پولس و شریعت
اشـاره
پولس در شمار بحثانگیزترین الاهیدانان مسیحی است که تأثیر عمیقی بر سامانه آموزههای مسیحیت داشـته اسـت. او هـرگز نتوانست عیسی را درک کند و به شاگردیاش درآید، اما وی را باید از عوامل مهم تشکیلدهنده تاریخ مسیحیت دانست، نـه فقط یک شخص خاص. بیگمان در میان آرای پولس که به شکلی زنجیرهوار درهم تـنیدهاند، رویکرد او به شریعت پردامـنهترین مـباحث را در مجموعه عهد جدید و رسائلش به خود اختصاص داده است. او تلاش میکند تا با طرح پیشفرضهایی الاهیاتی جوهره شریعت را انکار کند و مردم را به حیات روحانی در عیسی مسیح فرا خواند؛ چیزی که از عیسی(ع) نـمیتوان تأییدی بر آن یافت.
بررسی شریعت موسوی در مجموعه نوشتههای عهد جدید، موضوع پردامنهای است که مباحث فراوانی درباره آن مطرح شده است. فارغ از چراییِ این امر، نگاه عهد جدید به شریعت را میتوان در سـه رویـکرد متمایز سامان داد: رویکرد مسیح، رویکرد رسولان و رویکرد پولس.
در این نوشته، نویسنده بر آن است تا رویکرد پولس به شریعت موسوی را بر اساس آنچه در رسائلش طرح شده، بررسی کند و به اختصار به تمایز آن بـا رویـکرد مسیح و رسولان بپردازد.
۱٫ مقدمه
۱ـ۱٫ پولس:
اطلاعات و دانستههای ما از زندگی و افعال پولس بیشتر برگرفته از «اعمال رسولان» و تاحدی رسالههای اوست.(۱) بر اساس این اطلاعات، او در شهر طرسوس شهری مهم، تجاری و بر سر راه آسـیای صـغیر، متولد شد(۲) و برای تحصیل به اورشلیم رفت و به فراگیری الاهیات و شریعت یهود پرداخت و در سایه این آموزهها به یک فریسیِ تمامعیارِ متعصب مبدل گشت.(۳) پولس هرگز نتوانست عیسی را درک کند و شـاگرد او بـاشد و در حـقیقت هر آنچه درباره عیسی مـیدانست، از مـردم فـراگرفته بود.(۴) با این همه، پس از عیسیمسیح مؤثرترین چهرهای است که در مجموعه عهد جدید از او سخن به میان آمده است.(۵) او خود میگوید که در شـهودی کـاملاً شـخصی، عیسی را دیده و به افتخار شاگردیاش دست یافته اسـت: «امـا چون خدا مرا از شکم مادرم برگزید و به فیض خود مرا خواند، رضا بدین داد که پسر خود را در من آشکار سـازد تـا در مـیان امتها بدو بشارت دهم. در آن وقت با جسم و خون مشورت نـکردم» (غلاطیان ۱:۱۵ـ۱۷). بر اساس «اعمال رسولان»، این تجربه پولس در راه دمشق و در حالیکه برای آزار و اذیت مسیحیان در سفر بود، رخ داد و سبب شد که بـه صـورت نـاگهانی تغییر کیش داده، به مثلی برای یک زندگی بدل شود که بـه وسـیله نقطه عطفی روشن به دو بخش تقسیم میشود.(۶)
او پیش از این تجربه در جامعه جوان مسیحی چهره مثبتی نـبود و مـشکلات فـراوانی برای این جامعه تازهپدید فراهم آورده بود و به شدت با آموزههای عیسی و پیـروان او مـخالفت مـیکرد.(۷) او خود در اینباره چنین میگوید: «زیرا که سرگذشتِ سابق مرا در دین یهود شنیدهاید که بـر کـلیسای خـدا بینهایت جفا مینمودم و آن را ویران میساختم و در دین یهود از اکثر همسالان قوم خود پیشی میجستم و در تـقالید اجـداد خود بهغایت غیور بودم» (غلاطیان ۱:۱۴ و ۱۳). از نگاه او، این جامعه جوان اهل طریقت بودند و بـه
______________________________
۱٫ Haacker Klaus, “Paul””s Life” in The Cambridge Companion To St Paul. P. 19.
۲٫ مـتی، المـسکین، بولس الرسول، ص۳۸٫ و سعید حبیب، سیره بولس الرسول، ص۳٫
۳٫ پالما، آنتونی، بررسی رسالههای پولس به غلاطیان و رومـیان، ص۳٫
۴٫ Kung Hans, Great christian Thinkers, p. 17.
۵٫ مـتی، المسکین، همان، ص۱۷.
۶٫ Haacker, Klaus, ibid, P. 23.
۷٫ Ibid, P. 19.
همین دلیل از هیچ کوششی برای نابودی و آزار آنان فروگذاری نمیکرد.(۱)
تاریخ مـسیحیت را بـدون پولسـ نمیتوان فهمید. او بیتردید شخصیت دوم دنیای مسیحی است و بحث از او صرفا بحث از یک شخص نیست؛ چـه ایـنکه وجود او را تنها نباید وجود تاریخی یک انسان دانست. او مرحلهای است از تاریخ کـلیسای رسـولی و درک پولس، و مـطالعه او مطالعه و درک مرحلهای از تاریخ مسیحیت است.(۲) تأثیر انکارناپذیر پولس در مسیحیت بدان پایه است که شاید بتوان ادعـا کـرد کـه آیینِ مسیحیت به دنبال تلاش و اصرار او به صورت یک آیین کاملاً مـتمایز از آیـین یهود درآمد و اگر این تلاش صورت نمیگرفت، مسیحیت وضعیت کنونی را نداشت(۳) و مثل سالیان نخست، فرقهای در شـمار فـرقههای یهودی بود.
پولس درشمار بحثانگیزترین شخصیتهای مسیحی است و دیدگاههای او همواره مایه اخـتلاف بـوده است.(۴) او هم یهودیان و هم مسیحیان را با پرسـشهایی اسـاسی مـواجه ساخت. یهودیان همیشه میپرسند که آیا او، کـه یـهودی بود، واقعا مرتد شد و از شریعت یهود دست برداشت؟ در مقابل مسیحیان میپرسند که آیا او بـهواقع عـیسای ناصری را شناخت؟ برخی اورا بزرگترین تحریفکننده مـسیحیت وآمـوزههای عیسی مـیدانند و بـا ایـجاد تقابل میان آموزههای او و عیسی، او را به شـکلی جـدی به نقد میکشند. در مقابل، گروهی از متکلمان مسیحی، پولس و آموزههایش را پذیرفته و هرگز در مقام انـکار او بـرنیامدهاند و تلاش میکنند تا میان گفتههای او و عـیسی آشتی به وجود آورنـد.(۵)
او مـباحث پردامنه فراوانی در جامعه مسیحی بـر جـای گذاشت و بیتردید باید او را نخستین و بزرگترین الاهیدان مسیحی به شمار آورد؛ کسی که توانست الاهـیات مـسیحی را آغاز کرده و به آن عمق بـخشد.(۶)
۱ـ۲٫ مـراد پولس از «شـریعت»؛
کلمه شریعت بـیش از هـر کلمه دیگری در رسائل پولس بـه کـار گرفته شده است. در رساله غلاطیان، که رساله نسبتا کوتاهی است، بیش از ۲۵ بار و در رساله رومـیان، کـه اندکی طولانیتر است، بیش از هفتادبار کـلمه شـریعت استفاده شـده اسـت. در سـایر رسالههای
______________________________
۱٫ ر.ک: اعمال رسولان؛ ۸ و ۹٫
۲٫ القـس، الیاس مقار، رجال کتب المقدس، ص ۱۱۵٫
۳٫ مری جویور، درآمدی به مسیحیت، ترجمه حسن قنبری، ص۹۱٫
۴٫ Haaker, Klaus, P.19.
۵٫ Hans Kung, ibid, P.17.
۶٫ Jamse, D. G. Dunn, The Theology of Paul. P.2.
پولس نیز کـم و بـیش این کلمه به کار رفته اسـت. مـراد پولس از شـریعت در بـیشتر مـوارد، کل شریعت مـوجود در عـهد عتیق و معادل شریعت موسوی است.(۱) همین معنا چیزی است که در بیشتر کلمات عیسی و کاربردهای او از این کـلمه اراده شـده اسـت. با این حال، گاهی مراد او معنایی عـام و کـلی اسـت؛ یـعنی هـر قـانون و شریعتی که بر زندگی انسان حاکم باشد؛ مانند: «زیرا جایی که شریعت نیست، تجاوز هم نیست» (رومیان ۴:۱۵ و ۵:۱۳) و گاهی مراد او اخصّ از معنای نخست است و او به مانند عیسی شـریعت را در ده فرمان به کار گرفته است؛ مانند: «حاشا بلکه گناه را جز به شریعت ندانستم، زیرا که شهوت را نمیدانستم اگر نمیگفت طمع مورز» (رومیان ۷:۷). این فرمانِ دهم از مجموعه ده فرمان است (خروج ۲۰:۱۷). گـاهی نـیز مراد از شریعت در رسائل پولس، شریعت در اسفار پنجگانه است؛ مثل «…بدون شریعت عدالت خدا ظاهر شده است» (رومیان ۳:۲۱) که بر اساس تفاسیر کتاب مقدس بدین معنا تفسیر شده است.(۲)
در این نـوشته، مـا معنای غالب شریعت در نگاه پولس، شریعت موسوی را بررسی میکنیم و برآنیم تا حد توان، دیدگاهش درباره جایگاه این معنا از شریعت را توضیح دهیم. به همین دلیـل، تـأکید میکنیم که نظر پولس درباره شـریعت را نـباید به کل قانون و شریعت تعمیم داد. او از شریعتی خاص و معهود سخن میگوید؛ شریعتی که به دلیلی که خود پولس میگوید، روزگاری در تاریخ انسان و بنیاسرائیل پدید آمد و بـرای مـدتی هم تأثیرگذار بود.
۱ـ۳٫ التـزام عـملی پولس به شریعت:
پیش از هر چیز و فارغ از تمام اندیشههای پولس درباره شریعت، رفتار عملی او و میزان تعهدش به آن سزاوار اشاره است. بدانسان که اشاره شد، پولس یک فریسی تمامعیار، عالم مذهبی و مبلغ شـریعت بـود که در راه ابلاغ آموزههای آن بسیار کوشید. در جوانی اصول و احکام شریعت را در اورشلیم به خوبی فراگرفت،(۳) و سالیانی طولانی در سایه تعالیم و آموزههای احبار یهود آموزش دید و بدین سبب، در انجام اعمال شرعی بهغایت غیور بـود و بـر آن اصرار مـیورزید. در این نوشته، این بخش از زندگی پولس مورد نظر نبوده و در آن مناقشهای نیست. اما نکته مورد توجه، رفتار پولس پس از آن مـکاشفه
______________________________
۱٫ پالما، آنتونی، همان، ص۷۰، و The Internatioal Standard Bible, V.3, P. 89.
۲٫ The Internatioal Standard Bible, V.3, P. 89
۳٫ سعید، حبیب، همان، ص۱۱٫
شخصی و زمانی است که در کـسوت دیـانت تـازه درآمد. بیگمان حکایت عهد جدید از رفتار پولس و چگونگی تندادن او به شریعت موسوی با آنچه از پولس پیش از مکاشفهاش شنیدهایم، یـکسان نـیست و در عین حال، این حکایتها گاهی با دوگانگی و تضاد همراه است. کتاب مقدس گـاهی پولس را فـردی مـقید و متعهد به شریعت معرفی میکند که در تلاش است تا احکام شریعت موسوی را بهجا آورد و با وادار کـردن دیگران به انقیاد به این احکام، شأن این شریعت را محفوظ بدارد؛ مانند: «چـون پولس خواست او (تیموتاوس) همراه او بـیاید، او را مـختون ساخت» (اعمال رسولان ۱۶:۱). در مقابلِ این نقل، گاهی حکایت چیز دیگری است و پولس به انجام امور تشریعی اصراری ندارد؛ مانند آنچه درباره خود میگوید: «لیکن تیطس نیز که همراه من بود و یونانی بـود، مجبور نشد که مختون شود» (غلاطیان ۲:۳).
این دو آیه دست کم در یک حکم شرعی از شریعت موسوی، که اتفاقا یکی از کلیدیترین و اساسیترین احکام آن شریعت است، حکایت یکسانی از رفتار پولس ارائه نمیدهند و نمیتوان از تناقضِ آشکارِ دو آیـه چـشم پوشید. این تضاد در رفتار پولس شاید نشاندهنده دگرگونی اندیشههای او در بستر زمان و شاید هم از آثار دستاورد کلیسای اورشلیم باشد؛ جایی که ختنه برای غیر یهودیان مسیحیشده (مسیحیان امّی) واجب دانسته نشد.(۱)
۲٫ طـرح کـلی دیدگاه پولس
پیش از آنکه به گزارش تفصیلی رویکرد پولس به شریعت موسوی بپردازیم، لازم است که به اجمال به کلیت رأی او در این خصوص اشارهای بکنیم.
