تحلیلی بر خطبه ۸۰ نهج البلاغه (۲۳ص)

مـسأله زن به مثابه موجودی انسانی که همه خصوصیات انسان بودن در وجود او جمع است، در طـول تـاریخ بـشری همواره از جمله مهمترین مسائل بوده است در بزرگداشت الهی از انسان، زن و مرد فرقی ندارند و جز در عرصه سـپردن مسئولیتها آنجا که ویژگیهای ذاتی هر کدام، تفاوتی را در مواضح اقتضا میکرده است، تـفاوتی میان آن دو نیست،(۱) آن هنگام کـه زنـان مسلمان بدنبال تصویری اینگونه از شخصیت خویش، در نهجالبلاغه، میگردند با عباراتی چون ناقصالایمان، ناقص العقل، ناقص الارث، عقرب، شر و… مواجه میگردند و این سؤال برای آنان مطرح میشود آیا آنان واقعا در مقام عبودیت، عـروج و تکامل، دریافتهای ذهنی و انتزاعات عقلی و… از مردان ناقصترند.
معالاسف تشتت و تناقص موجود در آراء شارحان نهجالبلاغه، مانع از درک صحیح سخنان امام علیهالسلام میباشد.
این شارحان گاه با لسان فلسفه و گاه با لسان تاریخ یا روانـشناسی درصـددتوجیه عبارات نهجالبلاغه برآمدهاند و با هر کلام، زن مسلمان را در این میانه متحیرتر ساختهاند، واقع آن است که درک مردان از روحیه زنان، درکی تجربی و حصولی است. هنوز مسأله روح زن و ماهیت واقعی وی در پردهای از ابهام و نهایتا در پس تـأویلات قـرآن، مجهول مانده و عبارات نهجالبلاغه در انتظار شارحی راستین است تا باطن آنها را اظهار نماید.
حکم قاطع به «موضوع» و مجعول بودن، احادیثی که گویای برخی مسائل (ظاهرا) منفی پیرامون زن در نهجالبلاغه مـیباشد چـه بسا به لحاظ علمی چندان اقدام درستی به شمار نرود. برای روشن شدن صحت و سقم این اخبار، نخست باید به احوال رجال اسناد نگریست و با نگاهی علمی ـ تحلیلی دلالت آنـها را بـر ایـن و آن اندیشه مورد تأمل قرار داد (چـه امـکان وجـود فهمها و تلقیهای مختلف در این زمینه، چندان دور از واقع نیست) آنگاه با عرضه آنها به قرآن، به مناقشه مضمونی دست زد و در نهایت روشن کـرد کـه آیـا آن قبیل روایات میتواند مربوط به شرایط زمانی و مـکانی خـاص باشد بیآنکه راویان آن احادیث، قراین دال بر تعلق زمانی و مکانی را (به هر دلیل) یادآورد نشده باشند یا خیر؟(۲)
ما، در این نـوشتار بـرآنیم کـه سرانجام به تصویر راستین کلمات نهجالبلاغه دست یازیم و بذر اطـمینان را در قلب زن مسلمان متحیر بیفشانیم، اعتلای فکری ـ روحی زن مسلمان و هویت انسانی ـ اسلامی او را به مقصد و مقصود رسانیم و نه بـه شـکلی سـطحی و گذرا، بلکه به شکلی اصولی، با مسائل نظری و دیدگاههای راجع بـه زن، بـرخورد نموده و قدمی کوچک در سیر احیاء فرهنگ راستین اسلام برداریم.
قبل از بررسی این خطبه، لازم است به نـکاتی چـند اشـاره شود:
۱ـ پیوند تنگاتنگ نهجالبلاغه با قرآن:
نهجالبلاغه برگردانی از قرآن است با ایـن تـفاوت کـه: قرآن به صورت کلی بر فراز عصرها و نسلها، سخن گفته است اما نهجالبلاغه، ایـن مـسائل را در رابـطه با ملتی، مطرح کرده است و بدینوسیله به ما نشان داده است که چگونه مـیتوان مـسائل کلی قرآن را در مورد ملتی به مطالعه گذاشت و با زندگی یک جامعه آن را مطابقت داد. بـنابراین بـررسی نـهجالبلاغه، جدای از قرآن مانند نگریستن به کالبد بیروح است تفکیک قرآن از نهجالبلاغه، تفکیک روح از کالبد اسـت.
بـرای فهمیدن سیما و چهره و شخصیت زن در نهجالبلاغه، باید به قرآن مراجعه نمود و انتقادهای نهجالبلاغه را در کـنار آنـ و بـا تطبیق با مسائل قرآن، بررسی نمود.
۲ـ مناسبتهای تاریخی:
مناسبتهای تاریخی به مثابه قرائن کلام اسـت و بـدون در نظر گرفتن آن، مقصود و منظور امام هرگز روشن نخواهد بود. آنچه در مـورد مـقام و شـخصیت زن در نهجالبلاغه، آمده با توجه به مناسبتهای تاریخی خاصی هست که باید آن مناسبتها مورد توجه قـرار گـیرد.
۳ـ قـضایایی که در زمینههای مقام و شخصیت زن در نهجالبلاغه آمده، قضایای «خارجیه» است نه قضایای
«طـبیعیه» یـا «حقیقیه»:
غالب سخنانی که در نهجالبلاغه، پیرامون زنان آمده، ناظر به زنان موجود در جامعه است نه نـاظر بـه جنس زن در جمیع ادوار. سخن از زن موجود در جامعه میگوید با تمام نقصها و نارسائیهایش و نـیز آن زنـانی که با چنین خصوصیاتی در جامعه، ظاهر مـیشوند. لذا شـرایط حـاکم بر جامعه اساس نظرها و دیدگاهها بوده اسـت.
۴ـ خـطابات نهجالبلاغه،
ساری و جاری در همه زمانها و مکانها نیست چنانچه در خطبه ۸۰ نظر اکثر محققان ایـن اسـت که این خطبه بعد از جـنگ جـمل و در مورد عـایشه عـنوان شـده است که در مباحث آینده بدان اشـاره خـواهد شد.
مناسبت تاریخی خطبه ۸۰:
کلام مزبور را به امیرالمؤمنین علیهالسلام نسبت دادهاند، آنـ هـم بعد از جنگ جمل، جنگی که بـاب فتنه را میان مسلمانان گـشود و مـیان آنان، شمشیر گذاشت و باعث ریـختن خـون تعداد بیشماری گردید.
این جنگ به سبب موضع انفعالی و احساساتی عایشه نسبت بـه امـیرالمؤمنین علیهالسلام ، درگرفت و تعدادی از اصحاب نـیز کـه بـا علی علیهالسلام دشـمنی داشـتند و خیال قدرت در سر مـیپروراندند او را کـمک و تشویق کردند.
موقعیت و منزلت عایشه به سبب آنکه همسر رسول خدا صلیاللهعلیهوآله و امالمؤمنین بـود، در نـزد عموم مردم بسیار بزرگ، شمرده مـیشد و ایـن منزلت، سـرچشمه تـأثیر بـر عامه مردم بود.
عـلی علیهالسلام میخواهد از این تأثیر عمومی عایشه بکاهد، لذا در سخنان خود، او را فاقد امتیازی بر دیگر زنان شـمرده و در ردیـف دیگر زنان قرار میدهد تا مـردم بـدانند چـرا پیـروی بـیمورد از او، به فاجعه انـجامید و چـرا او به نصیحت خیرخواهان گوش نداد و هنگامی که حکم خدا را مبنی بر ماندن زنان پیامبر صلیاللهعلیهوآله بـه خـانه بـه او یادآوری نمودند بر آن وقعی ننهاد و از فتنهای کـه اقـدامات او را در پی داشـت، نـهراسید.
عـلی عـلیهالسلام قصد داشت به طوری که طعنی مستقیم به عایشه نباشد، توده مردم را بینا کند، لذا شیوهای را که انتخاب کرد به بیان احکام شرعی ویژه زنان مربوط میشد و آن احـکام، کاستی و نقصانی را در شایستگی و ویژگیهای انسانی زن که با مرد، یکسان است، در پی نداشت، بلکه پرده از چشم مردم برمیداشت تا دریابند که عایشه نیز همچون دیگر زنان است و از وضعیت خاصی که موجب شود مـردم از او پیـروی نمایند برخوردار نیست و تسلیم تصمیمات و موضعگیریهایی نشوند که صرفا از تمایلات و احساسات شخصی او ناشی شده است.
چنانچه علی علیهالسلام در جای دیگر درباره او میفرماید:
«اما فلانه، فادرکها رأی النساء وضغن
علی فـی صـدرها».
«اما آن زن، اندیشه زنانه بر او دست یافت و در سینهاش کینه چون کوره آهنگری بتافت.»
