ارامنه ایران/ گفت و گو
اسـقف اعظم سبوه سرکیسیان در سال ۱۹۴۶ در سوریه دیده به جهان گشود و پس از پایان تحصیلات ابـتدایی، در سـال ۱۹۶۱ وارد مـدرسه علوم دینی حوزه عالیه سیلیسی شد و پس از اتمام دوره این مدرسه، به کسوت روحانیت در آمد.
جناب اسـقف تحصیلات عالی خویش را در رشته ادبیات عرب و فلسفه اسلامی در دانشگاه سنژوزف پیگرفته و از دانشگاه بـیرمنگهام انگلیس، درجه کارشناسی ارشـد در رشـته اسلامشناسی و روابط اسلام و مسیحیت دریافت داشته است.
ایشان در سال ۱۹۹۷ مفتخر به دریافت مقام اسقفی از سوی جاثلیق آرام اول، رهبر دینی ارامنه جهان در حوزه عالیه سیلیسی، گردید.
اسقف سرکیسیان مدت هجده سال عضو کـمیته اجرایی و چند کمیسیون دیگر شورای کلیساهای خاورمیانه بوده و اخیرا از جانب جاثلیق آرام اول، رئیس شورای جهانی کلیساها، به عضویت کمیته گفتوگوی بین ادیان این شورا منصوب گردیده است. ایشان همچنین به نمایندگی از جـانب حـوزه عالیه سیلیسی، در کنفرانسهای متعدد و از جمله، گفتوگوهای اسلام و مسیحیت در سطح منطقهای و بینالمللی شرکت نموده است.
ایشان به زبانهای عربی و انگلیسی تسلط داشته، تنها اسلامشناس حوزه عالیه سیلیسی محسوب میگردد.
اسقف سـرکیسیان در کـنار مناصب و مسئولیتهای روحانی خویش به مدت بیست سال، مدیریت مدرسه آموزههای دینی را بر عهده داشته و در امر تعلیم و تربیت دینی نوجوانان و
جوانان بسیار فعّال بوده است. از ایشان کتب و مقالات مـتعددی بـه زبانهای ارمنی، عربی و انگلیسی در زمینه مفاهیم دینی و تاریخچه کلیسای حواری ملی ارمنی به چاپ رسیده است.
پس از رحلت اسقف اعظم آرداک مانوکیان، با تصویب مجمع عمومی خلیفهگری ارامنه تهران و با تـأیید جـاثلیق آرام اول رهـبر دینی ارامنه جهان در حوزه عـالیه سـیلیسی، اسـقف سبوه سرکیسیان از دسامبر ۱۹۹۹ مقام خلیفه ارامنه تهران را به عهده گرفته است.
اسقف اعظم سرکیسیان تا قبل از تصدی این مقام، از سال ۱۹۹۲، خـلیفه ارامـنه سـوریه و از سال ۱۹۹۸ خلیفه ارامنه کویت و حوزه خلیج فارس بـوده اسـت.
بنا به روال معمول فصلنامه، بحث را با پرسشی درباره زندگی علمی و فعالیتهای فرهنگی و اجرایی حضرتعالی آغاز میکنیم.
قبل از هرچیز دیـگر، کـوشش مـرکز شما را در شناخت دیگر ادیان میستایم. تلاشهای شما معطوف به شـناخت متقابل پیروان ادیان مختلف است؛ یعنی کسانی که همه آفریده خدایند. این اقدام مبارکی است. فرصت را مغتنم مـیشمارم و از مـجله شـما نیز تشکر میکنم که میکوشد تا آینهای باشد برای جامعه ایـرانی ـ اسـلامی و نیز جامعه ایرانی ـ مسیحی و دیگر جوامع دینی ایران. توفیق کامل شما را خواستارم.
برای آنکه فرصت را از دسـت نـدهیم در مـورد زندگینامهام شما را به متنی که در همین رابطه به انگلیسی فراهم آمده اسـت ارجـاع مـیدهم.(۱) در اینجا فقط مایلم تأکید کنم که همه آنچه تاکنون انجام دادهام و در حال انجام آن هـستم هـمه فـقط برای مجد و عظمت خداوند متعال و فزونی محبت و صمیمیّت میان برادرانمان، بیتوجه به نوع وابـستگی دیـنی آنها بوده و میباشد. این احساس من از دوران کودکی است و همچنان این رسالت را در زندگی و در کـارهایم ادامـه مـیدهم.
درمیان ایرانیان ذهنیت مثبت واحترامآمیزی نسبت به شخص جنابعالی وجود دارد.
