انجیل توماس به روایت کشفیات نجع حمادی
مـقدمه
در دهه پنجم از سده بیست میلادی، دو گنج شایگان به دست محققان افتاد: یکی در سـال ۱۹۴۵ در نـجع حـمادی مصر، و دیگری در سال ۱۹۴۷ و در وادی قمران، برکرانه بحرالمیت اردن. این که این دو کشف حاوی چه نوشتهها و آثاری بـودهاند و از پرده به در افتادن آنها چه تأثیری در سیر مطالعات ادیان، تاریخ، فلسفه، عرفان، زبانشناسی و… داشـتهاند، مجالی بس فراخ مـیطلبد.(۱) فـقط همین مقدار بگوییم که با کشف نخست، بسیاری از اسرار مربوط به احوال و آرای گنوسیان (Gonstics)، و با کشف دوم اطلاعات فراوانی درباره اسنیان (Essenes) بر آفتاب افتاد. این سطور تنها در حکم مقدمهای بس موجز بر تـرجمه فارسی یکی از رسالات گرد آمده در مکشوفههای نجع حمادی است، لذا دامنه بحث را محدود به همین کشفیات میسازیم؛ و سخن در باب طومارهای بحرالمیت را به فرصتی دیگر وا میگذاریم.
______________________________
۱٫ در زبان فارسی، تا آن جا که نگارنده اطـلاع دارد، دو مـقاله درباره این دو کشف در دست داریم: یکی در اصل سخنرانی بوده و با این مشخصات به چاپ رسیده است:
ــ دریابندری، نجف، «طومارهای بحرالمیت»، در مجموعه به عبارت دیگر، تهران، پیک، ۱۳۶۳، ص۱۲۱ ـ ۱۲۸؛ و دیگری که گویا خـلاصهای از کـتاب Gonstic Gospelsنوشته الین پاگلز Elaine Pagels است:
ــ پورجوادی، نصرالله، «کشفی که تاریخ مسیحیت را دگرگون کرد»، در مجموعه نگاهی دیگر، تهران، روزبهان، ۱۳۶۷، ص۱۷۸ ـ ۱۹۰٫ البته این مقاله پیشتر در نشر دانش، سال پنجم، شماره چهارم، خرداد و تـیر ۱۳۶۴، بـه چاپ رسیده بود.
تا سده چهارم میلادی، عدهای در مصر علیا بر کرانه رود نیل میزیستند که تمایلاتی زهدآمیز داشتند و به واسطه اشتراک در عقیده، به نوعی زندگی اشتراکی تن داده بودند. ایـنان از ازدحـام خـلق گریزان و از دنیا و مافیها رویگردان بـودند؛ در پیـِ ایـجاد و حصول طریقهای میگشتند که در آن شیوهای والاتر و متعالیتر از زندگی روزمره اتخاذ شود. بیش از هر چیز میخواستند که خود را از لوث اشتغالات دنیوی بر کـنار دارنـد تـا مبادا آلودگیهای عالم محسوس چشم دلشان را تیره گـرداند. اگـر با نظری سطحی به متون یافته شده بنگریم، چیزی جز یک «جمع پریشان» به چشم نمیخورد؛ به گونهای کـه بـا تـوجه به تنوع و اختلاف فراوان این متون، نمیتوان نشان داد که آنـها را چه کسانی، در چه زمانی و در چه مکانی نوشتهاند. و این اختلاف تاحدی است که به گمان عدهای ، این نوشتهها بـه یـک گـروه واحد تعلق ندارند.
با این همه، اگر با دیدی عمیقتر بـه ایـن مجموعه نگاه کنیم، میتوانیم نکتههای مشترکی را که موجب فراهم آمدن آنها در کنار یکدیگر شدهاند دریابیم؛ مـثلاً کـسانی کـه این نوشتهها را جمع کردهاند، بیشتر به معانی آنها توجه داشتهاند؛ گو ایـن کـه چـه بسا نویسندگان اصلی رسالههای گنجانده شده در این مجموعه، چنین معانیای را در نظر نداشتهاند.
کتب نـجع حـمادی بـه گنوسیان مسیحی تعلق دارند. البته ایشان علاوه بر آن که از رسالات و مقالات مسیحی بـرای بـیان آرای خویش استفاده میکردهاند، از مکتب فلسفی نوافلاطونی هم بهره می بردهاند؛ و طرفه آن است کـه هـر دو سـنت مسیحیت و مکتب نوافلاطونی، گنوسیان را طرد کردند. ضمنا مشابهتهای فراوانی که میان نحوه زندگی گـنوسیان مـسیحی نجع حمادی با اسنیان یهودی وادی قمران وجود دارد، پژوهندگان را متوجه نوعی تداوم مـیان ایـن دو جـماعت کرده است؛ به گونهای که میان واپسین نوشتههای طومارهای بحرالمیت با یکی از اولین رسالههای نـجع حـمادی نوعی ارتباط دیدهاند.
متونی که در کتابهای نجع حمادی آمدهاند، و از جمله انجیل تـوماس، از زبـان یـونانی به قبطی ترجمه شدهاند؛ و آن گونه که پژوهندگان گفتهاند، این ترجمههای قبطی بعضا از صحت و دقـت کـافی بـرخوردار نیستند؛ مثلاً یکی از متون ترجمه شده به قبطی در این مجموعه، بخشی از رسـاله جـمهور افلاطون است، که گویا مترجم قبطی نمیدانسته است که متنی فلسفی پیشرو دارد، بلکه فقط از آن جا کـه مـتن را متنی آموزشی و شایسته ترجمه میدانسته، به برگردان آن مبادرت کرده است.
این سـخنان، بـه هیچ وجه از ارزش کتب نجع حمادی نمیکاهد؛ چـرا کـه ایـن خطاها اگر در جاهایی از ترجمه قبطی واقع شـده بـاشند، قابل تشخیص و اصلاحاند. کشف گنجینه نجع حمادی نعمتی است که در سده بیستم بـه مـا ارزانی شده است؛ چرا کـه تـا پیش از دسـتیابی بـه ایـن گنج ذیقیمت، اطلاعات دانش پژوهان از گـنوسیان، از آنـچه مسیحیان بدعت ستیز و نوافلاطونیان ضد گنوسی گفته بودند، فراتر نمیرفت.
