نقش باورداشت غیبت در پویایی حیات علمی و فکری شیعیان در قرن سوم و چهارم
چکیده
همواره پیشینۀ مباحث مهدویت با پرسمانهای فربه و اندیشهخیزی چون چیستی و چرایی غیبت امام عصر پیوند مییابد. دغدغۀ این پرسمانها تنها به طالبان مطالعات منجیباوری محدود نیست، بلکه هر کس به تتبع در تاریخ علاقهمند است، به ناگزیر با آن سر و کار خواهد یافت. با وجود فراگیری اندیشۀ مهدویت در تمامی فرق و مذاهب اسلامی، این اندیشه در همۀ فرقههای اسلامی به یک قوت و شکل نیست، بلکه این آموزه در بین شیعیان امامی از جایگاه مهمتری در قیاس با دیگر فرق اسلامی برخوردار است.
بحث اعتقاد به حضور معصوم و غیبتش از انظار و به تبع آن کالبدشناسی بحث انتظار فرج و غیبت امام دوازدهم تفسیر عملگرایانه از اصل امامت شیعه را به اندیشه و پویایی علمی و فکری فرامیخواند.
این نوشتار آغازی است در بازنمایی پیامدهای باورداشت غیبت در عرصۀ علمی و فکری شیعیان در قرن سوم و چهارم. نویسنده در پاسخ به چرایی این مسئله، تصویری متفاوت از آموزۀمهدویت در نزدعالمان شیعه برمیگزیند. در ادامه نیز یافتههای تحقیق را یک به یک ذکر میکند.
واژگان کلیدی
غیبت، مهدویت، غیبت صغری، غیبت کبری، قاعدۀ لطف، اجتهاد.
درآمد
در بازشناسی شیعه در تاریخ، همواره کلیدیترین عنصر فکری که موجب پدید آمدن گروهبندیها و موضعگیریهای مختلف در آن شده، باورداشت امامت بوده است. این اعتقاد که همیشه با یک شخصیت به نام امام گره خورده است، مورد تجزیه و تحلیل و تفسیرهای مختلف جریانات گوناگون واقع شده و موضعگیریهای متفاوتی را در طول تاریخ پدید آورده است. قرن سوم و چهارم از مقاطع حساس تاریخ شیعه و تأثیرگذار در سیر تفکر اعتقادی و سیاسی بوده است؛ عصری که در باور شیعه، آخرین امام منصوص الهی، تابع عوامل و قضایایی از چشم آدمیان مستور شد و به روشی دیگر در پی برقراری ارتباط با پیروانش برآمد و بیتردید مبدأ دغدغهها و ابهامها، پرسشها و حتّی شبهاتی گردید. این دوره، از آن جهت شایسته تأمل است که دورۀ میانی عصر حضور ائمه و دورۀ غیبت کبری و ظرف زمانی برای انتقال از یک موقعیت اجتماعی به موقعیتی جدید به شمار میرود.
کاوش پیرامون موضوع مورد بحث از دو جهت ضروری به نظر میرسد؛ نخست آنکه یکی از راههای شناخت اصالت آموزۀ مهدویت، بررسی این باورداشت در سنّت جامعهای است که این تفکر در آن پدید آمده، خود را شناسانده و به وسیلۀ مأمومان فهمیده و باورپذیر شده است. آنچه در تحلیل آموزۀ مهدویت معمولاً از آن غفلت میشود، وجود زمینههای جدی و ریشههای عمیق فکری و دینی باورداشت این آموزه و نقشآفرینی آن در عرصۀ علمی و فکری حیات شیعه است. به بیان دیگر نحوههای مختلف تلقّی و مواجهه با این باورداشت، راهی به سوی فهم هرچه بهتر آن باز میگشاید.
از سویی دیگر بازکاوی آثار علمی و فکری باورداشت امام حاضر و زنده در جامعه شیعی بیانگر نوعی رسوخ اعتقاد به غیبت در جامعۀ شیعی است و این امر خط بطلانی است بر شبهاتی که غیبت را ساخته و پرداختۀ عالمان شیعی در سدۀ سوم هجری یا ابداع واقفیان میداند. (نک: احمد الکاتب، ۱۹۹۸)
فرضیۀ این نوشتار این است که در دسترس نبودن امام غایب برای شیعیان به شکلی که او را نمیشناسند، سبب شده که دانستن اعمال و آرا و خواستههای امام برای شیعیان در مسائل جامعه غیرممکن گردد. با این همه، اعتقاد به وجود امام حاضر یا همان غیبت، به مثابۀ اصلی اعتقادی، خود سبب تحول و تغییر در حوزۀ علمی و فکری شیعه شده است. از اینرو برای نشان دادن صحت این استدلال نکات زیر را باید پاسخ گفت:
۱٫ باورداشت غیبت چه تأثیری در حیات علمی و فرهنگی شیعیان داشته است؟
۲٫ آثار این باورداشت چه بوده است؟
روشن است که نویسنده پیامدهای باورداشت غیبت را تنها در میان شیعیان اثنا عشری بررسیده است، نه دیگر فرقههای شیعی.
مفهومشناسی
۱٫ غَیبت
«غَیبت» اسم مصدر از ثلاثی مجرد «غاب یغیب» است و معنای لغوی آن ناپدید شدن و دور از چشم بودن است (مصری انصاری، ۱۴۰۵: ج۱، ۶۵۴) و در اصطلاح عبارت است از پنهانی زیستن حضرت مهدی.
غیبت امام عصر در روایات به دو دوره تقسیم میگردد: دورۀ اول با شهادت امام حسن عسکری در سال ۲۶۰قمری آغاز و با درگذشت علی بن محمد سمری چهارمین و آخرین نائب خاص آن حضرت در سال ۳۲۹قمری به پایان رسید. این دوران ۶۹ساله به نام غیبت کوتاه یا غیبت صغری معروف شد و پس از آن، مرحلۀ دیگری از غیبت آغاز شد که به غیبت کبری مشهور است. تمایز و تفاوت این دو مرحلۀ غیبت، چنانکه در روایات تذکر داده شده، در این بوده که در غیبت صغری، برخی از شیعیان خالص و وکیلان خاص یا نایبان، از جا و مکان امام آگاهی داشتند ولی در غیبت کبری کسی از این امر آگاه نیست، مگر معدودی از موالیان خاص دینی آن حضرت.
۲٫ پویایی
«پویا» که مصدر آن پوییدن است به معنای رفتن، دویدن، رفتنی نه به شتاب و نه نرم است. اما پویایی، حالت و چگونگی پویا و صفت پویندگی است. (دهخدا، ۱۳۷۳: ج۱۳، ۵۵۶ – ۵۵۸) مفهوم پویایی از سه عنصر حیات، بالندگی و استمرار تشکیل شده است. پویا انگاشتن مهدویت به این معناست که زنده است و همگام با سیر زمان پیش میتازد. مراد از پویایی آموزۀ مهدویت نیز یعنی آنکه در بایگانی تاریخ و کتب علمی نباشد، بلکه در متن معرکۀ زمان قرار بگیرد و به کار اندیشمندان آید و چه کم و چه زیاد در حوزههای گوناگون علمی و فرهنگی نقشآفرینی کند. آموزۀ مهدویت که نمونههایش در تاریخ شیعه کم نیست، در عرصههای گوناگون باورمندانش نقشآفرینی کرده است.
چرایی نقشآفرینی مهدویت شیعی در حیات علمی و فکری باورمندان آن
شاید در هیچ کدام از اندیشههای موعود ادیان و مکتبهای مختلف جهان، موردی به جز تشیع دوازده امامی را نتوان یافت که موعودش الزاماً بایستی «امام» باشد. گو اینکه مفهوم «امام» با ابعاد و ویژگیهای خاصی که در تشیع دوازده امامی مطرح است، در دیگر ادیان و مذاهب مطرح نیست. (موحدیان عطار، ۱۳۸۸: ۴۶۳) با در نظر گرفتن این حقیقت و با بررسی ویژگیها و خصوصیات امام در تفکر شیعی چون مقام هدایتگری، خلیفۀ خدا بودن، حجت الهی و نور خدا بر روی زمین، به اصلترین و اصلیترین رسالت و کارکرد انقلاب مهدوی میتوانیم پی ببریم. آنچه در موعود باوری شیعی، جوهریتر است، نه صرفاً برقراری رفاه، عدل و امن در زمین است و نه حتی فقط اجرای احکام و حدود الهی است، بلکه ظهور حق در زمین در همۀ ابعاد است؛ چیزی که تا کنون هیچ نبی یا امامی بهطور کامل و آشکار، مجال برپایی و تحققش را نیافته است. (همو: ۴۶۵) این ویژگی منحصر به فرد سبب میشود که با رهیافت نقلگرایانه محض و احساسی از آموزۀ مهدویت که با نقلیات و روایات تاریخی متهافت و متناقض همراه است مواجه نشویم و آموزۀ مهدویت را بیش از آنکه پیشگویی آخرالزمانی بپنداریم، اصل اعتقادی بینگاریم.
