رساله اریستیاس
اشـاره
رساله اریستیاس :کتاب حاضر که برای نخستین بار به زبان فارسی منتشر میشود، از نوشتههای سـودْاِپیگرافا(۱) اسـت کـه در ضمن مجموعهای از اینگونه نوشتهها با عنوان کتابهای فراموش شده عدن(۲) به سال ۱۹۲۷ در آمریکا به چـاپ رسیده است. نمونههایی از این نوشتهها در برخی از شمارههای پیشین مجله هفت آسمان تقدیم شـده است و اینک سخنی کـوتاه در بـاب این اثر:
به طوری که معروف است، بطلَیْموس فیلادِلفوس (Ptolemy Philadelphus)، پادشاه مصر در نیمه قرن سوم قبل از میلاد، از یهودیان فلسطین خواست کتاب مقدس خود را برای کتابخانه وی از زبان عبری به زبان یونانی ترجمه کـنند. آنان نیز ۷۲ تن از دانشمندان خود را برای این مهم به اسکندریه مصر فرستادند. دستاورد ایشان که تا این زمان باقی است، به «ترجمه سبعینیه» (Septuagint)شهرت یافت و این نام به تعداد مترجمان آن اشـاره مـیکند.
نویسنده ناشناخته رساله حاضر که یکی از فرهیختگان یهود است، این داستان را دستمایه اثر خود قرار داده و احتمالاً خود وی آن را ساخته است. او از زبان فردی به
______________________________
۱٫ Pseudepigrapha به زبان یونانی یعنی «نوشتههای جعلی» (مترجم).
۲٫ The Forgotten Books of Eden
نـام اَریـستیاس (Aristeas)، که ادعا میشود به امر پادشاه برای دعوت مترجمان نزد کاهن اعظم شهرقدس رفتهاست، سخن میگوید ومشروح داستان مأموریترا همراه با گزارشی از مناظر فلسطین و مذاکرات پادشاه با مترجمان در ایـن رسـاله میآورد.
هیچ منبع مستقلی صحت مطالب رساله را که به زبان یونانی و خطاب به فرمانروایی به نام فیلوکرات (Philocrates)تألیف شده است، نفی یا اثبات نمیکند، ولی تفصیلات اغراقآمیز رساله اعتبار آن را زیـر سـؤال بـرده است.
اینک با سفر بـه اعـماق تـاریخ به حدود ۲۲۵۰ سال پیش باز میگردیم و همراه اریستیاس از کتابخانه سلطنتی مصر و معبد شهر قدس دیدن میکنیم و در پایان، با شرکت در مجالس ضـیافت پادشـاه مـصر، از سخنان حکیمان بنیاسرائیل بهرهمند میشویم.
فصل اول
۱٫ ای فیلوکرات، از آنـ جـا که موادی را برای نوشتن یک تاریخ ماندگار از ملاقات خویش با الیعازر کاهن اعظم یهود گرد آوردهام و از آن جا که در هـر فـرصتی یـادآوری میکنی که به دریافت گزارش انگیزهها و موضوع مأموریت من بـسیار علاقهمند هستی، میکوشم آن را برایت به روشنی شرح دهم؛ زیرا دریافتهام که تو در سرشت خویش عاشق آموختن هستی و بـزرگترین دارایـی انـسان همین خصلت است که پیوسته بکوشد تا از طریق مطالعه تاریخ یـا شـرکت عملی در متن حوادث، بر دانستهها و آموختههای خویش بیفزاید.
۲٫ با همین شیوه یعنی با انتخاب شریفترین اصـول اسـت کـه جان در پاکی استوار میشود و هنگامی که هدف خود را بر پارسایی یعنی شـریفترین هـمه آرمـانها استوار کرد، از این اصول همچون یک راهنمای بیخطا بهره میگیرد و از این راه به هدفی روشـن دسـت مـییابد.
۳٫ تعهد من به پیگیری علوم دینی موجب شد که سفارت به سوی شخص مـذکور را بـپذیرم و او کسی است که به سبب فضیلت و جلالتی که دارد، نزد هممیهنان خویش و دیگران از حـد اعـلای احـترام برخوردار است و اسنادی نیز در اختیار اوست که برای یهودیان کشور وی و سرزمینهای بیگانه بسیار ارزش دارد. ایـن سـفارت برای ترجمه
شریعت الهی بود؛ زیرا قوانین آنان بهخط یهودیان برقطعاتی از پوست نـوشته شـده اسـت.
۴٫ از این رو، من این سفارت را با اشتیاق پذیرفتم و قبل از هر چیز فرصت یافتم در مورد اسیرانی از یـهود کـه در آغاز استیلای پدرِ پادشاه بر یهودیه و فتح کشور مصر، از آن سرزمین به مصر مـنتقل شـده بـودند، از پادشاه تقاضایی بکنم.
۵٫ سزاوار است این داستان را نیز برای تو شرح دهم؛ زیرا مطمئنم بـا عـلاقهای کـه به پاکی داری و به سبب همفکری تو با انسانهایی که طبق شـریعت مـقدس زندگی میکنند، با آمادگی کامل گزارشی را که تقدیم میشود، استماع خواهی کرد؛ زیرا تو اخیرا از جـزیره(۱) نـزد ما آمدی و برای شنیدن هر چیزی که جان را استوار میکند، مشتاق بـودی.
۶٫ در یـکی از مناسبتهای پیشین نیز سندی را در باره قوم یـهود فـرستادم کـه از نظر من شایسته گزارش بود. آن سند از عـالمترین کـاهن اعظم در دانشپرورترین سرزمین یعنی مصر به دست آمده است.
۷٫ از آنجا که تو شـیفته کـسب اطلاع در باب چیزهایی هستی کـه مـیتواند برای خـرد سـودمند بـاشد، بر خود فرض میدانم همه آگـاهیهایی را کـه در اختیار دارم، به استحضار برسانم.
۸٫ جا داشت این وظیفه را نسبت به هـمه کـسانی که چنین علاقهای دارند، احساس کـنم، ولی چنین احساسی را مخصوصا نـسبت بـه تو دارم؛ زیرا آرمانهایت بسیار شـریف اسـت و نه تنها از نظر صفات و خون برادر من هستی، بلکه در پیگیری نیکیها نیز بـا مـن برابری میکنی.
۹٫ زیرا لذت طلا و چـیزهایی کـه نـزد کوتهاندیشان ارزشمند اسـت، بـه اندازه کسب علم و مـطالعه بـرای دانش اندوزی سودمند نیست.
۱۰٫ باری، از آن جا که نمیخواهم تو را با مقدمهای طولانی خسته کـنم، مـستقیما به اصل موضوع گزارش خود مـیپردازم.
۱۱٫ دیـمِتریوس اهل فـالِروم، رئیـس کـتابخانه پادشاه، مبالغ هنگفتی پول در اخـتیار داشت تا با آن بیشترین تعداد ممکن از تمام کتابهای جهان را گرد آورَد.
۱۲٫ وی با خرید و نسخهبرداری کتابها، هـدف پادشـاه را تا حد توان عملی کرد.
۱۳٫ یـک بـار شـاهد بـودم کـه از او سؤال شد: چـند هـزار کتاب در کتابخانه وجود دارد؟
______________________________
۱٫ احتمالاً مقصود جزیره «فاروس» است که در ۱۱:۱۱ نیز به آن اشاره شده است. (مترجم)
پاسـخ داد: «پادشـاها، بـیش از دویست هزار جلد؛ و من خواهم کوشید کـه در آیـنده نـزدیک بـقیه آن را نـیز گـرد آورم و مجموع کتابها به پانصد هزار برسد. شنیدهام که شریعت یهودیان برای نسخهبرداری شایستگی دارد و سزاوار است که در کتابخانه شما قرار داده شود.»
۱۴٫ پادشاه گفت: «اکنون که همه لوازم در اختیارتان گـذاشته شده است، مشکل شما در این کار چیست؟»
۱۵. دیمتریوس پاسخ داد: «لازم است آن کتاب ترجمه شود؛ زیرا مردم کشور یهود از الفبای مخصوصی استفاده میکنند (درست همان طور که ما مصریان حروف مخصوصی داریم) و بـه زبـان مخصوصی سخن میگویند.
۱۶. مردم گمان میکنند که آنان از زبان سُریانی استفاده میکنند، ولی چنین نیست و زبان ایشان کاملاً جداست.»
۱۷٫ هنگامی که پادشاه از همه حقایق امر آگاه شد، فرمان داد نامهای بـه کـاهن اعظم یهود نوشته شود تا هدف او (که قبلاً از آن سخن گفتیم) تحقق یابد.
۱۸. من اندیشیدم که زمان فرا رسیده است که بر تقاضایی کـه چـندین بار از سوسیبیوس اهل تارِنتوم و انـدریاس، رئیـس محافظان، کرده بودم، پای بفشارم تا یهودیانی که پدرِ پادشاه از یهودیه [به مصر] برده بود، آزاد شوند؛ زیرا وی هنگامی که به کمک بخت بلند و دلاوری توانست حمله خـویش بـر سراسر منطقه بِقاع سـوریه و فـینیقیه را با موفقیت به انجام برساند، در فرایند خاضع کردن کشور، برخی از دشمنان را جا به جا کرد و برخی را به قید اسیری درآورد.
۱۹٫ و شمار کسانی که وی از کشور یهود به مصر برد، از یکصد هزار کـمتر نـبود.
۲۰٫ از این افراد، سی هزار تن از مردان برگزیده را مسلح کرد و آنان را در پادگانهای نواحی کشور جای داد.
۲۱٫ (حتی پیش از این زمان، شمار بزرگی از یهودیان همراه ایرانیان به مصر آمده بودند و در زمانی پیشتر یـهودیان دیـگری به مـصر فرستاده شده بودند تا به سامِتیخوس که با پادشاه حبشیان میجنگید، کمک کنند. اما اینها در قیاس بـا اسیرانی که بطلیموس پسر لاگوس کوچ داده بود، چیزی به حساب نـمیآمدند).
۲۲. هـمان طـور که پیش از این گفتم، بطلیموس بهترینِ آنان را که جوان و به دلاوری
نامور بودند، برگزید و مسلح کرد، ولی توده انـبوه ایـشان را که برای این هدف بیش از اندازه پیر یا کم سن و سال بودند، هـمراه زنـان بـه بردگی درآورد. وی قلبا با این کار موافق نبود، ولی سربازانش که آنان را مزد خدمات خود در جنگ مـیدانستند، وی را به این کار مجبور کردند.
۲۳٫ همان طور که گفته شد، هنگامی کـه برای آزادی آنان فرصت یـافتم، پادشـاه را با این بیانات مخاطب ساختم: «ما نباید بیمنطق باشیم و اجازه دهیم که کارهایمان سخنانمان را تکذیب کند.
۲۴٫ شریعتی که بناست نسخهبرداری و ترجمه شود، به قوم یهود تعلق دارد و در حالی که شمار زیادی از آنـان در مملکت شما در بردگی به سر میبرند، برای اعزام هیأتی به سوی آنان چه توجیهی خواهیم داشت؟
۲۵٫ کسانی را که در این بردگی گرفتارند، از روی کمال و غنای بخشندگی خود، آزاد کن؛ زیرا من با کوشش خویش دریـافتهام خـدایی که شریعت را به آنان داده، همان خدایی است که پادشاهی تو را حفظ میکند.
۲۶٫ شهریارا، آنان همان خدایی را میپرستند که ما و سایر مردم میپرستیم؛ همان که خداوند و آفریدگار جهان است، گـرچه مـا او را به نامهای دیگری مانند «زئوس» و «دیس» میخوانیم.
۲۷٫ نیاکان نخستین ما این نام را به گونهای بسیار مناسب بر او اطلاق کردند تا بفهمانند که وی نه تنها به همه چیزها حیات بخشیده و آنـها را بـه وجود آورده است، بلکه ضرورتا فرمانروا و خداوند جهان نیز هست.
۲۸٫ آن بردگان را آزاد کن تا برای همه بشریت سرمشق بلندهمتی شوی.»
۲۹٫ پس از یک فاصله کوتاه، با جدیت نزد خدا نیایش میکردم کـه ذهـن پادشـاه را به گونهای تغییر دهد کـه هـمه اسـیران آزاد شوند (زیرا نژاد بشر از آن جا که آفریده خداست، تحت نفوذ و استیلای او قرار دارد.
۳۰٫ از این رو، من خدایی را که بر دلها حکومت میکند، بـا دعـاهای فـراوان و گوناگون خواندم تا پادشاه را وادار سازد که خواسته مـرا عـطا کند.
۳۱٫ زیرا من به آزادی آن افراد بسیار امیدوار بودم؛ چون اطمینان داشتم که خدا دعای مرا مستجاب خواهد کرد.
۳۲٫ زیـرا هـنگامی کـه انسانها با انگیزههای خالص عملی را به خاطر عدالت و انجام دادن کـارهای نیک برنامهریزی میکنند، خدای قادر مطلق تلاشها و اهداف آنان را با موفقیت به انجام میرساند). آنگاه پادشاه سرش را بـلند کـرد و بـا چهرهای باز به من نگریست و پرسید: «به نظر شما آنان چـند هـزار نفرند؟»
۳۳. اندریاس که نزدیک ما ایستاده بود، پاسخ داد: «اندکی بیش از یکصد هزار نفر.»
۳۴٫ پادشاه گفت: «این در واقـع، احـسان انـدکی است که اریستیاس از ما طلب میکند!»
۳۵. آنگاه سوسیبیوس و برخی دیگر از حاضران گـفتند: «هـمین طـور است، ولی اگر آن مردان را برای تقرب به خدای متعال آزاد کنی، این کار ستایشی مـناسب بـرای بـزرگمَنشی تو خواهد بود.
۳۶. خدای متعال تو را بسیار گرامی داشته و شکوهت را از همه نیاکانت بیشتر قـرار دادهـ است و فقط جا دارد که تو نیز بزرگترین سپاس را در حد توان به او تقدیم کـنی.»
۳۷٫ وی کـه بـه شدت از این سخنان خرسند شده بود، فرمان داد به اندازه پول فدیه به مزد سربازان بـیفزایند و بـیست درهم به مالک هر برده بدهند و فرمانی عمومی صادر شود که فهرست اسـیران پیـوست آن بـاشد.
۳۸. وی بیشترین اشتیاق را به این کار نشان داد؛ زیرا این خدا بود که به هدف مـا کـاملاً جامه عمل پوشاند و نه تنها وی را به آزاد کردن کسانی که سپاهیان پدرش به مـصر آورده بـودند، مـوفق کرد، بلکه کسانی را نیز که پیش از آن زمان آمده یا بعدا به آن مملکت آورده شده بودند، آزاد کـرد.
۳۹٫ بـه ویـ گفته شد که پول فدیه افزون بر چهارصد قنطار خواهد شد.
۴۰٫ من فـکر مـیکنم آوردن نسخهای از آن فرمان در این جا سودمند باشد؛ زیرا بدین شیوه، بزرگمَنشیِ پادشاهی که خدا به او قدرت داد تـا ایـن جمعیت فراوان را نجات دهد، روشنتر و آشکارتر خواهد شد.
۴۱٫ فرمان پادشاه چنین بـود: «هـمه کسانی که در سپاه پدر ما در جنگ بر ضـد سـوریه و فـینیقیه و هجوم بر کشور یهودیان شرکت داشتهاند و اسـیرانی از یـهود را تصاحب کرده و به شهر اسکندریه و سرزمین مصر آوردهاند یا آنان را به دیگران فـروختهاند ـ و چـنین است هر اسیری که پیـش از آن زمـان در سرزمین مـا بـوده یـا بعدا به این جا آورده شده اسـت ـ هـمه کسانی که مالک این اسیران هستند، باید بیدرنگ آنان را آزاد کنند و برای هـر
یـک از آنان بیست درهم پول به عنوان فـدیه دریافت کنند.
۴۲٫ سربازان ایـن پول را بـه عنوان هدیهای که به مـزدشان افـزوده میشود، دریافت خواهند کرد و دیگران از خزانه پادشاه.
۴۳٫ به نظر ما اسارت ایشان بـر خـلاف اراده پدرمان و بر خلاف همه آداب بـوده و ویـران کـردن سرزمین آنان و انـتقال یـهودیان به مصر یک لاقـیدی نـظامی بوده است.
۴۴. غنایمی که در میدان جنگ به دست سربازان افتاده، همه آنها غنایمی اسـت کـه آنان میتوانستهاند نسبت به آنها ادعـا کـنند.
۴۵٫ علاوه بـر ایـن، تـحمیل بردگی بر آن قوم یـک بیعدالتیِ مطلق بوده است.
۴۶٫ باری، از آن جا که به اعتراف همگان، راه و رسم ما اجرای عدالت بـرای هـمه انسانها و مخصوصا کسانی است که از روی سـتم در بـردگی بـه سـر مـیبرند و از آن جا کـه مـیکوشیم با همه انسانها به مقتضای عدالت و پارسایی رفتار کنیم، در مورد یهودیانی که در هر وضعیت بردگی در هـر بـخش از قـلمرو ما هستند، فرمان دادهایم که مالکان آنـان مـبلغ مـعینی پول بـگیرند و ایـشان را آزاد کـنند و هیچ کس نباید در عمل به وظایف خود درنگ روا دارد.
۴۷٫ باید ظرف سه روز از انتشار این فرمان، فهرستی از اسیران در اختیار کسی که برای اجرای اراده خود گماشتهایم، قرار گیرد و افراد اسـیر بیدرنگ تحویل داده شوند.
۴۸٫ زیرا تصور میکنیم که به انجام رساندن این امر برای ما و شؤون ما سودمند است.
۴۹٫ و هر کس اطلاعاتی در مورد تخلف از این فرمان بیاورد، متخلف در صورت اثبات جـرم، بـرده او خواهد شد و اموالش به خزانه سلطنتی منتقل خواهد گردید.»
۵۰. هنگامی که فرمان را نزد پادشاه بردند تا آن را برای او بخوانند و وی آن را تصدیق کند، همه عبارات در آن بود جز این عبارت: «هر اسیری کـه پیـش از آن زمان در سرزمین ما بوده یا بعدا به این جا آورده شده است.» پادشاه از روی بزرگمَنشی و سعه صدر این فقره را بدان افزود و دستور داد پول فدیه به طـور کـامل در اختیار مسؤولان نیروها و حسابداران سـلطنتی قـرار گیرد تا در باره این امر تصمیم بگیرند و فرمان ظرف هفت روز اجرا شود.
۵۱٫ عطیه فدیه بیش از ششصد و شصت قنطار برآورد شد؛ زیرا کودکان شیرخوار فـراوانی هـمراه مادرانشان آزاد شدند.
۵۲٫ هنگامی کـه پرسـیدند آیا مبلغ بیست قنطار باید برای اینها پرداخت شود، پادشاه دستور داد این کار صورت گیرد و بدین شیوه تصمیم خود را به گستردهترین وجه عملی کرد.
