محیط زیست، در این الاهیات هستند که در نظریه مارکسیسم وجود ندارند.
برای روشن شـدن نـقش اندک مـارکسیسم در این الاهیات، در مقایسه با برجسته بودن نقش آموزههای مسیحی، میتوان به مراحل سهگانه شکلگیری و رشد این الاهیات، با تـکیه بر اصول و آموزههای بنیادی مارکسیستی، اشاره کرد: ۱٫ مرحله اول از آغاز دهه ۶۰ تـا اوایل ۱۹۷۰ اسـت کـه میتوان آن را متأثر از مارکسیسم دانست. در این مرحله رهبران این الاهیات، با تکیه بر ایدههای مارکسیستی، توانستند تغییرات اقتصادی، اجتماعی و سـیاسی بـه وجود آورند؛ ۲٫ در مرحله دوم، سالهای ۱۹۷۰ تا اواسط دهه ۸۰، مسئله حقوق بشر از مهمترین محورهای مـبارزات الاهـیدانان رهـاییبخش شد و نگرش اقتصادی ـ سیاسی آن جای خود را به حقوق بشر داد؛ در این دوران مارکسیسم در حال سقوط بود؛ ۳٫ در مـرحله سوم، اواسط دهه ۱۹۸۰، مرحله جدیدی در این الاهیات آغاز شد. رژیمهای نظامی و دیکتاتوری کشورهای مـختلف منطقه تضعیف شدند و دمـوکراسی نـسبی در منطقه حاکم شد و رهبران این الاهیات وارد مرحله همکاری بیشتر با سیاستمداران برای تحقق عدالت شدند؛ عدالتی که حقوق بشر را هم در بر داشته باشد. این حرکت یک حرکت جهانی بود نه یک حرکت مارکسیستی. توجه بـه روند الاهیات رهاییبخش نشان میدهد که مارکسیسم نقشی اندک، و عمدتاً در آغاز این الاهیات داشته است.
هفت آسمان » شماره ۵۱ (صفحه ۴۲)
ارتباط الاهیات رهاییبخش و مدرنیته
تا قبل از سالهای ۱۹۶۰، در جامعهشناسی، از تضاد سنت و مدرنیته برای تحلیل بسیاری از مسائل استفاده میکردند، امـا بـا گذشت زمان، جامعهشناسان به این باور رسیدند که تلفیق سنت و مدرنیته برای حل بسیاری از مسائل کارایی دارد و تا از این تلفیق استفاده نشود، بعضی از حرکتها و نهضتها را، مانند نهضت رهاییبخش در امریکای لاتین، نمیتوان تبیین کرد. در این الاهیات نـمیتوان مـدرنیته را در مقابل سنت و سنت را در برابر مدرنیته قرار داد؛ زیرا این الاهیات با توجه به اصول اعتقادی ویژه خویش، هم بر مؤلفههای سنت و هم بر مؤلفههای مدرنیته تأکید کرده است؛ بنابراین گاهی ویژگی مدرن دارد و گاهی ویژگـیهای سـنتی. در واقع باید گفت این الاهیات از مدرنیته تفسیر خاصی دارد که با الاهیات سنتی در تنافی نیست. این الاهیات در عین اینکه از بعضی جهات مدرن است، از بعضی جهات نیز به مدرنیته نقد دارد و گاه حتی مـدرنیته را نـفی مـیکند (Row, 1999: 235; Batston, 1997: 188). در اینجا به اجمال به این ویژگـی، یعـنی تـرکیب سنت و مدرنیته در الاهیات رهاییبخش میپردازیم:
الف) مدرنیته در الاهیات رهاییبخش. این الاهیات از آزادی دفاع میکند و بر ارزشهایی مانند برابری، برادری، دموکراسی، دفاع از حقوق زنان، بـرابری آنـان بـا مردان و نیز بر جدایی دولت از کلیسا تأکید میکند. هـمچنین نـگاه مثبتی به تحلیل علمی دارد و از دستاوردهای علوم اجتماعی در الاهیات استفاده میکند. در ذهن طرفداران این الاهیات، الاهیات با علوم اجتماعی یکی نیست. آنـان مـعتقدند که عـلوم اجتماعی و امثال آن به دنیای جدید، و الاهیات به دنیایی دیگر اخـتصاص دارند. از این زاویه «استقلال علوم» را میپذیرند، بدون اینکه ارزش الاهیات را انکار کنند. اما نقدی که الاهیات رهاییبخش بر مدرنیته وارد میکند عـبارت اسـت از نـقدِ پیشرفت علمی، انباشت سرمایه، گسترش تولید و مصرف کالا، فردگرایی، روحیه حسابگری اقـتصادی، و… (نـیکپی، ۱۳۸۶: ۱۶).