مدعای نویسنده این است که همۀ ارکان لازم برای آفرینش تحول علمی و اجتماعی حقیقی، همهجانبه و کامیاب در آموزۀ مهدویت شیعی گنجانده شده است. این ویژگی ممتاز مهدویت شیعی از آنجا ناشی میشود که مهدی موعود مورد اعتقاد و انتظار شیعه، حاضر است و غیبت آن حضرت فقط به معنای عدم ظهور است.
تشیع تنها مکتب و مذهبی است که منجی و موعودش زنده و عینی است و مانند دیگر مکاتب و ادیان به آینده نامعلوم واگذار نشده است. در مکتب شیعه پندار انسانها به اینکه روزگاری، نیروی عادلانه مجهول، ظلم را از صفحۀ گیتی ریشهکن میکند، از موضوعی فقط در دامنۀ مباحث غیبی به صورت باوری پیرامون یک موجود واقعی زندۀ ملکوتی درآورده که تمام مشخصاتش شناخته شده است. (صدر، ۱۳۸۴: ۱۹)
از این منظر، حکمت غیبت آن است که انسانها به تمهید شرایط و مقدماتی بپردازند تا با تلاش و مشقت بسیار شرایط معرفت و طاعت امام را احراز کنند.
سازگاری با فطرت انسانی، عقل، اصالت اسلامی و غنای محتوایی منابع مهدوی و دیگر غیر قوممدارانه و غیرمنطقهای بودن منجی شیعه و همچنین برآوردهسازی سعادت دنیایی بشر و انسجام و استحکام درونی آموزه، از مهمترین ویژگیهای مهدویت شیعی است که سبب میگردد اندیشۀ مهدویت در میان شیعیان به مثابۀ الگویی برای آفرینش تحولات عظیم، یا فلسفهای مرموز برای تحلیل و تفسیر روند حوادث حال و آیندۀ جهان عمل کند. راز ماندگاری، بالندگی و نقصناپذیری اندیشۀ مهدویت در تفکر شیعی در همین شفافیت، قطعیت، مستند و مستدل بودن است.
یافتههای تحقیق
۱٫ شکلگیری میراث مکتوب مهدوی شیعه در قالب غیبتنگاری
منابع اهل سنّت احادیث مهدویت را با نشانههای برپایی قیامت به هم آمیختهاند. از اینرو کتابهایی با عنوان اشراط الساعه یا علامات القیامه نوشتهاند و روایات مربوط را در آنها ذکر کردهاند. از سویی دیگر آنان کتابهایی با عنوان فتن یا ملاحم یا ترکیبی از آن دو نوشته و این احادیث را در آنها آوردهاند. کتابهای ملاحم و فتن به پیشگوییهایی اختصاص دارد که پیامبر اکرم و صحابه دربارۀ حوادث تلخ و شیرین آیندۀ مسلمانان بیان کردهاند. در بیشتر منابع روایی اهل سنّت چنین عنوانی وجود دارد و روایات مربوط به ظهور و علایم را میتوان در آن یافت. الفتن نعیم بن حماد (م۲۲۸ق) قدیمیترین و مهمترین کتابی است که از مهدی سخن به میان آورده است. در بسیاری از این کتابها مباحث مربوط به مهدویت، از آن جهت ذکر میشود که یکی از رویدادهای آخرالزمان و قیامت است. (نک: مروزی، ۱۴۲۴)
اما از دیرباز تا کنون شیعیان کتابهای متعددی را در تبیین مسئلۀ مهدویت نوشتهاند. آثار به جا مانده از میراث مکتوب شیعه در حوزۀ مطالعات مهدوی و به خصوص غیبتنگاریها قابل مقایسه با اهل سنّت نیست. البته دلیل این مهم را بایستی در چند امر زیر جست:
۱٫ حاکمیت اصل اساسی «امامت» در تفکر شیعه و تأکید این اصل بر نصب، نص و عصمت، موجب گردید در روزگار غیبت امام معصوم، نگاه علمای شیعه در قیاس با علمای اهل سنّت تفاوت جدی کند. از سویی دیگر حضور و زنده بودن امام غایب و پیوند آن با اندیشۀ انتظار سبب این دگرسانی در رویکرد شده است.
۲٫ ریشۀ دوگانگی رویکرد شیعه و اهل سنّت به مسئلۀ مهدویت را بایستی در منابع مرجعیت دینی متفاوت در دو مکتب جست. عمدۀ منبع دینی اهل سنت قرآن و سنت نبوی اما به تفسیر و قرائت عالمانی است که معرفتشان را بیشتر از صحابه و تابعین اخذ کردهاند. برای نمونه، ابن حماد در بابهای ۲۹ – ۴۴ کتاب الفتن که پیرامون مهدی و سفیانی است حدود ۱۷۰روایت نقل میکند که تنها حدود ۲۵روایت به معصوم میرسد و دیگر اسناد کتاب به افرادی چون سعید بن سنان، کعب الاحبار، زهری و ارطاه بن منذر ختم میشود. اینگونه سندها از نظر اهل سنّت موقوف است، یعنی حجت نیست؛ زیرا سند آن به صحابی متوقّف است. (مروزی، ۱۴۲۴: ۱۸۶ -۲۰۵) اما عمدۀ منبع دینی تشیع پس از قرآن، مکتب اهلبیت است. فراوانی روایات مهدویت و نیز تبیین مسئلۀ غیبت از سدۀ اول تا سوم به گونههای مختلف نشاندهندۀ پیشگوییهای معصومان است. البته در قرن اول اندکی روایات به صورت اجمالی پیرامون غیبت برای افراد ویژهای بیان شده که نشان از رازآلودی آن در آن دوره است، ولی در قرن دوم آن روایات گسترش یافت که شیوع بحث مهدویت را در آن دوره نشان میدهد. (غلامعلی، ۱۳۸۸: ۱۶۱) در این روایات به وقوع یقینی غیبت، اوصاف غیبت، بنمایههای غیبت در ادیان پیشین، چرایی و چگونگی غیبت اشاره شده است. نعمانی در کتاب الغیبه بعد از ذکر نود روایت در موضوع غیبت متذکر میشود که این نود روایت بخش اندکی از مجموع روایات در موضوع غیبت است. (نعمانی، ۱۳۷۶: ۲۷۵)
۳٫ غیبت امام دوازدهم در سال ۲۶۰قمری، تحولی جدید در جامعۀ شیعه پدید آورد که تا مدتی دستکم بخش عمدهای از جامعه شیعه را دچار حیرت و سردرگمی کرد. پیش از این شیعیان همواره لزوم وجود امامی زنده و حاضر را در هر عصر، اصلی اساسی در دین میدانستند، چنانکه معتقد بودند با غیبت آن حضرت، میبایست از مستور شدن امام خود دفاع کنند. برای درک وضعیت پیش آمده باید به انشعابات شیعه در این روزگار توجه کرد. نوبختی چهارده فرقه (نوبختی، ۱۳۶۸: ۷۹) و مسعودی بیست فرقه (مسعودی، ۱۳۷۴: ج۲، ۵۹۹) برای شیعیان ذکر میکنند. عدهای از امامیه اینگونه استدلال میکردند که اگر امام مهدی در سال ۲۵۶قمری متولّد شده باشد، در سال ۳۲۹قمری، سال آخر غیبت صغری، ۷۳ ساله بوده و با عمر طبیعی انسان موافق است. اما حیرت و سؤال از چگونگی غیبت و مدت آن با طولانی شدن غیبت کبری بسیاری از شیعیان را به شک و تردید فرو برد.
این حیرت و سرگردانی با گرویدن برخی از امامیه به زیدیه، صورت دشواری یافت. شیخ طوسی (م۴۶۰ق) در اشاره به این مطلب مینویسد: از استادم شنیدم که ابوالحسین هارونی علوی معتقد به حق و امامیه بوده اما امر بر او ملتبس شده و مذهب حق را ترک گفته است. (طوسی، ۱۳۶۴: ج۳، ۱)
در این راستا علمای شیعه مهمترین وظیفۀ خود را نجات شیعیان از این حیرت و سردرگمی میدانستند، چنانکه شیخ صدوق مینویسد کمالالدین را زمانی جمعآوری و انشاء کرده که در نیشابور بوده است؛ زیرا غیبت امام موجب حیرت و تحیر در بین اکثریت شیعیانی شده بود که او را ملاقات میکردند.
