حـیات علمی امام علی(از منظر اندیشمندان غیرمسلمان و مستشرقان
چکیده
کلمات کلیدی
حـیات علمی امام علی(از منظر اندیشمندان غیرمسلمان و مستشرقان
محمدرضا احمدی ندوشن۱
چکیده
کلیدواژهها:
- دانـشآموخته سـطح۴ حـوزه علمیه و کارشناس ارشد تاریخ اسلام، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(دریافت: ۲۱/۹/۱۳۹۰ ـ پذیرش: ۲۵/۲/۱۳۹۱ ahmadino2010@hotmail.com
مقدمه
علم و دانـش و استعداد فراگیری و به کارگیری آن، هدیه الهی است که به انسان اعطا شـده و در این میان خدای مـتعال بـه طور ویژه و گسترده، علم وسیع به بعضی از بندگان خاص خود عنایت کرده است. یکی از برجستگان در بهرهمندی از علوم الهی و دانش بشری علی( است، به گونهای که همه فرهیختگان و اندیشمندان، از جمله خاورشناسان زبـان به تحسین و تمجید از ایشان پرداختهاند. از آنجا که تمرکز تحقیق، بررسی دیدگاه خاورشناسان در خصوص جایگاه علمی علی( است، ابتدا به تعریف واژه استشراق و مستشرق و اهداف ایشان پرداخته میشود.
استشراق در تعریفی روان به آن دسته از پژوهـشهای غـربیها اطلاق میشود که در خصوص میراث شرق و به ویژه مسائل مرتبط با تاریخ، زبان، ادبیات، هنر، علوم، عادات و سنن آن انجام میپذیرد.۱۵۷ بنابر این، مستشرق یا خاورشناس فردی است که میراث شـرق و هـر آنچه به نوعی به تاریخ، زبان، ادبیات، هنر، علوم، عادات و سنن او تعلق دارد، بررسی میکند و میکاود.۱۵۸
به طور کلی مستشرقان در بررسی و تحقیقات عربی و اسلامی خود، انگیزههای متفاوتی داشتهاند. این انـگیزهها از نـظر شدت و ضعف یکسان نیست و درمجموع میتوان آنها را به سه دسته تقسیم کرد:
الف ـ پژوهشها و بررسیهایی که به انگیزههای تبشیری انجام پذیرفته است،
ب ـ پژوهشهایی که در پس آنها اغراض و اهداف استعماری نهفته اسـت،
ج ـ تـحقیقات و پژوهـشهایی که صرفاً با انگیزههای عـلمی انـجام یـافته است.۱۵۹
در تحقیقات مرتبط با امامان( نیز این اهداف موضوعیت داشته و قابل انطباق است. از آنجا که علی( در میان مسلمانان جایگاهی ممتاز و مـقبولیتی عـام دارد و در بـیان فضایل ایشان شیعه و سنی کتابها به رشته تـحریر در آورده و ابـعاد گوناگونی از مناقب و فضایل آن حضرت را تبیین کردهاند، اندیشمندان غیر مسلمان و به ویژه خاورشناسان نیز در این حوزه، تحقیق و بررسی داشتهاند. یـکی از ابـعاد زنـدگی امام که به آن توجه شده علم و دانش وسیع ایشان اسـت که در مواردی بعضی از ایشان به زیبایی و با عبارتهایی شاعرانه و برخاسته از عمق دل، به تحسین امام پرداختهاند و در مواردی هم، بـه خـصوص از نـاحیه
مستشرقان به خردهگیری از امام پرداخته و درباره بعضی از برجستگیهای آن حضرت تشکیک و تـردید کـردهاند.
گزیدهای از علم و دانش علی(
امام عـلی( دسـتپـرورده مـکـتـب وحی و شاگرد همیشه همراه پیامبر( بود. امام عـلی( خـود دربـاره ملازمت و همراهیاش با پیامبر اینگونه میفرماید:
رسولخدا( مرا در دامن خویش پرورش داد: من کـودک بـودم او (هـمچون فرزندش) در آغوش خویش میفشرد، و در استراحتگاه مخصوص خویش جای میداد، بدنش را به بدنم میچسبانید و بـوی پاکـیزه او را اسـتشمام میکردم، غذا را میجوید و در دهانم میگذاشت. هرگز دروغی در گفتارم نیافت و اشتباهی در کردارم پیدا ننمود. از هـمان زمـان که رسول خدا( را از شیر باز گرفتند، خداوند بزرگترین فرشته از فرشتگان خویش را مأمور سـاخت تـا شـب و روز، وی را به راههای بزرگواری و درستی و اخلاق نیک سوق دهند. من همچون سایهای به دنبال آن حـضرت حـرکت میکردم و او هر روز نکته تازهای از اخلاق نیک را برای من آشکار میساخت و مرا فرمان مـیداد کـه بـه او اقتدا کنم.۱۶۰
خـطـبـهها و کلمات آن حضرت که بخشهایی از آن در نهج البلاغه آورده شده است، سند گویایی است بـر ایـن معنا که کلام ایشان فوق کلام مخلوق و دون کلام خالق است. آن حـضـرت بـارها بـه مـردم میفرمود: «ای مردم از من بپرسید پیش ازآنکه مرا نیابید که من به راههای آسمان داناتر از راهـهای زمـینم… .»۱۶۱ وتـنها علی( و فرزندان معصومش میتوانستند چنین سخنی را بر زبان آورند.
کمیلبن زیاد از یـاران خـاص حضرت علی(، میگوید: روزی علی( دست مرا گرفته به صحرا برد. چون به بیرون شهر رسیدیم مـانند مـصیبت زدگان آهی کشید و فرمود: گردآورندگان مال تباهاند، گرچه به ظاهر زندهاند، امـا دانـشمندان پایدارند چندان که روزگار به جاست. سـپس بـا اشـاره به سینه مبارک خود فرمود: «ها اِنـَّ هـهُنا لَعِلْماً جَمّاً» آگاه باش اینجا علم فراوان است. اگر برای آن یادگیرندگانی مییافتم (آنـها را آشـکار میکردم)، ولی بر کسانی که بـه آنـها علم مـیآموزم مـطمئن نـیستم، زیرا آن را برای دنیا به کار مـیبرند… .۱۶۲
پیـامبر( درباره علی( فرموده است: «من شهرعلم و علی دروازه این شهر است. هـر کـه میخواهد وارد این شهر شود باید از دروازه آن داخـل گردد».۱۶۳
همچنین ابنعباس مـیگوید از رسـولخدا( شنیدم که فرمود: به عـلی بـن ابیطالب( نُه
قسمت از ده قسمت علم که خدا برای جمیع خلق آفریده، عـطا شـده است. به خدا قسم او در یـک قـسمت بـاقی نیز با دیـگران شـریک است.۱۶۴
علی( در باره وسـعت عـلم خویش فرمود: اگر بخواهم آن قدر تفسیر و تأویل و نکته در فواید «بسم الله الرحمن الرحیم» گویم کـه نـوشتههای آن بار هفتاد شتر میشود.۱۶۵ در زمان خـلفای سـهگانه هرگاه مـشکل و مـعمایی بـرای آنان پیش میآمد دسـت به دامن علی( میشدند، به طوری که عمر بارها گفت: اگر علی نبود، هر آیـنه عـمر هلاک میشد.۱۶۶ علی( پدر علم در اسلام اسـت، زیـرا دانـشمندانی کـه بـنیانگذار علم نحو، فـقه، اصـول، تفسیر، نجوم و غیره هستند همه از شاگردان بیواسطه یا باواسطه ایشان شمرده میشوند.
دیدگاه مثبت مستشرقان
دیـدگاه مـستشرقان دربـاره ائمه( متفاوت و برگرفته از اهداف و منابع مطالعاتی ایـشان اسـت. عـدهای بـا انـگیزه آشـنایی و شناخت صحیح جایگاه و فعالیتهای ائمه( و بدون غرض ورزی و پیشداوری، به تحقیق و بررسی جایگاه ایشان پرداخته و با مراجعه به منابع معتبر، فعالیتهای ائمه( را بررسی کرده و تحقیقات قابل توجهی ارئه نـمودهاند.