این از لطف ایشان اسـت.
مـایلیم از روابط شما با محافل اسلامی در لبنان بشنویم؛ به ویژه در مورد مناسبات شما بـا امـام مـوسی صدر.
هرگاه در لبنان نشستهای دینی برگزار میشد؛ به ویژه میان کاتولیکوس ارمنی و
______________________________
۱ . گزیدهای از این زنـدگینامه (البـته با استناد به فصلنامه پیمان، شماره ۱۱ و ۱۲) در سرآغاز گفتوگو آمده است.
جماعات اسـلامی، امـام مـوسی صدر از برجستهترین شخصیّتهایی بود که در این زمینه به صحنه میآمد و من در آن زمان منشی و دبیر پاتـریاک مـرحوم خـورن اول بودم و به عنوان منشی ایشان با شخصیتهایی چون امام صدر ملاقات داشـتم. از مـسیحیان، گریگوری حدّاد در این عرصه فعّال بود. من هم به عنوان منشی در نشستها شرکت میکردم و از بحثها لذت مـیبردم؛ بـه ویژه از سخنان امام صدر. به واقع امام صدر بافضیلتترین شخصیّتِ اهل گـفتوگویی اسـت که من تاکنون شناختهام. من در سخنرانیهایی کـه ایـشان مـثلاً در کلیسای کبوشین داشتند حضور نداشتم، امّا آثـار و سـخنرانیهای ایشان را پیگیری میکردم و در کتابخانهام مجموعهای از آنها وجود دارد.
انشعابات و تقسیمبندیهای مسیحیّت چگونه شکل گـرفت و ارامـنه در کجای این تقسیمات میگنجند؟
در زبان عـربی مـیان واژههای خـلاف و اخـتلاف فـرق میگذارند. در مسیحیّت انشعاب به معنای اخـتلاف و انـشقاق وجود نداشته است، به نظر من، بنا به تلقی افراد از تعالیم مـسیح کـه گاهی سوءفهم بوده، انقساماتی در مسیحیّت شـکل گرفته است. این امـر در دیـگر ادیان نیز اتفاق افتاده اسـت، و ایـن تا حدی طبیعی است. سخنی که من در اینجا با شما حاضران در میان مـیگذارم یـا گفته شخصی که از بیرون مـیآید و مـا را مـخاطب قرار میدهد، بـرای هـرکدام از ما بنا به درک و تـلقیاش بـه گونهای خاص درک و فهم میشود. بنا به فهمهای متفاوت، تعابیر نیز چندگونه میشوند. با ایـنهمه، تـقسیمبندیهای جوهری و اصولیِ مسیحیت در قرن دوم صورت گـرفت. کـسانی پیدا شـدند کـه کـتاب مقدس را بد فهمیدند. از ایـنرو کلیسا به عنوان یک نهاد ــ مقصودم کلیساهای خاص و منطقهای نیست ــ در اورشلیم، اسکندریّه، انطاکیّه، کاپاتوکیه و دیـگر مـراکز کلیسایی گردهم آمدند و کوشیدند بر ایـن بـدعتها غـالب آیـند.
انـشعاب رسمی و ناراحتکنندهای کـه در کـلیسای یکپارچه صورت گرفت در قرن پنجم میلادی در سال ۴۵۱ بود. در کالسدونی که یکی از مناطق پیرامونیِ استانبول فعلی بـود، شـورایی تـشکیل شد که به دلیل بدفهمیها منشأ تـقسیم رسـمی کـلیسا شـد. مـحور اصـلی بحث در مجمع خلیقیدونیه (کالسدونی) ماهیّت و سرشت حضرت مسیح بود، بحثی که تاکنون نیز در برخی کلیساها ادامه دارد.
دومین تقسیمبندی بزرگ در سال ۱۰۵۴ رخ داد که به شکلگیری کلیسای کاتولیک و کـلیسای ارتدکس شرقی انجامید. عنوان کاتولیک بعدها بر این کلیسا (کلیسای غربی) اطلاق شد.
سومین تقسیمبندی در اوایل قرن شانزدهم حدود ۱۵۱۲ رخ داد و سردمدارانِ آن لوتر و بعدها کالون بودند. در این تقسیمبندیها متأسفانه امور سیاسی نـیز اثـرگذار بودهاند. زمانی که سیاست در دین دخالت میکند، به دین آسیب میرساند. مطامع انسانی گاهی به نتایج نامطلوب در کلیسا و نیز در زندگی عمومی انسانها میانجامد.
