ابن ریوندی و کتاب الزمرد- بازنگری یک نظریه
چکیده
چـکیده : شکل گیری و تحول کلام اسلامی و این که افراد گوناگون چه تأثیراتی در این رونـد داشـتهاند، یـکی از زمینههای مطالعات اسلامی است. از میان این افراد، ابوالحسین احمد بن یحیی معروف به ابن ریـوندی، جایگاهی ویژه به خود اختصاص داده است. در میان اندیشمندان اسلامی چند چهره خاص وجـود دارد که به الحاد بـیشتر مـشهورند تا مسلمان بودن؛ و ابن ریوندی یکی از مهمترین این افراد است. نظرات ضد و نقیض فراوانی درباره او ارائه شده است، اما بر ملحد بودن وی بیشتر تأکید میشود. آثار متعددی به ابن ریوندی نـسبت داده شده است که ادعا میشود مطالب آنها بر ضد نبوت، معجزات، کتب مقدس و دیگر معتقدات دینی بوده است؛ از جمله: الزمرد. این کتاب بیشتر به عنوان اثری ضد وجود نبوت خاصه و عـامه شـناخته شده است. از این رو، توجه اسلام شناسان متعددی را از دیر باز به خود جلب کرده است. در این مقاله، نویسنده ابتدا به ذکر شرح حالی از ابن ریوندی، با تأکید بر نکاتی که کـمتر بـه آن توجه شده، پرداخته است. سپس کوشیده است با تحلیل اجزای باقی مانده و منقول از کتاب الزمرد، که در تعلق آنها به الزمرد تردیدی وجود ندارد، به بازشناسی بخشهای دیگر این کـتاب، کـه در آثار دیگران بدون ذکر عنوان کتاب نقل شده است، بپردازد.
مقدمه
یکی از پرسشهای مهم در گفتمان اسلامی، این است که بر چه کسی میتوان نام مؤمن را اطلاق کرد؟ مرجئه، ایمان را تـنها اقـرار بـه زبان میدانستند؛ و فردی را که شـهادتین بـر زبـان جاری
میکرد، مؤمن مینامیدند. جدای از بحثهای کلامی، این بحث از اهمیت فقهی ویژهای برخوردار است.(۱)
یکی از دلایل طرح این بحث ـ که در مـباحث کـلامی از آن بـه اسما و احکام تعبیر میشود ـ آن است که روشن شـود وصـفهایی چون مؤمن، کافر، عاصی، مطیع، ظالم، عادل، جائر و فاسق بر چه کسی دلالت دارند.(۲) با مشخص شدن مفهوم این وصـفها، حـکمی کـه باید در قبال این افراد اجرا گردد، مشخص میشود.(۳) در تعاریف ارائه شـده برای «مسلمان»، این نکته مفروض است که پذیرش نبوت پیامبر اسلام و انبیایی که در قرآن به نبوت آنها شـهادت داده شـده، حـداقل امری است که موجب میگردد تا بر فردْ نامِ «مسلمان» اطـلاق گـردد.(۴) با وجود طرح مسائل مختلف کلامی، پذیرش نبوت امری بدیهی و مفروغ عنه بوده است. از این رو، مـتکلمان مـسلمان کـمتر بدان پرداختهاند.(۵) البته متکلم مورد بحث ما، ابن ریوندی، از معدود افرادی اسـت کـه بـه بحث از نبوت خاصه (تصدیق نبوت پیامبر اسلام) و عامه (تصدیق نبوت دیگر پیامبران) پرداخته، و از دیـدگاه سـلبی بـه نبوت نگریسته است.(۶) ابوالحسین خیاط (م۳۰۰ق)(۷)، که الانتصار را در ردّ
______________________________
۱٫ درباره مرجئه ر.ک: رسول جعفریان، مرجئه، تاریخ و انـدیشه، نـشر خرم، ۱۳۷۱؛ رضا رضازاده لنگرودی، برخورد اندیشههای سیاسی در اسلام، در کتاب طوس، دفتر اول، ۱۳۶۳؛ .EI2 : VOL : 7pp : 605 – 7 درباره مـفهوم ارجـاء گـاهی سوء تفاهمی در معنی این کلمه نیز وجود داشته است. ر.ک: کنزالفوائد، ۱/۵ـ۱۲۴٫
۲٫ ابن فورک، مجرد مـقالات شـیخ ابوالحسن اشعری، تحقیق دانیل ژیماره، بیروت، ۱۹۸۶ ، ص ۱۹۸ ؛ سدیدالدین محمود الحمصی، المنقذ من التقلید، جـماعهالمدرسین، قـم، ۱۴۱۴، ص ۱/۷۹ ـ ۱۶۰؛ دائره المـعارف بزرگ اسلامی، مدخل الاسماء و الاحکام، ۸/۶۱۶ ـ ۶۱۸ .
۳٫ ر.ک: ابوالحسن اشعری، مقالات الاسلامیین، تحقیق هلموت ریتر، ۱۴۰۰ ق ، ص ۵۴ .
۴٫ S.stromsa , The sings of prophecy: the Emergence and early develoment of a Theme in Arabic Theological Literature, Harvard Theological review 78 (1985) 101 – 104.
۵٫ شاهد این مـوضوع، کـم بودن آثار درباره اثبات نبوت در قرون دوم و سوم است. ر.ک: الفهرست، ص ۸۲: کتاب اثبات الرسـل، کـتاب اثـبات الرساله، کتاب اثبات نبوه محمد. ص ۱۰۳: کتاب الحجه فی اثبات النبی، کتاب الحجه و الرسل، کتاب الحـجه والنـبوه.
۶٫ ابـن ریوندی استدلالهایی را به نام براهمه مطرح کرده که در آنها سخن بر نـفی نـبوت بوده است. برخی گمان کردهاند که ابن ریوندی این استدلالها را خودش ساخته است( قول پاول کراوس در دائره المـعارف بـزرگ اسلامی، ۳/۵۳۷ ، مدخل ابن راوندی). با این حال، تحقیقات چندی که انجام شـده اسـت، صحت انتساب این استدلالها به براهمه را تـأیید مـیکند. در دائرهالمـعارف اسلام (EI2) ذیل ابن راوندی نیز نقل شـده اسـت که شبهه براهمه در امر نبوت را یکی از متکلمان یهودی قرن سوم هجری به نـام داوود بـن مروان، ملقب به المقمص، نـیز نـقل کرده اسـت. دو مـقاله بـه بررسی شبهه براهمه پرداختهاند:
A. Sarah Stroumsa: The Barahima in Early kalam, Jerusalem studies in Arabic and Islam, 6 (1985) : 22 – 41.
B. Abrahamov, The Barahima Enigma, A search for New Solution, Die Welt des Orients, ۱۸ (۱۹۸۷): ۷۲ – ۹۱٫
درباره تـقریر ایـن شبهه ر.ک:
سید مرتضی، الذخیره فی علم الکلام، تحقیق سید احمد حسینی، قـم، ۱۴۱۱ ق ، ص ۳۲۶ بـه بعد؛ المنقذ من التقلید، ۱/۴۲۰ به بـعد؛ مدخل براهمه در:
Encyclopaedia of Islam , second edition (EI2) VOL: 1””P: 1031.
۷٫ از معتزله بـغداد اسـت. درباره او ر.ک:
Encyclopaedia Iranica [E.Ir] VOL:1””pp: 143 – 4 , EI2: VOL: 4 , p: 1162.
او هشت ردیه بر آثـار ابـن ریوندی نگاشته است.
فضیحه المعتزله ابن ریوندی نگاشته است،(۱) میگوید: و از میان آثار او [ابـن ریـوندی [کتابی است به نام الزمـرد، کـه در آن مـعجزات پیامبران را ذکر کـرده و بـر آنان خرده گرفته، و آنـها را مـخاریق [نیرنگها و شعبدهها [پنداشته است. همچنین انجام دهندگان این امور را ساحر دانسته است. نیز بـر آن اسـت که قرآن سخن غیر حکیم اسـت و در آن تـناقض، خطا و مـحالات وجـود
______________________________
۱٫ قـطعات منقول در الانتصار از فضیحه المـعتزله ابن ریوندی را عبدالامیر الاعسم جداگانه جمعآوری کرده و با توضیحاتی به چاپ رسانده است:
Kitab Fadihat al – Mutazilah , ed Abdul – Amir Al – Aasam Beirut – Paris , 1977.
ابن ریـوندی فـضیحه المعتزله را در رد فضیله المعتزله جاحظ نگاشته بـود. از ایـن کـتاب جـاحظ اثـری باقی نیست. امـا آن گـونه که در الانتصار آمده است، حداقل بخشهایی از کتاب در خردهگیری بر شیعه بوده است، الانتصار و الرد علی ابن الراونـدی المـلحد، ابـوالحسین خیاط ، تقدیم و مراجعه: محمد حجازی، مکتبهالثقاقه الدیـنیه. تـاریخ مـقدمه ۱۹۸۸ . در الانـتصار (ص ۶۲) آمـده اسـت: «ثم قال [ابن الریوندی [و موجه بالکلام نحو الجاحظ فانی وجدته قد جمع کل حق و باطل اضیف الیهم فی کتابه الذی یدعی فضیلهالمعتزله و جعله ابوابا: منها باب ذکر فـیه قول من قال منهم بالجسم و الماهیه و حدوث العلم و القول بالرجعه و اضافتهم جمیع ما اختلفوا فیه علی نصّاره الی ائمتهم… باب ذکر فیه طعنهم علی الصاحبه و اکفارهم ایاهم فی طعنه… .» دو ایراد نـخست اشـاره به هشام بن حکم دارد. به این نکته نیز میتوان اشاره کرد که خیاط کتاب خود را بعد از ۲۶۹ـ۲۷۰ نگاشته است. این نکته از گفته خود خیاط در دفاع از ابومجالد احمد بن حسین، اسـتادش، مـشخص میشود. خیاط ضمن رد اتهام ابن ریوندی درباره ابومجالد برای او طلب رحمت میکند. (الانتصار،ص۱۶۰). درباره سال وفات ابومجالد ر.ک: تاریخ بغداد، ۴/ ۹۵٫ خیاط در جایی دیگر از ابـن ریـوندی این گونه یاد میکند: «حـتی اهـلکه الله و صیره الی الیم عذابه.» (الانتصار، ص ۱۴۰). این عبارت به روشنی دلالت بر مرگ ابن ریوندی دارد. بر همین اساس مادلونگ نیز سال وفات ابن ریوندی را حدود ۲۶۹ ق میداند. ر.ک:.E.Ir, VOL:1 p: 143. از طـرف دیـگر، آثاری که در رد یا نـقض ابـن ریوندی گزارش شده است، تمامی به طبقه هشتم به بعد متعلق است. این مسئله گویا به دست خیاط آغاز شده بود (طبقات المعتزله، ص ۸۵)، و ابوبکر محمد بن ابراهیم زبیری آن را دنبال نـمود. (هـمان، ص۹۰). مادلونگ در جایی دیگر نوشته است: تاریخ مرگ عبادبن سلیمان در منابع ذکر نشده است: ابوعلی جبایی (۲۳۵ ـ ۳۰۳)مسلما او را در بصره ملاقات کرده است؛ چرا که او را ماهر در کلام معرفی کرده است؛ جز آن که جـنون دارد. در کـتاب فضیحه المـعتزله، که در حدود ۲۵۰ ـ ۲۶۰ نوشته شده است، ابن ریوندی به گونهای اشاره کرده است که عباد هنوز زنده اسـت. ابوالحسن بردعی، شاگرد عباد، اندکی پیش از مرگ جاحظ به بصره آمـدهاست. ر.ک: الغـرر والدرر، ۱/۱۹۹، تـصحیح محمدابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۷۳/۱۹۴۵: .E.Ir, VOL:1 p70 این عبارت مورد نظر مادلونگ است: «ثم قال و فیهم الیوم من یزعم ان اللّهـ… و الذی قـصد الیه بهذا الکذب عباد…»، الانتصار، ص ۱۴۴٫
دارد. و به طور کلی، وجود نبوت را انکار کرده اسـت.(۱) بـا ایـن حال، محققانی چون فان.اس، با استناد به التوحید، نوشته ابومنصور ماتریدی (م ۳۳۳ق) نظر دیگری ابراز کـردهاند. فان.اس تأکید میکند که اساس منابع ما درباره ابن ریوندی، آثار نویسندگان مـعتزلی است، که درگیری سـختی بـا ابن ریوندی داشتهاند،(۲) اما در منابع غیر معتزلی، چهره مطلوبتری از ابن ریوندی را میتوان دید.(۳) فان.اس معتقد است ابن ریوندی، همانند بسیاری از معاصرانش، بر این باور بوده است که نبوت برای یک مـسلمان امری قابل پذیرش است.(۴)
شخصیت ابن ریوندی
اگر بخواهیم مطالب مورد اتفاق را درباره ابن ریوندی ذکر کنیم، نکات فراوانی وجود ندارد.(۵) با این حال، چند نکته مهم وجود دارد که میتواند در تـعیین زمـان ورود او به بغداد و سال وفات وی ما را کمک کند. نخست آن که میدانیم ابن ریوندی فردی بوده که در ابتدا بر مشرب اعتزال قلم میزده است؛ و افرادی از خویشان او نیز معتزلی بودهاند.(۶) دو دلیل عـمده وجـود دارد که ما ابن ریوندی را وابسته به مکتب اعتزال بصره بدانیم: ۱٫ وی مدت زمانی شاگرد مبرد (م۲۸۵ق) بوده است. در همین دوران، مبرد کتاب المقتضب را نگاشت، و مردم آن را از طریق ابن ریوندی فرا گـرفتند.(۷) و مـیدانیم که تا سال ۲۴۷ ق (سال مرگ متوکل خلیفه عباسی) مبرد در بصره اقامت
______________________________
۱٫ الانتصار، ص ۳۳ ، ۲۲۷ ، ۲۴۴٫ ابن ندیم نیز درباره این کتاب گفته است: «کتاب الزمرد، یحتج فیه علی الرسل و ابطال الرساله.» الفـهرست، ص ۲۱۶.
