دیدگاه های بودایی درباره خاستگاه رنج

اشـاره
واژه پرتیتیهسمُوتپاده (به پالی، پتجّه سمُوپّاده) را به «پیدایی [چیزی] از علتها و شرایط» ترجمه کردهاند. این لفـظ، کـه مـعمولاً آن را «پیداییِ وابسته»، «همپیداییِ مشروط» یا «پیداییِ بههموابسته» ترجمه میکنند، بیانگرِ آموزه بودایی علیّت است. ایـن آموزه، علاوه بر آنکه راه آزادی از رنج را تبیین میکند، معمولاً برای تبیین خاستگاه رنج(۲) نـیز به کار میرود. طـبق سـنت بودایی، بودا قانون پیداییِ وابسته را از راه مراقبه و در شبی که به بیداری رسید، کشف و شهود کرد. در گزارشهای سنتی آمده است که او زندگیهای قبلی خود و دیگر موجودات، اصل حاکم بر تناسخ، وراه آزادی را دریافت و آنگاه [تـعالیمی] معروف به چهار حقیقتِ عالی، راه هشتگانه عالی، و قانون پیداییِ وابسته را تنسیق کرد. دوازده حلقه زنجیره پیداییِ وابسته به نظم درآمده است تا سازوکاراسارت موجودِ مُدرِک را درچرخه زندگیهای پشتِهم تبیین کند، و در عین حـال، بـه تبیین این امر پردازد که چگونه میتوان بدون پذیرش اصل
______________________________
۱ مشخصات کتابشناختی این نوشته از این قرار است:
MAREK MEJOR, Buddhist Views of origination of Suffering, in: Routledge Encyclopedia of Philosophy, 1st ed., 1998, Vol.9, pp.۲۱۵-۲۱۹٫
۲٫ duhkha
پایندهای چون خودْ، نفس، و مانند آن ازایناسارت نجات یافت. این دوازده حلقه عبارتاند از: (۱) نادانی، (۲) عادات اکـتسابی (عـاداتارادی)، (۳)دانستگی، (۴) نام و شکل، (۵) شش بنیاد شناخت، (۶) تماس،(۷) احساس،(۸) تشنگی، (۹) دلبستگی، (۱۰) وجود، (۱۱) تولد مجدد، و (۱۲) پیری و مرگ. غیر از تنسیق دوازدهگانه، «تنسیقی عام» نیز از پیداییِ وابسته وجود دارد، که از این قرار است: «هـنگامی کـه این هست، آن پدیدار میشود؛ هنگامی که این نیست، آن پدیدار نمیشود».
۱٫ گزارشهای متون دینی
بنابر سنت بودایی، شاهزاده سیدّارتَه گوتَمَه(۱) پس از مراقبه طولانی زیر درختِ بودی به روشنشدگی یا بـیداری،(۲) یـعنی بـه بالاترین درجه فهم چهار حـقیقت عـالی؛ یـعنی (۱) رنج، (۲) علت پیداییِ رنج، (۳) نابودی رنج، و (۴) راه به پایان رسیدن رنج، دست یافت. و این راه، پیمودن راهی میانه بین دو کرانه تنآسانی و تنآزاری اسـت کـه در گـفتار نخست بودا، معروف به «گفتارِ به گردش درآوردنـ چـرخ آیین»(۳) شرح و بسط یافت.
دومین حقیقت عالی، یعنی علتِ پیداییِ رنج، غالبا برحسب قانون دوازدهگانه پیداییِ وابسته تعیین مـیشود. دوازده حـلقه زنـجیره پیداییِ وابسته عبارتاند از: (۱) نادانی، (۲) عادات اکتسابی (عادات ارادی)، (۳) دانستگی، (۴) نـام و شکل (بدن و روان)، (۵) شش بنیاد شناخت (قوای حسی)، (۶) تماسِ (قوای حسی با موضوع محسوس)، (۷) احساس (مادی و روانی)، (۸) تشنگی، (۹) دلبـستگی، (۱۰) وجـود، (۱۱) تـولد، و (۱۲) پیری و مرگ. هر حلقه این زنجیره را حلقه پیش از آن میسازد. عموم بـوداییان ایـن آموزه را در کنار تعلیم چهار حقیقت عالی و راه هشتگانه عالی، تعلیم بنیادین بودا دانستهاند. در قطعهای معروف از متون دیـنی آمـده اسـت: «کسی که پیداییِ وابسته را میبیند آیینِ (درمه(۴) در سنسکریت) را میبیند؛ کسی که آیـین را مـیبیند پیـداییِ وابسته را میبیند» (مجمهنِکایَه ۱۱ـ۱۹۰). در جایی دیگر آمده است: «کسی که آیین (درمه) را میبیند بودا را مـیبیند». از ایـنرو، دیـدنِ اصل پیداییِ وابسته با دیدن بودا برابری میکند. از همان آغاز، این آموزه را عمیقترین و دشـوارترین تـعلیمِ بودا میدانستند.