ب) سنت در الاهیات رهاییبخش. پیروان این الاهیات مخالف این نظریه هستند که دین به حوزه خصوصی کشیده شود و، برخلاف نگرش کانتی و دیدگـاههای لیبـرالی، مـعتقدند دین باید در تمام عرصهها حرفی برای گفتن داشته باشد؛ البته مبنای مشروعیت حـکومت را دین نـمیدانند. نـکته دیگرْ انتقاد به فردگرایی است؛ آنان معتقدند با ورود
هفت آسمان » شماره ۵۱ (صفحه ۴۳)
فردگرایی به جوامع مدرنْ روابط خـانوادگی، مـحلی و اشـتراکی به هم ریخت و تنها راهحل را بازگشت به سنت و قوانین سنتی میدانند که دربردارنده روابـط خـانوادگی است. از دیگر ویژگیهای سنتی این الاهیات نقد به مدرنیزاسیون (روند نوسازی) اقتصادی است (Row, ۱۹۹: ۲۳۶)؛ این نـقد از مـوضع سـنتی حاکم بر این الاهیات است.
الاهیات رهاییبخشْ مدرنیته اتوپیایی را در برابر مدرنیته موجود قرار میدهد. نـمیتوان گـفت پیروان این الاهیات فقط سنتی یا فقط مدرن هستند؛ زیرا، از سویی، بعضی از اصول و منابع فکریشان کاملاً مـدرن هـستند و در چـارچوب تحلیلهای سنتی نمیگنجند، مثلاً دستگاه پاپ را نقد میکنند. از دیگر سو نیز چون جامعه غرب و مدرن را نـقد مـیکنند، مانند نقد سرمایهداری و روند نوسازی اقتصادی، سنتی محسوب میشوند (Ibid: ۲۳۵). شاید بتوان گـفت اینـان دینـداران لائیک هستند، به این معنا که پیروان یک حرکت دینی و الاهیاتی هستند، ولی بهشدت تحت تأثیر دنیای جدید و اندیشههای نـو قـرار دارنـد (نیکپی، ۱۳۸۶: ۱۷).
جایگاه زنان در الاهیات رهاییبخش
یکی از تفکرات اساسی این الاهیات اهمیت دادن بـه زنـان و جایگاه آنان است که این امر تا حدی آنان را از بدنه اصلی کلیسای کاتولیک جدا میسازد؛ زیرا در کـلیسای کـاتولیک مسئولیتهای مهمتر به مردان اختصاص دارند و زنان علیرغم اینکه اسقف تربیت مـیکنند، نـمیتوانند خود اسقف شوند. در کلیسای کاتولیک رسماً اعـلام مـیشود که: ۱٫ عـیسی خود مرد بود و نه زن؛ ۲٫ حواریان عیسی هـمگی مـرد بودند و نه زن؛ ۳٫ پولس مقدس اعلام میکند که زنان باید در کلیسا سکوت را حفظ کنند: «و زنان شـما در کلیسـاها خاموش باشند؛ زیرا که ایشان را حرف زدن جـایز نـیست؛ بلکه اطـاعت نـمودن. امـا اگر زنان میخواهند چیزی بیاموزند، در خـانه از شـوهران خود بپرسند؛ چراکه زنان را در کلیسا حرف زدن قبیح است» (اول قرنتیان ۱۴: ۳۴ـ۳۵). در یهودیت نیز گـویی ده فـرمان فقط مردان را مخاطب قرار داده است و زنـان را در ردیف اغنام و احشام مرد مـیداند: «بـه خانه همسایه خود طمع مـورز، و بـه زن همسایهات و غلامش و کنیزش و گاوش و الاغش و به هیچ چیزی که از آن همسایه تو باشد طمع مـکن» (خـروج ۲۰: ۱۷).
