تشیّع عبد الله بن عباس از منظر مناظرات او (۲)
چکیده
کلمات کلیدی
، سـال پنجم، شماره چهارم، زمستان ۱۳۸۷، ۶۳ ـ ۸۸
History in the Mirror Of Research,Vol, ۵, No.۴, Winter 2009
تشیّع عبد الله بن عباس از منظر مناظرات او (۲)
مجید رباطجزی۱(
چـکیده
.
کـلید واژهـها
.
۴
- دانشآموخته حوزه و دانشجوی کارشناسی ارشد تاریخ تشیع مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(. دریافت: ۱۲/۸/۸۷ ـ پذیرش: ۱۶/۱۰/۸۷٫٫ E-mail: Majidrobatjazi@Yahoo.com
. مـناظره ابنعباس با معاویه
طرفداران معاویه که به عنوان قاسطین و ظالمین معروف هستند، هـمانند اجداد خود که از آزادشـدگان بـه دست پیامبر در فتح مکه بود، مدتهای طولانی با اسلام مبارزه کرد. مبارزات آنها در مقابل اسلام ابتدا با شمشیر بود و بعد از فتح مکه جریان تغییر کرد و در لباس اسلام صورت گرفت و معاویه فـرزند ابوسفیان بیشترین ضربهها را بر پیکره اسلام وارد کرد. تا زمانی که خلفای ثلاثه حاکم بودند، معاویه و همراهان وی با استفاده از فرصت به دست آمده به فکر احیای حاکمیت گذشته خود بودند و تعارضی بـا خـلفای ثلاثه نداشتند و در دوران عثمان، از فرصت به دست آمده بیشترین بهره را برد. بعد از کشته شدن عثمان شرایط طغیان و سرکشی برای امویان و طرفدارانشان بسیار آسان بود. آنان که تا دیروز از حمایت خلیفه خـدا و مـنتخب مردم، دم میزد، بعد از انتخاب حضرت علی( از وی دوری گزیدند و جنگ صفین را در مقابل حضرت به راه انداختند. ابنعباس با معاویه نیز با روشهای مختلف مناظرههایی داشته است، که در ذیل به آنها اشـاره مـیشود:
۴ـ۱٫ مقابله به مثل
ابنعباس در برخی از مناظرههایش از روشهای متعددی بهره برده است، از قبیل جواب حلی و نقضی و استفاده از آیات قرآن کریم. اما در کنار روشهای سابق، از روش دیگری نیز استفاده کرده و آن روش مقابله بـه مـثل اسـت. مقابله به مثل در همه جـا خـوب نـیست، ولی وقتی فردی با زبان تند و عدم رعایت ادب، سخنی میگوید، در اینجا بهترین روش برای برخورد، مقابله به مثل و ذکر پیشینه زشت و نامناسب اوسـت.
در یـکی از ایـن مناظرهها معاویه به ابنعباس میگوید:
شما میخواهید امـامت را هـمانند نبوت به خود اختصاص دهید، به خدا قسم هیچگاه این اتفاق نخواهد افتاد. دلیل شما برای تصدی خلافت، بـر مـردم مـشتبه است. شما میگویید ما اهلبیت پیامبر هستیم، پس چرا خـلافت در دست غیر ما باشد؟ این موضوع شبههداری است، [این مسئله شبیه به حق است، نه خود حق]. همانا خـلافت در بـین افـراد زنده قریش به رضایت عامه مردم و شورا میچرخد، و ما ندیدیم کـسی بـگوید: ای کاش بنیهاشم سرپرست و ولیّ ما میشدند، و اگر چنین میشد برای ما در دنیا و آخرت خوب بود. شـما بـه ادعـای خودتان دیروز زاهد بوده و حکومت را کنار گذاشته بودید، ولی امروز برای حکومت مـیجنگید. اگـر شـما مالک این حکومت میشدید عذابی که از ناحیه شما بر مردم میرسید از عذاب باد کـه قـوم عـاد و صاعقهای که بر قوم ثمود رسید، ویران کنندهتر بود.