پولس با طرح آموزه نجات از طریق ایمان و بـاور «فـیض رایگان خدا» (غلاطیان ۲:۱۶ و رومیان ۳:۲۸) معتقد است که شریعت هیچ جایگاهی در نجات انسان ندارد.
از نگاه او، شریعت «مقدس است» (رومیان ۷:۱۲) و «روحانی است» (رومیان ۷:۱۴) و به وسیله خدا به بنیاسرائیل اعطا شده (رومـیان ۹:۴) و از ایـن نـظر از امتیازات این قوم به شـمار مـیآید. بـا این همه، در نقشه خدا برای نجات بشر در آغاز چیزی به نام شریعت وجود نداشته است و تنها دلیل پیدایش آن، گناه آدم و در پی آن هبوط و افـول او و گـرفتاریش در طـبیعت جسمانی و فاسد است.(۲)
______________________________
۱٫ الفغالی، بولس، دراسات بیبلیه، ج۱۰، ص۳۲۱.
۲٫ The Interperters Bible, V.10, P. 514.
پولسـ مـعتقد است تا انسان در این طبیعت جسمانی است و علاوه بر شریعت روحانی خدا قانون جسمانی دیگری بر او حکومت میکند، نـمیتواند از گـناه نـجات یابد. شریعت برای تشخیص خوبی از بدی است. با این هـمه، شریعت هرگز نمیتواند او را از فروافتادن در گناه نجات دهد (رومیان باب ۷). به باور وی، با آمدن مسیح در نقش فرزند خـدا و فـدا شـدنش برای انسان و کفاره شدن در مقابل گناه آدم، آدمی با ایمان آوردن به او مـیتواند زنـدگی تازه را به دست آورد؛ یک زندگی روحانی که گناه و به تبع آن شریعت در آن معنا ندارد. تنها راه رسـیدن بـه ایـن زندگی تازه، ایمان به مسیح است و اوج این ایمان «تعمید یافتن در مـسیح» (غـلاطیان ۳:۲۶). از نـگاه پولس، انسانها به وسیله این ایمان پسران خدا میشوند(۱) و به مقام پسرخواندگی خدا مـیرسند (غـلاطیان ۳:۲۵). و در ایـن مقام، شریعت کارکرد خود را از دست میدهد و انسان با هدایت روحالقدس احیا شده (دوم قرنتیان ۳:۶ و ۷) و از گـناه نـجات مییابد.
در حقیقت، پولس با توصیف دوران پیش از آمدن مسیح به دوران کودکی و غلامی و با بهرهگیری از فـرایند رشـد مـعتقد است که شریعت در نقش دایه یا نگهبان تنها در این دوران مسئولیت داشت و با به سـرآمدن ایـن دوران و رسیدن آدمی به بلوغ، شریعت کارکرد خود را از دست میدهد.
۳٫ پیشفرضهای پولس در نفی شریعت:
بـیگمان انـدیشه پولس بـر سامانهای از پیشفرضها استوار است؛ پیشفرضهایی که بدونتوجه بهآنها نمیتوان به درک درستی از آنچه او در این خصوص گـفته، دسـت یافت. به همین دلیل، به اجمال و در حد توان و ضرورت به این پیـشفرضها اشـاره مـیگردد.
۳ـ۱٫ گناه اصلی
به واقع، کلیدیترین و اساسیترین پیشفرض پولس در این زمینه اعتقاد او به «گناه اصلی»(۲) است؛ بـدان مـعنا کـه پس از تحقق مشیت الهی و گناه آدم در باغ عدن و پس از آنکه همه عطایا و کمالات ممتاز او سـلب شـد، نسل او نیز از آن کمالات محروم مانده و
______________________________
۱٫ پالما، آنتونی، همان، ص۲۸٫
۲٫ Origincal sin
همه انسانهای پس از او با طبیعتی فاسد و گناهآلوده به هـستی گـام مینهند. در حقیقت آنان از گناه جد خود در رنجاند.(۱)
باور به گناه نخستین (بـا تـفسیری که خواهد آمد) باوری کاملاً یهودی اسـت و دور از درسـتی نـیست که پولس در این اندیشه از آموختههای یهودیاش متأثر بـاشد. دانـشمندان یهودی، که روزگاری پولس در زمره آنان بود، بر این مطلب اتفاق دارند که طـبیعت آدمـی در اثر گناه نیای خود آلوده شـده(۲) و گـناه آدم و حوا در بـاغ عـدن بـر همه نسلهای بعد از آنان اثر گـذاشته اسـت و نسل آدم برای همیشه بار گناه اجداد خود را بر دوش میکشد.(۳) البته در ایـنکه مـراد پولس از گناه اصلی چیست، آرای متفاوتی ارائه شده اسـت. برخی چون اریگن بـا تـفسیری افراطی معتقدند که هر انـسانی بـدان سبب که از انسان گناهکاری پیش از خود به وجود میآید، او نیز گناهکار زاده میشود.(۴) بـر ایـن اساس، هر انسانی که بـه دنـیا مـیآید، گناه و خطای آدم ابـوالبشر را بـر دوش میکشد و به همان گـناه گـناهکار شناخته میشود.(۵) دستهای دیگر، مراد پولس از گناه نخستین را چنین تفسیر میکنند که انسان گناه جـد خـود را به ارث نبرده بلکه طبیعت گناهآلوده او را بـه ارث بـرده است؛ طـبیعت ضـعیفی کـه نتوانست انسان نخستین را در بـرابر وسوسههای بیرونی شیطان، از گناه و سقوط نگاه دارد.(۶) بر اساس این تفسیر، انسان بر اثر گناه جـد خـود از نظر معنوی و اخلاقی ضعیف شد و بـه هـمین دلیـل هـر بـار که فرصتی پیـش آیـد او نیز به سهو و ناخواسته بهدام گناه فرومیرود واین صفت اگرچه بهخودی خود گناه نیست ولی چون سـبب سـقوط وگـناه است، نشانه ضعف ونقص است.(۷) درتفسیر سـوم، مـراد پولس از گـناه نـخستین چـنین تـفسیر میشود که در آزمون باغ عدن، آدم به نیابت از همه انسانها شرکت جسته بود. اگر او در آن آزمون پیروز میشد گویی همه انسانها پیروز شده بودند و حال که چنین نشده و او ایـن آزمون را ناموفق به پایان رسانیده، گویا تمام انسانها آزمایش شده و ناموفق بودهاند. از اینرو، به دلیل گناهکار بودن آدم، گناه فرد فرد آدمیان آشکار گردید و همه افراد بشر تنبیه شدند و به ایـن تـرتیب طبیعت فاسد آدمی به تمام نسل او سرایت کرد.(۸)
______________________________
۱٫ المسکین، متی، همان، ص۳۲۳؛ تیسین، هنری، الاهیات مسیحی، ترجمه میکائیلیان، ص۱۶۲٫
۲٫ کهن، آبرهام، گنجینهای از تلمود، ترجمه گرگانی، ص۱۱۴٫
۳٫ کهن، آبرهام، همان، ص۱۴۴.
۴٫ القس، جیمس، نـظام التـعلیم فی علم اللاهوت القویم، ج۲، ص۹۴٫
۵٫ پالما، آنتونی، همان، ص۶۴ و المسکین، متی، شرح رساله القدیس بولس الرسول الی اهل رومیه، صص۲۶۸ و ۲۷۳٫
۶٫ القس، جیمس، همان، ج ۱، ص ۹۴۲ و بارکلی، ویلیام، تـفسیر عـهد جدید (رساله روم)، ص ۹۵٫
۷٫ پالما، آنتونی، هـمان، ص ۶۴٫
۸٫ بـارکلی، ویلیام، همان، ص ۹۵٫
از میان این سه تفسیر، که البته بخشی از تفاسیر متعدد از آموزه گناه نخستین است،(۱) تفسیر نخست نه با آموزههای عیسی در عهد جدید سـازگار اسـت(۲) و نه با پیشینه یـهودی ایـن اعتقاد و تفسیر دانشمندان یهودی از گناه نخستین؛ زیرا این دانشمندان در کنار باور به گناه نخستین، به این معنا نیز اعتقاد دارند که انسان ذاتا موجودی بیگناه است: «مثل کودک یکساله کـه هـنوز مزه گناه را نچشیده است»(۳) یا: «خوشا به حال کسی که در لحظه مرگ مانند لحظه تولد باشد.»(۴) این باور پولس در الاهیات مسیحی چنان ریشه دوانده که امروزه همه مسیحیان و عالمان الاهیات مـسیحی آن را یـکی از اصول مـهم و خدشهناپذیر الاهیات میدانند؛ بدان پایه که در اعتقادنامه شورای ترنت(۵) میخوانیم: «اگر کسی ادعا کند که گناه آدم فـقط به خودش صدمه رساند و به فرزندانش آسیبی نرساند، یا عدالت و تـقدسی کـه از طـرف خدا داشت فقط از دست خودش رفت نه از دست ما… چنین کسی ملعون است.»(۶)
۳ـ۲٫ مرگ
پیشفرض دوم پولس در نفی شـریعت، مـفهوم مرگ است. در نگاه او و بر اساس تحلیلی که از گناه و گناه اصلی دارد، گناه با مـرگ در یـک نـقطه با هم در پیوند است: «زیرا که مزد گناه مرگ است» (رومیان: ۶:۲۳). بر این اساس، پولس اعـلام میکند که بر اثر گناه آدم در باغ عدن، وارثان او، که همان نسل اویـند، گرفتار طبیعتی فاسد و گـناه آلوده شـدند و مرگ نیز در عالم هستی داخل شد و بر او و نسلش سایه افکند. او به روشنی میگوید: «… به وساطت یک آدم گناه داخل جهان شد و به (وسیله) گناه، مرگ» (رومیان ۵:۱۲). بر این اساس اگر گناهی از آدمـ سر نمیزد، وی هرگز گرفتار مرگ نمیشد.
رأی پولس بر این تحلیل استوار است که انسان در اثر گناه آدم، نیای انسان، به راهی کشانده شده که پایانی جز مرگ نخواهد داشت.»(۷) در اینجا بر آن نیستیم تـا بـیاییم که پولس چگونه چنین تعاملی را بین مرگ و گناه استوار داشته و مرگ بر اساس چه توجیهی ثمره و نتیجه گناه است و آیا مرگ، عقوبتِ تکوینی گناه است یا تشریعی آن. این
______________________________
۱٫ ر.ک: القـس، جـیمس، همان، ج ۲، ص ۹۴٫
۲٫ القس، جیمس، همان، ج ۲، ص ۹۴٫
۳٫ کهن، آبرهام، همان، ص ۱۱۴٫
۴٫ کهن، آبرهام، همان، ص ۱۱۴٫
۵٫ Trent
۶٫ The Canons and Decress of the Sacred and Ecunmenical Council of Trent, sess. V., D. 789.
۷٫ James, Dunn, ibid, P.128.
پرسشها در جای خود مهمند و اگر پژوهشگری در آثار پولس و مفسران او تحلیلی با حوصله انجام دهد، شاید بتواند پاسخی برای آنها بـیابد؛ امـا در حوصله نوشته پیشِ رو نیست و در تکمیل بحث نیز تأثیر چندانی ندارد. با این همه مسلم است که آدم در پی ارتکاب گناه تمام آن مناقب و موهبتهای ممتاز را از دست داد و به طبیعتی جسمانی تنزل یافت و در ایـن طـبیعت تـازه پایانی جز مرگ نخواهد داشـت.
نـگاه پولس بـه مرگ و رابطه آن با گناه مثل نگاهش به گناه اصلی از آموختههای پیشین او از دانشمندان یهودی تأثیر پذیرفته است؛ زیرا بنابه تفکر دانشمندان یـهودی، مـرگ در اثـر گناه آدم و حوا بر آنها عارض گشت وگرنه آنـان بـرای بقا و زندگی ابدی در بهشت آفریده شده بودند: «هر گاه کسی از تو بپرسد که اگر آدم ابوالبشر خطا نمیکرد و از میوه درخـت مـمنوع نـمیخورد، تا ابد زنده و جاوید میماند، تو در جواب او بگو که (الیـاس) پیامبر خدا خطا نکرد و تا ابد زنده و جاوید ماند.»(۱) باز در بیانی دیگر و هویداتر آمده است که: «فرشتگان خـدمتگزار بـه حـضور ذات اقدس متبارک عرض کردند: ای پروردگارِ عالم چرا مجازات مرگ را برای آدم مـعیّن کردی؟ خـداوند در پاسخ فرمود: من فرمانی سبک به او دادم، او آن را نقض کرد.»(۲)
آیات عهد عتیق نیز این ارتباط را تأیید و تـصریح مـیکند. در آنـجا تصریح شده که خدا بر آن بود تا آدم را به گونهای شبیه خود بـیافریند: «بـه خـود گفت آدم را به صورت ما و موافق و شبیه ما بسازیم» (پیدایش ۱:۲۸) و او را تهدید کرد که اگـر آنـچه را فـرمان داده، اطاعت نکند از هدف خود که بقا و دوام انسان است دست خواهد کشید: «خداوند آدم را امر فـرموده گـفت: از هر درختان باغ بیممانعت بخور، اما از درخت معرفتِ نیک و بد زنهار نخوری، زیـرا روزی کـه از آن خـوری هر آینه خواهی مرد» (پیدایش ۲:۱۶).
