کتاب شناسی: معرفی ابکار الافکار آمدی دائره المعارف بزرگ کلامی
اگـر در اسلامیبودن پارهای از دانشها که در تداول عام با این وصف شناخته میشوند، چند و چـون روا بـاشد، در اسـلامیبودن دانش کلام(۱) سخنی نیست؛ دانشی که در فجر اسلام بر بستری از پرسشها، جریانها و چالشهای عقیدتیِ درونـی و بیرونی رویید و به پشتوانه عقل و نقل به سرعت شکوفا شد و بارور گردید. ایـن دانش سترگ اسلامی بـه یـمن جدّ و جهد اندیشمندان بزرگ مسلمان عهدهدار تقریر و تبیین باورهای اسلامی و پاسداری عالمانه از این باورها گردید و عرصهای شد برای گفتوگو و تعاطی افکار میان گرایشهای درونیِ جهان اسلام از یکسو، و جهان اسلام و ادیان و مـذاهب بیرون از آن از سوی دیگر. بگذریم از تعصبها، نزاعها و دورانهای محنتی که غالبا رهاورد ورود سیاست و سیاستبازان در این عرصه علمی ـ دینی است؛ عرصهای که لازمه آن رواداری و تحقیق علمی است، نه تعصب، تکفیر و جنگ و جدال. به هـر حـال، اندیشمندان مسلمان همچون قلههای رفیع دانش و فرهیختگی، با مسلکهای مختلفِ اعتزالی، اشعری، امامی، اسماعیلی، زیدی، ماتریدی و کرّامی و… این دانش ناب اسلامی را گسترش و ترقی بسیار بخشیدند. حسن بصری، واصل بن عـطاء، ابـوالهذیل، نظّام، هشام بن حکم، ابوالحسن اشعری، ماتریدی، سیّدمرتضی، شیخ مفید، شیخ طوسی، فخر رازی، خواجه نصیر، علامه حلّی، قاضی عبدالجبار، ابوحیان توحیدی،
______________________________
۱ . دانش کلام که به تبیین و دفاع از اعتقادات مـیپردازد اسـاس سایر دانشهای دینی است. ر.ک: خواجه نصیر طوسی، نقد المحصّل، ص۱٫
حمیدالدین کرمانی، ابوحاتم رازی، ابنمیثم بحرانی، فاضل مقداد، ایجی، جرجانی، تفتازانی و… تنها بخشی از فهرست بلند و افتخارآمیز اربابان اندیشه و ابتکار در حوزه کـلام اسـلامی اسـت. ابوالحسن علی بن ابیعلی بـن مـحمد بـن سالم، معروف به سیفالدین آمِدی (۵۵۱ـ۶۳۱ق) متکلم بزرگ دیگری است که باید نامش را بر صدر فهرست مزبور افزود. آمدی اندیشمندی فرهیخته و هـوشمند بـود کـه نه تنها در کلام بلکه در فقه، اصول، فلسفه، مـنطق، خـلاف و جدل صاحب رأی و آثار ارجمند است. وی در شهر آمِد، واقع در منطقه دیار بکر دیده به جهان گشود که زادگاه بـزرگان دیـگری پیـش و پس از اوست. او در زمان صلاحالدین ایوبی و جانشینانش میزیست و بیش از ۶۰ سال به تـدریس، تحقیق و تألیف پرداخت. حوزههای تخصصی آمدی شامل کلام، فقه، اصول، فلسفه، منطق، جدل و خلاف است و با دانشهای دیـگری چـون صـرف، نحو، بلاغت، ادب، قرائات، حدیث، تفسیر و طبّ آشنا بود. آمِدی دانشمندی بـا نـشاط علمی بسیار بود که در مراکز علمیِ روزگار خود مثل بغداد، مصر و شام حضور یافت و به تـربیت شـاگردان و گـفتوگو با صاحبان رأی و نظر پرداخت. در شام با شیخ اشراق، سهروردی، ملاقات و گفتوگو کـرد، هـرچند بـا آراء او سازگاری نشان نداد. البته، این امری طبیعی بود، چون آن یکی فیلسوف و این دیگری، مـتکلّمی اشـعریمذهب بـود. وی در دانش جدل و خلاف استادی سرآمد بود(۱) و همواره در مجالس علمی حاضر شده، مناظره مـیکرد. آمـدی هر چند به جدّ به فلسفه و منطق پرداخت و تألیفهای متعددی در این عرصه پدیـد آورد، امـّا گـرایش کلامی با صبغه اشعری بر او چیره گشت و به همین سبب در برابر فلسفه ایستاد و پارهـای از قـواعد مهم فلسفی را ردّ کرد.(۲) بیتردید او در سلسله متکلمان اشعری به جهت دیدگاهها، رویکردها، تألیفها و تـأثیرش بـر حـلقههای بعدی بسیار مهم و از بزرگان این مشرب کلامی است. مؤالف و مخالف مقام علمی او را ستوده است. بـرای نـمونه کافی است به تحسین و تکریمی که ابنتیمیه از ناقدان سرسخت سلفیمسلک او توجه کـنیم: «در دانـشهای کـلامی و فلسفی در دوران خود سرآمد همگان بود و به لحاظ اسلام نیکوترین و از جهت اعتقادی بارزترین بود».(۳)
دانش کـلام، یـکی از اصـلیترین عرصههای کوشش علمیِ آمدی است که وی با
______________________________
۱ . عبدالرحمن بدوی، الحیاه العقلیه، ص۱۸۶، بـه نـقل از مقدمه ابکار الافکار، ص۳۰٫
۲ . ابراهیمی دینانی، ماجرای فکر فلسفی در جهان اسلام، ص۲۲۲ـ۲۳۱٫
۳ . نقض المنطق، ص۱۵۶، تصحیح، محمد حامد الفـقی، المـکتبه العلمیه، بیروت، برای دیدگاه کسان دیگر ر.ک: حسن محمود عبداللطیف، مقدمه بر غـایه المـرام فی علم الکلام، ص۱۱ـ۱۲.
