قرآن کریم و بشارت های پیامبران
اشـاره
آیا در تورات و انجیل موجود، به پیامبر اسلام(ص) بشارت داده شده است؟ موضع قرآن در اینباره چیست؟ نـویسنده ایـن مـقاله بر آن است که آنچه در قرآن آمده، این است که تورات و انجیل موجود آمدن پیامبر اسـلام را با صفات ـ و نه با نام ـ بشارت دادهاند و در این دو کتاب مواردی را برای تأیید ایـن مدعا میتوان یافت.
در سـنت اسـلامی همیشه این اعتقاد وجود داشته است که پیامبران پیشین در کتابهای خود به آمدن پیامبر اسلام(ص) بشارت دادهاند. همچنین همیشه اظهار شده است که این اعتقاد به قرآن متکی است. از آیاتی از قـرآن استفاده شده است که حضرت موسی(ع) در تورات و حضرت عیسی(ع) در انجیل آمدن پیامبر اسلام را بشارت دادهاند. به همین دلیل در طول تاریخ اسلام برای یافتن مصادیقی از بشارت در تورات و انجیلِ موجود، تلاشهای زیادی صـورت گـرفته و کتابهای متعددی نوشته شده است. پرسشی که این نوشتار بدان میپردازد و سعی میکند به آن پاسخ دهد، این است که واقعا موضع قرآن در این باره چیست و آیات مورد استناد چه دلالتـی دارند؟ اگـر برخی از این آیات بر این امر دلالت دارند، آیا میتوان مصداقی برای آن در تورات و انجیل موجود یافت؟
مهمترین آیاتی که میتوان از آنها استفاده کرد که در کتابهای پیشین به ظهور پیامبر
اسـلام، بـشارت داده شده است، از این قرار است:
۱٫ در برخی از آیات سخن از این است که اهل کتابِ زمان پیامبر، آن حضرت را به خوبی میشناختند: «الذین اتیناهم الکتاب یعرفونه کما یعرفون ابناءهم: کسانی که بـه ایـشان کـتاب دادهایم، همانگونه که فرزندان خـود را مـیشناسند، او [حـضرت محمد] را میشناسند.» (بقره/۱۴۶؛ انعام/۲۰)
۲٫ در آیه دیگری آمده است که اهل کتاب حقانیت قرآن را میدانند: «و الذین آتیناهم الکتاب یعلمون انه مُنزَّلٌ مـن ربـک بـالحق: و کسانی که بدیشان کتاب دادهایم میدانند که آن [قـران] از جـانب پروردگارت به حق فرو فرستاده شده است.» (انعام /۱۱۴)
۳٫ در آیه دیگری آمده است که برخی از صفات پیامبر اسلام(ص) در تورات و انـجیل مـکتوب اسـت: «الذین یتبعون الرسول النبی الامی الذی یجدونه مکتوبا عندهم فی التـوراه والانجیل: همانها که از فرستاده [خدا]، پیامبر امی، پیروی میکنند، همو که [صفات] او را در تورات و انجیلی که نزدشان است، مـییابند.»(اعـراف/۱۵۷)
۴٫ در آیـهای دیگر سخن از این است که به پیامبر اسلام(ص) با نام، بـشارت داده شـده است. «و اذ قال عیسی ابن مریم یا بنیاسرائیل انی رسول اللّه الیکم مصدقا لما بین یدی من التـوراه و مـبشرا بـرسول یاتی من بعدی اسمه احمد…» و هنگامی را به یاد آور که عیسی پسر مـریم گـفت: «ای فـرزندان اسرائیل، من فرستاده خدا به سوی شما هستم. در حالی که تورات را که پیش رویـ مـن اسـت تصدیق میکنم و به فرستادهای که پس از من میآید و نام او «احمد» است بشارت میدهم.»(صف/۶)
دو مـورد اول و دوم، یـعنی دو آیهای که در آنها سخن از این است که اهل کتاب پیامبر را میشناسند و آیهای کـه در آن، سـخن از ایـن است که اهل کتاب حقانیت قرآن را میدانند، به کتاب آنان اشارهای نشده است؛ بـلکه صـرفا سخن از این است که اهل کتاب به این امور علم دارند، و لازمه عـلم داشـتن ایـن نیست که این امور در متون مقدس آنان موجود است، بلکه منشأ این علم میتواند سـنت شـفاهی آنان باشد؛ همچنین میتواند امر به گونه دیگری باشد و آن اینکه اهل کـتاب وقـتی سـخنان پیامبر و اعمال او و احیانا معجزات او را دیدند به نبوت او علم پیدا کردند و همین طور وقتی سخن قـرآن را شـنیدند، عـلم پیدا کردند که این کتاب از طرف خداست. بنابراین از این آیات نمیتوان اسـتفاده کـرد که در تورات و انجیل سخنی درباره بشارتِ ظهور پیامبر اسلام آمده است.