در کلیسای مسیحی چهار خانواده بزرگ وجـود دارد: ۱٫ ارتـدکس شرقیِ غیرکالسدونی؛ ۲٫ ارتدکس شرقیِ بیزانسی که شامل کلیساهای قبرس، یونان، روسیه و غیر از آنها میشود که دارای شعائر و مناسک بیزانس هستند؛ ۳٫ کاتولیک؛ ۴٫ پروتستان.
فرق اصـلیِ کـلیسای ارمنی با دیگر کلیساها در انـفتاح و گـشودگیِ آن است. کلیسای ارمنی هیچ اشکالی در نزدیکی، همزیستی، صمیمیّت میان کلیساها و حتی با دیگر ملّتها و از جمله مسلمانان نمیبیند. این مطلب نسبت به مسلمانان به صـورت مـؤکّد وجود دارد؛ اما کلیسای ارمـنی ازدواج ارمـنیان را با پیروان ادیان دیگر منع میکند، و به طور کلی نسبت به ازدواج با پیروان کلیساهای دیگر نیز تشویق به عمل نمیآید، یعنی
ازدواج مختلط به طور کلی تشویق نمیشود. روابط مـا بـا مسلمانان به قرن هفتم میلادی (سال ۶۵۶) برمیگردد، زمانی که اولیّن پیمان میان ارامنه و سپاه معاویه منعقد شد. پیش از این در سال ۶۴۰ میلادی اولین سپاهیان مسلمان از ایران به ارمنستان وارد شدند. از آن روز تا بـه امـروز روابط خـوبی وجود داشته است. هرچند گاه مناسبات ناخوشایندی برقرار بوده، اما در مجموع روابط دوستانهای وجود داشته است. مـنشأ این وضعیت به نظر من این است که کلیسای ارمنی و پیـروان آن از انـفتاح بـرخوردارند و دارای تعصب نیستند. این ویژگی شاخص ارامنه است که ما بدان افتخار میکنیم.
ارامنه نسبت به دیدگاه مـونوفیزیزم یـا تکجوهری بودنِ مسیح چه موضعی دارند؟
در مورد مفهوم مونوفیزیزم و تئوفیزیوم یا تکجوهری و دوجوهری بـودن نـوعی بـدفهمی وجود دارد. برخی از کلیساهای غربی و یونانی ما را ــ یعنی کلیسای ارمنی، قبطی و سریانی را ــ کلیساهای قائل به تـکجوهری قلمداد کردهاند، ولی ما مونوفیزیست نیستیم، یعنی به یک طبیعت و جوهر واحد در مـورد حضرت مسیح قائل نـیستیم. مـا برآنیم که خداوند در حضرت مسیح تجسد یافت و مسیح همزمان هم خدا بود هم انسان. ما به دو جوهرِ جدا از هم معتقد نیستیم.
در حال حاضر با توجه به تحولات تاریخیِ صورتگرفته، کلیّت کـلیسا به نتیجهای نائل آمده که همان تلقی و برداشتِ ماست. ما میگوییم آنچه شما میگویید همان تلقی ماست، امّا با تعابیر متفاوت.
ربط و نسبت ارامنه ایران با کلیّت ارامنه چیست؟
ارامنه ایران بـخشی جـداییناپذیر از کلیّت کلیسا هستند. دیدگاه ما همان نظرگاه کلیسای ارمنی است. نمیتوانیم بگوییم که ارامنه ایران به فلان قضیه خاص از منظری متفاوت با دیگر ارامنه مینگرند. ایرانیان ارمنی همچون دیگر ارامـنه تـابع کلیسای ارتدکس شرقیِ غیر کالسدونی هستند.
مرکزیت ارامنه در کجا قرار دارد؟
ما به مرکزیت معتقد نیستیم. ما دارای دو مرکز معنوی و روحانی هستیم: ایچمیادزین
و سیلیسی.(۱) کلیسا به عنوان یک نهاد کـه در رأسـ آن حضرت مسیح قرار دارد فراگیرنده همه مسیحیان است و همه روحانیان خادمان حضرت مسیح هستند. اختلاف اساسی کلیساهای ارتدکس و پروتستان با کاتولیک (کلیسای پاپی) این است که کاتولیکها پاپ را جانشین حضرت مـسیح و بـرخوردار از عـصمت در احکام اعتقادی و اخلاقی میدانند. مـا بـا ایـن دیدگاه موافق نیستیم؛ زیرا حضرت مسیح هیچکدام از رسولان و حواریون خود را به عنوان جانشین خود تعیین نکرد، بلکه گفت هرکه خدمتگزار شـماست او بـرترین شـماست. بزرگی و شوکت در خدمتگزاری است و پست و منصب منشأ بـزرگی و ریـاست واقعی نیست.
