دانش نامه دین: آیین بودا

کـسانی که به نوعی دستاندرکار مطالعات در زمینه ادیان و مذاهب اسلامیاند به خوبی با تـنگناها و مـحدودیتهای ایـن حوزه مطالعاتی آشنایند. یکی از این تنگناها نبودِ منابعی گویا و قابل استناد به زبان فارسی اسـت که اطلاعات کلیدیِ مورد نیاز دینپژوهان را به سبک دانشنامههای معتبر در اختیار قرار دهـد. از اینرو بر آن شدیم بـا ضـمیمه کردن بخش دانشنامه دین، در حد توان خود پاسخگوی نیازهای تحقیقی و ارجاعی دینپژوهان و خوانندگان هفتآسمان باشیم.
این بخش دربردارنده مدخلهای مربوط به ادیان مختلف است خواه جهانی باشند یا ابتدایی و محدود، تـوحیدی باشند یا غیرتوحیدی، و عالمانه باشند یا مردمانه. در این بخش به دور از هر نوع گزینش و محدودیتی، به مباحث زبانی، اسطورهها، بن مایههای اسطورهای، دین ـ فلسفهها، عرفانها، آیینها، آداب و هنرهای دینی در معنای گستردهشان خواهیم پرداخـت. مـبنای گزینش ما تنها نیازهای محققان ادیان و مذاهب و نبودِ منابع متقن و جامع به زبان فارسی در آن زمینه خاص است. در ابتدا نمایی کلی از ادیان و مذاهبارائه خواهیمکرد و سپسعهدهدار تبیینمدخلهای محتوایی و جزئی خواهیم شد.

بـنابر سـنت، سیدارْته گئوُتَمَه، بنیادگذار آیین بودا، در حدود ۴۴۶ قم به عنوان اولین پسر شوُدودَنَه شاه از قبیله شاکْیَه در دژِ کَپیلَهوَسْتوُ، واقع در مرکز قلمرو قبیله، در نپال کنونی به جهان آمد. امّا برخی دانشمندان تـاریخِ ایـن تولد را یک قرن پیش از این میدانند. هر چند که سالهایِآغازین عمرش در ناز و نعمت میگذشت اما خشنود نبود. نگرانِ مشکلِ کلِّ هستیِ انسان بود، و در ۲۹ سالگی در پیِ یافتنِ پاسخِ این مـشکل از خـانه بـه بیخانگی رفت. پس از شش سال ریـاضتکشی، در بـوداگایا زیـر درختِ بو بودا شد (یعنی «کسی که چشمش به حقیقت باز شده»). از آن پس، تا زمانِ مرگش در کوُشینارا در هشتاد سالگی، در سراسر هندِ مـرکزی سـفرکرد و مـعرفتش را بشارت داد. او به نامِ افتخارآمیزِ شاکیَهموُنی ( دانای خاموش یـا مـقدسِ قبیله شاکیَه ) معروف شد.
آیین بودای آغازین ـــ در حدودِ قرنِ ششم قم در حوزه مرکزیِ رودِ گَنگ و هندِ شرقی، چند ملتِ کـوچک بـه وجـود آمدند و هر یک در شهر نسبتاً بزرگی متمرکز شدند. اغلبِ ایـنها شاه بودند، اما چندتایی یک شکلِ حکومتِ متحد و یک اقتصادِ پولی ایجاد کردند؛ تجارت و صنعت رونق گرفت و مردم تـوانگر شـدند. قـدرتِ آیینِ برَهمنی چون پیش نبود و نظامِ سنتیِ کاست ( cast ) رو به زوال گرایید. تـا آن زمـان طبقه روحانیِ برهمن (Brahman) بالاترین لایه یک جامعه اساساً کشاورزی را اشغال کرده بود، امّا بهتدریج جایش را طـبقه جـنگاور (کـشَتریه Kshatriya) میگرفت و توانگران قدرتِ اجتماعیِ زیادی به چنگ آوردند. عام مردم گرایش بـه عـلایق مـادیپیداکردندواخلاقِعمومیبهفسادگرایید.
اندیشهمندان بتشکن بسیاری پیدا شدند، که ارج و ارزشِ آیینگراییِ برهمنی را نفی و مرجعیت وِداها(Veda) را رد میکردند. بـرخی بـرهمنان در دفـاعِ از خود با باورهای عامیانه سازش کردند؛ دیگران سفتوسخت به اعمالِ درستپندارشان ( ارتودوکس ) چسبیدند. عـلاوه بـر این، اندیشهمندانِ دیگر نظرهایی آوردند که بر مادیگری، نسبیتگراییِ اخلاقی، جبر و شکاکیت تـأکید مـیکردند. یـکی از «شش استاد»ِ معروف که در آن زمان فعال بودند، نیگَنْتَه ناتَهپوُتَّه بود (که به مَهاویرَه هـم مـعروف است) که بنا بود بعدها اثرِ عمیقی رویِ اندیشه و فرهنگِ هندی داشته بـاشد.
فـیلسوفان درگـیرِ جرّوبحثهای بیپایانی بر سرِ مسائل متافیزیکی شدند که در نهایت پاسخی برای آنها نداشتند: آیا جـهان مـتناهی است یا نامتناهی؟ آیا تن و روان یکیاند یا
______________________________
۱ کوتهنوشتها: پا: پالی؛ چ.: چینی؛ سن.: سنسکریت؛ ژ.: ژاپنی

جـدا از همند؟ آیـا انـسان پس از مرگ زندگی میکند یا نه؟ گئوُتَمَه، که از یکسویگی و سرشتِ نسبیِ این نظامهایِ متناقضِ اندیشه خوب آگـاه بـود، اظـهارداشت که چنین مسائلِ متافیزیکی بیمعنا است. او بهجای آن که پس از رسیدن به روشـنشدگی از جـهان رو بگرداند بر آن شد که به مردم رو کند و حقیقتی را به آنان بیاموزد که از اینگونه جرّوبحثهای متافیزیکیِ پُرکـشاکش فـراتر میرفت.
آیین بودا، در شکل آغازینش، به تعیینِ هیچیک از جزمهای خاصی که دیـنگرایان حـرفهای عموماً بر آنها تأکید میکردند نپرداخت. آیـین بـودا مـیکوشید تا به تعلیمِ دَرْمَه (Dharma) اشاره کند کـه «قـانونِ جاویدِ راستین» یا «هنجارِ پاینده» است که در تمامِ عصرها برای انسان معتبر اسـت. بـنابر تعالیمِ بودایی، ذات یا حقیقتِ دیـن ( دَرْمـَه ) نباید بـه یـک مـجموعه خاصِ آموزهها و اعمال محدود شود. حـقیقتِ کـلّی و جهانی از باورهای متخاصم فراتر میرود و درباره همه کاربرد دارد. بدین ترتیب، آموزه بـودایی یـک جزمِ خاص و مستقر نیست بلکه یـک فرزانگی یا اخلاقِ عـملی اسـت که حالتِ آرمانیِ انسانیت را بـه مـا مژده میدهد. هدف آیین بودا فراتر رفتن از جزمِ خاصِ هر مکتبِ اندیشه اسـت.
زنـدگی در نظرِ گئوُتَمَه رنج ( سن.: دوُکـَه duhkha ) اسـت، و انـسان در برابرِ آن بـیچاره اسـت. رنج را از آن رو تجربه میکنیم کـه نـتیجه شرطها و علتهایِ همیشهمتغیر است؛ هستیِ انسان همیشه در جریان است و
تصویر بودای ایستاده ص ۷۰
بودای ایـستاده، مـرمرسیاه، موزه ملّی هند، دهلینو.
یک نـمونه نـوعی بودای گـندهارَه.
دسـتخوشِ نـپایندگی ( سن.: اَنیتیَه anitya ؛ ژ.: موُجوْ mujoÎ) اسـت. از این رو، ادعایِ تعلقِ چیزی به خود و یا اظهارِ این که خودی (سن.: آتمَن aÎtman) هست نـاممکن اسـت. بوداییان هستیِ آتمَن را، که موضوعِ شـناختِ اوُپَهـنیشَدها ( Upanishad ) و سـایرِ مـکاتبِ فـلسفی است، و نیز دویـیِ مـیانِ جهانِ ذهنی و عینی را انکار میکردند. بنا بر نظرِ آنان، دَرْمَههای گوناگونی بر هستیِ بالفعل حکمروایی دارنـد؛ در واقـع، تـمامِ باشندگان با مقید و مشروط شدن از طریقِ عـلتهایِ بـیشمار بـه هـستی مـیآیند. وجـودِ پریشان و دردآلودِ ما از علتهایِ گوناگون ریشه میگیرد، و اگر آن علتها خاموش شوند،