اما در دو مورد دیگر امر بـه گـونه دیگری است. در مورد سوم تصریح شده است که از پیامبر اسلام در تورات و انـجیل سـخن رفته است و در مورد چهارم سخن از این اسـت کـه حـضرت عیسی به آمدن پیامبر اسلام بشارت داده اسـت. بـنابراین جای این سؤال هست که در کجای تورات و انجیل درباره پیامبر اسلام سخن رفـته و سـخن حضرت عیسی درباره پیامبر اسـلام، آنـ هم بـا نـام «احـمد»، در کجا نقل شده است؟
قبل از پاسخ بـه ایـن سؤال باید نکتهای را به عنوان مقدمه بیان کنیم. براساس ظاهر آیات مـتعددی از قـرآن، دو کتاب به نامهای تورات و انجیل بـر حضرت موسی و حضرت عـیسی نـازل شده است. از سوی دیگر کـتابی بـه نام تورات و چهار کتاب به نام انجیل نزد اهل کتاب موجود است. حـال ایـن سؤال مطرح است که آیـا کـتابهای مـوجود همان کتابهایی هـستند کـه قرآن به آنها اشـاره دارد؟ و آیـا همین کتابها در زمان پیامبر اسلام هم بودهاند؟
در سنت یهودی ـ مسیحی نیز اعتقاد بر آن بـوده اسـت که کتابی به نام تورات بـر حـضرت موسی نـازل شـده اسـت و نیز بر حسب سـنت، تورات موجود همان کتاب حضرت موسی شمرده میشده است. با این حال کسانی از زمانهای نـسبتا دور بـا شواهد و ادله فراوانی از درون تورات موجود اثبات کـردهاند کـه کـتاب مـوجود هـرگز نمیتواند نوشته حـضرت مـوسی باشد بلکه قرنها پس از آن حضرت نگاشته شده است.(۱) و امروزه تحقیقات نقادان کتاب مقدس این نکته را نشان داده کـه کـتاب مـوجود چند قرن قبل از میلاد و قرنها پس از حضرت مـوسی بـا اسـتفاده از مـنابع مـختلفی تـألیف شده است.(۲)
درباره انجیل وضع به گونه دیگری است. مسیحیان هرگز معتقد نبودهاند که حضرت عیسی کتابی آورده است، بلکه این کار را بیمعنا میدانستند. از آنجا که اینان حـضرت عیسی را خدای متجسد میدانستند، پس خدا خود را در او منکشف ساخته، پس خود او وحی است و معنا ندارد که به او وحی شود. اناجیل موجود در حقیقت، سیره قولی و عملی آن حضرت است که دیگران با تأیید روحـالقدس دهـها سال پس از او نگاشتهاند.(۳)
______________________________
۱٫ Spinoza, pp. 120-132؛ و رک: باروخ اسپینوزا، مصنف واقعی اسفار خمسه ترجمه علیرضا آل بویه، هفت آسمان، شماره اول، ص ۷۹ ـ ۱۰۳٫
۲٫ weinfeld, Moshe: “Bible Criticism”, Contemporary Jewish Religious Thought, pp.35-39; کلام مسیحی ، ص ۲۳
۳٫ کلام مسیحی، ص ۲۶ ـ۲۸؛ تاریخ کلیسای قدیم، ص ۶۶٫
در میان عامه مسلمانان، معروف است که اهل کـتاب تـورات و انجیل را تحریف کردهاند؛ اما به نظر میرسد که موضع قرآن در این رابطه چیز دیگری باشد. در برخی از آیات درباره اهل کتاب آمده است کـه «یـُحَرفون الکلم عن مواضعه [یا] مـن بـعد مواضعه: کلام را از جایگاه خودش منحرف میکنند.» (نساء /۴۶؛ مائده /۱۳ و ۴۱) در این آیات اولاً سخن از کتاب نیست و ثانیا با تحریف معنوی هم سازگار است. بنابراین از این آیات نـمیتوان اسـتفاده کرد که اهل کـتاب تـورات و انجیل واقعی را تغییر دادهاند. اما در آیه دیگر سخن از کتاب است «فویل للذین یکتبون الکتاب بایدیهم ثم یقولون هذا من عندالله: وای بر کسانی که کتاب را به دست خود مینویسند و به خـدا نـسبت میدهند.» (بقره /۷۹) ظاهر این آیه با نظر محققان غربی درباره تورات و اندیشه مسیحیان در رابطه با اناجیل منطبق است. پس باید نتیجه بگیریم که بنابر نظر قرآن دو کتاب به نامهای تورات و انـجیل از طـرف خدا نـازل شده است که با آنچه نزد اهل کتاب است، تفاوت دارد؛ مگر آنکه کسی بگوید واژه کتاب در این آیـه لزوما بر عهدین منطبق نیست و میتواند به معنای نوشتههای دیگر مـثلاً شـروح و تـفسیرهایی دیگر مثل تلمود باشد که در میان یهودیان، عملاً حکم تورات و کتاب آسمانی را دارد. تفصیل این بحث فرصت دیـگری را مـیطلبد.
نکته دیگر در این رابطه این است که از آنجا که نسخههایی از تورات و انجیل مـربوط بـه چـند قرن قبل از اسلام موجود است(۱) و آن نسخهها با کتابهای موجود مطابق است پس باید نتیجه گرفت کـه تورات و انجیل موجود در زمان پیامبر اسلام همین کتابهای موجود بوده است و هرگز نـمیتوان ادعا کرد که ایـن کـتابها بعد از اسلام تغییر کردهاند.
حال به آیات مورد بحث برمیگردیم. گفته شد، آیاتی که بیانگر این بودند که اهل کتاب پیامبر اسلام را میشناسند و آیهای که میگفت اهل کتاب حقانیت قرآن را مـیدانند، هرگز دلالت ندارند که اهل کتاب این آگاهیها را از تورات و انجیل به دست آوردهاند؛ بلکه این شناختها میتواند امری عادی و از طریق گفتار و کردار پیامبر و نیز خواندن قرآن و البته به وسیله معیار کلیِ بـه دسـت آمده از کتابهایشان حاصل شده باشد. پس، از این آیات نمیتوان استفاده قطعی کرد که تورات و انجیل آمدن پیامبر و قرآن را بشارت دادهاند.
