پولس و گسترش مسیحیت
اشـاره
هانس کونگ، متکلم برجسته کاتولیک از کشور آلمان در کتاب متفکران بزرگ مسیحی با نـگاهی نـو از هـفت شخصیت تأثیرگذار در مسیحیت، یعنی پولس، اریگن، آگوستین، آکویناس، لوتر، شلایرماخر و بارت سخن میگوید. نوشته حاضر دربـاره شخصیت بحث برانگیز پولس است. به نظر هانس کونگ، اهمیت پولس و الهیات او در تاریخ جهان انـکارناپذیر است، اما نباید آنـگونه کـه نیچه میپنداشت، پولس را بنیانگذار واقعی مسیحیت بدانیم. اهمیت پولس از آن جهت است که راه پذیرش مسیحیت را بر غیر یهودیان هموار ساخت و اینگونه بود که مسیحیت را به دینی جهانی تبدیل کرد.
بدون پولس، کلیسای کاتولیک و الهیات آبـای یونانی و لاتینی وجود نمییافت و هیچگونه تغییری به دست آگوستین، لوتر، بارت و جز آن صورت نمیگرفت. اما آیا پولس که شاگرد مستقیم عیسی نبود، عیسی را درست شناخت یا چیز دیگری از عیسی فهمید؟ به نـظر هـانس کونگ، پولس نسبت به سنّت عیسی بیاعتنا نبود و، آنگونه که برخی پنداشتهاند، نمیخواست دین جدیدی بنا کند.
از نکات جالب توجه مقاله حاضر این است که نویسنده برخلاف دیدگاه رایج، معتقد اسـت پولس شـریعت را مقدس میشمارد، لکن سخن پولس این است که با انجام
______________________________
۱ مشخصات کتابشناختی این مقاله چنین است:
Hans Kung, Paul, in “Great Christian Thinkers”, New York, Continum, 2000; (Translated by John Bowden from the German).
دستورات و تکالیف شرعی دین یهود نمیتوان رستگار شد؛ چه آنکه نجات از راه ایمان و اعـتماد بـیچون و چرا حاصل میشود نه از راه عمل به دستورات شرعی.
از نظر کونگ، پولس همچنان میتواند الگوی عملی مسیحیان باشد، به شرط آنکه بر حسب زمان خودش فهمیده شود و به زبان امـروزی تـبیین گـردد.
۱٫ بحثانگیزترین شخصیت نزد مسیحیان و یـهودیان
طـلیعه سـخن: پولس یهودی، نخستین مؤلف و متکلم مسیحی، اهل شهر طرسوس(۱) در ناحیه سیلیس(۲) (ترکیه کنونی) که در آن زمان، شهر تجاری مهمی بر سر راه آسیای صـغیر(۳) بـه سـوریه بود، بحث انگیزترین شخصیت نزد یهودیان و مسیحیان تـا بـه امروز است. بسیاری از یهودیان این عالم رِبّی را مرتد میدانند و از نظر بسیاری از مسیحیان، او رسول است. از او و پطرس همزمان تقدیر میشود (آنـان اغـلب حـامی یک کلیسا هستند) ـ به خصوص که مطابق تقویم رومی هـر سال در ۲۹ ژوئن، یاد هر دو رقیب با هم گرامی داشته میشود.
پولس بحثبرانگیزترین فرد است. پرسش یهودیان این است کـه آیـا او بـه کلّی از یهودیت دست کشید؟ و پرسش مسیحیان این است که آیا او واقعا عـیسای نـاصری را درست شناخت یا چیز دیگری از او فهمید؟
نیچه قبلاً این پرسش سرنوشتساز را مطرح کرده است. وی در آخرین اثر خـود، دجـّال(۴)، پولس را بـنیانگذار واقعی مسیحیت و در عین حال، بزرگترین تحریفکننده آن توصیف کرد. نیچه همان کسی اسـت کـه بـا قرار دادن عیسی در مقابل پولس، نقادی جدیدی را متوجه پولس ساخت. نیچه درباره عیسی میگوید: «اساسا تنها یـک مـسیحی وجـود داشت و او بر روی صلیب مرد. “انجیل” بر روی صلیب مرد.»(۱۶) و در مقابل، پولس را به «ضد انجیل بودن»، و «مـتظاهر از رویـ کینه»؛ یعنی درست در مقابل «آورنده اخبار خوش»، ذاتا کینهجو، دارای ظاهر افراد کینهجو و دارایـ مـنطق انـعطافناپذیرِ افراد کینهجو متهم میکند.(۱۷) اما متکلمان مسیحی آنقدر سادهلوح و احمق نبودند که با فـریاد «بـازگشت به عیسی» درصدد «انکار مسیحیت پولسی» برآیند.
به هر حال، پولس از همان آغـاز، بـحثبرانگیز بـود. داستان او جامعه جوان مسیحی را
______________________________
۱٫ Tarsus
۲٫ Cilicia
۳٫ Anatolia
۴٫ The Antichrist
بیش از هر چیز دیگری آشفته و نگران ساخت؛ زیرا با شخصی مـواجه شـده بود که شاگرد مستقیم عیسی نبود. او در خوشبینانهترین فرض، عیسی را از طریق سخنان مـردم شـناخته بـود و در عین حال، بر مبنای انگیزهای کاملاً شخصی و اثباتناپذیر، ادعا میکرد که شاگرد عیسی مسیح اسـت. عـلاوه بـر این، او کسی بود که در آغاز، به عنوان آزاردهنده مسیحیان شهرت یافته بـود. هـر دو منبعی که از زندگی پولس در اختیار ماست، یعنی رسالههای معتبر منسوب به پولس و اعمال رسولان، بر این نکته تـوافق دارنـد که جامعه جوان مسیحی از نام پولس در هراس بود. در اعمال رسولان آمده اسـت: «امـا سولس کلیسا را معذّب ساخت و خانه به خـانه گـشته، مـردان و زنان را برکشیده، به زندان میافکند»(۱۸) صحت ایـن گـزارش با اقرار خود پولس تصدیق شده است: «روز هشتم مختون شده و از قبیله اسرائیل، از سبط بـنیامین، عـبرانیای از عبرانیان؛ از جهت شریعت فریسی، از جـهت غـیرت جفاکننده بـر کـلیسا، از جـهت عدالتِ شریعتی بیعیب.»(۱۹)
اما همین مـتن مـذکور در فیلیپیان، اطلاعات شرح حالگونه اساسی و مهمّی به ما میدهد. در اینجا ما مـبنای مـطمئن و واقعبینانهای از زندگینامه او در اختیار داریم؛ زیرا تـصویری که اعمال رسولان از پولس تـرسیم مـیکند، به شدت تحت تأثیر اهـداف نـویسندهاش لوقا، و تصورات جوامع دوره پس از رسولان قرار دارد؛ این تصویر هیچگاه در رسالههای معتبر پولس تأیید نشده اسـت. از ایـنرو باید احتیاط کرد. ما نـباید تـنها بـه گزارشهایی از پولس در اعمال رسـولان بـسنده کنیم. با این حـال، بـعید است که طرسوس به عنوان زادگاه او جعل شده باشد و چنانکه اعمال رسولان به مـا مـیگوید، نام اصلی پولس یهودی «شائول» (نام یـکی از پادشـاهان اسرائیل) بـوده اسـت؛ گـرچه خود او همواره تنها نـام رومی «پولس» را در نامههایش به کار میبرد. به هر تقدیر، تغییرنام مشهور او از سولس (شائول) به پولس، که نـتیجه تـجربه نوکیشی وی بود، به سبب تلفظ مـشابه، چـندان انـتخاب مـسئلهآفرینی نـبود؛ همانگونه که امـکان داشـت «پولس» از همان آغاز، نامی یونانیمآب نظیر سولس (که در آن زمان مرسوم بود) داشته باشد. همچنین مشخص نیست کـه آیـا پولس کـه همواره در حین سفرهای تبلیغیاش، به عنوان یـک صـنعتکار (احـتمالاً خـیمهساز) امـرار مـعاش میکرد، تابعیت رومی را از پدر به ارث برده بود یا نه. زیرا آنگونه که اعمال رسولان گزارش میدهد، او همچون شهروندی رومی، [بارها[ توانست به آسانی از مجازاتهای متعددی که در جریان فـعالیت تبلیغیاش با آن مواجه
میشد، رهایی یابد.(۲۰) و سرانجام، مسلم نیست که آیا پولس در اورشلیم پرورش یافته و همانجا زیر نظر گملیئل اول(۱) ربّی معروف، درس خوانده است یا نه.
بنابراین، رسالههای معتبر پولس بر زندگینامه او تقدم دارنـد (ر.ک: فـهرست گاهشمار). تمام منابع متأخر از آن باید بررسی شوند و گاهی با استفاده از آن رسالهها تصحیح گردند. براساس شهادت خود پولس(۲۱)، میتوانیم مطمئن شویم که او در خانوادهای یهودی از قبیله بنیامین به دنیا آمد و مطابق سـنت یـهودی، در روز هشتم ختنه شد. بعد از آن براساس آداب سخت یهودی، تربیت شد و به گروه فریسیان پیوست. این تربیت شامل تربیت رسمی بر طبق تفسیر شریعت و کـتاب مـقدس عبری نیز میشود که مـستلزم آشـنایی با زبان عبری (و نیز احتمالاً آرامی) بوده است. بنابراین، ما باید پولس جوان را متفکری فریسی، جدّی، عمیق و بسیار مقیّد به رعایت شریعت بدانیم که تـحت تـأثیر دیدگاه مکاشفهای یهود آن زمـان قـرار داشت و سخت پایبند به شریعت و حفظ سنّتهای پدران بود. او احتمالاً هم زمان با عیسی به دنیا آمد، اما در محیطی یونانیمآب پرورش یافت که زبان یونانی زبان روزمره بود و از این رو، زبان مادری او مـحسوب مـیشد. رسالههای او نشاندهنده نوعی تبحّر در فرهنگ یونانی و آشنایی او با دیدگاههای عام فلسفی و فن خطابه است، که شاهدی بر تربیت یونانی اوست؛ اما این فریسی متعصب نسبت به خدا و شریعتِ یهود خـود را درگـیر با مـسیحیان یهودی یونانی مآب (احتمالاً خارج از اورشلیم) یافت که خود را از قید شریعت رها میدانستند.(۲۲) او با توجه به تـعصبی که داشت تصمیم گرفت به طور جدی و، به تعبیر رساله بـه غـلاطیان «بـینهایت» با آنها مبارزه کند.(۲۳) رسوایی پیش آمده برای یهودیان به سبب اصرار مسیحیان بر ادعای مسیحایی کـه تـحت یوغ شریعت به صلیب کشیده شده است، ظاهرا به تعصّب بیحدّ و حصر او بـرای اذیـت و آزارِ بـیشتر آنان شدت بخشید.(۲۴) اما او اکنون به نقطه عطف شگفتانگیزی رسیده بود.
