مطالعات متفرقه (خارج از سیر مطالعاتی)

کاربرد لقـب‌ امـیرالمؤمنین در سـلامِ خلافت

آدرس مقاله در پایگاه مجلات تخصصی نور: تاریخ اسلام در آینه پژوهش » پاییز ۱۳۸۷ – شماره ۱۹ (از صفحه ۱۵۵ تا ۱۷۰)
کاربرد لقب امیرالمؤمنین در سلام خلافت (۱۶ صفحه)

چکیده

کاربرد لقب امیرالمؤمنین در سلام خلافت، در میان‌ کاربردهای فراوان و گوناگون آن، کاربردی ویژه بوده که پژوهش پیش‌رو درباره آن صورت گرفته است. در این پژوهش، با تکیه بر روش‌تحلیلی، کوشش می‌شود تا بدین مسئله که«سلام خلافت چگونه‌ بوده و چه کارکردی داشته است»، پاسخ داده شود.در گستره‌ تاریخ اسلام، سلام‌ بر خلفا، با عبارت«السلام علیک یا امیرالمؤمنین» رواج داشته است. این سلام، خود، اعلان خلافت، و دگرگونه‌کردن‌ آن، اعتراض‌ به خلافت بوده است.

کلمات کلیدی

خلافت، امیرالمؤمنین، سلام‌ خلافت و تاریخ اسلام
تاریخ اسلام در آینه پژوهش » پاییز ۱۳۸۷ – شماره ۱۹ (صفحه ۱۵۵)


‌ ‌‌‌فـصلنامه‌

علمی ـ تخصصی تاریخ در آینه پژوهش

صفحات ۱۶۹ ـ ۱۵۵

سال پنجم، شماره سوم‌، پاییز‌ ۱۳۸۷‌

History in the Mirror

Of Research:

An Academic Quarterly

Vol, 5, No.2, Fall 2008

کاربرد لقـب‌ امـیرالمؤمنین در سـلامِ خلافت

حامد منتظری مقدم۱(

چکیده

.

واژگان کلیدی:

 

  1. استادیار مؤسسه آموزشی‌ و پژوهشی امام خمینی(. دریافت‌: ۱۱‌/۹/۸۷ ـ پذیـرش: ۱۶/۱۰/۸۷ .
تاریخ اسلام در آینه پژوهش » پاییز ۱۳۸۷ – شماره ۱۹ (صفحه ۱۵۶)


مقدمه

پیش‌تر، در نوشتاری از این قلم (در همین مجله)، کاربرد لقب امیرالمؤمنین در بستر تاریخ اسـلام شناسایی شد. گذشت کـه پیـدایشِ این لقب، در عصر‌ پیامبر(، درباره علی( بود. سپس، همراه با اصلِ خلافت، از او بازداشته شد. از‌آن‌سو، در خلافتِ عُمَر، واژه مزبور، به جایِ ترکیبِ خلیفهُ خلیفهِ رسول‌الله، درباره وی به‌کار رفت. پس از‌ عُمَر‌، لقبِ امیرالمؤمنین نـشانه‌ای از خلافت، و هم‌پایه با لقب‌‌های خلیفه و امام به شمار آمد.

همچنین، مشخص شد که لقبِ امیرالمؤمنین به مفهوم خاص خلیفه، در بستر تاریخ اسلام کاربردهای گوناگون و پُرشماری‌ داشته‌است‌. این لقب در چنین مفهومی‌، در نـام بـُردن و یادکرد از خلفا، چه از سوی خود آنان و چه از سوی دیگران، چه در گفتار و چه در نوشتار، کاربرد بسیاری داشته‌ است‌. خلفا بسیار خوش داشتند که با این لقب شناسایی شوند. چنان‌که در موسم حـج سـال۱۴۱ق، منصور عباسی، در معرفی خود به کسی که او را نشناخته بود، گفت‌:«من‌، ابوجعفر‌ منصور، امیرالمؤمنین‌ام».۴۶۸

حال در‌ این‌ نوشتار‌، درباره کاربرد لقب امیرالمؤمنین درسلام خلافت، که کاربردی ویژه بوده است، پژوهـش مـی‌شود.

اعلان خلافت با سلامِ خلافت

در گزارش‌های تاریخی‌(به‌ زبان‌ عربی) در شرح احوال خلفا، عبارتِ «سَلَّمَ علیه‌ بِالخِلافه‌؛ بر او ـ خلیفه ـ سلام خلافت داد» بسیار دیده می‌شود. از بررسی این گزارش‌ها می‌توان دریـافت کـه چـنین سلامی، در‌ واقع‌، بیان‌گر‌ اعلان پذیـرش و ابـراز وفـاداری به خلیفه سلام شونده بود،۴۶۹‌ چنان که در رویارویی میان امین و مأمون عباسی، پذیرندگانِ خلافت امین (ساکنان بغداد) بر وی، سلام خلافت

تاریخ اسلام در آینه پژوهش » پاییز ۱۳۸۷ – شماره ۱۹ (صفحه ۱۵۷)


مـی‌دادند‌، در‌ بـرابر‌، بـیشتر سرزمین‌های اسلامی که خلافت مأمون را قبول داشتند، بـه او‌ هـمان‌ گونه سلام می‌کردند.۴۷۰ همچنین، پس از مرگ یک خلیفه، در خطاب به ولیعهد او، همین‌ گونه‌ سلام‌ می‌شد، مثلاً پس از مرگ یزید بن عـبدالملک (۱۰۵ق)، پیـک، خـود را‌ به‌ ولیعهد‌ او، هشام که در جزیره (شمال عراق) بود، رسانید؛ بـه مجلس او وارد شد‌ و به‌ او‌ سلام خلافت داد.۴۷۱

