تصحیح چند اشتباه تاریخی رجالشناسان درباره شهیدان کربلا
چکیده
کلمات کلیدی
، سـال ششم، شماره دوم، تابستان ۱۳۸۸، ۱۴۵ ـ ۱۷۴
تصحیح چند اشتباه تاریخیرجالشناسان درباره شهیدان کربلا
ابراهیم صالحی نـجفآبادی۱(
چـکیده
کـلید واژهها
- کارشناس ارشد معارف قرآن دانشگاه مفید قم. دریافت: ۸۸/۳/۳۰ ـ پذیرش:۸۸/۶/۵E-mail: Salehi.ebrahim@Gmail.com
مقدمه
تاریخ، تنها منبع دسـترسی به حوادث و رویدادهای گذشته میباشد که برای دستیابی به حقیقت، بسیار کار گـشاست و در باز کردن گرههای کـور نـقش بسیار مؤثری ایفا میکند. علم رجال نیز با تکیه بر تاریخ، در شناخت و وثاقت و ضعف و شرح حال افراد توان برطرف کردن و جدا کردن سره از ناسره را عهدهدار است. رجالشناسان با مراجعه به مـتون تاریخی معتبر در شناخت راویان بسیار بهره برده و میبرند.
اما با وجود این، به علل مختلف همچون تکیه بر منابع ضعیف، عدم تتبع دقیق و لازم، رجوع نکردن به منابع تاریخی کهن و تکیه بـر مـنابع متاخر و… ، ممکن است در کتب رجالی افرادی یافت شوند که برخلاف حقیقت تاریخی ترجمه شده باشند. در بررسی درباره برخی از شهیدان کربلا دریافتیم آنچه در برخی کتب رجالی متأخر ذکر شده، بر خـلاف گـزارشهای معتبر تاریخی است. در این مقاله به سه دسته از این افراد اشاره میکنیم: گروه اول آنان که در کربلای معلی و همراه امام حسین حضور داشته، اما به شهادت نرسیدند و در میان برخی از رجـالیان مـتأخر در شمار شهدای کربلا قلمداد شدهاند؛ مانند عقبهبنسمعان. دسته دوم افرادی که در کربلا حضور داشته، اما علیه سیدالشهدا وارد جنگ شدند و در برخی از کتب رجالی متأخر، این افراد از شهیدان کربلا قلمداد شدهاند و نـام آنـها در روضـه حسینی در میان شهیدان کربلا نـوشته شـده اسـت؛ همانند بکیربنحی و ابوالجنوب و برادرش سعیدبنحارث، هلالبننافع و یحییبنهانی. دسته سوم، آن کسانی که اثبات حضور یا عدم حضور آنها در کربلا امری مشکل مـیباشد و فـقط در مـیان کتب متأخرین حضور آنها در کربلا ـ آن هم جزو انـصار آن حـضرت ـ مسجل شده است؛ اما این افراد چند سال بعد از واقعه
کربلا، پا به عرصه سیاست گذاشته و در شمار دشمنان اهل بـیت بـه خـدمت ظلم در آمده بودند. در برخی کتب رجالی، این افراد از یاران و شـهیدان کربلا به شمار آمدهاند؛ همانند جبلهبنعبدالله.
گفتنی است این مطالب نه تنها در برخی کتب رجالی، بلکه در کتبی کـه دربـاره سـیدالشهدا و نیز برخی دایرهالمعارفها به وفور یافت میشود؛ اما در این مقاله تـنها بـه کتب رجالی اکتفا شده است، و انشاءالله تفصیل بحث در کتابی جداگانه که درباره «شهدای طف» میباشد، مـستند بـیان مـیشود. در ادامه به تفصیل دیدگاه رجالیان مطرح و سپس به بررسی و نقد آن پرداخته مـیشود.
۱٫عـُقبَهبنسِمعان۳۸۶
از جـمله کسانی که برخی از رجالیان به شهادت وی تصریح کردهاند، عقبهبنسمعان است. با توجه به مـتون کـهن، عـقبهبنسمعان، غلام رَباب بود و از مدینه تا عراق و حتی روز عاشورا همراه امام حسین بود؛ اما بـه شـهادت نرسید، بلکه اسیر شد و به دست عمربنسعد آزاد گردید.
آیتالله خویی درباره ایشان مـینویسند:
عـقبهبنسمعان در رجـال شیخ طوسی بدون تصریح بر شهادت وی، ایشان را از اصحاب امام حسین شمرده۳۸۷ که به هـمراه آن حـضرت به شهادت رسید، و در زیارت رجبیه بر ایشان سلام فرستاده شده است؛ اما از بـرخی مـورخان عـامه نقل شده که او از معرکه فرار کرد و نجات یافت.۳۸۸
آیتالله نمازی نیز مینویسند:
عقبهبنسمعان مولی ربـاب امـروالقیس، از اصحاب امام حسین بود و همانگونه که سید نامش را در زیارت رجبیه و نیمه شـعبان ذکـر کـرده است، به همراه امام حسین به شهادت رسید
علامه مامقانی ضمن تصریح بر اسارت وی و عـدم بـه شـهادت رسیدن ایشان، دچار شک و ابهام شده و مینویسند:
شیخ طوسی در رجال خود ویـ را از جـمله انصار امام حسین ذکر کرده است؛ طبری و دیگر مورخانی که واقعه کربلا را بیان کردهاند نیز ایـن مـطلب را ذکر و از آنچه بیان کردهاند به دست میآید، وی عبد رباب زوجه امام حـسین بـود و از اسبها نگهداری میکرد؛ پس هنگامی که امام حـسین بـه شـهادت رسید، عقبه سوار بر اسب شده و فـرار کـرد؛ اهل کوفه او را اسیر کردند، و گمان کردند که عقبهبنسمعان غلام رباب، دختر امرو القـیس کـلبیه، زوجه امام حسین میباشد. از ایـن روی، وی را رهـا کردند و ایـشان از جـمله راویـان حوادث کربلا شد و برخی از اخبار آن حـادثه را نـقل میکند. با وجود این، حال وی مجهول میباشد، بلکه وی از نصرت امام تخلف کـرد و هـمین باعث میشود که راجع به ویـ دچار شک و تردید شـویم.۳۸۹
سـیدابنطاووس نیز در زیارت رجبیه،۳۹۰ و نیز شـهید اول در زیـارتی که برای امام حسین و سایر شهیدان ذکر کرده، نام عقبه را در شمار اسامی دیـگر شـهیدان بیان کرده است و بر او سـلام فـرستادهاند.۳۹۱ ایـن در حالی است کـه عـقبه به شهادت نرسید، بـلکه بـه دست عمر سعد آزاد شد. اگر بگوییم در زیارت رجبیه و زیارت شهید اول، بر غیر شهیدان نـیز سـلام فرستاده است، چهبسا مشکل حل شـود. امـا این اشـکال وارد نـیست؛ زیـرا در هر دو زیارت آمده اسـت: «ثم التفت فسلم علی الشهدا»۳۹۲ و این عبارت یعنی افرادی که در این زیارت به آنها سـلام داده شـده است جز شهیدان میباشند. افزون بـر ایـن، در زیـارت رجـبیه بـر جبلهبنعبدالله و سلیمانبنعوف حـضرمی و در المـزار بر سلیمانبنعوف حضرمی سلام داده شده است و کتب کهن تاریخی و ارباب مقاتل تصریح کردهاند سلیمانبنعوف قاتل سـلیمان، مـولی حـسینبنعلی میباشد؛۳۹۳ همانگونه که جبلهبنعبدالله بعد از حادثه کـربلا در شـمار دشـمنان اهـلبیت( قـلمداد مـیشد.
علاوه بر این، علامه تستری در ترجمه عقبهبنسمعان بعد از ذکر حوادثی که وی از واقعه کربلا ذکر میکند ـ و همه دال بر زنده بودن عقبه بعد از عاشورا میباشد ـ مینویسند: «غریب اینکه [بـا وجود زنده بودن نام وی] در زیارت رجبیه آمده سپس به سوی شهدا توجه کن و بگو:۳۹۴ السلام علی عقبهبنسمعان».۳۹۵ این در حالی است که عقبه شهید نشده است و ذکر نام وی یا جـبلهبنعبدالله و سـلیمانبنعوف در شمار شهیدان کربلا در زیارت مذکور نه تنها معنا ندارد، بلکه بعید است بتوان برای آن محملی نیز یافت کرد.
ابومخنف و طبری از قول عقبهبنسمعان نقل میکنند: «همراه امام حسین خارج شـدم و از مـدینه به مکه و از مکه به عراق با ایشان بودم و از وی جدا نشدم تا اینکه به شهادت رسید، و در مدینه و مکه و در راه و در عراق و در لشکر هر سخنی کـه فـرمودند، آن را شنیدم».۳۹۶ بنابراین، عقبه یکی از راویـان حـوادث عاشورا میباشد که ابیمخنف در مقتل خود و طبری در کتاب خود وقایعی از حرکت امام از مدینه تا روز عاشوار را از ایشان نقل میکنند؛ از جمله داستان قصر بنیمقاتل و خواب دیـدن امـام حسین و اینکه فرزند آنـ حـضرت خطاب به پدر خود گفتند: مگر ما بر حق نیستیم…؛۳۹۷ یا داستان خروج امام حسین از مکه و ممانعت رسل عمروبنسعیدبنعاص که کجا میروید و چرا بین مسلمانان اختلاف ایجاد میکنید؛۳۹۸ یا وقتی کـه حـربنیزید در منزل ذوحسم جلو امام را میگیرد، آن حضرت میفرمایند: «شما برای ما نامه نوشتید و ما را دعوت کردید»؟ حر پاسخ میدهد: از کدام نامه سخن میگویی؟ سیدالشهداء به عقبهبنسمعان میگوید: دو خورجین نامه را برای حر بـیاور… .۳۹۹
تـا اینجا مـشخص شد که عقبه از کسانی بود که از مدینه همراه امام حسین بوده و تا روز عاشوار و بعد از آن نیز در قید حـیات بود؛ پس کلام آن دسته از رجالیان که میگویند: «عقبه در کربلا به شهادت رسـید»،۴۰۰ قـابل خـدشه میباشد.