از اینرو، جـا دارد کـه هر چه سریعتر این مجموعه بـه زبان فارسی درآید تـا مـحققان ایرانی هم از این خرمن پر بـار خـوشههایی برچینند. با شناخت بهتر چنین متونی، که برخی از آنها قدمتی معادل برخی از اجـزای رسـمی عهد جدید دارند، مسیحیت و کـتب اولیـه ایـن دین را نیکوتر و روشـنتر مـیتوان شناخت. ترجمه فارسی انـجیل تـوماس گامی در این راه است. تا آنجا که این بنده اطلاع دارد ترجمه انجیل توماس نخستین بـار اسـت که به زبان فارسی انجام مـیگیرد. گـویا تاکنون هـیچ یـک از رسـالههای نجع حمادی به زبـان پارسی در نیامده است.
این رساله را از مأخذ ذیل به فارسی برگرداندهایم:
The Nag Hammadi Library in English, director: James M. Robinson, second edition, Leiden, E. J. Brill, 1984.
ترجمه انگلیسی این انجیل را تـوماس لمـدین (Thomas O. Lambdin) انجام داده و مقدمه آن را هلموت کوستر (Helmut Koester) نوشته اسـت.
انـجیل تـوماس در دومـین کـتاب از دوازده ـ سیزده کتاب نـجع حـمادی قرار دارد؛ و رساله دوم از رسایل هفتگانه این کتاب است . کتاب دوم حاوی ۱۴۵ برگ است که انجیل توماس از برگ ۳۲ (سـطر دهـم) شـروع میشود، و در برگ ۵۱ (سطر ۲۸) به پایان میرسد. ارقـام آغـازین سـطور، کـه در پرانـتز قـرار دارند، شمارههای صد و چهاردهگانه امثال و سخنان مندرج در انجیل توماساند.
در ترجمه فارسی کوشیدهایم که علایم سجاوندیِ به کار گرفته شده در متن انگلیسی را حتیالمقدور مراعات کنیم. فقط در مواردی کـه از عیسی یا خدا و یا موضوع دیگری سخن میرود که در انگلیسی با حرف بزرگ چنین الفاظی را آغاز میکنند، ما با قرار دادن آن لفظ در گیومه، تأکید را نشان دادهایم.
علایمی که مترجمان انگلیسیِ مـجموعه نـجع حمادی، و از جمله مترجم رساله انجیل توماس، به کار بردهاند و ما عینا آنها را آوردهایم، به این شرحاند:(۱)
[ ] نشانِ وجود بیاض یا افتادگی در نسخه خطی است. اگر افتادگی را نتوان اصلاح کـرد، سـه نقطه در کروشه قرار داده میشود؛ نقطه چهارم، نشان نقطه سرخط است. یک استثنا بر این قاعده آن جاست که گاه از تعداد متغیری از نقطه استفاده مـیشود تـا نشان داده شود که طول قـسمت افـتاده اسمای خاص چقدر است.در چند مورد، از نقطه بدون آوردن کروشه استفاده شده است. در این گونه موارد، منظور آن است که چند حرف قبطی وجود داشتهاند کـه از کـلمه یا عبارت، مفهوم قـابل تـرجمهای به دست نمیآمده است. هر جا که کروشه موجب جدایی______________________________
۱٫ انجیل توماس نسخهای تقریبا سالم دارد و تمام آنچه در شرح علایم فوق آورده شده، در ترجمه این نسخه به کار نرفته است. اما از آنـ جـا که امکان دارد رسالههای دیگری نیز از این مجموعه ترجمه شود، این علایم را، که در تمام متن انگلیسی مجموعه رعایت شده است، به طور کامل میآوریم.
حروف کلمه یا اسم خاص شود، از خـط ربـط یا هـایفن استفاده شده است. با اطمینانی که از خواندن واژه قبطی و تعداد حروف قابل رؤیت حاصل میشود، کلمات را به طـور کامل در داخل یا خارج کروشه قرار میدهیم.
جاهایی که کاتبِ مـخطوطه، حـذف یـا اشتباه کرده باشد، از این کروشه زاویهدار استفاده میشود. در جاهایی که کاتب، حروفی را به صورت غیرعمدی حذف کـرده یـا به اشتباه حروفی آورده است، مترجم انگلیسی حروف حذفی را اضافه کرده یا بـه جـای حـروفی که کاتب در نظر داشته است بیاورد و اشتباه کرده، حروف دیگری را جایگزین کرده و در این کروشه قـرار داده است.
{ } حروف یا واژههایی که در آکولاد قرار میگیرند، افزوده کاتباند.
( ) کلماتیا عباراتیدر پرانـتز میآیندکه ویراستار یا مـترجم انـگلیسی آوردهاند. این افزودهها متن ترجمه شده را مستقیما به دست نمیدهند، اما اطلاعاتی مفید به خواننده ارائه میکنند.
* * *
انجیل توماس مجموعهای از اقوال و نبوّتها، ضربالمثلها و امثال منقول از عیسی است. انجیل توماسِ قبطی از زبان یـونانی ترجمه شده است؛ حقیقت آن است که چندین قطعه از روایت یونانی باقی مانده است و میتوان آنها را مورخ به تاریخ ۲۰۰ م دانست. پس مجموعه یونانی (یا حتّی سریانی یا آرامی) در دورهای پیش از حدود سال ۲۰۰ م، و مـحتملاً در اوایـل نیمه دوم سده اول، در سوریه، فلسطین یا بینالنهرین تدوین شده است. تصنیف انجیل توماس را به یهودا توماسِ همزاد، یعنی یهودای «توأم» منسوب میدانند. توماس را، به ویژه در کلیسای سوریه، یکی از حواریان و بـرادر دو قـلوی عیسی به شمار میآوردند.
نحوه ارتباط انجیل توماس با اناجیل عهد جدید مسئلهای جالب توجه است؛ چرا که بسیاری از اقوال وارد شده در انجیل توماس نظایری در اناجیل همدید (متی، مرقس و لوقـا) دارنـد.(۱) مقایسهای میان اقوال انجیل توماس با نظایرشان در اناجیل همدید نشان میدهد که سخنانی که در انجیل توماس آمده، شکلی ابتداییتر یا تحول یافته شکل ابتداییتر چنین سخنانیاند. در حقیقت، انجیل تـوماس بـه مـنبع اقوال اناجیل همدید، که غـالبا «Q» (از واژه آلمـانی Quelle، «مـنبع») خوانده میشود، و مأخذ مشترک اقوال مورد استفاده متی و لوقاست، شباهت دارد. از اینرو، انجیل توماس و منابعش مجموعههای اقوال و امثالیاند که ارتباط تنگاتنگی بـا مـنابع انـاجیل عهد جدید دارند.
______________________________
۱٫ مترجم فارسی، تطبیقی میان انـجیل تـوماس و اناجیل همدید (Synoptic) انجام داده است که حاصل کار را به زودی منتشر خواهد کرد.