کاتولیکها برآنند که پاپ هنگامی که در امور اعتقادی و اخلاقی سخن میگوید هیچگاه خطا نمیکند و این مفاد مصّوب اولیـن شـورای جـهانی واتیکان است. در دومین شورای واتیکان نیز این مفهوم چندان تـغییر نکرد؛ البته در میان توده کاتولیکها این مفهوم تغییر اساسی کرده است. این تلقی در میان دیگر کلیساها وجود نـدارد. مـا بـه جمعی و جهانیبودن کلیسا معتقدیم و هیچکس حتی هیچ رئیس کلیسایی حق نـدارد کـه به تنهایی تصمیمی را بگیرد و چیزی را در انحصار خود قرار دهد.
برداشتِ رایج این است که کلیسای ارمـنی کـلیسایی قـومی است. ارزیابی شما از این برداشت چیست؟
این برداشت با واقعیت منطبق است و هـم در خـصوص مـا درست و بجاست و این از ویژگیهای کلیسای ارمنی است. امّا قومیبودن آن به این معناست که ایـن کـلیسا فـقط به ارامنه اختصاص دارد و هیچکسی نمیتواند به واسطه کلیسای ارمنی به دین مسیحیت بگرود، زیـرا مـا فقط اتباع ارمنی را تعمید میدهیم، زیرا ما برآنیم که این کلیسا در سرزمین ارمـنستان بـنیان گـذاشته شده است و در همین سرزمین با همه خصوصیاتش رشد کرده است. پیروان کلیسای ارمنی بـاید ریـشه و تبار ارمنی داشته باشند و این از مقوله تعصب نیست، بلکه تنها برای حفظ کـیان و مـوجودیت قـومی و دینیِ ماست. چندی پیش یکی از
______________________________
۱٫ حوزه عالیه سیلیسی (کیلیکه) یکی از دو حوزه مذهبی «کلیسای ارمنی» اسـت. حـوزه دیگر در اچمیادزین ارمنستان مستقر است. به لحاظ شرایط ویژه تاریخی و جغرافیایی ایـن دو حـوزه از گـذشتههای دور دارای عملکرد مستقل بودهاند. اکثریت ارمنیان جهان، پیروان «کلیسای ارمنی» هستند. در ایران «کلیسای ارمنی» دارای سـه حـوزه خـلیفهگری است (تهران، اصفهان و تبریز) که تابع حوزه عالیه سیلیسی میباشند.
بانوان مـؤمن مـسیحی از اتریش از من پرسید که یکی از اسقفهای «وین» زنی مسلمان را تعمید داد و او را به نکاح مردی ارمنی درآورد؛ این چـنین کـاری درست است؟ به وی گفتم که هرگز درست نیست.
ما در هرکجا باشیم، در ایران یـا در اروپا یـا در خاورمیانه، غیر ارامنه را نه تعمید میدهیم و نـه بـه مـسیحیت دعوت میکنیم. ترویج بشارتهای انجیل و زندگی حـضرت مـسیح از وظایف ماست، اما ما این وظیفه را در میان ارامنه انجام میدهیم. چگونه کسانی را کـه بـه دین خود پایبندند و عقاید خـود را دارنـد به دیـنی دیـگر دعـوت کنیم؟ این کار به معنای حرمتننهادن بـه شـخصیت انسانها و باورهای دینی آنهاست. البته این برداشتِ ماست و برخی از کلیساها با آن مـوافق نـیستند.
از اینرو برادران ایرانیِ ما کاملاً بـاور و اطمینان دارند که کـلیسای ارمـنی در اینجا هیچ هدف و برنامه تـبشیریای نـدارد. درِ کلیسای ما به روی همگان باز است، اما هیچ گاه کسی را حتی اگر اظـهار عـلاقه به مسیحیت بکند به مـسیحیشدن تـشویق نـمیکنیم و برعکس، به آنـها مـیگوییم که شما دینِ خـود را داریـد و باید به دین خود حرمت گذاشته، بدان پایبند باشید. اگر شما به دین خـود احـترام نگذارید، چگونه میتوانید به دین دیـگران احـترام بگذارید.
آیـا در مـیان ارامـنه کلیساهای دیگر نیز وجـود دارد؛ یعنی آیا مثلاً ارمنیِ کاتولیک نیز وجود دارد؟
بله، ارامنه وابسته به کلیساهای دیگر هم وجـود دارنـد.
