امامت و حکومت از نگاه اباضیه
اشـاره
اباضیه پیروان عبدالله بن اباض تمیمی (درگذشته در حدود هشتاد هجری قمری) یکی از نـخستین فـرق اسـلامیِ انشعابیافته از فرقه خوارج قلمداد میشود که پیدایش آن به سال ۶۵ هجری قمری بازمیگردد. اباضیان بهرغم تـعداد اندکشان تا به امروز در کشور عمان و شمال افریقا تداوم یافتهاند.
در دیدگاه اباضیه، امـامت و حکومت یکی از مسائل اسـاسی و کـلیدی به شمار میآید، اگرچه آنها به آن رویکردی فقهی ـ تاریخی دارند. مراحل امامت یا مسالک مذهب اباضی، یعنی ظهور، دفاع، شراء و کتمان، و برخورد پیروان آن با مخالفان خود سبب شده تا این فـرقه اسلامی همچنان حیات داشته و حتی دارای حکومت و حکمرانی باشد. در عین حال دیگر اندیشههای کلامی آنان در باب تعریف امامت، گزینش امام، شروط و اوصاف امام، مقاصد و اهداف امامت نیز میتواند حائز اهمیت و درخور تـأمل بـاشد که این مقاله بدانها پرداخته است.
مقدمه(۱)
اباضیه را یکی از فرقههای نخستین اسلامی میدانند که تاریخ پیدایش آن به قرن اول
______________________________
۱ در این مقاله معمولاً از آثار نویسندگان اباضیِ قرن دهم به بعد مورد اسـتفاده شـده است. بهعلاوه از فیه بدء الاسلام، اثر ابنسلام اباضی از قرن سوم هجری، کتاب الاهتداء، اثر ابوبکر کندی از قرن پنجم هجری و الدلیل و البرهان، اثر وارجلانی از قرن ششم هجری نیز استفاده شـده اسـت. تصور نگارنده این است که اگر کتابهای قرن اول تا دهم هجری نیز در دسترس نگارنده قرار میگرفت جز غنا و اعتبار بیشتر مقاله، مطلب جدیدی بر آن اضافه نمیگردید.
هجری بازمیگردد و تـا بـه امـروز نیز ادامه یافته است. بـروز و ظـهور ایـن فرقه از دوران «محکمه نخستین» و ردّ نظریات نافعبنازرق ــ بنیانگذار فرقه ازارقه خوارج ــ بوده است و همین سبب شده که اغلب مصادر غیراباضی ــ فرقه نویسان اسـلامی ــ آنـان را فـرقهای انشعابیافته از خوارج قلمداد کنند، ولی منابع اباضی بـه شـدت منکرند که جزء خوارج باشند ونویسندگانی را که اباضیه را از خوارج دانستهاند موردسرزنش و ملامت قرار میدهند.(۱)
به هر حال اینکه ابـاضیه شـاخهای از خـوارج یا فرقهای مستقل از فرق اسلامی است باید در مقالهای به طـور جداگانه مورد تحقیق قرار گیرد. این مقاله ناظر به «آرای کلامیِ اباضیه در باب امامت و حکومت» است که تعریف امـامت، وجـوب امـامت و دلائل آن، نحوه تعیین و انتخاب امام، مراحل امامت، شرائط و اوصاف امام، عزل امـام و خـروج بر وی، وظایف و مقاصد امامت را شامل میشود. در پایان نیز از روابط اباضیان با مخالفان دینی و مذهبی سـخن رفـته اسـت.
قبل از ورود به بحث ذکر چند نکته لازم به نظر میرسد؛ اول آنکه اباضیه بـه مـانند دیـگر فرق اسلامی به جز شیعه «امامت و خلافت» را از مسائل فرعی و فقهی و به عنوان واجب کـفایی مـیدانند. البـته آنان برای امامت اهمیت خاصی قائلند و در مواردی از آن به «الامامه العظمی» تعبیرکردهاند،(۲) همچنانکه ازقطبالائمه، اطـفیش (۱۲۳۶ـ۱۳۳۲ق) نـیز نقل شده که امامت را از اصول دانسته است؛ البته نه معنای اصول دین مـانند مـبدأ و مـعاد و نبوت که مورد اتفاق مسلمانان است، بلکه بدین معنا که اختلاف در آن جایز نیست.(۳)
______________________________
۱٫ رکـ: عـلی یحیی معمر، الاباضیه بین الفرق الاسلامیه (لندن: دارالحکمه، چاپ چهارم، ۱۴۲۲ ق.) ص۵۱۰ به بعد؛ مـحمد نـاصر بـوحجام، توضیح مکانه الاباضیه من الخوارج (عمان: مکتبه الضامری للنشر و التوزیع، چاپ دوم، ۱۴۱۴ ق.)؛ ابواسحاق ابراهیم اطـفیش، الفـرق بین الاباضیه و الخوارج (عمان: مکتبهالضامری للنشر و التوزیع، چاپ چهارم، ۱۴۱۴ ق.) ابوربیع سلیمان بـارونی، مـختصر تـاریخ الاباضیه (عمان: مکتبه الضامری للنشر و التوزیع، چاپ پنجم، ۱۴۱۶ ق.) ص۲؛ عدون جهلان، الفکر السیاسی عند الاباضیه مـن خـلال آراء الشـیخ محمد بن یوسف اطفیش (عمان: مکتبه الضامری للنشر و التوزیع، چاپ دوم، ۱۴۱۱ ق.) ص۹۰ بـه بـعد؛ عمرو خلیفه نامی، دراسات عن الاباضیه، ترجمه به عربی توسط میخائیل خوری (بیروت: دارالغرب الاسلامی، ۲۰۰۱) ص ۴۹ بـه بـعد؛ محمد زینهم محمد عزب و احمد عبدالتواب عوض، دراسه فی تاریخ الاباضیه و عـقیدتها (قـاهره: دار الفضیله للنشر و التوزیع، ۱۹۹۴) ص۸ به بعد ؛ محسن بـربر، الابـاضیه (طـرابلس ـ لبنان: المؤسسه الحدیثه للکتاب، ۲۰۰۴) ص۱۴٫
۲٫ ابوربیع بارونی، مـختصر تـاریخ الاباضیه، ص۷۶ـ۷۷. و نیز رک: سعید بنحمد بنسلیمان حارثی، من ممیزات الاباضیه (عمان: مکتبه الضـامری للنـشر، ۱۴۱۱ ق.) ص۹٫
۳٫ شرح عقیده التوحید، ص۴۳۶، به نـقل از مـختصر تاریخ الابـاضیه، ص۷۶؛ و نـیز رک: الفـکر السیاسی عند الاباضیّه، ص۱۳۵.
دوم آنکه اگـرچه فـرق اسلامی به طور عام و اباضیه به گونه خاص در اساس و اعتقاد، در باب امـامت بـا شیعه اختلافنظر دارند، در عمل و نیز در پارهـای از مسائل با شیعه در دورانـ غـیبت کبرا شباهتهایی نیز دارند کـه درخـور توجه است؛ نمونه بارز آن جنبه سیاسی امامت میباشد که آنان به این مـسائل رویـکردی سیاسی دارند. البته این مـسأله اخـتصاصی بـه اباضیه و حتی اهـل سـنت ندارد، بلکه میتوان «حـکومت و رهـبری در غیر شیعه» را با حکومت شیعی در دوران غیبت کبری از نگاه تاریخی و سیاسی ــ و جدا از جنبه اعتقادی و کـلامی ــ مـقایسه کرد.
نکته آخر آنکه اباضیه آرای سـیاسی ـ مـذهبی خویش را صـرفا در بـاب حـکومت خلاصه نمیکنند، بلکه آنـان آرای سیاسی ـ اعتقادی بسیار مهم و اساسی دیگری را نیز در قلمرو «امر به معروف و نهی از منکر»، «ولایت و بـرائت»، «تـقیه»، «خلفای سهگانه و دیگر صحابه»، و از همه مـهمتر در مـورد «امـام عـلی عـلیهالسلام» مطرح میکنند کـه بـه نظر میرسد باید دریک یا چند مقاله مستقل دیگری طرح و مورد تحقیق و بررسی قرار گیرد.
تـوضیح بـرخی واژگـان
در دیدگاه بعضی از اباضیه به حاکمی که حـیطه نـفوذی و دسـتورات وی مـحدود و مـعین اسـت «امیر» میگویند، ولی «امیر المؤمنین» غالبا بر امامی اطلاق میگردد که نفوذ او بر تمام بلاد اسلامی گسترده باشد، لذا از آنجا که اباضیه از آغاز پیدایش تاکنون نتوانستهاند به چنین نـفوذی دست یابند برای ائمه خویش از این لقب استفاده نمیکنند و خود را مستحق آن نیز نمیدانند.(۱) شهرستانی نیز شاید به همین دلیل است که میگوید اباضیه امامان خویش را امیرالمؤمنین نمینامند.(۲) در مقابل، سالم بـن حـمود سیابی (د. حوالی ۱۳۲۶ هجری)، این نظریه را رد کرده و معتقد است که اباضیه امامان خویش را امیرالمؤمنین و امام المسلمین نام مینهند و در استفاده از این القاب ابائی ندارند و اگر
______________________________
۱٫ محمد بن یوسف اطفیش، شرح النـیل، ج ۱۴ ص ۳۷۲ـ۳۷۳، بـه نقل از الفکر السیاسی عند الاباضیه، ص۱۲۸٫ نظریه عبدالرحمان بکلی نیز مانند دیدگاه اطفیش است، با این تفاوت که ملاک وی برای استفاده از این لقـب وحـدت جهان اسلام است، نه صـرف فـرقه اباضیه. وی معتقد است اگر جهان اسلام به ابهت کامل و سیطره جهانی دست یافت، در این صورت شخصی که منتخب مردم میشود، «امیرالمؤمنین» است و کسانی کـه از جـانب وی بر اقطار عالم ولایـت داده مـیشوند «امام» یا «رئیس» خواهند بود، همان.
۲٫ محمد بن عبدالکریم شهرستانی، الملل و النحل، تحقیق عبدالعزیز محمد الوکیل (بیروت: دارالفکر، بیتا)، ص۱۳۴.
گاهی از لقب امیرالمؤمنین استفاده نکردهاند یا به دلیل احترام و ارزشی اسـت کـه برای این لقب قائل بودند یا چون میدیدند که این لفظ برای فاسقان و ظالمانِ ملوک نیز به کار میرود، از این لقب برای امامان خویش استفاده نمیکردند.(۱)
بعضی از نویسندگان اباضی نـظر مـساعدی نسبت بـه استفاده از القاب «سلطان» یا «پادشاه» [مَلِک[ ندارند، زیرا مفهوم سلطان را همراه با ظلم و ستم و تصرف به غـیر حق، و مفهوم مُلک را اخذ به ناحق و اعطای به غیر حق مـیدانند، لذا صـحیح نـمیدانند که امام عادل با عنوان سلطان و پادشاه مورد خطاب قرار گیرد.(۲) علاوه بر این عناوین و القاب در ابـاضیه، عـناوین دیگری را چون «إمام الدفاع»، «إمام البیعه»، «إمام اهل التحقیق»، «إمام الشراء» و «إمام الدیـن» نـیز بـه کار میگیرند که در ادامه مقاله بدانها خواهیم پرداخت.
تعریف امامت
در دیدگاه قطب الائمه اطفیش (۱۲۳۶ـ۱۳۳۲ق)، امـامت عبارت است از: «ریاست عمومی در امور دین و دنیا برای شخصی که وی در این مقام جـانشین پیامبر در اقامه دین و حـافظ حـوزه شریعت است».(۳) نویسنده نظریه الامامه امام را رهبر دین و دنیا، یعنی کسی که سلطه دینی و دنیوی را یکجا دارا است میداند.(۴) وی در جایی دیگر میگوید: «امام رشتهای است که بین اختلافکنندگان انس و الفت ایجاد مـیکند و آنانی را که پراکنده شدهاند جمع مینماید».(۵) نایف معروف نیز ضمن آنکه دو لفظ امامت و خلافت را به یک معنی گرفته، امام را کسی میداند که متولی ریاست مسلمانان است تا بتواند احکام شریعت اسـلامی را اجـرا نماید.(۶) نویسنده عمان الدیمقراطیه به طور روشن امام را رئیس دولت و دین میداند که هم مرجعیت دینی دارد و هم مرجعیت سیاسی. بنابراین وی در تمام عرصههای دینی، سیاسی و قانونگذاری حاکمیت مییابد تا بتواند با امـور بـر طبق
______________________________
۱٫ سالم بن حمود سیابی، إزاله الوعثاء عن اتباع ابی الشعشاء، ص۵۳، به نقل از الفکر السیاسی عند الاباضیه، ص۱۲۹.
۲٫ اگرچه قطب الائمه چنین دیدگاهی دارد، لکن امروزه چنین القابی برای حاکمان اباضی مـرسوم و مـتعارف است، چنانکه در عمان به حاکم خویش که قابوس نام دارد لقب «سلطان» دادهاند و در شمال افریقا به حاکمشان لقب «پادشاه».
۳٫ شرح عقیده التوحید، ص۴۳۶، به نقل از الفکر السیاسی عند الاباضیه، ص۱۲۷.
۴٫ مالک بـن سـلطان حـارثی، نظریه الامامه عند الاباضیه (عـمان: مـطبعه مـسقط، ۱۴۱۱ ق.) ص۲٫ عبارت وی چنین است: «امام الگو و رهبر دین و دنیا و کسی است که بین سلطه دینی و دنیوی را جمع میکند».
۵٫ همان، ص۳٫
۶٫ نایف مـعروف، الخـوارج فـی العصر الاموی، ص۲۰۶٫
شریعت اسلامی برخورد کند.(۱)
آنچه از تـعاریف امـامت در این باره به دست میآید این است که امامت در نزد اباضیه با دیدگاه دیگر فرق اسلامی دارای شباهت زیادی اسـت؛ امـامت یـعنی ریاست عمومی در دین و دنیا برای جانشین پیامبر. اگر این تـعاریف با تعاریف نویسندگان شیعه و سنی مقایسه شود به قرابت تعاریف پی خواهیم برد، چنانکه شیخ مفید (د. ۴۱۳ق) در تعریف امامت مـیگوید: «امـامان جـانشینان پیامبران در اجرای احکام و برپاداشتن حدود الاهی و پاسداری از شرائع و تربیتِ بنینوع بـشرند».(۲) ابـوالحسن ماوردی (د. ۴۵۰ق) نویسنده شافعی مذهب اهل سنت میگوید: «امامت مقامی است که برای جانشینی پیامبر در نگهبانی از دیـن و سـیاست دنـیا قرار داده شده است».(۳) شیخ طوسی (م. ۴۶۰ق)، متکلم و فقیه شیعی نیز در تعریف امام مـیگوید: «کـسی اسـت که متولی ریاست عمومی در دین و دنیا است».(۴)
وجوب امامت
اباضیه برخلاف خوارج(۵) قائل بـه وجـوب امـامت میباشند. ابوالمؤثر صلت بن خمیس
______________________________
۱٫ حسین عبید غانم غباش، عمان الدیمقراطیه الاسلامیه؛ تقالید الامـامه و التـاریخ السیاسی الحدیث (۱۵۰۰ـ۱۹۷۰) (بیروت: دار الجدید، ۱۹۹۷) ص۷۵.
۲٫ مارتین مکدرموت، اندیشههای کلامی شیخ مفید، ترجمه احمد آرام (تـهران: مـؤسسه مـطالعات اسلامیِ دانشگاه مکگیل با همکاری دانشگاه تهران، ۱۳۶۳) ص۱۴۱.
۳٫ ابوالحسن علی بن محمد ماوردی، الاحکام السـلطانیه (قـم: دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ دوم، ۱۴۰۶ ق.) ص۵؛ و نیز رک: عبدالرحمان بن خلدون، مقدمه (مصر: مطبعه مصطفی مـحمد، بـیتا.) ص۱۹۱٫
۴٫ مـحمد بن حسن طوسی، شرح العبارات المصطلحه بین المتکلمین، به نقل از احد فرامرز قراملکی، مقاله امـامت؛ روشـشناختی و چیستی (مشهد: مجله تخصصی دانشگاه علوم اسلامی رضوی، سال دوم شماره اول، ۱۳۸۱) ص۱۳۶٫ نـظیر هـمین تـعریف از خواجه نصیر طوسی، علامه حلی، ابنمیثم بحرانی، اسفراینی شارح تجرید الاعتقاد و فخرالمحققین فرزند علامه حـلی نـیز در ایـن مقاله آورده شده است.