بر این اساس در متون تاریخی، سلامِ خلافت به کنایه‌، به‌ جای اعلانِ خـلافت، بـه کـار رفته است. در گزارشی که متضمّن آگاهی از‌ به‌ خلافت‌ رسیدن مروان (آخـرین خـلیفه اموی) است، قتل زود هنگام او انکار و گفته شده است‌ که‌ پیش از سلام خلافت کشته نخواهد شد.۴۷۲ نـاگفته پیـدا‌ست کـه صرف نظر‌ از‌ صحّت‌ و سُقمِ این گزارش، تعبیر به سلامِ خلافت درآن، به روشـنی بـه مـعنای رسیدن به خلافت‌ است‌. در گزارشی دیگر درباره همین مروان، به ابراز سلام خلافت بـر او‌ تـصریح‌ وگـفته‌ شده است که سلام کننده در خطاب به او اشعاری را که متضمّنِ امیرالمؤمنین(خلیفه‌) بودنِ‌ او‌ بـود، سـرود.۴۷۳

در متون تاریخی درباره مدّعیان خلافت نیز سلام خلافت‌ به‌ کنایه، به جای ادّعـای خـلافت، بـه کار رفته است. یعقوبی می‌نویسد که در دوران واثق عباسی‌، در‌ سال ۲۳۰ ق، مردانی از بنی‌سلیم در مسیر حج، بـه راهـ‌زنی پرداختند، و بر‌ فردی‌ به نام عُزیره الخُفاجی سلامِ خلافت دادند‌. البته‌ ایشان‌، هـمگی بـه دسـت سپاه عباسی سرکوب شدند‌.۴۷۴‌ همچنین درباره قَطَریّ بن فُجاءه خارجی نگاشته شده است که بـر او سـلام‌ خلافت‌ داده می‌شد.۴۷۵

چگونگی‌سلامِ خلافت‌ وآغاز‌ آن

اکنون‌ پس‌ از‌ آشنایی با مواردی از تعبیر بـه‌ سـلام‌ خـلافت در متون تاریخی، باید دانست که در گزارش‌های موجود (به زبان‌ عربی‌)، به چگونگی این سلام تـصریح

تاریخ اسلام در آینه پژوهش » پاییز ۱۳۸۷ – شماره ۱۹ (صفحه ۱۵۸)


نـشده‌ اسـت. شاید گمان شود‌ که‌ چنین سلامی، به طور کلی‌، با‌ عبارت «السـلام عـلیک یا خلیفه…؛ سلام برتو ای خلیفه…!» بوده است، اما در‌ اینجا‌ بدون انکار این عبارت، باید‌ اذعان‌ کـرد‌ کـه شواهد، بیان‌گر‌ آن‌ است که سلام خلافت‌، با‌ عبارتِ «السّلامُ علیک یـا امـیرَالمؤمنین» رواج داشته است، چنان که در اساس، گاهی حـتی‌ بـه‌ جـای تعبیر به سلامِ خلافت، به‌ سلامِ‌ اِمـرَهالمؤمنین تـعبیر‌ شده‌۴۷۶‌ و گاهی نیز این دو‌ تعبیر، در کنار یکدیگر و به شکل مترادف به‌کار رفته اسـت.۴۷۷

بـه‌طور کلی با توجه‌ به‌ سـیر تـاریخی کاربرد امـیرالمؤمنین، مـی‌توان گـفت‌ از‌ دوران‌ عمر‌ بن‌ خطاب که واژهـ‌ امـیرالمؤمنین‌ درباره خلفا کاربرد یافت،۴۷۸ یکی از مهم‌ترین و نیز آشکارترین موارد کاربرد آن، در سلام بـرخلیفه‌ بـود‌.

گفتنی‌ است در متنی فارسی که نـگاشته سده‌ چهارم‌ هجری‌ اسـت‌، در‌ سـه‌ مورد جدا از هم (یکم، در سـلام ابـوسَلَمه بر سَفّاح، دوم، در سلام فضل بن‌سَهْل بر مأمون، سوم، در سلام ابوالحسن بر مقتدر) بـه صـراحت چنین نگاشته‌ شده است: «… بـه خـلافت سـلام کرد وگفت: السـّلام عـلیک یا امیرالمؤمنین…».۴۷۹ روشنی اسـت کـه این سخن، به روشنی بیان‌گر چگونگی سلام خلافت است.

افزون بر این، در متون عـربی‌ نـیز‌ شواهد آشکاری بر این امر، یـافت مـی‌شود:

۱٫ در سال ۱۳۲ق در آغـاز دسـت‌یابی عـباسیان به خلافت، کسانی کـه درپی شناسایی ابوالعباس سفّاح بودند تا مشخّصاً بر او به خلافت‌، سلام‌ دهند، پس از شناسایی، بر وی با هـمان عـبارتِ «السّلام علیک یا امیر‌المؤمنین» سلام و بـا او بـیعت کـردند.۴۸۰

۲٫ هـمچنین، در شـرح چگونگی‌ به‌ خـلافت رسـیدنِ متوکل عباسی(سال‌۲۳۲‌ق)، تصریح شده است که احمد بن ابی‌دؤاد (قاضی‌القضاه دوران خلیفه پیشین) بر متوکل جـامه خـلافت پوشـانید، بر تخت نشانیدَش، میان دو چشمش را بوسه‌ زد‌، وخـطاب بـه او گـفت‌: «السـّلامُ‌ عـلیک یـا امیرالمؤمنین»، سپس مردم با متوکل بیعت کردند.۴۸۱

تاریخ اسلام در آینه پژوهش » پاییز ۱۳۸۷ – شماره ۱۹ (صفحه ۱۵۹)


۳٫ چون یزید بن مُهَلَّب (۵۳ ـ ۱۰۲ ق) جامه رزم پوشید تا با نیروهای خلیفه اموی پیکار کند، معشوقه او با این‌ باور‌ که وی داعیه خـلافت برسر دارد، بدو خطاب کرد: «السّلامُ علیک یا امیرالمؤمنین».۴۸۲

۴٫ آشکارترین گواه، این است که پس از قتل عثمان و تحرک معاویه برای خون‌خواهی وی، حجّاج بن‌ خُزَیمه‌ بن صمه‌ نزد معاویه رفت و به او گفت: «السـّلامُ عـلیکَ یا امیرالمؤمنین». معاویه پاسخ سلامش را داد و تصریح کرد‌: «مرا با سلام دادن به خلافت، پیش از آن که به‌ آن‌ برسم‌، ترساندی [غافلگیر کردی]».۴۸۳ گفتنی است که حجّاج بن خُزَیمه، در جایگاه کسی کـه بـرای نخستین بار ‌‌معاویه‌ را امیرالمؤمنین خطاب کرده بود، شناسایی شد و بعداً میان اهالی شام بر این‌ اقدام‌ خود‌ فخر ورزید.۴۸۴

