فهرست مقالات جایگاه حقوقی زن در نهج البلاغه (۳۶ص)
یـکی از منابعی که از دیرباز در مباحث انتقادی درباره «جایگاه و منزلت زن در نگرش دینی» مورد استفاده قـرار گـرفته اسـت کلام امیرالمؤمنین علیهالسلام در نهجالبلاغه میباشد.
دستهای با تمسک به ظاهر کلام حضرت کمالپذیری زن و وجود ارزشـهای والای انسانی او را انکار کرده و آن را موجودی دون و بیپایه انگاشتهاند.
و دسته دیگر با تأکید بر مـنزلت و مقام کرامت والای زن، کلام حـضرت را مـنافی با منزلت و جایگاه حقیقی وی پنداشتهاند.
اما یک بررسی اجمالی در سیره حضرت ثابت میکند که آن حضرت علیرغم سنت جاهلیت به شخصیت و مقام زن احترام بسیار میگذاشته است. او نه تنها در خانه شریک زندگی هـمسر خود بوده است بلکه مردان را نیز به پاسداری از حرمت و حقوق زنان توصیه کرده و کوششهای ایشان را در اداره خانه و تربیت فرزندان ارج نهاده است. در بیان کرامت و منزلت زن همین بس که او را مظهر جمال و عطوفت الهی مـعرفی نـموده و میفرماید:
«المرأه ریحانه و لیست بقهرمانه»(۱)
«زن گل خوشبوی زندگی است و نباید کارهای دشوار را بر او تحمیل کرد».
در کلامی دیگر از زن به عنوان امانت الهی(۲) یاد شده است که همچون امانتهای دیگر خداوند ارزشـمند و قـابل احترام
میباشد و باید آن چنانکه شایسته امانتگذار است از او محافظت و نگهداری شود.
امام علی علیهالسلام پیش از هر مکتب مادی طرفدار زن، مدارا با زنان را تحت هر شرایطی حتی در صورت بدرفتاری و اهـانت لازم و ضـروری دانسته و خشونت و تعرض به او را محکوم نموده است.
«فداروهن علی کل حال»(۳)
در بررسیهای روانشناختی و تحلیلهای رفتار اجتماعی زن، تأثیر تربیتی چنین شیوهای را اثبات نموده است. نقشی که زن در تربیت و پرورش نسل بشری ایـفا مـیکند جـایگاه ممتاز و منحصر به فرد او را در نـظام خـلقت مـشخص میسازد.
قرآن برای بیان نقش زن در سعادت و تربیت فرزندان، همسران حضرت نوح و لوط را مثال میزند که چه بسا به سبب عدم صلاحیت آنـان، فـرزندانشان بـه کفر کشیده شدند.(۴)
حضرت علی علیهالسلام به جـهت آگـاهی و اعلام همین جایگاه ممتاز است که حتی وجود پدری همچون خود با آن همه رشادتها که تاریخ از او سراغ دارد ـ فاتح خیبر، قـاتل عـمروبن عـبدود…ـ را برای داشتن فرزندی دلیر و نیرومند کافی نمیداند. از اینرو عدم دلاوری مـحمد حنفیه را به مادر او نسبت داده و برای داشتن فرزندی شجاع و مبارز از عقیل میخواهد که همسری شایسته برای او برگزیند.
حضرت بـه احـیای حـقوق زن ـ سیاسی، اقتصادی ـ فرهنگی و تربیتی ـ اجتماعی… توجه خاصی مبذول میفرمود. افزون بـر آنـکه مردان را به رعایت حقوق زنان توصیه و در بعضی موارد مجبور کرده است، در جهت بالا بردن سطح آگـاهی و شـناخت زنـان از حقوق خویش نیز تلاش نموده است تا آنجا که معاویه را نیز بـه اقـرار و اعـتراف واداشته است.
در بررسی خطبهها ضمن مردود شمردن تمام تحلیلهایی که عایشه را تنها مصداق آن و یـا سـند خـطبه را مورد خدشه قرار دادهاند توجه به چند نکته ضروری است:
الف ـ هیچکدام از تفاوتهای موجود بـین زن و مـرد جنبه ارزشی ندارد.
ب ـ بسیاری از گزارههای نهجالبلاغه قضایای خارجی است نه قضایای حقیقی.
ج ـ تـبیین خـطب بـاید با تکیه به قرآن و سیره عملی حضرت و ادله مذکور در متن روایت انجام گیرد.
در ذیل ایـن بـررسی مباحثی از قبیل ادراکات زن، ارث زن، شر بودن او، وجوب اجتناب از او… مطرح گردیده است. به عنوان نـمونه در بـحث ادراکـات ابتدا به اثبات تساوی وجود عقل در زن و مرد پرداخته و سپس قوی بودن احساسات و عواطف در زن، که لازمـه مـسؤولیت سنگین او و تعیینکننده جایگاه ممتاز او در جهان هستی است، مانعی برای رشد فعالیت عـقلی او ذکـر شـده است.
دلیلی هم که در روایت بر نقص عقل ذکر شده عدم پذیرش شهادت زنان اسـت کـه قـابل تطبیق بر این تحلیل است؛ زیرا از دیدگاه روانشناسی دو عامل مهم در فراموشی حـافظه، احـساسات و هیجانات و شرم و حیا و عفت میباشد.
هر قدر شخص بیشتر تحت تأثیر احساسات و هیجانات قرار گیرد یـا مـأخوذ به حیا و شرم گردد به همان نسبت، حوادث و وقایع به خاطر سـپرده را زودتـر فراموش
مینماید.
لکن قوی بودن عاطفه و احـساسات در زن نـه تـنها نقص او نیست بلکه نقش عاطفه در تجلی و ظـهور انـسانیت برتر از عقل نظری است و تعبیر لطیف و ظریف قرآن از ابزار ادراک غیرحسی به فؤاد ـ بـه جـای عقل ـ نیز مؤید مطلب اسـت.
مـقدمه
امروزه مـحرز اسـت کـه شرکت همگانی مردم برای توسعه پایـدار و قـابل کنترل لازم و اجتنابناپذیر است. زنان نیمی از جمعیت جهان را تشکیل میدهند. آنان ذخـیرههای انـسانی مهم و ارزشمندی برای سازندگی، اعتلای مـعنوی و مادی کشور محسوب مـیشوند و شـرکت ایشان در فعالیتهای اجتماعی در حوزههای فـرهنگی، اقـتصادی و سیاسی از لوازم اساسی رشد کشور و از آرمانهای انقلاب اسلامی تلقی میشود.
آنچه که موجب بـالا رفـتن میزان مشارکت
زنان در جامعه مـیشود احـترام بـه حقوق و شؤون ایـشان اسـت. بدون شناخت ویژگیهای روانـی، اخـلاقی، نیازها، تواناییها و ظرافتهای دنیای شگفتانگیز بانوان و آگاهی از جایگاه حقیقی آنان در نظام هستی استفاده از عـواطف، ادراکـات، و توانهای جسمی و روحی زنان مقدور نـیست. امـا علیرغم پژوهـشها و کـوششهای انـجام گرفته هنوز سؤالات و شـبهاتی در این زمینه اذهان
جوانان را به خود مشغول داشته است. یکی از منابعی که از دیرباز در مباحث اخـلاقی دربـاره جایگاه و منزلت زن در نگرش دینی به آن اسـتناد شـده اسـت کـلام امـیرالمؤمنین علیهالسلام در نهجالبلاغه مـیباشد. دسـتهای با تمسک به ظاهر کلام حضرت کمالپذیری زن و وجود ارزشهای والای انسانی او را انکار کرده و آن را موجودی دون و بیمایه پنـداشتهاند؛ گـروهی دیـگر با تأکید بر کرامت و منزلت زن کلام حـضرت را مـنافی بـا مـقام و جـایگاه حـقیقی زن انگاشتهاند.
اکنون سؤال این است، واقعیت چیست؟ در نگرش علی علیهالسلام زن چگونه موجودی است؛ سلوک اجتماعی و سیره عملی حضرت کدام نظریه را تأیید میکند؛ آیا در طول زندگی حضرت میتوان مـوردی یافت که عمل و کردار حضرت به گونهای بوده است که با کرامت انسانی و مقام و منزلت زن منافات داشته باشد؟ عکسالعمل حضرت در برابر عایشه بعد از جنگ جمل و شکست او چگونه بود؟
در برابر دشمنیها و توطئههای او، حـضرت چـه رفتاری داشت؟ آیا از حضرت در رابطه با کرامت و منزلت زن کلام صادر نشده است؟! در زمینه حقوق زن چطور؟! و در صورت صدور، جمع بین این اقوال چگونه ممکن خواهد بود؟ و خلاصه آنکه آیا زن در دیدگاه علی علیهالسلام موجودی ارزشـمند و والا و بـرخوردار از حقوق انسانی است یا برعکس موجدی پست و بیارزش است؟
مقاله حاضر با اعتراف به بضاعت مزجاه برای پاسخ به پرسشهایی از این قبیل در سه فـصل تـدوین گردیده است: فصل اول متکفل بـیان «کـرامت و منزلت زن از دیدگاه حضرت علی علیهالسلام » میباشد. در فصل دوم حقوق سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی زن در نگاه حضرت تبیین گردیده است.
فصل سوم نیز سخنان و کلمات حضرت را کـه ظـاهر آنها به نحوی مـنافی کـرامت زن دانسته شده مورد مطالعه و بررسی قرار داده است.
کرامت و منزلت زن
شناخت زن و منزلت او در حقیقت، شناخت انسان و کرامت اوست. زن در آفرینش در بعد روحی و جسمی از همان گوهری آفریده شده که مرد آفریده شده است، تـمایز و فـرقی در حقیقت و ماهیت میان زن و مرد نیست. قرآن کریم به صراحت از این حقیقت پرده برمیدارد و در اولین آیات سورهای که نساء نامیده شده میفرماید:
«یا ایها الذین اتقوا ربکم الذی خلقکم من نفس واحـده و خـلق منها زوجـها و بث منها رجالاً کثیرا و نساء…».
آیتا… جوادی آملی در ذیل آیه میفرمایند:
«منظور از نفس در آیه کریمه همان گـوهر، ذات و واقعیت شیء است و مراد از آن روح، جان و روان نیست. این مثل آن است کـه گـفته مـیشود «فلان شیء فی نفسه» چنین است یعنی در ذات و هستی اصلی خود چنین است یا گفته میشود «جائنی فـلان نـفسه» یعنی فلان کس خودش آمده است. بنابراین آیه دلالت دارد که همه انسانها از هـر صـنف، خـواه زن و خواه مرد، از یک ذات و گوهر آفریده شدهاند. زیرا کلمه «ناس» شامل همگان میشود. پس حضرت حوّا از هـمان ذات و گوهری آفریده شده که حضرت آدم علیهالسلام از آن آفریده شده است، نه از گوهر دیگر و فـرع بر مرد و زاید و طـفیلی ویـ و…».(۵)
خداوند حکیم به جهت اهمیت مطلب و ثبوت آن در اذهان و رفع هرگونه شبهه در آیات متعددی آن را ذکر نموده است.(۶)آیهای که میفرماید:
«و من آیاته خلق لکم من أنفسکم أزواجا لتسکنوا إلیها»(۷)
نیز دلالت دارد که ازواج و هـمسران شما مانند شما هستند و این مثل آیهای است که میفرماید:
«إذ بعث فیهم رسولاً من أنفسهم».(۸)
از بیان آیات روشن شد که آفرینش زن و مرد از یک گوهر است و هیچ مزیتی برای مرد نسبت بـه زنـ در اصل آفرینش نیست. اگر در بعضی روایات مزیت این چنینی ذکر شده است یا از جهت سند نارساست و یا از جهت دلالت ناتمام است.(۹)
اینکه زن از دیدگاه امیرالمؤمنین علیهالسلام دارای چه مقام و منزلتی است مـبتنی بـر این است که در بینش حضرت، انسان از چه مقام و جایگاهی برخوردار است؛ زیرا پیامبر و ائمه اطهار علیهالسلام تنها برای هدایت مرد نیامدهاند بلکه برای هدایت انسان آمدهاند و فصلی که عـهدهدار بـیان ارزشها و ضدارزشهاست هرگز موصوف آنها را بدن نمیداند؛ یعنی بدن نیست که مسلمان یا کافر، عالم یا جاهل، متقی یا فاجر، صادق یا کاذب… میباشد. به عبارت دیگر زن بودن یـا مـرد بـودن مربوط به پیکر است نـه جـان و روح. تـعلیم و تربیت و تهذیب و همه ارزشها از آن نفس است و نفس غیر از بدن و بدن غیر از نفس است. حقیقت انسان
که نفس و روح است نه زن اسـت و نـه مـرد.
اما اگر چه زن و مرد از نظر خلقت دارای موقعیت یـکسانی هـستند لکن به جهت مسؤولیتهای متفاوتی که در عرصه حیات دارند هر یک دارای ویژگیهای خاصی نیز میباشند که مهمترین ویژگیهای زن در دیـدگاه حـضرت عـلی علیهالسلام عبارتند از:
الف) مظهر جمال و مهر الهی
زن مظهر عاطفه و مهر الهـی است و از آنجا که معمولاً عاطفه بیش از قهر کارساز است، خداوند نیز عالم را بر محور محبت اداره میکند، راه مـحبت کـوتاهترین و سـهلترین راه در جهت تقرب الیالله میباشد. زن راه محبت را بهتر از مرد درک میکند. قـرآن کـریم بعد از بیان آرامش زن و مرد، زن را در ایجاد آرامش اصل دانسته و مرد را مجذوب مهر زن معرفی میکند.