پریشانی و رنج نیز از میان خواهد رفت. این را به ژاپنی ئنگی (engi، یا همزادی پیوسته یا مقید؛ تولیدِ بـههمبسته، یا زنجیرِ علّی؛ سن.: پرَتیتیَهـ سَماوُتپادَه pratiÎtya-samutpaÎda) خوانند. بوداییان به یک قادرِ متعال یا «اصلِ اول» اعتقاد ندارند؛ درعوض فکر میکنند که ریشه وَهم و پندار و بدین ترتیب، رنج، یک آرزویِ کور اسـت.
آنـان که میخواهند از رنج آزاد باشند باید درباره [سه نشانه] رنج و نپایندگی و ناخود (اَنآتمَن) و واقعیت به فهمِ روشنی ( روشن شدگی ) برسند. رسیدن به فراشناختِ (پرَجِنیا prajn¬aÎ) راستین، یعنی از میان رفتنِ هرگونه شـهوت و دلبـستگی، که ریشه پندار است. برای رسیدنِ به این، انسان باید یک انضباطِ روحی را بگذراند، دستورها را بهجا آورد، و به تمرینِ دیانه ( dhyaÎna )، یعنی نظاره درون یـا مـراقبه، بپردازد. فقط آن موقع است کـه انـسان میتواند خود را از بندهای بیشمار خلاص کند و به آن آزادی برسد که نیروانه (nirvaÎna ژ. : نِههان nehan) خوانده میشود. باید از دو کرانه کامجویی و خودآزاری دوری جست و راه میانه نه رنج و نه خـوشی را پیـش گرفت. همچنین آیین بـودا بـر مِهر تأکید میکرد، و این آموزه را باید نه فقط درباره انسانهای دیگر بلکه درباره تمامِ باشندگان تسری داد.
بودا چون به روشنشدگی رسید گروهی شاگرد گردش جمع شدند؛ این جمع اصول سـازمانیِ سـَنْگَه ( Sangha ) را پذیرفت که عموماً آن را یک شکل حکومتِ متحد یا صنف میدانند. سَنْگَه دینی مرکب بود از رَهرُوان یا رَهبانان و «پیشنشینان» یا پیروان غیررَهبان، خواه مرد و خواه زن.
وقتی رهروی از خانه به بیخانگی مـیرفت از او انـتظار میرفت کـه زندگیِ تجرد را پیش گیرد، از کار و پیشه دنیایی دوری گزیند و از دادوستدِ اقتصادی رو بگرداند. بعدها قواعدی برای زندگیِ دینی مـعین شد: ۲۵۰ دستور برای مردانِ رهرو ( بیکشوُ bhikshu ) و ۵۰۰ دستور هم برای زنانِ رهـرو ( بـیکشوُنی bhikshuni ). بـه پیشنشینان یا پیروان غیرِ رَهبان میآموختند که خانهْخدای خوبی باشند، پیشه درستی پیش گیرند، یارمند دیگران بـاشند، و از راهـِ کوششِ آگاهانه، شرف و سعادت به چنگ آورند تا هنگامِ مرگ در بهشت زاده شوند. خـصوصاً بـر ایـن پنج دستور تأکید میشد: (۱) مَکُش؛ (۲) دزدی مکن؛ (۳) کارِ خلاف اخلاق مکن؛ ( ۴ ) دروغ مگو؛ ( ۵ ) شراب مَنوش. جادو جـنبل و فالگیری و رمالی شدیداً ممنوع بود، و به پیروان گفته بودند که مرجعیتِ وِداها را انـکار کنند و از آدابی که مـستلزمِ قـربانی است بپرهیزند.
در مسائلِ اقتصادی، از شخص خواسته میشد در آنچه کسب کرده با دیگران شریک شود، وامهایش را بپردازد، و سعیکند هرگونه مشکلِ مالی را بدونِ توسلِ به قدرتِ ستمگرانه بلکه با فراخواندنِ حسِ اخلاقیِ کـسانی که درگیرِ آن مشکلند حلوفصل کند. به رهرو توصیه میشود که مدافعِ برابری تمامِ مردم باشد و نظامِ کاست را، که از نظرِ اجتماعی تبعیضگذار است، رد کند. در داخلِ انجمن ( سَنْگَه ) دینی، که هم ازکاستراندهها

و هـم اعـضایِ کاستهای بافرهنگ را شامل میشد، مرتبه رهرو با طولِ زمانِ تربیتِ روحی او از آغازِ ورود به انجمن تعیین میشد. سَنْگَه از نظرِ مالی از سویِ بازرگانانِ ثروتمندی حمایت میشد که به برچیده شدن نظامِ کـاستِ بـرهمنی معتقد بودند.
نظرِ آغازینِ بودایی درباره دولت، شکلی از نظریه قراردادِ اجتماعی بود، و بر این تأکید میکردند که شاه مقامش را از توافقِ مردم یافته است. مؤمنانِ آغازین عموماً از پادشاهان بیزار بـودند و آنـها را به دزدانی مانند میکردند که از مردم بهرهکشی میکنند. بعدها نظری درباره پادشاهیِ آرمانی آوردند که در آن دولت مطابقِ دَرْمَه اداره میشد. گئوُتَمَه مدافعِ یک شکلِ حکومتِ متحد بود.
ادبیاتِ آیـین بـودایِ آغـازین در متنهایِ پالی و در ترجمههای چینی، و نیز بـهطورِ پراکـنده بـه سَنسکریت موجود است. عقیده بر این است که پالی در اصل شاخهای از زبانِ مَگَدَه باستان بود که بودا به آن سخن میگفت، و بـعد بـه زبـانِ کتابهایِ مقدس توسعه یافت. متنهای پالی، که در سریلانکا، بـرمه (مـیانمار)، تایلند، کامبوج، لائوس، و در نقاطِ دیگر باقی مانده، مرکب از سه بخش اصلی یا سه سَبَد ( تریپیتَکَه Tripitaka ) است: وینیَه (Vinaya) یا قواعد و تـوضیحات آنـها دربـاره تربیت و انضباطِ رهروان و پیروان؛ سوُوتره (سوُتره/ سوره SuÎtra) یا گزارشهای گـفتارها یا موعظاتِ گئوُتَمَه و نیز گفتوگوی او با شاگردانش؛ و شاستْرَه Shastra که تفسیرها و رسالاتی است درباره بخشِ سوُتره. چون این آثـار پسـ از درگـذشتِ گئوُتَمَه گردآوری شد لزوماً از نظرِ تاریخی برگردانِ امینِ تعالیمِ او را به دسـت نـمیدهند.
گسترش ِ آیین بودا ـــ در قرن سوم قم، هند به رهبریِ اَشوکا شاه، به شکلِ یک کشور مـتحد شـد. اَشـوکا به منظورِ برچیدنِ ساختارِ کهنه برهمنیِ از بوداییان حمایت کرد و آیین بودا در سـراسرِ کـشور گـسترش یافت. کمابیش در همان ایام آیین بودا به دو گروه تقسیم شد، پیرانِ محافظهکار ( تِیرَهوادین TheravaÎdin )، کـه قـصدشان حـفظِ قواعد سنتی بود، و دیگران که خواهانِ تغییراتِ گوناگونی در جامعه یا در نظمِ دینی بودند. ایـن دو گـروه خود به دستههای کوچکتری تقسیم شدند، تا آنکه در قرن اول قم در حدود ۲۰ فرقه شـدند، و حـامیِ هـر کدام یک طبقه نظامی یا بازرگان یا صنعتگر بود، که املاک بزرگ داشتند و حـتی پولهـای هنگفت قرض میدادند. هر فرقه بنابر دیدگاهِ خودش متنهایِ مقدسش را تدوینکرد، و مشغولِ مـطالعه مـسائلِ اعـتقادی شد و رسالاتِ حجیم در شرحِ تعالیمِ خودش ( اَبیدَرْمَه Abhidharma ) پدید آورد. این گروهها تمایل به رستگاریِ خود داشـتند و از نـیازهایِ تودههایِ مردم دور بودند. بعدها مخالفان این گروه آنان را «گردونهِ کوچک» یا «راهـِ کـوچک» ( هـینَهیانه HinayaÎna ) خواندند. بودا در نظرِ تودههایِ مردم موجودی برتر از انسان به شمار میآمد، محترم بود و احترام بـه اسـتوُپَه (stupa، بـنایی که در اصل برای نگهداریِ بقایایِ جسدِ بودا بود ) رواج یافت.