سند خطبه ۸۰:
این روایت را شریف رضی در نهجالبلاغه و کلینی از تعدادی اصحاب مـا از احـمد بن ابی عبدالله از پدرش از کـسانی کـه ذکر میکند از حسن مختار از ابیعبدالله علیهالسلام که فرمود:
قال امیرالمؤمنین علیهالسلام فی کلام له… (کافی، ۵، ۵۱۷، ح ۵) نقل کردهاند. البته کلینی از تعدادی اصحاب ما از محمدبن یحیی از مـحمدبن حـسین از عمروبن عثمان از مطلب بـن زیـاد با رفع حدیث به ابی عبدالله علیهالسلام نیز نقل کرده است.(۳)
مرحوم سیدرضی، این روایت را مرسلاً نقل کرده است نوعا علما به روایات مرسله، عمل نمیکنند. مرحوم شهید در کتاب درایـه فـرموده است:
«المراسیل لیس بحجه مطلقا».
طریقه کلینی، نیز دارای ضعف سند میباشد و بعید نیست که قطعهای از حدیث مرسل شریف رضی باشد. (شمس الدین، اهلیه المراه لتولی السلطه).(۴)
در طریقه کلینی، منظور از «احـمد بـن محمد» احـمد بن محمدبن خالد برقی است وی گرچه فی نفسه ثقه و مورد احترام میباشد، اما نامبرده از ضعفا، روایت کـرده و بر روایات مرسله اعتماد نموده و در نقل اخبار، طریقه اهل فن را رعـایت نـمینموده اسـت.(۵)
وی از کسانی است که نه مدحی درباره او رسیده و نه کسی او را قدح کرده است.(۶)
حاصل آنکه روایت، از نظر سـند، خـیلی صاف و خالی از اشکال نیست.(۷)
۱ـ البته امامیه قائل به حجیت مرسلات اصحاب اجماع بـوده و بـه آنـها عمل میکنند.
ب ـ نقد محتوایی خطبه ۸۰:
یکی از مواردی که در ارزیابی احادیث مورد عمل عقل و توصیه شـرع است، نقد محتوایی احادیث از نظر عدم مخالفت با کتاب خدا میباشد، به عـبارت دیگر، مفاهیم و معانی احـادیث بـایستی با کتاب خدا، هماهنگ بوده و در غیر این صورت، آن حدیث، کنار گذاشته میشود. علاوه بر مورد فوق یکی دیگر از مواردی که در ارزیابی احادیث، مورد عمل قرار میگیرد عدم مخالفت حدیث با عـقل میباشد. اگر مضمون حدیثی با ادراک روشن عقل، مخالفت داشت و عقل، محتوای آن را قابل قبول ندانست و با حس و وجدان، مغایرت داشت، بایستی کنار نهاده شود.
استاد محمدتقی جعفری، پیرامون خطبه فوق، چنین مـینویسد:
«بـعضیها گفتهاند همه خطبههای امیرالمؤمنین مانند قرآن، قطعی السند نیست یعنی
احتمال عدم صدور بعضی از جملات خطبهها از خود امیرالمؤمنین، یک احتمال منطقی است. همچنین اگر خطبهای یا جملهای، مخالف صریح حـس و عـقل سلیم بود مانند دیگر روایات، حکم حس و عقل سلیم، بر روایت و حدیث، مقدم است و این از اصول مسلم فقه اسلامی در تعادل و تراجیح است.(۸)
ما در ضمن بحث پیرامون خطبه مذکور، بـه مـوارد عدم تطبیق پارهای از فرازهای این خطبه، با قرآن و نیز مخالفت آن با بداهت عقل، اشاره کرده و بر پایه آن، به نقد این خطبه، میپردازیم. شایان ذکر است که نقد محتوا و مـتن، بـر نـقد سند، مقدم است. بدین مـعنا کـه اگـر حدیثی، حتی دارای سند صحیح اعلائی بود اما با شرایط نقد متن، ناسازگار بود کنار گذارده میشود.
اما نقصان ایمانهن فقعودهن عـن الصـلاه و الصـیام فی ایام حیضهن:
اما نقصان ایمان زنان در ایـن اسـت که در ایام عادت زنانگی، نماز و روزه را ترک میکنند.
قبل از بررسی محور مذکور، پیرامون «نقص ایمان در زنان» مقدمتا بایستی این نـکته را مـتذکر گـردید که: ایمان، تصدیق جازم مطابق با واقع است و از کیفیات و عـوارض نفسانی میباشد، با توجه به اینکه کیفیات بطور کلی قسمتپذیر نمیباشند و نفس انسانی نیز که موضوع ایمان اسـت، مـجرد و غـیرقابل تجزیه و تقسیم است و عوارض، تابع موضوعات بلکه عین موضوع هستند، ایـمان قـابل نقصان کمّی نیست، زیرا نفس انسانی جسم و موجود مادی نیست که قابل قسمت باشد و عوارض نـفس نـیز مـانند نور علم و نور ایمان و غیره از کیفیات نفسانی است و تقسیم کمّی شامل آن نـمیگردد ولیـ مـانند نور حسی، شدت و ضعف میپذیرد و در افراد مؤمنین از جهت کمال، متفاوت و دارای مراتب و درجات اسـت. حـاصل آنـکه، ایمان دارای مراتب قوت و ضعف و متحد با جوهر نفس و غیرقابل تقسیم است. اما اعمال صـالحه از قـبیل نماز و روزه و به طور کلی تمام عبادات، از شرایط ایمان و از آثار خارجی ایمان محسوب مـیشوند و ایـمان بـه هیچ وجه، قابل اجزاء نیست.(۹)
از سوی دیگر، بایستی به این نکته توجه داشت کـه امـام علیهالسلام منظور از نقصان ایمان را ترک نماز و روزه در ایام حیض دانستهاند، ترک نماز و روزه بـرای زنـان در ایـام قاعدگی، تکلیف واجب الهی است که خداوند آن را از باب لطف بر زنان مقدر کرده و در حقیقیت بـرای بـانوان تخفیفی قائل شده و بر آنان واجب کرده است که تخفیف در تکلیف را بـپذیرند.
در عـرف ادبـیات، یکی از انواع مجاز مرسل، اطلاق سبب و اراده مسبب است که در اینجا به کار رفته است، یـعنی چـون ایـمان، سبب انجام نماز و روزه میشود، لذا در اینجا «ایمان» اطلاق شده و مقصود، مسبب آن، یـعنی نـماز و روزه بوده است، حاصل آنکه:
نقصان ایمان، یعنی نقصان نماز و روزه و نقصان نماز و روزه لطفی است از جانب خداوند کـه بـه عنوان تخفیف در تکلیف برای زنان منظور شده است، بنابراین نقصان مزبور بـه خـداوند و لطف او مربوط میشود و چیزی که از جانب خـداوند بـاشد، هـرگز مذموم نیست، زیرا عادت زنانگی یک حـالت طـبیعی و غیراختیاری است و سقوط نماز و روزه، یک تکلیف و تخفیف شرعی است و زن را نه تنها، نمیتوان بـه سـبب هیچیک از این دو مذمت نمود بـلکه از آن جـهت که تـرک نـماز زن در آن بـرهه، با هدف عمل به فرمان الهـی اسـت و لاغیر، بایستی او را در نهایت درجه کمال دانست این نکته را نیز باید در نظر داشـت کـه در عبادات کیفیت و حالت درونی مؤمن مـطرح است و کمیت مطرح نـمیباشد.
عـلاوه بر این اگر کمیت هـم مـطرح باشد زودفرارسیدن سن تکلیف در زنان، نقص ایمان به معنای کمّی را جبران میکند.
بـا تـوجه به اینکه جماعت نسوان از سـن ۹ سـالگی مـکلف به انجام نـماز مـیگردند و مردان از سن ۱۵ سالگی، یـعنی زنـان، شش سال زودتر از مردان نماز را شروع مینمایند و در حالت حاملگی و بچه شیر دادن، عادت ماهانه نـدارند و در ایـن دوران عذری برای ترک نماز ندارند و نـیز از سـن سی یـا چـهل یـا پنجاه سالگی یائسه مـیشوند، از جهت نماز، دست کمی از مردان نخواهند داشت زیرا در مدت شش سال ۲۱۹۰ روز نماز از مردان جلوترند در صـورتی اگـر در تمام ماههای سال، حیض شوند، در سـال حـداقل ۳۶ روز و حـداکثر ۱۲۰ روز بـیشتر نـمیشود.
بررسی محور دوم خـطبه ۸۰: «نـقصان عقل زن»
«فاما نقصان عقولهن منشهاده امراءتین کشهاده الرجل الواحد»
علاوه بر روایت مذکور، روایت دیگری نـیز در نـهجالبلاغه وجـود دارد که در آن به «کاستی عقل زنان» اشاره شـده اسـت و آن ایـنکه:
مـن وصـیه له عـلیهالسلام، لعسکره قبل لقاء العدو بصفین.(۱۰)
و لاتهیجوا النساء باذی و ان شتمن اعراضکم و سببن امرأکم، فانهن ضعیفات القوی و الا نفس و العقول…
زنان را با آزار رساندن (به آنها) برمیانگیزانید هر چند دشـنام به شرافت و بزرگواری شما داده، به سراداران و بزرگانتان ناسزا گویند، زیرا نیروها و جانها و خردهای ایشان ضعیف و سست است.
روایت مذکور با اندک اختلافی در متن، در کافی، ج ۵، کتاب الجهاد، ص ۳۹، ح ۴، نیز ذکر شده اسـت.
