مطالعات متفرقه (خارج از سیر مطالعاتی)
حاکمیت دین اسلام در قرآن
حاکمیت دین اسلام در قرآن
چکیده
اندیشۀ تشکیل حاکمیت جهانی از گزینههایی است که همۀ شرایع درصدد تبیین اصول و ساختار آن بوده و به صورت جدی بر روی آن فعالیت میکنند و رشد و تسریع روزافزون ارتباطات، چنین امری را به یک موضوع جدّی و ضروری تبدیل کرده است. دین اسلام تنها دینی است که توحید واقعی و حقیقی را تبلیغ میکند، در حالی که یهودیت با تحریف و تغییر احکام شریعت حضرت موسی(ع)و مسیحیت نیز با ترک شریعت حضرت عیسی(ع)از توحید دور افتاده و در ردیف مشرکان درآمدهاند، در نتیجه از ادارۀ زندگی فردی و اجتماعی انسان عاجز هستند. دین اسلام به عنوان آخرین دین الهی، ضمن تصدیق تورات و انجیل اصلی، ناسخ احکام و آموزههای آنها بوده و برخی را حذف و برخی دیگر را تکمیل نموده است و در واقع ظرفیت اعتبار شرایع دیگر با ظهور اسلام پایان پذیرفته و دین اسلام تنها دینی است که میتواند در تمام جهان حاکم شده و زندگی انسان را در همۀ ابعاد اداره کند.
واژگان کلیدی
حاکمیت جهانی، دین حق، دین اسلام.مقدمه
با سیری در تاریخ و اعصار بشری این واقعیت بهدست میآید که بشر هیچگاه بدون دین زندگی نکرده است. همین امر گویای این حقیقت است که دین دارای عناصر و ارکانی است که مطابق خواستهها و نیازهای بشری در تمامی نسلها و جوامع دنیاست. اگرچه در طول این مسیر عدّهای بیراهه رفته و اصل وجود آن را انکار کردهاند، ولی بهتدریج با رشد و تعالی افکار و عقول، کارآیی و ساز و کارهای آن را درک خواهند کرد.
یکی از فاکتورهای ضروری برای تحقق حکومت جهانی، رشد عقول و شعور انسانهاست؛ یعنی جامعه باید از نظر عقل و شعور به جایی برسد که آمادگی پذیرش تعالیم و آموزههای دین به معنای واقعی را داشته باشد. پیشرفت علم و تکنولوژی و تقویت آگاهیها و تسریع ارتباطات، مسیر را برای جهانی شدن اسلام بسیار نزدیک کرده است. جایگاه یافتن موضوع جهانیشدن و جهانیسازی در میان اندیشمندان جهان در سالهای اخیر، ناشی از حقیقت قطعی جهانی بودن اسلام است. تحولات اخیر در دنیای عرب، بشارتدهندۀ گسترش و تجدید حیات تفکر و اندیشۀ اسلامی در سطح جهان است؛ تفکری که پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، آغازگر آن بود و تحولات اخیر در امتداد آن قرار دارد. پیام انقلاب ایران این بود که مردم میتوانند ساختار نظام سلطه را بر هم زنند و با تکیه بر ارزشهای اسلامی و حرکتهای مردمی جامعه را اداره کنند. رهبر معظم انقلاب در اینباره میفرماید:
انقلاب اسلامی در حقیقت دو کار بزرگ را انجام داده است که یکی تشکیل نظام اسلامی و دیگری زنده کردن هویت اسلامی است. (نرمافزار حدیث ولایت، ۲۰/۱۱/۷۴)
بیان مسئله
شرایط و مقتضیات زمان و شکوفایی ظرفیتها و استعدادهای آدمی، مهمترین عامل تکامل شرایع از تمام ابعاد است:
لِکُلٍّ جَعَلْنا مِنْکُمْ شِرْعَهً وَ مِنْهاجاً وَ لَوْ شاءَ اللهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّهً واحِدَهً وَ لکِنْ لِیبْلُوَکُمْ فی مَا آتاکُمْ؛ (مائده: ۴۸)
براى هر گروهى از شما آیین و روشى قرار دادهایم و اگر خدا مىخواست شما را امت واحدی قرار میداد، ولى خواست شما را در آنچه به شما داده امتحان کند.
این تکامل شرایع مانند مقاطع تحصیلی است که انسانها در آن برای رسیدن به نقطۀ تعالی و کمال، باید گام به گام رو به جلو حرکت کنند، به طوری که هر شریعتی در عین تصدیق شرایع پیشین، ناسخ و تکمیل کنندۀ آنها نیز هست.
حقیقت مطلب این است که با اندک تأملی در آموزهها و تعالیم شرایع دیگر به دست میآید که همۀ آنها نمیتوانند برحق باشند و عدّهای برای رسیدن به اغراض و منافع خودشان اقدام به تحریف فرامین الهی کرده و از آنچه اکنون به عنوان آیین یهودیت و مسیحیت معروف است، غیر از مقدار بسیار کمی، بقیه دستخوش دگرگونی و تحریف قرار گرفته است. امّا آیینی که خداوند توسط حضرت محمّد(ص) نازل فرمود، به علّت دارا بودن تعالیم و آموزههای جامع و کامل و وعدۀ قطعی خدا بر حفظ آن، بر همۀ شریعتهای پیشین برتری داشته و قرآن در آیات مختلفی با بیان عملکرد پیروان یهود و مسیحیت، شاخصها و معیارهای برتری این آیین بر سایر شریعتها را به خوبی به تصویر کشیده است.
حال این پرسش مطرح است که آیا اسلام به عنوان یک دین حق، بر آیندۀ بشری حاکم خواهد بود یا خیر؟ ظرفیت اسلام برای حاکمیت جهانی نسبت به سایر شرایع چیست؟ آیا آموزهها و قوانین شرایع دیگر میتواند دارای جنبۀ جهانی باشند یا خیر؟ نگرش قرآن نسبت به آیندۀ دین اسلام چگونه است؟ ادله و مستندات قرآنی مبنی بر حاکمیت جهانی اسلام کدامند؟
در عصری که جهانخواران و مستکبران میکوشند با اختصاص میلیاردها دلار پول و امکانات مختلف، آینده را به نفع خود سامان دهند، در چنین اوضاعی که مناقشۀ تاریخی حق و باطل صورت پیچیدهتری به خود گرفته است، ترسیم چشماندازی دقیق از آیندهای آرمانی، موجب امیدآفرینی در اردوگاه حق و توفان افکار در راه تحقق جامعۀ مطلوب اسلامی میشود.
غلبۀ جهانی دین اسلام
یاری پیامبران یک سنّت الهی است، تا جایی که این یاری و پیروزی یک وعدۀ از پیش مسلّم شده است:
وَ لَقَدْ سَبَقَتْ کَلِمَتُنا لِعِبادِنَا الْمُرْسَلینَ * إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنْصُورُونَ * وَ إِنَّ جُنْدَنَا لَهُمُ الْغالِبُونَ؛ (صافات: ۱۷۱- ۱۷۳)
و قطعاً سخن ما براى بندگان فرستادهمان از پیش معیّن شده است که یقیناً ایشان یارىشدگانند. و سپاه ما چیره و پیروزند.
البته این یاری فقط به پیامبران اختصاص ندارد، بلکه هر کسی که راه آنان را بر دوش گرفته و جلودار جبهۀ حق باشد از این پیروزی و یاری برخوردار خواهد شد. در جای دیگر نیز وعده فرموده است که پیامبران و مؤمنان را در طریق حق یاری خواهد نمود:
إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَالَّذینَ آمَنُوا فِی الْحیاهِ الدُّنْیا؛ (غافر: ۵۱)
ما قطعاً رسولان خود و کسانی که ایمان آورند را در حیات دنیا یاری میکنیم.
آیاتی در قرآن بر غلبۀ دین حق بر تمامی شرایع دلالت دارند. در آیۀ ۳۲ سورۀ توبه میفرماید که جهان روزی را خواهد دید که در آن روز، نور الهی بر تمامی آیینها بهرغم ناخشنودی کافران غالب شده و بر سراسر زمین حاکم خواهد شد:
یُریدُونَ أَنْ یطْفِؤُا نُورَ اللهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ یأْبَى اللهُ إِلَّا أَنْ یُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ؛
مىخواهند نور خدا را با دهانهاى خود خاموش سازند و خدا نمىخواهد جز اینکه نور خودش را تمام کند اگرچه کافران ناخشنود باشند.
مضمون آیۀ فوق در جای دیگر هم آمده است:
یُریدُونَ لِیطْفِؤُا نُورَ اللهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ؛ (صف: ۸)
مىخواهند نور خدا را با دهانهای خود خاموش کنند، حال آنکه خدا تمام کنندۀ نور خویش است، اگرچه کافران ناخشنود باشند.
در مفهوم نور الهی چند دیدگاه مطرح شده است:
الف) بیشتر مفسران معتقدند که مراد از «نُورَ الله دین الهی است و آن دین، دین اسلام است (بلخی، ۱۴۲۳: ج۴، ۳۱۶؛ سمرقندی، بیتا: ج۳، ۴۴۴؛ طبری، ۱۴۱۲: ج۲۸، ۵۷؛ طوسی، بیتا: ج۹، ۵۹۵؛ طبرسی، ۱۳۶۰: ج۹، ۴۲۰؛ شیبانی، ۱۴۱۳: ج۵، ۱۸۱؛ کاشانی، ۱۴۲۳: ج۷، ۴۶؛ آلوسی، ۱۴۱۵: ج۱۴، ۲۸۲؛ مظهری، ۱۴۱۲: ج۹، ۲۷۲؛ دخیل، ۱۴۲۲: ج۱، ۷۴۴؛ آلغازی، ۱۳۸۲: ج۶، ۲۵۱؛ ابیاری، ۱۴۰۵: ج۱۱، ۳۲۱).
ب) مقصود ولایت امیرالمؤمنین است و به آیۀ ۸ سوره تغابن استناد کردهاند (نک: حسینی استرآبادی، ۱۴۰۹: ج۱، ۶۶۲؛ فیض کاشانی، ۱۴۱۵: ج۲، ۱۳۰۰؛ عروسی حویزی، ۱۴۱۵: ج۵، ۳۱۶؛ گنابادی، ۱۴۰۸: ج۴، ۱۷۳؛ طیب، ۱۳۷۸: ج۱۲، ۵۱۶).
ج) مراد قرآن است (حسینی همدانی، ۱۴۰۴: ج۱۶، ۳۲۹؛ قرشی، ۱۳۷۷: ج۱۱، ۱۴۳).
د) منظور از نور الهی، حضرت محمّد(ص) است (صادقی تهرانی، ۱۴۱۹: ج۱، ۵۵۲).
به نظر میآید منظور از نور الهی همان دین و آیین مورد پسند الهی باشد که توسط حضرت محمّد(ص) نازل شده است و در آیۀ بعدی هم از استقرار و غلبۀ جهانی این آیین بر همۀ آیینها سخن گفته شده است:
هُوَ الَّذی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دینِ الْحَقِّ لِیظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ؛ (توبه:۳۳)
او کسى است که پیامبرش را به هدایت و دین حق فرستاد تا او را بر همۀ دین ها پیروز گرداند، اگرچه مشرکان ناخشنود باشند.
نخستین مبحثی که ضروری است در اینجا مورد مطالعه قرار گیرد، عنصر «دین است. سپس در ادامه به تبیین مفهوم «دینِ الْحَقِّ و جملۀ «لِیظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ در آیۀ مذکور و معنا و مفهوم «مهیمن خواهیم پرداخت.
الف) مفهوم لغوی واژۀ دین
برخی آن را در معانی اطاعت، جزا و انقیاد به کار بردهاند (فراهیدی، ۱۴۱۰: ج۸، ۷۳؛ ابنفارس، ۱۴۰۴: ذیل مادۀ دین). گروهی افزون بر اینها معانی حساب، عادت، شأن و خضوع را نیز برای آن ذکر کردهاند (جوهری، بیتا: ذیل مادۀ دین؛ ابناثیر، بیتا: ذیل مادۀ دین؛ ابنمنظور، ۱۴۱۴: ج۱۳، ۱۶۹ – ۱۷۰).
راغب میگوید:
دین به معنای اطاعت و جزا است و شریعت را به اعتبار طاعت و فرمانبرى دین میگویند و آن مانند ملّت و طریقت است، لیکن انقیاد و طاعت در آن ملحوظ است. (راغب اصفهانی، ۱۴۱۲: ۳۲۳)
فیومی دین را به معنای راه آشکار به کار برده (فیومی، بیتا: ذیل مادۀ دان) و طریحی آن را به معنای اصطلاحی گرفته و میگوید:
دین عبارت است از قوانین الهی برای خردمندان که شامل اصول و فروع است. (طریحی، ۱۳۷۵: ۲۵۱)
با کاوشی در معانی لغوی دین، به نظر میرسد که دین امری است که محوریت آن اطاعت است و منشأ الهی و وحیانی دارد.