کلیسای ارمنی چگونه شکل گرفت؟
کلیسای ارمـنی از دیـرپاترین کـلیساهاست و ارامـنه از نـخستین اقوام و مللی هـستند کـه به مسیحیت به عنوان دین رسمی کشورشان گردن نهادند. در قرن اول میلادی دو تن از حواریون حضرت مسیح، یـعنی تـادئوس و بـارتولومیوس به ارمنستان آمدند و مردم را به مسیحیت فـراخواندند و ارمـنیها ایـن دیـن را پذیـرا شـدند. آن دو حواری به شهادت رسیدند. تادئوس در منطقهای تاریخی که در حوالی شهر خوی قرار دارد دفن شده است. نام مزار وی «قره کلیسه» است. این کلیسا از مقدسترین اماکن ارامنه به شـمار
میآید و ارامنه از نقاط مختلف جهان برای زیارت مزار وی به آن منطقه میروند. قدیس بارتولومیوس نیز در ارمنستان به شهادت رسید. از اینرو کلیسای ارمنی را کلیسای رسولی (منسوب به حواریون) مینامند، زیرا بنا بـه تـعالیم حضرت مسیح و به صورت مستقیم زیرنظر حواریون آن حضرت تأسیس شده است. این کلیسا مفتخر است که همچنان آن ایمانِ رسولی را پاس داشته که همان اعتقادات ناب و اصیل مسیحی است. این کـلیسا را عـلاوه بر این کلیسای ارتدکس نیز مینامند، زیرا در همان راه مستقیم قرار دارد و ارتدکسی نیز به معنای راستکیش بودن است، ولی با این همه ما نام کـلیسای رسـولی را ترجیح میدهیم.
آیا تادئوس و بـارتولومیوس از حـواریون نخستین و دوازدهگانه بودند؟
بله.
مؤلفههای اصلیِ اعتقادات ارامنه کداماند؟ و اینان بیشتر در چه کشورهایی سکونت دارند؟
در حال حاضر تعداد ارامنه حدود ۹ میلیون نفر میباشد. مایه تأسف این اسـت کـه اکثر ارامنه در داخل ارمـنستان زنـدگی نمیکنند. یک و نیم میلیون نفر از اینان با کمال تأسف از ارمنستان و خاورمیانه و حتی ایران به آمریکا مهاجرت کردهاند. ارامنه دومین اقلیت دینی بزرگ در روسیه هستند. همچنین در هرکدام از کشورهای عضو شوروی سـابق مـثل اوکراین، قرهباغ، ترکمنستان، قرقیزستان دهها هزار ارمنی زندگی میکنند. در خاورمیانه و آفریقا نیز ارامنه سکونت دارند و بزرگترین تجمّع آنها در خاورمیانه در ایران است (حدود ۲۰۰ هزار نفر). اکثریت ارامنه ایران تابع کلیسای ارتـدکس ارمـنیاند و تعدادی مـحدود نیز پیرو آیینهای کاتولیک و پروتستان هستند.
اعتقادنامه ارامنه چیست؟
ما به خدای یگانه و به تثلیث مقدس که در حـقیقت سه شخص نیست، بلکه همان خدای یگانه است و نیز به کـلیسای یـگانه ایـمان داریم. در مورد سرشت حضرت مسیح برداشتهای مختلفی در کلیساهای گوناگون وجود دارد، ولی ما به دو ماهیّت در یک
شخص یگانه، یـعنی بـه خدای تجسدیافته در یک انسان ایمان داریم. الوهیّت و انسانیّت یکجا جمع شدهاند. آن که از حـضرت مـریم تـولد یافته، انسانی است که به واسطه روحالقدس زاده شده و خدا در او تجسد یافته است. حضرت مـریم از شخصیتهای برجسته کتاب مقدس است که در آموزههای کلیسا جایگاه والایی دارد. او را مادر خدا مـینامیم، زیرا او وسیله زادهشدن مـسیح و تـجسّد خدا به واسطه روحالقدس بوده است. ما همواره بهترین درودها را نثار حضرت مریم میکنیم.
کلیسای ارمنی را کلیسایی مردمی میدانند. در این کلیسا سازوکار انتخاب اسقفان چیست؟
کلیسای ارمنی را کلیسای دموکراتیک و مردمسالار مینامیم. اسـقفان از سوی ابرشیّهها (خلیفهگریها)ی مختلف در شهرهای مختلف مثلاً اصفهان و تهران انتخاب میشوند. نمایندگانِ مردم اسقف را برمیگزینند. تکتک ارامنه چهل نفر را برمیگزینند. این برگزیدگان اسقف را انتخاب میکنند. این نمایندگان سالی چندبار تشکیل جـلسه مـیدهند و براساس رهنمودهای اسقف اعظم در زمینه امور دینی و دیگر امور زندگی برای منطقه خودشان قانونگذاری میکنند. انتخاب پاتریاک اعظم، مثلاً کاتولیکوس آرام (پاتریاک کنونی) به واسطه نمایندگان خلیفهگریهای مختلف صورت میگیرد.