هـمچنین در بحارالانوار، ج ۱۰۴، ص ۳۰۶، باب یکم از ابواب شهادات، ح ۱۰، حدیثی از علی علیهالسلام نقل شده که در متن آن این جمله، به چشم میخورد:
یا ایتها المراه لانکن ناقصات الدین
والعقل، قالت یا رسول الله و ما نـقصان دیننا؟ قـال:…
قبل از ورود به بحث پیرامون تاویلها و معانی مختلف در «نقصان عقل زنان»، به عنوان مقدمه، بایستی این نکته را متذکر شد که:
عقل جوهر مجردی اسـت کـه تقسیم و قسمت کمّی در آن فرض نـدارد ولی دارای مـراتب تشکیکی است. به عبارت دیگر عقل موجودی از سنخ موجودات کمی نیست که به یکی بیشتر اعطا شود و به یکی کمتر، بلکه باید استعدادی در وجـود ایـن انسان خاکی فراهم گـردد و احـتیاج خود را به آن فیض ربانی احساس کند. احساس احتیاج است که استعدادها را به حرکت میآورد و انسان را آماده میکند که به درک فیوضات عقلایی نایل شود و از برکات عقل بهرهمند گردد، نه ذکوریت و انـوثیت کـه نسبت به معنای انسانیت امر عرضی است.
همچنانکه کمالات انسانی در افراد انسان هیچ ربطی به مذکر و مؤنث بودن افراد انسان ندارد، همچنین تکامل عقلی در افراد انسان به جنسیت مربوط نـمیشود، بـلکه مربوط بـه رشد فکری و هدفها و آمال و آرزوهایی است که در سرمیپرورانند و در جهت آنها روزگار میگذرانند.
بنابراین به جز انبیا و اولیـای خدا که مورد تأیید خداوند هستند، هیچکس دارای عقل کامل نیست و هـمه افـراد انـسان نسبت به کمالات عقلی ناقصند، اگر چه بین افراد و اشخاص آنها نیز کمال و نقص وجود دارد.
تأویلات مـعانی مـختلف در «نقصان عقل زنان»:
بعضی از علماء با اعتقاد به صحت روایات، برتری مردان را از حـیث عـقلی قـطعی میدانند.(۱۱) اما عدهای دیگر به توجیه مسأله پرداخته و برتری عقلی مردان را در قیاس با احساسات قـوی زنان سنجیدهاند.
آنان معتقدند: مردان در تعقل، قویتر و جلوتر هستند، آنگونه که زنان، از نـظر عواطف، پیشتازند و پشگامترند، البـته ایـن امر، نقصی برای زنان محسوب نشده، بلکه نوعی تفاوت طبیعی است که لازمه پاگرفتن نظام هستی است. این تفاوت هرگز مایه امتیاز معنوی و ریشه کرامت الهی نیست زیرا که برتری، تـنها به تقوای الهی است و بس، در هر که و هر کجا که باشد.
علامه طباطبایی در تفسیر المیزان، مینویسد:
از نظر اسلام، زن دارای شخصیتی مساوی شخصیت مرد در آزادی اراده و عمل از همه جهات میباشد و با مرد، تفاوتی ندارد. مـگر آنـچه مقتضای وضع روحی مختص به زن باشد،… زن، دارای حیات احساسی است و زندگی مرد،یک زندگی عقلانی است.(۱۲)
شهید مطهری، ضمن پذیرفتن توجیه علامه طباطبایی، از دستاوردهای
روانشناسان کمک گرفته و از خانم، کلیودالسون نـقل مـیکند که به عنوان یک زن روانشناس گفته است:
خانمها تابع احساسات و آقایان تابع عقل هستند. بسیار دیده شده که خانمها از لحاظ هوش نه تنها با مردان برابری میکنند بلکه گـاهی در ایـن زمینه از آنها برتر هستند.
نقصه ضعف خانمها فقط احساسات شدید آنها است. مردان همیشه عملیتر، فکر میکنند، بهتر قضاوت میکنند، سازماندهنده بهتری هستند و بهتر هدایت میکنند، پس برتری روحی مـردان بـر زنـان چیزی است که طراح آن طـبیعت مـیباشد، هـر قدر خانمها بخواهند با این واقعیت، مبارزه کنند بیفایده خواهد بود. خانمها به علت اینکه حساستر از آقایان هستند، باید این حـقیقت را قـبول کـنند که به نظارت آقایان در زندگیشان احتیاج دارند…
بـزرگترین هـدف خانمها در زندگی «تأمین» است، وقتی به هدف خود نائل شدند دست از فعالیت میکشند، زن برای رسیدن به این هـدف از روبـرو شـدن با خطرات بیم دارد، ترس تنها احساسی است که زن در برطرف کـردن آن به کمک احتیاج دارد…
کارهایی که به تفکر مداوم احتیاج دارد زن را کسل و خسته میکند.(۱۳)
برخی نیز معتقدند: زنان تمایل ذاتـی بـه زیـنت و خودنمایی دارند و این به عنوان یک نقیصه برای زنان مطرح مـیباشد.
از عـلی علیهالسلام روایت شده که:
ان البهائم همها بطونها و ان السباع همها العدوان علی غیرها و إِن النساء همهن زیـنه الحـیاه الدنـیا و الفساد فیها، إِن المؤمنین مستکینون، إِن المؤمنین مشفقون، إِن المؤمنین خائفون.(۱۴)
همت چهارپایان شکمشان، هـمت درنـدگان دشـمنی با دیگران و همت زنان، زینت زندگی دنیا و فساد در آن میباشد، مؤکدا مؤمنین، متواضع، مشفق و خـائف از خـداوند مـتعال هستند.
در روایت دیگری که امام صادق علیهالسلام ، از پدر بزرگوارشان و او از علی علیهالسلام نقل کرده آمده اسـت:
عـقل زنان در جمال آنها و جمال مردان در عقل آنها است.(۱۵)
برخی آیات قرآن نیز از تـمایل ذاتـی زنـان به زینت و زیور، خبر میدهد از جمله:
او من ینشوا فی الحلیه و هو فی الخصام غـیر مـبین.(۱۶)
آثار زندگی در خودآرایی، جلوهگری و تمایل به زینت و زیور در این است که: زندگی، بـیشتر جـنبه احـساسی پیدا میکند تا تعقلی، کسی که پیوسته میکوشد تا خود را با زیورآلات بیاراید، اهل احـساسات اسـت و احساسات بر او غلبه دارد، لذا در گرداب حوادث و پیشآمدهای ناگوار، به جای آنکه عقل و تـدبیر شـایسته، بـه کار گیرد، مغلوب احساسات شده، متانت و بردباری را، از دست میدهد و خود را عاجز و ناتوان
میبیند. لازمه مـقابله بـا پیـشآمدها، صبر و شکیبایی است که درباره آن بیندیشد، کسی که بر اثر غلبه احـساسات صـبر و بردباری را از دست میدهد، نخواهد توانست آنچه را در دل دارد به خوبی و با آرامش، روشن سازد و مطلب حساب شده خـود را مـدلل و مبرهن، بیان نماید.(۱۷)
امیرالمؤمنین علی علیهالسلام در وصیت به فرزندش فرموده:
و لاتملک المـراه مـن أَمرها ما جاوز نفسها، فإِن المراه ریـحانه و لیـست بـقهرمانه…(۱۸)
مسلط مکن زن را به آن کاری که بـه او مـربوط نیست، زیرا زن گل نه قهرمان.