۵٫ البته محقق کتاب الاهتداء ابوبکر کندی معتقد است: خـوارج و ابـاضیه اولین کسانی بودند که در جهان اسلام مردم را به استناد قرآن و سنت نبوی به امامت امام عـادل فـراخواندند، مقدمه کتاب مذکور، ص۷٫ ولی دیدگاه منابع اسلامی بر آن است که خوارج قائل بـه وجـوب امامت نیستند و شعار اولیه آنان یعنی «لا حـکم الا لله» گـواه نـظریه آنها است، اگرچه عمل آنان خلاف اعـتقادشان را ثـابت کرده است، از این روست که ابوربیع بارونی در برابر نظریه سیده اسماعیل کاشف، مـحقق کـتاب الاهتداء، یکی از دلایل تألیف کـتاب مـختصر تاریخ الابـاضیه خـود را عـدم آگاهی بسیاری از مردم درباره مذهب ابـاضیه مـیداند و میگوید: «آن عده اندکی نیز که اباضیه را میشناسند تصور میکنند که ابـاضیه از خـوارجی است که به سبب غلّوشان در دیـن و انحراف آنها از جاده صـحیح اسـلام به مانند مباح شمردن امـوال و خـون مسلمانان و اسارت زنان و فرزندانشان و نیز باطل دانستن امامت عظمی ولو آنکه شرائط آن فراهم بـاشد، از اسـلام خارج شدهاند». وی صرفا فرقههای ازارقـه، نـجدیه و صـفریه را از خوارج میداند، سـپس مـینویسد: «و الاباضیه یتبرئون من هـذا کـلّه فیوجبون الامامه العظمی…»، ص۲ و در صفحه ۷۶ همین کتاب ذیل مسأله یازدهم از مسائل اختلافی میان اباضیه و مـذاهب اربـعه به مسأله امامت عظمی پرداخته و آن را از مـسائل فـرعی مورد اخـتلاف و در عـین حـال دارای اهمیت در جامعه اسلامی دانـسته، میگوید: «فالاباضیه یرون وجوب نصب الامام کالاشعریه»؛ نویسنده من ممیزات الاباضیه نیز اولاً امامت را به عـنوان «الامـامه العظمی» مطرح کرده و سپس به طـور مـفصل بـه مـسأله وجـوب و دلائل امامت پرداخته اسـت، ص۹ـ۱۵٫
بـهلاوی (زنده در نیمه دوم قرن سوم هجری) در باب وجوب امامت معتقد است: «همانا امامت از دین خدا و حقی اسـت کـه خـدا بر بندگانش واجب فرموده است تا بـرای اقـامه حـدود و رسـیدگی بـه مـظلوم و برقراری عدالت در میان عموم مردم همت بگمارند… و خداوند فرموده است: و جعلنا منهم ائمه یهدون بامرنا».(۱) ابوبکر احمد بن عبدالله کندی، عالم اباضی قرن پنجم و ششم پس از بـیان وجوب امامت در بیان دلیل آن میگوید: «سبب وجوب ثبوت امامتِ امام آن است که وی حجت خدا در زمین و وارث انبیای الاهی است که از سوی خدا در نبودِ پیامبرانش حاکم بر بندگانش باشد».(۲) تبغورین بـن عـیسی (د. قرن پنجم هجری) یکی دیگر از علمای اباضیمسلکِ شمال افریقا نیز به وجوب امامت معتقد بوده است: «عقد امامت نزد ما واجب است، زیرا خداوند امر و نهی، قیام به عـدالت و اقـامه حدود را مطابق آنچه در کتابش بیان کرده، واجب فرمود، پس امت بر این نکته اجماع کرد که این حدود با فرض وجوب آن، صرفا از سوی ائمـه و ولات آنـها اقامه میگردد، بنابراین ثابت مـیشود کـه عقد امامت بر مسلمانان واجب و حق لازمی است».(۳) قطب الائمه اطفیش نیز امامت را واجب میداند و چنانکه قبلاً بیان شد به سبب آنکه اختلاف در آن را جـایز نـمیداند آن را از اصول دانسته است. دلیـل وی بـر وجوب،
______________________________
۱٫ ابوالمؤثر صلت بن خمیس، الاحداث و الصفات، ص۲۶، به نقل از مهدی طالب هاشم، الحرکه الاباضیه فی مشرق العربی (لندن: دارالحکمه، ۲۰۰۱) ص۲۷۰٫
۲٫ احمد بن عبدالله کندی، کتاب الاهتداء، تحقیق سیده اسماعیل کاشف (عـمان: وزاره التـراث القومی و الثقافه، ۱۴۰۶ ق.) ص۶۷٫ نویسنده در صفحه ۶۵ چنین بیان کرده است: «اتفق طائفتان [رستاقی و نزوانی] علی ان الامام واجب علی رعیته الدینونه لله بطاعته ما کان ثابت الامامه عندهم بالاجماع».
۳٫ تبغورین بن عیسی، رساله فـی اصـول الدین، بـه نقل از الفکر السیاسی عند الاباضیه، ص۱۳۵، عبارت تبغورین چنین است: «و عقد الامامه فریضه عندنا لفرض الله الامر و النهی و القـیام بالعدل و اقامه الحدود علی ما بیّنه فی کتابه فاجتمعت الأمّه عـلی ان هـذه الحـدود مع وجوبها لا تقام الاّ بالائمه و ولاتهم فثبت ان عقد الامامه علی المسلمین واجب و حق لازم»؛ ابوعمار عبدالکافی نیز هـمین اسـتدلال را برای وجوب ارائه نموده است، الموجز، ج۲ ص۴ـ۲۲۳ و ۴ـ۲۳۳، به نقل از بکیر بن سعید اعوشت، دراسات اسـلامیه فـی الاصـول الاباضیه (قاهره: مکتبه وهبه، چاپ سوم، ۱۴۰۸ ق.) ص۳ـ۱۱۱۶؛ ابنالصغیر (متوفای قرن سوم هجری) نیز مشابه همین دلیـل را برای وجوب امامت بیان کرده است، ابنالصغیر، اخبار الائمه الرستمیین، تحقیق محمد نـاصر و ابراهیم بحاز (بیروت: دارالغـرب الاسـلامی، ۱۴۰۶ ق.) ص ۲۸ـ۲۹٫
این فرمان خلیفه دوم، عمر، به شورای ششنفره است: «هر که برای امامت انتخاب شد و از آن سر باز زد باید کشته شود». اطفیش معتقد است که اگر امامت واجب نبود چنین دسـتوری از جانب عمرو غیر وی جایز نبود.(۱) وی دلیل دیگری نیز بر وجوب نصب در شرح خویش بر کتاب النیل بیان کرده است: «امر و نهی با امام عادل به مرحله اجرا در خواهد آمد، لذا اگر تـعداد مـسلمانان نصف دشمنانشان باشند، نصب امام واجب است». وی در جواب آنانی که قائل به عدم وجوب نصب امام هستند موضع گرفته، میگوید: «ضرر عدم نصب امام بیشتر است، زیرا اکثر مـردم حـتی از سلطان اطاعت میکنند تا چه رسد به شخصی که اعظم از سلطان است و اگر کافر شد او را به حال کفرش رها نمیکنند بلکه از لحاظ شرعی مأمور به قتال با وی هستند».(۲)
بـه نـظر خمیس بن سعید شقصی (د. قرن یازدهم هجری)، نویسنده کتاب منهج الطالبین و بلاغ الراغبین نیز امامت یکی از فرائض و واجبات خداوند است. البته وی وجوب آن را کفایی میداند که اگر بعضی بدان اقـدام نـمایند از دیـگران ساقط میگردد.(۳) نورالدین سالمی (د. ۱۳۳۲ق) یـکی از انـدیشمندان و نـویسندگان اباضیه در شرح خویش بر مسند ربیع بن حبیب، امامت را به دلیل کتاب و سنت و اجماع و استدلال واجب دانسته و در غایه المراد خود نـیز در قـالب دو بـیت شعر به وجوب آن تصریح کرده است:
ان الامـامه فـرض حینما وجبت | شروطها لا تکن عن رفقها غَفِلا |
و باطلٌ سیره فیها الامامه فی اثنین | لوبلغا فی المسجد ما کملا(۴) |
و بـالاخره ایـنکه عـلی یحیی معمر (۱۳۳۷ـ۱۴۰۰ق) از نویسندگان معاصر اباضیه، در این باره چنین نگاشته اسـت: «بنابه عقیده اباضیه بر مسلمانان واجب است که حکومت عادلانهای را اقامه نمایند که مطابق روش شرع اسلامی حرکت کـند، احـکام الاهـی را اجرا نماید، اقامه حدود کند، از حقوق مردم محافظت نماید، رد مظالم کـند و از مـرزهای
______________________________
۱٫ شرح عقیده التوحید، ص۴۳۶، به نقل از مختصر تاریخ الاباضیه، ص۷۶ و الفکر السیاسی عند الاباضیه، ص۱۳۵٫
۲٫ الفکر السیاسی عند الابـاضیه، ص۶ـ۱۳۵٫
۳٫ خـمیس بـن سعید شقصی، منهج الطالبین و بلاغ الراغبین، ج۸ ص۴۰، به نقل از نظریه الامامه عند الابـاضیه، ص۵٫
۴٫ الابـاضیه بـین الفرق الاسلامیه، ص۳۱۳؛ غالب بن علی عواجی، الخوارج و تاریخهم و آراؤهم الاعتقادیه و موقف الاسلام منها (دمـنهور: مـکتبه لبـنه، ۱۴۱۸ ق.) ص۴۰۱؛ نویسنده کتاب لباب الآثار نیز وجوب امامت را به حکم کتاب و سنت و اجماع دانسته اسـت، سـید مهنا بن خلفان بوسعیدی (د. ۱۲۵۰ق) لباب الآثار الوارده علی الاولین و المتأخرین الاخیار (عمان: وزاره التراث القـومی و الثـقافه، ۱۴۰۵ ق.) ج۶ ص۳۴۴٫
اسـلامی دفاع کرده، دعوت اسلامی را به بلاد کفر [سراسر جهان] برساند».(۱)
از مطالب مذکور به دسـت مـیآید، که: یکم، اباضیه به وجوب امامت معتقدند، البته وجوب آن را کفایی میدانند؛
دوم، آنان ایـن وجـوب را از طـریق کتاب، سنت، اجماع و عقل اثبات میکنند؛ دلیل کتاب، آیه ۵۹ سوره نساء است: «اطیعوا الله و اطیعوا الرسـول و اولی الامـر منکم» و آیه ۷۱ سوره اسراء که: «یوم ندعو کل أناس بامامهم» و غیر آن مـیباشد. دلیـل سـنّت، گفتار پیامبر ـ صلیالله علیه و آله و سلم ـ است که فرمودند: «اطیعوا ولاه امرکم»، «ان امر علیکم عبد حبشی مـجدع الانـف فـاسمعوا له و اطیعوا ما اقام فیکم کتاب الله» و غیر آن. دلیل اجماع، عمل مهاجرین و انصار پس از رحـلت پیـامبر در سقیفه بنی ساعده است که آنان اگرچه در مصداق اختلاف داشتند، هیچ یک در وجوب امامت اختلاف نـداشتند. دلیـل عقلی و استدلالی، این است که خداوند حدود خود را واجب فرموده است، لذا اقـامه حـدود، عدالت اجتماعی، حفظ مرزهای اسلامی، امر بـه مـعروف و نـهی از منکر و به طور کلی اجرای احکام شـرعی و دیـنی صرفا توسط ائمه و والیان آنها و نه عموم مردم امکانپذیر است.(۲)
سوم، اینکه بـعضی مـنابع مانند مقالات الاسلامیین اشعری بـه نـقل از علی بـن یـحیی مـعمر(۳) و دلیل الخلیج لوریمر به نقل از نـویسنده الخـوارج: تاریخهم و آراؤهم الاعتقادیه(۴) قائل شدهاند که اباضیه امامت را واجب نمیدانند درست بـه نـظر نمیرسد و ممکن است منظورآنها بعضی از فـرق اباضیه مانند فرقه نـکّار، پیـروان ابوقدامه بن فندین و ابوالمعروف شـعیب بـن معروف باشد که معتقدند امامت واجب نیست و اگر واجب باشد به سبب شـروطی اسـت که مردم هنگام بیعت مـطرح مـیکنند، لذا اگـر امام با آن شـرائط مـخالفت کرد امامت وی ساقط مـیگردد. هـمچنین آنان معتقدند که با وجود افضل، امامت مفضول صحیح نیست. بنابه این دو اصل، فـرقه نـکار مدعیاند که صحت امامت عبدالوهاب زیـر سـؤال رفته و بـاطل اسـت.(۵) سـکّاکیه، پیروان عبدالله سکاک لواتـی (زنده در اوائل قرن
______________________________
۱٫ همان، ص۳۱۴ و نیز رک: جمعی از نویسندگان، هذه مبادئنا؛ رد علی کتاب الاباضیه عقیده و مذهبا للدکتور صـابر طـعیمه (عمان: مکتبه الاستقامه، چاپ دوم، ۱۴۱۷ ق.) ص۱۴۵؛ دراسات اسـلامیه، ص۱۱۷؛ الخـوارج فـی العـصر الامـوی، ص۲۱۵؛ عمان الدیمقراطیه الاسـلامیه…، ص۶۷٫
۲٫ بـه منابع قبل مراجعه کنید.
۳٫ الاباضیه بین الفرق الاسلامیه، ص۳۱۳٫
۴٫ همان، ص۴۰۰٫
۵٫ همان، ص۲۷۹ ـ ۲۸۲، معمر معتقد است که فرقه نـکّار، بـا تـوجه به نظریات و دیدگاههایش، یکی از فرق مستقل مـسلمانان بـه شـمار مـیآید، نـه ایـنکه فرقهای از فرق اباضیه باشد، همان، ص ۳۰۰٫
ششم هجری)، نیز از منکران وجوب امامتاند.(۱) و یا ممکن است از آنجا که فرقهنویسانِ پیشگفته اباضیه را از خوارج میدانند و فرق خوارج نیز مانند نجدات، ازارقـه و صفریه معتقدند که امامت واجب نیست، لذا این دیدگاه را به اباضیه نیز سرایت داده باشند.
چهارم، اباضیه در عین اینکه برای امامت جنبه دینی و روحانی قائل شدهاند و آن را حق خدا بر بندگان، و امـامان را حـجج الاهی و وارثان انبیاء دانستهاند، وجوب و نصب امام را، به مانند اهل سنت و برخلاف شیعه، بر عهده مردم میدانند نه از جانب خدا؛ چنانکه قطب الائمه اطفیش میگوید: «اشاعره امامت را از فروعی مـیدانند کـه به افعال مکلفان تعلق دارد و نصب امام نزدآنان واجب سمعی است و در نزد ما نیز چنین است، البته عقل نیز به سبب آنکه اقامه حـدود را صـرفا توسط امام عملی میداند از ایـن جـهت میتواند بر نصب امام دلالت داشته باشد».(۲)
تعیین و انتخاب امام
فِرَق اسلامی بر این باورند که یکی از راههای گزینش شخص برای مقام امامت، نـص از جـانب خدا و رسول وی ـ صلیالله عـلیه و آله و سـلم ـ میباشد. اما دیگر راههای گزینش امام، یعنی تعیین امام از سوی امام سابق، انتخاب شخص از طریق اختیار و بیعت مردم و نیز انعقاد امامت از طریق دعوت، قهر و غلبه میان مسلمانان مورد اختلاف اسـت؛ شـیعه امامیه، اسماعیلیه و جارودیه زیدیه غیر از نص راه دیگری را نمیپذیرند، ولی دیگر فرق اسلامی و از جمله اباضیه معتقدند که علاوه بر نص میتوان از طریق انتخاب و اختیارِ مردم نیز امام را تعیین کرد که در ادامه مـقاله بـدان میپردازیم و چـنانکه خواهیم گفت آنان قبول ندارند که در این باره نصی وجود دارد.