۲٫ آنـچه ابـن جوزی نیز از ابن عقیل نـقل مـیکند، از ایـن قاعده مستثنا نیست. ابن عقیل، با این که حنبلی بوده، روابط خاصی با معتزله داشته است. ر.ک: دائره المعارف بزرگ اسلامی، ۴/۳۲۲ـ۳۲۳ .
۳٫ Van Ess, Ibn ar- Rewandi or The Making of an Image. AL- Abhath . 27(۱۹۷۸ – ۹): ۵ – ۲۶ , pp:2 , 24 , 26 , idem: AL- Farabi wa ibn al Rewandi, in: AL Farabiwal wal hadara al insaniyya, pp: ۳۸۹ – ۹۸, Baghdad, 1975 – ۷۶, P: 391 – 396.
۴٫ Van Ess, Image, p:21.
البته بـاید تـوجه داشـته باشیم که بسیاری از مسائل مورد بحث قرار گـرفته در آن زمـان، هنوز پاسخ نهایی نیافته بودند. ر.ک:Farabi , p: .391
۵٫ بنگرید به مدخل ابن راوندی در دائره المعارف بزرگ اسلامی، ۳/۵۳۱ ـ ۵۳۹ .
۶٫ الانتصار، ص ۲۲۰: «و کما ان عم صاحب الکتاب و اخـاه مـعتزلیان.»
۷٫ «ولابـی العباس المبرد من التصانیف… و المقتضب فی النحو و هواکبر مصنفاته و انـفسها الاانه لم ینتفع به احد قال ابوعلی الفارسی… و یزعمون ان سبب عدم الانتفاع به انَّ هذا الکتاب اخذه ابن الراونـدی الزنـدیق عـن المبرد و تناوله الناس من ید ابن الراوندی فکانه عادعلیه شومه، فـلایکاد یـنتفع به.» معجم الألبا، ۶/۲۶۸۴ . تصحیح احسان عباس، دار الغرب الاسلامی، بیروت، چاپ اول، ۱۹۹۳٫ این نقل از صفدی نیز مؤید یـاقوت اسـت: «وقـال السید ابوالحسین محمدین حسین بن محمد الآملی: سمعت والدی یقول، سمعت والدی یقول، سـمعت والدی یـقول، سـمعت والدی یقول: قلت لابی الحسین ابن الراوندی المتکلم: انت احذق الناس بالکلام غیر انت تـلحن فـلواختلفت مـعنا الی ابن العباس المبرد لکان احسن. فقال، نَعَمْ، ما قلت نَّبهنی لما احتاج الیـه. قـال فکان من بعد یختلف الی ابن العباس المبرد. قال: فسمعت المبرد یقول لنا: ابـوالحسین ابـن الراونـدی یختلف الیَّ منذ شهر ولو اختلف سنه الحتجت ان اقوام من مجلس هذا و أُقعد فیه.» الوافـی بـالوفیات، ۸/۲۳۷ ـ ۲۳۸٫ ذهبی اسناد را حذف کرده و تنها نقلها را آورده است: «و عن الحسن بن علی الخیثی قـال…» تـاریخ الاسـلام(۳۰۰ ـ ۲۹۸) ص ۸۷؛ سیر اعلام النبلاء، ۱۴/۶۱٫ ابن الانباری، نزهه الادباء، تصحیح محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۸۶، ص ۲۲۶٫
داشته است.(۱) ۲٫ مـوضعگیری او دربـاره اهل بیت و علویین. او در فضیحه المعتزله مینویسد: در بغداد جماعتی از معتزلیان عبدالله بن جـعفر بـن ابـی طالب را تفسیق میکنند و از او برائت میجویند؛ به دلیل اخذ اموال از معاویه و یزید برای اصلاح زندگیاش؛ و دربـاره حـسن بـن ابی طالب علیهالسلام توقف کرده و میگویند: اگر آنچه به او رسیده، نگه مـیداشته یـا به خویشان خود انفاق میکرده، فاسق و فاجر است و مسلمان و مؤمن نیست؛ و اگر این اموال را میان نـاداران و مـساکین تقسیم کرده است، بر او خردهای نیست.
خیاط، ضمن رد سخنان فضیحه المعتزله، مـینویسد: در آخـرین ایام اعتزال ابن ریوندی، قبل از آن کـه مـعتزلیان وی را از مـجالس خود بیرون کنند و انتساب او را به خودشان نـفی کـنند، از وی شنیدم که درباره عبدالله بن جعفر و حسن بن علی علیهالسلام آنچه را به مـعتزله نـسبت داده است،بیان میکند. معتزلیان بـغداد سـخت بر او خـرده گـرفتند و بـه وی گفتند: درباره کسی سخن میگویی کـه پیـامبر او را بزرگ جوانان بهشت خوانده است. این اولین دشمنیاش با معتزله بود.(۲) مـنابع مـتعددی وجود چنین دیدگاههایی را بین معتزلیان بـصره تأیید میکند.(۳) در حقیقت در ایـن مـسئله معتزله بصره وارث اندیشهای بودهاند کـه قـبل از آنها در بصره ریشه دوانده بود.(۴)
______________________________
۱٫ Image, P:9 , note:1.
۲٫ الانتصار، ص ۱۵۹٫
۳٫ مثلاً واصل بن عطا و عمروبن عبید شـرکت کـنندگان در جنگ جمل را در حکم متلاعنین مـیدانستهاند و شـهادت آنـها را قبول نداشتهاند. در الشـافی، ۱/۹۲ شـیخ مفید در ابتدای کتاب خـود، مـفصلاً آرای معتزله بغداد و بصره را درباره شرکت کنندگان جنگ جمل نقل کرده است. الجمل، ۱/۶۰ـ۶۸ تحقیق السـید مـیر علی شریفی، بیروت، ۱۴۱۴٫ همچنین شیخ مـفید اقـوال نظام را بـه نـقل از کـتاب الفتیا، نوشته جاحظ، کـه مشتمل بر خردهگیری بر اقوال منقول از امام علی علیهالسلام است، آورده و پاسخ داده است. ر.ک: الفصول المختاره مـن العـیون و المجالس، دارالمفید، بیروت، ۱۴۱۴ق، تحقیق السیدعلی مـیر شـریفی، ص ۲۱۱ بـه بـعد. ابـنابی الحدید(م ۶۵۶ق) در تبیین عـلت خـردهگیریهای نظام نوشته است: «و اعلم انَّ النَّظام لمّا تکلم فی کتاب النکت و انتصرلکون الاجماع لیس حجه اضـطر الی ذکـر عـیوب الصحابه، فذکر لکل منهم عیبا و وجه الی کـل واحـد مـنهم طـعنا و قـال فـی علی علیهالسلام .» آن گاه خود چند ایراد را ذکر کرده و پاسخ میدهد. ر.ک: شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ۶/۱۲۹ـ۱۳۳، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۸۵٫
۴٫ حمادبن ابی سلیمان (م ۱۲۰ ق) در وصف مردم بـصره بیان داشته است: «قطعه من اهل الشام نزلوا بیننا». طبقات الکبری، ۶/۳۳۳، ابن سعد، بیروت، ۱۴۰۵ ق. قتاده (م ۱۱۷ق) نیز درباره مردم بصره میگوید: «قال قتاده و سمع قوما یفضلون علیا علی عثمان… فغضب وقـال: واللّه مـاکان علی هذا ولیکم یعنی اهل البصره… .» مسند ابن الجعد، ۱/۵۲۷٫
ابن ریوندی بعد از سال ۲۴۷ بصره را به مقصد بغداد ترک کرد، و در آن جا، به دلیل برخی دیدگاههای به ارث برده از بصره، با مـعتزلیان بـغداد درگیر شد. این برخورد باعث جداییاش از اعتزال گردید. او در بغداد با ابو عیسی وراق، یکی از متکلمان معتزلی، آشنا شد. اما به دلیلی نامعلوم، با وراق درگـیر شـد و او را متهم کرد که فردی ثـنوی (مـانوی) است. البته با توجه به این که وراق بعدها شیعه گردید، میتوان احتمال داد که وراق بر اندیشههای تند ابن ریوندی درباره اهل بیت اعتراض کرده بـاشد، یـا معتزله بغداد را به دلیـل ایـن نظرات بر ضدش شورانده باشد؛ چرا که این مسئله در رماندن ابن ریوندی از اعتزال نقشی مهم داشته است.
ابن ریوندی و ابو عیسی وراق
ابوعیسی وراق، محمد بن هارون بن محمد، از متکلمان برجسته مـعتزلی اسـت که بعدها شیعه شد،(۱) و در سامرا سکونت گزید.(۲) آن گونه که ابن ندیم آثار او را ذکر کرده است و دیگر منابع صحت آن را تأیید کردهاند، تخصص او در ادیان غیر اسلامی (یهودیت، مسیحیت، مجوس) بوده اسـت.(۳) او ردیـههایی نیز بـر فرق غیر اسلامی نگاشته است.(۴) یکی از آثار او المقالات(۵)
______________________________
۱٫ جریانی از معتزله در قرن سوم به تشیع متمایل شد. از جـمله این افراد میتوان به ابن قبه (دائره المعارف بزرگ اسلامی، ۴/۴۴۶) و محمدبن عـبداللّه اصـفهانی (رجـال نجاشی، ص ۳۸؛ ابن ندیم، الفهرست، ص ۲۲۶) اشاره کرد. ابوالحسن اشعری، که خود نیز از اعتزال جدا شده است، به بـرخی آرایـ شیعه از این گروه، بدون ذکر نامشان، اشاره میکند. ر.ک: مقالات الاسلامیین، ص ۴۷٫ کسانی چون ابـوحارث مـحاسبی نـیز از اعتزال بریدند و به اهل حدیث پیوستند.
۲٫ در شرح حال ابومحمد العسکری ثبیت بن محمد به ایـن نکته تصریح شده است: «صاحب ابی عیسی (الوراق متکلم حاذق من اصحابنا العکسریین… .» رجـال النجاشی، ص ۱۱۷، تصحیح الشبیری الزنـجانی، ۱۴۱۸، قـاموس الرجال، ۲/۴۷۹ . کتاب نقض العثمانیه، که مسعودی به ابوعیسی وراق نسبت داده است، از آنِ ابومحمدعسکری است.