«و من آیاته ان خـلق لکـم مـن أنفسکم ازواجا لتسکنوا إلیها و جعل بینهما موده…»(۱۰)
منشأ گرایش مرد به زنـ و آرمـیدن مـرد در سایه انس به زن همانا مودت رحمتی است که خداوند بین آنها قرار داده است. ایـن مـودت و رحـمت خدایی غیر از گرایش غریزه در جنس مخالف است که در حیوانها هم موجود است و حتی در حـیوانات وحـشی گاهی بیش از انسان یافت میشود. پس راز اصیل آفرینش زن چیزی غیر از گرایش غریزی و اطـفای شـهوت خـواهد بود. و از این رهگذر است که زن محبوب رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله واقع میشود:
«حبّب الی مـن دنـیاکم النساء والطیب و قره عینی فی الصلاه».(۱۱)
در پرتو همین نگرش است که حضرت عـلی عـلیهالسلام مـیفرماید:
«فان المرأه ریحانه…»(۱۲)
چه تعبیر لطیف و زیبایی! چه نکتهها و حکمتهایی که در این تشبیه زیبا نـهفته اسـت. زن گل هستی است. گل مظهر محبت و عشق و صفاست. گل کانون طراوت و شـادابی اسـت. گـل معطر و منشأ بوی خوش است.
حضرت با یک جمله کوتاه اما پرمعنی به چند ویـژگی اسـاسی زن اشـاره میکند، ویژگیهایی که بیانگر راز آفرینش او و تعیینکننده نقش او در هستی است. زن با توجه بـه آن مـیتواند بسیاری از مسؤولیتهای خود در زندگی را درک کند. تعدادی از این ویژگیها عبارت است از:
۱ـ زن آرامشبخش زندگی است.
۲ـ طراوات و شادابی جـهان از اوسـت.
۳ـ زن زیباییبخش هستی و دورکننده کدورتها و ناملایمات زندگی است.
۴ـ زن عطر هستی است.
۵ـ زن لطیف و ظـریف اسـت نباید کارهای مشکل و دشوار را بر او تحمیل کـرد.
۶ـ زود افـسرده و پژمـرده میشود نباید عواطف و احساسات او جریحهدار شود. هـمچنانکه بـاغبانی مهربان و توانا لازم است تا
از گل مراقبت نماید تا طراوت و شادابی خود را از دست نـدهد، جـامعه و به ویژه خانواده باید تـوجه و مـراقبت خاصی را نـسبت بـه دخـتران و زنان مبذول دارند؛ از اینرو اسلام بـا دسـتورات و احکام سازنده خود تدبیرات لازم را در این زمینه اندیشیده است.
با اینکه اسلام زنـها را بـه حجاب دعوت میکند اما از عاطفه زن بـه عنوان یک محور تـربیتی اسـتفاده میکند. اسلام زن را در سایه حجاب و سـایر فـضایل به صحنه میآورد تا معلم عاطفه، رقت، درمان، لطف، صفا، وفا… باشد. دنـیای کـنونی به ویژه غرب، حجاب را از زن گـرفت تـا زنـ به بازار بـیاید و غـریزه را تأمین کند. زن وقتی بـا سـرمایه غریزه به جامعه آمد دیگر معلم عاطفه نیست فرمان شهوت میدهد نه دستور گـذشت. آنـها زن را آزاد کردهاند و مسخّر غرائز شدهاند؛ یعنی آن هـنر و فـضیلت و جمال خـدادادی کـه بـه نام عاطفه، رحم، رقـت، به زن داده شده از آن محرومند و آنچه را که خدا به طبیعت زن داد آن را بر خود مسلّط کردهاند.
آیتالله جـوادی آمـلی در این رابطه تشبیه زیبا و گویایی دارنـد:
«عـاطفه اسـت کـه بـنیان مرصوص را نگه مـیدارد هـرگز نمیشود کاخی ساخت که همهاش از آهن و سنگ سخت باشد بلکه یک ملاط نرم نیز لازم است تـا سـنگهای سـرد و سخت و آهنهای متصلّب را در آغوش خود جا بـدهد. زن مـظهر عـواطف و احـساسات اسـت و اگـر عاطفه را از جامعه گرفتید مثل آن است که این ملاطها را از لابهلای این دیوارها و آجرها و سنگها برداشتهاید که رفتن این ملاطها همان و سقوط ساختمان همان».(۱۳)
اگرچه این بحث شیرین و از زوایـای گوناگون قابل بررسی است اما حضرت در کلامی دیگر تأکید دارند که نباید عواطف و احساسات صرف مبدء تمام انفعال و رفتار زن باشد بلکه بهرهگیری زن از زیباییهای ظاهری وجودیاش در تمام مراتب باید بهگونهای بـاشد کـه جلوهگاه و محل ظهور عقل باشد یعنی استفاده صحیح و درست از اندام زیبایش، بهرهگیری از عاطفه و محبت و احساس، روی آوردن به آرامش بدن و لباس و ظرایف گفتار و عملش آیه و نشانه عقل میباشد.
«عقول النساء فـی جـمالهن و جمال الرجال فی عقولهم…»(۱۴)
یعنی ظهور فعلی عقل زن در بهرهگیری صحیح از جمالش امکانپذیر است و جمال زن باید مظهر اندیشه و جوهره عقل باشد. هیچگاه ایـن کـلام حضرت نکوهش زن نیست. ممکن اسـت بـیان حضرت معنای دستوری داشته باشد نه وصفی، بدین معنی که حضرت در مورد توصیف دو صنف از انسان نیستند که بفرمایند عقل زن در جمال او خلاصه میشود و جمال مـرد در عـقل او تعبیه شده است بـلکه مـعنای آن این است که زن
موظف است یا میتواند عقل و اندیشه انسانی خویش را در ظرافت عاطفه و زیبایی گفتار و رفتار ارائه دهد چنانکه مرد میتواند هنر خود را در اندیشه انسانی و تفکر عقلانی خویش متجلی سازد.
ب) جـایگاه مـمتاز زن در هستی
زن به مقتضای خلقت خویش از جایگاه ممتازی برخوردار است که مرد قابلیت جانشینی آن را ندارد. جایگاهی بزرگ که تعیینکننده وظیفه و مسؤولیت اجتماعی اوست. وظیفهای آن چنان بزرگ که انجام آن، مـحور اسـاس صلاح فـردی و اجتماعی بوده و عدم انجام آن اساس فساد فردی و اجتماعی میباشد. مسؤولیتی که اگر آن را به عنوان یک امر الهـی و تکلیف عقلی و دینی انجام رساند به کمال انسانی خویش خواهد رسـید و بـهشت را زیـر پای خویش خواهد دید ولی رهاساختن و کنار زدن آن جایگاه که زیربنای تکوینی مسؤولیت انسانی و تکلیف الهی است زن را به پایـینترین مـرتبه وجودی تنزل خواهد داد چنان جایگاهی عبارت است از پرورش و آمادهسازی انسان. زن کشتزار نسل بـشری اسـت. او نـگهدارنده و حافظ بقای حیات است. کرامت آدمی بسته به کرامت زن است.
نسائکم حرث لکم(۱۵)
کـلمه حرث این معنی را در بردارد که شرط اصلی پرورش بذر و دانه، کشتزاری است که آنـها در آن نهفته شده است. کـشتزاری کـه شرط اساسی محصول مناسب را ندارد اگر بهترین بذر هم در آن کاشته شود هرگز به بار نخواهد نشست پس اینکه خداوند رحم و دامان زن را کشتزار رشد و پرورش انسان قرار داده است شرط اساسی جوانههای شرف و انـسانیت و فضایل اخلاقی را در آن به ودیعت گذاشته است که از جمله شروط مهم آن، وجود عاطفه، مهر و دلسوزی است.
ویل دورانت میگوید:
«انداختن مسؤولیت اصلی تشکیل شخصیت نوزاد انسانی بر عهده مادر از لحاظ روانـشناسی چـنین معنا میدهد که زن در واقع سرچشمه زندگی است.»(۱۶)
طبق قانون توارث که هر موجودی صفات و خصوصیات جسمانی و روحی خود را به موجود مستقر در صلب و بطنش هست منتقل میکند، صفات و خصوصیات جسمانی و روحـی زن بـه نطفهای که در رحم او جای گرفته انتقال مییابد اگر صفات و حالات منتقل شده به کودک، جهت انسانی و مثبت داشته باشد، زمینه رشد شخصیت مثبت انسانی قویتر از شخصیت منفی خواهد بـود و چـنانچه صفات انتقالی دور از شایستگیهای معنوی و انسانی باشند زمینه رشد منفی شخصیت شدیدتر خواهد بود. رحم مادر نقش مهمی در جهتگیری استعدادها و چگونگی ظهور مراتب دارد. به همین جهت
پیشوایان دینی تأکید بـر ازدواجـ بـا زن صالح دارند. حضرت علی عـلیهالسلام نـیز بـعد از شهادت حضرت زهرا علیهاالسلام از عقیل خواستند با توجه به علم أنساب همسری برای ایشان انتخاب کند که فرزندانی قوی و شجاع بـه دنـیا آورد.(۱۷)
آن گـاه که حضرت ترس فرزندشان محمدبن حنفیه را در رویارویی بـا دشـمن در جنگ جمل مشاهده کردند آن روحیه را نیز از آثار به جای مانده از مادرش دانسته و فرمودند: «أدرکک عرق من أمک»(۱۸)
با ایـنکه حـضرت عـلی علیهالسلام در شجاعت بینظیر بودند اما این، برای داشتن فرزندی شـجاع کافی نیست و بدینوسیله حضرت بر نقش ممتاز و اساسی زن در شکلگیری شخصیت فرزند و شکوفایی استعدادهای او تأکید میفرمایند. آیا مسؤولیتی هـست کـه بـا این وظیفه الهی و انسانی برابری کند؟
ج) محرم اسرار الهی
در تفکر قرآنی زنـ انـسانی است که اگر به صفات برجسته الهی مزیّن شود به قدری مقام پیدا میکند که شـایسته نـمونه و الگـوی رفتاری برای تمام مؤمنین میگردد.(۱۹)
این تفکر قرآنی است که در سیره عـملی حـضرت ظـهور مییابد آنجا که در میان تمام مردان و زنان تنها یک بانوی متقی یعنی امّ سـلمه اسـت کـه لیاقت و شایستگی آن را یافت که محرم اسرار حضرت قرار گیرد. مرحوم کلینی از امام صـادق عـلیهالسلام روایت نموده که فرمود:
«علی علیهالسلام هنگامی که سوی کوفه رفت نامهها و وصـیت خـود را نـزد امّسلمه به امانت سپرده و چون امام حسن علیهالسلام بازگشت امّ سلمه آنها را به او تـسلیم نـمود.»(۲۰)
همین عمل حضرت در خاندان او نیز سنت گردید و هنگامی که امام حسین علیهالسلام عـازم عـراق بـود نامهها و وصیت خویش را نزد آن بانوی خردمند به امانت گذارد و چون امام سجاد بازگشت این زن حـکیم و فـرزانه آنها را به ایشان تسلیم نمود.(۲۱)
د) امانت الهی
حضرت علی علیهالسلام زن را امـانت الهـی مـیداند که همچون امانتهای دیگر خداوند ارزشمند و قابل اکرام و احترام میباشد و باید آن چنانکه شایسته امانتگذار اسـت از او مـحافظت و نـگهداری شود. زیرا در قیامت خداوند متعال از امانتهای خود سؤال میفرماید که با آنـها چـگونه رفتار کردید. آیا حق امانتداری را به جا آوردید؟!
«إنهنّ امانه الله عندکم فلا تضارّوهنّ و لا تعضلوهنّ»(۲۲)
زنان امانت خـدا بـر شما هستند به ایشان زیان نرسانید و بر ایشان سخت نگیرید.
امام عـلیهالسلام دو جـمله را از آیات ۶ سوره طلاق و ۲۳۲ سوره بقره و ۱۹ سوره نـساء اقـتباس فـرموده است.
به همین جهت است که وقـتی حـضرت، فاطمه علیهاالسلام را به خاک میسپارند،
میفرمایند:
«امانت خدا از دست من گرفته شد».
ه) اوجـگرایی و تـکامل زن
زن را باید به چشم یک انـسان والا بـه عنوان یـک مـوجودی کـه میتواند مایهای برای اصلاح جامعه و پرورش انـسانهای والا شـود، نگاه کرد تا معلوم شود زن کیست؟ و توانایی او چقدر است؟
قرآن هرگاه از کمالات و ارزشهای والایـی کـه انسانها بدان میرسند سخن میگوید، زنـان را نیز همدوش و همسان مـردان مـطرح مینماید:
«إنّ المسلمین و المسلمات و المـؤمنین و المـؤمنات و القانتین و القانتات و الصادقین و الصادقات و الصابرین و الصابرات و الخاشعین و الخاشعات…».(۲۳)
زن میتواند تا آنجا پیش رود کـه افـتخار خاندان وحی گردد. امام خـمینی عـلیهاالسلام مـیفرماید:
«یک زن به دنـیا آمـد که مقابل همه مـردان اسـت یک زن به دنیا آمد که نمونه انسان است، زن به دنیا آمد که تمام هـویت انـسانی در او جلوهگر است.»(۲۴)
منزلت و جایگاه رفیع حـضرت زهـرا علیهاالسلام در نـزد امـام عـلیهالسلام نشانگر اوج شخصیت زن در نگاه اوسـت، یک زن میتواند چنان بالا رود که مایه مباهات و افتخار امام علیهالسلام گردد. اگرچه بیان عظمت مـقام حـضرت فاطمه علیهاالسلام در نزد حضرت علی عـلیهالسلام خـود تـحقیق مـستقلی مـیطلبد لکن در اینجا فـهرستوار بـه ذکر پارهای از موارد پرداخته شده تا بیانگر اوج مقام و مرتبه زن در نگرش حضرت باشد.