همچنین اینکه در زیارت رجبیه آمده است: «ثم التفت فسلم علی الشهدا»،۴۰۱ سپس بر عقبه و جبله و سـلیمان سـلام میفرستد، نادرست میباشد؛ زیرا عقبه برخی از حوادث و وقایع کربلا را بعد از عاشوار نقل مـیکند و جـبله و سـلیمان از دشمنان میباشند.
با تکیه بر متون تاریخی، عقبهبنسمعان در روز عاشورا اسیر میشود و عمر سعد به خـاطر غلام بودن وی، او را رها میکند. عبارت تاریخ در این مورد چنین است:
عمربنسعد عقبهبنسمعان را دسـتگیر کرد ـ و او غلام رباب دخـتر امـریالقیس کلبی و مادر سکینه، دختر حسین بود ـ عمر سعد به عقبه گفت: تو کیستی؟ جواب داد: من غلام مملوک هستم. پس عمر سعد او را رها کرد که برود».۴۰۲
این متن به قبل از سال ۱۵۷ هجری باز مـیگردد. بنابراین، برخلاف آنچه برخی از کتب رجالی متأخر بیان داشتهاند،۴۰۳ عقبهبنسمعان به شهادت نرسید و بعد از کربلا در قید حیات بود.
۲٫ بٍٍُکیربنحَی التیمی۴۰۴
از دیگر اسامی که به اشتباه در شمار شهیدان کربلا ذکر شده، نـام بـکیر است. در میان کتب رجالی، میتوان به دیدگاه علامه مامقانی و آیتالله نمازی اشاره کرد. آن بزرگواران در این باره مینویسند: «اهل سیره گویند: بکربنحیبنتیماللهبنثعلبه التیمی، از قبیله بنیتیمالله، همراه عمر سعد برای جـنگ بـا حسین خارج شد، تا هنگامی که جنگ به پا خاست، وی به امام مایل شد و در دفاع از ایشان به شرف شهادت نائل شد».۴۰۵ علامه تستری بعد از ذکر این مطلب میگوید: «مـستند ایـن مطلب معین نشده، تا در آن نگاه شود».۴۰۶
به نظر میرسد اولین فردی که بکربنحی را در شمار شهیدان کربلا ذکر کرده، فضیلبنزبیر است با شرحی مختصر در کتاب تسمیه من قتل مـع الامـام الحـسین
وی در این باره نوشته اسـت: «و بـکربنحی تـَیمُلی از بنی تیماللهبنثعلبه به شهادت رسید».۴۰۷ صاحب حدائق الوردیه نیز همین مطلب را ذکر کرده است۴۰۸ بعد از ایشان، باب اضافات و نسبتها نه تـنها در کـتب رجـالی، بلکه در دیگر کتب نیز به راه افتاد.
گفتنی اسـت بـر اساس منابع اولیه و معتبر، نام فرد مذکور بکیر است نه بکر. در کتب سیره و مقاتل کهن، نام بکیر جزو لشـکر عـمر سـعد ذکر شده است. اهل سیره و مورخانی چون ابیمخنف تصریح کـردهاند:
شمربنذیالجوشن که فرمانده جناح چپ لشکر عمر سعد بود، بر جناح چپ لشکر امام حسین حمله کرد. در ایـن مـیان، هـانیبنثبیت حضرمی و بکیربنحی التیمی که از تیماللهبنثعلبه بود، حمله کردند و کلبی [عبدالله بـنعمیر کـلبی] را که یکی از یاران سیدالشهدا بود، به شهادت رساندند.۴۰۹
بر اساس نقل مورخان اولیه، بکیربنحی از دشمنان امـام حـسین بـوده و برای جنگ با آن حضرت راهی کربلا شد و چنانکه گفته شد در قتل یـکی از یـاران بـاوفای سیدالشهدا شرکت داشت. بنابراین، وجهی ندارد نام وی در شمار شهیدان کربلا بیاید.
۳٫ ابوالجنوب
از جمله افـرادی کـه در نـگاه برخی از رجالشناسان به عنوان یکی از یاران سیدالشهدا معرفی شده است، فردی با نام مـذکور مـیباشد،[البته در کتب به اشتباه ابوالحتوف ثبت شده است]. در واقع این فرد از جمله دشـمنان سـیدالشهدا در کـربلا بوده و در لشکر عمر سعد خدمت میکرد؛ هر چند نامش در شمار شهدا ذکر شده اسـت، امـا با تکیه بر متون تاریخی و مقاتل کهن، وی دشمن امام حسین بودهاست که بـه بـررسی و اثـبات این دیدگاه میپردازیم.
علامه مامقانی، راجع به این فرد در تنقیح المقال مینویسد:
ابوالحتوف در ترجمه بـرادرش سـعدبن حرثبن سلمه انصاری عجلانی گذشت، هر دو از شهدای طف میباشند «رضوان الله عـلیهما» و ایـن بـرای وثاقت آنها کفایت میکند.۴۱۰
ایشان در ترجمه سعدبن حرثبن سلمه نیز بر این مطلب تاکید کـرده اسـت.۴۱۱
آیـتالله نمازی در این باره مینویسد:
سعدبن حرث برادر ابوالحتوف جعفی میباشد که از کـوفه بـا عمر سعد همراه شدند و بعد از مشاهده نصرتطلبی امام حسین و گریه اهلبیت ایشان، به امام ملحق شـده و بـه شهادت رسیدند یالیتنی کنت معهم فافوز فوزاً عظیماً».۴۱۲
محقق تستری مینویسد:
ابـوالحتوف در [تـرجمه] برادرش سعدبن حارث انصاری گذشت، که هـر دو از شـهدای کـربلا میباشند؛ اما در آنجا متذکر شدم که ایـن کـلام مستند ندارد و قابل اعتماد نمیباشد۴۱۳
راجع به مطالب ذکر شده باید گفت: آنـچه در مـورد شمارش او جزء یاران امام حـسین ذکـر شده نـادرست و بـرخلاف گـزارش معتبر تاریخ میباشد و در اینجا توجه بـه چـند نکته لازم است؛
نکته اول: در کتب رجالی و دیگر کتب، نام پدر سعد، حرث ذکر شـدهاستو ایـن بر خلاف گزارش کتاب تسمیه مـن قتل مع الحسین تـألیف فـضیلبنزبیر میباشد که منبعی متقدم و مـربوط بـه قرن دوم میباشد که در اینکتاب نامش سعدبن حارث ذکر شده است، نه سعدبن حـرث!۴۱۴ بـنابراین برادری این دو، قابل اثبات نـمی بـاشد، زیـرا نام پدر ابوالجنوب حـرث و نـام پدر سعد، حارث ذکر شـده اسـت.
نکته دوم: راجع به ابوالجنوب باید توجه داشت که نام این شخص، عبدالرحمنبن زیاد مـیباشد.۴۱۵ لذا رابـطه برادری میان سعدبن حارث و عبدالرحمنبن زیـاد وجـود ندارد. مـضافاً بـر ایـنکه حضور عبدالرحمن در کربلا از مـسلمات تاریخ میباشد، اما هیچ نامی از سعدبن حارث در هیچ یک از کتب معتبر جزء یاران امام حـسین ذکـر نشده است. ممکن است اشکال شـود کـه در کـتاب تـسمیه مـن قتل مع الامـام الحـسین و نیز الحدائق الوردیه نام این فرد در شمار شهدای کربلا ذکر شده است.۴۱۶ در پاسخ باید گفت، در کـتب رجـال و تـاریخ بیان شده که سعدبن حارث انصاری در جـنگ صـفین هـمراه حـضرت عـلی بـود و به شهادت رسید.۴۱۷
نکته سوم: باز راجع به ابوالحتوف میباشد؛ در این باره دو بحث مطرح است: یکی راجع به کنیه وی؛ دیگر اینکه آیا آنچه درباره وی گفتهاند که از یـاران امام حسین بوده، مطابق با واقع میباشد یا خیر؟
اما راجع به کنیه وی باید گفت: کنیه او ابوالجنوب میباشد نه ابوالحتوف. به نظر میرسد منشأ این اشتباه کتاب تسمیه من قتل مـع الامـام الحسین میباشد که همان داستان فوق را با کمی تفاوت بیان کرده،۴۱۸ سپس در کتاب الحدائق الوردیه فی مناقب ائمه الزیدیه، نوشته حمیدبن احمد، (م۶۵۲ ق)، مطرح شده و به کتابهای بعدی از جمله کـتب رجـالی، سرایت کرده است.۴۱۹ بنا بر نقل اهل سیره و کتب کهن تاریخی، فردی که در کربلا حضور داشت و بر ضدّ سالار شهیدان شمشیر میزد، ابـوالجنوب مـیباشد.