ب) مفهوم دینِ الْحَقِّ
در این زمینه چند نظر مطرح شده است:
الف) بیشتر اندیشمندان اسلامی معتقدند مراد، اسلام است و برای ادعای خود به آیۀ ۱۹ سورۀ آل عمران استشهاد کردهاند (بلخی، ۱۴۲۳: ج۲، ۱۶۸؛ سمرقندی، بیتا: ج۲، ۵۴؛ طبری، ۱۴۱۲: ج۱۰، ۸۲؛ طوسی، بیتا: ج۵، ۲۰۹؛ ثعلبی نیشابوری، ۱۴۲۲: ج۵، ۳۵؛ طبرسی، ۱۳۶۰: ج۵، ۳۸؛ بغوی، ۱۴۲۰: ج۲، ۳۴۰؛ میبدی، ۱۳۷۱: ج۴، ۱۱۹؛ بغدادی، ۱۴۱۵: ج۲، ۳۵۴؛ اندلسی، ۱۴۲۰: ج۵، ۴۰۶؛ کاشانی، ۱۴۲۳: ج۳، ۱۰۴؛ حقى بروسوی، بیتا: ج۳، ۴۱۷؛ شوکانی، ۱۴۱۴: ج۲، ۴۰۵؛ آلوسی، ۱۴۱۵: ج۵، ۲۷۸).
ب) دین حق همان اعمال صالح است (دمشقی، ۱۴۱۹: ج۴، ۱۲۰).
ج) یعنی توحیدی که نابود نمیشود (قاسمی، ۱۴۱۸: ج۵، ۳۹۷).
د) مراد از «دین الحقّ آن حقّ مطلقی است که نه باطل در آن راه دارد، نه نسخ شده و نه تحریف در آن صورت گرفته است (صادقی تهرانی، ۱۳۶۵: ج۱۳، ۴۷).
مضمون آیۀ مورد بحث در آیۀ ۹ سورۀ صف نیز مطرح شده است:
هُوَ الَّذی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دینِ الْحَقِّ لِیظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ؛
او کسى است که پیامبرش را به هدایت و دین حق فرستاد تا او را بر همۀ دینها پیروز گرداند، اگرچه مشرکان ناخشنود باشند.
جمعبندی آرای فوق آنچنان پیچیده به نظر نمیرسد؛ زیرا در آیات پیش از آیۀ مزبور سخن از دعوت حضرت موسی و عیسی(س) است که آنها از پیروان خود برای ایمان به حق دعوت میکنند، ولی آنان سر باز میزنند. در آیۀ هفتم همین سوره فرموده است:
وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللهِ الْکَذِبَ وَ هُوَ یُدْعى إِلَى الْإِسْلامِ وَ اللهُ لا یهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمینَ؛
و چه کسى ستمکارتر از آن کس است که بر خدا دروغ میبندد در حالی که به سوى اسلام فراخوانده مى شود، و خدا مردم ستمگر را هدایت نمیکند.
میتوان گفت که مراد از دین حق، اسلام است؛ زیرا آیۀ فوق متذکر میشود که پیامبر همه را به اسلام دعوت میکند؛ آن دینی که نه نسخ شده و نه تحریف در آن صورت گرفته است.
ج) تبیین مفهوم لِیظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ
«ظهر در لغت به معنای خلاف باطن هر چیزی، پیروزی و اطلاع یافتن بر چیزی آمده است (فراهیدی، ۱۴۱۰: ج۴، ۳۷). راغب «ظهر علیه را به معنای غلبه کردن گرفته است (راغب اصفهانی، ۱۴۱۲: ۵۴۰). ابنعاشور میگوید:
فعل «ظهر هرگاه با «علی متعددی شود، به معنای یاری کردن و برتری یافتن است، که در این آیه معنای دوم مراد است. (ابنعاشور، بیتا: ج۱۰، ۷۴)
این فعل در روایات حضرات معصومین(ع) نیز به معنای غلبۀ دین حق بر همۀ ادیان به کار رفته است.
امام علی(ع)در تفسیر آیۀ مورد بحث فرمودند:
یُظْهِرُهُ عَلَى جَمِیعِ الْأَدْیانِ عِنْدَ قِیامِ الْقَائِمِ؛ (کلینی، ۱۳۶۵: ج۱، ۴۳۲؛ مجلسی، ۱۴۰۴: ج۵۱، ۶۰)
خداوند اسلام را در زمان قیام قائم بر تمامی ادیان پیروز میگرداند.
پیامبر(ص) فرمود که خدا میفرماید:
حَقٌّ عَلَی أَنْ أَظْهَرَ دِینَکَ عَلَى الْأَدْیانِ حَتَّى لَا یبْقَى فِی شَرْقِ الْأَرْضِ وَ غَرْبِهَا دِینٌ إِلَّا دِینُکَ أَوْ یؤَدُّونَ إِلَى أَهْلِ دِینِکَ الْجِزْیهَ؛ (طبرسی، ۱۴۰۳: ج۱، ۲۲۲؛ مجلسی، ۱۴۰۴: ج۱۰، ۴۴)
حق و سزاوار است که دین تو را بر همۀ ادیان غالب گردانم تا اینکه در شرق و غرب جز دین تو باقی نماند یا اینکه به پیروان دین تو جزیه دهند.
حضرت علی(ع)میفرماید:
إِنَّ هَذَا الْأَمْرَ لَمْ یکُنْ نَصْرُهُ وَ لَا خِذْلَانُهُ بِکَثْرَهٍ وَ لَا بِقِلَّهٍ وَ هُوَ دِینُ اللهِ الَّذِی أَظْهَرَهُ وَ جُنْدُهُ الَّذِی أَعَدَّهُ وَ أَمَدَّهُ حَتَّى بَلَغَ مَا بَلَغَ وَ طَلَعَ حَیثُ طَلَعَ؛ (شریف رضی، ۱۳۷۰: ۲۰۳، خ۱۴۶)
پیروزی یا شکست در این جنگ با کثرت یا قلّت افراد نیست، بلکه این دین الهی است که خداوند آن را پیروز میگرداند و لشکریانش را آماده و یاری میرساند تا اینکه به جایی برسد که باید برسد و طلوع کند از آنجا که باید طلوع کند.
از روایات مزبور درمییابیم که «ظهر، به معنای غلبه و پیروزی بوده و همگی دلالت دارند که اسلام بر تمامی شرایع دیگر حاکم خواهد شد و پیروزی نهایی با اسلام است.
مفسران در بارۀ مرجع ضمیر «ه در لِیظْهِرَهُ اختلاف کردهاند:
الف) برخی با صراحت بازگشت آن را به رسول تفسیر کرده (زمخشری، ۱۴۰۷: ج۲، ۲۶۵؛ اندلسی، ۱۴۲۰: ج۵، ۴۰۶؛ حقى بروسوی، بیتا: ج۳، ۴۱۷؛ آلوسی، ۱۴۱۵: ج۵، ۲۷۷) و گروهی نیز از ابن عباس نقل کردهاند که ضمیر به رسول یعنی پیامبر(ص) اشاره کرده و معنای آیه چنین است: «لیعلمه الله الأدیان کلها حتى لا یخفى علیه شیء منها؛ یعنی تا خداوند به او همۀ ادیان را بیاموزد تا هیچ چیز از آنها بر او پوشیده نماند (نک: طوسی، بیتا: ج۵، ۲۰۹؛ طبرسی، ۱۳۶۰: ج۵، ۳۸؛ رازی، ۱۴۰۸: ج۹، ۲۲۶؛ بغوی، ۱۴۲۰: ج۲، ۳۴۰؛ جرجانی، ۱۳۷۷: ج۴، ۶۰). پس ابنعباس «ظهر را به معنای علم و آگاهی گرفته است. شاید سؤال شود که این ماده در آیات دیگر از قبیل أَوِ الطِّفْلِ الَّذینَ لَمْ یظْهَرُوا عَلى عَوْراتِ النِّساءِ ، وَ إِذْ أَسَرَّ النَّبِی إِلى بَعْضِ أَزْواجِهِ حَدیثاً فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِهِ وَ أَظْهَرَهُ اللهُ عَلَیهِ عَرَّفَ بَعْضَهُ وَ أَعْرَضَ عَنْ بَعْضٍ و عالِمُ الْغَیبِ فَلا یظْهِرُ عَلى غَیبِهِ أَحَداً به معنای آگاهی و مطلع شدن به کار رفته است؛ لذا در آیۀ مورد بحث نیز به این معنا به کار برده شده است؟
پاسخ آن است که اولاً، شاید مترجمان در ترجمۀ آیات مذکور، معنای آگاهی و اطلاع را به کار بردهاند؛ ولی کاربرد این معنا یعنی «علم در این آیات بین مفسّران اتفاق نظر نیست. فخر رازی میگوید:
«الظهور علی شیء بر دو وجه است: یکی علم بر آن، مانند إِنَّهُمْ إِنْ یظْهَرُوا عَلَیکُمْ یرْجُمُوکُمْ؛ آنان اگر بر شما اطلاع یابند، سنگسارتان مىکنند (کهف: ۲۰) و دیگری غلبه بر آن، مانند فَأَصْبَحُوا ظاهِرِینَ؛ چیره شدند (صف: ۱۴). در آیۀ ۳۱ سورۀ نور هم به معنای غلبه و توانایی است. (رازی، ۱۴۲۰: ج۲۳، ۳۶۷)
البته دربارۀ مثال اول فخر رازی باید گفت که در آنجا هم «ظهر به معنای غلبه است نه آگاهی. علّامه نیز «ظهر را در أَوِ الطِّفْلِ الَّذینَ لَمْ یظْهَرُوا عَلى عَوْراتِ النِّساءِ به معنای غلبه به کار برده است (طباطبایی، ۱۴۱۷: ج۱۵، ۱۱۲).
دوم اینکه فعل «ظهر در کتب لغت به معنای علم و غلبه آمده است و بستگی به سیاق آیات معنایی متفاوت دارد و به نظر میرسد طبق گفتۀ ابن عاشور _ که پیشتر ذکر شد _ فعل «ظهر هرگاه با حرف «علی استعمال شود به معنای یاری کردن و غلبه نمودن است.
سوم، با توجه به کاربرد این واژه در روایات که در بالا به آنها اشاره شد، معنای این کلمه در لِیظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ، غلبه و پیروزی است و سیاق آیۀ قبل از این آیه نیز بر این معنا دلالت دارد: یُرِیدُونَ أَنْ یطْفِؤُا نُورَ اللهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ یأْبَى اللهُ إِلَّا أَنْ یُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ (توبه: ۳۲) و خداوند در آیات دیگر از قبیل آیۀ ۵۵ سورۀ نور با صراحت اعلام میکند که دین خود را در جهان مستقر خواهد ساخت: وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضَى لَهُمْ؛ و قطعاً دینى را که خداوند براى آنان پسندیده است، براى آنان استقرار میبخشد.
ب) بعضی مفسّران مرجع آن را دین حق تفسیر کردهاند (بلخی، ۱۴۲۳: ج۲، ۱۶۸؛ فیض کاشانی، ۱۴۱۵: ج۱، ۴۶۲؛ طباطبایی، ۱۴۱۷: ج۹، ۲۴۷؛ قاسمی، ۱۴۱۸: ج۵، ۳۹۷).
ج) برخی بازگشت ضمیر را به هر دو (رسول و دین حق) معنا کردهاند (نیشابوری، ۱۴۱۶: ج۳، ۴۵۸؛ بیضاوی، ۱۴۱۸: ج۳، ۷۹؛ قمی مشهدی، ۱۳۶۸: ج۵، ۴۴۴؛ شوکانی، ۱۴۱۴: ج۲، ۴۰۵؛ ابنعجیبه، ۱۴۱۹: ج۲، ۳۷۵).
به عقیدۀ علّامه، معناى آیه این است که خداوند رسول خود، حضرت محمد(ص) را با نشانهها و معجزات و آیینی که با فطرت و حقیقت آفرینش منطبق است، مبعوث کرد تا آن را بر سایر ادیان غلبه دهد، هر چند مشرکان نخواهند و ناراحت شوند. از این معنا به خوبى بهدست مىآید، ضمیرى که در «لیظهره است به دین حق برمىگردد، و سیاق آیه نیز بر آن دلالت دارد. پس اینکه بعضى احتمال دادهاند که ضمیر مذکور به رسول برگردد، و معناى آیه این باشد که «تا وى را بر دشمنان غلبه دهد، و همۀ معالم دین را به وى بیاموزد، نمیتواند صحیح باشد (طباطبایی، ۱۴۱۷: ج۹، ۳۲۹).
میتوان گفت ظاهر آیه نشان میدهد که معنای «ظهر علی، غلبه است و همۀ مفسران آن را به این معنا گرفتهاند و اگر حتی ضمیر «ه به رسول بازگردانده شود، خللی در معنای آیه وارد نمیشود.