پس از سقوطِ دودمانِ مـَئوُریَه ( ح ۱۸۰ قـم)، مهاجمانِ بیگانه از شمالِ غرب و شمالِ هند به فرماندهیِ مهاجمان گوناگون به هند سرازیر شدند. در دوره دودمانِ کـوُشانَه (ح قـرنِ اول ـ ح قرنِ سوم م )، دادوستدهایِ فرهنگی خصوصاً میان اقوامِ گوناگون بسیار رایج بود.
آیـین بـودایِ مَهایانه ( MahaÎyaÎna«گردونه بزرگ» ) در میانِ تودههایِ مردم و تـحتِ تـأثیر چـنین فعالیتها و دادوستدهایِ چندجانبه فرهنگیِ فراوان توسعه یـافت. مـَهایانیها به جز بودایِ تاریخی به سلسلهای از بودایان معتقد بودند ــ بودایانی از گذشته کیهانی و بـودایان آیـنده، یا بوداسَفهایی (Bodhisattva، ژ. : بوساتسوُ Bosatsu) که رسـتگاریشان را تـا رستگار شـدنِ تـمامِ بـشریت به تأخیر انداخته بودند. بسیاری از پیـکرههای بـودا، که در گَندهارَه و ماتوُرا تراشیده شدهاند، بازتابِ روحِ این گروهِ نوخاسته است. اگـرچه در آغـاز بوداییانِ مهایانه هیچ بنیادِ مالی مـثلِ املاکِ بزرگ نداشتند مـکتبشان سـریعاً در میانِ تودههایِ مردم رواج یـافت، خـاصه پس از آن که این مکتب اعمالِ دینیِ عامیانه را به خود پذیرفت.
چندین متنِ مـهایانی تـدوین شد. اولینِ آنها سورههای پرَجـِنیا پارَمـتیا ( Prajn¬aÎ paÎramitaÎ، ژ. : هـاننیاکیوْ HannyakyoÎ) بودند که مـیآموختند هـمهچیز تهی است (سن.: شـوُونیَهتا؛ ژ. : کـوُو shuÎnyataÎ kuÎ/). به دنبال اینها ویمَلَهکیرتی- نیردِیشَه- سوُوتره (ژ. : یوییماکیوْ) و شریمالا دِیوی- سیمهانادَه سوُوتره (ژ. : شوْمانکیوْ)، که مـبلغِ آیـین بودایِ توده مردم بود؛ اَوَتَمسَکه سـوُوتره (ژ. : کـِهگونکیوْ)، که راهـِ انـسان دوسـتانه بوداسَف وایدآلیسم را تعلیم مـیدادند؛ سوترههایِ پاکبوم ( Pure Land )، که مدافعِ عقیده به اَمیتابَهبودا ( AmitaÎbha Buddha ژ. : آمیدا) بود؛ و سوره نیلوفر (سَددَرمه- پوُندَریکه؛ ژ. : هوکِّه کـیوْ یـا هوکِه کیوْ)، که تعلیمش این اسـت کـه اعـمالِ بـودایی گـوناگونی بهجاآورندگان را به کـمال راهـنمایی خواهند کرد و نیز میآموزد که در نهایت یک بودایِ جاودانه وجود دارد.
در این دوره دو مکتبِ اصلیِ فلسفی نیز در شـاخه مـهایانه پیـدا شدند. مکتبِ مادْیَمیکه (MaÎdhyamika)، که پایهگذارش ناگارجوُنه (NaÎgaÎrjuna ح ۱۵۰م- ح ۲۵۰ م) بـود. ایـن مـکتب بـر شـوُونیَهتا (تـهیّت) تأکید میکرد که آن را بر اساسِ تولیدِ بههمبسته [یا، زنجیرِ علّی [و راهِ میانه روشنگری میکرد. مکتبِ دوم، یوگاچارِه بود که وَسوُبَندوُ ( قرن چهارم م) آن را به کمال رساند. بنابر تعلیم ایـن مکتب، بنیادِ وجودِ ما یک اصلِ معنوی، یعنی آلَیَهـ ویجِنیانَه ( aÎlayavijn¬yaÎnaاست که همه چیز از آن نمودار میشود. پسینیانِ در شجره این مکتب یک فلسفهِ شناختِ منطقی را توسعه بخشیدند که در کتابِ دِرْمَهکیرتی (شـک قـرن هفتم م) به اوج رسید.
در ۳۲۰م دودمانِ گوُپْتَه تأسیس شد. یک رژیمِ فئودالی تمرکزیافته در سراسرِ هند توسعه یافت، و آیین بودا با این عناصرِ فئودالی و با آیینِ برهمنی که شاهد یک نـوزایی بـود، سازگار شد. این پیدایشِ مجددِ آیینِ برهمنی با زوالِ تجارتِ خارجی، که با