هالیستر درباره جایگاه علمی امام علی( چنین مینویسد:
اگر به قراری که شیعیان ادعا میکنند! علی( به اراده الهی خلیفه بلافصل پیامبر( تعیین شده بود پس میبایست تعلیمات خاصی هم برای احـراز ایـن مقام از سوی محمد( دریافت کرده باشد. مآخذی که از نسخه قرآن علی( خبر دادهاند، میافزایند که علی( تفسیر و توضیحات آیات را نیز که از تعلیمات خصوصی رسول الله( بر گرفته بود، بر حـواشی و صـفحات آن یادداشت میکرده است… پیامبر و امام هر دو برای اثبات ادعای خود، اعمال خارق العادهای اظهار میکنند… این معجزات مربوط است به توجه و عنایات الهـی بـه وی، همچنین اعمال خارق العادهای کـه از او سـر زده است.۱۶۷
یکی دیگر از محققان در تبیین جایگاه ممتاز و خدمات علمی و مرجعیت فکری علی( در میان مسلمانان مینویسد:
همه مسلمانان برای علی( نقشی مهم و خطیر قائل هـستند. نـزد اهل سنت، علی( قـهرمان بـزرگ اسلام در جنگهای اولیهاش برای بقا و یکی از خلفای راشدین بود، و او را سرچشمه علم باطنی و دانش مکنون میدانستند. وی سر سلسله بیشتر طرایق صوفیه است، و نیز تدوین نحو عربی را به وی نسبت میدهند.۱۶۸
دنیز اگـل مـستشرق فرانسوی نیز مینویسد:
متن دعای کمیل که در مفاتیح الجنان یافت میشود، امام علی( آن را به شاگردش کمیل بن زیاد آموخت. کمیل در شرح حال نویسی بزرگان شیعه مکان مهمی را به خود اخـتصاص دادهـ است. تـمامی روایات، گفتوگوهایی را تصویر میکنند که با امام علی( داشته است… در باره این دعا شواهد کمی در اختیار داریـم، اما بنا به روایت سید بن طاووس، کمیل میگوید: روزی به هـمراه امـیرالمؤمنین( در مـسجد بصره نشسته بودیم و در باره شب پانزدهم شعبان صحبت میکردیم. امام علی( به من گفت که طی ایـن شـب هر کسی باید برای نمازخواندن و قرائت دعای حضرت خضر، بیدار بماند تا دعـایش مـستجاب شـود. پس از آنکه امام به منزلش بازگشت کمیل نزد ایشان آمد و امام از وی پرسید: کمیل برای چه آمدی؟ او جـواب داد برای دعای حضرت خضر و در این موقع امام این دعا را به او آموزش داد.۱۶۹
گابریل آنـگیری مستشرق فرانسوی نیز بـرجستگی عـلمی امام( را بسیار زیبا تبیین و توصیف کرده و مینویسد:
در زمینه قضایی، علی( عهد جدیدی افتتاح نمود. در عهد خلفای سه گانه او در تمام مسائل بغرنج و پیچیده مورد استشاره و استفتاء قرار میگرفت. هر مسئله پیچیدهای کـه روی مینمود افکار عمومی با این عبارت که به صورت ضربالمثل در آمده بود، حل آن را از تدبیر علی( میخواست، چاره این مشکل را فقط از ابوالحسن باید خواست. هنگامی که علی( به خلافت رسید بـا وجـود تمام گرفتاریهای نظامی و سیاسی، همچنان تصدی عالیه امور دادگستری را برای خود حفظ نمود. به تصفیه دادگاهها اقدام ورزیده و حقوق قضات را تثبیت نمود و نخستین محکمه شرع را بنیاد نهاد. قضاوتهای متعددی از خـلیفه چـهارم به یادگار مانده که جای آن دارد آنها را در شمار محاکمات بزرگ تاریخ قرار داد. علی( نخستین کسی بود که بر ضد اصلی که از دیر زمانی معمول به قوانین اروپایی است، یعنی حـبس در مـقابل بدهکاری، به مخالفت برخاست. پیش از علی( قانون مدونی وجود نداشت. قاضی میبایستی از روی آیات قرآن و بر طبق رسوم و سنن، حکم صادر کند، ولی در زمان علی( علم فقه و تقریباً قانون مـدونی بـه وجـود آمد. در حقوق جزا علی( در شـرق نـخستین کـسی بود که در محاکمات، شهود را از هم جدا کرده و از هر یک جداگانه شهادت میگرفت. تا آن وقت شهود به اتفاق یکدیگر ادای شهادت میکردند و مـیتوانستند اظـهارات خـود را با اظهارات همدستانشان تطبیق نمایند. قضیه ذیل بـاعث شـد که علی( در محاکمات این امر را مراعات کند:
روزی جوانی به خدمت علی( آمد و تفصیل ماجرای خود را به عرض حضرتش رسـانید: پدرش بـا کـاروانیان که چند تن از دوستان معمولیاش بودند، راه سفر در پیش گـرفته بود. پس از چندی رفقایش از سفر بازگشتند، ولی هیچ خبری از پدرش نیاوردند. پس چه بر سر او و پولهایش آمده بود؟
علی( یاران شخص گـمشده را امـر بـه احضار فرمود و از آنها بازپرسی کرد. جملگی اظهار داشتند که پدر جوان بـدون خـبر و اطلاع آنها ناپدید گردیده و هیچ برگه و اثری از خود به جا نگذاشته، و از طرفی قضات شهر هم بـه کـار ایـشان رسیدگی و آنها را تبرئه کردهاند. این پاسخ علی( را قانع نساخت. پس امر به دسـتگیری مـتهمین داد و هـر یک را در حجرهای جداگانه زندانی کرد، بعد از چند روز یکی از آنها را بازپرسی کرد و صورت مجلس اظـهاراتش را بـه امـضای او رسانید و به زندانش عودت داد. فردای آن روز، متهم دوم به همان ترتیب بازپرسی شد و هنگامی که هـمه گـواهان بدین ترتیب گواهی دادند، علی( اظهارات آنها را مورد بررسی قرار داد و آنها را با یـکدیگر مـقایسه کـرد و در نتیجه، تناقض آشکاری میان گفتههای آنها مشاهده کرد. علی( مجدداً متهمین را بخواند و آنها را بـه تـناقض گفتههایشان آگاه گردانید وادارشان ساخت که به قتل رفیقشان اقرار نمایند و بعد از گـرفتن اقـرار، عـلی( آنها را به پرداخت مبلغ هنگفتی به فرزند مقتول محکوم نمود.