فصل دوم
۱٫ هنگامی که این امور انـجام گـرفت، او به دیمتریوس فرمان داد تاریخچهای از نسخهبرداری کتابهای یهود تهیه کند.
۲٫ زیرا همه امور دولت از طریق فرمانها و با دقت توانفرسایی به دست این پادشاهان مصری صورت میگرفت و چیزی با مسامحه و لاقیدی واقع نـمیشد.
۳٫ بـنابر این، مـن نسخههای آن تاریخچه و نامهها و تعداد هدایای ارسالی و جنس هر یک را ضمیمه کردهام؛ زیرا هر یک از آنها از نـظر اهمیت و مهارتِ فنی، عالی است.
۴٫ متن زیر نسخهای از آن تاریخچه است. گـزارش دیـمتریوس بـه پادشاه بزرگ: «پادشاها، از آن جا که به من فرمان دادهاید کتابهای لازم برای تکمیل کتابخانه شما گردآوری شـود و کـمبود آنها جبران گردد، من با بیشترین دقت متعهد شدهام که به آرزوی شما جـامه عـمل بـپوشانم و اکنون مورد زیر را به شما پیشنهاد میکنم:
۵٫ کتابهای شریعت یهود (و چند کتاب دیگر) در کتابخانه یـافت نمیشود.
۶٫ آن کتابها به زبان و خط عبری نگاشته و بدون دقت ترجمه شدهاند و به طـوری که از آگاهان شنیدهام، آن تـرجمه مـتن اصلی را بازگو نمیکند؛ زیرا آنان برای استحکام کار خویش، هرگز از حمایت یک پادشاه برخوردار نبودهاند.
۷٫ لازم است ترجمه این کتاب برای کتابخانه شما دقیق باشد؛ زیرا شریعتی که در آن آمدهاست، علاوه بر ایـنکه منشأ الهی دارد، انباشته از حکمت و به دور از هر عیبی است.
۸٫ این است علت عدم مراجعه ادیبان و چکامهسرایان و انبوه تاریخنگاران به این کتابها و به کسانی که بر اساس آنها زیستهاند و میزیند و مفهوم حیات را، بـه طـوری که هِکاتایوس اهل اَبدِرا میگوید، بسیار مقدس و دینی میدانند.
۹٫ پادشاها، اگر بپسندید، نامهای به کاهن اعظم در اورشلیم نوشته و از او خواسته شود از مشایخ هر قبیله شش تن ـ از کسانی که به شریفترین شـیوه زیـسته و در شریعت بیشترین خبرگی را دارند ـ بفرستد تا نکاتی را که مورد اتفاق اکثریت آنان است، دریابیم و
بدین شیوه ترجمه دقیقی به دست آید و به شیوهای درخورِ آن اثر و مطابق با هدف شـما در جـایی برجسته قرار داده شود.
۱۰٫ پیوسته کامیاب باشید!»
۱۱٫ هنگامی که این تاریخچه به پادشاه تقدیم شد، وی فرمان داد نامهای در این باب به الیعازر نوشته شود و گزارشی از آزاد کردن اسیران یهودی به اطـلاع وی بـرسد.
۱۲٫ و او پنـجاه قنطار طلا و هفتاد قنطار نـقره و مـقدار زیـادی از سنگهای گرانبها را برای ساختن ظروف و شیشهها و میز و پیالههای شرابِ تقدیمی در اختیار گذاشت.
۱۳. همچنین به خزانهداران خویش امر کرد به صنعتگران اجـازه دهـند کـه هر آنچه را برای این هدف مورد نیاز اسـت، بـرگزینند و یکصد قنطار پول برای فراهم کردن قربانی برای معبد و نیازهای دیگر فرستاده شود.
۱۴٫ من پس از اینکه نسخه آن نامهها را در اختیار شما مـیگذارم، گـزارش کـاملی از آن ابداعات را تقدیم خواهم کرد. نامه پادشاه چنین بود:
۱۵. «بطلیموس پادشـاه به الیعازر کاهن اعظم سلام و درود میفرستد.
۱۶٫ از آن جا که یهودیان فراوانی در قلمرو ما اقامت دارند که ایرانیان آنان را در زمـان قـدرت خـویش از اورشلیم به این جا آوردهاند و بسیاری دیگر نیز همراه پدرم به عـنوان اسـیر به مصر آمدهاند ـ وی شمار زیادی از اینان را در سپاه وارد کرد و مزدی بیش از معمول به آنان میپرداخت و هنگامی کـه وفـاداری رهـبرانشان برای وی ثابت شد، دژهایی ساخت و ایشان را در آنها نگه داشت تا مردم بـومی مـصر از آنـان بترسند.
۱۷٫ و هنگامی که من به تخت نشستم، رفتار مهرآمیزی را با همه رعایای خویش مـخصوصا مـردم کـشور شما پیش گرفتم ـ من بیش از یکصد هزار اسیر را آزاد کردم و بهای مناسب بازار را بهمالکانشان پرداخـتم و اگـر احساسات غوغاییان زیانی به قوم شما رسانده بود، آن را جبران کردم.
۱۸٫ انگیزه من در ایـن کـار مـیل به عملی پارسایانه و تقدیم سپاس به خدای متعال بود که مملکت مرا با امـنیت و شـکوه فراوان در سراسر جهان حفظ کرده است.
۱۹٫ علاوه بر این، کسانی را از قوم شما کـه در آغـازِ جـوانی بودند، به سپاه خویش وارد کردم و کسانی را که برای پیوستن به شخص من شایستگی داشتند و بـرای دربـار مورد اعتماد بودند، در منصبهای رسمی قرار دادم.
۲۰٫ اکنون که اشتیاق دارم قدردانی خـود را بـه آن افـراد و به یهودیان سراسر جهان و نسلهای آینده نشان دهم، مقرر داشتهام شریعت شما از زبان عبری کـه مـیان شـما مرسوم است، به زبان یونانی ترجمه شود تا این کتابها به دیـگر کـتابهای سلطنتی کتابخانه من افزوده گردد.
۲۱٫ این لطفی از جانب شما و پاسخی به اشتیاق من است که از هـر یـک از قبیلههای شما شش تن که با شرافت زیسته و در شریعت خبرگی دارند و بـرای تـرجمه آن توانا هستند، برگزیده شوند تا بـتوانیم در مـسائل مـورد اختلاف، نظر اکثریت را بدانیم. زیرا تحقیق بـالاترین اهـمیت ممکن را دارد.
۲۲٫ امیدوارم با انجام دادن این کار بسیار نامور شوم.
۲۳. من اندریاس رئیس نـگهبانان خـویش و اریستیاس را که هر دو در نزد مـن بـسیار احترام دارنـد، فـرستادهام تـا موضوع را با شما در میان بگذارند و یـکصد قـنطار نقره و نوبر میوههای اهدایی مرا برای معبد و قربانی و سایر آیینهای دینی بـه شـما تقدیم کنند.
۲۴٫ اگر شما در پیرامون آرزوهـای خود در این موضوع بـرای مـن بنویسید، به من بسیار لطـف خـواهید کرد و دوباره مرهون محبت شما خواهم بود؛ زیرا همه آرزوهای شما به سـریعترین وجـه ممکن جامه عمل خواهد پوشـید. خـدا نـگهدارتان باد.»
۲۵٫ پاسخ مـناسب الیـعازر به این نامه چـنین بـود: «الیعازر، کاهن اعظم، به دوست صمیمی خویش بطلیموس پادشاه درودهای خود را تقدیم میکند.
۲۶٫ بـرترین آرزوهـای من خوشی شما و خوشی خواهرتان، مـلکه آرسـینو(۱) و فرزندان شـماست.
۲۷٫ مـن نـیز حالم خوب است. نـامهتان را دریافت کردم و از هدف و تدبیر بزرگوارانه شما بسیار شادمان شدم.
۲۸٫ من همه قوم را گرد آوردم و نامه را بـرای آنـان خواندم تا از سرسپردگی شما به خـدای مـا آگـاه شـوند.
۲۹٫ هـمچنین پیالههایی را که فـرستاده بـودید، به آنان نشان دادم؛ بیست عدد از طلا و سی عدد از نقره و پنج ظرف و میزِ تخصیص و یکصد قنطار نـقره بـرای تـقدیم قربانی و فراهم کردن چیزهایی که معبد بـه آنـها نـیاز دارد.
______________________________
۱٫ مـقصود آرسـینوی دوم (مـتوفای ۲۷۰ ق.م.) خواهر پادشاه است که طبق رسم خاندانهای سلطنتی قدیم مصر، با برادر خود ازدواج کرده بود. (مترجم)
۳۰٫ این هدایا را اندریاس، یکی از گرامیترین خدمتگزاران شما، و اریستیاس نزد مـن آوردند؛ آن دو انسانهای خوب و درستکاری هستند که از نظر علمی برجستگی دارند و از هر جهت برای نمایندگی در اصول والا و اهداف پارسایانه شما شایستهاند.
۳۱٫ این افراد پیام شما را به من رساندند و از من پاسخی درخورِ نـامه شـما دریافت کردند. من با هر آنچه برای شما سودمند است، حتی اگر درخواستی غیرمعمول باشد، موافق هستم.
۳۲٫ زیرا شما از راههای فراوان، منافعی بزرگ و فراموش ناشدنی به شهروندان ما عـطا کـردهاید.
۳۳. از این رو، بیدرنگ برای شما و خواهر و فرزندان و دوستانتان قربانیهایی تقدیم کردم و همه قوم دعا کردند که شما پیوسته در اهدافتان کامیاب باشید و خدای قادرِ مـطلق مـملکت شما را در امنیت و افتخار حفظ کـند و تـرجمه شریعت مقدس برای شما سودمند افتاده، به خوبی انجام گیرد.
۳۴٫ من در حضور همه قوم از هر قبیلهای شش انسان خوب و درستکار را برگزیدم و آنان را با نـسخهای از شـریعت خودمان نزد شما مـیفرستم.
۳۵٫ ای پادشـاه پارسا، این محبتی از شما خواهد بود که دستور دهید آن مردان را پس از پایان بردن ترجمه شریعت، با سلامت نزد ما برگردانند. خداوند نگهدارتان باد.»
۳۶٫ نام مشایخ از این قرار است: از نخستین قبیله: یـوسف، حـزقیّا، زکریا، یوحنا، حزقیّا و اِلیشَع.
۳۷٫ از دومین قبیله: یهودا، شمعون، سموئیل، اَدایوس، متّیاس و اِسکلِمیاس.
۳۸٫ از سومین قبیله: نِحِمیا، یوسف، تئودوسیوس، باسیاس، اُرنیاس و داکیس.
۳۹٫ از چهارمین قبیله: یوناتان، اَبرایوس، الیشع، حنانیا، حَبریاس و…(۱)
۴۰٫ از پنجمین قبیله: اسـحاق، یـعقوب، یِشوع، شـَبَّتایوس، شمعون و لاوی.
۴۱٫ از ششمین قبیله: یهودا، یوسف، شمعون، زکریا، سموئیل و سِلِماس.
۴۲٫ از هفتمین قبیله: شبّتایوس، صِدقیّا، یعقوب، اسحاق، یِسیاس و نـاتایوس.
۴۳٫ از هشتمین قبیله: تئودوسیوس، یاسون، یشوع، تئودوسیوس، یوحنا و یوناتان.
۴۴٫ از نهمین قبیله: تـئوفیلوس، ابـراهیم، اَرسـاموس، یاسون،اِندِمیاس و دانیال.
______________________________
۱٫ یک اسم افتاده است. (مترجم)
۴۵٫ از دهمین قبیله: اِرِمیا، اِلیعازر، زکریا، بانیاس، الیشع و داتایوس.
۴۶٫ از یـازدهمین قـبیله: سموئیل، یوسف، یهودا، یوناتِس، حَبو و دوسیتیوس.
۴۷. و از دوازدهمین قبیله: ایسائلوس، یوحنا، تئودوسیوس، ارساموس، اَبـیِتِس و حـزقیال.
۴۸٫ مـجموع آنان هفتاد و دو تن هستند. این بود پاسخی که الیعازر و دوستانش به نامه پادشاه دادند.
فـصل سوم
۱٫ اکنون میخواهم به وعده خویش وفا کنم و شرحی از کارهای هنری بدهم.
۲٫ ایـن امور با مهارت فـوقالعادهای صـورت میگرفت؛ زیرا پادشاه از هیچ هزینهای دریغ نداشت و شخصا بر هر یک از کارکنان نظارت میکرد.
۳٫ از این رو، آنان نتواستند هیچ بخشی از کار را سرهمبندی کنند یا با مسامحه به پایان برسانند.
۴٫ قبل از هر چـیز شرحی از میز تخصیص میدهم.
۵٫ پادشاه مشتاق بود که ابعاد این شاهکار بیش از حد بزرگ باشد و ترتیباتی داد که درباره اندازه میزی که هم اکنون در معبد اورشلیم موجود است، از یهودیانِ محل تحقیق شـود.
۶٫ هـنگامی که آنان ابعاد آن را توضیح دادند، وی پرسید که آیا اندازه بزرگتری هم ممکن است یا نه؟
۷٫ برخی از کاهنان و یهودیانِ دیگر پاسخ دادند که اشکالی ندارد.
۸٫ او گفت که میخواهد آن را پنج برابر بسازد، ولی نـمیداند کـه آیا چنین چیزی برای خدمات معبد سودمند است یا نه؟
۹٫ او میخواست که هدیهاش نه تنها در معبد قرار داده شود، بلکه بیشترین خرسندی وی در این بود که مسؤولان تقدیم قربانیهای شایسته بتوانند ایـن وظـیفه را بر میزی که او ساخته است، به طور مناسب انجام دهند.
۱۰٫ به نظر وی اندازه کوچک میز پیشین به سبب کمبود طلا نبود و میگفت که شاید این ابعاد دلیلی داشـته اسـت.
۱۱٫ زیـرا اگر دستوری میرسید، کمبودی در مـواد آن وجـود نـمیداشت.
۱۲٫ از این رو، ما نباید از اندازه صحیح تجاوز یا گذر کنیم.
۱۳٫ در همان زمان به آنان فرمان داد که همه اشکال گوناگون هنری به کـار گـرفته شـود؛ زیرا وی انسانی دارای عالیترین امتیازات بود و در سرشت خویش قـدرت تـخیل نیرومندی داشت که به وسیله آن میتوانست نمایش چیزها را پیش از درست شدن تصور کند.
۱۴٫ همچنین فرمان داد که هرگاه از کتابهای مـقدس یـهود دسـتوری نرسیده باشد، آن را به زیباترین وجه ممکن بسازند.
۱۵٫ و هرگاه دسـتوری در این باب یافت شود، آن را دقیقا مراعات کنند.
۱۶٫ آنان میز را به درازای دو گز و پهنای یک گز و بلندی یک گز و نـیم از طـلای نـاب و سخت ساختند.
۱۷٫ آنچه توصیف شد، طلای نازکی نبود که روی مـاده دیـگری اندوده باشند، بلکه تمام ساختمان آن تودههایی از طلا بود که به یکدیگر جوش خورده بود.
۱۸٫ حاشیهای نـیز بـه پهـنای یک دست در اطراف آن ساختند.
۱۹. و حلقه موجداری وجود داشت که به شکل بـرجسته مـانند ریـسمانهای خوشبافتی در سه جانب میز کندهکاری شده بود.
۲۰٫ زیرا آن میز مثلثی شکل بود و شیوه کـار در هـر یـک از جوانب آن دقیقا یکسان بود به گونهای که از هر سو گردانده میشد، نمایی یکسان داشـت.
۲۱٫ از دو سـوی زیر حاشیه، آن یکی که به سوی میز به پایین میرفت، قطعه هنری بـسیار زیـبایی بـود، ولی طرف بیرونیِ آن توجه تماشاگران را به خود جلب میکرد.
۲۲٫ باری، حاشیه بالایی آن دو طرف که بـرآمدگی داشـت، تیز بود؛ زیرا همان طور که گفتهایم، آن طوقه سهگوش بود و انسان از هر چـشماندازی بـه آن نـزدیک میشد.
۲۳٫ ورقههایی از سنگهای گرانبها نیز وجود داشت که اطراف آنها را قیطاندوزی و قیطانها را با طراحی هـنری و بـدیع در هم بافته بودند.
۲۴٫ و آنها را برای حفاظت با سوزنهایی زرین که در سوراخ سـنگها فـرو رفـته بود، محکم کرده بودند.
۲۵٫ آنها را از هر سو به یکدیگر بند زده و برای استحکام، به هم بـسته بـودند.
۲۶٫ در قـسمت حاشیه اطراف میز که به سوی بالا میرفت و به چشمان میرسید، طـرحهایی از تـخم مرغ با سنگهای گرانبها ساخته بودند که آنها را استادانه در یک قطعه پیوسته مجسم و مجوف کندهکاری کـرده و کـنار هم در همه اطراف میز به یکدیگر پیوند داده بودند.
۲۷. صنعتگران در زیر سنگهایی کـه بـه شکل تخم مرغ مرتب شده بود، تـاجی از انـواع مـیوهها ساخته بودند که در بالای آن، خوشههای انـگور، غـلات، خرما، سیب، انار و مانند آنها یافت میشد و به گونهای برجسته مرتب شده بـود.
۲۸٫ ایـن میوهها را از سنگهای گرانبهایی به رنـگ هـمان میوه سـاخته و بـا بـند زرین بر گرداگرد میز محکم کـرده بـودند.
۲۹٫ پس از نصب تاجِ میوهها، در زیر آن طرحهایی از تخم مرغ با سنگهای گرانبها و قطعههای مـجوف و مـجسم قرار داده بودند تا از هر دو سـوی میز طبق اراده صاحبان آنـها اسـتفاده شود و به همین دلیل، قـطعه مـوجی و حاشیه تا پایههای میز ادامه یافته بود.
۳۰٫ آنان لوحه سنگینی به ضخامت چـهار انـگشت ساخته و آن را در سراسر پهنای میز نـصب کـرده بـودند تا پایههای مـیز در آن قـرار گیرد و با میخهای مـحور کـه در سوراخهای زیرِ حاشیه نصب شده بود، محکم، بند زده شود تا مردم بتوانند از هر سـوی مـیز که خواستند، استفاده کنند.
۳۱. بدینگونه کـاملاً مـعلوم میشود کـه طـراحی آن قـطعه به گونهای است کـه از هر دو سوی آن میتوان استفاده کرد.
۳۲٫ روی خود میز،طرحمارپیچیرا کندهکاریکرده وسنگهایگرانبهایی مانند یاقوت و زمرد و جَزْع و سـنگهای بـسیار زیبای دیگر در میان آن بهطور برجسته نـشانده بـودند.
۳۳. پسـ از مـارپیچ، قـطعه شگفتآور مشبکی بـود کـه مرکز میز را به شکل لوزی نشان میداد و روی آن از بلور و آنچه کهربا نامیده میشود، ساخته شده بـود بـه گـونهای که بر تماشاگران تأثیری بیمانند میگذاشت.
