بایستههای شبههپژوهی(۱۲ص)

نویسنده : محمدرضا کدخدایی
مقدمه :
قَالَ أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ «علیهالسلام» : «الْکُفْرُ عَلَى أَرْبَعِ دَعَائِمَ عَلَى الْفِسْقِ وَالْعُتُوِّ وَالشَّکِّ وَالشُّبْهَهِ»[۱] گناهکاری، سرکشی، شک و شبهه، چهار زیربنای کفر هستند.
امیرالمومنین علی«علیهالسلام» در تبیین کفر، شبهه را یکی از ارکان و زیرساختهای آن معرفی کردهاند. اگر هدف نهایی خلقت را تشریع دین، ارسال رسل، انزال کتب، نصب اولیاء و اوصیاء و همچنین، رسالت عالمان دینی به عنوان جانشینان پیامبران و امامان را هدایت انسان به جایگاه امن و مطمئن جانشینی خداوند متعال در پرتو «عبودیت الهی» بدانیم،[۲] و باور داشته باشیم که این مهم جز با ایمان و عمل صالح محقق نخواهد شد،[۳] یکی از مهمترین عوامل عدم تحقق ایمان و فساد آن و موانع شکلگیری عمل صالح، «شبهه» است. از این رو زمینهساز کفر عملی و نظری خواهد بود.
خداوند متعال در آیات ۱۰۹ و ۱۱۰ سوره توبه به زمینههای شکلگیری مسجد ضرار اشاره کرده و وجود شک و شبهه را به عنوان دلیل بنای پایههای کفر (مسجد ضرار) معرفی میکند، که همین بنیان نیز دلیل استدامه شک و شبهه در دل منافقان و کافران بوده است. در مقابل این جریان بیریشه و نامبارک، جریانی است که بر تقوا استوار است و مهمترین مشخصه آن ازالهی شبهه و شک و ایجاد زمینهی بندگی و اطاعت الهی است. [۴]
«أَفَمَنْ أَسَّسَ بُنْیَانَهُ عَلىَ تَقْوَى مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوَانٍ خَیرٌْ أَم مَّنْ أَسَّسَ بُنْیَانَهُ عَلىَ شَفَا جُرُفٍ هَارٍ فَانهَْارَ بِهِ فىِ نَارِ جَهَنَّمَ وَ اللَّهُ لَا یهَْدِى الْقَوْمَ الظَّلِمِینَ*لَا یَزَالُ بُنْیَانُهُمُ الَّذِى بَنَوْاْ رِیبَهً فىِ قُلُوبِهِمْ إِلَّا أَن تَقَطَّعَ قُلُوبُهُمْ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیم» آیا کسى که مسجدى به نیت تقوا برپا کرده و رضاى حق را میجوید بهتر است یا کسى که بنایی بر لبه پرتگاه دوزخ بنا نهاده که عاقبت، او را به آتش دوزخ درافکند؟! و خدا هرگز ستمکاران را هدایت نخواهد فرمود؛ (امّا) این بنایى را که آنان ساختند، همواره به صورت وسیلهی شک و تردید در دلهایشان باقى مىماند؛ مگر اینکه دلهایشان پاره پاره شود (و بمیرند و گرنه هرگز از دل آنان بیرون نمىرود) و خداوند دانا و حکیم است.[۵]
بدون شک حوزههای علمیه نهادی برای تحقیق، آموزش، تبلیغ و گسترش دین و تبیین راه هدایت به «تقوا» و «رضوان الهی» است و در این مسیر، مانعی خطرناکتر از شبهه و شبههافکنی فراروی اهداف این «بنیان الهی» نیست. شبهه و شبههافکنی، بنیان کفر و نفاقی را به پا میدارد که در تار و پود «قلب» و شخصیت انسان ریشه میدواند و هرگز با ایمان، عمل صالح و هدایت الهی سازگاری ندارد.( لَا یَزَالُ بُنْیَانُهُمُ الَّذِى بَنَوْاْ رِیبَهً فىِ قُلُوبِهِمْ إِلَّا أَن تَقَطَّعَ قُلُوبُهُمْ). بر این اساس یکی از مهمترین کارویژههای حوزهی علمیه، تلاش تخصصی و علمی در جهت شناخت شبهات به همراه روشهای علمی مقابله با آن است.
مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات، به عنوان یکی از ارکان اساسی حوزهی علمیه، وظیفهدار این امر خطیر و مهم است.
واکنش مناسب به شبهات، متوقف بر شناختی دقیق از ماهیت، ارکان، اهداف و راهبردهای شبههافکنی است. به تعبیر علاّمه سیدشرفالدّین «لاینتشر الهدی الاّ مِن حیثُ انتشر الضّلال» هدایت به جز از همان راهی که گمراهی گسترش یافته است منتشر نمیشود.گونهشناسی شبهات، آشنایی با انگیزهها و مکانیسمهای ایجاد شبهه، قالبهای شبههافکنی و از همه مهمتر، نگرشسازی، راهبردسازی و ارائهی راهکار برای مقابله با شبهات در حوزههای مختلف علوم دینی از یک سو و شناخت جریانها، شخصیتها و مراکز شبههافکن از سوی دیگر، از مهمترین مباحث قابل طرح در موضوع شبههپژوهی است. نوشتار حاضر، فارغ از بحثهای مفصل و دقیقی که در این زمینه وجود دارد به برخی از مهمترین بایستههای شبههپژوهی و صورتبندی مباحث آن اشاره دارد. ارائهی مباحث علمی و کاربردی در این رابطه در قالب سه بخش قابل طرح است. بخش اول بر شبهه متمرکز میشود. اهمیت، ماهیت، ارکان، نتایج و آثار شبهه و آشنایی با مکانیسمهای طرح شبهه از مهمترین مباحث مطرح در این بخش است. بخش دوم که اصلیترین و کاربردیترین مباحث شبههپژوهی را به خود اختصاص میدهد، مربوط به نحوهی واکنش صحیح نسبت به شبهات است. نگرشسازی، راهبردسازی و ارائهی راهکارهای لازم برای مقابله با این پدیده نامبارک در بخش دوم مباحث شبههپژوهی ارائه خواهد شد. در نهایت، آشنایی با مراکز شبههافکن، منبعشناسی و آشنایی با برخی از مدلهای القاء شبهه و تکنیکها و ابزارهای نوین در این زمینه، عرضه خواهد شد.
«اللهم أَزِلْ عَنّی کُلّ شَکٍّ وَشُبْهَهٍ وَاجْعَلْ لِی فِی الْحَقّ طَرِیقاً مِنْ کُلّ رَحْمَهٍ».[۶]
ماهیت شبهه و لزوم تفکیک آن از سؤال:
قال علی علیه السلام: «إِنَّمَا سُمِّیَتِ الشُّبْهَهُ شُبْهَهً لِأَنَّهَا تُشْبِهُ الْحَقَّ وَأَمَّا أَوْلِیَاءُ اللَّهِ فَضِیَاؤُهُمْ فِیهَا الْیَقِینُ وَدَلِیلُهُمْ سَمْتُ الْهُدَى وَأَمَّا أَعْدَاءُ اللَّهِ فَدُعَاؤُهُمْ فِیهَا الضَّلَالُ وَدَلِیلُهُمُ الْعَمَى»[۷] شبهه را براى این شبهه نامیدند که به حق شباهت دارد؛ امّا نور هدایتبخش دوستان خدا در شبهات، یقین است و راهنماى آنان مسیر هدایت الهى است؛ امّا دشمنان خدا، دعوت کنندهی آنان در شبهات، گمراهى است و راهنماى آنان کورى است».
در بیان علوی، وجه نامگذاری شبهه از آن جهت است که باطل با پوشیدن لباس حق (تَلَبُّسِ الْحَقِّ بِالْبَاطِلِ)[۸] خود را شبیه حق جلوه داده و باعث شک و تردید میشود.