علی( که خطیبی زبردست و نـویسندهای تـوانا و قاضی عالیقدری به شمار میرود، در صف مؤسسین و واضعین مکتبها مقام دارد و مکاتبی کـه او تـأسیس نـموده از لحاظ صراحت و روشنی و استحکام منطق و برهان و همچنین از لحاظ تمایل بارز آنها به ترقی و تجدد، امـتیاز دارد.۱۷۰
لامـنس مـستشرق معروف بلژیکی در وصف عظمت امام( چنین مینویسد:
برای عظمت علی( همین بـس کـه که تمام اخبار و تواریخ علمی اسلامی، از او سرچشمه میگیرد. او حافظه و قوه شگفت انگیزی داشته است. همه عـلما و دانـشمندان، اخبار احادیث خود را برای وثوق و اعتبار به او میرسانند. علمای اسلام از موافق و مـخالف، از دوسـت و دشمن، مفتخرند که گفتار خود را به عـلی( مـستند دارنـد، چون گفتار او حجیت قطعی داشت و او باب مـدینه عـلم بود و با روح کلی پیوستگی تام داشت.۱۷۱
نرسیسیان، از دانشمندان مسیحی نیز درباره علی( چـنین مـیگوید:
اگر این خطیب بزرگ (عـلی() در عـصر ما هـم اکـنون بـر منبر کوفه پا مینهاد، میدیدید که مـسجد کـوفه با آن پهناوریاش از سران و بزرگان اروپا موج میزد، میآمدند تا از دریای سرریز دانشش، روحـشان را سـیراب کنند.۱۷۲
دونالدسون خاورشناس معروف معاصر انـگلیسی در باره گستره علم عـلی( بـه قرآن و رابطه علمی آن حضرت بـا پیـامبر( مینویسد:
از نظر علمی، علی( دانش وسیعی به قرآن داشت، و وقتی به ایشان گـفته مـیشد که چگونه شما در مقایسه بـا دیـگر اصـحاب آشنایی بیشتری بـه احـادیث پیامبر پیدا کردی؟ میفرمود: هـر وقـت از رسول خدا( سؤالی میکردم، پاسخ سؤالم را میداد، و هرگاه سکوت میکردم ایشان آغاز به سـخن مـینمود.۱۷۳
دونالدسون در ادامه مینویسد:
دانش علی( چـیزی نـیست که در پسـِ پردهـ ابـهام باشد و شگفت انگیز هـم نیست، زیرا علی( از مجاهدان و صحابه دیگر، مدت زمان بیشتری را با پیامبر( سپری کرده است، عـلاوه بـر آنچه دیگران از پیامبر( شنیدند، او چیزهای شـنیده کـه دیـگران از آن مـحروم بـودهاند. ابوبکر و عمر بـه گـستردگی علم و فقاهت علی اطمینان داشتند و مشکلاتی که برایشان پیش میآمد و دچار عجز میشدند، برای حل آن بـه او رجـوع نـموده و به رأی و مشورت او عمل مینمودند.۱۷۴
ردولف ژایگر، نویسنده آلمـانی دربـاره خـدمات عـلمی عـلی( مـینویسد:
علی( مبتکر علم نحو بود. و بر اثر همین ابتکار اوست که امروز هر کودک مبتدیِ مسلمان در هر نقطه زمین میتواند قرآن بخواند و کلمات نماز را صحیح تلفظ کـند …علی بن ابیطالب( یگانه دانشمند اسلام در آن عصر، بین اعراب چون نابغهای بود که در بین یک مشت مردم جاهل و قشری متعصب زندگی کند و نتواند منظور خویش را به آنان بفهماند.۱۷۵
جرج جـرداق مـسیحی هم علی( را اینگونه توصیف میکند:
علی بن ابی طالب در خرد، یگانه بود، او قطب اسلام و سرچشمه معارف و علوم عرب بود، هیچ دانشی در عرب وجود ندارد، مگر آنکه اساسش را علی( پایـهگذاری کـرده یا در وضع آن، سهیم و شریک بوده است.۱۷۶
همین طور هالیستر مینویسد: علی از هرکس دیگر بیشتر با قرآن آشنا بود.۱۷۷ روکس عزیزی یکی از ادیبان بـرجسته مـسیحی نیز در این باره میگوید:
اسـلام در مـسائل مختلف فقیهتر از علی( را به خود ندیده است، و دلیلش این سخن پیامبر( است که فرمود: «اقضاکم علی؛ برترین شما در داوری و قضاوت علی است». و به گواه هـم عـصر خودش که میگفت: «لولا عـلی لهـلک عمر؛ اگر علی نبود عمر بیچاره میشد»… علی عالم به تورات و انجیل و قرآن بود.۱۷۸
والیری مستشرق ایتالیایی نیز درباره دانش قرآنی امام( مینویسد: معروف است که علی( دانش عمیقی از قـرآن داشـت و یکی از بهترین قاریان قرآن بود.۱۷۹
دیدگاه منفی مستشرقان
عدهای از مستشرقان در تبیین حیات علمی امامان( به علت بیاطلاعی از جایگاه امامت، و نیز به سبب عدم بهرهگیری از منابع معتبر شیعی، و بر اساس بـاورهای خـود و استناد بـه منابع اهل سنت و منابع موجود در غرب، و برخی نیز براساس انگیزههای تبشیری و استعماری، به شکل نادرستی به تـبیین این مطلب پرداختهاند. اگرچه بسیاری از مستشرقان در باره جایگاه علمی و برجستگی عـلمی عـلی( اعـتراف به عظمت علمی امام نمودهاند که پیش از این به دیدگاه برخی از آنها، اشاره شد، اما بعضی از مـستشرقان بـرتری علمی آن حضرت را چندان قابل توجه نمیدانند، چنان که دونالد سن مینویسد: نویسندگان بـرای آنـکه نـشان بدهند که شخصیت علمی علی( کمتر از بُعد جنگاوری وی نبوده است، خود را به زحمت بسیار انـداختهاند.۱۸۰
در اینجا به دیدگاه برخی از کسانی که درباره شخسیت علمی علی( تشکیک کردهاند، اشـاره میشود:
۱٫ ابهام و جعل در سـخنان
والیـری از مستشرقانی است که در دائره المعارف اسلام لیدن مقالههایی ارائه داده و در مدخل مربوط به امام علی( ضمن تشریح ابعاد زندگی آن حضرت در تبیین بعد شخصیتی ایشان به تشکیک در شیوایی سخنان علی( پرداخته است و مینویسد: «سـخنان او به لحاظ صورت و شکل [ظاهری] مبهم بوده، تشخیص سخنان اصیل او از سخنان جعلی و منتسب به وی کار سادهای نیست».۱۸۱
هالم نیز مینویسد:
شیعیان علی را اسوه بلاغت نیز به شمار میآورند و سخنان و انـدرزهای مـنسوب به وی که در واقع از نمونههای بینظیر عربی کلاسیک است، به صورت مجموعهای با عنوان نهج البلاغه بر جای مانده است که تا قرن پنجم به منصه ظهور در نیامد.۱۸۲
م. عبدالجلیل، مورخ فـرانسوی کـه نویسنده تاریخ ادبیات عرب به زبان فرانسوی است در خصوص نثرهای منسوب به صدر اسلام تردید کرده و مینویسد: «شایسته است در مجموعه آثار ادبی منسوب به علی( بیشتر دقت کنیم».۱۸۳
نــقد
ایـن سخن والیری که سخنان علی( را در شکل و ظاهر مبهم دانسته، خود مبهم است و روشن نیست که منظور او چیست؟! اگر مقصود وی مبهم شمردن سخنان علی( باشد سخنی به دور از انصاف است، زیرا یـکی از ویـژگیهای بـرجسته آن حضرت قدرت بیان فوق العـاده و مـنحصر بـه فرد ایشان است که دوست و دشمن بدان اعتراف نمودهاند. فصاحت کلام علی( همه فصیحیات عرب را به تعجب واداشته، چنان که او را امـیر سـخن نـامیدهاند.
ابن ابی الحدید در این باره مینویسد:
او پیشوای فـصحاء و اسـتاد بلغاء است و در شأن کلامش گفتهاند از سخن خدا فروتر و از سخن مردمان فراتر است و تمام فصحاء، فن خطابه و سخنوری را از سخنان و خـطبههای او آمـوختهاند.
ویـ در ادامه مینویسد:
برای اثبات درجه اعلای فصاحت و بلاغت او همین نـهج البلاغه که من بشرحش اقدام مینمایم، کافی است که هیچ یک از فصحای صحابه یک دهم آن، حتی نصف یـک دهـم آن را نـمیتوانند تدوین کنند.۱۸۴
همچنین وی به اعتراف یکی از سرسختترین دشمنان امام در فـصاحت اشـاره کرده و چنین مینویسد:
هنگامی که محفن بن ابیمحفن نزد معاویه آمد، گفت: از پیش کندزبانترین مردم نـزد تـو آمـدم. و منظورش علی( بود. معاویه جواب داد: وای بر تو! چگونه ممکن است علی( کـند زبـانترین مـردم باشد؟ به خدا جز او کسی آیین فصاحت را به قریش نیاموخته است.۱۸۵
علامه فقید سید هـبهالدین شـهرستانی در کـتاب ما هو نهج البلاغه چنین مینویسد:
شخصی از یک دانشمند مسیحی به نام امین نـخله خـواست که چند کلمه از سخنان علی( را برگزیند تا وی در کتابی گرد آورده و منتشر سازد. دانـشمند مـزبور در پاسـخ وی چنین نوشت: از من خواستهای که صد کلمه از گفتار بلیغترین نژاد عرب (ابوالحسن) را انتخاب کـنم تـا تو آنرا در کتابی منتشر سازی، من اکنون دسترسی به کتابهایی که چنین نـظری را تـأمین کـند، ندارم مگر کتابهایی چند که از جمله نهج البلاغه است.