شایان توجه آن که در آغـاز خـلافت عبدالملک بن مروان، عبدالله بـن‌ عـمر بن خطّاب، با ارسال نامه‌ای بدو نگاشت: «…از عبد الله بن عمر‌ به عبد‌الملک أمیرالمؤمنین! سلامٌ‌ علیک‌ …». در این مورد، این درنگ برای امویان پیش آمد کـه چـرا ابن‌عمر، نام خود را بـر نـامِ خلیفه مقدم داشته است. آنان به بررسی پرداختند و دریافتند که او، در نامه‌های خود‌ به معاویه نیز همین گونه عمل می‌کرده است. از این رو، به او اعتراضی نکردند. ۴۸۵

قَلْقَشَندی درباره آغاز سلامِ خلافت، در گـزارشی آن را بـا تأخیر، به دوران معاویه بن‌ ابی‌سفیان‌ باز‌گردانده است،۴۸۶ اما به گمان، این گزارش فقط می‌تواند بیان کننده آغاز رسمی ـ با فرمان حکومتی ـ به شمار آید وگر‌نه، سلام یاد شده پیش‌تر از او رواج یـافته بـود‌.

در‌ برخی گـزارش‌های ارائه شده درباره شورش و اعتراض بر عثمان که با عزیمت برخی از اهالی مصر و عراق به مدینه تحقّق یـافت، تصریح شده است که آنان هنگام ورود بر‌ محفل‌ خلیفه، خطاب بـه جـمع حـاضر درآن جا گفتند: «سلامٌ

تاریخ اسلام در آینه پژوهش » پاییز ۱۳۸۷ – شماره ۱۹ (صفحه ۱۶۰)


علیکم»، و به خودِ او به خلافت، سلام ندادند.۴۸۷ همچنین، در گزارشی آمده است که از ایشان پرسـش ‌ ‌شـد: «چرا‌ بر‌ امیرالمؤمنین‌ سلام نکردید». ایشان پاسخ دادند‌:

به‌ علت‌ کارهای نادرستی کـه کـرده اسـت، اگر او باز گردد و توبه کند و در مسیر درست گام بردارد، امیر ما خواهد بود وگرنه‌، امـیر‌ ما‌ نیست.۴۸۸

بی‌تردید، پرسش یاد‌شده، بیان‌گر آن است‌ که‌ پیش‌تر از معاویه، سلام خلافت شـایع بود و در آن با لقب امـیرالمؤمنین، بـه خلیفه خطاب می‌شد. از این رو‌، هنگامی‌ که‌ حجّاج بن خُزَیمه بن صمه به خود معاویه، با عبارتِ‌ «السّلام علیک یا امیرالمؤمنین» سلام داد، معاویه به صراحت آن را سلام خلافت دانست.۴۸۹

شایان توجه است‌ کـه‌ با‌ ریشه‌یابی تاریخی، روشن می‌شود که کاربرد عبارتِ «السّلامُ علیک یا امیرَالمؤمنین‌»، در‌ خطاب به خلیفه، با اذان که یک امرکاملاً شرعی وعلنی به شمار می‌آمد، آمیزش یافته بود‌. بلاذری‌ (م ۲۷۹‌ق) به نقل از واقـدی (م ۲۰۷ ق) در تـبیین رسم و سنّتی که مرتبط با‌ اذان‌ گفتن‌ بود و ریشه در عصر نبوی داشت، گزارش کرده است که در زمان پیامبر(، بلال‌ (مؤذّن‌) هنگام‌ اذان گفتن، در درگاهِ خانه حضرت می‌ایستاد و روی به او، این گونه نـدا مـی‌داد‌: «السّلام‌ علیک یا رسولَ الله، حَیّ علی الصلاه، حَیّ علی الفلاح، الصلاه یا رسول‌ الله‌». سپس‌ در خلافت ابوبکر، سعد القرظ(مؤذّن) در درگاه منزل وی، بدو خطاب می‌کرد: «السّلام‌ علیک‌ یا خـلیفهَ رسـول الله، حیّ علی الصلاه، حیّ علی الفلاح». آنگاه در زمان‌ عمر‌، سعد‌ القرظ در درگاه خانه او می‌گفت: «السّلام علیک یا خلیفهَ خلیفهِ رسول الله، حیّ علی‌ الصلاه‌، حیّ علی الفلاح، الصلاه یا خـلیفه خـلیفه رسـول الله». پس از آن‌، چون‌ عمر‌ از مردم خـواست کـه او را امـیرالمؤمنین بنامند، مؤذّن نیز می‌گفت: «السلام علیک (یا) أمیرَالمؤمنین‌، حیّ‌ علی‌ الصلاه، حیّ علی الفلاح، الصلاه یا أمیرالمؤمنین».۴۹۰

تاریخ اسلام در آینه پژوهش » پاییز ۱۳۸۷ – شماره ۱۹ (صفحه ۱۶۱)


در این باره، باید‌ دانـست‌ کـه در یـک متن فارسی، در شرح اخبار خلیفه مقتدر عباسی(۲۹۵ ـ ۳۲۰ ق)، چـنین تـصریح شده‌ است‌:

… رسم است که مؤذنان سرای سلطان (در این جا، خلیفه) بانگ نماز‌ کنند‌، پس بدان خانه اندر آیند کـه سـلطان‌ بـدانجا‌ اندر‌ بود و گویند: السّلام علیک یا امیرالمؤمنین و رحمهالله‌ و برکاته‌، الصـّلاه یرحمک الله. و این رسمی استقدیم… .۴۹۱

دگرگونه‌کردنِ سلام خلافت

به جز موردی‌ که‌ پیش‌تر درباره چگونگی سلامِ برخی‌ از‌ اهالی مـصر‌ و عـراق‌ بـه‌ خلیفه سوم گذشت، موارد دیگری از‌ ناسازگاری‌ با شیوه عمومی سلامِ خـلافت نـیز یافت می‌شود. روی هم رفته، می‌توان‌ آن‌ موارد را در سه گونه زیر‌ بازشناسی کرد:

نخست، مواردی‌ که‌ هـم‌چون نـمونه یـاد شده، در‌ قالب‌ سلام عادی و بدون خطاب ویژه به خلیفه (امیرالمؤمنین) تحقّق مـی‌یافت. حـال، چـند نمونه‌ تاریخی‌ دیگر:

عمّار یاسر صحابی پیامبر‌( در‌ سلام‌ بر خلیفه سوم‌ عثمان‌، به خـلافت سـلام نـداد‌ و او‌ را به کنیه خطاب کرد.۴۹۲

سُفیان ثَوری(۹۷ ـ ۱۶۱ ق) با ورود بر خلیفه‌ مهدی‌ عباسی، بر او سلام عـمومی داد‌، نـه‌ سلام خلافت‌.۴۹۳‌

ابومسلم‌ خَوْلانی، از بزرگان شام‌، در سلام بر معاویه بن ابی سفیان (در دوران تـکیه او بـر مـسند خلافت)، وی‌ را‌ با لقب امیر (لقب وی در‌ دوران‌ پیش‌ از‌ خلافت‌)، خطاب کرد.۴۹۴‌

خوارج‌ حروریّه در خـطاب بـه عمربن عبدالعزیز گفتند: «السّلام علیک یا انسان».۴۹۵

پیداست که در چنین‌ سلام‌هایی‌، به‌ نـوعی بـه شـخص خلیفه اعتراض می‌شده است‌. البته‌ این‌ گونه‌ از‌ سلام‌ در مقایسه با دو گونه سلامی که پس از این بـیان خـواهد شد، نسبتاً محترمانه بود.

تاریخ اسلام در آینه پژوهش » پاییز ۱۳۸۷ – شماره ۱۹ (صفحه ۱۶۲)


دوم، مواردی که بیان‌گر رفتارهای اعتراض‌آمیز، بلکه جسارت‌آمیز بـا خـلیفه مـورد‌ خطاب بوده و در قالب دگرگونه کردنِ سلام رایج به خلفا، با به کار بردنِ واژه‌هایی مـعنادار، نـمایان شـده است. سلام‌های دگرگونه برخلفا، در مواضع مختلف و با انگیزه‌ها و برداشت‌هایی خاص بروز‌ مـی‌یافت‌ کـه به چند نمونه آن اشاره می‌شود:

در خطاب به امام حسن بن علی(، در اعتراض به صلح حضرت بـا مـعاویه، گفته شد: «السّلام علیک یا مُذِلّ المؤمنین».۴۹۶‌ شایان‌ توجه است که در بـرابر ایـن سلامِ دگرگونه، امام( فرمود:

من خوارکننده مـؤمنان نـیستم، بـلکه بزرگ‌دارنده آنانم. صلح من با معاویه بـرای ایـن‌ بود‌ که شما را از کشته‌ شدن‌ برهانَم.۴۹۷

حضرت، همچنین فرمود:« من نخواستم در طلب مـُلک [و در جـنگی نافرجام]، مؤمنان را به کشتن دهـم».۴۹۸

هـمچنین هنگامی‌که مـعاویه بـر‌ مـسند‌ خلافت تکیه زد (سال‌ ۴۱‌ق)، سعد بن ابـی‌وقاص از اصـحاب بزرگ پیامبر( بر او وارد شد و در سلام دادن بدو گفت: «السّلامُ علیکَ ایُّهَا المَلِک‌؛ سـلام بـر تو باد ای پادشاه»! معاویه به خـشم آمد‌ و گفت‌: «چرا نـگفتی: السـّلامُ علیکَ یا امیرالمؤمنین»؟ سعد پاسـخ داد: «ایـن [سلام با واژه امیرالمؤمنین]، هنگامی است که ما [مؤمنین] تو را به امارت برگزینیم، امـا تـو، خود (بر این مسند‌) جـسته‌ای‌».۴۹۹

ابـوبکره‌‌، بـرادر زیاد بن ابـیه، هـنگام ورود بر معاویه بن ابـی سـفیان در اعتراض به اقدامات وی چنین‌ سلام کرد: «السّلام علیک یا أمیرَالفاسقین…».۵۰۰

فردی به نام یـحیی‌ بـن‌ عامر‌ نیز در سلامی جسورانه به مـأمون عـباسی گفت: «السـّلام عـلیک یـا أمیرَالکافرین»، و جان خود را بـر سر ‌‌همین‌ سلام گذارد.۵۰۱

سوم، مواردی از ناسازگاری با سلام خلافت، در اساس، در‌ قالب‌ اعراض‌ از سلام کـردن بـر خلیفه، یا پاسخ ندادن به سـلام او، بـه نـشانه اعـتراض، نـمایان‌ می‌شد،

تاریخ اسلام در آینه پژوهش » پاییز ۱۳۸۷ – شماره ۱۹ (صفحه ۱۶۳)


چنان‌که در اعـتراض بـه مأمون عباسی، مردی کفن‌پوش در مسیر حرکت او‌ قرار گرفت و به وی‌ سلام‌ نکرد. مأمون با پرسش از آن مـرد، دانـست کـه وی مأمون را می‌شناخته و آگاهانه به سوی خود او مـی‌آمده اسـت. از ایـن رو، وی را بـه عـلتِ سـلام نکردنَش بازخواست کرد‌. او به صراحت پاسخ داد که مأمون را شایسته سلام کردن نمی‌داند.۵۰۲

در این میان، این امکان نیز وجود داشت که اعراض از سلام کردن بر خلیفه، نه بـرای اعتراض‌، بلکه‌ با هدف تخفیف جایگاهِ او یا نوعی هماوردی و امتیازخواهی باشد. بر این اساس، عمروعاص در دوران امارتش بر مصر، هنگام بار یافتن به دربار معاویه(در دوران خلافت وی)، به‌ همراهان‌ خود که از مـصر بـا او آمده بودند، سفارش کرد که به معاویه سلام خلافت نگویند. البته این سفارش، نتیجه‌ای کاملاً معکوس داشت، زیرا آنان، با دیدن دربار با‌ شکوه‌ معاویه مبهوت شده‌، در اقدامی شـگفت، خـطاب به وی گفتند: «السّلام علیک یا رسول الله»!۵۰۳