سقوطِ امپراتوریِ رومِ غربی پدید آمد، و با تأکیدِ مجددش بر اقـتصادِ روسـتایی، که پشتوانه اصلیِ آیینِ بـرهمنی بـود، پیوند خورده است. بوداییان در سازش با این عناصر، تعالیمِ خاصفهمی ( esoteric ) را توسعه دادند که عناصرِ آیینِ برهمنی و نیز برخی پندارهای دینیِ عامیانه را به هم آمـیخت. امـا گرایشِ آیین بودایِ خـاصْفهم بـه جذب شدنِ در آیینِ هندو بود. در آغازِ قرنِ دوازدهم، وقتی که هند به دستِ مسلمانان فتح شد، بسیاری از دیرهای بودایی ویران شد، و آیین بودا کمابیش از هند ناپدید شد.
گسترش آیین بـودا در آسـیا ـــ اَشوکاشاه مبلغانِ بودایی را نه فقط به کشورهای آسیایی بلکه به سرزمینهای یونانی هم فرستاده بود. روشن نیست که این تلاشها عملاً چه اثری بر غرب داشت، اما یک شاخه از آیـین بـودایِ تِیروادَه بـه سیلان ( سریلانکای کنونی) برده شد و از آنجا به برمه، تایلند، کامبوج، و سایرِ سرزمینهایِ آسیای جنوبِ شرقی رسید. سـنتِ بودایی در این حوزهها عموماً «آیین بودایِ جنوبی» خوانده میشود. این آیـین بـه کـهنترین مجموعه کتابهای بودایی که به زبان پالی نوشته شده، معروف به کانونِ پالی ( PaÎli Canon )، وابسته است. این کانون را بـهترین نـماینده همعصرِ آیین بودایِ آغازین میدانند و هنوز در جهان بدان عمل میشود.
در نواحیِ کشمیر و گـَندهارَه در شـمال غـربِ هند، شجره تِیرهوادین، خصوصاً تعالیمِ سَرواستیوادین ( SarvaÎstivaÎdin، عمومیت داشت. بعدها آیین بودایِ مَهایانه آنجا رواج یـافت و از آنجا هم در سراسرِ ناحیه غربی پراکنده شد. در نپال هم آیین بودایِ مهایانه، خـصوصاً شاخه خاصفهم آن، رواج یافت. ایـن سـنت متنهایِ بوداییِ سنسکریت را تا امروز حفظ کرده است. در این آیین مردانِ دین اجازه دارند ازدواج کنند و موروثی بودنِ منصبِ روحانیت مجاز است.
از قرنِ هشتم آیین بودایِ مهایانه، بیشتر به شکلِ آیین بـودایِ خاصْفهم، به تبت راه یافت و از آمیزشِ با باورهایِ عامیانهِ بومی به چیزی توسعه یافت که عموماً به لاماییسم یا آیینِ لامایی معروف است. در آیینِ لامایی یا آیین بودایِ تبتی، برخی لاماها («بـرتران») را تـجسماتِ ( توُلکوُها tulku ) پیشینیانشان دانسته، میپرستیدند. دالایی لاما بر فعالیتهایِ دینی و حکومتی هر دو فرمان میراند. آیینِ لامایی سرانجام حتی در سراسرِ مغولستان و ناحیه جههولِ شمالِ شرقِ چین گسترش یافت.
آیین بودا در قرنهایِ اول و دوم مـیلادی پا بـه چین گذاشت. بنا بر یک افسانه، این معرفی در سال ۶۷م در عهدِ پادشاهیِ امپراتور مینگ از دودمانِ هَنِ پسین بود. درنتیجه، ادبیات بودایی از اصلِ سنسکریت (یا زبان بومیاش) به چینی ترجمه شـد. در واقـع بیشتر ترجمهها از زبان دیگری به چینی برگردانده شده بوند. امّا نخستین ترجمهها همیشه به متن اصلی وفادار نبودند چراکه میخواستند از دیدگاهِ چینیان درباره وجودِ انسان یا از منطقِ کُنفوُسیوُسی پیـروی کـرده بـاشند، ازاینرو تعالیمِ بودایی تغییر یـافت و بـخشهای بـلند آنها ساده شد. آیین بودایی

که در چین شکوفا شد بیشتر مهایانه بود: درمیانِ به اصطلاح سیزده مکتبِ بزرگی که در چین تـحول یـافتند سـه فرقه هینهیانه و مابقی همه فرقههای مهایانه بودند، از جـمله پاکـبوم (چ.: جینگتوُ یا چینگ- توُ؛ ژ. : جوْدو JoÎdo)، چَن (Chan، ژ. : ذِن Zen)، تیئَنتایی (Tiantai، ژ. : تِندایی Tendai)، هوُایَن (Huayan، ژ. : کِهگون Kegon)، جِنیَن (Zhenyan، ژ. : شینگون Shingon)، فاسیانگ (Faxiang، ژ. : هوسّوْ HossoÎ)، و سَنلوُن (Sanlun، ژ. : سانرون Sanron). هر فرقهای بـه تـعالیم گـوناگون سوُترهها ارزش مینهاد و نظام اعتقادی خود را بر آنها بنا میکرد. گـاهی اینها حجتهایِ فلسفیِ انتزاعی بودند اما گرایش به بازی با جنبههای ادبیِ کتابهایِ مقدس نیز عمومیت داشت.
پس از دودمـان سـونگ (۹۶۰ـ۱۲۷۹)، خـصوصاً فرقه چَن (ذِن) (که میگویند از قرنِ ششم یا پیش از آن در چـین وجـود داشته) رونق گرفت و به پنج خط و هفت فرقه تقسیم شد. بعداً آیین بودایِ چینی تا حـدِّ زیـادی از مـکتبِ چن بود با آمیزهای از آموزههای آیین بودای پاکبوم و عناصری از باورهایِ عامیانه دائوی.
در آغـاز آیـین بـودایِ چینی غالباً دینِ مهاجرانِ هند و آسیای میانه بود. اما از نیمه دومِ قرن سوم در مـیان چـینیان گـسترش یافت. در دوره دودمانِ تانگ ( ۶۱۸ـ۹۰۷ )، که عموماً آن را عصرِ طلاییِ آیین بودا در چین میدانند، بسیاری از مردمِ طـبقاتِ بـالا ترکِ جهان گفتند و به انجمنهایِ بودایی پیوستند. از زمانِ دودمانِ سونگ، وقتی که مـتفکرانِ اشـرافی سـنتِ کُنفوُسیوُسی را از نو تدوین و از آن دفاع کردند ( که معروف است به آیینِ نوکُنفوُسیوُسی )، از تعدادِ بوداییانِ ایـن طـبقه کاسته شد. سرانجام عضویت در این آیین محدود به مردمِ طبقات پایین شد. آیـین بـودا بـه تدریج تغییر کرد تا با شیوه تفکر چینی سازگار شود، یعنی کمتر نظری و بیشتر مـجسم و عـینی شد؛ بیانِ مستقیم و شهودیِ را بیش از نظریه انتزاعی میپسندید؛ و برای حفظِ اخلاقِ کـُنفوُسیوُسی و گـرایشِ بـه تمرکزِ توجهِ بر انسان و زندگی در جهانِ روزمره، رابطه انسان با دیگران را، در خانواده و در سلسله مراتبِ جـامعه تـأکید مـیکردند.
معرفی آیین بودا به ژاپن ـ بنا بر یکی از نخستین گاهنگارههای ژاپنی، یعنی نـیهون شـوکی (نوشته شده در ۷۲۰)، آیین بودا در سال ۵۵۲ از کره به ژاپن آورده شد، یعنی وقتی که پادشاهِ پائِکچه رسـولانی بـه دربارِ امپراتور ژاپن فرستاد، و اینها هدایایی با خود داشتند که «یک پیکره شـاکیَهموُنی از طـلا و مس، چند پرچم و چتر (که هر دویـ ایـنها در آدابـِ بودایی به کار برده میشد)، و تعدادی سـوره بـود. امّا دانشمندانِ کنونی تاریخِ معرفیِ رسمیِ آیین بودا به ژاپن را بهطور دقیقتری پیش از ایـن تـاریخ و در یک تاریخِ سنتیِ دیگر، یـعنی در سـال ۵۳۸ میدانند.
واکـنشِ دربـار ژاپن جـورواجور بود. میگویند امپراتور از خوشحالی از جا پریـد؛ بـرخی وزیرانش، خصوصاً خاندانِ سوگا، استدلالشان این بود که ژاپن باید نمونه