۴٫ باور شیعیان به غیبت امام عصر از برای مخالفانشان تیرهایی ساخته است که به سبب آن بر شیعیان میتازند و تیرهای انتقاد و اتهام بر ایشان میاندازند. ابوالقاسم بلخی (م۳۱۹ق) معتزلی کتاب المسترشد را در موضوع امامت و در رد عقاید شیعه نوشت. (طوسی، ۱۴۲۰: ۳۸۹) اما زیدیه بیش از دیگران بر انتقاد از امامیه پای میفشردند، شیخ صدوق در کمالالدین تصریح میکند که زیدیه در خردهگیری بر امامیه بیش از دیگران اصرار دارند. (صدوق ،۱۴۲۲: ۱۲۶) مهمترین عالم زیدی ناقد آرای امامیه در مسئلۀ غیبت در آن روزگار، ابوزید عیسی بن محمد بن احمد (م۳۲۶ق) است. اثر مشهور وی الاشهاد به شمار میآید. شیخ صدوق در کمالالدین به این کتاب با عنوان انتقادات متکلمی زیدی و بدون تصریح به نام وی اشاره میکند. محور این انتقادها، حصر تعداد امامان در دوازده تن است. سخن زیدیه این بود که چنین عقیدهای در میان امامیه قولی است که آنها در پی غیبت ابراز کردهاند. (همو: ۶۷) زیدیه، تردید و حیرت شیعیان در تعیین جانشین امامان بعد از درگذشت آنان را دلیلی بر جعل روایات دوازده امام میدانستند. (همو: ۷۴) چهارچوب فکری زیدیه بر مبارزه مبتنی بود و رفتار منفعلانه امامیه را جایز نمیدانستند و نیز قیام و خروج را از شرایط امام میشمردند. (بغدادی، ۱۹۹۷: ۷۷)
این شبهات سبب گردید که عالمان شیعه نیز از همان آغاز وقوع غیبت، به دفاع از این مسئله بپردازند و کوشیدند با شیوهها و روشهای گوناگون شبهات را پاسخ گویند. شیخ مفید (م ۴۱۳ق) کتابهای المسائل العشره فی الغیبه، مختصر فی الغیبه، جوابات الفارقین فی الغیبه، النص علی الطلحی فی الغیبه و الجوابات فی خروج الامام المهدی را در راستای پاسخگویی به اینگونه شبهات نوشت. (نجاشی، ۱۴۱۶: ۳۹۹) بغدادی اختلاف امامیه و زیدیه در غیبت را به خوبی ترسیم کرده و شعر زیر را از قول شاعر زیدی در پاسخ به شاعر امامی آورده است:
امامنا منتصب قائم
لا کالّذی یطلب بالغربله
کلّ امام لایری جهره
لیس یساوی عندنا خردله
(بغدادی، ۱۹۹۷: ۷۷)
با جستوجو در کتابهای فهرست نام ۵۲ نفر از راویان شیعه یافت میشود که در عصر حضور معصومان تا پایان قرن پنجم کتابهایی در موضوع غیبت نوشتهاند. هجده نفر از نویسندگان این مجموعه پیش از غیبت، پانزده نفر در دوران غیبت صغری و نوزده نفر در دوران غیبت کبری تا پایان قرن پنجم بودهاند. (نک: غلامعلی، ۱۳۸۶) متأسفانه از این کتابهای بسیار، تنها اندکی در گذر زمان از گزند حوادث رهیده و به دست ما رسیده است. از دیگر کتب جز نامی در فهرستنگاریها یافت نمیشود. بخش مهی از کتابهای مربوط به غیبت که در اواخر قرن دوم و پیش از میلاد امام مهدی نوشته شده است مربوط به واقفیهاست. علی بن حسن طایی معروف به طاطری (نجاشی، ۱۴۱۶: ۲۵۴) و حسن بن سماعه (م۲۶۳ ق) از واقفیهایی هستند که در غیبتنگاری بر همگان پیشی گرفتهاند. (همو: ۲۵۵)
غیبتنگاران امامی کتابهای خود را با عناوینی چون الغیبه، أخبار المهدی، اثبات الغیبه، کشف الحیره، اخبار القائم و الفتن و الملاحم (نک: همو) مینگاشتند و در این کتابها موضوعات مرتبط با حضرت ولیعصر چون غیبت امام عصر، تعداد غیبتها، سبب غیبت، علّت طولانی شدن غیبت، علایم پیش از ظهور، هرج و مرجها، کثرت فساد در زمین، موانع ظهور و غیبت پیامبران پیشین و… بحث و بررسی شد.
مهمترین عالمان امامی که در عصر حضور امامان به غیبتنگاری شهرت یافتند عبارتند از: عبّاس بن هشام ناشر اسدی (م ۲۱۹) از اصحاب امام رضا (نجاشی، ۱۴۱۶: ۲۸۰)، ابراهیم بن صالح انماطی (همو: ۱۵)، محمد بن حسن بن جمهور (همو: ۳۳۷)، عبدالله بن جعفر حمیری که کتابهای متعدّدی چون الغیبه، المسائل و التوقیعات، الفتره و الحیره و قرب الاسناد الی صاحب الأمر را نگاشته است (همو: ۱۴۷)، ابراهیم بن اسحاق نهاوندی (همو: ۱۹۰)، معلّی بن محمد بصری (همو: ۳۸۱)، حسن بن علی الناصر (همو: ۴۰)، حسن بن محمد بن احمدصفّار (همو: ۶۴)، سلامه بن محمد بن اسماعیل (م۳۳۹ق) که کتاب الغیبه و کشف الحیره را نگاشت (همو: ۱۹۱)، علی بن محمد بن ابراهیم رازی (همو: ۲۵۷)، فضل بن شاذان نیشابوری که آثار فراوانی با موضوع مهدویت با نامهای: القائم، الملاحم، اثبات الرجعه، حدیث الرجعه و الغیبه نگاشته (همو: ۸۰۷) نسخۀ خطی کتاب الغیبه او هماینک موجود است (آقابزرگ تهرانی، ۱۴۰۳: ج۱۶، ۷۸) و علی بن مهزیار اهوازی که از راویان امام رضا و امام جواد بوده و دو کتاب به نامهای القائم و الملاحم نگاشته است. (نجاشی، ۱۴۱۶: ۲۵۳)
در روزگار غیبت صغری و دهههای ابتدایی غیبت کبری مهمترین اشخاصی که به غیبتنگاری شهرت یافتهاند عبارتند از: حسن بن محمد بن احمد صفّار (همو: ۶۴)، احمد بن علی بن خضیب ایادی (همو: ۹۷)، مظفّر بن علی بن حسین طهرانی (خویی، ۱۴۰۳: ج۱۸، ۱۷۹)، سلامه بن محمد بن اسماعیل (نجاشی، ۱۴۱۶: ۱۹۲)، عبدالعزیز بن یحیی جلودی (همو: ۲۴۰)، ابوالقاسم علی بن احمد کوفی (همو: ۲۶۵)، علی بن محمد بن ابراهیم رازی (همو: ۲۵۷)، محمد بن علی بن فضل بن تمام (همو: ۴۴۶)، احمد بن نوح سیرافی (همو: ۸۶) و علی بن بابویه رازی (م۳۳۹ق) صاحب کتاب الامامه و التبصره من الحیره هستند. (همو: ۲۶۱)
کهنترین و مهمترین منبع شیعی در موضوع غیبت که در قرن چهارم نگاشته شده و تا به امروز کتاب مرجع محسوب میشود، کتاب الغیبه ابوعبدالله محمد بن ابراهیم بن جعفر نعمانی معروف به ابن ابیزینب (م ۳۶۰ق) از محدثان دورۀ غیبت صغری و دیگری کتاب کمال الدین و تمام النعمه محمد بن علی بن بابویه معروف به شیخ صدوق (م۳۸۱ق) است.
نعمانی در کتابش بنا را بر نقل روایات میگذارد و به ندرت توضیحی از خود میافزاید. نعمانی از نخستین عالمان شیعی است که با استفاده از روایات فراوانی که دو غیبت برای حضرت حجّت پیشبینی کردهاند به تطبیق آن بر دوران حضور سفیران در غیبت صغری و دوران عدم حضور سفیران خاص پرداخته است. وی روایات فراوانی را از احمد بن هوذه و علی بن احمد بندیجی نقل میکند که در فهرستنگاریها نامی از آنان نیست. (صادقی، ۱۳۸۵: ۲۷) تألیف این کتاب گویا به سال ۳۴۲قمری به پایان رسیده، نعمانی این کتاب را در ۲۶ فصل سامان داده است.