۱ـ مباهات حضرت عـلی عـلیهالسلام بـه همسری فاطمه علیهاالسلام
شخصیت بزرگی چون عـلی عـلیهالسلام بـه هـمسری فـاطمه عـلیهاالسلام افتخار میکند و همسری با او را برای خود فضیلت و ملاک برتری بر دیگران و شایستگی پذیرش مسؤولیتهای سنگینی چون رهبری جهان اسلام میداند برخی از موارد که حضرت برای اثبات حـقانیت خود به داشتن همسری فاطمه علیهاالسلام استناد فرمودهاند عبارت است از:
الف ـ در پاسخ نامهای به معاویه از جمله فضیلتها و امتیازهایی که حضرت به آن اشاره میفرمایند این است که «بهترین زنان جهان از ماست و حـماله الحـطب و هیزمکش دوزخیان از شماست».(۲۵)
ب ـ در جریان شورای شش نفره که خلیفه دوم برای جانشین وی تعیین کرده بود حضرت خطاب به سایر اعضاء فرمود: «آیا در بین شما به جز من کسی هـست کـه همسرش بانوی زنان جهان باشد؟» همگی پاسخ دادند: نه.(۲۶)
ج ـ حضرت در ضمن پاسخ به نامه دیگر معاویه مینویسد: «دختر پیامبر صلیاللهعلیهوآله همسر من است کـه گـوشت او با خون و گوشت من
درهـم آمـیخته است. نوادگان حضرت احمد صلیاللهعلیهوآله ، فرزندان من از فاطمه علیهاالسلام هستند، کدامیک از شما سهم و بهرهای چون من دارا هستید.»(۲۷)
د ـ در جریان سقیفه حضرت ضمن برشمردن فضایل و کـمالات خـویش و اینکه باید بعد از پیـامبر، او رهـبری و هدایت جامعه اسلامی را عهدهدار شود به ابوبکر فرمود: «تو را به خدا سوگند میدهم! آیا آن کس که رسول خدا او را برای همسری دخترش برگزید و فرمود خداوند او را به همسری تو [علی] درآورد من هـستم یـا تو؟ ابوبکر پاسخ داد: تو هستی.(۲۸)
۲ـ فاطمه رکن علی است
از مقامات ممتازی که مخصوص پیامبر صلیاللهعلیهوآله و حضرت فاطمه علیهاالسلام میباشد رکن بودن برای علی است. در حدیثی میخوانیم پیامبر صلیاللهعلیهوآله به حضرت عـلی عـلیهالسلام فرمودند:
«سـلام علیک یا أبا الریحانتین، فعن قلیل ذهب رکناک».(۲۹)
چه تعبیر لطیف و زیبایی همان تعبیر حضرت علی عـلیهالسلام در مورد زن که فرمودند زن ریحانه است.
پیامبر نیز فرمودند: «سلام بر تـو ای پدر دو گـل [زیـنب و امکلثوم] به زودی دو رکن تو از دست میروند.»
علی علیهالسلام بعد از رحلت پیامبر صلیاللهعلیهوآله فرمودند: «این یکی از دو رکن بـود» و بـعد از شهادت حضرت زهرا علیهاالسلام فرمودند: «این رکن دیگر است».
۳ـ مددکار اطاعت الهی
انـبیا و پیـشوایان مـعصوم تنها راه سعادت و خوشبختی انسانها را پیروی از دستورات الهی میدانستند و از این رو بهترین همکار و دوست برای آنان کـسی بود که در این راستا به آنها کمک کند. میخوانیم علی علیهالسلام در پاسخ پیـامبر که سؤال کردند: «هـمسرت را چـگونه یافتی؟» گفتند: «بهترین یاور در راه اطاعت از خداوند».(۳۰)
۴ـ تمسک علی علیهالسلام به کلام زهرا علیهاالسلام
حضرت در حدیث اربعمائه بعد از اینکه فرمودند در مراسم تجهیز مردهها گفتار خوب داشته باشید چنین ادامه دادند:
«فان بنت مـحمد(ص) لما قبض أبوها ساعدتها جمیع بنات بنیهاشم، قالت: دعوا التعداد و علیکم بالدعا».
یعنی حضرت زهرا علیهاالسلام بعد از ارتحال رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله به زنان بنیهاشم که او را یاری میکردند و زینتها را رها کرده و لبـاس سـوگ در بر نمودهاند، فرمود: «این حالت را رها کنید و بر شماست که دعا و نیایش نمایید».(۳۱)
با اینکه حضرت علی علیهالسلام معصوم بوده و تمام گفتههای او حجت است ولی برای تثبیت
مطلب به سخن زهـرا عـلیهاالسلام تمسک میکند. این نشانگر عصمت حضرت صدیقه طاهره علیهاالسلام بوده و اینکه تمام رفتار، گفتار و نوشتار او حجت است و از این جهت فرقی بین زن و مرد نیست.
۵ـ تنها تسلیبخش علی علیهالسلام
حضرت بـعد از شـهادت فاطمه خطاب به ایشان فرمودند:
«بمن العزاء یا بنت محمد؟ کنت بک أتعزّی ففیم العزاء من بعدک؟».(۳۲)
۶ـ غضب خداوند به غضب فاطمه علیهاالسلام
حضرت علی علیهالسلام از پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله نقل نـموده کـه ایـشان فرمودند:
«انّ الله عزوجلّ لیغضب لغـضب فـاطمه و یـرضی لرضاها»(۳۳)
و در حدیث دیگر خطاب به حضرت فاطمه علیهاالسلام فرمودند:
«انّ الله لیغضب لغضبک و یرضی لرضاک».(۳۴)
۷ـ برگزیده پیامبر(ص)
حضرت علی در مصیبت حضرت زهـرا عـلیهاالسلام خـطاب به پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله میگوید:
«قَلَّ یا رسـول الله عـن صفیتک صبری»
«یعنی این صفیه تو است، بانویی که صفوه تو، مصطفی و برگزیده توست رحلت کرده و صبر فقدانش بـرای مـن دشـوار است.»(۳۵)
۸ـ تکرار مصیبت فقدان پیامبر(ص)
هنگام ارتحال بزرگ بانوی اسـلام حضرت فاطمه و بیان وصایا و حلالیت ایشان حضرت در پاسخ میگوید:
«پناه به خدا، تو داناتر و پرهیزکارتر و گرامیتر و نیکوکارتر از آنـی کـه بـه جهت مخالفت کردنت با خود، تو را مورد نکوهش قرار دهم. دوری از تـو و احـساس فقدانت بر من گران خواهد بود؛ ولی گریزی از آن نیست. به خدا قسم با رفتنت مصیبت رسول خـدا را بـر مـن تازه نمودی، یقینا مصیبت تو بزرگ است مصیبتی که هیچ چیز و هـیچکس نـمیتواند بـه انسان دلداری دهد و هیچ چیز نمیتواند جایگزین آن شود.»(۳۶)
۹ـ مقدم نمودن خواست فاطمه بر خواست خـویش
در هـنگام وصـیت حضرت زهرا علیهاالسلام در پاسخ امام به ایشان و گریستن هر دو، سپس امام سر مبارک فـاطمه عـلیهاالسلام را به سینه چسباند و گفت:
«هر چه میخواهی وصیت کن، یقینا به عهد خـود وفـا کـرده، هر چه فرمان دهی انجام میدهم و فرمان تو را بر نظر و خواست خویش مقدم مـیدارم».(۳۷)
۱۰ـ پایـان شکیبایی علی علیهالسلام
علی علیهالسلام که اسوه صبر و استقامت است اما در شهادت حـضرت زهـرا عـلیهاالسلام تأثر و تألم
خود را چگونه اظهار میدارد، تا آنجا که بعد از دفن همسر گرامیش در حالیکه حـزن و انـدوه تمام وجود او را فراگرفته بود خطاب به قبر پیامبر صلیاللهعلیهوآله عرضه داشت:
«خـدا چـنین خـواست که او زودتر از دیگران بپیوندد، پس از او شکیبایی من به پایان رسیده و خویشتنداری از دست رفته، اما آن چنان کـه در جـدایی تـو صبر کردم در مرگ دخترت نیز جز صبر چارهای ندارم شکیبایی بر مـن سـخت است. پس از او آسمان و زمین در نظرم زشت مینماید و هیچگاه اندوه دلم نمیگشاید. چشمم بیخواب، و دل از سوز غم کباب است. تـا خـداوند مرا در جوار تو ساکن گرداند. مرگ زهرا ضربتی بود که دل را خسته و غـصهام را پیـوسته گردانید و چه زود جمع ما را به پریشانی کـشانید… اگـر بـیم چیرگی ستمکاران نبود، برای همیشه اینجا [کـنار قـبر زهرا علیهاالسلام ] میماندم و در این مصیبت بزرگ چون مادر فرزند مرده اشک از دیدگانم مـیراندم.»(۳۸)
فـصل دوم
حقوق زن
زن به عـنوان ریـشه «أمّ» و مـربی جـامعه مـطرح است. بدیهی است هرگاه ریشه از اسـتحکام و قـوام برخوردار باشد درخت نیز که متقوم به ریشه است مستحکم و رشید خـواهد بـود و ریشه سست و سطحی اصولاً شاخ و بـرگی نخواهد داشت تا مـیل صـعود پیدا کند و رفعت طلبد. هـمانگونه کـه در هر باغ مصفایی بیشترین عنایت از لحاظ آب و خاک و غذای
مناسب نسبت به ریشه مـبذول مـیگردد در جامعه نیز باید چنین بـاشد چـرا کـه کمترین بیتوجهی نـسبت بـه ریشهها باغ جامعه را مـیخشکاند و بـه نابودی دچار میکند. حال باید دید که اسلام در این زمینه چه تدابیری اندیشیده اسـت و بـرای زنان به عنوان ریشه و مربی جـامعه، چـه حقوقی قـائل شـده است؟(۳۹)
زنـان در دیدگاه اسلام از کلیه حـقوق انسانی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی و… به اندازه مردان بهرهمند میباشند، زنان در زمان حضرت رسول صـلیاللهعلیهوآله و نـیز خلافت علی علیهالسلام در جامعه حضوری فـعال داشـتند و بـا تـوجه بـه اینکه چند سـالی بـیشتر از زمان زنده به گور کردن دختران نمیگذشت نقش تعالیم اسلام در این زمینه اعجابانگیز است. قوانین و مـقررات مـربوط بـه پوشش زن و نحوه سلوک او در اجتماع و نیز به رسـمیت شـناختن مـالکیت زنـ در طـول زنـدگی حتی پس از ازدواج دائم و… همه حاکی از حقوق زن در عرصههای مختلف سیاسی و اجتماعی میباشد.
۱ـ حقوق سیاسی
از آنجا که نظام حاکم بر هر اجتماعی همانگونه که سرپرستی مردان را بر عهده دارد ولایت زنان آن جـامعه را نیز متکفل است؛ زنان نیز چون مردان حق دارند انتخابگر باشند و مخالفت یا موافقت خویش را با نظام حاکم ابراز دارند و هرگاه حکومت در دست افراد نادان و بیصلاحیت قرار گیرد زنان اجـازه دارنـد تا سرحد شهادت در مقابله با نظام ستمکار ستیز کنند و از پاداش هجرت و شهادت و رنج در راه خدا بهرهمند گردند.
«أنی لا أضیع عمل عامل منکم من ذکر أو أنثی بعضکم من بعض فالذین هـاجروا و أُخـرجوا من دیارهم و أُوذوا فی سبیلی و قاتلوا و قتلوا…».(۴۰)
از جمله آیاتی که به حقوق سیاسی زنان تصریح دارد آیه ۱۲ سوره ممتحنه درباره بیعت زنان با حضرت رسـول صـلیاللهعلیهوآله است. در روز غدیر نیز زنان بـا امـام علی علیهالسلام بیعت کردند.
حضرت علی علیهالسلام به نقش زنان در مسائل سیاسی توجه خاص مبذول داشتهاند و از اینرو در زمان ایشان دخالت زنان در مسائل سیاسی بـسیار مـشهود است. حضور زهرا عـلیهاالسلام در مـسجد و ایراد آن خطبه آتشین در حضور متولیان حکومت و محکوم کردن آنها نمونه بارز آن است. حضرت زینب و أمکلثوم علیهاالسلام نیز که پرورش یافته چنین بینشی هستند در کربلا آن حماسهها را میآفرینند و با خطبههای غرّاء خود در کـوفه و شـام همه را به تحسین و دشمن را به زانو درمیآورند.
از همسر و دختران حضرت که بگذریم حضور زنان در صفین که حضور در صحنه شهادت است و سخنان ایشان که بر رشد سیاسی و کلامی و شناخت از مسائل حـکومت و جـرأت بر سـلطان جور و وفای به
آرمانهای امام دلالت میکند؛ همه گواه بر مطلبند زیرا کسی اجازه نداشت در جنگ بدون اذن امـام علیهالسلام سخنرانی کند.
آیت الله جوادی آملی در این زمینه مینویسد:
«اولاً ایـن بـانو ـ أمـالخیر بانویی که از کوفه برخاست و فقط علی بن ابیطالب علیهالسلام را درک نموده ـ اضافه بر اینکه کار نظامی داشت، کـار تـبلیغی نیز داشت. ثانیا سخنان او برگرفته از قرآن و سنت معصومین و عترت طاهرین علیهاالسلام بود. ثـالثا بـرای رهـبری و امامش تا مرز شهادت هم حاضر شد. رابعا شعارش در حد عقل و وحی بود نه در حـد عاطفه و احساس. خامسا این سخنرانی مهیجش با حضور ولی معصوم بود چون بدون اذن عـلیبنابیطالب کسی اجازه نداشت در جـنگ سـخنرانی کند…».(۴۱)
در جریان سوده همدانی در بارگاه معاویه او در ضمن سخنان خود اظهار میکند من به عنوان نماینده قوم خود حرکت کردم و رفتم که شکایت به محکمه امیرالمؤمنین ببرم و از این استفاده میشود، حضور زن در مـسائل سیاسی و اجتماعی مانند مرد است و او نه تنها میتواند برای استحقاق حقوق پایمال شده خود به حاکمان وقت مراجعه کند بلکه میتواند حامی حقوق دیگران نیز باشد و شاید بتوان استفاده کرد مـوظف اسـت از حقوق دیگران نیز حمایت کند. او بعد از بیان حالت رئوفانه و عطوفانه امام نسبت به خود و گریه حضرت در مقام ظلم ادامه میدهد حضرت نامه عزل آن حاکم جور را به من داد.
نقش حضرت عـلی عـلیهالسلام در تربیت و رشد چنین زنانی آنقدر روشن است که حتی معاویه وقتی در مقابل شجاعت و دلاوری و منطق استوار این زن قرار میگیرد چارهای جز تسلیم ندارد و بر سبیل اعجاب اقرار میکند.