تأثیر الهیات گنوسی به وضوح در انجیل تـوماس وجـود دارد؛ گـو این که نمیتوان این اثر را به مکتب یا فرقه خـاصی منسوب دانست. اقوال گرد آمده، «سخنان سرّیای» معرفی میشوند «که عیسای زنده گفت.» از اینجا درمییابیم که هدف گـردآوری ایـن مـجموعه، هدفی باطنی است؛ چنان که کلید فهم اقوال، تفسیر یا مـعانی سـرّی آنهاست، زیرا «آن کس که به معنای این سخنان پیببرد، مرگ را نمیچشد.» با توجه به مفاد انـجیل تـوماس، تـجربه اساسی دینی، فقط بازشناخت هویت الهی نیست، بلکه بالاخص، بازشناسی بدایت (نـور) و عـاقبت (آرامـش) است. مرید برای آن که به بدایت باز گردد، باید با «تجرید از» جامه گوشتین و «گـذر از» وجـود فـسادپذیر فعلی از دنیا جدا شود. پس از این کارهاست که مرید میتواند دنیای جدید، ملکوت زندگانی، صـلح و حـیات را دریابد.
شمارهگذاری صد و چهارده گانه اقوال در نسخه خطی وجود ندارد، لیکن امروزه اکـثر پژوهـندگان آن را قـبول دارند.
متن انجیل توماس
اینها سخنان سرّیای است که عیسای زنده گفت و یهودا تـوماسِ هـمزاد نوشت.
(۱) و او گفت: «آن کس که به معنای این سخنان پی ببرد مرگ را نـمیچشد.»
(۲) عـیسی گـفت: «بگذار آن کس که میجوید همچنان بجوید تا بیابد. چون مییابد، به زحمت میافتد. چون بـه زحـمت میافتد، حیران میشود و بر همه فرمان میراند.»
(۳) عیسی گفت: «اگر آنان کـه پیـشواییتان مـیکنند به شما بگویند بنگرید، ملکوت در آسمان است، در این صورت، پرندگان آسمان بر شما پیشی جـستهاند. اگـر ایـشان به شما بگویند آندر دریاست، در اینصورت، ماهیاناز شما پیشی جستهاند. بلکه، مـلکوت در درون شـماست. و بیرونشماست. چونبخواهید خودتان را بشناسید، شناخته میشوید، و در مییابید که شمایید پسرانِ پدرِ زنده. اما اگر خود را نشناسید، در مـسکنت بـه سر میبرید و شمایید آن مسکنت.»
(۴) عیسی گفت: «مردی که پیر ایام است بـیتعلّل از کـودک کوچک هفت روزه از زندگی میپرسد، و زندگیمیکند. زیرا بـسیاریاز پیـشینیان پسـینیانمیشوند، و یکیو همسانمیشوند.»
(۵) عیسی گفت: «آنچه را در منظر شـماست بـاز شناسید، و آنچه از شما پنهان است برایتان آشکار میشود. زیرا هیچ نهانی نیست کـه جـلوهگر نشود.»
(۶) شاگردان از او پرسیدند و او را گفتند: «آیـا از مـا میخواهی روزه بداریم؟ چـگونه نـماز بگزاریم؟ آیـا صدقه دهیم؟ در به اندازه خوردن چه تـدبیر کنیم؟»
عـیسی گفت: «دروغ مگویید، آنچه را اکراه دارید مکنید، از آن که همه امور در منظر ملکوت روشـن اسـت. از آن که هیچ پنهانی نیست که جـلوهگر نشود، و هیچ در پردهای نـیست کـه در پرده بماند.»
(۷) عیسی گفت: «خوشا بـر حـال شیری که انسان میشود آن گاه که انسان او را از پا میافکند و میخورد؛ و بدا بر انسانی کـه شـیرش بخورد و انسان شود.»
(۸) و گفت: «انـسان بـه مـاهیگیر دانا مانند اسـت کـه تورش را به دریا انـداخت و آن را پر از مـاهیان کوچک از دریا برکشید. ماهیگیر دانا در میان آنها یک ماهیِ بزرگِ بزرگ دید. او تمام مـاهیان کـوچک را به دریا انداخت و به سهولت مـاهی بـزرگ را برگزید. هـر کـه را گـوشِ شنیدن هست، بشنود.»
(۹) عـیسی گفت: «خوب، برزگر به صحرا شد، و مشتی (بذر) برگرفت، و افشاند. برخی بر راه افتاد؛ پرندگان آمـدند و دانـهها را چیدند. برخی دیگر که بر سـنگ افـتادند، در خـاک ریـشه نـدواندند، و خوشه نیاوردند و بـرخی دیـگر بر خارها افتاد؛ خارها دانه(ها) را در فشار قرار دادند و کرمها دانهها را خوردند. و دانههای دیگر بر خـاکِ نـیکو افـتادند و بارِ نیکو دادند چنان که هر تـخم شـصت بـرابر و صـد و بـیست بـرابر بار داد.»
(۱۰) عیسی گفت: «من آتش بر عالَم فکندهام، و بدان که آن را میپایم تا شعله برافروزد.»
(۱۱) عیسی گفت: «این آسمان از بین خواهد رفت، و آن یک که فوق آن است از بین خـواهد رفت. مردگان زنده نمیشوند، و زندگان نخواهند مرد. در روزهایی که آنچه را مرده است مصرف میکنید، آن را چیزی می کنید که زنده است. آن گاه که در روشنایی اقامت میگزینید، چه خواهید کرد؟ روزی که یکی بـودید دو شـدید. اما هنگامی که دو میشوید، چه خواهید کرد؟»
(۱۲) شاگردان عیسی را گفتند: «ما میدانیم که تو از ما جدا میشوی. چه کسی قرار است که راهبر ما شود؟»
عیسی آنان را گفت: «هر جا بـاشید، بـر شماست که نزد یعقوب درستکار شوید، که آفرینش آسمان و زمین از بهر اوست.»
(۱۳) عیسی شاگردانش را گفت: «مرا با کسی مقایسه کنید و بگویید من بـه کـه مانَم.» شمعون پطرس او را گفت: «تـو بـه فرشتهای راست کردار مانی.»
متی او را گفت: «تو به فیلسوفی حکیم مانی.»
توماس او را گفت: «استاد، دهانم را یارای آن نیست که بگوید تو به که مانی.»
عـیسی گـفت: «من استادت نیستم. زیـرا از چـشمه جوشانی که تجویز کردهام نوشیدهای و مست شدهای.»
و او را گرفت و به کناری برد و او را سه چیز گفت. چون توماس نزد اصحاب بازگشت، از او پرسیدند: «عیسی تو را چه گفت؟»
توماس ایشان را گفت: «اگر یکی از چیزها را کـه بـه من گفت به شما بگویم، سنگ برمیگیرید و بر من میافکنید؛ آتشی از سنگها بیرون میآید و شما را سر به سر میسوزاند.»