هفت آسمان » شماره ۵۱ (صفحه ۴۴)
الاهیات رهاییبخش برای رسیدن بـه اهـداف خـود، زنان را در کنار مـردان قـرار میدهد. پیروان این الاهیات، معتقدند که مـردان و زنـان مؤمن برای آزادی خویش باید با خداوند پیمان ببندند. میتوان گفت گرایش به فمینیسم در درون کلیسـاهای امـریکای لاتین در حال شکلگیری است. در واقع مـرحله نـوینی در زمینه نـقش زنـان در کلیسـا آغاز شده است؛ زیرا اولاً زنـان مسیحی در جهان غرب خواهان آناند که یک کلیسای مخصوص زنان بهوجود آید، ثانیاً نظریهپردازان زن در جهان کاتولیک معترضاند که، در حـال حـاضر، زن در کلیسا جایگاهی ندارد و مناصب و مراتب آنـان فـرعی اسـت. الاهـیات رهـاییبخش در جستوجوی بهبود روابـط زن و مـرد در کلیساست تا این دو، در عوض موضعگیری در مقابلِ هم، بتوانند به کمک یکدیگر وضعیت دین و کلیسا را بهبود بخشند.
پدر میلتون شـوانتز۳۶ (Milton Showantez)، از مـتخصصان پروتـستان حامی الاهیات رهاییبخش و مفسّر متون عهد عـتیق، مـیگوید:
تـعداد کشـیشان کاتـولیک در امـریکای لاتین رو به کاهش است چون علاوه بر اینکه کلسیای کاتولیک در این سرزمین نتوانسته بهطور کامل رشد کند، نتوانسته است مشکل زنان را نیز حل کند. زنان امریکای لاتین بـا زنان دنیای غرب فرق دارند، زن در امریکای لاتین محوریت داشته است که آن هم ریشه دینی دارد. کلیسای کاتولیک این مطلب را درک نکرده و نتوانسته است ذهنیت خوبی را از خود نشان بدهد، از این روی موفق نبوده است. کلیسای کاتولیک قـادر نـبود ماهیت مذهبی و معنویت زمان را درک کند. و به این ترتیب کلیسای کاتولیک مردان و زنان را از خود میراند و شاید الاهیات رهاییبخش با اهمّیتی که به جایگاه زنان در جامعه و کلیسا در مورد مذهب و دین میدهد، بتواند در جذب زنـان نـقش موثرتری ایفا کند (مصطفوی، ۱۳۷۴: ۱۸۰-۱۸۱).
خانم ماریا کوراپینتو۳۷ (Maria Corre Apinto) در مورد الاهیات رهاییبخش و وضعیت زنان معتقد است:
موضوع ارتباط زن و الاهیات، از دیدگاه الاهیات رهاییبخش، تا حدی جـنبه فـمینیستی دارد. کلیسای کاتولیک در مقابل کلیسای پروتـستان، بـهخصوص کلیسای انگلیکن،۳۸ به دلیل جنبه فمینیستی داشتن موضعگیری میکند. در
هفت آسمان » شماره ۵۱ (صفحه ۴۵)
کلیسای انگلیکن زنان علاوه بر اینکه در سلسه مراتب کلیسا پذیرفته شدهاند، به منصب کشیشی و مراتب بـالاتر هـم میتوانند دست یابند. […] کلیسـای کاتـولیک در امریکای لاتین در برابر این دیدگاه الاهیات رهاییبخش درباره زنان واکنش شدیدی نشان داده است. الاهیات رهاییبخش، الاهیاتی بر اساس مقاومت نیست بلکه الاهیاتی است که در آن فرقی بین زن و مرد وجود ندارد. هدف الاهیات رهـاییبخش وحـدت راستین همگان بر اساس ارزشهای اخلاقی است؛ زیرا انسان را ترغیب میکند که خود تصمیم بگیرد و راهش را انتخاب کند و این همان آگاهی است که مهمترین عامل در رهایی انسان، چه زن و چه مرد، به شـمار مـیرود (مصطفوی، ۱۳۷۴: ۱۸۲).
