عدی بن مسافر: شیخ آیین ایزدی

دین ایزدی آیینی ناشناخته است؛ زیرا ایزدیان حاضر به افشای اسرار دین خود نیستند و این امر تابویی است که هنوز شکسته نشده است، از طرف دیگر بیشتر محققانی که به بررسی آیین ایزدی پرداختهاند کُرد نبوده و با زبان کردی آشنایی نداشتهاند که این امر خود بر ابهامات این دین افزوده است. این ابهامات به زندگی عدی بنمسافر، شیخ آیین ایزدی، نیز سرایت کرده است. شیخ عدی یکی از عرفای قرن پنجم هجری است که برای گوشهنشینی و زهد به کوههای شمال عراق میرود و با کردهایی آشنا میشود که دینی غیر از اسلام دارند. وی رهبری دینی این مردم را که به ایزدیان یا یزیدیان معروفاند بر عهده میگیرد و سعی در ترویج اسلام در میان آنان مینماید؛ بعد از وی نیز جانشینانش به این امر مبادرت میورزند. به دلیل اینکه تا به امروز در ایران تحقیق جامعی در مورد دین ایزدی صورت نگرفته است پژوهش حاضر تلاش دارد، ضمن ارائه معرفی مختصری از آیین ایزدی، به زندگی شیخ عدی و چگونگی نفوذ او در میان ایزدیان بپردازد. همچنین زندگی چند تن از جانشینان وی نیز به اختصار بیان شده است.
عدی بنمسافر، آیین ایزدی، یزیدیان، لالش، مصحف رش، جلوه
منابع موجود
ارائه پیـشینه تـحقیق یـا کتابشناسی مختصری درباره آیین ایزدی روشنگر مسیری است که تا به امروز طی شده اسـت. شناخت کلی در مورد کارهای تحقیقی انجامشده دورنمایی از چگونگی بررسی این دیانت را برای خـواننده ترسیم مینماید؛ از اینرو، در درجـه اول سـعی میکنیم مهمترین تحقیقات انجامشده را مورد کنکاش قرار دهیم. البته نویسندگان ایرانی تا به امروز آنچنان رغبتی به این دین ننمودهاند و دست به تألیف کتابی نبردهاند؛ کتابهای فارسی موجود درباره این دین نیز مـاحصل کار مترجمان است؛ مانند کتاب یزیدیان یا شیطانپرستان، ترجمه احسان مقدس که ترجمه کتاب الیزیدیون: واقعهم، تاریخهم، معتقداتهم از نویسندهای سوری به نام محمد تونجی است. مؤلف کتاب، آنگونه که خود در مقدمهاش میگوید، از دوسـتان تـحصیلکرده ایزدیاش در دانشگاه حلب نیز در تحقیقات خود استفاده نموده که به دقیقتر شدن کارش بسیار کمک کرده است. هرچند باید خاطرنشان کنیم تونجی بسیاری از مطالب خود را از کتاب عبدالرزاق حسنی با عـنوان الیـزیدیه أو عبده الشیطان کپیبرداری کرده است؛ ولی کمابیش رگههایی از نوآوری نیز در آن دیده میشود. مترجم نیز برای دقیقتر شدن ترجمهاش آن را به سمع و نظر نویسنده شهیر کرد، فاروق صفیزاده رسانده است تا از نـظرات ویـ، که مطالبی در این باره نوشته است، نیز استفاده نموده باشد. کتاب دیگری که درباره ایزدیان ترجمه شده کتاب عبدالرزاق حسنی است. این کتاب را جعفر غضبان با نام یزیدیها و شیطانپرستها، در سال ۱۳۴۱ هـجری شـمسی تـرجمه نموده است. تألیف مذکور حـاوی نـکات جـالبی درباره ایزدیان است؛ اما شاید بزرگترین نقص آن نپرداختن به کتب مقدس ایزدیان باشد. نکته دیگر درباره این ترجمه قدیمیبودن آن است کـه از آن زمـان تـا به حال هیچ تصحیح و ویرایشی نشده است.
بـه نـظر میرسد مهمترین و دقیقترین کــتاب در اینباره Yezidism: It’s Background, Observances and Textual tradition باشد که متعلق به ایرانشناس مشهور آلمانی فیلیپ کرینبروک (Philip G. Kreyenbroek) است. این نویسنده که بـه زبـانهای کـردی و فارسی کاملاً آشناست، قبلاً کتابهایی را در مورد ادیان ایران باستان، از جـمله کیش زرتشت، نوشته بود. وی در اواخر قرن بیستم پس از سفر به کردستان عراق و سپریکردن مدت کوتاهی با ایزدیان، کتـاب مـذکور را دربـاره این طایفه نوشت. میدانیبودن تحقیق او و نیز
آشناییاش با زبان و فرهنگ کـردی ــ بـا توجه به این نکته که پیروان این دین، کرد هستند ــ کتاب وی را در زمره مهمترین کارهای تحقیقی انـجامشده دربـاره ایـن دیانت قرار داده است.
منبع دیگر درباره ایزدیان کتاب Survival Among the Kurds از جان گِست (John S. Guest) است. ایـن کـتاب نـیز همانند کتابهای دیگر به تاریخچه، باورها و آیینهای دیانت ایزدی پرداخته است. نکته جالبی کـه در این کـتاب بـه چشم میخورد اختصاص بخشی از آن به پژوهشهای پیشین، بهخصوص آثار محققانی چون لایارد، است کـه از نـزدیک با این جماعت ارتباط داشتهاند. جان گست علاوه بر اینکه در بخش آخر اثـرش کـتب مـقدس ایزدیان را آورده، سرودههایی را نیز ذکر کرده است که به شیخ عدی منسوباند. کمتر کتابی به این سـرودهها پرداخـته است.
کتب دیگری چون The Yezidis: Their Life and Beliefs از سامی سعید احمد(Sami Said Ahmad) ، و A Pilgrimag to Lalish از ادموندز (C. J. Edmonds) از جمله کتابهای لاتینی هستند کـه دربـاره ایـزدیان نوشته شدهاند؛ اما مطالب آنها درباره عدی بنمسافر تقریباً محتوایی شبیه به دیگر کتب دارد؛ از اینـرو، مـن سعی نمودهام که در نوشته حاضر، از معتبرترین این کتابها، یعنی کتاب کرینبروک و جان گست، اسـتفاده کنـم.
بـه نظر میرسد عربها، بیش از ایرانیان، به موضوع ایزدیان و دین آنان علاقهمند باشند؛ شاهد این مدعا کتـابهای پرشـماری اسـت که نویسندگان عرب در این زمینه نوشتهاند. از جمله این نویسندگان آزاد سعید سمو است کـه کـتابی با عنوان الیزیدیه من خلال نصوصها المقدسه در بیروت به چاپ رسانده است. کتاب مذکور در اصل رسـاله کـارشناسی ارشد نویسنده است. سعید سمو برای انجام تحقیقات خود به کردستان و مـناطق ایـزدی شمال عراق نیز سفر کرده است و در آنـجا بـا بـسیاری از روحانیان دینی آنان به گفتوگو پرداخته، در بـسیاری از مـراسم آنان شرکت کرده و بسیاری از اماکن مقدس آنان را از نزدیک دیده است که این امر بـسیار بـر ارزش کار وی افزوده است؛ امـا نـاآشنا بودن وی بـا زبـان و فـرهنگ کردی موجب به اشتباه افتادن ویـ در بـرخی موارد شده است. من در پایاننامه خود، که در همین زمینه است، به اینـ اشـتباهات اشاره نمودهام که در این مجالْ فـرصت پرداختن به آنها وجـود نـدارد.
دیگر منبع عربی درباره دیـن ایـزدی، کتاب تاریخ الیزیدیه (النشأه، الفکره و المعتقدات، العادات و الطقوس) نوشته محمد الناصر صدیقی اسـت. بـه نظر من مهمترین و دقیقترین کـتاب عـربی دربـاره این دیانت هـمین کـتاب است؛ چراکه به کـوچکترین مـسائل این دین توجه کرده و حتی در بعضی مواقع به مقایسه آن با دیگر ادیان و ملل پرداخـته اسـت.