۳۴٫ سـر پایـههای مـیز را مـانند سـوسن سـاخته بودند که به سوی پایین میز خم شده و بخشهای مرئی آن برگهایی را نشان میداد که راست ایستاده بودند.
۳۵٫ پایین پایه بر کف زمین از یک یاقوت درست شده بـود که بلندی آن از هر سو به پهنای یک دست بود.
۳۶٫ و مانند کفشی به پهنای هشت انگشت بود.
۳۷٫ و تمام پایه روی آن قرار میگرفت.
۳۸. و پایه را مانند پیچکی که در آن سنگ قیمتی روییده باشد، سـاخته بـودند. پیچک با طرح خار در هم بافته شده بود و تاکی که در اطرافش خوشههای انگورِ ساخته شده از سنگ قرار داشت و تا بالای پایه میرسید، آن را فرا میگرفت.
۳۹٫ هر چهار پایه بـه یـک شکل بودند و هر چیز چنان با مهارت ساخته و پرداخته شده و چنان چیرهدستی و آگاهی در آن به کار رفته و به طبیعت نزدیک شده بود کـه هـرگاه نسیم ملایمی میوزید، برگها بـه حـرکت درمیآمدند و هر چیز به گونهای طراحی شده بود که مانند اصل طبیعی آن باشد.
۴۰. و بالای میز را در سه بخش مانند لوحی سهسویه ساخته و آنها را با تـوپیهایی در سـراسر قطعه به یکدیگر اسـتوار کـرده بودند به گونهای که کسی نمیتوانست فواصل آن را ببیند یا حتی پیدا کند.
۴۱٫ ضخامت میز از نیم گز کمتر نبود به گونهای که ارزش تمام کار باید به چندین قنطار بالغ شـود.
۴۲٫ زیـرا پادشاه از آن جا که نمیخواست چیزی بر اندازه مقرر بیفزاید، آن مقدار از پولی را که برای ساختن میزی با ابعاد بزرگتر لازم میشد، صرف نقشهای آن کرد.
۴۳٫ و هر چیز با عجیبترین و جذابترین شیوه طبق طـرح او بـا هنری بـینظیر و ظرافتی بیمانند کامل شد.
۴۴٫ دو عدد از ظروف آمیختنی از طلا ساخته و از پایه تا میان آن را به طور برجسته مانند پولکـ کندهکاری کرده و بین پولکها سنگهایی گرانبها با مهارت هنری فراوانی نـشانده بـودند.
۴۵٫ پس از آن، مـارپیچی به طول یک گز وجود داشت که روی آن با سنگهای گرانبهای رنگارنگی پوشانده شده و سعیِ هنری و زیباییِ فـراوانی را نـشان میداد.
۴۶٫ معرقی روی آن یافت میشد که به شکل لوزی ساخته بودند و نمایی مانند شبکه داشـت و درسـت تـا حاشیه میرسید.
۴۷. سپرهای کوچکی از سنگهای گرانبهای گوناگون متناوبا در وسط نصب شده بود که انواع مـختلفی داشت و پهنای آنها از چهار انگشت کمتر نبود، و این امر بر زیبایی نمایش آنـها میافزود.
۴۸٫ در بالای حاشیه، آذیـنی از سـوسن شکوفهدار وجود داشت و خوشههای درهم و پیچیده انگور در هر طرف آن کندهکاری شده بود.
۴۹٫ چنینبود ساختِظروف زرین که هریک ازآنها بیش ازنیمبشکه گنجایش داشت.
۵۰٫ ظروف سیمین نیز سطحی نرم داشتند و آنها را به گـونهای شگفتآور ساخته بودند که گویا مقصود ایشان ساختن آینه بوده است و هر چیز که جلو آنها قرار میگرفت، حتی بهتر از آینه در آنها منعکس میشد.
۵۱٫ شرح تأثیر واقعیِ صورت تمامشده این شـاهکارها بـر ذهن امکان ندارد.
۵۲٫ زیرا هنگامی که این ظروف کامل شدند و کنار هم قرار گرفتند؛ نخست یک ظرف سیمین، سپس یک ظرف زرین، دوباره یک ظرف سیمین دیگر و پس از آن یک ظرف زریـن دیـگر، نمایش آنها ابدا قابل توصیف نبود و کسانی که به تماشا میآمدند، نمیتوانستند خود را از آن منظره درخشان و آن چشمانداز دلربا جدا کنند.
۵۳٫ و تأثیر آن منظره به شیوههای گوناگون بود.
۵۴٫ هنگامی که مردم بـه ظـروف زرین مینگریستند و ذهن آنان به بررسی کامل هر یک از نقشهای هنری مشغول میشد، جانشان از شگفتی به لرزه میافتاد.
۵۵٫ همچنین هرگاه کسی میخواست مستقیما به ظروف سیمین از مقابل خیره شود، هـر چـیز بـه اطراف وی پرتو میافکند و بر لذت تـماشاگر مـیافزود.
۵۶٫ از ایـن رو، توصیف زیبایی هنری آن کارها واقعا محال است.
۵۷٫ پیالههایی زرین نیز وجود داشت که حلقههایی از تاک در مرکز آنها کندهکاری کرده بودند.
۵۸. و در اطـراف حـاشیه، حـلقه برجستهای از پیچک و مورْد و زیتون، بافته و سنگهای گرانبهایی در آن، نـشانده بـودند.
۵۹٫ بخشهای دیگرِ برجستهکاری را به اشکال دیگری ساخته بودند؛ زیرا این را مایه افتخار خود میدانستند که هر چیز را درخور عـظمت پادشـاه بـسازند.
۶۰٫ کوتاه سخن اینکه هیچ صنعتی در خزانه پادشاه یا در جایی دیـگر که از نظر ارزش یا مهارت هنری با آنها برابری کند، یافت نمیشد.
۶۱٫ زیرا اهتمام پادشاه در این مورد کم نـبود و او دوسـت داشـت با طرحهای برتر خویش جلال یابد.
۶۲٫ زیرا بسیار اتفاق میافتاد کـه ویـ کار اداری خویش را رها میکرد و وقت خود را با صنعتگران میگذراند و اهتمام میورزید تا هر چیز به شـیوهای کـامل شـود که برای محل ارسال هدایا شایسته باشد.
۶۳. از این رو، هر چیز در مقیاسی وسـیع و بـه شـیوهای انجام گرفته بود که برای پادشاهی که هدایا را میفرستد و کاهن اعظمی که فرمانروای آن سـرزمین اسـت، شـایستگی داشته باشد.
۶۴. در مورد سنگهای گرانبها هیچ تنگنایی وجود نداشت؛ زیرا دستکم از پنج هزار قـطعه کـه همه بزرگ بودند، استفاده شده بود.
۶۵٫ و بدیعترین مهارت هنری را به کار گرفته بـودند بـه گـونهای که هزینه سنگها و صنعتگران پنج برابر طلای آن شد.
فصل چهارم
۱٫ من این هدایا را شـرح دادم؛ زیـرا تصور میکردم که چنین کاری لازم است.
۲٫ بخش دوم این تاریخچه گزارش سفر مـا بـه سـوی الیعازر است، ولی قبل از هر چیز، پیرامون سراسر آن کشور شرحی میدهم.
۳٫ هنگامی که ما به سـرزمین یـهودیان وارد شدیم، مشاهده کردیم که شهر در میان همه یهودیه بر فراز کوهی بـسیار بـلند قـرار دارد.
۴٫ در بالاترین نقطه، معبد با تمام شکوهش بنا شده است.
۵٫ دیوارهایی به ارتفاع هفتاد گز و طـول و عـرضی مـناسب با ساختار عمارت در گرداگرد آن یافت میشود.
۶٫ ویژگی همه ساختمانها عظمت و ارزش بیمانند آنـهاست.
۷٫ آشـکارا دیدیم که برای درها و چفت و بستهایی که آنها را به چارچوبها پیوند میدهد و نیز استحکام آستانه از هـیچ هـزینهای دریغ نشده است.
۸٫ نوع پرده آن نیز با مدخل کاملاً تناسب دارد.
۹٫ پارچه آن پرده بر اثـر جـریان هوا پیوسته تکان میخورَد و این حرکت کـه از پایـین آغـاز میشود و به بالاترین مکان انتقال مییابد، مـنظره دلپذیـری را پدید میآورد که انسان نمیتواند روی خود را از آن بگرداند.
۱۰٫ ساختار مذبح با آن مکان و با قـربانیهای سـوختنی که در آتشِ روی آن تقدیم میشود، هـماهنگی دارد و نـزدیک شدن بـه آن نـیز بـر همین مقیاس است.
۱۱٫ دامنه پلهداری در کـنار آن وجـود دارد که به طور مناسب و با هدف پاکدامنی مرتب شده است و کاهنان خـدمتگزار جـامههایی از کتان بر تن دارند که تـا مچ پاهایشان را میپوشاند.
۱۲٫ روی مـعبد بـه سوی خاور و پشت آن بـه سـوی باختر است.
۱۳٫ تمام کف آن با سنگ، فرش شده و راهروهایی دارد که به سوی مـکانهای مـعینی پایین میرود تا برای شـستن خـون قـربانیها، آب به آن جا رسـانده شـود؛ زیرا در روزهای عید، چـندین هـزار حیوان در آن جا قربانی میشود.
۱۴٫ در آن مکان، آبرسانیِ پایانناپذیری وجود دارد؛ زیرا چشمه طبیعیِ پرآبـی در مـنطقه معبد جاری است.
۱۵. علاوه بر ایـن، مـخازن زیرزمینی شـگفتآور و تـوصیفناپذیری بـرای آب در فاصله هزار متری در هـمه جوانب صحن معبد یافت میشود و از آنها لولههای بیشماری کشیده شده است به گونهای که آنـ آبـراهههای گوناگون به یکدیگر میرسند.
۱۶. کف و دیـواره هـمه ایـنها بـا سـرب محکم شده اسـت و روی آنـها را با مقدار زیادی گچ اندودهاند و هر بخشی از کار با بیشترین دقت انجام گرفته است.
۱۷٫ چندین خـروجیِ آبـ در پایـین مذبح وجود دارد که برای همه جز کـسانی کـه بـه خـدمتگزاری مـشغولند، نـامرئی است به گونهای که خون تمام قربانیها که مقدار زیادی است، در یک چشم برهم زدن شسته میشود.
۱۸. باور من در باره کیفیت مخازن چنین است و این باور به شـیوه زیر تأیید شد:
۱۹٫ آنان مرا بیش از هشتصد متر از شهر بیرون بردند و از من خواستند در نقطه معینی به پایین چشم بدوزم و به صدای برخورد آبها گوش فرا دهم تا اینکه بزرگی حـجم مـخازن به گونهای که بیان کردم، برای من آشکار شد.
۲۰٫ خدمتگزاریِ کاهنان از هر جهت عالی است، هم از نظر زحمات جسمی و هم از نظر خدمت منظم و آرام.
۲۱٫ زیرا ایشان با آنکه کارشان رنـج فـراوانی را در بر دارد، با طیب خاطر خدمت میکنند و به هر یک از آنان وظیفه معینی اختصاص یافته است.
۲۲٫ خدمت بیوقفه انجام میگیرد ـ برخی چوب، برخی دیـگر روغـن، کسانی آرد گندم نرم و کسانی دیـگر ادویـه فراهم میکنند. همچنین افرادی قطعات گوشت را برای قربانیِ سوختنی میآورند و در این کار درجه شگفتآوری از توانمندی را نشان میدهند.
۲۳٫ زیرا آنان پاهای گوسالهای را که بیش از دو قـنطار وزن دارد، بـا دو دست میگیرند و آن را به شـیوه مـخصوصی به بالای مذبح پرتاب میکنند و هرگز در گذاشتن آن در جایی معین خطایی رخ نمیدهد.
۲۴٫ همچنین وزن و فربهی قطعات گوشت گوسفند و بز شگفتآور است.
۲۵٫ زیرا کسانی که به این کار مشغولند، پیوسته حیوانات بیعیب و مـخصوصا فـربه را برمیگزینند و از این رو، قربانی به شیوه مذکور انجام میگیرد.
۲۶. مکانی نیز وجود دارد که ایشان در آن استراحت میکنند و هنگام مرخصی از وظیفه، در آن مینشینند.
۲۷٫ در این هنگام، کسانی که قبلاً استراحت کرده و برای از سر گرفتن وظـایف خـویش آماده شـدهاند، با طیب خاطر برمیخیزند؛ زیرا هیچ کس در مورد ترتیبات قربانیها فرمانی صادر نمیکند.
۲۸٫ کاملترین سکوت بر آن جـا حکمفرماست به گونهای که انسان گمان میکند هیچ کس آن جـا نـیست، بـا آنکه در واقع هفتصد نفر به این کار مشغولند، علاوه بر شمار بزرگ کسانی که به تقدیم قـربانیها اشـتغال دارند.
۲۹٫ هر چیز با احترام و به شیوهای که شایسته خدای بزرگ است، انـجام مـیگیرد.
۳۰٫ هـنگامی که دیدیم الیعازر به خدمت مشغول است، از شیوه لباس و شکوه ظاهر او که در پیراهن تن وی و سـنگهای گرانبهای آن جلوهگر بود، بسیار شگفتزده شدیم.
۳۱. زنگولههای زرینی بر لباس او بود که تـا پایش میرسید و آهنگ گـونهای از آنـها صادر میشد و از هر دو سوی لباس، انارکهایی با گلهای رنگارنگ و خوشنما وجود داشت.
۳۲٫ وی کمربندی بسیار زیبا بر میان داشت که با زیباترین رنگها بافته شده بود.
۳۳٫ بر سینه او چیزی بود که قـرعه خدا نامیده میشود و روی آن، دوازده سنگ گوناگون وجود داشت که با طلا به یکدیگر استوار شده بودند و نام رؤسای اسباط به
ترتیب اصلی برآن بود، وهریک بهرنگ ویژه خود بهشیوه وصفناپذیری پرتو مـیافکند.
۳۴٫ روی سـر او نیمْتاجی بود و روی آن، میان پیشانی وی عمامه بیمانندی وجود داشت، دیهیمِ پادشاهی پر از جلال که نام خدا با حروف مقدس بر صفحه زرین روی آن نقش شده بود… و به او شایستگی داده بود کـه ایـن نشانهها را هنگام خدمتگزاری با خود داشته باشد.
۳۵٫ این نمایش چنان هیبت و حیرتی را پدید میآورْد که انسان احساس میکرد در برابر کسی ایستاده که از جهان دیگر آمده است.
۳۶٫ یقین دارم هر کـس در مـنظره یادشده حضور یابد، از حیرت و شگفتیِ وصفناپذیری پر خواهد شد و با اندیشیدن در قداستی که در هر یک از بخشهای خدمت وجود دارد، عمیقا تحت تأثیر قرار خواهد گرفت.
۳۷. برای اینکه اطلاعات جامعی در این بـاب بـه دسـت آوریم، بر فراز دژ مجاور رفـتیم و بـه اطـراف نگریستیم.
۳۸. شهر روی نقطه بسیار بلندی قرار دارد و برای تقویت آن، برجهای فراوانی از سنگهای بزرگ بر فراز آن ساخته شده است تا همان طور کـه بـه مـا گفتند، از حریم معبد پاسداری کند و هرگاه یورش، شـورش یـا تعرضی از سوی دشمن رخ دهد، کسی نتواند از دیوارهای اطراف معبد به آن داخل شود.
۳۹٫ بر فراز برجهای دژ، منجنیقهایی از انواع مختلف نـصب شـده و مـکان آنها از مجموعه دیوارهایی که شرح دادم، بسیار بالاتر است.
۴۰. امینترین مـردان پاسداریِ برجها را بر عهده دارند و آنان عالیترین نشانههای وفاداری خویش به کشورشان را ارائه میدهند.
۴۱٫ به این مردان هیچگاه اجـازه داده نـمیشود دژ را تـرک کنند، مگر در روزهای عید و آن هم در چند گروه؛ همچنین هیچ بیگانهای اجـازه نـدارد به آن جا وارد شود.
۴۲٫ هنگام فراهم کردن این گزارش مشاهده شد که نگهبانان هرگاه دستوری از فرمانده کـل در مـورد ورود بـازدیدکنندگان به آن مکان دریافت میکنند، بسیار دقیق و محتاط عمل میکنند.
۴۳٫ آنان در مورد راه دادن مـا بـرای تـماشای تقدیم قربانیها بسیار درنگ کردند، با این که ما تنها دو شخص غیرمسلح بودیم.
۴۴٫ ایـشان گـفتند هـنگامی که این مسؤولیت به آنان سپرده شده است، همگی را با سوگند ملزم کردهاند؛ زیـرا هـمه ایشان سوگند خورده و متعهد شدهاند سوگند خود را با تقدس و مو به مو اجـرا کـنند کـه هر چند آنان پانصد تن هستند، اجازه ندهند بیش از پنج نفر در یک زمان بـه آن مـکان وارد شوند.
۴۵٫ دژ برای حفاظت ویژه معبد بنا شده و بنیانگذارش آن را چنان محکم و استوار کرده اسـت کـه بـه نحو مؤثری از معبد حفاظت کند.
فصل پنجم
۱٫ اندازه و ابعاد شهر متوسط است.
۲٫ محیط آن حدود هـشت کـیلومتر حدس زده میشود.
۳٫ برجهایی دارد که به شکل یک تئاتر درست شده اسـت و راهـهایی آنـها را به یکدیگر پیوند میدهد. آن تقاطعها در برجهای پایین خلوتتر و در برجهای بالا شلوغتر است.
۴٫ برای اینکه زمـین بـه سـوی بالا میرود؛ زیرا شهر روی کوهی ساخته شده است.
۵٫ پلههایی نیز وجـود دارد کـه به تقاطعها پایان مییابد و پیوسته برخی مردم از آن بالا میروند یا پایین میآیند و در مسیر خود تا حـد امـکان از یکدیگر فاصله میگیرند تا با کسانی که به احکام طهارت پایبند هـستند، تـماس غیرشرعی پیدا نکنند.
۶٫ بیجهت نیست که سـازندگان اصـلی شـهر آن را با وضع مناسبی ساختند؛ زیرا آنان در مـورد نـیازهای مردم آن روشنبین بودند.
۷٫ زیرا آن کشور گسترده و زیباست.
۸٫ بخشهایی از آن مسطح است؛ مـانند مـناطقی در مرز اِدومیان که سامره خـوانده مـیشود و بخشهایی دیـگر کـوهستانی هـستند، مخصوصا آنهایی که در مجاورت یهودیه قـرار دارنـد.
۹٫ از این رو، مردم خود را نسبت به کشاورزی و بهرهبرداری از آن خاک موظف میدانند و از این راه، مـقدار زیـادی غله فراهم میکنند.
۱۰٫ بدین شیوه هـر نوع کشاورزی انجام مـیگیرد و خـرمنهای فراوانی در سراسر آن سرزمین گرد مـیآید.
۱۱٫ شـهرهایی که بزرگ هستند و از آبادانی مناسب برخوردارند، جمعیت فراوانی دارند، ولی مردم از حومه شهرها دوری مـیکنند؛ زیـرا آنان به زندگی لذتبخش گـرایش دارنـد و هـمه خواهان برخورداری هـستند.
