آیین بودا در ایران
اشـاره
این مقاله تحقیق است روشمند درباره حضور «آیین بودا در ایران» قرنها پیش از فـتوحات مـسلمانان، کـه ریچارد فولتس، دانشیار رشته دین در دانشگاه فلوریدا آن را نوشته است. وی نویسنده چندین کتاب، از جمله دیـنهای جاده ابریشم است که اخیرا جناب استاد پاشایی آن را با قلمی شیوا به فـارسی برگردانده است.
این نـوشته در آغـاز به بررسی تاریخ ورود آیین بودا به ایران میپردازد، و اینکه چگونه بازرگان ایرانی آیین بودا را از طریق جاده ابریشم به ایران آوردند و چگونه فرهنگ ایرانی بر آن تأثیر نهاد. چارگوش در آوردن استودپههای بودایی، که مـحل نگهداری بقایای بوداست، کندن غراهای مقدس در دل سنگ، که نمونه آن در دره بامیان افغانستان است، پیکره تراشی و نقاشی تمثالهای بودا، پیداشدن میتریه، موعود بودایی، که لنگه روشن سوشیانت زردشتی است، شکلگیری بوداسف اَمتیابه بـا نـشانهای روشنایی، که همان نشانههای زروان است، از جمله تأثیرهای ایرانی بر آموزهها، فرهنگ و هنر بودایی به شمار میرود. این نوشته سرانجام با بررسی افول آیین بودا در ایران در آغاز قرن چهاردهم در دوره مغولان بـه پایـان میرسد.
______________________________
۱٫ مشخصات کتابشناختی این اثر چنین است:
Foltz, Richard, Spirituality in the Land of the Noble, pp. 61-77, Oxford, Oneworld Publications, 2004.
شواهد و مدارک در زمینه آیین بودای ایرانی متأسفانه کم و پراکنده و تکّهتکّهتر از هر یک از دینهای تاریخی دیگر ایران است. این امر دست کم تـا حـدی از این حقیقت سرچشمه میگیرد که آیین بودا دینی است که روزگاری در ایران رواج داشت و بعد پاک از این سرزمین ناپدید شد، و این ناپدید شدن در حدود هزار سال پیش کامل شد. در نـتیجه، آگـاهی از رابـطه ایران با این دین جـهانی بـزرگ بـیشتر محدود به استنباطها و مفروضاتی است که مبتنی بر منابع ناروشن و دست دوم است. با این همه، روشن است که در تعدادی از کشورها نـسبت عـظیمی از جـمعیت ایرانی به آیین بودا عمل میکردند، خصوصا در شـرق، و بـه همین اندازه روشن است که بوداییهای ایرانی این سنت را با شمار بزرگی از اندیشههای ایرانیِ متمایز پُر کردند که خصوصا در آیـین بـودای مـهایانه امروزی حیّ و حاضر است.
آیین بودا در زمانی در حدود قرن پنـجم قم در هند شمالی پیدا شد، در محیطی که فرهنگهای آریایی و بومی آسیای جنوبی نزدیک به یک هزاره آنجا بـا هـم حـشر و نشر داشتند. به این ترتیب، از همان ابتدا این محیط فرهنگی تـاحدی در مـیراث فلات ایران مشترک بود.
آموزه اصلی بودا بیشتر فلسفه بود تا دین، اگرچه بالاخره اندیشههای آن عـمومیت پیـدا کـرد و همین باعث شد که گروه ِ مدام رو به گسترش ِ باورها و اعمال دینی آن پیـدا شـود کـه اینها را از خیلی از فرهنگهای محلّی که آیین بودا آنجاها جا خوش کرده بود جذب کـرده بـود. خـود بودا، که اسم کوچکش سیدارْتَه(۱) بود، از طایفه شاهی گئوُتَمَه،(۲) نظری در زمینه واقعیت و عملی بـرای زنـدگی در آن واقعیت توسعه داد. آموزهاش در «چهار حقیقت جلیل» خلاصه میشد: زندگی رنج است، این رنـج عـلتی دارد بـه اسم «تشنگی» یا «آز»، و راهی برای پایان دادن به رنج هست و آن «راه هشتگانه جلیل» است، یعنی شـناخت درسـت، اندیشه درست، گفتار درست، کردار درست، زیست درست، کوشش درست، آگاهی درست، و یـکدلی درسـت یـا تمرکز درست.
فقط بعدها بود که خیلی از پیروان بودا چیزی را عمومیت دادند و از آن بت ساختند کـه خـیلی ساده به صورت یک انضباط فکری خیلی خشک و سخت شروع شده بـود.
______________________________
۱٫ Siddharta
۲٫ Gautama
چـون اولیـن گسترش آیین بودا در بیرونِ هند در جهت شمال غرب و در میان اقوام ایرانی بود، طبیعی بود کـه خـیلی از بـاورها و اعمال دینی محلی این اقوام به سنت عامیانه بودایی راه پیدا کـند.
آیـین بودا اولین فلسفه کلی جهان بود. بودا تعلیم میداد که تحلیل او از گرفتاری انسان و راه خلاصشدن از آن کاری فـرهنگْبند(۱) نـبود، بلکه برای همه صادق بود. خیلی نگذشت که رهروها یا رَهبانهای بـودایی راهـیِ اشاعه آموزههای بودا شدند. حتی در افسانهای آمـده کـه دو بـازرگان ایرانی، به اسمهای تَپَسّوُ و بَلّیکه(۲) که در هـند تـجارت میکردند، مجلس بودا را از زبان خود او شنیدند و پیام او را به وطنشان در ایالت باکتریا(۳) آوردند. اگـرچه سـند محکمی از این دو تن در دست نـیست، دسـتِ کم داسـتانشان قـابل قـبول به نظر میرسد. اما از این مـعلوم نـمیشود که رواج آیین بودا پیش از عهد آشوکاشاه، از سلسله مَئوُرَیه(۴) در اواسط قرن سـوم قـم، شروع شده باشد.