کشورهایِ مـتمدنِ دیـگر را سرمشق قرار دهد؛ دیگران، خصوصاً خـاندانِ مونونوبه و خاندانِ ناکاتومی، مـدعی شـدند که خدایان بومی از احترامی کـه بـه یک خدایِ بیگانه گذاشته میشود خواهند رنجید. پس از آن که سوگا در نبردی مونونوبه را در هم شـکست آیـین بودا پذیرفته شد.
آیین بـودا در عـهدِ امـپراتوریس سوُییکو مشهور شـد. نـایب السلطنهاش، شاهزاده شوْتوکوُ (۵۷۴ـ۶۲۲)ی مـؤمن را بـنیادگذارِ واقعیِ آیین بودای ژاپنی دانستهاند. او به خواهش امپراتوریس سوُییکو درباره سه سوره مهایانه سـخن گـفت، و پس از آن تفسیرهایی بر آنها نوشت. هماو دیـرهایی بـنا نهاد کـه هـوْریوُوجی یـکی از آنها است که کـهنترین بنای چوبی موجود جهان است.
در دوره نارا (۷۱۰ـ۷۹۴)، آیین بودا تحتِ حمایتِ امپراتور شوْموُ، دینِ دولتی شـد. دیـرهایِ رسمیِ شهرستانی ( کوکوُبوُنجی ) در هر استانی تـأسیس شـد، و در تـوْدایجی، سـرِ دیـرها، پیکره عظیمی از بـودا ( áدایـبوُتسوُ ) بر پا شد. در این دوره شش مکتب از چین معرفی شدند و مطالعاتِ تعالیم بودایی با شوق و شور آغاز شـد. فـرقه ریـشّوُو یا ریتسوُ ( RisshuÎ/Ritsu ) رعایت انضباطِ رَهبانیِ شدید، و بـالاتر از هـمه انـتقالِ درسـتِ احـکام مـقدس را به عنوان مهمترینِ اصولِ خود نگاه داشت. رهروانِ این فرقه سعی کردند به انضباطِ یک خطِ محافظهکارِ آیین بودای آغازین بچسبند، که شبیه انضباط تِیرهوادینها در آسیای جـنوبی بود. کانون توجه مکتبِ کوُشا، که این هم از خطِ محافظهکار بود، بر رساله کوُشارون (سن.: اَبیدَرمَهکوشَه) ساخته وَسوُبندوُ بود. مکتبِ جوْجیتسوُ (JoÎjitsu)، مبتنی بر جوْجیتسوُرون (سن.: سَتیَه- سیدّی- شاستْرَه Satya-siddhi-ShaÎstra) نوشته هـَریوَرمَن (ح ۲۵۰ م- ح ۳۵۰ م) بـود. مکتبِ سانرون برگرفته از مکتبِ مادْیَمیکه در هند بود، این مکتبِ مهایانه بر آموزه شوُونیَهتا ( تهیّت ) تأکید میکرد. سانرون («سه رساله»)، چنان که از نامش پیدا است، مبتنی بود بر مادیَمَکه- شـاستره و دوا دَشـَه موُکه- شاستره ناگارجوُنه و شَتَه- شاستره آریَهدِیوَه. فرقه هوسّوْ نماینده نوعی ایدالیسمِ بودایی بود برگرفته از مکتبِ یوگاچارَه هند، که یک فرقه مهایانه بود. بـنا بـر این مکتب، هر چیز تـجلی یـا نمودارشدگیِ یک اصلِ بنیادیِ جان است که بنیادِ تمامِ نمودها یا پدیدهها است. فرقه کِهگون مبتنی بر کِهگونکیوْ (سن.: اَوَتَمْسَکهَ- سوُوتره Avatamsaka SuÎtra) بود. پَرَسته اصـلیِ ایـن فرقه مهایانه، بوداوَیْروچَنَه ( Vairocana Buddha) بـود. تـمامِ این شش فرقه در درجه اول دانشپژوه بودند، زیرا که حوزه نفوذِ آنها محدود به رَهبانان بود و به تودههای مردم نمیرسید.
در آغازِ دوره هِیآن ( Heian794ـ ۱۱۸۵ )، دو فرقهِ تِندایی و شینگون به ژاپن آورده شد. حتی این دو فرقه نـیز بـا آن نظامهایِ فلسفیِ بسیار توسعهیافتهشان بهخاطرِ آدابِ فرضاًمفیدِشان ارزشمند بودند اینها در اصل از سوی طبقه اشرافیِ حاکم حمایت میشدند. در آغازِ دوره کاماکوُرا ( ۱۱۸۵ـ۱۳۳۳ )، آیین بوداییِ ذِن از چین

تصویر سر بودا، ص ۱۰۵
سربودا، از تاکسیل، پاکستان، قرن دوم مـیلادی.
مـوزه ملّی پاکـستان، کراچی
معرفی شد که خصوصاً از سویِ طبقهِ نظامیِ حاکم پذیرفته شد. فرقههای مردمانه نیچیرِن و آیین بودایِ پاکـبوم نیز در حدودِ همان زمان سازمان یافتند. بدین ترتیب تا قرنِ سـیزدهم، تـمامِ فـرقههایِ اصلیِ آیین بودایِ ژاپنی که امروزه فعالند پیدا شده بودند: فرقهِ تِندایی ، فرقهِ شینگون، ذِن، فرقههایِ پاکبوم، و فـرقهِ نـیچیرِن.
فرقه تِندایی. فرقهِ تِندایی را سایچوْ ( SaichoÎ ۷۶۶ـ۸۲۲ ) رَهبان، که به دِن گیوْ دایشی هم معروف اسـت، بـه ژاپنـ آورد. او در سالهایِ آغازینِ عمرش دیرنشین گشت و در هجده سالگی (۷۸۵) رَهبان شد، اما چون زندگیِ دینی نارا را دلخـواهِ خود نیافت، شهر را ترک گفت و نخست در کوهِ هیاِی ( هیاِیزان Hieizan ) بیرونِ کیوتو و نزدیکِ زادگـاهش خلوت گزید. او به تـدریج گـروهی از یاران را به خود جلب کرد و دیرِ کوچکی آنجا بنا نهاد.
در ۸۰۴ امپراتور او را به چین فرستاد تا بهترین شکلِ آیین بودا را جستوجو کند. او مکتب تیئنتایی (ژ. : تِندایی) را در مقرّش، و همچنین مکاتبِ جِنیَن ( شینگون ) و چَن (ذِن) را مـطالعه کرد. سالِ بعد برگشت و با خود کتابها و دانش آورد. سرانجام دیرِ کوچکی که او بنا کرده بود شکل یک حوزه دینی به خود گرفت، به نام ئنریاکوُجی، که سه هزار معبد داشت.
فـرقهِ تـِندایی ، که بر بنیادِ سوره نیلوفر ( ژ.: هوکِّهکیوْHokkekyoÎ ) نهاده شده، آموزهاش این است که هر کسی میتواند بودا شود و هر کسی را برمیانگیزد که برای رسیدن به این مقصود مجاهده کند. اما بـرجستهترین مـشخصه تِندایی خصلتِ جامع و نظاممند آن است؛ جایی برای تمامِ کتابهای مقدس دارد و آنها را مراتبِ مکاشفهای میداند که بودا آن را مطابقِ فهمِ بالنده نیوشندگانش به تدریج آشکار نموده است.
فهمِ عاممان بـه مـا میگوید که اجزا وابسته به یکدیگرند و همه مبتنی بر کلّند. اما آموزه (ژ. : ئنگیوْ) به اصطلاح کامل و تمامِ مکتب تِندایی از این اندیشه فراتر میرود و کلّ و اجزا را یکی میبیند. کلّ عـالَم و تـمامِ بـوداها در یک دانه شن یا نـوکِ یـک تـارِ مو حاضرند. بنا بر یک حکمِ معروف، یک اندیشه سه هزار سپهر ( یعنی، کلِّ عالم ) است، و سه هزار سپهر فقط یـک انـدیشه اسـت. به بیانِ دیگر، رابطههایی که در سادهترین اندیشه