(۱۴) عیسی ایشان را گفت: «اگر روزه بدارید، گناه مرتکب میشوید؛ و اگر نماز بـگزارید، نـکوهش میشوید؛ و اگـر صدقه بدهید، روحتان را آسیب میزنید. هرگاه به سرزمینی میروید و در مناطق با خلق اختلاط میکنید، چنانچه استقبال کـنند، هر چه جلویتان گذاشتند بخورید، و بیمارانشان را شفا دهید. زیرا، آنچه بـه دهـانتان مـیرود آلودهتان نمیکند، بلکه آنچه از دهانتان بیرون میآید ـ شما را آلوده میکند.»
(۱۵) عیسی گفت: «چون کسی را میبینید که از زن نزاده اسـت، چـهره بر خاک بنهید و او را بپرستید. آن کس پدرتان است.»
(۱۶) عیسی گفت: «شاید، مردم میپندارند کـه صـلح بـرای جهان آوردهام. نمیدانند اختلاف است که آوردهام تا به زمین دهم: آتش، شمشیر و جنگ. چـون از پنج نفری که در خانهای زندگی میکنند سهتاشان بر ضد دو تا خواهند شد، و دوتـاشان بر ضد سهتا خـواهند شـد، پدر بر ضد پسر، و پسر بر ضد پدر خواهد شد. و جدای از هم خواهند ایستاد.»
(۱۷) عیسی گفت: «من چیزیتان دهم که هیچ چشمی ندیده و هیچ گوشی نشنیده و هیچ دستی نپسوده و به هیچ فکری هـرگز نرسیده است.»
(۱۸) شاگردان، عیسی را گفتند: «ما را بگوی که انجاممان چه خواهد شد.»
عیسی گفت: «مگر آیا آغاز را کشف کردهاید که در پی انجامید؟ زیرا هر جا آغاز است، آنجا انجام خواهد بود. خوشا بـر حـال کسی که در آغاز جای خود را میگیرد؛ او انجام را میشناسد و مرگ را نمیچشد.»
(۱۹) عیسی گفت: «خوشا بر حال آن که به عرصه وجود آمد پیش از آن که به وجود بیاید. اگر شما شاگردانم شوید و بـه سـخنانم گوش فرا دهید، این سنگها به خدمت شما درمیآیند. چون شما را در فردوس پنج درخت است که زمستان و تابستان بر یک حالاند و برگشان نمیریزد. هر کس از آنها آگاهی یابد طـعم مـرگ را نمیچشد.»
(۲۰) شاگردان، عیسی را گفتند: «به ما بگو که ملکوت آسمان چه چیز را ماند.» ایشان را گفت: «به خردلی میماند که خردترین دانههاست. ولی چون در خاک شخم خورده بیفتد، گیاهی تنومند از آن پدیـد آیـد و سـرپناه پرندگان آسمان میشود.»
(۲۱) مریم عـیسی را گـفت: «شـاگردانت به که میمانند؟»
گفت: «ایشان کودکانی را مانند که در مزرعهای که از آنِ ایشان نیست سکونت گزیدهاند. هنگامی که خداوندان مزرعه بیایند، خواهند گـفت مـزرعهمان را پسـ بگیریم. کودکان در حضور آنان برهنه (خواهند) شد تـا بـلکه مزرعهشان را باز پس بگیرند و آن را به ایشان باز پس دهند. لذا به شما میگویم، اگر خداوندِ خانهای بداند که دزد میآید، پیش از آن کـه دزد بـیاید شـبزندهداری در پیش میگیرد و نمیگذارد که به خانه ملکش نقب بزند و بـا خود کالا ببرد.
پس، آماده مقابله با حمله دنیا باشید. خود را به قدرتی بزرگ مسلح سازید مبادا حرامیان راهـی بـه
جـانب شما بیایند، زیرا مشکلی که انتظار دارید (حتما) به وقوع مـیپیوندد. در مـیان شما مردی فهیم باشد. چون محصول رسید، به سرعت بیاید و با داسی در دست آن را درو کند. هـر کـه را گـوشش شنیدن هست، بشنود.»
(۲۲) عیسی نوزادانی دید که شیر میخوردند. به شاگردانش گـفت: «ایـن نـوزادان شیرخوار به آنان که به ملکوت وارد میشوند شبیهند.» ایشان او را گفتند: «پس ما نیز چونان کـودکان بـه مـلکوت وارد میشویم؟»
عیسی بدیشان گفت: «هر گاه دو را یکی سازید، و هرگاه درون را چون بیرون و بیرون را چون درونـ سـازید و بالا را چون پایین، و هنگامی که نرینه را با مادینه همسان سازید به گونهای کـه مـذکّر، مـذکّر نباشد و مؤنث، مؤنث نه؛ و هرگاه چشمان را به جای یک چشم، و یک دست را به جـای یـک دست، و یک پا را به جای یک پا و یک مشابه را به جای یک مشابه تربیت کـنید؛ آن گـاه وارد [«مـلکوت»] میشوید.»
(۲۳) عیسی گفت: «من یکی از شما را از میان یک هزار، و دو تن از شما را از میان ده هزار برخواهم گـزید، و آن دو تـن هم وضعی یگانه خواهند داشت.»
(۲۴) شاگردان او را گفتند: «جایی را که هستی به مـا نـشان ده، از آن کـه برماست تا آن را بجوییم.»ایشان را گفت: «هرکه را گوشِ شنیدنهست، بشنود. در درونمردی از نور، نور هست، و او (یا: آن) کـل عـالَم را روشـن میکند. اگر او (یا: آن) بر نیفروزد، او (یا: آن) تاریکی است.»
(۲۵) عیسی گفت: «برادرت را چـونان جـان خویش دوست بدار، از او به سان مردم چشمت مراقبت کن.»
(۲۶) عیسی گفت: «تو ذره را در چشم برادرت میبینی، امـا تـیر چوبی را در چشم خودت نمیبینی. وقتی تیر را از چشم خودت به در آوری، سپس روشنتر مـیبینی و ذره را از چـشم برادرت به در میآوری.»
(۲۷) عیسی گفت: «اگر در دنـیا روزه نـگیرید، مـلکوت را نخواهید یافت. اگر سبت را به عنوان سـبت بـه جای نیاورید، پدر را نخواهید دید.»
