مروری بر تاریخ مناسبات کلیسا و دولت در مسیحیت غربی
مـقدمه
مسیحیت غربی یک دین یکپارچه(۲) نیست؛ مانند اسلام که از فرقههای مختلفی چون شـیعه و سـنی بـرخوردار است. یکی از گرایشهای مسیحیت گرایش پروتستانِ است که در نهضت اصلاحطلبیِ قرن شانزدهم میلادی ریشه دارد، ولی مـدّعای اصلیِ آن بازگشت به مسیحیّتِ مبتنی بر کتاب مقدس است؛ همچنانکه آیینهای دیگری نـیز همچون کلیسای رومی و ارتـدکس شـرقی وجود دارند. در میان پروتستانها، فرقههای جهانیِ لیبرالی هستند که جریان اصلیِ پروتستان را شکل داده، تحتتأثیر رویکردهای انتقادیِ مدرن به کتاب مقدس قرار دارند و نیز پروتستانهای انجیلگرا(۳) که بر حقیقت کتاب مقدس، واقـعیت خدا و امور مافوق طبیعی تأکید دارند. ما نماینده این سنّت هستیم و میکوشیم این موضع را در بالاترین سطح علمی عرضه کرده، مدافع آن باشیم.
در میان این گروههای مسیحیِ غربی دیدگاههای مختلفی در باب مـناسبات کـلیسا و دولت وجود دارد؛ همچنانکه در اسلام نیز مثلاً طرفداران وحدت عربی یا اسلامگراها
______________________________
۱٫ متن سخنرانی دکتر ویلیام اس. بارکر، استاد تاریخِ کلیسا در حوزه الاهیاتیِ Covenant در آمریکا و از چهرههای شاخص فرقه پرسبیتری (Presbyterian)که به تاریخ ۱۷/۷/۱۳۸۲ در مـرکز مـطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب ایراد شد. هماینک برگردانِ آن بهفارسی تقدیم میگردد. دراین برگردان ازترجمه همزمان جناب آقای ساسان توسلی سود جستهایم. هفتآسمان.
۲٫ monolithic
۳٫ Evangelical
وجود دارند و نیز صاحبان دیگر دیدگاههایی که در بـاب ربـط و نسبت اسلام با دولت عرفی و مدرن و به طور کلّی نسبت دین و دنیا مطرح هستند. من امیدوارم که مروری بر رویکردهای گوناگون به دولت در تاریخ کلیسای غربی در جلب توجه به موضوعی کـه هـمه مـتدینان در قرن بیست و یکم با آنـ روبـهرو هـستند مفید باشد و این نگاه گذرا در نهایت بتواند به درک متقابلِ ما از یکدیگر مدد برساند. پس از شرحی موجز از آغازین دیدگاههای مسیحی دراین زمینه بـنا بـهتعالیم عـهدجدید، من چهاررویکرد متمایز درتاریخ مسیحیّت را نسبت بهرابطه کـلیسا ودولت کـه اوج آنها موضع کنونی آمریکاییهاست ــ آنگونه که من میفهمم و همچنان در ایالات متحده مورد بحث و مناقشه است ــ مطرح میکنم و میان ایـن مـوضع و رویـکرد دنیای کمونیسم ــ آنگونه که در شوروی سابق، چین، کره شمالی یـا کوبای فعلی مطرح است ــ مقایسهای صورت میدهم.