اگرچه حالا بـعضی دانشمندها شک دارند کـه خـود آشوکا هیچ وقت بودایی بـوده بـاشد، دستِ کم او حامی گسترش آموزه بودایی بود، که به آن فقط به صورت دَرْمـَه(۵) اشـاره شده است. به دستور آشـوکا تـعدادی کـتیبه بودایی را در سراسر قـلمرو او روی سـنگها و میلها نوشتند. قلمرو او از شـمال هـند تا حواشی شرقی امپراتوری یونانیِ سلوکیه کشیده میشد. سلوکیه فقط نیم قرن پیش جـای سـلسله هخامنشی را گرفته بود. دستِ کم شـش تـا از کتیبههای آشـوکا در شـمال غـرب هند حاوی ترجمههایی بـه زبان آرامی بودند که قبلاً زبان دیوان سالاری هخامنشی بود و به این ترتیب احتمالاً مـقصود از ایـن کتیبهها ایرانیها بودند. فرمانهای شاهی او صـراحت بـه ایـن دارد کـه داعـیان یا بشیرانی را بـرای گـسترش دَرمَه پیش کمبوجَهها(۶) (ایرانیها)، و یونَهها(۷) (یونانیها)
______________________________
۱٫ «فرهنگْبند» را برای culture-bound به کار بردهام، به قیاس «بازوبند» و «زانوبند»، بـه مـعنی «بـسته به فرهنگ». چیزی که به فرهنگ خـاصی بـسته شـده و مـحدود بـه آن و زیـر مهار آن است و در همان فرهنگ اعتبار دارد. م.
۲٫ Tapassu و Bhallika. نگاه کنید به ریچارد فولتس، دینهای جاده ابریشم (ترجمه ع. پاشایی). نشر فراروان، تهران، ۱۳۸۵، ص. ۵۶٫ م.
۳٫ Bactria. اسم قدیمی سرزمین میان رشته کوههای هندوکش و آمودریا، کـه مرکز آن باکترا (بلخ کنونی) بود؛ در کتیبههای ایرانی نام آن به صورت باختری آمده است. از (دائرهالمعارف فارسی مصاحب، ذیل باکتریا). م.
۴٫ Maurya
۵٫ dharma
۶٫ Kamboja
۷٫ Yona یا yavana. م.
فرستاد.(۱) ترجمههای آرامیِ فرمانهای آشوکا تلاش آگاهانهای را در اضافهکردن طعم ایرانی [بـه آن فـرمانها] نشان میدهد، مثل اضافه کردن مکرر صفت «خوب» (یک اشاره احتمالی به «بهدین» یا دین بهی زردشتیها) و حذف اشارات به دِیوَهها،(۲) که هندیها آنها را خدایان کوچکتری میدانستند اما در آیـین زردشـت آنها را دیو دانسته بد داشتند.
رهروهایی که میخواستند رهنمودهای آشوکا را دنبال کنند و آموزه بودا را گسترش دهند به دلایل آشکاری میبایست در طول راههای بـزرگ تـجاری سفر کنند. خطرات سفرهای دور و دراز ایـمنیِ تـعداد مسافران را میطلبید، و عقل حکم میکرد هر که میخواست راهیِ سفر شود همسفر یکی از کاروانها بشود. بنابراین گسترش آیین بودا بستگی تنگاتنگی با سفر دور و دراز داشـت.
ایـن رهروان هر وقت کـه فـرصتش پیش میآمد اسکان میگرفتند و در نقاط گوناگون در طول راههای تجاری دیرهایی بنا میکردند. به مرور بازرگانهای مسافر در طی سفرهایشان شروع کردند به پوستتخت انداختن در دیرها. این دیرها نه فقط منزلگاهی بـرای عـلاقهمندان به آیین بودا بود، بلکه جایی هم برای پیشکش آوردن مسافرها برای بودا به شکل انواع بذل و بخشش بود، که به آنها امید یک سفر بیخطر میداد، و دیرها از این راه ثروتمند مـیشدند. خـیلی نگذشت کـه بعضی دیرها در واقع حسابی صاحب مال و مکنت شدند، که این به آنها قدرت خرید مزارع و انواع دارایـیهای دیگر میداد. به این طریق همزیستی رَهبانها و بوداییهای معمولی [که در اصـطلاح «پیـشنشین» خـوانده میشوند [محرک اقتصادیِ متقابلاً تقویتکنندهای برای رشد و گسترش اجتماع بودایی به وجود آورد.
دقیقا همین الگو بعدها در گـسترش مـسیحیت، مانویت و اسلام هم دیده میشود.
این خطّه شمال غرب شبهقاره هند ــ کمابیش جـایی کـه حـالا پاکستان است ــ منطقه انتقال بین ایران و جهان هندی بود، درست همانطور که بین النهرین بـین ایران و قلمروِ سامی بود. در ابتدای فتوحات اسکندر فرهنگ یونانی هم به این مـعجون اضافه شد. بعدها ایـن مـنطقه تسلیم امواج پیدرپیِ آسیاییهای ایرانی و ترکهای آسیای مرکزی میشود که دنبال در اختیار گرفتن شبکههای تجارتاند، و از این راه همچنان عناصر
______________________________
۱٫ نگاه کنید به ع. پاشایی، هینهیانه، تهران، نگاه معاصر، ۱۳۸۰، ص. ۱۲۱ـ۱۵۰٫ م.
۲٫ deva
فرهنگی بیشتری را به این مـحیط جهانْشهری میآورند. آیین بودا، که با درگیریاش در اقتصادِ تجارتِ راهِ دشوار و دور تقویت شده بود، دین اصلی این خطّه شد و توانست تا فتوحات اعراب در قرن هفتم م دوام بیاورد. اما آیین بودا در مقام یـک جـهانبینی رو به توسعه در هند شمال غربی زیر تأثیرات اقوام فراوان آن منطقه بود.