علاوه بر منابع مذکور، که مـربوط بـه سده اخـیر هـستند، مـنابع کهنی نیز در اختیار داریـم که بهطور گذرا به دین ایزدی اشاره نمودهاند، ملل و نحل شهرستانی، الکامل فی التاریخ ابـناثیر، وفـیات الاعیان و أنباء أبناء الزمان ابنخلکان، الحـوادث الجـامعه و التـجارب النـافعه فـی المائه السابعه ابـنفوطی، مـقالات الاسلامیین و اختلاف المصلین اشعری و شذرات الذهب فی أخبار مَن ذهب حنبلی از این جملهاند. همچنین میتوان از کـتاب تـاریخ أربـل ابنمستوفی نام برد که بهطور مختصر بـه زنـدگی شـیخ عـدی و جـانشینانش پرداخـته است. کتابهای دیگری نیز جسته گریخته به این دیانت پرداختهاند؛ بهویژه آثاری که درباره اکراد هستند ناگزیر چند صفحهای را به دین ایزدی اختصاص دادهاند.
رویکرد و گرایش بـه تحقیق درباره این دیانت در سدههای اخیر بهطور چشمگیری افزایش یافته است، بهگونهای که بسیاری از محققان عرب و بهویژه مستشرقان سعی کردهاند، از نزدیک با این مردم ارتباط برقرار کنند تا آنان را بیشتر بشناسند. عـدهای حـتی مدتی را در میان آنان بهسر بردهاند تا حقیقت را از نزدیک لمس کنند و دلیل ماندگاری این دیانت در این مدت طولانی را بررسی نمایند. اما بهنظر میرسد ایزدیان، به جهت رنجشهایی که از طرف غیرایزدیان متحمل شدهاند و نـیز دسـتور اکید کتاب مقدسشان، جلوه، حاضر به افشای اسرار دینشان نیستند. تنها نویسندهای که توانسته بهخوبی از عهده این کار برآید عبدالرحمن شرفکندی، نویسنده مشهور کـرد، اسـت که آن هم دلیل و داستان جالبی دارد. این نـویسنده بـه همراه دوستانش به لالش، مرکز روحانی ایزدیان، میرود. در نزدیکیهای روستای لالش بهعلت پیادهروی طولانی مجبور میشود کفشهایش را از پا درآورد. مردم ایزدی که نظارهگر این ماجرا بودند میپندارند او این کار را بـه احـترام مرکز حج ایزدیان و مرقد شـیخ عـدی انجام داده است. این اتفاق میمون باعث میشود ایزدیها احترام بسیار زیادی برای این نویسنده قائل شوند و در نهایت
بسیاری از اعتقادات و باورهای خود را برای او بازگو و فاش نمایند، حتی به او اجازه میدهند تا از «کانی سپی» یا «چـشمه سـپید» دیدن کند که هیچ غیرایزدیای به جز وی آن را ندیده است. لذا به نظر من، اطلاعاتی که او از ایزدیان به دست میدهد در اولویت قرار دارند.
تحقیق و پژوهش درباره فرق و مذاهب به یکی از دو روش میدانی یا کتابخانهای انجام میشود. هر یـک از اینـ دو، مزیتی دارنـد که بدان اشاره خواهیم کرد. تحقیقات میدانی از جهاتی به مراتب ارزشمندتر از تحقیقات کتابخانهای هستند؛ چراکه خود مـحقق واقعیتها را از نزدیک میبیند و با پیروان آن فرقه ارتباط برقرار مینماید و چـه بـسا بـه نکاتی در این زمینه برسد که برای هیچ یک از محققان پیش نیامده باشد. بیشک سفر به لالش، مرکز روحـانی ایـزدیان، و همچنین دیگر مناطق ایزدی روشنگر مسائل بسیاری خواهد بود؛ زیرا به دلیل عـدمآگاهی از تـاریخ ایـن دیانت و فاش ننمودن اسرار این دین از طرف پیروانش، تحقیقات متناقض زیادی در این زمینه وجود دارنـد که تحقیقات میدانی و بررسی اعتقادات و آیینهای پیروان آن از نزدیک میتواند بسیار راهگشا بـاشد. یکی دیگر از مزیتهای این روش دقـیقتر شـدن کار تحقیقی پژوهشگر است؛ بهطور مثال عبدالرحمن شرفکندی، به دلیل سفرش به لالش، و دوستی با این مردم، در کنار آشنایی با فرهنگ و آداب و رسوم کردان ایزدی، توانسته است اطلاعات بسیار مفیدی از باورها و آیینهای این مردم و همچنین اماکن مـقدس آنان به دست دهد. این در حالی است که نویسندگانی که روش کتابخانهای را برگزیدهاند این اطلاعات را صرفاً از دیگران گزارش میکنند و طبق گفتهها و دیدههای دیگران تفسیر و تحلیل مینمایند. طبیعتاً آگاهی دقیق از اماکن مقدس و چـگونگی بـرگزاری آیینها و آداب و رسوم این دیانت، مستلزم مشاهده از نزدیک آنها است. البته این گفتهها به معنای بیارزش بودن تحقیقات کتابخانهای نیستند؛ چراکه بیشتر محققان بزرگ، بسیاری از کتابهای ارزشمند خود را بدین صورت نـوشتهاند و نـکتهها، ایدهها و تفسیرهای بدیعی نیز به دست دادهاند.
من به دلیل مشکلات متعدد، از جمله نبود زمان کافی برای تحقیق، حساسیتهایی که در مناطق کردنشین حاکم است و نیز ممانعتهای ویژهای که در بـرقراری ارتـباط با کردستان عراق وجود دارد قادر به سفر به مناطق ایزدی شمال عراق نشدهام؛ لذا به
اجبار، پژوهش درباره دین ایزدی را به صورت کتابخانهای به انجام رساندم و سعی نمودم تا حـد امـکان از کـتابهای کردی نیز در این زمینه استفاده نـمایم. امـیدوارم در آیـندهای نزدیک از این حساسیتها و ممانعتها کاسته شود تا محققان کرد ایرانی که همزبان و همفرهنگ کردان ایزدی هستند به پژوهش در اینباره بپردازند کـه مـطمئناً در روشـنتر شدن نقاط تاریک دیانت ایزدی کمک بسیار زیـادی مـینماید.
قبل از اینکه به عدی بنمسافر و جانشینانش بپردازیم لازم است توضیحی مختصر درباره آیین ایزدی داده شود تا بیشتر با ایـن آیـین نـاشناخته آشنا شویم.
آیین ایزدی
گرچه این آیین بیشتر به «یزیدی» مشهور اسـت، اما به نظر میرسد «ایزدی» درست باشد؛ زیرا هرچند برخی از محققان معتقدند پیروان این دین منسوب به یـزید بـنمعاویه هـستند (سعید سمو، ۲۰۰۱: ۳۳)، اما هیچ نشان تاریخیای مبنی بر ارتباط یزید بـنمعاویه بـا این مردم وجود ندارد. بدین سبب برخی دیگر از محققان بر این باورند که ریشه واژه ایزدی یـا یـزیدی واژه اوسـتایی «یزته» (Yazata) به معنای ستودنی و ستایشکردنی است که به احتمال باید همان ایـزدان زرتـشتی بـاشد (سلطانی، ۱۳۸۵: ۱۷۲؛ حسندوست، ۱۳۸۳: ج۱/ ۱۵۰ ذیل واژه «ایزد»؛ اوشیدری، ۱۳۸۳: ۱۴۸ ذیل واژه «یزد»).
پیروان این دین کُرد هستند و به گـویش کـرمانجی صـحبت میکنند (کرینبروک، ۱۳۸۲: ۵۴-۵۵). دین ایزدی امروزه در شمال عراق، جنوبشرقی ترکیه، و قسمتهایی از سوریه و ارمنستان گسترش یـافته اسـت؛ به دلیل فشارها و اذیت و آزارهای پیروان دیگر ادیان، از جمله مسلمانان، عدهای نیز بـه اروپا گـریختهاند. روسـتای «لالش»، مرکز روحانی آنان، در کردستان عراق است. وجود مرقد شیخ عَدی بنمسافر و بسیاری از بزرگان ایزدی در اینـ روسـتا موجب مرکزیتیافتن آن گردیده است. ایزدیان هر ساله مراسم حج خود را در آنجا برگزار مـیکنند.