د) مفهوم واژۀ «مهیمن
کتاب و آیین پیامبر(ص) تمامی برنامههای مورد نیاز بشر را از جوانب گوناگونی اعم از اعتقادات، دستورالعملها، احکام، اخلاقیات و مسائل سیاسی و اجتماعی داراست؛ برخلاف سایر شریعتها و کتب آسمانی که اقتضای دوام و ابدیت نداشته و برای محدودهای از زمان و با توجه به شرایط فکری و اجتماعی مردم عصر خود، فرود آمده و امری مشخص داشته است. البته شکی نیست که اصل همۀ کتب آسمانی، کلام الهی است.
خداوند در آیۀ ۴۸ سورۀ مائده برای توصیف کتاب حضرت محمّد(ص) از واژۀ «مهیمن استفاده کرده است:
وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتابِ وَ مُهَیْمِناً عَلَیْهِ؛
و کتاب را به حق بر تو نازل کردیم که تصدیقکنندۀ کتابهای پیشین و حاکم بر آنهاست.
از دقّت در آیه درمییابیم که واژۀ کتاب در «مِنَ الْکِتابِ عام بوده و شامل همۀ کتب آسمانی پیش از پیامبر اکرم(ص) میشود و عبارت «مُهَیمِناً عَلَیهِ در حقیقت توضیح جملۀ «مُصَدِّقاً لِما بَینَ یدَیهِ مِنَ الْکِتابِ است و بیانگر این واقعیت که کتاب آسمانی پیامبر(ص) در عین این که کتابهای آسمانی پیش از خود را تصدیق میکند، مهیمن و مسلّط بر آنها نیز هست.
در معنای واژۀ مهیمن گفته شده که از ریشه أمن بوده و در آن اعلال صورت گرفته و به صورت مهیمن درآمده که به معنای شاهد است (جوهری، بیتا: ذیل مادۀ همن؛ ابنفارس، ۱۴۰۴: ذیل مادۀ همن؛ ابنمنظور، ۱۴۱۴: ج۱۳، ۴۳۶؛ طریحی، ۱۳۷۵: ج۶، ۳۲۹).
علّامه میگوید:
جملۀ وَ مُهَیْمِناً عَلَیْهِ متمم جملۀ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتابِ است؛ زیرا اگر این جمله نبود ممکن بود کسى توهم کند که لازمۀ تصدیق تورات و انجیل این است که قرآن احکام و شرایع آن دو را نیز تصدیق کرده باشد، در حالیکه میفرماید: «قرآن در عین تصدیق تورات و انجیل، مهیمن بر آن دو نیز هست، و تصدیق قرآن به این معناست که قرآن قبول دارد این دو کتاب از سوی خدا نازل شده، و خداى تعالى میتواند هر گونه تصرفى در آنها بنماید؛ پارهاى احکام آن دو را نسخ، و پارهاى دیگر را تکمیل کند، همچنانکه در ادامۀ آیه به این نکته اشاره نموده و میفرماید: وَ لَوْ شاءَ اللهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّهً واحِدَهً وَ لکِنْ لِیَبْلُوَکُمْ فِی ما آتاکُمْ. (طباطبایی، ۱۴۱۷: ج۵، ۳۴۹)
واژۀ «مهیمن در آیۀ ۲۳ سورۀ حشر، به عنوان اوصافی از اوصاف خداوند آمده است:
هُوَ اللهُ الَّذی لَا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیمِنُ الْعَزیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَکَبِّرُ سُبْحانَ اللهِ عَمَّا یشْرِکُونَ؛
اوست خدایی که جز او خدایى نیست پادشاه پاک از هر عیب، ایمنىبخش، مؤمن، نگاهبان، عزیز، جبّار، متکبّر، پاک و منزه است خدا از آنچه به آن شرک میورزند.
به نظر فخر رازی یعنى قرآن شاهد راستى پیامبر اکرم(ص) است، و هر خردمندى میتواند حقّ را از ناحقّ جدا کند و همچنین قرآن مهیمن نامیده شده است، چون منسوخ نمیشود و تغییر و تحریف در آن صورت نمیگیرد (رازی، ۱۴۲۰: ج۱۲، ۳۷۱).
برخی نیز آن را به معنای تسلط دانسته و معتقدند کلمۀ «مهیمن از مادۀ «هیمنه گرفته شده و به طورى که از موارد استعمال آن برمىآید معناى هیمنۀ چیزى بر چیز دیگر، این است که آن شىء مهیمن بر آن شىء دیگر تسلط داشته باشد. البته هر تسلطى را هیمنه نمىگویند، بلکه هیمنه تسلط در حفظ و مراقبت آن شىء و تسلط در انواع تصرف در آن است (طباطبایی، ۱۴۱۷: ج۵، ۳۴۸).
هر عصری دارای کتاب خاصی است و برحسب شرایط زمانی هر دوره، کتاب دیگری جایگزین کتاب پیشین میگردد. لذا بنا به اقتضای شرایط، کتب وحیانی در ادوار مختلف بر رسولان الهی نازل میشود تا آموزههای خاصّ آن دوره را بر مردم آن عرضه نمایند:
لِکُلٍّ جَعَلْنا مِنْکُمْ شِرْعَهً وَ مِنْهاجاً وَ لَوْ شاءَ اللهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّهً واحِدَهً وَ لکِنْ لِیَبْلُوَکُمْ فی ما آتاکُمْ فَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ إِلَى اللهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعاً فَینَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ فیهِ تَخْتَلِفُونَ؛ (مائده: ۴۸)
براى هر گروهى از شما شریعت و روشى قرار دادهایم و اگر خدا مىخواست شما را یک امت قرار میداد، ولى میخواهد شما را در آنچه به شما داده امتحان کند. پس در نیکیها سبقت بجویید. بازگشت همه شما به سوى خداست. پس دربارۀ آنچه در آن اختلاف مىکردید آگاهتان خواهد کرد.
پیام دیگری که از این آیه میتوان برداشت کرد، این است که همۀ این کتب وحیانی از منشأ الهی برخوردارند و اگر با همدیگر تفاوتی داشته باشند، برحسب شرایط و مقتضیات خاصّ خود است و از رهگذر همین شرایط زمان و مکانی است که مسئلۀ نسخ شرایع مطرح میگردد و عبارت وَ لَوْ شاءَ اللهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّهً واحِدَهً متذکر میشود که اگر خداوند میخواست شرایع پیشین را نسخ نمیکرد، ولی این نسخ به معنای عدم حقانیت چنین شرایعی نیست، بلکه مراد پایان یافتن زمان اعتبار احکام شرایع پیشین با ظهور شریعت اسلام است. همانطور که حضرت عیسی(ع)در عین اینکه مصدق تورات بود، ولی برخی از احکام آن را تغییر داد:
وَ مُصَدِّقاً لِما بَینَ یدَی مِنَ التَّوْراهِ وَ لِأُحِلَّ لَکُمْ بَعْضَ الَّذی حُرِّمَ عَلَیکُمْ وَ جِئْتُکُمْ بِآیهٍ مِنْ رَبِّکُمْ فَاتَّقُوا اللهَ وَ أَطیعُونِ؛ (آلعمران: ۵۰)
و تصدیق کنندۀ تورات هستم که پیش روى من است و تا بر شما بعضی از چیزهایى را که حرام شده، حلال کنم و نشانهاى از پروردگارتان به شما آوردهام. پس، از خدا پروا کنید و از من پیروى نمایید.
پیامبر(ص) در روایتی از کتاب خود به عنوان کتاب مهیمن و ناسخ یاد میکند:
إِنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَ کِتَابِی الْمُهَیمِنَ عَلَى کُتُبِهِمُ النَّاسِخَ لَهَا؛ (طبرسی، ۱۴۰۳: ج۱، ۴۹؛ مجلسی، ۱۴۰۴: ج۹، ۲۹۱ و ج۱۶، ۳۲۹)
همانا خدای عزّوجلّ کتاب مرا بر کتابهای آنان کتاب حاکم و ناسخ قرار داده است.
میتوان گفت که کتاب پیامبر(ص) در عین تصدیق الهی بودن کتابهای پیش از خود، به نوعی دارای اشرافیت و حاکمیت است و این از باب کامل و جامع بودن در مقابل آن کتابهاست. مثال آن به این میماند که فردی میخواهد به مرحلۀ بالای علم برسد، ولی ظرفیت و سن او اقتضا میکند که تا آن مرحله مواردی را یاد بگیرد، ولی وقتی به آن مرحله رسید، ظرفیت فراگیری علوم جامع را دارد. او در این مرحله فرمولها و محورهای اصلی را که قبلاً یاد گرفته انکار نمیکند، بلکه در عین پذیرش آنها، برخی از گزینههای فرعی را حذف یا در آنها تغییر ایجاد کرده و شکل کامل و بینقص آنها را فرا میگیرد. حال مهیمن بودن کتاب و آیین پیامبر در مقابل کتب آسمانی پیش از خود به این معناست که میتواند هر گونه تصرفى در آنها بنماید، پارهاى احکام آنها را نسخ و پارهاى دیگر را تکمیل کند.
بنابراین آیات مورد بحث با صراحت تأکید دارند که آینده برای اسلام رقم خورده است و اسلام تنها دینی است که در پایان تاریخ بشر چیره و غالب خواهد شد.
شاید سؤال شود که اگر قرآن هدایتی برای تمام مردم است، همین وصف برای برای تورات نیز بیان شده است و اگر دعوت پیامبر(ص) جهانی است و تمام مردم را دربر میگیرد، دعوت حضرت موسی(ع)نیز عمومیت دارد و شامل همۀ مردم میشود؟
پاسخ آن است که آیات مربوط به دعوت حضرت موسی(ع)در قرآن دارای سه شکل است:
الف) آیاتی که حضرت موسی(ع)در آنها قوم بنیاسرائیل را مورد خطاب قرار میدهد:
وَ آتَینا مُوسَى الْکِتابَ وَ جَعَلْناهُ هُدىً لِبَنی إِسْرائیلَ أَلَّا تَتَّخِذُوا مِنْ دُونی وَکیلاً؛ (اسراء: ۲)
و به موسى کتاب دادیم و آن را هدایتى براى بنىاسرائیل قرار دادیم که جز من کارسازی مگیرید.
یا آیۀ ۲۳ سورۀ سجده که میفرماید:
وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَى الْکِتابَ فَلا تَکُنْ فی مِرْیَهٍ مِنْ لِقائِهِ وَ جَعَلْناهُ هُدىً لِبَنی إِسْرائیلَ؛
و در حقیقت به موسى کتاب دادیم. پس، در دیدار او با خدا شک مکن و آن را هدایتی برای بنیاسرائیل گردانیدیم.
ب) آیاتی که دعوت حضرت موسی(ع)را متوجه فرعون و اطرافیان او میکند:
ثُمَّ بَعَثْنا مِنْ بَعْدِهِمْ مُوسى وَ هارُونَ إِلى فِرْعَوْنَ وَ مَلَائِهِ بِآیاتِنا فَاسْتَکْبَرُوا وَ کانُوا قَوْماً مُجْرِمینَ؛ (یونس: ۷۵)
آنگاه پس از آنان، موسى و هارون را با آیاتمان به سوى فرعون و بزرگان قوم او مبعوث کردیم، پس گردنکشى کردند و قومی تبهکار بودند.
ثُمَّ أَرْسَلْنا مُوسى وَ أَخاهُ هارُونَ بِآیاتِنا وَ سُلْطانٍ مُبینٍ * إِلَى فِرْعَوْنَ وَ مَلَائِهِ فَاسْتَکْبَرُوا وَ کانُوا قَوْماً عَالِینَ؛ (مؤمنون: ۴۵ – ۴۶)
سپس موسى و برادرش هارون را با آیات خود و حجتى روشن به سوی فرعون و بزرگان قوم او فرستادیم، پس گردنکشى کردند و قومی گردنکش بودند.
وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسى بِآیَاتِنَا وَ سُلْطانٍ مُبِینٍ * إِلى فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ قارُونَ فَقالُوا ساحِرٌ کَذَّابٌ؛ (غافر: ۲۳ – ۲۴)
و در حقیقت موسى را با آیات خود و حجت روشن فرستادیم، به سوى فرعون و هامان و قارون، پس گفتند: او جادوگرى دروغگوست.
وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسى بِآیاتِنا إِلى فِرْعَوْنَ وَ مَلاَئِهِ فَقالَ إِنِّی رَسُولُ رَبِّ الْعالَمینَ؛ (زخرف: ۴۶)
و در حقیقت موسى را با آیات خود به سوى فرعون و بزرگان قوم او فرستادیم گفت: همانا من رسول پروردگار جهانیانم.