طبری (م ۳۱۰ ق)، درباره این فرد، از ابـی مـخنف، نقل میکند: «شمربن ذی الجوشن به همراه حدود ده نفر از افراد پیاده نظام کوفه رو به حسین آوردند و میان وی و اهل حرم ایشان فاصله انداختند! حسین فرمود: وایـ بـر شما اگر دین نـدارید و از روز مـعاد نمی هراسید، پس [حداقل] در دنیای خودتان آزادمردانی که
دارای نسب هستند باشید؛ اهل حرم و خیمهگاه مرا از [گزند] افراد پست و جاهل خودتان در امان نگه دارید!!. پسر ذی الجوشن گفت: خواسته تو بجا است، ای پسـر فـاطمه! [فعلاً به اهل حرم و خیمه و خرگاه تو کاری نداریم، سپس] با پیاده نظامی که به همراهش بود از جمله ابوالجنوب که نامش عبدالرحمن جعفی بود و قشعمبن عمروبن یزید جعفی و صالحبن وهـب یـزنی و سنانبن انـس نخعی و خولیبن یزید اصبحی به طرف حسین روی آوردند. شمر افراد خود را برای حمله تحریک میکرد، سـپس از کنار ابوالجنوب که غرق در سلاح بود، عبور کرد، به او گفت: بـه حـسین حـمله کن! او پاسخ داد: چه چیزی مانع شده که خودت حمله نمیکنی؟! شمر به او گفت: تو به من این حـرف را میزنی؟! ابـوالجنوب نیز جواب داد: و تو نیز مرا امر به این کار میکنی؟!آن دو همدیگر را سب کردند؛ ابـوالجنوب کـه مـردی شجاع بود به شمر گفت: به خدا، اراده کردم نیزه را در چشمت فرو میکنم؛ شمر از او روی برگرداند و گـفت: به خدا اگر قدرت زدن تو را داشتم، حتماً میزدم!».۴۲۰
ابن اثیر در ذیل نام «نـاجی» مینویسد:
… و همچنین است نـسب نـاجیهبن مالکبن حریمبن جعفی. آنگاه میافزاید: از جمله [افراد این طایفه] ابوالجنوب لعنهالله میباشد که نامش عبد الرحمنبن زیادبن زهیربن خنساءبن کعببن حارثبن سعدبن ناجیه است، که شاهد قتل حسین بود. او [بعد از عـصر عاشورا] یکی از شترهای حسین را به غارت برد و با آن آب حمل میکرد و نام این شتر را حسین گذاشته بود.۴۲۱
بنابراین نام این فرد عبدالرحمنبن زیاد جعفی و کنیهاش ابوالجنوب میباشد،۴۲۲ نه ابوالحتوف، آن گونه که در کـتب رجـالی فوق آمده است.۴۲۳
نکته دیگر اینکه، بعد از آنکه امام حسین روز عاشورا در کربلا به زمین میافتد، شمر ملعون دستور حمله داد، ابن شهر آشوب م۵۸۸ در این باره مینویسد:
شمر خطاب به یاران خـود گـفت: چرا ایستادهاید! و درباره این مرد [سید الشهدا]؟! منتظر چه هستید در حالی که جراحت و زخمها، وی را ضعیف کرده است؛ مادرانتان به عزای شما بنشینند!!. از هر طرف به او حمله کنید! پس ابوالحتوف جعفی تـیری بـه پیشانی وی زد و حصینبن نمیر تیری به دهان ایشان انداخت و ابوایوب غنوی تیری به گلوی وی زد! در این هنگام امام فرمود: بسم الله و لا حول و لا قوه الا بالله.۴۲۴
خوارزمی (م۵۶۸ ق)، نیز در مقتل خود نقل میکند کـه ابـوالحتوف تـیری به پیشانی امام زد…۴۲۵ بسیاری از مـتقدمین و اهـل سـیره نیز این داستان را نقل کردهاند و نام برخی از افراد فوق را ذکر کردهاند ولی از ابوالحتوف نامی نبردهاند.۴۲۶ در وجه جمعبندی بحث، میتوان گفت: با تـوجه بـه بـرخی از منابع معتبر اولیه که گزارش کردهاند ابوالجنوب در عـصر عـاشورا همراه شمر بود و با وی بگو مگو کرد و یا شاهد قتل امام بود۴۲۷ و با تامل در کتبی که نام وی را ذکـر نـکردهاند،۴۲۸ مـیتوان گفت: ابوالجنوب شاهد قتل امام بوده است و با تکیه بـه آنچه از کتب سیره نقل شده، بدست میآید: ابوالجنوب از جمله دشمنان سیدالشهدا میباشد که درست نیست نامش در شمار اسـامی شـهدای کـربلا، ذکر شود و به عنوان فدایی و جان باخته حسینبن علی( ثبت شـود؛ فـلذا آنچه در برخی کتب رجالی ذکر شده،۴۲۹ نیازمند باز نگری جدی است.
۴٫ سعیدبن حارث انصاری
مامقانی در تـرجمه سـعدبن حـرثبن سلمه مینویسد:
این دو برادر[سعد و ابوالجنوب] در کوفه و از خوارج بودند؛ با عمربن سعد بـرای جـنگ بـا [امام] حسین خارج شدند، اما وقتی صدای یاری طلبیدن امام و ناله و ضجه زنان و کـودکان را شـنیدند، بـه هدایت رسیدند و توفیق سعادت را بدست آوردند و گفتند: ما میگوییم، حکم فقط مال خداوند اسـت نـباید از عصیانگر
اطاعت کرد و این حسین، فرزند دختر پیامبر ما محمد، میباشد، و ما امـید شـفاعت جـد او را در روز قیامت داریم؛ پس چگونه به جنگ با او پردازیم و او در این حال است، که هیچ یاور ویـاوری نـدارد؛ پس این دو برادر با شمشیرشان بر دشمنان امام حمله کردند و نزدیک آن حضرت شروع بـه جـنگیدن کـردند، و عدهای را به قتل رساندند و گروه دیگری را مجروح ساختند و هر دو در یک مکان به شهادت رسیدند رضـوان الله عـلیهما.۴۳۰
آیتالله نمازی نیز در این باره مینویسند:
سعدبن حرث برادر ابوالحتوف جعفی مـیباشد کـه از کـوفه با عمر سعد همراه شدند و بعد از مشاهده نصرتطلبی امام حسین و گریه اهلبیت( ایشان، به امـام مـلحق شـده و به شهادت رسیدند یالیتنی کنت معهم فافوز فوزاً عظیماً.۴۳۱
باید متذکر شـد طـبق گزارش تسمیه من قتل مع الحسین، که اولین منبع در این زمینه است، نام این فرد سـعدبن حـارث میباشد، نه سعدبن حرث که برخی از بزرگان بر آن تصریح کردهاند.۴۳۲ از این گـذشته، هـمانگونه که گذشت ابوالجنوب در کربلا حاضر بود و بـر عـلیه امـام حسین میجنگید؛۴۳۳ اما اینکه آیا سعد نـیز در کـربلا حاضر بوده یا نه؟ و اینکه آیا با سید الشهدا بود یا جزء دشمنان آن حـضرت، در تـاریخ کهن و معتبر مطلبی یافت نـشد. تـنها در تسمیه مـن قـتل ذکـر شده است که متفرد است و از ایـن رو نـمیتوان به آن اعتماد کرد مؤلف الحدائق الوردیه نیز از او اخذ کرده است. علاوه بـر ایـنها، گفتیم که این دو، با هم بـرادر نبودند.
به گواهی تـاریخ، تـنها یک فرد – در این مقطع از زمـان- بـه نام سعدبنحارث انصاری وجود داشت که در جنگ صفین به همراه حضرت علی بـودو بـه شهادت رسید. ابن سعد (م ۲۳۰ ق) ضـمن بـیان نـسب سعدبن حارث درایـن بـاره تصریح میکند: «و سعدبن حـارث بـا علیبن ابیطالب در جنگصفین کشته شد».۴۳۴”/>
بزرگان دیگری نیز تصریح کردهاند: سعدبن حارث پیامبر را درک کـرد و در جـنگ صفین کشته شد.=” محمدبن جریر طـبری، ذیـل المزیل، ص ۱۴۶ / بـنعبدالبر، الاسـتیعاب، ج۲، ص۵۸۳/ ابـناثیر، اسد الغابه، ج۲، ص۳۴۱/ ابنحجر عـسقلانی، الاصابه، ج۳،ص۴۲/ و نیز عبدالحسین امینی، الغدیر، ج ۹، ص۳۶۵/ محسن امین، اعیان الشیعه، ج۷، ص۲۲۱٫”/> بنابراین دیگر معنی ندارد، بگوییم: سـعدبن حـارث انصاری برادر عبدالرحمنبن زیاد (ابوالجنوب) مـیباشد؛ چـرا کـه سـعد در جـنگ صفین به شـهادت رسـید. البته ممکن است گفته شود که احتمال دارد مراد از سعد،فردی بنام سعیدبن حارث انصاری باشد؛ایـن مـطلب نـیز صحیح نیست، زیرا سعیدبن حارث انصاری از مـشاهیر تـابعین بـود و عـمری طـولانی داشـت و در حدود سال ۱۲۰ هجری از دنیا رفت.=” رک: ذهبی، سیر اعلام النبلا، ج۵، ص۱۶۴/ محمدبن احمد، تاریخ الاسلام، ذهبی، ج ۷، ص۱۱۳، حوادث۱۲۱-۱۴۰.”/>; نتیجه آن که گزارش تسمیه من قتل و مؤلفاتی که از آن پیروی کردهاند، منبی بـر اخوت وی با ابوالحتوف (ابوالجنوب)، حضورش در کربلا، متحول شدنش و… نادرست است و شمارش او جزء یاران امام حسین صحت ندارد.
۵٫ یحییبنهانی
برخی از رجالشناسان متأخر، بدون استناد به منبع مشخص، یحیی را از جمله شهیدان کـربلا شـمردهاند. اما این مطلب خلاف متون کهن تاریخ میباشد. علامه مامقانی در این باره مینویسند:
یحییبنهانیبنعروه مرادی عطیفی منسوب به بنیعطیف از قبیله مراد میباشد؛ اهل سیره بیان کردهاند: وقتی که هـانی هـمراه مسلمبنعقیل به شهادت رسید، فرزندش یحیی از معرکه فرار کرد و از ترس ابنزیاد نزد قومش مخفی شد. هنگامی که شنید [امام] حسین در کربلا رحل انـداختند، بـه ایشان ملحق گشته و همواره هـمراه آن حـضرت بود تا آنکه شعله جنگ بر افروخت. وی وارد معرکه شد و افراد زیادی از قوم عمر سعد را به هلاکت رساند و سپس به شرف شهادت نائل شـد. رضـوان الله علیه.۴۳۷
آیتالله نمازی بـا اسـتناد به قول علامه مامقانی مینویسد: «یحییبنهانیبنعروه مرادی از شهیدان طف میباشد؛ همانگونه که علامه مامقانی بیان کردهاند».۴۳۸
اما وقتی به کتب کهن مراجعه میشود، درمییابیم که یحیی نه تنها به شـهادت نـرسیده، بلکه یکی از راویان حوادث کربلا میباشد؛ افزون بر این، در کربلاعلیه امام حسین و در لشکر مقابل بود. در کتب فریقین، ایشان از جملهراویان احادیث نبوی میباشد۴۳۹ و برخی از وقایع کربلا همانندکارزار نافعبنهلال را بیان۴۴۰ و یا بـرخی حـوادث قیام مـختار ثقفی را نقل کرده است. ۴۴۱ بنابراین، نمیتوان یحییبنهانی را در شمار شهیدان کربلا آورد. افزون بر اینکه اثبات این امر کـه وی فرزند همان هانیبنعروه معروف باشد، نیاز به دقت و تامل بیشتری دارد.