هـمچنین انریک داسل (Enrique Dussel)، که در زمره فلاسفه الاهیات رهاییبخش محسوب میشود، در بیشتر نوشتههای خود درباره ظلم سهگانه غنی به فـقیر، مرد به زن، و والدین به کودکان، صحبت کرده و به دفاع از حقوق فقرا و زنان و کـودکان پرداخـته اسـت (مصطفوی، ۱۳۷۴: ۱۸۳). الاهیدانان این جنبش، با چنین دیدگاهی نسبت به زنان، به دفاع از زنان و حقوق و جایگاه آنان پرداختهاند. این فـرهنگسازی بـاعث شد تا در این الاهیات نسبت به ظلمی که به زنان میشود، آگاهی بیشتری حـاصل شـود. بـا وجود این برخی از منتقدان معتقدند در الاهیات رهاییبخش اگرچه تحولاتی در مورد نقش زنان در جامعه و کلیسا بـهوجود آمده است، ولی هنوز کافی نیست و باید ادامه یابد (همان).
در مجموع میتوان گفت تـمام پیروان الاهیات رهاییبخش درباره ظـلمی که بـه زنان، بهخصوص زنان امریکای لاتین، شده است، همعقیدهاند و در حال حاضر، با مساوی دانستن مرد و زن و مطرح نبودن جنسیت در این الاهیات، زنان بیش از پیش در کلیساهای اصلی سمت رهبری دارند و بر وظایف شبانی آنان افـزوده شده و شرایطشان مطلوبتر گردیده است؛ بهویژه آنکه اجرای آیین و مراسم عبادی، که قبلاً تنها مخصوص مردان روحانی بود، اکنون به رهبری خواهران روحانی صورت میگیرد و مردم نیز از آن استقبال بیشتری میکنند. بـه گـفته لئوناردو بوف، پیشتر اعتقاد کلیسا بر این بود که زن نمیتواند کشیش شود ولی از زمان شورای واتیکان دوم حضور و نقش زنان در مراسم عبادی و تشریفاتی گسترش یافته است؛ بهویژه در کشور برزیل که زنان
هفت آسمان » شماره ۵۱ (صفحه ۴۶)
در بخشهای مـشاورهای کلیسـای کاتولیک نیز فعالیت بسیاری دارند (مصطفوی، ۱۳۷۴: ۱۹۰). بهطور کلی کشیششدن زنان میتواند تا حدّی به تحقق رهایی زنان منجر شود و میتوان گفت تمام این برابریها و تساویهای زن و مرد در کلیسا و جامعه یکی از نتایج الاهـیات رهـاییبخش است؛ چراکه در واقع، از نظر این الاهیات زن و مرد هر دو برابرند و تصویری از خداوند، بلکه همانند وی هستند: «و خداوند گفت آدم را به صورت ما و موافق شبیه ما بسازیم تا بر ماهیان دریا و پرندگان و بهایم و بـر تـمامی زمـین و همه حشراتی که بر زمـین مـیخزند، حـکومت نماید. پس خدا آدم را به صورت خود آفرید، او را به صورت خدا آفرید، ایشان را نر و ماده آفرید، و خدا ایشان را برکت داد» (پیدایش ۱: ۲۷-۲۹).
وضعیت کنونی الاهـیات رهـاییبخش
بـیش از سی سال است که الاهیات رهاییبخش تلاش مـیکند تـا دین و کلیسا را به عناصر و عواملی تحولآفرین در امریکای لاتین مبدل سازد و این امر را الگوی فعالیتهای خود قرار داده است. الاهیات رهاییبخش بـا واگـذاری اخـتیار به مردم عادی، درگیر نمودن آنان در تبلیغ و ترویج مسیحیت، و تـرویج جنبشهای اجتماعی جدید کوشیده است تا ساختارهایی را که قدرت حاکمْ چارچوب آن را تعریف میکند، بهنحوی تغییر دهد که زندگی بـهتری را بـرای تـودههای مردم، بهخصوص فقرا و محرومان، فراهم سازد.
از سالهای ۱۹۷۷ به بعد، تحولات مـربوط بـه جنبش رهاییبخش در امریکای لاتین باعث توجه مردم سایر مناطق جهان به این الاهیات شد؛ این تحولات بهویژه الاهـیات سـیاهان افـریقا (الاهیات رهاییبخش افریقا) را تقویت کردند (Batston, 1999: 63). همچنین با آشنایی از برنامهها و اصول این الاهیات و نـیز تـعهدی جـدید، برای خدمت به کلیساهای اولیه یا کلیسای فقرا و تهیدستان باعث به وجود آمدن جنبش سیاهان شـد و این امـر مـوجب تقویت و استحکام دوستی و همکاری کلیساهای مذکور گردید.