۳٫ الفهرست، ص ۲۱۶؛ EI 2: Vol:1 , P: 130 و E. Ir. Vol:1 , P: 315 – 6 ؛ دائره المعارف بزرگ اسلامی، ۶/۸۲ـ۸۶، مدخل ابوعیسی وراق.
۴٫ یک ردیه او بر سه فرقه نسطوریه، یعقوبیه و ملکانیه در بین ردیه یـحیی بن عدی (م ۳۶۴ ق) بر کتاب ابوعیسی، با عنوان الرد علی الفرق الثلاث من النصاری، باقی مانده است. ر.ک:
Anti-christion Polemic in Early Islam , Abu Isa al-Warraqs Against Trinity, ed.and translated by Thomas. 1922.
۵٫ عبدالجبار در رد اقوال مانویان، سخنان مانویان را از قول ابوعیسی و احتمالاً کتابش المقالات آورده است. المغنی، ۵/۱۰ به بعد. رکن الدیـن مـحمود ملاحمی (م ۵۳۶ ق) از معتزله خوارزم نیز در رد مانویان از کتاب المقالات ابوعیسی وراق نقل قول کرده است. المعتمد فی اصول الدین، ص ۵۴۷ به بعد.
است، که در آن به ذکر اقوال ملل و نحل مختلف، از جمله ثنویان (مانویان)، پرداخـته اسـت.(۱) در این کتاب، وراق شبهات مانویان را به تفصیل بیان کرده بود. درباره این شبهات و ماهیت آنها و انتسابشان به مانویان نمیتوانیم به طور دقیق نظر دهیم، اما به قرینه کلام سید مـرتضی عـلمالهدی (م ۴۳۶ ق)،(۲) شبهاتی که ابومنصور ماتریدی در التوحید ـ در بحث اثبات رسالت و علت نیاز به آن در شکل گفت وگوی بین وراق و ابن ریوندی ـ ذکر کرده، همان باشد که وراق در المقالات به ذکر شبهات مانویان اخـتصاص داده اسـت.(۳)
الزمـرد ابن ریوندی از نگاهی دیگر(۴)
مـحققان تـا کـنون در باره الزمرد بیان کردهاند که الزمرد کتابی در رد نبوت خاصه و عامه است. این نظر بر اساس نقلهای داعی اسماعیلی مؤید فی الدیـن اسـت. مـؤید فی الدین شیرازی در کتاب خود، المجالس المؤیدیه، بـرخی بـراهین الزمرد را با تفصیل بیان کرده و شناسانده است.(۵) مؤید اشاره نکرده که متن الزمرد را در اختیار داشته است یا خیر، بـلکه ادعـا دارد نـقل قولها را از یک ردیه بر الزمرد، که داعی اسماعیلی نگاشته اسـت، بیان میدارد و مینویسد: به ما خبر رسیده که ابن ریوندی رسالهای نگاشته و آن را الزمرد؛ نامیده است.(۶) و در آن شبههای درباره رد نـبوت،
______________________________
۱٫ See: M.J. Mcdermott, Abu Isa al- Warrag on The Dahriyya, in Melanges de l universite – sant – Joseph, L (1984): 387 – 402.
۲٫ «فـاما ابـوعیسی الوراق فانَّ التثنیه ممارماه بها المعتزله و تقدمهم فی قذفه بها ابن راونـدی لعـداوه کانت بینهما و کانت شبهه غیره تأکید ابی عیسی لمقاله الثنویه فی کتابه المعروف بالمقالات و اطنابه فـی ذکـر شـبهتهم…» الشافی، ۱/۸۹ . در تأیید گفته سید مرتضی، گفته خیاط نیز جالب توجه است: «فـلعمری ان فـضل الحـدثی قد کان معتزلیا نظامیا الی ان خلط و ترک الحق فنقضه المعتزله عنها… کما فعلت بک [یـعنی ابـن ریـوندی] و کما فعلت [یعنی ابن ریوندی] باخیک ابی عیسی الوراق لما قال بالمنانیه و نصرالثنویه و وضـع لهـا الکتب یقوی مذاهبها و یؤکد قولها… .» الانتصار، ص ۲۱۹ .
۳٫ تصحیح دقیقتری از این بخشها را الاعسم در منبع زیـر آورده اسـت: تـاریخ ابن الریوندی الملحد، عبدالامیر الاعسم، بیروت، ۱۳۹۵، ص ۵۴ ـ ۷۳ .
۴٫ بخشهایی از مقاله حاضر برگرفته از مقاله زیر است؛ هـر چـند در نتایج مقاله حاضر کاملاً متفاوت است:
Sarah Stroumsa, The Blinding Emerald: Ibn Al – Rawandis Kitab al – Zumurrud, Journal of The American Oriental Society, 114, 2(1994) PP:163 – 185.
۵٫ درباره این بخشها ر.ک: تاریخ ابن الریوندی المـلحد، ص ۱۳۷ ـ ۱۲۰٫ آنـچه در الانـتصار و المنتظم درباره این کتاب ذکر شده، ناچیز است: المنتظم ۱۳/۱۰۹ ـ ۱۱۰ .
۶٫ ابن ریوندی علت نامگذاری کتاب خـود را بـه الزمرد این گونه توضیح میدهد: زمرد خاصیتی دارد؛ و آن این است که چون افـعی و دیـگر حـیوانات آن را ببینند کور میشوند. قصد من آن است که در این کتاب شبهات را به گونهای رد کنم که قـائلان بـه آن کـور شوند: معاهد التنصیص، ۱/۱۰۶؛ المنتظم، ۱۳/۱۰۹٫ این که الزمرد با دیگر جواهر چنین ویـژگی داشـته باشند، امری مورد اتفاق نبوده، گویا یک تمثیل جامعه شناختی بوده است. ر.ک: المنقذ من التقلید، ۱/۴۲۰؛ جـامع الحـکمتین، ص ۱۶۶٫
منسوب به براهمه، بیان کرده است.(۱) همچنین از یاد شدن براهین کسانی کـه نـبوت را اثبات یا نفی میکنند، در الزمرد یاد مـیکند.(۲)
کـتابهایی کـه به علم کلام پرداختهاند، غالبا در قالب گـفت وگـو نگاشته شدهاند. دو شیوه رایج برای نمایاندن این گفت وگو وجود دارد: یک شیوه، نـویسنده بـه طرفِ فرضی گفت وگو، پاسـخ مـیدهد؛ «قال… قـلنا» یـا در روش دوم، از عـبارت قال… یقول استفاده شده است، ایـن روش نـشانه گفت وگویی است که میان دو شخص واقعی اتفاق افتاده است.(۳) گفت وگـوی ثـبت شده در المجالس المؤیدیه بیشتر نشانه گـفت وگویی به روش دومـ در الزمـرد است. مؤید عبارتی از الزمرد نـقل کـرده است که ما را در تأیید نظر فوق کمک میکند، و نشان میدهد که الزمرد بـه شـکل گفت وگوی بین دو رقیب تـألیف شـده اسـت؛ شخصی بر وجـود انـبیا برهان میآورد و دیگری آن بـراهین را رد مـیکند.(۴) این عبارت تا به حال مورد توجه دقیق قرار نگرفته است. با تحلیل دقـیق ایـن بخش مشخص شده است که ابـو مـنصور ماتریدی و قـاضی عـبدالجبار از الزمـرد نام نبردهاند، اما مـطالبی را از ابن ریوندی نقل کردهاند، از کتاب الزمرد وی برگرفتهاند.
ابن ریوندی از نگاه التوحید ماتریدی
پیچیدهترین منبعی کـه از ابـن ریوندی سخن گفته و نام او را ذکر کـرده اسـت، کـتاب التـوحید، نـوشته متکلم برجسته حـنفی، ابـومنصور ماتریدی است.(۵) در المجالس المؤیدیه ابن ریوندی کسی است که براهینی بر ضد نبوت به نقل از بـراهمه بـیان مـیکند، اما در التوحید کسی است که بر وجـود نـبوت اسـتدلال کـرده اسـت. از ایـن رو، ژوزف شاخت، ویلفرد مادلونگ و سارا استرومسا این عبارات را منعکس کننده دیدگاه ابن ریوندی قبل از نگارش الزمرد، یعنی قبل از
______________________________
۱٫ شبهات مفصلی در امر نبوت به نقل از براهمه را قاضی عـبدالجبار نقل کرده است. برخی از پاسخها به نقل از ابوعلی جبایی است. ر.ک: المغنی، ۱۵/۱۰۹ – ۱۴۶ .
۲٫ تاریخ ابن الریوندی الملحد، ۱۲۱ ـ ۱۲۲ .
۳٫ «قال لی… قلتُ…» یا «قال… فقال لهُ». درباره این قواعد ر.ک:
M.Cook, The Origins of Kalam, BSOAS – 43 (1980): PP:32 – 43.
۴٫ تاریخ ابن الریوندی الملحد، ص ۱۳۰ .
۵٫ یکی از رجـال مـاتریدی قرن ششم، یعنی ابوالیسر بزودی (م ۴۹۴)، کتاب خود با عنوان اصول الدین را در شرح التوحید (تصحیح فتح اللّه خلیف، بیروت، ۱۹۷۰) نگاشته است. این کتاب در دسترس نبود تا بخشهای مورد بحث را در این کـتاب بـررسی کنم. اما در این کتاب تنها در یک جا به نام ابن ریوندی تصریح شده است: اصولالدین، ابوالیسر بزودی، تصحیح Hasan Peter Liness، قاهره، ۱۹۶۳٫ درباره ابومنصور ماتریدی ر.ک: .EI2, Vol: ۶٫P 846
آن کـه او از اسـلام بگسلد، معرفی کردهاند.(۱) از سوی دیـگر، فـان.اس این بخشها را برگرفته از کتاب الزمرد دانسته است. البته در تصمیمگیری نهایی در باره الزمرد بیان داشته است که ماهیت الزمرد باید با تحلیل جزئیات لغتشناسی مـشخص گـردد.(۲) مهمترین دلیل برای تـردیدِ فـان.اس، متعارض جلوه کردن متن التوحید با متن المجالس المؤیدیه است.
همان گونه که خانم استرومسا این بخشها را تحلیل کرده است، میتوانیم ابراز کنیم که ماتریدی نیز از الزمرد نقل کرده اسـت، و اطـلاعات هر یک مکمل دیگری است، نه نافی آن.(۳)
آیه مباهله در الزمرد
آیه ۹۴ سوره بقره هنگامی نازل شد که یهودیان مدینه متکبرانه ادعا کردند آخرت تنها به آنان تعلق دارد. در حضور پیامبر، یـهودیان بـه سعادتی کـه نصیب آنان در آن دنیا خواهد شد، اظهار اطمینان کردند. اما خداوند به محمد صلیاللهعلیهوآلهوسلم وحی نمود که یـهودیان از خدا میترسند؛ و اگر او آنان را به مباهله دعوت کند، مایل به انـجام ایـن کـار نخواهند بود. پیامبر، یهودیان را به تحدی فرا خواند، ولی یهودیان هیچ گاه تمنای مرگ نکردند. آیه ۶ و ۷ سوره جـمعه در ایـن باره نازل شده است.
مفسران اشاره کردهاند که یهودیان بسیار مشتاق آن بودهاند کـه نـشان دهـند محمد صلیاللهعلیهوآلهوسلم پیامبر نیست. از این رو، به هر طریق ممکن با پیامبر مقابله کردهاند. پیامبر رفـتار آنها را در قبال مباهله پیشبینی کرده بود، لذا مفسران آن را دلیل بر پیامبر بودن محمد صـلیاللهعلیهوآلهوسلم دانستهاند.(۴)
مسیحیان نجران نـیز نـبوت پیامبر را قبول نداشتند. زمانی که آنها برای امضای توافقنامهای نزد محمد صلیاللهعلیهوآلهوسلم آمدند، نمیخواستند مفاد توافقنامه را بپذیرند. پیامبر آنها را به مباهله فرا خواند؛ تا خداوند درباره آنان قضاوت کند و عذاب خـود را بر گروهی که دروغ میگوید، نازل
______________________________
۱٫ مجادلاتی که در آن ابن راوندی به شدت بر ابوعیسی خرده میگیرد، در دورهای است که او راه خود را از اسلام جدا نکرده بود. ر.ک:
Schacht, J:New Sources for The History oF Muhammadan Theology, Studia Islamica, 1(1953): PP: 23 – 42, esp: 41.