______________________________
۱٫ تاریخ کلیسای قدیم، ص۷۷؛ باستانشناسی کتاب مقدس، ص ۱۱۶٫
آیهای که در تاریخ ایـن بـحث نقش بسیار زیادی داشته و افراد زیادی را به خود مشغول کرده، آیه ششم از سوره صف است که بنا به تصریح آن، حضرت عیسی آمدن پیامبری به نام احمد را بشارت داده اسـت. ایـن آیه عده زیادی را برانگیخته است تا در اناجیل موجود به دنبال کلمه احمد بگردند و در این زمینه کتابها و رسالههای متعددی بنگارند. واژهای که در اناجیل توجه این افراد را به خود جلب کـرده، واژه «فـارقلیط»(۱) یـا «بارکلیت» است. به گفته انـجیل یـوحنا، حـضرت عیسی آمدن فارقلیط را پس از خود بشارت داده است. این واژه کلمهای یونانی به معنای تسلیدهنده و آرامشدهنده است که مسیحیان مصداق آن را روحالقدس میدانند. امـا بـرخی از نـویسندگان مسلمان مدعی شدهاند که این کلمه در اصل بـه صـورت دیگری بوده است و مسیحیان یکی از حروف آن را تغییر دادهاند. آنان میگویند این کلمه در اصل «پریکلیتوس»، به معنای «احمد و ستوده»، بـوده اسـت کـه آن را به «پراکلیتوس»، به معنای «تسلیدهنده» تغییر دادهاند؛ و در واقع اسم خـاص بوده و نه عنوان عام که به «تسلیدهنده» ترجمه شود.(۲)
به نظر میرسد که این تلاش هم بینتیجه اسـت و هـم غـیرلازم و هم مضر. از این جهت بینتیجه است که استعمال این کلمه بـه هـمین صورت و به همین معنای تسلیدهنده قرنها قبل از اسلام در سنت مسیحی به کار رفته است. همچنین از هـمان سـدههای نـخست مسیحی مصداق آن را روحالقدس دانستهاند. این واژه که تنها در انجیل یوحنا آمده، در دیـگر قـسمتهای عـهد جدید یافت نمیشود، در چهار فقره از این کتاب آمده است:
اگر مرا دوست دارید احـکام مـرا نـگاه دارید. و من از پدر سؤال میکنم و تسلیدهنده [فارقلیط [دیگر به شما عطا خواهد کرد تا هـمیشه بـا شما بماند. یعنی روح راستی که جهان نمیتواند او را قبول کند زیرا که او را نمیبیند و نـمیشناسد و امـا شـما او را میشناسید زیرا که با شما میماند و در شما خواهد بود (یوحنا، ۱۴:۱۵ـ۱۷).
این سخنان را به شـما گـفتم وقتی که با شما بودم. لیکن تسلیدهنده [فارقلیط [یعنی روحالقدس که پدر او را به اسـم مـن مـیفرستد او همه چیز را به شما تعلیم خواهد داد و آنچه به شما گفتم به یاد شما خواهد آورد (یـوحنا، ۱۴:۲۵ـ۲۶).
لیـکن چون تسلیدهنده [فارقلیط] که او را از جانب پدر نزد شما میفرستم یعنی روح راستی که از پدر صـادر مـیگردد او بـر من شهادت خواهد داد. و شما نیز شهادت
______________________________
۱٫ paraclete
۲٫ محمد خاتم پیامبران، ص ۵۱۱ ـ ۵۱۲؛ محمد در تورات و انجیل، ص ۲۳۱ـ۲۳۵٫
خواهید داد زیرا کـه از ابـتدا بـا من بودهاید (یوحنا، ۱۵:۲۶ـ۲۷).
اما الان نزد فرستنده خود میروم و کسی از شما از من نـمیپرسد بـه کجا میروی. ولیکن چون این را به شما گفتم دل شما از غم پر شده است. و من به شما راسـت مـیگویم که رفتن من برای شما مفید است زیرا اگر نروم تسلیدهنده [فـارقلیط [نـزد شما نخواهد آمد اما اگر بروم او را نـزد شـما مـیفرستم. و چون او آید جهان را بر گناه و عدالت و داوریـ مـلزم خواهد نمود. اما بر گناه زیرا که به من ایمان نمیآورند. و اما بـر عـدالت از آن سبب که نزد پدر خود مـیروم و دیـگر مرا نـخواهید دیـد و امـا بر داوری از آن رو که بر رئیس ایـن جـهان حکم شده است. و بسیاری چیزهای دیگر نیز دارم که به شما بگویم لکـن الان طـاقت تحمل آنها را ندارید. ولیکن چون او یـعنی روح راستی آید شـما را بـه جمیع راستی هدایت خواهد کـرد زیـرا که از خود تکلم نمیکند بلکه به آنچه شنیده است سخن خواهد گفت و از امـور آیـنده خبر خواهد داد. او مرا جلال خـواهد داد زیـرا کـه از آنچه آنِ مـن اسـت خواهد گرفت و به شـما خـبر خواهد داد. هر چه از آنِ پدر است از آنِ من است از این جهت گفتم که از آنچه آنـِ مـن است میگیرد و به شما خبر خـواهد داد (یـوحنا، ۱۶:۵ـ۱۵).
اینها مـواردی اسـت کـه در انجیل یوحنا کلمه «فـارقلیط» [پراکلیتوس] به کار رفته است. حال آیا میتوان گفت این واژه در اصل «پریکلیتوس» به معنای «احـمد» بـوده است و عمدا یا سهوا نویسنده ایـن انـجیل آن را تـغییر داده و اسـم خـاص پریکلیتوس [احمد] را بـه پراکـلیتوس [تسلی دهنده] مبدّل ساخته است؟ ممکن است در واقع این گونه بوده باشد. اما آیا با امکاناتی کـه در اخـتیار مـاست میتوانیم این امر را، حتی به صورت ظـنی، اثـبات کنیم؟ بـه نـظر مـیرسد چـنین چیزی ممکن نباشد. در اینجا ذکر چند نکته مفید است:
۱٫ این واژه از چهار انجیل موجود تنها در انجیلی آمده است که به لحاظ الهیاتی با سایر اناجیل بسیار متفاوت اسـت و از اعتقاداتی که در اسلام حق شمرده میشود بسیار دور است. در بین چهار انجیل موجود تنها در این انجیل است که الوهیت حضرت مسیح مطرح شده و نظام الهیاتی آن بر این اساس طرحریزی شده اسـت. بـرای مثال در این نظام، مقام «پسرخدا» بالاتر از مقام روحالقدس است. اتفاقا از مواضعی که در آنها این کلمه [فارقلیط [آمده است این امر را میتوان فهمید؛ «پدر او را به اسم من میفرستد»، «او را از جانب پدر نزد شـما مـیفرستم»؛ «او را نزد شما میفرستم»؛ از عبارتهای فوق، مادونبودن این فرد نسبت به مسیح فهمیده میشود. این در حالی است که اولاً از برخی از فقرات اناجیل دیگر برمیآید کـه مـقام روحالقدس بالاتر از مسیح است: «از ایـن رو شـما
را میگویم هر نوع گناه و کفر از انسان آمرزیده میشود لیکن کفر به روحالقدس از انسان عفو نخواهد شد. و هر که برخلاف پسر انسان [مسیح] سخن گـوید آمـرزیده شود اما کسی کـه بـرخلاف روحالقدس سخن گوید، در این عالم و در عالم آینده هرگز آمرزیده نخواهد شد. (متی، ۱۲:۳۱ـ۳۲؛ مرقس، ۳:۲۸ـ۲۹). و ثانیا مسلمانان هرگز پیامبر اسلام(ص) را پایینتر از مسیح نمیدانند بلکه او را ناسخ آیین مسیح و برترین پیامبر میدانند.