آیین بودا در ایران شرقی
بعد از سقوط سلسله مَئوُریَه در اول قرن دوم قم منطقه مرزی ایران شرقیـ هند شمال غربی غالبا بـازیگاه بـیثباتی شد که گروههای گوناگون برای رسیدن به قدرت در آن با یکدیگر رقابت میکردند. اینها بیشتر پارتیهای ایران شمال شرقی بودند؛ سَکاها، یک قومِ در اصل چادرنشین ایرانیِ استپهای اوُراسیا؛ و کـوشانیان، کـه به یک زبان ایرانی (باکتریایی) حرف میزدند اما در اصل از قسمت شرقی آسیای داخلی بودند و شاید تا حدی خاستگاهشان از تخاریهای هندو اروپایی زبان بود هر یک از این گروهها به بـردباری دیـنی پایـبند بودند، و این کار همآمیزی انـدیشهها و عـجین شـدن سنتها را آسان میکرد.
شکوفایی و تحول آیین بودا بیشتر ناشی از حمایت بازرگانهای مسافری بود که به دیرها و بقاع بودایی بذل و بخشش مـیکردند. بـه ایـن دیرها ویهاره(۱) و به این بقعهها که معمولاً بـقایای جـسد بودا را در آن نگهداری میکردند، استوُپه(۲) میگفتند. اهمیت اقتصادی و دینی استوُپهها به دوره اسلامی کشیده میشود و تا امروز هم در افغانستان و آسیای مـرکزی ادامـه دارد. بـقاع مشایخ صوفیه، مثل استوُپههای پیش از آن، زیارتگاه و مراکز اصلی دین عـامیانهاند. نماد این استمرار را میتوان در عَلَمهایی دید که روزگاری ایرانیهای بودایی بالای استوُپهها میافراشتند، و امروزه هم در آن منطقه همان عـَلَمها زیـنتبخش قـبههای بقاع صوفیهاند.
آیین بودا در قرنهای قبل از فتوحات اعراب در قسمت شرقی سـراسر جـهان ایرانی رواج داشت. مکانهای بودایی را در افغانستان، ترکمنستان، اوزبکستان و تاجیکستان، و همینطور در خود ایران، پیدا کردهاند. مدتها معروف بـود کـه مـنطقه باکتریا ــ جایی که
______________________________
۱٫ vihaÎra، که شکل فارسی شدهاش بِهار است.
۲٫ StuÎpa
قسمت شمالی افـغانستان اسـت و تـا حد زیادی فارسیزبان مانده است ــ در دوره پیشااسلامی مرکز بودایی مهمی بود. آنچه فقط تازگیها بـیشتر از کـار بـاستانشناختی در ترکمنستان، معلوم شده نقش مهمی است که پارتیها در قرنهای پیشتر در انتقال آیین بودا داشـتهاند. اگـرچه در منابع چینی ذکر تعدادی از رَهبانهای مهم بودایی آمده که از پارتیا / پارت(۱) آمدند، مثل اَنـ شـیگائو(۲)، مـترجم قرن دومیِ متنهای بودایی. نظر بیشتر بوداشناسان غربی این بود که آیین بودا فـقط در بـخش کوچکی از خود پارت رواج داشت.
اما کار باستانشناختی در دوره شوروی حکایت دیگری میگوید. هم حجم و هـم تـمایز دسـتکاریهای بودایی از کاوشگاههای بودایی حضور نیرومند بودایی را آنجا در زمانهای پارتی و کوشانی، از حدود قرن اول تا قرن سـوم، القـا میکند، یعنی موقعی که قدرت ساسانی حمایت روزافزونی برای زردشتیگری با خـود آورد.
مـاریکو نـامبا والتر(۳) از نظر دانشمندهای شوروی حمایت کرده یادآور میشود که دانشمندهای غربی فقط تازگیها از میزان یـافتههای دوره شـوروی بـا خبر شدهاند. او یادآور میشود که موزه تاریخ ترکمن در عشق آباد پُراست از اشـیای بـودایی کاوششده از ناحیه مرو که روزگاری تا عهد مغول در قرن سیزدهم مرکز تجاری مهمی در جاده ابریشم بـوده اسـت و با آمدن مغولها ویران شده است. در حدود صد سنگنوشته بودایی ــ که بـیشترشان اهـدائات بودند ــ در مارگیانا/ مرغیانا [ناحیه مرو] پیدا شـدهاند کـه تـاریخشان از قرن اول قم تا قرن پنجم م است. مـتنهای سـنسکریت مکتب سَرواستیوادین،(۴) که تاریخشان به قرن پنجم میرسد، آنجا کشف شدهاند. متأسفانه، چـون کـار دانشمندانه در ترکمنستان به طور چـشمگیری از زمـان استقلال ایـن کـشور در ۱۹۹۱ کـند شده، بیشتر این مواد بررسی نـشده مـاندهاند و اهمیت آنها خیلی کم درک شده است.
رغبت دانشمندهای غربی بیشتر این بـوده کـه آیین بودا را ببینند که از گنداره(۵) (شـمال غربی هند) مستقیما از راه شـهرهایی مـثل ختن و کوُچَه(۶) در حوضه تاریم(۷) بـه چـین رسیده
______________________________
۱٫ سرزمین کوهستانی در جنوب شرقی دریای مازندران، که از شمال به دشت حاصلخیز اسـتراباد و صـحرای ترکستان، و از جنوب به کویر نـمک مـحدود بـود. در دوره سلوکیه پایتخت آن نـزدیک دامـغان کنونی بود. اشکانیان پارتـی بـودند. (خلاصه شده از دایرهالمعارف فارسی مصاحب). م.
۲٫ An Shigao
۳٫ Mariko Namba Walter
۴٫ SarvaÎstivaÎdin
۵٫ Ghandhara
۶٫ Kucha
۷٫ Tarim
است. اگرچه ظاهرا یک راه انتقال از این طریق بوده، یـعنی از گـذرگاههای سختگذرِ کوههای قراقورُم، اما شواهدی دالّ بـر یـک «راه فرعی» غـربی از طـریق پارتـ هم وجود دارد. اگرچه هـیچ متن بودایی به پارتی در دست نیست، اما تکامل اصطلاحات بودایی در زبانهای دیگر این را القا مـیکند کـه لااقل در چند مورد آیین بودا از راهـ پارتـ مـنتقل شـده بـود. این به روشـن شـدن این نکته کمک میکند که چرا اینهمه مترجم مهم بودایی چین از تبار پارتی بودند.