۲٫ تغییر در زندگی در پایان یـک عصر
پولس به سبب تحوّل بزرگی که در زندگیاش رخ داد و از شکنجهگر مسیحیان به تبلیغکننده [دین] مـسیح تبدیل شد، تقریبا شـخصیتی آرمـانی است؛ گرچه امروزه، هم به
______________________________
۱٫ Gamaliel I
لحاظ تاریخی و هم به لحاظ روانشناختی، توضیح این امر دشوار است. در هر حال، خود پولس این نقطه عطف اساسی را ـ که از قرار معلوم به طور تقریبی، در حدود ۳۵ مـایلی دمشق رخ داد ـ خودآگاهی جدید یا تلاش شجاعانهای برای تعلیم بشری نمیداند، بلکه آن را تجربهای از مسیح زنده میداند، همچون «مکاشفه»(۱) (رؤیت(۲)») مسیح مصلوب و برخاسته، که درباره آن توضیح بیشتری نمیدهد. خود پولس این تجربه مکاشفهای را ـ کـه اعـمال رسولان آن را به داستان افسانهای ظهور عیسی تبدیل کرد(۲۵) ـ بیش از آنکه تغییر کیش فردی بداند، دعوتی برای رسول و سرپرست بودن میداند تا برای امّتها (غیریهودیان) تبلیغ کند.(۲۶). اگر ما دربـاره هـسته اصلی داستان دعوتهای پیامبران عبرانی مثل اشعیا، ارمیا و حزقیال تردید نداشته باشیم، در مورد هسته اصلی داستان دعوت پولس فریسی نیز به طور پیشینی، تردید نخواهیم کرد.
به هر حال، شـکنجهگر پیـشین مسیحیان، اینک نگرش دیگری نسبت به شریعت از خود نشان میدهد و بنابراین باید تبعیض، آزار، زندان و مجازات جسمانی نهادهای یهودی و احتمالاً آشوبگران مسیحی یهودی را تحمّل کند. رساله اعمال رسولان آکنده از ایـن امـور اسـت، و پولس نیز به ویژه وقتی کـه از خـود دفـاع میکند، اعتبار این گزارشها را تأیید میکند: «سه مرتبه مرا چوب زدند؛ یک دفعه سنگسار شدم. سهبار شکسته کشتی شدم و یک شـبانهروز در دریـا بـهسر بردم؛ در سفرها، بارها در خطر غرق شدن در نهرها، خـطر دزدان، خـطر از قوم خود، خطر از امتها، خطر در شهر، خطر در بیابان، خطر در دریا و خطر در میان برادران کذبه» بودم.(۲۷) شگفتآورتر اینکه، این فـشار درد و رنـج مـداوم، از اعتماد، امید و نشاط این رسول نکاست.
دگرگونی درونی پولس از شکنجه کـردن مسیحیان تا تبلیغ کردن مسیح، در نهایت، سرّی دستنیافتنی باقی ماند. با این حال، پیامدهای آن، یعنی دگرگونی دوران ساز در مـسیحیت اولیـه و در واقـع، در جهان قدیم به طور عام، روشن است. صرفنظر از هر مناقشهای دربـاره پولسـ، اهمیت این رسول و الهیاتش برای تاریخ جهان انکارناپذیر است. اما اگر همچون نیچه، پولس را بنیانگذار واقـعی مـسیحیت بـدانیم، در اشتباه محض خواهیم بود؛ زیرا ایمان به مسیح مدتی پیش از دگرگونی شـخصی پولس وجـود داشـت. به عبارت دیگر، پیروان یهودی عیسی، عیسای مصلوب را همان مسیحا (مسیح)
______________________________
۱٫ revelation
۲٫ vision
میدانستند که اکـنون بـه آسـمان رفته است. بنابراین، مسبّب تغییر اساسی از ایمان مورد نظر عیسی به ایمان جامعه بـه مـسیح، پولس نیست؛ آنچه «مسبّب» این تغییر است، تجربه رستاخیز مسیح است که به زنـدگی بـازگشته بـود؛ زان پس بر آن اساس، برای برخی از یهودیان امکان نداشت که جدا از عیسی مسیحا به خـدای اسـرائیل ایمان بیاورند.(۲۸)
پس پولس مسبّب چه چیزی است؟ او مسبب این واقعیت است که یهودیت یونانیمآب، بـه رغـم عـقیده عالمگیرِ یکتاپرستیاش، قبل از پولس در پی رسالت ویژه خود در میان غیریهودیان نبود؛ اما مسیحیت این رسالت را دنبال کـرد و دیـن جهانی بشریت شد. پولس موفق به انجام کاری شد که پیامبران و ربّیها نـتوانسته بـودند انـجام دهند، یعنی ترویج اعتقاد به خدای یکتای اسرائیل در سراسر جهان. پولس، که معروفترین و تأثیرگذارترین شخصیت مـسیحیت اولیـه بـود، حق دارد که در دفاع از خود بگوید که او بیش از سایر رسولان کار کرده اسـت. او از مـهمترین مراکز بازرگانی، صنعت و حکومت، همچون انطاکیه،(۱) افسس،(۲) تسالونیکا(۳) و قرنتس،(۴) همراه با گروه کاملی از همکاران و با مـکاتبات پیـدرپی، در طی چند سال در سوریه،(۵) آسیای صغیر،(۶) مقدونیه(۷) و یونان(۸) و نیز ایلیریا(۹) کار تـبلیغی سـازمانیافتهای به انجام رساند.(۲۹)
اهمیت پولس رسول برای تـاریخ جـهان از ایـنروست؛ کسی که در وهله نخست، در همه جا یـهودیان را مـوعظه میکرد، اما غالبا از طرف آنان طرد میشد، راه دسترسی به باور یهودی درباره خـدا را بـرای غیریهودیان هموار ساخت و بدین تـرتیب، نـخستین تغییر پارادایـم(۱۰)در مـسیحیت ـ یـعنی از مسیحیت یهودی به مسیحیت امت یـونانیمآب ـ را آغـاز کرد. تا چه اندازه؟ تا اندازهای که شورای رسولان اورشلیم در سال ۴۸ او را به خـاطر نـظرش تحت فشار قرار داد. نظر او، برخلاف مـجامع اولیه مسیحی اورشلیم، ایـن بـود که غیریهودیان نیز میتوانند بـه خـدای اسرائیل دست پیدا کنند، بدون اینکه مجبور باشند نخست ختنه شوند و قوانین طـهارت یـهود، مقررات مربوط به غذا و روز سـبت را، یـعنی «انـجام امورشرعی»ای که خـود را بـا آن بیگانه مییافتند، بـپذیرند. پولس تـقدم تاریخی جامعه اورشلیم را تصدیق میکند و زمانی که جامعه اورشلیم رسالت او را در میان
______________________________
۱٫ Antioch
۲٫ Ephesus
۳٫ Thessalonika
۴٫ Corinth
۵٫ Suria
۶٫ Asia Minor
۷٫ Macedonia
۸٫ Greece
۹٫ Illyria
۱۰٫ paradigm
غیریهودیانِ جدا از شـریعت، تـأیید کرد، با جمعآوری کمک مالی قـابل تـوجهی از میان جـوامع جـدید مـسیحی غیریهود، عملاً از جامعه اورشـلیم حمایت میکند.
در عمل، این بدان معناست که غیریهودی میتواند مسیحی شود، بدون اینکه مجبور بـاشد نـخست یهودی شود. پیامدهای این رأی اساسی بـرای تـمام جـهان غـرب (نـه فقط جهان مـسیحیت) غـیرقابل محاسبه است:
ـ در مقایسه با رسالت یهودی ـ یونانی مآب، رسالت مسیحی در میان غیریهودیان (که پیش از پولس و همزمان بـا او وجـود داشـتند) تنها به واسطه پولس به موفقیت چشمگیری دسـت یـافت.
ـ مـسیحیت تـنها بـه وسـیله پولس به زبان جدید، با ویژگیهایی چون طراوت اصیل، تأثیر مستقیم و حساسیت پرشور، دست یافت.
ـ جامعه یهودیان فلسطینی و یونانیمآب تنها به وسیله پولس به جامعه یهودیان و غیریهودیان تبدیل شـد.
ـ تنها به وسیله پولس «قوم» کوچک یهود سرانجام به «دینی جهانی» تبدیل شد؛ دینی که از رهگذر آن شرق و غرب، حتی بیش از زمان اسکندر کبیر، به هم مرتبط شدند.
ـ بنابراین، بدون پولس کلیسای کـاتولیک وجـود نمیداشت، بدون پولس الهیات آبای یونانی و لاتین وجود نمیداشت، بدون پولس کلیسای مسیحی یونانیمآب وجود نمیداشت و سرانجام بدون پولس تغییری به دست قسطنطین صورت نمیگرفت. در واقع، تغییرات پارادایمی بعدی الهیات مسیحی کـه بـا نام آگوستین، لوتر و بارت همراه بود، بدون پولس قابل تصور نبود.
با این حال، اکنون بیش از این نمیتوانیم از پاسخ به پرسشی که در آغـاز مـطرح شد طفره برویم: آیا پولسـ واقـعا عیسی را درست شناخت، یا چیزی را به عیسی نسبت داد که او خود به دنبالش نبود؟
۳٫ بیاعتنا به عیسی؟
این پرسش چندان بیوجه نیست. آیا عجیب نیست که پولسـ، کـه عیسی را شخصا نمیشناخت، بـهندرت در رسـالههایش به شخص عیسی و موعظه تاریخی او اشاره میکند؟ آیا این امر عجیب به نظر نمیرسد که هیچ یک از تمثیلهای عیسی یا موعظه برروی کوه یا
معجزات عیسی و اصلاً محتوای پیام عیسی، در رسـالههای پولسـ یافت نمیشود؟ پاسخ من این است که این عجیب است، اما نباید ما را به نتایج نادرست برساند. البته تا حدّ زیادی میتوانیم بین عیسای ناصری «روستایی» که به زبان ماهیگیران، چـوپانان و کـشاورزان سخن مـیگوید، و پولس شهرنشین و یهودی سرگردان، که تصورات ذهنیاش را از زندگی شهری، ورزشهای دو میدانی و کشتی، خدمت نظامی، تئاتر و دریانوردی میگیرد، تـفاوت قائل شویم. اما این امور نقش چندانی نداشتند. ما حتی نـمیدانیم کـه آیـا پولس بلندقد بوده یا کوتاهقد، خوشقیافه بوده یا زشت؛ همچنین نمیدانیم که «خار» در چشم او به چه معناست و تـجربه عـرفانی او چه بوده است؟ ما در اینجا، به خصوص باید درباره این دو دیدگاه مهم تأمل کـنیم:
۱٫ مـحور الهـیاتِ پولسی، آدمیان به طور کلی، یا کلیسا و یا حتی تاریخ نجات نیست، بلکه خود عـیسی مسیح مصلوب و برخاسته است. اگر ما در نامههای پولس «بازگشت به عیسی، مسیح خدا» را نـمیبینیم، یا باید آنچه را کـه خـود عیسی به طور جدّی طلب میکرد، از سر میگذراند و تحمل مینمود نادیده بگیریم، و یا ناگزیریم به تأثیر اساسی تفسیر یهودی یونانیمآب بر پولس اذعان کنیم. آن عیسی مسیح مصلوبی که خدا او را برای زندگی بـرخیزاند، محور دیدگاه پولس درباره خدا و انسان قرار میگیرد. بنابراین، به نفع انسانها، نظریه مسیحمحوری(۱) بنا گذاشته میشود و در خدامحوری(۲) به نقطه اوج میرسد. «خدا از طریق عیسی مسیح» یا «از طریق عیسی مسیح به سوی خـدا» قـاعده اساسی الهیات پولسی است.