دیـن ایـزدی آیینی ناشناخته است؛ زیرا ایزدیان حاضر به افشای اسرار دین خود نیستند و این امر تـابویی اسـت که هنوز شکسته نشده است. از طرف دیگر بیشتر محققانی که به بـررسی آیـین ایـزدی پرداختهاند کُرد نبودهاند و با زبان کردی آشنایی نداشتهاند که این امر خود بر ابهامات ایـن دیـن افـزوده است. همچنین وجود اعتقاداتی
چون تناسخ، تعمید، نظریه خیر و شر، بسیاری از بـاورهای ادیـان ایران باستان، عبادت آنان به سوی خورشید، اعیادی که شبیه به اعیاد اسلامیاند و بسیاری موارد دیـگر مـوجب شده تا نتوان بهدرستی تاریخ آیین ایزدی را مشخص نمود. اما آنچه مـسلم اسـت اینکه تاریخ آن به خیلی پیشتر از اسلام و شـاید هـم ادیـان ایران باستان برمیگردد. اما کاملاً روشن اسـت کـه آیین ایزدی از ادیان بزرگی چون اسلام، مسیحیت، یهودیت و … تأثیر پذیرفته است؛ بهطور مـثال بـه نظر میرسد عید رمضان و قـربان و نـیز روزه را از دیـن اسـلام، تـعمید را به احتمال از همسایگان مسیحی خود، حـلال و حـرامهای فراوانشان را از یهودیت و به احتمال، ثنویت را از ادیان ایران باستان گرفتهاند.
اساس دیانت ایـزدی بـر ثنویت قرار گرفته است. به بـاور ایزدیان، هستی در ازل توسط خـداوند بـلندمرتبه خلق شد. آنگاه ملک طـاووس از پروردگـار تجلّی یافت و سپس شش ملک دیگر آفریده شدند. چون آدم خلق شد، مـلک طـاووس از سجده بر وی امتناع ورزید و مـورد غـضب قـرار گرفت؛ اما بـعد از هـفت هزار سال گریه و پشـیمانی دوبـاره جایگاه اولش را به دست آورد و ملک اول گردید. بدین سبب ایزدیان ملک طاووس را شایسته پرستش میدانند. هـمچنین، بـه اعتقاد آنان، ملک طاووس خدای شـرّ و بـدی است؛ امـا خـدای بـلندمرتبه خدای نیکی و خوبی اسـت؛ بنابراین باید ملک طاووس را ستایش کرد تا از آزار و اذیتهای او در امان ماند.
ایزدیان دو کتاب مقدس بسیار مـختصر بـه نام «جلوه» و «مصحف رش» دارند که شـرایع دیـنی ایـزدی را شـرح نـمودهاند (قاضی سعیدی، بـیتا: ۶۸۷). بـهدرستی مشخص نیست این دو کتاب را چه کسی یا چه کسانی نوشتهاند؛ اما خود ایزدیان معتقدند شیخ عـدی آنـها را نـوشته است. برخی از محققان این کتابها را نوشته جـانشینان شـیخ عـدی مـیدانند (سـعید سـمو، ۲۰۰۱: ۸۰).
قبل از اینکه به زندگی عدی بنمسافر و جانشینانش بپردازیم لازم است اشاره کنیم که در آیین ایزدی ابهامات فراوانی وجود دارند که تا به امروز بهدرستی حل نشدهاند؛ مثلاً مـشخص نیست یزید بنمعاویه چگونه وارد اعتقادات ایزدیان شده و بعدها مظهر دومین فرشته آنان گردیده است، یا اینکه چرا این دین همزمان دربرگیرنده اعتقادات متناقضی چون تناسخ و قیامت (بهشت و جهنم) است؟ این ابهامات فـقط مـحدود به باورهای ایزدیان نمیشوند، بلکه آیینها، آداب و رسوم، عبادات و حتی تاریخ آیین
ایزدی نیز با ابهامات فراوانی روبهرو هستند. به این سبب است که نویسندگان و محققان، مطالب خود را با تـردید بـیان میکنند و در کمتر موردی اتفاقنظر دارند. زندگی شیخ عدی نیز از این امر مستثنا نیست و روایت و نقلهای گوناگون و گاه متعارضی درباره زندگی وی وجود دارند. مـن، در این مـقاله، سعی کردهام به تمامی این مـطالب بـپردازم؛ زیرا به علت این گوناگونی و تعارض، نمیتوان نظر یا موردی را بهطور قطعی برگزید.
شیخ عدی بنمسافر
بیشتر مؤلفان و محققان از او با نام شیخ عُدی (با ضم «ع») اسـم بـردهاند در حالیکه ابنمستوفی وی را عَدی (بـا فـتح «ع») ذکر کرده است (ابنمستوفی، ۱۹۸۰: ۱/۱۱۴-۱۱۵). به احتمال فراوان قول ابنمستوفی درست باشد. به گفته بیشتر مورخان و تاریخنگاران شیخ عدی مردی باتقوا و صاحب اسرار بود. او را زاهد و قطب مشایخ و صاحب احوال و کرامات تـوصیف کـردهاند (حنبلی، بیتا: ۴/۱۷۹-۱۸۰). طایفه عدویه به شیخ کبیر، صاحب انوار و مقامات عالی و ولی بشارتدهنده، شیخ عدی بنمسافر شامی منسوب است که بعداً به شیخ عدی حکاری معروف شد (یافعی، ۱۹۷۰: ۳/ ۳۱۲-۳۱۳).
اسم کامل او شـیخ عـدی بنمسافر بـناسماعیل بنموسی بنمروان بنحسن بنمروان است (مدرّس، ۱۳۶۹: ۲۸۳). وی در سال ۴۶۷ هجری در روستای بیتفار از توابع بعلبک لبنان به دنیا آمد (گـویند خانهای که او در آن به دنیا آمده بود تا مدتها محل زیارت مـردم بـود) (ابـنخلکان، بیتا: ۳/۲۵۴-۲۵۵).
پدرش، مسافر بناسماعیل، مسلمانی پاکدامن از خانواده مروان بنحکم اموی و مادرش، یزده، زنی عفیف و شریف بود. قبرهای والدین و خـواهرش در زیر درخـت بلوطی در درّه بکا (Bakaa) قرار دارند. صد سال قبل از تولد شیخ عدی این درّه تحت حاکمیت خـلفای فـاطمی مـصر بود (Guest, 1993: p. 15).
در مورد نسب او و اینکه او کرد بوده یا عرب اختلاف فراوانی وجود دارد. با وجود اینکه بـرخی او را از خاندان اموی دانستهاند اما عدهای بر این باورند که او از خاندان اموی نیست و آنانی کـه او را اموی و از نوادگان مروان بـنحکم مـیدانند دچار اشتباه و لغزش شدهاند؛ زیرا او از کردان ایل تیراهی بوده است. رامیشوع راهب در کتاب خود
ــ که آن را در سال ۸۷۲ هجری به زبان آرامی نوشته است ــ درباره شیخ عدی چنین میگوید: «شیخ عدی حکاری از کردهای تیراهی بود. ایل تـیراهی برابر روش خودشان هر سال در هنگام تابستان به زوزان (ییلاق) میرفتند و در آنجا میماندند و در هنگام زمستان هم به حوالی موصل رهسپار میشدند؛ زیرا نیاکان آدی (عدی) در آنجا به سر میبردند. مردم زوزان هم همراه خویشاوندان شیخ آدی قـشلاق و ییلاقـ میکردند. این عده از یزیدیها، مردم زوزان را خدمه و کارکنان این خانواده به شمار میآوردند و هنگامی که از زوزان بازمیگشتند در سر راه خود به نزد آدی فرزند امیر خود میرفتند و با خود ارمغانهای گرانبها برای او میبردند. آدی نـیز از آنـان پذیرایی گرمی میکرد، همهگونه شراب و خوراک به آنان میداد و شبنشینیهای بسیار خوشی برایشان فراهم میآورد. کردهای یادشده هم از شراب بسی خوششان میآمد» (صفیزاده، ۱۳۸۵: ۲۴۳-۲۴۵). قاسم غنی نیز از او با عنوان شیخ عـدی بـنمسافر کُرد حکاری نام میبرد (غنی، ۱۳۷۵: ۲/۴۹۴).