۳ـ۳٫ هبوط
پیشفرض دیگر پولس در نقد شریعت، تفسیر ویژه او از هبوط اسـت؛ تـفسیری که تا پیش از او در ادبیاتِ مسیح و عهد عتیق به معنای راندهشدن از بهشت تفسیر مـیشد. آفـرینش انـسان در موقعیتی متمایز و آسمانی، از اصول بدیهی الاهیات مسیحی است. بر اساس این باور، انسان برترین آفـریده خـدا است. «متن محوری در اعتبار این آموزه، آیه ۲۷ از
______________________________
۱٫ کهن، آبرهام، همان، ص ۹۲ به نـقل از ویـقداربا، ۲۷: ۴٫
۲٫ کـهن، آبرهام، همان، ص ۹۲ به نقل از شبات، ۵۵ ب.
باب نخست سفر پیدایش است که بیان میکند که آدمـی در چـهره و صـورت خدا آفریده شده است.»(۱) اما او نتوانسته است این موقعیت ممتاز را نگه دارد و در اثـر گـناه از آنچه داشته و از مواهب آسمانی که در اختیارش گذاشته شده بود، جدا شده و در وضعیت تازهای قرار گرفته اسـت. ایـن اصل الاهیاتی که بیتردید ریشه در آموزههای پولس دارد، در حقیقت هبوط را نوعی تنزل رتـبهای مـعنا میکند؛ به آن معنا که آدم به دنبال گـناه از مـنزلت بـلند خود به پایین سقوط کرد.
بر اسـاس ایـن دیدگاه، انسان آنگاه که آفریده شد، در مقام «چون خدایی» آفریده شد و به هـمین دلیـل، روحانی بود و در زندگیای روحانی مـیزیست و مـقررشده بود کـه جـاودانه زنـدگی کند ولی در اثر گناه از این منزلت مـمتاز بـه زیر آمد و موقعیتی پست یافت و به مقام غلامی رسید. پس در این سیر، از نـگاه پولس مـقصد هبوط غلامی است و مبدأ آن موقعیت مـمتاز «چون خدایی».
درپی این تـنزل مـوقعیت است که رابطه آدمی بـا خـدا تغییر کرد و آن رابطه صمیمانه پیشین بعد از سقوط جای خود را به رابطه حاکم و مـحکوم داد و از آنـ پس آدم و حوا احساس کردند کـه خـدا از آنـها ناراضی است بـه هـمین دلیل ترسان شدند (رسـاله رومـیان؛ باب ۷). آنها دریافتند که مقام خود را در برابر خدا از دست دادهاند و در حضور او محکومند.(۲) از نگاه پولس، هـمین رابـطه تازه است که زمینهساز اعطای شـریعت از سـوی خدا بـه آدم اسـت و ایـن رابطه تا زمان آمـدن مسیح و ایمان به او ادامه دارد ولی با آمدن اوست که انسان در سایه ایمان به او میتواند به رابـطه تـازهای دست یابد و از سلطه شریعت رهایی یـابد.
۳ـ۴٫ شـریعت
امـا ایـن پایـان ماجرای گناه نـخستین و عـواقب آن نیست و در این میدان مرگ تنها بازیگر نیست. در این چرخه عنصری دیگر نیز وجود دارد که به ایـفای نـقش مـیپردازد. این عنصر چیزی نیست جز «شریعت».(۳) پولس مـعتقد اسـت کـه گـناه آدم ابـوالبشر نـه تنها جاودانگی او را گرفت و او را به دام مرگ انداخت و نه تنها طبیعت روحانی و الهی او را
______________________________
۱٫ McGrath, Alister, Christian Theology, P. 440.
۲٫ تیسن، هنری، همان، ۱۷۵٫
۳٫ James, D. G. Dunn, ibid, P. 128.
ستاند و در کالبدی جسمانی گرفتار کرده، بلکه علاوه بر این، آدمی را به شریعت مـبتلا کرد؛ زیرا شریعت از اقتضائات و لوازم زندگی زمینی و جسمانی است که آدمی در اثر گناه به آن گرفتار شده است. او معتقد است که آدمی از این پس بنده اطاعت است و فرمانبری که باید در چارچوب شـریعت گـام بردارد. از نگاه پولس، شریعت در نقشه نجات خدا برای انسان جایی نداشته(۱) و تنها دلیل افزوده شدن آن، گناه اصلی و هبوط آدم است و در حقیقت به سبب تقصیرها بر آن افزوده شده است (غلاطیان ۳:۱۹). اگر نـبود گـناه آدم و افول از آن طبیعت روحانی، شریعت هرگز به میان نمیآمد.
پولس با الهام از همان آموزههای یهودی معتقد است که خداوند به خاطر گناه آدم، چنان بـر او خـشم گرفت و از او ناخشنود شد که از آفـرینش پشـیمان گشت و بر آن شد تا او را نابود سازد: «و خدا پشیمان شد که انسان را بر زمین ساخته بود و در دل خود محزون گشت و خداوند گفت انسان را که آفریدهام از روی زمـین مـحو سازم … چرا که مـتأسف شـدم از ساختن ایشان» (پیدایش ۶:۶ ـ ۷)، اما اقبال او چنان بلند بود که با شفاعت پیامبری چون نوح، نسل آدم نابود نشد بلکه به غلامی پذیرفته شد و از آن پس در چارچوب معاهده و پیمان با خداوند درآمد. پولس بـر اسـاس همین آیات از کتاب مقدس معتقد است که آدمی در یک سیر کاملاً نزولی از مقام آسمانیِ «چون خدایی» فرود آمد و کسوت غلامی و بندگی پوشید (رومیان ۸:۱۴ و ۱۶ و رومیان ۵:۲۸) و از آنجا که مقام تازه انسان اقـتضائات تـازهای دارد، که از آنـ جمله فرمانبری است، عنصر شریعت نیز در تاریخ زندگی بشر پدید میآید. باتوجه به همین پیشفرضها است کـه او باور دارد که «در نقشه اصلی خداوند برای نجاتِ آدمی (و نیز در آفرینش انـسان)، شـریعت وجـود نداشته و دلیل اضافهشدن آن به این نقشه، گناه انسان و «طبیعت گناه آلوده اوست.»(۲) او خود میگوید: «پس شریعت چیست؟ برای تقصیرها بـر آنـ افزوده شد» (غلاطیان ۳:۱۹).
پولس برای آنکه ادعای خود را بیش از پیش به کتابمقدس استوار سـازد و از آن بـرای ادعـای خود شاهدی بیاورد، به داستان زندگی حضرت ابراهیم اشاره میکند. او معتقد است که در وعده خـدا به ابراهیم، که بر اساس آن خدا متعهد شده بود تا نسل او را وارثان زمـین گرداند، سخنی از شریعت بـه مـیان نیامده است(۳) و انجام این وعده و تعهد
______________________________
۱٫ The Interpreters Bible, V.10, P. 514.
۲٫ The Interpreters Bible, v. 10. P. 514.
۳٫ ماجرای این پیمان در سفر پیدایش ۱۷: ۱۲ـ۱ آمده است.
هرگز بر رعایت اصولی به نام شریعت استوار نیست: «زیرا اگر میراث از شریعت بودی، دیگر از وعده نبودی؛ لیـکن خدا آن را به ابراهیم از وعده داد» (غلاطیان ۳:۱۸). بر اساس این اندیشه، گناهکاریهای بشر در فاصله وعده و ناموس، که بر اساس سفر خروج ۴۳۰ سال طول کشید، سبب شد تا خدا با وضع شریعتْ مرزهای خـیر و شـر را برای بشر عیان کند تا شاید بتواند این مرزها را نگه دارد و از آن پس، میراث نه از عهد که از شریعت است.
در اینجا پرسش دیگری مطرح است و آن اینکه آیا واقعا شریعت جنبه عقوبت و عذاب دارد؟ یعنی خـدا بـرای اینکه بندگان گناهکارش را عذاب کند آنان را به انجام دادن شریعت فرمان داد یا اینکه شریعت اثر تکوینی گناهکاری است و عقوبتی در میان نیست؟ آیا شریعت نوعی مهربانی و لطف است که خدا به بـندگانش ارزانـی کرده است؟ در گفتههای پولس پاسخ این پرسش به خوبی آمده است. او معتقد است که انسان پس از آنکه تنزلرتبه یافت و از مقام «چون خدایی» نزول کرد و به مقام بردگی رسید، شریعت بدو داده شد. پس از ایـن مـنظر، شـریعت از تبعاتِ عقوبت گناه و یا خـودْ عـقوبت اسـت. از سوی دیگر، وجود شریعت در این زندگی تازه میتواند لطف خداوند به بندهاش شمرده شود؛ چون بندهای که طبیعتش به گناه آلوده شـده، هـر لحـظه در خطر ابتلا به گناه است و هر آن ممکن اسـت خـود را به گناهی گرفتار ساخته، متوجه گناه خود نگردد. البته ممکن است این خطا را گناه ننامیم، چون شریعت وجود نـدارد تـا گـناه معنا داشته باشد: «زیرا قبل از شریعت گناه در جهان میبود، لکـن گناه محسوب نمیشد در جایی که شریعت نیست» (رومیان ۵:۱۳) ولی به هر حال خطا وجود دارد. به همین دلیل خدا بـر بـنیاسرائیل مـنت گذاشته،(۱) به آنان قانونی ارزانی داشت تا بتوانند خطا را از صواب، و درسـتی را از نـادرستی تشخیص دهند، شاید ناخواسته به دام خطا گرفتار نیایند. «به بیان دیگر، شریعت چارهای است برای مـبارزه بـا گـناه»(۲) که خداوند به بندگانش عطا کرده است. او میگوید: «اما شریعت در میان آمـد تـا خـطا زیاد شود» (روم ۵:۲۰) که البته مراد از ازدیادِ خطا، زیاد شدن شناخت آدمی از خطا است(۳) نـه خـطاکاری. در ایـن نگاه به شریعت، شریعت میتواند دو معنا یا دو وظیفه داشته باشد: نخست محدود کردن
______________________________
۱٫ بـاسیم، بـولس، همان، ص ۴۴۶٫
۲٫ the Interpreters Bible, v. 10. P. 514.
۳٫ المسکین، متی، القدیس بولس الرسول، ص۳۴۱٫
طبیعتِ سقوطکرده و گناهآلوده آدمی؛ به این بـیان کـه آنـ را در چارچوب بایدها و نبایدهایی ایجابی محدود کند. دوم تبدیل خطا به گناه و تجاوز از قانون؛ چون تـا پیـش از این، آنگونه که خود پولس اظهار میدارد، خطا بود ولی گناه نبود اما با آمـدن شـریعت گـناه آشکار شد، یعنی خطا به گناه تبدیل شد یا اینکه خطا به تجاوز از قانون مـبدل گـشت. هر دو معنا را میتوان در تشبیهی ساده بیان کرد. علائم راهنمایی و رانندگی در جاده دو وظـیفه دارنـد؛ نـخست این که سرعت خودروها را کم کنند، زیرا پیوسته عواقب سوء سرعت را به راننده هشدار مـیدهند. دوم ایـنکه اگـر راننده به هشدارها توجه نکرد و از سرعت مجاز تجاوز کرد، دیگر هیچ بـهانهای نـدارد چون آگاهانه از قانون نافرمانی کرده است. در نتیجه، این علایم خطا را به نافرمانی تبدیل کردهاند.(۱) اینکه بـعضی از مـفسران با استفاده از آیاتی چون رومیان ۵:۲۰ شریعت را مایه ازدیاد گناه شمردهاند، مرادشان هـمین مـعنا بوده است.(۲) بر اساس آنچه گذشت، خـدا خـواست کـه گناه را برای انسان آشکار سازد و به هـمین دلیـل شریعت را به بشر تعلیم داد و بدین وسیله بدو اعلان داشت که نباید از این قـوانین خـارج گردد وگرنه گناه خواهد کـرد و در بـرابر گناه عـقاب خـواهد شـد.(۳) خدا با این احکام، در حقیقت خـواسته اسـت که به بندهاش تفهیم کند که او خدا است و بنده، بنده و بین آنـها مـرزهایی هست و البته نگهداری این مرزها لازم اسـت.(۴) علاوه بر آن، خدا خـواسته اسـت که وضعیت ویژه انسان را نـیز بـه او تفهیم کند و به او بفهماند که طبیعت گناهآلودی دارد که هر آن ممکن است او را به دام خـطا و گـناه اندازد؛ همان طبیعتی که هـیچ راه فـراری از آن نـدارد و بدینسان متوجه بـاشد کـه او به رهاییبخشی واقعی نـیاز دارد.(۵)
۳ـ ۵٫ فـدیه
«او آمد تا با قربانی کردن خود گناه را بردارد» عبرانیان ۹:۲۶٫ پیشفرض دیگر پولس در نفی شریعت، آمـوزه «فـدیه» است. فدیه را باید یکی از اساسیترین آمـوزههای او بـدانیم. بر اسـاس ایـن تـعلیم، بشر از آغاز تاریخ بـه سبب گناه از خدا دور شده و از منزلت آسمانی خود به زیر آمده است؛ امّا در پی خضوع کامل و اطـاعت مـطلق عیسی از خدا که در
______________________________
۱٫ ر.ک: کول، آلان، التفسیر الحـدیث، ج۹، ۲۶٫
۲٫ هـمان.