شـبیه سـینودس کاتولیکها یا سنهدرین یهودیان؟
در مرکزیت ارامنه سینودس وجود دارد؛ کمیتهای عمومی وجود دارد که دو کمیته اجرایی را از میان روحانیون و دیگران برمیگزیند و این کمیتهها را آنگاه که گردهم میآیند سینودس مینامیم. ریاست این سینودس بـرعهده کـاتولیکوس (جاثلیق) است، همانطور که ریاست شوراهای خلیفهگری برعهده اسقف اعظم است.
موضع دینیِ ارامنه نسبت به دیگر مذاهب و ادیان چیست؟
من به یاد میآورم که از سیدمحمدحسین فضلاللّه پرسیدند که نـظر شـما در مـورد ازدواج پیروان یک دین با پیـروان دیـگر ادیـان چیست؟ ایشان پاسخ داد من از این پرسش تعجب میکنم؛ زیرا هرجامعه و دینی برای خود حریمی دارد. اگر کسی به دین خود
پایبند است بـاید بـا هـمکیش خود ازدواج کند. اگر با این همه کسی اصـرار داشـته باشد که با غیرهمکیش خود ازدواج کند ما چه به او توصیه بکنیم، چه توصیه نکنیم فرقی نمیکند، زیرا ویـ بـه دیـن خود پایبند نیست. این از باب تعصب نیست.
اما نسبت بـه دیگر مناسبات، ارامنه برای نزدیکشدن به اقوامی که در کنارشان زندگی میکنند و پیرو دین دیگری هستند هیچ منعی نـدارند. در هـمهجا و حـتی در ارمنستان چنین فضایی حاکم است. من خودم به عنوان یک روحـانی مـسیحی بهترین و عزیزترین دوستانم از مسلمانان هستند و هیچگاه به مخیلهام خطور نکرده است که برای آنها دوست مـخلصی نـیستم یـا آنها دوستان وفادار من نیستند. از اینرو ارامنه هیچ حائلی را میان خود و دیـگران نـمیبینند. بـا این همه، ارامنه برای حفظ قومیّت و دیانت خود حریمهایی را قائل شدهاند.
آیا مفهومی شـبیه ارتـداد در کـیش ارامنه وجود دارد؟ اگر یک ارمنی از دین یا کلیسای خاص خود روبگرداند چه حکمی دارد؟
مـا نـیز جنگهایی علیه مرتدان (مثل جنگهای «ردّه» در اسلام) داشتهایم. در آغازِ نفوذ کلیسای کاتولیک و پروتستان در مـیان ارامـنه ایـن برخوردها وجود داشته است. حتی کلیسای ارامنه اینان را از همه برخورداریها محروم کرد و سرانجام ایـن نـظر غالب آمد که یک ارمنی در صورت ترک دیانت خود، دیگر ارمنی به شـمار نـمیآید، یـعنی حتی از لحاظ قومی نیز ارمنی محسوب نمیشود.
این اندیشه در قرون هجدهم و نوزدهم شکل گرفت و دلیـل ایـن سختگیری این بود که کسانی که از کیش مسیحی دست میکشیدند رفتاری خـصومتآمیز و تـوأم بـا نفی و انکار نسبت به همه ارزشهای ارامنه پیدا میکردند. متأسفانه هنوز برخی از برادران کاتولیک مـا هـستند کـه میگویند کلیسای ارمنی در قرن چهارم شکل گرفته است، یعنی تأسیس این کـلیسا را در قـرن نخست میلادی و به دست حواریون منکر میشوند.
چه نسبتی میان قومیت و دیانت ارمنی برقرار است؟
این دو یـکی هـستند. اعتقادات مسیحی برای ما مثل رنگ برای پوست بدن است که هـیچگاه از آن قـابل تفکیک نیست.
