یزیدیان و اهل حق کردستان
یزیدیان و اهل حق دو فرقهای هستند که در غرب ایران و کشور عراق سکونت دارند. وجود عناصری چون اهورهمزدا، امشاسپندان، کستی، سدره، و همچنین نوع جشنها و مراسم عبادی این دو فرقه، باعث شده است محققان آنها را از فرقههای زردشتیان به حساب آورند. اما این دو فرقه مشابهتهای بسیار زیادی با عقاید و افکار ایران باستان دارند و از دین اسلام نیز تأثیرات بسیاری را پذیرفتهاند (یزیدیه از اهل سنّت، و اهل حق از شیعه). این فرقهها افکار و عقایدشان را بیشتر به صورت شفاهی انتقال میدادهاند؛ از اینرو، تا چندی پیش، از افکار و عقاید آنها اطلاعات کافی و درستی در دست نبود؛ اما سرانجام، دانشمندان به چند و چون این فرقهها پی بردند و کتابهای آنها را از زبان کردی به زبانهای دیگر جهان ترجمه، و مطالعه افکار و عقاید آنها را باب کردند. مقاله حاضر اثر فیلیپ کرینبروک، ایرانشناس آلمانی، است که مقالات و کتابهای او درباره یزیدیان و اهل حق راهنما و مرجع بسیاری از تحقیقات شناخته میشود.
یزیدیان، اهل حق، زردشت، امشاسپندان، هندوایرانی، اسطوره آفرینش
یزیدیانـ و اهل حق کردستان / فیـلیپ کـرینبروک / سیدسعیدرضا منتظری
یزیدیان و اهل حق کردستان*
فیـلیپ کـرینبروک
سـیدسعیدرضا مـنتظری**
مـقدمه
بهرغم وجود اطلاعات فراوان درباره آموزهها و رسوم زردشتی، کمتر کسی میتواند ادعا کند که دانـش ما درباره این دین، بهویژه در شکل قدیمیتر و رایجتر آن، کامل است؛ بنابراین، لازم است از هر راه ممکنی اسـتفاده کنیم تا بر عـمق آگـاهیهایمان بیفزاییم. حقیقت غریبی است که در حالی که جوامعی در مناطق مختلف آسیا با افتخار ادعا میکنند که آیین زردشت، حداقل، بخشی از میراث فرهنگی و دینی آنهاست، بعضی از زردشتیان امروزی به سبب دیدگاههای متناقض دربـاره هویت واقعی دینشان و دیگر سردرگمیها سرخوردهاند.[۱] البته در بعضی از موارد، این ادعاها بیش از آنکه نشانهای باشد از باقیماندن عناصر قابل اثبات از ایران قدیم، تلاشی است برای یافتن هویت ملی یا قومی. در مواردی دیگر، تحقیقات دقیق نـشان مـیدهد که عناصر پیش از اسلام، به قدری قویاند که مطالعه این گروهها، دیدگاههای جدیدی را فراهم میسازد و به ما کمک میکند تا دین باستانی ایران را بهتر درک کنیم. در مقاله حاضر، نمیتوان به بررسی ادعاهای تمامی این گروهها پرداخـت؛ از اینـرو، هدف ما این است که دو جامعه یزیدیان و اهل حق را معرفی کنیم، چراکه به نظر میرسد آنان ریشههای مشترکی با دین زردشتی داشته باشند.
اهل حق کردستان: مردم حقیقت
اهل حق (مردم حقیقت)،[۲] مـعمولاً، یکی از فـرق افراطی شیعی (غلات) قلمداد میشوند؛ اما بعضی از عقاید این گروه بهوضوح ریشه ایران باستانی دارند. همچنین، مکتب فکریای در جامعه وجود دارد که این مذهب را شاخهای از دین زردشتی میداند
(Mir-Hosseini, 1996). درباره تاریخ اهل حق، اطلاعات اندکی در دسـت اسـت. سـلطان سَهاک، که ظاهراً گروههای مختلف «بـدعتگذار» کُرد را بـه جـامعه دینی منسجمی تبدیل
کرد، در قرن چهاردهم و پانزدهم میلادی در کردستان زندگی میکرد. بعدها مذهب یادشده از کردستان به قسمتهای دیگر ایران و عراق راه یافت. کردسـتان ایران (اسـتان کرمـانشاه)، هنوز کانون این فرقه شمرده میشود و احتمالاً مکانی اسـت که سـنّتهای باستانی در آن به صورت دستنخوردهتر باقی ماندهاند.
تخمینها درباره جمعیت اهل حق از پانصد هزار تا چندین میلیون در نوسان است. در حـال حـاضر، مـدرنیته با این گروه آمیخته شده و سبک زندگی سنّتی مردم آن را دگـرگون کرده است. به علاوه، از بیرون، فشار زیادی بر این گروه وارد میشود تا با شکل پذیرفتهشده شیعه همگون شوند (Mir-Hosseini, ۱۹۹۴: ۲۶۷-۲۸۵).
یزیدیان: مردم فراموش شـده
یزیدیانـ[۳] گـروه کوچکتری هستند که آمار دقیقی درباره آنان وجود ندارد؛ اما در ارمنستان، آذربـایجان و گـرجستان پنجاه هزار یزیدی به سر میبرند و احتمالاً در سوریه نیز پنج هزار یزیدی وجود دارند. همچنین، در ترکیه، حدود دهـ هـزار یزیدی زنـدگی میکردهاند که اخیراً بیشترشان به آلمان پناهنده شدهاند؛ چراکه زندگی در ترکیه بـرایشان تـحملناپذیر بـوده است. بیشترین تعداد یزیدیان (حدود صد هزار تا دویست و پنجاه هزار نفر) در منطقه شمال عـراق زنـدگی مـیکنند؛ منطقهای که مکان مقدس اصلی یزیدیان را در خود جای داده است. این مکان مقدس، که مقبره شـیخ عـدی است، در دره لالش قرار دارد و همچون اورشلیم در نزد یهودیان، برای یزیدیان دارای اهمیت است. از اینرو، اگر شرایط اجـازه دهـد، یزیدیانـ باید دستکم سالی یک بار در ماه اکتبر در آنجا برای گردهمایی بزرگ پاییزی حاضر شوند.
یزیدیان در میان هـمسایگان خـود، بهطور عجیب و بدون هیچگونه دلیلی، به «شیطانپرست» معروف شدهاند. یکی از دلایل آن ممکن است این باشد که آنها مـعتقدند: ذات الاهـی کهـ مسئول فرمانروایی جهان است، تحت فرمان خدای خالق، همه چیز ــ چه خوب و چه بد ــ را بـه وجـود میآورد. احتمالاً مهمترین تفاوت قابلتوجه
بین جهانبینی یزیدیان و زردشتیان این است که زردشت تـقابل جـهانی بـین خیر و شر را واقعیتی مهم در جهان میدانست؛ اما یزیدیان وجود عینی چنین مفاهیمی را انکار میکنند. از آنجا که در فـرقه یزیدیان، مـلکطاووس یزیدی بـه عنوان عامل شر و نیز خیر قلمداد میشود؛ بیگانگان او را به شیطان در ادیان دیگر تـشبیه کردهـاند. با این حال، از نظر یزیدیان، شیطان بخشی از آفرینش خداست؛ پس برای هدفی به وجود آمده و شایسته تأیید است. اگـرچه چـنین عقایدی در تفکر صوفیان نخستین شناخته شده است؛ اما یزیدیان بهشدّت این موضوع را که ملکطاووس مـوجودی غـیر از موجود الاهیِ مقدس و منزه است، رد میکنند. احـترام یزیدیان بـه مـلکطاووس باعث تنفر دیگران از آنان شده است. هـمین امـر موجب شده است تا آنان بهشدّت درباره دینشان پنهانکاری کنند.