(۲۸) عیسی گفت: «من در وسط عالم جای گرفتم، و با جـسم گـوشتین بر آنان ظهور یافتم. هـمه ایـشان را مست دیـدم؛ هـیچ یـک را تشنه ندیدم. و جانم برای پسران انـسانها غـمگین شد چون آنان در دل نابینایند و دید ندارند؛ چون تهی به دنیا میآیند، و تـهی هـم میخواهند از دنیا بروند. اما چند صـباحی مستاند. چون از مستی شـرابی کـه نوشیدهاند به خود باز آیـند، تـوبه خواهند کرد.»
(۲۹) عیسی گفت: «این که گوشت به سبب روح به هستی گام نـهد، عـجیب است. اما اگر روح به سـبب بـدن بـه هستی وارد شود عـجیب العـجائب است. راستی را، که مـن حـیرانم از این که چگونه این گنج در این مسکنت خانه کرده است.»
(۳۰) عیسی گفت: «هر جـا کـه سه اله باشند، آنها آلههاند. هـر جـا که دو یـا یـک بـاشند، من با اویم.»
(۳۱) عـیسی گفت: «هیچ نبیای را روستای خودش قبول نمیکند، هیچ طبیبی آنان را که او را میشناسند شفا نمیدهد.»
(۳۲) عـیسی گـفت: «شهری که بر کوهی بلند سـاخته بـاشند، و اسـتوار داشـته، فـرو نمیریزد، و پوشیدهاش نـمیتوان داشـت.»
(۳۳) عیسی گفت: «آنچه به گوش خود {(و) گوش دیگران} میشنوید بر بام خانهها موعظه کنید. زیرا کـسی کـه چـراغی برمیافروزد خمرهای رویش نمیگذارد یا آن را در جایی پنـهان نـمینهد، بـلکه آن را بـر چـراغدانی مـیگذارد تا هر کس وارد و خارج میشود نورش را ببیند.»
(۳۴) عیسی گفت: «اگر نابینایی عصاکش نابینایی شود، هر دو به چالهای در میافتند.»
(۳۵) عیسی گفت: «امکان ندارد که کسی به خانه مـرد نیرومندی وارد شود و آن را به زور تصاحب کند مگر دستان آن مرد را ببندد؛ سپس (میتواند) خانهاش را به یغما برد.»
(۳۶) عیسی گفت: «از بام تا شام و از شام تا بام به فکر پوشا کتان نباشید.»
(۳۷) شاگردانش گـفتند: «چـه وقت بر ما منکشف خواهی شد و چه وقت تو را میبینیم؟»
عیسی گفت: «وقتی که بدون شرمندگی جامهها بر کنید و آنها را بردارید و چونان کودکان آنهارا زیر پاهایتان بگذارید و لگد کنید، سـپس [خـواهید دید] پسر آن زنده را و نخواهید ترسید.»
(۳۸) عیسی گفت: «بارها آرزو کردهاید که این کلمات را که من اینک به شما میگویم و هیچ کس ندارید کـه آنـها را بر زبان آورد بشنوید. روزهایی خـواهد بـود که در پی من خواهید گشت و مرا نخواهید یافت.»
(۳۹) عیسی گفت: «فریسیان و کاتبان کلیدهای معرفت را برگرفتهاند و پنهان کرده. ایشان داخل نشدهاند، و اجازه هم ندارند که کـسی را کـه میخواهند داخل کنند. لیـکن، شـما به داناییِ مار و به بیآزاریِ کبوتر باشید.»
(۴۰) عیسی گفت: «درخت تاکی بیرون از قلمرو پدر رُسته است، ولی چون آفتزده است، باید آن را از ریشه کند و از بین برد.»
(۴۱) عیسی گفت: «به کسی که چـیزی در دسـت دارد بیشتر میرسد، و هر که را هیچ در دست نیست از حتی اندک چیزی که دارد محروم میشود.»
(۴۲) عیسی گفت: «رهگذر باشید.»
(۴۳) شاگردانش او را گفتند: «تو کیستی، که این چیزها را به ما میگویی؟»
عیسی ایشان را گفت:> «شـما مـرا از آنچه بـه شما میگویم نمیشناسید، ولی چونان جهودان شدهاید، از آن که آنان (یا) درخت را دوست دارند و از میوهاش بیزارند (یا) میوه را دوسـت میدارند و از درخت بیزارند.»
(۴۴) عیسی گفت: «هرکس به پدر کفر گوید آمرزیده شـود، هـر کـس بر پسر کفر گوید آمرزیده شود، اما هر که بر روح القدس کفر گوید چه در زمین و چـه در آسـمان آمرزیده نشود.»
(۴۵) عیسی گفت: «انگور از خار برداشت نمیشود، از خاربن هم انجیر به دسـت نـمیآید، کـه اینها به بار نمینشینند. نیکمرد از خزانهاش نیک حاصل میآورد؛ مرد بدکار بدیها از خزانه بدش کـه در دلش است حاصل میآورد و چیزهای بد میگوید. زیرا او از کثافت و انبوهی دل بدیها حاصل میآورد.»
(۴۶) عـیسی گفت: «از کسانی که از آدمـ تـا یحیی معمدانی از مادر زادهاند، هیچ کس بالاتر از یحیی معمدانی نیست به گونهای که (در مقابلش) باید سر به زیر افکنند. لیکن من گفتهام که، هر یک از شما که کودک شود با مـلکوت آشنا میشود و از یحیی برتر.»
(۴۷) عیسی گفت: «ناممکن است که انسان بر دو اسب سوار شود یا دو کمان را بکشد. و ناممکن است که خدمتکار دو خواجه را خدمت بگزارد؛ و گرنه یکی را حرمت مینهد و با دیگری بـا بـیحرمتی رفتار میکند. کسی که شراب کهنه بیاشامد فیالفور آرزوی نوشیدن شراب تازه نمیکند. و شراب کهنه را هم در مشک تازه نمیگذارند، تا مبادا آن را فاسد کند. وصله کهنه بر جامهای نو ندوزند، از آن که چـاک خـوردگی نتیجه میشود.»
(۴۸) عیسی گفت: «اگر دو تن در این یک خانه با هم صلح کنند، و به کوه بگویند حرکت کن و برو، آن حرکت میکند و میرود.»
(۴۹) عیسی گفت: «خوشا به حال عزلت گـزیدگان و بـرگزیدگان، زیرا شما ملکوت را مییابید. زیرا شما از آنید، و به آن باز میگردید.»
(۵۰) عیسی گفت: «اگر شما را بگویند از کجا آمدید؟ ایشان را بگویید: ما از نور آمدیم، آن جا که نور به طوع و رغبت خـویش پا بـه هـستی نهاد و [خود را [برقرار کرد و از طـریق صـورت ایـشان تجلی پیدا کرد. اگر شما را گویند: آن نور شمایید؟ بگویید: ما کودکان آنیم، و ما برگزیدگان پدر زندهایم. اگر از شما بپرسند: چه نشان از پدر تان دارید؟ ایـشان را بـگویید: رفـتن و آرمیدن.»