۲٫ علاقه پولس به عیسای تاریخی بیش از علاقه الهیدانانِ دنبالهرو کارل بارت و رودلف بولتمان به عیسای تاریخی بود. مسلما پولس نمیخواست چیزی درباره «عیسی پس از جسم شدن» بداند. اما ایـن بـدان معنا نیست که او خواسته است عیسای تاریخی یا حتی عیسای مصلوب را در مقابل عیسای برخاسته و عروج کرده قرار دهد؛ آنگونه که نمایندگان الهیات جدلی در قرن بیستم انجام دادهاند. زیرا وقـتی پولس مـیگوید که نمیخواهد چیزی درباره «مسیح پس از جسم شدن» بداند، اشاره به عیسی مسیحی میکند که در آن زمان (که او آزاردهنده مسیحیان بود) به شکل بشر طبیعی وبه گونهای غیرمؤمنانه، یعنی بـه نـحو جـسمانی، شناخته شده بود ـ یا بـهتر بـگوییم، نـادرست فهمیده
______________________________
۱٫ christo centricity
۲٫ theo centricity
شده بود. این عیسی مسیح بر خلاف عیسی مسیحی بود که او (پس از تغییر کیش) در حالتی معنوی و مؤمنانه، یعنی به نحو «روحـانی» مـیشناخت. بـنابراین، پولس نمیخواهد عیسای تاریخی را کمارزش جلوه دهد؛ بـله، او دغـدغه ارتباط کاملاً تغییریافته با او، یعنی ارتباط با عیسی مسیح در روح، را دارد.
پولس حکیمی روشنضمیر مانند کنفوسیوس، یا عارفی دروننگر مثل بـودا نـبود. او شـخصیتی کاملاً پیامبرانه و برخوردار از معنویتی عمیق بود. او در حد خود، متفکری بـزرگ و الهیدان کاملاً منسجمی بود، اما همانند پیامبران اسرائیل دارای نظام الهیاتی نظاممند و موزونی نبود که برای ما نظام دیـنی دقـیق و فـاقد هرگونه تناقضی بر جا گذاشته باشد. او همچون دانشمندی نشسته در برج عـاج، بـه بسط الهیات پیچیده و صرفا انتزاعی درباره شریعت و انجیل، ایمان و اعمال نپرداخت؛ همان کاری که بعدها الهـیدانان لوتـری انـجام دادند. او در ضمن فعالیت پرجنبوجوش خود به عنوان یک مبلّغ و «کشیش سختکوش» بـه پیـامدهای تـغییر کیش خود از فرقه فریسی به ایمان به مسیح و تمام لوازم این ایمان برای جوامع مـسیحی یـهودی و بـه ویژه جوامع مسیحی غیریهودی میاندیشید.
با وجود این، این متفکر پیشرو مسیحیت اولیه تـقریبا بـه ندرت به سنت انجیلی عیسی مراجعه میکرد، اما بدون شک، نسبت به آن نـظر مـثبتی داشـت. دستکم بیست عبارت مهم از آثار معتبر پولس میتوان نقل کرد که در آن، پولس به وضـوح، کـار خود را بر مبنای سنت انجیلی عیسی قرار داده است؛ این عبارات اغلب در آثار پراکـنده او وجـود دارد. بـرخی از این آثار (همچون نامه به فیلیپیان و نامه دوم به قرنتیان) مشتمل بر قطعههایی از نامههایی است کـه مـکاتبه شده، ولی به طور کامل حفظ نشدهاند.(۳۰) ما میتوانیم از این امر نتیجه بـگیریم کـه عـلاوه بر آنچه به نحو کاملاً اتفاقی حفظ شده، پولس توانسته است خیلی بیش از آنچه درباره پیـام، سـیره و فـرجام عیسای زمینی و تاریخی در اورشلیم، دمشق، انطاکیه یا هر جای دیگر شنیده بـود، بـه کلیساهایش منتقل کند. آیا ما میتوانیم فرض کنیم سخنی را که پولس در قرنتس، جایی که مدت هجده مـاه در آنـجا سپری کرد، همواره در موعظهها و تعالیمش تکرار میکرد و نوسان داشت، صرفا «موعظه انـجیل» انـتزاعی عیسای به صلیب کشیده شده و برخاسته بود؟ او هـیچ چـیز از خـود عیسی به شنوندگانش نگفته بود؟ آیا او آنچه را کـه در مـلاقات با پطرس و شاهدان عینی دیگر در اورشلیم و بارها پس از آن در شورای رسولان و جاهای دیگر شـنیده بـود، منتقل نکرده
بود؟ در این باره بـاید بـه طور غـیرتاریخی انـدیشید. امـا در آن صورت ارتباط میان عیسی و پولس کجاست؟
۴٫ ارتباط مـیان پولس و عـیسی
پیش از این، به تفصیل روشن شد که مسیحیت اولیه به واسطه پولس و فـعالیت پرجـنبوجوش تبلیغیاش به طور سرنوشتسازی تحول پیـدا کرد. اما این تـحول نـه در مخالفت با عیسی، بلکه در ارتـباط بـا عیسی بود. زیرا اگر دقیقتر نگاه کنیم، تصدیق خواهیم کرد که پولس، که هـمواره بـا تواضع و افتخار، خود را تنها یـک «پیـامآورِ» کـاملاً تأیید شده و «رسـول عـیسی مسیح» برای غیریهودیان مـینامید، بـیش از آنکه به طور موردی به «سخنان خداوند» اشاره کند، موعظه عیسی را حفظ میکرد. در واقـع، «گـوهر» موعظه عیسی بسیار به آسانی، از طـریق تـغییر پارادایم بـه مـوعظه پولس تـبدیل شد. ما بر روی هـفت واژه کلیدی ذیل تأمل میکنیم.
۱٫ ملکوت خدا. پولس نیز عمیقا در انتظار ملکوت قریبالوقوع خدا، که بسیاری از یـهودیان در انـتظارش بودند، به سر میبرد. اگر عـیسی در ایـنجا چـشم بـه آیـنده دوخته بود، پولس در زمـان حـال، درباره ملکوت خدا چشم به گذشته داشت که پیش از این از طریق مرگ و رستاخیز عیسی ظهور کـرده بـود. از هـماکنون، نام عیسی مسیح مظهر ملکوت خداست.
۲٫ گـناه. او نـیز از گـناهکار بـودن بـشر در واقـع امر سخن آغاز میکند، (البته نه آنگونه که آگوستین معتقد بود که گناه نخستین به نوع بشر منتقل میشود)؛ بهویژه در مورد گناهکار بودن افراد درستکار و متدینی کـه وفادار به شریعت هستند، اما با این همه مردهاند.(۱) البته او با استفاده از مطالب کتاب مقدس، ربیانی(۲) و یونانیمآب و مخصوصا با مقایسه کردن آدم و مسیح به عنوان دو نمونه قدیم و جدید، به لحـاظ الهـیاتی این دیدگاه را پروراند.
______________________________
۱٫ پولس معتقد است که مرگ عاقبت گناه است. «به وساطت یک آدم گناه داخل جهان گردید و به گناه موت. و به این گونه موت بر همه طاری گشت، از آنـجا کـه همه گناه کردند» (رومیان ۵:۱۲). همچنین میگویند: مطابق طریق و پیمان قدیم، مردم برای رستگاری میبایست همه احکام موسی را اطاعت کنند، و چون هیچ کس نـمیتوانست تـمام احکام را اجرا کند، پس همه مـحکوم بـه مرگ و مجازات ابدی بودند (رک: رساله دوم قرنتیان ۳:۶).م
۲٫ rabbinic
۳٫ نوگروی.(۱) پولس همچنین انسانها را دچار بحران میداند، و از اینرو به ایمان دعوت میکند و توبه را الزامی میکند. به هر حال، از نـظر او پیـام ملکوت خدا در کلمه صـلیب مـسیح نهفته است. این امر از نظر دانشمندان یهودی یا یونانیمآب که در پیشگاه خدا «به خود میبالند»، به نحو رسوا کنندهای موجب بحران میشود. از یکسو، پولس تقیّد متشرعانه مسیحیان یهودی به شریعت را مـورد نـقّادی قرار میدهد (مثل رساله به غلاطیان)، و از سوی دیگر، تفکر نخوتآمیز مسیحیان غیریهودی را مورد انتقاد قرار میدهد (مثل رساله اول قرنتیان).
۴٫ وحی. پولس همچنین، با توجه به فعالیت خود مدعی خداست. اما او ایـن ادعـا را با تـوجه به مرگ و رستاخیز عیسی مطرح میکند، در حالی که از نظر او فعالیت خدا، خدای زنده نه خدای مرده، از طـریق یک راه قطعی، آشکارا ناتمام مانده است. مسیحشناسی به حسب واقعِ خـاص خـود عـیسی، بعد از مرگ و رستاخیزش به مسیحشناسی واضح و روشن جامعه پیش از پولس و سپس از طریق پولس تبدیل شد.
۵٫ همهگرایی(۲). پولس همچنین موجب نـاراحتی بـسیاری از معاصرانش شد. او ورای محدودیتهای شریعت، به شیوه کاملاً عملی به فقیران، بیچارگان، ستمدیدگان، بـیگانگان، بـیدینان و قـانونشکنان روی آورد و در سخن و عمل، از همهگرایی حمایت کرد. اما اکنون بهنظر پولس، همهگرایی عیسی در قبال اسرائیل و همهگرایی واقعی او در قـبال جهان غیریهودی ـ در پرتو عیسای مصلوب و برخاسته ـ به همهگرایی بیواسطه در قبال جهان اسرائیل و غـیریهودیان تبدیل شده است کـه عـملاً مستلزم اعلان اخبار خوش در میان غیریهودیان است.
۶٫ آمرزش.(۳) همچنین، به نظر پولس بخشش گناهان از روی فیضِ محض، تبرئه،(۴) مبرا ساختن و آمرزش گناهکاران مبتنی بر رعایت امور شرعی نیست (تمثیل عیسی در مورد فـریسیان در معبد)، بلکه مبتنی بر اعتماد بیچون و چرا (ایمان) به خدای بخشنده و مهربان است. اما پیشفرض پیام او مبنی بر آمرزش گناهکار بیآنکه اعمال شرعی را بجا آورد (بدون ختنه و شعایر دیگر)، مرگ عیسی بـر رویـ صلیب است؛ در شرایطی که مسیحا به نام شریعت و به دست نگهبانان معبد و شریعت، همچون متهم جنایتکار
______________________________
۱٫ conversion
۲٫ Universalism
۳٫ Justification
۴٫ acquittal
اعدام شد، اما پس از آن به عنوان کسی که از طرف خدای حیاتبخش بالا برده میشود، در بـرابر شـریعت، محق ظاهر میشود. و اینچنین است که جنبه منفی شریعت از نظر پولس آشکار میشود.
۷٫ محبت. پولس همچنین محبت خدا و همسایه را چونان تحقق واقعی شریعت اعلام کرد و در اطاعت بیچون و چرای خدا و فارغ از خـود بـودن نسبت به زنان و مردان همنوع، حتی دشمنان، به اساسیترین وجه به آن عمل میکرد. اما پولس دقیقا در مرگ عیسی به عمیقترین تجلّی محبت خدا و خود عیسی پیبرد. این امر اکنون مـیتواند مـبنا و نـمونهای برای محبت بشر به خـدا و هـمسایه بـاشد. بدین ترتیب معلوم میشود که هر دو آرمان واحد دارند.