جایگاه اهل حل و عقد
از آنجا که ابـاضیه معتقدند که پیامبر شخصی را برای امامت به عنوان جانشین خویش تـعیین نـفرموده اسـت، آنان ناگزیر به راه دوم، یعنی گزینش امام از طریق «بیعت و اختیار امت» روی آوردند. قطب الائمه برای آنکه هم اشـکال شـیعه را بر نظریه انتخاب اهل بیعت جواب بدهد و هم این راه را تأیید کرده باشد، مـیگوید: «انـتخاب از راه بـیعت گواه
______________________________
۱٫ همان، ص۳۰۰٫
۲٫ مختصر تاریخ الاباضیه، ص۷۶٫
آن است که امام از جانب خدا و رسولش منصوب گشته و حکم بـیعت درباره امام مثل اجرای سایر احکام است، لذا بیعت، مثبِت امامت برای امام نـیست، بلکه آشکارکننده امامت بـرای وی اسـت».(۱) اباضیان مانند اهل سنت گزینش امام را بر عهده گروهی که اهل حلوعقد نامیده میشوند، میدانند.(۲) در اینجا سؤالاتی مطرح میشود؛ از جمله اینکه «اهل حلوعقد» چه کسانی هستند، چه شروطی دارند و تعداد آنـان چند نفر است؟
ابوبکر احمد بن عبدالله کندی میگوید: «اهل حلوعقد جماعتی از اهل عدل و از چهرههای سرشناس و مشهور مسلمانان هستند که برای مردم حجیت دارند و از حیث علم، عدالت، استقامت و فضل، سرآمدِ عصر خـویش مـیباشند. مسئولیت آنان گزینش فردی است که برای امامت لیاقت و شایستگی دارد».(۳) سالمی درباره نحوه انتخاب امام میگوید که این انتخاب باید در مجلس علنی با حضور بزرگان امت و شیوخ قبایل و همراه بـا بـحث و بررسی و تعیین شروطی که امام و عاقدان قبل از بیعت با یکدیگر قرار میدهند، انجام گیرد، چنانکه شیخ حمیری برای امامت سالم بنراشد، یکی از حاکمان اباضیه، شروطی را تعیین کرد و خود نـیز بـه شروطی متعهد شد.(۴)
بنابراین نقش اساسی در گزینش امام را «اهل حلوعقد» ایفا میکنند و ممکن است این انتخاب هفتهها و احیانا ماهها به طول انجامد. اما اینکه تعداد آنان چند نفر بـاید بـاشد از مـوارد اختلافیای است که در بحث «امـامت ظـهور» بـدان خواهیم پرداخت.
مراحل امامت
نکته نغز آنکه اساس نظریه امامت در اباضیه بر محور سیره شیخین، یعنی ابوبکر و عمر، سیره محکّمه نـخستین نـظیر ابـوبلال مرداس بن ادیه و دیگر شخصیتهای مشهور آنان بـنا
______________________________
۱٫ شـرح عقیده التوحید، ص۴۴۳، به نقل از الفکر السیاسی، ص۱۴۱، عبارت اطفیش چنین است: «ان اختیار البیعه دلیل علی نصب الله و رسوله و حکمها به کـسائر انـفاذ الاحـکام، فالبیعه مظهره له لا مثبته.»
۲٫ الاباضیه بین الفرق الاسلامیه، ص۳۶۸؛ دراسه فی تـاریخ الاباضیه و عقیدتها، ص۱۳٫
۳٫ کتاب الاهتداء، ص ۶۷، نویسنده به نقل از الاحداث و الصفات ابوالمؤثر بهلاوی میگوید: «در جامعه اسلامی فقهای مسلمان، صاحبان رأی و اهـل فـضل از آنـان باید اجتماع کنند و شخصی را که برای امامت سزاوار است به عـنوان ولیـِّ جامعه مسلمانان انتخاب نمایند»، ص ۲ـ۱۶۱٫ ابوالمؤثر در قسمتی دیگر میگوید: «به دلیل آنکه درجه امامت رفیع و حجت آن واجـب اسـت لذا بـا فراهم آمدن شرائط واجب میشود و اقل آن، این است که «ان یکون المتولون لعـقدها و المـتقدمون فـی بیعها هم المشهورون بالعداله و اهل الاستقامه فی العمل و المقاله، الذین یتولون بعضهم بعضا و یـرون ذلک عـلیهم فـرضا»، همان، ص۱۵۶٫
۴٫ نورالدین سالمی، نهضه الاعیان، ص۱۳۹، به نقل از نظریه الامامه، ص۳۷.
شده است،(۱) از اینرو آنان ضـرورت امـامت را برخلاف دیگر فرق اسلامی دارای چهار مرحله تاریخی میدانند که از آن به مراحل یا انـواع امـامت و نـیز «مسالک دین» یا راههایی که به اجرای احکام شرعی میانجامد تعبیر میکنند. عنوان مـسالک را از سـوره طه آیه ۵۳ برگرفتهاند: «الذی جعل لکم الارض مهادا و سلک لکم فیها سبلاً».
به نظر مـیرسد کـه یـکی از عوامل اساسی استمرار و بقاء اباضیه از قرن اول تاکنون همین اعتقاد به مراحل اجتماعی و سیاسی امامت اسـت، از ایـنرو آنان در هیچ دورهای از وجود امام در جامعه خویش بیبهره نبودهاند. اینک به حـسب رتـبه و درجـه بندی به مراحل چهارگانه، یعنی «مرحله ظهور»، «مرحله دفاع»، «مرحله شراء» و «مرحله کتمان» پرداخته، شـرایط هـر یـک را بازگو میکنیم، البته شروط و اوصاف امام را در مرحله یا مسلک ظهور به طـور کـامل در بخش جداگانهای مورد بررسی قرار خواهیم داد.
مرحله ظهور
برترین مرحله و نوع امامت، مرحله ظهور است. در ایـن مـرحله تمامی شروط برای انتخاب و نصب امام مهیا است و تشکیل حکومت و اجرای احـکام اسـلامی از قبیل اقامه حدود، اقامه نماز جمعه و جـماعات، جـمعآوری زکـات و وجوه خیریه، اعطای حقوق، رد مظالم، حفظ کـیانِ اسـلام و صدور آن به بلاد کفر، نگهبانی از مرزها و جهاد در برابر کفار واجب میباشد.(۲) این نـوع از امـامت همان اصلی است که مـردم بـدان امر شـدهاند و هـمان
______________________________
۱٫ الحـرکه الاباضیه، ص۲۶۳؛ الفکر السیاسی عند الاباضیه، ص۱۴۹، بـه نـقل از بدرالدین شماخی، مقدمه التوحید و شرحها، ص۵۰ و شرح عقیده التوحید، ص۱۱۳؛ مسعود جلالی مقدم، دائرهالمـعارف بـزرگ اسلامی، مدخل اباضیه، ج۲ ص۳۲۵، نویسنده از این مـراحل به مسالک اجتماعی تـعبیر کـرده است؛ نویسنده دراسات عن الابـاضیه از مـسالک دین با عنوان «مراحل جامعه اباضی» تعبیر کرده و معتقد است که تکمیل مـراحل از آن زمـانی است که امویون بر جـامعه اسـلامی تـسلط یافتند و مسلمانان بـرای آرایـ خویش و حتی امر بـه مـعروف و نهی از منکر مجالی نیافتند، ص۲۷۶؛ عدون جهلان «مسالک» را در لغت به معنای مواضع سلوک، یعنی راهـها دانـسته که اصطلاح آن از سوره طه آیه ۵۳ گـرفته شـده است: «الذی جـعل لکـم الارضـ مهادا و سلک فیها سـبلاً» وی هدف از «مسالک دین» را طرحریزی برای اقامه دولت عادل اسلامی بر محور قرآن و سنت که حاکمان آن از افـراد خـبره در امور دین و دنیا هستند، میداند. بـنابراین اگـر شـروط اقـامه دولت از بـین رفت واجب اسـت کـه اوضاع با وسایل و روشهای شرعی گوناگون و بر اساس امر به معروف و نهی از منکر تصحیح شود، ص۱۴۹؛ حـسین غـباش از مـسالک دین با عنوان «حالات امامت» تعبیر کـرده اسـت، عـمان الدیـمقراطیه… ص۶۸٫
۲٫ اخـبار الائمـه الرستمیین، ص۲۹؛ الفکر السیاسی عند الاباضیه، ص۱۵۰؛ دراسات عن الاباضیه، ص۲۷۶؛ الحرکه الاباضیه، ص۲۷۰؛ نظریه الامامه عند الاباضیه، ص۹؛ الخوارج تاریخهم…، ص۴۱۰؛ محمد ناصر، الاصول العقدیه للناشئه المحمدیه (عمان: مکتبه الضامری للنشر و التـوزیع، ۱۹۹۳) ص۸۲.
هدف اساسیای است که در دیگر مراحل امامت، یعنی دفاع، شراء و کتمان، برای اقامه آن سعی و تلاش میشود.
اباضیان برای مشروعیت امامتِ ظهور به آیات قرآن، سنت پیامبر و سیره شیخین تـمسک مـیکنند. آیاتیکه براین مطلب دلالت دارند عبارتند از: «و لتکن منکم أمّه یدعون الی الخیر ویأمرون بالمعروف وینهون عنالمنکر فأولئک همالمفلحون»،(۱) «هوالذی ارسل رسوله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله و لوکره المشرکون»،(۲) «و جـعلنا مـنهم ائمه یهدون بامرنا»،(۳) «و لله العزه و لرسوله و للمؤمنین»،(۴) «الذین إن مکناهم فی الارض أقاموا الصلاه و آتوا الزکاه و امروا بالمعروف و نهوا عن المنکر و للّه عاقبه الامور».(۵)
آنان در بـاب سـنت پیامبر به دوران حکومت ده ساله پیـامبر در مـدینه و نیز خلافت شیخین پس از آن حضرت، استناد میکنند. البته آنان به نمونههای عملی دیگری که پس از شیخین تا به امروز در جامعه اباضیه تشکیل یافته اسـت نـیز اشاره دارند. احمد بـن سـعید شماخی (د. ۹۲۸ ق) در این باره چنین مینویسد: «ظهور، همان اصل مأمورٌ به است که پیامبر اکرم بر آن وفات یافت، زیرا که حدود و سائر احکام مانند گرفتن صدقه، جهاد با مشرکان… گرفتن جـزیه از اهـل کتاب، گرفتن غنائم و تقسیم آن با فرمان الاهی و دیگر احکامی که پس از پیامبر اجرا میشد، بدون امام به درستی تحقق نمیپذیرند، چنانکه پس از پیامبر ابوبکر، عمر، عبدالله بن یحیی کندی، جلندی بن مـسعود، وارث بـن کعب، غـسان بن عبدالله، عبدالملک بن حمید، مهنا بن جیفر، صلت بن مالک…، و امامان مغرب، مانند ابوالخطاب معافری و امـام عبدالرحمان و فرزندانش متصدی این امور بودهاند».(۶) شماخی در این بیان به سـه نـمونه امـامت ظهور اشاره کرده است، یعنی امامت اباضیه یمن، امامت اباضیه عمان و امامت اباضیه مغرب یا دولت رستمیان.
ابـواسحاق ابـراهیم بن قیس حضرمی (د. قرن پنجم هجری) شروط اولیهای را برای
______________________________
۱٫ آل عمران / ۱۰۴.
۲٫ فتح / ۲۸ و صف / ۹٫
۳٫ سـجده / ۲۴٫
۴٫ مـنافقون / ۸٫
۵٫ حـج / ۴۱.
۶٫ شرح مقدمه التوحید، ص۱۶ أ، به نقل از الحرکه الاباضیه، ص۲۷۱٫ در باب انتشار مذهب اباضیه در یمن و حضرموت و حکومت آنـان از سالهای ۱۲۸ هجری به بعد و اباضیه در عمان و دولت آنها در سالهای ۱۳۲ به بعد و نیز دولتـ رستمیان در مغرب رک: الحرکه الابـاضیه، ص۸۷ بـه بعد؛ اخبار الائمه الرستمیین؛ عوض خلیفات، نشأه الحرکه الاباضیه (عمان: المطابع الذهبیه، ۱۴۲۳ ق.) باب سوم، فصلهای اول و دوم و سوم، ص۱۱۶ـ۱۶۸.
امامت ظهور بیان کرده است: یکم، قیامکنندگان اباضی به حسب گمان خویش بتوانند بـر اهل باطل غلبه کنند؛ دوم، عدد آنان چهل نفر مرد آزاد، بالغ، صحیح و سالم باشد؛ سوم، در میان آنان شش نفر یا بیشتر از اهل علم به اصول دین و فقه، صالح و صاحب ورع وجود داشته بـاشد. اگـر اباضیان چنین شروطی داشتند واجب است شخصی را که در دین و علم و ورع، افضل است به امامت برگزینند.(۱)
از نظر قطب الائمه اطفیش مهمترین شروط عبارتند از: سلاح که رمز قوت است و امام بدون آن نـمیتواند از خـویش دفاع کند و بر دشمنان فایق آید و حتی امنیت داخلی نیز بدون سلاح امکانپذیر نیست؛ کُراع یا وسائل و تجهیزات متناسب با زمان که مردم باید در اختیار داشته باشند؛ علم کـه بـرای دولت به منزله عقل در بدن است، زیرا در واقع این علماء هستند که زمام امور را به دست میگیرند؛ مال که قوام امور بدان بستگی دارد و بدون مال هیچ دولتی ضمانت اجرایی مـناسبی نـدارد. اطـفیش این شرائط را بیان همان شـرط «کـفایت» مـیداند که پیروزی و استمرار دولت اباضی را تضمین میکند.(۲)
عدّون جهلان علاوه بر این شروط به سلطه امام بر امور مسلمانان و اداره جامعه، داشتن امـت و رعـیت کـه حداقل آنها نصف عدد دشمن باشد ــ چنانکه گـذشت ــ و زمـینی که بتوانند در آن ساکن شده و حاکم هم بتواند بر آن حکومت نماید، نیز اشاره میکند.(۳)
پس از آنکه شروط اولیه امامتِ ظهور کـامل شـد و زمـینه برای تشکیل حکومت به وجود آمد اباضیه ــ چنان که گـذشت ــ شخصی را که سزاوار امامت است و ویژگیهایی
______________________________
۱٫ ابواسحاق ابراهیم بن قیس حضرمی، مختصر الخصال، ص۷۰ أوب، به نقل از الحرکه الاباضیه، ص۳ـ۲۷۲. مـهدی طـالب هـاشم به نقل از رقیشی در مصباح الظلام، ص۲۱ ب، شرط دوّم را به تأسی از قیام ابـوبلال مـرداس بن ادیه تمیمی علیه ابنزیاد در سال ۶۱ هجری که عدد آنان چهل نفر بوده است، لازم میداند، ولی بـه نـظر مـیرسد که این تأسی برای امامت ظهور درست نباشد، چرا که این عـدد بـرای امـامت شراء شرط شده و اباضیان نیز قیام ابوبلال را نمونهای برای امامت شراء بیان میکنند نـه امـامت ظـهور. لذا عدون جهلان به نقل از حاشیه الوضع، باب مسالک دین، نوشته محمد بن عمر ابـوسته مـیگوید: «لازم است تعداد اباضیان در این مرحله، به دلیل گفتار خدا در قرآن که فرمود: «الآن خـفف الله عـنکم و عـلم ان فیکم ضعفا فان یکن منکم مئه صابره یغلبوا مأتین و ان یکن منکم الف یغلبوا الفـین»[انـفال / ۶۶]، نصف عدد دشمنان باشد و شرط دوم در واقع به مرحله دفاع اختصاص دارد، الفکر السیاسی، ص۱۴۴٫
۲٫ شـرح عـقیده التـوحید، ص۴۳۶، به نقل از الفکر السیاسی، ص۵ ـ۱۴۴٫
۳٫ الفکر السیاسی، ص۱۴۴ـ ۱۴۵٫ عمرو خلیفه نامی به نقل از عبدالکافی میگوید: «در آن زمان کـه بـرای مسلمانان موقعیتی حاصل شود که بتوانند اوامر الاهی را اجرا نمایند و عددشان بـه نـصف عـدد دشمن برسد باید اعلان امامت کنند و از میان رجال سرشناس خویش فردی را برای امامت برگزینند»، عـبدالکافی، المـوجز، ۲۱۳ـ۲۱۴، بـه نقل از دراسات عن الاباضیه، ص ۲۷۷٫
را که امام اباضیه باید داشته باشد، دارا است، از طـریق انـتخاب و اختیار از سوی «اهل حلوعقد» به عنوان «امام ظهور» یا «امام بیعت» بر میگزینند.
ابوالمؤثر بهلاوی در الاحـداث و الصـفات چنین نوشته است: «زمانی که مسلمانان ظاهر وغالب شدند فقهاء، صاحبان رأی واهـل فـضل اجتماع کنند وبرای خدا و پس از مشورت، شـخصی را بـا هـدف طاعتِ الاهی و نه طاعت مردم اختیار کـنند و از وی بـخواهند که برای عدالت و پیروی از رضای الاهی، نه رضایت مردم بر امور حاکم بـاشد».(۱)
در ایـنجا برای شورای اهل حلوعقد تـفاوتی نـمیکند که کـسی را بـه عـنوان اولین امام دولت اباضیه تازهتأسیس برگزینند، بـه مـانند انتخاب ابوحمزه مختار بن عوف ازدی برای امامت جنوب جزیره العرب یا تـعیین ابـوالخطاب عبدالاعلی بن سمح برای امامت ابـاضیه طرابلس و یا ولایت دادن عـبدالرحمن بـن رستم برای امامت تاهرت در شـمال افـریقا و یا اینکه پس از مرگ امام سابق یا عزل وی، امام بعدی را انتخاب کنند.