(۵۱) شاگردانش او را گفتند: «چه وقت زمان آرمیدن مـردگان فـرا میرسد، و چه هنگام جهان جدید واقع میشود؟»
ایشان را گفت: «آنچه در پیاش میگردید هم اکنون واقع شده است، لیک آن را بـاز نـمیشناسید.»
(۵۲) حـواریان او را گفتند: «بیست و چهار نبی در اسرائیل سخن گفتند، و تمام آنان در تـو سخن گفتند.»
ایشان را گفت: «یکی را که در حضورتان حیّ و حاضر است فرو گذاشتهاید و (فقط) از مردگان سخن گفتهاید.»
(۵۳) شاگردانش او را گـفتند: «آیـا خـتنه نافع است یا خیر؟»
ایشان را گفت: «اگر نافع بود، پدرشان آنان را مـختون از مـادرشان به دنیا میآورد. بلکه، ختنه حقیقی در روح کاملاً سودمند است.»
(۵۴) عیسی گفت: «خوشا بر حال فقرا، از آن کـه مـلکوت آسـمان از آن شماست.»
(۵۵) عیسی گفت: «هر که از پدرش و مادرش تبرّی نجوید نمیتواند شاگرد من شـود، و هـر کـه از برادران و خواهرانش تبرّی نجوید و در راه من صلیب برنگیرد در خور من نیست.»
(۵۶) عیسی گفت: «هـرکس آمـده اسـت که بر دنیا وقوف یابد (فقط) لاشهای یافته است، و هر کس لاشهای یافته بـرتر از دنـیاست.»
(۵۷) عیسی گفت: «ملکوت پدر به مردی مانند است که بذر [خوب [داشت. دشمنش شـبانه آمـد و دانـه علف هرز در میان بذر خوب افشاند. مرد اجازه نداد تا علفهای هرز را بکنند؛ او بـه ایـشان گفت: بیم دارم که به جای علفهای هرز، گندم لابهلای آنها را بکَنید. روزِ برداشت، عـلفهای هـرز بـه خوبی به چشم میآیند، و آنها را میتوان کند و سوزاند.»
(۵۸) عیسی گفت: «خوشا به حال آن که رنـج کـشیده است و حیات یافته.»
(۵۹) عیسی گفت: «تا زندهاید به یگانه زنده اعتنا کـنید، مـبادا کـه بمیرید و بجویی تا او را ببینید و نتوانید.»
(۶۰) ایشان دیدند> سامریای را که در راه یهودیه برهای با خود میبرد. بـه شـاگردان گـفت: (چرا) آن مرد بره را این طرف و آن طرف (میبرد)؟»
او را گفتند: «تا آن را بکشد و بخورد.»
ایـشان را گـفت: «تا بره زنده است، او آن را نمیخورد، بلکه زمانی که آن را کشت و آن لاشه شد.»
او را گفتند: «در غیر این صورت نـمیتواند آن را بـخورد.»
ایشان را گفت: «شما نیز، جایی برای خودتان برای آرامش بجویید، مبادا لاشـهای شـوید و شما را بخورند.»
(۶۱) عیسیگفت: «دو تنبر تخت آرام مـیگیرند: یـکیکه مـیمیرد،و دیگریکهزنده میماند.»
سالومه گفت: «تو کیستی، مـرد، کـه، گویا از آن یگانه: (یا: به عنوان پسرش) بر نیمکت من آمدهای و از خوان غـذایم میخوری؟»
عـیسی او را گفت: «من اویم که از لایـتجزی مـیزید. مرا بـرخی از چـیزهای پدرم داده شـد.» سالومه گفت: «من شاگرد تواَم.»
عـیسی او را گـفت: «از اینرو میگویم، اگر لایتجزی است، سرشار از نور میشود، اما اگر یتجزی اسـت، سـرشار از تاریکی میشود.»
(۶۲) عیسی گفت: «برای آنـان [که شایسته] اسرار[م] هـستند اسـرارم را میگویم. به دست چپت مـگو کـه دست راست چه میکند.»
(۶۳) عیسی گفت: «مرد ثروتمندی بود که پول فراوان داشت. او بـا خـود گفت: پولم را به کار انـدازم و از آن اسـتفاده کـنم تا بتوانم بـذر بـیفشانم، برداشت و کشت و کار کـنم، و انـبارِ خانهام را با محصول پر کنم، تا هیچ کسری نداشته باشم. نیاتش چنین بود، اما هـمان شـب مُرد. هر کس که گوش دارد بـشنود.»
(۶۴) عـیسی گفت: «عـدهای بـر مـردی وارد شدند. و او هنگامی که شـام را مهیا کرد، خادمش را فرستاد تا میهمانان را دعوت کند. او نزد اوّلی رفت و او را گفت: خواجهام تو را دعوت کـرده اسـت. او گفت: مرا با عدهای از بازرگانان کـارهاییاست. ایـن شـامگاه نـزد مـن میآیند. من بـاید بـروم و دستوراتم را به ایشان بدهم. خواهش میکنم از شام معذورم دارید. نزد دیگری رفت و او را گفت: خواجهام تو را دعـوت کـرده اسـت. او خادم را گفت: هم اکنون خانهای خریدهام، و امـروز لازم اسـت کـه بـاشم. مـن وقـت ندارم. نزد دیگری رفت و او را گفت: خواجهام تو را دعوت کرده است. وی خادم را گفت: دوستم میخواهد ازدواج کند، و من اسباب سور را مهیا میکنم. من نمیتوانم بیایم. خواهش میکنم مـعذورم دارید. نزد دیگری رفت و او را گفت: سرورم تو را دعوت کرده است. او خادم را گفت: چندی است کشتزار خریدهام، و عازم جمع آوری اجاره آن جایم. نمیتوانم بیایم. خواهش میکنم معذورم دارید. خادم بازگشت و خواجهاش را گـفت: آنـان که به شام دعوتشان کردی عذر خواستند. خواجه خادمش را گفت: به کوی و برزن شو و هر که را دیدی بازآر، که شام بخورد. سوداگران و بازرگانان به مکانهای پدرم گام ننهد.»
