مطالعات متفرقه (خارج از سیر مطالعاتی)

نگاهی گذرا به کتاب لله ثم للتاریخ و ترجمه آن اهل بیت از خود دفاع می کند

فهرست

مقدمه

۱ – دروغ پردازی های مؤلف

۲ – انسان ۲۰۰ ساله

۳ – وصول به اجتهاد در سن ۱۰۹ سالگی

۴ – مردی که چند بار به دنیا آمده

۵ – مؤلف در دو چهره واقعی ومستعار

۶ – شیعه ۲۰۰ ساله ای بی خبر از اصطلاحات شیعیان

۷ – مجتهد بی خبر، از اصطلاحات حوزه علمیه شیعه

۸ – خیانتهای علمی

۹ – نسبتهای ناروا به مراجع عظام تقلید

۱۰ – تجلیل از افراد مرتد و مخالف دین

مقدمه

با اینکه کتابهای زیادی بر ضد شیعه در طول تاریخ نوشته شده که طبق آماری که یکی از مراکز تحقیقاتی مستقر در حوزه علمیّه قم از این کتابها تهیه نموده، از مرز ۵۰۰۰ عنوان متجاوز گردیده و کلیّه موضوعات و شبهاتی که در این کتب آمده گرد آوری و موضوع بندی شده که حدود ۷۰۰۰ شبهه در ۶۰۰ عنوان شده .

ولی در میان این کتابها، کتاب «للّه . . . ثمّ للتاریخ» و ترجمه آن «اهل بیت از خود دفاع می کند» ویژگیهایی دارد که دیگر کتابها ندارد و می توان گفت : که از مخربترین کتابهای ضد شیعی به شمار می رود، در این کتاب افزون بر شبهاتی که در دیگر کتب ضد شیعه آمده، شبهات ویژه ای بر علیه شیعه و عقاید آنها مطرح کرده که هر خواننده را تحت تأثیر قرار می دهد،

و دولت سعودی اهتمامی که برای نشر و توزیع این کتاب میان جوانهای شیعه داشته بی سابقه بوده است .

در نشستی که با یکی از روحانیون سرشناس شیعه در منطقه قطیف کشور سعودی، در شب ۱۲ رجب سال جاری (۱۳۸۲) در مکه مکرمه داشتم، اظهار داشت : کتاب «للّه ثمّ للتاریخ» را با کامیونهای بزرگ در منطقه قطیف و احساء در میان شیعیان به رایگان توزیع می کردند .

همین کتاب، در کشور کویت سال ۱۳۸۰ هجری شمسی در یکصد هزار تیراژ چاپ و منتشر گردید که توسط فاضل توانا و دانشمند دلسوز جناب آقای مهری نماینده ولایت فقیه، به دولت کویت اعلام گردید : اگر از نشر و توزیع این کتاب موهن و ضد شیعه جلوگیری نشود، بیم آن می رود که کویت، در منطقه به یک لبنان دیگری تبدیل شود جریده «الرأی العام الکویتیّه» بتاریخ ۳۰-۶-۲۰۰۱ . ونامه مذکور در سایتهای مختلف اینترنت قرار گرفته است .

.

یکی از روحانیون محترم کاروانها در بعثه مقام معظم رهبری در مکه، اظهار می کرد که ترجمه این کتاب را بعضی از شبها در تیراژ ۳۰۰ و ۴۰۰ نسخه در برخی از هتلهایی که جوانهای ایرانی و دانشجویان مستقر بودند قرار می دادند .

حضرت آیت اللّه سبحانی که همین امسال عمره رجبیّه مشرف بودند، می فرمودند : به هنگام ورود به بقیع یکی از دانشجویان ایرانی نزد من آمد و اظهار داشت کلیه سیستم فکری من با خواندن این کتاب به هم ریخته است .

ویژگیهای کتاب در یک نگاه

۱ – نویسنده کتاب، خود را بعنوان یک روحانی و مجتهد شیعه معرفی کرده و پس از نقل نقاط ضعف و شبهاتی از مذهب شیعه، در پایان تمایل خود را به طرف مذهب اهل سنت نشان داده است .

– مطالبی از مراجع عظام تقلید نقل کرده که خواننده را به رهبران مذهبی و مرجعیت دینی بدبین می کند .

۲ – احادیثی از ائمّه ( علیهم السلام ) در مذمت شیعه آمده که به خواننده تلقی می کند که مذهب شیعه نه تنها مورد تأیید اهل بیت نیست بلکه آنان با منتسبین به مذهب شیعه کاملا مخالف هستند و قلب آنان از دست شیعه خون بوده، بالاتر از همه مطالبی به دروغ از تاریخ ذکر کرده که عامل شهادت ائمّه ( علیهم السلام )، خود شیعیان بوده اند .

۳ – نویسنده مدعی است که شیعیان احادیثی را جعل کرده و برای توجیه کار خود و تأیید مذهب شیعه، به دروغ به ائمه ( علیهم السلام ) نسبت داده اند و آن بزرگوران از این نسبتها مبراء هستند .

۴ – از همه مهمتر مطالبی را از کتب شیعه نقل کرده که نشانگر بغض و عداوت شیعه نسبت به اهل سنت می باشد که موجب بدبینی خواننده به مذهب تشیع و عامل کینه آنان به شیعیان می شود .

پاسخ به شبهات کتاب للّه . . . ثمّ للتاریخ

گفته شد که یکی از علل تخریبی این کتاب این است که نویسنده خود را بعنوان مجتهد شیعه معرفی کرده و پس از نقل نقاط ضعف و شبهاتی از مذهب شیعه، تمایل خود را به طرف مذهب اهل سنت نشان داده است .

و در این بخش باید نکات ذیل به دقت بحث و بررسی شود :

اوّلاً : مؤلف یک فرد موهوم و خیالی است و وجود خارجی ندارد .

وثانیاً : مؤلف یک فرد سنی است و حتی با مصطلحات جامعه شیعه و همچنین با مصطلحات حوزه های علمیّه شیعه آشنایی ندارد .

وثالثاً : مطالبی به دروغ از کتب شیعه نقل کرده که در منابع روایی شیعه هیچ اثری از این روایات نیست .

ورابعاً : برای اثبات افکار فاسد خود نسبتهای ناروایی به مراجع عظام تقلید داده است .

وخامساً : برای توجیه کارهای نامشروع خود از افراد مرتد و مخالف دین تجلیل کرده است که از هیچ فرد عاقل و مسلمان ابتدایی سر نمی زند .

۱ – دروغ پردازی های مؤلف

پس از نشر کتاب للّه ثمّ للتاریخ که مؤلف خودرا از فقهاء و مراجع نجف معرفی کرده و مدعی شد که اجازه اجتهاد از آیت شیخ محمد حسین آل کاشف الغطاء دارد، علماء و بزرگان حوزه علمیّه نجف و کربلا رسماً اعلام نمودند که این چنین فردی را نمی شناسند و بیت آیت اللّه کاشف الغطاء نیز طی اطلاعیه رسمی بیان کرد که اجازه اجتهاد به چنین فرد مجهول الهویّه ای نداده است . جهت اطلاع بیشتر به سایت «مرکز الابحاث العقایدیه» مراجعه شود .