«هـیهات لمـظکم علی بن ابیطالب الجرأه علی السلطان فبطیء ما تفطمون».(۴۲)
«علی بن ابیطالب جرأت بر سلطان را به شما چشانده است پس زبان در کام فرونخواهید بست.»
و در ملاقات با زرقاء بنت عدی هـمدانی تـربیت شـده دیگر مکتب علوی به عـمق و نـفوذ ایـن تربیت اقرار میکند.
«والله لوفاءکم بعد موته [علی] أعجب الی من حبکم له فی حیاته».(۴۳)
«سوگند به خدا وفای شما به او ـ یعنی علی عـلیهالسلام ـ پس از سـوگش بـرای من شگفتآورتر است از دوست داشتنتان در حیات او.»
آری، کـسانی کـه در مکتب علی علیهالسلام تربیت یافتهاند چنان ایمان در قلب آنها نفوذ کرده که مرگ و زندگی رهبرشان تأثیری در شیوه رفتار و سـلوک آنـها نـخواهد داشت.
۲ـ حقوق فرهنگی
رشد علمی و روحانی زن به عنوان اولین و مـؤثرترین مسؤول تعلیم و تربیت بشری در کمال جامعه تأثیر شگرفی خواهد داشت؛ از این رو جامعه موظف است تا همهگونه
امکانات آمـوزشی در دسـترس بـانوان قرار دهد تا علوم مناسب با کرامت این مربیان انسانیت بـه آنـان تعلیم گردد و همزمان در تهذیب و وارستگی روح لطیف و حساس این قشر عنایت کافی مبذول گردد و در تقویت عواطف پاک آنـان اهـتمام لازم بـه عمل آید.
اسلام با ملی کردن دین و دانش، برای همیشه، فرهنگ بـشری را وامـدار خـویش ساخته است. در روزگار باستان، آگاهی و شناخت در چهارچوب طبقهای خاص و بهگونهای موروثی چهره از توده مـردم بـرتافته بـود. اگر کسی چیزی دریافته بود یا برای خود نگاه میداشت و یا تنها برای جـانشینان خـویش میگذاشت. دانشپژوهی و دانشگستری برای توده مردم خواب و خیالی بیش نبود. اسلام برای پیـکار بـا چـنین حال و هوایی خفقانآلود، روزنهای تازه و پهناور به سوی افقهای بیکران دانایی و آگاهی گشود. دانـستن بـرای همگان نه تنها آزاد شد بلکه یک تکلیف و فریضه گردید. به برکت دین فـراخوان هـمگانی و دسـتور پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله بود که زنان همدوش مردان به دانشآموزی رو آوردند. این کار با نـگاه بـه شرایط دشوار و ناسازگار و دژمنشانه آن روزگار، یک انقلاب بزرگ بود.(۴۴)
آموزش یـکسان و یـکسوی زنـان با مردان از سوی حضرت علی علیهالسلام ادامه یافت و بهترین نمونه آن حضرت زینب علیهاالسلام میباشد کـه در خـانه حـضرت علی علیهالسلام تعلیم یافت و خود، معلم و هدایتگر زنان دیگر شد، و به عـقیله بـنیهاشم شهرت یافت. هنگامی که امیرالمؤمنین علیهالسلام در کوفه سکنی گزیدند زنهای محترم کوفه از امیرالمؤمنین اجازه خواستند تـا حـضور زینب علیهاالسلام شرفیاب شده و از علم او بهره گیرند. علی علیهالسلام نیز اذن فـرمودند، بـانوان مشتاق نزد عقیله بنیهاشم جمع میشدند و تـفسیر قـرآن فـرامیگرفتند.(۴۵)و در فصاحت و بلاغت و شجاعت ادبی بینظیر بود. هـنگامی کـه سخن میگفت گویی از زبان پدر ایراد سخن میکرد. شاهد سخنوری او همان سخنرانی است کـه در مـجلس یزید ایراد ر که در حدّ اعـلای فـصاحت و اوج شـیوایی و رسـایی قـرار دارد. در زمان ایراد خطبه فدک با ایـنکه بـیش از چهار سال نداشت در کنار مادر حضور داشت و از روایتکنندگان این خطبه به صـورتی رسـا بود.
در تفکر اسلامی زن میتواند از چنان رشـد علمی و فرهنگی برخوردار شـود کـه امام معصوم کاتب علوم او گـردد. چـنانچه در توضیح مصحف فاطمه علیهاالسلام روایتی از امام صادق علیهالسلام وارد شده که مصحف فاطمه عـلیهاالسلام مـجموعه اخبار و معارفی است که جـبرئیل در اخـتیار حـضرت زهرا علیهاالسلام قـرار مـیداده و حضرت علی علیهالسلام آن را مـینوشتند.(۴۶)
حـضرت علی علیهالسلام به رشد علمی و فرهنگی بانوان اهتمام فراوان داشت. تأثیر
نقش امیرالمؤمنین عـلیهالسلام در تـربیت چنین بانوانی آنقدر روشن است کـه مـعاویه وقتی در بـرابر اسـتدلال و سـخنان عالمانه بنت أطش، مـیبیند چارهای جز تسلیم ندارد اظهار میدارد:
«هیهات… قد فقهکم علی بن أبیطالب فلن تطاقوا».(۴۷)
«عـلی بـن ابیطالب چنان شما را در دین بر آگـاهی و فـقاهت اسـتوار کـرده اسـت که دیگر تـحمل شـنیدن خلاف آن را ندارید.»
۳ـ حقوق اقتصادی
دین اسلام با تشریع احکام خاصی چون مهریه و نفقه بانوان را از جهت مـادی تـأمین نـموده و آنان را از نگرانی معاش رهانده است تا وظـیفه خـطیر انـسانسازی را بـا آسـودگی خـیال به عهده گیرند. حضرت علی علیهالسلام برای تعیین مهریه همه دارایی خویش را در اختیار پیامبر صلیاللهعلیهوآله قرار میدهد و بعد از انتخاب زره ـ تقریبا یک سوم کل دارایی حضرت ـ تـمام جهیزیه از پول حاصل از فروش زره تهیه میگردد.(۴۸) و در مسأله نفقه با اینکه حضرت زهرا علیهاالسلام ابا دارند که از علی علیهالسلام درخواستی داشته باشند اما حضرت مرتّب از نیازهای منزل سؤال نموده و مایحتاج زندگی را تـهیه مـینمایند.(۴۹)
مطابق مقررات و احکام اسلامی حتی در صورتی که زنی از نعمت سایه پدر بر سر فرزندان خویش محروم بود، نظام حاکم بر جامعه اسلامی عهدهدار مخارج وی و فرزندانش خواهد بود تا مشکلات اقـتصادی او را مـشغول نساخته و از پرورش فرزندان بازندارد. از این رو حضرت علی علیهالسلام شبها کیسههای نان و خرما را بر دوش گذاشته و به منزل یتیمان رسیدگی میکرد و آن هنگام که مشاهده مـیکند زنـی مشک آب بر دوش گذاشته، مشک را از او گـرفته و تـا منزل میبرند و بعد از آگاهی از وضعیت اقتصادی او به تهیه غذا و طعام اکتفا نکرده بلکه در نگهداری فرزندان و پختن نان نیز به او کمک میکند. نه تنها اسـائه ادب و اهـانتهای زن را تحمل کرده و به آن تـوجه نـمیکنند بلکه جهت کوتاهی در رسیدگی به وضع یتیمان مرتب از آنان حلالیت و صورت خود را به شعلههای آتش تنور نزدیک برده و میفرماید:
«ذق یا علی، هذا جزاء من ضیّع الارامل و الیتامی».(۵۰)
«علی آتش را بـچش کـه این سزای کسی است که حق یتیمان و بیوهزنان را ضایع نماید.»
لازم به ذکر است اینکه زنان متکفل امر معاش نمیباشند و نفقه آنان به عهده پدر، همسر، فرزند و یا حکومت است به آن مـعنی نـیست که آنـان در جامعه اسلامی اجازه فعالیت اقتصادی ندارند بلکه زنان چون مردان میتوانند فعالیت اقتصادی داشته و هیچ مانعی در ایـن راه وجود ندارد. با وجودی که یکی از مهمترین وظایف زن حضور فعال
وی بـه عـنوان مـدیر داخلی خانواده در خانه میباشد لکن در صورت تمایل خود و اقتضاء وضعیت خانوادگی و شرایط جامعه میتواند در صحنه اقتصاد نـیز حـاضر و فعال باشد همانگونه که خدیجه کبری علیهاالسلام از ستونهای اقتصادی جامعه آن روز به شمار مـیآمد.
دفـاعیات حـضرت زهرا علیهاالسلام در جریان فدک دلالت بر جواز حضور زن نزد حاکم برای مطالبه حقوق اقتصادی خـویش مینماید. نمونههای متعددی از مراجعات زنان به حضرت علی علیهالسلام در امور اقتصادی ذکر شـده است که در تمام آنـها حـضرت مالکیت زنان را محترم شمرده است.
پذیرش حق مالکیت زنان و استقلال او در تصرف در اموال خویش لازمه آزادی در فعالیتهای اقتصادی است. منع قصابی که در معامله با زنی ضعیف ستم مینمود نشانگر ممضی بودن معاملات زنـان و وجوب رعایت انصاف و عدالت در معامله با آنان است. در روایت دیگری از عمار میخوانیم که وقتی مرد و زنی بر شتری نزاع میکردند، حضرت علی علیهالسلام بعد از توصیهشان به مرد مبتنی بر ادای حق زن و اهـانت آن مـرد به حضرت، از شتر میخواهد تا شهادت دهد که مالک او کیست؟ و با شهادت شتر آن را به زن برمیگردانند.(۵۱) نکته قابل توجه در این روایت آن است که با اینکه حضرت کمتر از معجزه و راههای غیرمعمول اسـتفاده مـیکردند اما برای گرفتن حق یک زن معجزه مینمایند شتر را به تکلّم وامیدارند.
در پایان متذکر میشویم یکی از شیوههای تربیتی حضرت علی علیهالسلام در اصلاح زنان فاسد تأمین اقتصادی آنان است. روایتی در بـحار آمـده است که در زمان حضرت رسول صلیاللهعلیهوآله ، امام صد دینار به زن فاسدی صدقه دادند و همین سبب توبه و اصلاح او شد.(۵۲)
۴ـ امنیت اجتماعی
چنانچه گذشت از دیدگاه اسلام زن دارای کرامت است و ارزش معنوی او بسیار والاسـت. آیـات و روایـت بسیاری بر این معنی دلالت دارد. از ایـن رو زن مـسلمان از کـلیه مواهب اجتماعی برخوردار بوده و میتواند در چهارچوب قوانین و موازین اسلام در تمام شؤون اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی فعالیت نماید و از امنیت اجتماعی لازم برخوردار باشد. ایـجاد چـنین امـنیتی از وظایف مسلم حکومت اسلامی است؛ به همین جـهت وقـتی به حضرت علی علیهالسلام خبر رسید در زمامداری وی طرفداران معاویه در یورش به شهری خلخال از پای زنی ذمّی بیرون آوردهاند، فرمود: «اگـر مـرد مـسلمان در این مصیبت بمیرد جا دارد!».(۵۳)
در دوران خلافت حضرت زنان در کمال آزادی بـه ایشان مراجعه میکرده و مشکلات و شکایتهای خود را به اطلاع ایشان رسانده و حل آنها را طلب میکردند. و در این میان
گاهی هـتک حـرمت حـضرت میشده و به حضرت دشنام و ناسزا میگفتند.(۵۴) اما هیچ کس متعرض آنـها نـمیگشت و حضرت هم با نهایت صبر و حوصله به کلام آنها گوش میکرد.
۵ـ حقوق خانواده
اگرچه حقوق خـانوادگی از ابـعاد مـختلف قابل بررسی است اما متناسب با موضوع و حجم مقاله به چند نـمونه از آنـ اشـاره میشود.
الف) همکاری و همیاری
کمک و یاری نمودن همسر و خدمت در خانه بالاترین عبادتهاست زیرا بالاترین فـضیلتها شـهادت در راه خـداست و پیامبر گرامی اسلام فرمود:
«الکادُّ علی عیاله کالمجاهد فی سبیل الله».(۵۵)
و از امام صادق علیهالسلام نـقل شـده است که امیرالمؤمنین آب و هیزم میآورد و جارو میکرد.(۵۶) با اینکه حضرت علی علیهالسلام کـارهای بـیرون خـانه را به عهده گرفته است به کارهای درون خانه نیز میپردازد و به همسرش کمک میکند.
و در حـدیث دیـگر آمده است:
«دخل رسول الله(ص) علی علی فوجده هو و فاطمه علیهاالسلام یطحنان فی الجـاروش، فـقال النـبی(ص): أیکما أعیی؟ فقال علی: فاطمه یا
رسول الله؟ فقال لها: قومی یا بنیّه. فقامت و جلس النبی(ص) مـوضعها مـع علی(ص) فواساه فی طحن الحبّ».(۵۷)
«رسول خدا صلیاللهعلیهوآله به خانه علی عـلیهالسلام وارد شـد. او و فـاطمه را دید که با کمک یکدیگر با آسیاب آرد میکنند پیغمبر صلیاللهعلیهوآله فرمود: کدام خستهترید؟ علی عرض کـرد: فـاطمه خـستهتر است. پیغمبر صلیاللهعلیهوآله به او فرمود: برخیز. فاطمه برخاست و پیغمبر به جای او نـشست و عـلی علیهالسلام را در آرد کردن کمک نمود.»
از نکات لطیف در روایت آن است که پیامبر صلیاللهعلیهوآله در مرحله اول به فاطمه نمیفرماید: تـو خـستهای برخیز، بلکه سؤال میفرماید: کدام یک خستهترید تا تساوی را رعایت کرده بـاشد. لطـیفتر از سخن پیامبر صلیاللهعلیهوآله سخن علی علیهالسلام اسـت کـه پیـش از آنکه خود فاطمه علیهاالسلام بفرماید: من خـستهام، عـلی علیهالسلام میفرماید: فاطمه خستهتر است.