۲٫ تاریخ نـگارش انـجیل یوحنا از اناجیل دیگر بسیار متاخر است؛ به گونهای که اکثریت قریب به اتفاق محققان برآنند که این انجیل در اواخر قرن اول یا اوایل قرن دوم نوشته شده است.(۱) این امر از اعتبار و سـندیت ایـن کتاب مـیکاهد و آن را نسبت به اناجیل دیگر، که چند دهه زودتر نوشته شدهاند، در رتبه پایینتری قرار میدهد. حال این سـؤال مطرح میشود که چرا این واژه در اناجیل دیگر نیامده است و آیا بـا تـوجه بـه این امر میتوان چیزی را درباره اینکه حضرت عیسی واقعا چه کلمهای را به کار برده است، اثبات کرد؟
۳٫ ایـن مـسلم است که این انجیل به زبان یونانی نوشته شده در حالی که حضرت عـیسی بـه زبـان عبریِ آرامی سخن میگفته است. بنابراین، اگر حضرت عیسی این کلمه را به زبان دیگری بـه کار برده و نویسنده انجیل یوحنا معادل یونانی آن را به کار برده است، سخن از ایـنکه این کلمه در اصل، «پریـکلیتوس» ـ واژهـای یونانی ـ بوده است، مناسب نمینماید.
۴٫ در هر چهار موردی که در این کتاب این واژه به کار رفته، پس از آن آمده است که مقصود از آن، روح راستی یا روح مقدس است. هرچند در مجموعه کتاب مقدس، کلمه روح به معانی مـختلفی به کار رفته، اما در عهد جدید بیشترین کاربرد آن درباره روحالقدس است؛ به گونهای که هر جا این کلمه بدون قید به کار رود به آن انصراف دارد.
۵٫ در این موارد شواهدی هست که این نـکته را تـقویت میکند که مصداق آن روحالقدس است: «تا همیشه با شما باشد»؛ «جهان… او را نمیبیند و نمیشناسد» و نیز اشاراتی در این فقرات وجود دارد که نشان میدهد آمدن آن فرد بسیار نزدیک است و خود مخاطبان شـاهد آن خـواهند بود: «شما او را میشناسید»؛ «شما نیز شهادت خواهید
______________________________
۱٫ Harper””s Bible Dictionary, p. 499.
جهت اطلاع بیشتر رجوع کنید به مقاله «عهد جدید، تاریخ نگارش و نویسندگان»، هفتآسمان، شماره ۳و۴٫
داد»، «اگر نروم تسلیدهنده نزد شما نخواهد آمد» (روشـن اسـت که آمدن کسی شش قرن بعد منوط به رفتن عیسی در این زمان خاص و در سن جوانی نبوده است).
۶٫ در این فقرات مواردی وجود دارد که مبتنی بر الوهیت مسیح است: «هر چـه از آنـِ پدر اسـت از آنِ من است از این جـهت گـفتم کـه از آنچه آنِ من است میگیرد و به شما خبر خواهد داد». کسی که میخواهد یک واژه را از یک متن بگیرد و مدرک او هم همین مـتن بـاشد، نـمیتواند از دنباله سخن نویسنده که در همین سیاق است چـشمپوشی کـند.
۷٫ در خود مجموعه عهد جدید در موارد دیگر به آمدن قریبالوقوع روحالقدس وعده داده شده است: «و اینک من موعود، پدر خود را بر شـما مـیفرستم پس شـما در شهر اورشلیم بمانید تا وقتی که به قوت از اعلا آراسـته شوید» (لوقا، ۲۴:۴۹)؛ «و چون با ایشان جمع شد ایشان را قدغن فرمود که از اورشلیم جدا مشوید بلکه منتظر آن وعده پدر بـاشید کـه از مـن شنیدهاید؛ زیرا که یحیی به آب تعمید میداد لیکن شما بعد از انـدک ایـامی به روحالقدس تعمید خواهید یافت… لیکن چون روحالقدس بر شما میآید قوت خواهید یافت و شاهدان مـن خـواهید بـود…» (اعمال، ۱:۴ـ۸)؛ و نیز خبر تحقق این وعده در خود این مجموعه آمده است: «و چـون روز پنـطیکاست رسـید، به یک دل در یکجا بودند که ناگاه آوازی چون صدای وزیدن باد شدید از آسمان آمـد و تـمام آن خـانه را که در آنجا نشسته بودند پرساخت. و زبانههای منقسم شده مثل زبانههای آتش بدیشان ظاهر گـشته، بـر هر یکی از ایشان قرار گرفت. و همه از روحالقدس برگشته، به زبانهای مختلف به نـوعی کـه روح بـدیشان قدرت تلفظ بخشید به سخنگفتن شروع کردند» (اعمال، ۲:۱ـ۴).
۸٫ مسیحیان از همان ابتدا، یعنی حدود شـش قـرن قبل از اسلام، این واژه را به همین معنا گرفتهاند و مصداق آن را روحالقدس دانسته و معتقد بـودهاند کـه ایـن وعدهای تحققیافته است. بنابراین ادعای اینکه این واژه تحریف شده است بهجا بهنظر نمیرسد.
با تـوجه بـه امور فوق تلاش برای تطبیق واژه «فارقلیط» بر «احمد» هیچ نتیجهای نخواهد داشـت. بـا ایـن حال باید یادآوری کنیم که هدف ما انکار این نیست که حضرت عیسی به آمـدن پیـامبری بـه نام «احمد» بشارت داده است؛ بلکه سخن این است که تلاش برای تـطبیق ایـن واژه بر نام «احمد» بیثمر است.