WWW.AQAED.COM

۲ – انسان ۲۰۰ ساله

با یک نگاه گذرا روشن می شود که مؤلف موهوم این کتاب در بخشهای مختلف مطالبی را بیان کرده که با هم تناقض دارد و عقل ازپذیرش آن سر باز می زند، مانند زندگی ۲۰۰ ساله مؤلف، که در صفحه ۱۰۴ می نویسد :

«فی زیارتی للهند التقیت السید دلدار علی فأهدانی نسخه من کتابه «أساس الأصول» .

با اینکه سید دلدار نقوی در سال ۱۲۳۵ از دنیا رفته همانطوری که شیخ آقا بزرگ طهرانی می نویسد : «أساس الأصول : فی الرد علی الفوائد المدنیّه الاسترابادیّه، للعلامه السید دلدار علی بن محمد معین النقوی النصیر آبادی اللکهنوی، المجاز من آیه الله بحر العلوم، والمتوفی سنه ۱۲۳۵» . الذریعه إلی تصانیف الشیعه ۴ / ۲ .

و همین قضیه را سیّد اعجاز حسین در کتاب (کشف الحجب والأستار : ۴۱) واسماعیل باشا بغدادی در (هدیه العارفین : ۱ / ۷۷۲) ، و خیرالدین زرکلی وهّابی در کتاب (الأعلام : ۲ / ۳۴۰) . بیان نموده اند .

اگر چنانچه این ملاقات آخرین سال عمر سید دلدار باشد و مؤلف هنگام ملاقات با وی ۱۵ سال داشته باشد، باید متولد سال ۱۲۲۰ هجری قمری باشد .

و در صفحه ۸۰ می نویسد : «قال الإمام الخوئی فی وصیته لنا وهو علی فراش الموت» .

و باتوجه به اینکه رحلت آقای خویی که سال ۱۴۱۴ می باشد پس نامبرده در آن وقت باید ۱۸۵ سال داشته باشد .

اگر در سال انتشار کتاب ۱۳۸۰ (۱۴۲۲) زنده باشد که در مقدمه کتاب، صفحه ۶، نیز به این اشاره کرده «أما أنا فما زلت داخل العراق وفی النجف بالذات» بنا بر این نامبرده باید بیش از ۲۰۰ سال عمر کرده باشد .

۳ – وصول به اجتهاد در سن ۱۰۹ سالگی

در صفحه ۵ می نویسد : «المهمّ أنّی أنهیت الدراسه بتفوّق، حتی حصلتُ علی إجازتی العلمیّه فی نیل درجه الاجتهاد من أوحد زمانه سماحه السید محمد الحسین آل کاشف الغطاء زعیم الحوزه» .

و روشن است که مرحوم شیخ محمد حسین کاشف الغطاء متولد ۱۲۹۴ هجری (۱۸۷۷ میلادی) است . (العبقات العنبریّه فی الطبقات الجعفریّه : ۱۵ تألیف کاشف الغطاء)

و اگر در سن ۳۰ سالگی (سال ۱۳۲۴) تدریس خارج را شروع کرده باشد ومؤلف حد اقل پس از ۵ سال از آغاز تدریس وی یعنی سال ۱۳۲۹، موفق به اخذ درجه اجتهاد شده باشد باید عمر او در این هنگام ۱۰۹ سال باشد .

۴ – مردی که چند بار به دنیا آمده

در صفحه ۷۲ می نویسد : شاعر معاصر احمد صافی ۳۰ سال از من بزرگتر بود : «صدیقی المناضل الشاعر البارع المجید أحمد الصافی النجفی رحمه اللّه والذی تعرّفت علیه بعد حصولی علی درجه الاجتهاد، فصرنا صدیقین حمیمین رغم فارق السن بینی وبینه إذ کان یکبرنی بنحو ثلاثین سنه أو أکثر» .

سال ولادت احمد صافی ۱۳۱۳، به نقل الذریعه : ۲۵ / ۲۲۱، و سال ۱۳۱۴ و به نقل معجم رجال الفکر والأدب فی النجف : ۲ / ۷۹۳، می باشد، بنا بر این مؤلف، متولد ۱۳۴۴ باشد .

و مترجم کتاب در مقدمه «اهل بیت ازخود دفاع می کند» در صفحه ۲۶ می نویسد : سن ایشان اکنون نزدیک به نود سال است .

با توجه به اینکه ترجمه کتاب در سال ۱۳۸۱ (۱۴۲۳) چاپ شده، باید متولد حدود ۱۳۳۰ باشد .

و حال آنکه از دیدار مؤلف با سید دلدار استفاده شد که وی متولد ۱۲۲۰ می باشد .

و لازمه این سه بیان این است که وی سه مرتبه (۱۲۲۰ – ۱۳۳۰ – ۱۳۴۴)، با فاصله ۱۲۴ سال، به دنیا آمده باشد .

۵ – مؤلف در دو چهره واقعی ومستعار

مؤلف در ص ۱۰۱ می نویسد : به هنگام غسل یکی از اساتید حوزه علمیه، دیدم که وی ختنه نشده است ولی از بردن نام وی معذورم چون فرزندان وی می دانند چه کسی پدرشان را غسل داده و نام من به عنوان مؤلف این کتاب برملا خواهد شد و مشکلاتی به بار خواهد آورد .

«توفّی أحد الساده المدرسین فی الحوزه النجفیه، فغسلّتُ جثمانَه مُبْتَغیاً بذلک وجهَ الله، وساعدنی فی غسله بعض أولاده، فاکتشفت أثناء الغسل أن الفقید الراحل غیر مختون!! ولا أستطیع الآن أن أذکر اسم هذا (الفقید) لأن أولاده یعرفون من الذی غسّل أباهم، فإذا ذکرته عرفونی، وعرفوا بالتالی أنّی مؤلف هذا الکتاب، واکتُشِفَ أمری، ویحصل ما لا تُحْمَدُ عقباه» .

از این عبارت استفاده می شود کسی وی را به نام سید حسین نمی شناسند و مترجم کتاب در صفحه ۲۶ «اهل بیت از خود دفاع می کنند» می نویسد : مؤلف از بزرگترین چهره های علمی معاصر در حوزه علمیه نجف اشرف است اما متأسفانه شرایط دشوار محیط به ایشان اجازه نداده که اسم اصلی خود را بر ملا کنند، بنا بر این اسم روی جلد و همچنین در داخل کتاب اسم مستعار است .

با اینکه در صفحه ۷۲ از شاعر احمد صافی نقل کرده که وی را به نام حسین صدا زده : «إذ کان یکبرنی بنحو ثلاثین سنه أو أکثر عند ما قال لی : ولدی حسین» .

و در صفحه ۹۱ از قول امام خمینی نقل کرده که به هنگام دیدار با معظم له پس از پیروزی انقلاب اسلامی در تهران وی را به نام سید حسین خطاب نموده : «وفی جلسه خاصه مع الإمام قال لی : سید حسین، آن الأوان لتنفیذ وصایا الأئمه صلوات الله علیهم» .

پس از این دو دیدار، معلوم می شود که وی به نام سید حسین شناخته شده بوده .

۶ – شیعه ۲۰۰ ساله ای بی خبر از اصطلاحات شیعیان

با مطالعه این کتاب در می یابیم که مؤلف آن، حتی از ابتدایی ترین مصطلحات حوزوی بی خبر است مثلاً در صفحات : ۳، ۵، ۹، ۳۲، ۵۲، ۵۳، ۵۴، مرحوم شیخ محمد حسین آل کاشف الغطاء را سید خطاب می کند . پر واضح است که در جوامع شیعی به هیچ وجه به غیر فرزندان پیامبر، کلمه سید اطلاق نمی شود و این قضیه بقدری روشن هست که حتی خردسالان شیعه نیز از او مطلع هستند، ولی چگونه مدعی اجتهاد حوزه علمیه، از این مسأله بی خبر مانده است .