نقش نهاد کلیسا در کشور ارمـنستان چیست؟ نـسبت دیـن و سیاست در ارمنستان چگونه است؟
درگذشته آمیختگی و تعامل زیـادی مـیان کلیسا و حکومت بوده است و در قرون وسطا اسقف اعظم کلیسا را حکومت برمیگزیده است. زمـانی کـه ارمنستان در اشغال ایرانیان یا عـثمانیها بـود، حکومت هـیچ نـقش و تـأثیر رسمیای در اوضاع کلیسا نداشت و معمولاً حـکومتها بـه صورت غیررسمی یا غیرعلنی اسقف اعظم را برمیگزیدند. با اشغال ارمنستان از سوی تـزارهای روسـیه، این تزارها بودند که اسقف اعـظم را انتخاب میکردند؛ مجمع نـمایندگان دو نـفر را پیشنهاد میکردند و تزار یکی از آن دو را تـعیین مـیکرد. در دوران اتحاد جماهیر شوروی همه نهادهای دینی سرکوب شدند و کلیسای ارامنه به مؤمنان در ایـچمیادزین مـحدود شد، زیرا حکومت شوروی هـم بـا کـلیسا و هم با مـوجودیت قـومی ارامنه در ستیز بود.
در حـال حـاضر و پس از استقلال ارمنستان، حکومت به شیوههای غیرمستقیم و گاهی نیز به صورت مستقیم در پی اعمال نفوذ و تـحکیم سـلطه خود بر کلیسا برمیآید (به ویـژه در رونـد انتخاب اسـقف اعـظم)؛ مـثلاً هنگام انتخاب کاتولیکوس گـارگین دوم در ۱۹۹۹،
روبرت کوچاریان و مرحوم سرکیسیان این شخص را تعیین کردند. اسقفان با این تصمیم مخالفت، و آن را دخالت نـاموجه قـلمداد کردند. روبرت کوچاریان اعلام کرد کـه در طـول تـاریخ هـمواره حـاکمان بیگانه این انـتخاب را صـورت میدادهاند؛ چطور یک حکومت ارمنی نتواند به چنین انتخابی دست بزند؟ این بدان معناست که حکومت در ایـن فـرآیند اثـرگذار است، ولی مخالفت شدیدی نیز در ارمنستان و در خارج از آن نـسبت بـه دخـالت دولت در امـور کـلیسا ابـراز میشود. در حال حاضر هرچه زمان میگذرد، نفوذ کلیسا در میان مردم بیشتر میشود و زمینه دخالت دولت کمتر میگردد.
ارامنه به ویژه جوانان تا چه اندازه نسبت به دینشان تـعّلق خاطر دارند؟
مقررات اساسیای هست که هر ارمنی باید بدانها پایبند باشد و اگر این قوانین را نپذیرد، جزء کلیسای ارمنی محسوب نمیشود. ولی علاوه بر آن مبانی اصلی، تعالیم فرعی و جزئی و مناسکی نیز وجـود دارد کـه از لحاظ اهمیت در رده بعدی قرار دارند. اصولی در کار هستند که به هیچوجه تخطّی از آنها ممکن و مجاز نیست، ولی در مناسک و فروع آزادیهای فردی وجود دارد. البته کلیسا در این زمینهها هم حساسیت دارد، امّا اجـبار و الزامـی در کار نیست.
مناسبات مسیحیت ارمنی با اسلام را چگونه ارزیابی میکنید؟ آیا ارامنه اسلام را به عنوان یک دین الاهی به رسمیت میشناسند؟ و اساسا وجوه مشترک ایـن دو آیـین کداماند؟
ارامنه به گفتوگو بهجدّ اعـتقاد دارنـد و همزیستی مسالمتآمیز از آرمانهای اصلی آنهاست. ارامنه از آغاز پیداییشان با دیگر اقوام و ملل آمیخته بودهاند. کلیسای ارمنی هیچگاه در اندیشه پذیرش یا عدم پذیرش اسلام نـبوده اسـت، زیرا مبنای ما واقـعیت مـوجود است. اینکه من اسلام را پذیرا شوم یا نپذیرم چه تأثیری در واقعیت خارجی خواهد داشت؟ این حقیقتی غیرقابل انکار است که در آغاز قرن هفتم میلادی دین اسلام ظهور کرده وگسترش یافته اسـت و امـروزه حدود یک میلیارد نفر به آن معتقد و پایبند هستند. اینکه مثلاً شورای جهانی واتیکان اسلام را به رسمیت میشناسد کار بیمعنایی است. آیا تا پیش از این، اسلام موجودیت و رسمیتی نداشته اسـت کـه اینک نـیازمندِ تأیید واتیکان باشد؟!