______________________________
۱٫ SiddhaÎrtha Gautama
۲٫ bodhi
۳٫ Dhamma cakapavattana sutta
۴٫ Dharma; ، پالی Dhamma
بنابر بعضی از متون سنتی، قانونِ پیدایی وابسته، مستقل از چنینرفتگان،(۱) یعنی دانـایان حـقیقت، کـه در جهان برای کشف آن قانون ظاهر میشوند، وجود دارد.
در چنین متونی آمده است که قانون پیـداییِ وابـسته را در هر زمانی بودای آن عصر بازیابی میکند؛ بسان مسافری که شهر متروکه قـدیمی و گـمشدهای را در جـنگل کشف میکند. شاریپوُتره،(۲) سرشناسترین شاگرد بودا، از راه این قطعه شعرِ سروده اَشوجیت،(۳) یکی از پنج شاگردِ نـخست بـودا، به بودا گروید: «تارک بزرگ چنین میگوید: هر چیزی زاییده علتها اسـت، و از ایـن مـیان، چنین رفته (دانای حقیقت) علت و نیز انهدامِ اینها را بیان کرده است». این قطعه شعر بـیانِ کـوتاهی از قـانون پیداییِ وابسته، یعنی تعلیم بودا درباره ویژگی علّیِ پدیدارهای هستی است. ایـن قـانون بعدها جزء اعتقادنامه بودایی گردید.
لاموت(۴) (۱۹۸۰) در تحقیقی نشان داده است که در منابع بودایی درباره زمان کـشف پیـداییِ وابسته توسط بودا و جایگاه آن در آیین بودا همداستانی وجود ندارد. بنابر بعضی از مـتون، بـودا قبل از روشنشدگی به درک کاملِ دوازده حلقه زنـجیره پیـداییِ وابـسته رسید، حال آنکه متون دیگر آن را حادثهای هـنگامِ روشـنشدگی یا پس از آن میشمرند.
مفهوم رنج(۵) در آیین بودا دارای بُعد وجودی است و در همه زوایا و لایههای زنـدگیِ ایـنجهانیِ انسان دامن گسترده است. هـر مـوجودی از عللی گـذرا، لحـظه پا و خـالی از «خود» (یعنی خالی از هر اصل نـامتغیر و پایـنده) پدید آمده است، و از اینرو، هر موجودی در رنج است. از آنجا که آموزه بـودایی مـنکر آن است که اصل پایندهای مانند روح، خـود یا نفس به سـبب اَعـمال قبلی از یک زندگی به زنـدگی دیـگر منتقل شود، این سخن جا دارد که «موجود انسانی»، یا «شخص» تنها نامی قـراردادی بـرای تودهای از سازههای مختلف است، کـه در پنـج گـروه سیال از پدیدارهای روانـی و مـادی ظاهر میشوند، و قانون پیـداییِ وابـسته دوسویه آن سازهها را ساخته و پرداخته است، و در نتیجه بینش کامل به دوازده حلقه زنجیر پیداییِ وابسته، و انـهدامِ حـلقات پشتِهم است که هدفِ نهایی آیـین بـودا، یعنی نـیل بـه مـقام بودایی، تحقق مییابد.