ج) آیاتی که بیانگر عمومی بودن دعوت حضرت موسی(ع)است:
وَ ما قَدَرُوا اللهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قَالُوا مَا أَنْزَلَ اللهُ عَلى بَشَرٍ مِنْ شَیءٍ قُلْ مَنْ أَنْزَلَ الْکِتابَ الَّذی جَاءَ بِهِ مُوسى نُوراً وَ هُدىً لِلنَّاسِ؛ (انعام: ۹۱)
و آنگاه که [یهودیان] گفتند: «خدا چیزى بر بشرى نازل نکرده، بزرگى خدا را چنانکه باید نشناختند. بگو: چه کسى آن کتابى را که موسى آورده است نازل کرده؟
نَزَّلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ وَ أَنْزَلَ التَّوْراهَ وَ الْإِنْجیلَ * مِنْ قَبْلُ هُدىً لِلنَّاسِ وَ أَنْزَلَ الْفُرْقانَ إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا بِآیَاتِ اللهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدیدٌ وَ اللهُ عَزیزٌ ذُو انْتِقامٍ؛ (آلعمران: ۳ – ۴)
این کتاب را در حالى که مؤید آنچه [از کتابهاى آسمانى] پیش از خود است، به حق [و به تدریج] بر تو نازل کرد، و تورات و انجیل را. پیش از آن براى رهنمود مردم فرو فرستاد، و فرقان [جداکنندۀ حق از باطل] را نازل کرد. کسانى که به آیات خدا کفر ورزیدند، بىتردید عذابى سخت خواهند داشت، و خداوند، شکستناپذیر و صاحبانتقام است.
با توجه به این آیات میتوان گفت درست است که عبارت «هُدىً لِلنَّاسِ برای تورات بیان شده است، ولی در کنار آن آیات بسیاری هست که نشان میدهد رسالت و دعوت حضرت موسی(ع)تنها مخصوص قوم بنیاسرائیل بوده، اما رسالت حضرت محمّد(ص) برای تمام مردم جهان در همۀ اعصار است؛ زیرا بعد از ایشان پیامبری نیست و خاتَمَ النَّبِیین نامیده شده است:
مَا کَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجالِکُمْ وَ لَکِنْ رَسُولَ اللهِ وَ خاتَمَ النَّبِیِّینَ وَ کانَ اللهُ بِکُلِّ شَیءٍ عَلیماً؛ (احزاب: ۴۰)
محمّد پدر هیچیک از مردان شما نیست، ولى رسول خدا و خاتم پیامبران است. و خدا همواره بر هر چیزى داناست.
از طرف دیگر آیین او کاملترین و جامعترین آیینهاست:
الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلَامَ دِیناً؛ (مائده: ۳)
امروز دینتان را برای شما کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان دین براى شما پسندیدم.
بنابراین آیات مورد بحث با صراحت تأکید دارند که آینده برای اسلام رقم خورده است و اسلام تنها دینی است که در پایان تاریخ بشر چیره و غالب خواهد شد.
نتیجه
خداوند تمام اصول و ساز و کارهایی که برای سعادت واقعی آدمی نیاز است، یا در کتابش نازل کرده یا اینکه به رسول خود حضرت محمّد(ص) دستور داده تا برای مردم تبیین نماید و همین امر بیانگر توانمندی و ظرفیت درونی اسلام برای عالمگیر شدن است؛ زیرا در عین اینکه به خواستهها و ارزشهای درونی و اخلاقی آدمی توجه دارد، در همان حال به خواستههای دنیوی و مشروع آن توجه داشته و در هیچ مورد افراط و تفریط را در پی نگرفته است. هم دارای قوانین و احکام ثابتی است که اصالت آن را در طول زمان ها و اعصار حفظ کرده و هم اینکه برای دوران حیات مختلف بشر متناسب با نیازهای او دارای تدابیر و راهکارهای اصولی است و آن برخورداری از منابع گستردهای است که میتواند متناسب با شرایط گوناگون قوانین ثابت و متغیر را عرضه کند. از سوی دیگر، ریشۀ جاودانگی دین اسلام در جامعیت و همهبعدی بودن آن است. بنا بر اقتضای شرایط، کتب وحیانی در ادوار مختلف بر رسولان الهی نازل میشدند تا آموزههای خاصّ آن دوره را بر مردم عرضه نمایند و آیین پیامبر(ص) در عین تصدیق تورات و انجیل اصلی، محیط و حاکم بر آنها و ناسخ احکام آنهاست و اگر خداوند میخواست شرایع پیشین را نسخ نمیکرد؛ ولی این نسخ به معنای عدم حقانیت چنین شرایعی نیست، بلکه مراد پایان یافتن زمان اعتبار احکام شرایع پیشین با ظهور شریعت اسلام است. پس خداوند متعال وعده داده و تصریح فرموده است که دین اسلام بر همۀ آیینها غلبه خواهد کرد:
هُوَ الَّذی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دینِ الْحَقِّ لِیظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ؛ (توبه: ۳۳؛ صف: ۹؛ فتح: ۲۸)
او کسى است که پیامبرش را به هدایت و دین حق فرستاد تا آن را بر همۀ دینها پیروز گرداند.
این از باب کامل و جامع بودن در مقابل شرایع پیشین است که میتواند هر گونه تصرفى در آنها بنماید؛ پارهاى احکام آنها را نسخ و پارهاى دیگر را تکمیل کند و آیات فراوانی بر دعوت عمومى پیامبر(ص) و رسالت جهانى آن حضرت دلالت دارند تا دین حق در سراسر جهان حاکم گردد.منابع
۱٫ ابناثیر، علی بن محمّد، النهایه فی غریب الحدیث والاثر، بیجا، بینا، بیتا.
۲٫ ابنعاشور، محمّد بن طاهر، التحریر و التنویر، بیجا، بینا، بیتا.
۳٫ ابنعجیبه، احمد بن محمّد، البحر المدید فى تفسیر القرآن المجید، قاهره، انتشارات دکتر حسن عباس زکی، ۱۴۱۹ق.
۴٫ ابنفارس، احمد بن زکریا، معجم مقاییس اللغه، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، ۱۴۰۴ق.
۵٫ ابنمنظور، محمّد بن مکرم، لسان العرب، بیروت، دار صادر، چاپ سوم، ۱۴۱۴ق.
۶٫ ابیاری، ابراهیم، الموسوعه القرآنیه، بیجا، مؤسسه سجل العرب، ۱۴۰۵ق.
۷٫ آلغازى، عبدالقادر ملّا حویش، بیان المعانی، دمشق، مطبعه الترقی، چاپ اول، ۱۳۸۲ق.
۸٫ آلوسی، سید محمود، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۵ق.
۹٫ اندلسى، ابوحیان محمّد بن یوسف، البحر المحیط فى التفسیر، بیروت، دارالفکر، ۱۴۲۰ق.
۱۰٫ بغدادى، علاءالدین على بن محمّد، لباب التأویل فى معانى التنزیل (تفسیر الخازن)، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۵ق.
۱۱٫ بغوی، حسین بن مسعود، معالم التنزیل فى تفسیر القرآن، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ اول، ۱۴۲۰ق.
۱۲٫ بلخى، مقاتل بن سلیمان، تفسیر مقاتل بن سلیمان، بیروت، دار إحیاء التراث، چاپ اول، ۱۴۲۳ق.
۱۳٫ بیضاوى، عبدالله بن عمر، أنوار التنزیل و أسرار التأویل، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ اول، ۱۴۱۸ق.
۱۴٫ ثعلبى نیشابورى، ابواسحاق احمد بن ابراهیم، الکشف و البیان عن تفسیر القرآن، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ اول، ۱۴۲۲ق.
۱۵٫ جرجانى، ابوالمحاسن حسین بن حسن، جلاء الأذهان و جلاء الأحزان (تفسیر گازر)، تهران، دانشگاه تهران، چاپ اول، ۱۳۷۷ش.
۱۶٫ جوهری، ابونصر اسماعیل بن حماد، الصحاح (تاج اللغه و صحاح العربیه)، مصر، دارالکتب العربی، بیتا.
۱۷٫ حسینى استرآبادى، سید شرفالدین علی، تأویل الآیات الظاهره فی فضائل العتره الطّاهره، قم، دفتر انتشارات اسلامى جامعۀ مدرسین حوزۀ علمیۀ قم، چاپ اول، ۱۴۰۹ق.
۱۸٫ حسینی همدانی، سید محمّدحسین، انوار درخشان در تفسیر قرآن، تهران، کتابفروشی لطفی، چاپ اول، ۱۴۰۴ق.
۱۹٫ حقی بروسوی، اسماعیل، روح البیان، بیروت، دارالفکر، بیتا.
۲۰٫ دخیل، على بن محمّد علی، الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، چاپ دوم، ۱۴۲۲ق.
۲۱٫ دمشقى، ابنکثیر اسماعیل بن عمرو، تفسیر القرآن العظیم لابن کثیر، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۹ق.
۲۲٫ رازی، ابوالفتوح حسین بن علی، روض الجنان و روح الجنان فى تفسیر القرآن، مشهد، بنیاد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوی، ۱۴۰۸ق.
۲۳٫ رازى، فخرالدین ابوعبدالله محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، ۱۴۲۰ق.
۲۴٫ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، دمشق _ بیروت، دارالعلم _ الدار الشامیه، چاپ اول، ۱۴۱۲ق.
۲۵٫ زمخشری، محمود، الکشاف عن الحقائق غوامض التنزیل و عیون الأقاویل فی وجوه التأویل، بیروت، دارالکتاب العربی، چاپ سوم، ۱۴۰۷ق.
۲۶٫ سمرقندى، نصر بن محمّد بن احمد، بحرالعلوم، بیجا، بینا، بیتا.
۲۷٫ شریف رضی، ابوالحسن محمّد بن الحسین بن موسی، نهجالبلاغه (نسخۀ صبحی صالح)، تهران، انتشارات اسلامی، چاپ اول، ۱۳۷۰ش.
۲۸٫ شریف لاهیجى، محمّد بن علی، تفسیر شریف لاهیجی، تهران، دفتر نشر داد، چاپ اول، ۱۳۷۳ش.
۲۹٫ شوکانى، محمّد بن علی، فتح القدیر بین فنی الروایه و الدرایه من علم التفسیر، دمشق، دار ابنکثیر، چاپ اول، ۱۴۱۴ق.
۳۰٫ شیبانی، محمّد بن حسن، نهج البیان عن کشف معانى القرآن، تهران، بنیاد دایره المعارف اسلامی، چاپ اول، ۱۴۱۳ق.
۳۱٫ صادقی تهرانی، محمّد، البلاغ فى تفسیر القرآن بالقرآن، قم، نشر مؤلف، چاپ اول، ۱۴۱۹ق.
۳۲٫ ، الفرقان فى تفسیر القرآن بالقرآن و السنّه، قم، انتشارات فرهنگ اسلامی، چاپ دوم، ۱۳۶۵ش.
۳۳٫ طباطبایى، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه: سید محمّدباقر موسوى همدانى، قم، دفتر انتشارات اسلامى جامعۀ مدرسین حوزۀ علمیۀ قم، چاپ پنجم، ۱۴۱۷ق.
۳۴٫ طبرسی، ابومنصور احمد بن علی، الإحتجاج، مشهد، نشر مرتضی، ۱۴۰۳ق.
۳۵٫ طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان لعلوم القرآن، تهران، انتشارات فراهانی، چاپ اول، ۱۳۶۰ش.
۳۶٫ طبری، ابوجعفر محمد بن جریر، جامع البیان عن تأویل آی القرآن، بیروت،دارالمعرفه، چاپ اول، ۱۴۱۲ق.
۳۷٫ طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، تهران، کتابفروشى مرتضوى، چاپ سوم، ۱۳۷۵ش.
۳۸٫ طوسی، محمّد بن حسن، التبیان فى تفسیر القرآن (التبیان الجامع لعلوم القرآن)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بیتا.
۳۹٫ طیب، سید عبدالحسین، اطیب البیان فی تفسیر القرآن، تهران، نشر اسلام، چاپ دوم، ۱۳۷۸ش.
۴۰٫ عروسى حویزى، عبد على بن جمعه، نورالثقلین، تهران، انتشارات اسماعیلیان، چاپ چهارم، ۱۴۱۵ق.
۴۱٫ فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، قم، انتشارات هجرت، چاپ دوم، ۱۴۱۰ق.
۴۲٫ فیض کاشانی، ملّا محسن، الأصفى فى تفسیرالقرآن، قم، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول، ۱۴۱۵ق.
۴۳٫ فیومی، احمد بن محمّد، مصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر للرافعی، بیجا، بینا، بیتا.
۴۴٫ قاسمى، محمّد جمالالدین، محاسن التأویل، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۸ق.
۴۵٫ قرشى، سید علىاکبر، احسن الحدیث، تهران، بنیاد بعثت، چاپ سوم، ۱۳۷۷ش.
۴۶٫ قرطبی، محمّد بن احمد، الجامع لأحکام القرآن، تهران، ناصرخسرو، چاپ اول، ۱۳۶۴ش.
۴۷٫ قمى مشهدى، محمّد بن محمّدرضا، کنز الدقائق و بحر الغرائب، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامی، ۱۳۶۸ش.
۴۸٫ کاشانى، ملّا فتحالله، زبده التفاسیر، قم، بنیاد معارف اسلامی، چاپ اول، ۱۴۲۳ق.
۴۹٫ کلینی، محمّد بن یعقوب الکافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۶۵ش.
۵۰٫ گنابادی، سلطان محمّد، بیان السعاده فى مقامات العباده، بیروت، مؤسسه الأعلمی للمطبوعات، چاپ دوم، ۱۴۰۸ق.
۵۱٫ مجلسی، محمّدباقر، بحارالانوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار(ع)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۴ق.