برماست که واقعگرا باشیم، نه اینکه حقیقت را آنگونه که میخواهیم ببینیم. بنا به این نـگرش، روابط ارامنه با مسلمانان از آغاز کاملاً دوستانه و توأم با احترام مـتقابل بـوده اسـت. در مصر برادران مسلمان ما کتابهایی را نوشته و متعرض روابط ارامنه و مسلمانان، یا روابط عربها و ارامنه شدهاند و همگی از مـناسباتیِ دوسـتانه سخن گفتهاند. البته طبعا همیشه چنین فضایی حاکم نبوده است؛ زمانی که ارتـشی بـه اشـغال کشور دیگر دست میزند در برابر آن مقاومت صورت میگیرد و البته هیچ ارتشی نشانه تمامعیار دین مـتبوع خود نیست.
ما هماکنون نیز در پی بسط گفتوگو میان ارامنه و مسلمانان هستیم، چون بـه باورِ ما موجودیت اسـلام امـری غیرقابل اغماض است.
این گفتوگو بیشتر ناظر به همزیستی مسالمتآمیزِ پیروان ادیان است یا میتواند در مسیر دستیابیِ هرچه بیشتر به حقایق و ارزشهای دینی باشد؟ البته مقصود تغییر کیش نیست، بلکه هدف تـعمق بیشتر در باورهای دینی است.
گفتوگوی اسلام و مسیحیت از تاریخ ریشهداری برخوردار است. امروزه همه به این نتیجه رسیدهاند که هدف گفتوگو نمیتواند تغییر کند. هدف این بوده است که ما بتوانیم در کـنار هـمدیگر زندگی بهتری داشته باشیم، از نعمتهای الاهی به شیوهای نیکوتر بهره ببریم و بشریت را به زندگی والاتری رهنمون شویم. ما در برابر چالشهایی قرار گرفتهایم که هیچگاه در گذشته کسی را یارای تصور آنها نـبوده اسـت. این چالشها سرنوشتسازند و پیروان همه ادیان را تهدید میکنند. رسالت ما به عنوان مسلمان و مسیحی این است که وجوه مشترک دو دین را شناسایی کنیم که به نظر من بسیار فراوان هـستند؛ سـپس همه با هم بکوشیم تا مردم به ویژه جوانان از پدیدههای غیراخلاقی بپرهیزند. متأسفانه ما در همه جوامع با افول اخلاق روبهرو هستیم. از اینرو گفتوگو به یک امر حیاتی و اجتنابناپذیر تـبدیل شـده اسـت و همه باید به آن پایبندی نـشان دهـند.
در آیـین ارتدکس با میراث عرفانی و معنوی عظیمی روبهرو هستیم، مثلاً مجموعه فیلوکالیا یا آثار پدران روحانی از عمق معنوی زیادی برخوردار است؛ به نـظر شـما مـیان این میراث و میراث اخلاقی و معنوی اسلام چه ربـط و نـسبتی برقرار است؟
به نظر من در ادبیات اسلامی ـ عربی، و ادبیات اسلامی ـ ایرانی دریایی از اخلاقیات و معنویات موج میزند و به ویژه رواداری در برابر دیـگران در آن مـشهود اسـت. این پدیده آشکاری است در اسلام که در مسیحیت نیز کاملاً مـلموس است، ولی مایلم بر این نکته تأکید کنم که در دنیای اسلام و مسیحیت مؤلفهها و آداب اخلاقیِ والایی وجود دارند که مـتأسفانه پیـروان هـر دو دین چندان با آنها آشنا نیستند. گفتوگوی این دو دین علاوه بـر ایـنکه محبتزاست میتواند به آشناییِ هرچه بیشترِ مؤمنان با میراث اخلاقی و معنویشان بینجامد. محبت نگرش ما را مـتعالی مـیسازد. هـنگامی که از بالا مینگریم فقط اندیشههای والا و پاک را خواهیم دید و از تنگنظریها و بدبینیها و کینهها رهایی خـواهیم یـافت. جـبران خلیل جبران در این زمینه سخن نغزی دارد: «هرگاه محبت شما را مخاطب قرار داد او را تأیید کنید و بـه او پاسـخ مـثبت بدهید، زیرا محبت شما را اوج میدهد و ناهنجاریهای شما را از میان میبرد و شما را به نان مـقدسی تـبدیل میکند که بر سر سفره همگان میدرخشد.»
محبت نمیتواند از ورای کوهها و دریاها بیاید. مـحبت از اعـماق وجـود ما و از زندگی روزانه ما برمیخیزد و چون در پی شناخت همدیگر برمیآییم این جنبه زاده میشود و احترام نـسبت بـه باورهای همدیگر شکل میگیرد و بدینسان یک جامعه دینی ــ با چشمپوشی از نوع دیانت آن ــ پا مـیگیرد.