۶٫ هـلالبننافع
آیـتالله نـمازی مینویسند:
رجالیان نام وی را ذکر نکردهاند، اما او از شهدای کربلا میباشد. آنگونه کهسید نقل کرده است، در روز دوم از محرم، هـلال ایـن کلمات را به امام حسین گفت: «والله ما کرهنا لقاء ربنا انا علی نـیاتنا و بـصائرنا». بـنا بر نقل مناقب،این کلمات دلالت بر کمال و بزرگی گوینده آن میباشد. وی همان کسی است که در دل شـب به همراه حضرت عباس برای طلب آب به شریعه رفتند و با عمروبنحجاج گـفتوگویی کرد. او جزو کسانی اسـت کـه امام حسین در هنگام انتصار نام وی را برده است؛ همانگونه که ابومخنف در مقتلش این مطلب را گوشزد کرده است. البته این فرد غیر از هلالبننافع میباشد که در لشکر عمر سعد بود و از عمر درخواست کـرد که برای امام آب ببرد و این فرد کیفیت جان دادن امام را ذکر کرده است. ۴۴۲
ابننما حلی درباره حرکت امام مینویسند:
امام حسین در راه کربلا به چند سوار که از کوفه میآمدند برخورد کردند؛ از جـمله آنـها هلالبننافع و عمروبنخالد بودند که خبر شهادت مسلمبنعقیل را به
سیدالشهدا دادند و همان جمله معروف شمشیرها بر علیه شما و دلها با شما میباشد را گفتند، اما به امام ملحق نشدند.۴۴۳
در داستان کربلا نـیز هـلالبننافع در لشکر عمربنسعد شرکت داشته و همان کسی است که داستان شهادت امام حسین در قتگاه را نقل میکند و میگوید: «من در لشکر عمربنسعد ایستاده بودم که فردی فریاد بر آورد که بشارت تو را ای امـیر، حـسین به قتل رسید … وقتی آن حضرت را در قتلگاه دیدم، به خدا هیچ چهرهای نورانیتر از او ندیدم و نور صورت و جمال هیبتش مرا از فکر قتل او بازداشت؛ آن حضرت در این هنگام طلب آب کرد! مردی گفت: بـه خـدا آب نـمینوشی تا وارد حامیه و آتش جهنم گـردی!!…».۴۴۴
ایـن مـطلب را در کتب تاریخی چون طبری نیافتیم، اما این مطلبی است که ابننما حلی و سیدبنطاووس ذکر کردهاند و اگر بنا بر قبول یکی از ایـن دو قـول بـاشد، از نظر ما، قول این بزرگان نسبت به قـول دیـگر نویسندگان از اعتبار بیشتری برخوردار است.
نکته قابل تأمل دیگر در کلام آیتالله نمازی، استناد به یک کلام و یا به عـبارت واضـحتر، روضـهای میباشد که سالها بعد از کربلا ساخته و به سیدالشهدا نسبت داده شـده است و آن چیزی نیست جز روضه انتصار سیدالشهدا.
نسبتی نادرست به سید الشهداء
برخی همانند آیتالله نمازی مطلبی را بـه سـیدالشهداء نـسبت دادهاند که بیشتر شبیه روضه است تا متن و حقیقت تاریخی. یـکی از ادلهـای که وی برای شهادت هلالبننافع به آن استناد میکند، چنین است: «و او جزو کسانی است که امام حسین در هـنگام انـتصار نـام وی را برده است؛ همانگونه که ابومخنف در مقتلش این مطلب را گوشزد کرده است».۴۴۵
بـرای روشـن شـدن حقیقت امر، باید گفت عدهای از متأخرین بر این باورند که: «امـام حـسـین، آنگاه کـه در روز عـاشورا بـه راست و چپ نگریست و هیچ یک از یاران خود را ندید صدا زد: «… ای مـسلمبنعقیل!… ای هلالبننافع… ای دلاورمردان پایدار! ایـ سـواران عرصه پیکار! چرا شما را صدا میکنم و پاسخم نمیدهید و فرا میخوانم و از من نمیشنوید».۴۴۶ ایـن مـطلب در هـیچ یک از کتب معتبر و کهن بیان نشده است و بنابر آنچه یافتیم، منشأ آن کتاب ناسخالتواریخ نـوشته مـیرزا محمدتقی سپهر (م ۱۲۹۷) میباشد؛ مولف این کتاب بدون استناد این مطلب به منبعی حـتی ضـعیف، از قـول امام حسین و در ذیل عنوان «استغاثه حسین از شهیدان زندهدل» مینویسد:
آنگاه از یمین و شمال نگران شد،۴۴۷ اصـحاب را کـشته دید و برادران و فرزندان را در خاک و خون آغشته نگریست. پس ندا در داد که: یا مسلمبنعقیل، و یـا هـانیبنعروه، و یـا حبیببنمظاهر، یا زهیربنقین، یا یزیدبنمظاهر، یا یحییبنکثیر، یا هلالبننافع، یا ابراهیمبنحصین، یا عمیربنمطاع، یا أسـد کـلبی، یـا عبداللهبنعقیل، یا مسلمبنعوسجه، یا داودبنطرماح، یا حر ریاحی و یا علیبنحسین، ای دلاورمردان صـفا، ای سـوارکاران میدان جنگ، مرا چه شده، شما را ندا میکنم، اما شما پاسخ مرا نمیدهید؟! دعوتتان میکنم اما بـه دعـوتم گوش نمیدهید؟ شما خواب هستید تا امید به بیداریتان داشته باشم؟یا اینکه از محبت امـامتان دسـت برداشتهاید که او را یاری نمیکنید؟ این بانوان رسول اکـرم( هـستند کـه به خاطر از دست دادن شما ناتوان شدهاند عـلاهنالنحول ای بـزرگواران! از خواب خود برخیزید و از حرم رسول خدا، این پستمردمان را دفع کنید! و لکن صرعکم ریـب المـنون و روزگار خیانتپیشه با شما بـه خـدعه رفتار کـرد، و الا شـما هـرگز از دعوت من کوتاهی نمیکردید! و از یاریم کـناره نـمیگرفتید! پس بدانید که ما بر شما عزاداریم و به شما ملحق میشویم! هـمه مـا از خدا هستیم و به سوی او باز مـیگردیم».۴۴۸
اما قول مرحوم سـپهر نـه تنها در این مورد، بلکه در بـیشتر آنـچه که نقل میکند، طبق ادلهای که بیان میشود، غیرقابل اعتماد است:
۱٫ عدم دقـت نـویسنده در ضبط اسامی؛ برای مثال، عـبیداللهبنحر را عـبدالله حـر ثبت کرده اسـت.
۲٫ عـدم ارجاع به منبع در مـواردی از جـمله همین مورد؛
۳٫ ثبت نکاتی که در تاریخ معتبر ذکر نشده است؛
۴٫ مؤلف ناسخالتواریخ در اینجا نـوشته: امـام حسین اصحاب را در خاک و خون دید و خـطاب بـه آنها فـرمود: چـرا جـواب من را نمیدهید؛ این در حـالی است که مسلمبنعقیل و هانیبنعروه در کوفه به شهادت رسیدند و عبارت «مالی أنادیکم فلا تجیبونی، وأدعوکم فـلا تسمعونی؟! أنـتم نیام أرجوکم تنتبهون»، درباره این دو شـهید مـعنا نـدارد؛ زیـرا ایـن خطاب به کـسانی اسـت که در کربلا به خاک و خون غلطیدهاند.
۵٫ بنا بر این نقل، حضرت سیدالشهداء خطاب به شهیدان بـه خـاک افـتاده فرمود: «وغدر بکم الدهر الخؤون»؛ روزگار خـیانت پیـشه بـا شـما بـه خـدعه رفتار کرد»؛ این در حالی است که شأن و صبر امام بسیار بالاتر از آن است که روزگار را به خیانت متهم کند.
۶٫ مرحوم سپهر در کتاب خود اشتباه دیگری را مرتکب شـده و هلالبننافع را در شمار شهیدان کربلا آورده است؛ در حالی که هلالبننافع جزو لشکر عمرسعد بود و برخی از حوادث کربلا را او نقل میکند.غرض اینکه در متن بالا، نویسنده ناسخالتواریخ، هلالبننافع را ـ به زعم اینکه در شمار شهیدان کـربلاست ـ مـورد خطاب قرار داده است که بلند شو و سیدالشهدا را یاری کن. پس این متن را نمیتوان به امام حسین نسبت داد؛ هر چند زبان حال خوبی است، به شرطی که افرادی همانند هلالبننافع را حـذف کـرد.
دلیل دیگر آیتالله نمازی این است که هلالبننافع «وی همان کسی است که در دل شب به همراه حضرت عباس برای طلب آب به شریعه رفتند و بـا عـمروبنحجاج گفتگویی کرد».۴۴۹ در حالی که طـبق نـقل معتبر تاریخ، آن کسی که با حضرت عباس به شریعه رفت، نافع بن هلال است،۴۵۰ نه هلالبننافع که بعد از حادثه کربلا زنده بود و شاهد جـان دادن حـضرت سیدالشهدا نیز بود. از ایـن روی، قـول برخی از رجالیان مبنی بر شهادت هلالبننافع در لشکر امام حسین غیرقابل قبول میباشد.