اما روایت دیگری وجود دارد که حاکی از عرب بودن شیخ عدی است. طبق این روایت شیخ عدی پس از ترک بغداد به منطقه حکاری رفت و در صومعه خرابهای که از آن مـسیحیان بـود مـستقر شد. ریاضتها و عبادات او موجب شـد کـه بـر تمام منطقه حکاری نفوذ معنوی پیدا کند. پس از مرگ وی میان پیروانش دودستگی به وجود آمد: اولین گروهْ مسلمانانِ پاکدینی بودند که بـر اصـول اسـلامی تأکید میکردند و گروه دیگر ملحدان بودند که در اقـلیت قـرار داشتند. پس از یک قرن مبارزه داخلی میان این دو، گروه دوم در کردستان و گروه دیگر در مصر و سوریه پیروز شدند. در پایان قرن سیزدهم میلادی، بـرابر بـا قـرن هفتم هجری، بود که شریعت ایزدی شکل گرفت. با این حال هـنوز از پرستش شیطان سخنی به میان نیامده بود. این امر در دوران دیرتری برملا شد (نیکیتین، ۱۳۶۶: ۴۷۶).
داستان تولد او بسیار جالب و شنیدنی اسـت. روایت مـیکنند کـه مسافر بناسماعیل، پدر شیخ عدی، چهل سال در جنگل به زهد و ریاضت پرداخـت تـا اینکه در خواب به وی گفتند که ای مسافر از جنگل خارج شو و با همسرت همبستری کن تا اینکه از او یک ولی تـولد یابـد کـه آوازهاش به شرق و غرب خواهد رسید. او از جنگل خارج شد و ماجرا را با هـمسر خـود در مـیان گذاشت؛ اما همسرش گفت: «تو اول باید بالای مناره
مسجد بروی و اعلام کنی که مـن مـسافر بـناسماعیل هستم و به خانه برگشتهام. به من گفتهاند که هر کس امشب بر اسب خـود سـوار شود از او یک ولی به دنیا میآید». در آن شب سیصد و سی ولی متولد شد (صدیقی، ۲۰۰۸: ۱۵۷).
عدی بـنمسافر شـعائر و آداب و رسـوم اسلامی را نزد پدر یاد گرفت. پس از گذراندن دوران کودکی برای تعلیم علوم روزگارش به بغداد رفت و در آنجا بـا عـقیل منبجی، حماد دبّاس، عبدالقاهر سهروردی، عبدالقادر گیلانی و ابومحمد شنبکی همصحبت شد (ابنمستوفی، ۱۹۸۰: ۱: ۱۱۴-۱۱۵). احـتمالاً شـخصیتهای بـرجستهای چون ابوحامد و احمد غزّالی را نیز ملاقات کرده و از آنان بهره برده است. او بعد از تعلیم در نزد صـوفیان بـزرگ عصر به جایگاه ویژهای در تصوف رسید (Kreyenbroek, 1995: 28-29). وی در اثر ریاضتهای زیاد مشهور شد. سپس عـزلت را بـر زنـدگی در اجتماع ترجیح داد؛ به همین سبب به کوهستان حکاری رفت و در غاری سکنا گزید. مردم آن منطقه بـا او آشـنا شـدند و به او گرویدند. چون مردم او را احاطه کردند بهناچار عزلت را ترک گفت و به تـهذیب اخـلاق مردم پرداخت. در آن زمان عادت لعن و نفرین در میان مردم رواج بسیار داشت به همین دلیل عدی بنمسافر دستور داد تـا آن را مـطلقاً ترک کنند، این دستور حتی لعن و نفرین ابلیس را نیز شامل میشد. شـاید بـدین سبب است که ایزدیان امروزه لعن بر شـیطان را حـرام مـیدانند (حسنی، ۱۳۴۱: ۲۸-۳۰).
عدی بنمسافر عارفی گوشهنشین بود کـه در انـزوا به سر میبرد. مردمی که او در میان آنان بود کاملاً به زهد و تقوای او اعـتقاد داشـتند به حدی که در مورد او غـلو بـسیار مینمودند و حـرفهایی دربـارهاش مـیزدند که موافق شرع و عرف نبود. ابـنتیمیه مـیگوید در قرن هشتم تفکرات خاصی در مورد شیخ عدی وجود داشت، عدهای او را تنها یک شـخص مـقدس میدانستند، برخی دیگر او را مظهر الاهی مـیپنداشتند و عدهای هم بودند کـه او و جـانشینانش را تناسخهایی از فرشتگان قلمداد میکردند (Kreyenbroek, 1995: 50). ایزدیان در حـق شـیخ عدی راه افراط پیمودهاند بهگونهای که حیات، روزی و سعادت خود را از او میدانند (مردوخ، ۱۳۵۱: ۱۸۵). به اعتقاد آنـان شـیخ عدی پیامبر خداست و از سایه مـلک طـاووس بـه وجود آمده اسـت (آسـاطوریان، ۱۳۷۶: ۵۶)، او به جای ایزدیان نـماز و روزهـشان را به جای آورده است (روحانی، ۱۳۶۴: ۴۳) و در روز قیامت آنان را بر سر خود حمل و سپس به بهشت وارد مـیکند. وی بـه همراه خداوند
مینشیند و نان و پیاز میخورد، بـه هـمین دلیل ایزدیان در موسم حـجشان مـخصوصاً نـان و پیاز میخورند (سعید سمو، ۲۰۰۱: ۱۷۹).
کـرامات متعددی را به شیخ عدی نسبت دادهاند، از جمله اینکه خادم او عمر بنمحمد میگوید روزی بر دستانش آب مـیریختم. بـه من گفت: چه میخواهی؟ گفتم: من از قـرآن تـنها سـورههای فـاتحه و اخـلاص را میدانم خیلی مـشتاقم تـمام قرآن را حفظ باشم. شیخ با مشت به سینهام زد و در همان لحظه تمام قرآن را حفظ شدم. ابنهلال مـیگوید: او کـرامات بـزرگی دارد از جمله اینکه اگر به شیر فرمان دهـد از حـرکت بـازمیایستد و اگـر بـه مـوج دریا دستور دهد آرام و قرار مییابد (حنبلی، بیتا: ۱۷۹-۱۸۰). یافعی میگوید: او روزی در صحرا همراه پیروانش بود. یارانش گفتند ما تشنه هستیم و اینجا آبی یافت نمیشود. شیخ عصایش را به سنگی زد و از آن آب جاری شـد. بلافاصله در آنجا درخت اناری رشد کرد و شیخ گفت به اذن خداوند متعال روزی انار شیرین و روزی انار ترش میکارم. دوستش اسرائیل بنعبدالمقتدر گفت سالها آنجا اقامت کردم و از آن درخت انار میخوردم در حالیکه روزی ترش و روزی شـیرین بـود و آن بهترین و خوشمزهترین انار دنیاست (یافعی، ۱۹۷۰: ۳/۳۱۲-۳۱۳). خادم او میگوید روزی به او گفتم میخواهم از غیب به من چیزی نشان دهی. دستمالش را به من داد و گفت: روی صورت خود بگذار. سپس گفت: آن را بردار. پس از برداشتن آن، کاتبان الاهـی را دیدم کـه در حال نوشتن اعمال بندگان بودند. پس از سه روز که دیگر تاب تحمل چنین وضعی را نداشتم، پیش شیخ رفتم و از این وضع شکایت کردم. شیخ باز دستمال خود را بـه مـن داد تا بر صورتم بگذارم و هـنگام بـرداشتن آن، تمامی آن حالت مرتفع شد. روایت شده است که او میتوانست شبی دو بار قرآن را ختم کند. هنگامی که مادر وی به او حامله بود همه اولیا به او سلام کـردند و وقـتی که به دنیا آمـد جـواب سلام آنان را داد و از همان کودکی با آنان دوست شد (تونجی، ۱۳۸۰: ۳۵-۳۶).
شیخ عدی مزرعهای داشت که خود بر روی آن کار میکرد و امرار معاش مینمود. او همیشه روزه بود و چیزی نمیخورد، به همین دلیل مردم میپنداشتند کـه او اصـلاً چیزی نمیخورد (صدیقی، ۲۰۰۸: ۱۹۱).
بعضی از ایزدیان روایت میکنند که شیخ عدی به بغداد رفت. شیخ احمد کبیر و عبدالقادر گیلانی به استقبالش آمدند و او را به مهمانی شیخ علی سنجاری بردند. در
آنجا از شیخ عدی کرامتی خـواستند امـا او امتناع کـرد و گفت که کرامت برای از راهماندگان است و در شما چنین کسی نیست. شیخ احمد اصرار کرد که از تو کـرامت میخواهیم. در این هنگام زنی گریان وارد شد و فرزندش به همراهش بود که بـه بـیماری صـرع مبتلا شده بود. شیخ دستش را به آسمان بلند کرد و دعا نمود که کودک شفا یابد و چشمانش باز شـود. در این هـنگام به اذن خداوند پسر شفا یافت.