مادلونگ در مروری بر کتاب ماتریدی، که به دسـت خـلیف چاپ شده (ZDMG 1974, p:150) میگوید منبع ماتریدی کتاب اثبات الرسل ابن ریوندی بوده است. احتمالاً یکی از کتابهایی که در دوران صلاحش نگاشته است. درباره استرومسارک ر.ک: Barahima .p:231
۲٫ Van Ess, Imaga, P:15 , note 5.
۳٫ The Blinding Emerald, p: 167.
۴٫ درباره جزئیات مباهله پیامبر با یهودیان ر.ک: تثبیت دلائل النـبوه، ۲/۴۱۱ ـ ۴۱۲ ؛ تـأویلات اهل السنه، ص ۱۹۳ ـ ۱۹۵ ، تصحیح ابراهیم عوضین و السید عوضین، قاهره، ۱۹۸۱٫
کند. به این مباهله در ضمن آیه ۶۱ سوره آل عمران اشاره شده،(۱) و دلیلی بر اثبات نبوت پیامبر شمرده شده است.(۲)
مفسران از آیات دیـگری نـیز برای اثبات نبوت پیامبر یاد کردهاند. این دسته از آیات درباره اخبار غیب و وعدههایی است که پیامبر از طریق وحی الهی به اصحاب خود ابلاغ کرده بودند؛(۳) از جمله: آیه ۴۸ سوره عـنکبوت بـه عـدم توان خواندن پیامبر (امی بـودن) قـبل از مـبعوث شدن اشاره دارد؛ و بدین معناست که دانش پیامبر به متون مقدس یهودی و مسیحی از طریق وحی است.(۴) همچنین آیه ۲۷ سوره فتح اشاره بـه پیـشبینی پیـامبر درباره فتح مکه است.(۵) در متن بر جا مـانده از الزمـرد مباحثی درباره آیات ذکر شده و حجیت یا عدم حجیت استدلال این اخبار بر ضد نصارا و یهود مورد بحث قـرار گـرفته اسـت.(۶) اینک برآنیم تا با بررسی همین قطعات و تشابهات آن با آنـچه ماتریدی و عبدالجبار نقل کردهاند، تصویری روشنتر از این مجادلات به دست آوریم.
المجالس المؤیدیه
مؤید ادعا دارد که منبعش ردیـهای اسـت بـر الزمرد که یک داعی و مبلّغ اسماعیلی آن را نگاشته است. این ردیه، شـامل اسـتدلالهایی بر ضد نبوت است، که از الزمرد اخذ شده است؛ و پاسخهایی به این استدلالها، که خود داعـی نـگاشته اسـت. البته الزمرد نیز استدلالهایی بر وجود نبوت داشته است، و داعی تنها اسـتدلالهای خـود را ذکـر کرده است.(۷) از این رو، نوای طرفدارانه
______________________________
۱٫ در مورد مباهله. ر.ک: مدخل Mubahala در EI2.
۲٫ ر.ک: مفاتیح الغیب، ۲/۲۰۳ـ۲۰۷ ؛ ۴/۸۶ـ۹۲ ؛ ابن کثیر، تفسیر القـرآن العـظیم، ۱/۱۱۳ـ۱۱۵٫ بـرخی مفسران گفتهاند که محمد یهودیان را به مباهله فراخواند تا از خدا بخواهد هر کس کـه دروغـ میگوید، مرگ را نصیبش کند.
۳٫ این مسئله خود یکی از وجوه اعجاز قرآن تلقی مـیشده اسـت. ر.ک: مـقالات الاسلامیین، ص ۲۲۵؛ تثبیت دلائل النبوه، ۲/۵۰۹ .
۴٫ تفسیر القرآن الکریم، ۲/۳۵۷ـ۳۵۸ ؛ تأویلات اهل السنه ، ۲/۱۷۱ .
۵٫ تفسیر القرآن الکریم، ۴/۱۷۷ـ۱۸۰ .
۶٫ المنقذ مـن التـقلید، ۱/۵۰۴٫ سدیدالدین در تألیف خود کتاب الذخیره سید مرتضی را در اختیار داشته و تلخیصهایی به شکل نـقل بـه مـعنی از این کتاب را ذکر کرده است. البته به نام کتاب الذخیره تصریح ندارد؛ تثبیت دلائل النبوه، ۲/۴۱۱٫
۷٫ تـاریخ ابـنالریوندی الملحد، ص ۱۲۱٫ در اثر دیگری به نام جامع الحقائق که در حقیقت نظم یافته المـجالس المـویدیه اسـت، در مورد کتاب الزمرد ابن ریوندی اطلاعات جدیدی ارایه نشده است. کتاب جامع الحقائق را حاتم بـن ابـراهیم بـن الحسین الحامدی (م۵۹۶) نگاشته است.
در مورد این بخشها ر.ک:
المجالس المویدیه، تلخیص حاتم بـن ابـراهیم، تحقیق محمد عبدالقادر عبدالناصر، قاهره، ۱۹۷۵، ص ۳۰ـ۲۸، به نقل از جامع الحقائق، ۲/۸۸ـ۸۴٫
در مورد حامدی ر.ک: EI2, 3:134
نبوت در الزمرد به دست داعـی انـعکاس آرامی یافته است؛ گرچه این صدا از یک عبارت مبهم به گوش مـیرسد.
روشـن نبودنِ این متن پیشتر مورد توجه پاول کـراس قـرار گـرفته است، اما آنچه تا به حال مـورد تـوجه نبوده، این واقعیت است که این عبارت کوتاه میتواند کلیدی برای فهم درسـت مـتن اصلی الزمرد باشد. گفتنی اسـت کـه استدلالهای رد و بـدل شـده در گـفت و گو به طور کامل نقل نـشده، لذا اسـتدلالهای هر دو طرف و تعیین هویت آنها پوشیده مانده است. در عباراتی که در پی مـیآید، اخـتصارات استناد شده برای اشخاص این گـونه است: ابن ریوندی (الف)؛ شـخصی کـه در انکار نبوت سخن میگوید (ب)؛ شـخصی کـه از وجود نبوت حمایت میکند (ج).
۱٫ ملحد[الف] آیه مباهله (۳:۶۱) را رد کرده و آنچه بدان سبب وحی نـازل شـده است؛ همچنین رد کرده آنچه دربـاره ایـن گـفته خداوند: «پس آرزوی مرگ کـنید، اگـر راست میگویید» (۲:۹۴ ؛ ۶۲:۶) صحیح شـناخته مـیشود. آیات دیگری از این دست را نیز رد کرده است.
۲٫ داعی در پاسخ به این شخص گفته اسـت کـه اگر او [ب] و دشمن او [ج] در باره مـعانی ایـن آیات مـوافق بـاشند، راه بـرای او [ب] باز است؛ تـا هم آنها را رد کند و هم آنچه بر آن دلالت دارند. اما اگر دشمن او [ج [بگوید: معانی این آیـات آن نـیست که مفروض میدارید [ب]، تمام رد او[بـ]، و آنـچه بـه دنـبال آن اسـت، باطل میگردد. هـمانند ایـن حکم و رأی بر ردیه [ب] بر این گفته خداوند: «و تو قبل از مبعوث شدن، متون مقدس اهل کـتاب را نـمیخواندهای» (۲۹:۴۸) و تـفسیر او بر این قول خدا: «و شما به مـسجدالحرام وارد خـواهید شـد، اگـر خـدا بـخواهد.» (۴۸:۲۷). در صورتی که او [ب [بگوید اینها تنها گمانهایی است، و مؤیدی نیست برای اخبار آنچه محمد صلیاللهعلیهوآلهوسلم آرزو میکرده رخ دهد.
۳٫ حرص مخالف [ب] در رد تمام این تأویلها نادرست است، و صحت آنچه او بـر آن خرده گرفته، مشخص است.(۱)
بیشتر این عبارت نامشخص است؛ مثلاً متن المجالس المؤیدیه از مفروضات کسی که
______________________________
۱٫ الف: «قال الداعی [فی الجواب] عن رد الملحد علی آیه المباهله (۳ :۶۱) و اسبابها و معنی قوله سبحانه: فـتمنواالموت ان کـنتم صادقین و مایجری هذاالمجری من الایات التی ذکرها.»
ب: «انه ان کانت معانیها مستقره بینه و بین خصمه کان له الطریق للردعلیها والدفع عن وجهها. فان قال خصمه: ان معانیها غیر ما تضمنته شروط حـسابک، بـطل الرد کله و ضاع تبعه. و کمثل ذلک حکم رده علی قوله و ماکنت تتلو من قبله من الکتاب (۲۹: ۴۸) الآیه و ما یعقله بقوله لتدخلن المسجد الحرام ان شاءالله (۴۸:۲۷) بان ذلک رجـما بـالغیب لاقطعا مایرید کونه.»
ج: «فمن حـرص الخـصم علی الرد ساق تاویل المقامات فی جمله غیر معتبره و موضع العیب فی ذلک ظاهر.» تاریخ ابن الریوندی الملحد، ص ۱۳۰.
اساس مؤاخذه قرار گرفته، هیچ تبیینی ارائه نـمیدهد. در عـبارت برخی اَشکال گفت وگـوی الزمـرد حفظ شده است؛ گر چه استدلالهای رد و بدل شده در این گفت وگو به طور کامل نقل نشده است. ما میتوانیم حضور دو سخنگو را در الزمرد دریابیم. شکل مقدمهای که مؤید در این جا اسـتفاده مـیکند (اگر مخالف او بگوید) بیانگر آن است که مؤید عبارت را خلاصه و سپس نقل کرده است؛ و نشانه این نیست که گفت وگو فرضی بوده است. ما میتوانیم فرض کنیم که خود الزمرد گـفت وگـویی به شـکل مناظره واقعی داشته است: او گفت… پس به او جواب داده شد. (قال… یقال له).
به منظور شناسایی افراد شرکت کننده در گـفت وگو، محققان فرض کردهاند که متن المجالس المؤیدیه نشان میدهد ابـن ریـوندی (مـنظور مزید است؛ چرا) که در الزمرد استدلالهایی بر ضد نبوت آورده است. اما یک نگاه دقیق به این مـتن، کـه تنها عبارتی در المجالس المؤیدیه و نشان دهنده دو فرد گفت وگو کننده است، تصویری مـتفاوت ارائهـ مـیدهد. میتوان این عبارت را چنین خلاصه کرد:
۱٫ داعی گفت که ملحد بر آیه مباهله (۳:۶۱ ؛ ۲:۹۴) و روایات اسـلامی مرتبط با شرایط وحی این آیات خرده گرفته است.
۲٫ به جای ارائه اسـتدلال ب و رد آنها، چنان که اغـلب او ایـن کار را انجام میدهد، در این عبارت داعی استدلالهای ب و ج را درباره این آیات تلخیص کرده است. ب تلاش دارد این آیات را تفسیر کند. با این فرض که از آنها میشود انتقاد کرد، و مخالف وی [ج]، این فرض را رد مـیکند. ب آیه ۴۸ سوره ۲۶ و آیه ۲۷ سوره ۴۸ را ذکر کرده است.
۳٫ داعی میگوید: فرد مخالف بر رد قرآن حریص است و اساسا آیات ذکر شده را اشتباه فهمیده است.
ملحد در بند اول، مثل همه جای دیگر، در روایت مؤید نـویسنده الزمـرد است. سه احتمال در این جا وجود دارد که همه آنها پیچیدهاند: احتمال اول آن که ابن ریوندی را، به منزله فردی که بر قرآن خرده میگیرد، در عبارت دوم [ب]، و مخالف در عبارت بند سوم معرفی گـردد. ایـن بدین معناست که مؤید کلمه مخالف را در عبارت کوتاه شده، برای دو گروه از مردم که دیدگاه مخالف دارند، به کار برده است. درباره مخالف او انتقاد مؤید بسیار تند است؛ در حالی کـه مـخالف وی (مخالف خصمه) شخصی است که مدعی امکان نبوت است.