و همچنین در صفحه ۷، ۲۱ به میرزا علی الغروی قدس سره و در صفحه ۹، ۱۳ به شیخ محمد جواد مغنیه و در صفحه ۴۸ به حضرت آیت اللّه شیخ لطف الله الصافی، واژه سید اطلاق کرده، با اینکه این بزرگواران هیچکدام سید نبوده و از ذراری حضرت رسول به شمار نمی آیند و از هیچ گوینده، نویسنده و خطیب شیعی و حتی عوام شیعه نیز سابقه ندارد به این آقایان سید بگویند .

و این ثابت می کند که نویسنده یک سنّی افراطی و متعصب می باشد و از ابتدایی ترین مصطلحات جامعه شیعه نیز بی اطلاع است .

۷ – مجتهد بی خبر، از اصطلاحات حوزه علمیه شیعه

نویسنده کتاب در صفحه ۲۰ آورده که من کتاب کافی را بر سید خویی قرائت کردم .

مسلم است که اگر کسی کمتر از یک ماه عمر خود را در حوزه های علمیه شیعه سپری کرده باشد، می داند که کتاب کافی جزء کتب درسی حوزه علمیّه نیست که نزد اساتید آن را تدرّس کرد .

این نیز دلیل روشنی است که مؤلف کتاب، یک فرد سنی است و تصور کرده که کتاب کافی همانند کتاب صحیح بخاری و مسلم از کتابهای درسی و قابل تدریس و تدرّس است و آن را نزد اساتید قرائت می شود .

در صفحه ۱۳ کتاب جامع الرواه را به مقدس اردبیلی نسبت می دهد، با اینکه همه می دانند که این کتاب تألیف محقق اردبیلی است و نامش محمد بن علی و متوفای بعد از ۱۱۰۰ هجری است .

و مقدس اردبیلی نامش احمد بن محمد و متوفای ۹۹۳ هجری است وکتاب رجال ندارد بلکه کتاب مشهور او در فقه، مجمع الفائده والبرهان است .

۸ – خیانتهای علمی

مؤلف در موارد متعدد احادیثی را به کتب شیعه نسبت می دهد که اصلاً در منابع روایی شیعه وجود خارجی ندارد .

مثلا : در صفحه ۳۳ به نقل از مصادر شیعه می نویسد «مَنْ تَمَتَّعَ بامرأه مؤمنه کأنما زارَ الکعبهَ سبعین مره»، که در هیچیک از مصادر شیعه اثری از او نیست .

ودر صفحه ۳۴ از من لایحضره الفقیه ج ۳ ص ۳۶۶ نقل می کند : «قال الصادق علیه السلام إنَّ المتعهَ دینی ودینُ آبائی فَمن عَمِل بها عَمِلَ بدیننا، ومَن أنکرها أنکر دیننا، واعتقد بغیرِ دیننا» .

«قال النبی( ص ) من تمتّع مرّه أمن من سخط الجبار ومن تمتّع مرّتین حشر مع الأبرار» . که این احادیث در هیچیک از کتب اربعه و وسایل، مستدرک و بحار الأنوار موجود نیست .

و در صفحه ۲۶ از امام صادق ( ع ) نقل کرده که فرمود : «إنّی حرَّمتُ علیکما المتعه»، و ذیل حدیث را حذف کرده که حضرت فرمود «مِنْ قِبَلی ما دمتما بالمدینه، لأنّکما تکثران الدخول علیَّ، فأخاف ان تؤخَذا، فیقال : هؤلاء اصحاب جعفر» . الکافی : ۵ / ۴۶۷ .

۹ – نسبتهای ناروا به مراجع عظام تقلید

و در صفحه ۹۱ می نویسد : «فزرت إیران بعد شهر ونصف – وربما أکثر – من دخول الإمام طهران اثر عودته من منفاه باریس، فَرَحَّبَ بی کثیراً، وکانت زیارتی منفرده عن زیاره وفد علماء الشیعه فی العراق، وفی جلسه خاصه مع الإمام قال لی : سید حسین، آن الأوان لتنفیذ وصایا الأئمه صلوات الله علیهم»، سنسفک دماء النواصب نقتل أبناءهم ونَسْتْحِیی نساءهم، ولن نترک أحداً منهم یُفْلِتُ من العقاب، وستکون أموالهم خالصه لشیعه أهل البیت، وسنمحو مکه والمدینه من وجه الأرض لأن هاتین المدینتین صارتا معقل الوهابیین، ولا بد أن تکون کربلاء أرض الله المبارکه المقدسه، قبله للناس فی الصلاه وسنحقق بذلک حلم الأئمه علیهم السلام . لقد قامت دولتنا التی جاهدنا سنوات طویله من أجل إقامتها، وما بقی إلا التنفیذ!!» .

در کذب این ادعاء همین بس که :

اوّلاً : امام ( ره ) بعد از پیروزی انقلاب در طهران اقامت نکرد بلکه به قم منتقل شد .

وثانیاً : در طول حیات امام بعد از انقلاب، علماء شیعه عراق بصورت گروهی به دیدار امام نیامدند .

وثالثاً : مطالب نقل شده از امام مخالف قطعی با تمام آثار وفتاوا وسخنرانی های امام است .

و در صفحه ۳۶ می نویسد : با امام خمینی در سفری که به غرب موصل داشتیم به هنگام برگشت در بغداد به منزل یکی از مریدان امام که ایرانی بود رفتیم تا آنجا که می نویسد : «أبصر الإمام الخمینی صبیّه بعمر أربع سنوات أو خمس ولکنّها جمیله جدّاً، فطلب الإمام من أبیها سیّد صاحب إحضارها للتمتع بها، فوافق أبوها بفرح بالغ، فبات الإمام الخمینی والصبیّه فی حضنه ونحن نسمع بکاءها وصریخها» .

اتفاقاً در سفر چهل روزه ای که امسال (۱۳۸۲) اینجانب به مکه مکرمه داشتم در شب ۱۶ ماه رجب در نشستی که با تعدادی از دانشجویان دانشگاه ام القری در کنار بیت اللّه الحرام داشتم، یکی از آنان به نام سالم حَمَدی گفت : من بی پرده چند سؤالی دارم به من صادقانه پاسخ دهید؟

گفتم : قطعاً صادقانه جواب خواهم داد .

پرسید : قضیه متعه امام خمینی با دختر ۵ ساله و نزدیکی با وی چه بوده است؟

من گفتم : این قضیه در کتاب للّه ثمّ للتاریخ که مؤلف آن موهوم و خیالی است و مملو از اکاذیب است آمده و قطعاً واقعیت ندارد چون اوّلاً : این چنین اتفاقی افتاده بود، صدام حسین رئیس جمهور عراق و پهلوی شاه ایران به دنبال نقطه ضعفی و لغزشهایی از امام خمینی بودند، این قضیه را در رسانه های گروهی و غیره مطرح می کردند زیرا بهترین وسیله برای پیشبرد اهداف آنها بود .