۷٫ جبلهبنعبدالله
برخی از رجالشناسان متأخر، با استناد به زیارت رجبیه، نام جبلهبنعبدالله را در شمار شهیدان کربلا ذکر کردهاند.۴۵۱ در برخی از کـتب رجـالی بیان شده است: جبلهبنعبدالله «جان خود را فدای امام زمانش، ریحانه رسولالله کرده و سزاوار است که وی را در اعلی مراتب وثاقت و جلالت شمرد».۴۵۲ منبع اصلی و اولیه این مطلب، سلامی است که در زیـارت رجـبیه اینگونه بـه او داده شده است: «السَّلامُ عَلی جَبَلَهِبْنِعَبْدِاللّه».۴۵۳
در نگاه این نویسندگان رجالی، جبلهبنعبدالله در شمار دوستداران اهلبیت( و شهیدان کربلا قلمداد شـده است. اما این مطلب نادرست، و بر خلاف متون معتبر تاریخی مـیباشد و بـه دو دلیـل این ادعا قابل خدشه است:
دلیل اول درباره متن و منبع اولیه این ادعا ـ یعنی زیارت رجبیه ـ میباشد. تـنها سـندی که متأخرین با استناد به آن نام دشمن اهل بیت را در شمار شهیدان کربلا ذکـر کـردهاند، زیـارت رجبیه است؛ همانطور که تمام نویسندگان مذکور با تکیه بر زیارت رجبیه این دیدگاه را ارائه کـردهاند.
نیمنگاهی به زیارت رجبیه
به احتمال قوی، سیدابنطاووس( (م ۶۶۴) برای اولین بار در کتاب اقـبالالاعمال
این زیارت را ذکر کـرده اسـت، ولی این زیارت را به هیچ امام یا راوی مستند نمیکند.۴۵۴ ایشان تصریح میکند: «این زیارت، از جمله زیاراتی است که امام حسین با آن زیارت میشود».۴۵۵ علامه مامقانی در ذیل نام عبیداللهبنعلیبنابیطالب این زیارت را به امـام نسبت داده، در این باره مینویسد: «امام در زیارت رجبیه بر وی سلام فرستاده است»؛۴۵۶ اما به نظر میرسد این مطلب نادرست است؛ زیرا سیدبنطاووس( این زیارت را نه تنها به امام، بلکه به هـیچ کـسی نسبت نداده است و از زبان خود، زیارت مرسوم زمان خود را نقل کرده و گوید: «فیما نذکره من لفظ زیاره الحسین فی نصف شعبان اقول: ان هذه الزیاره مما یزار بها الحسین اول رجب ایـضا؛۴۵۷ در آن چـیزهایی که از لفظ زیارت امام حسین در نیمه شعبان ذکر میکنیم، میگویم: این زیارتی است که با آن امام حسین در اول رجب نیز زیارت میشود».
همانگونه که بیان شد، سید این زیارت را بـه هـیچ امام یا ناحیهای نسبت ندادهاند و به احتمال قوی، الفاظ این زیارت همانگونه که بیان فرمودند: «مما یزار بها الحسین»، از افواه گرفته شده است.۴۵۸ به همین دلیل آیتالله خویی در ذیـل نـام «سـعدبنعبدالله» وی را در شمار اصحاب امام حسین آوردهـ و بـیان مـیکنند: «… و در زیارت رجبیه نام سعیدبنعبدالله الحنفی آمده، که سند آن ضعیف است».۴۵۹ اما در نگاه ما این زیارت اصلاً سندی ندارد تا نوبت بـه ایـن بـرسد که درباره ضعف و قوت آن بحث شود. از طرف دیـگر، در ایـن زیارت که بر شهیدان کربلا سلام فرستاده است، بر عقبهبنسمعان نیز سلام فرستاده شده است و حال آنکه وی در کربلا شـهید نـشد و عـمرسعد وی را بخشید و رها کرد؛۴۶۰ یا بر برخی از دشمنان اهلبیت( همانند جـبلهبنعبدالله و سلیمانبنعوف سلام فرستاده شده است؛ از این قبیل سهو قلم یا زبان در این زیارت زیاد به چشم میخورد کـه بـرای بـحث جای دیگری را میطلبد. ۴۶۱ تا اینجا مشخص شد
که این زیارتی نـیست کـه بتوان بر آن تکیه کرد و اسامی شهیدان کربلا را به دست آورد؛ هرچند در این زیارت تصریح شده است: «ثـم التـفت فـسلم علی الشهدا».۴۶۲
دلیل دوم اینکه با مراجعه به کتب تاریخی کهن و معتبر مـیتوان بـه دسـت آورد: «جبلهبنعبدالله در عصر امام حسین و امام سجاد میزیسته و بر خلاف آنچه ادعا کردهاند، وی نه تـنها از یـاران امـام حسین و شهدای کربلا نمیباشد، بلکه بعد از حادثه کربلا، در قیام توابین به رهبری سلیمانبنصرد، از طـرف عـبیدالله فرمانده لشکر بود. جبلهبنعبدالله که فرماندهی میمنه لشکر را بر عهده داشت، در جمادیالاولی سـال ۶۵ هـجری، بـه همراه حصینبننمیر، شرحبیلبنذی الکلاع حمیری، ادهمبنمحرز باهلی و ربیعهبنمخارق غنوی که همه از دشمنان سرسخت اهـلبیت( بـودند، تحت فرماندهی ابنزیاد، در منطقه «عینالورده» با نیروهای توابین مواجه شده، به نبرد بـا یـکدیگر پرداخـتند. ۴۶۳ گفتنی است که با اضافه کردن پسوند خثعمی به نام جبلهبنعبدالله نمیتوان میان جبلهبنعبدالله بـا جـبلهبنعبدالله خثعمی تفاوت گذاشت و جبلهبنعبدالله خثعمی را در شمار شهیدان کربلا و دوستداران اهل بیت آورد، ولی جـبلهبنعبدالله را از دشـمنان سـر سخت اهل بیت بیان کرد؛ زیرا مورخ بزرگی همچون طبری در ذیل حوادث سال ۶۵ هجری، هـنگام بـیان داسـتان توابین و سرنوشت آنها، در یک جا نام جبله را با پسوند خثعمی ذکر کـرده۴۶۴ و در چـند صفحه بعد، نام این فرد را بدون پسوند بیان میکند؛۴۶۵ ابناثیر نیز در حوادث همین سال یک جـا نـام جبله را با پسوند خثعمی۴۶۶ و دو صفحه بعد نامش را بدون پسوند ذکر میکند. ۴۶۷ بـنابراین، جـبلهبنعبدالله با پسوند یا بدون پسوند خثعمی، در شـمار دشـمنان خـاندان رسالت بوده است، نه جزو شهیدان کـربلا. ایـن فرد چندین سال بعد از واقعه کربلا نیز زنده بود و با خدمت به دشـمنان اهـلبیت(، امرار معاش میکرد. اما دربـاره زیـارت رجبیه بـاید گـفت رجـالشناسان نمیتوانند بر این زیارت که بـرخی از آن
بـزرگواران نیز بر ضعف سند آن تصریح کردهاند۴۶۸ و در منبع اولیه نیز به هیچ امـامی نـسبت داده نشده، تکیه کنند و نام این دشـمن اهل بیت را در شمار شـهیدان کـربلا آورند. افزون بر اینکه، تـاریخ تـصریح دارد این فرد در سال ۶۵ هجری در شمار دشمنان اهل بیت خدمت میکرد. از این روی، آنچه بـرخی گـفتهاند: «… سزاوار است که وی [جبلهبنعبدالله] را در اعـلیمراتب وثـاقت و جـلالت شمرد»،۴۶۹ غیرقابل قـبول و تـوجیه میباشد.
نتیجه
بر اسـاس آنـچه بیان شد میتوان گفت علم رجال، علمی تخصصی است و هر که قصد گام نـهادن در ایـن وادی را دارد، باید افزون بر کسب مقدمات لازمـ بـرای این عـلم، بـه مـنابع کهن و متعدد اولیه و نـیز منابع معتبر و قوی، رجوع کند و با تتبع دقیق ترجمه افراد را بیان دارد. به نظر میرسد در تـرجمه افـراد، تکیه بر منابع متأخر نه تـنها کـافی نـیست، بـلکه در بـرخی موارد مشکلساز هـم مـیشود. آنچه تا کنون بیان شد، درباره شهیدان کربلا میباشد، اما علم رجال به بررسی افراد از صـحابه گـرفته تـا قرنها بعد از هجرت میپردازد. این اشکالات و خـطاها در مـورد صـحابه نـبی اکـرم نـیز میباشد؛ همانگونه که علامه عسکری(، کتابی به نام یکصد و پنجاه صحابه ساختگی نوشتهاند. دستکم راجع به اصحاب چهارده معصوم امر بر هیمن منوال میباشد و این تتبعی وسـیع و دقیق را میطلبد. به هر حال، تاریخ در بیشتر مواقع آینه تمامنمای افراد میباشد و در ترجمه افراد و علم رجال بسیار موثر و گرهگشا است. بنابراین، رجالیان قبل از شروع به کتاب تراجم، باید به تـاریخ نـیز توجهی گسترده و عمیق داشته باشند تا دشمن و ملعون، به منزله شهید کربلا ضبط نگردد و نامش در برخی از زیارات منقوله نیاید و نیز در روضه حسینی نصب نگردد. سخن پایان آنکه واقعیت امـر بـسیار مشکل و فراتر از آن
است که ما فکر کرده و در طلب آنیم؛ با اندکی تأمل در آنچه بیان شد به دست میآید این دسته از رجالیان محترم، بـه خـاطر تکیه بر منابع ضعیف هـمچون زیـارت رجبیه، و صرف استناد به برخی کتب رجالی متأخر و عدم رجوع به کتب تاریخ، این مطالب را بیان داشتهاند.