پدیدآوردن پنج اثر در ایـن زمـینه، مـیراثی مانا و پربها باقی گذارد:
۱٫ خلاصه الابریز تـذکره المـلک العزیز؛
۲٫ غایه المرام فی علم الکلام؛
۳٫ اَبکار الافکار؛
۴٫ منائح القرائح؛
۵٫ المآخذ علی المـطالب العـالیه.
از این آثار پنجگانه اثر سـوم و بـه ویژه چـهارم خـلاصه اثـر سومند و اثر سوم، ابکار الافکار، اثـر اصـلیِ آمدی در کلام است. این اثر پرآوازه، که گویا در اصل در چهار مجلّد تـنظیم شـده و اخیرا توسط احمد محمد المهدی تـحقیق، تصحیح شده و در پنج جـلد بـه همّت مؤسسه دارالکتب والوثائق القـومیّه در قـاهره به طبع رسیده است. ابکار الافکار در واقع، دائرهالمعارف کلامیِ ارجمندی است که بـا قـلمی شیوا، رسا و به دور از اغلاق در بـیان مـطالب و نـقل و نقد اقوال و نـظم فـصول و ابواب به شکلی روشـمند نـگارش یافته است. به همین سبب، این اثر مهمترین اثر کلامیِ آمدی و بلکه از مهمترین آثـار کـلامیِ اشعریان و حتی جهان اسلام به شـمار مـیآید. کسانی کـه بـا عـلم کلام و آثار کلامی آشـنایند، به خوبی میدانند که کتاب المواقف فی علم الکلام تألیف قاضی عضدالدین ایجی (م۷۵۶) اثری بـلندآوازه و پر مـراجعه در گرایش اشعری است. میرشریف جرجانی (م۸۱۲) شـرحی بـر مـواقف(۱) نـگاشت کـه به همان انـدازه مـهم و نامبردار است. سعدالدین تفتازانی (۷۱۲ـ۷۹۳) دیگر متکلم ممتاز اهلسنّت و معاصر میرشریف به سبک و سیاق اثر یادشده کـتابی بـه نـام المقاصد فی علم الکلام(۲) تألیف کرد کـه بـه جـهت صـعوبت، خـود بـه شرح آن اقدام کرد. این اصل و شرح آن که در سبک و سیاق همانند اصل و شرح پیش گفتهاند، دارای اهمیت و اعتباری مشابه آن دو نیز هستند. نکته اصلیای که باید بر این تـوضیح افزود آن است که کتاب مواقف به جدّ متأثر از کتاب گرانسنگ ابکار الافکار است. شاهد امر این سخن میرشریف است که کتاب مواقف در واقع عصاره ابکار الافکار است.(۳) این مطلب افـزون بـر حکایت از اهمیت کتاب ابکار الافکار، تأثیر آن را بر آثار پس از خود در کلام اشعری به خوبی نمایان میسازد. به ویژه آنکه اگر بدانیم که کتاب مواقف از زمان تألیف در قرن
______________________________
۱ . این اثر بـا تـصحیح محمد بدرالدین النعسانی و با حواشی سیالکوتی و چلپی، در چهار مجلد انتشار یافته است.
۲ . این اثر با تحقیق و تعلیقات عبدالرحمن عمیره در چهار مجلّد به چـاپ رسـیده است.
۳ . ص۴٫
هشتم تا روزگار کـنونی کـتاب درسیِ مدارس اهل سنت و نیز دانشگاه الازهر بوده و است.(۱) نتیجه اینکه کتاب ابکار الافکار به یک اثر پایه و بنیادین برای دوره پس از خود بدل گشت کـه بـه دوره کلام متأخران شناخته مـیشود.(۲)
شـیوه تحقیق آرا و تقریر مطالب و اخذ موضع آمدی در ابکار الافکار نیز، جالب و خاص اوست. گذشت که وی در خلاف و جدل،(۳) منطق و فلسفه دارای تخصص و آثار عدیده است(۴) که حاکی از گرایش عقلی و روح نقدیِ او است. نیز، گـفته آمـد که وی به بررسی پارهای از قواعد مهم فلسفی همت گماشت و با وجود این به جدل و نیز منطق اهتمام ویژه ورزید. این امر یادآور سلف بزرگ او امام محمد غزالی (م۵۰۴) است که بـه رغـم نقد تـند و حتی دشمنی با فلسفه و فیلسوفان توجه فوقالعادهای به منطق معطوف ساخت که آن هم دانشی برآمده از یونان و ابـزار کار فیلسوفان بود. امّا ماجرا به همین جا ختم نمیشود. آمـدی در مـخالفت تـند با جریان باطنیّه از یکسو و بهخاطر تمایل به تصوف از سوی دیگر نیز یادآور غزالی است. این امر از یـکسو تـأثیرپذیری وی را از غزالی و تمسک او را به جدل و منطق برای هماوردی با فلسفه و کلامِ عقلانیِ معتزله نـشان مـیدهد. از دیـگر سو، رویکرد عقلی ـ نقلیِ او را به مباحث کلامی مینُمایاند. گفتهاند که وی بیش از اسلاف اشعریمشرب خود جـانب عقل را پاس میدارد و این رویآورد در کتاب غایه المرام وی بارزتر است.(۵) در ابکار الافکار نیز اولاً: تـوجه مدامی به آرای معتزلیان دارد، ثـانیا: در بـسیاری از مباحث جانب معتزلیان را گرفته، دیدگاه اصحاب اشعری خود را وامینهد. ثالثا: مواجهه وی با معتزلیان همانند صوفیان روادارانه است؛ حالآنکه با باطنیّه وحشویه برخوردی خصومتآمیز دارد. حتی تعابیر احترامآمیزی همچون ژرفاندیشان و فضلا را نیز از آنـان دریغ نمیکند. اهمیت این مطلب هنگامی بارز میشود که حملههای تند فخر رازی و امثال او را علیه معتزله به یاد آوریم.