امّا آنـچه مـورد اختلاف است تعداد اعضای مـجلس شـورا یـا اهل حلوعقد اسـت. ابـوالمؤثر نظر کسانی را که مـعتقدند امـامت با عقد دو نفر مسلمان ثابت میگردد، به دلیل کتاب و سیره سلف رد میکند: «اگر چـنین نـظریهای پذیرفته شود شورا باطل میشود و مـمکن اسـت که مـسلمانان نـسبت بـه یکدیگر مکر و حیله کـنند و دیگر نتوان به هدف اصلی در باب تعیین امام دست یافت».(۲) به نظر وی آنان بـاید پنـج نفر باشند، یعنی چهار نفر بـرای یـک نـفر عـقد بـبندند.(۳) نظر دیگر آن اسـت کـه به دلیل عقد امامت برای ابوبکر که از جانب عمر بن خطاب، معاذ بن جبل، سالم مـولی ابـی حـذیفه، بشیر بن سعد، اسید بن خضیر و ابـوعبیده جـراح انـجام گـرفت و نـیز بـیعت با عثمان که از سوی عبدالرحمان بن عوف، طلحه بن عبید الله، زبیر بن عوام، سعد بن مالک و علی بن ابیطالب منعقد گشت، اعضای شورا باید شش نـفر باشند که پنج نفر از آنان، یک نفر را انتخاب کنند. و بالاخره، کسانی نیز بر این باورند که با یک نفر نیز میتوان عقد امامت را بست، زیرا اصل و ملاکْ
______________________________
۱٫ رک: کتاب الاهتداء، ص۲ـ۱۶۱؛ الحـرکه الابـاضیه، ص۲۷۰؛ نظریه الامامه، ص۱۱٫
۲٫ همان، ص۱۶۵ـ۱۶۶٫ ابوالمؤثر برای شورا اهمیت خاصی قائل است و معتقد است امامت صرفا با مشورت و رضایت مسلمانان ثابت میشود و دلیل شورایی بودن را آیه ۳۸ سوره شوری ذکر میکند کـه مـیفرماید: «و الذین استجابوا لربهم و اقاموا الصلاه و امرهم شوری بینهم و مما رزقناهم ینفقون». وی امامت شیخین را نیز از طریق مشورت با مسلمانان و رضایت انصار و مهاجرین میداند، هـمان.
۳٫ قـطب الائمه اطفیش، شرح کتاب النـیل و شـفاء العلیل، ج ۱۴ ص ۳۱۲ و سلیمان بن محمد کندی، بدایه الامداد علی غایه المراد، ص ۱۵۴، به نقل از نظریه الامامه، ص ۳۹٫
تراضی است؛ حال اگر تراضی میان مسلمانان وجود داشته بـاشد ولو یـک نفر از اهل علم و حـل و عـقد، عقد را منعقد کرده باشد، کافی است، چنانکه امامت عمر بن خطاب تنها با اختیار ابوبکر بود، ولی چون رضایت مردم را در پی داشت، مورد اطاعت و پیروی قرار گرفت.(۱) پس از آنکه عقد امـامت بـرای شخص امام منعقد گشت مراسم بیعت، یعنی تأیید شخص منتخب برای خلافت انجام میگیرد تا بر وی توافق کامل صورت پذیرد.
عقدنامه بیعت: آنکه افضل اهل حلوعقد است ضمن مـصافحه بـا امام چـنین میگوید: «لقد بایعناک علی شرط الاّ تعقد رایه و لا تنفّذ حکما و لا تقضی امرا، الاّ برأی المسلمین و مشورتهم و قد بایعناک عـلی إنفاذ أحکام الله و اقامه حدوده و قبض الجبایات و اقامه الجمعات و نصره المظلوم و إغـاثه المـلهوف و أن لا تـأخذک فی الله لومه لائم، و أن لاتجعل القوی ضعیفا حتی تأخذ منه حق الله، و العزیزَ ذلیلاً حتی تنفذ فیه أحکام الله و ان تـمضی عـلی سبیل الحق او تفنی روحک فیه».(۲)
به هر حال پس از آنکه خطیب بر صحت بـیعت خـطبه خـواند، تکبیر گوید و حمد و سپاس الاهی را به جا آورده، این جملات را به زبان جاری سازد: «لا اله الا الله، و لا حـکم الاّ لله، و لا حکم لمن حکم بغیر ما انزل الله، و لا طاعه لمن عصی الله، و لا حکم الاّ لله خلعا و فـراقا لاعداء الله، و لا حول ولا قوه الا بـالله، و السـلام علیک یا رسول الله». سپس بیعت عمومی انجام میگیرد که اباضیه از آن به «صفقه»، یعنی رمز و وفاق متقابل بین امام و جماعت خویش، تعبیر میکنند.(۳)
______________________________
۱٫ برای دیدگاههای مطرح شده درباره تعداد اهل حلوعقد رکـ: نظریه الامامه، ص۳۸ـ۴۰؛ الفکر السیاسی، ص۱۹۰ـ۱۸۹؛ عمان الدیمقراطیه الاسلامیه، ص۷۲ـ۷۴٫
۲٫ این نص مطابق نمونهای از بیعت امام عزان بن قیس بوسعیدی در سال ۱۸۶۹ است، عمان الدیمقراطیه…، ص۷۴. عزان بن قیس بوسعیدی از امامان عمان است که در سال ۱۲۸۵ هـجری پس از خـلع سلطان بن ثوینی با وی بیعت شد و در سال ۱۲۸۷ هجری در حصن «مطرح» عمان کشته شد، الاباضیه، ص۱۰۹٫ ابوبکر کندی بر آن است که فقهاء، صاحبان رأی و اهل فضل از مسلمانان در میان خویش افقه، اعلم و اقوای مـردم را بـرای اجرای امر به معروف و نهی از منکر و عدالت اجتماعی و جنگ با دشمنان و دفاع از حریم اسلامی و جمعآوری مال الله و انفاق میان اهل آن، انتخاب نمایند، کتاب الاهتداء، ص۱۶۲٫ برای مشابه همین عبارت رک: الفـکر السـیاسی، ص۱۹۰ و الاصول العقدیه، ص۷۴٫
۳٫ رک: منابع قبل. نکته قابل توجه آن است که از یک سو اباضیه بر اقامه حدود، اجرای قوانین و دستورات اسلامی و عمل به کتاب و سنت تأکید خاص دارند و از سوی دیـگر در عـین ایـنکه این جملات را برای عقد امـامت شـخص امـام ایراد میکنند، ولی دوبار در یک عبارت جمله «لا حکم الا لله» را به کار میبرند که پذیرش مطلق تحکیم را میرساند و مشخص نیست که تناقض معروفی را کـه دیـگر فـرق اسلامی بدان پرداختهاند چگونه جواب میگویند. مطلب دیـگر آنـکه نویسنده الفکر السیاسی فوایدی را برای بیعت و عقد با امام ذکر میکند که قابل توجه است، رک: ص۱۹۱٫
مرحله دفاع
اگر شـروط امـامت ظـهور فراهم نباشد مسلمانان در موقعیت «مسلک دفاع» قرار میگیرند، یعنی بـه دفاع از جان و دین و اموال خویش میپردازند. از آنجا که در این مرحله تعداد مسلمانان به اندازه مطلوب نیست، آنان بـاید تـمامی امـکانات جامعه را در خدمت دفاع و قیام به کار گیرند و شخصی را که واجد ویـژگیهای ایـن دوره است به امامت برگزینند.(۱)
مطالبی که در این مرحله مورد توجه است عبارتند از:
یکم، امامت دفـاع نـیز بـه مانند امامت ظهور واجب است. احمد بن سعید شماخی در این باره مـینویسد: «دفـاع در نـبودِ ظهور واجب است و آن اجتماع مردم بر امامی است که او را در زمان قتال با دشمنانی کـه بـر جـامعه اسلامی هجوم آوردهاند، مقدم میدارند، بنابراین زمانی که قتال از بین رفت امامت وی نیز تـمام مـیشود. در این مدت بر وی تمام احکام امامت واجب است… مانند بیعتی که با عـبدالله بـن وهـب راسبی، امام اهل تحکیم، انجام گرفت».(۲)
دوم، مرحله دفاع از لحاظ درجه و رتبه پس از مرحله ظـهور قـرار دارد.(۳) ویژگیها و شروط و مراسمِ نصب امام دفاع مانند امام ظهور است، با این تـفاوت کـه امـام دفاع بایداز حیث نظامی و جنگاوری در حد بالایی قرار داشته باشد و توجه بیشتر وی معطوف به دفـاع از امـت و جلوگیری از ظلم و ستم است.
سوم، امام دفاع مانند امام ظهور با انـتخاب مـسلمانان بـرگزیده میشود. اما در اینکه امامت وی تا چه زمانی ادامه مییابد، اختلاف است. بعضی امام دفاع را تـا پایـان جـنگ و دفاع و فراهم شدن شروط مرحله ظهور واجب الاطاعه دانستهاند، پس از آن امامت وی
______________________________
۱٫ درباره مـرحله دفـاع، شروط، ویژگیها و نتائج آن رک: کتاب الاهتداء، ص۱۶۲ به بعد؛ ابنسلام اباضی (د. بعد از ۲۷۳ هجری)، فیه بدء الاسلام و شرائع الدیـن، تـحقیق فیرنر شفارتس و سالم بن یعقوب (بیروت: النشرات الاسلامیه، ۱۴۰۶ ق.) ص۹۶؛ الفکر السیاسی، ص ۱۵۶ـ۱۵۸؛ نظریه الامـامه، ص۴۴ـ۴۶؛ دراسـات اسلامیه، ص۱۰۹؛ الاصول العقدیه، ص ۸۳ ـ ۸۵؛ دراسات عن الاباضیه، ص۲۷۷ـ۲۷۸؛ الحـرکه الابـاضیه، ص۲۶۷ـ۲۶۹٫
۲٫ شـرح مقدمه التوحید، ص۱۶ ب، به نقل از الحرکه الاباضیه، ص۲۶۸٫
۳٫ مـهدی طـالب هاشم امامت دفاع را پس از امامت شراء (مرگ امام شاری) دانسته، میگوید: «پس از آنکه عبدالله بـن یـحیی کندی، طالب الحق، امام شـاری یـمن به دسـت امـویان در سـال ۱۳۰ هجری کشته شد، برای عبدالله بـن سـعید حضرمی به عنوان امام دفاع بیعت گرفته شد» الحرکه الاباضیه، ۸ ـ ۲۶۷. ولی نظر مـشهور مـیان نویسندگان اباضی آن است که امـام دفاع پس از امام ظهور قـرار دارد.
زائل شـده، او به مانند دیگر افراد امـت خـواهد بود. دیدگاه دیگر آن است که با وی مطابق همان شرط و عهدی که بـا او بـسته شده است عمل میشود، بـنابراین اگـر بـا وی به شرط اسـتمرار و ابـقا بیعت شده باشد امـامت وی ادامـه خواهد یافت و اگر شرط تا پایان دفاع باشد پس از دفاع، امامت وی زائل میگردد و نظر سـوم ایـن است که امامت وی در هر حـال اسـتمرار یافته، در زمـان ظـهور نـیز او امام خواهد بود.
چـهارم، در مورد اینکه دفاع تا چه زمانی ادامه مییابد و چه نتائجی را دربردارد اباضیه معتقدند که انـقلاب و دفـاع با پیروزی یا سستی و شکست خـاموش مـیگردد. اگـر قـیام کـنندگان پیروز شوند و اوضـاع و احـوالْ مساعد، و امور به نصاب خویش بازگردد، یعنی حکومت ستمکار از ظلم و ستم خویش دست بردارد و به اهـل حـق روی آورد، در ایـن صورت همان حکومت اول امام را تعیین میکند، امـّا اگـر شـکست خـوردند و بـه اهـداف خویش نرسیدند، اولاً کسانی که کشته شدند به تکلیف خویش عمل کردهاند و از خداوند اجر و مزد خویش را دریافت میدارند و ثانیا باقیماندههای قیام نیز که توان و نیروی کافی ندارند مـخیرند که به استراحت پرداخته، به مرحله کتمان وارد شوند یا تجدید قوا نموده، به مرحله شراء وارد گردند.
پنجم، اباضیه برای این نوع از امامت نمونههای تاریخیای را ذکر میکنند که عبارتند از: امامت عـبدالله بـن وهب راسبی، اولین امام دفاعی که قبل از جنگ نهروان به عنوان امام اهل تحکیم انتخاب شده است؛ امامت محمد بن عبدالله بن ابی عفان که در سال ۱۷۷ هجری توانست آل جـلندی از یـاران عباسیان را شکست دهد؛ ابوحاتم بن حبیب ملزوزی که در شمال افریقا تلاش کرد تا امامت ظهوری را که ابوالخطاب عبدالاعلی بن سمح معافری به وجـود آورده بـود، احیا نماید؛ ابوخزر یغلی بـن زلتـاف که با فاطمیان مصر جنگید تا امامت رستیمان را احیا نماید.
مرحله شراء
زمانی که جامعه اباضی آن اندازه ضعیف باشد که نتواند به جنگ بـرخیزد «مـرحله شراء» پیش میآید. از لحـاظ لغـوی «شِراء» و «شِری» از ماده شری یشری هم به معنای خریدن به کار میرود و هم به معنای فروختن. «شُراه» جمع شاری نیز از همین ماده میباشد.(۱)
______________________________
۱٫ رک: المنجد، ماده شری.
این اصطلاح در اعتقادات ابـاضیه بـه معنای گروه بسیار اندکی از فدائیان است که دست از جان شسته، علیه ظلم و ستم به مبارزه بر میخیزند. اینان مشروعیت قیام خویش را از آیات قرآن گرفتهاند که میفرماید: «ان الله اشتری مـن المـؤمنین انفسهم و امـوالهم بأن لهم الجنه یقاتلون فی سبیل الله فیقتلون و یقتلون وعدا علیه حقا فی التوراه و الانجیل و القرآن و من اوفـی بعهده من الله فاستبشروا ببیعکم الذی بایعتم به…»،(۱) «فلیقاتل فی سبیل الله الذین یـشرون الحـیوه الدنـیا بالاخره و من یقاتل فی سبیل الله فیقتل او یغلب فسوف نؤتیه اجرا عظیما…»(۲) و «من الناس من یشری نفسه ابـتغاء مـرضاه الله».(۳)
قطب الائمه اطفیش در معنای «شُراه» چنین مینویسد: «آنان مسلمانانی هستند که جان خـویش را بـه بـهشت میفروشند یا اینکه جان خود را از آتش میخرند یا جان خود را به خدا میفروشند یا ایـنکه بهشت را به جان خویش میخرند».(۴)
اباضیه برای «مرحله شراء» شروط خاصی را ذکر مـیکنند که عبارتند از:
یکم، شـراه بـاید موقع اعلام قیام حداقل چهل نفر باشند ولواینکه این عدد با یک نفر زن تکمیل شود. آنان این شرط را به تأسی از پیامبر در زمان آشکارسازیِ رسالت ذکر میکنند که پس از اسلام آوردن عمر بن خـطاب، خلیفه دوم، عدد مسلمانان به چهل نفر رسید و این آیه قرآن نازل شد: «فاصدع بما تؤمر و اعرض عن المشرکین».(۵)
دوم، آنان نباید به خانههایشان بازگردند مگر آنکه کشته شوند یا عددشان به سـه نـفر و کمتر از آن برسد. طبق نظر بعضی حتی یک نفر نیز نباید به خانه بازگردد.
سوم، در حالتهای استثنایی کسانی که به خانه برمیگردند حکم مسافر دارند لذا باید نمازشان را قصر بخوانند و در کـوه و صـحرا و غیر آن نماز آنان تمام است.
چهارم، راحت طلب نباشند و یک مکان را برای استقرار خویش قرار ندهند، چرا که وظیفه آنان آمادگی کامل و بیداری مستمر جهت مقابله با دشمن اسـت.