ب) معاشرت نیک و عدم عزلت
اگر مرد اهل زهـد و ریـاضت است، نباید ریاضت او به سـختگیری در مـورد همسر و فـرزندانش مـنجر شـود. حضرت علی علیهالسلام به عاصم بـن زیـاد که ریاضت و ترک دنیای او سبب حزن و اندوه همسر و فرزندانش شده بود فـرمودند:
«امـا استحیتَ من أهلک، اما رحمت ولدک؟ أتـری الله أحل لک الطیبات و هـو یـکره أخذک منها؟»(۵۸)
«آیا از همسر و خانوادهات شـرم نمیکنی؟ چـرا به فرزندانت رحم نمیکنی؟ در مورد خدا چنین میاندیشی که بر تو حلال میگرداند امـوری را، امـا گرفتن و استفاده تو از آنها را کـراهت دارد؟»
ج) عـدم تـبعیض
جوامع بشری بـه تـناسب فرهنگهای متفاوت بین فـرزندان دخـتر و پسر تفاوتهایی قائلند امام علی علیهالسلام که عدل مجسم بود به بهترین وجه عـدالت را در بـین فرزندانش رعایت میکرد، از این رو در آخرین رمـضان عـمرش دو شب نـزد یـکی از فـرزندان خود میهمان بود.
د) مـشورت و نظرخواهی
در تاریخ آمده است که وقتی خلیفه اول و دوم برای ملاقات با حضرت زهرا علیهاالسلام آمـدند، امـام علی علیهالسلام به حضرت فرمود: «آنـدو آمـدهاند نـظر تـو چیست؟»(۵۹) البـته حضرت زهرا عـلیهاالسلام نـیز به پیشنهادات همسر خویش توجه نموده و اجازه ملاقات دادند.
ه )هدیه
از هر فرصتی برای ایجاد محبت و صـفا بـین افـراد خانواده باید استفاده کرد. یکی از عوامل مـؤثر در ایـن زمـینه هـدیه اسـت. از ایـن رو در روایتی که اسماء در مورد گردنبند
حضرت زهرا علیهاالسلام نقل میکند به این نکته تصریح دارد که این گردنبند را حضرت علی علیهالسلام برای او خریده بود.
«اسماء بنت عمیس قـالت کنت عند فاطمه اذ دخل علیها رسول الله(ص) و فی عنقها قلاده من ذهب کان اشتراها لها علی بن ابیطالب(ع) من فیء…».(۶۰)
و) تقسیم کار
از نظر اسلام خوبست که مردان مسؤولیت کارهای بیرون از مـنزل را بـپذیرند تا زن به آسودگی خاطر از تأمین مالی به انجام وظایف خانوادگی بپردازد؛ زیرا اگر زن موظف باشد برای رفع نیازهای اقتصادی خود و خانواده خویش در اجتماع حضور یابد، ممکن است وجـود بـعضی افراد مریض برای او مشکلاتی ایجاد کند و موجب ناراحتی او شود. از اینرو هنگامی که حضرت علی و زهرا علیهاالسلام از پیامبر نیکاندیش اسلام درخواست تقسیم کار نـمودند و حـضرت رسول صلیاللهعلیهوآله کار بیرون مـنزل را بـه حضرت علی علیهالسلام و تدبیر منزل را به حضرت زهرا علیهاالسلام سپردند، حضرت زهرا علیهاالسلام فرمودند:
«فلا یعلم ما داخلنی من السرور الا الله باکفانی رسول الله(ص) تحمل رقـاب الرجـال».(۶۱)
از کلام حضرت روشن مـیشود در تـفکر اسلامی اینکه مرد متکفل مسائل اقتصادی و امور بیرون منزل شود و بهگونهای برنامهریزی شود که بیشترین فعالیت و کار اجتماعی زن در منزل انجام گیرد حقی برای زن محسوب میشود زیرا منزل محیطی عاطفی و آرام بـرای زن مـیباشد. چنانچه حفظ عفاف نیز حقی است به نفع زن اما متأسفانه بعضی ظاهراندیشان این دو را فشار و تکلیفی برای زن معرفی مینمایند.
جانبداری افزون بر حقوق
با نگاهی گذرا به مجموعه سخنان و سیره عـملی حـضرت درمییابیم کـه جانبداریهای گسترده و اصولی که نسبت به زنان شده است بسیار بالاتر و والاتر حتی از حقوقی است که بـیان شد و بسیار متعالیتر از اندیشههای مادی زنگرایانهای است که در این زمان مـطرح مـیباشد. در ایـنجا به ذکر دو نمونه میپردازیم:
۱ـ حضرت علی علیهالسلام میفرماید:
«فداروهنَّ علی کل حالٍ و احسنوا لهنَّ المقال، لعلهنَّ یـحسن الفـعال».(۶۲)
«با زنان در هر شرایطی مدارا کنید و با آنان خوشگفتار و نیکوسخن باشید تا ایـشان هـم خـوشکردار و نیکورفتار شوند.»
با همه کژی و ناهنجاری که در رفتار برخی زنان به خاطر مسائل تربیتی و مـحیطی است با آنان سازگاری و مدارا کنید و با ایشان
گفتاری نیک داشته باشید شـاید که آنان در پرتو بـرخوردهای درسـت و انسانی به خود آیند و دگرگون شوند و روش خویش را نیک سازند.
حضرت حتی در برابر کجرفتاران و زشتسیرتان از زنان به مدارا، نرمش و رفتار انسانی دستور میدهد نه انتقامجویی و پرخاشگری و اعمال خشونت علیه آنان. از تعالیم والای عـلوی روشن میگردد که برخوردهای انسانی و اخلاقی مهمترین عامل تربیت است و این نکتهای ظریف است که باید با برخورد منطقی و گفتار نیک زنان را تربیت کرد و به اصلاح اخلاقی آنها پرداخت نه بـا ابـراز پرخاشگری و خشونت و….
۲ـ قسمتی از سفارشهای حضرت است به لشکریان خود پیش از روبهرو شدن با دشمن:
«و لا تهیجوا النساء بأذیً و إن شتمن اعراضکم و سببنَ أُمراءکم».
«با اذیت و آزار زنان را به هیجان نیاورید، اگر چه آنـها بـه شما دشنام دهند و متعرض آبروی شما گردند و به امیران و بزرگانتان بدگویی کنند.»
و در جنگ جمل با اینکه یکی از عاملین مؤثر در برافروختن آتش جنگ عایشه بود بعد از پی شتر او، حضرت علی عـلیهالسلام عـایشه را دعوت کردند تا به آیات قرآن عمل کرده و دستور دادند او را با احترام به مدینه برگردانند.
تبیین کلام حضرت در نهجالبلاغه در رابطه با نکوهش زن
مسأله زن در نهجالبلاغه از دیرباز مطرح بوده اسـت و بـرخی را گـمان بر آن است که آنچه در نـهجالبلاغه آمـده اسـت با کرامت زن و مقام انسانی او منافات دارد؛ لکن اگر پذیرفتهایم که حضرت علی علیهالسلام که گوینده نهجالبلاغه و قرآن ناطق است پس سخن نهجالبلاغه در مـورد زنـ هـمان سخن قرآن است. نهجالبلاغه چیزی جز آنچه در قـرآن آمـده است ارائه نکرده است. بررسی نهجالبلاغه بدون قرآن به منزله جداکردن روح از کالبد است.
قبل از ورود در بحث توجه به چند مـطلب ضـروری اسـت. اول آنکه تحلیل و بررسی خطبههای نهجالبلاغه باید دور از جوسازیها و فشارها و تفکرات انـحرافی باشد لذا اینکه برخی از محققین در پاسخ این شبهات سند خطبه را زیر سؤال بردهاند به نظر روش صحیحی نمیرسد. زیرا اولاً: مـؤلف ایـن کـتاب «سیدرضی» از سخنوران عرب و بزرگترین ادیبان زمان خود بوده. و خود، حدیثشناس اسـت، عـصر او نزدیک به عصر ائمه علیهماالسلام میباشد. ثانیا: فضا و زمانی که این کتاب تألیف شده زمانی اسـت کـه مـنابع و کتابها در دسترس بودند کتابخانههای بزرگی تأمین شده و یک سخنشناس و ادیب با دقـت خـاص خـود به جمعآوری سخنان امیرالمؤمنین علیهالسلام پرداخته. ثالثا: این کتاب تلقی به قبول شده اسـت. در پیـشگاه شـخصیتها مورد قبول بوده و تا سال ۶۰۰ و
۷۰۰ اصلاً بحثی در مورد سند نهجالبلاغه نبوده ـ اولین بار کـه بـحث اسناد نهجالبلاغه مطرح شده در سال ۶۷۰ توسط شخصی به نام ابن خلکان میباشد ـ.(۶۳)
مـطلب دومـ آنـکه بعید است تنها عایشه به جهت نقشی که در جنگ جمل داشته مصداق چنین احـکامی بـاشد زیرا معصوم از
ارائه و تحلیل شخصیت یک فرد به صورت جمع مبری است و بـا ایـن روش کـلام حضرت در مورد عایشه که «اما فلانه فأدرکها رأی النساء»(۶۴) قابل توجیه نخواهد بود.
مطلب سوم آنـکه بـاید توجه داشت احکام و اوصافی که برای صنف زن ذکر شده دو قسم است. قـسم اول مـختص بـه جنسیت است که هیچگونه تفاوتی در طی قرون و اعصار به آنها رخ نمیدهد. مانند لزوم حجاب و صـدها حـکم عـبادی و غیرعبادی، که مخصوص زن است و هرگز دگرگون نخواهد شد و بین افراد زن هـم هـیچ فرقی در آن نیست. قسم دوم ناظر به کیفیت تربیت و نحوه محیط پرورش آن است که اگر در پرتو تعلیم و تربیت وزیـن، پرورش یـابند، چون مردان بیندیشند و چون آنان تعقل داشته باشند و اگر گاهی تمایزی یـافت شـود همانند تمایزی است که بین خود مـردها مـشهود اسـت. آیا میتوان گفت روایاتی که در
نکوهش زنـان آمـده و احادیثی که در پرهیز از مشورت با آنها وارد شده و ادلهای که در نارسایی عقول آنان رسـیده، اطـلاق دارد و همه زنان دانشمند و محققان را نـیز شـامل میشود و هـمچون قـسم اول، مـوضوع آن ادله، ذات زن از حیث زن بودن است. به عبارت روشـنتر بـسیاری از گزارههای نهجالبلاغه گزارههای حقیقیه نیست یعنی مرفوع آن ماهیت و ذات زن نمیباشد بلکه قضایای خـارجیه اسـت یعنی حضرت از وضعیت زن موجود در جامعه خـویش سخن میگویند. حضرت مـیخواهند بـفرمایند زن
در جامعه چنین است و مردان و هـم زنـان را توجه دهند که چگونه زن از جایگاه حقیقی خویش تنزل یافته است؟ باید ریشهها و علل ایـن سـقوط را بررسی کرد و در رفع آن کوشید. مـنشأ اسـاسی آن دور نـگهداشتن این صنف از تـعلیم و مـحروم نگهداشتن این گروه تـوانمند، از تـربیت صحیح است و باید شرایط درست برای فراگیری آنها در صحنه تعلیم و تربیت فراهم شود.
یـکی از خـطبههای نهجالبلاغه که دلالت بر نکوهش زن دارد خـطبه ۸۰ مـیباشد.
«معاشر النـاس، إنـّ النـساء نواقص الایمان، نواقص الخـطوط، نواقص العقول فأمّا نقصان ایمانهن فعقودهن عن الصلاه و الصیام فی ایام حیضهنَّ».
ای مردم! زنان هـم از نـظر عقل و هم از جهت بهره و هم از مـوهبت عـقل نـاقصند امـا گـواه بر کمبود ایـشان هـمان بر کنار بودن از نماز و روزه در ایام عادت است…»
نقص ایمان
بدیهی است هرکس که دستگاهی را بسازد بـرنامه کـار و نـحوه تنظیم و چگونگی حفاظت و نگهداری آن را بهتر از هر شـخص دیـگری مـیداند و تـنها او حـق دارد و مـیتواند طرز کار و شرایط بهرهوری و استفاده مطلوب از آن را ارائه دهد. جهان آفرینش با تمام محتویاتش از جمله انسان، مخلوق خداوند قادر متعال است. او هم از ذرات وجودی انسان آگاه است و هم از غـرایز و عواطف و احساسات و هم از روابط آنها با یکدیگر؛ زیرا همه آنها را خودش ساخته پس او که انسان را آفریده به نیازمندیهای انسان برای رسیدن به تکامل خود و مقام قرب الهی بیش از هر کس دیـگر آگـاه است.
دستورات و مقررات دینی راهنمایی ضروری و لازم برای کسانی است که میخواهند در این راه سیر کنند. هر کس که آمادگیش برای طی این راه بیشتر باشد برنامههای دینی هم برای او مناسبتر و بـیشتر خـواهد بود؛ نمونه آن سلسله تکالیفی است که مخصوص انبیا میباشد و دیگران از آن تکالیف محرومند نظیر نماز شب برای خاتم انبیاء صلیاللهعلیهوآله . میتوان تقدم زن در تشرف بـه تـکلیف را از این نوع به شمار آورد. بـر ایـن اساس باید این چنین نظر داد که زن کاملتر و بالاتر از مرد است؛ زیرا تقریبا ۶ سال قبل از اینکه مرد مکلّف شود خداوند متعال زن را به حضور پذیـرفته اسـت. آن وقت که هنوز مـرد بـه عنوان یک کودک مشغول بازی است زن مشغول راز و نیاز با خداوند و نماز و عبادت است. شش سال زمینه نشانه آن است که زن برای دریافت فضایل شایستهتر از مرد است. بنابراین قبل از آنکه مـرد راه بـیفتد و در صراط مستقیم گام بردارد زن بخش زیادی از این راه را طی کرده است.(۶۵)
بدون تردید، اگر بلوغ پسران زودتر از دختران میبود این امر به عنوان بهترین و
محکمترین دلیل در اثبات برتری در مردان استفاده مـیشد و حـال که امـر به عکس است متأسفانه حتی گاهی این امر را زمینهای برای تحقیر زن جلوه میدهند! برای رسیدن به خـدا دو راه عقل و دل وجود دارد. از راه عقل نمیتوان به نقطه آغازین رسید بلکه فقط مـیتوان بـه آنـجا رسید که فهمید علتالعلل همه این سلسله خداست؛ لکن راه دل به خدا میرسد و این راه اگر برای زنها نـزدیکتر نـباشد لااقل در حد راهی است که مردها میتوانند طی کنند. بنابراین، نه تنها زنـ در ایـمان هـمتای مرد است بلکه در بعضی جهات حتی مقدم میباشد.