شبهه، از نظر ماهیت، کیفیتی نفسانی است که در روح و نفس انسان پدیدار میگردد و اصطلاحا از مفاهیم غیرقابل مشاهده (subjective) است[۹]؛ لکن به مصادیق عینی و قابل مشاهده (objective) به لحاظ عوامل ایجاد کنندهی آن، قابل ارجاع است. روایت علوی نیز به تبیین مفهوم شبهه بر اساس عوامل ایجاد کنندهی آن مبادرت ورزیده است. کاربرد شبهه در این مقاله بیشتر بر مفهوم آبژکتیو متمرکز میشود که نوعا و غالبا به شکلگیری شبهه به مفهوم سابژکتیو در اکثر مردم منتهی میشود.[۱۰]
تعریف شبهه به لحاظ نتیجه نیز، نوعی تعریف پراگماتیک (pragmatic) خواهد بود[۱۱] که به سبب تحقیقپذیر بودن، مناسب مقام بحث ماست. شبهه بر اساس این معیار، هر آنچه موجب شک و تردید در اندیشه و عمل فرد یا جامعه گردد، انسان را در تشخیص حق یا باطل دچار انحراف سازد، موجب غفلت از حق و برداشت خلاف از واقع گشته و نتایج دیگری مثل فتنه، سرپوش گذاشتن بر واقعیات و… و نهایتا دینگریزی یا حتی دینستیزی فرد یا جامعه را نتیجه دهد، مشمول تعریف پراگماتیک شبهه است.
اگر علم را زیربنای ایمان و عمل صالح و همه خیرها،[۱۲] معیار ارزشگذاری بر افراد[۱۳] و سببساز عزت دنیا و رستگاری آخرت[۱۴] بدانیم، سؤال، گشایشگر آن[۱۵] و درمانگر جهل و نادانی است.[۱۶] اگر قلب را جایگاه قرار گرفتن نور ایمان و هدایت الهی بدانیم، سؤال، کلید آن است.[۱۷] این در حالی است که شبهه عامل شک و تردید، فاسد کنندهی علم و یقین،[۱۸] عامل منع از خیر،[۱۹] زمینهساز شرک، زیربنای کفر[۲۰]و عامل بیدینی[۲۱]است.
بر این اساس، سؤال در مورد گزارههای دینی، راه رهایی از هلاکت[۲۲] و در مقابل، شبهه در دین، از مهلکترین امور تلقی شده است.[۲۳] در بیان گزارههای دینی، به اوّلی ترغیب[۲۴] و در مورد دومی به شدت اخطار داده میشود. در روایتی از امام صادق علیه السلام یکی از مهمترین مصادیق «الرجس» (پلیدی) در قرآن کریم، شک و شبهه معرفی شده است.[۲۵]
البته شکل سؤال از ابتداییترین و مرسومترین روشهای طرح شبهه نیز هست؛ لکن همانگونه که اشاره شد، باید توجه داشت که هدف و انگیزهی اصلی سؤال و شبهه از اساس متفاوت است. سؤال برای بازکردن دریچهی علم و به منظور رسیدن به سکینهی قلبی و آرامش است[۲۶] در حالی که شبهه حاصلی جز تردید، جدا شدن از حق و «تقطیع و بیماری قلب» ندارد.
در مورد واکنش پیشوایان معصوم «علیهم السلام» به شبهه و پرسش، به دو نمونه اشاره میکنیم:
نمونهی اول: در بحبوحهی جنگ جمل که یکی از واکنشهای امام علی «علیهالسلام» به ناکثین شبههافکن بود،[۲۷] شخصی از امام سؤال اعتقادی در مورد توحید مطرح نمود و با عکس العمل شدید اطرافیان امام «علیهالسلام» روبهرو شد، امام «علیهالسلام» ضمن آرام کردن یارانش فرمودند: «دَعُوهُ فَإِنَّ الَّذِی یُرِیدُهُ الْأَعْرَابِیُّ هُوَ الَّذِی نُرِیدُهُ مِنَ الْقَوْمِ» رهایش کنید، چیزی که این پرسشگر اعرابی میخواهد، همان است که ما از این قوم (ناکثین شبههافکن) میخواهیم. سپس به تبیین پاسخ عرب بادیهنشین پرداختند.[۲۸] شبیه این واقعه در سیرهی پیامبر مکرم اسلام «صلی الله علیه وآله»، امیر المومنین«علیهالسلام» و دیگر ائمه معصوم «علیهم السلام» هم بارها روی داده است. این در حالی است که امامان معصوم «علیهم السلام»در مورد شبهه و شبههافکنی به شیوههای مختلف و گاه با شدت واکنش نشان میدادند. استعمال الفاظی مثل ویحک، ویلک، ثکلتک امک یا صدا زدن با نام مادر و… نمودی از واکنشهای شدید و هشداردهنده به شخص شبههکننده است. البته واکنش اصلاحگرانه و هدایتکننده نسبت به کسانی که در معرض شبهه قرار میگیرند همواره در این موارد مد نظر پیشوایان دینی بوده است.
نمونهی دوم: اختلاف بین امت بعد از وفات نبی مکرم اسلام «صلی الله علیه و آله»، امر مسلمی است که امیر المومنین«علیهالسلام» در موارد مختلف به آن اشاره کرده و یا به آسیبشناسی آن پرداختهاند، ولی وقتی همین مسأله از طرف عالم یهودی مطرح شد، حضرت در واکنشی تهاجمی فرمودند: «إِنَّمَا اخْتَلَفْنَا عَنْهُ لاَ فِیهِ وَلکِنَّکُمْ مَا جَفَّتْ أَرْجُلُکُمْ مِنَ الْبَحْرِ حَتَّى قُلْتُمْ لِنَبِیِّکُمْاجْعَلْ لَنَا إِلها کَمَا لَهُمْ آلِهَهٌ فَقَالَ إِنَّکُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ»[۲۹] ما درباره آنچه که از او رسیده اختلاف کردیم، نه در خود او، امّا شما یهودیان، هنوز پاهایتان پس از نجات از دریاى نیل خشک نشده بود که به پیامبرتان گفتید: «براى ما خدایى قرار ده، چنانکه بتپرستان خدایى دارند».
از این رو واکنش پیشوایان معصوم «علیهم السلام» در مواجهه با هر کدام از شبهه و سؤال، متفاوت بوده است. در حالی که حتی در بدترین شرایط و مقتضیات زمانی و مکانی از طرح سؤال استقبال میکردند، در مورد شبههافکنی با شکلهای مختلف، واکنش شدید، منفی و البته اصلاحگرانه نشان میدادند.[۳۰]
ارکان شبهه:
ارکان اصلی شکلگیری شبهه عبارتند از: شبههکننده، کسی که در معرض شبهه قرار میگیرد و ابزار و قالبهای طرح شبهه.
رکن اول: با توجه به آیات و روایات، کافران، منافقان، فاسقان، ظالمان یا کسانی که خود دچار شبهه و شک هستند، عمدتاً رکن اول را تشکیل میدهند. متأسفانه گاه به صورت ناخودآگاه، برخی فضلا و عالمان دینی نیز با بدسلیقگی در طرح مطالب دینی، یا بدون توجه به مخاطب و مقتضیات زمان و مکان، بهعنوان یکی از موثرترین و خطرناکترین عاملان طرح شبهه خواهند بود.[۳۱] امام صادق «علیهالسلام» دانشمندانی را که عامدانه مرتکب چنین رفتار خطرناکی شوند را ناصبی، فاسد و مضرترین افراد معرفی کرده و در توصیف آنان میفرمایند:[۳۲]
و گروهى از دانشمندان امت، ناصبیهای امت هستند که با فراگیری علوم ما نزد شیعیان ما وجهه و آبرو کسب میکنند (و با همان آبرویی که از علوم ما کسب کردهاند) ما را تنقیص میکنند. از نزد خودشان چندین برابر دروغ بر علوم صحیح ما میافزایند و به ما نسبت میدهند و متأسفانه شیعیان ما ناخواسته تسلیم آن میشوند و خود و دیگران را به گمراهی میکشند. این دانشمندان برای شیعیان ضعیف ما، از لشکر یزید بر حسین بن علىّ علیهما السلام و أصحاب آن حضرت، زیان بیشتری دارند؛ زیرا آنان روح و اموال را به غارت میبرند. این دانشمندان بدکار، ناصبیهای مذهب هستند که خود را در ظاهر به ما منتسب میکنند ولی در حقیقت از دشمنان ما هستند. شک و شبهه را بر شیعیان ترویج نموده و گمراهشان ساخته و مانع رسیدن آنان به مقصد حق میشوند. سپس فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «اشرار علماى امّتم، مردم را از من گمراه مىسازند، دزدان راههاى منتهى به ما میباشند، مخالفان و معارضان ما را با القاب ما توصیف میکنند و بر ایشان صلوات فرستند هر چند به لعن شایستهترند، چون ما را لعن میکنند».