پنـجم، شراه نباید کسانی را که در صلح و آشتی و امنیت به سر میبرند مورد تعرض
______________________________
۱٫ توبه / ۱۱۱٫
۲٫ نساء / ۷۴٫
۳٫ بقره / ۲۰۷٫
۴٫ قطب الائمه محمد بن یوسف اطفیش، الجامع الصغیر (عمان: وزاره التراث القومی و الثقافه، ۱۴۰۶ ق.) ج۱، ص۱۱۲، عبارت وی چـنین اسـت: «و هـو ان یشتری المسلمون الجنه بانفسهم او ان یـشتروا لانـفسهم مـن النار او ان یبیعوها لله، فانه یجوز اطلاق الشراء علی البیع». عمرو خلیفه نامی به نقل از منیر بن نیّرجعلانی درباره این مرحله و اهـداف آن نـسبت بـه فردی که علاقمند است به این گروه بـپیوندد تـوضیح بیشتری داده است، رک: دراسات عن الاباضیه، ص۲۷۹٫
۵٫ حجر / ۹۴٫
قرار بدهند و نیز نباید به پیران، زنان، اطفال و هر انسان ضعیفی آسیب وارد سـازند.
شـشم، بـه مزارع، غلاّت و منابع اقتصادی ضربه نزنند، مگر در مواردی که مـصلحت اقتضا نماید.
هفتم، شراه از میان خویش شخصی را که شرائط امامت را دارد به عنوان «امام شاری» انتخاب نمایند.
هشتم، آنـان از رسـالت خـویش دست برندارند، مگر آنکه به پیروزی یا به شهادت برسند و البـته کـشته شدن اقرب الامرین است. از این رو در این مرحله تقیه دینی با اندیشه و اهداف شراه سازگاری ندارد.
امـا نـکاتی کـه در باب این نوع از امامت قابل طرح است: ۱٫ اصطلاح «شراه» به صورت عـام یـکی از نـامهای خوارج نیز است و آنان فقط این نام را برای خویش میپسندند؛ اما در نظر اباضیه ایـن اصـطلاح مـعنای وسیع و عمیقتری دارد؛ ۲٫ این مرحله با مرحله دفاع در بعضی از اهداف، یعنی درگیری با سلطان جـائر، تـصحیح یا تغییر اوضاع سیاسی و مطالبه اجرای احکام شرعی یکی است؛ ۳٫ اصل حضور و پذیـرش «مـرحله شـراء» مستحب است و شاریان اباضی حداکثر آن را واجب تخییری دانستهاند، برخلاف «ازارقه خوارج» که آن را به عـنوان واجـب تعیینی و عینی مطرح میکنند؛ ۴٫ همان مراسم بیعت و عقدنامهای که برای امامانِ ظهور و دفـاع بـیان گـردید، برای امام شاری نیز قابل اجراست. تنها در پایان عقدنامه امام شاری این عبارت اضافه مـیگردد: «انـک قد اشتریت نفسک لله، و لا تأخذک فی الله لومه لائم و علیک ما علی الشراه الصـادقین»؛ ۵٫ بـعضی امـام شاری را دو گونه دانستهاند: گاهی وی از لحاظ مدیریت، قوی و از لحاظ آگاهی دینی و شرعی نیز در رتبه بالایی قـرار دارد و گـاهی مـرتبه علمی و دانش وی قوی نیست، امّا از لحاظ تدبیر و اندیشه قوی است. در دیـدگاه ابـاضیه فقط این دو نوع امام مجوز قیام دارند؛ ۶٫ اباضیه برای این مرحله نمونههای تاریخیای را از قیامهای ابوبلال مـرداس بـن ادیه تمیمی و برادرش عروه بن ادیه ــ اولین شخصی که شعار لا حکم الا لله را در قـضیه تـحکیم مطرح کرد ــ علیه ابنزیاد در سال ۶۰ هجری، ابـوحمزه شـاری، مـختار بن عوف ازدی در سال ۱۳۰ هجری، قریب بن مـره أودی و زحـاف طایی ذکر میکنند.(۱)
______________________________
۱٫ درباره منابع این مرحله به منابع قبل مراجعه شود. اهـم مـنابع عبارتند از؛ الفکر السیاسی، ص۱۶۰ـ۱۶۴؛ دراسات اسـلامیه، ص۱۰۹ـ۱۱۰؛ نـظریه الامامه، ص۲۲ـ۲۶ و ۴۶ـ۴۹، جـالب تـوجه آنـکه نویسنده برای امام شاری و نیز امـام دفـاع ویژگیهایی را برشمرده و آنان را با خصال حیوانات مقایسه کرده است؛ دراسات عن الابـاضیه، ص۲۷۸ـ۲۸۲٫
مـرحله کتمان
پایینترین و چهارمین مرحله و در عین حـال با اهمیتترین درجه جـهاد در زمـان عدم ظهور «مرحله کتمان» اسـت. «کـتمان» یعنی اینکه شخص معتقدات خویش را مخفی نگه دارد تا از جانب مخالفان اباضی خویش کـه اجـازه اظهار عقاید را به آنها نـمیدهند، مـورد قـلع و قمع قرار نـگیرد. ایـن مرحله زمانی است کـه ابـاضیان در ضعف شدید و اندکی نیرو قرار داشته و به هیچ رو، توانِ مقابله با مخالفان خویش در رد مـظالم و انـکار منکر ــ جز به سبب نارضایتی قـلبی ــ نـداشته باشند، لذا تـسلیم حـکمِ حـکومتهای جائر میشوند و از اجتماعات فـاسد کناره میگیرند و فعالیت خود را متوجه امور داخلی خویش مینمایند. بنابراین اباضیان در این مسلک دو عامل اسـاسی را بـرای زنده نگه داشتن مذهب خویش از یـک سـو و رشـد و پیـشرفت آن از سـوی دیگر به کـار مـیگیرند که آن دو کتمان و تقیه است. با این نگاه که کتمان به معنای سکوت و عدم حرکت نـیست، بـلکه مـرحلهای است برای از بین بردن سلطه. بنابراین کـتمان در واقـع پیـمودن راه بـرای رسـیدن بـه «مرحله ظهور» است. تقیه نیز زندگی کردن در زیر سایه سرکشان و ظالمان و حفاظت کردن از جان و مال و تعالیم مذهبی میباشد یعنی آنکه جامعه اباضی به گونهای عمل مینماید کـه در مجموعه عظیم مخالفان ذوب نشود و هدفِ خود را فراهم آوردن مقدمات و رسیدن به مرحله ظهور قرار میدهد.(۱)
اباضیان مشروعیت این مرحله را از سیره پیامبر اکرم ـ صلیالله علیه و آله و سلم ـ در مدتی که در مکه سکونت داشتند، اخـذ کـردهاند و آن را به عنوان یک تکلیف دینی قلمداد میکنند. البته آنان در مدتزمان مرحله کتمان زمان پیامبر اختلاف دارند. ابوعمار عبدالکافی سه سال اول رسالت پیامبر را فترت کتمان دانسته که پس از آن، این آیه نـازل
______________________________
۱٫ رک: مـنابع قبل. توجه به این نکته نیز لازم است که اگرچه هدف اصلی اباضیه در مرحله کتمان، رسیدن به مرحله ظهور است، ولی دیدگاه اباضیان امـروزی در مـقایسه با اباضیان قرون اولیه بـه حـسب شرائط زمان و مکان متفاوت است، چرا که امروزیها بر خلاف متقدمان در اندیشه بازگشت به مرحله ظهور نیستند، زیرا سلطه اسلامی موجود و وجود دولتهای فـعلی اسـلامی آنان را از اینکه در میدان سـیاست وارد شـوند، بینیاز میکند، الفکر السیاسی، ص۱۶۵٫ البته شاید آنان میدانند که رسیدن به مرحله ظهور برایشان مقدور نیست و نیز میدانند که اصلاً توان تشکیل حکومت و اداره آن را ندارند، لذا به چنین کارهایی که نتیجه نـداشته و نـخواهد داشت دست نمیزنند و به فکر آن نیز نخواهند بود.
شد: «فاصدع بما تؤمر و اعرض عن المشرکین».(۱) قطب الائمه اطفیش این دوره را از آغاز وحی تا زمانیکه تعداد مسلمانان به چهلنفر رسید، یعنی زمـانیکه عـمربن خطاب، خـلیفه دوم، بهعنوان نفرچهلم اسلام آورد، میداند. ابوسلیمان داودبنابراهیم تلاتی (د. ۹۶۷ق) مقطع کتمان را از آغاز رسالت پیامبر تا هجرت پیامبر از مکه بـه مدینه دانسته است.(۲)
در این مرحله، فعالیت اباضیه دو بعد دارد:
الف. ساماندهیِ جامعه ابـاضی در داخـل در عـرصههای دینی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی.
ب. ساماندهیِ روابط خارجی جامعه اباضی با مخالفان دینی و مذهبی خویش. اباضیه در این مـرحله و در بـُعد اول برای حفاظت از دین نقش ویژهای قائل است، چنانکه از ضمام بن سائب بصری، شـاگرد جـابر بـن زید ازدی، نقل شده که گفته است: «چه شده که هر یک از شما دینار و درهم خـود را مخفی نگه میدارد، ولی دینش را به کف دست گرفته و آشکار میسازد؟!».(۳) یعنی مسلمان اباضی بـاید به همان اندازه کـه بـرای درهم و دینار خویش اهمیت قائل است برای دین خویش نیز اهمیت و ارزش قائل باشد و آن را محفوظ نگه بدارد.
اباضیان در این مرحله بهتشکیل مجالس مذهبی، ساخت مسجد، تعلیم و تربیت، و نشر اندیشهها ودیدگاههای خـویش میپردازند. دراینجا است که نقش اساسی و کاربردی «نظام عزّابه» و پس از آن «نظام قبیلهای» در مرحله کتمان به خوبی روشن میگردد.
نظام عزّابه: الف. «عزّابه» از «عزوب» یا «عِزابه» مشتق شده و به معنای گوشهنشینی، تنها زندگی کـردن، درویـش مسلکی، شب زنده داری کردن، بریدن از مردم و در کوه زندگی کردن است، یعنی اینکه شخص خود را از بهرههای نفسانی، مشاغل زندگی، و زن و فرزند دور نماید و بیشترین وقت خویش را برای خدا و رضای او که همان خدمت بـه مـسلمانان اباضی است صرف کند و از خدا اجر و مزد خود را دریافت دارد.
عزّابه در اصطلاح از «حلقه عزابه» گرفته شده است. این حلقه هیأت محدودی است که مطابق ضوابط معینی بر تمام مسائل و شـؤون ابـاضیه اعم از مسائل دینی، اجتماعی،
______________________________
۱٫ حجر / ۹۴٫
۲٫ درباره اختلاف نظر در باب فترت کتمان، رک: دراسات عن الاباضیه، ص۳ـ۲۸۲؛ نظریه الامامه، ص۲۶ـ۲۷٫
۳٫ احمد بن سعید شماخی، کتاب السیر، تحقیق احمد بن سعود سیابی (عـمان، وزاره التـراث اقـومی و الثقافه، ۱۴۰۷ ق. [چاپ زیراکسی]) ج۱ ص۸۲٫
سیاسی و فـرهنگی اشـراف کـامل دارند. شخصی که در رأس این هیأت قرار میگیرد نماد حاکمیت امام و مجری همه وظایف او است، جز در مورد اجرای حدود که در «مرحله کـتمان» تـعطیل مـیباشد.
ب. مشهور است که اسباب و شروط عزابه از اواخر قـرن سـوم، یعنی زمان سقوط امامت رستمیان در تاهرت در سال ۲۹۶ هجری قمری و ناکام ماندن قیام ابوخزر یغلی بن زلتاف و در نهایت شکست وی و پیـروانش در سـال ۳۵۸ هـجری قمری به دست فاطمیان مصر به وجود آمد. مدتی گـذشت تا ابوعبدالله محمد بن ابیبکر فرسطائی نفوسی (۳۴۵ـ۴۴۰ق)، یکی از اندیشمندان بزرگ اباضی، دراواخر قرن چهارم در غاری که در شهر «تـینسلی» (اعـمر امـروزی) محل استقرار وی و شاگردان او بود، موفق شد «نظام عزّابه» را تأسیس کند.
بـعداز وی عـلماء و شاگردان وی که موافق چنین نظامی بودند مواردی را بدان افزوده، آن را تکمیل کردند که به «سیره عـزّابه» مـشهور گـشت.(۱) این سیره از زمان تأسیس در «وادی مزاب» در شمال آفریقا تا کنون برقرار است، امـّا در «جـبل نـفوسه» و «جزیره جربه» در میانه حکومت عثمانی از بین رفت.
«هیأت عالیه عزابه» که همان هیأت حـاکم شـرعی ابـاضی و جایگزین امامت آن است از شورایی ده تا شانزدهنفره تشکیل میشود. در رأس هیأت «شیخ عزابه» قـرار مـیگیرد که باید اعلم دانشمندان بلد خویش باشد و بتواند مشکلاتی را که به وجود مـیآید حـل نـماید. وی متولی وعظ و ارشاد و تبلیغ مسائل عزابه است. شیخ در حکم همان امام عادل جامعه ابـاضی اسـت که منصب وی مادام العمر میباشد. مستشاران در مرحله بعدی قرار دارند که چهار نـفر مـیباشند و رأیـ آنان برای شیخ عزابه الزامآور است و هیچ نظری بدون موافقت آنان قطعیت نمییابد. عضو بـعدی «امـام» است که اقامه نماز جماعت را به عهده دارد و نیز حکم برائت شخص مـحکوم را از جـانب مـجلس عزابه اعلام میدارد. «مؤذن» دیگر عضو هیأت است که امر اذان و وقت نماز را به عهده دارد. «وکـلاء اوقـاف»
______________________________
۱٫ در بـاب تأسیس «عزابه» بعضی معتقدند که قبل از ابوعبدالله محمد بن ابیبکر فرسطائی نـیز چـنین نظام دینی و تربیتیای وجود داشته است، رک: عبدالرحمان عثمان حجازی، تطور الفکر التربوی الاباضی فی الشمال الافـریقی (بـیروت: المکتبه العصریه، ۱۴۲۱ ق.) ص۱۴۳ـ۱۴۶٫ نکته دیگر اینکه عدهای بر این باورند که مؤسسِ «نـظام عـزابه» ابوالعباس احمد بن محمد بن بکر فـرسطائی نـفوسی (د. ۵۰۴ هـجری) است، نه ابوعبدالله محمد بن بکر، رک: احـمد الیـاس حسین، الاباضیه فی المغرب العربی (عمان: مکتبه الضامری للنشر و التوزیع، ۱۴۱۲ ق.) ص۵۱؛ دراسات عن الابـاضیه، ص۲۸۳٫
دیـگر افرادی هستند که بر اصـلاح و رشـد اوقاف و ضـبط واردات و صـادرات نـظارت دارند. «معلمان» که از سه نفر، کـمتر یـا بیشتر، تشکیل شده، موظف به تنظیم برنامههای تعلیم و تربیت و تنظیم دروس میباشند. و بـالاخره پنـج عضو دیگر به وظایف اجتماعی مـختلف از جمله مسائل ارث و میراث، حـقوق امـوات و غیره میپردازند. بنابراین وظایف «نـظام عـزابه» شامل «وظایف دینی» که مرکب از امام، قاضی،(۱) ناظر اوقاف و متکفلین اموات میباشد، «وظـایف اجـتماعی» که به تنظیم روابط اجـتماعی مـیان افـراد جامعه میپردازد، «وظـایف اقـتصادی» و «وظایف تربیتی» میباشد.