هـستند چـندان بیشمارَند که مستلزمِ کلِّ عالمند، ادراکات و اندیشههای ما با واقعیتِ مطلق یکیاند. این ما را به نظریهِ هستیشناسیِ تِندایی مـیبرد. هـستی یـا وجود سه مرتبه دارد: تهی (سن.: شوُونیَه)، نپاینده [یا لحظهپای یـا موقتی]، و میانه. هرچه هست بستگی به رابطههایِ متقابل دارد. اگر سعی کنیم که چیزی را جدا کنیم و آن را همچون وجودی بـدون هـیچ رابـطه درنظر آوریم در این صورت اندیشیدن به یک چنین حالتی ناممکن اسـت، و در واقـع چنین حالتی از هستی نیست است. اما چیزها به مثابه اجزایِ سازنده نپاینده یا موقتیِ کلّ، وجـود نـدارند؛ کـلّ اگر در اجزا یا در جزییها نمودار نمیشد سرشتِ حقیقیش را تحقق نمیبخشید. بنا بـر ایـن در ایـن معنا، چیزها همه وجودِ نمودین دارند. چیزها بسته به نظرِ ما درباره بستگی یـا نـسبتشان وجـود دارند یا ندارند، اما میانه به طور مطلق هستی دارد. چون نیک بنگریم، نمودها یـا پدیـدهها و آن یک حقیقتِ مطلق مترادفند. هرگاه معنای هر یک از این سه بهدرستی فـهمیده شـود ایـن همان روشنشدگی است که خودِ بودا به آن رسیده است.
فرقه شینگون. آیین بودایِ شـینگون را کـوُوکایی ( ۷۷۴ـ۸۳۵ ) یا کوْبوْ دایشی به ژاپن آورد. او به چین رفت و دو سال (۸۰۴ـ۸۰۶) آنجا زیرِ نظرِ هوییگوُئو، پیـرِ مـشهورِ مـعبدِ چینگلونگ، در چانگ- آن، به مطالعهِ شینگون پرداخت. همچنین میگویند که او به هدایتِ یک رَهبانِ هندی بـه نـام پرَجَنیا به آموختنِ سنسکریت پرداخت، و عقیده بر این است که او شکلی از خـطِ انـدکی دسـتکاری شده سنسکریت، معروف به سیَّدم ( ژ. : شیتّان) را به ژاپن آورد که در ستونهای عمودی نوشته میشد و وسیعاً در کـتابهای شـینگون بـهکار رفته است. عقیده بر این است که پرَجِنیا با کشیشانِ نسطوری در کـار تـرجمه همکاری داشته و از طریقِ او بود که کوُوکایی شاید با مسیحیان تماس داشته است.
کوُوکایی در ۸۰۶ به ژاپن برگشت و در ۸۱۶ زمـینی در کـوهِ کوْیا ( کوْیاسان ) در استانِ کییی ( اکنون استانِ واکایاما ) به او دادند که در آن دیری بـنا کـند. او در ۸۳۵ در معبدِ کونگوْبوُجی در کوْیاسان درگذشت. امّا بنابر سـنتِ شـینگون او نـمرد بلکه فقط واردِ یک حالتِ دیانه شد تـا چـشمبهراهِ زمان ظهورِ مایتِرِهیَه ( Maitreya، ژ. : میروکوُ )، بودای آینده، باشد. در سالنامهها و افسانههای آیین بودایِ ژاپنی، نـامی پرآوازهـتر از او نیست، او خواه در مقامِ یک قـدیس، دانـشمند، شاعر، خـوشنویس، نـقاش و خـواه چون یک پیکرتراش برای تمامِ ژاپنـیها آشـنا است.
شینگون به معنیِ «کلمهِ حقیقی» است، یعنی وِردِ مقدس یا مَنتَر ( یـا، مـَنْتْرَه mantra). آیینهایِ مرموز، حرکات و هجاها ( سن.: دارانـی ) و نیز ترسیماتِ مقدس (مـَنْدَلَهها) را وسـیعاً به کار میبرند. این جـلوهها بـرای توده مردمِ ژاپن جاذبه داشت، چرا که آنان دینی میخواستند که از شرّ جلوگیری کـند، از ایـن رو فرقه شینگون را پذیره شدند.
در شـینگون آمـوزههایِ خـاصْفهم ( esoteric )ِ معینی هست کـه تـنها به طور

شفاهی از اسـتاد بـه شاگرد میرسد. آن که هنوز تشرف نیافته نمیتواند مدعیِ فهمِ این تبیینات باشد. در آیینِ تـشرف، کـه کانجوْ ( یا کانچوْ؛ سن.: ابیسِیکَه abhisheka ) خـوانده مـیشود، پشنگِ آبـِ مـقدس بـر مُشرَّف زده میشود. چون ایـن آداب به غسلِ تعمید مسیحی شباهت دارد برخی به غلط کانجوْ را «باپتیسم» (تعمید) ترجمه کردهاند. موقعی کـه کـسی عضوِ فرقه میشود پشنگِ آبِ مـقدس بـر او نـمیزنند، بـلکه ایـنکار شکلی از تشرفِ بـه اسـرارِ بالاتر است، و آن را یک امتیازِ استثنایی به شمار میآورند.
آیین بودایِ پاکبوم. آیین بودایِ پاکبوم ( Pure Land Buddhism ) در قـرنِ اول یـا دومـِ میلادی در هند پیدا شد. بنیادش بر سـورههای سـوُکاوَتی- ویـوُهَه و اَمـیتایوُردانه- سـوُوتره بـود. این سوترهها از بهشتِ خاوریِ پاکبوم ( سن.: سوُکاوَتی؛ ژ. : گوکوُراکوُ ) سخن میگویند و عقیده بر این بود که مؤمنان پس از مرگ در آن بهشت زاده خواهند شد و این پاداشِ ایمان و کردارهای نیکِ آنان اسـت.
رستگارکننده این مکتب آمیدا (سن.: اَمیتابَه) یا بودایِ فروغِ بیکران است که در پاکبوم اقامت دارد. آمیدا در گذشته، وقتی که هنوز بوداسَف بود، ۴۸ سوگند خورد که هجدهمین سوگندش این است: «اگر مـن بـه بوداییت برسم تمامِ موجوداتِ در ده گوشه [عالَم] باید با ایمانِ پاکدلانه آرزو کنند که در بومِ من ( یعنی، پاکبوم ) زاده شوند، و اگر با ده بار اندیشیدنِ به من زاده نشوند من به برترین روشـنشدگی ( یـعنی، بودا شدن ) نخواهم رسید.» مؤمنان میگویند اکنون که آمیدا بودا شده پس به سوگندهایش وفا خواهد کرد و هر که با خلوص و ایمان نامش را بـخواند رسـتگار خواهد شد.
آیین بودایِ پاکـبوم در قـرنِ ششم به ژاپن آورده شد؛ از قرنِ دهم تا سیزدهم مکاتبِ بسیاری شکل گرفت: ریوْنین ( ۱۰۷۳ـ۱۱۳۲ ) فرقه یوُوزوُو نِمبوُتسوُ، هوْنِن (۱۱۳۳ـ ۱۲۱۲) فرقه جوْدو، شینران (۱۱۷۳ـ ۱۲۶۳) فرقه جوْدو شین، و ایپِّن (۱۲۳۹ـ ۱۲۸۹) فـرقه جـی را بنیاد نهادند.
فرقه نـیچیرِن. فـرقه بومیِ نیچیرن را نیچیرن ( ۱۲۲۲ـ۸۲ ) بنیاد نهاد، که پسر یک ناظرِ دونپایه املاک بود. در سالهایِ آغازینِ زندگیش رهروی پیش گرفت، نخست در مکتبِ شینگون مطالعه کرد و سپس در مکتبِ تِندایی، آنجا بود که بـه ایـن نتیجه رسید که فقط به یک متن، یعنی، نیلوفرِ آیینِ نیک ( سَددَرْمَه پوُندَریکه- سوُوتره ) یا سوره نیلوفر نیاز است، و رهایی کشور از رنجهایش میتواند با عبادتِ درستِ سوره نیلوفر و شاکیهموُنی بـودا بـه بهترین شـکل حاصل شود.
نیچیرن پیامبرِ مادرزادِ دین بود؛ سراسرِ کشور را درنوردید، و بهراستی بر طبلش میکوفت که مردم را بـه حقیقتِ سوره نیلوفر بیدار کند. چون از فرقههای دیگر و نیز از حکومت سـخت انـتقاد مـیکرد چیزی نگذشت که با مراجع قدرت درگیر و گرفتار زنجیره درازِ آزارها شد، اما هر بار به طورِ مـعجزهآسایی جـان به در برد. شوق و شورش مریدان بسیاری را گرد او جمع کرد؛ و تا امروز شوق و شـور دیـنی مـشخصه پیروانِ این فرقه است.