علاوه بر این کرامات، ایزدیان به غلوهای زیادی در مـورد او بـاور دارنـد، صفات الاهی را به او نسبت میدهند و حتی او را شریک خداوند میدانند. مثلاً شیخ حسن سلطان۴۵ میگوید: «بـوی کورسیی که م له سهر سهکنی ئیزیدو تهعالا بی فرمانا خودی و شیخ آدی و مهلک شیخ سن ج قـالبا روح ناچیت ز باله»؛۴۶ یعنی: قـسم بـه کرسیای که یزید تعالی بر آن نشست، بدون امر خداوند و شیخ عدی، و ملک شیخ حسن، روح کسی از بدنش خارج نمیشود.
یکی از توصیههای شیخ عدی به پیروانش دوری از کتابها بود (تونجی، ۱۳۸۰: ۳۸) که همین وصیت باعث رواج بـیسوادی در میان پیروان وی گردید. به همین دلیل آنان اعتقاداتشان را به صورت شفاهی و سینه به سینه نقل میکنند. ایزدیان اثر مکتوب خاصی به جز دو کتاب خیلی مختصر مصحف رش و جلوه ندارند. البته شاید شیخ عدی بـه سـبب منش زاهدانهاش چنین توصیهای کرده و خواسته است به مریدان خود بفهماند که باید از تمام تعلقات دنیوی، حتی علم و تحصیل آن، رها شد. ولی با وجود این، ایزدیان برخی از کتابها را که منسوب بـه شـیخ عدی است حفظ کردهاند؛ از جمله کتاب ترتیل الوحی که برای اولین بار در سال ۱۸۵۳م چاپ شده است و رساله اعتقاد اهل السنّه و الجماعه که در باب توحید است. از این رساله میتوان به آرا و اعتقادات شـیخ عـدی پیبرد. او در این رساله از منشأ شر و بدبختی که شیطان است صحبت میکند، هرچند ایزدیان آن را قبول ندارند. این رساله در سال ۱۹۷۵م به اهتمام عدوانی و نعمه در بغداد چاپ شده است (همان: ۳۸-۳۹).
بهتازگی دو تن از نویسندگان عرب کـتابهایی را بـه شـیخ عدی نسبت دادهاند؛ اما نـظر هـر کـدام با دیگری متفاوت است. محمد الناصر صدیقی میگوید شیخ عدی شش کتاب دارد به نامهای رساله فی العقائد، قصیده للشیخ عدی، وصـایا، رسـاله فـی آداب النفس، اُخری فی وصایاه للخلیفه، و وصایاهُ لمرید قـاید (صـدیقی، ۲۰۰۸: ۲۰۶). اما حسو این
چهار کتاب را به او نسبت میدهد: عقیده الارثوذکس که حجیمترین کتاب اوست، کیف نصلح الروح، مواعظ للخلیفه، و مواعظ للشـیخ قـاید (حـسو، ۲۰۰۸: ۴۵). به نظر میرسد عدم دسترسی به کتابهای مذکور، علت این اخـتلاف است.
شیخ عدی در محرّم سال ۵۵۷ هجری در سن ۹۰ سالگی وفات یافت (ابناثیر، ۱۹۶۶: ۱۱/۲۸۹). مرقد او در روستای «لالش» در کردستان عراق قرار دارد. یاقوت حـموی کـه آن را «لیلش» مـینامد، میگوید لیلش روستایی از توابع شرقی موصل است که شیخ عدی بنمسافر شـافعی، شـیخ اکراد و امام آنان، به همراه فرزندانش اهل آنجا هستند (۱۹۰۶: ۷/۳۴۷). ابنمستوفی گوید این روستا «لالُش» نام دارد (۱۹۸۰: ۱/۱۱۴-۱۱۵) اما در کردی بـدان لالَش مـیگویند (شـرفکندی، ۱۹۹۷: ۴۱۲).۴۷
عبدالرحمن شرفکندی (ههژار) در سفری که به لالش داشته است، مزار شیخ عدی را چـنین تـوصیف مـیکند:
مرقد شیخ عدی درب بزرگ، چوبی و سفیدی دارد و بر دیوار آن مار سیاهی حک شده است. برای داخـل شـدن بـه آن باید از دالانی عبور کرد و سپس در سمت چپ دری قرار دارد که باید از این طریق به مـرقد وارد شـد. معلوم است که در اصل مسجد بوده چون هنوز محراب آن باقی مانده است. بـر قـبر شـیخ عدی که ایزدیان به او شیخ هادی میگویند صندوق چوبی بزرگی قرار دارد. آنان دور صندوق میگردند و آنـ را مـیبوسند. طبق گفتههای مردم ملک طاووس در شب خاصی از سال پایین میآید و از پشت پردهای با بـاباشیخ سـخن مـیگوید. وقتی نگاه کردم پرده قرمز رنگی را دیدم که آویزان بود، از فقیر شمو پرسیدم که باید آن را نیز زیارت کرد. گـفت نـه هیچ کس حق دست زدن به آن را ندارد. هنگام خروج از مرقد سعی کـردم آخـر از هـمه بیرون بروم تا آن را از نزدیک ببینم. با زیرکی خاصی آخر از همه از مرقد خارج شدم و در این حین مـخفیانه پرده را بـلند کـردم تا ببینم پشت آن چیست. با کمال تعجب دیدم که در آنجا تنها یک کـرسی قـرار دادهاند و نه هیچ چیز دیگر. بنا به گفته آنان بردن نفت به مرقد ممنوع است، چـون چـیز بدبو و کثیفی است؛ به همین دلیل برای روشنایی آنجا از روغن و فتیله استفاده مـیکنند. بـه باور آنان قبر شیخ عدی به سـیاره زهـره و قـبر شیخ ابوالقاسم و شیخ شرفالدین به ماه رفـتهاند (هـمو، ۱۹۹۷: ۴۱۳-۴۲۰).
گویند بر سنگ قبر وی چنین نوشتهاند: «بسم الله الرحمن الرحیم خالق السماء و الارض، إخـفض هـذا المنزل محل شیخ العدی الحـکاری، شـیخ الیزیدیه»؛ به نـام خـداوند بـخشنده مهربان خالق زمین و آسمان، سر فـرود آر کـه اینجا مرقد شیخ عدی حکاری شیخ یزیدیه است (مشکور، ۱۳۶۸: ۴۷۳).
به دلیل دشمنی مـخالفان ایـزدیه، مقبره شیخ عدی چندین بار و هـر بار به بهانهای مـورد تـعرض قرار گرفته است. در سال ۶۵۲ هـجری مـیان ایزدیان و بدرالدین لؤلؤ، حاکم موصل، جنگ سختی درگرفت. بدرالدین از خاندان عدویه متنفر بود به هـمین دلیل مـالیاتهای سنگین بر آنان تحمیل کـرد. آنـان نـیز از این کار به سـتوه آمـدند و وارد جنگ با بدرالدین شـدند. نـتیجه آن فرار عدهای از ایزدیان و کشتهشدن عدهای دیگر بود. ولی بدرالدین به این قانع نشد. او قبر شـیخ عـدی را نبش کرد و استخوانهای او را درآورد و آتش زد. در سال ۱۳۱۰ هـجری نـیز عبدالحمید خـلیفه عـثمانی بـه دلیل سرپیچی ایزدیان از رفتن به خـدمت نظام وظیفه، سپاهی را برای جنگ با آنان فرستاد. در این جنگ بود که شیخ امین افندی مـقبره شـیخ عدی را به مدرسهای تبدیل کرد کـه عـدهای از کـردها در آنـجا درس مـیخواندند؛ ولی این مدرسه در سال ۱۳۲۲ مـنحل شـد (حسنی، ۱۳۴۱: ۳۷-۳۸).