نـکته دیـگر آنکه ورود به «حلقه عزابه» برای هر شخص اباضی مسلک امکانپذیر است، امّا با تـوجه بـه شرائط بسیار مشکلی که در این بـاره وجـود دارد تنها تـعداد مـعدودی مـیتوانند به آن راه پیدا کـنند. شروط انتساب عبارتند از: ۱٫ شخص باید حافظ قرآن باشد؛ ۲٫ اساتید وی در دوران تحصیل به حسن رفتار و کردار وی گـواهی دهـند و پس از ورود به حلقه، «زی رسمی»(۲) عزابه را حفظ نـماید؛ ۳٫ عـالمی بـاشد کـه تـمام مراحل تحصیلی را گـذرانده بـاشد؛ ۴٫ ادیبی ماهر باشد؛ ۵٫ مشتاق قرائت و پیگیر تعلیم و تعلم باشد؛ ۶٫ از دنیا و مشاغل دنیوی و اختلاط با مردم و هـر آنـچه ابـهت و شخصیت وی زیر سؤال ببرد، رویگردان باشد؛ ۷٫ بـدنش را بـا آب غـسل دهـد و قـلبش را بـا آب و سدر شستشو نماید، بدین معنا که خود را تطهیر معنوی کند و از حیث ظاهر و باطن، در پی طهارت باشد.(۳)
______________________________
۱٫ قاضی باید دارای پنج شرط باشد: الف. عالم به کتاب و سنت باشد؛ ب. رشوه نـگیرد؛ ج. بردبار باشد؛ د. سرزنش هیچ سرزنشکنندهای او را ناراحت نکند؛ ی. برای صاحب رأی، عقل و علم مشاور باشد، تطور الفکر التربوی الاباضی، ص۱۵۲٫
۲٫ زی رسمی عزابه «لباس سفید است و البته اشکالی ندارد که روی دو طرف لباس به مـقدار کـمی علامت و نقشنگاری شود به صورتی که آن علامت و نقش گسترده نباشد. اگر به یک چادر یا پارچهای که سبب ذلتِ وی نشود اکتفا کند بهتر است، ولی اگر پیراهن سفید بپوشد کـاملتر اسـت. از این رو به پیراهن تنها، پیراهنی که نتواند دو طرف آن را روی هم بیندازد، نمیتواند اکتفا نماید. عمامه همراه با تحتالحنک نیز اشکالی ندارد و میتواند بدان بـسنده کـند. در عین حال میتواند با یـک چـادر یا پارچهای سرش را بپوشاند و طرف بلند آویزان از سمت راست را به روی شانه سمت چپ بیندازد، به گونهای که به طور کامل وی را بپوشاند و کشف عورت نـشود.»، درجـینی، طبقات المشائخ بالمغرب، ج۱ ص۱۹۶، بـه نـقل از عبدالرحمان عثمان حجازی، تطور الفکر التربوی الاباضی، ص۱۵۵٫
۳٫ درباره نظام عزابه، تاریخچه، اهداف، مقاصد و وظایف آن رک: علی یحیی معمر، الاباضیه فی موکب التاریخ؛ الحلقه الاولی: نشاه المذهب الاباضی (عمان: مکتبه الاستقامه، چاپ دوم، ۱۴۱۰ ق)، ص۹۷ـ ۱۱۰، دیـگر نـویسندگان اباضی مخصوصا صاحب تطور الفکر التربوی از این اثر به طور کامل استفاده کردهاند، رک: ص۱۴۱ به بعد؛ الفکر السیاسی، ص۱۶۸ ـ ۱۷۰؛ الاباضیه فی المغرب العربی، ص۵۱ به بعد.
روابط خارجی اباضیه در مرحله کتمان
روابـط خـارجی اباضیه بـا مخالفان خود به حسب مقتضیات زمان و مکان قابل تغییر است، از این رو دیدگاه اندیشمندان آنان در این باره مـتفق نیست، چنانکه ابوالربیع سلیمان بن یخلف نفطی (د. اواخر قرن پنجم هـجری) ابـاضیان را از هـرگونه همراهی، شرکت در مجالس مخالفان، خواندن نوشتههای آنان و میل و رغبت به سوی آنان بر حذر داشته است، در حـالی کـه ابویعقوب یوسف بن خلفون (د. اواخر قرن ششم هجری) از مطالعه کتب مخالفان خود مـانند کـتاب الاشـراف اثر ابوبکر نیشابوری شافعی که ناظر به فقه مذاهب اربعه اهل سنت است، بهرهمند مـیشده است.(۱)
علی یحیی معمر، از نویسندگان معاصر اباضیه، نیز اباضیان را به تقارب، تفاهم و اتـحاد علیه دشمنان اسلام دعـوت مـیکند. وی مینویسد: «در زمان حکومت دولت جائر بر مسلمانان اعم از اباضی و غیر آن لازم است که از چنین دولتی در غیر معصیت الاهی اطاعت و پیروی کنند و با آن دولت علیه دشمنان اسلام به جنگ برخیزند و آنچه را که برای جـنگ و دفاع اعم از مال و خون نیاز است اعطا نمایند و برای حفظ امنیت، از رساندن حقوق و اقدام برای شریانهای منافع عمومی مانند تعلیم و تربیت، بهداشت و غیر آن به دولت وقت دریغ نورزند».(۲)
بنابراین ملاک و مـعیار اسـاسی آن است که اگر ارتباط با مخالفان سبب ذوب شدن در مذاهب آنان و رنگ باختن اباضیه باشد یا کمک کردن به حکومت، اعانت وی در ظلم و ستم و معصیت الاهی تلقی شود چنین ارتباطی ممنوع اسـت. در غـیر این موارد زندگی در سایه حاکمان جور حتی حشر و نشر با آنان و شرکت در مجالس و محافل آنان جایز و بدون اشکال است.
از آنچه گذشت به دست میآید که: ۱٫ عالم دینی منتخب ابـاضیان در ایـن مرحله به عنوان «امام کتمان» است که در قرن اول و دوم، جابر بنزید ازدی عمانی و ابوعبیده مسلم بن ابی کریمه تمیمی عهدهدار این منصب بودند؛ ۲٫ اهم ویژگیها و خصائص این
______________________________
۱٫ الفکر السیاسی، ص۱۶۷ـ۱۶۸.
۲٫ الابـاضیه بـین الفـرق الاسلامیه، ص۳۱۵٫ نویسنده در مبحث «التعامل بـین المـخالفین» بـه تفصیل دیدگاه ابویعقوب وارجلانی (۵۰۰ ـ ۵۷۰) و نورالدین عبدالله بن حمید سالمی (د. ۱۳۳۲ق) را مورد بررسی قرار داده است.
مرحله، جواز تقیه، یعنی زندگی زیر سلطه دولت غـیر ابـاضی مـانند دولتهای اموی و عباسی، جواز بقاء زیر نظر حـکومت «جـور» و مساعدت وی در بعضی از امور، تعطیل شدن بعضی از احکام و حدود میباشد. البته اگر شخصی غیر اباضی بخواهد از لحاظ گفتار یا عـمل بـه ابـاضیان اذیت و آزار برساند و بر آنها طعن بزند اباضیان اجازه دارند ویـ را بکشند؛ ۳٫ امروزه اباضیان الجزائر، تونس و لیبی پس از دولت رستمیان در «مرحله کتمان» به سر میبرند.
در خاتمه این بحث چـند نـکته عـمده را در باب انواع امامت اباضیه بیان میکنیم:
۱٫ این چهار مرحله از انواع امـامت ابـاضی سبب شده است که مذهب اباضیه از قرن اول تا کنون استمرار یابد و همیشه زنده باشد. البته سـه مـرحله «دفـاع»، «شرا» و «کتمان» مقدمه رسیدن به «ظهور» و به تعبیری «پل ظهور» میباشند.
۲٫ ترتیب مـشهور در مـراحل هـمان است که بیان گردید، اگرچه بعضی در ابتدا به کتمان پرداختهاند و امامت ظهور را در پایان آوردهـاند و در تـعداد مـسالک نیز معروف همان چهار مسلک است. در عین حال بعضی، مسالک را به دو قسم قوی و ضـعیف تـقسیم میکنند که قوی همان مسلک ظهور است و سه مسلک دیگر را ضعیف میدانند.
۳٫ نـظام عـزابه کـه بدیل امامت ظهور است ـ چنان که گذشت ـ به مرحله کتمان مرتبط میباشد و در شمال افـریقا از اهـمیت بالایی برخوردار است. بنابراین با توجه به اینکه جامعه کنونی اباضی عمان در مـرحله ظـهور قـرار دارد چنین نظامهایی برای آنجا یا معنا ندارد و یا باید به گونههای دیگری جلوه نماید.
۴٫ از آنـجا کـه «تقیه» یکی از واجبات دینی و از آرای سیاسی بسیار مهم اباضیه ـ برخلاف دیدگاه ازارقه خـوارج ـ بـه حـساب میآید و نیز در مرحله کتمان، عامل اساسیِ استمرار مذهب میباشد در عین حال باید توجه داشت کـه «تـقیه» در مـراحل دیگر، یعنی «ظهور»، «دفاع» و «شراء» نه تنها واجب نیست، بلکه عدم آن ضـروری بـه نظر میرسد.
۵٫ گذشت که اباضیه در دوره کتمان از یک سو به تقیه جهت مخفی نگهداشتن معتقدات خویش تـمسک مـیجویند و از سوی دیگر در همین دوره برای حفظ دین و کسب معارف اسلامی بر مبنای مـذهب خـویش اهمیت ویژهای قائل هستند، چنانکه در قرن دوم بـرای نـشر دعـوت خود به تشکیل مجالس و محافل سرّی پرداخـتند و ثـمره آن، گروههای علمیای بود که به عنوان «حاملان علم» به کشورهای عمان و شـمال افـریقا
فرستاده شدند و در این زمینه نـیز مـوفقیت قابل تـوجهی بـه دسـت آوردند. بنابراین از این جهت میتوان امـامت ابـاضیه را با دوره ده ساله امامت امام حسین ـ علیهالسلام ـ در زمان حکومت معاویه و در زمان امامت امـام سـجاد ـ علیهالسلام ـ به ویژه در زمان امارت حـجاج بن یوسف ثقفی کـه شـیعیان در این دو دوره در تنگنای شدید اعتقادی و در حـالت تـقیه به سر میبردند مقایسه نمود و از سوی دیگر نیز میتوان آن را با دوران امامان باقر و صـادق ـ عـلیهماالسلام ـ که به نشر فرهنگ و بـیان احـکام و مـعارف فقهی و اعتقادی شـیعی پرداخـته شد، قیاس نمود.
شـرائط و اوصـاف امام
ابواسحاق ابراهیم بن قیس حضرمی یازده شرط را برای صلاحیّت منصب امامت برمیشمرد کـه عـبارتند از: ۱٫ مرد، بالغ، آزاد و عاقل باشد؛ ۲ و ۳٫ کور و کـر و گـنگ نباشد؛ ۴٫ مـسلط بـه زبـان عربی باشد؛ ۵٫ صحیح و سـالم باشد و دست و پای وی قطع نشده باشد؛ ۶٫ اهل علم و پرهیزکار در دین باشد؛ ۷٫ شش نفر مرد، آزاد، بالغ و عـاقل کـه افضل مسلمانان در علم، و اتقی در دین بـاشند بـرای وی عـقد امـامت بـبندند؛ ۸ . از اباضیانی باشد کـه اهـلحلوعقد بر وی عقد میبندند؛ ۹٫ برای شخص دیگری قبل از وی عقد بسته نشده باشد، مگر اینکه با آن امـام دریـایی فـاصله داشته باشد؛ ۱۰٫ در یک زمان برای وی و شخص دیـگری عـقد امـامت نـبندند. اگـر چـنین شد در حالی که دریا فاصله نبود و نیز مشخص نبود کدام اول و کدام دوم است هیچ یک امام نیستند و امر به شورای مسلمانان بازمیگردد؛ ۱۱٫ وی از کسانی باشد که بر وی اقـامه حد نشده باشد.(۱)
به جز شرط علم و اتقا بودن، از بقیه شروط کاملاً استفاده میشود که ابواسحاق حضرمی به جنبه جسمانی و ظاهریِ امام توجه بیشتری داشته است، در حالی که ابوبکر احـمد بـن عبدالله کندی به جنبه علمی و دینی شخص امام توجه داشته است. وی مینویسد: «در زمان ظهور»، اهلحلوعقد فقیهترین، داناترین و قویترین مسلمان را به خاطر امر به معروف و نهی از منکر و برای اجرای حـکم بـه عدالت، و جنگ با دشمنان، دفع دشمن از حریم مسلمانان، جمعآوری مال الله و انفاق آن بر اهلش انتخاب بکنند. از اینرو لازم است که عالم فقیه این خصال را دارا بـاشد و دسـتکم، داشتن ولایت و برائت
______________________________
۱٫ مختصر الخـصال، ص۷۰ ب، بـه نقل از الحرکه الاباضیه، ص۵ ـ۲۷۴٫
برای علم امام و والی، شرط است و در عین حال نباید از تعلیم و مشاورت با فقهای مسلمان دست بردارد».(۱)
قطب الائمه اطفیش نیز علاوه بـر ویـژگیهای جسمانیِ امام به شـروط دیـگری مانند علم، ورع، شجاعت و عدالت نیز اشاره دارد. وی میگوید: «لازم است امام در اصول و فروع مجتهد باشد تا بتواند به امر دین و دنیا بپردازد، اقامه دلیل کند، شبهات را پاسخ گوید و عقاید را تـصحیح نـماید، نسبت به امور نظامی و مرزهای اسلامی صاحب رأی، تدبیر و شجاع باشد ولو اینکه خود به طور مستقیم در جنگ شرکت نکند، در اجرای حدود قاطع بوده، رقّت قلب نداشته باشد و عادل باشد تا از رویـ بـی عدالتی شـخصی را دستگیر نکند یا به قتل نرساند».(۲) اطفیش در قسمت دیگری به شروط اخلاقی امام نیز اشاره کرده اسـت، بدان گونه که امام باید با اهل رأی و عدل مشاوره داشـته بـاشد، حـریص نباشد، در میان اقوام خویش، عزیز، دارای اصالت خانوادگی، رحیم، حلیم، متواضع و مصلح میان مردم باشد و از دروغگویی، حسادت، کـینه جـویی، بخل، عجول بودن، اسرافکاری، حیله ورزی، فریبکاری و دیگر رذایل اخلاقی مبرّا باشد.(۳)
با تـوجه بـه صـفات و خصالی که برای امام شمرده شد، اعم از ویژگیهای جسمانی، علمی، دینی و اخلاقی، مشخص میگردد کـه این صفات میان فرق اسلامیِ غیر از شیعه مشترک میباشند و اگر در مواردی هم اخـتلاف باشد، بسیار ناچیز و غـیر قـابل توجه است. امّا در باب صفات اختلافیای که اباضیه و حتی خوارج بر آن تأکید خاص دارند میتوان به صفت «نَسَب» اشاره نمود. اباضیه به شدت این صفت را که امام باید «نسب قـرشی» داشته باشد رد میکنند و معتقدند که ملاک فقط «کفایت شرعی» است و نسب، رنگ و جنس اعتباری ندارد و حداکثر نسب قرشی در صورت وجود بقیه شرائط و
______________________________
۱٫ کتاب الاهتداء، ص۲ ـ۱۶۱.