محتوای کتاب شیخ صدوق نیز از این جهت ارزشمند است که شیخ صدوق بر مأخذهای اصلی شیعه (الاصول) که قبل از سال ۲۶۰ق گردآوری شده دسترسی داشته است. لذا وی در مواردی خواننده را به نویسندگانی چون حسن بن محبوب، فضل بن شاذان، حسن بن سماعه، صفار حمیری و ابن بابویه ارجاع میدهد. (حسین، ۱۳۷۷: ۲۶) اهمیت ویژۀ کتاب شیخ صدوق در نقل آرا و سخنان ابوجعفر محمد بن عبدالرحمان ابن قبه رازی (متوفی قبل از ۳۱۹ق) است. (صدوق، ۱۴۲۲: ۱۵۷) دانستههای ما دربارۀ این عالم امامی به نکاتی محدود است که ابن ندیم (ابن ندیم، ۱۳۸۱: ۲۲۵) و نجاشی (نجاشی، ۱۴۱۶: ۳۷۵) آوردهاند. شیخ صدوق از کتابهای او چون «نقض کتاب الاشهاد ابو زید علوی» (صدوق، ۱۴۲۲: ۱۲۴) و «النقض علی ابی الحسن علی بن احمد بشار» مطالبی نقل میکند. (همو: ۵۲)
از دیگر جنبههای با اهمیت این کتاب نقل برخی توقیعات صادر شده از ناحیۀ مقدسه است. شیخ صدوق برخی از مطالب این بخش کتاب را از متون کهنتر و گاه به نحو شفاهی از برخی مرتبطان با نواب اربعه نقل کرده است. (همو: ۵۲۰)
یکی از متون کلامی که تنها به واسطۀ نقل شیخ صدوق در کتاب کمالالدین از آن اطلاع داریم، کتاب التنبیه فی الامامه تألیف متکلم نامدار امامی عصر غیبت صغری، ابوسهل اسماعیل بن علی بن اسحاق نوبختی (م۳۱۱ق) است. (همو:۱۱۸) اهمیت کتاب التنبیه، اطلاعات مهمی است که در باب نواب اربعه و توقیعات در بردارد. قدیمیترین گزارش دربارۀ توقیعات، گفتۀ ابوسهل نوبختی است. شیخ صدوق در کتاب کمالالدین در واقع خواسته است که با آنچه مخالفان شیعه در موضوعات غیبت پیامبران یا طول عمر افراد یا… گزارش کردهاند بر آنان احتجاج کند و گاه تصریح میکند که این اخبار شگفتتر از غیبت امام مهدی است، ولی شگفت است که چگونه مخالفان آن را پذیرفته ولی غیبت حضرت مهدی را انکار میکنند. (همو: ۵۵۸-۵۶۴)
نزدیک به صدسال بعد از شیخ صدوق، کتاب دیگری با نام الغیبه، به قلم شیخ طوسی (م۴۶۰ق) در قرن پنجم تألیف گردید که به لحاظ شکلی شباهت فراوانی با کمالالدین دارد ولی به لحاظ محتوایی با آن متفاوت است.
۲٫ بالندگی و پویایی کانونهای علمی شیعه
پیش از غیبت امام دوازدهم، تنها مرجع مطمئن و مورد اعتماد شیعیان در امور دینی و حتی غیردینی، امامان بودند و اگر شیعیان به منابع و مراجع دیگری نیز توجه داشتند، آن منابع وثاقت و قابل اعتماد بودن خود را با تأیید و تقریر از ائمه یافته بودند. پراکندگی شیعیان در سراسر جغرافیای اسلامی و نیز غیبت امام دوازدهم نیاز شیعیان به مرجع شایسته در امور دینی را دوچندان میکند؛ مرجعی که در حل مشکلات و مسائلشان به او مراجعه میکنند.
اگرچه با تشکیل سازمان وکالت، از روزگار امام صادق رهبری امور دینی امامیه در مناطق دوردست بر عهدۀ وکلا بود و آنان ضمن برخورداری از اجازۀ صریح امام عصر خود، هیچگاه از مراجعه به او در استفتاء احکام شرعی بینیاز نبودند، در روزگار غیبت کبری که دسترسی به امام معصوم تقریباً ناممکن بود، گرفتن تصمیم راهبردی برای امام دوازدهم مبنی بر رجوع به راویان احادیث در حوادث پیش آمده است. (صدوق، ۱۴۲۲: ۴۸۴) از سوی دیگر عملکرد موفّق وکلا و علمای امامیه پیش از غیبت کبری سبب شده بود که علما که بهترین زمینه را برای زعامت جامعۀ امامیه در مناطق گوناگون فراهم کنند، هرچند که این زعامت دینی، هرگز آنها را در مقام حاملان خلافت امام معصوم نمینهاد.
باورداشت غیبت امام دوازدهم سبب شده بود که علمای امامیه، خود را تنها عالم دینی صرف ندانند بلکه خود را جانشین امام زندهای بینگارند که بایستی از اصول مذهب به بهترین وجه حمایت کنند.
نگارنده بر این نکته پای میفشارد که میان غیبت امام عصر و جهتگیریها و مناسبات اجتماعی و سیاسی اهلبیت، رابطهای انکارناپذیر یافت میشود. بر همین اساس، ائمۀ اطهار در طول دورۀ حدود ۲۵۰سال حضور خود در میان مردم و در شرایطی که فاقد ابزار معمول و اهرم متعارف اعمال قدرت و حاکمیت از جمله قدرت سیاسی و نظامی بودند، جامعۀ شیعه را برای رویارویی با غیبت امام عصر آماده میکردند. از روزگار امام صادق به بعد، ائمه نوعی فرهنگ را در میان شیعیان رواج دادند که در عین حال که حضور امام در رأس هرم مورد قبول همه بود، مراجعه به امام رو به کاهش بود و سیر نزولی داشت. در این فرهنگ، علما طبقهای شاخص معرفی میشدند و مراجعه به آنان به عنوان یک فرهنگ به جامعه تزریق شد.
این راهکار چنان جا افتاده بود که گاه عالمان یک منطقه از دانشمندان حوزههای دیگر، در مسائل علمی نظرخواهی میکردند، جالب آنکه حسین بن روح نوبختی نایب سوم در دوران غیبت صغری، کتابی را به منظور ارزیابی و تعیین صحت مطالبش به نزد دانشمندان قمی فرستاد (طوسی، ۱۴۱۷: ۳۹۰) تا آن کتاب را بررسی کنند و اگر مطلبی مخالف رأی آنان در آن کتاب دیدند به وی یادآورند.
به هر حال، در مواجهه با بحران ناشی از تجربۀ جدیدی که شیعیان با آن روبهرو شدند، علمای امامیه رسالت سنگینی برعهده گرفتند. آنان موظف بودند که از نظام امامت در عصر غیبت دفاع کنند و از نظر حدیثی، تفسیری، فقهی و کلامی نیز پاسخگوی سؤالات شرعی مردمی باشند. همین امر سبب پویایی و بالندگی حوزههای علمی شیعه شد. نیمنگاهی به حوزههای علمی شیعه در قرن سوم و چهارم، بهترین شاهد بر این ادعاست. برای نمونه، حوزۀ علمی کوفه، مکتب فقهی و حدیثی خود را حفظ نمود و در این عصر راویان و محدثان بسیاری را در قرن سوم و چهارم به جامعۀ شیعی عرضه نمود که مهمترین آنان عبارتند از: ابوعلی احمد بن محمد بن عمار (م۳۴۶ق)، (طوسی، ۱۴۱۷: ۷۵)، احمد بن میثم بن ابی نعیم (م ۲۷۰ق)، (نجاشی، ۱۴۲۲: ۸۸)، محمد بن حسین بن حفص خثعمی (م۳۱۷ق)، (طوسی، ۱۴۲۰: ۴۲۲) و علی بن محمد بن زبیر اسدی (م۳۴۸ق)، (همو:۴۲۰) حوزۀ علمی بغداد با رویکردی کلامی در قرن سوم و چهارم به رشد و تعالی رسید. در این دو قرن متکلمان بزرگی نظیر ابوعیسی محمد بن هارون ورّاق (م۲۴۷ق)، (نجاشی، ۱۴۲۲: ۳۷۲) و احمد بن یحیی رواندی، (م ۲۴۵ق) میزیستند.
حوزۀ علمی قم در قرن سوم و چهارم رویکردی حدیثی داشت که گرایشهای کلامی در آن هیچ جایگاهی نداشت. در این دوران محدثان بزرگی در قم تربیت یافتند و به چنان تبحری در فن حدیث رسیدند که در تصحیح متون حدیثی، مورد مراجعۀ دیگر محدثان شیعه قرار گرفتند. قم بزرگترین کانون مبارزه با انحرافات بود. آنان نسبت به هرگونه حرکت انحرافی و اندیشۀ نادرست واکنش نشان میدادند و با آن برخورد میکردند. خاندان بزرگ اشعریان، برقی و آل بابویه در عرصۀ علمی این شهر خوش درخشیدند. (حسینزاده شانهچی، ۱۳۸۶: ۲۶۷) بزرگترین محدثان این شهر در قرن سوم و چهارم عبارتند از احمد بن محمد بن خالد برقی (م۲۸۰ق)، (نجاشی، ۱۴۲۲: ۸۶) احمد بن محمد بن عیسی (م۲۸۰ق)، (همو: ۸۱) محمد بن احمد بن یحیی اشعری (م۲۸۰ق)، (همو: ۳۴۸) سعد بن عبدالله قمی (م۲۹۹ق)، (همو: ۱۷۷) ابوعلی احمد بن ادریس (م۳۰۶ق)، (همو: ۹۲) علی بن حسین بن موسی بن بابویه (۲۳۹ق)، (همو: ۲۶۱)محمد بن حسن صفار (م۲۹۰ق)، (همو: ۳۴۵) احمد بن حسن بن الولید (م۳۶۳ق)، عبدالله بن جعفر حمیری (م۲۸۹ق)، (همو: ۲۱۹).