وثانیاً : چگونه ممکن است برای یک پیرمرد ۷۰ ساله که دیگر تمایلات جنسی خود را از دست داده این چنین اتفاقی بیفتد .

وثالثاً : دشمنان امام خمینی هر گونه اتهامی به او زدند مانند وابستگی به غرب و کمونیست و غیره ولی هیچگونه اتهامی در فساد اخلاقی به وی نزدند چون می دانستند که مردم با توجه به شناختی که از وی دارند این اتهامات را قبول نمی کنند و لذا هر جوان ایرانی این قضیه را در کتاب لله ثم للتاریخ خوانده، بجای بدبین شدن به امام خمینی به حکومت سعودی بدبین شده و می گوید : نویسنده و ناشر این کتاب از اولین مرحله شعور سیاسی و اخلاقی بهره نبرده اند .

و گفتم : ماه رمضان سال گذشته من این قضیه را به شیخ عبد العزیز وکاله العامه للشئون المسجد النبوی گفتم : خیلی متأثر شد و در حضور من به مسئول دفتر دائره الأمر بالمعروف مسجد نبوی آقای شیخ ابراهیم دستور داد از پخش ترجمه این کتاب به نام اهل بیت از خود دفاع می کند، جلوگیری شود .

و من این قضیه را همین امسال که در معیت حضرت آیت اللّه سبحانی، با با شیخ صالح، رئیس الشئون العامه للحرمین الشریفین داشتیم، گفتم وایشان نیز متأثر گردید .

۱۰ – تجلیل از افراد مرتد و مخالف دین

الف : تجلیل از موسی موسوی نوه مرحوم اصفهانی ( ره ) :

مؤلف در صفحه از دکتر موسی موسوی تجلیل نموده و می نویسد : جد او مرحوم سید ابو الحسن اصفهانی ( ره ) قصد اصلاحات نوینی در مذهب شیعه داشت که فرزند او را همانند گوسفند ذبح کردند تا ما نع اصلاحات او گردند : فإذا کان هذا نصیب الدکتور الموسوی من الکذب والافتراء والإشاعات الرخیصه، فما هو نصیبی أنا وماذا سَیُشیعُونَ عنی؟! ولعلَّهم یبحثون عنی لیقتلونی کما قتلوا قبلی ممن [کذا] صدع بالحق، فقد قتلوا نجل مولانا الراحل آیه الله العظمی الإمام السید أبی الحسن الأصفهانی أکبر أئمه الشیعه من بعد عصر الغیبه الکبری وإلی الیوم، وسید علماء الشیعه بلا منازع عندما أراد تصحیح منهج الشیعه، ونبذ الخرافات التی دخلت علیه، فلم یَرُقْ لهم ذلک، فذبحوا نجله کما یُذْبَحُ الکبش لیصدوا هذا الإمام عن منهجه فی تصحیح الانحراف الشیعی» .

در اینجا توجه به چند نکته ضروری است :

۱ – دکتر موسی موسوی صاحب کتاب «الشیعه والتصحیح» یک فرد فاسق و عیاش و شرابخوار و عامل سازمان سیا، وهم پاله شاه معدوم و هویدا بود و مبالغ سنگینی از آنها کلاهبرداری کرد، و قبل از پیروزی انقلاب از ایران فرار کرد .

۲ – در کتاب «الشیعه والتصحیح» بدترین و زشت ترین اهانت و افتراء نسبت به انقلاب و بنیانگذار آن و معتقدات شیعه آورده بنا به نقل حضرت آیت اللّه سبحانی صدام گفت : اگر جنگ با ایران هیچ نفعی نداشت جز تألیف این کتاب، برای ما کافی بود : «لو لم تکن للحرب فایده إلّا تألیف هذا الکتاب لکفینا» .

۳ – مؤلف کتاب للّه ثم للتاریخ که از مرحوم سید ابو الحسن اصفهانی بعنوان (أکبر أئمه الشیعه من بعد عصر الغیبه الکبری وإلی الیوم، وسیِّد علماء الشیعه بلا منازع) یاد می کند، ضمن اینکه این جمله عین عبارت دکتر موسی در کتاب «الشیعه والتصحیح ص ۵» است، این مطلب خلاف واقع است چون همه می دانند که مرحوم اصفهانی یکی از مراجع عظام شیعه در طول تاریخ بوده نه «اکبر ائمّه الشیعه» .

۳ – عامل قتل سید حسن، فرزند سید ابو الحسن ( ره ) اصفهانی همانا مسائل شخصی و مالی بود که مرحوم اصفهانی به تقاضای کمک و مساعدت مالی غیر عادی وی پاسخ منفی داد و این موجب کینه باوی گردید و در نتیجه فرزند او را در میان نماز مغرب و عشاء به قتل رساند . جهت اطلاع بیشتر رجوع شود به کتاب اعیان الشیعه : ج ۳ ص ۳۶۲ و ج ۷ ص ۳۹۱ طبعه دار التعارف سال ۱۴۲۰ ه” .

ب : تجلیل از کسروی :

مؤلف در صفحه ۸ از احمد کسروی تجلیل نموده و اظهار داشته که وی قصد اصلاح روشهای نا صحیح مکتب شیعه داشت که به دست شیعیان کشته شد و قطعه قطعه گردید : «کما قتلوا قبله السید أحمد الکسروی عندما أعلن براءته من هذا الانحراف، وأراد أن یصحح المنهج الشیعی، فَقَطَّعوه إِرَباً إِرَباً» .

با اینکه همه می دانند که کسروی یک مرتد و مبلغ مسلک کمونیستی و مادیگری بود و همکار نزدیک و همفکر صمیمی احسان طبری بود . رجوع شود به کتاب : إیران در دو سده وابستن، ص ۲۶۳ .

او علناً به رسول اکرم ( ص ) اهانت می کرد و در کتاب «حول الاسلام» صفحه ۹ رسالت حضرت رازیر سؤال برده و نوشت : «زعم المسلمون أنّ اللّه بعث بشراً وأوحی إلیه بواسطه جبرائیل، یطلبون منه المعجزه، فإن أتی بها قُبلت دعواه، وإلّا فلا، وهذا الزعم باطل من الأساس نشأ من الحُمق» .

و در صفحه ۱۱ منکر خاتمیت حضرت گردیده و می نویسد : «إنّ المسلمین ادّعوا أنّ النبوّه قد ختمت برساله محمد وهو جهل فاضح وفی الواقع أنّهم أنکروا قدره اللّه علی إرسال رسول بعده» .

و در صفحه ۶۳ زشت ترین اهانت به تمامی مسلمین از شیعه و سنی کرده و می نویسد : «نعلم کلّنا أنّ المسلمین الیوم من الشیعه وأهل السنّه هم أرذل الناس وأذلّهم» .