۵٫ آرمان واحد
به یقین در پولس، فصاحت پرشور و نیرومندی مشاهده میکنیم که حتی تـعریض و کـنایه را دربـرمیگیرد؛ او اظهار نظرهای بحثانگیز و نزاعهای شدیدی با مخالفانش دارد. امـا ایـن شخص که به علت خاصی خشمگین مینماید، هرگز خشم و کینه شخصی ندارد؛ بلکه و انسانی است اهل خدمت و با مـحبت کـه حـتی در کوران رنج نیز شادمانی میکند و «پیامآور[واقعی [خبرهای خوش» است. او نـه میخواست دین جدیدی بنا کند و نه در واقع، چیزی را جعل کرد.
پولس به هیچ وجه نظام جدید و «گوهر ایمان» جـدیدی بـه وجـود نیاورد. او به عنوان یک یهودی ـ گرچه در پارادایمی کاملاً جدید ـ شالودهای را بـنا نـهاد که به گفته خودش، یکبار و برای همیشه، ساخته و پرداخته شده بود؛ یعنی بر عیسی مسیح.(۳۱) مـسیح مـنشأ و مـعیار پیام و نقّادی موعظه پولس است و این چیزی است که پولس را از بیشتر معاصرانش متمایز مـیکند. بـنابراین، پولس بـا توجه به وضعیت اساسا متفاوتِ پس از مرگ و رستاخیز عیسی، از آرمان دیگری حمایت نکرد، بلکه از آرمـان واحـد طـرفداری کرد. منظور از آرمان واحد ـ که عنوان بحث ماست ـ آرمان عیسی است که چیزی جـز آرمـان خدا نیست؛ و اما آرمان بشری، که اکنون با مرگ و رستاخیز بر آن مهر تـأیید زده شـده اسـت، پولس آن را در تدوین «امور مربوط به عیسی مسیح» خلاصه کرده است.(۳۲)
بنابراین، موعظه پولس در نـهایت مـربوط به برداشت افراطی از خدا در پرتو عیسیمسیح
است. از این به بعد، یهودیان و مسیحیان هـر یـک بـا روشهای متفاوت و جداگانهای در این باره نزاع کردند و ارنست کاسمن،(۱) محقق برجسته عهدجدید، آن را در پاسخ به پیـنچاز لاپیـد(۲) محقق یهودی توضیح داد. در واقع، اگر تاریخ اسرائیل را از گشتوگذار در سرتاسر تاریخ پیامبران و مـنطقه قـُمران(۳) تـا زمان حاضر در نظر بگیریم، درخواهیم یافت که قوم اسرائیل همواره با ضرورت اجتناب از پرستش بـاطل روبـهرو بـودهاند. در واقع، نوشتههای کتابمقدسِ عبری سرشار از این مطلب است: خدا نه تنها در مـیان کـافران، بلکه حتی برای خود قوم خدا نیز آنگونه که در خور اوست، شناخته شده نیست. این قـوم هـمواره کشمکشها و اختلافهای شگرف و مصیبتباری را پشتسر گذاشته و همواره در مورد خدای حقیقی و پرستشِ درسـت و کـامل، با مرتدان و سرکشان در نزاع بودهاند. همین امـر تـعلّق خـاطر عمیق و نهایی عیسی نیز بود: «خدایی کـه در آسـمان مخفی است، کجا، چه وقت و چگونه به درستی شناخته میشود و آنگونه که سـزاوار اسـت در روی زمین پرستش میشود؟ پولس یهودی نیز ایـن پرسـش را مطرح مـیکند و بـا جـهتدهی مسیحشناسانه به اعتقاد به خدا، بـه آن پاسـخ میدهد… امروزه ما به رِبّی ناصره از هر دو جنبه، خواه به عنوان مـعلّم و پیـامبر، خواه به عنوان برادر، احترام مـیگذاریم. به نظر پولس، مسیح مـصلوب تـنها تصویر اراده الهی و تنها سیمای خـدایی اسـت که در جستوجوی بیدینان است؛ کسی که متدینان و اخلاقیون، یعنی کسانی که به شـریعت وفـادارند و همواره پایبند قواعدند و جهان هـبوط یـافته و تـباه شده را همچون مـخلوق او گـرامی میدارند، رسوا میکند. از ایـن نـکته میتوان، و بلکه باید، کل الهیات او را فهمید.»(۳۳)
پولس همان روشی را که نخست در اعلان، رفتار و سرنوشت عـیسی تـرسیم شده بود، نه بیشتر و نه کـمتر، هـمواره به مـنصه ظـهور رسـاند و به زبان یونانیمآب بـیان کرد. او با چنین کاری تلاش کرد تا پیام مسیحی را در غیراسرائیل و برای کلِ جهانِ مسکونِ زمـانش قـابل درک سازد. او که به عنوان شاگرد اسـتادش، پس از وفـاداری کـامل در تـمام زنـدگیاش، در رم تحت سلطه امـپراتوری نـرون (احتمالاً حدود ۶۰م) به طرز فجیعی به شهادت رسید، از راه معدود نامهها و قسمتهایی از نامههایش که محفوظ مانده اسـت، در طـول قـرنها به مسیحیت، و به نحوی تنها به عـیسی، انـگیزه تـازهای بـخشیده اسـت؛
______________________________
۱٫ Ernst Käsemann
۲٫ Pinchas Lapide
۳٫ Qumran
یـعنی انگیزه کشف مجدد و پیروی از مسیح حقیقی در مسیحیت، که به هیچوجه امر آشکاری نیست؛ زیرا از زمان او روشن شد که از نظر ادیان قدیم جهان و مکتبهای انسانگرای جدید، خود عـیسی مسیح تفاوت میان «ماهیت» مسیحیت و یهودیت است. او دقیقا به عنوان خدای به صلیب کشیده شده، از بسیاری از خدایان برخاسته، متعالی و زنده و بنیانگذاران الوهی دین، قیصرها، فرشتگان، اربابان و قهرمانان تاریخ جهان مـتمایز اسـت.
همه اینها معلوم میسازد که چرا مسیحیتدیگر پارادیم متفاوتی در درون یهودیت نیست، بلکه نهایتا و واقعا دین متفاوتی است (گرچه نمیتواند از ریشههای یهودی دست بکشد)؛ چرا که از سوی اکثریت قوم اسـرائیل، عـیسی همچون مسیحای اسرائیل پذیرفته نشده است. مسیحیت توانست دین جهانی شود، هر چند که دین جهانی بدون ریشههای یهودیاش قابل تصور نبود. ایـن مـطلب را میتوان ثابت کرد؛ به ویـژه آن کـه نزاع بزرگی که مسیحیت اولیه را به ستوه آورده بود و پولس در شورای رسولان و پس از آن در مناقشه با پطرس نتیجهاش را برنده شده بود، بر سر شریعت یهود بود.
۶٫ پولس در مـقابل شـریعت یهود؟
هر کسی که بـا یـهودیت راست باور(۱) آشنا باشد، میداند که معضل پولسی درباره شریعت، منحصر به معضل یهودی آن زمان نبوده، بلکه معضل یهودی امروزه نیز هست. همچنانکه متأله یهودی، شالوم بن حورین(۲) خاطرنشان مـیکند، کـسانی که کوشیدهاند تا «زندگی خود را وقف شریعت اسرائیل کنند و آداب و احکام سنّت رِبّیانی را حفظ و به آن عمل کنند»، امروزه میتوانند پولس را به درستی بشناسند. او میافزاید: «من تلاش کردهام تا وقت خود را صـرف تـفسیر راستباورانه از شـریعت کنم، بدون اینکه نسبت به آرامشی که پولس آن را آمرزش در پیشگاه خدا مینامد، احساس رضایت داشته باشم.»(۳۴) آنچه او در ایـنجا اشاره میکند، تجربههای افراطی و تفریطی از شریعت است: «امروزه در اورشلیم با ایـن نـوع شـاگرد مدارس یشیوایی(۳) افراطی مربوط به جوامع پراکنده(۴) (تبعیدی) برخورد میکنیم؛ البته چنین فردی دیگر از طرسوس نیامده، بـلکه از
______________________________
۱٫ Orthodox
۲٫ Shalom Ben-Chorin
۳٫ yeshiva
۴٫ Diaspora
نـیویورک یا لندن آمده است. او در تظاهرات علیه کسانی که با خیال آسوده در روز سبت رانـندگی مـیکنند، اغـلب همراه با افراد متعصب به شریعت، که محصّلان تلمودی خارجیاند، به ماشینها و رانندگان سنگ پرتـاب میکنند. شاید آنان در نیویورک یا لندن نمیخواهند به هتکحرمت رسمی روز سبت واکنش نـشان دهند، بلکه میخواهند در اورشـلیم خـود را همچون یهودیان دوآتشه نشان دهند. این مسئله دقیقی است که شائول جوان اهل طرسوس را چگونه باید تصور کنیم؛ کسی که تأکید میکند که با رفتارش از بسیاری افراد در یهودیت پیشی گرفته، و نـیز نسبت به شریعت تعصب داشته و به سنگسار کردن بدعتگذاران راضی بوده است (چقدر شبیه به موضوع امروزی است!) به هر صورت ما باید روزبهروز آنچه را که تجربه روش سرسخت شریعت، هلاخا،(۱) مـیصوا(۲) اسـت بفهمیم، بدون اینکه قرب واقعی خدا را با آن تجربه کنیم و بدون اینکه از احساس سنگین خطا، averah و گناه رها شویم. آیا کثرت دستورها و احکام بشری مردم را به سرکشی وانمیدارد؟»(۳۵)
آنچه بیش از هر چیز ایـن سـؤال را مورد توجه قرار میدهد، این است که آیا پولس به طور قطع و به حق، شریعت یهود را از بین نبرد و به پایان نیاورد؟ چیزی که قرنها در تفاسیر مسیحی جا افتاده بود. بهخصوص اگـر کـسی پولس را از منظر تفاسیر آلمانی، به ویژه تفسیر لوتر و تفسیر نظاممند بولتمان در کتاب الهیات عهد جدید او مطالعه کند، اعتقاد راسخ مییابد که:
ـ به نظر پولس، با مرگ و رستاخیز عیسی مسیح شریعت یـهود بـه طـور قطع به پایان میرسد. و در ایـن زمـان انـجیل به جای شریعت رواج مییابد.
ـ شریعت یهود از نگاه مسیحیان بیاهمیت است و ایمان به عیسی مسیح همه چیز است؛ به جای شریعت، اکـنون ایـمان مـهم تلقی میشود.
ـ علاوه بر شریعت یهود، سرانجام خـود یـهودیت نیز از دور خارج میشود. به عبارت دیگر، قوم جدیدِ خدا، یعنی کلیسا، اکنون در مقام قوم قدیم خدا سخن میگوید.