در حوزۀ علمی ری که بسیاری تحتتأثیر مکتب قم بودند، محدّثانی نظیر محمد بن جعفر اسدی (م۳۱۲ق)، محمد بن حسّان رازی (طوسی، ۱۴۲۰: ۴۳۵) و محمد بن یعقوب کلینی (م۳۲۹ق) زندگی میکردند.
در نیشابور خاندان فضل بن شاذان نیشابوری در قرن سوم و چهارم خوش درخشیدند. چهرۀ شاخص این خاندان در این روزگار، ابومحمد فضل بن شاذان (م۲۶۰ق) است. علی بن قتیبه نیشابوری و محمد بن اسماعیل بندقی، داود بن ابیزید نیشابوری (طوسی، ۱۴۲۰: ۱۸۳) مهران بن سلیمان نیشابوری (همو: ۱۶۳) از دیگر افراد شاخص حوزۀ علمی نیشابور هستند.
در سمرقند و کش، دانشمندانی چون حسین بن اشکیب سمرقندی (صدوق، ۱۴۲۲: ۴۳۸)، جعفر بن محمد بن ایوب سمرقندی (همو: ۳۵۳)، جعفر بن محمد معروف به کشّی (طوسی، ۱۴۲۰: ۳۵۳) و محمد بن مسعود عیاشی (طوسی، ۱۴۱۵: ۴۳۹) به دفاع از کیان مذهب شیعه مشغول بودند.
به هر روی راهبرد مراجعه به عالم به جای مراجعه به امام به مثابۀ پشتوانۀ علمی غیبت امام عصر، نه تنها جامعۀ شیعی را با بحران روبهرو نکرد که در افقی متفاوت دانشمندان شیعی را به تکاپوی علمی فراخواند. این راهبرد که ریشه در سازمان وکالت داشت با کارویژههای مطمح نظر در روزگار غیبت، در صحنۀ عمل و منصۀ ظهور نیز توانمند ظاهر شد. نگارنده از آن جهت که یکی از شاخصهای اساسی و معتبر در سنجش وضعیت علمی هر عصری را وجود دانشمندان آن دوران تلقّی میکند، شمار اندکی از آنان را بر شمرد. شمار مراکز علمی و نهادهای آموزشی، آثار علمی و عالمانۀ اندیشمندان شیعی در رشتههای حدیث، فقه، عقاید و کلام، خداشناسی، امامت، رجال، تاریخ، فضایل و مناقب، نوادر، طب، شعر و ادب و نیز مهاجرتها و سفرهای علمی در قرن سوم و چهارم از دیگر معیارهای سنجش وضعیت علمی شیعیان در قرن سوم و چهارم است که ذکر همگی آن در این مختصر نمیگنجد.
۳٫ کاربرد استدلالات عقلی در علم کلام
گمان نگارنده این نیست که باورداشت غیبت امام عصر سبب تحول ماهیت این علم شده و علم کلام جدیدی با موضوع و غایت دیگری پدیدی آورده است، بلکه باید بر این عقیده پا فشرد که غیبت حضرت ولیعصر و باورداشت وجود امام زنده سبب تحول و پویایی این علم نزد متکلمان شیعی شده است؛ زیرا که بزرگترین رسالت علمای شیعه در این روزگار دفاع از امام زندهای بود که در پس پرده غیبت است. لذا متکلمان شیعی با شناخت عمیق این مسئله با بهرهگیری از روشهای مناسب کلامی درصدد حلّ شبهات مخالفان برآمدند.
استدلالات کلامی برای اولین بار در توجیه غیبت امام زمان در مقیاس گستردهای به کار برده شد. اندیشمندان شیعه با استفاده از روایاتی که بیان میکند «زمین هرگز از حجت خالی نخواهد بود» (کلینی، ۴۱۸: ج۱، ۱۸۹)و همچنین «هر کس بمیرد و امام زمانش را نشناسد همچون دوران جاهلیت مرده» (صدوق، ۱۴۲۲: ۴۰۹) در صدد توجیه غیبت آن امام پرداختند.
بیان عقاید صحیح، با توجه به ظهور اندیشههای منحرف و التقاطی، از مهمترین مسائلی بود که در غیبتنگاریها بدان اهتمام داشتند. در این نگاشتهها ضمن تبیین اصول دین و عقاید صحیح به نقد و ابطال اقوال و اندیشههای مخالفان نیز پرداخته شد. به عبارتی نخستین مرزبندیهای اعتقادی میان امامیه و دیگر فرق در این کتابها انجام شده است.
چنانکه شیخ صدوق با بیان مناظرات خود و رد شبهات مربوط به امام عصر دیدگاههای دیگر فرق شیعی پیرامون امامت و مهدویت را رد میکند. شیخ طوسی نیز در الغیبه بیش از آنکه به جمع روایات پرداخته باشد به احتجاج در برابر فرقههای منحرف پرداخته است. وی در فصل اول کتابش ضمن نقل دلایل وجوب عصمت امام، حکمت و علل غیبت، اقامۀ دلیل بر امامت حضرت مهدی فساد فرقههایی چون کیسانیه، ناووسیه، واقفیه، فطحیه و محمدیه را بیان میکند.
انتقاد علمای معتزلی و زیدی به طولانی شدن غیبت امام دوازدهم، سبب شد که علمای امامیه به روشهای کلامی و استدلال عقلی در دفاع از وجود امام غایب ناگزیر شوند. این امر بیشتر تحت تأثیر برخورد اندیشههای مختلف دینی امامیه با نحلهها و فرقههای دیگر بود و طبیعی است که در بحث با پیروان سایر فرق شیعی و مذاهب اسلامی، ادلۀ نقلی کارآیی نداشته باشد و دانشمندان شیعه ناگزیر آن دست از ادلۀ عقلی را ارائه میکردند که پذیرفتۀ دو گروه بود. بدین ترتیب، گذار آنها را از برخورد کلامی ممکن ساخت. شیخ مفید، چگونگی فرایند این گذار را در آثار خویش پیشروی ما نهاده است. وی از مجموع دویست تألیف، ۱۸۰ کتاب و رساله را به علم «کلام» اختصاص داده است. وی با وصف فقیه یا اصولی شناخته نشده است، بلکه بیشتر متکلّم خوانده میشود. ابن ندیم پیرامون وی مینویسد:
در زمانۀ ما، ریاست متکلمان شیعی را مفید داراست که در صناعت کلام در نزد یارانش استاد است… . (ابنندیم، ۱۳۸۱: ۳۳۲)
در تبیین اثر پذیری علم کلام از باورداشت غیبت، بایستی گفت که بنیان «قاعدۀ لطف» برگرفته از باورداشت غیبت است. در توضیح این مطلب بایستی گفت که بسیاری از علمای شیعه در قرن سوم و چهارم با شیوهای محدثانه متکی بر اخبار و آثار به نگارشهایی پیرامون غیبت دست یازیدند. در این شیوه نصوص رسیده در باب اثبات غیبت و دیگر موضوعات آموزۀ مهدویت نقل میشد که متواتر و طرق روایتشان همه از طریق خاصه و هم عامه روایت شده بود. رویکرد نصگرایی نیز در علم کلام، حاکم بود. (مدرسی طباطبایی، ۱۳۷۴: ۱۷۳) نصگرایان در مسائل به استفاده از عقل توجهی چندان نداشتند و به کاربرد آن خیلی معتقد نبودند، اما از اواخر قرن چهارم نزدیک ۱۴۰ سال از غیبت امام دوازدهم سپری شد این عمر از میانگین عمرها در آن روزگار بیشتر بود. بدین ترتیب، غیبت چیزی بیش از یک مسئلۀ فکری به حساب میآمد تا یک مشکل طبیعی ملموس. این امر شیخ مفید را برای گشودن راه استدلال و برهان و کاربرد عقل در دانش کلام کشاند، چون دیگر نگارشهای حدیثی و روایی جوابگوی شبهات نبود. روش عقلی شیخ مفید بعدها با پیگیری اندیشمندانی چون سیدمرتضی، ابوصلاح حلبی، کراجکی، شیخ طوسی پیگیری شد. (جبرییلی، ۱۳۸۴: ۱۰۳) روش عقلگرایی شیخ مفید در کلام که برای پاسخگویی شبهات منکران امامت و غیبت امام دوازدهم در پیش گرفته بود سبب تأسیس «قاعدۀ لطف» شد. این قاعده بعدها به کوشش علمای شیعه و در زمان خواجه نصیرالدین طوسی به اوج خود رسید که «وجوده لطف و تصرّفه لطف آخر و عدمه منّا». (طوسی، ۱۳۳۵: ۲۱)
طبق این دیدگاه تعیین و نصب امام نه بر مردم، بلکه بر خداوند متعال واجب است. پس امامت امری نیست که به رأی و نظر مسلمانان وانهاده شود، بلکه منحصراً به عهدۀ خداوند متعال و رسول اوست. بر اساس قاعدۀ لطف بر خداوند متعال واجب است که از راه لطف و رحمت بر بندگان خود، پیامبران و اگر نه امامانی را در میان بندگان گسیل دارد تا راه و رسم صلاح و سعادت و معاد و معاش را به آنان بیاموزد.