همچنین، حجّاج بن یوسف ثقفی (۴۰ ـ ۹۵ ق) در آغاز امارت بر عراق، وارد‌ کوفه‌ شد‌ و خطاب به مردم آنجا، سخنانی‌ تـهدیدآمیز‌ بـیان‌ کرد. سپس، فرمان داد تا نـامه عـبدالملک خلیفه وقت خوانده شود. در طلیعه نامه، آمده بود: «… از بنده خدا، عبدالملک بن‌مروان‌ امیرالمؤمنین‌ به‌ مؤمنان و مسلمانان ساکن در عراق، سلامٌ علیکم، من‌ برای‌ شما، خـدا را شـاکرم…». در همین جا، حجّاج خـواندنِ نـامه را قطع کرد و با پرخاش و تندی، رو به مردم‌ گفت‌: «…امیرالمؤمنین‌ بر شما سلام می‌فرستد، اما شما پاسخِ سلامَش را نمی‌دهید؟!…». آن‌ گاه، به فرمان او، نامه دوباره ـ از آغاز ـ خوانده شد. این بار، حاضران پاسـخِ سـلام مکتوب را چنین‌ دادند‌: «‌‌‌بر‌ امیرالمؤمنین سلام».۵۰۴

از آن چه گذشت می‌توان دریافت که سلام‌ بر‌ حاکمان، خود در جایگاه وسیله‌ای برای ابراز وفاداری و احترام نسبت به سلام شونده، امری بسیار با‌

تاریخ اسلام در آینه پژوهش » پاییز ۱۳۸۷ – شماره ۱۹ (صفحه ۱۶۴)


اهمّیت‌ بـوده‌ اسـت. در این ارتـباط، باید دانست که در منابع تاریخی درباره این‌گونه‌ سلام‌ها‌، جز‌ گزارش‌هایی که پیش‌تر بدان‌ها استناد شد، جزئیات پُرشـمار دیگری نیز ثبت و ضبط شده است‌.۵۰۵‌

در‌ این میان، شایان توجه اسـت کـه اسـاساً، چگونگی سلام به یک خلیفه، بیان‌گر اندازه‌ قدرت‌ و اعتبار او بود. قلقشندی، نام ابراهیم بن ولید را در شمارآخرین خـلفای ‌ ‌امـوی‌ بیان‌ می‌کند‌ و می‌نویسد:

امر خلافت برای او سامان نیافت تا آن جا که پیروانش بـر او‌، بـاری‌ بـه خلافت سلام می‌دادند، بار دیگر به امارت… [سرانجام] خود را خلع و خلافت‌ را‌ به‌ مروان‌بن محمد واگـذار کرد.۵۰۶

همچنین، باید دانست که با گذشت زمان و پیدایش آداب و تشریفات‌ در‌ دربارهای خلفا، سـلامِ خلافت نیز از سادگی خـارج شـد، بسیار طولانی و مفصل‌ شد‌. در‌ این باره، کار بدان جا انجامید که اگر در مجلسی رسمی، کسی بدون رعایت تشریفات‌ ابداعی‌، به‌ خلیفه سلام می‌کرد، در واقع، مرتکب رفتاری نابهنجار شده بود. در گزارشی‌ آمـده‌ است که در دوران خلافت مقتفی عباسی(۵۳۰ ـ ۵۵۵ ق)، ابومنصور جوالیقی نَحوی به دربار او وارد‌ شد‌ و در سلام بدو گفت: «السّلام علی امیرالمؤمنین و رحمه الله». ابن تلمیذ طبیب‌ نصرانی‌، اعتراض کرد که برخلیفه، این گونه سلام‌ نمی‌دهند‌. جـوالیقی‌ بـا بی‌اعتنایی به او، خطاب به شخص‌ خلیفه‌ گفت که سلام وی، منطبق برسنّت نبوی بوده است.۵۰۷

نتیجه‌

کاربرد لقب‌ امیرالمؤمنین‌ در سلامِ خلافت، کاربردی ویژه‌ بود‌. در شرح‌ احوال‌ خلفا‌، عبارتِ «سَلَّمَ علیه بـِالخِلافه؛ بـر خلیفه‌، سلام‌ خلافت داد» بسیار دیده می‌شود. چنین سلامی، بیان‌گر اعلان پذیرش خلافت خلیفه‌ و ابراز‌ وفاداری به خلیفه سلام شونده بود‌. این سلام با عبارت‌ «السّلامُ‌ علیک یا امیرَالمؤمنین» رواج

تاریخ اسلام در آینه پژوهش » پاییز ۱۳۸۷ – شماره ۱۹ (صفحه ۱۶۵)


داشـت‌ و بـنابر‌ یک رسم، با اذان همراه شد. مؤذّنان، هنگام اذان، به خلیفه، سلامِ خلافت‌ می‌دادند‌ و او را به اقامه نماز‌ فرا‌ می‌خواندند‌.

تخطّی از شکل‌ رایج‌ در سلام خلافت و دگرگونه‌ کردن‌ آن، نشان دهنده رفتاری اعتراض‌آمیز بـود کـه بـه یکی از این سه شکل بـروز‌ مـی‌یافت‌: ۱٫ سـلام عادی، ۲٫ سلام با واژه‌هایی معنادار‌ مانند‌: ایُّهاالْمَلِک، امیرالفاسقین‌ و امیرالکافرین‌، ۳٫ اعراض‌ از اصل سلام یا‌ پاسخ به آن.

خلفا یا اطرافیان ایشان در برابر چـنین سـلام‌هایی بـه سرعت ـ و نه لزوماً‌، به‌ شدّت ـ واکنش نشان مـی‌دادند. ایـن واکنش‌ها‌، بسته‌ به‌ نوع‌ سلام‌ دگرگونه، از هشدار‌ و تهدید‌ گرفته تا اقدام به قتل کسی که سلامِ‌خلافت را دگرگونه کرده بـود، تـفاوت داشـت.