۱۲٫ هـمین مسأله در اسکندریه که از هـمه شـهرها بزرگتر و آبادتر است، رخ داد.
۱۳٫ مهاجرت حومهنشینان از مناطق روستایی و اقامت ایشان در شهر، کشاورزی را به نابودی کـشاند. پادشـاه به منظور جلوگیری از اقامت آنان در شـهر، فـرمانی صادر کـرد مـبنی بـر اینکه ایشان نباید بـیش از دوازده روز در شهر بمانند.
۱۴٫ همچنین به داوران بخشنامه کرد که هرگاه حومهنشینان به دادگاه فرا خوانده شـوند، قـضیه آنان ظرف پنج روز فیصله یابد.
۱۵. و از آن جـا کـه ایـن امـر را بـسیار مهم میدانست، داوران و مـعاونانی بـر هر منطقه گماشت تا کشاورزان و پشتیبانان ایشان برای منافع بازرگانی، انبارهای شهر را از محصولات کشاورزی خالی نـکنند.
۱۶٫ مـن خـروج از موضوع را روا دانستم؛ زیرا خود الیعازر این مـطالب را بـا وضـوح کـامل بـیان کـرده بود.
۱۷٫ زیرا آنان نیروی زیادی را صرف کشاورزی میکنند.
۱۸٫ زیرا آن سرزمین با انبوهی از درختان زیتونِ کنار هم مشجر شده ومحصولات غله و بنشن و تاک و عسل نیز در آن جا فراوان اسـت.
۱۹٫ انواع دیگر درختان میوهدار و نخل به اندازه اینها نیست.
۲۰٫ چارپایان فراوانی از هر نوع و چراگاههایی آباد برای آنها وجود دارد.
۲۱٫ از این رو، آنان به درستی فهمیدهاند که مناطق حومه به جمعیت زیادی نـیازمند اسـت و رابطه شهر و روستا باید به طور مناسب تنظیم میشود.
۲۲. عربها مقدار زیادی ادویه و سنگهای گرانبها و طلا به آن کشور میآورند.
۲۳٫ زیرا این کشور نه تنها برای کشاورزی، بلکه برای تـجارت نـیز مناسب است. همچنین شهر از نظر صنایع غنی است و همه کالاهای آن سوی دریا در آن یافت میشود.
۲۴٫ همچنین بندرهای مناسب و پرظرفیتی در عسقلان و یافا و غزّه وجود دارد و نـیز در بـطلمایُس که شالوده آن به دست پادشـاه نـهاده شده است و موقعیت مرکزی آن با اماکن یادشده قابل مقایسه است و با آنها تفاوت چندانی ندارد.
۲۵٫ این کشور همهچیز را به فراوانی تولید میکند؛ زیرا از هـر سـو به خوبی، آبرسانی، و از طـوفانها کـاملاً حفظ میشود.
۲۶٫ رودی به نام «اردن» که هیچگاه بیآب نمیشود، در این سرزمین جاری است.
۲۷٫ مساحت این کشور در اصل از شصت میلیون جریبِ فرنگی کمترِ نیست ـ گرچه در زمانهای بعد اقوام مجاور یورشهایی به آن بـردند ـ و شـشصد هزار تن در مزارعی که مساحت هر کدام یکصد جریب فرنگی است، ساکن شدهاند.
۲۸٫ رودخانه یادشده مانند رود نیل در فصل خرمن بالا میآید و بخشهای بزرگی از آن سرزمین را سیراب میکند.
۲۹٫ آن رودخانه در منطقهای که بـه اهـل بطلمایس تـعلق دارد، به رودی دیگر میپیوندد و به سوی دریا جاری میشود.
۳۰٫ دیگر سیلابهای کوهستانی به سوی دشت میرود و مناطق اطـراف غزّه و منطقه اشدود را فرا میگیرد.
۳۱٫ گرداگرد کشور یک پَرچین طبیعی وجـود دارد و یـورش بـردن به آن بسیار دشوار است و به سبب گذرگاههای تنگ، پرتگاههای ژرف، شیبهای تند و به سبب طبیعت نـاهموار مـناطق کوهستانی در گرداگرد آن سرزمین، نیروهای انبوه از هجوم به آن ناتوانند.
۳۲. به ما گفتند که پیـش از ایـن از کـوههای مجاور عربستان مس و آهن به دست میآمد.
۳۳٫ این کار در زمان فرمانروایی ایرانیان متوقف شد؛ زیـرا مقامات داخلی در آن زمان گزارش نادرستی را شایع کردند که کار کردن در آن معادن بـیثمر و گران است. آنان مـیخواستند بـه این شیوه کشور خود را از ویرانی به سبب معدنکاری در آن مناطق و از دست رفتن احتمالی آن به سبب فرمانروایی ایرانیان حفظ کنند؛ زیرا آنان به کمک این گزارش نادرست برای ورود به آن منطقه عذر پیـدا میکردند.
۳۴٫ برادر عزیزم فیلوکرات، اکنون همه آگاهیهای بنیادین در پیرامون این موضوع را به طور خلاصه به شما ارائه کردهام.
۳۵٫ از این پس، کار ترجمه را شرح خواهم داد.
۳۶٫ کاهنِ اعظم مردانی را که بهترین منش و برترین فـرهنگ را داشـتند و چنین چیزهایی نیز از دودمانشان انتظار میرفت، برگزید.
۳۷٫ آنان کسانی بودند که علاوه بر تحصیلِ خبرگی در ادبیات یهود، ادبیات یونانیان را نیز به دقت تمام خوانده بودند.
۳۸٫ از این رو، ایشان برای خدمت بـه عـنوان سفیر شایستگی داشتند و هنگام لزوم، چنین مسؤولیتی را بر عهده گرفته بودند.
۳۹. آن افراد برای گفت و گو و مذاکره مسائل مربوط به شریعت آمادگی فراوان داشتند.
۴۰٫ ایشان از رویه معتدلی حمایت میکردند و ایـن امـر پیوسته بهترین راهی است که انسان میتواند پیش گیرد.
۴۱٫ آنان شیوههای خشن و نابهنجار را قاطعانه رد میکردند و از تکبر یکسره به دور بودند و هرگز هوای تفوق بر دیگران را در سر نمیپروردند و هنگام گفتوگو آمـاده شـنیدن بـودند و به هر پرسشی پاسخ مـناسب مـیدادند.
۴۲٫ و هـمه آنان این قاعده را به دقت مراعات میکردند و بیش از هر چیز میکوشیدند که در رعایت آن بر یکدیگر سبقت جویند و همه آنان درخور رهـبر خـویش و فـضیلتهای او بودند.
۴۳. انسان میتوانست مشاهده کند که آنان الیـعازر را بـه گونهای دوست داشتند که حاضر نبودند از وی جدا شوند؛ او نیز آنان را دوست داشت.
۴۴٫ زیرا وی علاوه بر نامهای که در پیرامون بـازگشت مـطمئن آنـان به پادشاه نوشت، با اشتیاق از اندریاس خواست که برای تـأمین این خواسته کار کند و از من نیز با اصرار خواست که وی را به بهترین وجه ممکن کمک کنم.
۴۵٫ و بـا آنـکه مـا قول دادیم بیشترین توجه را به این موضوع مبذول داریم، وی میگفت کـه هـنوز بسیار نگران است؛ زیرا میدانست که پادشاه به سبب نیکْسیرتیِ خویش بزرگترین امتیاز خود را این مـیداند کـه هـرگاه مشاهده کند کسی بر همگنان خود در فرهنگ و خرد برتری دارد، وی را به دربـار خـویش فـراخواند.
۴۶٫ زیرا من سخن زیبایی از او شنیدم مبنی بر اینکه وی با گردآوری مردان درستکار و دوراندیش در اطـراف خـود بـهترین حفاظت را برای مملکت خویش تأمین میکند؛ زیرا چنین دوستانی سودمندترین اندرزهای خود را از وی دریـغ نـخواهند داشت.
۴۷٫ و مردانی که الیعازر اکنون نزد وی میفرستاد، این ویژگیها را داشتند.
۴۸٫ و او مکرر با سـوگند مـیگفت کـه اگر صرفا سود فردی خویش را در نظر میگرفت، هرگز اجازه نمیداد که آن مردان از نزد وی بـروند ـ ولی بـه خاطر سود عمومیِ همه شهروندان ایشان را روانه کرد.
۴۹٫ زیرا او معتقد بود که زنـدگی خـوب عـبارت است از حفظ مقررات شریعت و این هدف از طریق شنیدن بیشتر به دست میآید تا خواندن.
۵۰٫ از ایـن بـیان و بیاناتی از این دست چگونگی احساسات او نسبت به آنان روشن میشد.
فصل شـشم
۱٫ شـایسته اسـت اطلاعاتی که وی به طور خلاصه در پاسخ به پرسشهای ما ارائه کرد، مورد اشاره قرار گیرد.
۲٫ زیـرا گـمان مـیکنم بیشتر مردم در مورد برخی از مواد شریعت مخصوصا در باب گوشتها و نوشیدنیها و حیواناتی کـه نـاپاک شمرده میشوند، کنجکاو هستند.
۳٫ ما پرسیدیم با آنکه آفرینش از یک سنخ است، چرا برخی از حیوانات بـرای خـوردن ناپاک شمرده میشوند و برخی دیگر حتی برای لمس کردن نیز ناپاک هـستند (زیـرا شریعت در موضوعاتی از این قبیل به طور مـشروح سـخن گـفته است)؟ وی به پاسخ زبان گشود،
۴٫ و گفت: «شـما مـلاحظه میکنید که شیوههای زندگی و اجتماعات ما چه اثری بر ما باقی میگذارد. انـسانها بـر اثر همنشینی با بدان، تـباهی آنـان را فرا مـیگیرند و در سـراسر زنـدگی بدبخت میشوند؛ اما اگر با خـردمندان و دورانـدیشان زیست کنند، راههای پرهیز از نادانی و اصلاح زندگی خود را مییابند.
۵٫ قانونگذار ما پیـش از هـر چیز شالوده پارسایی و درستکاری را ریخت و آنـها را یک به یک تـفهیم کـرد، آن هم نه تنها از طریق نـهی، بـلکه با استفاده از مثالها نیز آثار زیانبار گناه و مجازاتهایی را که خدا برای مجرمان مـقرر کـرده است، شرح داد.
۶٫ زیرا وی پیـش از هـر چـیز اثبات کرد کـه تـنها یک خدا وجود دارد و قـدرت او در سـراسر گیتی جلوهگر است؛ زیرا هر جایی از فرمانروایی او پر شده و هیچ کاری که انسانهای روی زمین در نـهان انـجام میدهند، از علم او بیرون نیست.
۷٫ زیرا هـر آنـچه انسان انـجام مـیدهد و هـمه آنچه باید در آینده رخ دهـد، برای او آشکار است.
۸٫ قانونگذار با دقت در این حقایق و روشن کردن آن، نشان داد که حتی اگر کـسی فـکر گناه داشته باشد ـ یعنی در واقع هـیچ کـاری هـم نـکرده بـاشد ـ از آشکار شدن دور نـمیماند؛ زیـرا وی نشان داد که قدرت خدا در سراسر شریعت جاری است.
۹٫ وی در آغاز کار خود گفت که همه مردم جـز مـا بـه وجود خدایان فراوانی معتقدند، گرچه خود ایـشان از مـوجوداتی کـه بـیهوده مـورد پرسـتش قرار میگیرند، بسیار نیرومندتر هستند.
۱۰٫ زیرا آنان هنگامی که مجسمههایی از سنگ و چوب میسازند، میگویند که آنها تمثال کسانی هستند که چیزهای مفیدی برای زندگی ابداع کردهاند و بـا اینکه ادراک نداشتن آنها برای ایشان محرز است، آنها را میپرستند.
۱۱٫ زیرا این کاملاً احمقانه است که کسی به سبب ابداعاتش خدا شمرده شود.
۱۲٫ زیرا این ابداعگران فقط اشیایی را که قـبلاً وجـود داشت، گرفتند و پس از ترکیب، فایدههای تازهای در آنها پدید آوردند: خودشان آن مواد را نیافریدند و از این رو، خدا دانستن انسانهایی مانند خود کاری بیهوده و احمقانه است.
۱۳٫ زیرا درزمان ما افراد فراوانی وجود دارنـد کـه ازانسانهای روزگارپیش که خدا قرار داده شدهاند، ابداعات و داناییهای بیشتری دارند، ولی هرگز مورد پرستش قرار نمیگیرند.
۱۴٫ سازندگان و پدیدآورندگان این اسطورهها گمان میکنند که خـردمندترینِ یـونانیان هستند.
۱۵٫ دیگر چه نیازی بـه سـخن گفتن در باره سایر مردم دلباخته، مانند مصریان و کسانی که بر جانوران وحشی و انواع فراوانی از خزندگان و چارپایان توکل میکنند و آنها را میپرستند و برای زنده و مرده آنـها قـربانی تقدیم میکنند؟
۱۶٫ باری، قانونگذار خـردمند مـا که خدا به او فهم ویژه همه چیزها را عطا کرده بود، در مورد هر امر جزئی نظری فراگیر داشت و بر گرد ما حصارهایی تسخیرناپذیر و دیوارهایی آهنین کشید تا هرگز با هیچ یـک از اقـوام دیگر درنیامیزیم و در جسم و جان خویش پاک و رها از هر تصور باطلی باقی بمانیم و خدای قادر مطلق و برتر از همه آفرینش را بپرستیم.
۱۷٫ از این رو، کاهنان بزرگ مصر که به هر چیزی با دقت مـینگرند، پسـ از آگاهی از مـا، به ما عنوان «مردان خدا» دادند.
۱۸٫ این عنوان به سایر مردم داده نشد، بلکه تنها به کسانی کـه خدای حقیقی را میپرستند، تعلق گرفت.
۱۹. دیگران مرد خدا نیستند، بلکه مـرد خـوردن و نـوشیدن و پوشیدن هستند.
۲۰٫ زیرا همه گرایش آنان به آرامش یافتن با این چیزهاست و ایشان فقط به این امـور شـناخته میشوند.
۲۱. قوم ما در سراسر زندگی به حاکمیت خدا توجه عمدهای دارند.
۲۲٫ از این رو، ویـ بـرای ایـنکه هیچ آلودگیای ما را تباه نکند و تماسهای بد زندگی ما را منحرف نسازد، با قوانین طهارت از هـر سو بر گرد ما حصاری کشید که بر خوردن و نوشیدن و تماس و شنیدن و دیـدن ما تأثیر میگذارد.
۲۳٫ درسـت اسـت که از یک دید کلی همه چیزها در وضع طبیعی خویش با یکدیگر برابرند؛ زیرا برهمه آنها یکقدرت حاکم است، ولی درموارد خاص دلیلهای محکمی وجود دارد که چرا باید از چیزهای خاصی بپرهیزیم و از سایر چـیزها برخوردار شویم.
۲۴٫ برای روشن کردن این مسأله، یکی دو نکته را به طور خلاصه برای شما شرح میدهم.
۲۵٫ زیرا شما نباید در این تصور باطل بیفتید که موسی قوانینی را با این دقت و ظرافت بـه احـترام موش و راسو و مانند آنها وضع کرده است.
۲۶. همه این مقررات به منظور درستکاری و برای تأمین فضیلت و کمالِ سیرت پدید آمده است.(۱)
۲۷. زیرا همه پرندگانی که مورد استفاده ما قرار مـیگیرند، اهـلی و در پاکی ممتاز هستند و از گونههای مختلفِ دانه و بنشن تغذیه میکنند، مانند کبوتر، قمری، ملخ، کبک، غاز و همه پرندگان دیگر از این دست.
۲۸٫ ولی پرندگان حرامگوشت، همان طور که ملاحظه میشود گوشتخوار هـستند و بـا قدرتی که دارند، به دیگران ستم میکنند و غذای خود را با شکار بیرحمانه حیوانات یادشده به دست میآورند.
______________________________
۱٫ همین توجیه در رساله اول پولس به قرنتیان ۹:۹ـ۱۰ آمده است. (مترجم)
۲۹. علاوه بر ایـن، بـرهها و بـزغالهها را میگیرند و به انسانهای مرده و زنـده نـیز آسـیب میرسانند و قانونگذار با نجس دانستن آنها میخواست به کسانی که قانون برای آنان وضع شده است، بفهماند که در دل خود پارسایی داشـته بـاشند و بـا اتکا به قدرت خویش بر کسی ستم روا نـدارند و چـیزی از آنان نربایند، بلکه راه زندگی خود را بر مبنای عدالت بپیمایند همان طور که حیوانات اهلیِ یادشده انواع مختلف بنشن را کـه روی زمـین مـیروید، مصرف میکنند و با هلاک کردن خویشاوندانِ خود ستمکار نمیشوند.
۳۰٫ قـانونگذار به ما تعلیم داد که با چنین شیوههایی به خردمندان اشاره میشود که عادل باشند و در مورد هیچ چیز خـشونت روا نـدارند و از سـتم کردن بر دیگران با اتکا بر قدرت خویش بپرهیزند.
۳۱٫ زیرا در صـورتی کـه حتی لمس کردن این حیوانات ناپاک به سبب عادات ویژه آنها همان طور که گفته شـد، شـایسته نـیست، آیا نباید کاملاً احتیاط کنیم تا منشهای ما به همان شیوه فـاسد نشود؟
۳۲٫ از ایـن رو، هـدف وی از همه قوانینی که وی در مورد حلال بودن این پرندگان و حیوانات دیگر وضع کرده، تعلیم درسـی اخـلاقی بـه ما بوده است.
۳۳٫ زیرا شکافته بودن سُم و باز بودن پنجهها برای آن است که بـه مـا تعلیم دهد که لازم است بین کارهای شخصی خود در مورد اجرای فضیلت تفاوت قـائل شـویم.
۳۴٫ زیـرا قدرت همه بدن و فعالیت آن به شانهها و دست و پا وابسته است.
۳۵٫ از این رو، وی ما را وادار میکند تا بـدانیم کـه لازم است همه کارهایمان را با تمیزدادن طبق معیار درستکاری انجام دهیم ـ مخصوصا از آن رو که مـا بـا سـایر نوع بشر بسیار تفاوت داریم.
۳۶٫ زیرا بیشتر مردمِ دیگر خود را با آمیزش بیقاعده میآلایند و بـا آن، گـناه بزرگی را مرتکب میشوند و همه کشورها و شهرها به این گناهان مباهات میکنند.
۳۷٫ زیـرا آنـان نـه تنها با مردان در میآمیزند، بلکه مادر و حتی دختران خویش را آلوده میکنند.
۳۸. ولی ما از چنین گناهانی دور نـگه داشـته شـدهایم.
۳۹٫ انسانهایی که به آن شیوه جدا شدهاند، از نظر قانونگذار دارای نعمت یادآوری هستند.