بجز این معانی، آرای دیگری نیز در معنای این حـدیث عـرضه شده که بدان اشاره مـیشود:
۱ـ مـقصود از «نقصان عـقل» مـحرومیت زنـ، از «عقل نظری» است نه «عقل عـملی» و ایـن محدودیت عقل نظری محض که وسیلهای برای تجرید و تعمیم و غیرذلک است، نـقل ارزشـی نمیباشد، اما در عقل عملی زن و مرد، مـساویند.(۱۹)
۲ـ لبیب بیضون، معتقد اسـت:
قـدرت تمیز خوب و بد در امور اسـاسی بـه تمامی انسانها تعمیم دارد، ولی در تشخیص خیر و شر در امور فرعی عنصر مردانه، اندکی بر عـنصر زنـانه ترجیح دارد.(۲۰)
۳ـ ظرف هویت ذاتی زن بـا مـرد، بـرابر است ولی خصوصیات طـبیعی زن، مـانع از ظهور و بروز کامل آثـار ایـن قوه خدادای است.(۲۱)
۴ـ در عقل انسانی (ما بعد به الرحمن واکتسب به الجنان) زن و مـرد یـکسانند ولی در عقل اجتماعی مردان بر زنان بـرتری دارنـد.(۲۲)
۵ـ کلمه «نـواقص» در ایـنجا بـه معنای تفاوت است و تـفاوت در آیه ۳ ملک:
«ماتری من تفاوت» یعنی نقص و کاستی. بدین معنا که زن و مرد، هر کدام روحـیات و صـفات مخصوص به خود را دارند و جایگاه هـر کـدام بـاید حـفظ گـردد.(۲۳)
نقد نظریه «نـقصان عـقل زن»
زن و مرد در جنس و هویت، سرشت و سرنوشت، مشترک بوده و هر دو مکلف و در اصول مواهب الهی مشترک میباشند، تفاوتهایی کـه از جـنبه عـقلی میان زن و مرد، ادعا شده بیشتر جنبه اجـتماعی دارد تـا جـنبه زیـستی، بـه عـبارت دیگر تفاوتهایی در رفتار و گرایشهای زن و مرد، مشاهده میشود، ولی آن تفاوتها، منشأ اجتماعی ـ فرهنگی دارد، نه منشأ زیستی و سرشتی. مسلما در جامعهای که زنان از نعمت سواد محروم بودند و حتی خواندن و نـوشتن برای آنها امری نامطلوب قلمداد میشد و جز در خانه بودن و کارهای خانه را انجام دادن، کار دیگری به آنها داده نمیشد و از ورود در اجتماعات و فعالیتهای اجتماعی محروم و ممنوع بودند، عقل اکتسابی و تجربی آنان پرورش نیافته و در این
زمـینه، از مـردان، عقبتر بودند، اما زمانی که شرایط مساعدی از جهت اجتماعی، تربیتی، سیاسی و… برای آنان فراهم گردید و زنان در انواع مشاغل و فعالیتهای اجتماعی وارد شده و همدوش مردان به تحصیل و فراگیری فنون و علوم مـختلف پرداخـتند و در مسائل مختلف حکومتی و سیاسی مشارکت داده شدند، به
دلیل برخورداری یکسان از عقل موهبتی با مردان و استفاده از شرایط مطلوب ذکر شده، توانستند با مردان رقـابت نـموده و حتی گوی سبقت را از آنان نـیز بـربایند. لذا اگر در پارهای روایات مانند روایات مذکور، سخن از نقصان عقل زن به میان رفته، اشاره به عقل اکتسابی و تجربی در زنان بوده و هرگز عقل و درک موهبتی آنان بـا مـردان، تفاوتی ندارد. از آیات قـرآنی هـم ناقصالعقل بودن ذاتی زن و پایینتر بودن درجه فهم و درک و استعداد رشد فکری او نسبت به مرد فهمیده نمیشود بلکه وجود آیاتی دال بر اینکه زن و مرد یکسان میتوانند با ایمان و عمل صالح به مقام والای قـرب الهـی برسند.(۲۴)
من عمل صالحا من ذکر و انثی فلنحیینه حیوه طیبه، مخل
و تعیین مجازات یکسان برای جرایم مساوی برای زن و مرد چون سرقت(۲۵) و زنا(۲۶)خود نشاندهنده این است که: برای زن
همانند مـرد قـدرت فهم و درکـ و تشخیص شناخته شده است وگرنه نمیبایست در صلاحیت ارتقاء معنوی، داشتن مسئولیت، یکسان قلمداد شوند.
از سوی دیگر قـرآن کریم با معرفی بلقیس، ملکه سبا، در واقع زنی را معرفی کرده اسـت کـه از تـوانایی عقلی و برنامهریزی و هوشمندی برتری نسبت به مردان برخوردار بوده است. آری قرآن کریم، قبل از آنکه از عاطفی و احساسی بـودن بـلقیس سخن بگوید از اندیشمندی و اراده و واقعبینی او سخن گفته و صلاحاندیشی و نفوذ کلام و مطاع
بودن اوامـر او را مـیستاید.(۲۷) تـصویری که قرآن کریم از این زن بما نشان میدهد، نمایشگر چه دیدگاه اسلامی است؟ آیا اصولاً ایـن دیدگاه میتواند چنان باشد که عقل زن را برای حضور در موقعیتهای مسئوولانه، ناقص و کارآمد، تـلقی کنیم؟!.
تاریخ مالامال از نام زنـانی اسـت که در مقابل ظلم و ستم حکام استوار ایستادهاند و در آن هنگام که مردان فراوان از ترس اهل جور، مهر سکوت بر لبها نهاده بودند با کلام یا عمل خود، مخالفت خویش را با اهل ستم نـشان دادند.
نگاهی گذرا به تاریخ اسلام، نمونههای فراوان را در معرض دید ما خواهد گذاشت. از آن زمان که در اسلام، اولین شهید مسلمان یک زن گشت تا آنجا که عالمان صادق به ما خبر دادنـد در مـقابل جور فراگیر تمام زمین، اگر آن موعود ظهور کند، در زمره ۳۱۳ صحابی خاص او، ۵۰ قدرت پوشالی هر چه ابرقدرت است را به سخره میگیرند و استوارتر از کوه، مردان دیگر را نیز به قیام فرامیخوانند، حال آیـا مـردان خائف از جور جائرین، عقلشان کامل است و زنان مؤمنه و شجاع طول تاریخ دچار نقصان عقلند؟ یا باید آنان را استثنا دانست؟.
آیا مریم و آسیه، خدیجه و فاطمه و زینب و بسیار دیگر زنان کمال یافته نـقص عـقل دارند یا استثنا هستند؟ مگر قضایای عقلی و حقیقی استثنا برمیدارد (آن هم تا این حد).
با توجه به ملاحظات مذکور است که آیهالله جوادی آملی، ضعف عقل و رای زنان را امری ذاتی نـدانسته، بـلکه آن را بـه لحاظ غلبه خارجی و از آثار مـحیط دانـستهاند، یـعنی زنان را از تعلیم و تکامل محروم نگه داشتهاند. محیط مستعد و تربیت صحیح سبب پیشرفت و تکامل برابر و همانند زنان با مردان است و روایاتی کـه در وهـن عـقول (نهجالبلاغه، خطبه ۲۷) و سستی رأی و عزم (نهجالبلاغه، نامه ۳۱) وارد شده دربـاره زنـان دانشمند، مصداق ندارد. اگر زنان تکامل پیدا کنند، روایت نکوهش شامل آنها نمیشود.
چنانچه در بسیاری از روایات از زنان عاقل سـخن رفـته اسـت از جمله:
قال امیرالمؤمنین علیهالسلام : ایاک و مشاوره النساء الا من جربت بـکمال العقل.(۲۸)
از مشورت با زنان بپرهیز، مگر زنی که به تجربه، کمال عقلش به ثبوت رسیده است.
علامه فـضل الله نـیز در ایـن خصوص، مینویسد:
مسأله عقل، مسألهای غیبی و مجرد نیست که درباره وجـود تـام یا ناقص آن در گستره وجود زن، به شیوههای انتزاعی و عقلی، بحث کنیم.
بلکه به نظر میرسد مـسألهای اسـت تـجربهپذیر و قابل ابطال و اثبات، امری که از رهگذر آن میتوان اثبات کرد که زن در جهان کـنونی، تـوانسته اسـت توانمندی و قوه
عقلانی خویش را در عرصههای عملی و ارادی و کشاکشهای اجتماعی و حکومتداری، در مواضع متعدد و جوانب گوناگون بـه تـصویر بـکشاند. این مسأله سبب میشود در ابراز بسیاری از احکام مطلقا منفی که از آنها گفتگو میشود، احـتیاط بـیشتری کنیم چه اندیشههای (صحیح) نمیتواند با تجربههای عینی که صحت آنها، به دور از نـظریهپردازیهای انـتزاعی، عـملاً در وجدان انسانی، به ثبوت رسیده است، در تعارض باشد.
قراءه جدیده لفقه المرأه الحقوقی(۲۹)
امـا تـفاوتهایی که از حیث روحی، میان زن و مرد مشاهده میشود، مقتضای طبیعت زن و مرد است، چنانکه رفـتار دیـگر جـانداران مؤید آن است، یعنی از آن جهت که زن دارای نقش همسری و وظیفه مادری است، باید رفتار مناسب با آن را داشـته بـاشد، خودآرایی و زینت کردن در ایفا نقش همسری، بسیار مؤثر است. خداوند متعال ایـن غـریزه را بـرای جلب رضایت شوهر و تصاحب قلب و روح شوهر، در نهاد زن قرار داده است و وجود این غریزه عامل کمال در زن اسـت اگـر گـاهی از این غریزه، سوءاستفاده میشود، نقص و عیب این غریزه نیست، بلکه همانند دیـگر سـوءاستفادههای انسان و طغیان و سرکشی بشر است.(۳۰)
اما تفسیر نقصان عقل با برابر نهادن گواهی دو زن با گواهی یـک مـرد نمیتواند موجه باشد، چون گواهی دادن، چندان ربطی به عقل ندارد، درسـت اسـت که گاه عاطفه در پدید آمدن انحراف مـؤثر اسـت امـا نیرومندی عواطف به معنی کمخردی نیست. عـقل بـا اندیشه و خردورزی سروکار دارد و گواهی دادن با رؤیت صحیح حوادث و امانتداری و راستگویی و استواری در گزارش صـادقانه آنـها مرتبط است.(۳۱)
استاد مطهری نـیز در ایـن زمینه مـعتقد اسـت کـه:
باب شهادت به چیزی که ارتـباط نـدارد، عقل است. شهادت به معقول جایز نیست و معتبر هم نیست، شهادت هـم نـیست.
اصلاً در باب شهادتها به طور کـلی، شهادت در مورد محسوسات اسـت.
(یـعنی این) که یک کسی بـگوید فـلان جریان را دیدم یا فلان جریان را شنیدم (در حالی که) معقولات مربوط به معلومات اسـت.