سخن دیگر این است که آیا این تلاش لازم است؟ آیا اگر قـرآن گـفته باشد که چنین امری در کتاب مسیحیان موجود است برای دفاع از قرآن بـاید آن مـورد را یافت و نشان داد؟ در قرآن آمده است که حـضرت عـیسی آمـدن پیامبری به نام احمد را بشارت داد. آیا از ایـن سـخن برمیآید که بشارت به احمد در اناجیل فعلی موجود است؟ پاسخ به این سؤال مـنفی اسـت، چون:
اولاً، در این آیه هرگز سـخن از کـتاب نیست و تـنها سـخن از ایـن است که حضرت عیسی به چـنین چـیزی بشارت داده است.(۱) آیا همه سخنان پیامبر اسلام، که همه آنها برای مـسلمانان حـجت و معتبرند، در قرآن آمده است؟ همه مسلمانان قـائلند که سخنان پیامبر، کـه در قـرآن هم ذکری از آنها نیست، بـخش وسـیعی از منبع مورد رجوع در زمینههای مختلف را که جنبه الهی دارد، تشکیل میدهد. همچنین یهودیان قـائلند کـه سخنان زیادی از حضرت موسی بـه دسـت آنـان رسیده که در تـورات مـکتوب نیست. پس ممکن است حـضرت عـیسی هم این سخن را فرموده باشد، اما در کتاب آسمانی آن حضرت نیامده باشد.
و ثانیا، برفرض کـه از آیـه برداشت شود که این مطلب در کـتاب آسـمانی حضرت عـیسی(ع). مـکتوب بـوده است، در این صورت ایـن سؤال مطرح میشود که آیا اناجیل موجود کتاب آسمانی حضرت عیسی هستند؟ همانطور که گذشت، پاسـخ مـسیحیان به این سؤال منفی است. آنـان مـیگویند، اسـاسا کـتابی بـر آن حضرت نازل نـشده اسـت و حتی این گفته بیمعنایی است که کتابی بر او نازل شده باشد؛ چون کتابْ وحی است و در وحـی، خـدا خـود را برای انسان کشف میکند. در مسیح، خدا خـود را مـکشوف سـاخته، پس مـسیح خـودش وحـی است. بنابراین، معنا ندارد که کتابی آورده باشد. اعمال و گفتههای او برای هدایت انسانها کافی است. این اعمال و گفتهها را دیگران، با تأیید روحالقدس، در چند کتاب به نام انجیل روایـت کردهاند. این کتابها در واقع، زندگی و سخنان حضرت عیسی هستند نه کتابی که بر آن حضرت نازل شده باشد؛ با این حال از آنجا که با تأیید روحالقدس نوشته شدهاند، حجیت دارند.(۲)
پاسـخ مـسلمانان هم به این سؤال منفی است. آنان با استناد به ظاهر قرآن میگویند خدا کتابی به نام انجیل بر حضرت عیسی(ع) نازل کرده که غیر از اناجیل موجود است.
______________________________
۱٫ المـیزان، ج۱۹، ص۲۵۳٫
۲٫ کـلام مسیحی، ص۲۶ـ۲۸؛ تاریخ کلیسای قدیم، ص۶۶.
بنابراین، بر فرض که از آیه استفاده شود که به پیامبر اسلام در کتاب حضرت عیسی بشارت داده شده است، اما از آنـجا کـه بنابر هر دو سنت، کتابهای مـوجود آنـ کتاب نازل شده بر حضرت عیسی نیستند، جا ندارد که در کتابهای موجود در پی یافتن بشارتهایی به نام پیامبر اسلام باشیم. چون قطعا قرآن در ایـن آیـه نمیگوید که این بـشارت در کـتابهای فعلی موجود است. البته در اینجا جای یک اشکال هست و آن اینکه گفته شد که سخنان حضرت عیسی در اناجیل موجود نقل شده است؛ حال چرا این سخن نقل نشده است؟ پاسخ ایـن اسـت که اولاً، هر یک از این اناجیل یکی زندگینامه کامل از آن حضرت است و بسیاری از سخنان منسوب به آن حضرت را یک یا چند انجیل آورده که یک یا چند انجیل دیگر نیاورده است. پس کسی نمیتواند مـدعی شـود که هـمه سخنان آن حضرت در تکتک اناجیل آمده است از این رو، این احتمال نیز وجود دارد که برخی از سخنان آن حضرت حتی در هـمه اناجیل نیامده باشد. . و ثانیا در صورتی این اشکال وارد میشود که مسلمانان انـاجیل مـوجود را مـوثق و معتبر بدانند، در حالی که اینگونه نیست.
اما از برخی از آثار و نوشتهها برمیآید که گویا این امر مسلم پنـداشته مـیشده که بر طبق قرآن نام پیامبر اسلام در کتابهای موجود آمده است. یکی از اسـاتید مـحترم حـوزه علمیه قم کتابی در تفسیر سوره صف نوشته و نام آن را «احمد موعود انجیل»(۱) گذاشتهاند. در این کتاب بـحث مبسوطی درباره کلمه «فارقلیط» شده و، مانند دیگر کتابهای مشابه، ادعا شده است کـه این واژه در اصل به مـعنای احـمد بوده و تحریف شده است. جدا از مباحث کتاب در اینباره که به نظر حقیر به ادلهای که قبلاً ذکر شد مخدوش است، نامگذاری کتاب هم خالی از اشکال نیست. ظاهرا باید نامگذاری کتاب بـه این نام به مناسبت همین آیه بشارت به احمد باشد که در این سوره آمده است. حال سؤال این است که مقصود ایشان انجیل موجود است یا انجیلی که به اعتقاد مـسلمانان بـر حضرت عیسی نازل شده است؟ از کجای این آیه چنین چیزی استفاده میشود؟ همانطور که قبلاً بیان کردیم از این آیه بیش از این برنمیآید که حضرت عیسی(ع) آمدن پیامبری به نام احمد را بشارت داده اسـت و هـرگز هیچگونه دلالتی بر این ندارد که این بشارت در کتاب است.