با مسرت تمام این کتاب بـا عـظمت را ورق زدم به خدا نمیدانم چگونه از میانصدها کلمات علی( فقط صد کلمه را انتخاب کـنم، بـلکه بـالاتر بگویم نمیدانمچگونه کلمهای را از کلمه دیگر جدا سازم. این کار درست به این میماند که دانـهیاقوتی را از کـنار دانـه دیگر بر دارم! سر انجام من این کار را کردم و در حالی که
دستم یـاقوتهای درخـشنده را پس و پیش میکرد، دیدگانم از تابش نور آنها خیره میگشت! باور کردنی نیست که بگویم به واسـطه تـحیر و سرگردانی با چه سختی کلمهای را از این معدن بلاغت بیرون آوردم. بنابراین، تو ایـن صـد کلمه را از من بگیر و به یاد داشته بـاش کـه ایـن صد کلمه پرتوهایی از نور بلاغت و غنچههایی از شـکوفه فـصاحت است! آری نعمتهایی که خداوند متعال از راه سخنان علی( بر ادبیات عرب و جامعه عرب ارزانـی داشـته خیلی بیش از این صد کـلمه اسـت.۱۸۶
علی( در فـن سـخنوری کـار را به اعجاز رساند و همه را متعجب نـمود، ابـن شهر آشوب در این باره مینویسد:
عدهای از اصحاب پیغمبر( در مسجد نشسته و مشغول گـفتوگو در مـورد مسائل علمی و ادبی بودند، در این ضـمن گفته شد که حـرف الف در اغـلب کلمات داخل شده و کمتر کـلامی گـفته میشود که در آن حرف الف نباشد. علی( که در آنجا حاضر بود چون سخن آنها را شـنید بـپاخاست و فی البداهه خطبه غرایی خـواند کـه در حـدود هفتصد کلمه بـود بـدون اینکه در کلمات آن حرف الفـی وجـود داشته باشد، همچنین خطبه دیگری دارد که در کلمات آن، حرف نقطه داری وجود ندارد و چنین شروع مـیشود: الحـمد لله اهل الحمد و مأواه… ۱۸۷
شیخ محمد عـبده از عـلمای سنی مـصری و شـارح نـهجالبلاغه میگوید:
همه دانشمندان و آگـاهان این زبان معتقدند سخن علی( بعد از کلام خداوند تعالی و پیامبرش، برترین و بلیغترین، در جوهر و مایه، پربـارترین، در شـیوه و سبک، بلندترین و در معنا جامعترین کلام اسـت. ۱۸۸
جـرج جـرداق نـیز در ایـن باره میگوید:
در حـقیقت بـاید گفت که شرایط سخنوری که توافق سخن با اوضاع و احوال است برای هیچ ادیبی مانند عـلی( جـمع نـشده است، زیرا سخنان وی پس از قرآن بزرگترین نمونه بـلاغت اسـت؛ سـخنانی اسـت کـوتاه و آشـکارا نیرومند و جوشان. در اثر هماهنگی الفاظ و معانی و اغراض به صورت کاملاً رسایی درآمده است و انعکاس آن در گوش آدمی شیرین و اثرش با تحریک احساسات توأم است.۱۸۹
علی( در گفتار خود پایـبند قواعد فصاحت و بلاغت نبوده، بلکه سخن او خود به خود شیرین و گیرا است و قواعد فصاحت را باید از سخنان وی استخراج کرد نه اینکه سخن او را با قواعد فصاحت سنجید.
کلام علی( به طوری اسـت کـه ارتباط منطقی بین جملههای آن برقرار است. هر مطلبی
که به خاطر آن حضرت خطور میکرد، فوراً به بهترین وجهی در قالب کلمات شیوا بر زبانش جاری میشد، بدون اینکه در گفتن و بـه وجـود آوردن آن به خود زحمتی دهد.
و اما ادعای عدم تشخیص سخنان منسوب به امام از سخنان جعلی، ناشی از بیاطلاعی این مستشرق از تشخیص منابع معتبر از غیر آن اسـت، و بـه نظر میرسد که قصد دارد در نـهج البـلاغه و انتساب مطالبش به علی( تشکیک کند، در حالی که به گواهی بسیاری از دانشمندان و صاحب نظران، تردیدی در انتساب این خطبهها و محتویات نهج البلاغه به علی( وجـود نـدارد.
مسعودی (م ۳۴۶ ق) مینویسد: «خطبههایی کـه از عـلی امیر المؤمنین( رسیده است چهار صد و هشتاد و اندی خطبه است».۱۹۰ این مورخ موثق، دوازده یا سیزده سال پیش از تولد سید رضی درگذشته است.
ابن ابیالحدید نیز در نقد کسانی که درباره انـتساب خـطبههای موجود در نهج البلاغه به علی( تشکیک کرده و سید رضی را متهم میکنند به اینکه از پیش خود چنین سخنانی در آورده و سخن علی نیست، مینویسد:
عدهای از افراد هواپرست میگویند، بسیاری از مطالب نهج البـلاغه سـخنانی است کـه بعدها پیدا شده و افرادی از فصیحان شیعه آن را ساختهاند، و گاهی برخی از آن را به سید رضی یا دیگری نسبت مـیدهند. اینها کسانی هستند که عصبیت، دیدگان آنها را کور کرده و از راه روشن گـمراه شـدهاند و آنـچه گفتهاند ناشی از کم اطلاعی آنان از اسلوبهای سخن است… اگر بگویند تمام مطالب این کتاب (نهج البلاغه) سـاختگی اسـت، بیتردید صحیح نیست، زیرا صحت اسناد بعضی از خطبهها به امیر المؤمنین( از راه تواتر بـرای مـا ثـابت شده است و آن را تمام محدثان یا بیشتر آنان و بسیاری از مورخان نقل کردهاند، و اینها هیچ کدام شـیعه نبودهاند تا نقل آنها را به غرض نسبت بدهند. و چنانچه گفته شود بعضی از مـطالب نهج البلاغه صحیح اسـت، آن نـیز بر مدعای ما خواهد بود، زیرا کسی که با فن سخن و خطابه آشنا باشد و بهرهای از علم بیان و نیز در این خصوص ذوقی داشته باشد، حتماً میان کلمات رکیک و سخنان فصیح و سخنان اصـیل و ساختگی فرق میگذارد… تو خواننده نیز وقتی که درست در باره نهج البلاغه دقت و تأمل کردی، میبینی تمام آن از یک سرچشمه جاری شده و مانند جسم بسیط، اسلوب واحدی را تشکیل میدهد که جزئی از آن در مـاهیت عـین جزء دیگر است.۱۹۱
علامه شهرستانی نیز درباره اثبات انتساب خطبههای نهج البلاغه به امام علی( مینویسد:
ما بر کتابهای بسیار قدیمی دست یافتیم که مشتمل بر بسیاری از خطبههای امام امـیر المـؤمنین( است، و هیچ خطبهای بدون سند یا اسناد مختلف، فرو نگذاشته تا آنجا که موجب اعتماد نفس گشته است.۱۹۲
استاد محمد عبده نیز چنین میگوید:
طی مطالعه نهج البلاغه ایـن فـکر برایم پدید آمد که بلاغت را دولت و نیرویی، و فصاحت را صولت و سطوتی است، و اوهام کسانی که در باره نهج البلاغه تردید کردهاند، مشوب، و تردید آنها چیزی جز فسق و پلیدی نیست. اندیشیدم که انـبوه سـپاه خـطابهها با شمشیرهای برنده، در صفهای مـنظم خـود بـا نظم و ترتیب خاصی به حالت دفاع ایستادهاند، و هر گونه شک و شبههای را برطرف میسازند… از این مطالعات به یقین دانستم که مدبر ایـن دولت و قـهرمان ایـن صولت (فصاحت و بلاغت) پرچمدار پیروزمند آن، امیر المؤمنین عـلی بـن ابی طالب( است.۱۹۳
بنابر این با توجه به نکتههایی که گفته شد به نظر میرسد که این گونه خـردهگیریها در مـبهم دانـستن بعضی از سخنان علی( و جعلی دانستن سخنان و انتساب آن به ایشان، نـاشی از کم اطلاعی این عده از محققان در شناخت شخصیت و برجستگیهای ممتاز آن حضرت در ابعاد گوناگون و از جمله سخنوری و دانش و همچنین نداشتن دانـش کـافی و تـحقیق و بررسی در خور در این حوزه از ناحیه ایشان و نیز مستشرقان است.