مـسأله شهادت را نمیتوان به پای قوت و ضـعف عـقل گـذاشت چون ارتباطی بـه آن نـدارد نه با عقل زن کـار دارد و نـه با عقل مرد کار دارد. چیزی نیست که بخواهد حل و فصلش با عقل باشد، مـیگوید: چـیزی را که دیدی بیا بگو که آن را دیـدم. چـیزی را که شـنیدی بـیا بـگو این را شنیدم. این اصـلاً مربوط به عقل نیست.(۳۲)
آیهالله جوادی آملی نیز در این خصوص مینویسد:
اساسا خود قرآن بـرابری دو زن بـا یک مرد در شهادت را به علت یـادآوری مـیداند و هـرگز نـمیگوید
کـه نقصان عقل زن، دلیـل ایـن مسأله در باب شهادت شده است، بلکه زن به علت اشتغال به کارهای خانه، تربیت بچه و مشکلات مـادری، مـمکن اسـت صحنهای را که دیده فراموش کند. بنابراین دو نـفر بـاشند تـا اگـر یـکی یـادش رفت، دیگری او را متذکر کند.(۳۳)
شیخ مهدی شمسالدین نیز در کتاب «اهلیهالمرأه لتولی السلطه» در این خصوص مینویسد:
خدای متعال میفرماید:
«واستشهد واشهیدین من رجالکم فإِن لم یکونا رجلین فرجل وامـرأتان ممن ترضون من الشهداء و إِن تضل احداهما فتذکر احداهما الاخری.»(۳۴)
مفسران تصریح دارند که مراد از «ضلال» فراموشی است و سیاق آیه، سیاق تعلیلی است یعنی وقتی میفرماید:
«ان تضل احداهما» میخواهد بـیان نـماید که علت تعدد شاهدان، همانا پیشگیری از فراموشی است.
مطابق نصوص شرعی و تحقیقات فقیهان، شهادت در تمام جزئیات خود نیز باید عینی و مستقیم باشد و استنتاج و گمان، برای شهادت دادن کفایت نمیکند.
از ایـن رو، مـقتضاء چنین شهادتی تماس مستقیم با حوادث، اتفاقات و روابطی است که مورد شهادت واقع میشوند و شنیدن یا حضور ناقص و محدود برای شهادت دادن، کافی نـیست.
زن نـیز (غالبا) در زندگی خانوادگی و درون منزلی و امـور مـختص بدان، غرق است و کمتر با حوادث و کشمکشها و اتفاقات، به مقداری که بتواند آنها را به خاطر بسپارد، برخورد و همزیستی دارد به گونهای که اگر بخواهد شـهادت بـدهد، بر اساس محسوسات مـستقیم خـود باشد.
و به فرض که زن با واقعهای چنین رابطهای داشته باشد، باز هم دلمشغولیهای زندگی روزمره و کارهای اصلی خانه و خانواده و روابط ویژه به اضافه ساختار روانی خاص زن (به طور قطع) بـر حـافظه و آگاهی و شناخت او نسبت به وقایع و جزئیات موضوع مورد شهادت، تأثیر میگذارد.
با توجه به این عوامل عینی برخاسته از ماهیت شهادت که بر زندگی اکثریت زنان و بجز موارد استثناء که مـلاک نـیست، حاکم اسـت و به منظور حفظ حقوق مردم، شریعت اسلام شهادت دو زن را به جای یک مرد، معتبر میداند، اگر یـک مرد نیز در حادثهای شهادت بدهد و جزئیات مسئله را دقیقا به یاد داشـته بـاشد و بـرخی را از یاد برده باشد شهادت او قابل قبول نیست و این بواسطه یک عامل عینی و خارجی است و به نقصان کـرامت یـا صلاحیت ذاتی آن مرد ربطی ندارد.
آیه مبارکه وضعکننده این اصل قضایی به جـنبه عـینی کـه موجب تشریح مذکور شده، تصریح میفرماید:
«إِن تضل احداهما فتذکر احداهما الاخری».
بدین ترتیب، با فـراهم آمدن تمامی عناصر موجود در حادثه مورد شهادت و کاستیهای احتمالی (در شهادت هر یک از شـاهدان) توسط دیگر مشهود، کـامل مـیشود.
نکته دیگری که شرط تعدد در شهادت زنان را عامل خارجی میشمارد نه نقصان کرامت و صلاحیت آنان قبول شهادت یک زن در امور ویژه زنان میباشد، اموری که ـ غالبا ـ جز زنان کسی از آن آگاهی نـمییابد از قبیل بکارت یا عدم بکارت، زایمان، عیوب جنسی زنان و امثال آن.(۳۵)
جمعی از صاحبنظران اسلامی، دلیل تفاوت مزبور را وصع عارضی مربوط به موقعیت عملی زنان که موجب دور بودنشان از مسائل و وقایع و رویدادهای اجتماعی و عـدم رشـد و ارتقاء فکر و ذهن آنها شده است، را موجب برقراری چنین حکم متفاوتی دانستهاند.
صاحب تفسیر المنار میگوید:
برخی از مفسران گفتهاند علت اینکه در آیه مربوط به شهادت(۳۶) زنان در معرض خطا و فراموشی قـرار گـرفته و ارزش شهادت آنها نصف شهادت مرد به حساب آمده، ناقصالعقل و ناقصالایمان بودن آنان است.
برخی هم علت آن را غلبه رطوبت بر مزاج زنان دانستهاند که نتیجه آن کمحافظگی و سرعت فراموشی است ولی ایـنها تـوجیه درستی نیست. آنگاه از استاد خود شیخ محمد عبده نقل میکند که گفته است علت صحیح این امر این است که شأن زن اشتغال به معاملات و امور مالی نیست و لذا حافظه او در ایـن زمـینه، ضـعیف است ولی در رسیدگی به امور مـنزل کـه شـغل اوست، حافظهاش از مرد قویتر است و اصولاً طبع بشر چه زن و چه مرد، این است که در اموری که مبتلا به آنهاست و با آنـها سـروکار دارد بـیشتر و بهتر میتواند آن را به یاد داشته باشد. و مناط وضـع قـوانین و جعل احکام ملاحظه غلبه و اکثریت وضع موجود است و در مورد زنان چون غلبه و اکثریت با عدم اشتغال و توجه آنها بـه امـور مـالی و معاملاتی است، لذا در این زمینهها ضعیف هستند و بیشتر در معرض فراموشی و خـطا قرار دارند و به همین ملاحظه، شهادت دو نفر آنها مساوی شهادت یک مرد قرار داده شده است. وی برای پاسخ اشـکال مـقدمی مـیگوید:
اشتغال برخی از زنان به امور مالی در بعضی از کشورها، منافاتی با ایـن حـکم و فلسفه آن، ندارد زیرا همانطور که گفتیم مناط حکم بر غلبه وضع موجود است.(۳۷)
هرچند این تـوجیه نـمیتواند کـامل و کافی و با وضع پیشرفت و اشتغال روزافزون زنان در مشاغل مالی و اجتماعی که مـیتواند غـلبه مـناط حکم را بر هم زند، متناسب باشد ولی به هر حال نشاندهنده نگرش جدیدی است و بـا ثـابت بـودن حکم متفاوت زن و مرد در مورد
شهادت، هماهنگ است.
اما نقصان حفظوظهن فمواریثهن علی الانصاف مـن مـواریث الرجال:
کاستی بهرهشان از این جاست که سهم ایشان از ارث، نیم سهم مردان است. در اسـلام سـهم ارث زن، نـیمی از سهمی است که مرد از ارث میبرد ولی مرد، عهدهدار پرداخت مهریه و نفقه زن است و زن هیچ مـسئولیتی در ایـن زمینه ندارد. مرد را دو برابر سهمالارث زن است، اما مسئولیتهایی سخت سنگین بر دوش او نهاده شـده اسـت. ایـن کجا و نقص انسانیت زن کجا؟ مسأله به نقص و کمبود انسانیت زن در قیاس با مرد، هیچ ربطی نـدارد، بـلکه از تعادل میان حقوق و وظایف آنان نشأت میگیرد. (فضلالله، ترجمه فقهیزاده، ۲۴).
لذا با قـاطعیت مـیتوان گـفت: منشأ حقوقی مسأله، نقص زن نیست، بلکه به توازن در مسائل مالی و مادی در عرضه حقوق و تکالیف بـرمیگردد.
«و لهـن مـثل الذی علیهن بالمعروف» زنان را بر مردان حقی است، همچنان که مردان را بر زنـان حـقی است.
فاتقوا شرارالنساء و کونوا من خیارهن علی حذرو لاتطیعوهن فی المعروف، حتی لایطمعن فی المنکر
پس از زنـان بـد بپرهیزید و از خوبانشان، برحذر باشید، در سخن نیک از آنان پیروی نکنید تا آنکه در سـخن بـد طمع نکنند. ترس از اشرار زنها و احتیاط از خـوبانشان چـه مـعنا دارد؟.