۳٫ المـسکین، مـتی، هـمان، ص ۳۲۲ و تیسن، هنری، هـمان، ص۱۶۳.
۴٫ هـمان.
۵٫ همان.
زندگی، رنجها و مرگ وی جلوهگر شده، انسانها با خدا آشتی کردند و به موقعیت گذشته دسـت یـافتند. ایـن عقیده را نجات یا فدا مینامند.(۱) بر اسـاس ایـن بـاور، آدمـی در پی مـرگ عـیسی و مصلوبشدنش از نیروهای مرگ و گناه نجات مییابد.
مسئله فدیه و کفاره شدن عیسی برای تمامی انسانها، یکی از مهمترین مباحث الاهیاتی عهد جدید به شمار میرود.(۲) پولس با ابداع این نـظریه بر آن است که در حالی که غضب الهی به دلیل گناه بر تمام بشر سایه گسترانده بود و همه آدمیان در زیر سلطه گناه زندگی میکردند، خورشید رحمت و مهربانی خداوند راه دیگری برای بـشر روشـن کرد و به انسانِ زندانی در زیر سلطه گناه، رهایی ارزانی داشت و در پرتو این همه مهربانی و لطف برای مسئله گناه راه حلی فراهم آمد و این راه حل که پولس از آن به «فیض و لطف رایگان الهـی» تـعبیر میکند، از طریق کفاره شدن مسیح برای گناه انسان صورت پذیرفت.
او معتقد است که خدا فرزند خود را در بدنی چون بدن انسانها به این جـهان فـرستاد. او آمد و جانش را در راه آمرزش گناه انـسانها قـربانی کرد تا آنان را از زیر بار گناه برهاند: «…خدا پسر خود را در شبیهِ جسمِ گناه و برای گناه فرستاده و بر گناه درجسم فتوا داد تا عدالت شریعت کـامل گـردد در انسانهایی چون ما کـه نـه بر حسب جسم بلکه بر حسب روح رفتار میکنیم» (رومیان ۸:۴). پولس در جایی دیگری میگوید که بر اثر گناه رابطه انسان و خدا به دشمنی گراییده بود اما خدا پسرش را فدا کرد تـا ایـن رابطه دشمنی به رابطه دوستی مبدل گردد: «زیرا در حالی که دشمن بودیم، به وساطت مرگِ پسرش با خدا صلح داده شدیم. پس چقدر بیشتر بعد از صلح یافتن به وساطت حیات او نجات خـواهیم یـافت» (رومیان ۵:۱۰).
او در جـایی دیگر میگوید: «او که پسر خود را دریغ نداشت، بلکه او را در راه جمیع ما تسلیم نمود…» (رومیان ۸:۳۳). و این اوج مهربانی و رحمت پروردگـار است که او زمانی که آدمی درمانده و زیر بار گناه شانه خـم کـرده بـود، مسیح را به فریاد او میرساند: «در آن هنگام که ما درمانده و ذلیل بودیم، درست در زمان مناسب، مسیح آمد و در راه ما گـناهکاران جـان خود را فدا کرد» (ترجمه تفسیری کتاب مقدس، رومیان ۵:۶).
پس مسیح به وسیله خدا فـرستاده شـد تـا مجازات گناهان ما را متحمل شود و خشم و
______________________________
۱٫ میشل، توماس، کلام مسیحی، ترجمه حسین توفیقی، ص۵۶٫
۲٫ میشل، تـوماس، همان، ص۵۶ و صص۸۱ـ۸۵٫
غضب خدا را از ما برگرداند و از آن پس، همه «به فیض او مجاناً عادل شمرده مـیشوند، به وساطت آن فدیه کـه در عـیسی مسیح است» (رومیان ۳:۲۴). و بدینسان خداوند خون عیسی مسیح و ایمان انسان به او را وسیلهای قرار داد تا آدمی از زیر بار گناه و غضب الهی نجات یابد: «که خدا او را از قبل معیّن کرد تا کفاره باشد بـه واسطه ایمان به وسیله خون او تا آن که عدالتِ خود را ظاهر سازد، به سبب فروگذاشتن خطایای سابق در حین تحمل خدا» (رومیان ۳:۲۵). در نگاه پولس، اینها همه نشان از لطف خدا و مهربانیاش دارد که خواسته است غـفورانه گـناه بندهاش را به واسطه ایمان به مسیح پاک کند.(۱) بنابراین خدا راهی تازه گشوده است، راهی که در پرتو آن انسان میتواند از آن طبیعت کُهنه و گناهآلودی که میراث کهن نیای بزرگ اوست، رهایی یابد.
البـته ایـن صرفاً یک رأی و نظریه است، اگرچه امروزه یکی از اصول اساسی و مهم الاهیات مسیحیت است و بهرغم آنکه الاهیدانان مسیحی در تبیین، تفسیر و ترجمه عقلانی آن بسیار کوشیدهاند، این اعتقاد را مسیح تأیید نکرده اسـت و بـرای خود الاهیدانان مسیحی نیز ابهامات زیادی داشته است. در حقیقت، پولس برای کفاره گناهان قوم خود الاهیاتی به وجود آورد که در سخنان مسیح چیزی جز نکات مبهمی در تأیید آن نمیتوان یافت (رومیان ۵:۱۲). چـنین مـفهومی نـزد مشرکان قابل قبولتر بود تـا یـهودیان. مـردم مصر، آسیای صغیر و یونان از دیر زمان به خدایانی مانند اوزیرس و آتیس و دیونیوس که به خاطر نجات بشر مرده بودند اعتقاد داشـتند. عـنوانهایی از قـبیل سوتر (منجی) و الئوتریوس (=رهاننده) به این خدایان اطلاق شـده بـود. واژه کوریوس (خداوندگار) که پولس به مسیح اطلاق میکند، همان عنوانی بود که کیشهای سوریه و یونان به دیونیوس که میمرد و رسـتگاری را عـملی مـیساخت داده بودند. غیر از یهودیانِ انطاکیه و شهرهای دیگر، که هرگز عیسی را در حـیاتش نشناخته بودند، دیگران نمیتوانستند او را جز به شیوه خدایان منجی بپذیرند(۲) و البته شاید پولس، متأثر از آداب و رسوم یهودیان و مشرکان در مورد قـربانی کـردن «بـز طلیعه» برای کفاره و قربانی، چنین الاهیاتی را به دنیای مسیحیت تزریق کـرده بـاشد.
پولس در مواجهه با این پرسش که چگونه ممکن است در پرتو مرگ و درد یک نفر تمام آدمیان از گناه نـجات یـابند، پاسـخی میدهد که همان گونه که گناه یک نفر (مراد آدم
______________________________
۱٫ بارکلی، ویلیام، هـمان، ح۹، ص۷۳
۲٫ دورانـت، ویـل، همان، ج۳، ص۶۸۹
ابوالبشر) مرگ و گناه را به تمام عالم جاری کرد، فیض الهی از طریق یک نـفر نـیز مـیتواند به تمامی عالم سریان یابد. از اینرو، همچنان که به واسطه آدم گناه داخل جهان گـردید و بـه (وسیله) گناه، موت (رومیان ۵:۱۲ـ۱۵)، به همینسان به واسطه یک نفر یعنی عیسیمسیح فـیض خـدا بـه همه جهان جاری میشود. او با صراحت میگوید: «در نتیجه گناه یک انسان یعنی آدم، مرگ و نـابودی هـمهچیز را در چنگال خود گرفت؛ اما تمام کسانی که هدیه خدا یعنی آمرزش و پاکی کـامل از گـناه را مـیپذیرند از آنپس شریک حیات و سلطنت یک انسان دیگر یعنی عیسیمسیح میگردند. بلی، گناه آدم برای همه مـحکومیت بـه همراه آورد ولی عمل شایسته و مقدسی که مسیح انجام داد همه را از محکومیت رهایی میدهد و بـه ایـشان زنـدگی میبخشد» (ترجمه تفسیری کتاب مقدس، رومیان ۵:۱۷ـ۱۹).
بر این اساس، پولس معتقد است که با فـدیه شـدن عـیسی برای انسان او از مرگ و حیات جسمانی رها شد و به تبع آن از زیر شریعت و فـرمان نـیز بهدر آمده است.(۱) به بیان روشنتر، «مرگ مسیح به عصر شریعت پایان داده است.»(۲) به گـفته او، «مـسیح ما را از لعنت شریعت فدا کرد» (غلاطیان ۳:۱۲).
۳ـ۶٫ پسرخواندگی و رهایی از شریعت
«زیرا همگی شـما بـه وسیله ایمان در مسیحعیسی پسران خدا میباشید» غـلاطیان ۳:۲۶٫
«پسـرخواندگی»، از اصـطلاحات خاص پولس است، واژهای که تا پیـش از او بـه کار نرفته بود. مراد از این واژه، از نگاه او و الاهیات مسیحی، نوعی رابطه خاص بین انـسان و خـدا است.
انسان در پی گناه نـیای خـود از آن طـبیعت آسـمانی و از خـدا دور شد، و بر اثر گناه به غـلامی رفـت (غلاطیان ۴:۱ـ۴)، اما با آمدن پسر خدا و فدیه شدنش برای انسان و گناه او، آدمـی از آنـ وضعیت بهدر آمده و دیگر غلام نـیست،(۳) بلکه پسرخوانده خدا اسـت. او خـود میگوید: «چون زمان به کـمال رسـید خدا پسر خود را فرستاد که از زن زاییده شد و زیر شریعت متولد تا آنانی را کـه زیـر شریعت باشند فدیه کند تـا آنـکه پسـرخواندگی را بیابیم»
______________________________
۱٫ باسیم، بـولس، المـعجم اللاهوتی، ص۴۴۷٫
۲٫ دورانت، ویل، هـمان، ج۳، ص۶۹۰
۳٫ ر.ک: غـلاطیان ۳: ۲۵٫
(غلاطیان ۴:۴ و ۵). لهذا دیگر غلام نیستی بلکه پسر (غلاطیان ۴:۷).
از دیدگاه پولس، مبدأ و مقصد نجات چنین تـعریف مـیشود: نجات از غلامی و رسیدن به پسرخواندگی وایـن درسـایه فدیهای اسـت کـه در زنـدگی، رنجها و مرگ پسرخدا بـهدست آمده است؛ بدان معنا که خدا با درک موقعیت دشوار انسان و گرفتاریاش با فرستادن پسرخود بـه صـحنه آمده است تا اورا نجات دهد و درخـانواده خـود فـرزند سـازد.
فـرزندخواندگی در رسائل پولس کـاربردهای فـراوانی دارد ولی عمده مشخصات آن را میتوان در سه ویژگی زیر سامان داد:
ویژگی اول این موقعیت رابطهای خاص است که میان انـسان و خـدا پدیـد میآید. در این رابطه، انسان دیگر از غلامی بـیرون آمـده و عـضوی از خـانواده خـداست. بـه همین دلیل، خدا دیگر حاکم نیست بلکه پدر است و به همین دلیل است که به گفته پولس: «خدا را از درون ابّا یعنی ای پدر ندا میکنیم» (رومیان ۸:۱۵). این رابطه، رابطهای است لطیف بـین خدا و انسان که بر محور محبت و عشق استوار است نه فرمان و اطاعت.
ویژگی دوم این موقعیت پیوند عمیق آن با روحالقدس است (غلاطیان ۳:۲ و ۱۴:۱۶)، بدان معنا که آدمی با رسیدن به ایـن مـوقعیت عطای روحالقدس را دریافت میکند (رومیان ۸:۹). با رسیدن انسان به مقام پسرخواندگی، روحالقدس در درون انسان ساکن میشود (امثال: ۴:۲۳) و با جای گرفتن در مرکز اراده آدمی او را دگرگون ساخته و احیا میکند (دوم قزنتیان ۳:۶ و ۷).