با این همه، به نظر میرسد توجه به عقل و استدلال عقلانی از سوی آمـدی و بـسیاری از متکلّمان جهان اسلام، و بلکه فیلسوفان به طرز کمرنگتری، کاملاً مشروط است؛
______________________________
۱ . مقدمه ابکار الافکار، ج۱، ص۴۳٫
۲ . همان.
۳ . برخی معتقدند وی سرآمدِ همه عالمان مسلمان در این دانش است. عبدالرحمن بدوی، الحیاه العقلیه، ص۱۸۶٫
۴ . پانزده اثـر از آثـار بیست و پنجگانه او در جدل، خلاف و فلسفه و منطق تألیف شده است. برای تفصیل بیشتر ر.ک: حسن الشافعی، الآمدی و آراؤه الکلامیه، ص۷۱ـ۱۰۲٫
۵ . ر.ک: الآمدی و آراؤه الکلامیه، ص۱۰۹ـ۱۷۰.
یعنی به عقل اعتنا میشود، مادامی که با دادههای نقل سـازگار آیـد. این بدان معناست، که عقل به کناری نهاده میشود؛ اگر با نقل سر ناسازگاری نهد. و در بُن این مطلب نگاه ابزاری به عقل نهفته است. چنین رویکردی در مکتب اشعری بـسیار بـارزتر از مـعتزله و حتی شیعه است. گویا، فـلسفه وجـودیِ مـکتب اشعری نیز همین مسئله است. یکی از جلوههای مهم این رویکرد انکار حسن و قبح عقلی از سوی اشاعره است.(۱) البتّه در مکتب اعتزال و مـکاتبِ نـسبتا هـمسو و نیز در فلسفه، اگرچه به عقل، نگاهی اصیل وجـود داشـته و دارد، امّا، عقیده بنیادی آن است که عقل و نقل در اساس، سازگارند و نمیشود که سازگار نباشند؛ چرا که هر دو از یک مبدأ آمـدهاند. بـنابراین جـدّ و جهد بسیاری مبذول شد تا منظومهای منسجم پدید آورده شود کـه سازگاری عقل و نقل در آن در کاملترین وجه متجلّی گردد. شاید یک نمونه اصلی این کوشش عظیم حکمت متعالیه ملاصدرا بـاشد کـه، ادّعـا میشود که در آن، آشتی عقل و نقل و قلب یک جا نُمایانده شـده اسـت.
با وصف این، تفاوت بسیاری است میان اشاعره و سلفیان ظاهرگرا که با عقلگرایی به تندی مـخالفت مـیکنند. از هـمینجاست که ابنتیمیه نه تنها فلسفه، بلکه حتی منطق را نیز بهشدّت نقد و انـکار مـیکند.(۲) ویـ به همین مناسبت آمدی را نیز مورد انتقادهای شدید قرار میدهد. بههرحال تردیدی وجودندارد کـه آمـدی رویـکرد عقلیِ بارزتری نسبت به اسلاف اشعری خود در پیش گرفت و از این جهت بر اخلاف خـود تـأثیر شایانی بر جای نهاد.
آمِدی در ابکار الافکار میکوشد تا دیدگاههای نحلههای کلامیِ مـختلف اسـلامی و گـاهی آرای ادیان آسمانی دیگر را نقل کند که از آنها با عبارت مِلّیّون یاد میکند. در جایی کـه اجـماع میان همه ملل و نحل را گزارش میکند. تعبیر قد اجمع العقلاء را به کار مـیگیرد. گـاهی بـرای نشاندادن رأی فرق اسلامی در برابر ملل غیراسلامی میگوید رأی اسلامیان چنین است. در برخی موضوعات نام اشخاص را مـیبرد؛ مـثلاً، جبّایی، نظّام، هشام بن حکم، اشعری، باقلانی، جوینی و… ؛ گاهی به جای اشـخاص نـام یـک فرقه را میبرد، برای نمونه، خوارج، امامیّه، معتزله، اشاعره، حشویّه، کرامیّه، واقفیه و… ؛ گاهی دیدگاه فلاسفه را بـا تـعبیر مـثلاً ذَهَبتِ الفلاسفه نقل میکند. تقریبا در اکثر قریب به اتفاق موارد، دیدگاه مـعتزله یـک سوی
______________________________
۱ . ر.ک: ابکار الافکار، ج۲، ص۱۱۷ـ۱۲۴٫ در این جا دیدگاههای فرقههای مختلف مثل اشاعره، معتزله و خود آمدی بیان شده اسـت.