۴۰٫ زیـرا هـمه حیواناتی «که سمشکافته هستند و نشخوار میکنند»(۱) برای نوآموزان نشانه یادآوری هستند.
۴۱٫ زیرا عمل نشخوار کردن چـیزی جـز یادآوری زندگی و وجود نیست.
۴۲٫ زیرا عادت زندگی این است که به وسـیله غـذا نگهداری شود، از این رو، وی در کتاب مقدس نیز مـا را بـه ایـن کلمات پند میدهد: «همانا تو خدایی را کـه آن کـارهای بزرگ و شگفتآور را در تو انجام داد، به یاد خواهی آورد.»(۲)
۴۳. زیرا هنگامی که اینها درست فـهمیده شـوند، بزرگی و شکوهشان معلوم میشود؛ نـخست، سـاختار بدن و مـیل بـه غـذا و جدایی هر یک از اندامها، و سپس تـشکیل حـواس، عمل و حرکت نامرئی ذهن، سرعت اعمال ویژه آن و نقشی که در کشف فنون دارد، از تـدبیری نـامتناهی حکایت میکنند.
۴۴٫ از این رو، وی به ما پنـد میدهد که به یـاد داشـته باشیم اعضای مذکور به قـدرت الهـی و با مهارت کامل نگهداری میشوند.
۴۵٫ زیرا او هر زمان و مکانی را معین کرده تا پیـوسته خـدایی را که بر ما فرمان مـیراند و مـا را حـفظ میکند، به یـاد آوریـم.
۴۶٫ زیرا در باب گوشتها و نـوشیدنیها بـه ما دستور میدهد که قبل از هر چیز بخشی از آن را به عنوان قربانی تقدیم کنیم و سـپس از غـذای خود بهرهمند شویم.
۴۷٫ همچنین بر جـامههای مـا نشانه یـادآوری نـهاده و بـه همین شیوه به مـا دستور داده است که قرعههای الهی را به نشانه یاد خدا بر دروازهها و درهایمان نصب کنیم.
۴۸. هـمچنین صـریحا دستور میدهد بر روی دستهایمان نشانهای گـذاشته شـود تـا بـه وضـوح نشان دهد کـه بـاید هر کاری را با درستی انجام دهیم و آفرینش خویش و بالاتر از همه، ترس از خدا را به یاد داشته بـاشیم.
۴۹٫ هـمچنین او بـه انسانها دستور میدهد هنگام خوابیدن و برخاستن، در کـارهای خـدا تـأمل کـنند، نـه فـقط با کلمات، بلکه با مشاهده دقیق تغییر و تأثیری که هنگام خفتن و بیدار شدن در افراد پدید میآید و هر یک از این دو حالت به شیوهای الهی و غیرقابل فهم، به دیـگری تبدیل میشود.
______________________________
۱٫ از نظر تورات، چارپایانی که سم آنها شکافته است و نشخوار میکنند، حلالگوشت هستند (لاویان ۱۱:۱ـ۸). (مترجم)
۲٫ متن احتمالاً به تثنیه ۷:۱۸ـ۱۹ اشاره میکند. (مترجم)
۵۰٫ تفسیر ما از «سمشکافته و نشخوار کننده» اهمیت قـیاس و ربـط دادن این دو صفت را با تمیز و یادآوری برای شما بیان کرد.
۵۱. زیرا شریعت ما بیهدف یا طبق نخستین اندیشهای که به ذهن خطور میکند، فراهم نشده، بلکه با در نظر گرفتن حـقیقت و بـه کمک استدلال صحیح بوده است.
۵۲٫ زیرا از طریق دستورهایی که در باب گوشتها و نوشیدنیها و موارد ویژه لمس کردن میدهد، به ما امر میکند که هـیچ چـیزی را بدون اندیشیدن انجام ندهیم و گـوش نـکنیم و با سوء استفاده از نیروی تعقل به بیعدالتی روی نیاوریم.
۵۳٫ در مورد حیوانات وحشی نیز همان اصل را میتوان کشف کرد.
۵۴٫ زیرا ویژگی راسو و موش و حیواناتی از این قـبیل کـه صریحا اشاره شده اسـت، ویـرانگری است.
۵۵٫ موش هر چیزی را میآلاید و فاسد میکند و آسیب زدن او به هر چیز که مییابد، تنها برای تغذیه نیست، بلکه به این هدف نیز هست که آن را برای انسانها کاملاً بیفایده سـازد.
۵۶٫ گـروه راسوها نیز ویژه هستند: زیرا علاوه بر آنچه گفته شد، راسو یک ویژگی آلاینده دارد و آن اینکه از گوش آبستن میشود و از دهان میزاید.
۵۷٫ و به همین دلیل است که مشابه این کار بـرای انـسانها ناپاک شـمرده میشود.
۵۸٫ زیرا کسانی که با تبدیل همه دریافتیهای گوش به سخن، دیگران را به بدیها سوق میدهند و نـاپاکی فوق العادهای را پدید میآورند؛ خودشان نیز از پلیدی بیدینی آلوده شدهاند.
۵۹٫ و بـه طـوری کـه شنیدهام، پادشاه شما چنین انسانهایی را هلاک میکند و کار کاملاً درستی انجام میدهد.»
۶۰٫ من گفتم: «گمان میکنم مـقصود شـما سخنچینان است؛ زیرا وی پیوسته آنان را به شکنجه و مرگهایی دردناک میسپارد.»
۶۱. پاسخ داد: «آری، مـقصود مـن هـمین اشخاص است؛ زیرا تصمیم به نابودی انسانها کار نامبارکی است.
۶۲٫ و شریعت ما از آسیب رساندن بـه کسی از طریق سخن یا عمل نهی میکند.
۶۳. بیان کوتاه من در باره این مـوضوعات باید شما را قانع کـرده بـاشد که همه قواعد ما
با در نظر گرفتن درستکاری تدوین شده و هیچ چیز بدون اندیشه و دلیل محکم در کتاب مقدس مقرر نشده است، بلکه هدفْ این بوده است که ما را برای اجرای راسـتی نزد همه مردم در سراسر عمر یاری دهد و ما به یاد خدای بزرگ باشیم.
۶۴٫ همچنین مجموع آن نظام در مورد گوشتها و چیزهای ناپاک و خزندگان و جانوران وحشی، درستکاری و ارتباط صحیح میان انسانها را در نظر داشته اسـت.»
۶۵٫ بـه نظر من او در همه این موارد دفاع خوبی ارائه کرد؛ زیرا در مورد گوسالهها و قوچها و بزها که تقدیم میشوند، نیز گفت که لازم است آنها را از رمهها و گلهها بگیرند و حیوانات اهلی را قربانی کنند و هیچ چـیز وحـشی تقدیم نشود تا تقدیمکنندگان قربانیها معنای نمادین قانونگذار را دریابند و تحت تأثیر یک خودآگاهیِ متکبرانه قرار نگیرند.
۶۶٫ زیرا کسی که قربانی میگذراند، از جان خود و تمام حالات جان نیز قربانی مـیگذراند.
۶۷٫ ای فـیلوکرات، من تصور میکنم این تفصیلات در مورد مذاکرات ما ارزش نقل کردن داشت و من به سبب تقدس و مقصد فطریِ شریعت ترغیب شدم که آنها را به روشنی برای تو شرح دهم؛ زیـرا تـو بـه آموختن دل بستهای.
فصل هفتم
۱٫ الیـعازر پس از تـقدیم قـربانی و انتخاب فرستادگان و فراهم کردن هدایای فراوانی برای پادشاه، ما را با امنیت کامل روانه کرد.
۲٫ هنگامی که به اسکندریه رسیدیم، بیدرنگ پادشـاه از ورود مـا آگـاه شد.
۳٫ من و اندریاس پس از باریافتن، به پادشاه به گـرمی سـلام کردیم و نامه الیعازر را به او دادیم.
۴٫ پادشاه بسیار مشتاق ملاقات با فرستادگان بود؛ از این رو، فرمان داد همه مقامات دیگر را مرخص کـنند و بـیدرنگ فـرستادگان را به حضور پذیرفت.
۵٫ باری، این امر شگفتی همه را برانگیخت؛ زیـرا مرسوم است کسانی که خواستار گفتوگو با پادشاه در باب مسائل مهم هستند، پس از پنج روز به حضور پذیرفته شوند و فـرستادگان پادشـاهان یـا شهرهای بسیار مهم به زحمت پس از سی روز بار مییابند ـ اما وی ایـن مـردان را شایسته احترام بیشتر دانست؛ زیرا از رهبر آنان تا این اندازه احترام کرد
و بیدرنگ کسانی را که حـضورشان غـیرضروری بـود، مرخص کرد و در انتظار فرستادگان قدم میزد تا از آنان استقبال کند.
۶٫ ایشان بـا هـدایایی کـه همراه داشتند و پوستهای گرانبهایی که روی آن، شریعت یهود با حروف زرین نگاشته شده بود، وارد شـدند؛ زیـرا پوسـتها به شکل شگفتآوری تهیه و با ظرافت صحافی شده بود. پادشاه به محض دیدن ایـشان در بـاره کتابها سؤال کرد.
۷٫ هنگامی که طومارها را از ظرف بیرون آوردند و صفحات را گشودند، پادشاه بـرای مـدتی طـولانی آرام ایستاد، آنگاه هفت بار ادای احترام کرد و گفت:
۸٫ «دوستانم، از شما سپاسگزارم و از کسی که شما را فـرستاد، بـیشتر سپاسگزارم و بیشتر از همه از خدایی که این سخنان را گفته است.»
۹٫ هنگامی که همه فـرستادگان و کـسانی کـه حضور داشتند، یک صدا فریاد زدند: «خدا پادشاه را نگه دارد!» اشک شوق از دیدگانش جاری شد.
۱۰٫ زیـرا تـجلیلی که از روح وی شد و احترام فراوانی که در مورد او به عمل آمد، وی را به سبب ایـن نـیکبختی بـه گریه انداخت.
۱۱٫ پادشاه فرمان داد طومارها را به جای خود برگردانند و پس از تهنیت به آنان گفت: «ای مـردان خـدا، درسـت همین بود که من نخست به کتابهایی که شما را به خاطر آنـها فـرا خواندهام، ادای احترام کنم و پس از آن به شما دست دوستی بدهم.
۱۲٫ به همین دلیل، آن کار را نخست انجام دادم.
۱۳٫ مـن مـقرر داشتم روز ورود شما روز بزرگی شمرده شود و در سراسر عمرم سالگرد آن را گرامی بدارند.
۱۴٫ اتفاقا امـروز سـالگرد پیروزی ناوگان من بر آنتیگونوس نیز هـست. از ایـن رو، خـوشحالم که این روز را با شما جشن بگیرم.
۱۵. هـر چـیز که مورد استفاده شما قرار گیرد، برای شما به شیوهای مناسب و برای مـن نـیز مانند شما فراهم خواهد شـد.»
۱۶٫ پس از ایـنکه آنان شـادی خـود را نـشان دادند، امر کرد که بهترین امـاکنِ نـزدیک دژ برای آنان تعیین شود و لوازم مهمانی را آماده کنند.
۱۷٫ نیکانور پیشکار عالی را کـه دوروتـئوس نامیده میشد، فرا خواند و وی را بـه
پذیرایی از یهودیان گماشت و بـه او دسـتور داد ضروریات هر یک از آنان را فـراهم کـند.
۱۸٫ زیرا این ترتیبات از سوی پادشاه بود، ترتیباتی که چنانچه مشاهده میکنی تا امـروز ادامـه دارد.
۱۹٫ زیرا از آن جا که بسیاری از شـهرها در مـورد خـوردن و آشامیدن و استراحت دارای آداب مـخصوصی هـستند، مأموران ویژهای نیز بـرای رسـیدگی به نیازهایشان وجود دارند.
۲۰٫ هنگامی که آنان به ملاقات پادشاه میآیند، تدارکات طبق رسـوم خـودشان انجام میگیرد تا چیز ناخوشایندی بـه بـرخورداری آنان از مـلاقات آسـیب نـزند.
۲۱٫ همین ملاحظات برای آسـایش فرستادگان یهود ترتیب داده شد.
۲۲٫ باری، دوروتئوس که به عنوان مددکار برای پذیرایی مهمانان یهودی انـتخاب شـده بود، مردی بسیار وظیفهشناس بود.
۲۳٫ وی هـمه انـدوختههایی را کـه در اخـتیار داشـت و برای پذیرایی از چـنین مـهمانانی فراهم شده بود، برای جشن آورد.
۲۴٫ او طبق رهنمود پادشاه دو ردیف کرسی آماده کرد.
۲۵٫ زیرا وی دستور داده بود نـیمی از آن مـردان در سـمت راست و نیم دیگر پشت سر او بنشینند تـا عـالیترین احـترام مـمکن را از ایـشان دریـغ نکرده باشد.
۲۶٫ هنگامی که آنان بر کرسیها نشستند، به دوروتئوس دستور داد هر چیز طبق رسم جاریِ مهمانان یهودی انجام گیرد.
۲۷٫ از این رو، وی از خدمات منادیان مقدس و کاهنان مسؤول قـربانی و کسانی که معمولاً دعا میخواندند، صرف نظر کرد و یکی از افراد ما را به نام الیعازر که پیرترینِ کاهنان یهودی بود، برای دعا فرا خواند.
۲۸٫ وی برخاست و این دعای قابل توجه را خواند: «پادشـاها، خـدای قادر مطلق تو را با همه چیزهای خوبی که ساخته است، بینیاز کند و به تو و همسر و کودکان و یارانت برخورداری جاودانه از آن چیزها را تا پایان عمر ببخشد.»
۲۹٫ این سخنان با تأیید بـلند و پرشـور حاضران که مدت زیادی ادامه داشت، رو به رو شد، سپس آنان از خوانی که برایشان فراهم شده بود، برخوردار شدند.
۳۰٫ همه ترتیبات پذیرایی طبق دسـتور دوروتـئوس انجام میگرفت.
۳۱٫ خدمتکاران سلطنتی و کـسانی دیـگر که در دربار پادشاه از احترام برخوردار بودند، میان حاضران یافت میشدند.
۳۲٫ پادشاه فرصت مهمانی را غنیمت شمرد و از فرستادهای که بر کرسی احترام نشسته بود (زیرا کـرسیها را طـبق سن و سال افراد مـرتب کـرده بودند)، پرسید چگونه میتوان پادشاهی را سالم به پایان برد؟
۳۳٫ وی پس از اندکی تأمل، پاسخ داد: «هرگاه مهربانی بیپایان خدا را سرمشق خود قرار دهی، میتوانی سلامت پادشاهی خویش را به بهترین وجه تأمین کنی. زیرا اگـر مـیانهرو باشی و برای کسانی که شایسته مجازات هستند، مجازاتی معتدل و به سزا مقرر کنی، آنان را از بدی برخواهی گرداند و موجب پشیمانی ایشان خواهی شد.»
۳۴٫ پادشاه این پاسخ را ستود و از نفر بعدی پرسید چـگونه مـیتوان همه کـارها را به بهترین وجه انجام داد؟
۳۵٫ پاسخ داد: «اگر انسان نسبت به همه بردباری عادلانهای در پیش گیرد، پیوسته و در هر مـناسبتی درست عمل خواهد کرد و به یاد خواهد آورد که هر اندیشهای بـر خـدا آشـکار است. اگر ترس از خدا را نقطه عزیمت کارهایت قرار دهی، هرگز در هدف خویش ناکام نخواهی شد.»
۳۶٫ پادشاه ایـن شـخص را نیز به سبب پاسخش ستود و از نفر بعدی پرسید برای داشتن دوستانی همفکر بـا خـویشتن چـه باید کرد؟
۳۷٫ پاسخ داد: «باید کاری کرد که بفهمند تو در اندیشه مصالح رعایا هستی. کار نیک ایـن است که بنگری چگونه خدا نعمتهایش را به جنس بشر عطا میکند و برای آنـان در زمان مناسب تندرستی و خـوراک و هـمه امور دیگر را فراهم میآورد.»
۳۸٫ پادشاه این پاسخ را تصدیق کرد و از مهمان بعدی پرسید چگونه میتوان هنگام بار دادن و داوری، ستایش حتی کسانی را که خواسته آنان عملی نشده است، برانگیخت؟
۳۹٫ پاسخ داد: «باید با همه بـه طور یکسان در سخن منصف باشی و هرگز از روی گستاخی و تکبر با بزهکاران رفتار نکنی. این کار را هنگامی انجام خواهی داد که شیوه عمل خدا را در نظر بگیری. وی دعاهای شایستگان را پیوسته اجابت میکند و کسانی که دعـاهایشان بـه اجابت نمیرسد، زیانهای درخواستهایشان به وسیله خواب دیدن یا
حوادثی به آنان اطلاع داده میشود و خدا ایشان را طبق گناهانشان یا قدرت بزرگ خویش کیفر نمیدهد، بلکه با آنان با شکیبایی رفـتار مـیکند.»
۴۰٫ پادشاه آن مرد را به سبب پاسخش به گرمی ستود و از نفر بعدی پرسید چگونه میتوان در امور نظامی شکستناپذیر شد؟
۴۱٫ پاسخ داد: «باید انسان تمام اعتماد خود را به لشکریان و نیروهای نظامی متوجه نـکند، بـلکه پیوسته از خدا بخواهد که عملیات او را به فرجامی نیک برساند و خود انسان همه وظایف خویش را با روح عدالت انجام دهد.»
۴۲٫ وی این پاسخ را تصدیق کرد و از نفر بعدی پرسید چگونه میتوان در دشمنان تـرس ایـجاد کرد؟
۴۳٫ پاسـخ داد: «باید انسان هنگام فراهم کـردن جـنگافزار و نـیروهای فراوان بداند که آنها از تأمین یک نتیجه دائمی و نهایی ناتوان هستند. زیرا حتی خدا با مهلت دادن و صرفا با نشان دادن بزرگی قـدرت خـویش، تـرس خود را در دل مردم وارد میکند.»
۴۴٫ پادشاه آن مرد را ستود و از نفر بـعدی پرسـید برترین خوبی زندگی چیست؟
۴۵٫ پاسخ داد: «دانستن اینکه خدا خداوندِ جهان است و اینکه در بهترین دستاوردهایمان این ما نیستیم که کامیابی را بـه دسـت مـیآوریم، بلکه خداست که به قدرت خویش همه امور را به انـجام میرساند و ما را به سوی هدف رهنمون میشود.»
۴۶٫ پادشاه از پاسخ نیکوی آن مرد به شگفتی افتاد و از نفر بعدی پرسید کـه چـگونه مـیتوان همه دارایی خویش را سالم نگه داشت و در پایان کار آن را به هـمان وضـع به جانشینان خود منتقل کرد؟
۴۷٫ پاسخ داد: «با دعای پیوسته به درگاه خدا که در همه وظایفت انگیزههای بـلندی را بـه تـو الهام کند و با هشدار دادن به نسل خویش که چشم آنان از شـهرت یـا ثـروت خیره نشود؛ زیرا خداست که همه این هدایا را عطا میکند و خود انسانها هرگز نـمیتوانند بـرتری یـابند.»