ویژگی سوم مـقام پسـرخواندگی، رهایی انسان از طبیعت جسمانی است؛ چه اینکه خود میگوید: «پسرخواندگی یعنی خلاصی از جسم خود» (رومیان ۸:۲۳) و بیگمان مراد از طبیعت جسمانی که انسان از آن رها شـده، هـمان طبیعت فاسدی است که آدمـ در پی ارتـکاب گناه بدان گرفتار شده است.
اما آنچه درباره مقام پسرخواندگی نباید از چشم دور بماند، پیوند عمیق آن با ایمان به مسیح است؛ بدان معنا که آدمـی فـقط از راه ایمان به مسیح اسـت کـه میتواند به این مقام نایل گردد (غلاطیان ۳:۲۶). به همین دلیل، از نگاه پولس تنها ایمان است که انسانها را پسران خدا میکند.(۱) پولس در این خصوص تعابیر ویژهای دارد. او با اصطلاح «زندگیکردن در مسیح» (رومیان ۶:۱۸) اوج ایمان بـه مـسیح را نشان میدهد؛ اصطلاحی
______________________________
۱٫ پالما، آنتونی، همان، ص ۲۸٫
که بیگمان اساس فرزندخواندگی و مایه مشارکت آدمی با عیسی مسیح است، بدان سبب که «چون عیسی خود پسر خداست، پس همه آنان که در او هستند اجـزای بـدن او فرزندان خـدایاند.»(۱) این اصطلاح که مورد توجه یوحنا نیز بوده و او نیز از آن در مثال معروفش یعنی «تاک و شاخههای آن» بهره جسته اسـت (یوحنا ۱۵:۱۴ـ۱۰)، با مفاهیمی دیگر که پولس آنها را زیاد به کار گرفته، عـمق بـیشتر مـییابد؛ مفهومی چون «تعمید در مسیح»(۲) که زندگانی در مسیح را به بیانی عمیقتر بیان میکند.
پولس در رساله خود به رومیان «تـعمید در مـسیح» را به مثابه مرگ و زندگی جدید تصویر میکند و نشان میدهد که تعمید مظهر پایـانیافتن رابـطه قـدیمی انسان با خدا و آغاز رابطهای جدید است. او میگوید:
آیا نمیدانید که جمیع ما که در مـسیح تعمید یافتیم، در موت او تعمید یافتیم. پس چونکه در موت او تعمید یافتیم، با او دفن شدیم تـا آنکه به همین قـسمی کـه مسیح به جلال پدر از مردگان برخاست، ما نیز در تاریکی حیات رفتار نماییم؛ زیرا اگر بر مثال موت او متحد گشتیم هر آینه در قیامت وی نیز چنین خواهیم شد. زیرا این را میدانیم که انسانیت کـهنه ما با او مصلوب شد تا حد گناه معدوم گشته، دیگر گناه را بندگی نکنیم (رومیان ۶:۳ـ۷).
بر اساس این آیات، تعمید مظهر ایمان شخص مسیحی است که او را با مسیح متحد میکند؛ بهگونهای کـه او نـیز با مسیح نسبت به گناه میمیرد و با مسیح نسبت به هر چه که به زندگی گذشته تعلق دارد دفن میشود و با مسیح برای یک زندگی تازه که گناه در آن تسلطی ندارد، قـیام مـیکند.(۳) پولس میکوشد تا این نکته را به خوانندگان رسالههایش بفهماند، که یک ایماندار زمانی زیر شریعت بوده است، اما وقتی همراه با مسیح نسبت به گناه مرد، تعهد قانونی او نیز بـه شـریعت پایان یافته و در نتیجه او آزاد است و میتواند به زندگی جدیدی بپیوندد که در آن از ثمرات روحالقدس بهره گیرد (رومیان ۷:۴) و در راه ایمان خود استوار بماند.
او نظریه خود را با تمثیل ازدواج چنین بیان میکند که: زنـی کـه ازدواج کـرده تا زمانی که شوهرش زنـده اسـت، شـرعا به شوهرش تعلق د ارد و مجاز نیست با مرد دیگری ازدواج کند؛ اما هنگامی که شوهرش بمیرد، آزاد است و میتواند با مرد دیگری ازدواج کند. آن
______________________________
۱٫ The Interpreters Bible, v. 10, p. 518 and v.9, p.476.
۲٫ baptized in to christ، غـلاطیان ۳: ۲۷.
۳٫ پالمـا، آنـتونی، همان، ص ۶۸٫
زن در صورتی که پیش از فوت شوهر دست بـه چـنین عملی بزند، زناکار خوانده میشود اما پس از مرگ شوهر اشکالی در این کار وجود ندارد. در مورد شما نیز همین امـر صـادق اسـت. بدین ترتیب که شریعت یهود در گذشته همچون شوهر، صاحب اخـتیار شما بود اما شما همراه مسیح بر روی صلیب مردید. از اینرو، از قید ازدواج و تعلق به شریعت یهود آزاد شدید و شـریعت دیـگر بـر شما تسلط و حکمرانی ندارد.(۱)
از نگاه پولس، مرگِ با عیسی و بر صلیبشدنِ بـه هـمراه او و زندگیِ دوباره با او به معنای خاتمه یافتن شریعت است و انسان در این زندگی جدید آن انسان پیشین نـیست، بـلکه هـویتی تازه یافته و آن بخش از هستیاش که گناهآلوده بود، بر صلیب میخکوب مـاند و هـرگز زنـده نشد.
او خود میگوید: «زیرا این را میدانیم که انسانیتِ کهنه ما با او مصلوب شد تـا جـسد گـناه معدوم گشته، دیگر گناه را بندگی نکنیم» (رومیان ۶:۶). پولس که شریعت را از لوازم زندگی جسمانی انـسان مـیدانست، حال که با مردن و دوباره زندهشدن از آن حیات جسمانی جدا شده و یک زندگی سـراسر روحـانی یـافته معتقد است که شریعت دلیلی برای ماندن ندارد، چون: «الآن که ما مردهایم و بـدن کـهنهای که زیر بار گناه بود و ناموس بر آن حکم میراند، به واسطه مسیح از مـا گـرفته شـده است؛ پس ناموس هم تمام شده است چون ما دیگر زنده جسمانی نیستیم» (کولسیان ۲:۱۴) و با یـافتن زنـدگی جدید ملتزم میشود که از این پس «برای ناموس هیچ ارتباطی با آدمی وجـود نـخواهد داشـت» (کولسیان ۲:۱۴).
***
با توجه به پیشفرضهای یادشده، روشن میشود از نگاه پولس شریعت که به دلیل هبوط انـسان در پی گـناه اصـلی به میان آمده بود، با آمدن مسیح و فدا شدنش از میان رفته، دیـگر بـه آن نیازی نیست: «و آن دستخطی را که ضد ما و مشتمل بر فرایض و به خلاف ما بود، محو ساخت» (کـولسیان ۲:۱۴).
۴٫ شـریعت و نجات
«از آنجا که به اعمال شریعت هیچ بشری در حضور او عادل شمرده نـخواهد شـد» (رومیان ۳:۲۰).
______________________________
۱٫ ترجمه تفسیری کتاب مقدس، رومیان ۷: ۱ـ۴٫
در ابـتدا لازم اسـت بـه معنای نجات(۱) در الاهیات مسیحی و تفاوت آن بـا مـعنایی که در غیر این الاهیات از آن اراده میشود اشاره شود. مراد از نجات در الاهیات مسیحی صِرف رسـتگاری و یـا رهایی از دورخ نیست؛ بلکه از این واژهـ کـه از قضا واژه پر کـاربردی اسـت، رهـایی از وضعیت پیشآمده از هبوط آدم است، یعنی رهـایی انـسان از طبیعتِ فاسد و گناهآلودهای که آدم در پی گناه به آن گرفتار شده است.(۲)
پیش از این گـفته شـد که پولس شریعت را مقدس، روحانی و موهبتی الهـی برای بنیاسرائیل میداند. بـا ایـن همه، او معتقد است که شـریعت نـمیتواند در نجات انسان به معنای یادشده تأثیرگذار باشد و انسان را از آن وضعیت پیشآمده رهایی بخشد و در حـقیقت او اعـلام میکند که «از اعمال شریعت هـیچ بـشری عـادل شمرده نمیشود» (غـلاطیان ۲:۱۶).
پولس مـعتقد است شریعت نمیتواند انـسان سـقوطکرده را رهایی بخشد.(۳) شریعت تنها میتواند انسان را با خوبیها و بدیها آشنا کند و او را از ارتکاب بدیها بـازدارد و بـه انجام خوبیها فراخواند، ولی هرگز نمیتواند بـه انـجام آنها وادارد؛ چـه ایـنکه بـه صراحت میگوید: «چونکه از شـریعتدانستن گناه است» (رومیان ۳:۲۰).
مسئولیت و نقش شریعت از نگاه پولس مثل نقش تابلوهای راهنمایی و رانندگی است. یعنی هـمانسان کـه این تابلوها بیآنکه بتوانند انسان را از تـخلف بـازدارند، تـنها چـگونگی راه را نـشان میدهند، شریعت نـیز تـنها قادر است انسان را آگاه کند و خطا را بر او آشکار سازد، ولی هرگز نمیتواند او را به ترک آن وادارد.
او میگوید: برای مـن ثـابت شـده است که وجود من به خاطر ایـن طـبیعت نـفسانی از سـر تـا پا فـاسد است و هر چه میکوشم، نمیتوانم خود را به انجام اعمالِ نیکو وادارم. میخواهم خوب باشم اما نمیتوانم. میخواهم کار درست و خوب انجام دهم، اما قادر نیستم. سعی مـیکنم کار گناهآلودی انجام ندهم، اما بی اختیار گناه میکنم. پس اگر کاری انجام میدهم که نمیخواهم، واضح است که اشکال در کجاست: گناه هنوز مرا در چنگال خود اسیر نگه داشته است (تـرجمه تـفسیری کتاب مقدس، رومیان؛ ۷:۲۰ـ ۱۸). در جایی دیگر میگوید: پس هرگاه کاری را که نمیخواهم، بهجا میآورم. شریعت را
______________________________
۱٫ salvation
۲٫ New Catholic Encyclopedia, v. 12 p. 623.
۳٫ المسکین، متی، همان، ص۳۳۸ و پولس، باسیم، المعجم الاهوتی الکتابی، ص۴۴۶٫
تصدیق میکنم که نیکو است و الحال من و دیـگر فـاعل آن نیستم، بلکه گناهی که در من ساکن است (رومیان ۷:۱۷ـ۱۶).
در اینکه چرا شریعت میتواند چنین نقشی داشته باشد، پولس به چند نکته برجسته اشاره میکند: نـکته نـخست این است که شریعت بـر خـلاف وعده، بیواسطه به آدمی نرسیده است و از طریق ملائکه و با واسطه آنان به انسان داده شده است (غلاطیان ۳:۱۹)، پس در مقایسه با وعده (همان که به حـضرت ابـراهیم داده شد) ضعیف بوده، کـارایی لازم را نـدارد.(۱) نکته دیگر اینکه پولس شریعت را امری روحانی و قدسی میداند، در حالی که گناه امری است جسمانی و همین تغایر کافی است تا نتیجه این باشد که انسانِ گرفتار در تاریکی جسم بیتأثیر از شریعت در دام گـناه بـاقی بماند. او چنین میگوید: «پس شریعت خوب است و اشکالی در آن وجود ندارد. اشکال در من است که همچون یک برده به گناه فروخته شدهام. بنابراین، من اختیار عمل خود را ندارم، زیرا هر چـه مـیکوشم کار درسـت را انجام دهم نمیتوانم، بلکه کاری انجام میدهم که از آن متنفرم. من به خوبی میدانم که آنچه میکنم اشـتباه است و وجدان ناراحت من نیز نشان میدهد که خوب بودن شـریعت را تـصدیق مـیکنم. اما کاری از دستم برنمیآید زیرا کننده این کارها من نیستم. این گناه درون من است که مرا وادار مـیکند کـه مرتکب این اعمال زشت گردم زیرا او از من قویتر است. اکنون دیگر برای مـن ثـابت شـده است که وجود من به خاطر این طبیعت نفسانی، از سرتاپا فاسد است. هر چه تـلاش میکنم نمیتوانم خود را به انجام اعمال نیکو وادارم میخواهم خوب باشم اما نمیتوانم. مـیخواهم کار درست انجام دهـم امـا قادر نیستم. سعی میکنم کار گناهآلودی انجام ندهم، اما بیاختیار گناه میکنم. پس اگر کاری را انجام میدهم که نمیخواهم، واضح است که اشکال در کجاست: گناه هنوز مرا در چنگال خود اسیر نگه داشـته است» (ترجمه تفسیری کتاب مقدس، رومیان ۵:۱۴ـ۲۰).
پولس در این گفتهها و آنچه اندکی پیش از این گفتهها آورده، میکوشد تا بگوید که شریعت چون روحانی است، نمیتواند با انسانی که در زیر بار گناه رها شده و جـسمانی اسـت تعامل برقرار کند. شریعت روحانی از او چیزی میخواهد و جسمی که او را اسیر خود کرده و طبیعتی که بر او حکم میراند، چیزی دیگر. او گاهی ناچار میشود که در
______________________________
۱٫ بارکلی، ویلیام، همان، ج۹، ص۹۹.