رکن دوم: بر اساس توصیفی که امام حسن عسکری«علیهالسلام» نمودند، وضعیت رکن دوم شبهه، یعنی کسانی که در معرض شبهه قرار میگیرند نیز مشخص میشود. شیعیان و مسلمانان و هر انسان حقطلبی که قدرت تعمق در استدلالها و مباحث دینی را ندارند اصلیترین نقطه هدف شبهات هستند. در بخشی از روایت مذکور بعد از هشدار در مورد خطر و ضرر بسیار زیاد شبهات برای شیعیان، حضرت وعده داده است:
البتّه خداى تعالى از قلب هر کدام از عوام و ضعفاء شیعه دریابد که (در تبعیت ناخودآگاه از شبهات)، قصدى جز نگهدارى دین و احترام به اولیاء خدا ندارد، هرگز او را در دست افراد شبههافکن کافر رها نسازد؛ بلکه مؤمنى را برایش برانگیزد تا او را به راه صواب آگاه سازد، سپس خداوند توفیق قبول راه صواب را به او عطا کرده و با این کار خیر دنیا و آخرت را براى او جمع میکند و براى کسى که او را گمراه نموده لعن دنیا و عذاب آخرت را گرد میآورد.[۳۳]
در روایت دیگری وضعیت اشخاصی که در معرض شبهه قرار گرفتهاند به بیماری تشبیه شده است که مادامی که این شبهه وجود دارد، بیماری نیز استمرار خواهد یافت.[۳۴]
رکن سوم: قالب القاء شبهه، رکن سوم را شکل میدهد. شبهه ممکن است در قالبهای مختلف رفتاری، گفتاری، نوشتاری، هنری، ادبی و… ظاهر شود. حالات بدن (bodylanguag) نیز یکی از روشهای القاء شبهه یا کمک به القاء شبهه است. عزل و نصب یا استعفا و کنارهگیری، کاریکاتور، موسیقی، طنز، فیلم، شعر، رمان، همایش، مصاحبه، کتاب، مقاله و… از جمله مصادیق هرکدام از قالبهای القاء شبهه است.
توجه به این نکته لازم است که هیچ کدام از قالبهای شبهه با برچسب شبهه القاء نمیشود. شبهه با بهانههای مختلف و چه بسا با ظاهر خیرخواهانه و در لباس مقدس، نمایان میگردد. فرضیهی علمی، پرسش و پرسشگری، کشف حقیقت، مواجههی تحقیقی به جای پیروی تقلیدی، نقد عملکردها و اصلاح امور و… از جمله لباسهای به ظاهر فاخری است که گاهی به تن باطل پوشانده میشود[۳۵] تا حق و حقیقت به چالش کشیده شده و شبهه متولد گردد.
اهداف و نتایج شبهه:
اهداف نهایی و تبعی متعددی برای شبهه قابل ترسیم و تفکیک است که فساد ایمان و عمل صالح از نتایج مشترک همهی آنها است. از این رو همانگونه که قبلا اشاره کردیم در روایات زیادی، بیدینی، شرک، کفر نظری و عملی، نفاق، هلاکت انسان و… از اهداف نهایی شبهه معرفی شده است.
در ادامه به برخی از آثار و نتایج دیگر شبهه اشاره میکنیم:
استدلالناپذیری و هدایتناپذیری: در معرض خطر تعامل مسلسلوار کفر عملی و نظری قرار گرفتن کسانی که دچار شبهه میشوند، یکی از نتایج شبهه است که سرانجام به هلاکتشان نیز ختم میشود. بروز یک شبهه ممکن است اعتقاد و باور قلبی را متزلزل کرده و مانع از انجام عمل خیر و صالح گشته[۳۶] و زمینهی انجام اعمال فسادانگیز را ایجاد کند. شخصیت انسان، دوگانگی در فعل و باور قلبی را برنمیتابد، بر این اساس، ترک عمل صالح یا انجام اعمال فسادانگیز، زمینهساز رسوخ بیشتر شبهه به اعماق قلب و روح خواهد بود. از این رو در روایت معصومین «علیهم السلام» چنین اشخاصی همواره بیمارهایی تلقی شدهاند (المُریبُ اَبَدا عَلیلٌ)[۳۷] که شک و شبهه تا اعماق قلبشان رسوخ نموده و به تعبیر قرآن کریم حتی پاره پاره شدن قلبهاشان نیز به نجاتشان منجر نمیگردد.[۳۸]
قرآن کریم در آیات مربوط به داستان مسجد ضرار، مصداق این تسلسل مهلکهآفرین را بهخوبی بیان کرده و متذکر میشود که مسجد ضرار (عمل فاسد) محصول شک و شبههای است که به مثابهی بنیان زوالناپذیری (لَا یَزَالُ بُنْیَنُهُمُ الَّذِى بَنَوْاْ رِیبَهً فىِ قُلُوبِهِمْ) زمینهساز ظلم و هدایتناپذیری (وَ اللَّهُ لَا یهَْدِى الْقَوْمَ الظَّلِمِینَ) خواهد شد.[۳۹]
آیات پرشماری از قرآن کریم دلیل اصلی هدایتناپذیری اقوام مختلف را وجود شک و شبهه معرفی کرده است.[۴۰] این تسلسل مهلکهآفرین، کفر نظری و عملی را باعث میشود و ممکن است تا جایی گسترش یابد که شخصی، گاه در مقابل متقنترین استدلالها و تبیینهای علمی نیز سر تسلیم فرود نیاورد[۴۱] و کفر او استمرار یابد.[۴۲]
فتنهانگیزی: قرآن کریم در آیهی ۷ سورهی آل عمران ضمن تقسیم آیات به محکم و متشابه، یکی از انگیزههای اصلی توسل اهل باطل به متشابهات قرآنی را شبههافکنی و به تبع آن، فتنهانگیزی در دین و جامعه دینی بر میشمرد.[۴۳] امروزه در حوزههای اعتقادی، اخلاقی، فقهی و جریان امور جامعهی مسلمانان، شبهههای بیشماری با توسل به آیات قرآنی مطرح میشود.
توجیه جرم یا فرار از تکلیف: امیر المومنین علی «علیهالسلام» میفرمایند: « لکلّ ضلّه علّه ولکلّ ناکث شبهه»؛[۴۴]براى هر لغزش علت و براى هر عهدشکنى شبهه است.
شبههافکنی و شبههانگیزی، در بسیاری از موارد برای موجه جلوه دادن جرم[۴۵] یا فرار از تکالیف[۴۶] انجام میپذیرد. قرآن کریم در آیهی ۴۵از سورهی توبه، انگیزهی اجازه خواستن برخی از مسلمانان برای شرکت نکردن در جنگ را وجود شبهه و سرگردانی در شک معرفی کرده و میفرماید:
«إِنَّما یَسْتَأْذِنُکَ الَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ وَارْتابَتْ قُلُوبُهُمْ فَهُمْ فی رَیْبِهِمْ یَتَرَدَّدُونَ تنها کسانى که به خدا و روز جزا ایمان ندارند و دلهایشان به شک افتاده و در شک خویش سرگردانند از تو اجازه میخواهند».