۲ . ر.ک: نـقض المنطق.
مهم بحث است. گاهی تمامی متکلّمان در برابر فلاسفه قرار داده میشوند. در بـسیاری از مـوارد برای اشاره به رأی موردپسند خود، کـه مـوافق اسـلاف اشعری وی است تعبیر مذهب اهل حق را بـه خـدمت میگیرد. همیشه دیدگاهها را به صورت منظم و دستهبندی شده و در چندین مسلک و تقریبا به تـرتیب تـاریخی گزارش میکند. از دیگر ویژگیهای روش آمـدی در ایـن کتاب آن اسـت کـه پس از نـقل آرا و اقوال واردِ نقض و ابرامشده، از جهات متعددی هـمچون جـهت لغوی، معنایی، نصّ و نقل، اجماع و عقل به نقد و بررسی آنها میپردازد. پس از تـحریر مـحل نزاع و نقد و بررسی اقوال یا هـمه را ردّ میکند و رأی تازهای میآورد یـا در آن تـوقف کرده، فروتنانه اعتراف میکند کـه ایـن همه آن چیزی است که در بساط و توشهاش یافت میشود و ادامه راه را بر آیندگان میسپارد.
گـفتهاند کـه وی در اَبکار جانب سمع را بیشتر پاسـ داشـته اسـت تا عقل را، و ایـن بـرخلاف رویکرد او در غایه المرام اسـت. بـرای مثال وی در موضوعاتی همچون رؤیت، وحدانیّت، و کلام خداوند(۱) با هر دو دلیل سمعی و عقلی استدلال کـرده اسـت؛ حال آنکه در غایه المرام فقط دلیـل عـقلی را برای اسـتدلال در آنـها شـایسته دانسته است.(۲) نیز در غـایه المرام صرفا در بحثهای مربوط به معاد، مانند بعث، حشر، نشر، میزان، جنّه و نار تنها بـه دلیـل سمعی استناد کرده؛ حال آنکه در اَبـکار چـنین انـحصاری مـراعات نـشده است.(۳) با عـنایت بـه تقدم زمانی تألیف غایه المرام بر ابکار، این امر نشان از آن دارد که وی از حال گرایش عقلی بـه سـمت تـوجه بیشتر به سمع سیر کرده است؛ مـگر آنـکه احـتمال دهـیم کـه مـلاحظات دیگری همچون درسی بودن کتاب دوم در کار بوده است.
کتاب ابکار الافکار، همچنان که مؤلف در مقدمه کوتاه خود آورده است در هشت قاعده تنظیم شده است:
۱٫ در علم و اقسام آن. اقسام نـیز منحصر در چهارند:
۱٫۱٫ در تعریف علم و حقیقت آن؛
۲٫۱٫ در علم ضروری [= بدیهی] و اختلاف علما در آن؛
۳٫۱٫ در علم کسبی؛
______________________________
۱ . آمدی میگوید: دلیل یا عقلی محض است، مثل دلیل وجود صانع و حدوث عالم، یا سمعی محض است، مـثل ادله وجـوب نماز، زکات و امثال آنها یا مرکب از این دوست که بعضی از مقدمات، عقلی و برخی سمعیاند. از نظر وی خلق افعال، رؤیت خداوند به هر دو طریق حاصل میشود. ابکار الافکار، ج۴، ص۳۲۶٫ نیز ر.ک: الآمدی و آراؤه الکـلامیه، ص۱۲۹ـ۱۳۰٫
۲ . الآمـدی و آراؤه…، همان.
۳ . همان.
۴٫۱٫ در احکام علم: قسم چهارم خود دارای نه فصل است، که به مباحث مختلفی همچون مراتب علوم، اختلاف علوم و تماثل آنها، امتناع وجـود عـلمی که معلوم ندارد و… پرداخته اسـت.
۲٫ در نـظر و استدلال و آنچه بدان مربوط است. این قاعده شامل هشت فصل است. در این فصول افزون بر پرداختن به مباحثی همانند حقیقت نظر، شرایط و وجوبِ آن و… بـه پارهـای از اشکالات با عنوان شـُبَه الخـصوم یا اشکالات الخصوم نیز پرداخته است.
۳٫ راههای رسیدن به مطلوبات نظریِ این قاعده تماما به مباحث منطقیای نظیر حدّ، رسم، دلیل و اقسام آن. اصناف صور دلیل یا اشکال قیاسات اعم از اقـترانی و اسـتثنایی پرداخته است. این مباحث در هفت فصل تعبیه شده که فصل هفتم به بحث از ادله غیریقینی یا ظنی اختصاص یافته است. از نظر آمدی، استقرا، حتی استقرای تام، حکم به انتفای مـدلول بـه جهت انـتفای دلیل، قیاس تمثیل، قیاس فراست یا دلالت، قیاس غایب به شاهد و استدلال به آنچه دلیل بودن آن بر شـناخت مدلولش توقف دارد، همه ادلهای غیریقینیاند.