بنابراین، محققان غـربی ــ کهـ در حدود سال ۱۸۵۰ میلادی به مـوضوع یزیدیان عـلاقهمند شدند ــ نـتوانستند اطـلاعات مـفید زیادی درباره این دین به دست آورند. متأسفانه، این حـقیقت نـیز وجود دارد که آنان انتظار داشتند که این جامعه فقیر و عمدتاً کمسواد، نظام اعتقادیـالاهیاتیای همانند اسـلام و مـسیحیت داشته باشند. به نظر میرسد، مـحققان غربی سرانجام به این نـتیجه رسـیدهاند که مطالب ناچیزی را درباره یزیدیان میدانستهاند؛ چـراکه در واقـع، مطالب ناچیزی برای دانستن در این باره وجود داشته است. اما مطالعات جدید به شـکلگیری دیدگـاههای تازه و شگفتی درباره منشأ و تـاریخ یزیدیان انـجامیده اسـت که بعضی از آنها را مـورد بـحث قرار میدهیم:
تاریخ نـخستین یزیدیه
تـفاوت مهم یزیدیان و اهل حق این است که اهل حق ارتباط ناچیزی با دنیای بیرون داشته و نظر نـویسندگان مـسلمان قرون نخستین را به خود جلب نـکردهاند. از سـوی دیگر، یزیدیه را مـیتوان بـرخاسته از جـنبش صوفیانهای دانست که باعث بـه وجود آمدن مجادلههای زیادی در بین محققان مسلمانِ سدههای میانی شد. به علاوه، جامعه لالش، از بسیاری جهات بـهطور زنـندهای غیراسلامی شد، تا جایی که مسلمانانی که در نـواحی مـجاور آنـان زنـدگی مـیکردند از روی عصبانیت با آنـان از در خـصومت و دشمنی برآمدند؛ این مطلب در مدارک اسلامیِ به جا مانده گزارش شده است. در نتیجه تاریخ
نخستین یزیدیه نسبتاً بـهخوبی ثـبت شـده است (اگرچه منحصراً توسط منابع دشمن) و اطـلاعاتی را دربـاره احـیای شـگفتانگیز نـظام عـقیدتی قبل از اسلام ــ در جامعهای که آن را پیروان یک شیخ صوفی که یقیناً راستکیش بوده است بنیان نهادهاند ــ در اختیار میگذارد.
شیخ عدی بنمسافر در حدود سال ۱۰۷۵م در روستایی کوچک در لبنان متولد شـد. او بخشی از جوانیاش را در بغداد سپری کرد و در آنجا به دلیل پرهیزکاری و مرتبه بالای روحانیاش، در میان مسلمانان بسیار مورد احترام بود. بعدها شیخ عدی به تنهایی به کوههای هکارّیه (که اکنون مرز بین عراق و تـرکیه اسـت) عزیمت کرد؛ جایی که اکثر قبایل کُرد در آنجا سکونت داشتند. گفته میشود که برخی از آنان «زردشتی»[۴] بودهاند؛ احتمالاً این مطلب به این معناست که آنان به دینی با ریشه ایرانی تعلّق داشتهاند که مـمکن اسـت با دین زردشتیِ شناختهشده ارتباط داشته یا نداشته باشد. به نظر میرسد شیخ عدی ــ که مدتی زندگی عارفانه دورهگردانهای داشت ــ سرانجام در درّه لالش ساکن شد و پس از مدت کوتاهی، طـرفداران فـراوانی در درون و بیرون کردستان پیدا کرد. بسیاری از پیروانش بـا وی در لالش زنـدگی میکردند. در یکی از منابع، گفته شده است که تمام ساکنان ناحیه هکارّیه از او پیروی میکردند. پس از مرگ شیخ عدی، در سال ۱۱۶۲م، اعضای شاخهای دیگر از خانوادهاش جانشین او شدند و جامعه پیروان او افزایش یافتند. این فـرقه بـه عدویه (طریقه عدی) مـعروف شـد؛ طریقتی صوفیانه که دیرزمانی تأثیرگذار بود.
در حالی که به نظر میرسد همه عدویها قداست بسیاری برای شیخ قائل بودهاند، آنانی که دورتر از لالش زندگی میکردند چنین نمیاندیشیدند و ظاهراً مسلمانان خوبی باقی ماندند. امـّا جـامعه لالش، خیلی زود، بسیاری از عقاید جمعیت محلی را وارد اسطورهشناسی خود کرد. اگرچه چنین گسترشی ممکن است در ابتدا گیجکننده به نظر آید، امّا نباید فراموش کرد که بیشتر تعالیم صوفیانه بر جنبههای احساسی و تجربی شناخت خدا بیشتر از عـقاید تـأکید دارند. بـه نظر میرسد که در شکلگیری یزیدیه،
نوشتار نقش چندانی نداشته است. در یک سنّت شفاهی، بهویژه در مناطقی که برقراری ارتباط با بـیرون نسبتاًًً محدود است، عناصری که ریشه عمیقی در فرهنگ داشته باشند بدیهی و انـکارناپذیرند و اغـلب در نـظام جدید اعتقادیِ جامعه ادغام میشوند و مورد مخالفت قرار نمیگیرند.
بدون شک، جامعه نخستین یزیدیه بهطور قابل توجهی از هـنجارهای مـسلمانان فاصله گرفت؛ چراکه آداب انحرافی آن، موجب بروز حملاتی بر آنان شد. نخستین حـمله در سـال ۱۲۵۴م یعـنی کمتر از صد سال بعد از مرگ شیخ عدی رخ داد. واضح است که چنین حملاتی اختلاف بین یزیدیان و هـمسایگان مسلمانشان را عمیقتر میکرد و در نهایت، موجب میشد تا اقتدار اولیه دین اسلام در بین یزیدیان کاملاً از بین بـرود. یزیدیان از قرن چهاردهم تا شـانزدهم در کردسـتان قدرت را در دست داشتند و بهراحتی آسیبپذیر نبودند؛ بعدها در هنگام اختلافات مرزی بین ترکان عثمانی و ایرانیان صفوی، در قرن شانزدهم، این قدرت کاهش یافت، چندین قبیله از یزیدیان دوباره پذیرای اسلام شدند، و جامعه یزیدیان در حاشیه قرار گرفت. از قرن هـفدهم به بعد، تاریخِ جوامع یزیدی را به صورت مجموعهای از کشتارها، تعقیب و گریزها، و بردهکشیها توصیف کردهاند.
یزیدیان و اهل حق: ریشههای مشترک در دین زردشت
باید تأکید کرد که تا حدی میتوان عناصر ایران باستان را در بین یزیدیان و اهل حق مشاهده کرد. اکنون لازمـ اسـت دلایل این ادعا مورد بحث قرار گیرد. شاید مهمترین وجه اشتراک دین زردشتی و این دو فرقه کردی، اعتقاد مشترک ایشان به گروهی هفتتایی از موجودات الاهی باشد که تحت فرمان خدای خالق،[۵] بر جنبههای مختلف زندگی زمینی فـرمان مـیرانند و رابطهای خاص با عناصر جهان طبیعی دارند.[۶] به علاوه،
هر سه دین احترام خاصی برای آتش قائلاند؛[۷] و بعضی از جشنهای یزیدی، مشابه جشنهای زردشتی هستند. هر سه دین یادشده، بین خانوادههای روحانی و غـیرروحانی، تـفاوت جدّی قائلاند که بر طبق سنت باستان، نباید با یکدیگر ازدواج کنند. یزیدیان همانند زردشتیان بهطور سنّتی پیراهن مقدّسی میپوشند[۸] و بعضی از افراد برجسته یزیدی کستی، ریسمان یا کمربند، به خود میبندند.[۹] بعضی از نـامهای امـاکن و قـبایل یزیدی، نشان از پیشزمینهای ایران باستانی دارند: قـبیله بـزرگی از یزیدیهـ مهرکان نام دارد که بهوضوح از میترا اشتقاق یافته است و یا بسیاری از یزیدیان در ناحیهای به نام بادینان یا بهدینان، اصطلاح مشهور زردشتیان، ساکناند. بسیاری از تابوهای یزیدی، برگرفته از تـوجه بـه پاکی عـناصر طبیعی هستند؛ مثلاً آتش نباید آلوده شود. همچنین اگـر سـنّت دخمهنشینی (نمایش مرده در برجهای خاموشی) زردشتیان ناشناخته است، اما مقبرههای یزیدیان با سنگ چیده میشود تا بین جسد و زمین، تـا حـد مـمکن، تماس مستقیم نباشد.[۱۰] از آنجا که این دو فرقه کُرد، به لحاظ جغرافیایی، دور از یکدیگر زنـدگی میکنند، به شاخههای مختلف اسلام مربوط میشوند[۱۱] و در قرون اخیر، ارتباط نزدیکی با یکدیگر نداشتهاند، محتملترین توضیح در مورد اشـتراک دو فـرقه مـذکور، اشاره به ریشههای مشترک ایشان است؛ مسئله شباهت این دو فرقه به دین زردشـتی حـاکی از آن است که ریشههای آنها را باید در فرهنگ ایران باستان جستوجو کرد.