______________________________
۱٫ TathaÎgata
۲٫ SaÎriputra,؛ بـه پالی، SaÎriputta
۳٫ Asuajit (Ašsaji)
۴٫ Lamotte
۵٫ duhkha
بنابر فرضیه تراولنر(۱) میتوان اثبات کرد که زنجیره پیداییِ وابسته سرشتی ترکیبی دارد؛ و خودِ بودا احـتمالاً ایـن زنجیره دوازدهگانه را از ترکیبِ دو زنجیره علّیِ کـوتاهتر فـراهم آورده اسـت. هـمچنین، سـوره معروفِ به «پرتـیتیه سـموتپاده» که طرحی بنیادین و مبتنی بر متون را از آن آموزه به دست میدهد، باید بعدها تنظیم و تدوین شده بـاشد. وسـوُبندو(۲) فـیلسوف بوداییِ قرن پنجم تفسیری تفصیلی بر ایـن مـتن نـوشت.
زنـجیرهای عـلّیِ دیـگری غیر از زنجیره دوازدهگانه پیداییِ وابسته را میتوان در متون رسمی یافت، که سازههای قبلی آشکارا در آن دیده میشوند. تنسیق نهایی آموزه ظاهرا تنها پس از فرایندی طولانی، که احتمالاً تا جدایی و شـقاق بزرگِ روی داده در انجمن بودایی طول کشیده است، احتمالاً کمی قبل از آشوکه(۳) (نیمه قرن سوم قبل از میلاد) تنظیم و کامل گردید.
۲٫ تفسیرهای مَدْرَسی
مکاتب بودایی آموزه پیداییِ وابسته را به اَشکالِ گوناگون اصلاح و تـفسیر کـردهاند و معمولاً آن را برای تبیین زندگی فردیِ انسان در سه دوره زمانیِ گذشته، حال، و آینده به کار میبرند. وسوبندو در ابیدرمه کوشه (گنجینه آیین) (۲۰۰۳) دستهبندیهای مختلفی از دوازده حلقه پیداییِ وابسته ارائه کرده است. او در یک دسـتهبندی دوازده حـلقه را به سه دوره زمانی تقسیم میکند: حلقه (۱) و (۲) به گذشته، حلقه (۳) تا (۱۰) به حال، و حلقههای (۱۱) و (۱۲) به آینده مربوطاند. در دستهبندی دیگر، حلقات به دو بخش تقسیم مـیشوند کـه از این رهگذر، حلقه (۱) تا (۷) بـه زنـدگی گذشته، و باقیِ حلقات به زندگی آینده مربوط میشوند. از دیدگاه کَرْمَه، حلقههای (۱)، (۸)، (۹) آلودگیهایی دانسته شدهاند، که شخص را مستعد کرمه میکنند، حلقههای (۲) و (۱۰) را افعال (= خودِکرمه) میدانند، و هـفت حـلقه باقی را پشتیبان آلودگیها و اَفـعال دانـستهاند.
سوره مهاتنهاسوکیه(۴) (گفتار بزرگ درباره انهدامِ تشنگی)، که جزء کانون پالی است، نظریه پیداییِ وابسته را و شرح دیگری از اسارت در جهان رنجآور، یعنی نظریه گندبّه(۵)(۶) موجود غیرمادیای را که درگذر موجودات انسانی از یکتجسد بـه تـجسد دیگر بهعنوان
______________________________
۱٫ Trauwallner
۲٫ Vasubandhu
۳٫ Ašoka
۴٫ MahaÎtanÙhasaoÎkhayasutt
۵٫ gandhabba
۶٫ gandharvaدر سنسکریت
یک پُل عمل میکند، کنار هم میگذارد. این متن وصفی است از مراحل زنجیرهای چون آبستنی، رشد جنین، تولد، بزرگشدن، و تماس حسی با جهان خارجی، که به پیداییِ کـل تـوده رنج مـیانجامد. وقتی که پدر و مادر نزدیکی میکنند، رحمِ مادر در حال تخمگذاری است و روح (گندبه) حاضر است، آبستنی روی میدهد. وقتی بـچه متولد شد، حواسش رشد میکند و او خود را با لذات حسی سرگرم مـیکند، و از تـجاربِ خـوشایندْ دلبستگی پیدا میکند و از تجارب ناخوشایندْ آزرده میشود. لذت بردن از احساسات، دلبستگی است؛ دلبستگی، او را وابسته میکند و تشنگی برای شدنِ بـعدی پدیـد میآید، تشنگی، او را وابسته میکند و تولد به وجود میآید، تولد، او را وابسته میکند و پیری و مـرگ، و نـیز غـم، زاری، درد، غصه، و یأس پدید میآید. خاستگاه این مجموعه رنج اینگونه است؛ بدون هیچ «روح» یا «خودِ» پایـدار، یا هر مبدأ نامتغیر دیگری.