اگر آیـین بـودا در پارت رواج داشـته که این ناحیه در قسمت شمال شرقی جـهان ایـرانی مـتمرکز بـود، روشـن نـیست که نفوذ آن تا کجای نواحی دورترِ غرب رخنه کرده بود. بازتابهای اندیشههای بودایی در برخی جنبههای مسیحیت دیده میشوند، وا گرچه سند این امر هنوز کمابیش مهآلود است امـا واقعیت این است که هند و مدیترانه از نظر فرهنگی (بیشتر از طریق داد و ستد) مرتبط بودند، و این ارتباط از ایران میگذشت. از آنجا که آیین بودا قویا همنشین فعالیت تجاری بود، اجتماعات بازرگانهای بودایی هـندی در ایـران غربی زندگی میکردند یا در آن سفر میکردند. نمیدانیم هندیهای مهاجر در جمع کردن نوگرویدههای به آیین بودا در ایران غربی و بین النهرین چقدر موفق بودند، اما به نظر میرسد که تعداد بـوداییها در غـرب خیلی کمتر از شرق بود.
مدرک حضور بوداییها در ایران غربی محدود است. کِرتیر/ کَردیر، موبد ساسانی، شَرَمَنَه (رَهبانهای بودایی) را در شمار غیرزردشتیها میآورد و امیدوار بـه از بـین بردن آنهاست. عناصری از شمایلنگاری بـودایی در بـرخی هنر دوره ساسانی وجود دارد. مثلاً در طاقِ بستان، میترا را میبینیم که روی گل نیلوفر ایستاده است. یادمانههای سنگْکندِ بودایی را در استان فارس، در جنوب ایران، بازشناختهاند، و به تـازگی نـوزده مجسمه بودا، به سـبک گـندارَه، آنجا کشف شدهاند. اسم محلها سرنخ دیگری به ما میدهد. تعدادی از روستاهای خراسان غربی ــ و حتی تا ری، نزدیک تهران ــ اسم نوبهار دارند، که مشتق از سنسکریت نَوَه ویهارَه(۱) یا «دیر [بودایی [نـو» اسـت.(۲)
در طول ساحل ایران جنوبی هم اسم چاهبهار در بلوچستان و بتخانه و بهارستان در فارس اشاره است به این گذرگاه بازرگانهای بودایی از هند. تیز، در ساحل [مکران، در
______________________________
۱٫ NavavihaÎra
۲٫ ــ فولتس، دینهای جادهی ابریشم، ص۱۲۷.
هشت کیلومتری چاهبهار [نـزدیک مـرز پاکستان، کـه در شاهنامه آمده، در قرن دوازدهم یک اجتماع بزرگ مهم بودایی داشته است، و شاید حتی در آغاز عصر اسلامی دارای یـک دستگاه اداری بودایی بوده است.(۱)
البته اینها نشانههای کوچکاند. از طرف دیگر، اگـرچه اهـمیت آیـین بودا در پارت همچنان محل بحث است، اما شواهد باکتریا بسیار غنی است. یکی از برجستهترین نمونههای تلفیق ایرانیـ بـودایی پیـکرهای از بودا است که در قراتپّه پیدا شده است و کتیبه «بودا مزدا» دارد. این دیوارنگاره دوره کـوشانی بـودا را نـشان میدهد که دورش شعلهها زبانه میکشد، که ظاهرا یادآور خود اَهورا مزدا است.
بقایای باستان شـناختی استوُپهها و دیرهای بودایی در سراسر باکتریا یا خیلی از توصیفات اماکن بوداییِ ایرانی در گزارشهای مـسافرهای بودایی چینی و جاهای دیـگر تـکمیل میشوند. مشهورترینِ اینها بیشک سیوُاَنزانگ،(۲) رهروِ بوداییِ چینی است که در اوایل قرن هفتم به امید پیدا کردن متنهای معتبر سنسکریت و بردن آن به چین از طریق آسیای مرکزی به هند سفر کرد. سـیوُاَنزانگ میگوید در زمان او بلخ در حدود صد دیر بودایی و در حدود سه هزار رَهبان داشت، که همهشان به مکاتب هینَهیانه («گردونه کوچک») تعلق داشتند. گزارش او به اهمیت اقتصادی این دیرها، که غالبا مورد تـهاجم ارتـشهای چادرنشین بودند، توجه دارد:
بیرون شهر، رو به جنوبی غربی، دیری هست معروف به نَوَه سَنگارامَه،(۳) که آن را یکی از شاهان پیشین این سرزمین ساخته است. این دیر را فقط استادان، که در شمال کوههای بـزرگ بـرفی ساکناند، و نویسندههای شاسْترهها(۴) هستند، اشغال کردهاند و کارهای ستایشانگیزشان را در آن ادامه میدهند. پیکرهای از بودا اینجا هست که از گوهرهای شاهوار میدرخشد، و تالاری که این پیکره در آن است آراسته به اشیای گرانبهای نـفیس اسـت. به این دلیل است که غالبا سرکردههای سرزمینهای همسایه، که تشنه مال و منال بودند، به آن دستبرد میزدند.
این دیر پیکریی از وَیشرَوَنَه دِیوَه(۵) دارد که با نفوذ معنویش، به شیوههای نـامنتظر، از حـریم دیـر محافظت میکند. تازگیها پسر یـِههوُخانِ(۶) تـرک گـردنکشی
______________________________
۱٫ á ذیل تیز در دایرهالمعارف فارسی مصاحب. م.