استاد محمدتقی جعفری، معتقدند اگر بخواهیم ایـن مـسأله را به طور عموم و جدا از جنبه تاریخی آن بررسی نمائیم به دو مسئله در این قسمت بـرمیخوریم:
مـسأله یکم: (فاتقوا شرارالنساء) بیم و هـراس از زنـهایی که شـر و پلیـدند: البـته در این مسأله مرد و زن، تفاوتی ندارند زیـرا مـردان شر و پلید هم که از طهارت درونی و اصول انسانی به دور هستند، پروایی از تـعدی و تـجاوز به حقوق انسانها ندارند لذا همواره بـاید خود و اجتماع از این نـابکاران مـطمئن نباشد. اگر در این مسأله، ضـعف زنـ، خصوصیتی داشته باشد این است که اسرار نهایی مرد و نقاط ضعف او را میداند، بـطوری کـه اگر بخواهد صدمهای بر مـرد، وارد آورد، تـلختر و جـانگدازتر از صدمه دیگر مـردم خـواهد بود.
مسأله دوم: (و کونوا مـن خـیار من علی حذر): لزوم احتیاط از خوبان زنها:
البته مسلم است که مقصود از خوبان زنها زنـانی هـستند که شر و پلیدی ندارند. این مـعنا بـرای یک زن خـوب در عـرف عـام متداول است. یعنی در عـرف عام همین مقدار که یک زن ضرر و شری به مرد و فرزندان خود نرساند به خوبی و نـیکی مـوصوف میگردد. اگر زنی درصدد اضرار بـه مـرد و سـایر اجـزای دودمـان برنیاید، کشف مـیشود کـه به وظایف قانونی خود عمل میکند و در نتیجه میتوان
او را نیک و خوب معرفی کرد. زیرا احساس دروغین نـاتوانی مـطلق کـه زن در مقابل مرد دارد، غالبا او را برای جبران ضعف بـا مـرد، رویـاروی قـرار مـیدهد. اگـرچه از نظر عمل به وظایف کوتاهی هم نداشته باشد و چون برای جبران احساس دروغین ضعف، ممکن است به گفتار و کردار غیرمنطقی متوسل بشود، لذا یک مرد هشیار و آگاه و عـادل همواره باید در منتفی ساختن احساس فوق از زن بکوشد و در صورت ناتوانی، گفتار و کردار زن را خوب تشخیص بدهد که آیا ناشی از آن احساس دروغین است یا علتی دیگر دارد.
اما اگر زن مافوق عمل به وظایف مـقدره، در بـه دست آوردن رشد و کمال شخصیت کوشیده و به مقامات عالی انسانی رسیده باشد، نه تنها عاملی برای احتیاط از وی وجود ندارد، بلکه در صورتی که مرد او از اشخاص معمولی باشد، مرد را راهنمایی نموده و عـامل سـعادت وی میباشد. چنانچه در خانوادههای فراوانی از جوامع، مشاهده میشود.
آیا زن خود امیرالمؤمنین و دختر او، علیهمالسلام و مریم مادر عیسی مسیح و هزاران زن فاضله که از مقامات عالی انـسانی بـرخوردارند، خود مردآفرینان جوامع نبودهاند؟ بنابر آنـچه کـه از کتب تاریخی و کتب مختص به زنان، برمیآید، شمارغ زنهای باشخصیت از نظر علمی، اخلاقی و اصول عالی انسانی با در نظر گرفتن محدودیتهای طبیعی و تحمیلی، نسبت بـه مـردان کمتر نبودهاند و این یـکی از دلایـل اعجاز قرآن است که مرد و زن را در اوصاف عالی انسانی مشترک نموده است روایتی از علی علیهالسلام درباره مشورت با زنها، نقل شده که میتواند جمله مورد تفسیر را به خوبی توضیح دهد.
مـجلسی از آن حـضرت نقل میکند:
ایاک و مشاوره النساء الا من جربت بکمال العقل (۱۰۳، ۲۵۳) بپرهیز از مشورت با زنها، مگر زنی که کمال عقل او به تجربه رسیده است.
این گفتار اثبات میکند که مقصود از برحذر بـودن از زنـان خوب، دقـت در گفتار و اندیشههای زنان معمولی است همچنانکه توضیح دادیم اما زنانی که از زر و زیور دنیا اعراض کرده و به تـعقل پرداختهاند، مانند مردان شایسته مشورت میباشند.(۳۸)
برخی این مسأله را با تـوجه بـه جـنبه تاریخی آن بررسی نموده و رد این خصوص اظهار میدارند:
«حضرت دو گروه از زنان را مشخص میسازد: خوبان و بدان، سفارش حضرت بـه حـذر کردن از خوبان به طور مطلق و کلی نیست تا گمان شود که آنها نـاشایسته و فـاقد صـلاحیتند بلکه مقید به مواردی است که زنان خوب به جای التزام به شورا و قانون بـر نظر خود اصرار کنند.
هدف امام از این سخن، جلوگیری از تبعیت عامه مردم از دعـوتهای جناب عایشه یا
از دعـوتهایی کـه سیاستمداران به او نسبت میدادند، بود. زیرا عموم مسلمانان، او را از زنان خوب میدانستند.(۳۹) و لاتطیعوهن فی المعروف حتی لایطمعن فی المنکر.
«در معروف از آنها اطاعت نکنید تا در منکر به طمع نیفتند.»
به طور کلی نـهی در فقه بر دو نوع است:
۱ـ نهی مولوی یا تحریمی که از آن حرمت دریافت میشود مانند نهی در مسأله شرب خمر که حرمت را نشان میدهد.
۲ـ نهی ارشادی: از این نهی حرمت فهمیده نمیشود، بلکه این نـهی، حـکم ارشاد و عقل است مانند نهی در مورد آدم که خداوند به او میگوید:
«ولا تقربا هذه الشجره» این نهی، تحریمی نیست، بدین معنا که خوردن از این درخت حرمت دارد بلکه بدین معنا است که اگـر از آن بـخوری، به زحمت میافتی.
در اینجا نیز بدین معنا نیست که حرمت اطاعت از زن را در معروف نشان دهد، بلکه بخاطر حتی که در جمله آمده است، علت ارشادی مشخص میشود.
قانونی داریم که مـیگوید: تـعلیق الحکم علی الوصف، شعر بالعلیه. اگر برای حکم وصفی را بیاوریم، خود علت کار را نشان میدهد.
به عنوان مثال اگر گفته شد «خانه آدم فاسد نروید، از علت سؤال نمیکنیم زیرا عـلت در آن واقـع اسـت».
در اینجا میگوید در معروف اطاعت نـکن تـا در مـنکر واقع نشوی، یعنی بسیاری از کارهای خلاف از طریق مشروع وارد میشوند و بعد اهداف خود را پیاده میکنند. اگر قرار باشد معروفی، مقدمه حرام شـود، مـقدمه حـرام نیز حرام است. مثلاً رفتن شخص روزهدار بـه مـراسم روزهخواری حرام است.
البته منظور این است که شما معروف را به خاطر معروف بودنش بجا آورید، نه اینکه بـه خـاطر اطـاعت و پیروی از آنها باشد.
علاوه بر آن، میتواند منظور این بـاشد که شما اظهار اطاعت نکنید نه اینکه عمل نکنید زیرا «ولاتعلموا بقولهن» نگفته است، یعنی نگفته است کـه بـه قـول آنها عمل نکنید، بلکه گفته است (از آن زنانی که تنها دارای بـعد مـنفی هستند) اطاعت نکنید.
شیخ مهدی شمس الدین نیز مینویسد:
جمله…و لاتطیعوهن فی المعروف…» را باید به مـعنای اصـل اجـتناب از استبداد و خودرایی فهمید وگرنه، چارهای جز تأویل آن وجود ندارد چرا که نـهی از پیـروی در کـار نیک (معروف) خردمندانه به نظر نمیرسد.
بلکه کار نیک از آن رو که نیک است و خداوند بـه آن امـر مـیکند، انجام میگیرد نه اینکه چون فلان خانم دستور داده است. زیرا زن قانونگذار نیست. البته مـردان نـیز در این موضوع، همانند زنان هستند و تفاوتی از این حیث با یکدیگر ندارند.
بنابراین نـهی روایـت از پذیـرفتن رای زنان، مربوط به اموری است که زنان، بدون توجه به
مشورت و پایبندی به قـانون، در اداره امـور همگانی یا اختصاص، تحکم ورزند یا بر نظر خویش پافشاری کنند.
باید گـفت در مـورد مـردان نیز، ماجرا از همین قرار است. یعنی میتوان گفت: از مردان بد بپرهیزید و از خوبانشان در صورتی که بـه دنـبال خواهشهای خود بروند و پایبند به شورا و قانون نباشند، حذر نمایید.