(۶۵) گفت: «نـیکمردی بـود خداوند تاکستان. به برزگرانِ اجارهدار اجارهاش داد که آن را عمل آورند و محصول را از ایشان تحصیل کند. خادمش را فرستاد تا اجارهداران بار تاکستان را به او بدهند. اجارهداران خـادم را گـرفتند و تا دم مرگ او را زدند. خادم بـاز آمـد و ماوقع را برای خواجه نقل کرد. خواجه گفت: چه بسا ایشان او را باز نشناختهاند. خادمی دیگر فرستاد. اجارهداران این را نیز زدند. پس تاکستانْخدای پسرش را فرستاد و گـفت: بـاشد که پسرم اظهار احـترام کـنند. از آن جا که اجارهداران میدانستند او میراث بر تاکستان میشود، او را گرفتند و کشتند. هر که را گوش هست بشنود.»
(۶۶) عیسیگفت: «سنگی را کهمعماران دور انداختند نشانم دهید. همان سنگِ زاویه است.»
(۶۷) عیسی گفت: «هرکس را عقیدهچنان اسـت کـه کُلّ ناقصاست(خود)کاملاًناقص است.»
(۶۸) عیسی گفت: «خوشا به حال شما آن گاه که منفور میشوید و آزار و اذیت میبینید. آنجا که شما آزار و اذیت دیدهاید ایشان هیچ مکان نیابند.»
(۶۹) عیسی گفت: «خوشا بـه حـال آنان کـه در درون خودشان آزار و اذیت دیدهاند. ایشاناند
که به راستی آمدهاند تا پدر را بشناسند. خوشا به حال گرسنگان، از آن که راشـْکَمِ آن که اشتها میکند پر میشود.»
(۷۰) عیسی گفت: «آنچه را دارید اگر ظاهر سـازید نـجاتتان مـیدهد. آنچه در باطن ندارید اگر آن را نداشته باشید شما را هلاک خواهد کرد.»
(۷۱) عیسی گفت: «من [این] خانه را ویران کـنم، و کـسی را یارای آن نیست که بنایش سازد.»
(۷۲) [مردی] او را [گفت]: «برادرانم را بگو که داراییهای پدرم را تقسیم کـنند.»
او را گـفت: «ایـ مرد، که مرا مُقسِّم کرده است؟»
روی جانب شاگردانش آورد و ایشان را گفت: «من مُقسّم نیستم، هستم؟»
(۷۳) عیسی گفت: «مـحصول فراوان است لیکن کارکُن اندک، پس خدای را بخوانید تا دروگران را بفرستد.»
(۷۴) گفت: «خدایا، خـیلی برگرد آبخورگاهاند، ولی در آب انبار هـیچ نـیست.»
(۷۵) عیسی گفت: «خیلی بر در ایستادهاند، ولی عزلت گزنیاناند که به حجله گام مینهند.»
(۷۶) عیسی گفت: «ملکوت پدر بازرگانی را ماند که بارِ متاع داشت و دُرّی دید. وی بازرگانی زیرک بود. متاع را فروخت و درّ را خود به تنهایی خـرید. شما نیز، گنج پایدار و ماندگارش را که بید به آن نمیزند و از آن نمیخورد و هیچ کرمش تباه نمیسازد. بجویید.»
(۷۷) عیسی گفت: «منم آن نور که فوق همه آنانم. منم که کلّام. از من، کلّ بر مـیآید، و جـانب من همه امتداد مییابد. قطعهای چوب را دو تکه کنید، من آن جایم. سنگ را بردارید، مرا آنجا مییابید.»
(۷۸) عیسی گفت: «از چه به صحرا شدهای؟ که نیای را ببینی جنبان از باد؟ و مردی ببینی در جامه فاخر در زیِ شـاهان و کبارتان؟ [جـامه] فاخر بر آنان هست، و از تشخیص حقیقت ناتواناند.»
(۷۹) زنی از خیل خلق او را گفت: «خوشا زهدانی که تو را زاده و پستانی که شیرت داده.»
او را گفت: «خوشا آنان که کلام پدر را شنیدهاند و درست نگاهش داشته. از آن کـه روزهـایی باشد که خواهید گفت: «خوشا زهدانی که آبستن نمیشود و پستانی که شیر نمیدهد.»
(۸۰) عیسی گفت: «آن که دنیا را باز شناخته است جسم را یافته، ولی آن که جسم را یافته برتر از دنیاست.»
(۸۱) عیسی گـفت: «هـرکس ثـروتمند شده است، بگذار پادشاه شـود، و هـر کـس قدرتمند شده است بگذار از آن کناره جوید.»
(۸۲) عیسی گفت: «هر کس نزدیک من است نزدیک آتش است، هر کس از من دور است از مـلکوت دور اسـت.»
(۸۳) عـیسی گفت: «صورتها برای انسان متجلی میشوند، ولی آن نور کـه در آنـهاست
در صورت نور پدر پنهان میماند. او متجلی خواهد شد، ولی نورش صورتش را پنهان خواهد داشت.»
(۸۴) عیسی گفت: «هنگامی که شبیه خودتان را بـبینید، شـاد مـیشوید. ولی هنگامی که صورتهایتان را که پیش از شما به وجود آمدند، و هـرگز از بین نمیروند و جلوهنمایی نمیکنند، ببینید چگونه در پوست میگنجید!»
(۸۵) عیسی گفت: «آدم از قدرتی بزرگ و مکنتی بزرگ به وجود آمد، ولی شـایسته شـما نـبود. چون اگر شایسته بود، مرگ را [نمیچشید].»
(۸۶) عیسی گفت: «[روباهها ۴۸ لانهشان را دارنـد] و پرنـدگان آشیان[شان] را دارند، اما پسر انسان هیچ جایی ندارد که سر وانهد و بیارامد.»
(۸۷) عیسی گفت: «بدبخت اسـت بـدنی کـه بر بدنی متکی است، و نگون بخت است جایی که بر این دو مـتکی اسـت.»
(۸۸) عـیسی گفت: «ملائک و انبیا نزد شما خواهند آمد و آن چیزها را که (تاکنون) داشتهاید به شما مـیدهند.» و شـما هـم آن چیزها را که دارید به ایشان میدهید، و با خود میگویید: کی ایشان میآیند و آنچه از آن ایـشان اسـت برمیگیرند؟»
(۸۹) عیسی گفت: «چرا بیرون جام را میشویید؟ نمیفهمید که آن که داخل را ساخته همان اسـت کـه بـیرون را ساخته؟»
(۹۰) عیسی گفت: «نزد من آیید، از آن که یوغ من راحت و حاکمیت من با ملایمت اسـت، و آرام خـود را خواهید یافت.»
(۹۱) ایشان او را گفتند: «ما را بگوی تو کهای تا به تو اعتقاد بـیاوریم.»