قاعدۀ لطف در درون خود نتایج نظری – اعتقادی سهگانهای را برای تفکر سیاسی شیعه فراهم کرده است: نخست آنکه بنیاد نظری لازم برای تحلیل مسئله «غیبت» در اندیشۀ شیعه را استوار کرده است، دوم آنکه شرایط امکان طرح نظریاتی چون عصمت، علم، فضل و کمال ظاهری و باطنی امام را تدارک کرده است و سوم آنکه زمینۀ نظری لازم برای اندیشۀ وجوب و وجود نص بر امامت شیعه از طرف خدای متعال و رسول اکرم را آماده کرده است.
اما بیشترین اثرگذاری قاعدۀ لطف در تبیین حجیت اجماع نزد اصولیان شیعه بود. سیدمرتضی (م۴۳۶ق) از نخستین اصولیانی است که در تثبیت و تبیین جایگاه اجماع در اصول امامیه نقش بسزایی داشت. هرچند شیخ مفید برای نخستین بار بر اساس مذهب شیعه از اجماع سخن گفت، (مفید، ۱۴۱۴: ۴۵) نخست سیدمرتضی توانست با مدد از قاعدۀ لطف حجیت اجماع را موجه نماید و آن را در زمرۀ دیگر ادلۀ فقه گنجاند. (موسوی، ۱۳۶۳: ج۲، ۱۳۰)
از نظر سیدمرتضی حجیت اجماع به دلیل مشتمل بودن آن بر قول معصوم است و برای حجیت آن در هر عصری به دلیل عقلی تمسک میکند که بر اساس آن لازم است در هر زمانی امام معصومی وجود داشته باشد؛ زیرا وجود امام در تکلیف عقلی، لطف است. (همو) سیدمرتضی معتقد است چون بنیان اجماع نزد امامیه بر قاعدۀ لطف نهاده شده است بحث اجماع از دیدگاه شیعه دارای سه امتیاز و برتری نسبت به اهل سنت است: اول آنکه طبق نظریۀ شیعه مبنی بر ضرورت وجود معصوم در هر زمانی، حجیت اجماع در هر عصری، امری منطقی تلقی میشود. (همو: ۱۵۷) در صورتیکه بر اساس نظریۀ اهل سنت که معتقدند اتفاق جمیع مؤمنان بر خطا نمیرود، حجیت اجماع در هر عصری دچار مشکل خواهد بود؛ زیرا اجتماع مؤمنان در هر عصری، اتفاق همۀ مؤمنان در طول تاریخ نیست. (همو: ۱۳۵)
دوم آنکه بر اساس نظریۀ شیعه اجماع قلمرو وسیعتری دارد؛ زیرا شیعه علاوه بر احکام شرعی، در برخی امور اعتقادی نیز میتوانند بر اجماع تکیه کنند، در صورتی که بر اساس نظریۀ اهل سنت، قلمرو آن به احکام شرعی محدود میشود. (همو:۱۵۰ و ۱۵۱)
سومین امتیاز اجماع شیعه به تعداد اجماعکنندگان برمیگردد که کم بودن یا زیاد بودن اجماعکنندگان به علت محوریت قول معصوم در اقوال آنان مطرح نیست، اما از نظر اهل سنت این مسئله، اختلافی است. برخی، اجماع جمیع امت و عدهای، اجماع مؤمنان و در نهایت عدۀ دیگری، اجماع فقها را معتبر میدانند. (همو: ۱۵۴)
۴٫ شکلگیری مکتب اجتهادی شیعه
آنچه در کتابهای فقهی در روزگار حضور امامان معصوم دیده میشد، تنها ترتیب احادیث بر اساس کتابها و بابهای فقهی بود، بدون آنکه تعدیل یا تأویلی در متون روایی صورت گرفته باشد. نخستین فقیهان شیعه، چون روایت و نگهداری حدیث را وظیفه اصلی فقیه میدانستند، ترجیح میدادند با عنوان راویان حدیث خوانده شوند. این اصطلاح به روشنی نشان میدهد که هدف و سازوکار علمی عالمان شیعه، استوار کردن اعتقاد به بسندگی نصّ دینی بوده است؛ همان که برای هر باورمندی، عمل را به سبب استناد به قول معصوم واجب میکند. فقیه، در این میان، تنها یک راوی حدیث است و تکلیفآور، مفاد حدیث است، نه قول و نظریۀ فقیه (فؤاد ابراهیم، ۱۳۷۹: ۲۳۶) کتب فقهای بزرگی چون علی بن ابراهیم قمی، حسین بن سعید اهوازی، محمد بن حسن بن احمد بن ولید قمی، حسن بن محبوب، احمد بن ابینصر بزنطی، فضل بن شاذان نیشابوری، یونس بن عبدالرحمان و غیرایشان در عصر حضور از الفاظ حدیث فراتر نمی رفت و در هر باب احادیث مورد نظر را ذکر میکردند. (گرجی، ۱۳۷۹: ۱۲۵)
اما دگرگونیهای سیاسی جامعۀ شیعه بعد از غیبت امام معصوم و عدم حضورش در جامعه و پدیدار شدن مسائل نوپدید علمی و فقهی، نگرۀ فقهی تازهای را برای شیعه به ارمغان آورد. این نگرۀ نو، بر درک واقعیتهای زمانه، استوار بود و در سالهای بعد، خود را از نگرۀ نقل خبر جدا کرد. قرن سوم و چهارم مرحلۀ گذار از فقه منصوص به مکتب اجتهادی است؛ زیراکه با آغاز غیبت کبری، فقها به امعان نظر بیشتری در آیات و روایات پرداختند و ضمن بررسی شیوههای مختلف دستیابی به احکام شرعی برای پاسخگویی به مسائل جدید، روشهای جدیدی را برای استنباط احکام به دست آوردند و پارهای از اصول و قواعد فقه را نیز کشف نمودند. در این دوران فقها با ایجاد پارهای تغییرات، علاوه بر مصادر چهارگانه تشریع احکام، علم اصول فقه را بنیان نهادند. در این زمان، شیوۀ استدلال عقلی در مقابل روشی اخباری خودنمایی کرد. اشتراک رویکرد جدید فقهای روزگار آغازین غیبت کبری گرایش به مباحث استدلال عقلی در فقه است. (مدرّسی طباطبایی، ۱۳۸۶: ۴۰) حسن بن علی بن ابی عقیل حذّاء پایهگذار این روش بود. وی فتاوای فقهی خویش را در کتاب المتمسک بحبل آل الرسول گردآورد و آن را به شیوۀ جدید فقهی نوشت. ابن جنید اسکافی (م۳۸۱ق) این شیوۀ جدید در فقه را بعد از ابن ابی عقیل در آغاز غیبت کبری دنبال کرد. این دو فقیه در میان فقیهان شیعه به «قدیمین» شهرت دارند. (گرجی، ۱۳۷۹: ۱۲۶) این دو اولین کسانی بودند که فقه امامیه را تهذیب نمودند و مباحث اصول را از فروع جدا کردند و روش خود را بر اصول اساسی فقه بنا نهادند. (تبریزی، ۱۳۴۴: ج۲، ۲۵۹) ابن جنید کتابهای اصولی متعدّدی چون کشف التمویه و الالباس علی اغمار الشیعه فی امر القیاس، اظهار ما ستره اهل العناد من الروایه عن ائمه العتره فی امر الاجتهاد (نجاشی، ۱۴۱۶: ۳۸۷)، استخراج المراد من مختلف الخطاب، الفسخ علی من أجاز النسخ و الافهام لأصول الاحکام (تهرانی، ۱۴۰۳: ج۲، ۲۲) را نگاشته است. در این روزگار فقهایی چون ابوجعفر محمد بن علی بن حسین بن بابویه قمی (م۳۸۱ق) با تألیف کتاب الناسخ و المنسوخ (نجاشی، ۱۴۱۶: ۳۹۲)، احمد بن فارس بن زکریا (م۳۹۵ق) با نگارش کتاب رساله فی اصول الفقه (آقابزرگ تهرانی، ۱۴۰۳: ج۱۱: ۸۸)، احمد بن علی بن عباس بن نوح سیرافی (م حدود۴۲۰ق) با نگارش کتاب القاضی بین الحدیثین المختلفین (نجاشی، ۱۴۱۶: ۸۶)، احمد بن عبدالواحد بن احمد بزّاز (م۴۲۳ق) با تألیف کتاب الحدیثین المختلفین (همان: ۸۷) سعی در به کار بستن معیارهای فقهی داشتند تا بر اساس آنها و رعایت اصول و ضوابط، احکامی را از کتاب و سنّت استنباط کنند.