۱٫ از نظرگاه عهد جدید
عهد جدید در قرن نخست میلادی پدید آمد، یـعنی زمـانی کـه یهودیان زیر سلطه امپراتوریِ بتپرست روم قرار داشتند. حضرت عیسی دقیقا سـهروز پیـش از دستگیر و مصلوبشدن با این پرسش فریسیان و هیرودیان (طرفداران هیرودیس پادشاه) روبهرو شد که آیا پرداخت مـالیات بـه قـیصر کاری قانونی است؟ مسیح پاسخ داد: «یکی از سکههایی را که با آن خراج میدهید به مـن نـشان دهـید». آنها یک دینار رومی را به او نشان دادند که بر روی آن تصویر قیصر و این نوشته حـک شـده بـود: «امپراتور تیبریوس پسر اگوستُس خدا». عیسی پرسید: «عکس و اسم چه کسی بر روی آن است؟» پاسخ دادنـد: «عـکس و اسم امپراتور». پس او فرمود: «آنچه را که از امپراتور است به امپراتور، و آنچه را که از خداست بـه خـدا بـدهید» (متی، ۲۲: ۱۵؛ مرقس، ۱۲: ۱۳؛ لوقا، ۲۰: ۲۱). ما دوباره در بحث از آنچه به «جدایی دین و دولت» در آمریکا موسوم است بـه مـاجرای سکه و گفتههای مسیح در این باره برخواهیم گشت، ولی در اینجا اشاره میکنیم که گفته مـسیح احـترام ویـژه وی را به حاکمیت قانونی دولتها، هرچند بتپرست باشند، نشان میدهد و با این همه، قلمرو متمایز حـاکمیت خـدا را که نمیتواند مورد ادعای دولتها باشد نیز مشخص میسازد. آنگونه که عـصر عـهد جـدید آشکار ساخته، مسیحیان هم از سوی مراجع یهودی و هم از سوی نظام حاکم رومی تحت فشار، و مـورد اذیـت و آزار
بـودهاند؛ با این همه، مسیحیّت فرمانبرداری از حکومت را در قلمرو مشروعیت آن، که مقدّرِ الاهی اسـت، و فـرمانبرداری از خدا را در آنچه او فرمان داده تعلیم میدهد است. (رک: اعمال رسولان، ۴:۱۸ـ۲۰ که میگوید: «ما به جای انسان باید ازخـدا اطـاعت کنیم»؛ نامه اول پطرس، ۲: ۱۳ـ۱۷؛ نامه پولس به رومیان، ۱۳: ۱ـ۷؛ اول تیموتائوس، ۲:۱ـ۶).
۲٫ پس از دوران رنج و محنت: دوران امپراتوری مـقدس
مـسیحیت در طی قرن نخستِ شکلگیری کلیسا در امپراتوری روم، در ایـنجا و آنـجا دورهـای از رنج و محنت را تجربه کرد؛ همچنانکه اولین رنـج و مـحنت جهانی را در حکومت دسیوس در میانه قرن سوم و گستردهترین و بدترین شکنجه و آزار را در دوران دیوکلیتوس در آغاز قرن چـهارم مـیلادی از سرگذراند. موضوع اصلی، امتناع مـسیحیان از پرسـتش امپراتور یـا انـجام آیـینهای بتپرستان بود. امّا پس از این با گـرویدن امـپراتور قسطنطین به مسیحیت، دوران اوج و شکوفایی مسیحیت فرا رسید. در اینجا وضع کاملاً نوینی پیـش آمـد که ظاهرا در عهد جدید تصویر نـشده بود: اینکه رئیس حـکومت هـوادار اعتقادات مسیحیان شود. قسطنطین خـواهان پشـتیبانی و تقویت کلیسا بود و حتی ریاست شورای نیقیه (۳۲۵م) را عهدهدار، و در آن خواستار تقریر آموزههای کلیسایی شـد. او خـودش را رسول برای همه کسانی کـه خـارج از کـلیسا هستند معرفی کـرد. او هـم پادشاه(۱) بود و هم کـاهن.(۲) از ایـن رو از این رویکرد به عنوان «قیصرپاپگرایی» [امپراتوری مقدس [نام میبرند که همان ویژگی دوران بیزانس یـا امـپراتوری روم شرقی با مرکزیت قسطنطنیّه(۳) (استانبول فـعلی) در طـی تاریخ طـولانیاش تـا اسـتیلای ترکها در سال ۱۴۵۳ میباشد.
۳٫ نـظریه دو شمشیر
کلیسا در امپراتوری روم غربی در اروپا و به ویژه پاپ در رم برای پذیرفتن تفوق دولت در امور مربوط به کلیسا آمادگی نـداشت. پاپ گـلاسیوس اول در ۴۹۲ میلادی به امپراتوری بیزانس گوشزد کـرد کـه در دنـیای مـسیحیت دو عـنصر حاکم وجود دارد؛ زمـانی کـه حاکم
______________________________
۱٫ rex / king
۲٫ Sacrdos / priest
۳٫ Constantinople
عرفی صاحب قدرت(۱) است، حاکم روحانی یا کلیسایی دارای اقتدار و مشروعیت(۲) است. در قوانین رم اقتدارْ اصـل بـرتر، و نـشانه اراده حکومت بود؛ در حالیکه قدرتْ قوه اجرایی بـرای اجـرا یـا اِعـمال اراده حـاکمیت بـود. این رویکرد با دیدگاه آگوستین، الاهیدان بزرگ اهل شمال آفریقا، همخوان بود. او در کتاب شهر خدا از «دونوع شهر» سخن گفته است، و همین خط مشی حاکم فرانکیِ بیشتر اروپا، یـعنی شارلمانی در قرون هشتم و نهم میلادی شد. بنا به این خطمشی، میان کلیسا و دولت نوعی تفاهم برقرار میشد و هرکدام از برنامههای دیگری پشتیبانی میکرد.