۲٫ ×uanzang
۳٫ Nava SamghaÎraÎma
۴٫ ShaÎstra
۵٫ Vaishravana Deva
۶٫ Teh-hu Khan
پیش گرفت و در رأس سپاهی به قصد حمله به این معبد راه افتاد به این خیال که جواهرات و اشـیای گـرانبهای آن را تـصاحب کند. موقعی که لشکرش در زمین بازِ نزدیک مـعبد اردو زد، شـب وَیشرَوَنه دِیوَه به خوابش آمد و به او گفت: «زورت از کجاست که گستاخی کردهای این معبد را ویران کنی؟» و بعد نیزهاش را به طرف او انـداخت کـه بـه تنش فرورفت. خان، هراسان بیدار شد، و قلبش درد گرفت. خوابش را بـه همراهانش گفت، و بعد برای اینکه از گناهش توبه کند، به سمت معبد دوید تا کسب اجازه کند که پیـش رهـروان بـه جنایتش اقرار کند، اما پیش از آنکه جوابی بگیرد مرد.
بعد سـیوُاَنزانگ بـه شرح بقایای ارزشمندی که در آن دیر بود ادامه میدهد. اینها اشیای مورد حرمت بوداییهای محلی بود:
در داخـل دیـر، در تـالار جنوبی بودا، یک تشت شستشو هست که مال بودا بود. در حدود ۹ لیـتر گـنجایش دارد و بـه رنگهای گوناگونی است که چشم را خیره میکند. اسم بردن از طلا و سنگی که تشت از آن سـاخته شـده سـخت است. دیگر، یک دندان بودا است که طولش یک اینچ [دو و نیم سانت]، و عرضش بـه انـدازه هشت یا نُهدهم اینچ، رنگش سفید مایل به زرد است؛ پاک و درخشان است. باز، یـک جـاروی بـودا هست که از گیاه کاشَه(۱) درست شده است. طولش ۶۰ سانت و دورش هفت اینچ است. به دسـتهاش گـوهرهای گوناگون نشاندهاند. انجمنهای مؤمنان و پیشنشینها در هر یک از شش روز روزه برای این سه بازمانده [بـودا] پیـشکشها مـیآورند. در نظر آنهایی که بیشترین ایمان را در وقتات پرستش دارند از این اشیا جلال و شکوه میتابد.
پُرپیداست کـه اجـتماع بودایی بلخ بیشتر مجذوب معجزات و آداب بود تا مجذوب آن نوع از پرورش فردیِ دل که بـودا در اصـل در یـک هزاره پیش یا پیشتر تعلیم داده بود، اما این یقینا نامتعارف نبود. بنا به آنـچه سـیوُاَنزانگ مـیگوید، اصلاً تعجبی ندارد که رهروان بلخ در به جا آوردن آداب رَهبانی (وینَیَه)(۲) آن قدر بـینظم بـاشند «که به زحمت میشد بین پارساها و گناهکارها فرق گذاشت».
______________________________
۱٫ kasha
۲٫ vinaya
پیوندهای تنگاتنگ رهروان بودایی و مقاماتیهای حکومت هـم در کـتیبهای که سر درِ معبد نوبِهار را میآراست تأیید میشود. این کتیبه امروزه موجود نـیست امـا مسعودی، تاریخنگار قرن دهم م آن را در مروج الذهب آورده اسـت: بـوداسف مـیگوید:
برای خدمت به دربار شاهان سه صـفت لازم اسـت: «فراست، شکیبایی و ثروت».
و زیر آن یکی به عربی نوشته بود:
بوداسف خلاف گفته اسـت. آزادهـای که یکی از این سه صـفت را داشـته باشد بـاید از آن دربـار فـرار کند».
خاطره ثروتهای افسانهای و آرایشی کـه بـا معابد و پیکرههای بوداییِ ایران شرقی همراه است در سنت شعری ایرانی دورههای اسـلامی حـفظ شده است. این سنت شعری اولیـن بار دقیقا در آن بخش از جـهان ایـرانی شکل گرفت که آیین بـودا تـا آمدن اسلام آنجا رواج داشت. «معشوق» [یا، شاهد] آرمانی شدهای که شاعران از او مـیگویند، غـالبا به شکل «بُت ماهچهر» [یـا، مـاهرخ، مـَهجبین،(۱) و مانند اینها] (کـه بـُت، از نظر لغوی، همان بـودا اسـت) وصف میشود، و گاهی با جزئیات دیگر مثل «سیمتن»،(۲) بودن، که یادآور این واقعیت اسـت کـه پیکرههای بودا را غالبا با رنگ نـقرهای مـیپوشاندند. به نـظر، مـلکیان شـیروانی «سرنمون شاعرانه بت [در شـعر فارسی[ نشانه به نشانه پاسخی است به سرنمونِ هنری بودای ایرانی شرقی». همینطور، خطاب شـاعرانه «ای بـُت» بازمانده غیردینی خطاب مقدس بودایی اَهـو بـوُدّو(۳) اسـت.
تـأثیرات ایـرانی در آیین بودا
آمـیزش ظـریف اندیشههای ایرانی با سنت رو به گسترشِ بودایی در متن اقوام ایرانی آسیای مرکزی از هر جای دیگری آشـکارترست، مـثل سـغدیهای ماورالنهر و سکاهای ختن. مثلاً ترجمههای ختنی بـرای دَرَمـه، بـه مـعنی آیـین بـودا، اصطلاح ایرانی داتَه(۴) را به کار میبردند. اصطلاح بوداـ داتَوُ [بودا ـ داتَه] یا قانون / آیین بودا را شاید بتوان با مزداـ داتَه
______________________________
۱٫ شرابِ لعلکش و روی مَهجبینان بین / خلاف مـذهب آنان جمال اینان بین. (حافظ). م
۲٫ تنش سیم و شاخش ز یاقوت و زر / بر او گونهگون خوشههای گهر (فردوسی. بهنقل از فرهنگ بزرگ سخن)م.