همچنین با‌ گذشت‌ زمان‌ و پیدایش تشریفات در دربارخلفا، سلامِ خلافت از‌ سـادگی‌ خارج‌ شد‌، و طولانی‌ و مفصل‌ شد. پای‌بندی به این آداب تا آنجا ادامه داشت که گاهی حتی، بسنده‌کردن به «السـّلامُ عـلیک یـا امیرَالمؤمنین» رفتاری نابهنجار به شمار می‌‌آمد.

برآیند کلی پژوهش حاضر‌ آن اسـت کـه لقب امیرالمؤمنین در میان القاب رایج درباره خُلفا، بیشترین کاربرد را داشت تا آنجا که سلامِ خلافت، در اصـل بـر پایـه همین لقب انجام می‌شد.

تاریخ اسلام در آینه پژوهش » پاییز ۱۳۸۷ – شماره ۱۹ (صفحه ۱۶۶)


تاریخ اسلام در آینه پژوهش » پاییز ۱۳۸۷ – شماره ۱۹ (صفحه ۱۶۷)


تاریخ اسلام در آینه پژوهش » پاییز ۱۳۸۷ – شماره ۱۹ (صفحه ۱۶۸)


تاریخ اسلام در آینه پژوهش » پاییز ۱۳۸۷ – شماره ۱۹ (صفحه ۱۶۹)


منابع

ـ ابن‌ اَبی‌ الدّنیا، ابوبکر عبدالله بن مـحمد، مـوسوعه رسـائل ابن‌اَبی‌الدّنیا، تحقیق زیاد حمدان، بیروت، مؤسسه الکتب الثقافیه، ۱۴۱۴ / ۱۹۹۳٫

ـ ابن اثیر، عزالدین أبو الحسن عـلی، الکـامل فـی التاریخ، بیروت، دار صاد‌، بیروت‌، ۱۳۸۵ق/۱۹۶۵م.

ـ ابن اعثم کوفی، ابو محمد احمد، الفتوح، تحقیق علی شـیری، بـیروت، دارالاضواء، ۱۴۱۱ق/ ۱۹۹۱م.

ـ ابن خلدون، عبدالرحمن، مقدمه ابن خلدون‌، ترجمه‌ محمدپروین‌ گنابادی، تهران، شرکت انـتشارات عـلمی‌ و فـرهنگی‌، ۱۳۶۹، چاپ هفتم.

ـ ابن عبدالبرّ اندلسی، أبوعمر یوسف بن عبد الله، الاستیعاب فی معرفه الأصحاب، تـحقیق عـلی محمد بجاوی، بیروت، دار الجیل، ۱۴۱۲ق/۱۹۹۲‌م.

ـ ابن‌ عمرانی، محمد بن علی‌، الإنباء‌ فی تاریخ الخـلفاء، تـحقیق قـاسم سامرائی، قاهره، دارالآفاق العربیه، ۱۴۲۱ق/۲۰۰۱م.

ـ ابن قتیبه دینوری، ابو محمد عبدالله بن مسلم، المعارف، تحقیق ثـروه عـکاشه، افست، قم، انتشارات شریف رضی، ۱۳۷۳/۱۴۱۵‌ق.

ـ ابن‌ کثیر، أبو الفداء اسماعیل بن عـمر دمـشقی، البـدایه و النهایه، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۷ق/ ۱۹۸۶م.

ـ ابن منظور، محمد بن مکرّم، مختصر تاریخ دمشق لاِبن عساکر، تحقیق مـأمون صـاغرجی، دمـشق، دارالفکر، ، ۱۴۰۹‌ق / ۱۹۸۹‌م.

ـ ابوحنیفه دینوری‌، احمدبن داود، الاخبارالطوال، تحقیق عبدالمنعم عامر، مراجعه جمال الدین شـیال، افـست، قم: انتشارات شریف رضی، ۱۳۶۸٫

ـ امینی‌ نجفی، عبدالحسین احمد، الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب‌، تهران، دارالکتاب الاسـلامیه‌‌، ۱۳۶۶‌، چـاپ‌ دوم.

ـ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف‌، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلی، بـیروت، دار الفـکر، ۱۴۱۷ق/۱۹۹۶‌م.

ـ ‌‌بلعمی‌، تاریخنامه طبری…[ تاریخ بلعمی]، تحقیق مـحمد روشـن، تـهران، البرز، ۱۳۷۳، چاپ سوم.

ـ ثقفی‌ کوفی‌، ابواسحاق‌ ابـراهیم بـن محمد، الغارات، تحقیق جلال‌الدین حسینی ارموی، تهران، انجمن آثار ملی، ۱۳۵۳٫

ـ زبیر بن‌ بـکار، الاخـبار الموفّقیّات، تحقیق سامی مکی عـانی، افـست، قم، انـتشارات شـریف رضـی، ۱۳۷۴‌/۱۴۱۶ق.

تاریخ اسلام در آینه پژوهش » پاییز ۱۳۸۷ – شماره ۱۹ (صفحه ۱۷۰)


ـ سیوطی، جلال الدین‌ عبدالرحمن‌ بن ابـی بـکر، تاریخ الخلفاء ، تحقیق محمد محیی‌الدین عبدالحمید، افست، قم، انتشارات شریف رضی، ۱۳۷۰/۱۴۱۱ق.

ـ طـبری، مـحمدبن جریر، تاریخ الامم و الملوک (تاریخ الطـبری)، تحقیق محمد ابوالفضل ابـراهیم، بـیروت، روائع التراث‌ العربی، ]بی‌تا‌[.

ـ قلقشندی، احـمد بـن عبدالله، مآثرالاِنافه فی معالم الخلافه، عبدالستار احمد فراج، بیروت: عالم الکتب، ]بی‌تا‌[.

ـ مـبرّد، ابـوالعباس محمد بن یزید، الکامل فـی اللّغـه والادب، تـحقیق محمد ابوالفضل ابـراهیم، بـیروت‌، المکتبه‌ العصریه، ۱۴۲۷ق/۲۰۰۶م.