۲٫ شرح عقیده التوحید، ص۴۴۰، به نقل از الفکر السـیاسی عـند الاباضیه، ص۱۸۰ـ۱۸۲٫ عدون جهلان معنای عدالت از دیدگاه اطفیش را مساوی بودن تمام مردم در نظر امام میداند، یعنی امام نباید بین رعیت یا قبیله یا اشخاص تفاوت قائل شود، ملاک برتری در نظر آنـان بـه دلیل آیه قرآن تقوا باشد، چنانکه خلفای راشدین چنین بودند. اگر کسی چنین نباشد اهل عدالت نیست، همان، ص۱۸۲٫ سالمی این شروط را در چند بیت بیان کرده است: «ولیّک ذاشجاعه و حـزم مـرتدیا بعفه و حلم و غیره علی انتهاک الحرم و ذا وفا بعهده و الذمم و لم یکن علی کبیر حدا حتی ولو تاب و ابدی الرشدا»، مدارج الکمال، ص۱۷۱، به نقل از الخوارج تاریخهم…، ص۴۰۸٫
۳٫ محمد بن یوسف اطفیش، جامع الشـمل، ص۳۰۳، بـه نـقل از الفکر السیاسی، ص۱۸۳؛ نویسنده لباب الآثـار نـیز بـه صفات جسمانی و اخلاقی امام اشاره کرده است، ج۶ ص۶ـ۳۴۵٫
تساوی با دیگران سبب اولویت شخص میشود. آنان معتقدند که این روایت پیامبر ـ صـلیالله عـلیه و آله و سـلم ـ : «الائمه من قریش» در صورت صدور، صرفا ترجیح و اولویـت قـریش را ثابت میکند، زیرا آنان در زمان حضرت از سیادت و مکانت خاصی میان قبائل عرب برخوردار بودند، اما زمانی که اوضاع تـغییر کـرده و قـریشی باقی نمانده، مقیاسهای اختیار نیز تغییر مییابد.(۱)
در باب افضلیت، ابـاضیه مانند اشاعره میاندیشند و معتقدند امامت مفضول با وجود افضل جایز است. ملاک این عمل را خلافت ابوبکر ذکر مـیکنند کـه در آن زمـان زید بن ثابت نسبت به وی از وجهه عمومی بهتر و امام علی اقـضای از وی و مـعاذ بن جبل در حلال و حرام، اعرف از او بودند، لکن پسر ابی قحافه به خلافت رسید. در نامه یکی از عـلمای ابـاضیه مـشرق به اهل مغرب در زمان امامت عبدالرحمان بن رستم چنین آمده است: «و امـا آنـچه بـیان گردید، یعنی ولایت یافتن شخصی برای امامت مسلمانان در حالی که اعلم از وی نیز در میان مـسلمانان وجـود دارد، امـری جایز است، البته در صورتی که شخص منتخب شروط امامت را دارا باشد و از اهل فضل، دین، عـدل و سـیاست و حائز رضایت عمومی باشد، چنانکه ابوبکر صدیق خلیفه شد، در حالی که زید بـن ثـابت از وی وجـهه عمومی بهتری داشت و علی اقضای از او بود و معاذ بن جبل نسبت به حلال و حرام از وی دانـاتر بـود… با این حال کسی از ابوبکر نسبت به امامت سزاوارتر نبود».(۲)
بنابراین در دیدگاه ابـاضیه مـانند دیـگر فرق اسلامی و برخلاف نظر امامیه، ملاک مصلحت عمومی است که اگر نصب افضل سبب بـرانگیخته شـدن فتنه باشد واجب نیست و در غیر این صورت واجب است. قطبالائمه درباره رعـایت مـصلحت مـسلمانان میگوید: «اگر مفضول پایدارتر و نسبت به امر امامت داناتر و از شخص فاضل برای امامت اصلح بـاشد او ولایـت مـسلمانان را بر عهده میگیرد. البته اگر دو نفر مساوی باشند که یکی افضل و دیـگری مـفضول، ارجح ولایت افضل است».(۳)
______________________________
۱٫ الاباضیه بین الفرق الاسلامیه، ص۳۹۳ به بعد؛ دراسه فی تاریخ الاباضیه، ص۱۳؛ الخوارج تـاریخهم…، ص۴ـ۴۱۳؛ الابـاضیه فی موکب التاریخ، الحلقه الاولی، ص۶۳؛ هذه مبادئنا، ص۱۴۵ـ۱۴۸؛ دراسات عن الاباضیه، ص۱۸۵؛ الفکر السیاسی، ص۱۸۵؛ مـختصر تـاریخ الاباضیه، ص۷۷٫ ظاهرا فقط سعید تعاریتی صدغیانی جـربی (۱۲۸۹ ـ ۱۳۵۵ ق.) از ابـاضیه، قـرشی بودن را شرط لازم برای صحت امامت دانسته اسـت، مـگر آنکه شخص قرشی وجود نداشته باشد، در این صورت غیر قرشی جایز است بـرای امـامت نصب گردد، سعید تعاریتی، المـسلک المـحمود فی مـعرفه الردود، ص۴۹، بـه نـقل از الفکر السیاسی، ص۱۸۵٫
۲٫ درجینی، طبقات المشایخ بـالمغرب، ج۱ ص۵۰، بـه نقل از الفکر السیاسی، ص۱۸۶٫
۳٫ الفکر السیاسی، ص۱۸۶ـ۱۸۷٫
ظاهرا فقط ابوالحسن علی بن محمد عـمانی (زنـده در اواخر قرن چهارم و اوائل قرن پنجم هـجری) از علمای اباضی، بر ایـن بـاور است که امام باید اعـلمِ عـصر خویش باشد. عبارت وی درباره شخصیت امام چنین است: «امام باید بهترین اهلعصر خـود و عـاقلترین افراد باشد که قوت عـقل وی، او را بـه شـدت فحص و شنیدنِ بـسیار وادارد. پس هـنگامی که علم با عـقل وی، و جـزم با علم وی، و اراده با قطع وی جمع شود به عزت دولت و ذلت دشمن منجر میشود و دولت بر اقـامه حـق قوی میگردد و عدالت اجتماعیِ مورد رضـایت عـمومی به وجـود مـیآید».(۱)
نـکته دیگر اینکه اباضیه مـعمولاً امامت را برای دو شخص در آنِ واحد و در یک سرزمین جایز نمیدانند. دلیل این امر را از بین رفتن اتـحاد مـسلمانان و به وجود آمدن دشمنی، درگیری و کـینه مـیان مـسلمانان مـیدانند. البـته تعدد امام را در بـلاد دوردسـت که دریا، جنگل، صحرا و کوهها میان آنها فاصله انداخته باشد بیاشکال میدانند.(۲)
عزل امام و خروج بـر وی
فـرق اسـلامی اتفاق دارند که در ابتدا نمیتوان برای شـخص جـایر، فـاسق و ظـالم عـقد امـامت منعقد کرد. اما در اینکه چه زمانی میتوان وی را از امامت عزل یا بر وی خروج کرد و او را از امامت کنار گذاشت میان آنها اختلاف هست. اباضیه میان عزل و خروج تفاوت قائلاند و بـرآنند که امام با فسق و فجور، و ظلم و ستم از امامت عزل میگردد. در نظر آنان عزل بیشتر در زمانی است که حکومت اباضیه برقرار باشد، ولی خروج در موقعی است که سلطان ظالمی حاکم جامعه اسـلامی اسـت. آنان مشروعیت دیدگاه خویش را در این باره از آیاتی استفاده میکنند که بر وجوب امر به معروف و نهی از منکر دلالت دارد و از پیروی امامانی که امت خویش را به آتش جهنم رهنمون مینمایند، نهی مـیکند(۳) و نـیز روایات رسیده از جانب پیامبر که میفرماید: «سیکون بعدی خلفاء،
______________________________
۱٫ ابوالحسن علی بن محمد عمانی؛ سیر اهل عمان، چاپ خطی موجود در حوزه ناصر مـرموری، ج۲ ص۹۶، بـه نقل از الفکر السیاسی، ص۱۸۴٫
۲٫ ضیاء الدیـن ثـمینی (۱۱۳۰ـ۱۲۲۳)، قطب الائمه اطفیش، سعید بن علی تعاریتی و عبدالرحمان بکلی (۱۳۱۹ـ۱۴۰۶) بر این دیدگاه اشاره کردهاند رک: الفکر السیاسی، ص۱۴۲ـ۱۴۳؛ نظریه الامامه، ص۶۷ـ۶۸؛ نویسنده لباب الاثار، جواز دو امام در یـک شـهر را در صورتی که سلطان ظـالمی فـاصله انداخته باشد جایز دانسته است، البته اگر سلطان ستمکار از بین رفت و هر دو حاکم امین به هم رسیدند امامت هر دو ساقط است و مسلمانان باید از بین آن دو یا شخص دیگری را به عنوان امـام آن شـهر برگزینند، ج۶ ص۳۴۸٫
۳٫ آل عمران / ۱۰۳ و ۱۱۰ و ۱۱۴؛ قصص / ۴۱.
یعملون بما یعلمون و یفعلون بما یؤمرون ثم من بعدهم خلفاء لا یعلمون و لا یفعلون بما یؤمرون، فمن انکر علیهم نجا و من اعتزلهم سلم و من کان معهم فهو منهم»،(۱) «مـن رأیـ منکم مـنکرا فلیغیره بیده فان لم یستطع فبلسانه فان لم یستطع فبقلبه و ذلک اضعف الایمان» و غیر آن.(۲)
اسباب عزل: نویسندگان کتاب الاهـتداء و الفکر السیاسی عند الاباضیه و نظریه الامامه عند الاباضیه از بقیه بهتر و کـاملتر بـه ایـن موضوع پرداخته و اسباب عزل را بیان کردهاند:
۱٫ حوادثی که زوال جسمانی امام را در پی داشته است، مثل آنکه عقل، گوش، چـشم و غـیر آن از امام زائل گردد و نیز مرضی که سبب شود امام نسبت به وظایف خویش عـاجز شـود و نـتواند انجام وظیفه نماید.(۳) در اینجا سه نظریه مطرح شده است؛ یکی آنکه برای دیگری عقد امـامت بسته نشود تا امام از دنیا برود. دیگر آنکه امامت وی ساقط است، چون قـدرت بر عمل ندارد و کـفایت وی از بـین رفته است. و ممکن است که گفته شود با شخص امام یا با مجلس شورایی که برای انتخاب امام تشکیل یافته مشورت میشود که اگر وی بتواند ادامه دهد او امام است وگرنه امـامت وی ساقط میشود.(۴)
۲٫ کارهایی از امام سربزند که سبب ارتداد وی بشود، مثل انکار رکنی از ارکان اسلام یا سبب اقامه حد بر او بشود، مثل شرب خمر، زنا و غیر آن و یا به طور کلی مرتکب کـبیره شـود که در این صورت امام را توبه میدهند و نصیحت و ارشاد میکنند، پس اگر پذیرفت در ولایت خویش باقی میماند و در صورت تمرد و عصیان، عزل وی واجب است.
۳٫ اگر امام در انجام وظایف حکومتیِ خویش استبداد رأی داشته، بـا مـشاوران خود مشورت نکند امامتش زائل و اطاعت رعیت از وی نیز ساقط میگردد.
۴٫ اگر امام به گرایش کلامیِ معتزله، اشاعره، رافضه، خوارج یا هر یک از دیگر ادیان بازگشت، او را توبه میدهند؛ در صورت عدم بـازگشت و اصـرار بر عقاید خویش با وی ستیز میکنند تا از عقایدخود دست بردارد و از امامت نیز ساقط میگردد. در اینباره با وزیران امام نیز مانند امام عمل میکنند.
______________________________
۱٫ فیه بدء الاسلام، ص۹۸٫
۲٫ الفکر السیاسی، ص۱۹۶٫
۳٫ نـویسنده کـتاب الاهـتداء، ص۹۶ این قسم را چنین بیان کـرده اسـت: «قـسم فی الحوادث المتولده فی الامام التی تتغیر بها احدی صفات الائمه».
۴٫ البته در این بحث واختلاف نیست که اگر حدثی سبب زوال عـقل امـام بـشود جمیع تکالیف نیز از وی ساقط میگردد، لذا امامت نیز بـه اجـماع اباضیان از او ساقط است، کتاب الاهتداء، ص۷۰.
۵ . امامی که رأی باطلی را صادر نماید و در صدد انکار و تغییر آن بر نیاید یا در منظر اتهام قـرار گـیرد از مـنصب خویش ساقط میگردد، زیرا امامِ متهم لیاقت منصب امامت را دارا نـیست.
مسئله دیگر آن است که آیا مردم میتوانند بدون هیچ دلیلی امام را عزل کنند یا اینکه امام میتواند بـدون سـبب از امـامت کناره گیرد؟ اباضیه معتقدند که عزل امام عادل حرام است و بر ایـن مـطلب اجماع دارند. امام نیز بدون دلیل نمیتواند خویش را از امامت خلع نماید.(۱) حتی اباضیه برآنند که اگـر در شـخصی شـرائط امامت جمع بود و با وی عقد امامت بسته شد، او نمیتواند سرباز زند و اگـر چـنین کـرد کشته میشود، چنانکه ابویعقوب وارجلانی (د. قرن ششم هجری) قائل است: «هنگامی که مسلمانان و اهـل حـل و عـقد بر ولایت و امامت شخصی از مؤمنان اتفاق کردند و سزاوارتر از وی وجود نداشت، در صورت عدم قبولِ بـیعت، کـشته میشود و اگر گروهی امتناع کردند همه کشته میشوند، مگر آنکه در میان آنها یـک نـفر صـلاحیت بیشتری برای امامت داشته که قتل در صورت عدم قبول متوجه وی میگردد».(۲)
آنان دلیل ایـن امـر را وصیت عمر بن خطاب، خلیفه دوم، به شورای شش نفره نسبت به کسی کـه خـلافت را نـپذیرد، ذکر میکنند و مسلم بن ابی کریمه نیز به تبع او چنین دستوری را داده است.(۳) البته وارجلانی مـعتقد اسـت که اگر امام اسیر شود و او را به خلع خویش مجبور کنند و وی خود را عـزل کـند بـر وی اشکالی نیست و در عین حال بر ولایت باقی است، زیرا اباضیه تقیه را به سبب دفع خـطر از جـان یـا دین شخص جایز میدانند.(۴)
خروج بر امام: در این باره دیدگاههای مختلفی بـیان شـده است؛ عدهای به وجوب خروج معتقد میباشند. ابویعقوب وارجلانی در الدلیل و البرهان مینویسد: «اهل دعوت [اباضیه [خـروج بـر پادشاهان ظالم و سلاطین جور را جایز میدانند و دیدگاه اهل سنت را که قائلاند خـروج بـر آنها و قتال با آنان جایز نیست، بـلکه تـسلیم ظـلم آنها شدن را سزاوارتر میدانند، رد میکنند».(۵) سالم بـن حـمود سیابی عمانی همین دیدگاه را پذیرفته
______________________________
۱٫ عمان الدیمقراطیه الاسلامیه، ص۷۶؛ نظریه الامامه، ص۶۲٫
۲٫ ابویعقوب وارجلانی، العـدل و الانـصاف و شرح النیل، ج۴، ص۲۸۰ به نقل از الفـکر السـیاسی، ص۱۹۳٫
۳٫ همان.
۴٫ هـمان.
۵٫ ابـویعقوب یـوسف بن ابراهیم وارجلانی، الدلیل و البرهان، تـحقیق سـالم بن حمد حارثی (عمان: وزاره التراث القومی و الثقافه، ۱۴۰۳ ق. [چاپ زیراکسی]) ج۳ ص۷۷.
و کسانی را که بـه صـبر و تسلیم در برابر حاکمان ظالم امر مـیکنند مورد عتاب و سرزنش قـرار داده، مـیگوید: «پس جایگاه امر به معروف و نـهی از مـنکر کجا است و چگونه صبر ممکن است، در حالی که آنان مفسد در دیناند، زیرا آنـان حـکم خدا را به قوانین تبدیل کـردهاند و ایـن کـفر روشن است».(۱)
در بـرابر ایـن نظریه، دیدگاه قطب الائمـه اطـفیش قرار دارد که قائل است: «ما قائل به خروج بر سلاطین جورِ موحّد نیستیم و هـر کـه وجوب خروج را به ما نسبت دهـد مـذهب ما را نـشناخته اسـت».(۲)
دیـدگاه سوم آن است که ابـاضیه نه خروج بر امام جائر را واجب میدانند و نه اینکه آنان را از خروج بر چنین حاکمی مـنع مـیکنند. بنابراین اگر خروج بر حاکم ظـالم سـبب بـروز فـتنه و فـساد بشود در این صـورت نـه تنها ظلم را از بین نبردهاند، بلکه ضرر بزرگتری را متوجه جامعه اسلامی نمودهاند، لذا خروج نه واجب، بلکه حـتی جـایز نـیست، امّا اگر اوضاعی پیش آید که بـتوان بـدون مـشکل و ضـررِ قـابل تـوجه، جامعه را اصلاح و حکومت را تغییر داد چنین خروجی جایز، بلکه واجب است. علی یحیی معمر این نظریه را چنین توضیح میدهد: «اگر جامعه اسلامی به حاکم ظالمی مبتلا گشت ابـاضیه قائل به وجوب خروج بر وی نیستند، به خصوص اگر خروج بر وی سبب بروز فتنه و فساد بشود یا ضرر بزرگتری نصیب مسلمانان گردد».(۳) در قسمتی دیگر میگوید: «اگر برای مردم ممکن بـاشد کـه دولت ظالم حاکم را به دولت عادلی تغییر دهند، بدون آنکه فتنه بزرگتری به مسلمانان ضرر برساند، سزاوار است که آنان چنین عملی را انجام دهند».(۴)
در اینجا یادآوری چند نکته لازم به نـظر مـیرسد: یکم، از مراحلی مانند «مرحله دفاع» و «مرحله شراء» که اباضیه برای جامعه خویش قائل هستند میتوان نتیجه گرفت که آنان در اوضاع و احوالی خاص نـه تـنها قائل به خروج میباشند، بـلکه آن را واجـب نیز
______________________________
۱٫ ازاله الوعثا عن اتباع ابی الشعثاء، ص۹ـ۷۸، به نقل از الفکر السیاسی، ص۲ـ۲۰۱؛ بارونی نیز معتقد است اگر حاکم اسلامی بر عدل و حق حکومت کند اطاعت از وی واجـب اسـت، ولی اگر ظلم کرد و از حـق عـدول نمود و توبه نیز نکرد خروج بر وی نه تنها جایز بلکه واجب است، مختصر تاریخ الاباضیه، ص۷۷٫
۲٫ الاباضیه بین الفرق الاسلامیه، ص۳۱۳؛ الاباضیه، ص۲۱؛ الخوارج تاریخهم…، ص۴۲۵ـ۴۲۷٫
۳٫ همان، ص۳۱۴٫
۴٫ همان، ص۳۱۴ و ۳۱۵ و نیز رک: دراسه فی تاریخ الاباضیه، ص۱۳؛ احـمد مـحمد احمد جلی، دراسه عن الفرق و تاریخ المسلمین «الخوارج و الشیعه» (ریاض: مرکز الملک فیصل للبحوث و الدراسات الاسلامیه، چاپ دوم، ۱۴۰۸ ق.) ص۸ ـ۹۷٫
میدانند؛ دوم، اگر عدهای قائل به عدم خروج هستند مقصود آنان صرفا خروج در بـرابر حـاکمان موحد یـعنی مسلمانان است، ولی خروج در برابر استعمارگران و غیر مسلمانان را جایز میدانند، چنانکه اطفیش از آن به «سلاطین الجور الموحدین» تـعبیر کرده است. نکته آخر اینکه اباضیانی که در حکومت جور زندگی مـیکنند لازم اسـت کـمترین ارتباط را با حاکمان خویش داشته باشند؛ به خصوص اگر اطاعت مخلوق در معصیت خالق باشد که از آن باید بـه شـدت پرهیز کرد، چنانکه از ابنسلام اباضی نقل شده که جابر بن زید ازدی و دیگر فـقهاء در زمـان حـکومت بنی امیه که حجاج بنیوسف ثقفی خطبه نماز جمعه را میخوانده است و آنان مجبور به شـرکت در نماز بودند، وقتی حجاج خطبه خود را به لعن امیرالمومنین ـ علیهالسلام ـ و بنیهاشم آغاز مـیکرد آنان گوشهای خویش را از شـنیدن لعـن میگرفتند و نماز جمعه را در حال نشسته و بدون رکوع و سجود به جای میآوردند.(۱)
وظایف و مقاصد امامت
واقعیت امر آن است که وظیفه اساسی امام همان وظیفه پیامبر ـ صلیالله علیه و آله ـ از زمان بعثت تا رحلت ایـشان یعنی اقامه دین، اجرای احکام الاهی، برقراری وحدت میان مسلمانان و دفاع از مردم میباشد، به دلیل آنکه امام جانشین پیامبر در اداره جامعه اسلامی است.(۲) در توضیح این مطلب باید گفت که وظایف امامت در دیـدگاه ابـاضیان از دو جهت باید مورد بررسی قرار گیرد؛ یکی از جهت داخلی، یعنی اینکه آنان برای امامان خود در درون حکومت و منطقه خویش چه اهداف و وظایفی قائل هستند و از سوی دیگر دیدگاه آنان در سیاست خارجی نـسبت بـه مخالفان مذهبی و نیز مخالفان دینی خود، مانند اهل کتاب و استعمارگران چیست و چه رفتاری با آنان دارند.