۴٫ در انقسام معلوم به موجود و معدوم و لامـوجود ـ لامـعدوم. ایـن قاعده مشتمل بر سه باب است؛ باب نخست دارای یک مقدمه و دو قسم و قسم نخست شامل هفت نوع و هـر نـوع دارای چندین مسئله است: نوع اول به اثبات واجب، حقیقت او و اینکه اطلاق وجود بر او از بـاب اشـتراک لفـظی: یا معنوی است اختصاص دارد. نوع دوم به صفات نفسانی [= ذاتی[ قدرت، اراده، علم، کلام، ادراک و حیات اختصاص یـافته، سپس این بحث را پیش کشیده است که آیا خداوند صفات زائدی بر صفات ذات دارد یـا نه و هر چند وی بـه لحـاظ عقلی آن را جایز دانسته، امّا حکم به ثبوت آن نکرده است، سپس شانزده صفت را برشمرده و در هر کدام جداگانه و به تفصیل بحث کرده است؛ صفاتی همچون: بقاء، قِدم، وجه، دو دست، دو چشم، صورت، کف، ضـحک، قَدم، کرم و…
در نوع سوم از آنچه استنادش به خدا رواست بحث شده است؛ مثل رؤیت. با پایان فصل دوم این نوع و جلد نخست نیز پایان یافته است.
جلد دوم با نوع چهارم و بحث در امـوری مـانند جوهریت، جسمیت و… که انتسابش به خدا روا نیست آغاز شده است. نوع پنجم به موضوع وحدت و توحید اختصاص دارد. نوع ششم که بسیار مفصل است، شامل مباحث مربوط به افعال خداوند اسـت. وی در ابـتدا بحث حسن و قبح عقلی را پیش کشیده و اگرچه رأی اشاعره را در این باب که حسن و
قبح ذاتی و پیش از حکمِ سمع را انکار میکنند پذیرفته است ادله آنان را ضعیف دانسته و به استدلالهای دیگری دست یـازیده اسـت. نیز مباحثی همچون آلام و رنجها، تکلیف مالایطاق، معنای لطف و حکم آن و… طرح شده است. در اصل دوم از قاعده لا خالق الاّ اللّه و لا مؤثر الا اللّه سخن رفته و به مناسبت قاعده الواحد مورد نقد قـرار گـرفته و دیـدگاه طبیعیون، صابئه، منجّمان، ثنویون و مـجوس (مـانویه، مـزدکیّه، دیصانیّه، مرقیونیّه، کینونیّه، کیومرثّیه، مسخیه و زرادشتیّه) مورد بحث و نقد قرار گرفته است. بخش قابل توجهی نیز به ردّ دیدگاه معتزله در خصوص خـلق افـعال اخـتصاص دارد. بحث در فصول پایانیِ این نوع هم در صفت اراده مـثل حـدوث اراده و اضداد آن سیر میکند. و سرانجام قسم نخست از قاعده چهارم با نوع هفتم پایان میپذیرد که در اسماء حسنی بـه بـحث مـیپردازد و در عین حال با پایان جلد دوم ابکار نیز همراه است.
آمـدی جلد سوم را با مباحث قسم دوم از قاعده چهارم آغاز میکند که مباحث مختلف و متعدد آن را در ضمن پنج اصل، یـکسره در مـمکن الوجـود و مباحث فلسفیِ مربوط به آن طرح کرده و به عبارت دیگر بـه مـباحث دقیق الکلام اختصاص داده است. هر اصل خود شامل انواع یا فروع متعددی است و مباحثی همچون احـکام جـواهر، جـوهر فرد، جسم، اعراض، اکوان و بحث در حدوث عالَم، در فنای جواهر و اعراض طرح شـده اسـت.
بـاب دوم از قاعده چهارم مشتمل بر مباحث معدوم و احکام آن است. باب سوم به لاموجود ـ لامعدوم مـیپردازد. ایـن بـاب دارای دو اصل است. در اصل اول از نظریه احوال ابوهاشم جبّایی سخن رفته است، امّا اصل دوم در پیرامون مـباحث عـلّت، معلول و احکام آنها دور میزند. و با پایان این مباحث، جلد سوم و نیز قاعده چـهارم پایـان مـییابد. مباحث گنجانده شده در این قاعده بیش از نصف مجلّد نخست و تمامی جلد دوم و سوم را به خـود اخـتصاص دادهاند.
مجلّد چهارم با قاعده پنجم که در نبوّات و مشتمل بر شش فصل اسـت آغـاز مـیگردد. مباحثی همچون معنای نبوّت و نبی، معنای معجزه و شرایط آن، جواز عقلی بعثت، اثبات رسالت حضرت مـحمد(ص)، عـصمت پیامبران و… طرح شده است.
قاعده ششم به معاد، سمعیات، ثواب و عقاب اخـتصاص یـافته اسـت. در این قاعده مباحثی مانند جواز عقلیِ اعاده معدوم، معاد جسمانی، معاد نفسانی [= روحانی] و نیز
بـحثهای مـربوط بـه دلیل سمعی و اقسام آن و اینکه مفید یقین است یا خیر، آفرینش بهشت و دوزخ، عـذاب قـبر، صراط، میزان، حساب، استحقاق ثواب و عقاب، احباط و تکفیر، خلود در دوزخ و… مطرح گردیده و این مجلّد و قاعده ششم بـه پایـان رسیده است.