۳٫ aho Buddho
۴٫ daÎta: داد
(قانون مزدا) مقایسه کرد. همینطور متنهای ختنی از مفهوم ایرانی خَوَرنه / فَرّ (خـتنی فـَرَّه)(۱) استفاده میکنند که به معنی «خوشبختیای که از پیروی راه بودا سرچشمه میگیرد.»(۲) هنر بودایی گنداری / گندْهاری(۳) از دوره کوشانی گهگاه از نمادگراییِ خَوَرنَه شعلههایی که از شانههای بودا یا هاله دور سرش بلند میشود اسـتفاده مـیکنند.
در کتیبههای آرامی آشوکا، نویسندههای بودایی ختنی و سغدی از به کاربردن اصطلاح دِیوَه پرهیز میکردند. در ختن به جای بانوخدای هندی شکوفایی، معادل ایرانی او را، یعنی شـندْرَهمَتَه(۴) (سـپنتَه اَرَمیتی)(۵) [اسپندارَمذ / اسفند [را گذاشتهاند. مـیثره / مـیترا(۶) در متنهای بودایی سغدی دیده میشود و به صورت پیکرهای همراه مجسمه کوچکترِ دو مجسمه عظیم بودا در بامیان است؛ زُروان، خدای ایرانی زمان، در یک جاتَکه سغدی (داستان تـولد بـودا در تجسمها یا زندگیهای پیـشیناش) بـه جای برَهْمَن به کار میرود، حال آنکه در چند متن ایندره(۷) خدای هندی، اورمَزد میشود. اما بوداییها تماما با آیین زردشت همساز نبودند. آنها عمیقا از شماری از اعمال زردشتی، از جمله ازدواج با هـمخونها [مـحارم]، کشتن مرسوم حیوانات «بد»، مثل مار و عقرب، و در هوای آزاد رهاکردن اجساد انتقاد میکردند.
چارگوش درآوردن استوُپه را بوداییهای ایران شرقی از سنتی گرفتند که از پیش در معماری مقدس آن ناحیه وجود داشت. این سبک بالاخره در سـراسر جـهان بودایی بـه صورت یک هنجار در آمد. خدمت دیگر ایرانی به معماری بودایی، کندن غارهای مقدس در دل سنگ بود ــ فنی کـه میراث معماری خاکسپاری هخامنشی بود ــ که سراسر چین و هند در اماکن بـودایی رواج پیـدا کـرد. معروفترین نمونه ایرانی، دو مجسمه عظیم سنگْکَندِ بودا در دره بامیان افغانستاناند،(۸) یکی که بلندیش ۳۰ متر دیگری ۴۵ متر
______________________________
۱٫ khavarna. بـه پهـلوی xwarrah، فارسی کنونی فَرّ به معنی «فرّ، شکوه، خوشبختی» (د. ن. مکنزی، فرهنگ کوچک زبان پهـلوی، تـرجمه دکـتر مهشید میرفخرایی). تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ص۱۶۶، و به سغدی بودایی prn (فَرْن) دکتر بدرالزمان قـریب، فرهنگ سغدی، لغت شماره ۷۱۸۲، تهران: فرهنگان. م.
۲٫ برای نمونههای بیشتر در زمینه اصطلاحات بودایی خـتنی، á دکتر مهشید میرفخرایی، درآمـدی بـه زبان ختنی، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ۱۳۸۳، مخصوصا فصل ۴ آن. م.
۳٫ GandhaÎran
۴٫ Shandramata
۵٫ Spanta
۶٫ Mithra
۷٫ Indra
۸٫ بهتر است بگوییم «بودند». م.
است، که تاریخ آن به قرن ششم، میرسد. مجسمه بلندتر، که ظاهرا به آن رنگ سرخ زده بودند(۱) در مـنابع قرون وسطایی و اسلامی به آن به شکل بودای سرخ، و مجسمه کوچکتر به بودای سفید اشاره میشود، که احتمالاً به این یکی رنگ سفید زده بودند.(۲) این دو مجسمه عظیم تا این اواخر باقی بـود و رژیـم متعصب طالبان در ۲۰۰۱ آنها را به صورت فاجعهآمیزی نابود کرد.
تأثیرات ایرانی در هنر بوداییِ معروف به مکتب گنداره هم دیده میشود. این مکتب در دوره کوشانی در قرنهای اول و دوم میلادی پیدا شد. پیکرتراشی و نقاشیِ تمثالهای بـودا از آن زمـان به بعد پیدا میشود و عموما آنها را پدید آمده از شکلهای غربی، خصوصا یونانی، و تا حدی هم ایرانی میدانند.
یک ویژگی متمایز در هنر گنداره رواج نویِ پیکره بوداسَف(۳) است. بوداسفها کسانی هـستند کـه به میل خود رهاییشان را به تأخیر میاندارند که شاید به دیگران کمک کنند که به مقصدِ رهایی برسند، بر اساس این اصل که «هیچ کس رستگار نمیشود مگر آنـکه هـمه رسـتگار شوند.» آرمان بوداسف با ظـهور آیـین بـودای مَهایانه(۴) («گردونه بزرگ») همراه است، و این جنبشی بود که در شمال غرب هند پیدا شد و با مکاتب تثبیت شده به مبارزه بـرخاست (مـکاتب نـیکایَه(۵)، که مَهایانیها به آن هینهیانَه(۶) یا «گردونه کوچک») مـیگویند)، و ایـن کمی پیش از عصر مسیحی بود، مهایانیها بیشتر با یکی دانستنشان با بعضی متنها مشخص میشوند، خیلی از متنها را ظاهرا در نـاحیه مـرزیِ چـندفرهنگیِ هندیـ ایرانی تألیف کرده بودند.
بنابراین، پیداکردن چهرهها و مفاهیم ایـرانی در نظام مَهایانه چندان تعجبانگیز نیست. احتمالاً مشخصترین اینها بوداسَفْ مَیتریَه(۷) است که در آینده بودایی خواهد شد که بـه صـورت یـک منجی ظهور خواهد کرد. او لنگه روشنِ سوشیانت(۸) زردشتی است.