۵۲٫ مظهری، محمّد ثناءالله، التفسیر المظهری، پاکستان، مکتبه رشدیه، ۱۴۱۲ق.
۵۳٫ میبدى، رشیدالدین احمد بن ابىسعد، کشف الأسرار و عده الأبرار، تهران، امیرکبیر، چاپ پنجم، ۱۳۷۱ش.
۵۴٫ نیشابورى، نظامالدین حسن بن محمّد غرائب القرآن و رغائب الفرقان، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۶ق.
۵۵٫ نرمافزار «حدیث ولایت (مجموعه بیانات مقام معظم رهبری)، قم، مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی، بیتا.
واژگان کلیدی
حاکمیت جهانی، دین حق، دین اسلام.مقدمه
با سیری در تاریخ و اعصار بشری این واقعیت بهدست میآید که بشر هیچگاه بدون دین زندگی نکرده است. همین امر گویای این حقیقت است که دین دارای عناصر و ارکانی است که مطابق خواستهها و نیازهای بشری در تمامی نسلها و جوامع دنیاست. اگرچه در طول این مسیر عدّهای بیراهه رفته و اصل وجود آن را انکار کردهاند، ولی بهتدریج با رشد و تعالی افکار و عقول، کارآیی و ساز و کارهای آن را درک خواهند کرد.
یکی از فاکتورهای ضروری برای تحقق حکومت جهانی، رشد عقول و شعور انسانهاست؛ یعنی جامعه باید از نظر عقل و شعور به جایی برسد که آمادگی پذیرش تعالیم و آموزههای دین به معنای واقعی را داشته باشد. پیشرفت علم و تکنولوژی و تقویت آگاهیها و تسریع ارتباطات، مسیر را برای جهانی شدن اسلام بسیار نزدیک کرده است. جایگاه یافتن موضوع جهانیشدن و جهانیسازی در میان اندیشمندان جهان در سالهای اخیر، ناشی از حقیقت قطعی جهانی بودن اسلام است. تحولات اخیر در دنیای عرب، بشارتدهندۀ گسترش و تجدید حیات تفکر و اندیشۀ اسلامی در سطح جهان است؛ تفکری که پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، آغازگر آن بود و تحولات اخیر در امتداد آن قرار دارد. پیام انقلاب ایران این بود که مردم میتوانند ساختار نظام سلطه را بر هم زنند و با تکیه بر ارزشهای اسلامی و حرکتهای مردمی جامعه را اداره کنند. رهبر معظم انقلاب در اینباره میفرماید:
انقلاب اسلامی در حقیقت دو کار بزرگ را انجام داده است که یکی تشکیل نظام اسلامی و دیگری زنده کردن هویت اسلامی است. (نرمافزار حدیث ولایت، ۲۰/۱۱/۷۴)
بیان مسئله
شرایط و مقتضیات زمان و شکوفایی ظرفیتها و استعدادهای آدمی، مهمترین عامل تکامل شرایع از تمام ابعاد است:
لِکُلٍّ جَعَلْنا مِنْکُمْ شِرْعَهً وَ مِنْهاجاً وَ لَوْ شاءَ اللهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّهً واحِدَهً وَ لکِنْ لِیبْلُوَکُمْ فی مَا آتاکُمْ؛ (مائده: ۴۸)
براى هر گروهى از شما آیین و روشى قرار دادهایم و اگر خدا مىخواست شما را امت واحدی قرار میداد، ولى خواست شما را در آنچه به شما داده امتحان کند.
این تکامل شرایع مانند مقاطع تحصیلی است که انسانها در آن برای رسیدن به نقطۀ تعالی و کمال، باید گام به گام رو به جلو حرکت کنند، به طوری که هر شریعتی در عین تصدیق شرایع پیشین، ناسخ و تکمیل کنندۀ آنها نیز هست.
حقیقت مطلب این است که با اندک تأملی در آموزهها و تعالیم شرایع دیگر به دست میآید که همۀ آنها نمیتوانند برحق باشند و عدّهای برای رسیدن به اغراض و منافع خودشان اقدام به تحریف فرامین الهی کرده و از آنچه اکنون به عنوان آیین یهودیت و مسیحیت معروف است، غیر از مقدار بسیار کمی، بقیه دستخوش دگرگونی و تحریف قرار گرفته است. امّا آیینی که خداوند توسط حضرت محمّد(ص) نازل فرمود، به علّت دارا بودن تعالیم و آموزههای جامع و کامل و وعدۀ قطعی خدا بر حفظ آن، بر همۀ شریعتهای پیشین برتری داشته و قرآن در آیات مختلفی با بیان عملکرد پیروان یهود و مسیحیت، شاخصها و معیارهای برتری این آیین بر سایر شریعتها را به خوبی به تصویر کشیده است.
حال این پرسش مطرح است که آیا اسلام به عنوان یک دین حق، بر آیندۀ بشری حاکم خواهد بود یا خیر؟ ظرفیت اسلام برای حاکمیت جهانی نسبت به سایر شرایع چیست؟ آیا آموزهها و قوانین شرایع دیگر میتواند دارای جنبۀ جهانی باشند یا خیر؟ نگرش قرآن نسبت به آیندۀ دین اسلام چگونه است؟ ادله و مستندات قرآنی مبنی بر حاکمیت جهانی اسلام کدامند؟
در عصری که جهانخواران و مستکبران میکوشند با اختصاص میلیاردها دلار پول و امکانات مختلف، آینده را به نفع خود سامان دهند، در چنین اوضاعی که مناقشۀ تاریخی حق و باطل صورت پیچیدهتری به خود گرفته است، ترسیم چشماندازی دقیق از آیندهای آرمانی، موجب امیدآفرینی در اردوگاه حق و توفان افکار در راه تحقق جامعۀ مطلوب اسلامی میشود.
غلبۀ جهانی دین اسلام
یاری پیامبران یک سنّت الهی است، تا جایی که این یاری و پیروزی یک وعدۀ از پیش مسلّم شده است:
وَ لَقَدْ سَبَقَتْ کَلِمَتُنا لِعِبادِنَا الْمُرْسَلینَ * إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنْصُورُونَ * وَ إِنَّ جُنْدَنَا لَهُمُ الْغالِبُونَ؛ (صافات: ۱۷۱- ۱۷۳)
و قطعاً سخن ما براى بندگان فرستادهمان از پیش معیّن شده است که یقیناً ایشان یارىشدگانند. و سپاه ما چیره و پیروزند.
البته این یاری فقط به پیامبران اختصاص ندارد، بلکه هر کسی که راه آنان را بر دوش گرفته و جلودار جبهۀ حق باشد از این پیروزی و یاری برخوردار خواهد شد. در جای دیگر نیز وعده فرموده است که پیامبران و مؤمنان را در طریق حق یاری خواهد نمود:
إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَالَّذینَ آمَنُوا فِی الْحیاهِ الدُّنْیا؛ (غافر: ۵۱)
ما قطعاً رسولان خود و کسانی که ایمان آورند را در حیات دنیا یاری میکنیم.
آیاتی در قرآن بر غلبۀ دین حق بر تمامی شرایع دلالت دارند. در آیۀ ۳۲ سورۀ توبه میفرماید که جهان روزی را خواهد دید که در آن روز، نور الهی بر تمامی آیینها بهرغم ناخشنودی کافران غالب شده و بر سراسر زمین حاکم خواهد شد:
یُریدُونَ أَنْ یطْفِؤُا نُورَ اللهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ یأْبَى اللهُ إِلَّا أَنْ یُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ؛
مىخواهند نور خدا را با دهانهاى خود خاموش سازند و خدا نمىخواهد جز اینکه نور خودش را تمام کند اگرچه کافران ناخشنود باشند.
مضمون آیۀ فوق در جای دیگر هم آمده است:
یُریدُونَ لِیطْفِؤُا نُورَ اللهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ؛ (صف: ۸)
مىخواهند نور خدا را با دهانهای خود خاموش کنند، حال آنکه خدا تمام کنندۀ نور خویش است، اگرچه کافران ناخشنود باشند.
در مفهوم نور الهی چند دیدگاه مطرح شده است:
الف) بیشتر مفسران معتقدند که مراد از «نُورَ الله دین الهی است و آن دین، دین اسلام است (بلخی، ۱۴۲۳: ج۴، ۳۱۶؛ سمرقندی، بیتا: ج۳، ۴۴۴؛ طبری، ۱۴۱۲: ج۲۸، ۵۷؛ طوسی، بیتا: ج۹، ۵۹۵؛ طبرسی، ۱۳۶۰: ج۹، ۴۲۰؛ شیبانی، ۱۴۱۳: ج۵، ۱۸۱؛ کاشانی، ۱۴۲۳: ج۷، ۴۶؛ آلوسی، ۱۴۱۵: ج۱۴، ۲۸۲؛ مظهری، ۱۴۱۲: ج۹، ۲۷۲؛ دخیل، ۱۴۲۲: ج۱، ۷۴۴؛ آلغازی، ۱۳۸۲: ج۶، ۲۵۱؛ ابیاری، ۱۴۰۵: ج۱۱، ۳۲۱).
ب) مقصود ولایت امیرالمؤمنین است و به آیۀ ۸ سوره تغابن استناد کردهاند (نک: حسینی استرآبادی، ۱۴۰۹: ج۱، ۶۶۲؛ فیض کاشانی، ۱۴۱۵: ج۲، ۱۳۰۰؛ عروسی حویزی، ۱۴۱۵: ج۵، ۳۱۶؛ گنابادی، ۱۴۰۸: ج۴، ۱۷۳؛ طیب، ۱۳۷۸: ج۱۲، ۵۱۶).
ج) مراد قرآن است (حسینی همدانی، ۱۴۰۴: ج۱۶، ۳۲۹؛ قرشی، ۱۳۷۷: ج۱۱، ۱۴۳).
د) منظور از نور الهی، حضرت محمّد(ص) است (صادقی تهرانی، ۱۴۱۹: ج۱، ۵۵۲).
به نظر میآید منظور از نور الهی همان دین و آیین مورد پسند الهی باشد که توسط حضرت محمّد(ص) نازل شده است و در آیۀ بعدی هم از استقرار و غلبۀ جهانی این آیین بر همۀ آیینها سخن گفته شده است:
هُوَ الَّذی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دینِ الْحَقِّ لِیظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ؛ (توبه:۳۳)
او کسى است که پیامبرش را به هدایت و دین حق فرستاد تا او را بر همۀ دین ها پیروز گرداند، اگرچه مشرکان ناخشنود باشند.
نخستین مبحثی که ضروری است در اینجا مورد مطالعه قرار گیرد، عنصر «دین است. سپس در ادامه به تبیین مفهوم «دینِ الْحَقِّ و جملۀ «لِیظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ در آیۀ مذکور و معنا و مفهوم «مهیمن خواهیم پرداخت.
الف) مفهوم لغوی واژۀ دین
برخی آن را در معانی اطاعت، جزا و انقیاد به کار بردهاند (فراهیدی، ۱۴۱۰: ج۸، ۷۳؛ ابنفارس، ۱۴۰۴: ذیل مادۀ دین). گروهی افزون بر اینها معانی حساب، عادت، شأن و خضوع را نیز برای آن ذکر کردهاند (جوهری، بیتا: ذیل مادۀ دین؛ ابناثیر، بیتا: ذیل مادۀ دین؛ ابنمنظور، ۱۴۱۴: ج۱۳، ۱۶۹ – ۱۷۰).
راغب میگوید:
دین به معنای اطاعت و جزا است و شریعت را به اعتبار طاعت و فرمانبرى دین میگویند و آن مانند ملّت و طریقت است، لیکن انقیاد و طاعت در آن ملحوظ است. (راغب اصفهانی، ۱۴۱۲: ۳۲۳)
فیومی دین را به معنای راه آشکار به کار برده (فیومی، بیتا: ذیل مادۀ دان) و طریحی آن را به معنای اصطلاحی گرفته و میگوید:
دین عبارت است از قوانین الهی برای خردمندان که شامل اصول و فروع است. (طریحی، ۱۳۷۵: ۲۵۱)
با کاوشی در معانی لغوی دین، به نظر میرسد که دین امری است که محوریت آن اطاعت است و منشأ الهی و وحیانی دارد.
ب) مفهوم دینِ الْحَقِّ
در این زمینه چند نظر مطرح شده است:
الف) بیشتر اندیشمندان اسلامی معتقدند مراد، اسلام است و برای ادعای خود به آیۀ ۱۹ سورۀ آل عمران استشهاد کردهاند (بلخی، ۱۴۲۳: ج۲، ۱۶۸؛ سمرقندی، بیتا: ج۲، ۵۴؛ طبری، ۱۴۱۲: ج۱۰، ۸۲؛ طوسی، بیتا: ج۵، ۲۰۹؛ ثعلبی نیشابوری، ۱۴۲۲: ج۵، ۳۵؛ طبرسی، ۱۳۶۰: ج۵، ۳۸؛ بغوی، ۱۴۲۰: ج۲، ۳۴۰؛ میبدی، ۱۳۷۱: ج۴، ۱۱۹؛ بغدادی، ۱۴۱۵: ج۲، ۳۵۴؛ اندلسی، ۱۴۲۰: ج۵، ۴۰۶؛ کاشانی، ۱۴۲۳: ج۳، ۱۰۴؛ حقى بروسوی، بیتا: ج۳، ۴۱۷؛ شوکانی، ۱۴۱۴: ج۲، ۴۰۵؛ آلوسی، ۱۴۱۵: ج۵، ۲۷۸).