______________________________
۱٫ سبحانی، جعفر، احمد موعود انجیل، (تفسیر سوره صف) انتشارات توحید، ۱۳۶۱٫
قبلاً اشاره کردیم که این تلاش نه تنها بـینتیجه اسـت، و نه تنها لازم نیست، بلکه مضر است. وظیفه نخست متکلمان مسلمان دفاع از قرآن است. اگر در قرآن از یک واقعه خارجی خبر داده شده، وظیفه متکلمان آن است که صدق این خبر را نـشان دهـند یـا حتیالامکان برای نشاندادن آن تلاش کـنند. حـال اگـر آنان تلاشی گسترده برای اثبات امری کنند که در قرآن نیامده است، خود این تلاش به ذهن افرادی که با قرآن بـیگانهاند، ایـن مـطالب را القاء میکند که قرآن چنین چیزی را گفته اسـت و وقـتی تلاش برای اثبات آن بینتیجه باشد، شبههای نسبت به قرآن ایجاد شده است.
اما در مورد آیه ۱۵۷ از سوره اعراف وضـعیت مـتفاوت اسـت. در این آیه از کسانی سخن رفته است که از فرستاده خدا کـه یک پیامبر امی است، پیروی میکنند، پیامبری که او را در تورات و انجیلی که در نزدشان است، مییابند. وضعیت این آیه از ایـن جـهت مـتفاوت است که میگوید وصف پیامبر اسلام را در همان تورات و انجیلی که در آن زمـان در آن مـنطقه موجود بوده است، مییابند. بنابراین برطبق این آیه قرآن باید در تورات و انجیلِ زمان پیامبر اسلام، اوصـاف او مـوجود بـوده باشد. حال آیا چنین چیزی در آن کتابها بوده است و آیا ما راهی بـرای کـشف و اثـبات این مطلب داریم؟
باید یادآور شویم که همانطور که گذشت، نسخههایی خطی از کتاب مقدس، کـه مـشتمل بـر تورات و اناجیل و مربوط به قرنها قبل از اسلام است در موزهها در معرض دید همگان است. از آنـجا کـه این نسخهها با کتابهای فعلی منطبق است، باید نتیجه گرفت که کتابهای زمـان پیـامبر(ص) هـمین کتابهای فعلی بودهاند. بنابراین نمیتوان ادعا کرد که بعد از پیامبر اسلام(ص) تورات و انجیل از نـظر لفـظی تغییر کردهاند.
ازاین رو، از این آیه قرآن با توجه به مطلب فوق برداشت مـیشود کـه اوصـاف پیامبر اسلام و بشارتِ ظهور او باید در تورات و انجیل فعلی موجود باشد. آیا چنین است؟ پاسخ ما مـثبت اسـت. از فقرات متعددی از کتابهای عهد قدیم و جدید برای این منظور استفاده کرده و گـاهی تـعداد آنـها را به هجده مورد رساندهاند.(۱) البته دلالت برخی از این موارد روشن نیست ما تنها در اینجا به یـک فـقره کـه به گونهای هم در تورات و هم در انجیل آمده است اشاره میکنیم. بنابه نـقل تـورات، حضرت موسی به قوم اسرائیل میگوید:
______________________________
۱٫ رشید رضا، محمد، المنار، ج۹، بیروت، دارالمعرفه، ۱۳۴۲ ه . ق، ص ۲۳۰ـ۳۰۰٫
یهوه، خدایت، نبیای را از مـیان تـو از برادرانت مثل من برای تو مبعوث خواهد گردانید او را بشنوید» (تثنیه، ۱۸:۱۵).
و نیز خـدا بـه موسی میگوید:
نبیای را برای ایشان از میان بـرادران ایـشان مـثل تو مبعوث خواهم کرد و کلام خود را بـه دهـانش خواهم گذاشت و هرآنچه به او امر فرمایم به ایشان خواهد گفت. و هر کس کـه سـخنان مرا که او به اسم مـن گـوید نشنود مـن از او مـطالبه خـواهم کرد (تثنیه، ۱۸:۱۸ـ۱۹).
شکی نیست که ایـن دو فـقره آمدن پیامبری را بشارت میدهند. این پیامبر ویژگیهایی دارد؛ از جمله اینکه مانند موسی اسـت و دیـگر اینکه از میان برادران قوم اسرائیل بـرخواهد خواست. هیچ یک از انـبیاء بـنیاسرائیل ادعا نکردهاند که مانند مـوسی هـستند. بدون شک مهمترین ویژگی نبوت حضرت موسی این است که شریعتی خاص آورده اسـت و وقـتی گفته میشود «نبیای مانند مـوسی» حـتما بـاید این ویژگی در نـظر گـرفته شود. هیچ یک از انـبیا ادعـا نکردهاند که شریعتی خاص آورده است و حتی حضرت عیسی به گفته اناجیل همان شـریعت مـوسی را اجرا میکرده و مأموریتش برای همین بـوده اسـت: «گمان مـبرید کـه آمـدهام تا تورات یا صـحف انبیاء را باطل سازم نیامدهام تا باطل نمایم بلکه تا تمام کنم… پس هر که یکی از ایـن احـکام کوچکترین را بشکند و به مردم چنین تـعلیم دهـد در مـلکوت آسـمان کـمترین شمرده شود امـا هـر که به عمل آورد و تعلیم نماید او در ملکوت آسمان، بزرگ، خوانده خواهد شد» (متی، ۵:۱۷ـ۱۹). علاوه بر این، بـحث دیـگری کـه به صورت جدلی با مسیحیان مطرح اسـت ایـن اسـت کـه آنـان بـر طبق الهیات رایج خود عیسی را پیامبر نمیدانند بلکه او را خدای مجسد میدانند و هیچ انسانی را با او قابل مقایسه نمیدانند. پس تنها پیامبری که با حضرت موسی شباهت دارد پیامبر اسـلام است.
نکته دیگر این است که برطبق این دو فقره آن پیامبر «از میان برادران» بنیاسرائیل است و مشخص است که برادران بنیاسرائیل، بنیاسماعیل هستند. و این قید با وضوح نشان میدهد که این پیـامبر از بـنیاسرائیل نیست.
در عهد جدید آمده است:
و این است شهادت یحیی در وقتی که یهودیان از اورشلیم، کاهنان و لاویان را فرستادند تا از او سؤال کنند که تو کیستی که معترف شد و انکار ننمود بلکه اقـرار کـرد که من مسیح نیستم. آنگاه از او سؤال کردند پس چه، آیا تو الیاس هستی؟ گفت:
نیستم. آیا تو آن نبی هستی؟ جواب داد که نی» (یوحنا، ۱:۱۹ـ۲۱).