______________________________
۱٫ در گذشته مـجسمههای بـودایی را، به خاطر لباسهایی که به تن داشتند، از هر جنسی که بودند، رنگ میکردند، یا در واقع نـقاشی مـیکردند. گـویا این رسم را از یونانیها آموخته بودند. م.
۲٫ اشاره است به «سرخ بت و خِنگ بـت» کـه نـامشان در ادبیات فارسی آمده است و گویا عنصری بلخی مثنویای به همین نام داشته است. «خـِنگ» بـه مـعنی سفید، اسب سفید و مانند اینهاست. (برای «خنگ» و ترکیب آن á فرهنگ بزرگ سخن.) م.
۳٫ Bodhisattva
۴٫ MahaÎyaÎna
۵٫ NikaÎya
۶٫ HinayaÎna
۷٫ Bodhisattva Maitreya
۸٫ Saoshyant
مَیْتریَه معروفترین چـهره بـوداسف است که در هنر گنداره دیده میشود. بوداسف دیگر اَمیتابَه،(۱) بودای روشنایی، است کـه هـمان نـشانههای زروان را دارد. سوم، اَوَلوکیتشوَرَه(۲) است، که در عناصر معینی با میترا اشتراک دارد. در اسطورهشناسی ختنی بودایی چهره کـشیتیگَربَه(۳) را مـیبینیم، که در هیچ جای دیگرِ جهان بودایی نیست. او راهنمای روانها در گذشتن از همان «پل مرگ» اسـت کـه طـنین زردشتی دارد.(۴)
درست همانطور که عناصر شمایلنگاری بودایی در ایران غربی پیدا میشود، ویژگیهای متعدد ساسانی هـم در هـنر بودایی شرق ایرانی دیده میشود. یکی از اینها نقش گریفین(۵) است؛ دیگری اردکـی اسـت کـه گردنبندی را نگه داشته است. در یک مجسمه قرن هفتمی بامیان، مَیتریَه را اینطور تراشیدهاند که تاجی بـه سـر دارد کـه شبیه تاج خسرو دوم پادشاه ساسانی است. همچنین خیلی از بوداهای بامیان روبانهایی بـه سـبک ساسانی به مویشان بستهاند.
بوداییهای آسیای مرکزیِ دوره کوشانی شروع کردند به ساختن استوُپه به عنوان مـحل نـگهداری بقایای بودا. به نظر میرسد که معماری خیلی از این بقاع را، که اجـازه مـیداد زائران آن را طواف کنند، از معماری آتشکدههای زردشتی گرفته بـاشند. عـمل تـکریم بقاع با حلقههای گل، که در باکتریا رسـم بـود، ظاهرا استمرار آیینی بود که با بانوخدای ایرانی اَناهیتا پیوند داشت.
بازرگانها و بـشیرانی کـه آیین بودا را به آسیای مـرکزی و چـین بردند بـیشترشان پسـزمینه ایـرانی داشتند، خیلیها پارتی بودند، در حالی کـه دیـگران سغدیهایی بودند از جایی که حالا اوزبکستان است، یا سَکاهایی از ختن، از جایی کـه حـالا چین غربی است. بازرگانها و مسافرهای دیـگر میبایست چندزبانه باشند، و بـه ایـن معنی آنها غالبا مهارتشان را در تـرجمه مـتنها به کار میبردند، خیلی از ترجمههای کتابهای بودایی از زبانهای هندی به چینی کار مـترجمهایی بـود که اسمهای ایرانی داشتند.
______________________________
۱٫ Amitabha
۲٫ Avalokiteshvara
۳٫ Kshitigarbha
۴٫ گـویا مـراد نـویسنده از «پل مرگ» همان «چـینَود پُل» CÏinwad-puhl اسـت. سطر «… که در هیچ جـای دیـگر جهان بودایی نیست» را احتمالا باید توضیح این نقش تازه کشیتیگَربَه، یا زهدان زمین، دانـست، و الا خـود او در اسطورهشناسی هندی و بودایی چهره برجستهای اسـت. م.
۵٫ griffin. حـیوانی که تـنه شـیر و سـر و بال عقاب را دارد. م.
از دوره تـانگ به این طرف یکی از مردمپسندترین شکلهای آیین بودا در چین معروف بود به مکتب پاکبوم کـه آمـوزهاش این بود که شخص برای رسـتگارشدن فـقط مـیبایست دَم مـرگ اسـم بودا را به زبـان بـیاورد. آن وقت اَمیتابه، بودای روشنایی، آن محب را به پاکبوم خوشبختی، معروف به سوُکاوَتی(۱) میبرد که جایی در غرب واقـع بـود. ایـن ایمانِ رستگارشناختیِ چشمگیر مخالف رویکرد «خودت بـکنِ» آیـین بـودای آغـازینِ نـیکایه در هـند است، و به نظر میرسد که خیلی بیشتر مدیون سنت ایرانی است.
در نمونه دیگر، در چینِ تانگ هر ساله وسیعا آیینی برگزار میشد که در آن «ارواح گرسنه» نیاکانِ در گذشته را اطعام مـیکردند، که این شبیه جشن «همه روانها» [یا جشن همه فرَوَهَرها]ی فرَوَردیگان(۲) بود؛ شاید آن آیین چینی از این جشن زردشتی گرفته شده باشد. این نظر ایواموتو یوُتاکا(۳) [ژاپنی] است. به عقیده او اسـم چـینی این جشن (از طریق سغدی) از لغت ایرانی «روان» میآید، و باز به نظر او آن حکایت رهایی که با آن همراه است ــ که در آن رَهبان پارسایی به اسم موُـ لیاَن(۴) به میل خود به جـهنم مـیرود که مادر گناهکارش را نجات بدهد ــ شکلی از اسطوره یونانی دیونوُسوس(۵) و سِمِلِه(۶) است که ایرانیها آن را به چین بردند.(۷)
ناپدید شدن آیین بودای ایرانی
مغهای زردشـتی در دوره سـاسانی با پشتگرمی قدرت دولت مـانع پیـشرفت آیین بودا به غرب شدند. آیین بودای ایرانی بیش از هر جای دیگری در شرق قدرت داشت، یعنی در جایی که حالا افغانستان شرقی است، که ایـن خـیلی از مرکز کنترل ساسانیان دور بـود. ایـن قلمروها را اعراب مسلمان در قرن هفتم فتح کردند. علاقه اعراب به این بود که زمام جادههای تجاری را به دست بگیرند آنها را مستقیما به میدان رقابت اقتصادیِ با بازرگانها و دیرهای بودایی کـشاند.