۴٫ حکومت خداسالار(۳) یا کلیساسالاری(۴)
تقریبا به صورتی اجتنابناپذیر، بـا رو بـه افول نهادن قدرت سیاسی در اروپای قرون میانه، رهبری کلیسا وسوسه شد تا به قلمرو سیاست پا گذارد. در قرون یازدهم، دوازدهم و چهاردهم در آنچه به «مناقشه اعطای منصب» مشهور شده است، پاپ در واکنش بـه نـصب رهبران کلیسا از سوی پادشاه، مدعی مرجعیت و اقتدار شد، نه فقط در تکفیر شاه، بلکه در خلع وی از منصب سلطنتی. پاپ گریگوری هفتم در سال ۱۰۷۰ میلادی به صدد آنـ بـرآمد که این حکم را در حق امـپراتور هـِنری چهارم عملی سازد و پاپ بونیفاس هشتم این حکم را در مورد شاه فیلیپ چهارم، پادشاه فرانسه در سال ۱۸۰۰ اجرا کرد. این دوره دو قرنیِ جنگ صلیبی بود که در مـیانه آن، پاپ ایـنوسنت سوم جنگ صلیبی را عـلیه تـرکها به راه انداخت؛ جنگی که به صورتی مسخرهآمیز با فتح قسطنطنیّه در ۱۲۰۴ میلادی پایان پذیرفت.
۵٫ جدایی کلیسا و دولت
تقریبا در مقابل سوءاستفاده قدرت از سوی پاپها بود که نهضت اصلاحطلبانه پروتستان در قرن شانزدهم میلادی واکـنش نـشان داد. موضوعات بنیادیتر معنوی و آموزهای، چون مرجعیت کتاب مقدس و راه نجات، وجود داشتند که آیین پروتستان خواهان بازگشت به آنها بود، ولی در عمل، شناخت قلمرو مشروعیت دولت به یگانه جنبه
______________________________
۱٫ potestas
۲٫ auetoritas
۳٫ Theocratic
۴٫ Ecclesiocracy
اصلاحطلبیِ پروتستانی تبدیل شـد. در آغـاز، اصلاحطلبان بـر این باور بودند که در هر ملّت ـ دولتی باید کلیسایی تثبیتشده وجود داشته باشد تا جایی که در آلمـان و کشورهای حوزه اسکاندیناویْ آیین لوتری، در انگلستانْ انگلیکان (کلیسای اسقفی)،(۱) در اسکاتلندْ آیـین پرسـبیتری،(۲) در هـلند و سوئیسْ کلیسای اصلاحشده (کالونیزم) بروز و ظهور یافتند.