محرومیت زن از برخی عبادات در طی دوران ماهانه به جـهت حالت عارضی جسمانی است که اغلب با دگرگونیهای روانی توأم میباشد و از این رو خـداوند فشار تکلیف معین و مـقرر را از او بـرداشته است.(۶۶)
تمام این تکالیف جبرانپذیر است به این نحو که روزهها قضا دارد و اگر زن در وقت نماز وضو بگیرد و در مصلای خود رو به قبله بنشیند و به مقدار نماز ذکر بگوید ثواب نماز را میبرد. روشـن شد که اگر گفتند زن ایمانش ناقص است بدان جهت است که نقص عبادتش را جبران نمیکند، اگر جبران کند ایمانش کم نیست چنانچه اگر مرد نیز از نه سالگی به عبادت بپردازد هـمتای زن خـواهد بود. از اینرو در روایات اسلامی دستور داده شده که فرزندان خود را اعم از دختر و پسر از هفت سالگی به نماز تشویق کنید.
پاسخ یک شبهه: گاهی گفته میشود که زن از بسیاری از مزایای مذهبی مانند شـرکت در نـماز جماعت و جمعه، تشییع جنازه… محروم است. باید توجه داشت اگر گفته شده نماز جمعه بر زن نیست یعنی واجب نیست که حتما حضور پیدا کند نه به این معنا کـه زن حـق شرکت نداشته باشد و یا اگر این رنج تحمل کرد و در نماز جمعه حضور یافت، نمازش مقبول نباشد یا کفایت از نماز ظهر نکند یا فاقد فضیلت نماز جمعه باشد.(۶۷)
ادراکات زن
حـضرت در ادامـه خـطبه ۸۰ میفرمایند:
«و اما نقصان عقولهن فـشهاده امـرأتین کـشهاده الرجل الواحد»
«اما گواه نقصان عقل آنها این است که شهادت دو نفر آنان معادل شهادت یک مرد است.»
برای روشن شـد مـراد از عـقل در این خطبه، باید دانست که عقل بر مـعانی گـوناگونی اطلاق میشود و هر معنی را اقسامی است. در یک نگاه کلی میتوان دو قسم کلی برای عقل ذکر کرد:
۱ـ عقل نظری یـا عـقل عـلمی که کار آن درک کلیات است.
۲ـ عقل عملی، عقلی که جلوی امـیال و غرائز را میگیرد و شهوت و جهل را عقال میکند. کار آن به بند کشیدن نفس از افتادن در دام باطل و قبح میباشد. چنانچه در
تعریف عـقل امـام صـادق علیهالسلام فرمودند:
«ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان».(۶۸)
تساوی زن و مـرد در عـقل
قرآن خطاب به زن و مرد میفرماید:
«واللّه أخرجکم من بطون أمّهاتکم لاتعلمون شیئا و جعل لکم السمع و الابصار و الافـئده لعـلکم تـشکرون»(۶۹)
«شما در بدو تولد به هیچ چیز علم نداشتید و برای شما گوش، چـشم، عـقل قـراردادیم. شاید با عالم شدن شکرگذار نعمتهای الهی باشید.»
این آیه تصریح دارد که کانالهای ادراکـی کـه حـواس و عقل میباشد در زن و مرد یکی بوده و از این جهت هیچکدام مزیتی بر دیگری ندارند.
براهین عـقلی مـتعددی نیز میتوان بر تساوی زن و مرد در ابراز ادراکی اقامه کرد که به تعدادی از آنـها اشـاره مـیشود.
۱ـ قوام جوهره انسانی به قابلیت تفکر و تعقل میباشد زن و مرد از جهت دارا بودن قوام انسانی صـاحب عـقل هستند.
۲ـ عرضه دین بر زن و مرد دلیل بر وجود عقل در هر دو است زیرا دیـن حـقیقتی مـلازم با عقل است به عبارت روشنتر جایگاه دین عقل است. پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله فرمود:
«لا دیـن لمـن لا عقل له».(۷۰)
کسی که عقل ندارد (یا عقل او ظهور فعلی ندارد) دین نـدارد.
زنـ بـدان جهت مکلّف به دینداری است که از نعمت عقل برخوردار است و در اصول دین تقلید حرام اسـت. عـمل بـه این حکم وقتی برای زن لازمالاجراست که زن قادر به تعقّل و استدلال در مسائل اصـولی بـاشد. دین با عقل نظری و عملی ملازم است و بر کسی عرضه میشود که دارای چنان عقلی باشد و مـیدانیم کـه دین آن چنانکه بر مرد عرضه شده و او را مکلّف به دینداری کرده است بـر زن نـیز عرضه شده و او نیز باید دینداری را پیشه کـند. اسـلام آوردن بـرخی زنان قبل از مردانشان بهترین گواه بر هـوشمندی آنـان و برتری درک آنان نسبت به مردانشان است.
۳ـ دلیل دیگر بر وجود عقل در زن وظیفه و نـقش او در پرورش انـسان است و تنها در صورتی میتواند از عـهده ایـن مهم بـرآید کـه از نـیروی تشخیص بین حق و باطل، خوب و بـد زشـت و زیبا برخوردار باشد.
۴ـ خطابهای قرآن در تمام موضوعات عام و اصولی بین زن و مرد مـشترک اسـت، در مسأله مبداء و رسالت پیامبر و کتاب و مـعاد، آیاتی که راجع بـه قـوام انسان و مسائل اخلاقی است و نـیز آیـاتی که خطابهایش خدمت به طور عام است. اشتراک این آیات بیانگر آن است کـه زن بـاید همچون مرد بیندیشد، به تـجزیه و تـحلیل مـسائل از کانال عقل بـپردازد. بـه رمز آیه و نشانه بـودن جـهان هستی پی برده و با دلیل و برهان به تمام مسائل اصولی و اخلاقی آگاه گردد. انسان تـا در مـرحله ادراک به شناخت صحیح درباره جهان هـستی و
خـودش نرسد در مـقام عـمل مـحکوم غفلت و جهل خواهد بـود.
«ما کان لنفس ان تؤمن الا باذن الله و یجعل الرجس علی الذین لایعقلون».(۷۱)
«و هیچ کس را نرسد که جـز بـه اذن خدا ایمان بیاورد و [خدا] به کـسانی کـه نـمیاندیشند پلیـدی را قـرار میدهد.»
همانگونه کـه ایـمان هر مردی در گرو مرتبه ظهور فعلی عقلش است ایمان هر زنی هم در گرو شدت و ضعف ظـهور فـعلی عـقلش است.
در یک بررسی اجمالی نهجالبلاغه درمییابیم کـه حـضرت عـلی عـلیهالسلام عـقل را مـهمترین سرمایه در جهت تشخیص حق از باطل و به کار بردن توان درونی در راه تکامل میدانند:
«کفاک من تَهلُک ما أوضح لک سبیل غیّک من رشدک».(۷۲)
از اینرو اگر در زن چنین کمبود اساسی بـود، خدای تعالی ثواب و عقاب زن و مرد را یکسان قرار نمیداد و هر دو را یکسان مکلّف به دینداری نمینمود. بنابراین، این نقص و کمبود باید یک کمبود اعتباری باشد، که زن در طول زندگی خود آن را ایجاد میکند، یـا در مـحیط به او تحمیل میشود. چنانکه حضرت به معاویه نیز ضعف و سستی عقل را نسبت میدهد نه به آن معنی که معاویه قدرت تعقل ندارد بلکه به دلیل آنکه معاویه سرمایه فکری خـود را در راه بـاطل به کار گرفته است. بنابراین حضرت هر کسی را که دارای سرمایه طبیعی تعقل باشد اما این سرمایه را در سیر درست به کار نگیرد و در جهت تـخریب اسـتفاده نماید، به صفت کمبود عـقل نـسبت میدهند.
عواطف زن
عاطفه نوعی شفقت و دلسوزی باطنی همراه با محبت و همدردی است که در رفتار دلسوزانه جلوهگر میشود. تحلیلهای روانشناختی و مقررات و احکام اسلامی هـمه حـاکی از وجود عاطفه قوی در زن اسـت.
ایـن از حکمتهای الهی است زیرا عاطفه زن جایگاه او را در حیات اجتماعی به طور غیرمستقیم مشخص میکند و یا میتوان گفت نمودار جایگاه ممتازی است که زن در نظام هستی دارد. حمل کودک در مدت ۹ ماه، تحمل رنجها، دردهـا در ایـن مدت و در مدت دو سال شیر دادن، مواظبت و مراقبت و توجه به نیازمندی کودک، محبت و دلسوزی، ضرورت وجود عاطفه شدید را در زن آشکار میکند. از طرف دیگر ادراکات حسی و عقلی کودک و اراده او بسیار ضعیف بوده و به حساب نـمیآید. بـرعکس، احساسات روحـی و عواطف باطنی در او بیدار بوده و در مواجهه با سختی، حالت قهر و گریه داشته و در مواجهه با مهربانی حالت رضایت پیـدا میکند؛ به همین جهت، آنچه شخصیت انسانی و زمینه ظهور فعلی فـضایل را در او بـه وجـود میآورد، اظهار محبت،
دلسوزی، همدردی و به طور سریع به خواسته عاطفی و احساس کودکانه او پاسخ دادن است، تـا ایـنکه منجر به عقدههای روانی شود. پاسخ سریع به خواستههای احساسی و عاطفی کودک وقـتی مـمکن اسـت که مادر از عاطفهای شدید و عکسالعمل به موقع برخوردار باشد.(۷۳)
وجود عواطف قوی در زن هیچگاه دلیل ضـعف او نبوده بلکه نشانگر کرامت و کمال وجودی اوست؛ زیرا عواطف انسانی تا ظهور فـعلی پیدا نکند متجلی شـدن انـسانیت غیرممکن است هر چند عقل به مسائل عالی نظری نایل شده باشد و حق را به گونه صحیح به دست آورده باشد.
مکدوگال روانشناس معروف مینویسد:
«تنظیم و تعادل عواطف اساس تکامل شخصیت است و شـخصیت هر فرد عموما از قوت و ضعف عواطف او متأثر میشود.»(۷۴)
تعبیر لطیف قرآن از عقل به فؤاد دربردارنده این نکته است که تعقّل مسؤولیتساز بوده و انسان را ملزم به پیروی از حق میکند که همراه بـا سـوز دل باشد. راغب مینویسد:
«اطلاق فؤاد بر قلب وقتی است که توقّد و دلسوزی به فعل باشد.»(۷۵)
چه بسیار کسانی که حق را درک کردند و از راه عقل به ادراک صحیح راه یافتند ولی احساس مسؤولیتی نـکردند زیـرا تعقّل صرف مسؤولیت نمیآورد. اندیشه عقلی با دربرداشتن سوز انسانی است که تعهدآور میشود. زن اگر به لحاظ غلبه عاطفه و محبت در او، از سوز انسانی بیشتری برخوردار است؛ به همین جهت احـساس انـسانی و مسؤولیت در او قویتر است.
از مجموع مباحث بالا روشن میشود که در مرد و زن اقتضای تعقل هست و هیچکدام بر دیگری برتری ندارد، لکن چون عاطفه و احساس مرد نسبت به زن از شدت کمتری برخوردار اسـت، آزادتـر مـیاندیشد و تعقل میکند به عبارت دیـگر در او مـانع تـعقل کمتر است. با این بیان، اگر در جایی نیروی تعقل را در زن قویتر از یک مرد مشاهده کردیم دچار اشکال نخواهیم شد، بلکه خواهیم گـفت آن زن بـا غـلبه بر احساس و عاطفه از شدت آنها کاسته و مانع را از جـلوی فـعالیت عقل برداشته است ولی آن مرد به جهت ماندن در مرحله احساس و قدرت بخشیدن به آن برای فعالیت عقل مانع ایجاد کرده اسـت.(۷۶)
یـکی از روانـشناسنان مینویسد: «علیرغم آنکه مرد و زن در خلقت وحدت نوعی داشته و در زمینه اسـتعدادهای انسانی و از جمله استعداد عقلانی مساوی هستند. ضعف حافظه و شدت عاطفی خود به خود زمینه ظهور و شکوفایی عقل و قـوای دمـاغی را در زنـان محدود ساخته و در مردان رشد و توسعه میدهد و در عین حال ضعف و شدت عـاطفی و عـقلاین با وظایف تکوینی زن و مرد
تناسب دارد.»