۲٫ رد جمع آوری قـرآن
والیـری ضمن اعتراف به دانش عمیق علی( به قرآن، ادعای نقش علی( در جمعآوری قرآن را رد کرده و مینویسد: ایـن گـفته کـه او نسخهای اصلاح شده از قرآن گرد آورده، مردود است!۱۹۴
نقد
به نظر میرسد کـه ادعـای مـردود دانستن جمعآوری قرآن توسط علی( یا ناشی از کم اطلاعی این محقق از تاریخ اسلام و مـراجعه نـمودن بـه منابع غربی مرتبط با تاریخ اسلام است و یا ناشی از غرضورزی است، و در هر صورت، ایـن ادعـا برخلاف حقیقت است و به اختصار به تبیین این مطلب پرداخته میشود.
مقصود از ایـنکه مـیگویند امـیر مؤمنان علی( قرآن را جمعآوری نموده آن است: که ایشان آن را از روی آنچه نزد رسول خدا( بود، نـوشته و شـأن نزول و معنای آیات را نیز
در آن آورده است، چنان که در روایت آمده است: آنچه در خانه رسـول خـدا( بـود، امیر مؤمنان به دستور ایشان جمعآوری نمود، زیرا ایشان( به حضرت( فرمود: ای علی! کتاب خـدا را بـگیر، پس علی( آن را در لباس خویش گرفته و به منزل خود رفت. وقتی که رسول خـدا( رحـلت فـرمود، حضرت در خانه نشست و آن را بر اساس ترتیب نزول، رونویسی کرد و او بدین مطالب آگاهی داشت.۱۹۵
آن حضرت حـقیقت قـرآن را از مـنبع اصلیاش، یعنی پیامبر اکرم( دریافت کرد. هر آیهای که بر پیامبر اکـرم( نـازل میشد، آن را بر علی( قرائت میفرمود و دستور میداد تا حضرت آن را املا کند. علی( میفرماید: «پیامبر( تأویل آیـات و تـفسیر آنها، ناسخ و منسوخ آنها، محکم و متشابه آنها، خاص و عام آنها و اینکه کـجا نـازل شده و در چه موردی نازل شده است، را بـه مـن تـعلیم داد.۱۹۶
احادیث فراوانی وجود دارد مبنی بر اینکه عـلی( نـخستین جامع قرآن پس از رحلت پیامبر اکرم( بوده است، چنان که نقل شده است کـه آن حـضرت پس از رحلت پیامبر اکرم( از خـانه بـیرون نیامد و بـه جـمعآوری قـرآن سرگرم بود و در این کار، موفق شـد و آن را بـه بزرگان وقت ارائه داد و فرمود: این، کتاب پروردگار شماست همان گونه که بر پیـامبرش نـازل شد، از آن حرفی کاسته نشده و بـر آن چیزی افزوده نگردیده اسـت. گـرچه حاکمان وقت آن را نپذیرفته و گفتند: مـا را بـه چنین کتابی نیازی نیست. علی( فرمود: «به خدا سوگند پس از این هرگز آن را نخواهید دیـد، فـقط بر من لازم بود که پس از فـراهم کـردن و جـمع نمودن، شما را آگـاه سـازم تا آن را بخوانید».۱۹۷
با تـوجه بـه شواهد و قراین موجود، قرآنی که علی( جمعآوری کرده، طبق ترتیب نزول بوده که سـورههای مـکی قبل از مدنی آمده، همچنان که تـرتیب نـزول و ناسخ و مـنسوخ نـیز در آن مـراعات شده است.۱۹۸
در واقع، اولیـن تفسیر کتاب خدا را ایشان نگاشت و علاوه بر متن قرآن (طبق ترتیب نزول) هرچه در مورد ایـن آیـات بود، در آن آورد، زیرا ایشان از سایرین به ایـن مـطلب آگـاهتر بـود. و بـنابراین، بین این قـول کـه قرآن در زمان رسول خدا( جمعآوری شده است با این قول که امیر مؤمنان( آن را گرد اوری کرده و در آن مـهمترین نـکتهها و ظـرافتهای تفسیری را آورده است، منافاتی نیست.
۳
. رد بر منزلت عـلی(
نـداشتن هـوش و ذکـاوت کـافی، یـکی از تهمتهایی است که لامنس در مورد علی( مطرح کرده تا مقام ایشان را پایین آورد. وی در دایره المعارف الاسلامیه در مدخل «حسین» مینویسد:
ثابت شد که پسر (حسین) دو صفتی را که مـوجب هلاکت پدر (علی) شد، از او به ارث برده است، یعنی دو صفت بیارادگی و کمی ذکاوت و هوشمندی.۱۹۹
نقد
به نظر میرسد که مقصود لامنس از این اتهام، عدم هوشمندی و ذکاوت در تدبیر امور سیاسی و حکومتداری علی( در دوران حـکومتشان بـاشد، چنان که مستشرقان دیگری نظیر اشپولر، گلدزیهر، والیری و… نیز چنین اتهامی را مطرح کردهاند. البته اتهام ضعف سیاسی به امام( در زمان حیات ایشان هم مطرح بوده و بسیاری از افراد، سیاست ابـوبکر و عـمر را که در زمان آنها اوضاع داخلی آرام بود و مسلمانان، تمام ایران و قسمتی از روم را فتح کرده و غنایم فوقالعادهای به دست آورده بودند، بر سیاست امام ترجیح دادهـاند، هـمچنان که بعضی از آنها پا را فراتر نـهاده و سـیاست معاویه را هم بر سیاست او ترجیح میدادند. این قضاوت بر اساس مظاهر دنیوی بود، نه بر اساس اصول و مبانی دینی و ارزشهای اسلامی، البته امام در هـمان زمـان نیز در مقام پاسخگویی بـه ایـن شبهه به زیبایی جواب آنها را داد. چنان که فرمود:
سوگند به خدا معاویه از من سیاستمدارتر نیست، اما او نیرنگ میزند و مرتکب انواع گناه میشود، اگر نیرنگ ناپسند و ناشایسته نبود، من سیاستمدارترین مـردم بـودم، ولی هر نیرنگی گناه است، و هر گناهی یک نوع کفر است، (در قیامت هر غدار و مکاری پرچم خاصی دارد که به آن وسیله شناخته میشود). به خدا سوگند من با کید و مکر اغفال نـمیشوم و در رویـارویی با شـداید ناتوان نمیگردم. ۲۰۰
ابن ابیالحدید و بسیاری از بزرگان دیگر در شرح خطبههای امام علی( به تفصیل به توانمندی و تدبیر امـام پرداختهاند که در جای خود قابل طرح است.۲۰۱
همچنین اگر مقصود لامـنس از ایـن اتـهام، کمی ذکاوت و هوشمندی در همه امور باشد، مسلم است که چنین اتهامی بر خلاف حقیقت است و ناشی از غـرضورزی اسـت، چنان که جرج جرداق مسیحی (هم کیش لامنس) در نقد این اتهام وی مینویسد:
لامـنس در تـألیفات فـراوان خود، علی( را به این منظور یاد میکند که دستاویزی برضد او پیدا کرده و طعنی را در باره او خـلق کند. او هر وقت این قهرمان یگانه را یاد کرده، او را
از نظر ذکاوت و هوشمندی، «محدود» مـعرفی کرده و نخواسته است بـه بـلاغت و شاعری صاحب نهج البلاغه اعتماد کند. او با اسلوبی نیرنگآمیز، روایات مسلّمی که شجاعت و سلحشوری علی( را اثبات میکند، تمسخر کرده است. خیلی عجیب است که نویسندهای بتواند امام علی( را از بلاغت و ذکاوت و شـجاعت بیبهره بداند، در حالی که اینها صفاتی است که ملزوم علوم است و همچون حرارت نسبت به آتش، از علی جدا شدنی نیست، بلکه اینها صفاتی است که حتی معاویه بن ابیسفیان و عمرو بـن عـاص نیز آنها را انکار نکردهاند، اما لامنس، خود آنها را انکار میکند! اگر انسان بخواهد در انکار امتیازهای علوی، اسلوب لامنس را در پیش گیرد، نه تنها میتواند بیهیچ زحمت و رنجی، منکر صفات معینی در وجـود عـلی، محمد، مسیح، سقراط، شکسپیر و ناپلئون بناپارت شود، بلکه حتی میتواند اصل وجود خارجی آنها را نیز از بیخ انکار کند! هیچ کاری از این آسان تر نیست که شخصی در صفحاتی از کتاب، حـقیقتی از حـقایق را وارونه سازد و با اشاره به بعضی منابع و مآخذ، آن را به بعضی از گزارشها نسبت دهد!۲۰۲