احتمال دوم، که کراوس پیشنهاد داده، این است که ابن ریوندی را همان فردی که بر قرآن در عبارت دوم خرده گرفته است [ب] مـعرفی کـنیم. کـراوس متوجه نشده است که عـبارت الزمـرد بـه شکل گفت وگوی دوطرفه بوده است. پیشنهاد کراوس این است که کلمات دشمن و مخالف او (خصمه) در بندهای دوم و سوم به یک شخص اشـاره دارد؛ و ایـن شـخص کسی جز ابن ریوندی نیست.
احتمال سوم، کـه مـورد پذیرش کراوس نیز هست، عبارت است از این که اصطلاح مخالف باید اشاره به شخص واحد باشد؛ گرچه مفروض اسـت کـه در سـرتاسر عبارت مؤید الزمرد مورد هدف است، و ملحد در عبارت اول، مخالف او در بـند دوم و دشمن او در عبارت سوم بر یک شخص دلالت دارد؛ یعنی ابن ریوندی. این تفسیر دلالت دارد که ضمیر او در میانه عبارت مورد ارجاع عـوض مـیشود. ایـن تغییر نشئت گرفته از تمایل عام در استفاده از ضمایر به روش نامشخص، و کلمات پوشـیده در ایـن عبارت خاص است. این تبیین همچنین این معنی را میدهد که ابن ریوندی، کسی که در ابتدای عـبارت مـا مـنتقد قرآن معرفی شده است، در بند دوم مدافع قرآن معرفی شده است. تنها ایـن وقـتی مـحتمل است که ما فرض کنیم ابن ریوندی، نویسنده ملحد الزمرد، کسی نیست که بـر قـرآن خـرده میگیرد فرد [ب]با مخالف او [ج].
هیچ کدام از این سه احتمالْ بی مشکل نیست، و المـجالس المـؤیدیه به طور کامل دادههای کافی برای تصمیمگیری بین احتمالات را فراهم نمیکند. به هـر حـال، مـعتقدم که احتمال سوم کمترین مشکل را دارد، و سعی خواهم کرد که نشان دهم منابع دیگر ایـن نـظر را تأیید میکنند. در عبارتی دیگر، مؤید بر این کلامِ ابن ریوندی خرده میگیرد: «اشـاره بـه فـردی از آنها که امکان نبوت را رد کردهاند.» این بدین معناست که ابن ریوندی خردهگیری بر وجود نـبوت را از فـردی دیگر، مانند براهمه، شنیده است.(۱)
پیشنهاد صحیح این است که عبارت نـشان مـیدهد نـویسنده الزمرد نقش نمایانگر استدلالهای بر ضد نبوت را، که فرد دیگری عنوان کرده، رها نموده اسـت. ایـن فـرد کسی جز گروه براهمه نیستند، یا شخص خاصی، که بی اعتقاد بـه نـبوت شناخته شده بود. این احتمال میتواند پی گرفته شود که ابن ریوندی مدافع نبوت بوده است.[جـ]. از آنـ جا که عبارت مباهله در المجالس المؤیدیه بسیار مبهم است، به ما اجـازه نـمیدهد نتیجهای دیگر بگیریم.(۲) برای شناسایی فردی کـه در الزمـرد بـر قرآن خرده میگیرد و وجود نبوت را رد میکند، و فـهمیدن ارتـباط او با ابن ریوندی، باید به کتاب التوحید ماتریدی رجوع کنیم.
ماتریدی
ماتریدی بـه نـام کتاب الزمرد اشاره نکرده اسـت، امـا کتاب وی گـفت وگـویی دربـاره نبوت دارد که حاوی استدلالهایی بر ضـد نـبوت است. ماتریدی دو طرف گفت وگو را نام میبرد: ابوعیسی وراق، که بر انبیا خـرده مـیگیرد؛ و ابن ریوندی، که ایرادهای وی را پاسـخ میدهد. در اثر ماتریدی عـبارتی اسـت که اثبات میکند ماتریدی از کـتاب الزمـرد استفاده کرده است:(۳)
______________________________
۱٫ تاریخ ابنالریوندی الملحد، ص ۱۲۱ـ۱۲۲، ۱۳۴ .
۲٫ دلیل دیگر این که متن منتشر شـده بـه دست کراوس تنها بر اسـاس یـک نـسخه خطی است.
۳٫ التـوحید، ص ۱۹۶؛ تـاریخ ابنالریوندی الملحد، ص ۶۶ .
ما پیـشتر اسـتدلالهایی آوردیم که نشان دهد محمد پیامبر خدا بوده است. به علاوه، استدلالهای او [ابن ریـوندی] بـه گفته محمد به یهودیان اشاره مـیکند: «پس آرزوی مـرگ کنید.»(۱) ابـن ریـوندی بـا استفاده از این آیه از دو طـریق استدلال میکند تا نشان دهد که محمد پیامبر بوده است: اول آن که این وعده خدا کـه اگـر آنها آرزوی مرگ میکردند، میمردند؛ دوم آن که هـیچ چـیز آسـانتر از آرزوی مـرگ بـرایشان نیست، ولی آنها هـرگز چـنین نکردند. ابن ریوندی همچنین به مباهله با مسیحیان و اخبار دال بر وقوع لعن استناد میکند، و اثبات مـیکند کـه وصـف پیامبر در کتب آنان بوده است. وراق به ایـن ادعـاها دو پاسـخ داده اسـت: اول آن کـه اگـر یهودیان حقیقتا به زبان آرزوی مرگ را بیان کردهاند، گفته خواهد شد که آنچه او [محمد] مدّ نظر داشته، این بوده که آنها میبایست قبلاً آرزوی مرگ میکردند؛ دوم آن که آنها [مـسیحیان] به موسی و عیسی ایمان آورده بودند، و آن دو آمدن پیامبر را پیشگویی کرده بودند؛ همان گونه که منجم امور را پیشگویی میکند. پاسخ به اولین استدلال این است که مباهله این چنین تفسیری را بر نـمیتابد.(۲)و(۳) فـزونتر آن که یهودیان مردمان باهوشی بودند. بنابراین، اگر به آنها چنین پاسخی داده شده بود، آنها جواب میدادند که آرزوی مرگ کردهاند. پاسخ دوم این است که اگر چنین نیز بوده است [یـعنی بـعد از شنیدن اوصاف پیامبر از عیسی و موسی مسیحیان با پیامبر مقابله کردند]، آنها نمیبایست پذیرش پیامبر را رد میکردند؛ (به خاطر صدق برخی گفتههای وحیانی پیامبر) مـثل آنـجا که خدا فرمود: «پس به مـسجدالحرام در خـواهید آمد»؛(۴) همچنین: «و او دینش را بر دیگر ادیان پیروز خواهد گرداند.»(۵)
… و وی [ابن راوندی] او [وراق] را مورد انتقاد قرار داده است که اگر این [آنچه موسی و عیسی پیشگویی کـردهاند [غـیبگویی باشد، همانند آنچه مـنجمان مـیگویند، نمیبایست به وسیله آنها به صورت مکرر و متواتر نقل شده باشد.. .(۶) و او [وراق] بر آیه «و تو قبل از بعثت به پیامبری
______________________________
۱٫ بقره: ۹۴ . این آیه را ماتریدی در التوحید (ص ۲۰۴) نیز ذکر کرده است.
۲٫ جمله قـبلی بـه طور نامشخص رویارویی محمد صلیاللهعلیهوآلهوسلم با یهودیان برای آرزوی مرگ و مباهله با مسیحیان را تصدیق میکند.
۳٫ مقایسه کنید با تفسیر زمخشری بر آیه ۹۴ـ۹۵، سوره آل عمران: اگر تو بگویی آرزو کردن از اعمال متعلق بـه قـلب است و ایـن حالت رازی است که هیچ کس نمیتواند آشکار کند، پس چگونه شما دانستید آنها آن را آرزو نکردهاند؟ من گفتم: آرزو کردن عمل قـلب نیست؛ این تنها گفته شخصی است که با دهانش میگوید: مـن آرزو مـیکنم کـه چنین و چنان باشم. اگر آرزو کردن از اعمال قلب باشد و آنها آرزو کرده باشند، خواهند گفت: ما آن را با قـلبهایمان آرزو کـردهایم. گرچه ثبت نشده که آنها این را گفتهاند. الکشاف عن حقائق التنزیل، ۱/۱۶۷، بیروت، بـی تـا. مـقایسه کنید با: مفاتیح الغیب ، ۲/۲۰۵٫
۴٫ فتح : ۲۷ .
۵٫ صف : ۹ .
۶٫ بقیه جمله مبهم است، و احتمالاً متن تحریف شده اسـت.
کتابی بر نخواندهای» خرده گرفته،(۱) و گفته است حفظ کردن میتواند موجب حفظ کـتاب گردد.(۲) در این عبارت مـاتریدی بـه تمامی آیاتی که مؤید ذکر کرده، اشاره شده است:
مؤید: قرآن: ۳:۶۱ ؛ ۲:۹۴ ؛ ۲۹:۴۸ ؛ ۴۸:۲۷ .
ماتریدی: قرآن: ۲:۹۴ ؛ ۳:۶۱ ؛ ۴۸:۲۷ ؛ ۲۹:۴۸ .
واقعیت این است که هیچ کدام از منابعْ نقل قولها را دقیق ارائه نکردهاند. میتوان ادعا کرد که تنها اخـتلاف کمی در ترتیب آیات مورد اشاره و همچنین اختلاف در گزینش کلمات وجود دارد. با این همه، تشابهات دو متن قابل توجه است. متون نیز استدلالهای همانند را ذکر میکنند. به بیان دقیقتر، دو متنْ ترکیب مشابهی از اسـتدلالها را ذکـر میکنند: خردهگیری بر آیات قرآنی مشابه، به یک شیوه. به بیان دیگر، ماتریدی به کتاب الزمرد دسترس داشته است. از این رو، با کنار هم قرار دادن متن ماتریدی و مؤید، میتوان درک بـهتری از اصـل استدلال در الزمرد به دست آورد. ماتریدی آنچه را خواسته، ذکر کرده است؛ گرچه روایت او روشنتر از مؤید است. تنها با کمک ماتریدی میتوانیم مفهوم روشنی از فرض مؤید داشته باشیم. با بیان مـاتریدی آشـکار میشود آنچه در فرض مؤید ذکر نشده، این است که اندیشه تمایل قلبی از آن وراق است که سعی دارد به مقدمهای بر بحث آرزوی مرگ قرار دهد. بنابراین، مطالبی که ماتریدی و مؤید ارائه کردهاند، تـکمیل کـننده هـم هستند.
تحلیل عبارت مباهله در المـجالس المـؤیدیه و التـوحید نشان میدهد که ابن راوندی مدافع نبوت است، و وراق مخالف آن.
تثبیت دلائل النبوه
مجموعه آیات مباهله در تثبیت دلائل النبوه نیز ذکر شده است.(۳) عـبدالجبار بـه اسـتدلالهایی بر رد نبوت اشاره کرده، که کاملاً مشابه الزمـرد اسـت؛ گرچه او منبع این استدلالها را معرفی نکرده است، و شیوهاش در ذکر استدلالها تفاوت اندکی با المجالس المؤیدیه دارد. بنابراین، محققان تردید دارنـد کـه ایـن اجزا به الزمرد متعلق باشد.(۴)
آیات مباهله به ما اجـازه میدهند که بپذیریم تثبیت دلائل النبوه اشاره به الزمرد دارد، و
______________________________
۱٫ عنکبوت: ۴۸ .
۲٫ وراق اشاره کرده است: گرچه محمد نمیتوانسته است خود بـخواند، امـا مـیتوانسته از کسی دیگر بخواهد تا بر او بخواند. التوحید، ص ۲۰۶ .
۳٫ ر.ک: تثبیت دلائل النبوه، نمایه، عـنوان ابـن الراوندی؛ ابن ریوندی فی المراجع العربیه الحدیثه، ۱/۱۵ـ۳۰٫ بیروت، ۱۳۹۳٫ قاضی در اثر دیگر خود نیز این بخشها را آوردهـ اسـت؛ البـته با تفصیل بیشتر. ر.ک: المغنی، ۱۶/۴۲۰ـ۴۲۲.
۴٫ See: Van Ess, Image, p: 15 , note: 5.