حال اگـر بـپرسند چـرا این سخن را تنها در مورد زنان گفتهاند؟ پاسخ این است که: ویژگی زناشویی موجب شده تا ایـن سـخن تـنها در مورد زنان گفته شود، زیرا این ویژگی، غالبا با قدرت عاطفی قـوی زنـ و سیطره او بر خانواده، همراه است.(۴۰)
* دیدگاه کلی صاحبنظران پیرامون خطبه ۸۰ «فی ذم النساء»
صاحب نظران در مورد ایـن خـطبه نظرات متفاوتی دادهاند از جمله اینکه:
۱ـ این خطبه، گرچه خطابش عام است ولی اشـاره بـه مورد خاص و شخص معین است، چنانکه در زمـان خـاص کـه همان بعد از به پایان رسیدن جنگ جـمل بـوده است، امیرالمؤمنین علیهالسلام این خطبه را ایراد فرمودهاند و حتی سخن مزبور را با این تـرتیب تـرجمه کردهاند که: ای مردم، جمعی از زنـان هـم از نظر ایـمان، هـم از جـهت بهره، هم از موهبت عقل در رتبهای کـمتر از مـردان قرار
دارند…(۴۱)
و توضیح دادهاند که سخن امام ناظر به برخی از زنان بـد و فـتنهانگیز است و یک قانون کلی همگانی بـرای زنان نیست. به عـبارت دیـگر: این ستایشها و نکوهشها، موضعی و مـقطعی اسـت و از باب قضیه خارجیه است نه حقیقیه و به عارت دیگر ناظر به شخص عـایشه اسـت نه کلیت آن.(۴۲)
ابن ابی الحـدید کـه یـکی از شارحان سنی مـذهب نـهجالبلاغه است، خطاب این خـطبه را مـنحصرا به عایشه، اعلام میدارد، چنانکه
شرح آن را با این جمله شروع نموده: «هذا الفـصل کـله، رمز الی عایشه»، و سپس به افشاگری و اثـبات مـخالفت عایشه بـا عـلی عـلیهالسلام پرداخته است.
۲ـ استاد مـحمدتقی جعفری، درباره این خطبه فرموده است:
ما در این مباحث، شواهد و دلایل کافی داریم که مـقصود امـیرالمؤمنین نقص واقعی ایمان و عقل به طـور عـموم و نـقص سـهمالارث بـه طور کلی نـمیباشد زیـرا نسبت چنین نقصهایی به زنان، مخالف قرآن است. لذا میتوان گفت که علی علیهالسلام برای توضیح و تـفسیر مـوقعیت زنـان و آگاه ساختن آنان از یکی از زنهای پیامبر کـه بـا دسـتیاری طـلحه و زبـیر، غـایله جنگ جمله را برپا نمود و به جنگهای صفین که موجب اغتشاشات جوامع اسلامی شد، متصل کرد، اشاره نموده است. (۱۱، ۳۰۰).
ولی این توجیهات نمیتواند درست باشد زیرا حیض شدن زن و مـحروم شدن او از نماز و روزه در ایام حیض و نصف بودن سهمالارث و نصف بودن شهادت او که در این سخن دلیل نقصان عقل و دین و بهره قرار گرفته، اختصاص به زنان شرور و فاسد ندارد.
۳ـ برخی گفتهاند: این خـطبه، اشـاره به مختصات روبنایی زن است و در قرآن حتی یک آیه هم وجود ندارد که در دو موضوع عقل و ایمان، مردها را بر زنان یا بالعکس، زنان را بر مردان، ترجیح دهد.
۴ـ برخی، این قضیه را چـنان جـدی گرفتهاند که تلاش میکنند هر جملهای را با شاهد و بینه و قول سقراط و علم روانشناسی و غیره ثابت نمایند که مردان در عقل و ایمان، بر آنان تـرجیح دارنـد در صورتی که علی علیهالسلام در نـامه خـود به حضرت مجتبی علیهالسلام فرمودهاند:
مبادا بیجا غیرت نشان دهی و زن بیگناهی را جابرانه زیر شلاق ملامت و توبیخکشی که این خود، زنان پاکول را به فاسد مـیکشد…».(۴۳)
پیـغمبر صلیاللهعلیهوآله و علی علیهالسلام زنـان را از دسـت مردان شر و قصیالقلب نجات داده و از ذلت جاهلیت رهانیدند.
لذا کسی که این سخنان را وسیله سرزنش نمودن به مردم قرار دهد نه تنها به مردم ظلم نموده بلکه با شخص علی علیهالسلام مخالفت کـرده اسـت زیرا بدیهی است که سرزنشهای ناروا، مانع رشد روحی و فکر انسان میشود و یک زن مأیوس از دین و خدا، چگونه میتواند برای خود و جامعه و خانه و شوهر و فرزند خود، فرد مفیدی باشد؟ چگونه میتواند از حـیثیت خـانه و مملکت خـود دفاع کند؟
۵ـ برخی این قضایا را از نوع قضایای عام دانستهاند که قابل تخصیص میباشد. آنان میگویند: آیا عبارات مـذکور همه جا بر ظهور و عموم خودشان باقی هستند به قسمی کـه در هـیچ مـوردی تخصیص نخوردهاند؟ یعنی اگر زنانی امر و معروف و نهی از منکر نمودند چون آمر و ناهی زن است، نباید از او اطاعت کرد و بـاید هـمچنان به راه منکر و ترک
معروف ادامه دهد؟ پس در پاسخ میگویند: منظور، بعضی از زنان هستند که تـربیت اسـلامی نـیافته و خود را با موازین آن تطبیق ندادهاند. به عبارت دیگر: منظور، زنان تربیتنیافتهای است که مطابق روشـهای اسلام ساخته نشدهاند نه اینکه منظور کل زنان باشد. دلیل این مدعا، عـمومات حاکم و اصول کلیه مـسلمه در اسـلام است وگرنه همان زمان
که حضرت علی علیهالسلام این سخنان را ایراد میفرمود (بر فرض صدور از حضرت) خود امیرالمؤمنین علیهالسلام زنی مانند حضرت زهرا علیهاالسلام در خانه داشت و به فضائل و مکارم اخلاقی او واقـف بود و هم زنان دیگری بودند که دارای فضایل اخلاقی و کمالات انسانی بودند.
انسانهای صالح و شایسته همه مورد عنایت رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله و ائمه معصومین علیهالسلام بودهاند به ویژه زنان صالحه که رسول خـدا صـلیاللهعلیهوآله در مقام تمجید و تکریم آنها فرمود: «حبب الی من دنیاکم ثلاثه» از دنیای شما سه چیز مورد عنایت و علاقه من قرار دارد که یکی از آنها زنانند. زنانی را که شخص پیغمبر این گونه میستاید کـه مـورد علاقه و لطف او هستند چگونه علی علیهالسلام برخلاف پیغمبر صلیاللهعلیهوآله به نکوهش و سرزنش آنها میپردازد؟ از اینجا معلوم میشود که نه فرمایش حضرت رسول صلیاللهعلیهوآله عمومیت دارد و نه فرمایش حضرت امیر علیهالسلام .
زیـرا مـنظور حضرت رسول صلیاللهعلیهوآله قطعا زنان صالحه و متدینه بوده است و منظور
حضرت امیر علیهالسلام هم زنان غیرصالحه و غیرمتدینه. مگر نه این است که ائمه علیهالسلام فرمودهاند:
«اکثر الخیرات فی النـساء».
سـرچشمه و مـنشأ اکثر خیرات زنانند.(۴۴)
و نیز خـودشان فـرمودهاند:
«المـرأه الصالحه خیر من الف رجل غیر صالح».
یک زن شایسته از هزار مرد ناصالح برتر است.
آیا منظور از عبارتی که میگوید: «و لاتطیعوهن فی المـعروف»، نـهی از پیـروی در کار نیک است؟ و این امری خردمندانه است؟ یا اینکه ادله امـر بـه معروف و نظایر آن بر این گونه روایات و ظواهر حاکماند؟ اگر
ادله خاصه بر این گونه روایت حاکم باشند و ای موجب تخصیص آنـها بـشوند، در ایـن صورت آیا غیر از موارد نادرهای که احیانا مربوط به بـعضی از امور شخصی و مسائل خانوادگی که بین زن و شوهر پیش میآید، موردی باقی خواهد ماند؟
اگر عمومات قرآن مانند:
«الا الذین آمـنوا و عـملواالصالحات» کـه فراگیر و تمام مشمولند و فرقی بین زن و مرد نمیگذارند به عمومات این روایـت حـاکم باشند، آیا غیر از افراد فاقد شرایط، مورد دیگری برای آن در عینیت جامعه پیدا خواهد شد؟ و اگر عمومات مـذکور در قـرآن، حـاکم نباشند و یا موجب تخصیص این گونه روایات نشوند، در این صورت عموم ایـنها مـغایر بـا قرآن و مغایر با اصول کلیه مسلمه نخواهد بود که فرقی بین زن و مرد نمیگذارد؟
بنابراین اگـر روایـت از مـعصوم صادر شده باشد، آیا میتوان به طور عموم گفت: در هیچ یک از امور نباید از آنـها حـرف شنوایی داشت و همه آنها مایه فساد و تباهیاند؟ و همه نافرمان و بیتقوا و ناپایدار و بیوفایند؟ اگر این سـخن فـراگیر و عـام باشد پس وضع آن همه زنان صالحه که در اسلام و در زمان شخص رسول خدا صلیاللهعلیهوآله و سایر مـعصومین عـلیهالسلام بوده، چه خواهد شد؟ آیا آنها هم مشمول همین مفاهیم خواهند بود؟ اگر آنها مـستثنی هـستند پس ظـاهر این حدیث مراد نیست، زیرا که، چگونه ممکن است امام علیهالسلام به طور عام هـمه زنـان صالحه و غیرصالحه را یکسان مورد نکوهش قرار دهد؟.(۴۵)
با توجه به آنچه اشاره شـد یـا روایـت از مقام عصمت صادر نشده است، همچنانکه سند آن خالی از اشکال نبوده و دارای شفافیت لازم نبود (که در بحث از سـند خـطبه مـزبور بدان اشاره کردیم) یا اگر صدور آن درست باشد تسرع در پذیرش دلالت آن وجـهی نـدارد.