ابنعباس در جواب او گفت: اینکه گـفتی مـا به نبوت احتجاج میکنیم، به خدا قسم امر به همین صورت است، اگـر مـا بـه نبوت استحقاق نداشته باشیم به چه چیزی میتوانیم استحقاق داشته باشیم. و اما قول تـو کـه گفتی نبوت و خلافت با هم قابل جمع نیست، پس با کلام خداوند متعال چـه مـیکنی کـه میفرماید: «أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلی ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَیْنا آلَ إِبْراهیمَ الْکِتابَ وَ الْحـِکْمَهَ وَ آتـَیْناهُمْ مُلْکاً عَظیماً»؛ (نساء: ۵۴).۱۳۳
کتاب همان نبوت است و حکمت، سنت است، و ملک، خـلافت اسـت، و مـا آل ابراهیم هستیم و آن حکم در بین ما جاری است تا روز قیامت. و اما اینکه گفتی دلایل ما نـسبت بـه خـلافت مشتبه است، این چنین نیست، بلکه از خورشید نورانی و ماه بر مردم روشـنتر اسـت. کتاب خدا همراه ماست.
ابنعباس تا این بخش از روشهای متعددی برای برخورد با معاویه استفاده مـیکند، امـا در ادامه روش مقابله به مثل و با زبان خود او با وی سخن میگوید:
و مـشکل تـو با ما این است که ما بـرادر و جـد و دایـی و عموی تو راکشتیم، پس بر ارواحی که در جـهنم قـرار گرفتهاند گریه نکن… و اما اینکهمردم ما را ترک کردند، این مسئله هیچ ضرری بـرای مـا ندارد، بلکه آنچه آنهااز ]نـاحیه تـرک ما از[ آنـ مـحروم شـدند بیشتر از آن چیزی است که ما ازآن مـحروم شـدیم. و اما دلگرمی تو به ملک زائل چیزی نیست؛ چون پیشاز این، فرعونیان پادشـاه بـودند و خداوند آنها را هلاک کرد… و اما قـول تو کهاگر ما مـالک مـیشدیم، از عذاب قوم هود وعاد شـدیدتر بـودیم، درست نیست، چون خداوند متعال میفرماید: «وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاَّ رَحْمَهً لِلْعالَمین»۱۳۴ وما از نزدیکترین اهـلبیت پیـامبر( هستیم. و اما ظاهر عذاب بـه سـبب حـکومت تو بر مـسلمانان اسـت و این شدت بعد از تـو از عـذاب قوم عاد بیشتر خواهد بود، و بعد از آن خداوند متعال از ظالمان انتقام خواهد گرفت، و عاقبت از آن تـقواپیشگان اسـت.۱۳۵
چنانکه از این مناظره به دست مـیآید، ابـنعباس در جوابهایش ابـتدا از روشـهای مـختلف استفاده کرده، اما در ادامـه به اصل و ریشه بنیامیه اشاره میکند، که روزی در مقابل اسلام قرار گرفتند و در جنگ، جد و دایی و عـموی مـعاویه کشته شد، و جایگاه آنان را جهنم دانـست. ابـنعباس تـا آخـر ایـن گفتوگو به گـونهای سـخن میگوید، تا جواب کلمات تند معاویه را بدهد.