منابع
ـ ابن جریر طبری، محمد، ذیل المـذیل مـن تاریخ الصحابه و التابعین، بـیروت، مـؤسسه الاعلمی، ۱۹۳۹٫
ـ ابن حجر، الاصابه فی تمییز الصحابه، تحقیق: عادل احمد، علیمحمد معوض، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۲۶٫
ـ ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، بیروت، دار صادر، بیتا.
ـ ابن عبد البر، الاستیعاب، تحقیق: علیمحمد البـجاوی، بـیروت، دار الجلیل، ۱۴۱۲٫
ـ ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، تحقیق: سیدابراهیم الحویطی، مصر، دار الیقین للنشر و التوزیع، ۱۴۲۸٫
ـ ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، تحقیق: علی شیری، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۸،
ـ ابـناثیر جـوزی، عزالدین، اللبـاب فی تهذیب الانساب، بیروت، دار صادر، بی تا.
ـ ابناثیر، علیبنابی الکرم، الکامل فی التاریخ، بیروت، دار صادر و دار بیروت، ۱۹۶۵٫
ـ ابـناثیر، عمادالدین، م۷۷۴، البدایه و النهایه، تحقیق: علی شیری، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۸٫
ـ ابـناحمد، حـمید، الحـدائق الوردیه فی مناقب ائمه الزیدیه، دمشق، دار اُسامه، ۱۴۰۵ق.
ـ ابناعثم کوفی، احمد، الفتوح، تحقیق علی شیری، بیروت، دار الاضواء، ۱۴۱۱ق.
ـ ابـنحاتم، یـوسف، الدرالنظیم، قم، موسسه النشر الاسلامی، بیتا.
ـ ابنشهر آشوب، محمدبنعلی، مناقب آل ابی طالب، تـحقیق لجـنه مـن اساتذه النجف الاشرف، نجف اشرف، المطبعه الحیدریه، ۱۳۷۶ق.
ـ ابنطاووس، علیبنموسی، الاقبال بالاعمال الحسنه، تحقیق جواد قـیومی اصفهانی، قم، مکتب الاعلام الاسلامی، ۱۴۱۶ق.
ـ ابنمکی عاملی(شهید اول)، محمد، المزار، تحقیق مدرسه امـام مهدی(، قم، موسسه امـام مـهدی(، ۱۴۱۰٫
ـ ابوالفرج اصفهانی، علیبنالحسین، مقاتل الطالبین، تحقیق سیداحمد صقر، مصر، القاهره، ۱۳۶۸ق.
ـ ابیمخنف، لوطبنیحیی، مقتل الحسین، تحقیق حسین الغفاری، قم، بی جا.
ـ ابیمخنف، لوطبنیحیی، وقعه الطف، تحقیق محمدهادی یوسفی غروی، قم، موسسه نـشر اسلامی، ۱۳۶۷٫
ـ اسدی، فضیلبنزبیر، تسمیه من قتل مع الامام الحسین، تراثنا، ج۲، تحقیق سیدمحمدرضا حسینی، قم، موسسه آلالبیت( لاحیاء التراث، ۱۴۰۶٫
ـ امیرنجفی، عبدالحسین، الغدیر، فی الکتاب و السنه و الادب، بیروت، دارالکتاب العربی، ۱۹۷۷٫
ـ بخاری، محمدبناسماعیل، صحیح بـخاری، بـیروت، دار احیاء التراث العربی، بیتا.
ـ پژوهشکده تحقیقات سپاه، شهدای کربلای، بیجا، نمایندگی ولی فقیه در سپاه، بیتا.
ـ تستری، محمدتقی، قاموس الرجال، قم، موسسه نشر اسلامی، ۱۴۱۰ق.
ـ جواهری، محمد، المفید من معجم رجال الحدیث، قـم، مـنشورات مکتبه المحلاتی، ۱۴۱۷٫
ـ حائری، محمدمهدی، شجره طوبی، نجف، مکتبه الحیدری، ۱۳۸۵ هجری.
ـ خوارزمی، موفقبناحمد، مقتل الحسین، تحقیق محمد سماوی، بیجا، انوارالهدی، ۱۴۱۸٫
ـ خویی، سیدابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، نجفالاشرف، مطبعه الآداب، ۱۹۷۴٫
ـ ذهبی، محمدبناحمد، سـیر اعـلام النبلاء، تحقیق شعیب الارنووط، بیروت، موسسه الرساله، ۱۴۲۹.
ـ ذهنی تهرانی، سیدمحمدجواد، مقتل از مدینه تا مدینه، بیجا، کانون انتشارات پیام حق، سال بیتا.
ـ زرکلی، خیرالدین، الاعلام: قاموس تراجم لاشهر الرجال والنـساء مـن العـرب والمستغربین والمستشرقین، بیروت، دار العلم للمـلایین، ۱۹۸۶.
ـ سـجستانی الازدی، سـلیمانبنالاشعث، سنن ابیداود، تحقیق: محمدبنمحییالدین عبدالحمید، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بی تا.
ـ سحاب، ابوالقاسم، زندگانی حضرت خامس آلعبا، بیجا، کتابفروشی دانش، بـیتا.
ـ شـیخ مـفید، محمدبنمحمدبننعمان، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، تـحقیق مـوسسه آل البیت لاحیاء التراث، بیجا، الموتمر العالمی لالفیه الشیخ المفید، ۱۴۱۳٫
ـ طبرسی، فضلبنالحسن، اعلام الوری باعلام الهدی، بی جا، دار الکتب الاسلامیه، بـیتا.
ـ طـبری، مـحمدبنجریر، تاریخ الامم و الملوک، مصر، مطبعه الاستقامه بالقاهره، ۱۹۳۹٫
ـ طوسی، محمدبنحسن، رجـال الطوسی، نجف الاشرف، الحیدریه، ۱۳۸۱ ق.
ـ عسکری، سیدمرتضی، یکصد و پنجاه صحابه ساختگی، ترجمه عطاءمحمد سردارنیا، بیجا، نشر کوکب، ۱۳۶۱.
ـ عسکری، مـرتضی، مـعالم المـدرستین، القاهره، مکتبه مدبولی، ۱۴۱۴.
ـ مامقانی، عبدالله، تنقیح المقال فی علم الرجال، نـجف اشـرف، المطبعه المرتضویه، ۱۳۵۲٫
ـ مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، بیجا، المکتبه الاسلامیه، ۱۳۹۸ق.
ـ مرکز تحقیقات باقرالعلوم، موسوعه کلمات الامام حـسین، قـم، دار المـعروف، ۱۴۱۶٫
ـ مهتدی بحرانی، عبدالعظیم، من أخلاق الامام الحسین، قم، شریف الرضی، ۱۴۲۱٫
ـ نمازی شـاهرودی، عـلی، مـستدرکات علم رجال الحدیث، قم، موسسهنشر اسلامی، ۱۴۲۶٫
، سال ششم، شماره دوم، تابستان ۱۳۸۸، ۱۷۵ ـ ۲۰۴
- علیبن ابیالکرم ابناثیر، الکـامل فـی التـاریخ، ج۴، ص۵۴٫
- محمدبن حسن طوسی، رجال الطوسی، ص۷۸٫
- سیدابوالقاسم خویی، معجم رجال الحدیث، ج۱۱، ص۱۶۶ / ر.ک: محمد جواهری، المفید مـن مـعجم رجال الحدیث، ص۳۷۵٫
- عبدالله مامقانی، تنقیح المقال فی علم الرجال، ج۲، ص۲۵۴، ذیل عقبه بن سـمعان.
- عـلیبنموسی ابـنطاووس، الاقبال الاعمال، تحقیق جواد قیومی اصفهانی، ج۳، ص۳۴۱.
- محمدبن مکی عاملی، المزار، ص۱۵۱٫
- علیبنموسی ابنطاووس، الاقبال بـالاعمال الحـسنه، تحقیق جواد قیومی اصفهانی، ج۳، ص۳۴۴ / محمدبن مکی عاملی، المزار، ص۱۵۰٫
- لوطبنیحیی ابیمخنف، مقتلالحسین(، ص۲۴۳ / ترجمه الامـام حـسین(، مـن طبقات ابن سعد، (م۲۳۰)، ص۷۷ / محمدبن جریرطبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۳۵۹ / علیبن ابیالکرم ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۴، ص۹۳.
- عـلیبنموسی ابـنطاووس، الاقبال بالاعمال الحسنه، ج۳، ص۳۴۴٫
- محمدتقی تستری، قاموسالرجال، ج۷، ص۲۱۹٫
- لوطبنیحیی ابیمخنف، مقتلالحسین(، ص۱۰۰ / محمدبن جریرطبری، تـاریخ الامـم و المـلوک، ج۴، ص۳۱۳ / علیبن ابیالکرم ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۵۴٫
- لوطبنیحیی ابیمخنف، وقعه الطف، ص ۱۷۷ / لوطبنیحیی ابیمخنف، مقتلالحسین(، ص۹۲ / محمدبن جـریرطبری، تـاریخ الامـم و الملوک، ج۴، ص۳۰۸٫
- لوطبنیحیی ابیمخنف، مقتلالحسین، ص۶۷.
- لوطبنیحیی ابیمخنف، وقعه الطف، ص ۱۷۰ / لوطبنیحیی ابیمخنف، مقتلالحسین(، ص۸۴ / مـحمدبن جـریرطبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص ۳۰۳.