ـ مسعودی، ابـوالحسن عـلی بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر‌، تحقیق محمد محیی الدین عبدالحمید، بیروت، دار المعرفه، ۱۳۶۸ق/۱۹۴۸م.

ـ مـسکویه، ابـو علی رازی، تجارب الأمم، تحقیق ابو‌القاسم‌ امـامی‌، تـهران، سروش، ۱۳۷۹، چـاپ دوم.

ـ مـفید، مـحمد بن محمد بن نـعمان، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، تحقیق مؤسسه آل‌البیت( لاحیاء التراث‌، قم، المؤتمر العالمی لالفـیه الشـیخ المفید‌‌، ۱۴۱۳‌ ق.

ـ منقری، نصر بن مزاحم، وقـعه صـفین، تـحقیق عـبدالسلام مـحمد هارون، قاهره، المـؤسسه العـربیه الحدیثه، ۱۳۸۲ق، چاپ دوم.

ـ یعقوبی، احمد بن واضح، تاریخ الیعقوبی، بیروت، دارصادر، ]بی‌تا‌[.

  1. پی‌نوشت‌ها. مسعودی، مروج‌ الذهب‌، ۱۳۶۸‌ق، ج۳، ص۲۹۵ ـ ۲۹۶٫
  2. در ایـنجا بـرای‌ نـمونه‌، فقط‌ به سه مورد اشاره می‌شود: یـکم، سـلام خـلافت بـر عـلی( (مـسعودی، همان، ج۳، ص۴۷)، دوم، سلام خلافت بر مروان بن محمد اموی‌ (قلقشندی‌، مآثرالاِنافه‌‌‌، ]بی‌تا‌[، ج ۱، ص۱۶۴)، سوم، سلام خلافت بر سفّاح عباسی‌ (تاریخ‌ الیعقوبی، ]بی‌تا‌[، ج ۲، ص ۳۴۵ و مسعودی، همان، ج ۳، ص۲۷۰).
  3. ر.ک: مسعودی، همان، ج ۴، ص۴٫
  4. یعقوبی، همان، ج ۲، ص ۳۱۶‌.
  5. ر.ک: هـمان، ج ۲، ص ۳۱۸٫
  6. ر.ک: قلقشندی، همان، ج ۱، ص ۱۶۴٫
  7. ر.ک: یعقوبی، همان ،ج ۲، ص۴۸۰‌.
  8. ر.ک: ابن‌ قتیبه‌ دینوری، المعارف، ۱۴۱۵ق، ص ۴۱۱٫
  9. یعقوبی، همان، ج ۲، ص ۳۵۹٫
  10. ابوحنیفه دینوری، الأخبارالطوال‌، ۱۳۶۸ ش، ص ۱۲۴٫
  11. نخستین کاربردِ واژه امیرالمؤمنین بنابر گزارش‌های مورّخان اهل‌سنّت، درباره عُمَر‌بن خطّاب خلیفه دوم بود (ر.ک: طبری، تاریخ‌ الامم‌ و الملوک‌‌، ]بـی‌تا[، ج ۴، ص ۲۰۸ / ابـن خلدون، مقدمه‌، ۱۳۶۹ ش، ج ۱، ص ۴۳۵). اما در باورداشتِ شیعیان‌ امامی‌، آن واژه ( به معنای خلیفه)، درعصرِ پیامبر(، درباره علی( پیدایش یافت. در غدیرخُم (۱۰ق)، پیامبر(، علی‌( را‌ به‌ جانشینی معرفی کرد و از همگان خواست تا بر او با لقب امـیرالمؤمنین‌ سـلام‌ گویند‌. مسلمانان نیز فرمان بردند و چنان، بر او سلام دادند (ر.ک: شیخ مفید، الارشاد، ۱۴۱۳، ج ۱، ص ۱۷۶‌ / امینی‌، الغدیر‌، ۱۳۶۶ ق، ج ۱، ص ۲۷۰). می‌توان گفت که با بازداشتِ خلافت از علی(، واژه امیرالمؤمنین نـیز از‌ او‌ بـازداشته شد، اما در خلافت عُمَر، ایـن واژه دربـاره وی کاربرد یافت و این‌، نخستین‌ کاربرد‌ درباره یک خلیفه به شمار آمد.
  12. بلعمی، تاریخنامه طبری، ۱۳۷۳ ق، ج ۴، ص ۱۰۴۰، ۱۲۱۶ و ۱۳۱۰٫
  13. مسکویه‌، تجارب‌الأمم‌، ۱۳۷۹ ش، ج ۳ ، ص ۳۱۸٫
  14. ابن عمرانی، الإنباء فی تاریخ الخلفاء‌، ۱۴۲۱، ص ۱۱۵ / قلقشندی، هـمان، ج ۱، ص ۲۲۸‌ ـ ۲۲۹‌. در‌ دمـشق، پس از مرگ معاویه، به فـرزندش یـزید به سبب مرگ پدر تعزیت، و برای خلافت‌ خودِ‌ او تهنیت گفتند. همچنین در سلام، با لقب امیرالمؤمنین به او خطاب‌ کردند‌ (مبرّد‌، الکامل فی اللّغه والادب، ۱۴۲۷ ق، ص ۳۶۲).
  15. بلاذری، أنساب‌الأشراف، ۱۴۱۷، ج ۸، ص ۳۲۷٫
  16. ابو‌حنیفه دینوری، الأخبارالطوال، ص ۱۵۵٫
  17. . منقری‌، وقعه‌ صفین‌، ۱۳۸۲ ق، ص ۷۸ و۸۰ .
  18. ابـن کـثیر، البدایه والنهایه، ۱۴۰۷، ج ۹‌، ص ۶۳٫
  19. قلقشندی، همان، ج ۳، ص۳۴۳‌.
  20. طبری‌، همان، ج ۴، ص۳۷۴ / ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۳، ص ۱۶۹٫
  21. ابن‌اعثم کوفی، الفتوح، ۱۴۱۱، ج ۲، ص ۴۰۱٫
  22. ابوحنیفه دینوری، همان‌، ص ۱۵۵‌.
  23. بلاذری، همان، ج ۲، ص ۱۸۵ ـ ۱۸۶٫
  24. بلعمی، همان، ج ۴‌، ص ۱۳۱۰٫
  25. ر.ک: زبیر بن بکّار، الاخبار الموفّقیّات‌، ۱۴۱۶‌، ص ۶۰۸٫
  26. مسعودی، همان، ج ۳، ص ۳۳۲٫