جرج جرداق درباره هوشمندی علی( مینویسد:
علی بن ابی طالب( در منبر، با آرامش خاطر و اعتماد کـامل بـه خـویشتن و سخن عادلانه خود، میایستاد و سـخن مـیگفت. او بـسیار زیرک و سریع الادراک بود. و راز دل مردم، هوسها و خواستهای درونی آنان را به خوبی میدانست. دلی داشت مالامال از مهر، آزادی، انسانیت و فضیلت،… علی بن ابیطالب( بـا راسـتی و راسـتگویی، در زندگی شناخته شد و امتیاز یافت.۲۰۳
ابن ابیالحدید نـیز در رد بـر اتهام زنی دشمنان و بدخواهان امام علی( مینویسد:
و چه گویم در باره مردی که دشمنان و بدخواهانش نیز سر به آستان فـضائلش فـرود آوردنـد و انکار مناقب و کتمان فضایل او را برنتابیدند، زیرا دانستی بنیامیه بر حـکومت اسلامی در شرق و غرب زمین مسلط شدند و به هر نیرنگی در خاموش ساختن نور او کوشیدند، و حقایق را علیه او تحریف نمودند، عـیبهایی بـرای او تـراشیدند، او را بر سر منبرها لعن کردند، ستایشگرانِ او را تهدید، بلکه حبس کردند و کـشتند، از نـقل روایتی که حاوی فضل او و مایه بلندآوازگی او میشد، جلوگیری نمودند تا آنجا که اجازه ندادند نام او را بـر کـسی بـگذارند، اما این ترفندها جز بر والایی و سربلندی او نیفزود، همچون مشک که هـر چـه بـر آن سرپوش نهند بویش بپیچد، و به سان خورشید که با کف دست نتوان چهره آن پوشـاند، و چـون روز روشـن که اگر چشم از آن فروبندی دیدگان بسیاری آن را میبیند. و چه گویم در باره مردی که همه فـضیلتها بـه او انتساب برد، و هر فرقهای بدو منتهی میشود، و هر گروهی او را به خود منتسب مـیدارند، پس او رئیـس و سـرچشمه و سالار همه فضیلتهاست.۲۰۴
بسیاری از صاحب نظران و اندیشمندان و بزرگان معتقدند که علی بن ابیطالب( دانـاترین فـرد زمان خویش بوده است و مردم در علوم عقلی و نقلی از او بهره میبردند. البته روشن اسـت کـه لازمـه چنین جایگاهی داشتن هوش و ذکاوت فوقالعاده است.
اینک به مواردی اندک از اظهار نظر اندیشمندان و صـاحب نـظران مکاتب و مذاهب مختلف در خصوص جایگاه علمی امام اشاره میشود.
اسکافی دانشمند بـرجسته اهـل سـنت در تبیین جایگاه علمی امام علی( چنین مینویسد:
علم توحید که منزلت آن والاتر از همه عـلوم و رتـبه آن بـرتر از همه آنهاست و علما قبلا پیرامون آن سخن گفته بودند و خطبا در باره آن داد سخن داده بـودند، بـا علی( به منصّه ظهور رسید و حضرت( این علم را نشانه متعلّمان و حجّت منکران قرار داد. این است ویـژگی مـختصر و مفصّل حضرت( در ایمان، و آیا کسی توانسته است این ویژگی را چنین گرد آورد و بـه اوجـش دست یازد؟۲۰۵
ابن ابیالحدید نیز مینویسد: به طـور کـلی جـایگاه او در علم آن قدر بالاست که هیچ کس نـه بـه او میرسد و نه به او نزدیک میشود، و سزاوار است آن حضرت، خود را معدن علم و سرچشمه حـکمت بـداند.۲۰۶
شیخ طوسی در بیان دلایل امـامت حـضرت( میگوید:
زیـرا عـلی( آگـاهتر بود به سبب قوّت در حدس، و فـراوانی مـلازمت رکاب پیامبر( و بهرهگرفتن بسیار از ایشان. صحابه در بیشتر رویدادها پس از خطا نزد حضرت( مـیآمدند. پیـامبر( فرموده است: برترین شما در قضاوت عـلی است. فضلا در همه عـلوم بـه او استناد میجویند و او خود از این امـر خـبر داده بود.۲۰۷
علامه حلی در تشریح هوش و ذکاوت آن حضرت این چنین استدلال میکند:
عـلی بـن ابیطالب در نهایت تیزهوشی و ذکاوت بـود و در تـعلّم و فـراگیری بسیار حریص. از کـوچکی تـا هنگام جدایی (از پیامبر)، شـب و روز بـا پیامبر( که در علم و فضل کاملترین افراد بود، ملازمت بسیاری داشت. بنابر این، روشن اسـت کـه چنین شاگردی ملازم با چنین مـعلمی کـامل که در آمـوزش دادن بـسی آزمـند است و از شاگرد در فراگرفتن؛ شـاگردی در نهایت کمال و اوج فضل و دانش، خود برهانی قطعی و لمّی است که در آن اختلافی به چـشم نـمیخورد.۲۰۸
این گونه اتهامات در حالی مطرح مـیشود کـه حـتی دشـمنان حـضرت علی( هم، زبـان بـه اعتراف در عظمت علمی گشودهاند. عبداللهبن عمر هنگامی که خبر شهادت حضرت امیرالمؤمنین
( را شنید بسیار تأسف خـورد و ایـن آیـه شریفه را خواند: «اَوَلَمْ یَرَوْا اَنّا نَأْتِیَ الْأرضـَ نـَنْقُصُها مـِنْ اَطـْرافِها» (رعـد:۴۲) آنـگاه گفت: ای امیرالمؤمنین! همانا تو در علم، ظرف اکبر بودی، امروز با رفتن تو عَلَمِ اسلام ناقص شد و رکن رکین ایمان شکست خورد و از بین رفت.۲۰۹
مغیره بن شـعبه نیز میگوید:
معاویه در روزی بسیار گرم، با زن خود مشغول صحبت بود. وقتی خبر شهادت امیرالمؤمنین( را به وی دادند آیه استرجاع را خواند و گفت: مردم چگونه معدن علم و حلم و فضیلتها و فقه را از دست دادند؟ زنش گـفت: مـن تعجّب میکنم، تو تا دیروز به او ناسزا میگفتی، امروز بر مرگ او متأثّری؟ معاویه گفت: وای بر تو، تو نمیدانی که علی( از جهت علم و فضل، شبیه چه شخصیّتی بود؟۲۱۰
نتیجهگیری
یکی از ویـژگیهای مـمتاز و برجسته علی( وسعت علم و دانش ایشان است که دوست و دشمن بدان اعتراف کردهاند. همچنین یکی از ویژگیهای ایشان را دانش وسیع ایشان به احکام شـریعت و عـلوم قرآن دانستهاند. نیز یکی دیـگر از صـفات ایشان را در فن خطابه و تسلط فوقالعاده ایشان در بهرهگیری از کلمات و جملات در ایراد سخن دانستهاند. بسیاری از خاورشناسانی که در لابه لای تحقیقاتشان جایگاه و شخصیت علی( را بررسی و ایشان را معرفی کـردهاند نـیز بدان اعتراف نموده و عـظمت عـلمی امام را در ابواب گوناگونش ستوده و به تشریح آن پرداخته و تحلیل و بررسی کردهاند. اما در میان ایشان برخی از خاورشناسان نیز به دلایل مختلفی همچون ناآگاهی از جایگاه امامت در مکتب اسلام و عدم بررسی کافی منابع مـرتبط بـا این موضوع و همچنین عدم مراجعه به منابع معتبر و در مواردی به شکل مغرضانهای در بعضی از ابواب دانش امام( تشکیک کرده و به خردهگیری پرداختهاند.