امـا آیـا مـا میتوانیم با تفاسیری اینچنین و با تصویر کلی و کاملاً خصمانه لوتـری درباره «شریعت و انجیل» قانع شویم؟ ما ناگزیریم که درباره نزاع بر سر اعتبار شریعت، به اجمال سخن بگوییم. امـروزه ایـن مـسئله بیش از هر مسئله دیگری مفسران یهودی و
______________________________
۱٫ halakhah
۲٫ mizvat
مسیحیِ پولس را به دو گروه مخالف یـکدیگر تـقسیم میکند و در میان مفسران مسیحی نیز دو دستگی به وجود میآورد. این مسئله بسیار پیچیده است؛ نه از آن رو کـه پولس فـردی بـیثبات و متناقض باشد، بلکه از آن جهت که در مکاتبهاش ـ که به زبان یونانی نوشته شـده اسـت ـ واژه عـبری «تورات» را (حتی به عنوان واژه قرضیِ عبری) به کار نمیبرد، بلکه واژه یونانی «نوموس/شریعت»(۱) را بـه کـار مـیبرد ـ که از زمان ترجمه یونانی کتاب مقدس عبری، یعنی ترجمه هفتادیه،(۲) معمولاً برای واژه تـورات («تـعلیم»، «دستورالعمل»(۳)) به کار رفته است. امّا این اشکال وجود دارد که ما اصلاً نـمیدانیم کـه آیـا پولس در عبارت خاصی از مکاتبهاش «نوموس» را به معنای عام به کار برده است یا معنای خـاص؛ بـه معنای عام به عنوان تورات که در واقع به معنای مجموعه پنج کتاب مـوسی اسـت، یـا به معنای خاص به عنوان هلاخا («شریعت») ـ یعنی شریعت دینی رِبّیها که پیش از این بـر مـبنای تورات پایهگذاری شده و اکنون به طور روزافزون، همه زندگی را دربر میگیرد، گـرچه در آن زمـان هـنوز مدوّن نشده بود.
پرسش مورد بحث این است: آیا میتوانیم بگوییم که از نظر پولس، شـریعت یـهود اعـتبار دارد؟ آیا این شریعت هنوز اعمال میشود یا منسوخ شده است؟ به بیانی دقـیقتر:
ـ آیـا به نظر پولس، یهودیانی که نسبت به شریعت تعصب دارند، واقعا شریعت را تحریف کردهاند؟
ـ آیا به راستی یـهودیانی کـه از مسیح پیروی میکنند، دیگر شریعت یهود را رعایت نمیکنند؟ بنابراین، آیا دیگر فرض مـسیحیت یـهودی در کنار مسیحیت غیریهودی عقلاً امکان ندارد؟
ـ در این صـورت، آیـا یـهودیت نه تنها از این جهت نادرست است کـه عـیسی را به عنوان مسیحا نپذیرفت، بلکه افزون برآن، بدان دلیل که به شریعت اعـتقاد دارد؟ ایـن مسئله باید در پاسخ ما تـفکیک شـود.
۷٫ تورات هـمچنان مـعتبر اسـت
هنوز هم از پولس و دیدگاه او نسبت به شـریعت یـهود، نه تنها در میان متکلمان یهودی، که در میان متکلمان مسیحی نیز، جانبداری فـراوانی مـیشود. با این حال، اگر نوشتههای
______________________________
۱٫ nomos/law
۲٫ Septuagint
۳٫ Instruction
مـتعدد پولسی درباره شریعت را در حـد امـکان، بدون تصورات سنّتی، خواه («شـریعت و انـجیلِ») مسیحی و خواه («نَسْخ شریعت») یهودی بخوانیم، بیتردید پولس این را مسلّم میداند که تا جـایی کـه «شریعت» حاکی از تورات باشد، ایـن شـریعت شـریعت خدا یعنی ظـهور اراده خـداست و شریعت خدا باقی خـواهد مـاند. پولس قاطعانه تأکید میکند که «شریعت مقدس است و حکمْ مقدس و عادل و نیکوست.»(۳۶) شریعت باید مـردم را بـه «حیات» برساند.(۳۷) شریعت «مظهر معرفت و حـقیقت اسـت»(۳۸)؛ شریعت «روحـانی» اسـت.(۳۹) «اعـطای شریعت» یکی از امتیازات اسـرائیل است.(۴۰) در اینجا به نظر پولس، «شریعت» به وضوح، بر تورات ـ به معنای پنج کتاب موسی ـ دلالت مـیکند، کـه انسانها باید از آن همچون امر خـدا اطـاعت کـنند.(۴۱)
مـعلوم مـیشود که به نـظر پولس، شـریعت مقدس خدا ـ یعنی تورات ـ حتی پس از ظهور مسیح، به هیچ وجه منسوخ نشده است، بلکه بـه عـنوان «تـورات ایمان» باقی میماند.(۴۲) در واقع، پولس به صراحت مـیگوید کـه ایـمان، شـریعت را «بـاطل نـمیسازد (اصلاً و ابدا)، بلکه آن را «حفظ میکند» و «استوار میسازد.»(۴۳) بنابراین، روشن است که مناقشه پولس در نقطه مقابل خود شریعت ـ یعنی تورات ـ موسی نیست، بلکه در مقابل انجام تکالیف شرعی و عدالت از راهـ شریعت است. شعار او آمرزش از راه ایمان «بدون شریعت» نیست (گرچه ایمان امری دلبخواهی و اتفاقی و بدون نتایج علمی است)، بلکه «بدون رعایت تکالیف شرعی» است. پولس مخالف ایمان به همراه شریعت نـیست، بـلکه مخالف ایمان به همراه انجام تکالیف شرعی است. حاصل مطلب این است که انسانها به سبب کارهایی که اینجا و اکنون انجام میدهند، در حضور خدا آمرزیده نمیشوند؛ خود خدا انـسانها را مـیآمرزد، و تنها چیزی که از آنها انتظار دارد، ایمان ـ یعنی اعتماد بیقید و شرط ـ است. زیرا به نظر هر دو گروه یهودیان و مسیحیان، درست این است که «بـا رعـایت تکالیف شرعی، هیچ بشری در حـضور خـدا آمرزیده نخواهد شد.»(۴۴) اگر کسی شریعت را برای آمرزش خود در حضور خدا خواست، این امر «سرنوشت مرگ» و «سرنوشت محکومیت» است(۴۵)؛ زیرا «شریعت نوشته شده انـسان را مـیمیراند.»(۴۶) اما اگر تورات هـمچنان مـعتبر است، رهایی از آن ـ که پولس تا این حد به آن مباهات میکند ـ به چه معناست؟
۸٫ معروفترین شاگرد کلیسای اولیه
آیا مسیح ما را برای آزادی رهانید؟(۴۷) ما اکنون میتوانیم پاسخ دهیم که منظور پولس صرفا آزادی از تورات و دستورات اخـلاقی آن نـیست، بلکه آزادی از انجام تکالیف شرعی است. آزادیای که مسیحیان به آن خوانده شدهاند،(۴۸) آزادیای است که آنان «در عیسی مسیح» دارند(۴۹). در این حد کسانی که اکنون به مسیح ایمان دارند، «دیگر زیر یـوغ شـریعت نیستند، بـلکه مشمول فیض هستند.»(۵۰)
در مورد تورات از این امر چه نتیجهای به دست میآید؟ پاسخی که از مجموع آنچه گفتیم بـرمیآید، صرفا این است که وقتی پولس درباره آزادی از «شریعت» سخن میگوید به هـیچوجه در اصـل، مـخالف تورات نیست؛ در واقع براساس نمونه ابراهیم، تورات آمرزش از راه ایمان را آموزش میدهد و به نظر پولس، دستورات اخلاقی آن حتی کـافران را دربـرمیگیرد. اما آنچه او در واقع انجام میدهد، سخن گفتن در مقابل هلاخاست ـ بدون اینکه این اصـطلاح مـتأخر را پیـش از این به کار برده باشد ـ تا آن جا که هلاخا به طور کلی دستورات اخلاقی نـمیدهد، بلکه به انجام «تکالیف شرعی» فرامیخواند. مراد از تکالیف شرعی ـ همانطور که امروزه مـحققان یهودی به آن اذعان دارنـد ـ اعـمال ظاهری شریعت یهود (همچون ختنه، دستورات مربوط به طهارت و غذا و روز سبت) است که هنوز برای بسیاری از یهودیان تکلیف سنگینی است؛ چیزی که طبق نظر پولس بر دوش غیریهودیان گذاشته نمیشود. بنابراین، آنچه اهـمیت اساسیاش را از دست داده، تورات به معنای عام تعلیم یا راهنمایی خدا نیست، بلکه تورات به معنای خاص است. پولس این هلاخای ظاهری را از دوش مسیحیان غیریهودی برمیدارد و آن را اساسا امری مربوط به مسیحیان یهودی میداند؛ زیـرا اکـنون فهمیده میشود که روح، انسان را زنده میکند و شریعت مکتوب [آن را] میمیراند.(۵۱)
بنابراین، اکنون این مسئله در عمل، برای مسیحیان به چه معناست؟ این امر برای مسیحیان یهودی یک معنا دارد و برای مسیحیان غیریهودی معنایی دیـگر. مـسیحیانِ اصالتا یهودی، میتوانند هلاخا را مراعات کنند، امّا مجبور به انجام آن نیستند: آنچه برای نجات تعیینکننده است، دیگر انجام دادن اینگونه «تکالیف شرعی» نیست، بلکه ایمان به عیسی مسیح است؛ تـکالیف شـرعی، دیگر نه به صورت مکتوب، بلکه مطابق با روح، یعنی زندگی در روح، فهمیده میشود.
ـ مسیحیان اصالتا غیریهودی میتوانند فقط به دستورات اخلاقی تورات که بر عهده آنان گذاشته شده است داشـته بـاشند، نـه دستورات آیینی و عبادیای که در هـلاخا بـرای کـل زندگی یهودیان در نظر گرفته شده است (گرچه پولس از نظر اصطلاحشناسی بین آن دو فرق نمیگذارد و این مسئله را به لحاظ نظری بسط نمیدهد). به عـبارت دیـگر، آنـان مجبور به پذیرش روش زندگی یهود از قبیل ختنه، اعـیاد، سـبت، احکام مربوط به طهارت و سبت نیستند.
معروفترین مناقشه در کلیسای اولیه در انطاکیه، دومین مرکز بزرگ رسالت مسیحی خارج از اورشلیم، بـهخصوص دربـاره ایـن نکته اخیر و به ویژه در باره غذای پاک بود (هنوز هـم این مسئله مهمی است که چه کسی با چه کسی غذا میخورد؟) این مسئله بین پولس، که مسئول تبلیغ غـیریهودیان بـود و پطـرس، که مسئول تبلیغ یهودیان بود، باعث نزاع شد؛ تا اینکه در شـورای رسـولان اورشلیم برطرف گردید.(۵۲)
پطرس شخصا برای تبلیغ غیریهودیان آزاد بود. او نخست همانند پولس، در انطاکیه با غیریهودیان بر سـر یـک سـفره غذا میخورد؛ اما [آیا به میل خود] دست از این تسامح کشید یـا ترسید؟ پسـ از آنـکه پیروان یعقوب از اورشلیم آمدند، او رعایت غذای پاک را مقرر کرد و آنان قانون همنشینی را حفظ کردند.