حضرت یحیی(ع) مـعاصر حـضرت عیسی است و اندکی قبل از آن حـضرت بـه پیامبری مبعوث شده است. یهودیان میخواهند هویت او را بشناسند، پس کاهنان را نزد او میفرستند. کاهنان یهود ابتدا از یحیی میپرسند که آیا تو مسیح هستی؟ جواب منفی میدهد. سـپس سـؤال میکند آیا تو الیـاس هستی؟ بـاز حضرت جواب منفی میدهد. سپس سؤال میکند که آیا تو «آن نبی» هستی؟ باز یحیی جواب منفی میدهد.
این فقره صریح در این است که سؤال کنندگان مسیح را غیر از آن پیامبری که در انتظارش بـودهاند، مـیدانستهاند. در اینباره چند نکته قابل ذکر است:
۱٫ مفسرانِ کتاب مقدس عبارت «آن نبی» را اشاره به همان پیامبری میدانند که در سفر تثنیه باب ۱۸ حضرت موسی وعده داده بود.(۱)
۲٫ آن پیامبر در بین یهودیان چـنان مـعروف بوده کـه اشاره کوتاه «آن نبی» برای انتقال به آن کافی بوده است. به گفته برخی، آنان منتظر پیامبری بودهاند کـه سید انبیا و بزرگترین آنان بوده است.(۲)
۳٫ کسانی که از حضرت یحیی سـؤال مـیکردهاند کـاهنان قوم و برگزیدگان مرکز یهودیت آن زمان، یعنی اورشلیم، بودهاند.
۴٫ شکی نیست که این مسئله، یعنی انتظار یک پیـامبر بـزرگ، مسئله بسیار مهمی است و اگر آنان اعتقاد خطایی در اینباره داشتهاند، حضرت یحیی مـیباید آنـان را مـتوجه خطایشان بگرداند نه اینکه خطای آنان را تأیید کند. از حضرت یحیی سؤال شده است که آیـا تو مسیح هستی و او جواب منفی داده است، باز از او میپرسند که آیا تو آن نبی هستی؟ اگـر در واقع مسیح همان نـبی بـوده است باید حضرت یحیی پاسخ دهد که این دو یکی هستند، و نه اینکه پاسخ دهد که نه، آن هم نیستم.
۵٫ در فقره دیگری از انجیل یوحنا کسانی حضرت عیسی را مصداق آن نبی دانستهاند (یوحنا، ۶:۱۴)؛ اما در مـوارد دیگری بین مردم اختلاف شده است که آیا این فرد (عیسی) مسیح است یا آن پیامبر: «آنگاه بسیاری از آن گروه چون این کلام را شنیدند، گفتند در حقیقت این شخص همان نبی است و بعضی گـفتند او مـسیح است… پس درباره
______________________________
۱٫ تفسیر الکتاب المقدس، جماعه من اللاهوتیین، ج۱، ص ۴۵۳ و ج۵، ص ۲۳۵؛ السنن القویم فی تفسیر اسفار العهد القدیم، ج۲، ص ۴۲۵؛ تفسیر العهد الجدید؛ شرح بشاره یوحنا، ولیم بارکلی، ص ۱۰۹ و…
۲٫ تفسیر العهد الجدید، شرح بشاره یوحنا، ص ۱۰۹٫
او در مـیان مـردم اختلاف افتاد» (یوحنا، ۷:۴۰ـ۴۳). از این فقره برمیآید که همه کسانی که در آن مکان حاضر بودهاند مسیح را غیر از آن نبی میدانستهاند؛ زیرا وقتی یک دسته گفتهاند او آن نبی است، اگر در نظر دسته دوم، که او را مـسیح مـیدانستند، مسیح با آن نبی یکی بود پس نباید اختلافی در کار باشد.
۶٫ در موردی دیگر در قسمتهای عهد جدید، کسانی عیسی را همان نبی دانستهاند (اعمال ۳:۲۲ و ۷:۳۷) که البته اعتبار دیگر قسمتهای عهد جدید نزد مـسیحیان بـه انـدازه اناجیل نیست و اعتبار سخن دیـگران بـه انـدازه سخن حضرت یحیی نیست و بر فرض که اختلاف باشد برای اثبات سخن قرآن همان تأیید حضرت یحیی کافی است.
از مجموع ایـن دو فـقره عـهد قدیم و جدید میتوان استفاده کرد که در تورات و انـاجیل فـعلی فقراتی وجود دارد که آمدن پیامبری را با اوصافی که بر پیامبر اسلام منطبق است، بشارت دادهاند. همین که فقرهای از ایـن دو کـتاب بـا سخن قرآن منطبق باشد برای تبیین آن کافی است.
در پایان ایـن بحث جا دارد که به مسئله دیگری که با این بحث مرتبط است، اشاره کنیم: آیا مسیحیان و یهودیانی کـه در صـدر اسـلام در حجاز میزیستند، منتظر ظهور پیامبری در آن منطقه بودهاند؟ پاسخ به این سؤال در رابـطه بـا یهودیان آسانتر است. چون همانطور که گذشت حضرت موسی وعده آمدن پیامبری را داده است و همانطور که گـذشت یـهودیان او را غـیر از عیسی میدانستهاند. حتی اگر به لحاظ تاریخی دلیلی بر آن نداشته بـاشیم، وقـوع آن مـحذوری ندارد. اما در مورد مسیحیان وضع به گونه دیگری است. در عهد جدید دو نوع الهیات وجـود دارد کـه بـر طبق یکی از آنها مسیح پیامبری از پیامبران خداست و بر طبق دیگری مسیح خدای مجسد اسـت. بـر طبق الهیات نخست، آمدن پیامبری بعد از حضرت عیسی مشکلی ایجاد نمیکند، اما بـر طـبق الهـیات دوم دوره نبوت با آمدن مسیح به پایان رسیده است و بعد از آمدن خود خدا دیـگر مـعنا ندارد که پیامبری بیاید. مشکل در اینجاست که در همان سدههای نخست مسیحی، و قبل از اسـلام، الهـیات نـوع دوم غلبه قطعی و نهایی یافته، اکثریت قریب به اتفاق مسیحیان این الهیات را پذیرفتند. بنابراین آنان بـه لحـاظ الهیاتی نمیتوانستهاند منتظر پیامبر دیگری بوده باشند.