منابع
ابن المغازلی، ابو الحسن علیبن محمد جُلابی، مـناقب ابـن مغازلی، تـرجمه سیدجواد مرعشی نجفی، قم، مکتبه آیه الله المرعشی النجفی، ۱۳۵۶٫
ابنابی الحدید، شرح نهج البلاغه، قم، مکتبه آیه الله مـرعشی نجفی، ۱۳۷۸٫
ابنجوزی، سبط، تذکره الخواص، قم، منشورات الشریف الرضی، ۱۴۱۸ ق.
ابنشهرآشوب، مـحمدبن عـلی، مـناقب آل ابی طالب، قم، علّامه، ۱۳۷۹ق.
ابنعساکر، ابیالقاسم علیبن الحسنبن هبهالله شافعی، تاریخ مدینه دمشق، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۵ق.
احمدوند، عـباس، کـاوندی، سحر، «پژوهشهای خاورشناسان درباره نهجالبلاغه»، علوم حدیث، ش ۴۹، پاییز و زمستان ۱۳۸۷، ص۳۳۰-۳۴۳٫
اسکافی، ابوجعفرمحمدبن عبدالله، المـعیار و المـوازنه، بـیروت، بینا، ۱۴۰۲ق.
انجمن تاریخ پژوهان (به کوشش محمدرضابارانی)، تشیع و خاورشناسان، ترجمه و نقد مقالات خاورشناسان)، قم، خـاکریز، ۱۳۸۸٫
آنکیری، گابریل، شهسوار اسلام، ترجمه کاظم عمادی، چ پنجم، تهران، سپهر، ۱۳۵۴٫
پیشوایی، مهدی، «نـقد دیدگاه تاریخی یک شـرق شـناس» تاریخ در آیینه پژوهش، ش ۶، تابستان ۱۳۸۴، ص۲۷-۵۶.
تستری، محمدتقی، بهج الصباغه فی شرح نهج البلاغه، تهران، امیرکبیر، ۱۴۱۸ق.
تقیزاده داوری، محمود، تصویر امامان شیعه در دائره المعارف اسلام، قم، مؤسسه شیعهشناسی، ۱۳۸۵٫
جرداق، جرج، امام علی( صدای عدالت انـسانیت، ترجمه سیدهادی خسرو شاهی، مؤسسه انتشاراتی فراهانی، ۱۳۷۹٫
جرداق، جرج، بخشی از زیبائیهای نهج البلاغه، ترجمه محمدرضا انصاری، تهران، محمدی، ۱۳۷۳٫
جرداق، جورج، روائع نهجالبلاغه، چ دوم، ،بیجا، مرکزالغدیرللدراساتالاسلامی، ۱۳۷۵٫
جمعی از مستشرقین، دایره المعارف الاسلامیه، بیروت، دارالفکر، بـیتا.
خـوارزمی، الموفق، المناقب، چ دوم، قم، مؤسسه النشر الإسلامی، ۱۴۱۴ق.
دونالدسن، دوایت، عقیده الشیعه، تعریب ع. م بیروت، مؤسسه المفید، ۱۴۱۰ق.
ژایگر، ردولف، خداوندعلم وشمشیر، ترجمه ذبیحالله منصوری، تهران، مجید، ۱۳۷۶٫
سراج، محمدابراهیم، امام علی خورشید بی غروب، تـهران، نـبوی، ۱۳۷۶٫
سیدابن طاوس، طرائف، ترجمه داود الهامی، قم، نوید اسلام، ۱۳۷۴٫
سیوطی، جلالالدین، الاتقان، قاهره، دارالسلام، طاول، ۱۴۲۹ق.
شهرستانی، هبهالدین، ماهو نهج البلاغه، ترجمه عباس میرزاده، چ ششم، قم، مؤسسهالنشرالاسلامی، ۱۴۲۰ق.
شیخ صدوق، الأمالی، بـی جـا، کتابخانه اسلامیه، ۱۳۶۲٫
شیخ مفید، الارشاد، قم، کنگره جهانی شیخ مفید، ۱۴۱۳ق.
طوسی، خواجه نصیرالدین، تجرید الاعتقاد، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، ۱۴۰۷ق.
عبدالجلیل، ژان محمد، تاریخ ادبیات عرب، ترجمه آذرتاش،آذرنوش، چ سوم، تـهران، مـؤسسه انـتشارات امیر کبیر، ۱۳۷۶٫
عبده، محمد، شـرح نـهج البـلاغه، قاهره، مطبعه الاستقامه، بیتا.
العزیزی، روکس، الامام علی أسدالاسلام و قدّیسه، چ دوم، بیروت، دارالکتاب العربی، ۱۳۹۹ق.
علّامه حلی، حسنبن یوسف، کشف المراد فـی شـرح تـجرید الاعتقاد، قم، مؤسسه النشر الإسلامی، بی تا.
عـلیقلی، مـحمدمهدی، سیمای نهج البلاغه، تهران، تاریخ و فرهنگ، ۱۳۷۹٫
علیالصغیر، محمدحسین، المستشرقون و الدراسات القرانیه، بیروت، دار المورخ العربی، ۱۴۲۰ ق.
فیروزآبادی، سیدمرتضی، فضائل الخمسه مـن الصـحاح السـته، چ دوم، تهران، اسلامیه، ۱۳۹۲ ق.
فیض کاشانی، ملامحسن، تفسیر الصافی، چ دوم، تهران، الصدر، ۱۴۱۵ ق.
کـلینی، محمدبن یعقوب، الکافی، چ چهارم، تهران، دار الکتب الإسلامیه، ۱۴۰۷ق.
لالانی، ارزینا، نخستین اندیشههای شیعی: تعالیم امام محمد باقر(، ترجمه فـریدون بـدرهای، تـهران، فروزان، ۱۳۸۱٫
مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، ۱۴۰۴ق.
مرعشی تستری، قاضی نـور الله، إحـقاق الحق و إزهاق الباطل، قم، مکتبه آیه الله المرعشی النجفی، ۱۴۰۹ ق.
مسعودی، علیبن الحسینبن علی، مروج الذهب و مـعادن الجـوهر، چ دوم، قـم، دار الهجره، ۱۴۰۹ق.
معرفت، محمدهادی، التمهید فی علوم القرآن، چ چهارم، قم، مؤسسهالنشرالاسلامی، ۱۴۲۵ق.
نمازی، حـسین، عـلی در آیـینه نهج البلاغه، بیجا، مرکزتحقیقات اسلامی نمایندگی ولی فقیه در سپاه، بیتا.
هالم، هاینس، تشیع، تـرجمه مـحمدتقی اکـبری، قم، ادیان، ۱۳۸۵٫
هالیستر، جان نور من، تشیع در هند، ترجمه آزر میدخت مشایخ فریدنی، تهران، مـرکز دانـشگاهی،۱۳۷۳.
هدایتپناه، محمدرضا، «نقد و بررسی مقاله علی بن ابی طالب( در کتاب دائره المعارف اسلام؛ تـشابه اسـمی، تـفاوت ماهوی »، نامه علوم انسانی، ش ۴ و ۵، زمستان ۱۳۷۹ و بهار۱۳۸۰، ص۴۲-۹۵٫
، سال هشتم، شماره سوم، پاییز و زمستان ۱۳۹۰، ۷۱ ـ ۸۵
Tārikh dar Āyene-ye Pazhuhesh, Vol.8, No.3, Fall & Winter ۲۰۱۱-۱۲
-
- محمدحسین عـلی الصـغیر، المستشرقون و الدراسات القرانیه، ص ۱۱٫
-
- همان.