این کشمکش، فرمان طـبیعت گـناهآلوده خود را اطاعت نماید و به چنگال گناه فرو غلتد.
پولس بارها به این درگیری و منازعه درونی که آدمی را به خود مشغول میکند، پرداخته است. از یکسو، قانون جسم بودن و وجود طبیعتِ جـسمانی و فـاسد، بر اعضای بدن آدمی حکم میراند و از سوی دیگر شریعت روحانی و الهی، و در این منازعه و کشمکش است که انسان گاهی مرتکب چیزی میشود که نمیخواهد و گاهی میخواهد امری را اطاعت نماید کـه نـمیتواند.
امـا شاید مهمترین دلیل برای ایـنکه شـریعتِ مـقدس و وحیانی نمیتواند انسان را از ابتلا به گناه برهاند، این نکته باشد که شریعت امری بیرونی است و حال اینکه تمایل به گناه بـه دلیـل وجـود طبیعت فاسد و ذات جسمانی انسان امری است درونی کـه از اراده مـیجوشد و روشن است که آدمی به اوامر درونی خود راحتتر تن میدهد تا فرمانهای بیرونی. فرمانی که از بیرون صادر مـیشود پس از تـحریک اراده و ایـجاد انگیزه میتواند مؤثر باشد و حال اینکه امر درونی از اراده و انگیزه کـافی برخوردار است. همین دلیل، کافی است تا پولس خود چنین اعتراف کند: «زیرا به حساب انسانیتِ باطنی به شـریعت خـدا خـشنودم، لکن شریعتی دیگر در اعضای خود میبینم که با شریعت ذهن مـن مـنازعه میکند و مرا اسیر میسازد به آن شریعت گناه که در اعضای من حاضر است» (رومیان ۷:۲۲ و ۲۳).
این جملات پولس تـصویرگر انـسان نـاتوانی است که زیر فرمان و سیطره گناه دست و پا میزند، خوبی را به او شناساندهاند و او مـیخواهد خـوب بـاشد ولی نمیتواند؛ بدی را نیز شناخته است و بر آن است تا از آن پرهیز کند ولی نمیتواند؛ چون کـه فـرمانی قـویتر از این آموزه بیرونی بر او حکم میداند و بدینسان این انسان گرفتار به دنبال نجاتبخش دیـگری اسـت.
۵٫ شریعتِ مقدماتی و موقتی
ازنگاه پولس شریعت موقتی و مقدماتی است،(۱) بدان معناکه ازآنجاکه درنقشه خـدا بـرای نـجات انسان چیزی به نام شریعت وجود نداشته و بر اثر گناه آدمی و افول و سقوط و گـرفتاریاش، بـه طبیعتِ گناهآلوده گرفتار آمده است،(۲) و از آنجا که نمیتواند درمان درد
______________________________
۱٫ بارکلی، ویلیام، ج ۹، ص۱۰۲.
۲٫ The Interperters Bible, V.10, P. 514.
او باشد، بـه نـاچار نـمیتواند تمام اراده الهی برای رهایی انسان از این طبیعت فاسد باشد، بلکه مقدمهای است برای یک راه دیـگر و زمـینهسازی است برای ظهور منجی اصلی.(۱)
او مراد خود از موقتی بودن شریعت و اعطای نـقش تـمهیدی بـه آن را در شکل چند مثال بیان میکند. مثال نخست او تشبیه شریعت به زندان است. او با این تـمثیل مـیگوید: پیـش از آمدن مسیح، همه ما در زندان احکام و قوانین مذهبی به سرمیبردیم و تنها امـید مـا این بود که نجاتدهنده ما عیسی مسیح بیاید و ما را رهایی دهد (ترجمه تفسیری کتاب مقدس، غـلاطیان ۳:۲۳).
تـمثیل شریعت به زندان میتواند بیانگر دو نکته باشد: نخست اینکه شریعت از آدمی مـحافظت مـیکند؛ یعنی در برابر خطر گناه آدمی را برحذر داشـته و آگـاهی مـیبخشد ولی جنبه دوم که شاید با مجموعه آموزه پولس در ایـن زمـینه سازگارتر باشد، این است که آنگونه که زندانبان برای مهار کردن زندانی اسـت و دلیـلی بر اسارت آن، شریعت نیز نـشانه زنـدانی بودن آدمـی اسـت. او مـیگوید: زندانی بودن برای رسیدن به ایـمان اسـت: «و برای آن ایمانی که میبایست مکشوفه شود بسته شده بودیم» (غلاطیان ۳:۲۳) اما بـا آمـدن ایمان نقش شریعت به عنوان زنـدان خاتمه یافته است.(۲) چـون دیـگر زندان وجود ندارد و با ظـهور مـسیح و ایمان به وی آدمی از طبیعت گناهآلوده رهایی یافته و از زندان بیرون آمده است.
با ایـن بـیان، روشن میشود که پولس معتقد اسـت کـه شـریعت، مردم را به ضـرورت ایـمان آگاه میکند و با آمـدن آن دیـگر مفید فایده نخواهد بود: شریعت به این منظور عطا گردید که مردم را به سـوی مـسیح رهبری کند و «مسیح است انجام شـریعت بـه جهت عـدالت» (رومـیان ۱۰:۴) و هـدف شریعت مسیح است.(۳)
پولس بـرای نشان دادن موقتیبودن شریعت و نقش تمهیدی آن، از تمثیل یا تشبیه «لالا» استفاده میکند: «پس شریعت لالای ما شـد تـا به مسیح برساند، تا از ایمان عـادل شـمرده شـویم» (غـلاطیان ۳:۲۴). لغـت یونانی که در ایـنجا «لالا» تـرجمه شده، عبارت از
______________________________
۱٫ ر.ک: پالما، آنتونی، همان، ص۲۷٫
۲٫ ر.ک: پالما، آنتونی، همان، ج۹، ص۲۷ و باسیم، بولس، همان، ص۴۴۶٫
۳٫ تیسن، هنری، همان، ص۱۶۲ ـ The Interpreters Bible, v 10, p. 514
غلامی اسـت کـه مـسئول بزرگ کردن بچه از هفت تا حدود هـجدهسالگی بـوده اسـت.(۱) از نـگاه پولسـ، شـریعت نیز همین نقش را بر عهده داشته و پیروان خود را برای پذیرفتن مسیح آماده میکرده است.(۲) بر اساس این تشبیه، نقش شریعت صرفا آن بوده که در یک مرحله از سیر تـکاملی آدمی او را سرپرستی نماید ولی هرگز مسئولیت سرپرستی او را برای تمام دوران نداشته و حال با رسیدن انسان به مرحلهای تازه که عبارت از ظهور مسیح و ایمان به اوست، انسان دیگر به این لالا نیاز نـدارد.
او در ایـن زمینه بیان دیگری نیز دارد: «ولی میگویم مادامی که وارث صغیر است، از غلام هیچ فرق ندارد، هر چند مالک همه باشد، بلکه زیر دست ناظران و وکلا میباشد تا روزی که پدرش تعیین کـرده اسـت، همچنین ما نیز چون صغیری بودیم زیر اصول دنیوی غلام میبودیم» (غلاطیان ۴:۱ـ۴).
این سومین تمثیلی است که پولس برای نشان دادن موقتی بودن شریعت بـیان مـیکند. مراد پولس از وکلا و ناظران در این تـمثیل کـه در دوران کودکی آدمی را تحت نظارت و تدبیر دارند، شریعت و معلمان آن است.(۳) او در این تمثیل بر آن است تا از فرایند رشد بهره گرفته، زندگی آزاد از شریعت و ایمان به مـسیح را بـا زندگی زیر اصول شـریعت مـقایسه کند. بر این اساس، او دوران پیش از آمدن مسیح را دورانِ نابالغی انسان میداند. به همین دلیل، به لزوم شریعت و زندگی زیر آن تأکید دارد، اما معتقد است پس از آمدن مسیح انسان بالغ گشته و نیاز نـدارد کـه شریعت بر او حکم راند.
۶٫ نجات از طریق ایمان
بیشترین درگیری پولس در تبیین باورها و آموزههایش با یهودیانی است که روزگاری یکی از آنان بوده است.
شریعتگرایان یهودی که راه نجات و رستگاری را در انجام اعمال شرعی مـیدانستند و بـرای رسیدن بـه نجات به شریعت تمسک میجستند، جدیترین منتقدان او بودند و تندترین حملات را به وی روا میداشتند. اندیشه او مبنی بر نـجات از طریق ایمان به مسیح نه شریعت، در مقابل همین شریعتگرایان طرح شـده اسـت. شـیوهای که پولس این
______________________________
۱٫ تیسن، هنری، همان، ص۱۶۴
۲٫ باسیم، بولس، همان، ص۴۴۶ ـ پالما، آنتونی، همان، ص۲۷
۳٫ پالما، آنتونی، همان، ص ۳۲٫
بحث را طـرح مـیکند و استمداد او از تاریخ بنیاسرائیل و استدلالش به متون مقدس عهد عتیق نشان میدهد که در حـال مـجادله بـا سنتگرایان یهودی است و برای مجاب کردن آنان به استدلال پرداخته است.
اصلیترین و اساسیترین سخن پولس در بـاب نفی رهایی به وسیله شریعت این است: «زیرا که یقین میدانیم که انـسان بدون اعمال شریعت و مـحض ایـمان عادل شمرده میشود» (رومیان ۳:۲۸). به باور وی، «اما چون که نیافتیم که هیچ کس از اعمال شریعت عادل شمرده، بلکه به ایمان به مسیح، ما هم به مسیح ایمان آوردیم» (غلاطیان ۲:۱۶). پولس بـا عباراتی چون: «به اعمال شریعت هیچ بشری در حضور او عادل شمرده نخواهد شد» (رومیان ۳:۲۰) و «الحال بدون شریعت عدالت خدا ظاهر شده است» (رومیان ۳:۲۱) تأکید کرده که شریعت توان رهایی و نجات انسان را نـدارد، بـلکه بیش از پیش او را به زیر لعنت خود فرومیبرد.(۱) او با عَلَم کردن «شریعتِ ایمان» در مقابل «شریعتِ اعمال» میکوشد تا مخاطبان خود را مجاب کند که راه تازهای برای رستگاری باز شده است و با آمـدن مـسیح و ایمان به او انسان نجات خواهد یافت. او برای استدلال به گفتههای خود گاهی به تاریخ مورد پذیرش یهودیان تمسک جسته و از زندگی ابراهیم برای آنان مثال میزند: «آنگونه که ابراهیم بـه ایـمان و نه اعمال شریعت عادل شمرده شد و رستگاری یافت، ما نیز در پناه ایمان صرف به دروازههای رستگاری خواهیم رسید.»(۲) به همین دلیل میگوید: «پس چه چیزی را بگوییم که پدر ما ابراهیم بـه حـسب جـسم یافت، زیرا که اگر ابـراهیم بـه اعـمال عادل شمرده شد، جای فخر دارد اما نه در نزد خدا؛ زیرا کتاب میگوید ابراهیم به خدا ایمان آورد و آن برای او عدالت محسوب شد (غـلاطیان ۳:۶). در جـایی دیـگر میگوید: «چنانکه ابراهیم به خدا ایمان آورد و برای او عـدالت مـحسوب شد» (رومیان ۴:۵ ـ۱).
پولس با این استدلال در تلاش است که با تمسک به تاریخی که همه یهودیان آن را باور دارند، به آنـان بـفهماند کـه اگر رستگاری و نجات به انجام شریعت است، چرا در مورد ابـراهیم چنین نبوده و رستگاری و عدالت او از راه ایمان حاصل آمده است؟ او معتقد است که وعدهای که خداوند در عهد عتیق به ابراهیم داده تـا او و نـسل او را وارثـان زمین گرداند، هرگز به پذیرش و اعمال شریعت منوط نشده است: «زیـرا بـه ابراهیم و
______________________________
۱٫ باسیم، بولس، همان، ص ۴۴۶٫
۲٫ پالما، آنتونی، همان، ص ۶۰٫
ذریت او وعدهای که او وارث جهان خواهد بود در جهت شریعت داده نـشد، بـلکه از عـدالت ایمان» (رومیان ۴:۱۳). این جمله پولس بیتردید بدون آنکه در تفسیری لوتری معنا شود، بـر نـفی شـریعت دلالت دارد و این برداشت وقتی روشنتر میشود که ادامه جملات پولس در باب چهارم این رساله به رومـیان را از نـظر بـگذرانیم، آنجا که به روشنی اعلام میکند: «اگر ما بکوشیم نجات و سعادت الهی را از راه انجام احـکام شـریعت به دست آوریم، همیشه نتیجهاش آن است که مورد خشم خدا قرار میگیریم، زیـرا هـیچگاه مـوفق نمیشویم، آن احکام را کاملاً مراعات نماییم. ما تنها زمانی میتوانیم قانونشکنی نکنیم که قانون وجـود نـداشته باشد (رومیان ۴:۱۵).