۴۸٫ پادشاه این پاسخ را تصدیق کرد و از مهمان بعدی پرسید چگونه میتوان رخدادها را با متانت تـحمل کرد؟
۴۹٫ پاسـخ داد: «با تمسک استوار به این اندیشه که خدا مقرر داشته است که هـمه انـسانها در بـزرگترین بدیها مانند بزرگترین خوبیها شریک شوند؛ زیرا برای
انسانها، معاف ماندن از این امور مـحال اسـت. ولی خدایی که پیوسته باید نزد او دعا کنیم، به ما شجاعت و تحمل را الهام مـیکند.»
۵۰٫ پادشـاه کـه از پاسخ آن مرد سرخوش شده بود، همه پاسخها را تحسین کرد و افزود: «من پرسشی را برای نفر بـعدی مـطرح میکنم و پس از آن موقتا به کار خود خاتمه میدهم تا همه توجه خود را بـه بـرخورداریهای جـشن معطوف داریم و وقت خویش را به خوشی بگذرانیم.»
۵۱٫ از این رو، از آن مرد پرسید هدف واقعی شجاعت چیست؟
۵۲٫ پاسخ داد: «هـدف ایـن اسـت که در زمان خطر، طرحی درست بر اساس نیتی اصیل اجرا شود. زیـرا، ای پادشـاه، همه امور را خدا برای نفع تو انجام میدهد؛ چون نیت تو خوب است.»
۵۳٫ هنگامی که هـمه حـاضران پاسخها را تحسین کردند، پادشاه به فیلسوفان که چندین تن از آنان حضور داشـتند، گـفت: «من معتقدم که این افراد از فضیلتی عـالی و مـعرفتی فـوقالعاده برخوردارند؛ زیرا ایشان بدون آمادگی قبلی پاسـخهای مـناسبی را برای سؤالات مطرح شده ارائه کردند و همه آنان خدا را نقطه عزیمت سخن خویش قـرار دادنـد.»
۵۴. و مِنِدِموس فیلسوف اریتریا(۱) گفت: «پادشـاها، درسـت میگویی؛ زیـرا از آن جـا کـه جهان بر اساس حکمت تدبیر مـیشود و از آنـ جا که ما به درستی میفهمیم که انسان آفریده خداست، باید نـتیجه گـرفت که همه قدرتها و زیباییهای سخن از خـدا میآید.»
۵۵٫ پادشاه با اشـاره سـر این احساس را تأیید کرد و سـخن مـتوقف شد. آنان به برخورداری ادامه دادند و با فرا رسیدن شامگاهان مهمانی پایان یـافت.
فـصل هشتم
۱٫ فردای آن روز دوباره سر خـوان نـشستند و مـهمانی طبق همان تـرتیبات ادامـه یافت.
۲٫ هنگامی که پادشـاه دیـد فرصت مناسب است تا پرسشهای خود را برای مهمانان مطرح کند، به سؤال از کسانی کـه بـعد از پاسخگویان روز قبل نشسته بودند، پرداخت.
______________________________
۱٫ نـام شـهری در یکی از جـزایر یـونان کـه مندموس (متوفای ۲۶۵ق.م.) مذکور در مـتن، مکتب فلسفی اریتریایی را در آن شهر پایهگذاری کرد. (مترجم)
۳٫ وی گفتوگوی خود را با نفر یازدهم آغاز کرد؛ زیـرا روز قـبل ده نفر به پرسشهای او پاسخ داده بـودند.
۴٫ هـنگامی کـه سـکوت حـکمفرما شد، پرسید کـه بـا چه کاری ثروت پایدار میماند؟
۵٫ طرف سؤال پس از اندکی تأمل پاسخ داد: «با خودداری از کارهایی که شایسته مـوقعیت انـسان نـیست و گرد هرزگی نگردیدن و صرف نکردن اسرافکارانه ثـروت در امـور تـهی و بـیهوده، بـلکه جـلب کردن رعایا به خود از طریق خیرخواهی. زیرا این خداست که همه چیزهای خوب را پدید میآورد و تنها باید از او اطاعت کرد.»
۶٫ پادشاه او را با ستایش نواخت و از نفر بعدی پرسید کـه چگونه میتوان راستی را نگه داشت؟
۷٫ پاسخ داد: «با دانستن اینکه دروغ موجب حقارت شدید همه مردم مخصوصا پادشاهان میشود. زیرا ایشان که برای عملی کردن همه خواستههای خود توانایی دارند، نباید به دروغ روی بـیاورند. عـلاوه بر این، ای پادشاه، باید پیوسته به یاد داشته باشی که خدا دوستار راستی است.»
۸٫ پادشاه از این پاسخ با شادمانی فراوان استقبال کرد و از نفر بعدی پرسید که تعلیم خـِرَد چیست؟
۹٫ پاسـخ داد: «از آن جا که دوست نداری بدی به سراغت بیاید، بلکه میخواهی در همه چیزهای خوب سهیم شوی، باید طبق همین اصول با رعایا و بزهکاران رفـتار کـنی و اشراف و نیکان را به نرمی پنـد دهـی. زیرا خدا همه مردم را با مهربانی به سوی خود جلب میکند.»
۱۰٫ پادشاه وی را ستود و از نفر بعدی پرسید چگونه میتوان دوست مردم شد؟
۱۱٫ پاسخ داد: «با رعایت ایـن امـر که نسل بشر در حـال افـزایش است و انسان با رنج و درد فراوان زاده میشود، از این رو، نباید بر آنان هیچ مجازات یا شکنجهای روا داری؛ زیرا میدانی که زندگی آدمی از درد و رنج انباشته است. زیرا اگر همه چیز را بفهمی، از مهربانی پر خـواهی شـد؛ زیرا خدا نیز مهربان است.»
۱۲٫ پادشاه با تحسین از این پاسخ استقبال کرد و از نفر بعدی پرسید که اساسیترین شایستگی برای حکمرانی چیست؟
۱۳٫ پاسخ داد: «پرهیز از رشوهخواری و میانهروی در بخش عمده زندگی، تجلیل از
درستکاری بـیش از هـر چیز و دوسـت شدن با انسانهایی که چنین هستند. زیرا خدا نیز دوستار عدالت است.»
۱۴٫ پادشاه اینپاسخرا تأییدکرد وازنفربعدی پرسـید نشانه واقعی پرهیزگاری چیست؟
۱۵٫ پاسخ داد: «فهمیدن اینکه خدا پیوسته در جهان کار مـیکند و هـمه چـیزها را میداند و اینکه هیچ ستمکار یا تبهکاری نمیتواند از دید او پنهان شود. همان طور که خدا به همه جـهان نـیکی میکند، تو نیز باید از او سرمشق بگیری و از تخلف دور بمانی.»
۱۶٫ پادشاه موافقت خود را اعلام کـرد و از نـفر بـعدی پرسید که ماهیت پادشاهی چیست؟
۱۷٫ پاسخ داد: «تسلط کامل بر خویشتن و گمراه نشدن به سبب ثروت و شـهرت و نیفتادن به افراط و خواستههای نامطلوب. این است شیوه درست فرمانروایی، هرگاه در این مـوضوع درست بیندیشی. زیرا هـر آنـچه واقعا مورد نیاز تو بوده، به تو داده شده است، خدا نیز از نیاز به دور است و با این وصف، مهربانی میکند. بگذار افکارت شایسته انسان باشد و چیزهای زیادی را نخواه مگر آنچه برای حـکمرانی ضرورت داشته باشد.»
۱۸٫ پادشاه او را ستود و از نفر بعدی پرسید چگونه مشورت به بهترین صورت انجام میگیرد؟
۱۹٫ پاسخ داد: «با در نظر گرفتن عدالت در هر چیز و برابر دانستن بیعدالتی با فقدان حیات. زیرا خدا پیوسته بـرترین بـرکت را برای عادلان مقرر داشته است.»
۲۰٫ پادشاه او را ستود و از نفر بعدی پرسید چگونه میتوان هنگام خواب از افکار پریشان رهایی یافت؟
۲۱٫ پاسخ داد: «از من چیزی را پرسیدهای که پاسخ آن دشوار است؛ زیرا ما نمیتوانیم خودِ واقـعی خـویش را هنگام خواب به کار بیندازیم، بلکه با خیالاتی که نمیتوان آنها را با عقل مهار کرد، به شدت گرفتار این افکار میشویم. زیرا جان ما دارای احساساتی است که میتواند واردات ضـمیر مـا را هنگام خواب واقعا ببیند. ولی اشتباه ما در این است که گمان کنیم واقعا روی دریا کشتی میرانیم یا در هوا پرواز میکنیم یا در حال سفر به مناطق دیگر هستیم و چیزهای دیگر از ایـن قـبیل. بـا این وصف، واقعا خیال مـیکنیم کـه ایـن امور واقع میشوند.
۲۲٫ تا اندازهای که میتوان داوری کرد، من به این نتیجه رسیدهام که تو ای پادشاه، باید به هر شیوه مـمکن پرهـیزکاری را بـر گفتار و کردار خویش حاکم سازی تا هوشیار شـوی کـه فضیلت را نگه میداری و هرگز لذت بردن را بر خرد ورزی ترجیح نمیدهی و هرگز قدرت خود را در مخالفت با پارسایی ضایع نمیکنی.
۲۳. زیـرا ذهـن هـنگام خواب غالبا به چیزهایی مشغول میشود که در بیداری به آنـها اشتغال دارد. کسی که همه افکار و اعمالش را به سوی شریفترین اهداف متوجه میسازد، هم در بیداری و هم در خواب خود را در پارسـایی تـثبیت مـیکند.»
۲۴٫ پادشاه او را با ستایش نواخت و به نفر بعدی گفت: «از آن جا که تـو دهـمین پاسخگو هستی، پس از اینکه سخن بگویی، به مهمانی خواهیم پرداخت.» سپس پرسید چگونه میتوان از انجام دادن چـیزهایی کـه بـرای انسان شایسته نیست، پرهیز کرد؟
۲۵٫ پاسخ داد: «با نگرش دائم به شهرت و موقعیت بالای خـویش و ایـنکه بـه گونهای که زیبنده است، سخن بگویی و بیندیشی و بدانی که همه رعایا در باره تو مـیاندیشند و سـخن مـیگویند. زیرا نباید بدتر از بازیگران که نقش مورد لزوم بازی خود را به دقت میآموزند و کـارهای خـود را طبق آن شکل میدهند، ظاهر شوی. تو نقش بازی نمیکنی، بلکه واقعا یک پادشـاه هـستی؛ زیـرا خدا به تو یک اقتدار شاهانه مناسب با شخصیتی که داری، عطا کرده است.»
۲۶. پادشـاه پسـ از تحسین بلند و طولانی و مهرآمیز، از مهمانان خواست استراحت کنند. از این رو، آنان با قطع گـفت و گـو، خـود را برای دوره بعدی مهمانی آماده کردند.
۲۷٫ فردای آن روز همان ترتیبات انجام گرفت و هنگامی که پادشاه برای مـطرح کـردن سؤالات فرصت را مناسب یافت، از کسی که بعد از آخرین پاسخگوی جلسه گذشته نـشسته بـود، پرسـید برترین شکل حکومت چیست؟
۲۸. پاسخ داد: «تسلط بر خویشتن و تحت تأثیر چیزی قرار نگرفتن. زیرا همه انـسانها نـوعی انـحراف ذهنی طبیعی دارند. ممکن است بیشتر مردم به غذا و نوشیدنی و لذت، گرایش داشـته بـاشند و پادشاهان به تسخیر سرزمینها و بلندآوازه شدن علاقهمند باشند. ولی خوب است که در هر چیزی اعتدال رعایت شـود.
۲۹٫ آنـچه را خدا میدهد، باید بگیری و نگه داری، ولی هرگز نباید چیزهایی را که از دستت بیرون اسـت، آرزو کـنی.»
۳۰٫ پادشاه از این سخنان خرسند شد و از نفر بـعدی پرسـید چـگونه میتوان از رشک رهایی یافت؟
۳۱٫ وی پس از اندکی درنگ، پاسخ داد: «بـاید قـبل از هر چیز توجه کرد که این خداست که به همه پادشاهان شکوه و ثـروت فـراوان عطا میکند و هیچ کس بـا قـدرت خود پادشـاه نـمیشود. هـمه مردم آرزو دارند به این شکوه دسـت یـابند، ولی نمیتوانند؛ زیرا آن هدیهای از خداست.»
۳۲٫ پادشاه آن شخص را بسیار ستود و از نفر بعدی پرسید چـگونه مـیتوان دشمنان را خوار کرد؟
۳۳٫ پاسخ داد: «با نشان دادن مـهربانی به همه مردم و جـلب دوسـتی آنان نیازی به ترسیدن از هـیچ کـسی نیست. آمیزش با همه مردم بهترین هدیهای است که از خدا دریافت میشود.»
۳۴. پادشـاه ایـن پاسخ را ستود و از نفر بعدی پرسـید کـه چـگونه میتوان شهرت را نـگه داشت؟
۳۵٫ پاسـخ داد: «با گشادهدستی و سعه صـدر هـمراه با مهر ورزیدن و اظهار لطف به دیگران، نام نیک هرگز از دست نمیرود، ولی اگر بـخواهی الطـاف یادشده سالها ادامه یابد، باید پیـوسته نـزد خدا دعـا کـنی.»
۳۶٫ پادشـاه این سخن را تأیید کـرد و از نفر بعدی پرسید انسان باید به چه کسی بخشندگی کند؟
۳۷٫ پاسخ داد: «همه انسانها معترفند که بـاید بـه کسانی بخشندگی کرد که کاملاً بـه مـا گـرایش دارنـد، ولی مـن گمان میکنم کـه بـاید همان روحیه والای کرامت را به کسانی که مخالف ما هستند، نیز نشان دهیم تا بدین وسیله آنـان را بـه راه راسـت و به آنچه برای ما سودمند است، رهـنمون شـویم. ولیـ بـاید نـزد خـدا دعا کنیم که این امر را محقق سازد؛ زیرا او بر دلهای همه مردم فرمانروایی میکند.»
۳۸. پادشاه این پاسخ را پسندید و از ششمین نفر پرسید که در مورد چه کسی باید حـقشناسی کرد؟
۳۹٫ پاسخ داد: «در مورد پدر و مادر برای همیشه؛ زیرا خدا در مورد احترام شایسته پدر و مادر، مهمترین فرمان را به ما داده است. در مرحله دوم رفتار دوست با دوست نزد
او اهمیت دارد؛ زیرا وی از “رفیقت که مثل جان توست”(۱) سـخن مـیگوید. تلاش برای جلب دوستی همه انسانها کار خوبی است.»
۴۰٫ پادشاه از روی مهر با او سخن گفت و از نفر بعدی پرسید چه چیزی در ارزش مانند زیبایی است؟
۴۱٫ پاسخ داد: «پارسایی؛ زیرا شکل ممتاز زیبایی اسـت و قـدرت آن در محبت یافت میشود که هدیه خداست. این را قبلاً به دست آوردهای و همراه آن، همه برکتهای زندگی را یافتهای.»
۴۲٫ پادشاه با مهرآمیزترین شیوه، این پاسخ را تـحسین کـرد و از نفر بعدی پرسید چگونه مـیتوان پس از نـاکامی، شهرت از دست رفته را دوباره عینا به دست آورد؟
۴۳٫ پاسخ داد: «ناکامی برای تو محال است؛ زیرا بذری از حقشناسی را در دل همه مردم افشاندهای که خرمنی از خیرخواهی را نتیجه مـیدهد و ایـن از هر سلاحی کاریتر اسـت و بـیشترین سلامت را تأمین میکند. ولی اگر کسی واقعا ناکام شود، نباید هرگز به اموری که ناکامی او را فراهم کرده است، روی آورَد، بلکه باید راه محبت و رفتار عادلانه را بپیماید. زیرا توفیق یافتن به کار نـیک و پرهـیز از کار بد هدیه خداست.»
۴۴٫ پادشاه که از این سخنان شادمان شده بود، از نفر بعدی پرسید چگونه میتوان از اندوه رهایی یافت؟
۴۵٫ پاسخ داد: «با ترک مطلق آسیب زدن به کسی و نیکی کردن به هر کـسی و پیـروی از راه پارسایان؛ زیـرا نتیجه این امر رهایی از اندوه است. ولی ما باید نزد خدا دعا کنیم تا بدیهای غیرمنتظره مانند مـرگ و بیماری و درد یا هر چیزی از این قبیل به سراغ ما نیاید و بـه مـا آسـیب نزند. اما از آن جا که تو به پارسایی پایبند هستی، هیچ یک از این بلاها به سراغت نخواهد آمـد.»
۴۶٫ پادشـاه او را با ستایش نواخت و از دهمین نفر پرسید برترین گونه شُکوه چیست؟
۴۷٫ پاسخ داد: «حرمت گذاشتن بـه خـدا و ایـن را نه با هدایا و قربانیها، بلکه با پاکی جان و اعتقاد مقدس میتوان انجام داد؛ زیرا آفرینش و تـدبیر هر چیز به وسیله خدا و طبق اراده اوست. این هدف پیوسته در تو یافت مـیشود و همه مردم میتوانند آن را در دسـتاوردهای گـذشته و حال تو مشاهده کنند.»
______________________________
۱٫ تثنیه ۱۳:۶٫
۴۸. پادشاه با صدای بلند به همه آنان درود فرستاد و سخنان مهرآمیز گفت و همه حاضران، به ویژه فیلسوفان، ایشان را تحسین کردند. زیرا آنان را در رفتار و استدلال از خودشان بسیار بـرتر دیدند؛ زیرا پیوسته خدا را نقطه عزیمت خویش قرار میدادند.
۴۹٫ آنگاه پادشاه برای نشان دادن احساسات خوب خویش پیالهنوشی را به سلامت مهمانان ادامه داد.
فصل نهم
۱٫ فردای آن روز همان ترتیبات برای مهمانی داده شد و پادشاه هـمین کـه فرصت یافت، کسی را که بعد از پاسخگوی روز گذشته نشسته بود، مخاطب قرار داد و از او پرسید آیا حکمت را میتوان تعلیم داد یا نه؟
۲٫ پاسخ داد: «نفس به گونهای ساخته شده که به قدرت خدا میتواند همه خـوبیها را قـبول و همه بدیها را رد کند.»
۳٫ پادشاه این پاسخ را تأیید کرد و از نفر بعدی پرسید چه چیزی برای تندرستی سودمندتر است؟
۴٫ پاسخ داد: «میانهروی؛ و آن را نمیتوان به دست آورد مگر اینکه خدا میل به آن را در آدمی قـرار داده بـاشد.»
۵٫ پادشاه از روی مهر با آن مرد سخن گفت و از نفر بعدی پرسید چگونه میتوان از عهده شکر پدر و مادر به درستی در آمد؟
۶٫ پاسخ داد: «با ترک مطلق آزار آنان؛ و این ممکن نیست مگر آنکه خدا ذهـن آدمـی را بـه دنبال کردن شریفترین اهداف مـایل گـرداند.»