مجلّد پنجم به بحث در قاعده هفتم اختصاص یافته که مـوضوع آن مـباحث اسماء و احکام در شش فصل است. مباحث مـهم و مـفصّل ایـمان و کفر در سه فصل نخست آمده است. فـصل چـهارم از فصول مهم، جالب و نسبتا مفصّلی است که به مناسبت بحث از اینکه مخالف حـق از اهـل قبله [= مسلمانان] کافر است یـا نـه، بحث از فـرقههای اسـلامی را مـطرح کرده و هفتاد و سه فرقه اسلامی را نـام بـرده است. این هفتاد و سه فرقه عبارتند از هشت فرقه معتزله، شیعه، خوارج، مـرجئه، نـجّاریّه، جبریّه، مشبّهه و فرقههای ناجیه که از نـظر آمدی همان اشاعره و سـلفیانِ اهـل حدیثاند، و شاخههای فرعی آنها هـستند. آمـدی این هشت فرقه را فرقههای بزرگ نامیده است. به هر حال، قاعده هفتم بـا بـحث توبه و احکام آن پایان یافته اسـت.
قـاعده هـشتم به مباحث امـامت و امـر به معروف و نهی از مـنکر اخـتصاص دارد. در اصل نخستِ این قاعده که دارای نه فصل است، مباحثی از این دست مطرح شده اسـت: وجـوب امامت یا عدمآن، آیا اثباتامامت بـهتنصیص اسـت یا بـهبیعت وشـورا و…، شـرایط امام همچون علم بـهامور شرعی واجتهاد درآنها، عقل،عدل،افضلیّت، عصمت و….
اصل دوم به مباحث امر به معروف و نهی از مـنکر از قـبیل وجوب آنها و اینکه بر چه کـسی واجـب و بـر چـه کـسی واجب نیست، اخـتصاص یـافته است. با پایانیافتن این مباحث جلد پنجم و کلّ کتاب ابکار الافکار به پایان میرسد.
شایسته ذکـر اسـت کـه مصحح و محقق کتاب پانوشتهای مفید فراوانی اعـم از ذکـر مـنابعِ مـطالب مـذکور در مـتن و نیز ارائه توضیحاتی جهت روشن شدن برخی ابهامها یا معرفی افراد یا مکاتب و فرق آورده و به این نحو بر کمال اثر افزوده است. همچنین فهرست تمام موضوعات اصـلی هر مجلّد در پایان آن ذکر شده است. البتّه اگر فهرستهای دیگری همچون آیات، روایات، اماکن، اشخاص، فرقهها و فهرست الفبایی تمامی موضوعات افزوده میگردید سهولت بیشتری جهت دستیابی به مطالب حاصل مـیآمد. مـحقق کتاب وعده انجام و انتشار این همه را در یک مجلّد جداگانه داده است.(۱)
______________________________
۱ . مقدمه محقق، ج۱، ص۵۶.
بخش فرق
گذشت که آمدی در مجلّد پنجم، بحث مهم ایمان و کفر را مطرح کرده است. در فصل اول قاعده هـفتم دربـاره معنای ایمان و اینکه آیا ایمان کاستی و فزونی میپذیرد یا خیر بحث شده است. فصل دوم در معنای شرعی کفر است. فصل سوم اینکه آیا مـسلمان گـناهکار کافر است یا خیر بـررسی شـده است. در فصل چهارم از این سخن رفته است که آیا مسلمانِ مخالفِ حق کافر است یا خیر؟ وی در پاسخ به این پرسش هفتاد و سه فرقه اسـلامی را بـرشمرده، به اختصار از آنان سـخن مـیگوید. از این تعداد، هفتاد و دو فرقه را گمراه و اهل هلاکت و دوزخ دانسته و فرقه اشاعره، سلفیان اهل حدیث و اهل سنت و جماعت را اهل نجات و رستگاری و بر صراط هدایت شمرده است. البته، در میان فرقهنویسان، گویا قویترین دلیـل و تـعیینکنندهترین معیار برای مُهر هلاک و نجات زدن بر فرقهها، گرایش فکری ـ عقیدتیِ خود نویسنده است. هر فرقهنویسی فرقه خویش را اهل نجات و دیگران را گمراه و هلاکشونده دانسته است. آمدی آنگاه پرسیده است که پس حـکم ایـن فرقههای گـمراه و هالک در دنیا چیست؟ وی در پاسخ ضمن اختلافی دانستن مسئله گفته است که ابوالحسن اشعری، و بسیاری از اصحاب و فقهایی همچون شـافعی و ابوحنیفه بر آنند که همه مخالفان حق که اهل قبلهاند مـسلمانند. امـّا خـود وی قائل به تفصیل شده است. از نظر وی اقوال یا بدعتهایی که بازگشت آنها به اعتقاد به وجود خـدای دیـگری غیر از اللّه و یا حلول خدا در اشخاص باشد، کفر، و قائل آنها کافر است. وی این امـر را اجـماعی دانـسته است. برخی غلات شیعه همچون حابطیّه، سبائیه، جناحیّه، ذمیّه، رزامیّه، نصیریّه و اسحاقیّه مشمول این حـکماند. همچنین کسانی که قولشان به انکار رسالت حضرت محمد(ص) یا مذمت او یا بـه حلالکردن محرّمات، یا اسـقاط واجـبات شرعی و یا انکار آنچه پیامبر آورده بینجامد، نیز مشمول این حکمند. فرقههایی همچون غرابیّه، ذمیّه، جناحیّه، منصوریّه، خطابیّه و اسماعیلیّه را از زمره اینان دانسته است. از نظر آمدی فرقههایی که اقوال و عقایدشان چنین لوازمـی نداشته باشد، منعی ندارد که مسلمان بهشمار آیند؛ هر چند اهل بدعت هستند. وی در برابر تکفیر معتزله، شیعه، روافض، خوارج و مشبهّه ایستادگی کرده و چنین حکمی را در مورد آنان رواندانسته است.