حملات متعدد محافظهکاران کلیسای کاتولیک و پروتستانهای انـجیلی بـه الاهیات رهاییبخش از سویی و افزایش برخی ناکامیها، بهخصوص در اواسط دهه ۹۰ از سویی دیگر، این پرسش را بـه جـد مـطرح کرده است که آیا این الاهیات همچنان
هفت آسمان » شماره ۵۱ (صفحه ۴۷)
میتواند مدعی برنامهای کارآمد و قابل قبول برای تغییر و تحول اساسی در جـامعه باشد؟ و آیا الاهـیات رهاییبخش آینده امیدوارکنندهای دارد؟
مخالفت صریح و قاطع واتیکان با الاهیات رهاییبخش، شکست رژیم ساندنیستها در نـیکاراگوئه در اوایل دهـه ۹۰ مـیلادی، و رشد پروتستانتیسم انجیلی، باعث شدند تا این گمان در میان گروههایی که الاهیات رهاییبخش را هسته اصلی و پایگـاه خـود تلقی میکردند، تقویت شود که الاهیات رهاییبخش رو به نابودی است. در هشتم نوامبر ۱۹۹۴ در هـیونهال (Haven Hall) امـریکا کارگـاهی با موضوع بررسی آینده الاهیات و جنبشهای رهاییبخش برگزار شد. از میان شرکتکنندگان در این کارگاه میتوان به کاتـالینا رومـرو۳۹ (Catalina Romero)، فـیلیپ بریمن۴۰ (Philip Berayman) و دانیل لیوین۴۱ (Danial Levine) اشاره کرد. آنان معتقد بودند الاهیات رهاییبخش بعد از شکلگیری، در طول این زمـان تـضعیف شده است، اما نه به این معنا که رو به نابودی و افول باشد. لیوین گفت: «حاکمیت نسبی دموکراسی و رفاه نـسبی در کشـورهای امریکای لاتین وجهه سیاسی الاهیات رهاییبخش را تضعیف نموده است و از طرف دیگر شـکاف شـدید طبقاتی و موج سیاستهای اقتصادی نولیبرالی در منطقه، اجـازه تـداوم تـشکلهای دینی از جمله کلیساهای پایه را نمیدهد و این خود نـوعی تـضعیف کلیسا و الاهیات رهاییبخش است» (نیکپی، ۱۳۸۶: ۱۸). بریمن هم تأکید کرد: «واقعیت امروز امریکای لاتین بـا تـصویری که مدافعان الاهیات رهاییبخش، در زمان آغـاز بـه کار خود بـرای تـغییر دنـیا، از آن داشتند بسیار متفاوت است؛ مثلاً امـریکای مـرکزی، دیگر الگو و نمونه مخالفت با استبداد و فقر محسوب نمیشود. بنابراین تغییر وضـعیت اقـتصادی و اجتماعی و سیاسی منطقه و سرکوبهای خشونتآمیز دهـه گذشته به انواع گـوناگون دسـت به دست یکدیگر دادند تـا نـسلی را از الاهیات رهاییبخش محروم کنند و توانایی تحرک و تحولآفرینی گروههای موجود و همگام شدن آنها را از بـین بـبرند» (همان: ۱۸). رومرو نیز معتقد بـود: «این الاهـیات راه درخـشان و رونق گذشته را نـدارد و صـحنه سیاسی با فروپاشی جـنبشهای قـدیمی دستخوش تغییرات شگفتانگیزی شده است» (همان: ۱۹).
برخلاف آنچه بعضی حاضران در کارگاه هیونهال درباره الاهـیات رهـاییبخش پیشبینی میکردند، در اواخر دهه ۱۹۹۰ بارقههای امـید بـرای احیای این الاهـیات آشـکار
هفت آسمان » شماره ۵۱ (صفحه ۴۸)
شـد؛ انتخاب هوگو چاوز بـهعنوان رئیسجمهور ونزوئلا، و شعارهای انقلابی، عدالتخواهانه و ضد امریکایی او باعث فعالیت دوباره رهبران این الاهیات شد. روی کار آمدن دانـیل اورتـگا بهعنوان رئیسجمهور نیکاراگوئه و انتخاب اوو مورالس بـهعنوان رئیسـجمهور بـولیوی بـاعث تـوجه و امید دوباره بـه این الاهـیات و فعالان آن شد و انتصاب کاردینال راتزینگر به مقام پاپی بر شدت فعالیتهای آنان افزود.