______________________________
۱٫ SukhaÎvatãÎ
۲٫ Fravardigan
۳٫ Iwamoto Yutaka
۴٫ Mu-Lien. هـمان مَئوُدگلیایَنه MaudgalyaÎyana است که یکی از ده شاگرد بزرگ بودا است. م.
۵٫ Dionysos
۶٫ Semele
۷٫ اسم چینی این جشن یوُـ لَنـ پن، و ژاپنی آن urabon است. نظر قبلی آن را مشتق از ullambana ی سنسکریت میداند. م.
اشارات دشمنستیز قرآن [کریم] به اعـراب «بـتپرست» [مُشرکین [مـکه زمان پیامبر به آسانی تبدیل به سلاح عقیدتی علیه بوداییها شد که به خلاف مسیحیها، یهودیها، و زردشـتیها مشمول قانون اسلامی «اهل کتاب» نمیشدند. با تحکیم قدرت مسلمانان در ایـران شـرقی، بـوداییها شکار آسانی شدند، و به نظر میرسد که تا قرن نهم [سوم هجری] بیشتر بوداییهای ایرانی دینشان را رهـا کـرده مسلمان شده بودند.
با این همه، همانطور که غالبا در گروِشهای دینی دیگر هـم دیـده شـده، بوداییهای ایرانی که به اجتماع اسلامی پیوسته بودند تأثیراتی را هم با خودشان آورده بودند. خاندان بـرمَکی(۱) در نیمه اول قرن نهم در مقام وزیر [عباسیان [زمان قدرت را در دستگاه خلافت به دست گـرفتند. برمکیان در اصل متولی بـقاع بـودایی شهر بلخ بودند. نظر ریچارد بالیت(۲) این بوده است که این میراث هم پایگاه قدرت منطقهای بوداییهای قبلی را به برمکیان داده بود و هم حکومت مرکزی بغداد را قادر کرده بود که از طریق نـفوذ برمکیان در ایران شرقی اِعمال قدرت بکنند.
از صوفیه، ابراهیم اَدهم (مِت. در حدود ۷۹۰م)، صوفی مشهور [قرن دوم هجری] از بلخ بود و از یک خاستگاه بودایی آمده بود. یکی از صوفیهای «مست» (صاحب وجد) [اهل سُکر]، یعنی بـایزید بـسطامی (مت. ۸۷۴ م) در اصل شاگرد آموزگاری اهل سِند بود،(۳) که در آن زمان هنوز ناحیهای شدیدا بودایی بود. ردّ پای بعضی اندیشههای بودایی را میتوان در فلسفه عرفانی اینها و صوفیهای دیگر ایران شرقی گرفت. مثلاً مفهوم «فـنا» ــ کـه با اصطلاحات «فنا فی اللّه» تعبیر و مقصد نمایی صوفی گرفته میشود ــ شباهت محکمی با مفهوم بوداییِ نیروانه دارد. بعضی فرقههای دگراندیش مثل اهل حقِ اسما شیعه دوازده امامی در ایران غربی ــ مـانند جـنبشهای قدیمیتر مانویت، مزدکیّت و ابومسلمیه (که از همه آنها در فصلهای بعدی بحث میشود) ــ عقیده به تولد مجدد را نگه داشتهاند که این باور احتمالاً خاستگاههای بودایی یا دست کم خاستگاه آسیایی جـنوبی داشـته اسـت.
______________________________
۱٫ این اسم احتمالاً از لغت بـَرَمیکَه baramika [یـا، پَرَمـیکه]، به معنی «روحانی بودایی» گرفته شده است، برمکیان در ادبیات اروپایی به Barmeades معروفاند (نویسنده).
۲٫ Richard Bulliet
۳٫ مقصود ابوعلی سندی است. نگفته نماند که بـرخی «سـِندی» را از سـِندِ هند نمیدانند. برای این نظر áدکتر عبدالحسین زریـنکوب، جـستجو در تصوف ایران، ص. ۴۸ این اسم را سُندی هم خواندهاند. á شیخ روزبهان بقلی شیرازی، شرح شطحیات. انجمن ایرانشناسی فرانسه در تهران. ص ۷۷٫ م.
آیین بـودا بـقای کـوتاهی را در نیمه قرن سیزدهم در عهد ایلخانیان تجربه کرد. بنیادگذار این سـلسله، هولاکوخان (که از ۱۲۵۶ تا ۱۲۸۴ م سلطنت کرد) و جانشینش ارغون خان (که از ۱۲۸۴ تا ۱۲۹۱ م سلطنت کرد) اِسما بودایی بودند. آنها بازرگانهای بـودایی بـیگانه را بـه تجار مسلمان محلی ترجیح میدادند، و برای ساختن نهادهای بودایی و انتقال دارایـی (یـعنی همان «غارت») مسلمانها به بوداییها اجازه میدادند. حاجت به گفتن نیست که این کارها نارضایی و دشـمنی اکـثریت مـسلمان ایران را برانگیخت. بعد از گرویدن غازان خان، ایلخان مغول، به اسلام در حدود ابـتدای قـرن چـهاردهم فعالیت بودایی تند و تیز در ایران از بین رفت، و دیرها و بقاع نوساز بودایی یا تخریب و یـا تـبدیل بـه مسجد شدند. آیین بودا از آن موقع دیگر اساسا از ایران غایب شده است.