امّا اساس تـقسیم فـرق به هفتاد و سه، نزد آمدی نیز همان حدیث معروف و در عین
حال بحثانگیزی(۱) است که از آن به حدیث افتراق یاد میشود.(۲) وی پیش از برشمردن این تعداد فرقه چند نکته را یادآوری کرده است:
۱٫ مـسلمانان هـنگام وفات پیامبر دارای عقیده واحد و همگی ملّت واحده بودند؛ البته به جز منافقان.
۲٫ پس از فوت پیامبر اختلاف آغاز شد، اولاً: در امور اجتهادیای که به غرض برپاداشتن رسم دین و شریعت و ادامه راه آن بـود؛ اخـتلافهایی که موجب ایمان و کفر نبود؛ مثل اختلاف بر سر گفتار پیامبر که دوات و کاغذی بیاورید تا چیزی بنویسم که پس از آن گمراه نگردید، یا اختلاف بر سر اطاعت از اسامه، یا اخـتلاف در مـرگ پیـامبر و اختلاف بر سر محلّ دفـن پیـامبر و نـیز اختلاف بر سر محرومساختن حضرت فاطمه از فدک و میراث پدر.
ثانیا: اختلاف در امامت، تنصیص ابابکر برخلافت عمر، شورای عمر و سر کارآمدن عثمان، و نـزاع در قـتل عـثمان و اختلاف در خلافت امام علی(ع) و جنگ جمل و صفین.
ثـالثا: اخـتلاف در احکام شرعیای همچون کلاله و میراث جدّ همراه با برادران و خواهران و… و ادامه اینگونه اختلافها و فزونیِ آنها تا اواخر دوران صحابه و ظـهور کـسانی هـمچون مَعبد جُهَنی (مقتول پس از سال ۸۰ه.)، غیلان دمشقی و یونس اسواری و دیدگاه آنـان در باب قَدر و غیر آن که باعث تشدید اختلاف و تفرقه میان مسلمانان گردید تا جایی که باعث پدیدآمدن فرقههای اسـلامی و از مـیان رفـتن وحدت ملت اسلام گردید و هفتاد و دو فرقه هلاکشونده از فرقه ناجیه جدا گـشتند. وی ضـمن استناد به حدیث افتراق آن را از معجزات پیامبر اسلام دانسته است. البته بهتر بود به جای استناد بـه ایـن حـدیث، به حدیث متواتر کاغذ و دوات که خود او پیشتر نقل کرده اشاره میکرد کـه بـنا بـه مفاد آن، اگر خلیفه دوم مانع پیامبر نمیشد، نوشته او باعث نجات و هدایت همه امّت مـیشد و ایـن هـمه فرقه پدید نمیآمد.
آمدی سپس فرقههای هفتاد و سهگانه را برشمرده است. از این تعداد، هشت فـرقه را فـرقه اصلی و بقیه را شاخههای فرعیِ این هشت فرقه، یعنی معتزله، شیعه، خوارج، مرجئه، نـجّاریّه، جـبریّه، مـشبّهه و فرقه ناجیه، دانسته است.
______________________________
۱ . ر.ک: حسن بن علی السقاف، السلفیّه الوهابیّه؛ افکارها الاساسیه و جذورها التـاریخیّه، ص۱۴۷ـ۱۵۰٫
۲ . در مـورد این حدیث رک: علی آقانوری، حدیث افتراق، هفت آسمان، همین شماره.
نخست معتزله یـا اصـحاب عـدل (به گفته خودشان) یا قدریّه (به گفته مخالفان) که در مجموع بیست فرقهاند: واصلیّه، عمرویّه، هـذیلّه، نـظامیّه، اسواریّه، اسکافیّه، جعفریّه، بشریّه، مرداریّه، هشامیّه، صالحیّه، حابطیّه، حدثّیه، معمّریّه، ثمامیّه، خـیاطیّه، جـاحظیّه، کـعبیّه، جبّائیّه و بهشمیّه.
دومین فرقه بزرگ فرقه شیعه دانسته است. از نظر آمدی شیعه دارای سه فرقه عـمده غـلات، زیـدیه و امامیّه است. غلات نیز، دارای هیجده شاخه فرعی است: سبائیّه، کاملیّه، بیانیّه، مـغیریّه، جـناحیّه، منصوریّه، خطّابیّه، غرابیّه، ذمیّه، هشامیّه، زراریّه، یونسیّه، شیطانیّه، رزامیّه، مفوّضه، بدائیّه، نصیریّه، اسحاقیّه و اسماعیلیّه. وی عـلاوه بـر اسماعیلیه شش لقب دیگر برای آنان ذکر کرده است: باطنیّه، قرامطه، خـرّمیّه، سـبعیّه، بابکیّه، محمّره و نیز مراتب دعوت در اسماعیلیه را هـشت مـرتبه دانـسته است.