پولس از آزادی مـسیحیان غـیریهودی، بـهویژه در مورد غذا خوردن با یکدیگر، به شدت حمایت میکرد. گزارشی که او در رساله به غـلاطیان ارائهـ میکند، احتمالاً به طور سهوی جانبدارانه است. اما یک چیز مسلّم است و آن ایـنکه، پولس «رودررو، بـا پطـرس مخالفت کرد.»(۵۳) به نظر وی، این امر قابل فهم بود: او با جداسازی سفره غذا و انـجمن عـشای ربّانی، که در واقع سازش یهودیان و غیریهودیان را در جامعه واحد عیسی مسیح از بین برده بـود، بـه شـدّت مخالف بود. برای او اساسیتر از آن چه چیزی بود؟ حتی اگر پولس یهودی بودن خود را اصلاً انکار نـمیکرد و مـسیحیان یهودی را از زندگی براساس هلاخا منع نمیکرد و آن را برای محیط یهودی خود تأیید مـیکرد، ایـن شـیوه زندگی یهودی نمیبایست به عامل تفرقه افکنانهای در مقابل مسیحیان غیریهودی تبدیل میشد. گرچه او به خـاطر جـامعه مـرکب از یهودیان و غیریهودیان انتظار نداشت که مسیحیان یهودی تورات موسی را انکار کنند، امـا در ایـن مورد بهخصوص (نه به طور کلی) از آنان انتظار داشت که هلاخا را ـ که طبق احکام شرعیاش هـمسفره شـدن با
غیریهودیان را منع میکرد ـ طرد کنند. زیرا کسانی که به مسیح ایـمان آوردهـ بودند، آن را نه مطابق شریعت مکتوب، بـلکه مـطابق روح تـفسیر میکردند. به همین دلیل است که آزادیـای کـه مسیح آورده، زنان و مردان را آزاد ساخته است. ایمان به مسیح باید برای مسیحیان یـهودی نـیز امری اساسی باشد.
با ایـن هـمه، نمیتوان نـادیده گـرفت کـه پولس در نقادیاش از شریعت، نگرش عیسی را نیز بـاز مـیتاباند. در موارد بسیار خاصّی ـ مثل سبت، قوانین مربوط به غذا و طهارت ـ عیسی نـیز دربـاره «حکم خدا» و در مقابل به کار گـرفتن هلاخا، درباره «سنّت بـشری» یـا «سنّت مشایخ»(۵۴) به صراحت سـخن گـفت و به جای طهارت مربوط به مراسم و مناسک دینی (شستن دستها)، به طهارت دل کـه بـه لحاظ اخلاقی متعین است، دعـوت مـیکند.(۵۵)
اکـنون آیا، آنگونه کـه اغـلب تصریح میشود، درست اسـت کـه این تصمیم مربوط به تعیین تکلیف پولس درباره مسیحیان یهودی در کلیسای روبهرشد، واقعا از قـبل مـورد تأیید قرار گرفته بود و بنابراین، شـکاف زودرسـ در میان کـلیسای یـهودی ـ مـسیحی با کلیسای غیریهودی ـ مـسیحی از قبل برنامهریزی شده بود؟ آیا این امر نزاعی اجتنابناپذیر با نتیجهای غمانگیز بود؟ خیر؛ امکان فهم آن وجـود دارد و در حـقیقت، این امر برای فهم روح آموزههای عـیسی ضـروری اسـت. زیـرا هـمانطور که پولس به صـراحت مـیگوید، آزادی حقیقی تغافل نیست: «مواظب باشید که مبادا آزادی شما باعث لغزش و انحراف ضعیفان شود.»(۵۶) شخص باید بـه دیـگران خـدمت کند،(۵۷) اما بدون اینکه آزادیاش را از دست بـدهد: «غـلام انـسان نـشوید.»(۵۸) نـسبت بـه دیگران آزاد باشید و وجودتان را وقف محبت به دیگران کنید؛ زیرا پولس که مظهر کامل آزادی است میگوید: «شما ای برادران! به آزادی خوانده شدهاید؛ اما زنهار که آزادی خود را فرصت جسم مـگردانید، بلکه به محبت، یکدیگر را خدمت کنید؛ زیرا که تمامی شریعت در یک کلمه کامل میشود و آن اینکه، همسایه خود را چون خویشتن محبت نما.»(۵۹)
این عبارات اساسی پولس همچنان کاربرد دارد. با این همه، مـا بـا این سؤال مواجهیم که آیا گذشته از این عبارات اساسی ، پولس همچنان میتواند الگوی عملی مسیحیان باشد؟
۹٫ مردی از زمان خودش
در زمان ما اظهارات پولس را نمیتوان بیش از متنهای دیگر کتاب مقدس به نحو بـنیادانگارانهای، هـمچون سخن خطاناپذیر صرفا تکرار کرد و به کار برد. همه این سخنان را باید بر حسب آن زمان فهمید و به این زمان ما تفسیر کرد.
آنـچه را پولس دربـاره زنان میگوید در نظر بگیرید. ایـنکه زنـ صرفا «جلال مرد است»(۶۰)، در واقع تبعیض شایع در جهان یونانیمآب زمان اوست. اینکه گرچه ازدواج کردن خوب است، ازدواج نکردن بهتر است (هر چند بر آنـ اصـرار نمیشود)،(۶۱) عباراتی است کـه در مـقابل زمینه انتظار یهودی درباره پایان قریبالوقوع جهان که پولس در آن سهیم است، ساخته شد. این دو مسئله را نمیتوان در زمان ما به سادگی مطرح کرد. اینکه «زن باید در کلیسا خاموش بماند» و باید «اطاعت کند»(۶۲) بـه هـر صورت مطابق تفسیر امروزی چیزی است که بعدا اضافه شده است؛ زیرا با آنچه از طرف پولس در مورد مشارکت کامل زنان در زندگی عبادی و اداره کردن جوامع، بارها مورد تأیید قرار گرفته در تناقض اسـت. پولس حـتی زنان رسـول همچون یونیا(۱) را میشناسد و به عنوان «مشهور در میان رسولان»(۶۳) تمجید میکند (در سنّت بعد ـ که دیگر تصوری از زنان رسـول وجود نداشت ـ نام مؤنث یونیا به نام مذکر «یونیاس»(۲) تغییر داده شـده اسـت). فـهرست سلامها در نامه به رومیان مجموعه کاملی از زنان، از جمله فیبیرا(۳) اهل کنخریا(۴)، مبلّغ و رهبر جامعه، را به عنوان هـمکاران نـشان میدهد.(۶۴) گفتههای پولس درباره قدرت همانند سخنان او درباره زنان، درست به مقتضای زمان اسـت؛ یـعنی اقـتداری که از طرف خدا میآید و همه باید نسبت به آن «کاملاً مطیع»(۶۵) باشند. امروزه مسیحیان طبیعتا بـهحق، قائل به مقاومت در برابر قدرت ظالمانهاند و حتی چهبسا در موارد بسیاری مجبور شوند بـه جنبش مقاومت بپیوندند.
اظـهارات مـربوط به خوردن گوشت قربانی مخصوص بتها(۶۶) نیز به نظر میرسد که امروزه اعتبار ندارد. با این همه، این مورد به خصوص نشان میدهد که اصولی که در این زمینه بسط یافتهاند، نـظیر ایمان راسخ داشتن، خوار نشمردن ضعیفان و افراد سستایمان، و انتقاد نکردن از افراد قوی هنوز دارای اهمیت است. در مسائل دیگر نیز
______________________________
۱٫ Junia
۲٫ Junias
۳٫ Phoebe
۴٫ Cenchreae
پولس برای امروزه مشوق دائمی ارائه میکند: تشویق افراد و نگرشهای اساسی آنان به واقـعیت، تـشویق به مسائل مربوط به سرنوشت اسرائیل، و تشویق در جهت ساختار جامعه مسیحی.
۱۰٫ انگیزه دائمی برای فرد، مردم و جامعه
الف) پولس درباره زندگی روزمره دنیوی مسیحیان چه میگوید؟ پولس زاهد عجیب و غریبی نیست که همه چـیزهای خـوب دنیا را خوار بشمارد. مردان و زنان باید در هر فرصتی دریابند که «اراده نیکوی پسندیده کامل خدا چیست.»(۶۷)
به هر حال، مؤمنان به عیسی مسیح نیاز به جامعه دارای کمال شـخصی یـا گریز به جامعه کامل ندارند. این افراد میتوانند و باید در این جهان به اراده خدا عمل کنند. لازم نیست که آنان از تمام چیزهای خوب دنیا دست بکشند؛ البته نباید خود را وقف آن چـیزها کـنند. مـؤمن تنها میتواند خود را وقف خـدا کـند. پولس از پیـش اذعان نموده است که لازم نیست مسیحیان دنیا را ترک کنند، ولی نباید در آن غرق شوند. آنان نه به پرهیز ظاهری و مادی از امور جـهان، بـلکه بـه پرهیز باطنی و شخصی از آن فراخوانده شدهاند. زیرا کسانی کـه از شـریعت آزادند، میگویند: «همه چیز برای من جایز است»(۶۸)، اما در عین حال «نمیگذارم که چیزی بر من تسلط یابد.»(۶۹) در جـهان «هـیچ چـیز در ذات خود نجس نیست.»(۷۰) اما ممکن است من آزادیام را به خـاطر چیزی در جهان از دست بدهم و اجازه دهم که بر من تسلط پیدا کند؛ به عبارت دیگر، برایم بت شـود. پس گـرچه درسـت است که «همه چیز برای من جایز است»، باید توجه داشـت کـه «هر چیزی مفید نیست.»(۷۱)
و سرانجام، در عین حال، باید پرسید: آیا ممکن است چیزی برای من جـایز و مـفید بـاشد، ولی به همنوعانم ضرر برساند؟ در این صورت، چه کنیم؟ بنابراین درست است که «همه چـیز جـایز اسـت»، اما در عین حال، «هرچیزی پسندیده نیست.» پس «هر کس نفع خود را نجوید، بلکه نفع دیـگری را.»(۷۲) بـدین تـرتیب، آزادی ممکن است به انکار نفسی بینجامد که ورای هر سلطهای است: «با ایـنکه از هـمهکس آزاد بودم، خود را غلام همه گردانیدم.»(۷۳) در اینجا آزادی فرد مؤمن انکار نمیشود، بلکه برعکس، بـه تـمامی نـیز مطالبه شده است. در مورد اخیر، انسان مؤمن به سبب عقاید و احکام، سنتها و
ارزشهای فـرد دیـگر در قیدوبند قرار نمیگیرد؛ «چرا باید من به خاطر وجدان دیگران در قیدوبند باشم؟»(۷۴) وجدان خـودم، کـه خـوب و بد را تشخیص میدهد، مرا متعهد میکند.(۷۵)
ب) پولس یهودی درباره بخش اعظم قوم یهود که عیسی را بـه عـنوان مسیحا نپذیرفتند، چه میاندیشد؟ این امر جز مسئلهای نظری برای پولس نیست؛ زیرا کـسی کـه تـربیت فریسی یافته است از سبک زندگیاش دست نمیکشد. به هر حال، پولس به رغم همه غمها و نـاکامیهایش عـقیده دارد کـه برگزیده بودن اسرائیل و قوم خدا بودن آن، الزامی، حتمی و تغییرناپذیر است. خدا وعـدههایش را تـغییر نداده است؛ گرچه بعد از مسیح، صحت و اعتبار آنها باید به گونهای دیگر تفسیر شود. یهودیان قـوم بـرگزیده خدا و در واقع قوم محبوب او باقی میمانند.(۷۶) زیرا پولس از یهودیان همچون «برادران» نَسَبی(۷۷) یـاد مـیکند که هنوز این خصوصیات را دارند:
ـ «پسر خـواندگی»: مـنزلت قـوم اسرائیل به عنوان «پسر نخستزاده» خدا کـه پیـش از این در مصر تحقق یافته است؛
ـ «جلال»: جلال حضور خدا («شخینا»)(۱) در میان قومش؛
ـ «مـیثاقها»: عـهد خدا با قومش که هـمواره در مـعرض گسستگی بـوده و تـجدید عـهد شده است؛
ـ «اعطای شریعت»: دستورات زنـدگی خـوب که خدا به نشانه عهد به قومش داده است؛
ـ «عبادت»: عبادت حقیقی قـوم کـاهنانه؛
ـ «وعدهها»: وعدههای همیشگی فیض خدا و رسـتگاری؛
ـ «پدران»: پدران زمان پیشین در جامعهای کـه تـنها برخوردار از ایمانی حقیقی بود؛
ـ «مـسیحا»: عـیسی مسیح که از جسم و خون اسرائیل زاده شد، در وهله نخست به امتها تعلق ندارد، بـلکه مـتعلق به قوم اسرائیل است.(۷۸)
چـه تـعداد از یـهودیان و مسیحیان الهیات پولس رسـول را، بـهخصوص آنگونه که در نامه بـه رومـیان، باب ۹ـ۱۱ وجود دارد، زنده نگه داشته و آن را مخفی نکردهاند؛ در واقع، آن را کاملاً به فراموشی سپردهاند. «غم عـظیم» و «درد و رنـج دائمی»(۷۹) پولس درباره
______________________________
۱٫ shekhinah
طرز تلقی «اسرائیل»، در طـول تـاریخ به غـم و انـدوه بـاورنکردنی و درد و رنج ظالمانه خود اسـرائیل تغییر پیدا کرده است. نام عیسای یهودی، پولس یهودی و قوم یهود در پشت حصارهای تبعیض، زندانی شـده، مـورد تعرض قرار گرفته و در واقع، نابود شـدهاند.