یکی از مصادیق شبههافکنی برای فرار از تکلیف و برای توجیه ثروتاندوزی و عیاشی، ماجرای معاویه، طلحه، زبیر و مغیره است. وقتی امیرالمؤمنین علی «علیهالسلام» توقعات آنان از ثروت و قدرت را برآورده نکرد، شروع به مخالفت با آن حضرت نموده و در حقانیت امام، تشکیک و شبهه کردند. امام علی «علیهالسلام» خطاب به عمار در مورد یکی از آنان که با همین تشکیکها از پشتیبانی امام، طفره میرفت فرمود: «دعه یا عمّار فانّه لم یاخذ من الدّین الّا ما قاربه من الدّنیا وعلی عمد لبس علی نفسه لیجعل الشّبهات عاذرا لسقطاته»؛[۴۷] ای عمار! او را رها کن؛ چراکه او از دین به مقداری میگیرد که به دنیا نزدیکش سازد و عامدانه حق را بر خود مشتبه ساخته تا شبههها را مایهی عذرآوری لغزشهایش قرار دهد».
موارد دیگر:
حفظ موقعیت و توجیه عملکرد خود، انجام مأموریتهای سیاسی و خرابکارانه، رقابت بر سر قدرت، گرایشهای عاطفی، دوستیها و دشمنیهای افراطی، هجمهی فرهنگی و… از دیگر اهداف و انگیزههای شبههسازی و شبههافکنی است که تفصیل آن خارج از طاقت یک مقاله ا
مکانیسمهای شبههسازی و شبههافکنی :
در مباحث مربوط به شبههپژوهی، آشنایی با مکانیسمهای شبههافکنی بسیار اهمیت دارد. انتقال مخاطب از حالت یقین یا سکوت به مرحله شک و تردید و از آنجا به سوی باطل، مکانیسم اصلی شبههسازی است. این مکانیسم معمولا در قالب مغالطه (Fallacious) و با روشها و شکلهای مختلف صورت میگیرد. معمولا کسانی که در صدد بیان اندیشههای ناصواب خود هستند و یا اینکه بنا بر اهداف و انگیزههای گوناگون در صدد ایجاد شبهه در بین مردم هستند، به طور خودآگاه یا ناخودآگاه از مغالطه استفاده میکنند. منظور از مغالطه در یک تبیین ساده و روان، هر واکنشی است که به سوق دادن مخاطب به طرف اشتباه در تشخیص حق منجر گردد.[۴۸] این واکنش غلطانداز ممکن است برخاسته از ماهیت گفتار و نوشتار باشد (مثل استفاده از الفاظ مشترک)و یا اینکه برخاسته از اموری خارج از گفتار و نوشتار باشد (مثل توسل به استهزاء و عیبجویی). دسته اول را مغالطهی ذاتی و دسته دوم را مغالطهی عرضی گویند.[۴۹] مصادیق هر یک از اقسام مغالطه، گاه تا صدها نوع شماره شده است. در ادامه ضمن ذکر فهرستوار برخی از مهمترین انواع مغالطه در روند شبههسازی و شبههافکنی، به مواردی از آنها نیز اشاره میکنیم.
بزرگنمایی، کوچکنمایی، نقل قول ناقص، تمثیل، توسل به جهل مخاطب، طلب برهان از دیگران به جای پاسخدهی، استفاده از کلمات ارزشی، توسل به معنای لغوی، مغالطه از جهت شکل ادای لفظ، توسل به واژههای مبهم، تغییر موضع، مغالطهی اشتراک لفظی، استعاره، تشبیه، تشابه، اطلاق و تقیید، عام و خاص، مغالطهی ناشی از عربی یا غیرعربی بودن لفظ، تحریف به حذف، تحریف به اضافه، تحریف معنوی، اخذ علت ناقصه به جای علت تامه، اخذ ارزش تبعی به جای ارزش ذاتی، اخذ ارزش ابزاری به جای ارزش غایی، اخذ معروض به جای عرض، اخذ لازم به جای ملزوم، اخذ بالفعل به جای بالقوه و بالعکس، اخذ مقارن شیء به جای خود شیء، عدم توجه به حیثیتها(جنبههای مختلف یک چیز)، مصادره به مطلوب، علتدانستن آنچه علت نیست و… از بارزترین مغالطههای ذاتی است.
توهین، تکرار، توسل به اصطلاحات، توسل به قدرت، تعبیرهای ناروا، ایجاد بحث انحرافی، تکذیب مخاطب، تظاهر به حقیقتطلبی، جلب عواطف، عناوین اجتماعی، توسل به شعر و داستان و قصه، طولانی کردن کلام، خلاصهگویی، خشونت در بحث، عیبجویی، استهزاء، استفاده از جملههایی مثل: این امر محتاج به استدلال نیست، مشهور است، هر بچه دبستانی هم میداند، بر اساس یافتههای علوم جدید، بر اساس دستاوردهای کشورهای مترقی و… از جمله مغالطههای عرضی مورد استفاده در شبههسازی است. البته بسیاری از این مغالطهها صرفا نوشتاری نیست؛ بلکه به صورت بسیار گستردهای در قالبهای مختلف شبههافکنی مثل فیلم، نقاشی، کاریکاتور و… نیز بهره گرفته میشود.
در ادامه به نمونههایی از مشهورترین روشهای مغالطه که در مکانیسم شبههسازی استفاده میشود اشاره میکنیم
انبوهسازی ابهام و سؤالپیچ کردن
یکی از روشهای شبههافکنی، انبوهسازی پرسشها و سؤالپیچ کردن است. با وجود اینکه پیشوایان معصوم علیهم السلام حتی در سختترین شرایط، مردم را به پرسیدن، تشویق کرده و اخطار میدادند که مردم به خاطر نپرسیدن به «هلاکت» میافتند،[۵۰] لکن به شدت در مورد انبوهسازی سؤال و سؤالپیچ کردن، هشدار داده و آن را عامل «هلاکت» انسان معرفی کردهاند. امام رضا علیه السلام در واکنش به یکی از یارانشان که سؤالات متعددی را مطرح کرده بود فرمودند: «مگر از تکثیر سؤال منع نشدهاید؟ پس چرا اطاعت نمیکنید؟ همانا کسانی قبل از شما به خاطر تکثیر سؤال به هلاکت رسیدند. خداوند در این زمینه میفرماید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْیاءَ».[۵۱] و[۵۲]
چنین راهبردی در بسیاری از سایتها و کتابهای گمراه کننده به وفور به چشم میخورد. به عنوان مثال انبوهی از سؤالات در مورد حقوق متفاوت زنان در احکام اسلامی را به صورت یکجانبه مطرح میکنند تا ظالمانه بودن حقوق زنان در اسلام را القاء کنند.
علت اصلی این منع انبوهسازی پرسش، شبههساز بودن آن است. شبههسازی بر اساس راهبرد انبوهسازی، ممکن است طی مکانیسمهای ذیل انجام پذیرد:
۱٫ انبوهسازی پرسش ذهن را قبل از اینکه به پاسخ برسد در فضای تاریک پیشداوری جهتدار، قرار میدهد و این امر مانع از رسیدن به حقیقت یا اطمینان و تواضع در قبال استدلال میشود.
۲٫ در انبوهسازی پرسشها اگر مخاطب در جواب حتی یکی از سؤالها اقناع نشود عدم اقناع، زمینهی تثبیت شبهه شده و به صورت ناخودآگاه به موارد دیگر هم سرایت و تعمیم پیدا میکند. امام علی «علیهالسلام» در مورد این آسیب میفرمایند: زمانى که امور مشتبه شود، پایان آنها به اوّلشان سنجیده شود.[۵۳]
۳٫ انبوهسازی پرسش علاوه بر خستگی روانی پرسشگر و پاسخدهنده، زمینهی غور و تعمیق در استدلال را کاهش میدهد. امام علی«علیهالسلام» در روایتی ضمن سفارش به غور و تعمق در پرسش و استدلال، سؤال پیچ کردن را مانع این امر معرفی کرده و گوشزد میکنند که حتی عالمان اگر به سؤالپیچ کردن مبتلا شوند به جاهلان شبیه خواهند شد.[۵۴]
۴٫ انبوهسازی پرسش مستلزم انبوهسازی پاسخها نیز خواهد بود. امام علی«علیهالسلام» در مورد آسیب انبوهسازی پاسخ میفرمایند: «إِذَا ازْدَحَمَ الْجَوَابُ خَفِیَ الصَّوَابُ»؛[۵۵] هنگامی که پاسخها انبوهسازی شود راه صحیح مخفی میماند.