این شباهتها تحقیقات بیشتری را میطلبد و بهسختی میتوان آنها را قـطعی تـلقی
کـرد. به علاوه، تفاوت بنیادی بین عقاید اصلی زردشتی درباره خیر و شر و آمـوزههای روشـن یزیدیه در این بـاره، این فرضیه ساده را که این دو فرقه کُردی واقعاً پیروان گمشدهای در تاریخ زردشت به حساب میآیند، تضعیف میکند. اما پیشـرفتهای اخـیر در حـوزه مطالعات ادیان ایرانی، منجر به شفافسازیهایی در این باره شده است. مهمترین نتیجه این مطالعات، کشف تـعداد زیادی از سـرودهای مذهبی یزیدی است که تا این اواخر به رشته تحریر درنیامده بودند و همواره از دسترس محققان غـربی دور نـگاه داشـته میشدند.
در دهههای اخیر، برخی از این سرودهای مذهبی در مجموعهای از ادبیات کُردی در اتحاد جماهیر شوروی سابق چاپ شـدند (O.and J. Jelil, 1978: 5f) و در سـال ۱۹۷۹، در شمال عراق، دو پژوهشگر یزیدی که از بالاترین مقامهای مذهبی برای انجام این اقدام بحثبرانگیز مجوز گرفته بـودند مـجموعه بـزرگتری را به چاپ رساندند.[۱۲] از آنجا که این سرودها در منابع غیرغربی چاپ شدند و توجه آکادمیک به یزیدیه از دهه ۱۹۳۰ به بـعد کمـتر شده بود، این اشعار مورد توجه قرار نگرفتند؛ تا اینکه در سال ۱۹۹۰، نسخه چـاپ عـراق آن بـه دست غربیها رسید. پس از اینکه وجود سرودهای یزیدی مشخص شد، اهمیت این سرودها برای درک ما از این مذهب کاملاً آشـکار گـردید.
بـنابراین، برای نخستینبار، امکان مطالعه درباره یزیدیه بر اساس منابع موثق به وجود آمـد؛ این سـرودها وجوه تشابه غیرمنتظره و مهمی را میان اسطورهها و افسانههای یزیدی و اهل حق نشان میدادند.
اسطوره آفرینش: بندهشن
همانطور که پیشـتر گـفته شد، این شباهتها قویاً حاکی از آناند که این دو آیین ریشههای مشترکی در ایران باستان دارند. این فرضیه بـا تـوجه به اسناد و شواهد موجود در اسطورههای آفرینش این دو فـرقه که بـه غـیر از نامشان عملاً یکی هستند، بیشتر تأیید میشود.
بـه مـنظور تبیین ویژگی ایرانی باستانی این اسطورهها، و بهویژه رابطه آنها با کیهانزایی زردشتی، لازم است بـه جـزئیات داستان آفرینش آنگونه که در دین زردشـتی تـحول یافته اسـت پرداخـته شـود و میتوان آن را با اسطوره فرضی هندوایرانی ــ که ظـاهراً، عـناصر اصلیاش در جوامع کرد حفظ شده است ــ مقایسه کرد. کاملترین و واضحترین نسخه این اسطوره، در بندهشن بـزرگ یا ایرانـی یافت میشود. این روایت حاکی از آن است که پیش از آنکه چـیزی وجود داشته باشد، اورمـزد در آسـمانها، در نور مطلق، و اهریمن در قعر، در تـاریکی، بـوده است. اورمزد میدانست که اهریمن نماینده شر است و تا زمانی که موجودات بیحرکت و ایستایند، از بـین نـخواهد رفت؛ پس این جهان را بهعنوان آوردگاه بـین خـیر و شـر آفرید. خلقت او نـخست بـه شکل مینوی بود و سـپس بـه شکل مادّی اما هنوز بدون تحرک، رشد یا گوناگونی. او نخست، هفت امشاسپند، یاریدهندگان مقدساش، کهـ هـرکدام رابطه ویژهای با یکی از عناصر جـهان طـبیعی داشتند، را فـراخواند. در این زمـان اهـریمن موجود شر را برابر آنـان آفرید؛ اما میدانست که جهان ایدئال و بدون عیب و نقص اورمزد بسیار برتر است. گفته میشود که پسـ از حـمله نخستین و ناکام اهریمن، و پیش از خلقت مادی، این دو روح بـا یکـدیگر پیمـان بـستند که بـرای زمان محدودی بـا هـم نبرد کنند. سرانجام، اهریمن حمله موفقیتآمیزی به جهان اورمزد کرد و طبیعت پاک آسمان، زمین، و آب را آلوده ساخت. نخست گیاهان را خـشک و نـابود کرد، و نـخستین گاو و نخستین انسان را کشت. مخلوقات، به دلیل طـبیعتِ فـطرتاً خـوبشان، بـه مـقابله بـرخاستند و در نتیجه تحرک، جنبش و نیرو به جهان وارد شد و جهان به شکل امروزی درآمد.
گفته میشود مفهوم «شر» را که در سنّت هندوایرانی وجود نداشت، زردشت پیامبر بهعنوان نیرویی مستقل و مؤثر در جـهان مطرح کرد. این نکته از جمله مواردی است که بیان میکند اسطوره بندهشن اساساً روایتی زردشتی است و نتیجه انطباق اسطورههای قدیمی با آموزههای اساسی دین زردشت به حساب میآید. بر اساس بعضی از بندهای فروردینیشت (یشـت ۱۳) و هـمچنین مقایسه اسطوره بندهشن با آنچه درباره کیهانزایی هندیان باستان در دست است (Kreyenbroek, 1994: 173-182)، گفته میشود که اسطوره اصلی، احتمالاً دربرگیرنده عناصر زیادی بوده است.
هندوایرانیان باستان معتقد بودند همانطوری که فرزند ابتدائاً در تاریکی و درون
بـدن مـادر رشد میکند و سپس وارد جهانی روشن و پر از گوناگونی و تحرک میشود، جهان نیز در دو مرحله آفریده شده است: در وهله نخست، نمونه کوچکی از آنچه بنا بود به جـهان تـبدیل شود ــ که ظاهراً آفریده خدای آفـریدگار بـود ــ در درون حفره غارمانندی در آسمان که از سنگ ساخته شده بود قرار داشت. در این مرحله، آسمان سنگی هنوز خورشید و آتش خود را داشت (گفته میشود که اینها با یکدیگر مـرتبطاند و آتـش در داخل سنگ قرار دارد و از آتـشزنه نـشئت میگیرد) و حصار غارمانندی که جهان را دربرداشت تاریک بود. در نیمه پایین این فضا، مقداری آب وجود داشت که بر روی آن، پیشنمونههای کوچک و متحرک زمینی حرکت میکردند. بر روی این زمین نارس، یک گیاه، یک حیوان (احتمالاً گاو) و یک انسان وجود داشت. سـپس، قـربانی نخستین رخ داد که در آن، حیوان کشته شد و نخستین گیاه از بین رفت. ظاهراً این قربانی آغازین را میترا،[۱۳] خدای آتش و پیمان، انجام داد و عملکرد او به عنوان ایزد، مسئولیت خاصی را در این دنیا بر عهدهاش نهاد. میترا از آسـمانِ سـنگی به «غـار» وارد شد و آتش (و سپس نیرو) را به جهان آورد و باعث طلوع خورشید شد؛ بنابراین، نور را گستراند. هنگامی که خورشید طلوع کرد، آسـمان بلندتر شد و از زمین فاصله گرفت. به همین سبب، اندازه فضا بـیشتر شـد و حـجم زمین و آب نیز افزایش یافت. همچنین، زمین ریشههایی برای تکیه کردن بر آن پیدا کرد و قسمتهایی از آن به صورت کوه درآمد. بـه عـلاوه، وجود نیرو در جهان به جریان آبها انجامید و باعث رشد و افزایش گیاهان، حیوانات و حـیات انـسان شـد. قربانی نخستین میترا عملی آزادبخش تلقی میشود که باعث شد جهان از مرحله اصلی آغازینش وارد مرحله کنـونیاش شود.
خلاصه کلام اینکه کیهانزایی زردشت اشاره به آن دارد که اورمزد، در اصل، جهان را به صـورت کامل آفرید، جهان حـالت ایدئالشـ را به دلیل حمله اهریمن (که شامل کشتن گاو نیز شد) از دست داد، و هدف از وجود جهان رهایی از حضور شر است. از طرف دیگر، کیهانزایی قدیمیتر هندوایرانی، حالت کنونی جهان را از مرحله آغازین آن برتر و بهتر میدانست و معتقد بـود که «تولد» جهان به دلیل قربانی سودمند میترا بود.