زیرا که:
۱ـ پارهای از فرازهای آن مانند «نقصان عقل زنان» مخالف قرآن است.
چون در قرآن، سبب نابرابری زن و مـرد، در شـهادت «نسیان» معرفی شده و نه «نقص عقل».
۲ـ در قرآن حتی یک آیه هم وجـود نـدارد که در دو موضوع عقل و ایمان، مردان را بر زنـان یـا بـالعکس زنان را بر مردان، ترجیح دهد.
۳ـ مضمون آنـ، خـلاف بداهت عقل است.
۴ـ موضوع و معمول این حدیث، ظاهرا سازگاری چندانی با هم نـدارد. (چـنانچه در مباحث قبلی بدان اشاره نـمودیم و بـه عنوان مـثال گـفتیم: آیـا قصر نماز و افطار روزه در هنگام مـسافرت، نـشاندهنده جنبههای دینداری ماست یا نقص دین ما؟ و آیا مسائلی
این چنین عدم سـازگاری مـوضوع و محمول را نمیرساند؟).
۵ـ وجود زنان عاقل و اندیشمند و پذیـرش چنین امکانی در احادیث، نـوعی مـعارضه را با این گونه روایات نـشان مـیدهد.
لذا در صورت پذیرش این گونه احادیث (علیرغم خدشه در سند و دلالت آنها) بایستی گفت: منظور امـام عـلیهالسلام زنان، به طور عام نـمیباشد و زنـان شـایسته و تربیت شده اسـلامی خـارج از این عموم خواهند بـود.
مـنابع:
۱ـ امامی، محمد جعفر و آشتیانی محمدرضا، زیر نظر آیتالله مکارم شیرازی، ترجمه و شرح نهجالبلاغه چـاپ شـشم، قم، انتشارات مطبوعاتی هدف، بیتا.
۲ـ آیـت اللهـی، زهرا، «آیـا عـقل مـا زنان ناقص است» مـاهنامه پیام زن، ش ۹۷، فروردین ۱۳۷۹ ش.
۳ـ جعفری، محمدتقی، ترجمه و تفسیر نهجالبلاغه، چاپ دوم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۷۱ ش.
۴ـ جوادی آمـلی، عـبدالله، زن در آیینه جمال و جلال، چاپ اول، مـرکز نـشر فـرهنگی رجـاء، ۱۳۶۹ ش.
۵ـ حـسین تهرانی، سیدمحمدحسین، رسـاله بـدیعه، چاپ اول، انتشارات حکمت، ۱۴۰۴ ه.ق.
۷ـ شهید ثانی، زین الدین، الدرایه، قم، منشورات مکتبه المفید (افست نجف).
۸ـ شمس الدیـن، شـیخ مـهدی، مسائل حرجه فی فقه المرأه (اهلیه المـراه لتـولی السـلطه)، بـیروت المـؤسسه الدولیـه لدراسات و النشر، ۱۹۹۶).
۹ـ طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، چاپ تهران، ۱۳۷۶.
۱۰ـ عابدی، محسن، حدود مشارکت سیاسی زنان در اسلام، چاپ اول، تهران، انتشارات بعثت ۱۳۷۶ ش.
۱۱ـ علائی رحمانی، فاطمه، زن از دیدگاه نهجالبلاغه، چـاپ اول، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، ۱۳۶۹ ش.
۱۲ـ فضل الله، محمدحسین، قرأه جدیده لففقه المرأه الحقوقی، لبنان، مرکز شوون العمل النسوی.
۱۳ـ فقهیزاده، عبدالهادی، نقش و جایگاه زن در حقوق اسلامی، تهران، نشر میزان و نشر دادگستر ۱۳۷۸ ش.
۱۴ـ فهیم کرمانی، مـرتضی، زنـ و پیام آوری، چاپ اول، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۷۱ ش.
۱۵ـ کلینی، محمدبن یعقوب، الکافی به تحقیق علیاکبر غفاری، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۶۳ ه.ش.
۱۶ـ مجلسی، مولی محمدباقر، بحارالانوار الجامعه لدرراخبار ائمه الاطهار، چاپ سوم، بـیروت، داراحـیاء القداث العربی، ۱۴۰۳ ه.ق.
۱۷ـ مطهری، مرتضی، نظام حقوق زن در
اسلام، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۵۳ ش.
۱۸ـ همان، «زن و گواهی»، ماهنامه پیام زن، ش ۷، مهر ۱۳۷۱.
۱۹ـ مؤمنی، عابدین، «تأملی در لزوم مرد بودن قـاضی و نـقد ادله آن»، مجله مقالات و بررسیها، دفتر ۶۳، ۱۴۱۹ ه.ق ـ ۱۳۷۷ ه.ش.
۲۰ـ مـهرپور، حـسین، مباحثی از حقوق زن، چاپ اول، تهران، مؤسسه اطلاعات، ۱۳۷۹ ش.
۲۱ـ مهریزی، مهدی، تأملی در احادیث نقصان عقل زن «فصلنامه علمی تخصصی علوم حدیث، ش ۴، تابستان ۱۳۷۶ ش.
۲۲ـ همایونی، علویه، زن مظهر خلاقیت الله چاپ اول، دفـتر انـتشارات اسلامی، ۱۳۷۷ ش.
پانوشتها:
______________________________
۱- فضل الله، قـرأه جـدیده لفقه المراه الحقوقی، ترجمه فقهی زاده، ۹٫
۲- همان، ۳۸٫
۳- همان، ح ۷
۴- ترجمه عابدی، ۹۳
۵- فهیم کرمانی، ۹۱
۶- خوئی، ۲، ۱۳۸
۷- البته امامیه قائل به حجیت مرسلات اصحاب اجماع بوده و به آنها عمل میکنند.
۸- ۱۱، ۲۸۸، ۲۸۹٫
۹- همایونی، ۲۳۱-۲۳۲
۱۰- نهجالبلاغه، نامه ۱۴
۱۱- حسینی تـهرانی، ۲۱۵-۲۰۵
۱۲- ۴، ۲۴۴
۱۳- ص ۱۸۴-۱۸۳
۱۴- نـهجالبلاغه، خطبه ۱۵۳٫
۱۵- مجلسی، ۲۲۴٫
۱۶- احزاب،۱۸٫
۱۷- مؤمنی، ۱۰۹٫
۱۸- نهجالبلاغه، نامه ۳۱٫
۱۹- جعفری، ۱۱، ۲۹۹-۲۹۲٫
۲۰- علائی رحمانی، ۱۲۵٫
۲۱- همان، ۱۲۸٫
۲۲- همان، ۱۲۹٫
۲۳- دشتی، ۱۲۹٫
۲۴- رک: نساء ۱۲۴، مؤمن ۴۰، آل عمران ۱۹۵-۱۹۰، احزاب ۳۵٫
۲۵- والسارق و السارقه فاقطعوا ایدیهما جزاء بما کسبا نکالاً من الله. مائده ۳۸٫
۲۶- الزانیه و الزانی فاجلدوا کـل واحـد منهما مـاه جلده و لاتاخذکم بهما رأفه فی دین الله. (نور، ۷).
۲۷- نمل، ۴۴-۲۳
۲۸- مجلسی، ۱۰۰، ۲۵۳ ح ۵۶٫
۲۹- ترجمه فقهیزاده، ۵۹٫
۳۰- مؤمنی، ۱۱۳٫
۳۱- فضل الله، ۶۶ ترجمه فقهیزاده، ۵۵٫
۳۲- پیام زنـ، مقاله «زن و گواهی»، ۷، ۱۰٫
۳۳- ص ۳۷۳٫
۳۴- بقره، ۲۸۲.
۳۵- اهلیهالمرأه لتولی السلطه، ۲۱-۱۹، ترجمه عابدی، ۲۹-۲۸٫
۳۶- بقره، ۲۸۲٫
۳۷- رشیدرضا، ۳، ۱۲۴ بـه نـقل از مـهرپور، ۳۰۷.
۳۸- (جعفری، ۱۱، ۳۰۲-۳۰۱).
۳۹- شمسالدین، ص ۱۰۳، ترجمه عابدی، ۹۵.
۴۰- اهلیهالمرأه لتولی السلطه، ترجمه عابدی ص ۹۶-۹۵، ص ۱۰۴-۱۰۳٫
۴۱- آیت الله مکارم شیرازی، ج ۱ ص ۱۷۹ و ۳۸۹٫
۴۲- جوادی آملی، ۳۶۷٫
۴۳- مشکینی، الزواج فی الاسـلام، ۱۳۷٫
۴۴- حـر عاملی، ۱۴، ۱۱ ح ۱۱٫
۴۵- فهیم کرمانی، ۸۲-۸۰٫