۴ـ۲٫ گونهشناسی کلام به تناسب مخاطب
یکی دیگر از روشهای مـناظره، سـنجش مـخاطب، سپس گزینش مناسب کلام در برخورد با اوسـت، بـه عـنوان مـثال، ابـن عـباس، با عمر، همراه با احتیاط، و با عایشه به تندی سخن میگوید. بر اساس همین شیوه، در گفتوگو با معاویه بدون اشاره به جایگاه پست ابوسفیان، برای او طلب رحـمت میکند. این کلام دو پهلو، هم با عاصی و هم با مطیع بودن افراد سازگار است. زیرا طلب رحمت اعمّ از آن
است که برای آمرزش گنهکار باشد یا برای علوّ درجات شخص مـؤمن. بـنابراین، چنین بیانی از سوی ابن عباس، در حقیقت تمهیدی است برای این که کلمات بعدی را بتواند به معاویه القا کند. متن سخن ابن عباس، خطاب به معاویه چنین است: خداوند پدر مـا و پدر شـما را رحمت کند… برای پدر من مالی نبود مگر فضلی که پدر تو داشت، لکن خوبیهایی که ما در حق شما داشتهایم بیشتر از از خوبیهایی است که پدر تـو در حـق ما داشته است؛ پدر من بـه پدرت در جـاهلیت کمک کرد، و خون او را در اسلام حفظ کرد. اما اینکه گفتی علی ما را به کار خود گماشت به خاطر خودش بود نه به خاطر هوای نـفس، ولی تـو به خاطر هوای نـفست افـرادی را گماشتهای، از این افراد ابنحضرمی است که بربصره گماشتی و کشته شد، بسر بن ارطاه را به یمن گماشتی و سپسخیانت کرد، و حبیب بن مره را برای حجاز برگزیدی و مرتد شد، و ضحاک بن قیس فـهری را بـرای کوفه انتخاب کردی پس ریگباران شد، و خطاهایی که از ما به شما میرسد بیشتر از چیزی نیست که از شما به ما میرسد، و اگر کوچکترین خطاهای شما را در مقابل صد حسنه قرار دهند تـمام حـسنات را از بین خـواهد برد، و اگر کمترین عذر ما را در برابر صد سیئه شما قرار دهند، عمل ما بهتر خواهد بود. و امـا اگر عثمان بر نصرت ما ملازمت میکرد یاریش میکردیم و اما چـرا بـا انـصارش جنگیدیم، چون بیعتی که با ما کرده بودند را شکستند. و جنگ ما با تو به این دلیل اسـت کـه تو حق را کنار گذاشتی و ادعای باطل نمودی.۱۳۶
در این مناظره ابتدا تمجید ظاهری از طـرف مـقابل مـیکند و در ادامه گفتوگو خطاهای مخالفان حضرت را یادآور میشود و حقانیت امیرالمؤمنین( را به رخ آنان میکشد.
۴ـ۳٫ بیان پیشینه پسـت افراد
ابنعباس در برخی از گفتوگوهایش در کنار استفاده از روشهای دیگر به پیشینه شرمآور طرف مـقابل اشاره کرده است، بـه گـونهای که هیچ پاسخی در مقابل این کلمات نداشته و به تهدید روی میآورد. تسلط و توانایی ابنعباس در این مورد در مقابل حریفش به اندازهای بوده که عمروبن عاص درباره وی چنین میگوید:
به خدا قسم ـ یا امـیرالمؤمنین (معاویه)ـ ابنعباس رأس تمام شرهاست و پایان تمام خیرهاست. برای منع او باید وی را ریشهکن نمود، پس به وی حمله کن، و فرصت را از او بگیر، و به واسطه دور کردن وی از اقدام دیگری جلوگیری کن و دیگران را از اطراف وی دور گردان.۱۳۷
بعد از صحبتهای عـمروعاص ابـنعباس گفت: ای پسر نابغه عقلت را از دست دادی و حلمت از بین رفته و شیطان به زبان تو سخن میگوید. آیا به یاد میآوری روز صفین را که چگونه جان سالم به در بردی… سپس مروان کلمات تهدیدآمیزی بـه ابـنعباس گفت. ابنعباس هم در جواب وی گفت: تو چنین سخنانی را به من میگویی ای رانده شده پیامبر، و کسی که واسطه بین مردم و عثمان بودی، به خدا قسم اگر معاویه در پی خون عـثمان بـود، باید اول و آخر آن را در تو مییافت.