ایـشان را گـفت: «شما از ظاهر آسمان و زمین احوال آنها را در مییابید، ولی کسی (یا چیزی) را که در مقابل شماست بـاز نـمیشناسید، و نمیدانید چگونه این دم را دریابید.»
(۹۲) عیسی گفت: «بجویید که مییابید. لیکن، آنچه پیـش از ایـن دربـارهاش از من میپرسیدید و به شما نمیگفتم، اکنون میل دارم بگویم، اما شما سراغ آن را نمیگیرید.»
(۹۳) عیسی گفت: «آنـچه را قـدسی اسـت به سگان مدهید، مباد که آنها را در کوت پهن اندازند. درّ و مروارید را پیش خـوک مـیفکنید، مباد که آنها را [به تکههایی] خرد کنند.»
(۹۴) عیسی گفت: «آن که میجوید مییابد، و [آن که دری میکوبد] اجازه ورودش دهـند.»
(۹۵) [عـیسی گفت:] «اگر پول داری، به فرد مورد علاقهات وام مده، بلکه [آن [را به کـسی بـده که از او بازپس نگیری.»
(۹۶) عیسی [گفت]: «ملکوتِ پدر زنـی را مـانَد. او انـدکی خمیر مایه برگرفت، آن را در قدری خمیر [پنـهان کـرد]، و قرصهای بزرگی از نان ساخت. هر که را گوش شنیدن هست بشنود.»
(۹۷) عیسی گفت: «مـلکوتِ [پدر] زنـی را ماند که کوزهای پر از بلغور حـمل مـیکرد. هنگامی
کـه [در] راه گـام بـرمیداشت، و هنوز قدری از خانه دور شده بود، دسـته کـوزه شکست و بلغور در پشت سرش روی راه میریخت. زن نمیدانست؛ متوجه هیچ اتفاقی نشده بـود. چـون به خانه رسید، کوزه را بر زمـین گذاشت و آن را خالی دید.»
(۹۸) عـیسی گـفت: «ملکوت پدر مردی را ماند که خـواست مـرد نیرومندی را بکشد. وی در خانه خویش تیغ برکشید و آن را در دیوار فرو کرد که ببیند آیـا دسـتانش یارای انجام خواستهاش را دارند یـا خـیر. سـپس مرد نیرومند را کـشت.»
(۹۹) شـاگردان او را گفتند: «برادرانت و مادرت بـیرون ایـستادهاند.»
ایشان را گفت: «آنان که این جایند و اراده پدرم را انجام میدهند برادران من و مادر مناند. ایشاناند کـه بـه ملکوت پدرم وارد میشوند.»
(۱۰۰) آنان سکهای زرین بـه عـیسی نشان دادنـد و او را گـفتند: «مـردان قیصر مالیات از ما مـیخواهند.»
ایشان را گفت: «مال قیصر را بهقیصر دهید، مالخدا را بهخدا دهید، و مالمن را بهمن دهید.»
(۱۰۱) عیسی گفت: «هـر کـه چون من پدرش و مادرش را منفور ندارد شـاگرد مـن نـتواند شـد. و هـر کس چون مـن پدرش و مـادرش را دوست [نَ]دارد شاگرد من نتواند شد. از آن که مادر من [دروغم داد]، اما مادر حقیقی [من [حیاتم داد.»
(۱۰۲) عـیسی گـفت: «وای بـر فریسیان، از آن که ایشان سگی را مانند که در آخـور گـاوان خـوابیده اسـت، نـه خـود خورَد و نه گاوان را گذارد که خورند.»
(۱۰۳) عیسی گفت: «خوشبخت کسی که داند حرامیان از کجا وارد شوند، و برخیزد، و مملکت خویش را بسیج کند، و پیش از هجوم حرامیان خود را مسلّح سازد.»
(۱۰۴) ایـشان [عیسی را] گفتند: «بیا، و بگذار امروز نماز بگزاریم و بگذار روزه بگیریم.»
عیسی گفت: «چه گناهی کردهام، یا در کجا شکست خوردهام؟ اما چون داماد حجله را ترک میکند، پس بگذار روزه بگیرند و نماز بگزارند.»
(۱۰۵) عیسی گـفت: «هـرکس پدر و مادر را بشناسد روسپی زادهاش میخوانند.»
(۱۰۶) عیسی گفت: «هر گاه دو را یکی کنید پسران انسان میشوید، و آن گاه اگر بگویید: کوه، حرکت کن، حرکت میکند.»
(۱۰۷) عیسی گفت: «ملکوت شبانی را مانَد که صـد گـوسفند داشت. یکی از آنها، که پروارترین بود، گم گشت. شبان نود و نه گوسفند را رها کرد و به دنبال آن یک گوسفند گشت تا آن را پیدا کرد. هـنگامی کـه به چنین زحمتی افتاده بـود، گـوسفند گمگشته را گفت: بیش از نود و نه گوسفند از تو مراقبت میکنم.»
(۱۰۸) عیسی گفت: «آن کس که از دهان من بنوشد مانند من میشود. خود من او میشوم، و نهانها بـر او مـنکشف میشوند.»
(۱۰۹) عیسی گفت: «مـلکوت مـردی را ماند که گنجی [پنهان] در زمین خود داشت و از آن خبر نداشت. و [پس [از مرگ، برای پسرش بر جای نهاد. پسر (از گنج) بیخبر بود. وی زمین را به ارث برد و [آن] را فروخت. و آن کس که آن را خرید زیر و رویش کـرد و گـنج را یافت. به هر کس که خواست پول وام داد.»
(۱۱۰) عیسی گفت: «هر کس دنیا را بیابد و ثروتمند گردد، از دنیا کرانه میکند.»
(۱۱۱) عیسی گفت: «آسمانها و زمین در حضورتان در هم پیچانده شوند. و یکی که حیاتش از یگانه حـیّ اسـت مرگ را نـمیبیند.» آیا عیسی نمیگوید: «هر کس خود را بیابد برتر از دنیاست؟»
(۱۱۲) عیسی گفت: «وای بر جسم که متکی بر جان بـاشد؛ وای بر جان که متکی بر جسم باشد.»
(۱۱۳) شاگردانش گفتند: «چه وقـت مـلکوت در میرسد؟»
عـیسی گفت: «با انتظار فرا نمیرسد. چنان نیست بگوییم که اینجاست یا آنجاست.»
(۱۱۴) شمعون پطرس ایشان را گفت: «مـریم مـا را ترک کند، از آن که زنان سزاوار زندگانی نیستند.»
عیسی گفت: «خود من راهش مـینمایم تـا نـرینهاش سازم، آن گونه که او هم روحی زنده همچونشما نرینگان شود. از آن که هر زنی که خود را نـرینه سازد به ملکوت آسمان وارد شود.»