پس از جنگِ جهانیِ دوم، بسیاری از گروههای دینی، معروف به شینکوْ شوُو کیوْ (دیـنهای نو)، سازمان یافت. برخی از بزرگترینِ این گروهها ( سوْکا گَکّایی، ریشّوْ کوسِهکایی، رِییوُوکایی، مـیوْچیکایی، و مانندِ اینها ) تعالیمِ نـیچیرِن و سـوره نیلوفر را بهکار میبرند، و ذکرِ دایموکوُ، یعنی، «ناموُ میوْهوْ رِنگِه کیوْ» ( «من به سوره نیلوفرِ آیینِ نیک ایمان دارم») را میپذیرند.
آیین بودایِ ذِن. ذِن به عنوان یک شکلِ خاصِ آیین بودا، نخست در چین پیدا شـد و یک صورتِ خصوصاً چینیِ آن نوعِ آیین بودا بود که بودیدَرْمَه ( ژ. : داروُما )ی فرزانه آن را در حدود ۵۲۷م از هند [یا، ماورالنهر] به چین برد. آیین بودایِ بودیدَرمَه شکلی از مهایانه بودا که بر دیانه (چ: چَن؛ ژ. : ذِن) مـتمرکز بـود. نزدیکترین برابرنهاد برای واژه دیانه، نگرش و نظاره درون یا مراقبه است، اما اینها چندان رسانایِ معنایِ دیانه نیستند. دیانه بینشِ بیواسطهِ به سرشتِ واقعیت یا حیات است. آیین بوداییِ دیانه در چین قـویاً زیـر نفوذ آیینِ دائو و آیینِ کُنفوُسیوُس بود و در قرنِ هفتم به شکلِ پیکرهای از اعمالِ دینی که ما امروزه میشناسیم پدید آمد.
اِیسایی (۱۱۴۱ـ۱۲۱۵) رَهبانِ تِندایی نخستین بار آیین بودایِ دیانه یا چَن را در ۱۱۹۱ از چـین بـه ژاپن معرفی کرد. آیین بوداییِ ذنِ او فرقه رینزایی خوانده میشود. شکلی که دوْگِن (۱۲۰۰ـ۱۲۵۳)، که او نیز در چین مطالعه کرد، به ژاپن آورد به فرقه سوْتوْ معروف است.
فرقه رینزایی که در پنج معبدِ اصـلی کـیوتو و پنـج معبدِ کاماکوُرا ( گوزان ) متمرکز بـود، در مـیانِ طـبقه حاکم، از جمله جنگاوران ( ساموُرایی ) و نیز نجبای درباری حامیانی یافت. از سوی دیگر، فرقه سوْتوْ نخست در میانِ خاندانهایِ نیرومندِ شهرستانی پیروانی یافت، امـا پس از آن کـه کـِیزان جوْکین (۱۲۶۸ ـ۱۳۲۵)، بنیادگذارِ سوْجیجی، آیینهایی را از فرقه شینگونِ خاصْفهم پذیـرفت، فـرقه سوْتوْ سریعاً در میانِ تودهها رواج یافت.
در دوره ئهدو (۱۶۰۰ـ۱۸۶۸) اینگِن (چ: یین یوُان؛ ۱۵۹۲ـ۱۶۷۳)، رهروِ چینی، ذنِ دیگری از چین آورد و فرقه ئوباکوُ را بنیاد گذاشت. آدابـِ ایـن فـرقه کمابیش با اعمالِ فرقه رینزایی یکی بود، اما آدابی از آیـین بودایِ پاکبوم را نیز در خود داشت، چون که مکتبِ چَن در عهدِ دودمانِ مینگ ( ۱۳۶۸ـ۱۶۴۴ ) ایمانِ به آمیدا بودا را جذب کـرده بـود.
در دوره شـوْگوُنسالاریِ توکوُگاوا از آیین بودا و شبکه معابدش برای از میان بردنِ مسیحیت استفاده کـردند. امـا خودِ این آیین نیز زیر نفوذِ ضوابطِ شدیدِ شوْگوُنسالاری درآمد. تقسیمات فرقهای، که در زمانهایِ پیشین بـرقرار شـده بـود، ادامه یافت و سازمانِ گروههایِ دینیِ گوناگون قویاً تثبیت شد. اعتقاداتِ مکاتبِ گـوناگون نـیز بـهصورت رسمی درآمد. هر جنبش اصلاحی که هدفش نظام سیاسیِ توکوُگاوا و یا نظامِ اندیشههایی بـود کـه او از آن حـمایت میکرد تقریباً از هیچ حمایتی در داخلِ آیین بودا برخوردار نمیشد، اگرچه نشانههایی از اندیشه تجدد وجـود داشـت مثلِ اخلاق شغلیِ سوُزوُکی