- علیبنموسی ابنطاووس، الاقبال بالاعمال الحسنه، ج۳، ص۳۴۴٫
- سیدابوالقاسم خویی، معجم رجال الحدیث، ج۱۱، ص۱۶۶ / علی نمازی شـاهرودی، مـستدرکات علم رجالالحدیث، ج۵، ص۲۴۸٫
- لوطبنیحیی ابیمخنف، وقعه الطف، ص۲۵۷ / أبومخنف الازدی، مقتلالحسین(، ص۲۰۲ / محمدبن جریر طبری، تـاریخ الامـم و الملوک، ج۴، ص۳۴۷ / علیبن ابیالکرم ابناثیر، الکامل فی التـاریخ، ج۴، ص۸۰٫
- سـیدابوالقاسم خـویی، معجم رجال الحدیث، ج۱۱، ص۱۶۶ / علی نمازی شاهرودی، مـستدرکات عـلم رجالالحدیث، ج۵، ص۲۴۸٫
- ر.ک: محمدبن جریرطبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۳۳۲٫
- عبدالله مامقانی، تنقیحالمقال، ج۱، ص۱۷۷ / علی نمازی شاهرودی، مـستدرک عـلم رجالالحدیث، ج۲، ص۵۱٫&;lt;Page No="168&;quot;/&;gt;
- محمدتقی تستری، قاموسالرجال، ج۲، ص۳۶۷٫
- ر.ک: فـضلبن زبـیر اسدی، تـراثنا، ص۱۵۴٫
- ر.ک: حـمیدبن احـمد، الحدائق الوردیه فی مناقب ائمه الزیـدیه، ص ۱۲۲٫
- ر.ک: لوطـبنیحیی ابیمخنف، وقعه الطف، ص۲۲۶ / محمدبن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۳۳۲ / علیبن ابیالکرم ابـناثیر، الکـامل فی التاریخ، ج۴، ص۶۸، البته دراین کتاب بـجای التیمی، التمیمی ضبط شـده کـه به نظر اشتباه کتابت مـی بـاشد. / لوطبنیحیی ابیمخنف، مقتلالحسین(، ص۱۳۸٫
- عبدالله ماممقانی، تنقیح المقال، ج۳، ص۱۰، قسمت «من فصل الکنی»
- ر.ک همان، ج ۲، ص۱۲.
- عـلی نـمازی، مستدرکات علم رجال الحدیث، ج۴، ص۲۷؛ ذکـر ایـن نـکته لازم است که آیـت اللهـ نمازی در جای دیگر از کـتاب خـود مینویسند:« ابوالحتوف ملعون خبیث» و بلافاصله در ترجمه نام بعدی، بیان میدارد: « ابوالحتوف العجلانی از شهداء طـف مـیباشد».همان، ج۸، ص۳۵۷، حال آنکه اینها یک نـفرند.
- مـحمدتقی تستری، قـاموس الرجـال، ج ۱۱، ص۲۷۱٫
- رکـ: فضیل بن زبیر،«تـسمیه من قتل مع الحسین(» تراثنا، ص۱۵۴٫
- ابی مخنف، وقعه الطف، ص۲۵۳/ احمدبن یحی بلاذری، جمل من انـساب الاشـراف، ج ۳، ص۱۳۳۳/ محمدبن جریر طبری، تاریخ الأمم و المـلوک، ج۴، ص۳۴۴/ ابـن اثـیر، الکـامل فـی التاریخ، ج ۴، ص ۷۷/ خیرالدین زرکـلی، الاعـلام، ج۷،ص۳۴۵/ اللباب فی تهذیب الانساب، ج۳، ص۲۸۷٫
- ر.ک:فضیل بن زبیر، «تسمیه من قتل مع الحسین»، تراثنا، ص۱۵۴/ حمید بن احـمد، الحـدائق الوردیـه، ص۱۲۲،البته در این کتاب نام پدرش حرث بیان شـده اسـت.
- ر.ک: مـحمدبن سـعد، الطـبقات الکـبری، ج ۵، ص۸۲ / محمدبن جریر طبری، ذیل المزیل، ص ۱۴۶ / یوسفبن عبداللهبن عبدالبر، الاستیعاب، ج ۲، ص۵۸۳/ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۲، ص۳۴۱/ ابنحجر عسقلانی، الاصابه، ج۳، ص۴۲/ و نیز امینی، الغدیر، ج ۹، ص۳۶۵ /محسین امین، اعیان الشیعه، ج۷،ص۲۲۱٫
- فضیلبن زبیر، «تسمیه مـن قتل مع الامام الحسین»، تراثنا ص۱۵۴٫
- ابن شهرآشوب (م ۵۸۸ ق)، نیز کنیه وی را ابوالحتوف ذکر کرده، اما به عنوان دشمن امام حسین نه یاور ایشان؛(رک: ابن شهرآشوب، مناقبآل ابی طالب، ج ۳، ص ۲۵۸).اما با توجه بـه مـتون معتبری که قبل از ابن شهر آشوب به نگارش در آمده، کنیه این شخص ابوالجنوب میباشد و آنچه ابن شهر آشوب<Page No="169"/> نقل کرده است، ممکن است از باب سهو قلم، یا تکیه بـر مـنابع ضعیف و یا اشتباه از ناسخ رخ داده باشد. هر چند در نسخه دیگری از مناقب، این فرد، ابوالحنوق الجعفی معرفی شده با همین داستان ذکر شده، (ر.ک: مناقب، تـعلیق سـیدهاشم رسولی محلاتی، قم، موسسه انـتشارات عـلامه، بیتا، ج۴، ص۱۱۱).
- محمدبن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۴، ص۳۴۴، البته در این کتاب نام پدر ذکر نشده است/ نیز ر.ک علیبن محمدبن اثیر، الکامل، ج ۴، ص ۷۷/ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۸، ص۲۰۳٫ ذکـر ایـن نکته لازم است که در بـرخی نـسخه های البدایه و النهایه، مطلب فوق ذکر نشده. رک: البدایه و النهایه، تحقیق: سیدابراهیم الحویطی، مصر، دار الیقین للنشر و التوزیع، ۱۴۲۸ و احتمالا این ناشی از تعدد نسخ باشد. و به نظر میرسد نسخهای که تمام مطلب ذکـر شـده[ نسخه اول با تحقیق علی شیری] صحیح و مطابق با تاریخ طبری و کتب اولیه میباشد.
- عزالدینبن اثیر، اللباب فی تهذیب الانساب، ج ۳، ص۲۸۷٫
- محمدبن جریر، تاریخ الأمم و الملوک، ج۴، ص۳۴۴/ علیبن محمدبن اثیر، الکامل، ج ۴، ص ۷۷/ خیرالدین زرکـلی، الاعـلام، ج۷، ص۳۴۵/ و رک: علیبن مـحمدبن اثیر، اللباب فی تهذیب الانساب، ج۳، ص۲۸۷/ مرتضی عسکری، معالم المدرستین، ج۳، (۲-۳) ص۱۶۷/ محمدتقی تستری، قاموس الرجال، ج۱۱، ص۲۶۳٫ البته در وقعهالطف کنیه ابـوالجنوب ذکر نشده و تنها نامش ذکر شده است.(ابی مخنف، وقعه الطـف، ص ۲۵۳).
- البـته ابـوالفرج اصفهانی بعد از ذکر داستان فوق، نام او را این گونه نقل کرده است، ابوالجنوب، زیاد بن عبدالرحمن الجعفی و… هـمه در قـتل امام حسین( شریک بودند و هر کدام به ایشان ضربه ای زدند. رک: ابوالفرج اصفهانی، مـقاتل الطـالبیین، ص۱۱۸٫ ابـوالفرج سپس اضافه میکند: در این گونه موارد بنای ما بر ترجیح ما قول متقدم معتبر از اهـل سیره و مقتل می باشد و طبق بیان متقدمین از اهل سیره، نامِ ابوالجنوب، عبد الرحـمن می باشد نه زیـاد!
- ابـن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج۳، ص۲۵۸٫
- موفقبن احمد خوارزمی، مقتل الحسین(، خوارزمی، ج۲، ص۳۸؛
- شیخ مفید، الارشاد، ج۲، ص۱۱۱-۱۱۲/ محمدبن احمد ذهبی، سیر اعلام النبلاء ذهبی، ج۳، ص۲۹۸/ یوسفبن حاتم، الدر النظیم، ص۵۵۸/ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۵، ص۱۱۸/ فضلبن حسن طبرسی، اعلام الوری بـاعلام الهدی، ج۱، ص۲۴۹-۲۵۰٫
- وقعه الطف، ص۲۵۳/ محمدبن جریر طبری، تاریخ طبری، ج۴، ص۳۴۴/ ابن اثیر، الکامل، ج ۴، ص ۷۷، که بخشی از این داستان را ذکر کرده است/ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۸، ص۲۰۳/ خیرالدین <Page No="170&;quot;/&;gt;زرکلی، الاعلام، ج۷،ص۳۴۵/ و ر.ک: عزالدین بن اثیر جوزی، اللباب فـی تـهذیب الانساب، ج۳، ص۲۸۷٫
- شیخ مفید، الارشاد ، ج۲، ص۱۱۱-۱۱۲/ محمدبن احمد ذهبی، سیر اعلام النبلاء ذهبی، ج۳، ص۲۹۸/ یوسف بن حاتم، الدر النظیم، ص۵۵۸/ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج ۵، ص۱۱۸/ فضلبن حسن طبرسی، اعلام الوری باعلام الهدی، ج۱، ص۲۴۹-۲۵۰٫
- عبدالله مامقانی، تنقیح المقال، ج۳، ص۱۰، قـسمت «مـن فصل الکنی» و ج۲، ص۱۲/ علی نمازی، مستدرکات علم رجال الحدیث، ج۴، ص۲۷و ج۸، ص۳۵۷٫
- عبدالله مقامقانی، تنقیح المقال، ج۲، ص۱۲٫
- علی نمازی، مستدرکات علم رجال الحدیث، ج۴، ص۲۷٫
- حمیدبن احمد، الحدائق الوردیه، ص۱۲۲/ تنقیح المقال،ج۲، ص۱۲/ مستدرکات علم رجال الحدیث، ج۴، ص۲۷/
- ابـومخنف، وقـعه الطف، ص۲۵۳/ محمدبن جریر طبری، تاریخ طبری، ج۴، ص۳۴۴/ احمد بن یحیی بلاذری، جمل من انساب الاشراف، ج۳، ص۴۰۷/ ابن اثیر، الکامل، ج ۴، ص ۷۷/ ابن کثیر، البدایه و النهایه، تحقیق: علی شیری، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۸، ج۸، ص۲۰۳٫
- مـحمدبن سـعد، الطـبقات الکبری، ج۵، ص۸۲٫
- عبدالله مامقانی، تنقیح المـقال، ج ۳، ص ۳۲۲٫
- عـلی نـمازی شاهرودی، مستدرکات علم رجالالحدیث، ج۸، ص۲۱۹٫
- ر.ک: محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۳۴، ص۳۳۴ و ج۴۱، ص۱۳۲ / مسند احمد، ج۳، ص۱۳۱ / احمدبن علی نسائی، سنن النسائی، ج۲، ص۹۴ / اسد الغابه، ج۲، ص۱۳۶، و ج۳، ص۳۳۲ / محمدبناحمد ذهبی، سیر اعلام النـبلا، ج۴، ص۷۶ / الاصـابه، ج۲، ص۳۳۵٫
- لوطـبنیحیی ابیمخنف، مقتلالحسین(، ص۱۳۳ / محمدبن جریر طبری، تاریخ الامم و المـلوک، ج۴، ص۳۳۱٫
- هـمان، ص۳۳۸ / محمدبن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۵۰۵٫
- علی نمازی شاهرودی، مستدرکات علم رجالالحدیث، ج۸، ص۱۶۶٫
- ابن نما حلی، مثیر الاحزان، ص۳۱٫
- همان، ص۵۷ / ر.ک: ابـی مـخنف، اللهـوف، ص۷۵، سیدبنطاووس در ص ۴۸ کتاب مذکور نام وی را به عنوان کسی آورده که در شب عـاشورا این جمله را بیان کرده است: «والله ما کرهنا لقاء ربنا انا علی نیاتنا و بصائرنا». اما در ص ۳۲٫ نام وی را به عنوان راوی شـهادت امـام حـسین ذکر کرده است. به هر حال این از جمله ناسازگاری های تـاریخی اسـت که در برخی کتب یافت میشود. اما در مورد مذکور و با توجه به متن ابننما، هلالبننافع شب عـاشورا در لشـکر عـمرسعد بود نه نزد امام حسین( / اعیان الشیعه، ج۱، ص۶۱۰ / محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۴۵، ص۲۷.