و علت عمده قتل او همان جشن مفاتیح سوزانی بود که در تبریز هزاران نسخه مفایتح که شامل سور قرآنی بود سوزاند و احساسات پاک مردم را جریحه دار کرد و در نتیجه عامل ضرب و شتم و قتل او گردید .رست

مقدمه

۱ – دروغ پردازی های مؤلف

۲ – انسان ۲۰۰ ساله

۳ – وصول به اجتهاد در سن ۱۰۹ سالگی

۴ – مردی که چند بار به دنیا آمده

۵ – مؤلف در دو چهره واقعی ومستعار

۶ – شیعه ۲۰۰ ساله ای بی خبر از اصطلاحات شیعیان

۷ – مجتهد بی خبر، از اصطلاحات حوزه علمیه شیعه

۸ – خیانتهای علمی

۹ – نسبتهای ناروا به مراجع عظام تقلید

۱۰ – تجلیل از افراد مرتد و مخالف دین

مقدمه

با اینکه کتابهای زیادی بر ضد شیعه در طول تاریخ نوشته شده که طبق آماری که یکی از مراکز تحقیقاتی مستقر در حوزه علمیّه قم از این کتابها تهیه نموده، از مرز ۵۰۰۰ عنوان متجاوز گردیده و کلیّه موضوعات و شبهاتی که در این کتب آمده گرد آوری و موضوع بندی شده که حدود ۷۰۰۰ شبهه در ۶۰۰ عنوان شده .

ولی در میان این کتابها، کتاب «للّه . . . ثمّ للتاریخ» و ترجمه آن «اهل بیت از خود دفاع می کند» ویژگیهایی دارد که دیگر کتابها ندارد و می توان گفت : که از مخربترین کتابهای ضد شیعی به شمار می رود، در این کتاب افزون بر شبهاتی که در دیگر کتب ضد شیعه آمده، شبهات ویژه ای بر علیه شیعه و عقاید آنها مطرح کرده که هر خواننده را تحت تأثیر قرار می دهد،

و دولت سعودی اهتمامی که برای نشر و توزیع این کتاب میان جوانهای شیعه داشته بی سابقه بوده است .

در نشستی که با یکی از روحانیون سرشناس شیعه در منطقه قطیف کشور سعودی، در شب ۱۲ رجب سال جاری (۱۳۸۲) در مکه مکرمه داشتم، اظهار داشت : کتاب «للّه ثمّ للتاریخ» را با کامیونهای بزرگ در منطقه قطیف و احساء در میان شیعیان به رایگان توزیع می کردند .

همین کتاب، در کشور کویت سال ۱۳۸۰ هجری شمسی در یکصد هزار تیراژ چاپ و منتشر گردید که توسط فاضل توانا و دانشمند دلسوز جناب آقای مهری نماینده ولایت فقیه، به دولت کویت اعلام گردید : اگر از نشر و توزیع این کتاب موهن و ضد شیعه جلوگیری نشود، بیم آن می رود که کویت، در منطقه به یک لبنان دیگری تبدیل شود جریده «الرأی العام الکویتیّه» بتاریخ ۳۰-۶-۲۰۰۱ . ونامه مذکور در سایتهای مختلف اینترنت قرار گرفته است .

.

یکی از روحانیون محترم کاروانها در بعثه مقام معظم رهبری در مکه، اظهار می کرد که ترجمه این کتاب را بعضی از شبها در تیراژ ۳۰۰ و ۴۰۰ نسخه در برخی از هتلهایی که جوانهای ایرانی و دانشجویان مستقر بودند قرار می دادند .

حضرت آیت اللّه سبحانی که همین امسال عمره رجبیّه مشرف بودند، می فرمودند : به هنگام ورود به بقیع یکی از دانشجویان ایرانی نزد من آمد و اظهار داشت کلیه سیستم فکری من با خواندن این کتاب به هم ریخته است .

ویژگیهای کتاب در یک نگاه

۱ – نویسنده کتاب، خود را بعنوان یک روحانی و مجتهد شیعه معرفی کرده و پس از نقل نقاط ضعف و شبهاتی از مذهب شیعه، در پایان تمایل خود را به طرف مذهب اهل سنت نشان داده است .

– مطالبی از مراجع عظام تقلید نقل کرده که خواننده را به رهبران مذهبی و مرجعیت دینی بدبین می کند .

۲ – احادیثی از ائمّه ( علیهم السلام ) در مذمت شیعه آمده که به خواننده تلقی می کند که مذهب شیعه نه تنها مورد تأیید اهل بیت نیست بلکه آنان با منتسبین به مذهب شیعه کاملا مخالف هستند و قلب آنان از دست شیعه خون بوده، بالاتر از همه مطالبی به دروغ از تاریخ ذکر کرده که عامل شهادت ائمّه ( علیهم السلام )، خود شیعیان بوده اند .

۳ – نویسنده مدعی است که شیعیان احادیثی را جعل کرده و برای توجیه کار خود و تأیید مذهب شیعه، به دروغ به ائمه ( علیهم السلام ) نسبت داده اند و آن بزرگوران از این نسبتها مبراء هستند .

۴ – از همه مهمتر مطالبی را از کتب شیعه نقل کرده که نشانگر بغض و عداوت شیعه نسبت به اهل سنت می باشد که موجب بدبینی خواننده به مذهب تشیع و عامل کینه آنان به شیعیان می شود .

پاسخ به شبهات کتاب للّه . . . ثمّ للتاریخ

گفته شد که یکی از علل تخریبی این کتاب این است که نویسنده خود را بعنوان مجتهد شیعه معرفی کرده و پس از نقل نقاط ضعف و شبهاتی از مذهب شیعه، تمایل خود را به طرف مذهب اهل سنت نشان داده است .

و در این بخش باید نکات ذیل به دقت بحث و بررسی شود :

اوّلاً : مؤلف یک فرد موهوم و خیالی است و وجود خارجی ندارد .

وثانیاً : مؤلف یک فرد سنی است و حتی با مصطلحات جامعه شیعه و همچنین با مصطلحات حوزه های علمیّه شیعه آشنایی ندارد .

وثالثاً : مطالبی به دروغ از کتب شیعه نقل کرده که در منابع روایی شیعه هیچ اثری از این روایات نیست .

ورابعاً : برای اثبات افکار فاسد خود نسبتهای ناروایی به مراجع عظام تقلید داده است .

وخامساً : برای توجیه کارهای نامشروع خود از افراد مرتد و مخالف دین تجلیل کرده است که از هیچ فرد عاقل و مسلمان ابتدایی سر نمی زند .

۱ – دروغ پردازی های مؤلف

پس از نشر کتاب للّه ثمّ للتاریخ که مؤلف خودرا از فقهاء و مراجع نجف معرفی کرده و مدعی شد که اجازه اجتهاد از آیت شیخ محمد حسین آل کاشف الغطاء دارد، علماء و بزرگان حوزه علمیّه نجف و کربلا رسماً اعلام نمودند که این چنین فردی را نمی شناسند و بیت آیت اللّه کاشف الغطاء نیز طی اطلاعیه رسمی بیان کرد که اجازه اجتهاد به چنین فرد مجهول الهویّه ای نداده است . جهت اطلاع بیشتر به سایت «مرکز الابحاث العقایدیه» مراجعه شود .

WWW.AQAED.COM

۲ – انسان ۲۰۰ ساله

با یک نگاه گذرا روشن می شود که مؤلف موهوم این کتاب در بخشهای مختلف مطالبی را بیان کرده که با هم تناقض دارد و عقل ازپذیرش آن سر باز می زند، مانند زندگی ۲۰۰ ساله مؤلف، که در صفحه ۱۰۴ می نویسد :

«فی زیارتی للهند التقیت السید دلدار علی فأهدانی نسخه من کتابه «أساس الأصول» .

با اینکه سید دلدار نقوی در سال ۱۲۳۵ از دنیا رفته همانطوری که شیخ آقا بزرگ طهرانی می نویسد : «أساس الأصول : فی الرد علی الفوائد المدنیّه الاسترابادیّه، للعلامه السید دلدار علی بن محمد معین النقوی النصیر آبادی اللکهنوی، المجاز من آیه الله بحر العلوم، والمتوفی سنه ۱۲۳۵» . الذریعه إلی تصانیف الشیعه ۴ / ۲ .