آراستهسازی:
آراستن بیان باطل با آیات قرآن، روایات، سخن دانشمندان، یافتههای علمی و… یکی از راهبردهای مرسوم در شبههسازی است که زمینهی گمراه کردن مردم را ایجاد میکند. اصطلاح زخرف القول در قرآن[۵۶] و روایات، ناظر بر این راهبرد است. در روایتی منسوب به حضرت مسیح «علیهالسلام» آمده است که ایشان فرمودهاند: «چه بسا باطلی که با آیهای از کتاب خدا آراسته گردد همانگونه که سکهی مسی با طلا ممزوج میشود».[۵۷]
برجستهسازی نظرات ضعیف و غیرمشهور
استناد و استدلال به سخنان یا فتاوای ضعیف و غیرمشهور، یکی از روشهای رایج و تأثیرگذار برای شبههافکنی است. دانشمندسازی یا برجستهسازی برخی دانشمندان ضعیف و حتی سفیه و تضعیف دانشمندان حقیقی از مقدمات توسل به این راهبرد باشد.
امام باقر«علیهالسلام» در حدیث مفصلی میفرمایند: در آخر الزمان مردم از برخی علماء سفیه و سطحینگر تبعیت و تقلید میکنند(حُدَثَاءُ سُفَهَاءُ). ظاهرسازی و ریاکاری(مُرَاءُونَ)، تمسک به ظواهر شریعت و عبادات مثل قرائت قرآن(یَتَقَرَّءُونَ وَ یَتَنَسَّکُونَ) و توسل به لغزشهای علمی یا عملی علماء حقیقی در جهت تأیید خویش(یَتَّبِعُونَ زَلَّاتِ الْعُلَمَاءِ وَ فَسَادَ عَمَلِهِمْ) از مهمترین راهبردها و عواملی است که زمینه ساز تبعیت مردم از این عالمنماها میشود.[۵۸]
برجستهسازی و تکرار، برخورد گزینشی با مسایل جامعه، برجستهکردن مسایل کوچک برای در حاشیه راندن مسایل بزرگ، اطلاعرسانی ناقص یا غلط، سانسور پنهان و غیرمستقیم اخبار و واقیعتهایجامعه، شایعهسازی و دروغپردازی، تحریف دیدگاهها یا عملکردها، استفاده ابزاری از آموزهها، عناوین یا شخصیتهای موجّه و مقبول و استناد به آن برای القای شبههی مورد نظر در مخاطب، برجستهسازی برخی آموزههای فرعی دینی برای زیر سؤال بردن آموزههای اصلی و زیربنایی، معرفی برخی نظریات مستند و معتبر به عنوان یک نظریهی نادر، طرح برخی نظریهها و تبیینهای سست درباره یک موضوع و عدم ارائهی تبیینهای قوی در کنار آن، برخورد گزینشی و سوءاستفاده از دیدگاهها و نظریات شخصیتها و چهرههای با نفوذ و موجّه، طرح مبهم و ناقص برخی مباحث و مسایل، ارائهی گزارشهای توصیفی نادرست یا متعدد و مختلف برای ایجاد سردرگمی و تردید، ارائهی تحلیلها و تغییرهای غرضآلود و جهتدار و یک سویه یا مبهم و دوپهلو، مستندسازیهای دروغین و نقل ناقص یا تقطیع شده مستندات، خَلط عرصههای گوناگون بحث و درهم آمیختن استدلالهای کلامی و فلسفی و فقهی و تفسیری و عرفانی و غیره و استفادهی ناروا و ابزاری یا نتیجهگیریهای غیرمنطقی از آن و… از جمله نمونههای رایج در عرصهی شبههسازی و شبههافکنی است.[۵۹]
———————————————————————————————————–
پی نوشت :
* دانشآموختهی حوزهی علمیهی قم، دانشجوی دکترای مطالعات زنان
[۱]. الخصال، ج۱، ص۲۳۲
[۲]. ذاریات ۵۶، «وَما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ» جنّ و انس را نیافریدم جز براى اینکه عبادتم کنند (و از این راه تکامل یابند و به من نزدیک شوند).
[۳]. عصر ۲ و ۳، «إِنَّ الْانسَانَ لَفِى خُسْرٍ* إِلَّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْاْ بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْاْ بِالصَّبر» به درستی که انسانها همه در زیانند مگر کسانى که ایمان آورده و اعمال صالح انجام دادهاند و یکدیگر را به حق سفارش کرده و یکدیگر را به شکیبایى و استقامت توصیه نمودهاند.
[۴]. مراجعه کنید به مفاتیح الغیب، ج۱۶، ص۱۴۸، همچنین المیزان فی تفسیر القرآن، ج۹، ص۳۹۱، توبه آیه ۱۰۹ و ۱۱۰
[۵]. توبه ۱۰۹ و ۱۱۰
[۶]. فرازی از دعای امام سجاد علیه السلام در روز عرفه
[۷]. نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص۸۱٫
[۸]. بحار الأنوار، ج۶۹، ص۱۲۲، قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام: «وَالشُّبْهَهُ عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ عَلَى الْإِعْجَابِ بِالزِّینَهِ وَتَسْوِیلِ النَّفْسِ وَتَأَوُّلِ الْعِوَجِ وَ َلَبُّسِ الْحَقِ بِالْبَاطِل».
[۹]. مفاهیم سابژکتیو را به مفاهیم ذهنی نیز تفسیر و ترجمه میکنند که به نظر ما چنین ترجمهای صحیح نیست؛ ترجمه مفاهیم غیرقابل مشاهده حسی دقیقتر است.
[۱۰].en.wikipedia.org/wiki/Subjective an objective.
[۱۱]. در روش پراگماتیک یا عملگرا، نتایج، محور تبیین و ارزیابی مباحث مربوط قرار میگیرد.
[۱۲]. غرر الحکم ودرر الکلم، ص۴۸، قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام: العلم أصل کل خیر.
[۱۳]. تصنیف غرر الحکم ودرر الکلم، ص۴۲، قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام: قیمه کل امرئ ما یعلم.
[۱۴]. غرر الحکم ودرر الکلم، ص۵۴۶، قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام: لطالب العلم عِزُّ الدنیا و فَوزُ الآخره.
[۱۵]. الکافی (ط – الإسلامیه)، ج۱، ص۴۰، قال الصادق علیه السلام: إِنَّ هَذَا الْعِلْمَ عَلَیْهِ قُفْلٌ وَمِفْتَاحُهُ الْمَسْأَلَهُ.
[۱۶]. الکافی (ط – الإسلامیه)، ج۱، ص۴۰، قال الصادق علیه السلام: اِنَّ دَوَاءَ الْعِیِّ السُّؤَالُ.
[۱۷]. غرر الحکم ودرر الکلم، ص۷۶، قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام: القلوب أقفال ومفاتحها السؤال.
[۱۸]. تصنیف غرر الحکم ودرر الکلم، ص۷۱، قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام: مِنْ شَقَاءِ الْمَرْءِ أَنْ یُفْسِدَ الشَّکُّ یَقِینَهُ.
۱۰٫ ق ۲۵، مَنَّاعٍ لِلْخَیْرِ مُعْتَدٍ مُریبٍ.
[۲۰]. الخصال، ج۱، ص۲۳۲، قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام: الْکُفْرُ عَلَى أَرْبَعِ دَعَائِمَ عَلَى الْفِسْقِ وَالْعُتُوِّ وَالشَّکِّ وَالشُّبْهَهِ.