اطلاعات ارائه شده همخوان است با آنچه در این بـاره از دیـگر مـنابع میدانیم.
در تثبیت دلائل النبوه، مفصلاً به آیات مباهله و ارتباط آنها با نبوت پرداخته شده اسـت. عـبدالجبار اسـتدلالهایی بر رد نبوت ذکر کرده است، که قبلاً آنها را در متنهای مورد اشاره مؤید و ماتریدی دیـدیم. بـه نظر میرسد مؤلف نتوانسته، یا نخواسته است، معرفی کند که چه کسی بـر رد نـبوت اسـتدلال میکند. اینک به عبارات عبدالجبار بنگرید:
۱٫ ملحدان در برخورد با این آیات عاجز بودهاند [قـرآن: ۲: ۹۴ـ۹۵ ؛ ۶۲: ۶ـ۷]… ایـن است که آنها بر عربهای مخالف پیامبر به این گفته خرده میگیرند: چـرا ایـنان کـتابی همانند قرآن نساختهاند؟ و آنها بر یهودیان به این گفته خرده میگیرند: چرا آنها آرزوی مرگ نکردند؟ [میبایستی ایـن کـار را انجام میدادند تا] اثبات میکردند که او [محمد [دروغگو بوده. این گونه آنـها و مـا از دسـت او خلاص میشدیم. این است آنچه مردمانی چون حداد و دوستش ابوعیسی گفتهاند. خدای آنها را نبخشاید.(۱)
۲٫ ابـن راونـدی گـفت که وراق میگفته است: تنها دلیلی که آنها آرزوی مرگ نکردند، این است کـه یـهودیان و مسیحیان به موسی و دیگر کسانی که ادعای نبوت کردهاند، اعتقاد داشتهاند. در این کتابها پیامبران از آمدنِ پیـامبری بـه نام محمد خبر دادهاند. بنابراین، آنها [یهودیان] جرئت نداشتند که این [مـرگ] را آرزو کـنند … به او گفته شد: پس اقرار شما نبوت آنـان و هـمچنین پیـامبریِ محمد را ثابت میکند. از این رو، پس شما بدان مـلزم هـستید که به همه کتابهایشان اعتقاد و باور داشته باشید؛ در حالی که شما همه آنـها را انـکار میکنید.
او [عمدا چنین نوشته شـده اسـت] گفت: اسـتطاعت ایـن گـروه از مردم [موسی و عیسی [در پیشگویی کردن از آمـدن مـحمد، همانند پیشگویی کردن منجم است. به او گفته شد: از چه وقت منجمان تـوانستند ایـن امور را پیشگویی کنند؛ از جمله: آمدنِ مـحمد، زمان ظهورش، محتوای رسـالتش، از کـدام کشور [یاشهر] میآید، به کـدام نـسل تعلق دارد و… . این نوع از پیشگویی و اخبار در نزد ماهرترین منجمان نیز یافت نمیشود. منجمان مـمکن اسـت برخی نظراتشان درباره امور جـزئی صـائب درآیـد؛ اما بعد از هـزار مـورد خطاها و اشتباه.(۲)
… سپس ایـن زنـادقه گفتند: تنها دلیلی که آنها تمنای مرگ نکردند، این است که آنها به صـورت یـک آرزو آن را بیان کردهاند. او [محمد] پاسخ داده بود کـه مـقصودش این بـوده کـه قـلبا آن را آرزو کنند. آنها به پیـامبر گفته بودند ما قلبا آن را آرزو نکردهایم. پیامبر پاسخ داده بود: جبرئیل به من گفته بود که آنـها چـنین نخواهند کرد.(۳)
۳٫ ابو عیسی وراق و ابن راونـدی از داسـتان مـباهله انـتقاد کـردهاند. گفتن این کـه لعـن دو طرفه
______________________________
۱٫ تثبیت دلائل النبوه، ۲/۴۱۲ .
۲٫ همان، ص ۴۱۳ .
۳٫ همان، ص ۴۱۴، سطر ۱۰ ـ ۱۲٫
است، موجب شد آن مردمان [مسیحیان] از مباهله صرف نظر کردند. او [عـمدا نـامش ذکـر نشده است] گفت: ادعای شما ـ مبنی بـر ایـن کـه مـحمد بـه آنـها گفته است اگر شما مباهله با من را بپذیرید، خدا بر شماعذاب نازل خواهد کرد ـ در قرآن نیست، و تنها یکی از احادیث شماست.(۱)
۴٫ همچنین ابن راوندی گمان کرده است کـه او [محمد] مسیحیان را به رویارویی با مباهله فرا خوانده بود یا[زمانی که او به رویارویی فرا خواند] یهودیان را به آرزو کردن مرگ، این بدان معنا نیست که اثبات کند او پیامبر بوده است؛ و اگـر او پیـامبر بود، آنها به سرعت به او پاسخ نمیدادند.(۲)
بسیاری از عناصر اصلی در این عبارتها، در استشهادات مؤید و ماتریدی نیز یافت میشود. عبدالجبار ادعا کرده است که یهودیان و مسیحیان از آمدن محمد صلیاللهعلیهوآلهوسلم آگـاهی داشـتهاند؛ چرا که موسی و عیسی آن را پیشگویی کرده بودند. همچنین او مقایسه این دو پیامبر با منجمان را ذکر کرده و جواب داده است که منجمان تنها آینده را بـا اصـطلاحات کلی پیشگویی میکنند و تنها نـظر آنـها در مواردی نادرْ صادق است. او در جواب این پرسش که آیا آرزوی مرگ تنها منوط به بیان شفاهی بوده، یا شامل تمایل قلبی گوینده نیز بوده اسـت، ارتـباط بین این استدلالها بـا آیـه ۶۱ آل عمران و آیه ۴۹ سوره بقره را ذکر کرده است.(۳) بنابراین، بدیهی است که عبدالجبار از الزمرد نامی نبرده، اما در واقع از آن استفاده کرده است. عبدالجبار آگاه است که ابن ریوندی، وراق را مورد نقد قرار داده، بـا ایـن وجود هر دو را استدلال کننده بر ضد قرآن و نبوت شمرده است.
تحلیلی از مباحث مطرح در الزمرد
با توجه به آنچه گفته آمد، مطالب ذکر شده در تثبیت دلائل النبوه، نوشته قاضی عبدالجبار، و التوحید، نـوشته ابـومنصور ماتریدی، بـخشهایی نقل شده از الزمرد است؛ گرچه این دو به نام مأخذشان اشاره نکردهاند. از میان سه گزارش کتاب الزمرد (المـجالس المؤیدیه، تثبیت الدلائل النبوه، التوحید) متن ماتریدی کاملترین نقل قولهاست. قاضی عـبدالجبار نـیز از الزمـرد استفاده کرده، و مطالب آن را به طور کامل نقل کرده است، اما عمدا تصویری دقیق از آن ارائه نمیدهد.(۴) همچنین اظهارات ابـواسحاق بـن عیاش،(۵) استاد قاضی عبدالجبار، که سدیدالدین
______________________________
۱٫ همان، ص ۴۳۱ .
۲٫ همان، ص ۴۳۲ .
۳٫ توجه ابن ریوندی به ایـن آیـهها در الانـتصار نیز تأیید شده است. الانتصار، ص ۶۸ .
۴٫ این نکته که ابن جوزی نقل کرده است ابن ریـوندی و ابوعیسی وراق کتاب الزمرد را به یکدیگر نسبت میدادهاند (المنتظم، ۱۳/۱۰۹) یا قاضی عبدالجبار دقیقا نـویسنده آن را مشخص نمیکند. تثبیت، ۲/۴۳۱؛ هـمان، ۲/۴۱۳: «فـذکر ابن الراوندی ان الوراق کان یقول.» این همه، نشانه آن است که کتاب به صورت گفت وگو بوده است، اما منابع این تصویر را دقیق منعکس نمیکنند.
۵٫ درباره این متکلم معتزلی ر.ک: دائره المعارف بزرگ اسلامی، ۵/۱۶۵ ـ ۱۶۶ .
مـحمود حمصی نقل کرده است.(۱) سدیدالدین پس از ذکر ایرادی بر معجزات مینویسد: ابواسحاق بن عیاش بیان کرده است که محمدبن زکریا خردهگیری بر معجزات را از ابن ریوندی گرفته است. ابن ریوندی در کتابی که آن را الزمـرد نـامیده است، به براهین کسانی که معجزات را دلیلِ صدق نبوت میدانند، خرده گرفته و گفته است: از کجا برای شما آشکار شده است که مردمان از آوردن معجزات عاجز هستند؟ آیا قدرت تمام خلق را دیدهاید؟ آیـا عـلم به نهایت و توانها و ترفندهای آنان دارید؟ اگر بگویید آری، دروغ گفتهاید؛ چرا که شما تمام شرق و غرب را نگشتهاید و توان همه مردم را بررسی نکردهاید. سپس به بیان خصوصیت سنگها و آهنربا و… پرداخته است.(۲)
ایـن عـبارت از دو جهت قابل تأمل است: نخست نشان میدهد که محمدبن زکریای رازی دلایل خود بر رد نبوت را از کجا اخذ کرده است؛ دیگر آن که نحوه تلقی معتزلیان از الزمرد را میشناساند. اکنون با در اختیار داشـتن بـخشهای مـشخص شده از الزمرد میتوانیم در باره ایـن گـونه نـقل قولها قضاوت کنیم. ماتریدی عبارتی مشابه عبارت گذشته را از قول وراق آورده، و بیان داشته است که وراق در باره معجزات انبیا گفته بود مردم نیروهای خـلق را نـیازمودهاند و بـر طبایع اشیا آگاه نیستند. پس ممکن است معجزاتی کـه انـبیا نشان دادهاند، از امور طبیعی و از قوای نهانی اشیا باشد، و چون مردم به آنها آگاهی نداشتهاند، آن را معجزه پنداشتهاند. آیا آنچه دیـدهاند چـون بـازی نبوده که جلب توجه کرده است؟ آیا آن گونه که آهنربا پاره آهـن را جذب میکند، سحری رخ نداده است؟(۳)
مقایسه این دو نقل نشان میدهد بین شبهاتی که ابن ریوندی از وراق نقل کرده،و پاسخهایی کـه خـودش بـه آنها داده است، هیچ تفکیکی صورت نگرفته است، لذا همه اتهامات به ابـن ریـوندی وارد شده است. به نظر میرسد درباره دیگر مطالب منسوب به ابن ریوندی نیز این امر صـادق بـاشد.
ابـن ریوندی در مقام دفاع از نبوت
ابن ریوندی در الزمرد با دلایل مختلفی به اثـبات نـبوت، بـه ویژه نبوت پیامبر اسلام، پرداخته است. او با این دلایل بر خاتمیت پیامبر استدلال مـیکند: ۱٫ تـحدی بـه قرآن؛ ۲٫ بیان حکم جمیع
______________________________
۱٫ درباره این متکلم شیعی قرن هفتم ر.ک: لسان المیزان، ۶/۴۰۷، تحقیق مـحمد بـن عبدالرحمان المرعشیلی، چاپ اول، ۱۴۱۶؛ معجم رجال الحدیث، ۱۸/۹۰٫
۲٫ المنقذ من التقلید، ۱/۴۱۹٫
۳٫ التوحید، ص ۱۸۶؛ تاریخ ابن الریـوندی المـلحد، ص ۵۵ .
امـوری که تا روز قیامت در دنیا رخ میدهد در قرآن؛ ۳٫ اخبار غیبی در قرآن دال بر فتح شهرها؛(۱) ۴٫ خبر از بـرتری دیـن پیامبر بر دیگر ادیان.(۲)
ابن ریوندی همچنین اشاره میکند که پیامبر اسلام نـزد هـیچ کـس به قصد تعلم و علم آموزی رفت و آمد نکرده،(۳) و در هیچ کتاب آسمانی نظر نکرده، و علم بـه ایـن کتابها را از طریق وحی به دست آورده است.(۴) دلیل دیگر بر صدق پیامبر اسـلام، ذکـر شـدن نام ایشان در کتابهای آسمانی است، که خود پیامبر نیز بر اهل کتاب بدان احتجاج نـمودهاند. بـر سـر این موضوع، با یهودیان این گونه مباهله کرد: «پس آرزوی مرگ کنید.» (بـقره: ۹۴).(۵) هـمچنین با مسیحیان با این سخن: «بیایید بخوانیم فرزندانمان و فرزندانتان را از بهر مباهله.» (آل عمران: ۶۱).(۶) مسیحیان و یهودیان کوشش کـردند، امـا چون خداوند حافظ پیامبر بود، موفق نشدند.(۷) علت طرح این مباحث آن بـود کـه در قرآن آمده است که نام پیامبر در کـتابهای آسـمانی پیـشین ذکر شده است.