و همین قضیه را سیّد اعجاز حسین در کتاب (کشف الحجب والأستار : ۴۱) واسماعیل باشا بغدادی در (هدیه العارفین : ۱ / ۷۷۲) ، و خیرالدین زرکلی وهّابی در کتاب (الأعلام : ۲ / ۳۴۰) . بیان نموده اند .

اگر چنانچه این ملاقات آخرین سال عمر سید دلدار باشد و مؤلف هنگام ملاقات با وی ۱۵ سال داشته باشد، باید متولد سال ۱۲۲۰ هجری قمری باشد .

و در صفحه ۸۰ می نویسد : «قال الإمام الخوئی فی وصیته لنا وهو علی فراش الموت» .

و باتوجه به اینکه رحلت آقای خویی که سال ۱۴۱۴ می باشد پس نامبرده در آن وقت باید ۱۸۵ سال داشته باشد .

اگر در سال انتشار کتاب ۱۳۸۰ (۱۴۲۲) زنده باشد که در مقدمه کتاب، صفحه ۶، نیز به این اشاره کرده «أما أنا فما زلت داخل العراق وفی النجف بالذات» بنا بر این نامبرده باید بیش از ۲۰۰ سال عمر کرده باشد .

۳ – وصول به اجتهاد در سن ۱۰۹ سالگی

در صفحه ۵ می نویسد : «المهمّ أنّی أنهیت الدراسه بتفوّق، حتی حصلتُ علی إجازتی العلمیّه فی نیل درجه الاجتهاد من أوحد زمانه سماحه السید محمد الحسین آل کاشف الغطاء زعیم الحوزه» .

و روشن است که مرحوم شیخ محمد حسین کاشف الغطاء متولد ۱۲۹۴ هجری (۱۸۷۷ میلادی) است . (العبقات العنبریّه فی الطبقات الجعفریّه : ۱۵ تألیف کاشف الغطاء)

و اگر در سن ۳۰ سالگی (سال ۱۳۲۴) تدریس خارج را شروع کرده باشد ومؤلف حد اقل پس از ۵ سال از آغاز تدریس وی یعنی سال ۱۳۲۹، موفق به اخذ درجه اجتهاد شده باشد باید عمر او در این هنگام ۱۰۹ سال باشد .

۴ – مردی که چند بار به دنیا آمده

در صفحه ۷۲ می نویسد : شاعر معاصر احمد صافی ۳۰ سال از من بزرگتر بود : «صدیقی المناضل الشاعر البارع المجید أحمد الصافی النجفی رحمه اللّه والذی تعرّفت علیه بعد حصولی علی درجه الاجتهاد، فصرنا صدیقین حمیمین رغم فارق السن بینی وبینه إذ کان یکبرنی بنحو ثلاثین سنه أو أکثر» .

سال ولادت احمد صافی ۱۳۱۳، به نقل الذریعه : ۲۵ / ۲۲۱، و سال ۱۳۱۴ و به نقل معجم رجال الفکر والأدب فی النجف : ۲ / ۷۹۳، می باشد، بنا بر این مؤلف، متولد ۱۳۴۴ باشد .

و مترجم کتاب در مقدمه «اهل بیت ازخود دفاع می کند» در صفحه ۲۶ می نویسد : سن ایشان اکنون نزدیک به نود سال است .

با توجه به اینکه ترجمه کتاب در سال ۱۳۸۱ (۱۴۲۳) چاپ شده، باید متولد حدود ۱۳۳۰ باشد .

و حال آنکه از دیدار مؤلف با سید دلدار استفاده شد که وی متولد ۱۲۲۰ می باشد .

و لازمه این سه بیان این است که وی سه مرتبه (۱۲۲۰ – ۱۳۳۰ – ۱۳۴۴)، با فاصله ۱۲۴ سال، به دنیا آمده باشد .

۵ – مؤلف در دو چهره واقعی ومستعار

مؤلف در ص ۱۰۱ می نویسد : به هنگام غسل یکی از اساتید حوزه علمیه، دیدم که وی ختنه نشده است ولی از بردن نام وی معذورم چون فرزندان وی می دانند چه کسی پدرشان را غسل داده و نام من به عنوان مؤلف این کتاب برملا خواهد شد و مشکلاتی به بار خواهد آورد .

«توفّی أحد الساده المدرسین فی الحوزه النجفیه، فغسلّتُ جثمانَه مُبْتَغیاً بذلک وجهَ الله، وساعدنی فی غسله بعض أولاده، فاکتشفت أثناء الغسل أن الفقید الراحل غیر مختون!! ولا أستطیع الآن أن أذکر اسم هذا (الفقید) لأن أولاده یعرفون من الذی غسّل أباهم، فإذا ذکرته عرفونی، وعرفوا بالتالی أنّی مؤلف هذا الکتاب، واکتُشِفَ أمری، ویحصل ما لا تُحْمَدُ عقباه» .

از این عبارت استفاده می شود کسی وی را به نام سید حسین نمی شناسند و مترجم کتاب در صفحه ۲۶ «اهل بیت از خود دفاع می کنند» می نویسد : مؤلف از بزرگترین چهره های علمی معاصر در حوزه علمیه نجف اشرف است اما متأسفانه شرایط دشوار محیط به ایشان اجازه نداده که اسم اصلی خود را بر ملا کنند، بنا بر این اسم روی جلد و همچنین در داخل کتاب اسم مستعار است .

با اینکه در صفحه ۷۲ از شاعر احمد صافی نقل کرده که وی را به نام حسین صدا زده : «إذ کان یکبرنی بنحو ثلاثین سنه أو أکثر عند ما قال لی : ولدی حسین» .

و در صفحه ۹۱ از قول امام خمینی نقل کرده که به هنگام دیدار با معظم له پس از پیروزی انقلاب اسلامی در تهران وی را به نام سید حسین خطاب نموده : «وفی جلسه خاصه مع الإمام قال لی : سید حسین، آن الأوان لتنفیذ وصایا الأئمه صلوات الله علیهم» .

پس از این دو دیدار، معلوم می شود که وی به نام سید حسین شناخته شده بوده .

۶ – شیعه ۲۰۰ ساله ای بی خبر از اصطلاحات شیعیان

با مطالعه این کتاب در می یابیم که مؤلف آن، حتی از ابتدایی ترین مصطلحات حوزوی بی خبر است مثلاً در صفحات : ۳، ۵، ۹، ۳۲، ۵۲، ۵۳، ۵۴، مرحوم شیخ محمد حسین آل کاشف الغطاء را سید خطاب می کند . پر واضح است که در جوامع شیعی به هیچ وجه به غیر فرزندان پیامبر، کلمه سید اطلاق نمی شود و این قضیه بقدری روشن هست که حتی خردسالان شیعه نیز از او مطلع هستند، ولی چگونه مدعی اجتهاد حوزه علمیه، از این مسأله بی خبر مانده است .