و ادامه میدهد: «نقصان عقلی زن به تمامیت عقلی مرد و نقصان عـاطفی مـرد بـه تمامیت عاطفی زن ترمیم و جبران میشود و از آنجا که زندگی انسان و کمال او هم مـحتاج زمـینه عـاطفی تمام و هم نیازمند عقل تمام است، در این صورت یک زن و مرد با هم یک واحـد تـمام انـسانی را میسازند و در نتیجه مردان از جهت عاطفی و زنان از جهت عقلانی نسبت به یکدیگر احساس نیاز مـیکنند.»(۷۷)
جـینا لمبروزو در این زمینه مینویسد: «زن هر اندازه باهوشتر بوده و ذهن او تندتر باشد احتیاج بـه اسـتمداد از مـرد را بیشتر احساس میکند زیرا قوه عاقله مرد با قوه او فرق داشته و آن را تکمیل نموده و روشـن مـیسازد.»(۷۸)
البته این نویسنده تنها چون در مقام بیان روانشناسی زن بوده تنها به یـک طـرف قـضیه اشاره نموده است. اما روشن است که اگر مرد هم هر اندازه باهوشتر باشد احـساس نـیاز به استفاده از عاطفه زن در او قویتر میباشد و اینجاست که حضرت علی علیهالسلام یکی از ویـژگیهای مـثبت خـویش را در کنار فصاحت و سماحت… محبوب بودن در نزد زن ذکر میکند:
«خصَّصنا بخمسه: بفصاحه و صباحه و سماحه و نجده و خـطوه عـند النـساء».(۷۹)
دانشمندان در بیان عظمت و ارزش عاطفه زن سخن بسیار گفتهاند که در ذیل به چند نـمونه از آنـها اشاره میشود:(۸۰)
مارسل پرو: «اشک زن همه چیز را میتواند در خود غرق کند، حتی ثبات و استقرار ما را، غرور و مـناعت مـا را، کینه و تمنیّات ما را و تمام عواطف ما را.»(۸۱)
شهادت زنان
علتی که حضرت بـرای ضـعف عقل زنان ذکر فرمودهاند عدم پذیرش شـهادت آنـان اسـت. عدم پذیرش شهادت زنان نیز از جمله احـکام اسـلامی است که مورد هجوم منتقدین قرار گرفته است. قرآن علیت اینکه چرا شـهادت دو زن در حـکم شهادت یک مرد است نـه نـقصان عقل زن، بـلکه کـم بـودن تذکر و حافظه او را بیان میکند:
«ان تضلّ احـدیهما فـتذکر احدیهما الاخری».(۸۲)
«تا اگر یکی از دو زن موضوع شهادت را فراموش کرد دیگری او را به یـاد آورد.»
مـمکن است به ذهن آید مگر مـردان فراموش نمیکنند اما بـاید دانـست که فراموشی حافظه زنان در هـنگام اداء شـهادت از نظر روانشناسان قابل توجیه است.(۸۳) زیرا از دیدگاه روانشناسی فراموشی حافظه با میزان احـساسات و هـیجانات فرد، رابطه مستقیم دارد. هر قـدر شـخص بـیشتر تحت تأثیر احـساسات و هـیجانات روحی واقع گردد بـه هـمان نسبت حوادث و وقایعی را که به خاطر سپرده زودتر فراموش نموده و دقت کمتری
در نقل آن دارد و بـه اعـتقاد برخی از روانشناسان یکی دیگر از علل فـراموشی حـافظه اشخاص شـرم و حـیا و عـفت است. دو عامل فراموشی مـذکور یعنی تأثیر عواطف و احساسات ناشی از حوادث و شرم و حیا هر دو در زنان به مراتب بیشتر از مردان یـافت مـیشود. البته فراموشی زنان هم از نعمتهای بـزرگ الهـی اسـت. زیـرا اگـر زنان دچار فـراموشی نـمیشدند در نتیجه ناراحتیهای مربوط به بارداری و زندگی را فراموش نمیکردند نسل بشر منقرض میگردید.
افزون بر آنکه شـهادت از دیـدگاه فـقه و حقوق در شمار تکالیف است نه حقوق؛ زیـرا احـکام و آثـار مـربوط بـه شـهادت جنبه امری داشته و هیچگونه اختیاری برای شاهد مقرر نگردیده است؛ بنابراین عدم پذیرش شهادت زنان محرومیت از حق نیست بلکه معافیت از تکلیف است.(۸۴)
در اینجا بجاست این نکته را مـتذکر شد که اگر حضور زن در برخی از امور اجتماعی مانند قضاوت منع شده، نه بدان جهت است که او ادراک نمیکند و در فهم آنها عاجز است بلکه منع او از آن جهت است که اصل حاکم در برخی از مـسائل اجـتماعی قهر عقلانی است و چون عاطفه انسانی در زن شدیدتر است، جانب احتیاط ملاحظه شده و از این کار اجرایی بازداشته شده است. از اینرو مردی هم که به خاطر علاقه شدید قادر به حـکم عـادلانه نیست و زود تحت تأثیر جنبههای عاطفی قرار میگیرد هر چند مجتهد باشد حق حکم ندارد.(۸۵)
آیت الله جوادی آملی (دام عزه) مینویسند:
«زنان میتوانند به فـقاهت بـپردازند و قاضی تربیت کنند اما قـضا کـه یک سمت اجرایی است نپذیرند. زن میتواند همه مسائل حقوقی اسلام را مجتهدا استنباط کند و شاگردانی تربیت کند که در مسند قضا بنشینند، زن میتواند در مقام اجتهاد صـاحب جـواهر بشود و قاضی تربیت کـند.(۸۶)
ارث زن
«امـا نقصان حظوظهنَّ فمواریثهن علی الانصاف من مواریث الرجال»
سومین مورد اختلاف زن و مرد در نظامهای اجتماعی که در این خطبه نیز به آن اشاره شده مسأله ارث است.
در بحث حقوق اقتصادی گذشت که مـسؤولیت سـنگین زن ایجاب میکند که او از تکلیف تأمین مایحتاج زندگی معاف باشد تا خودش و بنیان خانواده آسیب نبیند و خداوند حکیم تأمین هزینههای زندگی او را به عهده پدر، همسر و در نهایت دولت اسلامی قرار داده است. هـمچنین بـیان شد در تـمام مواردی که شخصیت انسانی، ملاک قانونگذاری است، دین مبین اسلام حقوق کاملاً یکسانی برای زن و مرد وضع کـرده است همچون آزادی در ایمان، ثواب و عقاب، تعلیم و
تربیت، شغل، ازدواج و… قوانین ارث بـر اسـاس وظـایف و مسؤولیتهای اجتماعی و خانوادگی زن و مرد تنظیم گردیده است، تنها ملاک در آن، زن یا مرد بودن نیست و چنین نیست که هـمیشه زنـ صرفا به خاطر جنسیت، نصف مرد ارث ببرد بلکه در مواردی سهم ارث آن دو مساوی است مـانند سـهم پدر و مـادر وقتی میت دارای فرزند هست و یا موردی که میت تنها منسوبین به مادر داشته باشد و… گـاهی سهم زن بیش از مرد است همانند جایی که وارث همسر و چند برادر و خواهر باشد؛ یـا در موردی که میت دارایـ فـرزندان باواسطه باشد چون حکمشان حکم کسی است که به وسیله او به میت متصل میگردند، پسرزادگانی که دختر باشند دو سهم میبرند و دخترزادگان هر چند پسر باشند یک سهم دارند.
حکمت سهم ارث زن و مـرد توسط ائمه علیهالسلام و اندیشمندان اسلامی چنان بیان شده است که اسلام به جهت مسؤولیتهای اقتصادی و اجتماعی که بر گردن مرد نهاده همانند مهریه، نفقه، پرداخت دیه از سوی عاقله و… در پارهای موارد بـرای مـرد سهمی دو برابر در نظر گرفته است که اگر این سهم با آن مسؤولیتها سنجیده بشود این نصیب مرد است که به نصف نصیب زن میرسد زیرا مهر و نفقه از بودجه کاسته و بر مخارج مـرد افـزوده میشود.(۸۷)
ویل دورانت: «اگر مرد خود را برای بدست آوردن زر به رنج میاندازد فقط برای آن است که آن را به پای زن بریزد یا فدای کودکانی سازد که او برایش میآورد.»(۸۸)
نظام اقتصادی اسلام به گـونهای اسـت که یک سوم ثروت موجود در جهان به زنان و دوسوم به مردان اختصاص مییابد. اما در هنگام بهرهمندی و مصرف زنان ۳۲ و مردان ۳۱ ثروت را مصرف مینمایند؛ زیرا نفقه و مهریه به عهده مرد اسـت و از طـرفی زن در امـوال خویش و مصرف آن مستقلالاراده است و شـوهر نـمیتواند دخـالتی داشته باشد.(۸۹)
نقصان حظ و بهره زن
آیا از نظر اسلام به ویژه حضرت علی علیهالسلام داشتن مال و ثروت ارزش است؟! آیا برخورداری کمتر زن از امـور دنـیایی عـیب اوست؟! محرومیت او از مال اهانتی به او محسوب میشود؟!
در نهجالبلاغه خطبه مـبسوطی اسـت در بیان اینکه داشتن مال کمال نیست و بهترین دلیل آن اینکه قریب اتفاق انبیاء از مال دنیا بهرهای نداشتند پس از دو حال خارج نـیست یـا بـاید بگوییم داشتن مال و ثروت کمال نیست یا معاذالله بگوییم کـه انبیاء از این کمال محروم بودهاند.
این فراز خطبه به روشنی دلالت دارد که حضرت در مقام بیان ارزشها نبوده و نمیخواهند زن را مـوجودی بـیارزش و پسـت معرفی نمایند بلکه وضعیت زن را در
جامعه و طرز نگرش به او و عوامل و عللی کـه سـبب چنین نگرشی شده بیان میفرمایند.
وجوب اجتناب از او
«فاتقوا شرار النساء و کونوا من خیارهن علی حذر، و لاتـطیعوهن فـی المـعروف حتی لایطمعن فی المنکر»
«بترسید از زنهای شرور و از خوبانشان برحذر باشید و آنان را در نـیکیها اطـاعت نـکنید تا طمع نکنند که در بدیها مطیعشان باشید.»
در قسمت اول این کلام بحثی نیست و بدیهی اسـت کـه بـاید از زنهای شر و پلید هراس داشت و بر حذر بود. اگرچه در این مسأله زن و مرد تفاوتی نـدارند، زیـرا مردان شر و پلید هم که از طهارت درونی و اصول انسانی به دور هستند، پروایی از تـعدی و تـجاوز بـه حقوق انسانها ندارند و لازم است از آنان دوری کرد. اما در زنان دو ویژگی است که لزوم این اجتناب را شـدیدتر مـیسازد:
۱ـ آگاهی زن از اسرار نهانی و نقاط ضعف مرد بطوری که اگر بخواهد صدمهای بر مـرد وارد آورد تـلختر و جـانگدازتر خواهد بود.(۹۰)
۲ـ تأثیرگذاری و نفوذ او در انفعالات دیگران، یکی از روانشناسان مینویسد: «قدرت زن بر تأثیر و نفوذ در انفعالات دیـگران چـنان است که گاه مرد را غرق وجود و نشاط و گاه چنان دچار وحشت و هـراس مـیگرداند و در هـر دو حال او را در نظر مرد موجودی مافوق طبیعی جلوه میدهد.»(۹۱)
و در قسمت دیگر ادامه میدهد:
«آنچه موجب لطـف و دلآرایـی زن مـیشود این است که وظیفه او یک وظیفه انفعالی است. میتواند به انفعالات دیـگران هـرچه بهتر و دقیقتر پی برد بیآنکه دیگران به احوال دل او آشنایی یابند در حریم دلهای آنها قدم گذارد شادیهای آنـها را تـهییج نموده و به دردهای آنها تسکین بخشد.»(۹۲)
اما قسمت دوم: وجوب احتیاط از زنـهای خـوب
سیره عملی حضرت به ویژه چگونگی رفـتار ایـشان بـا حضرت زهرا علیهاالسلام بیانگر آن است که حـضرت نـه تنها از زنان محرم خیش برحذر نبودند بلکه با آنها بسیار انس داشته و سـخنان حـضرت در بعد از شهادت حضرت زهرا عـلیهاالسلام گـویای این مـطلب اسـت؛ از ایـن رو آنچه با سیره حضرت و احکام و مـقررات اسـلامی سازگار و هماهنگ است وجوب احتیاط از زنهای نامحرم است که از اشرار آنها بـاید اجـتناب و دوری نمود و در برابر خوبان آنها نـهایت احتیاط را شمرد تا بـه گـناه نیفتد زیرا در این برخوردها زمـینه گـناه آمادهتر است و احتیاط شرط عقل است و اگر بر بطلان کلام اصرار ورزیده کـه مـنظور وجوب احتیاط از تمام زنان خـوب بـه سـبب جاذبهای که زنـ بـرای مرد دارد ـ هر چند کـه خـود زن باتقوا و وارسته باشد ـ موجبات غفلت و دنیازدگی و فزونخواهی وی
میشود لذا باید جانب احتیاط را رعایت نـمود. در هـر صورت باید توجه داشت که حـذر در ایـنجا به مـعنای اجـتناب و دوری نـیست بلکه به معنای هـشیار بودن و رعایت احتیاط است. زیرا اولاً این چیزی است که
لغت و قواعد عربی اقتضا میکند.(۹۳)
ثـانیا اگـر حذر به معنای اجتناب و دوری کردن بـاشد پسـ چـه تـفاوتی بـین زن خوب و بد اسـت. و طـبق آموزههای دینی، برخورد یکسان با خوب و بد هرگز پسندیده نیست. ثالثا این همه سفارش و تأکید دربـاره ازدواج و هـمسرگرفتن و دوسـت داشتن زنان که پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله فـرمودند بـیمعنی خـواهد بـود.
امـا قـسمت سوم: عدم اطاعت از زنان در معروف به جهت عدم طمع در منکر.
اگر در قسمت سوم پذیرفتیم که منظور زنان نامحرم است معنی عبارت بسیار روشن خواهد بود و در واقع تـأکید بیشتری بر احتیاط شده است. و اگر کلام را عام گرفتیم مشکلی نخواهد بود زیرا در هر صورت آنچه که نهی شده اطاعت است نه عمل به قول او، چون هیچگاه امام نمیفرمایند مـعروف را تـرک کنید چون زن به آن دستور داده. و از آنجا که
اطاعت یک واژه ارزشی است که بار ارزشی مثبت و یا منفی آن نسبت به شخص مطاع و مورد اطاعت ـ مطاع فیه ـ متفاوت است؛ امام میفرمایند اطـاعت مـرد از زن پسندیده نیست اما غایت حکم را نیز بیان میفرمایند تا طمع در منکر ننمایند.
پس اگر جایی ادله متقن و قرائن روشن بر عدم طمع در منکر دلالت کـرد قـطعا اطاعت هم بلامانع است چـنانچه گـذشت خود حضرت علیهالسلام در هنگام وصیت حضرت زهرا علیهاالسلام خطاب به ایشان فرمودند:
«هر چه میخواهی بگو که من خواست تو را بر خواست خویش مـقدم مـیسازم و به آن
عمل خواهم کـرد.»