در ایـنجا پولس مـسیحیت را از یـهودیت جـدا نکرده است، بـلکه پس از مـرگ وی و خرابیدوم معبد، دیگران این کار را کردهاند. پولس به عنوان یهودیای که دست از فریسی بودن کشید، به عـنوان یـک مـسیحی هیچ گاه از یهودی بودن خود دست بـرنداشت. مـا مـمکن اسـت هـر چـیزی درباره او بگوییم؛ او با اینکه همواره حمله میکرد، بیاعتنایی داشت و بدگویی میکرد، اما به هیچوجه خود را زیرپا گذارنده شریعت، یا مرتد و بدعتگذار نمیدانست. این رسول و یهودیِ مسیحی، یـهودی بودن خود را در حال و هوای جدیدتر و جامعتری به انجام میرساند و با چنین تفکری بود که تورات را در کنار خود داشت: او در پرتو نور خدا و مسیحا، پیشاپیش همواره به روشهای جدید و غیرمنتظره عمل مـیکرد. پولس هـمچنین به نجات یهودیان در روزی که مسیح از صهیون برای داوری بازمیگردد، اعتقاد داشت.
ج) پولس چه ادراکی از امت مسیحی دارد؟ آیا اگر او دوباره بیاید و بهویژه ساختار کلیسای کاتولیک را ببیند ـ کلیسایی که قانون آن به کوچکترین جـزئیات مـیپردازد و سلسله مراتب عریض و طویل آن علاوه بر اینکه خود را خادم پطرس میداند، ادعای خطاناپذیری و تفوق دارد ـ موانع را تحمل میکند و بار دیگر، در مقابل کسانی که «از حـقیقت انـجیل منحرف میشوند»،(۸۰) «به طور رودررو» مـقاومت میکند؟ زیـرا «حکومت مقدس»، یعنی حکومت دارای «سلسله مراتب»، با پولس کاملاً بیگانه بود. او برای کلیساهایش ساختار سلسلهمراتبی را توصیه نکرد یا کلیساهایش را اینگونه بنا نکرد، بلکه به کـرامت تـمام کسانی که میخواهند بـرای سـعادت جامعه با یکدیگر همکاری کنند، اطمینان داشت.(۸۱) او به عمل متقابلِ «مردمی(۱)» که به کمک خدا، اعمالشان به منصه ظهور میرسد، تعلق خاطر داشت. به نظر او، هر عضو جامعه وظیفه خـاص، خـدمت خاص و موهبت خاص دارد و بدین ترتیب ما نباید تنها پدیده خارق العادهای مثل سخن گفتن با لال و شفا دادن بیمار را در نظر بگیریم. ما نمیتوانیم بیش از آنکه درباره سازمان روحانیت سخن میگوییم، درباره احـساسات پولس سـخن بگوییم.
______________________________
۱٫ democratic
بـرعکس، طبق نظر پولس هر سازمان روحانیتی که در واقع برای ساختن جامعه (خواه به نحو دائمی یا غیردائمی، اخـتصاصی یا عمومی) ایفای نقش کند، خادم کلیسا و موجب جذابیت آن است و بـه خـاطر ارائه خـدمت مسلّم، سزاوار تأیید و پیروی است. بنابراین، هر سازمان روحانیتی، خواه رسمی و خواه غیررسمی، اگر از روی محبت برای مـنفعت جـامعه انجام وظیفه کند، در روش خاص خودش اقتدار دارد.
اما آیا میتوان به این ترتیب انـسجام و نـظم را حـفظ کرد؟ در واقع، آیا جوامع پولسی به خصوص از طرف گروههای رقیب، رفتار بینظم، و اعمال اخلاقی مشکوکشان در مـعرض خطر جدی قرار نمیگیرند؟ مکاتبههای پولس با کلیساهایش از اینجا معلوم میشود: پولس نمیخواست که انـسجام و نظم را با هموار کـردن اخـتلافات، ایجاد یکنواختی، سلسلهمراتب و تمرکز بهوجود آورد؛ به نظر او، انسجام و نظم با عمل روح واحد تضمین میشود که هر موهبتی(۱) را به هر کسی نمیدهد، بلکه به هر مرد یا زنی موهبت خاص خـودش را میدهد (قاعده این است: به هر مرد یا زنی، حق خودش!)؛ این موهبت بهطور خودمحور به کار نمیرود، بلکه برای دیگری است (قاعده این است: با دیگری برای دیگری)؛ در واقع، ایـن مـوهبت برای تسلیم در برابر خداوند واحد به کار میرود (قاعده این است: اطاعت در برابر خداوند). هر کسی که به عیسی اعتراف نکرده و در عین حال، موهبتهایش را برای جامعه به کار برده اسـت، از روحـ خدا برخوردار نیست. اینگونه است که تشخیص داده میشود روحها چگونهاند. نشانه جامعه برخوردار از روح خدا که با روح عیسی مسیح یکی است، سرپرستی روحانی و حکومت مطلقه معنوی نیست، بلکه نشانههای آن تـأمل، تـصدیق، رفتار منسجم، هماهنگی جمعی، بحث، ارتباط و گفتوگو برای مشارکت است.
د) اما با این دیدگاه، آیا باز هم مرجعیت(۲) در کلیسا وجود دارد؟ آیا پولس مرجعیّت را اعمال کرد؟ پاسخ این است: بله، پولس مرجعیت شـگفتآوری داشـت و از ایـن که در شرایط خاصی این مـرجعیت رسـولی را بـا قدرت به کار بگیرد، ابا نداشت اما روند مرجعیت پولس اقتدارگرایانه نبود. به عنوان نمونه با نگاهی به اِعمال حق قانونی ایـن رسـول مـیبینیم که او هرگز مرجعیتش را گسترش نداد، بلکه او با ایـن اعـتقاد راسخ که رسولان خداوندگاران ایمان نیستند، بلکه کسانیاند که در موفقیت اعضای جامعه
______________________________
۱٫ Charisma
۲٫ authority
شریکاند، همواره داوطلبانه مرجعیت خود را محدود مـیکرد و اعـتقاد داشـت که کلیساهای او به او تعلّق ندارند، بلکه به خداوند تعلّق دارنـد و بنابراین در روح آزاداند؛ به آزادی فراخوانده شدهاند، نه اینکه برده دیگران باشند.
به یقین، جایی که مسیح و بشارت او به نـفع بـشارت دیـگری کنار گذاشته میشوند، ممکن است در شرایطی، پولس حتی تهدید به لعـن و مـحرومیت شود. اما کاری که او به خاطر اصلاح، به طور انفرادی و موقت طرد کرده است، حتی در بـدترین شـرایط نـسبت به جامعه انجام نداده است. بلکه او به جای اینکه حکم تحریم صـادر کـند، بـه قضاوت و مسئولیتپذیری خود مردم متوسل میشود؛ او به جای اعمال فشار بر مردم از آنان حـمایت مـیکرد؛ بـه جای دستور دادن آنان را تشویق میکرد؛ به جای صحبت کردن درباره «تو»، درباره «من» صـحبت مـیکرد؛ به جای تحمیل مجازات بخشش را پیشنهاد میکرد؛ به جای سرکوب آزادی، مردم را به مـبارزه بـرای آزادی فـرا میخواند. اینگونه روحانیت رسولی عینا مطابق با نظر پولس است؛ در خصوص مسائل اخلاقی نیز هـرجا کـه حکمی از طرف خداوند و سخن او نبود، پولس میخواست به کلیساهایش آزادی بدهد، نه اینکه به گـردن آنـان ریـسمان ببندد. و چه بسیارند کلیساهای ما که فکر میکنند پولس را پشت سر گذاشتهاند، در حالی که او بر آنـان تـقدم دارد و آنان هنوز محور آزادی مسیحی را با توجه به تعلق خاطری که او داشـت، واقـعا نـفهمیدهاند.
نتیجهگیری: با همه اینها که گفتم، هنوز پولس را نفهمیدهام، بلکه صرفا به او نزدیکتر شدهام. اگر کـسی مـجالی بـرای شناخت تمام موضوعات او را یافت ـ موضوعاتی از قبیل موعظه صلیب، امید رستاخیز، روح و حرف (شـریعت مـکتوب)، دو حکمت، دیالکتیک ضعف و قدرت، بدن مسیح و نفس راحت کشیدن کل خلقت به خاطر فدیه ـ آنگاه بـاید خـود پولس را بخواند.
پس میتوان فهمید که چرا پولس، که در معرض مصیبت و مبارزه، و ضعف در عـین شـدت قرار داشت، الهیدان بزرگ و متفکر مسیحی بـزرگی بـود. و ایـن امر بدین جهت بود که او با بـدن و روح، و بـا افتخار و تواضع، کاملاً دلبسته هدف مسیحیت و هدف عیسی مسیح بود. الهیات او همواره بـه مـا یادآوری میکند که رسول، خـواه پطـرس و خواه پولس، خـداوند نـیست. عـیسی خداوند است: «رویداد خاص(۱) عیسی»(۸۲) چـیزی اسـت که متعلق
______________________________
۱٫ Kyrios
اعتراف ایمان پولس است. و این خداوند معیار را برای کلیساها و افرادش در هـر شـرایطی مقرّر میکند.