جارودیّه، سلیمانیّه و بتریّه نیز شاخههای زیـدی بـه شمار آمدهاند. پس از این از امامیّه مطلقه سخن گفته است. از نظر آمدی امامیّه مطلقه کـسانی هـستند که اولاً قول به حلول در مـیان آنـان نیست، قـائل بـه تـنصیص بر امامت و خلافت علی(ع) هستند و صـحابه را بـه جهت ترک بیعت با او تکفیر کرده و تا امامت امام صادق متفقالقولند، امـّا بـر سر منصوصٌعلیهِ پس از او اختلاف دارند. وی سپس هـفت فرقه خوارج را نام بـرده اسـت:
محکِّمه اُولی، بیهسیّه، ازارقه، نجدات عـاذریّه، صـفریّه و اباضیّه که خود چهار فرقهاند: حفصیه، یزیدیّه، حارثیّه و قائلان به طاعتی که مـورد اراده خـداوند نیست و فرقه هفتم عجارده کـه خـود ده فـرقه فرعی دارد: میمونیّه، حـمزیّه، شـعیبیّه، حازمیّه، معلومیّه، مجهولیّه، صـلتیّه، ثـعالبه، که خود دارای چهار شاخه است: اخنسیّه، معبدیّه، شیبانیّه و مکرمیّه. امّا فرقه مرجئه که از نـظر آمـدی یکی دیگر از فرق بزرگ است دارایـ پنـج فرقه اسـت: یـونسیّه، عـبیدیّه، غسانیّه، ثوبانیه، ثومنیّه.
یـکی دیگر از فرقههای اصلی نجاریّه است که شامل سه شاخه برغوثّیه، زعفرانیّه و مستدرکه است. فرقه شـشم، فـرقه جبریّه است که به جبریّه خـالصه و مـتوسطه تـقسیم مـیگردد. پس از ایـن فرقه، از فرقه مـشبهّه نـام برده شده که از نظر آمدی راههای تشبیه، تجسیم و نیز اقوال در این باب در این فرقه متفاوت اسـت. بـرخی هـمان مشبهه غلات شیعه، برخی مشبّهه حشویّه و بـرخی مـشبهه کـرّامیّهاند. و سـرانجام فـرقه هـشتم یا فرقه ناجیه عبارتند از اشاعره، سلفیان اهل حدیث و اهل سنت و جماعت.
لازم به ذکر است که در این جا صرفا گزارش آرای آمدی به عنوان یکی از بزرگترین
متکلّمان اشعری مـورد نظر بود. تردیدی نیست که بسیاری از آرا و داوریهای وی محلّ نقد و خدشه است. تقسیم فرق و تعیین فرقه ناجیه خود محل اختلاف اساسی میان ارباب مذاهب اسلامی بوده که دیدگاههای متفاوت و متعددی در ایـن زمـینه ابراز شده است. نقد این تقسیمبندی و دیگر داوریهای انجامشده را به فرصتی دیگر وامیگذاریم.
کتابنامه
۳۹۸. آمدی، سیفالدین، ابکار الافکار فی اصول الدّین، تحقیق احمد محمد المهدی، چاپ نخست، دارالکتب والوثـائق القـومیه، قاهره، ۱۴۲۳ـ۲۰۰۲٫
۳۹۹٫ آمدی، سیفالدین، غایه المرام فی علم الکلام، تحقیق و تقدیم، حسن محمود عبداللطیف، المجلس الاعلی للشؤون الاسلامیه، قاهره، ۱۳۹۱ـ۱۹۷۱٫
۴۰۰٫ ابراهیمی دینانی، غلامحسین، ماجرای فـکر فـلسفی در جهان اسلام، طرح نو، چـاپ نـخست، تهران ۱۳۷۷٫
۴۰۱٫ ابنتیمیّه، احمد، نقض المنطق، تصحیح، محمد حامد الفقی، المکتبه العلمیه، بیروت.
۴۰۲٫ تفتازانی، سعدالدّین، شرح المقاصد، تحقیق و تعلیق عبدالرحمن عمیره، چاپ اول، نشر الشریف الرّضـی، قـم، ۱۳۷۰٫
۴۰۳٫ جرجانی، میرشریف، شرح المـواقف، تـصحیح محمد بدرالدین النعسانی، چاپ اول، نشر الشریفالرّضی، قم، ۱۴۱۲ـ۱۳۷۰٫
۴۰۴٫ الشافعی، حسن، آلآمدی و آراؤه الکلامیّه، چاپ اول، دارالسّلام، قاهره، ۱۴۱۸ ـ ۱۹۹۸٫
۴۰۵٫ الشقاف، حسن بن علی، السلفیه الوهّابیّه، چاپ نخست، دارالامام النووی، عمّان، ۱۴۲۳ـ۲۰۰۲٫
۴۰۶٫ الطوسی، نصیرالدّین، نقد المـحصّل، چـاپ دوم، دارالاضواء، بیروت، ۱۴۰۵ـ۱۹۸۵٫