نظیر این سخنان بین وی و زیاد و عبد الرحمن بن اُم حکم اتفاق افتاد و به همه با پاسخ قاطع جواب داد.
کلماتی که عبدالله بن عباس در بین افـرادی، هـمچون مـعاویه، عمروبن عاص، مغیره بن شـعبه و… ابـراز داشـته و در حضور معاویه نیز چنین سخنان تندی را گفته، نشان از عدم خوف وی از آنهاست. او آنقدر جرأت داشته که به خود معاویه در حضور این افـراد در خـصوص قـاتل حضرت علی( به معاویه میگوید
که اگر ابـن مـلجم رودررو با حضرت قرار میگرفت او را به ولید و عتبه و حنظله ملحق میکرد. همین کلمات باعث شد تا معاویه در حق وی بگوید:
«بـه خـدا قـسم ای ابنعباس ایام نمیگذرد مگر اینکه گرفتار شمیشیر تیز و حکم نـافذ و محکم خواهی شد [در اینجا ابنعباس را تهدید نمود[. به خدا قسم اگر هاشم غیر تو را به دنیا نیاورده بـود، تـعدادشان انـدک نبود، و اگر خانوادهات کسی به غیر از تو را نداشتند، خداوند تعدادشان را زیـاده کـرده بود». بعد از این، ابنعباس برخاست و رفت.۱۳۸
۴ـ۴٫ تصدیق و همراهی ظاهری و موقت
یکی دیگر از روشهای ابنعباس در مناظره، تـصدیق ظـاهری طـرف مقابل است، مسئله خونخواهی عثمان به روشهای متعدد پاسخ داده شده بود، ولیـ ابـنعباس بـا استفاده از این روش، معاویه را مجاب کرد و پاسخ حق را از زبانش گرفت، به گونهای که معاویه هـیچ جـوابی در مـقابل او نداشت. روزی معاویه وارد مجلسی شد و در این برخورد به احترام معاویه همه به غیر از ابنعباس بـه پا خـاستند؛ بعد از بیاعتنایی ابنعباس؛ معاویه به ابنعباس گفت: چون من با شما در جنگ صـفین جـنگیدم از ایـن مسئله ناراحت هستید در حالی که عثمان مظلوم کشته شده بود. ابنعباس با بهرهگیری از روش تـصدیق، بـه او گفت: عمر نیز مظلوم کشته شد. در اینجا میتوان گفت که ابنعباس به مـنظور اقـناع خـصم اینگونه پاسخ داده است؛ یعنی اگر تو راست میگویی بعد از مرگ عمر نیز چنین اقدامی مـیکردی. مـعاویه در جواب ابنعباس گفت: اما او را کافری کشت؛ ابنعباس گفت: پس چه کسی عثمان را کشت؟ مـعاویه در جـواب گـفت: مسلمانان. ابنعباس گفت: این مسئله که به ضرر توست نه به نفع تو؛۱۳۹ یعنی اگـر ایـن کـار را مسلمانان انجام دادند حتماً خلیفه خطایی انجام داده که موجب قتلش شده اسـت، ولی کـشتن خلیفه توسط فردی که به نظر تو کافر است؛ به سبب دشمنی و کفر اوست.