[۲۱]. غرر الحکم ودرر الکلم، ص۷۶۷، قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام: لَا دِینَ لِمُرْتَابٍ.
[۲۲]. الکافی (ط – الإسلامیه)، ج۱، ص۴۰، قال الصادق علیه السلام: إِنَّمَا یَهْلِکُ النَّاسُ لِأَنَّهُمْ لَا یَسْأَلُونَ.
[۲۳]. عیون الحکم والمواعظ (للیثی)، ص۱۲۵، قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام: أَهْلَکُ شَیْءٍ الشَّکُّ وَالِارْتِیَابُ.
[۲۴]. الکافی (ط – الإسلامیه)، ج۱، ص۴۰، قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: أُفٍّ لِرَجُلٍ لَا یُفَرِّغُ نَفْسَهُ فِی کُلِّ جُمُعَهٍ لِأَمْرِ دِینِهِ فَیَتَعَاهَدُهُ وَ َسْأَلُ عَنْ دِینِهِ.
[۲۵]. بحار الأنوار(ط – بیروت)، ج۶۹، ص۱۲۸، عن أبی بصیرعن أبی عبد الله علیه السلام فی قوله: «کَذلِکَ یَجْعَلُ اللَّهُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ» قال: هو الشک.
[۲۶]. غرر الحکم ودرر الکلم، ص۴۷، قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام: غایه العلم السکینه والحلم.
[۲۷]. امیرمومنان علی علیه السلام میفرمایند: «لکلّ ضلّه علّه ولکلّ ناکث شبهه» براى هر لغزش علت و براى هر عهدشکنى شبهه است».
[۲۸]. الخصال، ج۱، ص۲، قَالَ الشَّیْخُ الْجَلِیلُ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ مُوسَى بْنِ بَابَوَیْهِ الْقُمِّیُّ الْفَقِیهُ مُصَنِّفُ هَذَا الْکِتَابِ أَدَامَ اللَّهُ عِزَّهُ حَدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ إِسْحَاقَ الطَّالَقَانِیُّ رَضِیَ اللَّهُ تَعَالَى عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ سَعِیدِ بْنِ یَحْیَى الْبُزُورِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا إِبْرَاهِیمُ بْنُ الْهَیْثَمِ الْبَلَدِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِی عَنِ الْمُعَافَى بْنِ عِمْرَانَ عَنْ إِسْرَائِیلَ عَنِ الْمِقْدَامِ بْنِ شُرَیْحِ بْنِ هَانِئٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: إِنَّ أَعْرَابِیّاً قَامَ یَوْمَ الْجَمَلِ إِلَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلامفَقَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ أَ تَقُولُ إِنَّ اللَّهَ وَاحِدٌ قَالَ فَحَمَلَ النَّاسُ عَلَیْهِ وَ قَالُوا یَا أَعْرَابِیُّ أَ مَا تَرَى مَا فِیهِ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ مِنْ تَقَسُّمِ الْقَلْبِ فَقَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَعلیه السلام: دَعُوهُ فَإِنَّ الَّذِی یُرِیدُهُ الْأَعْرَابِیُّ هُوَ الَّذِی نُرِیدُهُ مِنَ الْقَوْمِ ثُمَّ قَالَ یَا أَعْرَابِیُّ إِنَّ الْقَوْلَ فِی أَنَّ اللَّهَ وَاحِدٌ عَلَى أَرْبَعَهِ أَقْسَامٍ فَوَجْهَانِ مِنْهَا لَا یَجُوزَانِ عَلَى اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ وَوَجْهَانِ یَثْبُتَانِ فِیهِ فَأَمَّا اللَّذَانِ لَا یَجُوزَانِ عَلَیْهِ فَقَوْلُ الْقَائِلِ وَاحِدٌ یَقْصِدُ بِهِ بَابَ الْأَعْدَادِ فَهَذَا مَا لَا یَجُوزُ لِأَنَّ مَا لَا ثَانِیَ لَهُ لَا یَدْخُلُ فِی بَابِ الْأَعْدَادِ أَ مَا تَرَى أَنَّهُ کَفَرَ مَنْ قَالَ إِنَّهُ ثالِثُ ثَلاثَهٍ وَقَوْلُ الْقَائِلِ هُوَ وَاحِدٌ مِنَ النَّاسِ یُرِیدُ بِهِ النَّوْعَ مِنَ الْجِنْسِ فَهَذَا مَا لَا یَجُوزُ لِأَنَّهُ تَشْبِیهٌ وَجَلَّ رَبُّنَا وَتَعَالَى عَنْ ذَلِکَ وَأَمَّا الْوَجْهَانِ اللَّذَانِ یَثْبُتَانِ فِیهِ فَقَوْلُ الْقَائِلِ هُوَ وَاحِدٌ لَیْسَ لَهُ فِی الْأَشْیَاءِ شِبْهٌ کَذَلِکَ رَبُّنَا وَقَوْلُ الْقَائِلِ إِنَّهُ عَزَّوَجَلَّ أَحَدِیُّ الْمَعْنَى یَعْنِی بِهِ أَنَّهُ لَا یَنْقَسِمُ فِی وُجُودٍ وَلَا عَقْلٍ وَلَا وَهْمٍ کَذَلِکَ رَبُّنَا عَزَّوَجَلَّ.
[۲۹]. نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص۵۳۱٫
[۳۰]. عَنْ أَصْبَغَ بْنِ نُبَاتَهَ قَالَ سَأَلَ ابْنُ الْکَوَّاءِ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام فَقَالَ کَمْ بَیْنَ مَوْضِعِ قَدَمِکَ إِلَى عَرْشِ رَبِّکَ قَالَ ثَکِلَتْکَ أُمُّکَ یَا ابْنَ الْکَوَّاءِ سَلْ مُتَعَلِّماً وَ لَا تَسْأَلْ مُتَعَنِّتاً مِنْ مَوْضِعِ قَدَمِی إِلَى مَوْضِعِ عَرْشِ رَبِّی أَنْ یَقُولَ قَائِلٌ مُخْلِصاً لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّه.