نکتهای که در تأکیدات پولس بر نجات از طریق ایمان نباید از چشمها دور بماند، مـاهیت ایـمان آمـرزشگر و نجاتبخش از نگاه پولس است. شاید در تصور بسیاری ایمان مورد نظر پولس روشن نباشد و یا دست کم هـمه ابـعاد آن مورد توجه قرار نگیرد. به همین دلیل جا دارد در اینجا به آن اشاره شـود.
بـه اجـمال، ویژگیهای ایمان نجاتبخش موردنظر پولس را میتوان چنین شماره کرد:
۱٫ ایمان واقعی نه باور تاریخی. از مجموعه تـأکیدات پولس بـه نـجات از طریق ایمان میتوان به روشنی دریافت که آنچه از نگاه پولس ایمان نجاتبخش قـلمداد مـیگردد، ایمان واقعی است. صرف وجود باوری تاریخی به ظهور مسیح و پذیرش اناجیل را نمیتوان ایمان نجاتبخش نـامید و آدمـی را از سلطه جسم و طبیعت جسمانی و به تبع آن شریعت رهایی بخشد.
۲٫ ایمان اعتمادآفرین. در ایـمانِ رهـاییبخش تنها جنبه عقلانی و فکری کافی نیست. قـناعت ذهـن از پرسـش و پذیرش جنبههای عقلانی و فکری به تنهایی نـمیتواند تـأثیرگذار باشد. ایمان مورد اشاره پولس چیزی فراتر از موافقت فکری و عقلانی است.(۱) به همین دلیـل اسـت که پولس از آن به مردن در مـسیح تـعبیر میکند (رومـیان ۶:۸). ایـمان مـورد نظر پولس ایمان اعتمادآفرین است، بدین تـرتیب بـعد روانی ایمان نیز مورد توجه است یعنی ایمانی نجاتبخش که بتواند اعـتماد را در انـسان ایجاد کند؛ بدان معنا که انـسان به گونهای به عـیسی مـسیح ایمان بیاورد که به او بـه عـنوان نجاتبخش اطمینان داشته باشد و روشن است این ایمانِ اطمینانبخش است که میتواند بـسیار تـأثیرگذار باشد.
۳٫ ایمان وحدتآفرین: اوج ایمان مـورد اشـاره پولس بـه وحدت در مسیح مـیانجامد و
______________________________
۱٫ تـیسن، هنری، همان، ص ۲۵۷٫
زندگی کـردن در او (غـلاطیان ۳:۲۷). از نگاه او ایمانْ شخص مؤمن را با مسیح متحد میکند و در این اتحاد شخص مؤمن چون مـسیح وارثـ درد و رنج و نیز وارث نجات و جلال خواهد بـود. او مـیگوید: «و هر گـاه فـرزندانم وارثـان هم هستیم، یعنی ورثـه خدا و همارث با مسیح، اگر شریک مصیبتهای او هستیم تا در جلال وی نیز شریک باشیم» (رومـیان ۸:۱۷). دربـاره چگونگی شکلگیری اتحاد در کل کتاب مـقدس مـطالب روشـنی گـفته نـشده، ولی میتوان گـفت کـه به صورت پراکنده مطالبی وجود دارد که در جمع همه آنها نیز نمیتوان به روشنی چیزی فراتر از ایـن دریـافت: «اگـر بر مثال موت او متحد گشتیم در قیامتِ وی نـیز چـنین خـواهیم شـد» (رومـیان ۶:۵).
امـا درباره نتایج این اتحاد میتوان مطالب روشنی یافت:
۱) اتحاد با مسیح باعث امنیت ابدی ایماندار خواهد شد (یوحنا ۱۰:۲۸ـ۳۰).
۲) این اتحاد باعث پرثمر شدن روح میگردد (غلاطیان ۵:۲۲ و ۲۳).
۳) این اتـحاد باعث مشارکت با مسیح میشود و انسان ایماندار مورد اعتماد او قرار گرفته و با نقشههایش آشنا میشود (افسسیان ۱:۸ و ۹).
۴) ایمان محبتزا. از نگاه پولس، یکی دیگر از ویژهگیهای ایمان آمرزشگرِ رهاییبخش آن است که این ایمان بـاید بـه محبت بینجامد. او خود در این باب چنین میگوید: «و در مسیح نه ختنه فایده دارد و نه نامختونی بلکه ایمانی که به محبت عمل میکند» (غلاطیان ۵:۶).
۵) ایمان نیکوییبخش. پولس در حالی که بر این باور اسـت کـه نجات از ایمان است نه از اعمال، با این همه تأکید دارد که این ایمان از اعمال نیکو جدا نیست بلکه این اعمال ثمره و نتیجه ایمانند: تـا آنـان که به خدا ایمان آوردنـد، بـکوشند که در اعمال نیکو مواظبت نمایند» (تیطس ۳: ۸).(۱) معیار و شاخصه ایمان واقعی به مسیح بیگمان رستن از گناه است و انسان مؤمن به مسیح از نگاه عهد جدید گـناه نـمیکند (اول یوحنا ۳:۵).
۷٫ معنای طرد شـریعت نـزد پولس
در اینجا با یک پرسش اساسی روبهرو میشویم و آن اینکه آیا به راستی پولس مبلغ نوعی اباحیگری است؟ آیا او در پی آن است که بنیاسرائیل را در انجام احکام شرعی
______________________________
۱٫ مقایسه شود با ۱: ۱۶ و ۲: ۱۴ ـ و با غلاطیان؛ ۵: ۲۲ و ۲۳، افسسیان؛ ۵:۹ و رومیان؛ ۹: ۱٫
بـیرغبت کند؟ بـه بیان روشنتر، آیا او میخواهد دزدی، دروغگویی، زنا و بتپرستی و سایر احکام شرعی را ملغی اعلام کند؟ یا نزاع پولس با عنصر تشریع و نقش آن در رستگاری و نجات است نه انجام دادن احکام شرعی؟
مفسران یهودی و مسیحیِ پولس در پاسخ به ایـن پرسـش اختلافنظر دارنـد، حتی مفسران مسیحی نیز رأی واحدی ندارند. شاید بخشی از این مناقشه بدان دلیل باشد که پولس در نوشتههایش کلمه عـبری تورات را به کار نمیبرد، بلکه از کلمه یونانی نوموس(۱) (شریعت) بهره مـیگیرد. ایـن کـلمه، آنگونه که پیش از این گفته شد، معانی مختلفی دارد. گاهی عام است و گاهی خاص. گاهی به معنای کـل تـورات است و گاهی هم به معنای هلاخا(۲) یعنی شریعت و احکام شرعی که ربیها بـر مـبنای تـورات استوار کردهاند.(۳) ما بر اساس همان وعده پیشین، میکوشیم تا براساس گفتههای پولس داوری کنیم نـه تفسیر مفسرانی که بر مشرب خود سخن گفتهاند. برای رسیدن به یک داوری درسـت بحث را این گونه آغـاز مـیکنیم:
یکم: در مجموعه رسالههای پولس فراوان دیده میشود که او دست کم بر برخی از احکام شرعیِ موجود در عهد عتیق تأکید دارد. از آن جمله میتوان موارد زیر را برشمرد:
ـ لهذا دروغ را ترک کرده و هرکس با همسایه خود راست بـگوید، زیرا ما اعضای یکدیگریم (افسسیان ۴:۲۵).
ـ هر قسم تلخی و غیظ و خشم و فریاد و بدگویی و خباثت را از خود دور کنید (افسسیان ۴:۳۱).
ـ به یکدیگر دروغ مگویید (کولسیان ۳ـ۹).
ـ ای فرزندان، والدین خود را در همه چیز اطاعت کنید، زیرا که این پسـندیده اسـت در خداوند (کولسیان ۳:۲۰).
ـ ای فرزندان والدین خود را در خداوند اطاعت نمایید، زیرا که این انصاف است. پدر و مادر خود را احترام نما که این اول حکم با وعده است (افسسیان ۶:۱ و ۲).
ـ اما زنا و هر نوع ناپاکی و طـمع هـرگز در میان شما مذکور هم نشود، چنانکه مقدسین را میباشد و نه قباحت و بیهودهگویی و چربزبانی که اینها شایسته نیست بلکه
______________________________
۱٫ Nomos
۲٫ Halakha
۳٫ Kung, Hans, ibid, p.18
شکرگذاری، زیرا این را تعیین میدانیم که هیچ زانی یا ناپاک یا طـمّاع کـه بتپرست باشد، میراثی در ملکوت مسیح و خدا ندارد (افسسیان ۵:۳ـ ۵).
ـ و اعمال جسم آشکار است یعنی زنا و فسق و ناپاکی و فجور و بتپرستی و جادوگری و دشمنی و نزاع و کینه و خشم و تعصب و شقاق و بدعتها، و حسد و قتل و مـستی و لهـو و لعـب و امثال اینها که شما را خـبر مـیدهم، چـنانکه قبل از این خبر دادم که کنندگان چنین کارهایی وارث ملکوت خدا نمیشوند (غلاطیان ۵:۱۹ـ۲۱).
ـ فریب مخورید زیرا فاسقان و بتپرستان و زانیان و متنعمان و لوّاط و دزدان و طمعکاران و مـیگساران و فـحاشان و سـتمگران، وارث ملکوت خدا نخواهند شد (اول قرنتیان ۶:۱۰).
ـ از زنا بگریزید (اول قـرنتیان ۶:۱۷).
دوم: تـفاوت پولس در تأکید بر این احکام شرعی با تأکیدی که عهد عتیق بر این احکام دارد بسیار متفاوت است. عهد عتیق ایـن احـکام را احـکام ایجابی تأسیسی قلمداد میکند. به عبارتی، در عهد عتیق مصدر ایـن احکام یک نیروی بیرونی است (= خدا) به این بیان که اگر دزدی، قتل، زنا و دروغگویی بد است، بدان دلیـل اسـت کـه خدا گفته است و اگر احترام به پدر و مادر خوب است و لازمالاجرا بـدان جـهت است که خدا خواسته است. اما پولس چنین رأیی ندارد. او به نوعی اطاعت درونی و باطنی فرامیخواند: «زیـرا مـختونان مـا هستیم که خدا را در روح عبادت میکنیم» (فیلپیان ۳:۳) و این احکام زائیده همان اطاعت روحـانی و بـه عـبارتی ایمان است. او معتقد است زندگانی جسمانی و زمینی برای خود اقتضائاتی دارد: و اعمال جسم آشکار اسـت، یـعنی زنـا، و فسق و ناپاکی و فجور و بتپرستی و جادوگری و دشمنی و نزاع و کینه و خشم و تعصب و شقاق و بدعتها و حسد و قـتل و مـستی و لهو و لعب و امثال اینها» (غلاطیان ۵:۱۹ـ۲۱) و زندگی روحانی هم برای خود اقتضائاتی دارد و لوازمی، لیـکن ثـمره روح مـحبت و خوشی و سلامتی و حلم و مهربانی و نیکویی و ایمان و تواضع، پرهیزکاری است (غلاطیان ۵:۲۲).
شخص با ایمان چـون جـسم خود را به همراه مسیح بر صلیب میخکوب کرد و یک زندگانی روحانی و تازه بـرگزیده، پس از آن خـواهشها کـنده شده و به ثمرات زندگی روحانی میرسد و آنانی که از آن مسیح میباشند جسم را با هوسها و شهواتش مـصلوب سـاختهاند (غلاطیان ۵:۲۴) و چون چنین کردهاند، در یک اطاعت روحانی بر
اساس محبت، خوشبینی، سـلامتی، حـلم، مـهربانی و نیکویی، ایمان، تواضع و پرهیزکاری رفتار خواهند کرد؛ بی آنکه امری باشد و یا دستوری ایجابی آنـان را بـه ایـن سمت کشانده باشد. این ثمره زندگی روحانی آنهاست: «اما میگویم به روح رفـتار کـنید پس شهوات جسم را به جا نخواهید آورد» (غلاطیان ۵:۱۶).
اعمالی را که انسان بر اساس روح انجام میدهد، اعـمال تـشریعی به شمار نمیآیند. چه اینکه او خود میگوید: «اگر از روح هدایت شوید زیـر شـریعت نیستید» (غلاطیان ۵:۱۸) ولی هیچ شریعتی هم با ایـن اعـمال در تـضاد و تغایر نیست: «که هیچ شریعتی مانع چـنین کـارها نیست» (غلاطیان ۵:۲۳). بر این اساس، میتوان گفت که بر اساس اندیشه پولس از آنجا کـه در زنـدگی جدید جایی برای گناه نـیست، بـرای شریعت هـم جـایی نـیست؛ یعنی از آنجا که بشر یک زنـدگی روحـانی یافته که در آن تمایلی به گناه ندارد، پس به شریعت نیازی نیست و او مـیتواند بـدون فرمان بیرونی مطیع باشد و از خطا بـپرهیزد. اما اگر کسی هـنوز تـمایل دارد که گناه کند، این بـدان مـعناست که او هنوز هم دربند یک زندگی جسمانی است وهنوز نتوانسته است بهیک زنـدگی روحـانی دست یابد.