۷٫ پادشـاه موافقت خود را اعلام کرد و از نفر بعدی پرسید چگونه میتوان به گوش دادن حریص شد؟
۸٫ پاسخ داد: «با توجه به اینکه معرفت سودمند است؛ زیـرا ایـن امـر به کمک خدا تورا موفق میکند که هـنگام اضـطرار برخی از آموختههایت را برگزینی و آن را برای مقابله با بحرانی که پیش رو داری، به کار گیری. از این رو، تلاشهای آدمی با کمک خـدا عـملی مـیشود.»
۹٫ پادشاه او را ستود و از نفر بعدی پرسید چگونه میتوان از کارهای خلاف قـانون پرهیز کرد؟
۱۰. پاسخ داد: «هرگاه بدانی این خداست که اندیشههایی را در دل قانونگذاران قرار داده است تا جان انسانها حفظ شود، از آن قوانین پیـروی خـواهی کـرد.»
۱۱٫ پادشاه پاسخ آن مرد را ارج نهاد و به نفر بعدی گفت فـایده خـویشاوندی چیست؟
۱۲٫ پاسخ داد: «اگر ملاحظه کنیم که گرفتاریهای بستگان ما به سراغ خود ما نیز میآیند و رنج آنـان رنـج مـا میشود، در این صورت قدرت خویشاوندی بیدرنگ آشکار میشود؛ زیرا تنها با نـشان دادن چـنین احـساساتی است که ما در چشم آنان محترم و ارجمند میشویم. زیرا اگر کمک با مهر هـمراه شـود، پیـوند استواری پدید میآید. در روز کامیابی ایشان نیز ما نباید دارایی آنان را آرزو کنیم، بلکه باید بـا دعـا از خدا بخواهیم که هر گونه خوبی را به ایشان عطا کند.»
۱۳. پادشاه این سـخن را پذیـرفت و او را نـیز مانند دیگران ستود و از نفر بعدی پرسید چگونه میتوان از ترس رهایی یافت؟
۱۴٫ پاسخ داد: «با هشیار شـدن ذهـن به اینکه کار بدی انجام نداده است و با هدایت الهیِ ذهن به سـوی هـمه تـدبیرهای شرافتمندانه.»
۱۵٫ پادشاه با تأیید این سخن، از نفر بعدی پرسید چگونه میتوان پیوسته درست داوری کرد؟
۱۶٫ پاسخ داد: «بـا در نـظر آوردن گرفتاریهایی که برای مردم پیش میآید و دانستن اینکه خداست که کامیابی را از بـرخی مـیگیرد و بـه برخی دیگر احترام و جلال میبخشد.»
۱۷٫ پادشاه با مهربانی پاسخ آن مرد را پذیرفت و از نفر بعدی پرسید چـگونه مـیتوان از خـوشگذرانی و زندگی مرفه پرهیز کرد؟
۱۸٫ پاسخ داد: «با به یاد داشتن همیشگی اینکه انسان فـرمانروای یـک امپراطوری بزرگ و خداوندگار جمعیتی انبوه است و اینکه ذهن را نباید به چیزهای دیگر مشغول کرد، بلکه هـمیشه بـاید اندیشید که چگونه میتوان رفاه آنان را افزایش داد. همچنین باید نزد خدا دعـا کـرد تا از هیچ وظیفهای غفلت نشود.»
۱۹٫ پادشاه او را بـا سـتایش نـواخت و از دهمین نفر پرسید برای شناختن کسانی کـه بـه انسان خیانت میکنند، چه باید کرد؟
۲۰٫ پاسخ داد: «با ملاحظه اینکه آیا بردباری اطرافیان طـبیعی اسـت و اینکه آیا افراد
هنگام بـاریافتن و رایـزنی و در عموم مـلاقاتها، هـنجارهای درسـت را رعایت میکنند و هنگام شادباش و سایر مـوارد مـعاشرت، پا را از حدود فراتر نمیگذارند. ولی پادشاها، خدا ذهن تو را به سوی هر آنچه شـریف اسـت، گرایش خواهد داد.»
۲۱٫ هنگامی که پادشاه (مـیان هلهله همه حاضران) هـر یـک از ایشان را با صدای بلند تـأیید کـرد و ستود، آنان به برخورداری از مهمانی روی آوردند.
۲۲٫ فردای آن روز هنگامی که پادشاه فرصت را مناسب دیـد، از نـفر بعدی پرسید آشکارترین نوع غـفلت چیست؟
۲۳٫ پاسـخ داد: «بـیتوجهی به فرزندان و فـروگذاری از هـر تلاشی برای تعلیم و تـربیت آنـان. زیرا ما بیش از آنکه برای خودمان دعا کنیم، باید پیوسته نزد خدا برای فـرزندانمان دعـا کنیم که هر برکتی به آنـان داده شـود. میل مـا بـه ایـنکه فرزندانمان بر خود مـسلط باشند، تنها با قدرت خدا عملی میشود.»
۲۴٫ پادشاه سخن وی را تحسین کرد و از نفر بعدی پرسید چـگونه مـیتوان میهندوست شد؟
۲۵٫ پاسخ داد: «با در نظر داشتن ایـن انـدیشه کـه زیـستن و مـردن در میهن خوب اسـت. اقـامت در سرزمینی دیگر موجب خواری مستمندان و شرمساری ثروتمندان میشود و مانند آن است که شخص را به سبب جرمی از سـرزمین خـود رانـده باشند. اگر به همه منفعت عطا کـنی هـمان طـور کـه پیـوسته چـنین هستی، خدا تو را نزد همه محبوب خواهد کرد و میهندوست شمرده خواهی شد.»
۲۶. پادشاه سخن این مرد را شنید و از نفر بعدی پرسید چگونه میتوان با همسر خویش با مـهربانی به سر برد؟
۲۷٫ پاسخ داد: «با در نظر گرفتن اینکه نوع زنان در طبع خویش خودرأی هستند و برای تأمین خواستههایشان جوش و خروش میکنند و آمادهاند که با استدلالهای فریبنده ناگهان عقیده خود را تغییر دهند و ایـنکه طـبیعت آنان اساسا ضعیف است. باید با ایشان حکیمانه رفتار کرد و نباید به ستیز روی آورد؛ زیرا لازم است مدیر برای اداره موفقیتآمیز زندگی از مقصدی که باید به سوی آن توجه کرد، آگاه باشد. تـنها بـا کمک خواستن از خداست که مدیر میتواند راه درست زندگی را در همه زمانها بپیماید.»
۲۸٫ پادشاه موافقت خود را اعلام کرد و از نفر بعدی پرسید چگونه میتوان از خطا مـصون ماند؟
۲۹. پاسـخ داد: «پادشاها، اگر پیوسته سنجیده عـمل کـنی و سخن بدگویان را باور نکنی، بلکه سخنانی را که به تو گفته میشود، بیازمایی و در مورد درخواستها به مقتضای داوری خویش تصمیم بگیری و هر چیزی را در پرتو آن اجـرا کـنی، از خطا مصون خواهی مـاند. ولیـ دانستن و عمل به این امور تنها از قدرت الهی میآید.»
۳۰٫ پادشاه که از این سخنان شادمان شده بود، از نفر بعدی پرسید چگونه میتوان از خشم به دور ماند؟
۳۱. پاسخ داد: «با دانستن اینکه انسان بر هـمه قـدرت دارد و حتی میتواند با تسلیم شدن به خشم، آنان را بکشد و اینکه اگر وی صرفا به سبب ریاست، جان افراد زیادی را بگیرد، عمل بیهوده و اسفباری انجام داده است.
۳۲٫ هرگاه همه مردم تسلیم هستند و کـسی دشـمنی نمیکند، بـه خشم چه نیازی است؟ باید دانست که خدا با روح محبت و بدون هیچ خشمی بر همه جهان فرمانروایی مـیکند و تو نیز، ای پادشاه، باید حتما او را سرمشق خود قرار دهی.»
۳۳٫ پادشاه ایـن پاسـخ را تـحسین کرد و از نفر بعدی پرسید مشورت خوب کدام است؟
۳۴٫ پاسخ داد: «عمل درست و عاقلانه در همه زمانها و مقایسه کردن اموری کـه بـرای سیاست سودمند است با آثار زیانباری که بر پذیرش نظر مخالف مترتب مـیشود تـا بـا سنجیدن جوانب مختلف، راه درست معلوم شود و هدف تحقق یابد. مهمتر از هر چیز اینکه هر طـرحی که داری، به قدرت خدا عملی خواهد شد؛ زیرا مطابق پارسایی عمل میکنی.»
۳۵. پادشـاه پاسخ آن مرد را تحسین کـرد و از نـفر بعدی پرسید فلسفه چیست؟
۳۶. پاسخ داد: «خوب سنجیدن هر مسألهای که رخ میدهد و مطلقا تحت تأثیر چیزی قرار نگرفتن، و اندیشیدن در باب زیانهایی که از احساسات سرچشمه میگیرد و عمل کردن درست، به مقتضای شرایط و رعایت مـیانهروی. انسان باید نزد خدا دعا کند تا وی توجه به این امور را به ذهن وی خطور دهد.»
۳۷٫ پادشاه موافقت خود را اعلام کرد و از نفر بعدی پرسید که هنگام سفر با آشنایان چگونه بـاید بـرخورد کرد؟
۳۸. پاسخ داد: «با انصاف ورزیدن به همه مردم و نشاندادن پاییندستی به جای بالادستی به همسفران. زیرا این اصل مسلم است که خدا فروتنان را عمیقا میپذیرد. انسانها نیز کسانی را که تسلیم آنـان مـیشوند، دوست دارند.»
۳۹. پادشاه این پاسخ را تأیید کرد و از نفر بعدی پرسید چگونه میتوان ساختمانها را به گونهای بنا کرد که پس از ما باقی بماند؟
۴۰٫ پاسخ داد: «با ساختن آنها بر مقیاسی بزرگ و شریف بـه گـونهای که ناظران آنها را به سبب زیبایی حفظ کنند؛ و از دست ندادن مطلق کسانی که این صنایع را پدید آوردهاند و بیگاری نکشیدن مطلق از دیگران برای تأمین نیازهای خود.
۴۱٫ زیرا انسان با مـشاهده روزی دادن خـدا بـه نسل بشر و اینکه تندرستی و هـوشمندی و هـمه مـوهبتهای دیگر را عطا میکند و با سرمشق گرفتن از او، مزد کارهای سخت مردم را خواهد داد. زیرا کارهای توأم با پارسایی است که تا ابد بـاقی مـیماند.»
۴۲٫ پادشـاه پاسخ آن مرد را تحسین کرد و از دهمین نفر پرسید ثـمره حـکمت چیست؟
۴۳٫ پاسخ داد: «هشیار بودن انسان در درون خود به اینکه کار بدی انجام نداده است و باید زندگیاش را با راستی بگذراند. زیرا ای پادشـاه بـزرگ، از ایـنهاست که بزرگترین شادی و استقامت جان و استواری ایمان به خدا بـه دست تو میآید، اگر با پارسایی بر قلمرو خویش حکومت کنی.»
۴۴٫ هنگامی که آنان این پاسخ را شنیدند، هـمگی فـریاد تـحسین برآوردند و پس از آن، پادشاه با کمال شادی پیالهنوشی به سلامت آنان را آغاز کـرد.
۴۵٫ فـردای آن روز مهمانی با ترتیبات روزهای قبل ادامه یافت و هنگامی که فرصت به دست آمد، پادشاه پرسشهای خـود را بـرای مـهمانانی که باقی مانده بودند، مطرح کرد و به نخستین نفر گفت چگونه انـسان مـیتواند از تـکبر مصون بماند؟
۴۶٫ پاسخ داد: «با حفظ عدالت و اینکه در هر مناسبتی به یاد آورَد که وی انسانی است کـه بـر انـسانها حکومت میکند. خدا متکبران را بر زمین میزند و متواضعان و فروتنان را بالا میبرد.»
۴۷٫ پادشاه با مـهربانی پاسـخش را تأیید کرد و از نفر بعدی پرسید چه کسی را باید به عنوان مشاور برگزید؟
۴۸٫ پاسخ داد: «کـسانی کـه در امـور فراوان امتحان دادهاند و حسن نیت خالصانهای
برای انسان دارند و ما را در خواستههای خویش شریک مـیکنند. خـدا نیز خود را به شایستگان نشان میدهد تا به این اهداف نائل شوند.»
۴۹٫ پادشـاه او را سـتود و از نـفر بعدی پرسید ضروریترین چیزی که یک پادشاه باید داشته باشد، چیست؟
۵۰٫ پاسخ داد: «دوستی و مهر ورزیدن بـه رعـایا؛ زیرا این امر حسن نیت را استوار میسازد و خداست که عملی شدن آن را طـبق آرزوی تـو مـسلم میکند.»
۵۱٫ پادشاه او را ستود و از نفر بعدی پرسید هدف گفتار چیست؟
۵۲٫ پاسخ داد: «قانع کردن مخالفان و تفهیم اشتباهات آنـان از طـریق سـلسله استدلالهای متین.
۵۳٫ زیرا بدین شیوه بر شنونده خود چیره خواهی شد؛ نـه از طـریق مخالفت با وی، بلکه با ستودن او به منظور اقناع؛ و به قدرت خداست که چنین اقناعی حاصل مـیشود.»
۵۴٫ پادشـاه پاسخ وی را تحسین کرد و از نفر بعدی پرسید چگونه میتوان با نژادهای گوناگونی کـه مـملکت را پر کردهاند، دوستانه زندگی کرد؟
۵۵٫ پاسخ داد: «با رفتار مـناسب بـا هـر کدام و پارسایی را راهنمای خود قرار دادن؛ هـمان طـور که اکنون به کمک بصیرتی که خدا به تو بخشیده است، چنین مـیکنی.»
۵۶٫ پادشـاه از این پاسخ شادمان شد و از نـفر بـعدی پرسید انـسان در چـه شـرایطی باید اندوه را تحمل کند؟
۵۷٫ پاسخ داد: «در مصیبتهایی کـه بـر سر دوستان میآید هنگامی که مشاهده میکنیم مشکل آنان طول کشیده اسـت و چـاره ندارند. اندوه خوردن بر مردگان کـه از بدیها رهیدهاند، عاقلانه نـیست، ولی هـمه مردم بر آنان اندوه مـیخورند؛ زیـرا تنها به خود و منافع خود میاندیشند؛ و تنها قدرت خداست که برای پرهیز از هـمه بـدیها به ما توانایی میدهد.»
۵۸٫ پادشـاه ایـن پاسـخ را مناسب دانست و از نـفر بـعدی پرسید شهرت چگونه از دسـت میرود؟
۵۹٫ پاسـخ داد: «هرگاه تکبر و خودبینی بیاندازه بر آدمی چیره شود، فقدان احترام و شهرت را در پی دارد. زیرا خدا مـالک هـمه شهرتهاست و آن را طبق اراده خود عطا مـیکند.»
۶۰٫ پادشـاه این پاسـخ را تـأیید کـرد و از نفر بعدی پرسید انـسانها باید به چه کسی اعتماد کنند؟
۶۱٫ پاسخ داد: «به کسانی که با حسن نیت خدمت میکنند و بـه فـکر منافع خویش نیستند و تنها به سـود خـود نـمیاندیشند. زیـرا کـار آنان نشانه مـحبت اسـت و کار اینان نشانه سوءنیت و فرصتطلبی.
۶۲٫ زیرا کسی که پیوسته مراقب سود خویش است، در دل خود خیانت مـیکند. ولی تـو بـه کمک تدبیر خوبی که خدا بهتو عـطا مـیکند، عـواطف هـمه رعـایا را بـا خود داری.»
۶۳٫ پادشاه این پاسخ را حکیمانه دانست و از نفر بعدی پرسید چه چیزی پادشاهی را نگه میدارد؟
۶۴٫ پاسخ داد: «اهتمام و رعایت اینکه مقامات دولتی هیچ بدی به مردم روا ندارند و این کاری اسـت که پیوسته به کمک خدایی که داوریِ استواری را به تو الهام میکند، انجام میدهی.»
۶۵٫ پادشاه وی را تشویق کرد و از نفر بعدی پرسید چه چیزی حقشناسی و احترام را نگه میدارد؟
۶۶٫ پاسخ داد: «فضیلت؛ زیرا کارهای نـیک از آن پدیـد میآید و بدی به وسیله آن نابود میشود همان طور که تو با بزرگواری خدادادِ خویش با همه رفتار میکنی.»
۶۷٫ پادشاه با مهر از این پاسخ قدردانی کرد و از نفر یازدهم(۱) (زیرا آنـان هـفتاد و دو تن بودند) پرسید چگونه میتوان هنگام جنگ آرامش جان را حفظ کرد؟
۶۸. پاسخ داد: «با به یاد آوردن اینکه او به هیچ یک از رعایا بدی نکرده و اینکه هـمه در مـقابل سودی که به آنان رسـیده اسـت، برای وی خواهند جنگید؛ زیرا میدانند که حتی اگر جان خود را از دست بدهند، به بستگان آنان رسیدگی خواهد شد. زیرا تو هرگز از جبران کردن خـدمات کـسی قصور نمیورزی و این بـه سـبب مهری است که خدا بر دل تو الهام کرده است.»
۶۹. پادشاه با صدای بلند همه آنان را تحسین کرد و با مهر فراوان با ایشان سخن گفت سپس مدت زیادی به سلامت هـر یـک از آنان نوشید و به برخورداری مشغول شد و کریمانهترین و شادمانهترین محبت را به مهمانان مبذول داشت.
______________________________
۱٫ وی در واقع، شصت و یکمین فردی است که مورد سؤال قرار میگیرد. رسم بر این بود که هر روز از ۱۰ نـفر سـؤال میشد؛ ولی از آن جـا که مهمانان ۷۲ نفر بودند، روز ششم و هفتم ۱۱ تن مورد سؤال قرار گرفتهاند. (مترجم)
فصل دهم
۱٫ روز هفتم تدارکات وسـیعتری دیده شد؛ اشخاص فراوان دیگری از شهرهای گوناگون حضور داشتند و شمار زیـادی از سـفرا نـیز میان آنان بودند.
۲٫ هنگامی که فرصت به دست آمد، پادشاه نخستین نفر از کسانی را که هنوز مورد سـؤال قـرار نگرفته بودند، خطاب کرد و از وی پرسید چگونه میتوان از فریفته شدن با استدلال سفسطهآمیز پرهـیز کرد؟
۳٫ پاسـخ داد: «بـا ملاحظه دقیق گوینده و گفتهها و موضوع مورد بحث و طرح دوباره همان مسأله پس از چندی به شیوههایی دیـگر. ولی داشتن یک ذهن هوشیار و نیروی داوری درست در هر مورد یکی از موهبتهای خداست و تو، ای پادشـاه، آن را داری.»