مسیحیان نیز روایتهای مختلفی درباره مقبره او نقل کردهاند و اکثر آنان بر آن بودهاند که زاویه مـحل دفـن وی دیری بـوده که توسط او تصرف شده و در آن اقامت نموده اسـت. یکـی از این روایتـها، مـنظومهای اسـت از یشـوعیاب که معروف به ابنمقدم است و در قرن پانزدهم میلادی مطران اربیل بوده است. او در این منظومه مدعی میشود مقبره شیخ عدی دیری بود که توسط پیروان وی غصب شد. روایت دوم مربوط بـه راهبی است به نام رامیشوع شایب که در سال ۸۵۵ هجری۴۸ به زبان آرامی آن را نوشته است. به نظر او مرقد شیخ عدی، در سابق دیری بوده است که دو نفر راهب به نام ماریوحنا و ایشوع صـبران در قـرن هفتم میلادی آن را تأسیس و بنا کرده بودند. رهبانان و مسیحیان متعددی در این دیر بودند. اوقاف این دیر به حدود سی روستا میرسید و هزار و پانصد میش، دویست گوسفند و تعداد زیادی شتر و گاو هم داشت. راهبان، چوپانی این حـیوانات را بـه خانواده شیخ عدی دادند. در آن موقع عدی کودک بود. زمانی که عدی بزرگ شد و با دختر یکی از بزرگان ازدواج کرد، کمکم جایگاهش
نزد رئیس دیر بالا رفت تا آنـجا که رئیس دیر اداره دیر و نـظارت بر املاک آن را به عـدی سـپرد. راهبان هر سال برای حج به بیتالمقدس میرفتند و اداره کامل دیر را به عدی میسپردند. در سال ۶۱۶ هجری یکی از رؤسای دیر با عدی اختلاف پیدا کرد و به همین دلیل مسئولیتها و مقام عـدی کاهـش یافت. در همان سال، زمـانی کـه راهبان به بیتالمقدس رفته بودند عدی به همراه یارانش به دیر حمله برد و هر کس را که در آن بود کشت و خود در دیر اقامت گزید. هنگام بازگشت راهبان، رئیس دیر برای بازپسگیری آن از در صلح وارد شد اما نتیجهای نـگرفت؛ از اینـرو، به امیر مغول در ایران شکایت برد و از او کمک خواست. امیر مغول نیز برای کمک به او، سپاهی را راهی اربیل کرد. در این نبرد، شیخ عدی دستگیر و به مراغه نزد امیر مغول فرستاده شد. خان مغول پس از مـحاکمه، دسـتور اعدام او را صـادر کرد. با اعدام او، جنگ شدیدی میان مغولان و پیروان عدی درگرفت. این جنگ ۳۹ سال طول کشید و با مرگ رئیس دیر در ایران، جنگ پایان یافت. در هـنگام پادشاهی تکودار، پادشاه مسلمان مغول، پیروان عدی به دیر برگشتند و تا به امـروز دیر در دسـت آنـان باقی مانده است (تونجی، ۱۳۸۰: ۵۴-۵۷).
درستی این دو روایت بسیار جای بحث دارد. در گزارش دوم، اشتباهات تاریخی فاحشی وجود دارند. نویسنده این رساله خـطّی در سـال ۸۵۵ میلادی، برابر با قرن سوم هجری، است در حالی که از شیخ عدی و مغولان در قـرن هـفتم هـجری سخن میگوید. اگر خوشبینانه به این مسئله نگاه کنیم باید آن را اشتباه مترجم متن اصلی بدانیم کـه به احتمال ۸۵۵ هجری قمری را به اشتباه میلادی ترجمه کرده است. شخصی که در اینـجا شیخ عدی معرفی شـده چـوپانی است خونریز و ظالم که در حدود سال ۶۱۶ هجری در مراغه کشته شده است، در حالی که مورخان و تاریخنگاران شیخ عدی را عارفی پارسا میدانند که دوره کودکی را در لبنان و جوانی را در بغداد به سر برده است و اصلاً ازدواج نـنموده و در سال ۵۵۷ هجری در لالش وفات یافته است. بهاحتمال دو نفر با نام شیخ عدی وجود داشتهاند، یکی شیخ عدی کُرد و دیگری شیخ عدی عرب، که مؤلفان و مورخان این دو را با هم اشتباه گرفتهاند و یکی دانستهاند. این روایت بـا اشـکالات جدّیتری نیز روبهرو است. یکی از مواردی که در این نسخه خطی آمده
و با تاریخ همخوانی ندارد ورود مغولان به ایران و استقرار در غرب در سال ۶۱۶ هجری است. نکته دیگری که شایان یادآوری است جنگ مغولان با ایزدیان اسـت کـه طبق این روایت، ۳۹ سال طول کشیده است. بدیهی است چنین ادعایی دور از انتظار است؛ زیرا مغولان در عرض چند سال تمام ایران را با آن سپاه عظیم به زانو درآوردند چطور امکان دارد جنگ آنان با یک قوم کـوچک ۳۹ سـال طول بکشد.
لازم به ذکـر است مقبره لالش انتهایی مخروطی شکل دارد که تداعیکننده گنبدهای کلیساهای ارامنه است. ظاهر امر چنین است که مسیحیان نسطوری زمانی در آنجا مکان مقدسی داشتهاند (راسل، ۱۳۸۲: ۳۳۳-۳۳۴). اگـر این مـسئله را بـپذیریم، آنگاه این پرسش مطرح مـیشود که چـطور امـکان دارد شیخ عدی از روستایی در لبنان به لالش بیاید و عمارت مسیحیان را تصاحب کند سپس خویشان و نزدیکان خود را بدانجا فراخواند و بعد از مرگش آنان را به جـانشینی خـود انـتخاب کند؟ برای پاسخ به آن چند احتمال وجود دارد:
۱٫ شاید شـیخ عـدی اصلاً از لبنان نیامده، بلکه ساکن همین منطقه یعنی لالش بوده است.
۲٫ بر فرض اگر شیخ عدی از لبنان آمده باشد پس بـاید کـردها بـه او شیخ عدی عربی یا لبنانی بگویند. رامیشوع شایب میگوید شیخ عـدی همراه پدر و مادرش اهل لالش هستند و از لبنان به این منطقه نیامدهاند؛ پدرش از قبیله تیراهیه و مادرش یک ایزدی از کوههای زوزان است.
۳٫ احتمال دارد منظور از شیخ عـدی در این روایات شـیخ عـدی بنابوالبرکات یکی از جانشینان عدی بنمسافر باشد که به او اشاره خواهیم کـرد.
نـسطوریانِ محلی نیز دیدگاه جالبی درباره شیخ عدی دارند. آنان معتقدند او فرستادهای مسیحی و افسانهای بود که در خـاورمیانه بـرای دیانـت ایزدی آمده بود. سیوفی (Siouffi)، نایب کنسول فرانسه در موصل، نظر دیگری در مورد شیخ عـدی داشـت. بـه اعتقاد او شیخ عدی ایزدی در واقع یک شخصیت تاریخی و در عین حال مسلمان بود. او خود را بهعنوان صوفی مـورد احـترام، عـدی بنمسافر، شناساند (Kreyenbroek, ۱۹۹۵: ۵).
جانشینان شیخ عدی
ابوالبرکات صخر
بعد از مرگ شیخ عدی، به جهت احـترام فـراوانی که برای او قائل بودند و نیز محوریبودن وی در آیین ایزدی، پیروانش درصدد جانشینی خانواده او برآمدند تا غـم از دسـت دادنـ رهبرشان را فراموش کنند. شیخ عدی بنمسافر ازدواج نکرده بود و در نتیجه فرزندی هم نداشت؛ لذا برادرزاده وی ابـوالبرکات صـخر بنصخر بنمسافر به وصیت عمویش رهبری ایزدیان را بعد از وفات وی عهدهدار شد (سعید سمو، ۲۰۰۱: ۴۸). وی در روسـتای بـیتفار واقـع در بعلبک لبنان به دنیا آمده بود. بعد از آمدن به حکاری با یکی از دختران قبایل کـرد در روسـتای «زوق البوریه» ازدواج کرد. ابوالبرکات همانند عمویش به تربیت مریدان پرداخت و مجالس ذکـر تـشکیل داد. وی از بـزرگترین مشایخ عراق و عارفی صاحب کرامت بود. او در لالش در زاویه شیخ عدی وفات یافت و در نزدیکی قبر شیخ عدی بـه خـاک سـپرده شد (صدیقی، ۲۰۰۸: ۲۱۸-۲۱۹). وی مسلمانی زاهد و متقی و مخالف هرگونه بدعت و افراط بود (Kreyenbroek, 1995: 30). در زمان رهـبری او، اینـ فرقه عموماً به عدویه شناخته میشد و مریدان جدیدی وارد این طریقت شدند (Guest, 1993: 18-19). البته خود ایزدیان معتقدند اولین جانشین شیخ عـدی بـرادر وی صخر بنمسافر است. او به لالش نیامد؛ بلکه از روستای خود، بیتفار، آنان را هـدایت و رهـبری میکرد (تونجی، ۱۳۸۰: ۳۹-۴۰).