اگرچه الاهیات رهاییبخش ادعـای جـهانشمول بـودن ندارد (لین، ۱۳۸۰: ۵۲۱)، اما میخواهد طریقی نوین برای پیادهـکردن الاهـیات عـملی بـاشد (بـوف، ۱۳۸۲: ۷۵) و مـیکوشد که ارتباط نزدیکی با کلیساها داشته باشد. از اینرو شاید بتوان گفت این جنبش ــ که تا قلب افریقا و حتی کلیساهای آسیای جنوب شرقی گسترش یافته است ــ با برپاییِ دوباره کلیسای اولیه فـقرا و تهیدستان، و با داشتن اصول و مبانی قوی و پایدار، میتواند در تبیین آرا و عقاید و شناساندن خود به جهان موفقتر از گذشته باشد.
نتیجهگیری
پیش از شکلگیری الاهیات رهاییبخش، اتحاد مثلث کلیسا، دولت و صاحبان قدرت اقتصادی در حفظ وضع سیاسی، اجـتماعی و اقـتصادی در اغلب کشورهای مسیحی، بهخصوص امریکای لاتین، نقش بسیار مهم و عمدهای داشت. شکلگیری این الاهیات در داخل کلیسای کاتولیک توانست منشأ تحولات مهمی در منطقه باشد و مقدمهای برای بر هم زدن اتحاد مثلث فوق تـلقی گـردد. همچنین این الاهیات باعث توجه دوباره به آموزههایی چون عدالتخواهی، ظلمستیزی، توجه به فقرا و مستمندان، توجه به نقش و جایگاه زنان، عدالت اجتماعی، عدم تـبعیض نـژادی و اقتصادی، برابری، برادری، مساوات و… شـد. این الاهـیات امروزه در تمام کشورهای امریکای لاتین رواج یافته است و علاوه بر آن در امریکا، افریقا و آسیای جنوب شرقی نیز طرفداران و پیروانی را به خود جذب کرده است.
در الاهیات رهاییبخش، کلیسـا بـاید مشروعیت خود را با رهـایی دادنـِ فقرا از فقر به دست آورد و کتاب مقدس باید از منظر فقرا خوانده شود و تفسیر گردد. به علت نقد استثمار و استعمار جدید، اعتراض به تبعیضها و اختناق، توجیه مبارزه و مقاومت
هفت آسمان » شماره ۵۱ (صفحه ۴۹)
طبقات کارگر در جوامع سـرمایهداری، و مـانند اینها در نوشتههای طرفداران این نهضت، این تصور به وجود آمد که جنبش مذکور تحت تأثیر افکار کارل مارکس قرار دارد. در مقابل، موضعگیری برخی از رهبران این نهضت درباره خاستگاه ضددینی مارکسیسم نشان داد که گرچه آنان بـرای رسـیدن به یک هـدف مشترک، یعنی آزادی از وضعیت نامناسب اجتماعی و سیاسی و رستگاری از فقر، ستم، رنج و گناه، گام برمیدارند و در این راه از برنامههایی شبیه به بـرنامههای مارکسیسم استفاده میکنند، اما دنبالهرو عقاید و تفکرات مارکسیسم نیستند. در حال حـاضر روی کار آمـدن بـعضی افراد، مانند هوگو چاوز، دانیل اورتگا، و اوو مورالس، بهعنوان رئیسجمهور و انتخاب راتزینگر بهعنوان پاپ، باعث رونق و تشدید فعالیتهای این الاهـیات شـده است.
نکته پایانی و قابل توجه اینکه نباید نهضت الاهیات رهاییبخش را به جنبشهای اجـتماعی فـروکاست؛ زیرا زمـینههای دینی و پیروی از آموزههای دینی در این الاهیات موج میزند؛ این نهضت را باید ترکیبی از حرکتهای دینی و اجتماعی دانست.
هفت آسمان » شماره ۵۱ (صفحه ۵۰)
پینـوشت
هفت آسمان » شماره ۵۱ (صفحه ۵۱)
کتابنامه
بشیریه، حسین (۱۳۷۶)، تاریخ اندیشههای مارکسیستی در قرن بیستم، تهران: نشر نی.
بوف، لئونـاردو (۱۳۸۲)، «الاهیات رهاییبخش»، ترجمه نـفیسه نـمدیان، ماهنامه نامه، شماره ۲۹، بهمن.