مدارک برجای مانده از میتراییسم حاکی از آن است که تصویر این کیش رومی، ریشه در اسطورههایی همچون اسطوره هندوایرانی مذکور دارد. مسئله ریشههای آیین میتراییسم مدتهاست که متخصصان را سردرگم کرده است؛ چراکه این آیین، در زمـانی وارد روم شـد که مدتها بود دین زردشتی (با تکوینشناسی کاملاً متفاوتش) دین رایج همه ایران بود،[۱۴] و نیز به دلایل مختلفی، ارتباط روم با هند، ناممکن به نظر میرسد.[۱۵]
اعتقاد بر این است که دین زردشتی به آرامی از شرق به غرب سرزمین ایران گـسترش یافـت و تا عصر هخامنشیان، به جایگاه اصلی و مهم خود در میان ایرانیان غربی دست نیافت (به عبارتی دیگر، احتمالاً تا پانصد سال پس از زمان زردشت). بنابراین، به نظر میرسد که دینی غـیرزردشتی بـا ریشه هندوایرانی به مدت چندین قرن در غرب ایران رایج بوده است. چنین آیینی یقیناً کیهانزایی باستانی را به بهترین شکل حفظ کرده است، و ظاهراً مدارک میتراییسم نشان میدهند که این آیین در بعضی نقاط، حتی تا بـعد از ورود دین زردشـتی، بـاقی مانده و سرانجام از آنجا به روم رسـیده اسـت.
اسـطوره آفرینش در سنت اهل حق و یزیدی
بهراستی اگر روایات اهل حق و یزیدی در دسترس نبود، چنین ادعاهایی بسیار نظری مینمود. کیهانزایی هر دو فرقه حاکی از آن است که پیش از خـلقت، خـدای خـالق در مرواریدی ساکن بوده که فضای محدود و بستهای داشته اسـت؛ این مـروارید بیشباهت به «غار» قدیمی نیست.[۱۶] او نخست، در داخل مروارید، «سرور این جهان» را (که احتمالاً همتای میترای قدیمی بوده) آفریده و پس از آن، هفت موجود الاهـی دیگـر (یا هـفتا) را خلق کرده است تا مسئول جهان باشند. از این رو، خداوند پیمانی را با هـفتا یا با
رهبرشان (مقایسه کنید با نقش میترا به عنوان ایزد پیمان) بسته، و گاوی قربانی شده است.[۱۷] سپس، از آن مروارید، جـهان پدید آمـده و بـه هفتا سپرده شده است.
جزئیات کیهانزایی باستانی یادشده را (که در روایات ودایی یا اوستایی و یا هر دو تـأیید مـیشوند) میتوان از این دو سنّت کُردی دریافت؛ جزئیاتی مانند «لنگر انداختن» زمین ــ که بر آبها معلّق بوده است ــ و روییدن کوهها از زمین. بـه عـلاوه، در روایتـی از اسطوره اهل حق آمده است که آتش، نخست، در زیر جهان میسوخت (در خارج از فضایی که پیشـنمونه جـهان را، دقـیقاً مانند اسطوره باستانی، دربرداشت)؛ سپس، با جوشاندن دریا، به گسترش آن کمک کرد و در نتیجه نیروی آن را به جـهان انـتقال داد و بـاعث حرکت جهان شد. بنابراین، به رغم عجیب بودن آن، ظاهراً این بخش از کیهانزایی اهل حق ریشـههای غـیرمنتظرهای دارد [یعنی ریشه در اسطورههای هندوایرانی دارد]. به هر روی، این مسئله نمیتواند اتفاقی باشد.
یزیدیان اعضای هفتا را ــ هـمانند امـشاسپندان زردشـتی ــ به صورت جداگانه مورد تکریم قرار میدهند، اما ویژگی خاصی را برای آنان ذکر نکردهاند. هـفتای اهـل حق ویژگیها و کارکردهایی دارند که منطبق بر ویژگیهای شناختهشده خدایان ایران باستان است (Kreyenbroek, 1994: 69-71).
بـنیامین، هـمانند مـیترا، با عهد و پیمان، قربانی گاو و مسائل مربوط به آیین و مناسک ارتباط دارد. پیمان اصلی با او بـسته مـیشود و ظاهراً او مسئول امور این جهان است.
داود، که «راهنما» و مشکلگشاست، با گرز در ارتباط اسـت؛ این ویژگـی از ویژگـیهای ورثرغنه باستانی ایران نیز شمرده میشود.
موسای اهل حق، همانند تیری باستان (Boyce, 1991: 2/33)، با نوشتار پیوند خـورده اسـت. او اعـمال انسان را بر روی زمین ثبت میکند. مفهوم او تا حدودی نیز مرهون
رشنوی ایران بـاستان اسـت.
مصطفی، «گردآورنده روحها»، فرشته مرگ است؛ اما احتمالاً، با دمیدن حیات در انسان، در آفرینش او نیز نقش داشـته اسـت. بر این اساس، این چهره اهل حق را میتوان با وایوی ایران باستان پیوند داد؛ وایویی بهعنوان خـدای زنـدگی و همچنین، به دلیل نابود کردن آن (زندگی)، بهعنوان خدای مـرگ شـناخته مـیشود (Ibid: ۲/۳۸).
فرشته زن، رزبر (razbar)، با آب و همچنین با داوری روز جزا در ارتـباط اسـت. ارتباط او با آب شاید به اردویسوره آناهیتا (Ardvisura Anahita) برگردد که آیین آن در غرب ایران، قبل و بعد از دین زردشتی رایج بـوده اسـت؛ اما شواهدی وجود ندارد تـا آنـاهیتا را با داوری روز جـزا در ارتـباط بـدانیم. این عناصر، اگرچه وجود برجستهای در مفهوم زردشـتی «اشـی» ندارند (Kreyenbroek, 1994: 71)، اما بعضی از محققان به ویژه (Ivanow, 1953: 47) رزبر را با هر دوی این خدایان پیوند میدهند. البـته در مـیان خدایان اهل حق، فقط یک فرشته زن مـقرّب وجود دارد که ممکن اسـت مـفهوم آن از خدایان متعدد ایرانی و غیرایرانی ریشـه گـرفته باشد.
برجستهترین ویژگی دو عنصر باقیمانده هفتا ــ که گاهی ایوت (Ayvat) و روچهیار (Ruchyar) و گاهی ابراهیم و یادگار نـیز نـامیده شدهاند ــ این است که آن دو را به صورت جـفت در نـظر مـیگیرند. در حالی که دیگر اعـضای هـفتای اهل حق با خـدایان اصـلی پیش از زردشت مطابقت دارند، اما این دو خدای باقیمانده همتایان آشکار خویش را در خرداد و امرداد زردشتی مییابند.
واژه یزیدی بـرای این مـوجودات الاهی «راز» (سر) است. تعریف حالت هـستیشناختی آنـان همانند امـشاسپندان زردشـتی کار سـادهای نیست: آنان «خدایان» نـیستند، اما واژه «فرشتگان» نیز برای نشان دادن نقش آنان در زندگی دینی معتقدان کافی نیست. اعضای هفتا در هـر دو سـنت، مورد احترام و پرستش قرار میگیرند؛ امـا از آنـجا که از جـهاتی «مـظهر» خـداوند هستند، هر سـتایشی که بـه آنان تقدیم شود سرانجام به خالق بازخواهد گشت. پس میتوان گفت که آنان عضوی از سلسله مـراتب مـوجوداتی هـستند که معتقدان عادی را به خدا پیوند مـیدهند.[۱۸] روحـانیان که زنـدگی مـعتقدان را
هـدایت مـیکنند، بهعنوان عضوی از این سلسله مراتب، همتایان زمینیِ این موجوداتاند. خانوادههای روحانی حقیقتاً ادعا میکنند که از «نسل» اعضای هفتا و دیگر چهرههای مقدساند. بنابراین، شخص غیرروحانی از طریق راهنمایی روحانیاش بـه خدا نزدیک میشود. این راهنمایان نمایندگان موجودات الاهیاند و نایبان خدا نیز محسوب میشوند. هر کدام از معتقدان ـ چه روحانی و چه غیرروحانی ـ را دو نفر از اعضای طبقه روحانی هدایت میکنند (یزیدی: شیخ و پیر؛ اهل حق: پیر و دلیل). هـر فـرد معتقدْ فرمانبردار کامل یکی از این دو نفر است[۱۹] و این دو نفر، مسئول سعادت روحانی معتقدان به حساب میآیند. منشأ این باور معمولاً در سنت صوفیانه جستوجو میشود، اما به تازگی نشان دادهاند که نهاد مشابه آن ــ در زبـان پهـلوی به نام «دستوری» (dastwarih) ــ دستکم تا قرن دهم در دین زردشتی وجود داشته است.[۲۰]
مراسم دینی و جشنهای یزیدیان و اهل حق
در هیچیک از جوامع اهل حق و یزیدی، غیرروحانیان آموزشهای رسـمی مـذهبی نمیبینند. پس یزیدیان و اهلحقهای غیرروحانی چندان دلمـشغول عـقاید نیستند؛ البته این مسئله آنان را از داشتن زندگی عمیقاً روحانی محروم نمیکند. به نظر میرسد که زندگی دینیِ بیشتر غیرروحانیان به اطاعت از رهبران روحانی، زیارت گاهبهگاه مـکانهای مـقدس، و توجه به آداب و سنتهای جـامعه خـلاصه میشود. نیایشهای دستهجمعی یزیدیان بیشتر به صورت شرکت در جشنهاست؛ در حالی که جوامع اهل حق بیشتر بهطور منظم برای آیین و مناسکی گردهم میآیند که دارای عناصر مشترک با یسنای زردشتی است.