۴٫ پادشاه این پاسـخ را بـا صدای بلند تحسین کرد و از نفر بعدی پرسید به چه علت بیشتر مردم هرگز اهل فضیلت نمیشوند؟
۵٫ پاسخ داد: «زیرا همه مردم طبعا غیرمعتدلند و به لذت گرایش دارند و از این رهگذر، بیعدالتی و طوفانی از طمع پدیـد میآید. خوی فضیلت مانع کسانی است که به زندگی لذتبار دل بستهاند؛ زیرا فضیلت آنان را به گزینش اعتدال و پارسایی فرمان میدهد. زیرا خداست که مالک این امور است.»
۶٫ پادشاه پاسخ او را تحسین کـرد و از نـفر بعدی پرسید پادشاهان از چه چیزی باید اطاعت کنند؟ پاسخ داد: «از قوانین تا با احکام درست، جان انسانها را حفظ کنند. دقیقا همانطور که تو با چنین شیوهای از اطاعت دستورهای خدا خاطرهای جاوید بـرای خـود باقی گذاشتهای.»
۷٫ پادشاه پاسخ وی را نیز تحسین کرد و از نفر بعدی پرسید چه کسانی را باید به حکومت گماشت؟
۸٫ پاسخ داد: «همه کسانی که از بدی بیزارند و با سرمشق قرار دادن تو پارسایانه عمل میکنند تـا پیـوسته نام نیکی برای خود باقی گذارند. زیرا ای پادشاه بزرگ، این کار را تو انجام میدهی و این خداست که تاج پارسایی را به تو عطا کرده است.»
۹٫ پادشاه با صدای بلند ایـن پاسـخ را تـحسین کرد و از نفر بعدی پرسید چـه کـسانی را بـاید به عنوان فرمانده بر نیروها گماشت؟
۱۰٫ پاسخ داد: «کسانی که در شجاعت و پارسایی برتری دارند و کسانی که برای سلامت افراد خود بیش از کسب پیـروزی از طـریق بـه خطر انداختن جسورانه جان آنان میاندیشند. زیرا خـدا بـا همه مردم رفتار خوبی دارد و تو نیز با سرمشق قرار دادن او، به همه رعایا نیکی میکنی.»
۱۱. پادشاه گفت این پاسخ خـوبی اسـت و از نـفر بعدی پرسید چه کسی شایسته تمجید است؟
۱۲٫ پاسخ داد: «کسی که بـا شهرت و ثروت و قدرت آراسته شده است و جان وی با این امور مناسبت دارد. و تو که به کمک خدا به ایـن امـور مـیاندیشی، با کارهای خود نشان میدهی که شایستهترین فرد برای تمجید هـستی.»
۱۳٫ پادشـاه این پاسخ را تأیید کرد و از نفر بعدی پرسید پادشاهان باید بیشتر وقت خود را به چه چیزی اخـتصاص دهند؟
۱۴٫ پاسـخ داد: «بـه خواندن و مطالعه گزارش روزنامههای رسمی(۱) که در مورد مملکتهای گوناگون نوشته شده اسـت بـه مـنظور آگاهی و حفظ رعایا. با این کار است که تو به کمک خدایی که هـمه خـواستههایت را عـملی میکند، به شکوهی دست یافتهای که دیگران بدان نرسیدهاند.»
۱۵٫ پادشاه شادمانه با آن مـرد سـخن گفت و از نفر بعدی پرسید انسان باید ساعات استراحت و رفع خستگی را چگونه بگذراند؟
۱۶٫ پاسخ داد: «تـماشای بـازیهایی کـه با رعایت آداب انجام میگیرد و مشاهده صحنههای برگرفته از زندگی که با وقار و شایستگی اجرا مـیشود و مـفید و مناسب است.
۱۷٫ زیرا تهذیبهایی نیز در این سرگرمیها یافت میشود؛ چون آنها غالبا از طـریق کـماهمیتترین امـورِ زندگی، درس خوبی را تعلیم میدهند. اما تو با رعایت بیشترین آداب در همه کارهایت، نشان دادهای که یـک فـیلسوف هستی و خدا تو را به سبب فضیلتی که داری، گرامی داشته است.»
۱۸٫ پادشاه از سـخنانی کـه گـفته شد، خرسند گردید و به نهمین نفر گفت چگونه باید یک مهمانی را اداره کرد؟
۱۹٫ پاسخ داد: «باید دانشوران و کـسانی را کـه بـرای راهنمایی مفید هستند و در امور
______________________________
۱٫ در اصل «سفرهای رسمی» (official journeys) بود که به (official journals)تصحیح شـد. (مـترجم)
مملکت و زندگیِ رعایا، توانایی دارند، در کنار خود گرد آوری (زیرا هیچ موضوعی مناسبتر و آموزندهتر از این نخواهی یـافت). زیـرا این انسانها که ذهن خود را برای تأمل در شریفترین موضوعات آموزش دادهاند، نـزد خـدا عزیزند همان طور که در واقع تو نـیز چـنین مـیکنی؛ زیرا خدا تو را در امور راهنمایی میکند.»
۲۰٫ پادشـاه از ایـن پاسخ شادمان شد و از نفر بعدی پرسید چه چیزی برای مردم بهترین است: ایـنکه یـک شهروند معمولی پادشاه آنان شـود یـا یکی از افـراد خـاندان سلطنتی؟
۲۱٫ پاسـخ داد: «کسی که در سرشت خویش، بهترین اسـت. زیـرا پادشاهانی که از تبار سلطنتی هستند غالبا با رعایا تندی و سختگیری میکنند. ولیـ بـدتر اینکه برخی از آنان که از شهروندان مـعمولی برخاستهاند، پس از تجربه بدحالی و تـحمل فـقر، هنگامی که بر جمعیتهایی فـرمانروا مـیشوند، بیش از خودکامگان بیدین ستم میکنند.
۲۲. ولی همان طور که گفتم، سرشت خوبی کـه درسـت تربیت شده باشد، برای فـرمانروایی ظـرفیت دارد و ایـنکه تو پادشاه بـزرگی هـستی، چندان برای آن نیست کـه در شـکوه حکومت و ثروت برتری داری، بلکه از آن رو است که در لطف و مردمْدوستی، بر همه پیشی گرفتهای و سـپاس خـدایی را که همه این خصلتها را به تـو عـطا کرده اسـت.»
۲۳٫ پادشـاه آنـ مرد را بسیار ستود، سـپس از آخرین نفر پرسید بزرگترین دستاورد فرمانروایی بر یک امپراطوری چیست؟
۲۴٫ پاسخ داد: «اینکه رعایا پیوسته در آرامش زنـدگی کـنند و در اختلافات، بیدرنگ، عدالتْ حاکم شود.
۲۵. ایـن دسـتاوردها از طـریق نـفوذ فـرمانروایی به دست مـیآید کـه از بدی بیزار باشد و خوبی را دوست بدارد و نیروی خود را به نجات نفوس مردم اختصاص دهد درست هـمانطور کـه تـو بیعدالتی را بدترین شیوه بدی میدانی و با اجـرای عـدالت، شـهرتی جـاوید بـرای خـویش پدید آوردهای؛ زیرا خدا به تو ذهنی پاک و پیراسته از هر بدی عطا کرده است.»
۲۶. هنگامی که سخن وی پایان یافت، فریاد تحسین بلند و پرشوری برای مدتی طولانی از حاضران بـرخاست. هنگامی که تحسین پایان یافت، پادشاه پیالهای را برگرفت و به افتخار همه مهمانان و سخنانی که گفته بودند، درکشید.
۲۷٫ در پایان گفت: «از حضور شما بزرگترین سود به من رسید و از تعالیم حکیمانهای که دربـاره فـن حکومت به من ارائه کردید، بسیار استفاده بردم.»
۲۸٫ سپس فرمان داد سه قنطار نقره به هر یک از آنان داده شود و یکی از بردگان خود را برای تحویل دادن آن مبلغ گماشت.
۲۹٫ همه حاضران بیدرنگ ایـن کـار را تأیید کردند و مهمانی به صحنهای پرشور مبدل شد و پادشاه خود را به شادمانی مدام مشغول کرد.
فصل یازدهم
۱٫ ای فیلوکرات، من به تفصیل سخن گـفتم و بـاید از شما پوزش بطلبم.
۲٫ من بیش از انـدازه از آن انـسانها و شیوهای که بیدرنگ برای پاسخها برمیگزیدند، شگفتزده شدم؛درحالیکه واقعا آمادهکردن چنانپاسخهایی مقتضی زمانیطولانی بود.
۳٫ زیرا با آنکه پرسشگر در باب هر یک از پرسشها انـدیشیده بـود، آنان یکی پس از دیگری بـیدرنگ پاسـخ میدادند و بدین علت از نظر من و همه حاضران و به ویژه فیلسوفان، شایسته تمجید بودند.
۴٫ گمان میکنم چنین چیزی برای کسانی که این داستان را در آینده خواهند خواند، باور کردنی نباشد.
۵٫ ولی ارائه غـلط حـقایقی که در بایگانیهای عمومی ضبط میشود، کاری نادرست است.
۶٫ و من اگر در چنین موضوعی تخلف کنم، کار نادرستی انجام دادهام. من داستان را درست همان گونه که رخ داده است، میآورم و هوشیارانه از هر لغزشی مـیپرهیزم.
۷٫ مـن چنان تـحت تأثیر قوت سخنان ایشان قرار گرفتم که کوشیدم با مسؤولان ثبت جامع حوادث و مهمانیهای دربار مشورت کـنم.
۸٫ زیرا همان طور که معلوم است، طبق رسم از لحظهای که پادشـاه کـار خـود را آغاز میکند تا زمانی که به استراحت میرود، همه سخنان و کارهای او ثبت میشود و این خود به عـالیترین و سـودمندترین شیوه صورت میگیرد.
۹٫ زیرا روز بعد پیش از آنکه برنامه آغاز شود، گزارش کارها و سـخنان روز قـبل را مـیخوانند و اگر نابسامانی در آن یافت شود، بیدرنگ سامان مییابد.
۱۰. از این رو، همان طور که گفتم اطلاعات دقیقی از بـایگانیهای عمومی به دست آوردهام و آن قضایا را با نظم مناسب مطرح میکنم؛ زیرا میدانم کـه شیفته به دست آوردنـ اطـلاعات سودمند هستی.
۱۱٫ سه روز بعد، دیمتریوس آن مردان را برداشت و با عبور از مسافت هفت اِستادیا از دیواره دریا به سوی جزیره(۱) روانه شد و از پل گذشت و به سوی مناطق شمالی فاروس پیشروی کرد.
۱۲٫ در آنجا ایشان را در خانهای بـسیار زیبا که در منطقهای دوردست در ساحل دریا بنا شده بود، گرد آورد و از آنان دعوت کرد تا به کار ترجمه مشغول شوند؛ زیرا هر آنچه برای این کار ضرورت داشت، در اختیار ایشان بود.
۱۳٫ بـنابراین آنـان کار را آغاز کردند. ایشان دستاوردهای خویش را کنار هم گذاشته، آنها را هماهنگ میساختند و آنچه مورد توافق قرار میگرفت، به شیوهای مناسب با رهنمود دیمتریوس کتابت میشد.
۱۴٫ نشستها تا ساعت نهم ادامـه مـییافت و پس از آن، برای تأمین نیازهای جسمانی خویش مرخص میشدند.
۱۵٫ هر چیز که لازم بود، در مقیاس وسیعی فراهم میشد. علاوه بر این، دیمتریوس تدارکاتی را که درخور پادشاه بود، روزانه برای آنان فراهم مـیکرد؛ زیـرا پادشاه چنین دستوری را داده بود.
۱۶. ایشان هر روز صبح زود در دربار حاضر میشدند و پس از سلام دادن به پادشاه، به مکان خود باز میگشتند.
۱۷٫ و همان طور که رسم همه یهودیان است، دست خود را در دریا مـیشستند و نـزد خـدا دعا میکردند؛ سپس به خـواندن و تـرجمه بـخش ویژهای که معین شده بود، مشغول میشدند. من از آنان پرسیدم که چرا دست خود را پیش از دعا میشویند؟
۱۸٫ ایشان توضیح دادند که ایـن کـار نـشانه آن است که کار بدی انجام ندادهاند (زیرا هـر نـوع فعالیت به وسیله دستها انجام میگیرد)؛ زیرا آنان در طریقتِ شریف و مقدس خویش هر امری را به نشانه پارسایی و درستی انـجام مـیدادند.
______________________________
۱٫ مـقصود جزیره «فاروس» است که در پایان همین بند به آن اشاره مـیشود. جزیره فاروس بخشی از اسکندریه به شمار میرفت و مناره اسکندریه (از عجایب هفتگانه جهان باستان) روی آن بنا شده بود. (مـترجم)
۱۹٫ و هـمان طـور که قبلاً گفتم، ایشان هر روز در آن مکان دلپذیر که به سبب آرامـش و خـرمی لذتبخش است، گرد میآمدند و به وظیفه خود مشغول میشدند.
۲۰. از حسن اتفاق، آن کار ظرف هفتاد و دو روز به پایـان رسـید، درسـت همان طور که از قبل پیشبینی شده بود.
۲۱٫ همینکه کار پایان یافت، دیـمتریوس گـروه یـهودیان را در مکان ترجمه گرد آورد و در حضور مترجمان و گروهی از مردم که به سبب منافع فراوان آن کـتاب گـرد آمـده بودند، آن را برای همه خواند.
۲۲٫ آنان دیمتریوس را نیز بسیار ستودند و از او خواستند دستور دهد که هـمه شـریعت استنساخ شود و نسخهای را به رهبران آنان اهدا کند.
۲۳٫ پس از خواندن کتابها، کاهنان و بزرگانِ گـروه تـرجمه و جـامعه یهودی و رهبران قوم برخاستند و گفتند از آن جا که این ترجمه تا این اندازه خوب و مـقدس و دقـیق فراهم شده است، جا دارد همان طور که هست، بماند و هیچ تغییری در آن صورت نـگیرد.
۲۴. هـمه جـمعیت این موضوع را تأیید کردند و از آنان خواستند طبق رسم، هر کسی را که با افزودن یا کـاستن چـیزی یا دگرگون ساختن هر کلمه مکتوبی، در آن ترجمه تغییری ایجاد کند، مـورد نـفرین قـرار دهند.
۲۵٫ و این احتیاطی بسیار حکیمانه بود تا مسلم شود که آن کتاب برای همه دورانهای آیـنده بـدون تـغییر محفوظ خواهد ماند.
۲۶٫ هنگامی که این موضوع را به پادشاه گزارش دادند، وی بـسیار شـادمان شد؛ زیرا احساس کرد طرح وی با اطمینان، جامه عمل پوشیده است.
۲۷٫ همه کتاب را بر وی خواندند و او از روحـیه قـانونگذار بسیار شگفتزده شد.
۲۸٫ وی به دیمتریوس گفت: «چگونه است که هرگز کسی از تـاریخنگاران و چـکامهسرایان لازم ندیده است به چنین اثری اشـاره کند؟»
۲۹٫ دیـمتریوس پاسـخ داد: «زیرا شریعت از یک اصل مقدس و الهی مـیآید. کـسانی از ایشان هم که خواستند به سراغ این کتاب بیایند، خدا آنان را ناکام سـاخت تـا از نیت خویش دست برداشتند.»
۳۰. او گـفت از تـئوپُمپوس شنیدهام کـه وی بـیش از سـی روز حافظه خود را از دست داد؛ زیرا تصمیم گـرفته بـود برخی از حوادث را از روی ترجمه قدیم و کماعتبارِ شریعت، در کتاب تاریخ خود نقل کند.
۳۱٫ هـنگامی کـه وی اندکی بهبود یافت، از خدا خواست بـرای او معلوم کند که چـرا آنـ بلا بر سرش آمده اسـت.
۳۲. در خـواب به وی گفته شد که به سبب کنجکاوی بیهودهاش برای آنکه حقایق مقدس را در دسـترس عـامه مردم قرار دهد به ایـن روز افـتاده اسـت و به او گفته شـد کـه اگر از این کار مـنصرف شـود، سلامت او باز خواهد گشت.
۳۳٫ همچنین از لبهای تئودِکتیس که یکی از غمنامهسرایان بود، شنیدم هنگامی کـه ویـ خواسته بود برخی از حوادث این کـتاب را در یـکی از نمایشنامههای خـویش جـای دهـد، هر دو چشمش به آب مـروارید مبتلا شد.
۳۴٫ هنگامی که او علت بلایی را که بر سرش آمده بود دانست، چندین روز به درگـاه خـدا دعا کرد و پس از آن بهبود یافت.
۳۵٫ پادشاه پس از ایـنکه دیـمتریوس تـوضیحات بـالا را در ایـن باب به سـمع او رسـاند، [به کتابها] ادای احترام کرد و دستور داد از آنها به خوبی حفاظت کنند و حرمتشان را پاس دارند.
۳۶٫ از مترجمان نیز مصرانه خـواست کـه پس از بـازگشت به یهودیه باز هم به دیدار او بـیایند؛ زیـرا لازم بـود کـه آنـان را بـه سرزمین خودشان روانه کند.
۳۷٫ همچنین گفت هنگامی که به دیدارش بیایند، با آنان به طور شایسته و دوستانه رفتار خواهد شد و هدایای گرانبهایی از او دریافت خواهند کرد.
۳۸٫ وی فرمان داد امـکانات بازگشت آنان به سرزمینشان فراهم گردد و با ایشان بسیار کریمانه رفتار شود.
۳۹٫ و به هر یک از آنان سه پیراهن از بهترین نوع و دو قنطار طلا و میزی به وزن یک قنطار و همه تجهیزاتی که بـرای سـه تخت لازم است، اهدا کرد.
۴۰. و برای الیعازر ده تخت با پایههای طلا و تمام وسایل لازم و میزی به ارزش سی قنطار و ده پیراهن و ارغوان و تاجی عالی و یکصد تکه از خوشبافتترین کتانها و ظروف و چندین طبق و دو آبخوری بـرای تـقدیم به خدا، به دست همراهانی فرستاد.
۴۱٫ همچنین در نامهای مصرانه از وی خواست هرگاه یکی از آن مردان ترجیح دهد که به سوی وی برگردد، مانع او نشود.
۴۲. زیرا ویـ لذت هـمنشینی با آن انسانهای دانشمند را امتیازی بـزرگ مـیدانست و
دوست داشت به جای هر نوع خوشگذرانی، اموال خود را در مورد آنان خرج کند.
۴۳٫ اکنون ای فیلوکرات، همه داستان را طبق وعدهای که داده بودم، در اختیارت گذاشتم.
۴۴٫ ومـن تـصورمیکنم که تو ازاین مـوضوعات بـسیاربیشتر از نوشتههای افسانهسرایان لذت میبری.
۴۵٫ از آن جا که به مطالعه چیزهایی که به جان سود میرساند، دل بستهای و وقت فراوانی را صرف آن میکنی، خواهم کوشید برخی حوادث دیگر را که درخور نگارش است، برایت تهیه کـنم تـا با مطالعه آنها به علاقه شدید خویش بهترین پاسخ را بدهی.