[۳۱]. در برخی منابع دینی بابی از روایات تحت عنوان وجوب کتمان برخی از معارف دینی که مورد انکار مخاطب قرار گرفته یا مخاطب توان معرفت آن را ندارد اختصاص داده شده است. برای دیدن روایات در این زمینه مراجعه کنید به: مستدرک الوسائل ومستنبط المسائل، ج۱۲، ص ۲۷۵، بَابُ وُجُوبِ کَتْمِ الدِّینِ عَنْ غَیْرِ أَهْلِه؛ به عنوان نمونه: قَالَ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یقُولُ: لَا تُحَدِّثُوا النَّاسَ بِمَا لَا یَعْرِفُونَ أَ تُحِبُّونَ أَنْ یُکَذَّبَ اللَّهُ وَرَسُولُه
[۳۲]. بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج۲، ص۸۱، وَمِنْهُمْ قَوْمٌ نُصَّابٌ لَا یَقْدِرُونَ عَلَى الْقَدْحِ فِینَا، یَتَعَلَّمُونَ بَعْضَ عُلُومِنَا الصَّحِیحَهِ فَیَتَوَجَّهُونَ بِهِ عِنْدَ شِیعَتِنَا، وَ یَنْتَقِصُونَ [بِنَا] عِنْدَ انصارنا ثُمَّ یُضِیفُونَ إِلَیْهِ أَضْعَافَهُ وَ أَضْعَافَ أَضْعَافِهِ مِنَ الْأَکَاذِیبِ عَلَیْنَا الَّتِی نَحْنُ بِرَاءٌ مِنْهَا، فَیَتَقَبَّلُهُ الْمُسْتَسْلِمُونَ مِنْ شِیعَتِنَا عَلَى أَنَّهُ مِنْ عُلُومِنَا فَضَلُّوا وَ أَضَلُّوا وَ هُمْ أَضَرُّ عَلَى ضُعَفَاءِ شِیعَتِنَا مِنْ جَیْشِ یَزِیدَ عَلَى الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ علیهما السلام وَ أَصْحَابِهِ فَإِنَّهُمْ یَسْلُبُونَهُمُ الْأَرْوَاحَ وَ الْأَمْوَالَ، وَ هَؤُلَاءِ عُلَمَاءُ السَّوْءِ النَّاصِبُونَ الْمُتَشَبِّهُونَ بِأَنَّهُمْ لَنَا مُوَالُونَ وَ لِأَعْدَائِنَا مُعَادُون یُدْخِلُونَ الشَّکَّ وَ الشُّبْهَهَ عَلَى ضُعَفَاءِ شِیعَتِنَا، فَیُضِلُّونَهُمْ وَ یَمْنَعُونَهُمْ عَنْ قَصْدِ الْحَقِ الْمُصِیبِ… ثُمَّ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَشْرَارُ عُلَمَاءِ أُمَّتِنَا الْمُضِلُّونَ عَنَّا الْقَاطِعُونَ لِلطُّرُقِ إِلَیْنَا الْمُسَمُّونَ أَضْدَادَنَا بِأَسْمَائِنَا الْمُلَقِّبُونَ أَنْدَادَنَا بِأَلْقَابِنَا یُصَلُّونَ عَلَیْهِمْ وَ هُمْ لِلَّعْنِ مُسْتَحِقُّونَ وَ یَلْعَنُونَّا…
[۳۳]. همان، قال امام العسکریعلیه السلام: … لَا جَرَمَ أَنَّ مَنْ عَلِمَ اللَّهُ مِنْ قَلْبِهِ مِنْ هَؤُلَاءِ الْقَوْمِ أَنَّهُ لَا یُرِیدُ إِلَّا صِیَانَهَ دِینِهِ وَتَعْظِیمَ وَلِیِّهِ لَمْ یَتْرُکْهُ فِی یَدِ هَذَا الْمُتَلَبِّسِ الْکَافِرِ وَ لَکِنَّهُ یُقَیِّضُ لَهُ مُؤْمِناً یَقِفُ بِهِ عَلَى الصَّوَابِ ثُمَّ یُوَفِّقُهُ اللَّهُ لِلْقَبُولِ مِنْهُ فَیَجْمَعُ اللَّهُ لَهُ بِذَلِکَ خَیْرَ الدُّنْیَا وَالْآخِرَهِ وَیَجْمَعُ عَلَى مَنْ أَضَلَّهُ لَعْناً فِی الدُّنْیَا وَعَذَابَ الْآخِرَه.
[۳۴]. قال علی علیه السلام: الْمُرِیبُ أَبَداً عَلِیلٌ، غرر الحکم ودرر الکلم، ص۴۸٫
[۳۵]. بحار الأنوار، ج۶۹، ص۱۲۲، قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام: الشُّبْهَهُ عَلَى تَلَبُّسِ الْحَقِ بِالْبَاطِل.
[۳۶]. ق ۲۵، مَنَّاعٍ لِلْخَیْرِ مُعْتَدٍ مُریبٍ.
[۳۷]. غررالحکم، حدیث ۸۳۹
[۳۸]. توبه ۱۰۹ و ۱۱۰، أَفَمَنْ أَسَّسَ بُنْیَانَهُ عَلىَ تَقْوَى مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانٍ خَیرٌْ أَم مَّنْ أَسَّسَ بُنْیَانَهُ عَلىَ شَفَا جُرُفٍ هَارٍ فَانهَْارَ بِهِ فىِ نَارِ جَهَنَّمَ وَاللَّهُ لَا یهَْدِى الْقَوْمَ الظَّلِمِینَ* لَا یَزَالُ بُنْیَانُهُمُ الَّذِى بَنَوْاْ رِیبَهً فىِ قُلُوبِهِمْ إِلَّا أَن تَقَطَّعَ قُلُوبُهُمْ وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیم؛آیا کسى که مسجدى به نیت تقوا تأسیس کرده و رضاى حق را طالب است مانند کسى است که بنایى سازد بر پایهی سستى در کنار مسیل (لبه پرتگاه دوزخ) که زود به ویرانى کشد و عاقبت او را به آتش دوزخ درافکند؟! و خدا هرگز ستمکاران را هدایت نخواهد فرمود؛ [امّا] این بنایى را که آنان ساختند، همواره به صورت یک وسیله شک و تردید در دلهایشان باقى مىماند مگر اینکه دلهایشان پاره پاره شود [و بمیرند وگرنه هرگز از دل آنان بیرون نمیرود] و خداوند دانا و حکیم است!
[۳۹]. مفاتیح الغیب، ج۱۶، ص۱۴، أن بناء ذلک البنیان صار سببا لحصول الریبه فی قلوبهم، فجعل نفس ذلک البنیان ریبه لکونه سببا للریبه.
[۴۰]. هود ۶۲، هود ۱۱۰، إبراهیم ۹، سبأ ۲۱ و…
[۴۱]. غافر ۳۴، وَ لَقَدْ جاءَکُمْ یُوسُفُ مِنْ قَبْلُ بِالْبَیِّناتِ فَما زِلْتُمْ فی شَکٍّ مِمَّا جاءَکُمْ بِهِ حَتَّى إِذا هَلَکَ قُلْتُمْ لَنْ یَبْعَثَ اللَّهُ مِنْ بَعْدِهِ رَسُولاً کَذلِکَ یُضِلُّ اللَّهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُرْتابٌ؛ پیش از این، یوسف علیه السلام، دلایل روشن براى شما آورد، ولى شما همچنان در آنچه او براى شما آورده بود تردید داشتید تا زمانى که از دنیا رفت، گفتید: هرگز خداوند بعد از او پیامبرى مبعوث نخواهد کرد! اینگونه خداوند هر اسرافکار تردیدکنندهاى را گمراه مىسازد.
[۴۲]. حج ۵۵، وَلا یَزالُ الَّذینَ کَفَرُوا فی مِرْیَهٍ مِنْهُ حَتَّى تَأْتِیَهُمُ السَّاعَهُ بَغْتَهً أَوْ یَأْتِیَهُمْ عَذابُ یَوْمٍ عَقیم؛ و کسانى که کافرند پیوسته از آن به شک اندرند تا ناگهان رستاخیز سویشان بیاید یا عذاب روز غم انگیز ایشان بیاید.
[۴۳].آل عمران ۷، فَأَمَّا الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَهِ وَابْتِغاءَ تَأْویلِهِ وَما یَعْلَمُ تَأْویلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَما یَذَّکَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْباب؛ اوست خدایى که قرآن را بر تو فرستاد که برخى از آن کتاب آیات محکم است که اصل و مرجع سایر آیات کتاب خداست و برخى دیگر متشابه است و آنان که در دلشان میل به باطل است از پى متشابه رفته تا به تأویل کردن آن در دین راه شبهه و فتنهگرى پدید آرند، در صورتى که تأویل آن را کسى جز خداوند و اهل دانش نداند، گویند: ما به همه کتاب گرویدیم که همه از جانب پروردگار ما آمده، و به این [دانش] تنها خردمندان، آگاهند.
[۴۴]. بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج۳۲، ص۸۰٫
[۴۵].الجاثیه : ۳۱ و ۳۲، وَأَمَّا الَّذِینَ کَفَرُواْ أَ فَلَمْ تَکُنْ ءَایَاتىِ تُتْلىَ عَلَیْکمُْ فَاسْتَکْبرَْتمُْ وَکُنتُمْ قَوْمًا مجُّْرِمِینَ* وَ إِذَا قِیلَ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَالسَّاعَهُ لَا رَیْبَ فِیهَا قُلْتُم مَّا نَدْرِى مَا السَّاعَهُ إِن نَّظُنُّ إِلَّا ظَنًّا وَمَا نحَْنُ بِمُسْتَیْقِنِین؛ امّا کسانى که کافر شدند [به آنان گفته مىشود:] مگر آیات من بر شما خوانده نمیشد و شما استکبار کردید و قوم مجرمى بودید؟! و هنگامى که گفته میشد: «وعدهی خداوند حقّ است و در قیامت هیچ شکّى نیست» شما میگفتید: «ما نمىدانیم قیامت چیست؟ ما تنها گمانى در اینباره داریم و به هیچ وجه یقین نداریم».