پس از ابن جنید و ابن ابی عقیل، شیخ مفید (م۴۱۳ق) اجتهاد شیعه را سازمان داد و در زمینۀ اصول فقه، کتاب التذکره باصول الفقه را تألیف کرد که خوشبختانه امروزه این کتاب در دسترس است. وی در این اثر به خوبی از کتاب، سنت، عقل و اجماع سخن به میان آورده و مباحث الفاظ را به شیوۀ بدیعی بر اساس قرآن تنظیم کرده است. (مفید، ۱۴۱۴: ۲۹) او در این کتاب، خبر مرسل مورد اتّفاق و همچنین استصحاب را حجت دانسته و تخصیص عام را با خبر واحد جایز ندانسته است. (همو) از دیگر آثار اصولی شیخ مفید میتوان کتابهای الرساله الی اهل التقلید، الإجتهاد و الرأی، مسئله فی الاجماع، المقالات و کتاب اصول الفقه را نام برد. (امین، بیتا: ج۹، ۴۲۰)
چون ژرف بنگریم غیبت صغری محل گذار فقیهان امامیه از راویان و محدثان محض به مجتهدان است.
ارتباط دائمی شیعه با رهبر دینی (امام، نایب امام) که در نظریۀ امامت و نیابت مطرح شده سبب گردید تا فقها حیات مجتهد و زنده بودن او را شرط تقلید دیگران از او بدانند؛ زیراکه رویدادها یکی پس از دیگری در بستر زمان به وجود میآیند و تطبیق دستورات کلی اسلام بر موضوعات و استنباط احکام پدیدههای نو، فلسفۀ وجودی اجتهاد مطلق و سیستم پویای فقه را تشکیل میدهد و تنها راه استنباط حکم پدیدهها، درگیر شدن اجتهادکننده (مجتهد یا مرجع) با پدیدههای نو است. بدون تردید زنده بودن مجتهد شرط لازم استمرار این جریان و بسامانی آن است.
۵٫ گسترش اختیارات فقیه
غیبت کبری در تبیین جایگاه فقهای امامیه نیز مؤثر واقع شد؛ چه با خلأ به وجود آمده در رهبری جامعه امامیه، پس از درگذشت سفیر چهارم، فقهای امامیه به گسترش دامنۀ فعالیتهای خود همت گماشتند. دلیل اصلی این امر را در نیاز جامعۀ امامیه به رهبری دینی برای حل و فصل مسائل مذهبی و جلوگیری از انشعاب و دستهبندی باید جست. غیبت کبری این امکان را به فقهای امامیه داد که حوزۀ اختیارات خود را گسترش دهند. شیعیان خود را نیازمند فقهایی میدیدند که فراتر از صدور فتوا، شیعیان را از گزند انشعاب و دستهبندیها مصون دارند. آنان جز فقها، کس دیگری را برای صلاحیت این کار تشخیص ندادند. (حسین ، ۱۳۷۷: ۲۲۷) عموم شیعیان از اواخر قرن چهارم سخنان فقها را همچون بیانات خود امام دوازدهم میپذیرفتند ولی حوزۀ مسئولیت آنان را به اندازۀ وظیفۀ حضرتش نمیدانستند. (همو: ۲۲۸) تلاشهای فقهای شیعه در نخستین روزهای دوران غیبت کبری به آنان امکان داد تا در عمل به عنوان نمایندگان غیرمستقیم (ولایت عام) امام دوازدهم از اقتدار کافی برخوردار باشند. آنها در بیان این موقعیت به احادیثی استناد کردند که بر ویژگیها و اختیارات ایشان تا پایان غیبت امام دلالت داشت. (طبرسی، ۱۳۸۶: ج۲، ۲۶۰) این احادیث حق نیابت عام امام را بدانها میبخشید، البته به شرط برخورداری از دو ویژگی فقاهت در استنباط احکام شرعی و برخورداری از ملکۀ عدالت. یکی از بزرگترین کارکردهای گسترش اختیارات فقیه، حفظ وحدت جامعۀ امامیه در آغازین روزهای غیبت کبری بود. با مراجعه به منابع قدیمی شیعه از جمله سعد بن عبدالله اشعری قمی (م۲۲۹ق) و حسن بن موسی نوبختی (م حدود۳۱۰ق) برمیآید که چگونه شیعیان در پی شهادت هر امامی به فرقههای چندی منشعب میشدند. در چنین فضایی و با توجّه به تجربیات تاریخی این چنینی بود که فقهای امامیه، با اتّحاد سیاسی – مذهبی خود در دوران غیبت کبری، موجبات وحدت امامیه را بر محور اعتقاد به امامت امام غایب فراهم آوردند و از این راه، ضمن افزودن بر پیروان خود، از انشعاب امامیه به فرقههای مختلف جلوگیری کردند. در واقع، اصل تجدید پیوستۀ اجتهاد در دوران غیبت کبری موجب شد که امامیه در پی درگذشت هر یک از فقهای خود، به فقیه دیگری روی آوردند و این خود عامل مؤثّر دیگری در جلوگیری از انشعاب آنها بود. (کریمی زنجانی، ۱۳۷۸: ۲۴) از سویی دیگر و از نگاه درون مذهبی، فقه شیعه، شیعیان را با دشواری شرعی دولت غیرمعصوم روبهرو میدید. همین موضوع، یعنی چگونگی پیوند دولت غیرمعصوم، بحث و جدلهای فراوانی را به وجود آورد و پرسشهای تازهای را بنیاد نهاد. روزگار غیبت امام معصوم سرآغاز پیوند میان فقه و سیاست از جهت اثرگذاری فقه در سیاست است. فقیهان دورۀ نخست پس از غیبت با استفاده از سخنان معصومان که پیرامون فقیهان بازتاب یافته بود، رهبری سیاسی و اجتماعی فقیه را دریافت و سازوار با نیاز زمان، حوزۀ اختیار و آزادی در امور را برای او، در سرتاسر فقه بیان کردند. در بررسی آراء فقهی این فقها نکات مهمی وجود دارد که بیانگر دیدگاه آنان مبنی بر واگذاری شئون حکومتی و مذهبی و وظایف امام در امور دنیوی به فقهاست. شیخ مفید در «مقنعه» مینویسد: زمانی که سلطان عادل وجود نداشته باشد، فقهای اهل حق که صاحب رأی و دارای فضایل و کمالاتند میباید آنچه را سلطان بر عهده داشته انجام دهند. (مفید، ۱۴۱۰: ۱۶۳)
اجرای حدود توسط فقها، از جمله مواردی است که شیخ مفید به گونۀ مستقیم دربارۀ آن اظهارنظر میکند. این مسئله از این جهت اهمیت دارد که بر اساس موازین شرعی، حق قضاوت و اجرای حد برای پیامبر و معصومان و منصوبان خاص ایشان است. شیخ مفید معتقد است:
اجرای حدود حق سلطان اسلام و منصوب از جانب خداوند متعال است و ایشان عبارتند از ائمۀ هدی یا کسی که برای این کار از جانب ایشان نصب شده است و ائمه حق این کار را به فقهای شیعه واگذاردهاند تا در صورت امکان حد را اجرا کنند. (مروارید، ۱۴۱۰: ۱۴)
پاسخ فقهای این دوران به مسائل مربوط به خمس و سهم امام نحوۀ نگرش آنان را به غیبت امام زمان و اینکه در زمان غیبت تا چه حدی برای فقها به عنوان جانشینان امام در میان شیعیان اختیار و مسئولیت قائل بودند نشان میدهد. برای نمونه در آغاز غیبت کبری فقهایی چون محمد بن حسن بن احمد بن ولید که انتظار ظهور دوبارۀ امام را با شمشیر در آیندۀ نزدیکی میکشیدند از وصول خمس به تصور اینکه از قبول آن منع شدهاند امتناع میورزیدند، اما از زمان شیخ مفید به بعد فقها خود را به قبول سهم سادات و توزیع آن در میان نیازمندان سادات مجاز دانستند. (حسین، ۱۳۷۷: ۲۲۸)
برای نمونه، وجوب پرداخت زکات از سویی و نیز دریافت مالیات از سوی حکومت عباسی که دو وظیفۀ اعتقادی و عملی در واقعیت زندگی آن روزگار بوده که در جامعۀ سنّی یا ریاست عالیۀ خلیفه حل میشد، فقهای شیعه را به تکاپو انداخت. شیخ مفید برای حلّ این مشکل در جامعۀ شیعی که سبب فشار مضاعف معیشتی بر آنان میشد شرط واجب شدن زکات بر غلات را به حدّ نصاب رسیدن آن بعد از پایان عملیات کشاورزی، برداشتن خرجی یا خوراک خود و خراج سلطان میداند. (مفید، ۱۴۱۰: ۲۳۹) از نظرگاه شیخ مفید خراج مربوط به سلطان و زکات یک واجب دینی است.