  27. ر.ک: ابن‌قتیبه دیـنوری، هـمان‌، ص ۴۳۹‌. ابن‌اَبی‌ الدّنـیا (م ۲۸۱ق) در رساله‌ای موسوم به «مُجابِی‌ الدّعوه‌» با ذکر نامِ ابو مسلم خولانی، حکایتی را درباره اعراض وی از معاویه‌ ـ نسبت‌ بـه تقاضای مال ـ بیان کرده‌ است‌، ر.ک: ابن اَبی‌الدّنیا‌، موسوعه‌ رسائل‌ ابن اَبـی الدّنـیا، ۱۴۱۴، ج ۴، ص ۶۶ ـ ۶۸‌.
  28. ر.ک: بـلاذری‌، همان، ج ۸، ص۱۹۰٫
  29. بنا به گزارش بلاذری (م۲۷۹ق) در عراق، خطاب به امام‌ حسن‌( گفته می‌شد: «السلام علیک یا أمیرالمؤمنین‌» (هـمان، ‌ ‌ج ۳ ، ص ۱۵۰).
  30. ابـوحنیفه دینوری‌، همان‌، ص ۲۲۱٫
  31. ابن عبدالبرّ اندلسی، الاستیعاب‌، ۱۴۱۲‌ ق، ج ۱، ص ۳۸۷ / سیوطی، تاریخ الخلفاء، ۱۴۱۱، ص ۱۹۲٫
  32. یعقوبی، همان، ج۲، ص ۲۱۷ / ابن مـنظور، مـختصر تـاریخ‌ دمشق‌، ۱۴۰۹، ج ۸، ص ۲۱۰٫ نگارنده، در رساله‌ دکتری‌ خود‌، با عنوان «تأثیر‌ تحوّلات‌ فرهنگی بر کاربرد لقب‌های‌ امیرالمؤمنین‌ و مـَلِک» به پژوهش درباره تقابل دو لقب امیرالمؤمنین و مَلِک پرداخته است.
  33. ر.ک: ثقفی کوفی، الغارات‌، ۱۳۵۳‌ ش، ص ۶۴۹٫
  34. ر.ک: یـعقوبی، همان، ج ۲، ص ۴۴۹ و۴۵۰٫
  35. در‌ ادامه‌ ماجرا، مـرد‌ کـفن‌ پوش‌ درباره سه مورد مشخّص‌، مأمون را بازخواست کرد. مأمون پس از پاسخ گویی، او را بخشید، اما تهدید کرد‌ که‌ زان پس، اگر کسی بدون حجّت‌ او‌ را‌ بازخواست‌ کند‌، با هزار تازیانه‌ مجازات‌، و سپس بر چوبه اعدام آویـخته خواهد شد، ر.ک: زبیر بن بکّار، همان، ص ۵۱ ـ ۵۷٫
  36. ر.ک: بلاذری، همان، ج ۵، ص۳۱‌.
  37. زبیر‌ بن‌ بکّار، همان، ص۹۷ ـ ۹۸ / مسعودی، همان، ج ۳، ص ۱۳۶‌.
  38. از‌ جمله‌، چون‌ ابومسلم‌ خراسانی‌ در حضور سفّاح به برادرش منصور سلام نکرد، با هشدار سفّاح روبه‌رو شد، امـا پاسـخ داد که در مجلس خلیفه، نباید حقّ کس دیگری برآورده شود (‌یعقوبی‌، همان، ج ۲، ص ۳۵۱). یادآوری می شود که ابومسلم در سال۱۳۷ق، به دست منصور کشته شد. گفتنی است که جز سلامِ خلفا، سلام بـر امـرای منطقه‌ای نیز اهمیتی فراوان داشته و بخشی‌ از‌ گزارش‌های تاریخی را به خود اختصاص داده است. برای نمونه، مغیره بن شعبه (امیر کوفه) نخستین ا‌میری بود که بر او، به امارت سلام شد (‌ابـن قـتیبه دینوری، همان‌، ص۵۵۱‌). در کوفه، به مسلم بن عقیل که به دست مأموران عبیدالله بن زیاد دست‌گیر و نزد او آورده شد، گفته شد که بر امیر‌، سلام‌ ده، اما او اجابت نکرد‌ (ابوحنیفه‌ دینوری، هـمان، ص۲۴۰). مـأمون عـباسی نیز با بدگمانی به گـماشته خـود عـبدالله بن طاهر (امیر شام و مصر) برایش پیامی تند و عتاب‌آمیز ارسال کرد، و به‌ پیک‌ خود سفارش نمود که‌ بر‌ او سلام نکند (یـعقوبی، هـمان، ج ۲، ص۴۶۰).
  39. قـلقشندی، همان، ج ۱، ص ۱۶۱٫
  40. سیوطی، همان، ص ۴۴۲٫

شبکه بین المللی مطالعات ادیان

اینفورس (شبکه بین المللی مطالعات ادیان)،‌ بخشی از یک مجموعه فعالیت های فرهنگی است که توسط یک گروه جهادی مجازی انجام می شود. این گروه  بدون مرز، متشکل از اساتید، طلاب، دانشجویان و کلیه داوطلبان باایمان و دغدغه مندی است که علاقمند به فعالیت علمی جهادی در عرصه جنگ نرم هستند. شما هم می توانید یکی از اعضای این گروه باشید(اینجا کلیک کنید). فعالیت های سایت زیر نظر سید محمد رضا طباطبایی، مدرس ادیان و کارشناس صدا و سیماست. موضوعات سایت نیز در زمینه سیر مطالعاتی با رویکرد تقویت بنیه های اعتقادی و پاسخ به شبهات است.

0 0 رای ها
شما هم امتیاز بدهید..
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
View all comments
دکمه بازگشت به بالا
0
افکار شما را دوست دارم، لطفا نظر دهیدx
()
x