جشنهای یزیدی به دو دسته مراسم «مـحلی» و «عـمومی» تقسیم میشوند. مراسم
عمومی شامل جشنهای «متحرک» و «غیرمتحرک» (ثابت) است. جشنهای متحرک (بدان معنا که در طول فصول «حرکت» میکنند)، بهوضوح، همتایان اسلامی دارند و از تقویم قمری پیروی میکنند. جشنهای ثابت مراسم فصلیای شـمرده مـیشوند که احتمالاً بـه سنتی در ایران باستان بازمیگردند. جشنهای محلی، خاص روستاهای مختلف هستند و به نام «قدیس حامی» محل برگزار میشوند؛ مـنظور از قدیس حامی، موجود الاهی یا مقدسی است که زیارتگاه روستا به او اختصاص دارد. اگـرچه مـراسمِ مـذهبی بخشی از این روند را تشکیل میدهد؛ اما مهمترین عناصرِ این جشنها محیط جشن و شادی، رقص و وعدههای غذای دستهجمعی هستند. جـشنهای « مـتحرک»، مشابههایی اسلامی دارند؛ مانند «لیلهالبراء» که در آن، خداوند وقایع سال بعد را معین میکند؛ و یا عید فـطر که در پایان رمـضان بـرگزار میشود؛ و یا «عید عرفات» در ماه ذیالحجه. روش یزیدیه در برگزاری این جشنها از جهات مختلفی با همتای اسلامیشان تفاوت دارد.
البته پژوهـش حاضر بیشتر به جشنهای ثابت میپردازد که شامل جشنهای بهاری، تابستانی، پاییزی و زمستانی اسـت. جشنهای بهاری و پاییزی ارتباط نـزدیکی بـا نوروز و مهرگان زردشتی دارند؛ در حالی که جشنهای تابستان و زمستان بعد از دورهای از روزهداری (عملی که مورد نکوهش دین زردشتی است) انجام میشود. اگرچه دین زردشتی بهطور سنتی دارای جشنهای تابستانی و زمستانی است (تیرگان و سده)؛ اما به نـظر میرسد که جشنهای فصلی (غیر از گاهنبارها)، قبل از ظهور دین زردشتی، در فرهنگ ایرانیان غربی وجود داشته، و جشنهای زردشتی و یزیدی تا حدودی از این آیین باستانی سرچشمه گرفتهاند.[۲۱] گاهنبارها، که ریشه کاملاً زردشتی دارند، موارد مشابهی در یزیدیه ندارند.
گفته میشود که تـفکر هـندوایرانی درباره پاییز بهعنوان فصل آغاز سال نو (Ibid: 33-34) و عقیده سال نو بهاری، تحت تأثیر بابلیان وارد سنت زردشتی شده است. اگر این نظر صحیح باشد، میتوان آن را دلیل خوبی برای این واقعیت دانست که یزیدیان سال
جدید را در بـهار جـشن میگیرند؛ اما «جشن جماعیه» پاییزی قطعاً اوج سال مذهبیشان و بسیار مهمتر از جشن سال جدید است. پیش از آغاز سال نو، یزیدیان آتش را روشن، خانه را با گل آراسته، و تخممرغهایی را برای بچهها رنگآمیزی میکنند. این جـشن جـنبه مهم دیگری نیز دارد، چراکه مراسم یادبود برای مردگان در این زمان برگزار میشود. این آیینها با روزهای فروردیگان ــ که دقیقاً قبل از نوروز میآیند ــ قابل مقایسهاند.
جشن جماعیه جشن هفتروزهای است که بـا قـربانی گـاوی سفید برای شیخ شمس (سـرور خـورشید) بـه اوج خود میرسد. عنوان «شیخ شمس» به رهبر نخستین این مذهب تعلّق داشت، اما این رهبر را اکنون عضوی از هفتا میدانند که با خورشید در ارتباط اسـت. جـشن مـیترا، همتای آشکار مهرگان زردشتی است که رابطه نزدیکی بـا خـورشید دارد؛ از ویژگیهای مهرگان «قربانی حیوان» است (Boyce, 1977 :84). مراسمهایی که آتش در آنها نقش دارد، در میان جشنها، از اهمیت فراوانی برخوردارند.[۲۲] وظیفه دینی هر یزیدی این اسـت کهـ در صـورت امکان، برای حضور در جشن، به لالش برود؛ عدهای معتقدند که هفتا در آنـجا حاضر میشوند تا درباره وقایع سال نو تصمیم بگیرند. این گردهمایی فرابشری به صورت گردهمایی رهبران زمینیِ دین منعکس مـیشود؛ در این گـردهمایی، مـبلغانی که تابستان را برای دیدن جوامع یزیدی در نواحی مختلف گذراندهاند، با آوردن هدایای معتقدانِ دینـدار، در مـحل جشن جمع میشوند.
جشن تابستان که «چله تابستان» نامیده میشود بعد از دوره چهلروزه برگزار میشود که در آن، بعضی از بـزرگان دین، روزه مـیگیرند. جـشن اصلی در لالش برگزار میشود که افراد تا پایان دوره روزهگیری، جشن میگیرند. ممکن است دوره روزهگیری مـشابهی نـیز در زمـستان داشته باشند. دوره روزهگیری یزیدیان جدید فقط سه روز طول میکشد که بعد از آن، به مناسبت تولد چهرهای مـقدس، جـشن مـیگیرند. امروزه، مراسمهای زمستانی دیگری وجود دارند که در یکی از آنها، شعلهای روشن میشود؛ و
این مراسم با جشن یادشـده مـرتبط است. تنها جشن مشترک بین یزیدیان و اهل حق، روزهای سهروزه در زمستان است که بـه دنـبال آن، جـشنی به مناسبت تولد رهبر قدیمی دین برگزار میشود.
پس، یزیدیه مجموعه مشخصی از جشنها را در تقویم خـود دارنـد که برای اهل حق ناشناختهاند یا، دستکم، اهل حق دیگر این جشنها را نمیشناسند. اما اهل حـق مـراسم قـربانی (جم) را برگزار میکنند، مراسمی که یزیدیان نیز آن را تاحدودی به یاد دارند؛ ولی برگزار نمیکنند.[۲۳] این مراسم اساساً، شامل قربانی یک حـیوان اسـت؛ بعد از این مراسم، مراسم خوردن گوشت و نان، و سپس نوشیدن آب برگزار میشود. مراسم مـزبور در مـکانی بـرگزار میشود که فقط برای همین هدف در نظر گرفته شده است، و کسانی که عضو فرقه نیستند به اینـ مـکان وارد نـمیشوند. در طول این وعده غذایی، مقررات سختگیرانهای اجرا میشود. این مراسم را شماری از شخصیتهای روحانی (اگـرچه لزومـاً تمام مراسم توسط یک نفر اداره میشود) و دستیارانشان برگزار میکنند. «روحانی اصلی» (سیّد) در ابتدا مقدار ناچیزی گوشت و نـان مـیخورد؛ سپس، بقیه گوشت و نان بین اعضای این مجمع تقسیم میشود. غیر از زمان خـواندن دعـاها و متون آیینی، در هنگام مراسم، سکوت مطلق حـکمفرماست. اعـضای این مـجمع در موقع مراسم باید بدون حرکت بنشینند و بـه دور کمـر خود کمربند یا شالی را ببندند که انتهای آن به شال یا کمربند فرد کناریشان گره بـخورد.[۲۴] اینـ مراسم را میتوان مشابه مراسم پیونـد زردشـتی دانست که در هـنگام مـراسم خـاکسپاری توسط نساسالارها برگزار میشود.[۲۵]
به نـظر مـیرسد که یسنای امروزی زردشتیان، با وجود پیچیدگیاش، از آیین باستانی هندوایرانی ریشه گـرفته بـاشد که در آن، گوشت حیوان قربانی و شیره گیاه هـوم را به خدایان تقدیم مـیکنند و سـپس، در ابتدا روحانیان و در نهایت افراد جـمع، آن را مـیخورند. در بخشی از این مراسم، به خواندن متون مقدس پرداخته میشود.