الف. سیاست داخلی؛ اباضیه درباب سیاستداخلیخود معتقد استکهمسئولیتهای امنیت، ادارات، امور دینی، اقتصادی و اجتماعی جـامعه ابـاضی به عهده امام میباشد. از مهمترین وظایف امام اباضی ایجاد امنیت و آرامش در مرحله ظهور است. وی به حکم آیه ۳۳ سوره مائده مجاز است که با محارب به شدت برخورد نماید.(۳) حـتی بـعضی بـر این
______________________________
۱٫ فیه بدء الاسلام، ص۹۹٫
۲٫ الفـکر السـیاسی، ص۱۲۸٫
۳٫ آیـه این است: «انّما جزاء الذین یحاربونالله و رسوله و یسعون فی الارض فسادا ان یقتلوا او یصلبوا او تقطع ایدیهم و ارجلهم من خلاف او ینفوا من الارض ذلک لهم خـزی فـی الدنـیا و لهم فی الاخره عذاب عظیم».
باورند که ایـن آیـه اختصاصی به زمان ظهور ندارد و صرفا وظیفه امام نیست، بلکه سائر مسلمانان نیز میتوانند به حکم آن عمل نمایند.(۱) در نـصب کـارگزاران نـیز امام وظیفه دارد عناصر با کفایت، متخصص و متعهد را برای اداره جامعه اسـلامی در زمینه قضاوت، ولایت، وزارت و غیره به کار گیرد. در باب مسائل دینی و مذهبی، امام دستکم، امامت جمعه، ارشاد مردم و دعـوت بـه مـذهب اباضی را به عهده دارد. تجارت، زراعت، جمعآوری زکات، صنایع و اموری از این دسـت از مـسائل اقتصادیای به حساب میآیند که در تصرف امام و ولایت وی میباشد. و بالاخره اینکه در جنبه اجتماعی، امام بـاید مـصالح اجـتماعی مسلمانان را در نظر بگیرد و لحظهای از آنها غفلت نورزد که از جمله آنها رسیدگی بـه ایـتام، بـیوهها، پیران، در راه ماندگان، مهمانان اباضی و مهمتر از همه تأمین آزادی انسانی مانند آزادی اندیشه، اعتقاد، گفتوگو و بـیان در چـارچوب اصـول مسلم اسلامی میباشد.
از آنجا که امام به تنهایی قادر نیست به طور مستقیم بـه تـمام این وظایف و اهداف رسیدگی نماید لازم است افرادی به عنوان «اعوان و انصار امام» وی را یـاری رسـانند. از ایـنرو در اینجا به مهمترین مناصب حکومتی که از اختیارات امام ناشی میشود اشاره مینماییم:
۱٫ مجلس شـورا؛ ایـن مجلس عالیترین هیأت سیاسیِ جامعه اباضی و نماینده تمام گروهها میباشد. اعضای آن جماعتی از بـهترین عـلمای مـجتهد از اهل خیر و صلاح هستند که از حیث علم و تدبیر نسبت به مسائل دینی، اعتقادی و فقهی سـرآمدند. وظـیفه این مجلس، عزل و نصب امام و مراقبت در تصرفات و اعمال امام میباشد. نیز اهـتمام بـه مـسائل سیاسی و روابط حکومتی، مساعدت امام در حل مشکلات، صدور قرار جهت اعلان جنگ یا صلح و بـررسی کـارهای قـضات، ولات و کارگزاران دولتی و نظامی از وظایف این مجلس است.(۲)
۲٫ وزارت؛ وزیر در دولت اباضی، مستشار، کـمک کـننده، نائب امام و در واقع دست راست امام به شمار میآید که اگر او فاسد شود، امام نیز فـاسد مـیگردد. از اینرو است
______________________________
۱٫ رک: الدلیل و البرهان، ج۳ ص۲ ـ ۷۱، وارجلانی میگوید: بعضی به مقتضای این آیه مـعتقدند کـه برخورد با محارب در مرحله ظهور و کتمان جـایز اسـت و در غـیر آن فقط از جانب امام جایز است و لا غیر.
۲٫ مـیتوان وظـایف مجلس شورای اباضی را با ترکیبی از وظایف مجلس خبرگان رهبری و شورای عالی امنیت مـلی در کـشور ما، ایران، قابل مقایسه دانـست.
کـه اطفیش بـه روایـتی از پیـامبر اکرم استناد میکند که فرموده اسـت: «هـنگامی که خداوند اراده میکند به امیری خیر رساند وزیر راستگویی برای وی قـرار مـیدهد که اگر فراموش کرد به یـاد او آورد و اگر بهوش بود کـمک کـار او باشد. و در غیر این صورت، وزیـر بـدی را برای وی قرار میدهد که اگر فراموش کرد او را یادآوری نکند و اگر متوجه بود بـه او کـمک نرساند».(۱)
۳٫ قضات؛ در اساس قضاوت وظـیفه شـخص امـام است، لیکن بـه دلیـل آنکه وی نمیتواند خـود بـه این امر بپردازد لازم است که برای این امر مهم اشخاصی را برگزیند که همان شـروط امـام را دارا باشند. ابنسلام اباضی (د. بعد از ۲۷۳ هجری) دربـاره قـاضی و مفتی مـینویسد: «سـزاوار اسـت قاضی و مفتی از اشخاص مـورد اعتماد باشند و مانند امام در صلاح، ورع، فقه، فهم، عقل و علم وی به کتاب و سنت و آثار صـاحب صـلاحیت باشند».(۲) وی سپس در باب صفات قـاضی مـیگوید کـه او بـاید پنـج خصلت داشته بـاشد و نـبودِ هر صفتی عیبی برای وی محسوب میشود. قاضی باید عالم به کتاب و سنت باشد که در این صـورت او را در چـهار چـیز توفیق میدهد: رشوه نگیرد، بردبار باشد، سـرزنش هـیچ سـرزنشکنندهای مـانع او در راه حـق نـباشد، با افرادی که صاحب اندیشه، عقل و علم هستند مشورت کند.(۳)
۴٫ ولات؛ آنان نائبان امام در نواحی تحت تصرف و اِشراف امام هستند، لذا باید آنان به طور کامل در خدمت، و مطیع مـحض امام جامعه اباضی باشند.
۵ . حسبه و شرطه؛ نظام حسبه امور اقتصادی و معاملات تجاری را تنظیم کرده بدانها میپردازد و شرطه افراد عاقل، امین، بافرهنگ، مخلص، دارای عزم و اراده نظامی هستند که قانون دولت را درباره مردم اجـرا مـیکنند. وظایف آنان عبارت است از: ۱٫ محافظت بر دین واخلاق؛ ۲٫ مراقبت از بازاریان در عدم ارتکاب رشوه، احتکار، غش در معامله و غیره؛ ۳٫ کمک کردن به هموطنان اباضی در برآوردن خواستهای خود و مساعدت ضعفاء در کارهایشان؛ ۴٫ اهـتمام بـه نظافت عمومی و تشویق بدان؛ ۵ . مراقبت از صناعات، کیلها و وزنها هنگام تجارت، و مدارا با حیوانات و حمایت از آنان و غیر این امور.
______________________________
۱٫ قطب الائمه اطفیش، جامع الشـمل فـی حدیث خاتم الرسل، ص۲۹۷، به نـقل از الفـکر السیاسی، ص۲۱۹٫
۲٫ فیه بدء الاسلام، ص۹۶٫
۳٫ همان.
۶٫ نیروی نظامی؛ در میان اباضیه مشهور است که امام به نیروی نظامی دائمی نیازی ندارد. منابع فقهی اباضیه نیز از آن حـکایت دارد کـه امام نمیتواند مردم را بـه جـنگ، جهاد و حمل سلاح اجبار نماید. به همین سبب، اباضیان به تنظیم نیروی نظامی اهتمام نمیورزند و در جمعآوری نیروی نظامی در حمایت از امام و ساختن قلاع و دیوارها جهت حفاظت از شهر ضرورتی نمیبینند. البته در صـورتی کـه از جانب بیگانگان به منطقه اباضیان هجومی صورت پذیرد امام از رؤسای قبایل و شیوخ و اعیان بلاد برای دفع خطر و جنگ با دشمنان نیرو طلب میکند. بنابراین تشکیل نیروی نظامی در دیدگاه اباضیه از وظـایف حـکومت و امام نـیست، بلکه این امر به قبایل و گروهها ارتباط پیدا میکند. در عین حال توجه به این نکته لازم است کـه چنین نظریهای با مراحل دفاع و شراء اباضیه مغایر است، لذا قطب الائمـه اطـفیش بـه ضرورت وجود نیروی نظامی که متولی آن شخص امام باشد و به طور کامل در تصرف و اشراف او قرار داشته بـاشد، اشـاره دارد.(۱) و(۲)
ب. سیاست خارجی؛ اباضیه در باب سیاست خارجی نسبت به دیگر گروههای خوارج سیاستی کـاملاً مـعتدل را در پیـش گرفتند و شاید یکی از دلائل مهمی که سبب شد مذهب آنان تا به امروز در عین اقلیت بـودن نسبت به بسیاری از دیگر فرق اسلامی استمرار یابد همین موضع آنها باشد. ابـاضیان در بُعد سیاسی و اقتصادی قـائل بـه ارتباط با دیگر جوامع اعم از اسلامی و غیر اسلامی هستند و تجربه تاریخی نیز بر آن گواهی میدهد. آنان بدون چنین ارتباطی استمرار دولت خویش را امکانپذیر نمیبینند. علی یحیی معمر در بیان و توضیح نظریه ابوالحسن اشـعری در مقالات الاسلامیین درباره حکم دار در نگاه اباضیه که گفته است: «و زعموا [الاباضیه [ان الدار ـ یعنون دار مخالفیهم ـ دار توحید الا معسکر السلطان فانه دار کفر یعنی عندهم» و نیز درباره عبارت شهرستانی در ملل و نحل «و قالوا ان دار مخالفیهم من اهل الاسـلام دار تـوحید الا معسکر السلطان فانه دار بغی» چنین مینویسد: «زمانی که اباضیان از «دار» سخن میگویند آن را به «دار کفر» و «دار اسلام» تقسیم میکنند؛ دار اسلام آن است که سرزمین، سرزمین مسلمانان و امت
______________________________
۱٫ شرح النیل، ج۱۴ ص۲۸۴، به نقل از الفکر السیاسی، ص۲۲۹٫
۲٫ دربـاره شـرح وظایف و مقاصد امامت رک: الفکر السیاسی، ص۲۰۳ـ۲۳۰؛ عمان الدیمقراطیه الاسلامیه، ص۷۸ـ۸۵؛ نظریه الامامه، ص۵۰ ـ ۶۰، نویسنده وظایف امام را به سه مسئولیت اداری، نظامی و اقتصادی ـ مالی اختصاص داده است. البته وی چند دیدگاه از بزرگان اباضی را در این بـاره مـطرح و سپس به جمعبندی مورد نظر خویش پرداخته است.
اسلامی در آن سکونت داشته باشند و حکومت نیز اسلامی باشد، لذا مذهب ساکنان و حاکمان اسلامی است، اعم از اینکه اباضی باشد یا غیر اباضی. دار کـفر جـایی اسـت که مسلمانان در سرزمین کافران سـکونت داشـته بـاشند و حکومت آنجا نیز غیر اسلامی باشد، اعم از اینکه از اهل کتاب باشند یا غیر آن».(۱)
علی یحیی معمر در ادامه همین مبحث دیدگاه ابـاضیه را در فـصل دیـگری تحت عنوان «التعامل بین المتخالفین»، در مورد مسلمانانی کـه از مـذهبی غیر از مذهب رسمی دولت تبعیت میکنند چنین بیان میکند: «دولت رسمی اگر مذهب اباضی داشت باید نقاط مورد اختلاف را برای غـیر ابـاضیان بـیان کند و آنان را به آنچه حق و صحیح میداند دعوت نماید، خـواه بپذیرند یا نپذیرند. و نیز واجب است همان حقوق و وظایفی را که برای شهروندان اباضی قائل است برای مخالفان مـذهبی خـویش نـیز قائل باشد و با آنان به دیده یکسان بر خورد نماید. امـّا اگـر شخصی مردم را به فتنه دعوت کرد، مخالف باشد یا موافق، او را از این کار بازدارد، حال اگر نـپذیرفت تـا زمـانی که از کار خویش دست برنداشت قتال با وی جایز است. اما اگر ابـاضیان در سـرزمین اسـلامی زندگی میکنند که حکومت، مذهب غیراباضی دارد، در این صورت اباضیان موظفند به قوانین و مقررات و احـکام حـکومت ولو ایـنکه مخالف مذهب خویش باشد گردن نهند و با آن همکاری داشته باشند، مگر در اموری کـه مـعصیت باشد، که اطاعت مخلوق در معصیت خالق جایز نیست».(۲)
در پایان تذکر این مطلب خـالی از فـایده نـیست که نورالدین عبدالله بن حمید سالمی در تعامل اباضیه با دیگر اصحاب مذاهب اسلامی نـظریاتی را مـطرح کرده که به «اعتقادنامه اباضیه» معروف است، لذا خوانندگان و نویسندگان عزیز برای آگاهی بـیشتر در ایـن بـاره میتوانند به تحفه الاعیان بسیره اهل عمان(۳) مراجعه نمایند.
______________________________
۱٫ رک: الاباضیه بین الفرق الاسلامی، ص۳۲۹، وی سـپس رأی ابـاضیه را در این باره در چهار مورد خلاصه کرده است؛ و نیز رک: الدلیل والبرهان، ج۳، ص۴ـ۹۳٫
۲٫ هـمان، ص۳۳۰، مـعمر در ایـنجا برای تأیید نظر خویش دیدگاه ابویعقوب وارجلانی در الدلیل و البرهان، ج۳ ص۸ ـ ۶۷ و ص۷۷ـ۷۹ را به طور مفصل و با نقل قـول مـستقیم بـیان کرده است.
۳٫ نورالدین عبدالله بن حمید سالمی، تحفه الاعیان بسیره اهل عـمان، تـحقیق ابواسحاق ابراهیم اطفیش (عمان: مکتبه الامام نورالدین سالمی، بیتا.) ج۱، ص۸۱ ـ ۸۵٫