ابن ریوندی در این بـاره مـیگوید: خداوند وصف پیامبر را در کتب آسمانی ذکر کرده است. سپس آیه ۱۵۷ سوره اعراف، آیـه ۲۹ فـتح، و آیه ۱۴۶ بقره را ذکر میکند،(۸) و بـیان مـیدارد: هیچ یـک از یـهودیان و مـسیحیان این حقیقت را انکار نکردهاند؛ و ثابت اسـت آن کـس که این کتابها را نازل کرده، خداوند است؛ و همه این کتابها، با آن کـه در زمـانهای دور از هم نازل شدهاند، در بیان این حـقیقت متفق القولاند. این بـدان عـلت است که مردمان، به ویـژه یـهودیان و مسیحیان، بدانند قرآن از جانب کسی نازل شده که آن کتب را فرو فرستاده، و آن کسی کـه ایـن کتاب را فرو فرستاده، خدای قـدیم اسـت… .(۹) ابـن ریوندی سپس بـه شـواهدی از حیات رسول اکرم صـلیاللهعلیهوآلهوسلم اشـاره میکند و برخی از ویژگیهای اخلاقی و عملی آن بزرگوار را یاد آور میشود.(۱۰)
در مقابل، وراق به حجیت قرآن ایـن گـونه ایراد میگیرد: دلایل ناتوانی مشرکان از ارائه
______________________________
۱٫ ر.ک: مـقالات الاسـلامیین، ص ۲۷۷ .
۲٫ التوحید، ص ۱۹۱ـ۱۹۲ ؛ تـاریخ ابـن الریـوندی الملحد، ص ۶۰ـ۶۱٫ مقایسه کنید بـا: التوحید، ص ۱۹۴؛ تاریخ ابنالریوندی الملحد، ص ۶۴٫
۳٫ در این باره ر.ک: مجمع البیان، ۳ـ۴/۷۴۹، دارالمعرفه، چاپ اول، ۱۴۰۶؛ تفسیر قرطبی، ۷/۲۹۸، بیروت، ۱۹۶۵ .
۴٫ عنکبوت: ۴۸؛ تـفسیر قـرطبی، ۱۳/۳۵۱ .
۵٫ تفسیر قرطبی، ۲/۳۳ به بعد.
۶٫ همان، ۴/۱۰۵.
۷٫ التـوحید، ص ۱۹۱ـ۱۹۲؛ تـاریخ ابـنالریوندی المـلحد، ص ۶۰ ـ ۶۱ .
۸٫ التـوحید، ص ۱۹۴؛ تاریخ ابن الریـوندی المـلحد، ص ۶۵؛ و به تفاسیر ذیل این آیات نیز رجوع کنید. درباره استدلال متکلمان به این آیات در اثبات نـبوت رسـول گـرامی ر.ک: تلخیص المحصل. ص ۳۵۱ به بعد.
۹٫ ابن الریوندی المـلحد، ص ۶۵.
۱۰٫ التـوحید، ص ۱۹۰ ـ ۱۹۱؛ اعـلام النـبوه، ص ۷۲ بـه بـعد، ابوحاتم رازی، تصحیح صلاح الصاوی و غلامرضا اعوانی، تهران، ۱۳۹۷ ق.
همانندی برای قرآن عبارت است از: ۱٫ اعراب در بلاغت با یکدیگر تفاوت داشتند، و شاید قرآن تألیف بلیغترین آنها باشد؛ ۲٫ نبردهای پیامبر بـا مشرکان آنان را از آوردنِ مثلی چون قرآن باز داشت؛ ۳٫ اعراب مشرک اهل نظر نبودهاند، لذا از پذیرش قرآن سر باز زدند، با آن که زمینههای قبول آن فراهم بود. همچنین دنبال تحصیل علم نبودهاند، بـا آنـ که شرایط آن مهیا بوده است؛ ۴٫ داشتن یک ویژگی، نبوت را برای پیامبر اثبات نمیکند. قدرت اعراب وابسته به اندیشه و اختیار بوده، اما آنها خود را به زحمت نینداختهاند که به مـقابله بـا پیامبر برخیزند.(۱)
ابن ریوندی ایرادات وراق را به تفصیل پاسخ داده است؛ بخشی از پاسخهای او چنین است: اما قول اول: اگر آنچه وراق گفته، درست باشد، اعراب در آوردن همانند قـرآن بـعد از کوشش ناموفق بودند. پس دلیلِ نـیاوردن بـدیلی برای قرآن آن است که این کار را به علت طبیعت وجودشان، که عاجز از آوردن کتابی همانند قرآن بوده، رها کردهاند. در این صورت، پیامبر نـیز چـون آنها خواهد بود. پس امـکان نـدارد فردی همانند او بگوید: حتی اگر جن و انس به یاری هم بشتابند، ناتواناند کتابی مثل قرآن بیاورند.(۲) همچنین اگر فردی از افراد بشر بتواند چنین کند، دیگران هم میتوانند.
این که پیـامبر در مـیان مردمش بزرگ شد و از آنها زبان فرا گرفت.(۳) اگر در یادگیری زبان او را خصوصیتی از جانب خدا بوده که برای هیچ کس نبوده است، غیر ممکن نیست که به جایی برسد که بگوید اگـر مـیتوانید مانندی بـرای قرآن بیاورید؛ چرا که وی دارای توانی است که خدا به او داده است. مضافا این که مشرکان کوشش کـردهاند و در این راه جان و زندگی خود را در راه خاموش کردن این نور صرف کردهاند، ولی مـوفق نـبودهاند.(۴)
______________________________
۱٫ التـوحید، ص ۱۹۱ـ۱۹۲؛ تاریخ ابن الریوندی الملحد، ص ۶۱ـ۶۲٫ مقایسه کنید با نقل مشابه در المجالس المؤیدیه: «واما قوله فی القرآن: انه لا یـمتنع انـ تکون قبیله من العرب افصح من القائل کلها و یکون واحد من تلک العـده افـصح مـن تلک العده الی حیث قال: و هب ان باع فصاحته طالت علی العرب، فما حکمه علی العجم الذیـن لا یعرفون اللسان و ما حجه علیهم؟» شرح الاصول الخمسه، ص ۵۸۸؛ تثبیت، ۲/۴۱۲٫
۲٫ اسراء: ۸۸.
۳٫ منشأ زبان یکی از مـباحث مطرح بین معتزله بـوده اسـت. ابن ریوندی در این مسئله ـ بر خلاف نظر عبادبن سلیمان (E.Ir. Vol:1 p:70) که قائل به طبیعی بودن منشأ زبان (طبع یا الهام) بوده است ـ ازنظریه تواضع یا وضعی بودن زبان دفاع کرده است. بـعد از ابن ریوندی ابوهاشم جبایی نیز این نظر را پذیرفته است. ر.ک:
Van Ess, Image, p: 16 , note 4.
درباره استدلال کلامی ابوهاشم بر نظر خود ر.ک: دائره المعارف بزرگ اسلامی، ۶/۳۴۸٫ محمد بن زکریای رازی نیز قائل به وضعی بودن زبان بوده است، و ابـوحاتم رازی، داعـی اسماعیلی، بر این عقیده وی خرده گرفته است. اعلام النبوه، ص ۲۸۵٫ درباره نظر ابوحاتم ر.ک: الزینه، ۱/۱۳۱ـ۱۳۲٫ برای بحث از کلیت این مسئله ر.ک: فرهنگ (مجله موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی) کتاب ششم، ۱۳۶۹، مقاله زبان و منطق در قـرون نـخستین اسلامی. محسن مهدی، ترجمه عبدالحسین آذرنگ، ص ۶۹ ـ ۱۱۷٫
۴٫ التوحید، ص ۱۹۲؛ تاریخ ابن الریوندی الملحد، ص ۶۲٫
اما قول دوم: این فرض صحیح نیست؛ چرا که پیامبر قبل از آن که با مشرکان نبرد کند، نزدیک به بـیست سـال به آنها در آوردنِ همانندی برای قرآن فرصت داده بود. دیگر آن که نبرد کردن پیامبر با آنها مانعی برای آوردن بدیلی برای قرآن نبوده است؛ و اگر چنین بود، آنها اندیشه او را نمیپذیرفتند و رهـا مـیکردند، چـون آن را نمیفهمیدند؛ نه این که در مـقابل او فـروتنی و خـضوع کنند. به ویژه آن که اعراب باهوشترین و متعصبترین مردمان هستند، و شعرای آنها با یکدیگر با سرودن شعر مقابله کردهاند… .(۱)
سپس ابن ریـوندی بـه ذکـر احتجاجاتی از قرآن، همچون خبر فتح شهرها، و پذیرش دیـن اسـلام از سوی اعراب میپردازد، و به اخبار غیبی در قرآن استناد میکند و به بیان وصف پیامبر در کتب اهل کتاب میپردازد و به پاسـخگویی شـبهاتی دربـاره یاری شدن مسلمین به وسیله ملائک در بدر، و عدم یاری شـدن آنها در اُحد و علت شکست آنها میپردازد.(۲)و(۳) جالب توجه، تأیید گفته سید مرتضی(م ۴۲۶ ق)است که گفته بود: تهمت مـانوی و ثـنوی بـودن به وراق را نخست خود ابن ریوندی بیان کرده است؛ و ما در مـتن مـاتریدی در دو جا این نکته را میبینیم.(۴)
بحث دیگری که در الزمرد مطرح شده، پرسشهایی در باره صحت تواتر است. در یـکجا ابـن ریـوندی در مقام محاجه با ـ وراق که دلایلی بر رد حجیت پیامبران با شبهه در خبرهای
______________________________
۱٫ هـمان. تـمام شـبهات ذکر شده را منابع دیگر با همین کیفیت یاد کردهاند: الذخیره، ص ۳۷۰ به بعد؛ المنقذ مـن التـقلید، ۱/۴۴۳ بـه بعد؛ حلبی، تقریب المعارف، ص ۱۰۸٫ در مورد تفصیل بیان این شعبات و پاسخ به آنها ر.ک: رسائل الشـریف المـرتضی، المجموعه الاولی، اعداد السید مهدی رجایی، قم، ۱۴۰۵، جوابات المسائل التباینات، ص ۹۶ـ۵٫ متأسفانه این چاپ انـتقادی نـیست و نـسخهای از این رساله نزد میرداماد، موجود بوده است. که کاملتر از متن چاپی بوده است. ایـشان در مـورد ارتباط ابوعیسی الوراق و این رساله مینویسند و السید المرتضی علم الهدی فی المسائل و فـی کـتاب الشـافی و فی التباینات و غیرها کثیرا ما ینقل عنه و یبنی علی قوله و یعول علی کلامه و یکثر مـن قـوله: قال ابو عیسی الوراق فی کتابه کتاب المقالات. الرواشح السماویه منقول در کشف الاسـتار، آیـتاللّه السـید احمد الحسینی (م۱۳۵۹) آل البیت، قم، ۱۴۱۱، ۳/۵۱۰٫
۲٫ التوحید، ص ۱۹۹؛ تاریخ ابن الریوندی الملحد، ص ۷۰ـ۷۱. مقایسه کنید با نقل مؤید کـه در ایـن جـا هم این شبهات را با نام «قال الملحد» میآورد. مؤید، شبهه در یاری شـدن مـسلمین در بدر و یاری نشدن در احد را کاملتر نقل کرده است. تاریخ ابن الریوندی الملحد، ص ۱۳۳. ایراداتی به برخی از شـعایر دیـنی نیز از سوی وراق نقل شده است. تثبیت دلائل النبوه، ۲/۴۰۷٫
۳٫ قاضی عبدالجبار نیز به ذکـر ایـن شبهات پرداخته، و در آغاز کلام خود این گـونه نـقل کـرده است: «فاما ما اورده الملحد [ابن الریوندی] فـی ذلک… .» المـغنی، ۱۶/۴۲۳٫ بخشهای مفصلی که قاضی عبدالجبار در «فصل فی اثبات سایر معجزات الرسول سوی القـرآن و بـان دلالته علی نبوته» آورده، برگرفته از الزمـرد اسـت.