«آیین جمِ» اهل حق، هیچ نـمونه مـشابه اسلامی ندارد؛ بنابراین، احتمال دارد کـه این آیین ریشـه ایرانـی داشته باشد.
مـنشأ عـقاید و سؤالات
پیش از بحث درباره عـقاید و آمـوزههای یزیدیان و اهل حق، باید به بعضی از ویژگیهای خاص دین کُردی اشاره کرد. هرچند که هم یزیدیان و هم اهـل حـق معتقدند که دینشان همواره دارای نوشتههای مـقدس بـاستانی بوده؛ امـا غـیر از روایتـهای نوشتاری کماهمیت، هنوز هـیچ مدرکی مبنی بر وجود نوشته دیگری به دست نیامده است.[۲۶] طبق سنت، یادگیری خواندن و نـوشتن بـرای تمام یزیدیان ممنوع بوده است؛ همچنین، جـوامع اهـل حـق هـمواره بـه قدری فقیر بـودهاند که نـمیتوانستهاند دنبال چنین مسائلی باشند، مسائلی که ارتباطی عملی با نحوه زندگیشان نداشته است. از آنجا که روایتهای موجود، بـهوضوح، عـناصر بـسیار قدیمی را حفظ کردهاند، پس میتوان گفت که برای مـدتی طـولانی، سـنت قـابل اعـتماد و تـوانمندی درباره آموزههای شفاهی وجود داشته است. همچنانکه متون مقدس هر دو گروه (یزیدی: قِول (qewl)؛ اهل حق: کلام (Kalam)) به شکل وفادارانهای از معلم به شاگرد (در مواردی از پدر به پسر) انتقال یافته است، عـناصر دیگر سنت دینی نیز احتمالاً به همین شیوه آموزش داده میشدهاند.[۲۷] البته باید تأکید کرد که چنین آموزهها و سننی به حوزه «روحانیان» مربوط میشود و حق
انحصاری خانوادههای ویژه است؛ بهطوری که معتقدان غیرروحانی هـیچگاه بـه آنها دسترسی مستقیم ندارند.
هنوز اطلاعات چندانی درباره سنن شفاهی دینی به دست نیامده است؛ اما با اطمینان میتوان گفت به علت آنکه این سنن بیشتر به حفظ نکات اصـلی اسـطورهها و اصول و جنبههای عملی دین میپردازند، به ایجاد الاهیات جدید و آکادمیک کمک چندانی نمیکنند. به علاوه، با گذر زمان، سننی که در خانوادهها یا محافل مختلف روحانی، سـینه بـه سینه، انتقال یافتهاند دچار تـغییراتی شـدهاند. با وجود اینکه میان یزیدیان و اهل حق تفاوتهایی وجود دارد، اما این تفاوتها معمولاً در زندگی روزمره آنان نمود اندکی یافته است. مباحثات مختلف بین گروههای روحانی بـیشتر جـنبه ظاهری دارند؛ پس تـلاش چـندانی برای رفع این تفاوتها صورت نگرفته است.[۲۸] چنین نظامی اگرچه برای نیازهای جامعه کافی است؛ اما بدون شک، باعث ایجاد دیدگاههای مختلف میشود؛ دیدگاههایی که نمیتوانند «راستکیش»تر از یکدیگر باشند؛ چراکه راسـتکیشیِ تـعریفشدهای وجود ندارد.
بیشتر ادیان بزرگ جهان که برپایه مجموعه بلندی از نوشتههای عالمانه قرار دارند، در درک چگونگی و عملکرد عقاید، توافق کلّی دارند؛ مثلاً تمام ادیان امروزی جهان معتقدند که هر دین فقط میتواند یک عقیده راستکیشی درباره سرنوشت روح بـعد از مـرگ داشته بـاشد و این عقیده را بخش اصلی تعالیم دینی به حساب میآورند. یزیدیان عموماً معتقدند انسانی که زندگی پلیدی داشته باشد، پس از مرگ دچـار عواقب ناخوشایندی خواهد شد؛ اما به نظر میرسد که بسیاری از آنـان اعـتقاد بـه تناسخ را با اعتقاد به جهنم و بهشت ترکیب کردهاند. شاید بتوان، از دیدگاه تاریخی، این عقیده را بدینگونه توضیح داد که اعتقاد بـه تـناسخ از سنن قدیمی بومی نشئت میگیرد؛ در حالی که مفاهیم «بهشت» و «جهنم» احتمالاً پس از ظهور زردشـت، عـقاید کردهـا را متأثر ساخته و بعدها با ظهور تعالیم مسیحیت و اسلام مورد تأیید قرار گرفتهاند. با این توضیح، مـخاطرهآمیز خواهد بود اگر یک یا چند عقیده خاص را بیانگر یزیدیه امروزی، و یا موارد مشابه آن، بدانیم.
بنابراین، هـرچند عقاید خاص و مشخصی بـیانگر فـِرَق اهل حق و یزیدی نیستند، اما میتوان بعضی از اعتقادات را ویژگیهای این فرقهها به حساب آورد. باور به بازگشت، که به نوعی در عقیده تناسخ مطرح است، در برداشت آنان از تاریخ نیز یافت میشود؛ به ویژه اهل حق کـه تاریخ را پدیدهای ادواری میدانند که در هر دوره، هفتا به شکل انسان ظاهر میشوند. متون یزیدی فقط علاقهای سطحی به ادوار قبلی نشان میدهند؛ اما در مواردی به آنها اشاره میکنند. بعضی از اعتقادات یزیدیه را میتوان بر اساس این فرضیه تـوجیه کرد: یزیدیه، هـمانند اهل حق، زمانی دیدگاهی کاملاً ادواری نسبت به تاریخ داشتهاند. هر دو گروه بر این عقیدهاند که جهان در آینده دور به پایان خواهد رسید و داوری نهایی وجود خواهد داشت؛ اما این عقاید ظاهراً جایگاه چندانی در پیکره اصلی تعالیم آنـان نـدارد؛ مثلاً در حالی که اسطوره آفرینش منسجم و مدون است، اما روایات درباره پایان جهان مبهم و متناقض به نظر میرسند. این مسئله بیان میکند که دیدگاههای یادشده تحت تأثیر عوامل بیرونی از جمله عقاید زردشتی و اسلامی بـودهاند و بـالطبع چندان استوار نیستند.[۲۹]
بدون شک، اعتقاد به تناسخ نمیتواند از اسلام یا دین زردشتی الهام گرفته شده باشد. مفهوم فرایند ادواری تاریخ را میتوان با سه دوره هزار ساله پیوند داد که بر طبق منابع مـتأخر زردشـتی، در طـول دوره کنونی جهان («دوره آمیزش»)، یکی پس از دیگری خـواهند آمـد. البـته ممکن است هر دو روایت الهامگرفته از اعتقاداتی باشند که در هنگام ظهور زردشت، عمیقاً در ذهن ایرانیان غربی جای گرفته بودند. اعتقاد به تناسخ و دیدگاه ادواری نـسبت بـه تـاریخ در سنت هند باستان نیز وجود داشته است؛[۳۰] و از آنـجا که تـصور نسبت به پایان جهان نقش مهمی در این سنت ندارد، پس شباهتهای زیادی را با فرقههای کُردی دارد. البته چنین مدارکی بسیار کماهمیت هستند؛ اما میتوانند حـاکی از آن بـاشند کهـ این ایدهها تاحدودی ریشه در دین هندوایرانی دارند. شایان ذکر اسـت فرقههای کردی، چندان تحت تأثیر مفاهیمی با ریشه زردشتی قرار نگرفتهاند؛ نه
تضاد بنیادین بین خوب و بد را میتوان در آنـها پیدا کرد و نـه مـفهوم داوری روان پس از مرگ.