ب) دین حق همان اعمال صالح است (دمشقی، ۱۴۱۹: ج۴، ۱۲۰).
ج) یعنی توحیدی که نابود نمیشود (قاسمی، ۱۴۱۸: ج۵، ۳۹۷).
د) مراد از «دین الحقّ آن حقّ مطلقی است که نه باطل در آن راه دارد، نه نسخ شده و نه تحریف در آن صورت گرفته است (صادقی تهرانی، ۱۳۶۵: ج۱۳، ۴۷).
مضمون آیۀ مورد بحث در آیۀ ۹ سورۀ صف نیز مطرح شده است:
هُوَ الَّذی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دینِ الْحَقِّ لِیظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ؛
او کسى است که پیامبرش را به هدایت و دین حق فرستاد تا او را بر همۀ دینها پیروز گرداند، اگرچه مشرکان ناخشنود باشند.
جمعبندی آرای فوق آنچنان پیچیده به نظر نمیرسد؛ زیرا در آیات پیش از آیۀ مزبور سخن از دعوت حضرت موسی و عیسی(س) است که آنها از پیروان خود برای ایمان به حق دعوت میکنند، ولی آنان سر باز میزنند. در آیۀ هفتم همین سوره فرموده است:
وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللهِ الْکَذِبَ وَ هُوَ یُدْعى إِلَى الْإِسْلامِ وَ اللهُ لا یهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمینَ؛
و چه کسى ستمکارتر از آن کس است که بر خدا دروغ میبندد در حالی که به سوى اسلام فراخوانده مى شود، و خدا مردم ستمگر را هدایت نمیکند.
میتوان گفت که مراد از دین حق، اسلام است؛ زیرا آیۀ فوق متذکر میشود که پیامبر همه را به اسلام دعوت میکند؛ آن دینی که نه نسخ شده و نه تحریف در آن صورت گرفته است.
ج) تبیین مفهوم لِیظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ
«ظهر در لغت به معنای خلاف باطن هر چیزی، پیروزی و اطلاع یافتن بر چیزی آمده است (فراهیدی، ۱۴۱۰: ج۴، ۳۷). راغب «ظهر علیه را به معنای غلبه کردن گرفته است (راغب اصفهانی، ۱۴۱۲: ۵۴۰). ابنعاشور میگوید:
فعل «ظهر هرگاه با «علی متعددی شود، به معنای یاری کردن و برتری یافتن است، که در این آیه معنای دوم مراد است. (ابنعاشور، بیتا: ج۱۰، ۷۴)
این فعل در روایات حضرات معصومین(ع) نیز به معنای غلبۀ دین حق بر همۀ ادیان به کار رفته است.
امام علی(ع)در تفسیر آیۀ مورد بحث فرمودند:
یُظْهِرُهُ عَلَى جَمِیعِ الْأَدْیانِ عِنْدَ قِیامِ الْقَائِمِ؛ (کلینی، ۱۳۶۵: ج۱، ۴۳۲؛ مجلسی، ۱۴۰۴: ج۵۱، ۶۰)
خداوند اسلام را در زمان قیام قائم بر تمامی ادیان پیروز میگرداند.
پیامبر(ص) فرمود که خدا میفرماید:
حَقٌّ عَلَی أَنْ أَظْهَرَ دِینَکَ عَلَى الْأَدْیانِ حَتَّى لَا یبْقَى فِی شَرْقِ الْأَرْضِ وَ غَرْبِهَا دِینٌ إِلَّا دِینُکَ أَوْ یؤَدُّونَ إِلَى أَهْلِ دِینِکَ الْجِزْیهَ؛ (طبرسی، ۱۴۰۳: ج۱، ۲۲۲؛ مجلسی، ۱۴۰۴: ج۱۰، ۴۴)
حق و سزاوار است که دین تو را بر همۀ ادیان غالب گردانم تا اینکه در شرق و غرب جز دین تو باقی نماند یا اینکه به پیروان دین تو جزیه دهند.
حضرت علی(ع)میفرماید:
إِنَّ هَذَا الْأَمْرَ لَمْ یکُنْ نَصْرُهُ وَ لَا خِذْلَانُهُ بِکَثْرَهٍ وَ لَا بِقِلَّهٍ وَ هُوَ دِینُ اللهِ الَّذِی أَظْهَرَهُ وَ جُنْدُهُ الَّذِی أَعَدَّهُ وَ أَمَدَّهُ حَتَّى بَلَغَ مَا بَلَغَ وَ طَلَعَ حَیثُ طَلَعَ؛ (شریف رضی، ۱۳۷۰: ۲۰۳، خ۱۴۶)
پیروزی یا شکست در این جنگ با کثرت یا قلّت افراد نیست، بلکه این دین الهی است که خداوند آن را پیروز میگرداند و لشکریانش را آماده و یاری میرساند تا اینکه به جایی برسد که باید برسد و طلوع کند از آنجا که باید طلوع کند.
از روایات مزبور درمییابیم که «ظهر، به معنای غلبه و پیروزی بوده و همگی دلالت دارند که اسلام بر تمامی شرایع دیگر حاکم خواهد شد و پیروزی نهایی با اسلام است.
مفسران در بارۀ مرجع ضمیر «ه در لِیظْهِرَهُ اختلاف کردهاند:
الف) برخی با صراحت بازگشت آن را به رسول تفسیر کرده (زمخشری، ۱۴۰۷: ج۲، ۲۶۵؛ اندلسی، ۱۴۲۰: ج۵، ۴۰۶؛ حقى بروسوی، بیتا: ج۳، ۴۱۷؛ آلوسی، ۱۴۱۵: ج۵، ۲۷۷) و گروهی نیز از ابن عباس نقل کردهاند که ضمیر به رسول یعنی پیامبر(ص) اشاره کرده و معنای آیه چنین است: «لیعلمه الله الأدیان کلها حتى لا یخفى علیه شیء منها؛ یعنی تا خداوند به او همۀ ادیان را بیاموزد تا هیچ چیز از آنها بر او پوشیده نماند (نک: طوسی، بیتا: ج۵، ۲۰۹؛ طبرسی، ۱۳۶۰: ج۵، ۳۸؛ رازی، ۱۴۰۸: ج۹، ۲۲۶؛ بغوی، ۱۴۲۰: ج۲، ۳۴۰؛ جرجانی، ۱۳۷۷: ج۴، ۶۰). پس ابنعباس «ظهر را به معنای علم و آگاهی گرفته است. شاید سؤال شود که این ماده در آیات دیگر از قبیل أَوِ الطِّفْلِ الَّذینَ لَمْ یظْهَرُوا عَلى عَوْراتِ النِّساءِ ، وَ إِذْ أَسَرَّ النَّبِی إِلى بَعْضِ أَزْواجِهِ حَدیثاً فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِهِ وَ أَظْهَرَهُ اللهُ عَلَیهِ عَرَّفَ بَعْضَهُ وَ أَعْرَضَ عَنْ بَعْضٍ و عالِمُ الْغَیبِ فَلا یظْهِرُ عَلى غَیبِهِ أَحَداً به معنای آگاهی و مطلع شدن به کار رفته است؛ لذا در آیۀ مورد بحث نیز به این معنا به کار برده شده است؟
پاسخ آن است که اولاً، شاید مترجمان در ترجمۀ آیات مذکور، معنای آگاهی و اطلاع را به کار بردهاند؛ ولی کاربرد این معنا یعنی «علم در این آیات بین مفسّران اتفاق نظر نیست. فخر رازی میگوید:
«الظهور علی شیء بر دو وجه است: یکی علم بر آن، مانند إِنَّهُمْ إِنْ یظْهَرُوا عَلَیکُمْ یرْجُمُوکُمْ؛ آنان اگر بر شما اطلاع یابند، سنگسارتان مىکنند (کهف: ۲۰) و دیگری غلبه بر آن، مانند فَأَصْبَحُوا ظاهِرِینَ؛ چیره شدند (صف: ۱۴). در آیۀ ۳۱ سورۀ نور هم به معنای غلبه و توانایی است. (رازی، ۱۴۲۰: ج۲۳، ۳۶۷)
البته دربارۀ مثال اول فخر رازی باید گفت که در آنجا هم «ظهر به معنای غلبه است نه آگاهی. علّامه نیز «ظهر را در أَوِ الطِّفْلِ الَّذینَ لَمْ یظْهَرُوا عَلى عَوْراتِ النِّساءِ به معنای غلبه به کار برده است (طباطبایی، ۱۴۱۷: ج۱۵، ۱۱۲).
دوم اینکه فعل «ظهر در کتب لغت به معنای علم و غلبه آمده است و بستگی به سیاق آیات معنایی متفاوت دارد و به نظر میرسد طبق گفتۀ ابن عاشور _ که پیشتر ذکر شد _ فعل «ظهر هرگاه با حرف «علی استعمال شود به معنای یاری کردن و غلبه نمودن است.
سوم، با توجه به کاربرد این واژه در روایات که در بالا به آنها اشاره شد، معنای این کلمه در لِیظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ، غلبه و پیروزی است و سیاق آیۀ قبل از این آیه نیز بر این معنا دلالت دارد: یُرِیدُونَ أَنْ یطْفِؤُا نُورَ اللهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ یأْبَى اللهُ إِلَّا أَنْ یُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ (توبه: ۳۲) و خداوند در آیات دیگر از قبیل آیۀ ۵۵ سورۀ نور با صراحت اعلام میکند که دین خود را در جهان مستقر خواهد ساخت: وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضَى لَهُمْ؛ و قطعاً دینى را که خداوند براى آنان پسندیده است، براى آنان استقرار میبخشد.
ب) بعضی مفسّران مرجع آن را دین حق تفسیر کردهاند (بلخی، ۱۴۲۳: ج۲، ۱۶۸؛ فیض کاشانی، ۱۴۱۵: ج۱، ۴۶۲؛ طباطبایی، ۱۴۱۷: ج۹، ۲۴۷؛ قاسمی، ۱۴۱۸: ج۵، ۳۹۷).
ج) برخی بازگشت ضمیر را به هر دو (رسول و دین حق) معنا کردهاند (نیشابوری، ۱۴۱۶: ج۳، ۴۵۸؛ بیضاوی، ۱۴۱۸: ج۳، ۷۹؛ قمی مشهدی، ۱۳۶۸: ج۵، ۴۴۴؛ شوکانی، ۱۴۱۴: ج۲، ۴۰۵؛ ابنعجیبه، ۱۴۱۹: ج۲، ۳۷۵).
به عقیدۀ علّامه، معناى آیه این است که خداوند رسول خود، حضرت محمد(ص) را با نشانهها و معجزات و آیینی که با فطرت و حقیقت آفرینش منطبق است، مبعوث کرد تا آن را بر سایر ادیان غلبه دهد، هر چند مشرکان نخواهند و ناراحت شوند. از این معنا به خوبى بهدست مىآید، ضمیرى که در «لیظهره است به دین حق برمىگردد، و سیاق آیه نیز بر آن دلالت دارد. پس اینکه بعضى احتمال دادهاند که ضمیر مذکور به رسول برگردد، و معناى آیه این باشد که «تا وى را بر دشمنان غلبه دهد، و همۀ معالم دین را به وى بیاموزد، نمیتواند صحیح باشد (طباطبایی، ۱۴۱۷: ج۹، ۳۲۹).
میتوان گفت ظاهر آیه نشان میدهد که معنای «ظهر علی، غلبه است و همۀ مفسران آن را به این معنا گرفتهاند و اگر حتی ضمیر «ه به رسول بازگردانده شود، خللی در معنای آیه وارد نمیشود.
د) مفهوم واژۀ «مهیمن
کتاب و آیین پیامبر(ص) تمامی برنامههای مورد نیاز بشر را از جوانب گوناگونی اعم از اعتقادات، دستورالعملها، احکام، اخلاقیات و مسائل سیاسی و اجتماعی داراست؛ برخلاف سایر شریعتها و کتب آسمانی که اقتضای دوام و ابدیت نداشته و برای محدودهای از زمان و با توجه به شرایط فکری و اجتماعی مردم عصر خود، فرود آمده و امری مشخص داشته است. البته شکی نیست که اصل همۀ کتب آسمانی، کلام الهی است.
خداوند در آیۀ ۴۸ سورۀ مائده برای توصیف کتاب حضرت محمّد(ص) از واژۀ «مهیمن استفاده کرده است:
وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتابِ وَ مُهَیْمِناً عَلَیْهِ؛
و کتاب را به حق بر تو نازل کردیم که تصدیقکنندۀ کتابهای پیشین و حاکم بر آنهاست.