وجـوب امر به معروف و نهی از منکر برای زنان از مؤیدات مطلب است زیرا آنچه از منابع اسلامی استنباط میشود و فقهاء عظام طبق آن فتوا داده وجوب امر به معروف زنان است و قید نشده که زنـان تـنها باید زنان را امر به معروف نمایند و در برابر مردان تعهد و مسؤولیتی ندارند. آیا ممکن است خداوند حکیم حکم فرماید واجب است زنان مردان را امر به معروف نمایند، اما مردان نباید بـه آن عـمل نمایند؟! بنابرایندر کـلام حضرت دو نکته قابل دقت است:
۱ـ استفاده از واژه اطاعت: که از آن استفاده میشود مردان باید معروف را به جهت معروف بـودن آن انجام دهند نه به جهت اطاعت از زنان.
۲ـ بیان غایت حکم کـه آن عـدم طـمع در منکر است. یک شبهه و پاسخ آن: آیا هیچگاه مردان به جهت اطاعت در معروف به منکر طمع نمییابند، چـرا حـضرت تنها زنان را ذکر نمود؟ هیچکس انکار نمیکند که ممکن است امر به عکس بـاشد و هـمین مـطلوب در مورد مردان نیز صادق است اما حضرت در مقام بیان نیستند چنانچه در خطبههای دیگر است بـه سست بودن اراده لشکریانش یا ضعف عقل مردم را متذکر شدهاند. اما آسیبپذیری زن در مسائل سـیاسی و اجتماعی بیشتر از مرد اسـت و اگـر در این مورد پیشگیری نشود فاجعههای جبرانناپذیری به بار خواهد آورد.(۹۴)
حاصل کلام از مجموع آنچه پیرامون این خطبه بیان شد روشن گشت که حضرت در مقام ترسیم سیمای زن در جامعه میباشد و علل و عواملی که سـبب شده تا به زن با دید تحقیر نگریسته شود مطرح مینمایند و اهل فکر و اندیشه را بیتأمل میخوانند تا با توجه به نقش عظیم زن در نظام هستی تدبیری برای چنین وضعیتی بیندیشند؛ بر هـمین اسـاس، در هر مورد که نقصی را به زن نسبت میدهند علت آن را بیان میکنند تا متذکر شوند هیچکدام از عدم پذیرش شهادت زنان، متفاوت بودن سهم ارث او با مرد و عدم تکلیف او به برخی عبادات در زمان خـاص… نـقصی را برای زن اثبات نمیکند. اما در باین این مطلب از، شیوه تربیت خاصی که سابقه قرآنی نیز دارد استفاده میفرمایند یعنی به جای آموزش مستقیم و بیان تفکر و نظر صحیح و نقد نظر باطل خـود را در کـنار پیروان عقیده باطل قرار داده تا حساسیتها برانگیخته شوند و آنگاه ریشهها و بنای تفکر نادرست را بیان کرده و فطرتهای پاک را به داوری میخواند. همان شیوهای که ابراهیم خلیلالرحمن در مقابل مشرکین اتخاذ نمود؛ خود را بـه ظـاهر هـمعقیده آنان معرفی نمود و بعد افـول هـر یـک از ستارگان و ماه و خورشید را، دلیل بر بطلان عقیده و تربیت آنان دانست. تنها تفاوت دو مورد در این است که چون جریان حضرت ابراهیم را قـرآن نـقل
مـیکند ادله بطلان عقیده آنان در کنار بیان مطلب ذکر شـده اسـت و طبیعی است که در کلام حضرت چون ناقل شخص سومی نیست بین بیان تفکرات و نقد آن فاصله افتاده باشد کـه بـه نـمونههایی از آن اشاره شد. با این حال مراد حضرت در کلمات دیگرشان نـیز تا حدی روشن میشود که به علت عدم اطاله کلام از ذکر جداگانه آنها خودداری مینماییم.
پانوشتها:
______________________________
۱- نهجالبلاغه، نـامه ۳۱.
۲- مـستدرک، ج ۲ / ص ۵۵۱
۳- وسـایل، ج ۸/ ص ۱۳۰ ـ بحار، ج ۱۰۳ / ص ۲۲۳
۴- تحریم، آیه ۱۰
۵- رک. جوادی آملی / عبدالله/ زن در آئینه جلال و جمال / مرکز نـشر فـرهنگی رجاء، چاپ چهارم/ ص ۳۵-۳۳٫
۶- مانند آیات اعراف ۱۸۹ و زمر ۶٫
۷- روم ۲۱٫
۸- آل عمران ۱۶۴٫
۹- رک. جوادی آملی / همان / ص ۳۶٫
۱۰- روم/ ۲۱٫
۱۱- وسایل الشیعه/ ج ۱ / ص ۴۴۲.
۱۲- نهجالبلاغه / فیضالاسلام / نـامه ۳۱٫
۱۳- رک. جـوادی آمـلی / همان / ص ۳۷۳٫
۱۴- بحارالانوار / ج ۱۰۰ / چاپ بیروت / ص ۲۲۴٫
۱۵- بقره ۲۲۳
۱۶- ویل دورانت / لذات فلسفه / ص ۱۴۰٫
۱۷- ریاحین الشریعه / شیخ ذبـیحالله مـحلاتی / دارالکـتب اسلامیه / بدون تاریخ/ ج ۳ / ص ۲۹۲٫
۱۸- شرح نهجالبلاغه ابن ابی الحدید / به تحقیق محمدابوالفضل ابراهیم / مؤسسه مـطبوعاتی اسـماعیلیان / بـینام/ بیجا / ج ۱ / ص ۲۴۳٫
۱۹- ممتحنه / ۱۲٫
۲۰- اصول کافی / مکتبه الاسلامیه / تهران / ۱۳۹۲ (هق) / ج ۲ / ص ۹۸٫
۲۱- همان / ص ۱۰۹٫
۲۲-نهجالبلاغه فیضالاسلام / خطبه ۱۹۳٫
۲۳- احزاب / ۳۵-۳۳.
۲۴- امـام خـمینی/ جایگاه زن در اندیشه امام خمینی/ مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی / چاپ چهارم/ تابستان ۱۳۷۶/ ص ۱۶-۱۵ / در تـاریخ ۲۷/۲/۸۹٫
۲۵- رک. بـحارالانوار/ ج ۴۱ / ص ۱۵۱ و ۲۲۴.
۲۶- نـهجالبلاغه.
۲۷- طبرسی/ احتجاج / مؤسسه الاعلمی للمطبوعات / بیروت / چاپ دوم، ۱۹۸۳ میلادی / ج ۱ / ص ۱۳۵.
۲۸- همان / ص ۱۲۳٫
۲۹- علامه الحافظ محب الدین الطـبری، ذخـائر العقبی فی مناقب ذوی القربی / چاپ بیروت دارالمعرفه/ ص ۵۶٫
۳۰- بحارالانوار/ ج ۴۳ / ص ۱۱۷٫
۳۱- جوادی آملی/ همان/ ص ۴۲٫
۳۲- رحمانی هـمدانی / احـمد/ فـاطمه الزهرا علیهاالسلام بهجه قلب مصطفی(ص)/ ص ۵۷۸ به نقل از مجمع الروایه.
۳۳- کنزالعمال / مؤسسه الرساله بیروت / ج ۱۲/ ص ۱۱۱٫
۳۴- همان.
۳۵- نـهجالبلاغه / فـیض الاسلام / خطبه ۱۹۳٫
۳۶- سیدمحمدکاظم قزوینی / فاطمهالزهرا علیهاالسلام من المهد الی اللحد / دارالصادق بیروت / چـاپ اول / ص ۶۱۰-۶۰۹٫
۳۷- هـمان.
۳۸- اصـول کافی/ ج ۱ / ص ۴۹۵٫
۳۹- دکتر ثریا مکنون، مریم صانعیپور/ بررسی تاریخ منزلت زن از دیدگاه اسلام و…/ سازمان تبلیغات اسـلامی ح چـاپ اول / بـهار ۱۳۷۴ / ص ۱۶۴-۱۵۷٫
۴۰- آل عمران / ۱۵۹٫
۴۱- جوادی آملی / همان / ص ۳۱۵٫
۴۲- دکتر صادق آئینهوند / مقاله زنان مجاهد و مجتهد در عـصر امـام علی علیهالسلام / مجموعه مقالات و سخنرانیهای اولین کنگره بزرگداشت بانوی
مجتهده سیده نصرت امین علیهاالسلام / ص ۸۷٫
۴۳- همان.
۴۴- مـحمدحسنی سـاکت / در سراپرده مستوران / مجموعه مقالات و سخنرانیهای اولین کنگره بزرگداشت بانوی مجتهده سیده نـصرت امـین/ ص ۲۴۰-۲۳۹.
۴۵- ثریا مکنون / همان / ص ۱۰۰ / به نقل از بانوی کـربلا/ دکـتر بـنت الشاطی/ ص ۵۸٫
۴۶- بحارالانوار/ چاپ بیروت / ج ۴۳ / ص ۷۹٫
۴۷- مجموعه مقالات / ص ۸۶.
۴۸- بـحارالانوار / چـاپ بیروت / ج ۴۳ / ص ۹۴.
۴۹- وسائل الشیعه / ج ۶ / ص ۳۲۳٫
۵۰- بحارالانوار / چاپ بیروت / ج ۴۱ / ص ۵۲.
۵۱- بحارالانوار / چاپ بیروت / ج ۴۱ / ص ۲۰۴-۵۲۲٫
۵۲- همان / ج ۴۱ / ص ۲۳۶ و ج ۴۰ / ص ۲۶۸-۲۶۷٫
۵۳- نهجالبلاغه / فیضالاسلام/ خـطبه ۲۷٫
۵۴- رک. بـحارالانوار / ج ۴۱ / ص ۳۱۰٫
۵۵- وسائل الشیعه / ج ۱۲ ص ۴۲/ باب وجوب الکـد عـلی العیال مـن الرزق الحـلال.
۵۶- بـحارالانوار / چاپ بیروت / ج ۴۱ / ص ۵۴ و ج ۴۳ / ص ۱۵۱٫
۵۷- بحارالانوار / چاپ بیروت / ج ۴۱ / ص ۱۲۴-۱۲۳ و ج ۴۰/ ص ۳۲۷-۳۲۶.
۵۸- هـمان / ج ۴۱ / ص ۳۰۱-۳۰۰.
۵۹- هـمان / ص ۸۱٫
۶۰- همان.
۶۱- وسائل الشیعه/ ج ۱۴/ ص۱۲۹٫
۶۲- نهجالبلاغه، فیضالاسلام، نامه ۱۴٫
۶۳- رک. مصادر نهجالبلاغه و اسانیده/ ج ۱ / ص ۱۰۰٫
۶۴- نهجالبلاغه / فـیضالاسلام/ نـامه ۱۴.
۶۵- جوادی آملی/ همان/ ص ۳۵۳-۳۵۱٫
۶۶- رک. محمدتقی جعفری/ تـرجمه و تفسیر نهجالبلاغه/ دفتر نـشر فـرهنگ اسلامی/ چاپ دوم /۱۳۷۱ ج ۱۱/ ص ۲۹۰-۲۸۹٫
۶۷- رک. جوادی آملی/ هـمان/ ص ۳۵۳-۳۵۱٫
۶۸- وسـائل الشیعه/ ج ۱۱/ ص ۱۶۰٫
۶۹- نحل ۷۸٫
۷۰- بحارالانوار/ چاپ بیروت/ ج /۱ ص ۹۴/ حدیث ۱۹٫
۷۱- یونس ۱۰۰٫
۷۲- نهجالبلاغه / فیضالاسلام/ حکمت ۴۱۳٫
۷۳- امینزاده/ محمدرضا/ جـایگاه اخـص و ممتاز زن/ مرکز چاپ و نشر سـازمان تـبلیغات اسـلامی/ چاپ اول/ پاییز ۷۲/ ص ۵۳٫
۷۴- شـعاری نـژاد/ روانشناسی رشد/ ص ۲۶۶٫
۷۵- راغب / المـفردات فـی غریب اقران/ص ۳۸۲٫
۷۶- رک. امینزاده/ همان/ ص ۴۵٫
۷۷- رکاوندی/ سیدمجتبی/ مقدمهای بر رواشناسی زن/ ص ۸۲٫
۷۸- جینا لمبروزو/ روح زن/ ترجمه پری حسام شـهرئیس/ ص ۲۴٫
۷۹- بـحارالانوار/ ج ۴۱/ ص ۱۳۱٫
۸۰- مقام زن در آفرینش/ ص ۱۲۷.
۸۱- همان/ ص ۷۶٫
۸۲- بقره / ۲۸۲.
۸۳- عبادزاده کـرمانی/سـیمای زنان/ ص ۱۷۲٫
۸۴- رک. هـاشمی/ سـید حـسین/ گواهی زنان/ کتاب نـقد/ شماره ۱۲/ پاییز ۷۸/ ص ۱۸۱-۱۸۰٫
۸۵- امین زاده/ همان.
۸۶- جوادی آملی/ همان/ ص ۳۸۳.
۸۷- استاد مطهری/ مرتضی/ نظام حقوق زن در اسلام/ ص ۲۵۱٫
۸۸- ویـل دورانـت/ تاریخ تمدن/ ج ۵/ ترجمه احمد آرام و آریانپور/ ص ۶۱۵٫
۸۹- ثـریا مـکنون/ هـمان/ ص ۱۶۳/ بـه نـقل از تفسیرالمیزان/ ج ۴٫
۹۰- استاد جـعفری/ مـحمدتقی/ ترجمه و تفسیر نهجالبلاغه/ ج ۱۱/ دفتر نشر فرهنگی اسلامی/ ص۳۰۱٫
۹۱- جینا لمبروزو/ همان/ ص ۱۸٫
۹۲- همان/ ص ۲۳٫
۹۳- رک. دکتر مصطفوی/ همان/ ص ۳۰۱/ و در پورقی کـلام مـجمع البـحرین، مصباح المنیر، صحاح اللغه، اساس البلاغه، لسـان العـرب بـه عـنوان شـاهد ذکـر شده است.
۹۴- رک. علائی رحمانی، فاطمه/ سازمان تبلیغات اسلامی/ چاپ سوم/ ص ۱۶۱-۱۵۹٫