با این حال، آنان بـا یـک مـشکل جدی روبهرو هستند و آن اینکه وعده حضرت موسی
در سفر تثنیه در نزد آنان مسلم بوده است. از سـوی دیـگر تـعابیر «پیامبری مانند موسی» با این الهیات همخوان نیست. پس اگر بخواهند مصداق ایـن پیـامبر را کسی غیر از مسیح بدانند باید دست از الهیات خود بردارند، و اگر بخواهند الهیات رایج را نگاه دارند بـا ایـن مشکل روبهرو میشوند که بر طبق وعده حضرت موسی(ع) پیامبری مانند مـوسی مـیآید در حالی که الهیات آنان حضرت مسیح را نـه بـا مـوسی و نه با هیچ پیامبر دیگری قابل مـقایسه نـمیداند.
قطعا نویسنده انجیل یوحنا هم با همین مشکل روبهرو بوده است. برطبق ایـن انـجیل ـ برخلاف سه انجیل دیگر ـ مـسیح خـدایی است کـه در زمـانی خـاص جسم گرفته و به شکل انسان در آمـده اسـت. حال چگونه نویسنده انجیل میتوانسته است مصداق پیامبر موعود را مسیح بداند؟
با ایـن حـال، شاید فرآیند سلطه الهیات عیسیخدایی یـا تثلیثی فرایندی تدریجی بـوده اسـت. سلطه نهایی این الهیات در اواخـر قـرن چهارم و پس از شورای قسطنطنیه در سال ۳۸۱ م رخ داده است. آنچه در این شورا تصویب نهایی یـافت، مـسیحیت تثلیثی بود که امپراتور تـئودوسیوس آن را دیـن رسـمی امپراتوری اعلام کـرد و مـخالفان آن را تحت پیگرد قرار داد:
ایـن مـسیحیت «راست کیشیِ تثلیثی» توسط تئودوسیوس، تنها دین رسمی امپراتوری گردید. او گفت همه مردم تـحت حـکومت او باید با دینی زندگی کنند کـه «گـفته میشد پطـرس الهـیِ رسـول، به رومیان داده اسـت». آنها باید اعتقاد داشته باشند که «خدای پدر و پسر و روحالقدس با شأنی مساوی در تثلیثِ مقدس هـستند»… بـدعتگذاران و مشرکان در معرض جریمه قرار گرفتند… آریـوس پس از مـرگش بـه دلیـل انـکار الوهیت کامل کـلمه مـحکوم شد.(۱)
همینطور که از عبارت این نویسنده مسیحی برمیآید، الهیات تثلیثی با زور حکومت غلبه نهایی یافته اسـت و مـخالفان آن بـا فشاری سخت روبهرو بودهاند. در این اوضاع سـخت، بـرای کـسانی کـه ایـن الهـیات را قبول نداشتند چارهای جز فرار از امپراتوری روم نبوده است. امکان دارد که برخی از مخالفان این الهیات به حجاز، که منطقهای دورافتاده بود، کوچ کرده باشند و مطابق الهیاتی که در آن، مـسیح تنها یک انسان و بنده خدا و پیامبر او بود، منتظر پیامبر دیگری بودند.
______________________________
۱٫ مسیحیت و بدعتها، ص ۱۵۵٫
منابع
علاوه بر قرآن و کتاب مقدس (ترجمه انجمن سلطنتی انگلیس)
۱٫ طباطبایی، محمد حسین، تفسیر المیزان، ج۱۹، قم، جـامعه مـدرسین.
۲٫ میشل، توماس، کلام مسیحی، ترجمه حسین توفیقی، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، چاپ اول، ۱۳۷۷٫
۳٫ رشید رضا، محمد، تفسیر القرآن الحکیم الشهیر بتفسیر المنار، ج۹، بیروت، دارالمعرفه، ۱۳۴۲ ه . ق.
۴٫ میلر، و.م، تاریخ کلیسای قـدیم در امـپراطوری روم و ایران، ترجمه علی نخستین، ا نتشارات حیات ابدی، چاپ دوم، ۱۹۸۱٫
۵٫ ا.گریدی، جوان، مسیحیت و بدعتها، ترجمه عبدالرحیم سلیمانی اردستانی، قم، مؤسسه فرهنگی طه، چاپ اول، ۱۳۷۷٫
۶٫ الدر، جان، بـاستانشناسی کـتاب مقدس، ترجمه سهیل آذری، انتشارات نـور جـهان، ۱۳۳۵٫
۷٫ داود، عبدالاحد، محمد(ص) در تورات و انجیل، ترجمه فضل اللّه نیک آیین، تهران، انتشارات نشرنو، ۱۳۶۱٫
۸٫ سبحانی، جعفر، احمد موعود انجیل، انتشارات توحید، ۱۳۶۱٫
۹٫ جمعی از نویسندگان، محمد خاتم پیامبران، ج۱، چـاپ دهـم، تهران، انتشارات حسینیه ارشـاد، ۱۳۶۳٫
۱۰٫ جـماعه من اللاّهوتیین، تفسیر الکتاب المقدس، ج۲ و۵، بیروت، ارمنشورات النفیر، چاپ دوم، ۱۹۹۰٫
۱۱٫ بارکلی، ولیم، تفسیر العهد الجدید شرح بشاره یوحنا، الجزء الاول، ترجمه به عربی عزت زکی، قاهره، دارالجمیل.
۱۲٫ ادی، ولیم، الکنز الجلیل فی تـفسیر الانـجیل، ج۳، بیروت، مجمع الکنائس فی الشرق الادنی، ۱۹۷۳.
۱۳. جمع من افاضل اللاهوتیین، السنن القویم فی تفسیر اسفار العهد القدیم، ج۲، بیروت، مجمع الکنائس فی الشرق الادنی، ۱۹۷۳٫
۱۴٫ Achtemeier, paul, J. Harper””s Bible Dictionary, Harper san Francisco, 1985.
۱۵. The chief Works of Benedict De Spinoza a Theologico-politik Treatise and a political Treatise, Translated from the latin by R.H.M. Elwes, New York.