از دقّت در آیه درمییابیم که واژۀ کتاب در «مِنَ الْکِتابِ عام بوده و شامل همۀ کتب آسمانی پیش از پیامبر اکرم(ص) میشود و عبارت «مُهَیمِناً عَلَیهِ در حقیقت توضیح جملۀ «مُصَدِّقاً لِما بَینَ یدَیهِ مِنَ الْکِتابِ است و بیانگر این واقعیت که کتاب آسمانی پیامبر(ص) در عین این که کتابهای آسمانی پیش از خود را تصدیق میکند، مهیمن و مسلّط بر آنها نیز هست.
در معنای واژۀ مهیمن گفته شده که از ریشه أمن بوده و در آن اعلال صورت گرفته و به صورت مهیمن درآمده که به معنای شاهد است (جوهری، بیتا: ذیل مادۀ همن؛ ابنفارس، ۱۴۰۴: ذیل مادۀ همن؛ ابنمنظور، ۱۴۱۴: ج۱۳، ۴۳۶؛ طریحی، ۱۳۷۵: ج۶، ۳۲۹).
علّامه میگوید:
جملۀ وَ مُهَیْمِناً عَلَیْهِ متمم جملۀ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتابِ است؛ زیرا اگر این جمله نبود ممکن بود کسى توهم کند که لازمۀ تصدیق تورات و انجیل این است که قرآن احکام و شرایع آن دو را نیز تصدیق کرده باشد، در حالیکه میفرماید: «قرآن در عین تصدیق تورات و انجیل، مهیمن بر آن دو نیز هست، و تصدیق قرآن به این معناست که قرآن قبول دارد این دو کتاب از سوی خدا نازل شده، و خداى تعالى میتواند هر گونه تصرفى در آنها بنماید؛ پارهاى احکام آن دو را نسخ، و پارهاى دیگر را تکمیل کند، همچنانکه در ادامۀ آیه به این نکته اشاره نموده و میفرماید: وَ لَوْ شاءَ اللهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّهً واحِدَهً وَ لکِنْ لِیَبْلُوَکُمْ فِی ما آتاکُمْ. (طباطبایی، ۱۴۱۷: ج۵، ۳۴۹)
واژۀ «مهیمن در آیۀ ۲۳ سورۀ حشر، به عنوان اوصافی از اوصاف خداوند آمده است:
هُوَ اللهُ الَّذی لَا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیمِنُ الْعَزیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَکَبِّرُ سُبْحانَ اللهِ عَمَّا یشْرِکُونَ؛
اوست خدایی که جز او خدایى نیست پادشاه پاک از هر عیب، ایمنىبخش، مؤمن، نگاهبان، عزیز، جبّار، متکبّر، پاک و منزه است خدا از آنچه به آن شرک میورزند.
به نظر فخر رازی یعنى قرآن شاهد راستى پیامبر اکرم(ص) است، و هر خردمندى میتواند حقّ را از ناحقّ جدا کند و همچنین قرآن مهیمن نامیده شده است، چون منسوخ نمیشود و تغییر و تحریف در آن صورت نمیگیرد (رازی، ۱۴۲۰: ج۱۲، ۳۷۱).
برخی نیز آن را به معنای تسلط دانسته و معتقدند کلمۀ «مهیمن از مادۀ «هیمنه گرفته شده و به طورى که از موارد استعمال آن برمىآید معناى هیمنۀ چیزى بر چیز دیگر، این است که آن شىء مهیمن بر آن شىء دیگر تسلط داشته باشد. البته هر تسلطى را هیمنه نمىگویند، بلکه هیمنه تسلط در حفظ و مراقبت آن شىء و تسلط در انواع تصرف در آن است (طباطبایی، ۱۴۱۷: ج۵، ۳۴۸).
هر عصری دارای کتاب خاصی است و برحسب شرایط زمانی هر دوره، کتاب دیگری جایگزین کتاب پیشین میگردد. لذا بنا به اقتضای شرایط، کتب وحیانی در ادوار مختلف بر رسولان الهی نازل میشود تا آموزههای خاصّ آن دوره را بر مردم آن عرضه نمایند:
لِکُلٍّ جَعَلْنا مِنْکُمْ شِرْعَهً وَ مِنْهاجاً وَ لَوْ شاءَ اللهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّهً واحِدَهً وَ لکِنْ لِیَبْلُوَکُمْ فی ما آتاکُمْ فَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ إِلَى اللهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعاً فَینَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ فیهِ تَخْتَلِفُونَ؛ (مائده: ۴۸)
براى هر گروهى از شما شریعت و روشى قرار دادهایم و اگر خدا مىخواست شما را یک امت قرار میداد، ولى میخواهد شما را در آنچه به شما داده امتحان کند. پس در نیکیها سبقت بجویید. بازگشت همه شما به سوى خداست. پس دربارۀ آنچه در آن اختلاف مىکردید آگاهتان خواهد کرد.
پیام دیگری که از این آیه میتوان برداشت کرد، این است که همۀ این کتب وحیانی از منشأ الهی برخوردارند و اگر با همدیگر تفاوتی داشته باشند، برحسب شرایط و مقتضیات خاصّ خود است و از رهگذر همین شرایط زمان و مکانی است که مسئلۀ نسخ شرایع مطرح میگردد و عبارت وَ لَوْ شاءَ اللهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّهً واحِدَهً متذکر میشود که اگر خداوند میخواست شرایع پیشین را نسخ نمیکرد، ولی این نسخ به معنای عدم حقانیت چنین شرایعی نیست، بلکه مراد پایان یافتن زمان اعتبار احکام شرایع پیشین با ظهور شریعت اسلام است. همانطور که حضرت عیسی(ع)در عین اینکه مصدق تورات بود، ولی برخی از احکام آن را تغییر داد:
وَ مُصَدِّقاً لِما بَینَ یدَی مِنَ التَّوْراهِ وَ لِأُحِلَّ لَکُمْ بَعْضَ الَّذی حُرِّمَ عَلَیکُمْ وَ جِئْتُکُمْ بِآیهٍ مِنْ رَبِّکُمْ فَاتَّقُوا اللهَ وَ أَطیعُونِ؛ (آلعمران: ۵۰)
و تصدیق کنندۀ تورات هستم که پیش روى من است و تا بر شما بعضی از چیزهایى را که حرام شده، حلال کنم و نشانهاى از پروردگارتان به شما آوردهام. پس، از خدا پروا کنید و از من پیروى نمایید.
پیامبر(ص) در روایتی از کتاب خود به عنوان کتاب مهیمن و ناسخ یاد میکند:
إِنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَ کِتَابِی الْمُهَیمِنَ عَلَى کُتُبِهِمُ النَّاسِخَ لَهَا؛ (طبرسی، ۱۴۰۳: ج۱، ۴۹؛ مجلسی، ۱۴۰۴: ج۹، ۲۹۱ و ج۱۶، ۳۲۹)
همانا خدای عزّوجلّ کتاب مرا بر کتابهای آنان کتاب حاکم و ناسخ قرار داده است.
میتوان گفت که کتاب پیامبر(ص) در عین تصدیق الهی بودن کتابهای پیش از خود، به نوعی دارای اشرافیت و حاکمیت است و این از باب کامل و جامع بودن در مقابل آن کتابهاست. مثال آن به این میماند که فردی میخواهد به مرحلۀ بالای علم برسد، ولی ظرفیت و سن او اقتضا میکند که تا آن مرحله مواردی را یاد بگیرد، ولی وقتی به آن مرحله رسید، ظرفیت فراگیری علوم جامع را دارد. او در این مرحله فرمولها و محورهای اصلی را که قبلاً یاد گرفته انکار نمیکند، بلکه در عین پذیرش آنها، برخی از گزینههای فرعی را حذف یا در آنها تغییر ایجاد کرده و شکل کامل و بینقص آنها را فرا میگیرد. حال مهیمن بودن کتاب و آیین پیامبر در مقابل کتب آسمانی پیش از خود به این معناست که میتواند هر گونه تصرفى در آنها بنماید، پارهاى احکام آنها را نسخ و پارهاى دیگر را تکمیل کند.
بنابراین آیات مورد بحث با صراحت تأکید دارند که آینده برای اسلام رقم خورده است و اسلام تنها دینی است که در پایان تاریخ بشر چیره و غالب خواهد شد.
شاید سؤال شود که اگر قرآن هدایتی برای تمام مردم است، همین وصف برای برای تورات نیز بیان شده است و اگر دعوت پیامبر(ص) جهانی است و تمام مردم را دربر میگیرد، دعوت حضرت موسی(ع)نیز عمومیت دارد و شامل همۀ مردم میشود؟
پاسخ آن است که آیات مربوط به دعوت حضرت موسی(ع)در قرآن دارای سه شکل است:
الف) آیاتی که حضرت موسی(ع)در آنها قوم بنیاسرائیل را مورد خطاب قرار میدهد:
وَ آتَینا مُوسَى الْکِتابَ وَ جَعَلْناهُ هُدىً لِبَنی إِسْرائیلَ أَلَّا تَتَّخِذُوا مِنْ دُونی وَکیلاً؛ (اسراء: ۲)
و به موسى کتاب دادیم و آن را هدایتى براى بنىاسرائیل قرار دادیم که جز من کارسازی مگیرید.
یا آیۀ ۲۳ سورۀ سجده که میفرماید:
وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَى الْکِتابَ فَلا تَکُنْ فی مِرْیَهٍ مِنْ لِقائِهِ وَ جَعَلْناهُ هُدىً لِبَنی إِسْرائیلَ؛
و در حقیقت به موسى کتاب دادیم. پس، در دیدار او با خدا شک مکن و آن را هدایتی برای بنیاسرائیل گردانیدیم.
ب) آیاتی که دعوت حضرت موسی(ع)را متوجه فرعون و اطرافیان او میکند:
ثُمَّ بَعَثْنا مِنْ بَعْدِهِمْ مُوسى وَ هارُونَ إِلى فِرْعَوْنَ وَ مَلَائِهِ بِآیاتِنا فَاسْتَکْبَرُوا وَ کانُوا قَوْماً مُجْرِمینَ؛ (یونس: ۷۵)
آنگاه پس از آنان، موسى و هارون را با آیاتمان به سوى فرعون و بزرگان قوم او مبعوث کردیم، پس گردنکشى کردند و قومی تبهکار بودند.
ثُمَّ أَرْسَلْنا مُوسى وَ أَخاهُ هارُونَ بِآیاتِنا وَ سُلْطانٍ مُبینٍ * إِلَى فِرْعَوْنَ وَ مَلَائِهِ فَاسْتَکْبَرُوا وَ کانُوا قَوْماً عَالِینَ؛ (مؤمنون: ۴۵ – ۴۶)
سپس موسى و برادرش هارون را با آیات خود و حجتى روشن به سوی فرعون و بزرگان قوم او فرستادیم، پس گردنکشى کردند و قومی گردنکش بودند.
وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسى بِآیَاتِنَا وَ سُلْطانٍ مُبِینٍ * إِلى فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ قارُونَ فَقالُوا ساحِرٌ کَذَّابٌ؛ (غافر: ۲۳ – ۲۴)
و در حقیقت موسى را با آیات خود و حجت روشن فرستادیم، به سوى فرعون و هامان و قارون، پس گفتند: او جادوگرى دروغگوست.
وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسى بِآیاتِنا إِلى فِرْعَوْنَ وَ مَلاَئِهِ فَقالَ إِنِّی رَسُولُ رَبِّ الْعالَمینَ؛ (زخرف: ۴۶)
و در حقیقت موسى را با آیات خود به سوى فرعون و بزرگان قوم او فرستادیم گفت: همانا من رسول پروردگار جهانیانم.
ج) آیاتی که بیانگر عمومی بودن دعوت حضرت موسی(ع)است:
وَ ما قَدَرُوا اللهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قَالُوا مَا أَنْزَلَ اللهُ عَلى بَشَرٍ مِنْ شَیءٍ قُلْ مَنْ أَنْزَلَ الْکِتابَ الَّذی جَاءَ بِهِ مُوسى نُوراً وَ هُدىً لِلنَّاسِ؛ (انعام: ۹۱)
و آنگاه که [یهودیان] گفتند: «خدا چیزى بر بشرى نازل نکرده، بزرگى خدا را چنانکه باید نشناختند. بگو: چه کسى آن کتابى را که موسى آورده است نازل کرده؟
نَزَّلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ وَ أَنْزَلَ التَّوْراهَ وَ الْإِنْجیلَ * مِنْ قَبْلُ هُدىً لِلنَّاسِ وَ أَنْزَلَ الْفُرْقانَ إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا بِآیَاتِ اللهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدیدٌ وَ اللهُ عَزیزٌ ذُو انْتِقامٍ؛ (آلعمران: ۳ – ۴)
این کتاب را در حالى که مؤید آنچه [از کتابهاى آسمانى] پیش از خود است، به حق [و به تدریج] بر تو نازل کرد، و تورات و انجیل را. پیش از آن براى رهنمود مردم فرو فرستاد، و فرقان [جداکنندۀ حق از باطل] را نازل کرد. کسانى که به آیات خدا کفر ورزیدند، بىتردید عذابى سخت خواهند داشت، و خداوند، شکستناپذیر و صاحبانتقام است.