گرتز، جی. استنلی و ای. السون، راجرز (۱۳۸۶)، الاهیات مسیحی در قرن بیستم، ترجمه روبرت آسریان و میشل آقامالیان، تهران: کتاب روشن.
عضدانلو، حمید (۱۳۸۴)، آشنایی با مفاهیم اساسی جامعهشناسی، تهران: نی.
گـراس، جان (۱۳۵۷)، وحشت در امریکای لاتین، ترجمه محمدعلی آقاییپور و محمدعلی صفریان، تهران: خوارزمی.
لین، تونی (۱۳۸۰)، تاریخ تفکر مسیحی، ترجمه روبرت آسوریان، تهران: فروزانفر.
مصطفوی کاشانی، لیلا (۱۳۷۴)، پایان صد سال تنهایی، سیری در اعتقادات مذهبی مردم امریکای لاتـین، تـهران: مرکز مطالعات و تحقیقات بینالملل.
مکگراث، آلستر (۱۳۸۴)، درسنامه الاهیات مسیحی، ترجمه بهروز حدادی، قم: مرکز مطالعات ادیان و مذاهب.
نیدرگانگ، مارسل (۱۳۵۶)، بیست کشور امریکای لاتین، ترجمه محمد قاضی، تهران: خوارزمی.
نیکپی، امیر (۱۳۸۶)، سـلسله درسـ گفتارهای جامعهشناسی دین، تهران: دانشگاه علامه طباطبایی، دانشکده علوم اجتماعی و ارتباطات.
والز، اندرو (۱۳۸۴)، مسیحیت در جهان امروز، ترجمه احمدرضا مفتاح و حمید بخشنده، قم: مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب.
یوسفیان، جواد (۱۳۶۸)، کلیسای شورشی، مـذهب و انـقلاب در امریکای لاتین، تهران: نشر نی.
Bonino, Jose Miguee (1975), Doing theology in a Revolutionary Situatio, Philadophia. Fortress.
_________ (۱۹۸۴), ed. face of Jesus. Latin American Christologies , mary Knoll , Noy Orbis.
Danial M. Bell (2001), Jr. liberation theology after the end of history: the refusal to cease suffering, Routledge, London and New your.
Segundo, Juanluis (1984), Two Theologies of Liberation, the month 17/10, October.
Row, Christophoer (1999), Liberation theology, Cambridge: university press.
Batston, David (1997), Liberation theology post modernity and the americas. Edit by., Edvardo men dieta / lois Annlorent2en , and Dwight N.hopkins Rout ledg London New york.
Sigmund, Paule (1990), Liberation theology The crossroads, New york oxford: Oxford university press.
هفت آسمان » شماره ۵۱ (صفحه ۵۲)
- از شمال مکزیک تا جنوبیترین نقطه قاره امریکا بیش از ۳۰ کشور وجود دارد که از این میان زبان کشور برزیل پرتغالی و زبان دیگر کشورها اسپانیایی است. از آنجا که زبانهای پرتغالی و اسـپانیایی از شـاخههای زبـان لاتین محسوب میشوند، این کشـورها را امـریکای لاتـین مینامند.
- استاد دانشکدۀ متدیست سائوپائولو در برزیل.
- پروفسور راهبه و استادیار تدریس فلسفه و الاهیات و نویسنده کتاب بعد سیاسی زن.
- کلیسای انگلیکن انشعابی از کلیسای کاتـولیک اسـت کهـ هرچند به اعتقادات، آداب و شعائر کلیسای کاتولیک پایبند اسـت، امـا اقتدار پاپ را رد میکند و این ویژگی، تا به امروز، ویژگی کلیسای انگلستان شناخته میشود.
- مدیر سابق مؤسسه بارتولوحه دِلاکاساس، از کانونهای عمده الاهـیات رهـاییبخش در امـریکای لاتین در لیما پایتخت پرو.
- نویسنده و پژوهشگر معروف امریکای لاتین که به کارکرد سـیاست و دین در امریکای لاتین پرداخته است. وی کتاب مهمی درباره الاهیات رهاییبخش به نام Liberation Theology دارد.
- دکترای علوم سیاسی و مدیر وقت مطالعات امـریکای لاتـین و حـوزه کارائیب دانشگاه میشیگان.
پایان مقاله