وسوبندو در ابیدرمه کوشه بین نظریه موجودِ غیرمادیِ واسـط و نظریه دوازده حلقه پیـداییِ وابـسته پیوند میزند. در ابیدرمه کوشه تفسیر سرواستیوادَه(۱) از پیداییِ وابسته آمده است و خطوط کلیِ آن به شرح زیر است: احمقی که درک نمیکند جهانْ تنها مجموعهای از پدیدارهای به هم وابسته است، مفهومِ دروغین خودْ را پرورش مـیدهد. او افعال جسمانی، گفتاری، و فکری را به نیّت تجربه خوشایند، و رفتار نیکوکارانه را به امید دستیابی به زندگی بهتر در آینده انجام میدهد. او ممکن است رفتار زیانبخش را به منظور دستیابی به منافع زودگذر انجام دهـد. او بـه این طریق، کرمهای را که نادانی، سازنده آن است، گرد میآورد. سیاله دانستگیِ او، که کرمه پیشین سازنده آن است، همانند «حرکت» یک شعله، از سرنوشتی به سرنوشت دیگر درحرکت است؛ در واقع، هیچ حرکتی وجـود نـدارد، تنها پیدایی آناتِ متصل به هم است، و هر آنْ معلولِ آناتِ قبل از خود است. با مرگ، عادات اکتسابیِ پیشین همچنان باقی است و همانند سیاله دانستگی در جستوجوی بدن جدیدی بـرای زنـدگی است. کَرْمَه به این طریق، دانستگی جدید را میسازد. هنگامی که آن، بدنِ جدید را مییابد، دانستگیْ شرایط پرورش بدن و روان را فراهم میکند. هنگامی که تن و روان به کمال میرسند، قوای حسی پیدا مـیشود. ایـنها در تـماس با موضوعات محسوس سبب احـساسات خـوشایند و نـاخوشایند میشوند. احساسات سرچشمه تشنگیاند. تجاربِ خوشایند سبب میشوند تا تشنگیِ
______________________________
۱٫ sarvaÎstivaÎda
به خوشایندی ادامه یابد، حال آنکه تجارب ناخوشایند سبب میشوند تـا تـشنگیِ بـه درد پایان گیرد. در این تشنگیها است که دلبستگی بـه دیـدگاههای نادرست و باور (یا امید) به خودِ پایدار دامن میگسترد. دلبستگی، تشنگی به زندگانی آینده را، که تولدْ نتیجه آن است، ایـجاد مـیکند و از تـولدْ پیری و مرگ به ناگزیر سربرمیآورد.
۲٫ مادیمیکه و یوگاچاره
با ناگارجونه (قـرن دوم)، بنیادگذار مکتب مادیمیکه، قانون پیداییِ وابسته محوریّت پیدا کرد. درک کاملِ پیداییِ وابسته با درک چهار حقیقت عالی برابری مـیکند: «هـرکسی کـه تولید وابسته را درک میکند، رنج، خاستگاهِ رنج، پایان دادن به آن، و راه رهایی از آن را نـیز درک مـیکند. عناصر بنیادیِ وجود، معلول عللاند. آنها به طور دوسویه مشروط و وابسته به عناصر دیگرند، و از این رو، آنـها خـالی از هـر نوع ماهیتِ خود (خودْبود)اند، و وجود واقعی ندارند. میگویند هر موجودی، کـه در پیـدایی، وابـسته به دیگری است، تهی(۱) است. از اینرو، پیداییِ وابسته با تهیگی(۲) برابر است. هر نـامی تـنها عـنوانی قراردادی است، زیرا مدلولِ بنیادی و اصلی آن، موجودات واقعی نیست. فرقگذاری بین دو نوع حقیقتِ قـراردادی و بـنیادی، یکسانیِ تهیگی و پیداییِ وابسته موجودات عنصری را نشان میدهد. ناگارجونه میگوید: «ما میگویم کـه پیـداییِ وابـسته تهیگی است. آن وابسته به قرارداد است. خودِ آن راه میانه است».