اگرچه برداشت فقهای این دوران از جانشینی ائمه به موارد مشخص و محدودی خلاصه میگردد، در دهههای نخستین غیبت کبری به تدریج اقتدار کافی به دست آوردند تا به نمایندگی غیرمستقیم (نیابت عام) امام عمل کنند. آنان موقعیت جدید خود را بر مبنای احادیثی نهادند که نقش ایشان را تا زمانی بیان میدارد که امام در پردۀ غیبت بسر میبرد. اعتقاد به منجی زنده سبب شد تا نیابت فقها از امام معصوم پی ریزی شود. نیابت در صورتی تحقق میپذیرد که «منوبٌ عنه» زنده باشد. بیگمان، این دیدگاه، بسان دیگر دیدگاههای فقهی، در درازای تاریخ فقه، راه کمال را پیموده و فقیهان هر دوره، سازوار با نیاز زمان و زمینههای سیاسی و اجتماعی هر دوره، به زوایای جدیدی توجه داشتهاند و دربارۀ آن به کندوکاو علمی پرداختهاند.
نتیجه
در این پژوهش، مسئلۀ غیبت از مهمترین ویژگیهای شیعه بررسی شد. ائمه با طرح و تبیین موضوع غیبت امام دوازدهم سالها قبل از وقوع آن به تقویت این باور پرداختند و تشکیلات فکری شیعه امامیه را به تدریج بنیان نهادند. اهتمام گستردۀ امامان معصوم از یک سو بیشترین نقش را در پررنگ نمودن خطوط فکری تشکیلات شیعی ایفا نمود و از سوی دیگر، با تعمیق باورداشت غیبت، زمینه را برای نقشآفرینی همهجانبۀ اندیشمندان شیعی مهیا ساخت.
اندیشمندان شیعه نیز با برخورداری از این میراث گرانبها ضمن تعمیق باور به غیبت، از آن در عرصههای علمی دیگر نیز بهره بردند. شکلگیری مکتب اجتهادی شیعه، گسترش اختیارات فقها، کاربرد وسیع استدلال عقلی در کلام و تأسیس قاعدۀ لطف، گسترش غیبتنگاریها و تکاپوی علمی حوزههای شیعه از جمله مهمترین اثرات باورداشت غیبت امام دوازدهم است.
منابع
۱٫ ابن ندیم، محمد بن اسحاق، الفهرست، ترجمه: محمدرضا تجدد، تهران، اساطیر، ۱۳۸۱ش.
۲٫ امین، سیدمحسن، اعیان الشیعه، تحقیق: حسن امین، بیروت، دارالتعارف، بیتا.
۳٫ بغدادی، عبدالقادر، الفرق بین الفرق، بیروت، دارالمعرفه، ۱۹۹۷ق.
۴٫ تبریزی، حافظ حسین، روضات الجنان و خبات الجنان، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۴ش.
۵٫ جواهری، محمدرضا، اجتهاد در عصر ائمه معصومین، قم، بوستان کتاب، ۱۳۸۱ش.
۶٫ حسین، جاسم، تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، ترجمه: آیهاللّهی، تهران، امیرکبیر، ۱۳۷۷ش.
۷٫ حسینزاده شانهچی، حسن، اوضاع سیاسی، اجتماعی و فرهنگی شیعه در غیبت صغری، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، ۱۳۸۶ش.
۸٫ خویی، سیدابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، بیروت، دارالزهراء، ۱۴۰۳ق.
۹٫ دهخدا، علیاکبر، لغتنامۀ فارسی، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ اول، ۱۳۷۳ش.
۱۰٫ صادقی، مصطفی، تحلیل تاریخی نشانههای ظهور، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، ۱۳۸۵ش.
۱۱٫ صدر، سیدمحمد باقر، انقلاب مهدی و پندارها، ترجمه: سیداحمد علمالهدی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۸۴ش.
۱۲٫ صدوق، محمد بن علی بن بابویه، کمالالدین و تمامالنعمه، تحقیق: علیاکبر غفاری، قم، جامعه مدرسین، ۱۴۲۲ق.
۱۳٫ طبرسی، ابوعلی فضل بن حسن، الاحتجاج، نجف، ۱۳۸۶ق.
۱۴٫ طوسی، خواجه نصیرالدین، رساله امامت، به کوشش: محمدتقی دانشپژوه، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۳۵ش.
۱۵٫ طوسی، محمد بن حسن، تهذیب الاحکام، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۶۴ش.
۱۶٫ رجال، تحقیق: جواد القیومی، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، ۱۴۱۵ق.
۱۷٫ الغیبه، قم، مؤسسه المعارف الاسلامیه، ۱۴۱۷ق.
۱۸٫ فهرست کتب الشیعه و اصولهم، قم، مکتبه المحقق الطباطبایی، ۱۴۲۰ق.
۱۹٫ طهرانی، آقابزرگ، الذریعه الی تصانیف الشیعه، بیروت، در الاضواء، ۱۴۰۳ق.
۲۰٫ غلامعلی، مهدی، «بنمایههای غیبت امام عصر در روایات»، علوم حدیث، ش۵۳، ۱۳۸۸ش.
۲۱٫ «درآمدی بر غیبتنگاری»، حدیث اندیشه، ش۳، ۱۳۸۶ش.
۲۲٫ فؤاد، ابراهیم، «گذاری تاریخی بر اندیشههای سیاسی شیعه»، کاوشی نو در فقه اسلامی، ش۲۳، ۱۳۸۹ش.
۲۳٫ کاتب، احمد، تطور الفکر السیاسی الشیعی من الشوری الی ولایه الفقیه، بیروت، دارالجدید، ۱۹۹۸م.
۲۴٫ کریمی زنجانی اصل، محمد، «فقه اسلامی امامیه؛ تأملی بر نخستین دوران تدوین»، فصلنامه تحقیقات اسلامی، سال سیزدهم، ش۱ و ۲، ۱۳۷۸ش.
۲۵٫ کلینی، محمد بن یعقوب، اصول الکافی، قم، دارالاسوه للطباعه و النشر، ۱۴۱۸ق.
۲۶٫ گرجی، ابوالقاسم، تاریخ فقه و فقها، تهران، سمت، ۱۳۷۹ش.
۲۷٫ مدرسی طباطبایی، سیدحسین، مقدّمهای بر فقه شیعه، ترجمه: محمدآصف فکرت، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی، ۱۳۶۸ش.
۲۸٫ مروارید، علیاصغر، سلسله الینابیع الفقیه، بیروت، مؤسسه فقه الشیعه، ۱۴۱۰ق.
۲۹٫ مروزی، نعیم بن حماد (ابنحماد)، الفتن، تحقیق: احمد بن شعبان و محمد بن عیادی، بیروت، مکتبه الصفا، ۱۴۲۴ق.
۳۰٫ مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ترجمه: ابوالقاسم پاینده، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۷۴ش.
۳۱٫ مصری انصاری، جمالالدین محمد بن مکرم (ابنمنظور)، لسان العرب، قم، نشر ادب الحوزه، ۱۴۰۵ق.
۳۲٫ مفید، محمد بن محمد بن نعمان، التذکره باصول الفقه، بیروت، دارالمفید، ۱۴۱۴ق.
۳۳٫ مفید، محمد بن محمد بن نعمان، ـالمقنعه، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، ۱۴۱۰ق.
۳۴٫ موحدیان، عطار، علی، جوهره مهدویت؛ گونهشناسی اندیشه منجی در ادیان، قم، دانشگاه ادیان و مذاهب، ۱۳۸۸ش.
۳۵٫ موسوی، علی بن حسین (سیدمرتضی)، الذریعه الی اصول الشیعه، تحقیق: ابوالقاسم گرجی، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۶۳ش.
۳۶٫ نجاشی، احمد بن علی، الرجال، تحقیق: سیدموسی شبیری زنجانی، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، ۱۴۱۶ق.
۳۷٫ نعمانی، ابن ابی زینب، الغیبه، ترجمه: محمد جواد غفاری، تهران، نشر صدوق، ۱۳۷۶ش.
۳۸٫ نوبختی، حسین بن موسی، فرق الشیعه، ترجمه: محمدجواد مشکور، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۶۸ش.
امیرمحسن عرفان