گاهنبارهای زردشتی مشابه روشنی در میان بسیاری از جشنهای آیینی یزیدی ندارند و مـراسم نـمایش مرده ناشناخته است؛ البته بیشتر اعضای هفتای اهل حق دارای ویژگیهایی هستند که در اصل، بیش از امشاسپندان زردشتی، بـه خـدایان ایرانـی تعلّق دارند. اگرچه احتمال دارد نیاکان اهل حق و یزیدیان زمانی تحت تأثیر دین زردشتی قـرار گـرفته و بـعضی از ایشان خود را زردشتی دانسته باشند؛ اما ریشه اعتقادات آنان ممکن است حتی به دورهـای قـبلتر در تـاریخ دین ایرانی بازگردد.
از آنجا که اطلاعات مشخصی درباره دین هندوایرانی وجود ندارد و فرقههایی که در اینجا ذکر شدهاند عـناصری را از مـجموعه نظامهای دینی مختلف جذب کردهاند، میتوان گفت: اطلاعاتی که این فرقهها در اختیار ما میگذارند فـقط بـه مـیزان اندکی میتوانند در مطالعه دین زردشتی راهگشا باشند. از سوی دیگر، نباید فراموش کرد که برداشت کنونی ما عـمدتاً بـر اساس نتیجهگیریهای محققان امروزی غرب است که بیشتر بر مطالعه روایتهای نوشتهشده روحانیان تـمرکز داشـتهاند.[۳۱] این روایات، بـه ترتیب، عبارتاند از: اوستا که احتمالاً بسیاری از معتقدان از عصر هخامنشیان به بعد (قرن ۴ تا ۶قم) زبان آن را بـه طـور کامل درک نمیکنند و همچنین کتابهای پهلوی، یعنی کتابهایی که در قرون نهم و دهم میلادی بـه شـکل نـهایی خویش درآمدند و بیانگر دغدغههای روحانیان آگاه هستند. از اینرو، متون حاضر اکثر معتقدان را فقط میتوانند بـهطور غـیرمستقیم تـحت تأثیر قرار دهند و ما درباره اینکه محتوای آنها تا چه اندازه بـیانگر اعـتقادات، نظریات و دیدگاههای این گروه است فقط میتوانیم حدس بزنیم. پس، اگرچه بیشتر دیدگاههای ایرانشناسان غربی درباره بـعضی از جـوانب دین زردشتی درست است، اما نمیتوان این امر را مسلم دانست که آنان واقعیتهای این دین را بهطور کـامل مـنعکس میکنند.
دین زردشتی تا عصر ساسانیان بـه طـور سـینه به سینه انتقال مییافت. از اینرو، به نـظر مـیرسد این احتمال درست نباشد که دین زردشتیِ نخستین بسیار شبیه به ادیانی چون اسلام و مسیحیت بـوده اسـت؛ چراکه این ادیان تقریباً از ابتدا مبتنی بـر سـنت نوشتاری آگـاهانهای شـکل گـرفتهاند. در حقیقت، زردشتیان نخستین همانند غیر روحـانیان یزیدی و اهـل حق امروزی وابسته به راهنماییهای شخصی روحانیانشان و روایات محلی بودهاند. همانگونه که پیشتر ذکر شـد، مـتأسفانه هنوز دانش ما درباره نحوه عـملکرد ادیانی که شفاهاً انتقال یافـتهاند کافـی نیست. از اینرو، خوشبختانه میتوان گـفت کـه هنوز دو فرقه مستقل سنتی وجود دارند که نه تنها عمدتاً شفاهیاند، بلکه نـشاندهنده آن هـستند که حداقل تاحدودی از همان ریشههای هـندوایرانی که زردشـتیان را بـه وجود آورده است نـشئت گـرفتهاند که این مسئله میتواند درباره واقـعیتهای نـخستین این دین بسیار مفید باشد.
کتابنامه
Boyce, M. and F. Grenet (1991), A History of Zoroastrianism, Vol. III, Leiden.
___________ (۱۹۷۷), A persian Stronghold of Zoroastrianism, Oxford.
Elahi, B. (1987), A Path of Perfection: The Spiritnal Teachings of Master Nur Ali, London.
Guest, J. S. (1993), Survival among the Kurds: a Histooy of the Yezidis, London and New York.
Hamzh’ee, M. R. (1990), The Yaresan: a Sociological Historical and Religio-historical Study of Kurdish Community, Berlin.
Ivanow, W. (1953), The truth–worshippers of kurdistan: Ahl-i-Hagg Texts, Leiden.
Jelil, O. and J. Jelil (1978), Kurdskij folklor, II, Moscow.
Kerenbroek, P. G. (1985), Sraosha in the Zoroastrian tradition.
___________ (۱۹۹۴), "on the Concept of Spiritual authority in Zoroastrianism" Jerusalem studies in Arabic and Islam, 17.
Kotwal, F. M. and J.W Boyd (1991), A persian offering: The Yasna: Zoroastrian High Litugy, Paris.
Kreyenbroek, P. G. (1992), &;quot;Mithra and Ahreman, Binyamin and Malak Tawus: Traces of an Ancient Myth in the Cosmogonies of Two Modern Sects" in: P. H.Gignouxed, Recurrent patterns in Iranian Religions: from Mazdaism to Sufism, Paris.
___________ and F. C. Allison (1996), &;quot;among the Ahl-e Haqq" in kurdish culture and Identity, London.
___________ (۱۹۹۴a), "Mithra and Ahreman in Iranian Cosmogonies", in: J. R. Hinnells (ed.), Studies in Mithraism, Rome.
___________ (۱۹۹۴b), "on spent a Mainyu’s Role in the Zotoastrian Cosmogony", in: C.Altman Bromberg (ed.), Iranian studies in Honour of A. D. H. Bivar, Bloom field Hills.
___________ (۱۹۹۴c), Yezidism, its Background, observances and Textual Tradition, Lewiston, N.Y.
Mir-Hosseini, Z. (1994), "Inner Truth and outer History: the two words of the Ahl-i Haqq of kurdistan", International Journal of Middle Eastern studies, 16.
___________ (۱۹۹۵), ”faith, Ritual and culture among the Ahl-e Haqq" in: P.G. kreyen broek and F.C. Allison, kurdish culture and Identity, London.
Sileman, kh. and kh. Jindi (1979), Ezdiyati: Liber Rosnaya Hindek Teksted Ainiye Ezdiyan (Yezidism: in the light of some Religious Texts of the Yezidis), Baghdad.
* مشخصات کتابشناختی این اثر چنین است:
Philip G. Kreyenbroek (2002), "Modern Sects with Ancient Roots: The Yezidis and Ahl-e Haqq of Kurdistan" In A Zoroastrian Tapestry, India: Mapin Publishing.