-
- همان، ص ۱۲- ۱۵.
-
- ناصرمکارم، ترجمه گویاوشرح فشرده ای برنهج البلاغه، خطبه۱۹۲(قـاصعه)، ج۲، ص۳۱۹٫
-
- نـهج البـلاغه، خطبه۲۳۱٫
-
- ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۸، ص۳۴۶٫
-
- شیخ صدوق، الأمالی، ص۳۴۳؛ محمدبن محمدبن نعمان مفید، الارشـاد، ج۱، ص۳۳٫
-
- عـلیبن موسیبن سیدابن طاووس، طرائف، ترجمه داود الهامی، ص۱۹۲؛علیبن محمدبن المغازلی، مناقب ابن مـغازلی، تـرجمه سـیدجواد مرعشینجفی، ص۳۲۰٫
-
- سبطابن جوزی، تذکره الخواص، ص۱۶؛ قاضی نورالله مرعشی تستری، احقاق الحق، ج۷، ص۵۹۷٫
-
- «لَوْلاعَلِی ّ ُلَهَلَکَ عُمَرُ»، سـیدقاضی نـور اللهـ شوشتری، احقاق الحق، ج۳، ص۱۰۲ ر.ک: حسین نمازی، علی در آیینه نهج البلاغه.
-
- جان نورمن هـالیستر، تـشیع در هند، ترجمه آزر میدخت مشایخ فریدنی، ص۲۴.
-
- ارزینا لالانی، نخستین اندیشههای شیعی: تعالیم امام محمدباقر(، ترجمه فریدون بـدرهای، ص۱۰٫
-
- انـجمن تاریخ پژوهان (به کوشش محمدرضابارانی)، تشیع و خاورشناسان(ترجمه ونقدمقالات خاورشناسان)، مقاله نـمادپردازی مـذهبی شیعه…، ص۳۷٫
-
- گابریل دانکیری، شهسوار اسلام، ترجمه کـاظم عـمادی، ص۲۵۳-۲۵۱٫
-
- مـحمدمهدی علیقلی، سیمای نهج البلاغه، ص۵۲٫
-
- هبهالدین شهرستانی، مـا هـو نهج البلاغه، ترجمه عباس میرزاده، ص۴۳٫
-
- دوایت دونالدسون، تعریب ع. م، ص۳۹٫
-
- همان، ص۳۷-۳۹.
-
- ردولف ژایگر، خداوند عـلم وشـمشیر، ترجمه ذبیح الله منصوری، ص۳۰و۱۵۴.
-
- جـرج جـرداق، امام عـلی( صـدای عـدالت انسانیت، ترجمه سیدهادی خسرو شاهی، ج۱، ص۱۰۲٫
-
- جـان نـور من هالیستر، تاریخ تشیع در هند، ص۲۰.
-
- روکس العزیزی، الامام علی أسدالاسلام و قدّیسه، ص ۷۵و۷۶٫
-
- مـحمود تـقیزاده داوری، تصویر امامان شیعه در دائرهالمعارف اسـلام، ص۳۶٫
-
- دوایت دونالدسون، عقیدهالشیعه، ص۶۳٫
-
- مـحمودتقی زاده داوری، تـصویر امامان شیعه در دائرهالمعارف اسلام، ص۳۶٫
-
- هـاینس هـالم، تشیع، ص۳۷و۳۸.
-
- ژان محمد عبدالجلیل، تاریخ ادبیات عرب، ص۹۶و.۹۵.
-
- عبدالحمیدبن هبهاللهبن ابی الحدید، شرح نـهج البـلاغه، ج۱، ص۲۵و۲۴؛ ر.ک: عباس احمدوند؛ سحر کاوندی، «پژوهـشهای خـاورشناسان دربـاره نهجالبلاغه»، علوم حـدیث، ش ۴۹٫
-
- عـبدالحمید بن هبه الله بن ابـی الحـدید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۲۵و۲۴؛ محمدتقی تستری، بهج الصباغه فی شرح نهج البلاغه، ج۱۱، ص۲۲۰٫
-
- هبهالدین شهرستانی، مـاهونهج البـلاغه، ص ۳۸و۳۹٫
-
- محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۴۰، ص۱۶۳٫
-
- محمد عبده، شـرح نـهج البلاغه، ج۱، ص۱۲٫
-
- جـرج جـرداق، بـخشی از زیبائیهای نهج البلاغه، ص۵۶٫
-
- عـلی بن حسین مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ص ۴۱۹٫
-
- ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۰، ص۱۲۷و۱۲۸٫
-
- هبهالدین شـهرستانی، شـرح نهج البلاغه، ص۸۷٫
-
- محمد عبده، شرح نـهج البـلاغه، ج۱، ص۹و۱۰٫
-
- مـحمود تـقیزادهداوری، تـصویر امامان شیعه در دائره المـعارف اسـلام، ص۳۶٫
-
- ملامحسن فیض کاشانی، تفسیر الصافی، ج ۱، ص ۴۰؛ محمدهادی معرفت، التمهید فی علوم القرآن، ج۱، ص۲۹؛ با کمی تفاوت: جلال الدیـن سـیوطی، الاتـقان، ص۱۶۰و۱۶۲٫
-
- حسنبن شعبه حرانی، تحف العقول، ص ۱۹۶٫
-
- محمدبن یـعقوب کـلینی، الکـافی، ج۲، ص۶۳۳؛ مـحمدهادی مـعرفت، التـمهید فی علوم القرآن، ج۱، ص۲۹۱و۲۹۲.
-
- ۲٫ ابنشهر آشوب، مناقب آل ابیطالب، ج۲،ص۴۱، محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۸۹، ص۷۴٫
-
- جمعی از مستشرقین، دایرهالمعارفالاسلامیه، ج ۷، ص۴۲۷٫SiraFatima, Fatima etlesfilles de mahpmet, notes critiues pour l, etude de la, p23, 26, ۴۸.Etudes sur Le regan du Ca Life Omayyade Moawialer, p79-83.
-
- ناصر مکارمشیرازی، ترجمه گویا نهج البلاغه، خطبه ۱۹۱، ص۳۵۵٫
-
- ر.ک: نهج البلاغه، خطبههای ۱۹۱و۲۰۰ و نامه۴۵؛ ابنابی الحدید، شـرح نهجالبلاغه، ج۱، ص۲۸ و ج۱۰، ص۲۱۲؛ مهدی پیشوایی، «نقد دیدگاه تاریخی یک شرق شناس» تاریخ در آینه پژوهش، ش ۶، ص ۵۶-۲۷؛ و محمدرضا هدایت پناه، «نقد و بررسی مقاله علی بن ابی طالب( در کتاب دائرهالمعارف اسلام؛ تشابه اسمی، تفاوت ماهوی»، نـامه عـلوم انسانی، ش ۴و۵، ص ۱۹۸-۱۶۰٫
-
- جرج جرداق، الامام علی صوت العداله الانسانیه، ج ۵، ص ۲۴۰-۲۴۱٫
-
- جرج جرداق، روائع نهجالبلاغه، ص۳۲؛ محمدابراهیم سراج، امام علی خورشید بی غروب، ص۳۳۳.
-
- ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۱، ص۱۶و۱۷٫
-
- ابوجعفرمحمدبن عبدالله اسکافی، المعیار و المـوازنه، ص۲۶۲٫
-
- عـبدالحمیدبن هبه الله بن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۷، ص۲۲۰؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۴۰، ص۸۰٫
-
- خواجه نصیرالدین طوسی، تجرید الاعتقاد، ص۲۶۳-۲۶۶٫
-
- علامه حلی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعـتقاد، ص۳۸۴٫
-
- ابـن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۳۰۸٫
- ابـنعساکر، تـاریخ مدینه دمشق، ج۴۲، ص۵۸۳؛ الموفق الخوارزمی، المناقب، ص۳۹۱.