۴٫ قال ابـن الراونـدی: «امـا ان ینکر الخبر البته فیبطل مذهبه فـی تـقلید المانی.» التوحید، ص ۱۹۷؛ تاریخ ابن الریوندی الملحد، ص ۶۷٫ قال ابن الراوندی: «العجب من الوراقـ حـیث جحد اخبار الرسل مع البراهین و دعـا الی قبول قول المنانیه … و قـبول اخـبارهم بعمل النور و الظلمه.» التوحید، ص ۱۹۹؛ تـاریخ ابـن الریوندی الملحد، ص ۷۱ .
تاریخی و تواتر اخبار وارد کرده است ـ میپرسد: اگر کسی ادعا کند نـیرویی دارد کـه ستارگان را جذب میکند، یا اگـر دسـت بـه دریا بزند، دریـا هـر چه در درون خویش دارد، بیرون مـیافکند (و یـا از قبیل محالات ادعا کند)، باید او را تکذیب کرد. در صورتی که کسانی که معجزات انبیا را دیـدهاند، وقـوع آنها را تکذیب نکردهاند، زیرا اگر انـبیا ایـن معجزات را بـر اسـاس وقـوف بر امور طبیعی آورده بـاشند، به این معناست که این معجزات تکذیب نشده است؛ و این دلیل آن است که خـبرهای مـعجزات درست بوده است. در مقابل، وراق اعتراض کـرده اسـت کـه چـون هـمه مردم معجزات را نـدیدهاند، بـرای همه مردم برهان نتواند بود… ابن ریوندی به او چنین پاسخ داده است: مردم مرگ همه مردم را نـدیدهاند. بـا ایـن همه، معتقدند که همه مردم خواهند مـرد؛ یـعنی عـدم گـواهی هـمه مـردم، دلیل بر نفی آنچه بعضی از مردم دیدهاند، نمیشود.(۱)و(۲)
ابن ریوندی خود به دشواریهای رد حجیت تواتر میپردازد و میگوید: اگر صحت اخبار متواتر را نپذیریم، باید آنچه از گذشتهها و نقاط دور و وقـایع گذشته به تواتر رسیده است، پذیرفته نشود و مجهول بماند؛ و اگر آنها را بپذیریم، ناچار باید اخبار متواتر در باره انبیا را نیز پذیرفت. در مقابل، وراق به خردهگیری از این پاسخ پرداخته و میگوید: اگر اخبار مـربوط بـه گذشته باشد، در آن احتمال حیله و تبانی میرود؛ و اگر مربوط به زمانهای نزدیک باشد، خبر متواتر حاصل نمیشود، زیرا کسانی که واقعهای را میبینند عده قلیلی هستند. در پاسخ به این شـبهه، ابـن ریوندی بیان میدارد که سخن وراق ناشی از جهل به محافل خبر است، زیرا چگونگی انتشار اخبار در زمانهای دور و نزدیک یکسان است.(۳) به این تـرتیب، ابـن ریوندی ایرادات وارد بر اخبار مـتواتر تـاریخی را نیز پاسخ داده است.(۴) وجود تردیدهایی درباره حجیت اخبار متواتر را متکلمان گزارش کردهاند، اما درباره کسانی که این پرسشها را طرح کردهاند، سخنی نگفتهاند.(۵)
______________________________
۱٫ التـوحید، ص ۱۸۶، در مـتن یحدث آمده، که یـجذب درسـت است. ترجمه این بخشها با اندک تغییری بر گرفته از دائره المعارف بزرگ اسلامی (۳/۵۳۵) است.
۲٫ مشابه این استدلالها را قاضی در اثر دیگر خود آورده است و عبارتی دارد که برای ما جالب توجه است. او در ذیل ایـن شـبهه بیان میدارد: «وقد حکی عن ابی عیسی الوراق و ابن الراوندی فی ذلک و فی غیره…» المغنی، ۱۶/۴۱۱٫ پاسخی که ارائه شده مشابه با قول ابن ریوندی در رد وراق است.
۳٫ التوحید، ص ۱۸۶ـ۱۸۷،۱۹۳،۱۹۶٫ مقایسه کنید با: الکشاف، ۱/۱۶۷٫ سخنی کـوتاه دربـاره این شـبهه داردکه آن را پاسخ داده است. مقایسه کنید: با المجالس المؤیدیه منقول در تاریخ ابن الریوندی الملحد، ص ۱۲۷: «قال الملحد فـی شأن المعجزات… .» مقایسه کنید با: تثبیت دلائل النبوه، ۲/۳۷۲ .
۴٫ ابن ریوندی کتابی بـه نـام الاخـبار و الرد علی من ابطل التواتر داشته است. حتی او کتابی به نام اثبات خبر الواحد هم داشته است. ر.ک: الفـهرست، ص ۲۱۷٫
۵٫ المـطالب العالیه، ۸/۷۳ـ۷۹؛ الانتصار، ص ۲۳۰٫ مقایسه کنید با: تلخیص المحصل، ص ۳۵۸ـ۳۵۹٫
جمع بندی
آنچه درباره الزمرد بـیان شـد، نـشان میدهد که ابن ریوندی در قالب تصویری که در آن دوره متصور بوده از نبوت دفاع کرده است. حتی بـر خلاف گفته فان.اس، او نظر خاصی درباره نبوت و اسلام نداشته است که از آن دفاع کـرده باشد.(۱) وی تنها شبهاتی دربـاره نـبوت، به نقل از وراق، بیان کرده است و پاسخی دقیق به آنها داده است.(۲) شبهه براهمه نیز مطرح بوده، و ابن ریوندی در طرح آن پیشقدم نبوده است؛ چرا که به شافعی (م ۲۰۴ق.) نیز کتابی در رد براهمه نسبت داده شـده است.(۳) متکلم یهودی، داوود بن مروان، نیز این شبهه را نقل کرده است.(۴) او با ابن ریوندی همعصر بوده، اما نامی از وی نبرده است.
الزمرد حاوی احتجاجات ابن ریوندی و نقلهایی است که ابوعیسی وراق، تحت عـنوان شـبهات مانویان، در المقالات مطرح کرده است. همچنین ابن ریوندی به ذکر شبهه براهمه در رد نبوت پرداخته و پاسخهایی را به آن داده است. این تصویر حقیقی ابن ریوندی در کتاب الزمرد بوده است که در آثار معتزله و حـتی اثـر داعی اسماعیلی که مؤید نقل کرده، تحریف شده است؛(۵)
______________________________
۱٫ Van Ess, Farabi, p: 391.
۲٫ داعی اسماعیلی، که مؤید رسالهاش را بیان کرده است، درباره این بخش از کتاب الزمرد بیان داشته است: «فوقع الغنی عن اعـاده قـول المثبتین [الرساله] الذین هم اخواننا فی الدین… .» تاریخ ابن الریوندی الملحد، ص ۱۲۲٫ بنگرید به توضیح سید مرتضی در باره مطالب کتابهای ابن ریوندی: الشافی، ۱/۸۷ـ۸۸٫ درباره کتاب التاج او، که در قِدَم عالم نـوشته اسـت، ابـن ابی الحدید این توضیح را از قـول قـاضی عـبدالجبار نقل کرده است: گروهی از وراق جمع شدند و مقالهای نگاشتند؛ بدون آن که نامی از خود ببرند در این که عالم قدیم است و از آغاز به هـمین شـکل وجـود داشته است… پس ابن ریوندی آن مقاله را برگرفت و آن را کـامل نـمود و در هیئت کتاب التاج در آورد. شرح نهج البلاغه، ۳/۲۳۹٫ در همین باره، ابن متویه (دائره المعارف بزرگ اسلامی، ۴/۵۸۰) شاگرد قاضی عبدالجبار در کتاب خود التـذکره بـعد از نـقل قولی از ابن ریوندی در قِدَم عالم ابراز میکند که او نمیداند مـطلبی را که بیان کرده است، عقیده خود ابن ریوندی بوده یاخیر؟ ر.ک: التذکره، ص ۱۰۸، تصحیح سامی نصر لطف و فصل بدرعون، قاهره، ۱۹۷۸ .
۳٫ «وصـنف الشـافعی فـی الرد علی البراهمه المنکرین للنبوات کتابا فی اثبات النبوه.» طبقات الشافعیه الکـبری، ۵/۱۴۶. مـناظرهای از قول محمد بن خفیف شیرازی (م ۳۷۱) با فردی قائل به آرای براهمه نیز نقل شده است. همان، ۲/۱۵۳٫
۴٫ ر.ک: EI2: 4, p: 906 . ایـن مـتکلم یـهودی را اولین متأله یهودی دانسته است که به زبان عربی کتاب نگاشته. او تـحت تـأثیر کـلام اسلامی (شاخه اعتزال) و کلام مسیحی بوده است. اثر او با عنوان عشرون مقاله را خانم اسـترومسا هـمراه تـرجمه انگلیسی آن چاپ کرده است:
Twenty chapters (Ishrun Maqala) by Dawad ibn Marwan al – Muqammis ,Leiden ,1989 , pp: 320
درباره این متکلم یهودی ر.ک:
Medieval Jewish Philosohy by: Dan Cohn- sherbok Curzon, ۱۹۹۶ , pp: ۳۳ – ۳۷٫
۵٫ خانم استرومسا ـ که بازشناسی بـخشهای الزمـرد حاصل مطالعات ایشان است ـ نتیجه مطلوبی درباره ابن ریوندی نگرفته است؛ و با وجـود مـطالب آشـکار کتاب الزمرد، تنها بر اساس طعنهای وارد بر او سعی بر ملحد شمردن ابن ریوندی دارد. ر.ک:
The blinding Emerald, p:177 seq.
ذکـر ایـن نکته ضروری است که ابن ریوندی اتهامات متعددی بر معتزله وارد کرده است. بـعضی از آنـها را بـه کفر و حتی نظام را به همجنس بازی متهم کرده است. ر.ک: ابن حزم، طوق الحمامه، تحقیق Leon Bercher، الجـزایر، ۱۹۴۹، ص ۳۳۸٫ عـلاوه بر اینها، بر اصول پنجگانه معتزله نیز خرده گرفت. او کتابی به نـام الرد عـلی الوعـید و المنزله بین المنزلین نگاشته است. ابن ندیم، الفهرست، ص ۲۱۷٫
و شبهاتی را که با عنوان قول الملحد، یـعنی ابـن ریـوندی، آوردهاند، در حقیقت شبهاتی بوده که وراق طرح کرده است.
آثار ابن ریوندی در مـیان بـرخی گروههای اسلامی نیز سخت مورد توجه بوده است و منابع مختلفی صحت این نکته را تأیید کردهاند.(۱) بـه عـبارت دیگر، ابن ریوندی شخصیتی ملحد، آن گونه که منابع معتزلی تصویر کردهاند و دیـگر مـنابع آن را تکرار کردهاند، نبوده است.
______________________________
۱٫ حاکم جشمی (م ۴۹۴)، بـرای تـعریض بـه کرامیان چنین مینویسد: «وما یوردونه من الشـبهه، اخـذوها من کتب سائرالفرق؛ خصوصا من کتب ابن الریوندی؛ فانهم یحرصون عی جمع کـتبه غـایه الحرص و ذلک یدل علی قله دیـنهم.» رسـاله ابلیس الیـ اخـوانه المـناحیس، تحقیق حسین مدرسی، چاپ اول، ۱۴۱۴، ص ۱۶۸؛ عبدالقادر الجـیلانی، الغـنیه، ۲/۱۸۶، دارالکتب العلمیه، ۱۹۹۷ : «ومؤلفوا کتبهم [کرامیه]… و ابن الریوندی.» ابن ریوندی کتابی برای کـرامیان تـألیف نکرده است، اما عبارت فوق دال بـر علاقه کرامیان به آثـار اوسـت.