و همچنین در صفحه ۷، ۲۱ به میرزا علی الغروی قدس سره و در صفحه ۹، ۱۳ به شیخ محمد جواد مغنیه و در صفحه ۴۸ به حضرت آیت اللّه شیخ لطف الله الصافی، واژه سید اطلاق کرده، با اینکه این بزرگواران هیچکدام سید نبوده و از ذراری حضرت رسول به شمار نمی آیند و از هیچ گوینده، نویسنده و خطیب شیعی و حتی عوام شیعه نیز سابقه ندارد به این آقایان سید بگویند .

و این ثابت می کند که نویسنده یک سنّی افراطی و متعصب می باشد و از ابتدایی ترین مصطلحات جامعه شیعه نیز بی اطلاع است .

۷ – مجتهد بی خبر، از اصطلاحات حوزه علمیه شیعه

نویسنده کتاب در صفحه ۲۰ آورده که من کتاب کافی را بر سید خویی قرائت کردم .

مسلم است که اگر کسی کمتر از یک ماه عمر خود را در حوزه های علمیه شیعه سپری کرده باشد، می داند که کتاب کافی جزء کتب درسی حوزه علمیّه نیست که نزد اساتید آن را تدرّس کرد .

این نیز دلیل روشنی است که مؤلف کتاب، یک فرد سنی است و تصور کرده که کتاب کافی همانند کتاب صحیح بخاری و مسلم از کتابهای درسی و قابل تدریس و تدرّس است و آن را نزد اساتید قرائت می شود .

در صفحه ۱۳ کتاب جامع الرواه را به مقدس اردبیلی نسبت می دهد، با اینکه همه می دانند که این کتاب تألیف محقق اردبیلی است و نامش محمد بن علی و متوفای بعد از ۱۱۰۰ هجری است .

و مقدس اردبیلی نامش احمد بن محمد و متوفای ۹۹۳ هجری است وکتاب رجال ندارد بلکه کتاب مشهور او در فقه، مجمع الفائده والبرهان است .

۸ – خیانتهای علمی

مؤلف در موارد متعدد احادیثی را به کتب شیعه نسبت می دهد که اصلاً در منابع روایی شیعه وجود خارجی ندارد .

مثلا : در صفحه ۳۳ به نقل از مصادر شیعه می نویسد «مَنْ تَمَتَّعَ بامرأه مؤمنه کأنما زارَ الکعبهَ سبعین مره»، که در هیچیک از مصادر شیعه اثری از او نیست .

ودر صفحه ۳۴ از من لایحضره الفقیه ج ۳ ص ۳۶۶ نقل می کند : «قال الصادق علیه السلام إنَّ المتعهَ دینی ودینُ آبائی فَمن عَمِل بها عَمِلَ بدیننا، ومَن أنکرها أنکر دیننا، واعتقد بغیرِ دیننا» .

«قال النبی( ص ) من تمتّع مرّه أمن من سخط الجبار ومن تمتّع مرّتین حشر مع الأبرار» . که این احادیث در هیچیک از کتب اربعه و وسایل، مستدرک و بحار الأنوار موجود نیست .

و در صفحه ۲۶ از امام صادق ( ع ) نقل کرده که فرمود : «إنّی حرَّمتُ علیکما المتعه»، و ذیل حدیث را حذف کرده که حضرت فرمود «مِنْ قِبَلی ما دمتما بالمدینه، لأنّکما تکثران الدخول علیَّ، فأخاف ان تؤخَذا، فیقال : هؤلاء اصحاب جعفر» . الکافی : ۵ / ۴۶۷ .

۹ – نسبتهای ناروا به مراجع عظام تقلید

و در صفحه ۹۱ می نویسد : «فزرت إیران بعد شهر ونصف – وربما أکثر – من دخول الإمام طهران اثر عودته من منفاه باریس، فَرَحَّبَ بی کثیراً، وکانت زیارتی منفرده عن زیاره وفد علماء الشیعه فی العراق، وفی جلسه خاصه مع الإمام قال لی : سید حسین، آن الأوان لتنفیذ وصایا الأئمه صلوات الله علیهم»، سنسفک دماء النواصب نقتل أبناءهم ونَسْتْحِیی نساءهم، ولن نترک أحداً منهم یُفْلِتُ من العقاب، وستکون أموالهم خالصه لشیعه أهل البیت، وسنمحو مکه والمدینه من وجه الأرض لأن هاتین المدینتین صارتا معقل الوهابیین، ولا بد أن تکون کربلاء أرض الله المبارکه المقدسه، قبله للناس فی الصلاه وسنحقق بذلک حلم الأئمه علیهم السلام . لقد قامت دولتنا التی جاهدنا سنوات طویله من أجل إقامتها، وما بقی إلا التنفیذ!!» .

در کذب این ادعاء همین بس که :

اوّلاً : امام ( ره ) بعد از پیروزی انقلاب در طهران اقامت نکرد بلکه به قم منتقل شد .

وثانیاً : در طول حیات امام بعد از انقلاب، علماء شیعه عراق بصورت گروهی به دیدار امام نیامدند .

وثالثاً : مطالب نقل شده از امام مخالف قطعی با تمام آثار وفتاوا وسخنرانی های امام است .

و در صفحه ۳۶ می نویسد : با امام خمینی در سفری که به غرب موصل داشتیم به هنگام برگشت در بغداد به منزل یکی از مریدان امام که ایرانی بود رفتیم تا آنجا که می نویسد : «أبصر الإمام الخمینی صبیّه بعمر أربع سنوات أو خمس ولکنّها جمیله جدّاً، فطلب الإمام من أبیها سیّد صاحب إحضارها للتمتع بها، فوافق أبوها بفرح بالغ، فبات الإمام الخمینی والصبیّه فی حضنه ونحن نسمع بکاءها وصریخها» .

اتفاقاً در سفر چهل روزه ای که امسال (۱۳۸۲) اینجانب به مکه مکرمه داشتم در شب ۱۶ ماه رجب در نشستی که با تعدادی از دانشجویان دانشگاه ام القری در کنار بیت اللّه الحرام داشتم، یکی از آنان به نام سالم حَمَدی گفت : من بی پرده چند سؤالی دارم به من صادقانه پاسخ دهید؟

گفتم : قطعاً صادقانه جواب خواهم داد .

پرسید : قضیه متعه امام خمینی با دختر ۵ ساله و نزدیکی با وی چه بوده است؟

من گفتم : این قضیه در کتاب للّه ثمّ للتاریخ که مؤلف آن موهوم و خیالی است و مملو از اکاذیب است آمده و قطعاً واقعیت ندارد چون اوّلاً : این چنین اتفاقی افتاده بود، صدام حسین رئیس جمهور عراق و پهلوی شاه ایران به دنبال نقطه ضعفی و لغزشهایی از امام خمینی بودند، این قضیه را در رسانه های گروهی و غیره مطرح می کردند زیرا بهترین وسیله برای پیشبرد اهداف آنها بود .

وثانیاً : چگونه ممکن است برای یک پیرمرد ۷۰ ساله که دیگر تمایلات جنسی خود را از دست داده این چنین اتفاقی بیفتد .

وثالثاً : دشمنان امام خمینی هر گونه اتهامی به او زدند مانند وابستگی به غرب و کمونیست و غیره ولی هیچگونه اتهامی در فساد اخلاقی به وی نزدند چون می دانستند که مردم با توجه به شناختی که از وی دارند این اتهامات را قبول نمی کنند و لذا هر جوان ایرانی این قضیه را در کتاب لله ثم للتاریخ خوانده، بجای بدبین شدن به امام خمینی به حکومت سعودی بدبین شده و می گوید : نویسنده و ناشر این کتاب از اولین مرحله شعور سیاسی و اخلاقی بهره نبرده اند .