بدین ترتیب، تـأکید پولس بـر ایـن احکام، نه از آن جـهت اسـت که آنها حکمی از احـکام شـریعتند، بلکه از آن جهت است که این احکام از لوازم زندگانی روحانی است. مراد پولس این است که دسـتیافتن بـه زندگی جدید که یک زندگی روحـانی اسـت، لوازمی دارد ازآنـجمله دوری ازپارهـای آلودگـیهاست. به اینجمله پولس توجه کـنید: «به یکدیگر دروغ مگویید، زیرا آنطبیعت کهنه وفاسد شما که دروغ میگفت دیگر مرده و از بینرفته است» (تـرجمه تـفسیری کتابمقدس، کولسیان ۳:۹). پولس دراینجمله برای ایـنکه چـرایی پرهـیز از دروغ را بـیان کـند، نمیگوید چون امـر شـدهاید که پرهیز کنند، بلکه میگوید چون دروغ زاییده طبیعتی کهنه است که شما آن را با ایمان به مـسیح از خـود دور کـردهاید و به یک زندگی جدید روی آوردهاید و «زندگی کـاملاً تـازهای در پیـش گـرفتهاید کـه طـی آن درشناخت راستی ترقی میکنید و میکوشید هر روز بیشتر شبیه مسیح خالق این زندگی تازه بشوید» (ترجمه تفسیری کتاب مقدس، کولسیان ۳:۱۰). بنابراین، دعوت پولس بهاحکام شرعی نیست، بلکه به یـکزندگی روحانی است وتندادن بهاقتضائاتآن.
سوم: نکته سوم که شاید نتیجهگیری نهایی در پاسخ به پرسش پیشین باشد، این است که پولس مبلغ شریعت نیست و برای آن در رهایی انسان نقشی در نظر نمیگیرد، زیرا از اعـمال شـریعت هیچ بشری عادل شمرده نخواهد شد (غلاطیان ۲:۱۶). او عنصر شریعت
و جوهره تشریع را نفی میکند و معتقد است که شریعت توانایی رهایی انسان را از گناه ندارد و تأکیدش بر پارهای از احکام شرعی از آن جهت نـیست کـه اینها احکام شرعیاند، بلکه از آن روی است که اینها احکامی درونیاند و انسانی که با ایمان زیست میکند، چنین احکامی را مراعات خواهد کرد. این احکام، بـیشتر احـکام اخلاقی و اعتقادیاند. در میان احکامی کـه پولس بـر آنها تأکید دارد و به انجام دادن آنها تأکید میکند و آنها را از لوازم زندگی روحانی برمیشمرد، نمیتوان احکام تشریعی به معنای رایج آن را یافت. با این همه، تأکید او بـر پارهـای از احکام، و لو احکام اخلاقی یـا اعـتقادی، نشان میدهد که نمیتوان پولس را به تبلیغ اباحیگری متهم کرد. او شریعت و عنصر تشریع را از دایره نجات و رستگاری خارج میکند، از آن جهت که اطاعتی جسمانی است و بیرونی نه روحانی. از نگاه او ممکن است آدمی در جـسم مـطیع باشد، ولی این اطاعت مایه نجات نیست. اطاعت باید درونی باشد: زیرا مختونان واقعی ما هستیم که خدا را در روح عبادت میکنیم (فیلپیان ۳:۳) و نیز میگوید: لهذا لازم است که مطیع او شوی، نه به سـبب غـضب فقط، بـلکه به سبب خیر خود نیز (رومیان ۱۳:۵). شاید به همین دلیل است که میگوید ایمانْ اطاعت و شریعت را اسـتوار میکند(۱) و هرگز از بین نمیبرد. آیا شریعت را به ایمان باطل میسازیم؟ حاشا بـلکه اسـتوار مـیسازیم (رومیان ۳:۳۱) و این بدان دلیل است که ایمان به مسیح اقتضا میکند که آدمی در پیروی از احکام شرعی کـوشا بـاشد.(۲)
در نگاه پولس شریعت امری خارج از وجود آدمی نیست، بلکه روحالقدس آن را در دل آدمی حک کرده(۳) و ایـن نـکته، افـتراق و تمایز شریعت قدیم و جدید است.
در حقیقت پولس با مطرح کردن ایمان و نجات از طریق شریعت ایمان بـر آن است که بگوید اگر آدمی به این گوهر دست یابد، از درون به واسطه روحـالقدس هدایت میگردد و دیگر نـیازی نـدارد که یک زبان بیرونی به نام شریعت او را به اطاعت فراخواند.
۸٫ مقایسه رویکرد پولس و عیسی
پارهای از مفسران و الاهیدانان بدان باورند که اندیشه پولس درباره شریعت چیزی است جز اندیشهای که در اناجیل چهارگانه و به ویـژه انجیل متی از عیسی نقل شده است و این دو با هم تفاوتهای اساسی دارند. این الاهیدانان و مفسران اندیشههای پولس درباره
______________________________
۱٫ تفسیر تطبیقی عهد جدید، ص۵۲۳٫
۲٫ Catholic, P.2053
۳٫ باسیم، بولس، همان، ص۴۴۷٫
شریعت را به عنوان تسیم اندیشه مسیح بـرشمرده و دربـاره آن سخن گفتهاند.(۱) دستهای دیگر در مقابل این تفکر بر این باوراند که میان آنچه عیسی درباره شریعت میگوید و آنچه پولس در این باره اظهار میدارد، تفاوتی اساسی نیست و این دو در جوهره کلام با هـم یـکیاند.
به همین دلیل، اینان بسیار کوشیدهاند تا با تأویل پارهای از آموزههای پولس، میان آنچه او میگوید و آنچه عیسی گفته آشتی برقرار سازند. هانس کونگ، الاهیدان برجسته مسیحی، معتقد است تدبر و ژرفـنگری در سـخنان پولس سبب خواهد شد که به این نتیجه برسیم که جوهره کلام عیسی و پولس یکی است و این دو با هم اختلافی ندارند. او باور اختلاف میان آموزههای پولس و عیسی را در زمینه شریعت زاییده یـک انـدیشه لوتـری میداند و تفاسیر دسته نخست را بـه انـدیشه لوتـری نسبت میدهد: «اگر کسی پولس را ازچشمانداز تفاسیر لوتری مطالعهکند، اعتقاد راسخ پیدامیکند که درنگاه پولس با مرگ و سپس رستاخیز عیسی مسیح بیتردید شـریعت یـهود پایـان یافته است و اکنون اناجیل(بشارتها) بهجای شریعت رواجـیافتهاند.شـریعت یهود نزد مسیحیان بیاهمیت است و جای خود را به ایمان به مسیح سپرده است و اکنون ایمان مهم تلقی میگردد.(۲)
بـا ایـن حـال، این دسته از الاهیدانان تفاوت آشکار عبارات و شیوه گفتاری عیسی و پولس را انـکار نکردهاند و معتقدند این تفاوت ناشی از این است که عیسی روستازاده بوده و به زبان ماهیگیران و کشاورزان سخن میگفت و چـون آنـان از تـشکیلات بهره گیرد، ولی پولس شهرنشین بوده و تصورات خود را در زندگی شهری به چنگ آورده بـود. بـه همین دلیل، طبیعی است که چون عیسی سخن نگوید.(۳) این دسته از مفسران با کوشش فراوان در پی آنـند کـه ثـابت کنند که پولس درباره شریعت چیزی جز آنچه عیسی گفته نمیگوید. با ایـن حـال، در پایـان اعتراف میکنند که پولس در نقطه مقابل با خود شریعت نیست بلکه در تقابل با انـجام امـور شـرعی و نجات از راه شریعت است.»(۴) نیز میگویند: پولس با اصل شریعت تورات مخالفتی ندارد، بلکه بـا هـلاخا مخالفت میکند؛ یعنی شریعتی که برساخته کاتبان و فریسیان است.(۵)
ولی واقعیت آن است که عـیسی هـرگز نـافی جوهره شریعت نبود. او در پی اصلاح
______________________________
۱٫ The International Standard Bible, v.3, P. 81.
۲٫ Kung, Hauns, ibid, P.24.
۳٫ Kung, Hans, ibid, P.24.
۴٫ Kung, Hans, ibid, P.24.
۵٫ Kung Hans, ibid, P.24.
اطاعت از شریعت بود.(۱) در سرتاسر اناجیل نمیتوان یافت که عیسی(ع) حـتی حـکمی از احکام تورات را نفی کند، بلکه نفی حتی یک حکم را از زایل شدن آسمان و زمـین مـشکلتر مـیداند (متی ۵) و همیشه اعلام کرده است که نیامده است تا حکمی از احکام شریعت را نفیکند (متی). انـتقادیترین سـخنان عیسی نه از شریعت بلکه از معلمان ومبلغان شریعت است و درواقع از چگونگی اطاعت کـردن از آن و حـال ایـنکه پولس نافی اصل و جوهره شریعت است و آن را از اساس بیارزش دانسته، در نجات انسان بیتأثیر میداند.
______________________________
۱٫ یاسپرس، عـیسی، تـرجمه احـمد سمیعی، ص۱۵۵.
کتابنامه
۱٫ الان، کول، التفسیر الحدیث للکتاب المقدس، العهد الجدید الرساله الی غلاطیه (ج۹)، تـرجمه بـه عربی الفی فاضل، دارالثقافه بیروت، ۱۹۹۴٫
۲٫ شرکه ماستر میدیا، التفسیر التطبیقی للعهد الجدید، دارالیاس، ۱۹۹۵٫
۳٫ متی، المسکین، شـرحرساله القـدیس بولسالرسول الی اهلرومیه، دیرالقدیس انبارمقار، ۱۹۹۲٫
۴٫ بارکلی، ویلیام، تفسیر العهد الجدید، دارالثقافه، مصر ۱۹۸۲٫
۵٫ بـولس، بـاسیم، معجم الاهوت الکتابی، بیروت، دارالمشرق، ۱۹۸۶.
۶٫ پالما، آنـتونی، بـررسی رسـالههای پولس، آرمان رشیدی، آموزشگاه کتاب، ۱۹۹۴٫
۷٫ ترجمه تـفسیری کـتاب مقدس.
۸٫ تیسن، هنری، الاهیات مسیحی، ترجمه میکائیلیان، انتشارات حیات ابدی، تهران.
۹٫ جیمس انـس، نـظام التعلیم فی علم اللاهوت القـویم، چـاپ دوم، بـیروت ۱۸۹۰٫
۱۰٫ حـبیب، سـعید، سیره بولس الرسول، دارالتألیف والنشر.
۱۱٫ الفـغالی، خـوری بولس، دراسات بیبلیه.
۱۲٫ کهن، آبراهام، رجال کتاب مقدس، ترجمه گرگانی.
۱۳٫ کهن، آبـراهام، گـنجینهای از تلمود، تهران، یهوداحی، ۱۳۵۰٫
۱۴٫ متی المسکین، القـدیس بولس الرسول، ۱۹۹۲، مطبعه دیـرالقدیس انـبار مقار.
۱۵٫ مریجویور، دیوید، درآمدی بـهمسیحیت، تـرجمه حسن قنبری، مرکز مطالعات ادیان، قم ۱۳۸۱٫
۱۶. میشل، توماس، کلام مسیحی ترجمه حسین تـوفیقی، مـرکز مطالعات ادیان، قم ۱۳۷۷٫
۱۷٫ دورانت، ویـل، تـاریخ تـمدن، تهران، سازمان انـتشارات و آمـوزش انقلاب اسلامی، تهران ۱۳۶۶٫
۱۸٫ یـاسپرس، کـارل، مسیح، ترجمه احمد سمیعی گیلانی، انتشارات خوارزمی، تهران ۱۳۷۳٫
۱۹٫ James D. G. Dunn, The Theology of Paul, The Apostle, New York, 1998.
۲۰٫ D. G. Dunn, The Cambridge Comepanion to St Paul James, New York, ۲۰۰۳.
۲۱٫ George Arthur Buttrick, The Interpreter””s Bible, 1995, The united state of America.
۲۲٫ Joseph carbinal Ratziuger ch. schonbera, Catechism of the Catholic Church, Ignatius press, San francisco, ۱۹۹۴.
۲۳٫ W. R. F. Browning, The International Standard Bible, Encyclopedia.
۲۴٫ Catholic, Encyclopedia, New York, the encychbpedia press inc, 1907.
۲۵٫ Alister McGroth, Christian Theology, cambridge, mass: Blackwell, 2002.
۲۶٫ The Canons and Decress of the Sacred and Ecunmenical Council of Trent, Sess.
۲۷٫ Great Christian Thinkers, Hans Kung, New York, continuun.