در مکتب یوگاچاره، حلقات دوازدهـگانه پیـداییِ وابسته در ارتباط با دیگرگونیِ دانستگیِ کارکرد دارد. بنابر تفسیر وسوبندو از آموزه «فقط ـ دانستگی»،(۳) تـمایزِ بـین شـناسا و شناسه یکسره برخاسته از دیگرگونیِ سهبخشیِ دانستگی است، که آن نیز خود علتهای مختلفی دارد. از اینرو، دیگرگونی دانـستگی چـیزی جز صورتسازی، صورتگریِ دروغینِ شناسا و شناسه نیست، و این همه بازنماییِ صرفِ دانـستگی اسـت. هـمانطور که استراماتی(۴) فیلسوف یوگاچارهایِ قرن ششم در تفسیر سی شعر(۵) میگوید:
«هیچ موجود شناسایی وجود واقـعی نـدارد، زیـرا از اساس صورتی دروغین است. همچنین، دانستگی وجودی جوهری ندارد، زیرا به طـور وابـسته و مشروط پیدا میشود،
______________________________
۱٫ SuÎnyaشونیه
۲٫ SuÎnyataشونیته
۳٫ Vijnana ptimarta
۴٫ Sthiramati
۵٫ TrimÊsika
از اینرو، پندارین است. علاوه بر این، پیداییِ وابسته دانستگیْ را بر طـبق لفـظ «دیگرگونی» میتوان شناخت».
به عبارت دیگر، از راه فرایندِ تیرگی یا آلودگیِ اندیشه اسـت کـه آن عناصرِ وجود پدید میآیند و انباشت میشوند. و ایـن تـرتیب صـعودیِ پیداییِ وابسته است؛ یعنی، فرد در آغاز بـا نـظر به نادانی درمییابد که آن از طریقِ دایره شرایطِ تولد و نتایج ناگزیر آن، یعنی پیری و مـرگ، ارادهـها و دیگر امور را میسازد. فرایند مـعکوس پالایـش اندیشه تـرتیب نـزولیِ پیـداییِ وابسته است، که به آزادی نهایی مـیانجامد؛ یـعنی فرد با فهم این مطالب که پیری و مرگ بدون تولد وجود نـدارد، هـیچ تولدی بیتشنگی وجود را استمرار نمیبخشد، و درنـهایت از آنجا که هیچکدام از ایـنها بـدون نادانی نیست، درمییابد که بـاید نـادانیای را که در کل، بین شناسا و شناسه تمییز میگذارد، از بین ببرد.
بنابه متن کمال فـرزانگی،(۱) تـأمل در باب پیداییِ وابسته وظیفه بـوداسَفی(۲) اسـت کـه کمال فرزانگی را آرزو مـیکند. در ایـن متن، محض نمونه، مـیگویند، بـوداسَف باید آرزو کند که بفهمد هیچ پدیداری، هرچه باشد، بیعلت نیست. بوداسَف با دیدنِ ایـن، خـواهد دانست که هیچ پایندهای در کار نـیست و در خـاموشیِ نهایی هـیچ چـیزی بـاقی نمیماند. او با دیدن ایـن، به نوبه خود، درمییابد که هیچیک از موضوعات تجربه، یعنی خودْ، بدن، روح، مخلوق، موجود انسانی، شـخص، جـوانی، شخصیت، فاعل، شخصی با احساسات، کـسی کـه مـیداند، کـسی کـه میبیند، نیست. اگـر بـوداسَف تجربه را در این موضوعات نمیبیند، او تجربه را پاینده یا ناپاینده، خوشایند یا ناخوشایند، «خودْ» یا «دیگری» نخواهد دیـد.
______________________________
۱٫ PrajnÎapaÎramitaÎپرجـنیاپارمیتا
۲٫ bodhisattva