شوْسان. همچنین باید از همهفهم کردنِ ذن از سوی شیدوْ بوُنان (۱۶۰۳ـ۷۶)، بـانکِه یـوْتاکوُ (۱۶۲۲ـ۹۳) و هـاکوُیین (۱۶۸۵ـ۱۷۶۹)، و نهضتِ بازگشت به معنایِ حقیقیِ آیین بودا چنان که در متنهای اصیلِ سنسکریت تجلی یـافته، بـه رهبریِ فوُجاکوُ ( ۱۷۰۷ـ۸۱ )، کایجوْ ( ۱۷۵۰ـ۱۸۰۵ ) و جیوُن ئونکوْ ( ۱۷۱۸ـ۱۸۰۴ ) یاد کرد. پس از بازگشتِ مِیجی ( ۱۸۶۸ ) حکومت در صدد بـرآمد کـه شـینتوْ را دین ملّی بداند، و همین باعث شد که بسیاری از معابدِ بودایی برچیده شود. از آن پس سازمانهایِ بودایی مـیبایست بـرای بقایشان بجنگند و با تحولاتِ عصرِ جدید سازگار شوند، و در میانِ روحانیان بودایی خـوردنِ گـوشت و ازدواج عـمومیت پیدا کرد.
مشخصات آیین بودای ژاپنی ـ چند مشخصه آیین بودا که به طور متمایزی ژاپنـیاند چـشمگیرند. اول آن کـه آیین بودایِ ژاپنی گرایشی به تأکیدِ بر اهمیتِ نهادهای انسانی دارد. آنجا کـه آیـین بودایِ هندی و تا حدی هم چینی گرایش به زهد و ریاضت داشتند آیین بودایِ ژاپنی بر اخـلاقِ عـملی و اخلاقِ کاریِ همراهِ با آن تأکید کرده است. آیین بودا در هر سطح از جـامعه پیـچیده و سلسلهمراتبیِ ژاپن درگیر شده بر اهمیتِ مناسباتِ انـسانی، اصـولِ اخـلاقیِ خانوادگی، و احترام به نیاکان تأکید میکرد. هـمچنین گـرایش به آن داشت که به نام چینگو کوکّا، یا صلحِ ملّی از طریق انضباطِ دیـنی، بـا گرایشهای ملیگرا سازش کند. هـمسو بـا تمایلِ ژاپنـیها بـه احـترام نهادنِ به شخصِ صاحبکرامت، پرستشِ بـنیادگذاران فـرقههای گوناگون رواج یافت. هر فرقهای یا مکتبی گرایش به بسته بودن دارد و بـر شـجره استادـ شاگرد تأکید نالازمی میکند.
آیـین بودای ژاپنی خصلتی نـاعقلاندیش دارد. ژاپنـیها عموماً به بحثِ نظری عـقلاندیشانه رغـبتی نشان نمیدهند، و در دین نیز در توسعه بخشیدنِ به یک نظامِ اعتقادیِ بزرگ کامیار نـبودهاند. آنـان میخواهند پاسخشان به پیامِ رسـتگاریبخشِ آیـین بـودا بیشتر شهودی و عـاطفی بـاشد. چون محاکاتِ نمادینِ سـاده را تـرجیح میدهند به نوآوریهایی چون ناموُ آمیدا بوُتسوُ («من به آمیدا بودا ایمان دارم») یـا نـاموُ میوْهوْ رِنگِه کیوْ («به سوره نـیلوفرِ آیـینِ نیک ایـمان دارم» ) کـشانده شـدهاند.
مشخصه دیگر، گرایشِ بـه پذیرشِ کارها است چنان که هستند. بوداییانِ ژاپنی درپیِ آنند که مطلق ( بودا ) را از طریقِ چـسبیدنِ بـه جهانِ نمودین بفهمند، که نتیجهاش تـمایلِ بـه یـکسان دانـستنِ جـهان یا خودِ فـردی بـا آن فرجامین است. درنتیجه، ژاپنیها عموماً از خود تساهلِ دینی نشان میدهند، امّا در عین حال میلی به روبـهرو شـدنِ بـا مسائل ندارند. دیگر آن که گرایشِ انضباطِ دیـنی و قـواعدِ دیـرنشینی بـه تـحکیم و تـقویت نبود بلکه گذاشت منحرف و تباه شود.
سرانجام آن که بلندنظریِ زیادی به سازگاریِ با آدابِ شَمَنیِ باستان، و بیش از آن با کیشِ بومی شینتوْ در آیین بودای ژاپنی وجود داشته اسـت. آیین بودا خیلی زود با شینتوْ به تفاهم و همزیستی رسید. حتی

تصویر سر بودا، ص ۱۸۱
سربودا، از ئپهکلان، افغانستان، هنر گندهاره، در حدود قرن چهارم میلادی.
موزه کابل
امروزه هم ژاپنیها هیچ تناقضی در ایـن نـمیبینند که در آن واحد هم بودایی باشند و هم شینتوْیی. گرچه معابدِ بودایی ( تِهرا ) و ایزدکدههای شینتوْیی (جینجا)، و نیز پریستاران هر دو دین سخت با هم فرق دارند، اما اندکند پرستندگانی که خود را پیـوستگان یـک دین دانسته آن دیگری را طرد کنند. در واقع کاری غیرعادی نیست که یکی به شیوه شینتوْ ازدواج کند وبه شیوه بودایی دفن شود.
آیین بودای ژاپنـیِ امـروز ـ ازنظرِ آماری، ژاپن کشورِ بـوداییان اسـت. بیش از شش هفتمِ جمعیت معتقد به ایمانِ بوداییاند. آیین بودا در ژاپن، به ۱۳ فرقه اصلی تقسیم میشود که ۰۰۰/۸۰ معبد و ۰۰۰/۱۵۰ روحانی دارند. چندین کالج و مؤسسه در کیوتو و تـوکیو اسـاساً وقفِ مطالعه الهیاتِ بـوداییند.
البـته میتوان بر آیین بودای کنونی این انتقادها را روا دانست: نفوذِ بودایی روی روشنفکرانِ ژاپنی کمابیش ناچیز است؛ جزمیاتِ آن برای مردم قابلِ فهم نیست؛ و مردم چندان تعلق فعالی به این دین نشان نـمیدهند. روحـانیان در آیینها سوُترهها و کتابهای مقدس را با وقارِ درخوری میخوانند، اما اینها کلماتی میانتهی به نظر میآیند. آرمانهایِ بوداییِ زندگانیِ انسانی از یاد رفته است، و این دین را چندان دارایِ ارزشِ معنوی یا اخـلاقی نـمیدانند. اگرچه شـمارِ انتشارات درباره این دین رو به افزایش است، اما شمار دینپژوهان رو به کاهش است.
پیشگوییِ چندوچونِ چشماندازِ آیـنده آیین بودا در ژاپن دشوار است، چون تاحدِ زیادی بستگی دارد به کوششهایِ خـودِ بـوداییانِ ژاپنـی، چه روحانیان و چه پیروان، و نیز کوششهایِ دانشمندان. مطالعه علمی فلسفه بودایی، که در سالهای اخیر پیشرفتِ قابلِ تـوجهی در ژاپن کـرده است هنوز خیلی دور از فهمِ عامِ مردم است چرا که گرایشِ برخی دانشمندان بـه تـمرکزِ بـر جنبههای فنیِ این جزم است.
اما نشانههایِ نویدبخشی برای بقا پدید

آمده است. سازمانهایِ جـدیدی برای عمل و گسترش راهِ بودا در نقاطِ گوناگون شکل گرفته است. شمارِ موعظهها و سـخنرانیها، کتابهایِ بودایی، و حتی کـودکستانها و مـهد ِکودکهایی که روحانیانِ بودایی آنها را میگردانند رو به افزایش است. بسیاری از دینهایِ نو که از جنگِ جهانیِ دوم پیدا شدهاند مبینِ تأثیراتِ بوداییاند. فعالیتهای بینالمللیِ بوداییانِ ژاپنی نیز منظماً رو به افزایش است. مـبلغانی به خارج میفرستند، خصوصاً به آمریکایِ شمالی. کتابها و مقالاتِ بسیاری به زبانهایِ غربی چاپ و نشر میکنند، و دانشمندانِژاپنی با دانشمندانِ بیگانه در تدوینِ دانشنامهها به زبانهای غربی همکاری میکنند. تمامِ مجموعهِ کتابهایِ مـقدس تـبتی را یک مؤسسه ژاپنی چاپ کرده است، و یک کتابنامه کامل مقالاتِ بودایی که در کشورهایِ گوناگون چاپ شده اکنون به ژاپنی چاپ شده است، و دانشمندان و دانشپژوهان از آمریکای شمالی و جنوبی، اروپا، و کشورهایِ آسیایی، مـثلِ هـند، چین و سریلانکا، برای مطالعاتِ بودایی به ژاپن میآیند. چندین گروه سازمانهایِ کمک به پناهندگان و برنامههایی برای کمک به کشورهایِ درحال ِتوسعهِ آسیایی برای بهبود بخشیدن به استانداردهای زندگیشان ترتیب دادهـاند، و بـوداییان در تلاشِ برقراریِ صلح در جهان فعال بودهاند.