در آمریکا که گروههای متنوع پروتستان و کاتولیک رومی در قرن هفدهم مـیلادی از رنـج و محنت رهایی یافتند و آزادی انتخاب دین را تجربه کردند، مفهوم جدایی کلیسا و دولت یا عدم دخـالت هـرکدام در قـلمرو دیگری بسط یافت. این مفهوم در آمریکا معمولاً نگرش غالب بوده، هرچند به صورتهای مختلفی فـهم و تفسیر شده است. به نظر من این دیدگاه با تعلیمات مسیح و عهد جـدید همخوان است. اگر بـه وضـعیت مسیح و ماجرای سکّه و پرداختِ آن به عنوان مالیات به حکومت برگردیم، خواهیم دید که دو گروه از رهبران یهودی، یعنی فریسیان و هیرودیان با او مواجه بودهاند. اعضای افراطیتر فریسیان، یعنی زیلوتها(۳) حتی به دیـنار رومی دست نمیزدند، زیرا نوشته روی آن، اولین فرمان [از ده فرمان] را نقض میکرد (فقط یک خدا وجود دارد) و تصویر آن دومین فرمان را نقض میکرد (بت نپرستید)، ولی مسیح آنها را به گرفتن سکه دعوت میکند و احتمالاً خودش نـیز هـنگامی که پرسید: «این اسم و تصویر کیست؟» آن را در دست گرفته بود. به عبارت دیگر، قدرت قانونی دولت را برای ضرب سکه، وضع و وصول مالیات، ساختِ جادّهها، برعهده گرفتن دفاع و عدالت باید به رسمیت شـناخت، ولیـ این را نباید پذیرفت که دولت، پشتیبانی و حفظ دینِ حق را عهدهدار شود. از دیگر سو، برجستهترین قسمت گفته مسیح ناظر به هیرودیان است که همپیمانان سیاسی حکومت رومی بودند. بله، نقش مـشروعی بـرای دولتها وجود دارد ــ آنگونه که خدا مقرر داشته است ــ که حافظ عدالت در میان انسانها باشند، ولی (شما، هیرودیان) «آنچه را برای خداست به خدا واگذار کنید». مشروعیت و اقتداری برتر از دولت وجود دارد که مـا بـاید فـرمانبردارِ آن باشیم و فقط خداوند مـیتواند آنـچه را بـاید درباره او بدان معتقد باشیم به ما بگوید و نیز این را که چگونه باید او را بپرستیم. اینها دو بخش تفکیکشده همتراز نیستند؛ اقتدار و مشروعیت خـدا بـالاتر از هـر مشروعیت دیگری است. مسیح دهفرمان را در قالب دو
______________________________
۱٫ Episcopalian Church
۲٫ Presbyterianism
۳٫ Zealot
فرمان درآورد و صـادر کـرد: «به پروردگار، خدایت، با همه قلب، روح، ذهن و نیرویت مهر بورز و به همسایهات مثل خودت مهر بورز». حکومت باید آزادی عـمل را در قـلمرو رابـطه با خدا تضمین کند و نیز نیروی خود را مصروف صیانت از عـدالت در حوزه روابط انسانی بنماید.
۶٫ حکومت شرکآمیز: کمونیزم
خطر فهم نادرست جدایی کلیسا و دولت در یک دولت کاملاً عرفی (سکولار) پدیدار مـیشود. چـنین تـفکیکی را میتوان در شوروی سابق و در حکومتهای کمونیست معاصر مثل چین، کره شمالی و کـوبا دیـد. در اینجا ما حکومت را میبینیم که به مقام خدایی رسانده میشود و نیز قدرت حاکمه ایدئولوژیک را که مـطلق تـلقی مـیشود و در تعیین آنچه باید مورد باور قرار گیرد و نیز آیینهایی که باید بـرگزار شـود هـمترازِ دین فرض میشود. ایننیست آنچه مقوله آمریکاییِ جدایی کلیسا ودولت میپسندیده است.
البته توده مـتدین آمـریکا بـاید نسبت به حفظ آزادی عمل دین برای مصونداشتن جهتگیریهای فرهنگ از جهتگیریهای عرفیِ فزاینده بههوش و حـساس بـاشند. سند بنیانگذاری ایالات متحده آمریکا، یعنی اعلام استقلال این کشور به سال ۱۷۷۶، بـه خـالق، قـوانین طبیعت و خدای طبیعت، داور متعالیِ جهان و مشیت الاهی اشاره میکند. پدران بنیانگذار آمریکا در پی تثبیت دیـنی خـاص نبودند، ولی به خدای آفریننده اذعان داشتند. قانون اساسی مصوّب ۱۷۸۷م سندی است که اصـول بـیانشده در بـیانیه اعلام استقلال را محقق ساخت. سند مربوط به حقوق بشرِ این قانون در اولین اصلاحیه آن اعلام مـیدارد کـه کنگره آمریکا نباید هیچ قانونی را به تصویب برساند که دینی را تثبیت، یـا آیـینی دیـنی را منع کند. از آنجا که ما براین باوریم که نجات به واسطه فیض الاهی از راه ایمان بـه دسـت مـیآید، یعنی از راه متقاعدشدن نه اجبار، پس ما آزادی دینیِ موجود در آمریکا را گرامی میداریم. البـته از دولت آمـریکا انتظار میرود که از آن آزادی در قلمرو اعتقاد و عبادت صیانت کند، همچنان که در حوزه مناسبات انسانی عدالت را پاس بدارد.