[۴۶]. الحجرات ۱۵، إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یَرْتابُوا وَجاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فی سَبیلِ اللَّهِ أُولئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ.
[۴۷]. نهج البلاغه (صبحی صالح)، ص ۴۰۵٫
[۴۸]. اسماعیل بن حماد الجوهری، الصحاح، چاپ اول، تهران، انتشارات امیری، زمستان ۱۳۶۴، ج۲، ص۱۱۴۸٫
[۴۹]. مراجعه کنید به نبویان، سیدمحمود، سروش مغالطات، قم، موسسهی آموزشی و پژوهشی امام خمینی ره،۱۳۸۰ و خواص، امیر، درسنامه تفکر نقدی، قم، موسسهی آموزشی و پژوهشی امام خمینی ره، ۱۳۸۸، ص۱۰۵-۱۷۷٫
[۵۰]. الکافی (ط – الإسلامیه)، ج۱، ص۴۰، قال الصادق علیه السلام: «إِنَّمَا یَهْلِکُ النَّاسُ لِأَنَّهُمْ لَا یَسْأَلُونَ»
[۵۱]. مائده ۱۰۱، ابن عباس گوید: مردمى بودند که گاهى از روى مسخرگى و گاهى براى امتحان از پیامبر صلی الله علیه و آله، سؤالاتى میکردند، یکى میگفت: پدرم کیست؟ دیگرى میگفت: پدرم کجاست؟ دیگرى که شترش را گم کرده بود، میگفت: شترم کجاست؟از این رو خداوند متعال، این آیه را نازل کرد. ر.ک: مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۳، ص۳۸۷٫
[۵۲]. بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج۱، ص۲۲۱، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ قَالَ کَتَبَ إِلَیَّ أَبُو الْحَسَنِ الرِّضَاعلیه السلام وَکَتَبَ فِی آخِرِهِ أَ وَ لَمْ تُنْهَوْا عَنْ کَثْرَهِ الْمَسَائِلِ فَأَبَیْتُمْ أَنْ تَنْتَهُوا إِیَّاکُمْ وَذَاکَ فَإِنَّمَا هَلَکَ مَنْ کَانَ قَبْلَکُمْ بِکَثْرَهِ سُؤَالِهِمْ فَقَالَ اللَّهُ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْیاءَ إِلَى قَوْلِهِ کافِرِینَ.
[۵۳]. قال علی علیه السلام: «إنّ الأمور إذا اشتبهت اعتبر آخرها بأوّلها» ر.ک: اختیارمصباح السالکین، ص۵۹۵٫
[۵۴]. امام علی علیه السلام: قَالَ لِسَائِلٍ سَأَلَهُ عَنْ مَسْأَلَهٍ سَلْ تَفَقُّهاً وَلَا تَسْأَلْ تَعَنُّتاً فَإِنَّ الْجَاهِلَ الْمُتَعَلِّمَ شَبِیهٌ بِالْعَالِمِ وَإِنَّ الْعَالِمَ الْمُتَعَنِّتَ شَبِیهٌ بِالْجَاهِل.
[۵۵]. بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج۱، ص۲۲۳٫
[۵۶]. أنعام ۱۱۲، وَکَذلِکَ جَعَلْنا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا شَیاطینَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ یُوحی بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ ما فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَ ما یَفْتَرُونَ؛ بدینگونه هر پیغمبرى را دشمنى نهادیم از دیونهادان انس و جن که براى فریب، گفتار آراسته به یکدیگر القا مىکنند، اگر پروردگار تو میخواست چنین نمیکردند پس ایشان را با چیزهایى که میسازند واگذار.
[۵۷]. المحاسن، ج۱، ص۲۲۹، قَالَ الْمَسِیحُ علیه السلام: «… فَکَمْ مِنْ ضَلَالَهٍ زُخْرِفَتْ بِآیَهٍ مِنْ کِتَابِ اللَّهِ کَمَا زُخْرِفَ الدِّرْهَمُ مِنْ نُحَاسٍ بِالْفِضَّهِ الْمُمَوَّهَهِ».
[۵۸]. الکافی (ط – الإسلامیه)، ج۵، ص۵۵، عَنْ أَبِی جَعْفَرٍعلیه السلام قَالَ: «یَکُونُ فِی آخِرِ الزَّمَانِ قَوْمٌ یُتَّبَعُ فِیهِمْ قَوْمٌ مُرَاءُونَ یَتَقَرَّءُونَ وَیَتَنَسَّکُونَ حُدَثَاءُ سُفَهَاءُ لَا یُوجِبُونَ أَمْراً بِمَعْرُوفٍ وَلَا نَهْیاً عَنْ مُنْکَرٍ إِلَّا إِذَا أَمِنُوا الضَّرَرَ یَطْلُبُونَ لِأَنْفُسِهِمُ الرُّخَصَ وَالْمَعَاذِیرَ یَتَّبِعُونَ زَلَّاتِ الْعُلَمَاءِ وَفَسَادَ عَمَلِهِمْ یُقْبِلُونَ عَلَى الصَّلَاهِ وَ الصِّیَامِ وَمَا لَا یَکْلِمُهُمْ فِی نَفْسٍ وَلَا مَالٍ وَلَوْ أَضَرَّتِ الصَّلَاهُ بِسَائِرِ مَا یَعْمَلُونَ بِأَمْوَالِهِمْ وَاَبْدَانِهِمْ لَرَفَضُوهَا…»
[۵۹]. ر.ک: http://www.canoon.org/porseman/shobhe/.
منابع:
——————————————
ابن بابویه، محمد بن على، الخصال، ۲جلد، جامعه مدرسین، قم، چاپ، اول، ۱۳۶۲ش.
بحرانى، میثم بن على بن میثم، اختیار مصباح السالکین، مشهد، نشر بنیاد پژوهشهاى اسلامی آستان قدس رضوى مشهد، چاپ اول، ۱۳۶۶٫
برقى، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، ۲جلد، دار الکتب الإسلامیه، قم، چاپ دوم، ۱۳۷۱ق.
تمیمى آمدى، عبد الواحد بن محمد، تصنیف غرر الحکم ودرر الکلم، ۱جلد، دفتر تبلیغات، قم، چاپ اول، ۱۳۶۶ش.
تمیمى آمدى، عبد الواحد بن محمد، غرر الحکم و درر الکلم (مجموعه من کلمات وحکم الإمام علی علیه السلام)، ۱جلد، دار الکتاب الإسلامی، قم، چاپ دوم، ۱۴۱۰ق.
شریف الرضى، محمد بن حسین، نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ۱جلد، هجرت، قم، چاپ اول، ۱۴۱۴ق.
طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البیان فى تفسیر القرآن، انتشارات ناصر خسرو، تهران، چاپ سوم، ۱۳۷۲ش.
فخرالدین رازى، ابو عبدالله محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، دار احیاء التراث العربى، بیروت، چاپ سوم، ۱۴۲۰ق.
کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی (ط – الإسلامیه)، ۸ جلد، دار الکتب الإسلامیه، تهران، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق.
لیثى واسطى، على بن محمد، عیون الحکم والمواعظ (للیثی)، ۱جلد، دار الحدیث، قم، چاپ اول، ۱۳۷۶ش.
مجلسى، محمدباقر بن محمدتقى، بحار الأنوارالجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، (ط – بیروت)، ۱۱۱جلد، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق.
اسماعیل بن حماد الجوهری، الصححاح، چاپ اول، تهران، انتشارات امیری، زمستان ۱۳۶۴٫
نبویان، سیدمحمود، سروش مغالطات، قم، موسسهی آموزشی و پژوهشی امام خمینی)ره(، ۱۳۸۰٫
خواص، امیر، درسنامه تفکر نقدی، قم، موسسهی آموزشی و پژوهشی امام خمینی)ره(،۱۳۸۸