و گفتم : ماه رمضان سال گذشته من این قضیه را به شیخ عبد العزیز وکاله العامه للشئون المسجد النبوی گفتم : خیلی متأثر شد و در حضور من به مسئول دفتر دائره الأمر بالمعروف مسجد نبوی آقای شیخ ابراهیم دستور داد از پخش ترجمه این کتاب به نام اهل بیت از خود دفاع می کند، جلوگیری شود .

و من این قضیه را همین امسال که در معیت حضرت آیت اللّه سبحانی، با با شیخ صالح، رئیس الشئون العامه للحرمین الشریفین داشتیم، گفتم وایشان نیز متأثر گردید .

۱۰ – تجلیل از افراد مرتد و مخالف دین

الف : تجلیل از موسی موسوی نوه مرحوم اصفهانی ( ره ) :

مؤلف در صفحه از دکتر موسی موسوی تجلیل نموده و می نویسد : جد او مرحوم سید ابو الحسن اصفهانی ( ره ) قصد اصلاحات نوینی در مذهب شیعه داشت که فرزند او را همانند گوسفند ذبح کردند تا ما نع اصلاحات او گردند : فإذا کان هذا نصیب الدکتور الموسوی من الکذب والافتراء والإشاعات الرخیصه، فما هو نصیبی أنا وماذا سَیُشیعُونَ عنی؟! ولعلَّهم یبحثون عنی لیقتلونی کما قتلوا قبلی ممن [کذا] صدع بالحق، فقد قتلوا نجل مولانا الراحل آیه الله العظمی الإمام السید أبی الحسن الأصفهانی أکبر أئمه الشیعه من بعد عصر الغیبه الکبری وإلی الیوم، وسید علماء الشیعه بلا منازع عندما أراد تصحیح منهج الشیعه، ونبذ الخرافات التی دخلت علیه، فلم یَرُقْ لهم ذلک، فذبحوا نجله کما یُذْبَحُ الکبش لیصدوا هذا الإمام عن منهجه فی تصحیح الانحراف الشیعی» .

در اینجا توجه به چند نکته ضروری است :

۱ – دکتر موسی موسوی صاحب کتاب «الشیعه والتصحیح» یک فرد فاسق و عیاش و شرابخوار و عامل سازمان سیا، وهم پاله شاه معدوم و هویدا بود و مبالغ سنگینی از آنها کلاهبرداری کرد، و قبل از پیروزی انقلاب از ایران فرار کرد .

۲ – در کتاب «الشیعه والتصحیح» بدترین و زشت ترین اهانت و افتراء نسبت به انقلاب و بنیانگذار آن و معتقدات شیعه آورده بنا به نقل حضرت آیت اللّه سبحانی صدام گفت : اگر جنگ با ایران هیچ نفعی نداشت جز تألیف این کتاب، برای ما کافی بود : «لو لم تکن للحرب فایده إلّا تألیف هذا الکتاب لکفینا» .

۳ – مؤلف کتاب للّه ثم للتاریخ که از مرحوم سید ابو الحسن اصفهانی بعنوان (أکبر أئمه الشیعه من بعد عصر الغیبه الکبری وإلی الیوم، وسیِّد علماء الشیعه بلا منازع) یاد می کند، ضمن اینکه این جمله عین عبارت دکتر موسی در کتاب «الشیعه والتصحیح ص ۵» است، این مطلب خلاف واقع است چون همه می دانند که مرحوم اصفهانی یکی از مراجع عظام شیعه در طول تاریخ بوده نه «اکبر ائمّه الشیعه» .

۳ – عامل قتل سید حسن، فرزند سید ابو الحسن ( ره ) اصفهانی همانا مسائل شخصی و مالی بود که مرحوم اصفهانی به تقاضای کمک و مساعدت مالی غیر عادی وی پاسخ منفی داد و این موجب کینه باوی گردید و در نتیجه فرزند او را در میان نماز مغرب و عشاء به قتل رساند . جهت اطلاع بیشتر رجوع شود به کتاب اعیان الشیعه : ج ۳ ص ۳۶۲ و ج ۷ ص ۳۹۱ طبعه دار التعارف سال ۱۴۲۰ ه” .

ب : تجلیل از کسروی :

مؤلف در صفحه ۸ از احمد کسروی تجلیل نموده و اظهار داشته که وی قصد اصلاح روشهای نا صحیح مکتب شیعه داشت که به دست شیعیان کشته شد و قطعه قطعه گردید : «کما قتلوا قبله السید أحمد الکسروی عندما أعلن براءته من هذا الانحراف، وأراد أن یصحح المنهج الشیعی، فَقَطَّعوه إِرَباً إِرَباً» .

با اینکه همه می دانند که کسروی یک مرتد و مبلغ مسلک کمونیستی و مادیگری بود و همکار نزدیک و همفکر صمیمی احسان طبری بود . رجوع شود به کتاب : إیران در دو سده وابستن، ص ۲۶۳ .

او علناً به رسول اکرم ( ص ) اهانت می کرد و در کتاب «حول الاسلام» صفحه ۹ رسالت حضرت رازیر سؤال برده و نوشت : «زعم المسلمون أنّ اللّه بعث بشراً وأوحی إلیه بواسطه جبرائیل، یطلبون منه المعجزه، فإن أتی بها قُبلت دعواه، وإلّا فلا، وهذا الزعم باطل من الأساس نشأ من الحُمق» .

و در صفحه ۱۱ منکر خاتمیت حضرت گردیده و می نویسد : «إنّ المسلمین ادّعوا أنّ النبوّه قد ختمت برساله محمد وهو جهل فاضح وفی الواقع أنّهم أنکروا قدره اللّه علی إرسال رسول بعده» .

و در صفحه ۶۳ زشت ترین اهانت به تمامی مسلمین از شیعه و سنی کرده و می نویسد : «نعلم کلّنا أنّ المسلمین الیوم من الشیعه وأهل السنّه هم أرذل الناس وأذلّهم» .

و علت عمده قتل او همان جشن مفاتیح سوزانی بود که در تبریز هزاران نسخه مفایتح که شامل سور قرآنی بود سوزاند و احساسات پاک مردم را جریحه دار کرد و در نتیجه عامل ضرب و شتم و قتل او گردید .

شبکه بین المللی مطالعات ادیان

اینفورس (شبکه بین المللی مطالعات ادیان)،‌ بخشی از یک مجموعه فعالیت های فرهنگی است که توسط یک گروه جهادی مجازی انجام می شود. این گروه  بدون مرز، متشکل از اساتید، طلاب، دانشجویان و کلیه داوطلبان باایمان و دغدغه مندی است که علاقمند به فعالیت علمی جهادی در عرصه جنگ نرم هستند. شما هم می توانید یکی از اعضای این گروه باشید(اینجا کلیک کنید). فعالیت های سایت زیر نظر سید محمد رضا طباطبایی، مدرس ادیان و کارشناس صدا و سیماست. موضوعات سایت نیز در زمینه سیر مطالعاتی با رویکرد تقویت بنیه های اعتقادی و پاسخ به شبهات است.

0 0 رای ها
شما هم امتیاز بدهید..
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
View all comments
دکمه بازگشت به بالا
0
افکار شما را دوست دارم، لطفا نظر دهیدx
()
x