هیچکس بهتر از خود پولسـ نمیداند که او ابرمرد نـیست. هـیچکس به بشر بودن و ضعف او، کـه هـرگونه ادعای خطاناپذیری را به تمسخر میگیرد، آگاهتر از خود او نیست. او رسولی بود که همواره مـیدانست تـا چه اندازه از هدف خود عـیسی فـاصله گـرفته است، بدون ایـنکه دچـار نومیدی شود یا درسـت از کـار بکشد و بدون اینکه حتی امیدش را از دست بدهد؛ او در عبارتی از نامه به کلیسای مورد علاقهاش در فـیلیپُس، کـه مایلم این نوشته را با آن به پایـان بـرسانم، مینویسد: «نـه ایـنکه تـا به حال به چـنگ آورده باشم، یا تا به حال کامل شده باشم، ولی در پی آن میکوشم، بلکه شاید آن را به دست آورم کـه بـرای آن مسیح نیز مرا به دست آورد.ای بـرادران! گـمان نـمیبرم کـه مـن به دست آوردهـام؛ تـنها کار من این است که آنچه در پشت سر است فراموش کرده و به سوی آنچه در پیش اسـت خـویشتن را کـشیده، در پی مقصد میکوشم؛ به جهت انعام دعوت بـلند خـدا کـه در عـیسی مـسیح اسـت.»(۸۳)
سال به میلادیگاه شمار زندگی پولس
۳۵تغییر کیش.
۲۵ ـ ۳۸فعالیت تبلیغی در سرزمین عربی(غلاطیان ۱:۱۷).
۳۸ملاقات با پطرس در اورشلیم (غلاطیان ۱:۱۸).
۳۸ ـ ۴۸فعالیت در قیلیقیه و سوریه (غلاطیان ۱:۲۱).
۴۸ شورای رسولان در اورشلیم (غلاطیان ۲:۱؛ اعمال ۱۵).
۴۸ ـ ۴۹ حـادثه انطاکیه (غلاطیان ۲:۱۱).
۴۹ تبلیغ در غلاطیه (برخلاف اعمال ۱۶:۶).
۵۰ تبلیغ در فیلیپیه، تسالونیکیه و بیریه (اعمال ۱۶:۱۱ـ۱۷، ۱۴).
۵۰ اطینا: از راه آتن به قرنتُس (اعمال ۱۸:۱۱).
۵۲ تابستان: سفر به انطاکیه، سپس از راه آسیای صغیر به افسس. از جمله دیدار مجدد غـلاطیه (اعـمال ۱۸:۱۸ـ۲۳؛ ر.ک: غلاطیان ۵۴:۱۳)
۵۴ دیدار بین راه با قرنتس (مفروض در دوم قرنتیان ۱۳:۱ و مانند آن).
۵۴ ـ ۵۵ زمستان: زندانی شدن در افسس، مکاتبه با فیلیپیان و رساله به فیلمون.
۵۵ تابستان: سفر از راه مقدونیه به قرنتس.
۵۵ـ۵۶ زمستان: توقف در قرنتس، نوشتن نامه بـه رومـیان.
۵۶ سفر به اورشلیم (اعمال ،۲۰)؛ تمهیدات برای انتقال کمکهای مالی؛ دستگیری.
۵۶ ـ ۵۸ زندانی شدن در قیصریه.
۵۸ فَستوس جایگزین فیلَکس میشود؛ پولس به رم فرستاده میشود.
۵۸ ـ ۶۰ زندانی شدن در رم (اعـمال ۲۸:۳۰).
۶۰ شـهادت.
پینوشتها
۸۴٫ F.Nietzsche, The Antichrist, Complete Works, Vol.۶, London 1911, 178.
۸۵٫ Ibid
۸۶٫ اعمال سولان ۸:۳٫
۸۷٫ فیلیپیان ۳:۵٫
۸۸٫ ر.ک: اعـمال رسـولان ۲۲:۲۵ـ۲۹٫
۸۹٫ ر.ک: فیلیپیان ۳:۵٫
۹۰٫ ر.ک: غلاطیان ۱:۱۳؛ اول قرنتیان ۱۵:۹؛ فیلیپیان ۳:۶٫
۹۱٫ ر.ک: غلاطیان ۱:۱۳٫
۹۲. ر.ک: اوّل قرنتیان ۱:۱۷ـ۳۱؛ غلاطیان ۳:۱ـ۱۴٫
۹۳٫ ر.ک: اعمال رسولان ۹:۳ـ۹٫
۹۴٫ ر.ک: اوّل قرنتیان ۹:۱؛ ۱۵:۸ـ۱۰؛ غلاطیان از ۱۵؛ فیلیپیان ۳:۷ـ۱۱٫
۹۵٫ دوم قرنتیان ۱۱:۲۳ـ۲۶٫
۹۶٫ در مورد اعتقاد به رستاخیز نگاه کنید به: H.kung, Credo, ch IV.
۹۷٫ ر.ک: رومیان ۱۵:۹٫
۹۸٫ نه تنها پیـام اصـلی (بشارت) مصلوب شدن و رسـتاخیز (اوّل قـرنتیان ۱۵:۳ـ۸)، بلکه مراسم شام آخر (اوّل قرنتیان ۱۱:۲۳ـ۲۵)، نگرشهای مربوط به ازدواج و طلاق (اوّل قرنتیان ۷:۱۰)، توصیه برای فراهم کردن امکانات زندگی موعظهکنندگان (اول قرنتیان ۹:۱۴)، موقعیت شاخص فرمان الهی برای محبت کردن (اول تسالونیکیان ۴:۹؛ غلاطیان ۵:۱۳؛ رومیان ۱۳:۸ـ۱۰؛ اول قرنتیان۱۳)؛ و سـرانجام نـسل داودی عیسی (رومیان۱:۳)، مسیح بر حسب جسم از اسرائیل (رومیان ۹:۱۵، پسر ابراهیم بودن (غلاطیان ۳؛ رومیان۴)، تولد بشری و پیرو شریعت (غلاطیان ۴:۴)، بشر بودن، فروتن ساختن خود و تسلیم مرگ بودن (فیلیپیان ۲:۶ـ۸)، ضعف (دوم قرنتیان ۱۳:۴)، فـقر (دوم قـرنتیان ۸:۹)، مصائب (اول قـرنتیان ۱۱:۲۳). اول قرنتیان ۴:۱۲؛ ۱۳:۲ و رومیان ۱۶:۱۹ را نیز میتوان افزود.
۹۹. ر.ک: اول قرنتیان ۳:۱۱
۱۰۰٫ فیلیپیان ۲:۲۱: «از آن رو که همه نفع خود را میطلبند، نه امور عیسی مسیح را.» ر.ک: اول قـرنتیان ۷:۳۲ـ۳۴، «امورخداوند.»
۱۰۱٫ E. Käsemman, “Wo sich die wege trennen”, Deutsches Allegmeines Sonntagsblatt, 13 April 1990.
۱۰۲٫ S.Ben-chorin, Paulus, Der völkerapostel in Judischer sicht Munich 1970, II.
۱۰۳. Ibid
۱۰۴٫ رومیان ۷:۱۲.
۱۰۵. رومیان ۷:۱۰؛ ر.ک: ۱۰: ۵؛ غلاطیان ۳:۱۲.
۱۰۶٫ رومیان ۲:۲۰٫
۱۰۷٫ رومیان ۷:۱۴٫
۱۰۸٫ رومیان ۹:۴٫
۱۰۹٫ مسئله شریعت نزد پولس بـه طـور کـامل و مفصل در کتاب ذیل بحث شده است:
H. kung, Judaism, part Three, chapter BIII. “For the sake of Human beings”.
۱۱۰٫ رومیان ۳:۲۷٫
۱۱۱٫ رومیان ۳:۳۱٫
۱۱۲٫ رومیان ۳:۲۰؛ ر.ک: غلاطیان ۳:۱۰.
۱۱۳٫ دوم قرنتیان ۳:۷،۹٫
۱۱۴٫ دوم قرنتیان ۳:۶٫
۱۱۵. غلاطیان ۵:۱٫
۱۱۶. غلاطیان ۵:۱۳٫
۱۱۷٫ غلاطیان ۲:۴٫
۱۱۸. رومیان ۶:۱۴؛ ر.ک: ۷:۵٫
۱۱۹٫ ر.ک: دوم قـرنتیان ۳:۶٫
۱۲۰٫ ر.ک: غـلاطیان ۲؛ اعمال رسولان ۱۵: ۱ـ۳۴٫
۱۲۱٫ غلاطیان ۲:۱۱٫
۱۲۲٫ ر.ک: مرقس ۷:۸؛ ۷:۴٫
۱۲۳. ر.ک: مرقس ۷:۱ـ۲۳٫
۱۲۴٫ اول قرنتیان ۸:۹٫
۱۲۵٫ ر.ک: اول قرنتیان ۹:۱۹؛ غلاطیان ۵:۱۳.
۱۲۶. اول قرنتیان ۷:۲۳٫
۱۲۷٫ غلاطیان ۵:۱۳؛ ر.ک: اول قرنتیان ۱۳:۱ـ۱۳٫
۱۲۸٫ اول قرنتیان ۱۱:۷٫
۱۲۹٫ ر.ک: اول قـرنتیان ۷:۱ـ۷٫
۱۳۰٫ اول قـرنتیان ۱۴:۳۴؛ بـه ضمیمه ۱۴:۱۳ تا ۱۴:۳۶٫
۱۳۱٫ رومیان ۱۶:۷٫
۱۳۲٫ ر.ک: رومیان ۱۶:۱ـ۲٫
۱۳۳٫ ر.ک: رومیان ۱۳:۱ـ۷٫
۱۳۴٫ ر.ک: رومیان ۱۴:۱ـ۲۳٫
۱۳۵٫ رومیان ۱۲:۲٫
۱۳۶٫ اول قرنتیان ۶:۱۲٫
۱۳۷٫ همان.
۱۳۸٫ رومیان ۱۴:۱۴؛ ر.ک: تیطس ۱:۱۵، «هر چیز برای پاکـان پاک است.»
۱۳۹٫ اول قرنتیان ۶:۱۲٫
۱۴۰٫ اول قرنتیان ۱۰: ۲۳٫
۱۴۱٫ اول قرنتیان ۹:۱۹٫
۱۴۲٫ اول قرنتیان ۱۰:۲۹٫
۱۴۳٫ ر.ک: اول قرنتیان ۸:۷ـ۱۲؛ ۱۰:۲۵ـ۳۰.
۱۴۴. ر.ک: خروج ۴:۲۲٫
۱۴۵٫ ر.ک: رومیان ۹:۳٫
۱۴۶٫ ر.ک: رومیان ۹:۴٫
۱۴۷٫ ر.ک: رومیان ۹:۲٫
۱۴۸٫ ر.ک: غلاطیان ۲:۱۴٫
۱۴۹٫ It is to the Lasting credit of E.Käsemann, Ministry and Community in the New Testament””, in Essays on New testament Themes, London and philadelphia 1964, 63-94, that he has brought to light again the significance of the charisma in critism of the church in the twentieth century.
۱۵۰٫ اول قرنتیان ۱۲:۳٫
۱۵۱٫ فـیلیپیان ۳:۱۲ـ۱۴٫