با توجه به این آیات میتوان گفت درست است که عبارت «هُدىً لِلنَّاسِ برای تورات بیان شده است، ولی در کنار آن آیات بسیاری هست که نشان میدهد رسالت و دعوت حضرت موسی(ع)تنها مخصوص قوم بنیاسرائیل بوده، اما رسالت حضرت محمّد(ص) برای تمام مردم جهان در همۀ اعصار است؛ زیرا بعد از ایشان پیامبری نیست و خاتَمَ النَّبِیین نامیده شده است:
مَا کَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجالِکُمْ وَ لَکِنْ رَسُولَ اللهِ وَ خاتَمَ النَّبِیِّینَ وَ کانَ اللهُ بِکُلِّ شَیءٍ عَلیماً؛ (احزاب: ۴۰)
محمّد پدر هیچیک از مردان شما نیست، ولى رسول خدا و خاتم پیامبران است. و خدا همواره بر هر چیزى داناست.
از طرف دیگر آیین او کاملترین و جامعترین آیینهاست:
الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلَامَ دِیناً؛ (مائده: ۳)
امروز دینتان را برای شما کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان دین براى شما پسندیدم.
بنابراین آیات مورد بحث با صراحت تأکید دارند که آینده برای اسلام رقم خورده است و اسلام تنها دینی است که در پایان تاریخ بشر چیره و غالب خواهد شد.
نتیجه
خداوند تمام اصول و ساز و کارهایی که برای سعادت واقعی آدمی نیاز است، یا در کتابش نازل کرده یا اینکه به رسول خود حضرت محمّد(ص) دستور داده تا برای مردم تبیین نماید و همین امر بیانگر توانمندی و ظرفیت درونی اسلام برای عالمگیر شدن است؛ زیرا در عین اینکه به خواستهها و ارزشهای درونی و اخلاقی آدمی توجه دارد، در همان حال به خواستههای دنیوی و مشروع آن توجه داشته و در هیچ مورد افراط و تفریط را در پی نگرفته است. هم دارای قوانین و احکام ثابتی است که اصالت آن را در طول زمان ها و اعصار حفظ کرده و هم اینکه برای دوران حیات مختلف بشر متناسب با نیازهای او دارای تدابیر و راهکارهای اصولی است و آن برخورداری از منابع گستردهای است که میتواند متناسب با شرایط گوناگون قوانین ثابت و متغیر را عرضه کند. از سوی دیگر، ریشۀ جاودانگی دین اسلام در جامعیت و همهبعدی بودن آن است. بنا بر اقتضای شرایط، کتب وحیانی در ادوار مختلف بر رسولان الهی نازل میشدند تا آموزههای خاصّ آن دوره را بر مردم عرضه نمایند و آیین پیامبر(ص) در عین تصدیق تورات و انجیل اصلی، محیط و حاکم بر آنها و ناسخ احکام آنهاست و اگر خداوند میخواست شرایع پیشین را نسخ نمیکرد؛ ولی این نسخ به معنای عدم حقانیت چنین شرایعی نیست، بلکه مراد پایان یافتن زمان اعتبار احکام شرایع پیشین با ظهور شریعت اسلام است. پس خداوند متعال وعده داده و تصریح فرموده است که دین اسلام بر همۀ آیینها غلبه خواهد کرد:
هُوَ الَّذی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دینِ الْحَقِّ لِیظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ؛ (توبه: ۳۳؛ صف: ۹؛ فتح: ۲۸)
او کسى است که پیامبرش را به هدایت و دین حق فرستاد تا آن را بر همۀ دینها پیروز گرداند.
این از باب کامل و جامع بودن در مقابل شرایع پیشین است که میتواند هر گونه تصرفى در آنها بنماید؛ پارهاى احکام آنها را نسخ و پارهاى دیگر را تکمیل کند و آیات فراوانی بر دعوت عمومى پیامبر(ص) و رسالت جهانى آن حضرت دلالت دارند تا دین حق در سراسر جهان حاکم گردد.منابع
۱٫ ابناثیر، علی بن محمّد، النهایه فی غریب الحدیث والاثر، بیجا، بینا، بیتا.
۲٫ ابنعاشور، محمّد بن طاهر، التحریر و التنویر، بیجا، بینا، بیتا.
۳٫ ابنعجیبه، احمد بن محمّد، البحر المدید فى تفسیر القرآن المجید، قاهره، انتشارات دکتر حسن عباس زکی، ۱۴۱۹ق.
۴٫ ابنفارس، احمد بن زکریا، معجم مقاییس اللغه، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، ۱۴۰۴ق.
۵٫ ابنمنظور، محمّد بن مکرم، لسان العرب، بیروت، دار صادر، چاپ سوم، ۱۴۱۴ق.
۶٫ ابیاری، ابراهیم، الموسوعه القرآنیه، بیجا، مؤسسه سجل العرب، ۱۴۰۵ق.
۷٫ آلغازى، عبدالقادر ملّا حویش، بیان المعانی، دمشق، مطبعه الترقی، چاپ اول، ۱۳۸۲ق.
۸٫ آلوسی، سید محمود، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۵ق.
۹٫ اندلسى، ابوحیان محمّد بن یوسف، البحر المحیط فى التفسیر، بیروت، دارالفکر، ۱۴۲۰ق.
۱۰٫ بغدادى، علاءالدین على بن محمّد، لباب التأویل فى معانى التنزیل (تفسیر الخازن)، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۵ق.
۱۱٫ بغوی، حسین بن مسعود، معالم التنزیل فى تفسیر القرآن، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ اول، ۱۴۲۰ق.
۱۲٫ بلخى، مقاتل بن سلیمان، تفسیر مقاتل بن سلیمان، بیروت، دار إحیاء التراث، چاپ اول، ۱۴۲۳ق.
۱۳٫ بیضاوى، عبدالله بن عمر، أنوار التنزیل و أسرار التأویل، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ اول، ۱۴۱۸ق.
۱۴٫ ثعلبى نیشابورى، ابواسحاق احمد بن ابراهیم، الکشف و البیان عن تفسیر القرآن، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ اول، ۱۴۲۲ق.
۱۵٫ جرجانى، ابوالمحاسن حسین بن حسن، جلاء الأذهان و جلاء الأحزان (تفسیر گازر)، تهران، دانشگاه تهران، چاپ اول، ۱۳۷۷ش.
۱۶٫ جوهری، ابونصر اسماعیل بن حماد، الصحاح (تاج اللغه و صحاح العربیه)، مصر، دارالکتب العربی، بیتا.
۱۷٫ حسینى استرآبادى، سید شرفالدین علی، تأویل الآیات الظاهره فی فضائل العتره الطّاهره، قم، دفتر انتشارات اسلامى جامعۀ مدرسین حوزۀ علمیۀ قم، چاپ اول، ۱۴۰۹ق.
۱۸٫ حسینی همدانی، سید محمّدحسین، انوار درخشان در تفسیر قرآن، تهران، کتابفروشی لطفی، چاپ اول، ۱۴۰۴ق.
۱۹٫ حقی بروسوی، اسماعیل، روح البیان، بیروت، دارالفکر، بیتا.
۲۰٫ دخیل، على بن محمّد علی، الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، چاپ دوم، ۱۴۲۲ق.
۲۱٫ دمشقى، ابنکثیر اسماعیل بن عمرو، تفسیر القرآن العظیم لابن کثیر، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۹ق.
۲۲٫ رازی، ابوالفتوح حسین بن علی، روض الجنان و روح الجنان فى تفسیر القرآن، مشهد، بنیاد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوی، ۱۴۰۸ق.
۲۳٫ رازى، فخرالدین ابوعبدالله محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، ۱۴۲۰ق.
۲۴٫ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، دمشق _ بیروت، دارالعلم _ الدار الشامیه، چاپ اول، ۱۴۱۲ق.
۲۵٫ زمخشری، محمود، الکشاف عن الحقائق غوامض التنزیل و عیون الأقاویل فی وجوه التأویل، بیروت، دارالکتاب العربی، چاپ سوم، ۱۴۰۷ق.
۲۶٫ سمرقندى، نصر بن محمّد بن احمد، بحرالعلوم، بیجا، بینا، بیتا.
۲۷٫ شریف رضی، ابوالحسن محمّد بن الحسین بن موسی، نهجالبلاغه (نسخۀ صبحی صالح)، تهران، انتشارات اسلامی، چاپ اول، ۱۳۷۰ش.
۲۸٫ شریف لاهیجى، محمّد بن علی، تفسیر شریف لاهیجی، تهران، دفتر نشر داد، چاپ اول، ۱۳۷۳ش.
۲۹٫ شوکانى، محمّد بن علی، فتح القدیر بین فنی الروایه و الدرایه من علم التفسیر، دمشق، دار ابنکثیر، چاپ اول، ۱۴۱۴ق.
۳۰٫ شیبانی، محمّد بن حسن، نهج البیان عن کشف معانى القرآن، تهران، بنیاد دایره المعارف اسلامی، چاپ اول، ۱۴۱۳ق.
۳۱٫ صادقی تهرانی، محمّد، البلاغ فى تفسیر القرآن بالقرآن، قم، نشر مؤلف، چاپ اول، ۱۴۱۹ق.
۳۲٫ ، الفرقان فى تفسیر القرآن بالقرآن و السنّه، قم، انتشارات فرهنگ اسلامی، چاپ دوم، ۱۳۶۵ش.
۳۳٫ طباطبایى، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه: سید محمّدباقر موسوى همدانى، قم، دفتر انتشارات اسلامى جامعۀ مدرسین حوزۀ علمیۀ قم، چاپ پنجم، ۱۴۱۷ق.
۳۴٫ طبرسی، ابومنصور احمد بن علی، الإحتجاج، مشهد، نشر مرتضی، ۱۴۰۳ق.
۳۵٫ طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان لعلوم القرآن، تهران، انتشارات فراهانی، چاپ اول، ۱۳۶۰ش.
۳۶٫ طبری، ابوجعفر محمد بن جریر، جامع البیان عن تأویل آی القرآن، بیروت،دارالمعرفه، چاپ اول، ۱۴۱۲ق.
۳۷٫ طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، تهران، کتابفروشى مرتضوى، چاپ سوم، ۱۳۷۵ش.
۳۸٫ طوسی، محمّد بن حسن، التبیان فى تفسیر القرآن (التبیان الجامع لعلوم القرآن)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بیتا.
۳۹٫ طیب، سید عبدالحسین، اطیب البیان فی تفسیر القرآن، تهران، نشر اسلام، چاپ دوم، ۱۳۷۸ش.
۴۰٫ عروسى حویزى، عبد على بن جمعه، نورالثقلین، تهران، انتشارات اسماعیلیان، چاپ چهارم، ۱۴۱۵ق.
۴۱٫ فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، قم، انتشارات هجرت، چاپ دوم، ۱۴۱۰ق.
۴۲٫ فیض کاشانی، ملّا محسن، الأصفى فى تفسیرالقرآن، قم، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول، ۱۴۱۵ق.
۴۳٫ فیومی، احمد بن محمّد، مصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر للرافعی، بیجا، بینا، بیتا.
۴۴٫ قاسمى، محمّد جمالالدین، محاسن التأویل، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۸ق.
۴۵٫ قرشى، سید علىاکبر، احسن الحدیث، تهران، بنیاد بعثت، چاپ سوم، ۱۳۷۷ش.
۴۶٫ قرطبی، محمّد بن احمد، الجامع لأحکام القرآن، تهران، ناصرخسرو، چاپ اول، ۱۳۶۴ش.
۴۷٫ قمى مشهدى، محمّد بن محمّدرضا، کنز الدقائق و بحر الغرائب، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامی، ۱۳۶۸ش.
۴۸٫ کاشانى، ملّا فتحالله، زبده التفاسیر، قم، بنیاد معارف اسلامی، چاپ اول، ۱۴۲۳ق.
۴۹٫ کلینی، محمّد بن یعقوب الکافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۶۵ش.
۵۰٫ گنابادی، سلطان محمّد، بیان السعاده فى مقامات العباده، بیروت، مؤسسه الأعلمی للمطبوعات، چاپ دوم، ۱۴۰۸ق.
۵۱٫ مجلسی، محمّدباقر، بحارالانوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار(ع)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۴ق.
۵۲٫ مظهری، محمّد ثناءالله، التفسیر المظهری، پاکستان، مکتبه رشدیه، ۱۴۱۲ق.
۵۳٫ میبدى، رشیدالدین احمد بن ابىسعد، کشف الأسرار و عده الأبرار، تهران، امیرکبیر، چاپ پنجم، ۱۳۷۱ش.
۵۴٫ نیشابورى، نظامالدین حسن بن محمّد غرائب القرآن و رغائب الفرقان، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۶ق.
۵۵٫ نرمافزار «حدیث ولایت (مجموعه بیانات مقام معظم رهبری)، قم، مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی، بیتا.
علیرضا فخاری .لیلا ابراهیمی