- علی نـمازی شـاهرودی، مـستدرکات علم رجالالحدیث، ج۸، ص۱۶۶.
- ر.ک: مرکز تحقیقات باقرالعلوم(، موسوعه کلمات الام الحسین(، ص۴۸۴ / عبدالعظیم مهتدی، من أخلاق الإمام الحـسین(، ص۲۵۰ / شـجره طـوبی، ج۲، ص۳۱۰، ذهنی طهرانی، مقتل از مدینه تا مدینه، ص ۶۹۶ / زندگی حضرت خامس آل عبا، ج۲، ص ۱۳۴، این نویسنده نیز ایـن مـطلب را به ابیمخنف نسبت می دهد که نادرست میباشد / عاشورا، ریشهها، انگیزه ها…، ص ۴۵۸٫
- نـویسندگان بـعدی، ایـن عبارت را بهگونهای دیگر تغییر دادهاند و نوشتهاند: امام حسین به چپ و راست نگاه میکرد؛ حـال آنـکه منبع اولیه که ناسخالتواریخ باشد. مینویسد: امام از یمین و شمال نگران شد، نه ایـنکه نـگاه بـه چپ و راست کرد. کلمات الإمامالحسین(، ص۴۸۴ / شهدای کربلا، ذیل عمیر بن مطاع / ذهنی طهرانی، مقتل از مـدینه تـا مدینه، ص ۶۹۶ / زندگی حضرت خامس آل عبا، ج۲، ص ۱۳۴ / عاشورا، ریشهها، انگیزه ها…، ص ۴۵۸.
- لسان الملک مـیرزا مـحمدتقی سـپهر، ناسخ التواریخ، ج۲، ص۳۷۷.
- علی نمازی شاهرودی، مستدرکات علم رجالالحدیث، ج۸، ص۱۶۶٫
- موفقبناحمد خوارزمی، مقتلالحسین(، ص۹۸ / محمدبن جریر طبری، تـاریخ الامـم و المـلوک، ج۴، ص۳۱۲ / اخبار الطوال، ص۲۵۵ / اعیان الشیعه، ج۱، ص۵۹۸.
- سیدابوالقاسم خویی، معجم رجالالحدیث، ج۴، ص۳۴ / علی نمازی شاهرودی، مـستدرکات عـلم رجالالحدیث، ج۲، ص۱۱۶.
- عبدالله مامقانی، تنقیح المقال فی علم الرجال، ج۴، ص۲۳۳٫
- علیبنموسی، الاقبال بالاعمال الحسنه، ج۳، ص۳۴۵ / محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۹۸، ص۳۴۰٫
- عـبارت ایـشان اینچنین شروع میشود: «فیما نذکره من لفظ زیاره الحسین( فی نصف شـعبان اقـول: ان هذه الزیاره مما یزار بها الحسین عـلیه السـلام اول رجـب ایضا، وانما اخرنا ذکرها فی هذه اللیـله لأنـها اعظم، فذکرناها فی الأشرف من المکان، وهی: إذا اردت ذلک فاغتسل والبس اطهر ثیابک وقف عـلی بـاب قبته(…» علیبنموسی، الاقبال بالاعمال الحـسنه، ج۳، ص ۳۴۱٫
- هـمان.
- «مضافاً الی شـرف النـسب و شـرف التسلیم الامام علیه بالخصوص فی الزیـاره الرجـبیه» عبدالله مامقانی، تنقیح المقال فی علمالرجال، ج۲، ص۲۴۰ / علی نمازی شاهرودی، مستدرکات علم رجـالالحدیث، ج۵، ص۱۸۸، ذکـر این نکته لازم است که برخلاف دیـدگاه تنقیح، در زیارت رجبیه بـر عـبداللهبنعلی سلام فرستاده شده است، نـه بـر عبیدالله بن علی، ر.ک: علیبنموسی ابنطاووس، الاقبال بالاعمال الحسنه، ج۳، ص۳۴۵٫
- علیبنموسی ابنطاووس، الاقبال بالاعمال الحـسنه، ج۳، ص ۳۴۱٫
- ایـن امر بعید و غریبی نمیباشد؛ زیـرا عـلامه مـجلسی( در ذیل زیارتی کـه بـرای امام ذکر میکند، بـیان مـیدارد: «الظاهر ان قوله ثم زر الی آخره من کلام المولف»؛ ظاهراً از عبارت «ثم زر» به بعد از کلام مـؤلف کـتاب البلدالامین میباشد؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۱۰۱، ص۲۳۱؛ یـا در هـمین صفحه، زیـارت دیـگری را بـرای امام ذکر کرده و تـصریح میکنند: «و الظاهر انه من تألیف السید المرتضی؛ ظاهراً این زیارت را سیدمرتضی تألیف کرده است». هـمان؛ یـا در جای دیگر میفرماید: «والظاهر ان هذه الزیـاره مـن مـولفات السـید والمـفید(…؛ ظاهراً این زیـارت از مـولفات سید و شیخ مفید میباشد». محمدباقر مجلسی. بحارالانوار، ج۱۰۱، ص۲۵۱؛ بنابراین، استبعادی ندارد که انسان زیارتی را برای بزرگان انـشا کـند؛ هـمانگونه که برای برخی امامزادهها انشا شده اسـت: آن چـیزی کـه اشـکال دارد ایـن اسـت که مطلبی ـ هرچند خوب و مفید ـ را از پیش خود بسازیم و به معصومان( نسبت بدهیم.
- ابوالقاسم خویی، معجم رجال الحدیث، ج۸، ص۷۴٫
- لوطبنیحیی ابیمخنف، مقتلالحسین(، ص۲۰۲ / محمدبن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۳۴۷ / عـلیبن ابیالکرم ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۸۰٫
- ذکر این نکته لازم است که نباید به سیدبنطاووس خرده گرفته شود که چرا به این دو نفر سلام داده است؛ زیرا اولاً سید این زیارت را نساخته است؛ دومـاً هـمانگونه که ایشان تصریح میکنند: این از جمله زیاراتی است که «مما یزار به الحسین» میباشد. ثالثاً اگر ایشان مطلبی را نقل کردند، دلیلی برای قبول آن نیست؛ مگر آنکه بر آن تصریح کـنند؛ هـمانند بیشتر کتب روایی که مؤلف در صدد جمعآوری احادیث است، نه پالایش آن.
- علیبنموسی ابنطاووس، الاقبال بالاعمال الحسنه، ج۳، ص۳۴۴٫
- ر.ک: محمدبن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۴۶۰ / احـمدبناعثم کـوفی، الفتوح، ج۶، ص۲۲۲ / علیبن ابیالکرم ابناثیر، الکـامل فـی التاریخ، ج۴، ص۱۸۲٫
- محمدبن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۴۶۱٫
- همان، ص۴۶۴٫
- علیبن ابیالکرم ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۱۸۰٫
- همان، ص۱۸۲؛ ذکر این نکته لازم است که در این صفحه، بهاشتباه نـام جـمله به جای جبله ثـبت شـده و به احتمال قوی این اشتباه از کاتب و ناسخ است و در ترجمه این کتاب نیز همانند متن کتاب جمله ترجمه شده است. در حالی که در دو صفحه قبل در همین داستان، نام جبله ضبط شده اسـت؛ افـزون بر اینکه در تاریخ طبری ـ که منبع اصلی در تاریخ می باشد ـ جبله ثبت شده است؛ ر.ک: تاریخ کامل، برگردان: دکتر محمد حسین روحانی، ج۶، ص۲۳۷۲ و ۲۳۷۴.
- ابوالقاسم خویی، معجم الرجال الحدیث، ج۸، ص۷۴٫
- عبدالله مامقانی، تنقیح المـقال فـی علمالرجال، ج۴، ص۲۳۳٫