عدی بنابوالبرکات
ابوالفرج عبدالرحمن بـننجم بـنعبدالوهاب حـنبلی گوید از شیخ عدی بنابوالبرکات پرسیدم چه وقـت مـتولد شدی؟ گفت ده روز بعد از مرگ شیخ عدی بنمسافر به دنیا آمدم؛ اما پسرش، ابومحمد حـسن بـنعدی، میگوید پدرم در سال ۵۵۵ هجری در لالش به دنـیا آمـد (ابنمستوفی، ۱۹۸۰: ۱/۱۱۶) طـبق روایتـی دیگـر، او در منطقه حکاری به دنیا آمد و چـون از مـادری کُرد زاده شده بود زبان کردی را یاد گرفت؛ به همین جهت به او عدی کـُرد مـیگویند (صدیقی، ۲۰۰۸: ۳۲۴). او نزد پدرش تحصیل کرد و همانند وی مـردی باتقوا و پارسا بود (سـعید سـمو، ۲۰۰۱: ۴۹)؛ بهگونهای که ابنمستوفی او را ابوالفضائل مـیخواند و نـقل میکند هنگامی که او وارد اربیل شد مردم از هر طبقهای، بهخصوص
طبقه مفلسان و مسکینان، دور او جـمع شـدند (ابنمستوفی، ۱۹۸۰: ۱/۱۱۶). او تربیت بر مریدان هـمت گـماشت، بـدین سبب به او ابـوالمفاخر نـیز میگفتند (صدیقی، ۲۰۰۸: ۲۲۴). او همچنین بـه دلیل عـشق فراوانش به زیارت، مشهور شد و بهعنوان «پدر خیرخواهی» شناخته شد (Guest, 1993: 19). وی در ماه ذیالحجّه سال ۶۲۵ هجری در هنگـام سـفر مـکّـه وفات یافت (ابنمستوفی، ۱۹۸۰: ۱/۱۱۶).
به نظر مـیرسد مـعمای حمله بـه دیر مـسیحیان را بـاید در این برهه از تاریخ ایزدیان یافت. عـدی بنابوالبرکات که بعداً به عدی ثانی مشهور شد شخصی بود که ایزدیان اعتقاد بسیاری به او داشـتند. بـه احتمال زیاد او بود که به صومعه یوحـنا و ایشـوع حـمله کـرد (بـسیاری از محققان مرقد شـیخ عـدی در لالش را محل این صومعه میدانند). ادعا میشود راهبان نجاتیافته از این حمله، به امیر مغول، کسی که عدی ثـانی را در سـال ۶۴۱ هـجری۴۹ اعدام کرد، پناه بردند و از او کمک خواستند. بـر حـسب این گـزارش او پشـیمانی بـیهودهای از خـود نشان داد و اظهار کرد که توانایی کنترل کردهای تیراهیه را نداشته است و آنان را مقصر دانست. تمام این اطلاعات از یک منبع سرچشمه میگیرند و آن سند مکتوبی است که رامیشوع، راهب نسطوری آن را در سـال ۸۷۲ هجری نوشته است. این منبع، تسخیر صومعه را به عدی بنمسافر نسبت میدهد؛ اما بعداً منبع دیگری ــ که ارزش آن مورد تردید است ــ تسخـیر صومعه را در سـال ۶۴۱ هجری میداند، درحالیکـه عدی بنمسافر در سال ۵۸۰ یا ۵۸۲ هجری وفـات یافـت؛ از اینرو، محققان نتیجه گرفتهاند که تسخیر صومعه توسط عدی ثانی صورت گرفته است (Kreyenbroek, 1995: 30-31).
شیخ حسن بنعدی ثانی و جانشینانش
شیخ ابومحمد حسن بنعدی بنابوالبرکات بنصخر بنمسافر در سال ۵۹۲ هجری در روستای لالشـ بـه دنیا آمد و در رمضان سال ۶۲۷ هجری وارد اربیل شد (ابنمستوفی، ۱۹۸۰: ۱/۱۱۶-۱۱۷). هرچند به تاجالعارفین مشهور بود اما انحرافات و فساد در آیین ایزدی از دوره او شروع شدند (سعید سمو، ۲۰۰۱: ۴۲). پیروانش او را بسیار گـرامی مـیداشتند و برای او احترام زیادی قائل بودند؛ بـهگونهای کـه روزی واعظی بر شیخ حسن وارد شد و او را وعظ نمود تا اینکه دل حسن مشوش گشت و به گریه افتاد و
سپس بیهوش شد، اکراد ایزدی واعظ را گرفتند و به قتل رسـاندند. شـیخ حسن هنگامی که بـه هـوش آمد و او را غرقه در خون دید. از علت آن پرسید. آنان نیز گفتند: چنین سگی چطور جرئت کرده است شیخ ما را ناراحت کند؛ به همین دلیل او را کشتیم. شیخ حسن نیز برای حفظ حرمتش چیزی نگفت و دم فـروبست (حـنبلی، بیتا: ۵ /۲۲۹). نفوذ او در میان پیروانش به حدی بود که بدرالدین لؤلؤ، حاکم موصل، از او ترسید و به او سوءظن پیدا کرد. لذا در سال ۶۵۲ هجری جنگ سختی را با اصحاب شیخ عدی بنمسافر به راه انداخت. وی برای مقابله با اکـراد عـدویه سپاهی را راهـی منطقه حکاری نمود و همانگونه که پیش از این اشاره شد بسیاری از آنان را کشت و دستور داد اعضای بدن امیر آنـان یعنی شیخ حسن را از دروازه موصل آویزان کنند. سپس مرقد شیخ عدی را نبش کـرد و اسـتخوانهایش را سـوزاند (ابنفوطی، بیتا: ۲۷۱-۲۷۲). در میان ایزدیان عدهای هستند که به بازگشت شیخ حسن معتقدند و بر آناند که او نمرده است. بـه هـمین دلیل هدایایی را جمعآوری میکنند تا در هنگام بازگشت وی به او تقدیم نمایند (Kreyenbroek, 1995: 31-۳۳). او صاحب تصانیف و اشعار زیادی اسـت. از کـتابهای او مـیتوان به سه کتاب الجلوه لارباب الخلوه، محک الایمان و هدیه الاصحاب اشاره کرد (مدرس، ۱۳۶۹: ۱۲۱).
در زمان جـانشینان شیخ حسن، دخالت مغول مهمترین مسئله در منطقه بود؛ در نتیجه، این جانشینان بیش از آنکه رهـبر دینی و معنوی باشند بـیشتر بـه رهبر نظامی و سیاسی شباهت داشتند. پسر شیخ حسن یعنی شرفالدین ــ که احتمالاً در سال ۶۴۴ هجری جانشین پدرش شد ــ با عزالدین، سلطان سلجوقی، در مقابل مغول متحد شد و در جنگ با مغولها، در سال ۶۷۷-۶۷۸ هجری کشته شـد. زینالدین، دیگر پسر شیخ حسن، جانشینی را به نفع عمویش، یعنی فخرالدین، ترک نمود؛ با یک زن مغول ازدواج کرده بود و ظاهراً روابط دوستانهای با مغولان داشت. فخرالدین در سال ۶۹۵ هجری مجبور شد با شورشی کـه تـوسط برادرش شمسالدین برپا شده بود مقابله کند و او را به سوریه فراری دهد. به دلایل نامعلومی خود فخرالدین نیز به مصر فرار کرد. اما در مورد رهبران بعدی جامعه عدویه اطلاعی در دست نیست. پسـر زینـالدین، یعنی شرفالدین، که گهگاهی در سنت ایزدی از او نام میبرند ابتدا در دمشق ساکن شد و در آنجا تحت حمایت سلسله عدویه زندگی شاهانهای تشکیل داد. این وضع ادامه داشت تا اینکه پس
از مدتی از این سبک زندگی پر زرق و بـرق تـوبه کرد و به قاهره رفت. در آنجا مرکز صوفیانهای تشکیل داد و در سال ۱۲۹۷م / ۶۷۶ هجری در همانجا درگذشت (Kreyenbroek, ۱۹۹۵: ۳۳-۳۴).