** پژوهشگر مرکز مطالعات و تـحقیقات ادیان و مـذاهب وابسته به دانشگاه ادیان و مذاهب.
[۱]. غیر از گـروههای دینـیای که در این مـقاله مـورد بـحث قرار میگیرند، بعضی از تـاجیکها و دیگر افراد کشورهای آسیای مرکزی و کردهای مسلمان «جریان اصلی» نیز چنین ادعایی دارند. [۲]. یارسان (Yarsan) نـام دیگـر اهل حق است که تقریباً بـه مـعنی «مـحفل دوسـتان» اسـت (درباره این گروه، ر.ک: Ivanow, 1953; Mir-Hosseini, ۱۹۹۶). [۳]. بـرای آگـاهی بیشتر از این مذهب، (ر.ک: Kreyenbroek, 1994c)؛ برای تاریخ این جامعه، (ر.ک: Guest, 1993)؛ برای جزئیات بیشتر درباره جوانب مذهب یزیدی که در اینجا بحث شد، (ر.ک: krenbroek, 1994c). [۴]. در قرن سـیزدهم مـیلادی، تـعداد قابل توجهی از «پیروان مجوسان» در آن منطقه زندگی مـیکردند؛ یعـنی زمـانی کهـ این دین بـرای مـدتی طولانی در حاشیه قرار گرفته بود (ر.ک: kereynbrock, 1994c: 28). [۵]. در دین زردشتی متأخر، که اهورهمزدا و سپنتهمینو به منزله یک موجود تلقّی میشوند، اهورهمزدا را به عنوان یکی از هفت امشاسپند در نظر میگرفتند. در اصل، این سپنتهمینو بود که عضو یک گـروه هفتنفره بود و گفته میشود که اینها زیردست اهورهمزدا بودند (ر.ک: Kreyenbroke, 1994b: 97-104). [۶]. برای اشاره به تعالیم اهل حق در اینباره، (ر.ک: Kreyenbroek, 1992: 57-79)؛ برای تعالیم یزیدی، (ر.ک: Kreyenbroek, ۱۹۹۴c). [۷]. برای یزیدیه (ر.ک: kreyenbroek, 1994a: ۱۴۶-۸) در منابع انتشاریافته، از احترام اهل حق به آتش چندان سخن نرفته است. نـویسنده از هـژیر تیموریان در لندن به دلیل یادآوری این مسئله به وی سپاسگزار است. [۸]. در عمل، اکنون، بیشتر اعضای سنّتیتر خانوادههای روحانی به این مراسم توجه دارند. [۹]. این رسم، که به سرعت در حال کمرنگشدن است، میتواند دارای سرچشمههای صوفیانه و همچنین ایرانـ بـاستانی باشد. [۱۰]. مقایسه شود با مقبره شاهان باستانی ایران که در آنجا سعی شده است که جسد، خاک را آلوده نکند؛ درباره این رسم و رسم اصلی دفن مردگان (پیشـ از زردشـت) ایرانیان غربی، (ر.ک: M. Boyce, A History of Zoroastrianism, vol.II, leiden ۱۹۸۲, pp. ۵۴-۵۶). [۱۱]. اهل حق شـیعه هـستند؛ اما یزیدیان در اصل طرفداران خلیفه اموی یزید بن معاویه بودند. شیعیان یزید را عامل قتل امام حسین(ع) میدانند و او را دشمن خود میشمارند. [۱۲]. Kh. Sileman and kh. Jindi, Ezdiyati: Liber Rosnaya Hindek Teksted Ainiye Ezdiyan (Yezidism: in the light of some Religious Texts of the Yezidis), Baghdad, 1979. [۱۳]. چون مقاله حاضر بیشتر به دین باستانی ایران مـیپردازد، در اینـجا، از شکل ایرانی کلمه «مـیترا» اسـتفاده شده است. گفتنی است که شکل هندی این کلمه، «میتره» است. [۱۴]. نخستین اشاره بهتاریخ میتراییسم رومی بهقرن نخست میلادی بازمیگردد (ر.ک: Boyce and Grenet, 1991: 468 ff). [۱۵]. مخصوصاً این حقایق که تأثیرات اساسی روحانی گاو قربانی در ودا به پیروزی ایندره بر مـار یا اژدهـا نسبت داده میشود اسطورهای است که در عصر قهرمانانه مهاجرت هندوایرانیان بیشتر مورد توجه قرار گرفته است. [۱۶]. موضوع آفرینش از یک غار هنوز در روایات اهل حق وجود دارد؛ آنجا که گفته میشود هفتا از یک غار ظاهر میشوند. برای یزیدیان، یک غـار واقـعی در عبادتگاه لالش وجـود دارد که احتمالاً مقدسترین مکان در زمین شمرده میشود و در آن، آب از صخره جاری و آتش دائماً روشن است. [۱۷]. در سرودهای یزیدی، که تا به حال بـه دست آمدهاند، هیچ اشاره صریحی به قربانی گاو نمیشود؛ البته قـربانی یک گـاو سـفید برای «سرور خورشید» نقطه اوج جشن پاییزی یزیدی است (که در مقابل مهرگان زردشتی قرار دارد که در گذشته با قربانی همراه بود). در همان هـنگام، کـه طبق اعتقاد یزیدیان، در این زمان، خدایان هفتگانه جمع میشوند تا چرخه سالانه جدید را آغـاز کنـند و دربـاره وقایع سال جدید تصمیم بگیرند. پس میتوان گفت که از این نظر، اسطوره اصلی یزیدی با نمونه مشابهش در اهـل حق تفاوتی ندارد. [۱۸]. عقیده مشابهی را الگوی دستوری زردشتیان منعکس کردهاند (ر.ک: Kerenbroek, 1985: ۱۵۱). [۱۹]. آیین تشرف اهل حـق در واقع همان «سپردن سـر بـه پیر» است. این مراسم حاکی از اطاعت کامل مرید از راهنمایی روحانیاش است. [۲۰]. ر.ک: Krenbroek, 1994b: 1-15؛ هم دین زردشتی و هم روایات صوفیانه فقط از یک رهبر و راهنما نام میبرند. رابطه پیچیده بین یک «پیرو» و دو معلم روحانی فقط در میان سه فرقه خاورمیانه یافت میشود؛ یعـنی اهل حق، یزیدی و علویه که همه دارای عناصر ایرانیاند. [۲۱]. درباره جشنهای بهاری و پاییزی، ر.ک: Boyce and Grenet, 1991: 2/33-34؛ درباره منشأ ایرانی غربی تیرگان، ر.ک: p. 35؛ درباره ریشه پیش از زردشتی سده، ر.ک: p. 24. [۲۲]. در سرتاسر دره، در شب، شعلههای کوچک بسیاری روشن میشوند؛ مشعلی که هفت فتیله دارد و نماد هـفتا بـه شمار میرود در شب، هنگام خواندن سرودهای مذهبی، فراهم میشود و مراسم اطاعت از آتش بخشی از جشنهای کوچکتر است. [۲۳]. در طول دیدار نویسنده از جامعه یزیدی شمال عراق، چند نفر از ساکنان اظهار داشتند که یزیدیه زمانی چنین مراسمی را بـرگزار مـیکرد. شخص دیگری اضافه کرد که چنین مراسمی در اواسط قرن نوزدهم خاتمه یافت. از آنجا که این سخنان در هنگام بحث درباره مراسم اهل حق مطرح شدند، و همچنین با توجه به اینکه نمیتوان گفت که چـگونه مـیتوان از مراسمی صحبت کرد که بیش از صد سال برگزار نشده است، این موضوع جای شک و تردید دارد. [۲۴]. Hanzh’ee, ۱۹۹۰: ۱۵۹؛ اما زیبا میرحسینی به من گفت که این مراسم دیگر بهطور گسترده برگزار نمیشود (ارتباط شفاهی، دسامبر ۱۹۹۴). [۲۵]. در اینباره (ر.ک: Boyce, 1977: 149)؛ دربـاره نـقش ژسـتها «ارتباط دهنده» و اعمال و مراسم یسـنای زردشـتی، عـموماً، (ر.ک: Kotwal and Boyd, 1991: 19-20). [۲۶]. درباره «کتابهای مقدس یزیدیان»، یعنی دو متنی که بهراستی سنّت باستانی را منعکس میکنند، اما برخلاف آنچه ادعا شده نسخههایی قدیمی از روایات باستانی نیستند، (ر.ک: kreyenbroek, 1994c: 10-16). [۲۷]. سـنن یزیدی بـه دلیل آثـار فزاینده مدرنیته، مهاجرت، و تعقیب در معرض خطر جدی قـرار دارنـد؛ در حالی که تعالیم اهل حق بهطور چشمگیری توسط رهبران دینی گسترش مییابند، هرچند که عقاید و آموزههای جدید آنها با نیاکان کمـ و بـیش بـیسواد و مشتاقشان آن قدر متفاوت است که احتمالاً خود تعالیم به صورت یکدسـت باقی نماندهاند. برای تفاسیر امروزی اهل حق، (ر.ک: Elahi, 1987). [۲۸]. هنگامی که تعالیم در سطح وسیعی بر جامعهای تأثیر میگذارند، اقداماتی صورت مـیگیرد؛ امـا در آن زمـان نیز این مسائل بهندرت به وسیله مباحثات الاهیاتی حل میشوند. [۲۹]. البته بـعضی از مـتفکران و مبلغان خاص بر این اعتقادات تأکید کردهاند. ر.ک: Hamzeh΄ee, 1990: 234-235. [۳۰]. این حقیقت که آنان بهطور قطع نمیتوانستهاند مفهوم تناسخ را از متون هـندی قـدیمی گـرفته باشند به این معنا نیست که چنین عقایدی برای هندواروپاییان ناشناخته بوده اسـت. [۳۱]. البـته اسـتثناهایی وجود دارد، بهخصوص کتابهای مری بویس که مطالعات و بررسیهای تاریخیاش ناشی از دانش عمیق و توجه جـدی بـه سـنتهای زنده جوامع زردشتی هندوایرانی است.