فرجام سخن
عدی بنمسافر عارفی است که در برههای از تاریخ آیین ایزدی وارد آن شده و به نوعی آن را به طریقهای عـرفانی، کـه رابـطه مرید و مرادی بر آن حـاکم اسـت، تـبدیل نموده است. بعد از وی نیز جانشینانش این رویه را ادامه دادهاند. جانشینان شیخ عدی همانند خود او پارسا و باتقوا بودهاند، اما یکی از جـانشینان وی یـعنی شـیخ حسن سبب گمراهی ایزدیان شد و موجب گردید تـا دیـن جدیدی در شمال عراق پا به عرصه ظهور نهد. شیخ عدی و جانشینانش در میان کردهای ایزدی تأثیر و نفوذ زیادی داشتند بهحدی کـه حـاکمان شـمال عراق، از بیم خطر آنان، گاه و بیگاه به آنان حمله و قـلعوقمعشان مینمودند. این دشمنیها امروزه نیز میان ایزدیان و مسلمانان وجود دارند.
کتابنامه
آساطوریان، گارنیک (۱۳۷۶)، معتقدات یزیدیان، ترجمه ماریا آیوازیان، یاد بـهار، تـهران: آگـه.
ابناثیر، عزالدین ابیالحسن علی بنابیالکرم (۱۹۶۶)، الکامل فی التاریخ، بیروت: دارصادر.
ابـنخلکان، ابـیالعباس شمسالدین احمد بنمحمد بنابیالبرکات (بیتا)، وفیات الاعیان و أنباء أبناء الزمان، بیروت: دارالثقافه.
ابنفوطی، ابیالفتح عبدالرزاق (بـیتا)، الحـوادث الجـامعه و التجارب النافعه فی المائه السابعه، بغداد: المکتبه العربیه.
ابنمستوفی، شرفالدین ابیالبرکات المـبارک بـناحمد (۱۹۸۰)، تـاریخ اربل، عراق: منشورات وزاره الثقافه و الاعلام.
اوشیدری، جهانگیر (۱۳۸۳)، دانشنامه مزدیسنا، ویراسته فریدون فاطمی و شمس لنـگرودی، تـهران: نـشر مرکز.
تونجی، محمد (۱۳۸۰)، یزیدیان یا شیطانپرستان، ترجمه احسان مقدس، تهران: عطایی.
حسندوست، محمد (۱۳۸۳)، فرهنگ ریشهشناختی زبـان فـارسی، زیرنظر بهمن سرکاراتی، تهران: نشر آثار.
حسنی، عبدالرزاق (۱۳۴۱)، یزیدیها و شیطانپرستها، ترجمه جعفر غـضبان، [بـیجا:] عـطایی.
حسو، عبدالناصر (۲۰۰۸)، الیزیدیه و فلسفه الدائره، دمشق: التکوین.
حموی، شهابالدین ابیعبدالله یاقوت بنعبدالله (۱۹۰۶)، معجم البلدان، قاهره: سـعاده.
حـنبلی، ابیالفلاح عبدالحی بنالعماد (بیتا)، شذرات الذهب فی اخبار مَن ذهب، بیروت: المکتب التـجاری للطـباعه و النـشر و التوزیع.
راسل، جیمز آر (۱۳۸۲)، «یزیدیها»، ترجمه منیژه مشیری مقدم، چیستا، ش ۲۰۵٫
روحانی، بابا مردوخ (۱۳۶۴)، تاریخ مشاهیر کـرد «عـرفا، علما، ادبا، شعرا»، تهران: سروش.
سعید سمو، آزاد (۲۰۰۱)، الیزیدیه من خلال نصوصها المقدسه، بـیروت: المـکتب الاسـلامی.
سلطانی، محمدعلی (۱۳۸۵)، نقش کردها در پاسداری از فرهنگ و تمدن ایرانی، تهران: مرکز چاپ و انتشارات امور خارجه.
شـرفکندی، عـبدالرحمن (هـهژار) (۱۹۹۷)، چیشتی مجیور، پاریس: [بینا].
صدیقی، محمد الناصر (۲۰۰۸)، تاریخ الیزیدیه، سوریه ـ اللاذقیه: دار الحوار للنشر و التـوزیع.
صـفیزاده، فاروق (۱۳۸۵)، ادیان باستانی ایران، تهران: نشر اوحدی.
غنی، قاسم (۱۳۷۵)، تاریخ تصوف در اسلام و تطورات و تحولات مختلفه آن، تهران: زوّار.
قاضی سـعیدی، کـیومرث (بیتا)، «مدخلی بر دین ازدایی (یزیدی، ایزدی، یزدی، عدوی و …)»، چیستا، ش ۱۵۸ و ۱۵۹٫
کرینبروک، فیلیپ (۱۳۸۲)، «سه نحله یزیدی، اهل حق و عـلوی در کـردستان»، ترجمه مصطفی دهقان، معارف، ش ۶۰٫
مدرّس، عبدالکریم (۱۳۶۹)، دانـشمندان کـُرد در خـدمت علم و دین، تهران: اطلاعات.
مردوخ، محمد (۱۳۵۱)، تاریخ کـرد و کـردستان، [بیجا:] کتابفروشی غریقی.
مشکور، محمدجواد (۱۳۶۸)، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد: بنیاد پژوهشهای اسلامی آسـتان قـدس رضوی.
نیکیتین، واسیلی (۱۳۶۶)، کرد و کـردستان، تـرجمه محمد قـاضی، تـهران: نـیلوفر.
یافعی، ابومحمد عبدالله بنعلی بنسلیمان (۱۹۷۰)، مـرآﮤ الجـنان و عبرﮤ الیقضان، بیروت: مؤسسه الاعلمی للمطبوعات.
Guest, John S. (1993), Survival among the Kurds: A History of the Yezidis, London: Kegan Paul International.
Kreyenbroek, Philip G. (1995), Yezidism: It’s Background, Observances and Textual tradition, Lewiston & New York: The Edwin Mellen Press.
- احتمالاً منظور از حسن سلطان، شیخ حـسن یـکی از جانشینان عدی بنمسافر است که در مـورد وی صحبت خواهیم کرد.
- سـعید سـمو آن را چنین ترجمه کرده است: «اُقسم بـالکرسی الذی سـکن علیه یزید تعالی بدون امر الله و الشیخ عدی و الملک شیخ حسن لاتخرج روح احد من جـسده» (۲۰۰۱: ۱۷۸-۱۷۹)
- عـدهای گفتهاند لالش کلمهای است کُردی مـرکب از «لا» بـه مـعنای نزد و مکان و «لهـش» بـه معنای جسد و جسم؛ از این حـیث کـه جسد شیخ عدی و جمعی از اولیا در آنجا قرار دارد. همچنین به معنای سکون و سکوت نیز آمده اسـت؛ چـون مکان مقدسی است، پس لازم است زوّار و حـجّاج سـکوت را رعایت کـنند. امـا نـظر دیگری وجود دارد که مـخالف نظرات پیشین است. خود ایزدیان میگویند لالش به معنای «هیفین»، یعنی خمیر، است. خمیر به مـعنای سـرّ حیاتِ منابع آبی جوشانی است کـه از این کـوه (لالش) سـرچشمه مـیگیرند و حـیات و سرسبزی را برای زمـین کـه خمیر، نان و لبنیات از آن پیدا میشوند و اساس حیات انسان است به ارمغان میآورد (صدیقی، ۲۰۰۸: ۳۵۲-۳۵۳).
- به نظر میرسد تـاریخ دقـیق نـگارش این رساله سال ۸۷۲ هجری باشد؛ چراکه منبع مـعتبرتر یعـنی کتـاب Yezidism: It’s Background, Observances and Textual tradition تـاریخ آنـ را ۸۷۲ هـجری ذکر کرده است.
- به دلیل نامشخص بودن تاریخ آیین ایزدی منابع مختلف تاریخهای متفاوتی را در مورد وفات و ولادت اشخاص، تاریخ نگارش کتب و در کل تاریخ آیین ایزدی مطرح کردهاند. در این مورد نیز هرچند کرینبروک تاریخ وفات وی را ۶۴۱ هجری میداند، امـا کتاب تاریخ اربل ابنمستوفی ــ که مربوط به قرن هشتم هجری و نسبتاً معتبرتر است ــ آن را ۶۲۵ هجری ذکر کرده است و بهاحتمال این تاریخ (یعنی ۶۲۵ هجری) دقیقتر باشد.
پایان مقاله