۴ـ۵٫ پرسشگری
ایـن نـوع از گفتوگو را در مناظره ابنعباس با عمر یادآور شدیم. معاویه در ادامه گفتوگوی قبلی بـر نـکتهای اساسی تأکید میکند و به مطلبی اعتراف مـینماید کـه بـسیاری بر پنهان گذاشتن آن اصرار داشتند. معاویه گـفت: مـن گفتم در همه نقاط از ذکر مناقب علی( و اهلبیتش جلوگیری کنند، ولی در آن زمان، زبان تو بـند آمـد. ابنعباس در جواب گفت: آیا مـا را از خـواندن قرآن نـهی میکنی؟ مـعاویه گـفت: نه. ابنعباس گفت: آیا ما را از تـأویل قـرآن نهی میکنی؟ معاویه گفت: بله. ابنعباس گفت: ما چگونه به قرآن عمل کـنیم در حـالی که نمیدانیم خداوند متعال چه چـیزی اراده کرده است. معاویه گـفت: تـأویل این آیات را از غیر اهلبیت خـود بـپرسید. ابنعباس در جواب گفت: چگونه این سؤالها را غیر از اهلبیت بپرسیم در حالی که این آیـات بـر این خاندان نازل شده اسـت. سـپس ایـن آیه را خواند: «یـُریدُونَ أَنـْ یُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بـِأَفْواهِهِمْ وَ یـَأْبَی اللَّهُ إِلاَّ أَنْ یُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ»؛۱۴۰ معاویه به ابنعباس گفت: دیگر این گونه سـخنان را نـگو و اگر ناچار شدی در حضور مردم و جـمع نـگو.۱۴۱
بدیهی اسـت کـه اگـر ابنعباس در جواب معاویه بـه اقدامات خودش در گذشته اشاره میکرد عملاً پاسخ معاویه داده نمیشد، اما با ابتکار و روشی جـدید، هـم معاویه را مورد سؤال قرار داد و هم عـلی( را بـه سـبب مـعرفت عـمیقش نسبت به قـرآن کـریم، و همانند قرآن خود قرآن معرفی نمود و سؤال کرد که آیا میخواهی ما را از خواندن قرآن منع کنی؟ یـعنی مـخالفت تـو با علی(، مخالفت با قرآن است، هـمچنین اهـلبیت را مـفسران قـرآن مـعرفی کـرد و سرانجام هدف معاویه را برای دیگران آشکار کرد که قصد خاموشکردن نور الهی را دارد، از اینرو، معاویه از وی خواست تا دیگر در ملأ عام چنین برخوردی نداشته باشد.
۴ـ۶٫ بیان مصائب و مظلومیتها
بـیان و یادآوری مصیبتها و بیان مظلومیت اهلبیت پیامبر( حتی در مقابل دشمن اهلبیت، یکی دیگر از روشهای مناظره ابنعباس بوده است. برای مثال، وی بعد از اظهار خرسندی و خوشحالی معاویه نسبت به شهادت امام مجتبی( گـفت:
بـه خدا قسم مرگ وی از مرگ تو جلوگیری نمیکند… و ما در حالی با این مصیبت روبهرو شدیم که پیش از آن با مصیبت برترین پیغمبران و نیز امام متقین و فرستاده پروردگار عالمیان مواجه شدیم و بـعد از پیـامبر با مصیبت برترین اوصیاء (یعنی امیرمؤمنان حضرت علی() مواجه شدیم، و خداوند آن مصیبت را برای ما آسان نمود. در اینجا معاویه گفت: وای بر تو، من ایـن کـلمات را نگفتم مگر اینکه فکر کـردم تـو آمادهای۱۴۲ (یعنی فکر کردم با ما موافقی).
در این مناظره نیز ابنعباس از طریق بیان مصائب و مظلومیت اهلبیت و مصیبتی که بر آنها وارد شده به دفاع از اهـلبیت پیـامبر( پرداخت و شهادت امام حـسن( را بـا رحلت پیامبر و شهادت علی( مقایسه نمود؛ یعنی همانگونه که خداوند در مصیبت پیامبر حضرت علی( یاری نمود، در مصیبت و شهادت امام مجتبی( نیز یاری خواهد کرد.
تقریباً نزدیک همین گزارش در منابع دیـگر آمـده است.۱۴۳
۴ـ۷٫ پاسخ گویی به پرسشها و مشکلات علمی
یکی دیگر از روشهای مناظره ابنعباس پاسخ به سؤالهای علمی است. این روش ابنعباس را نیز میتوان مناظره دانست، زیرا پس از پاسخ او خصم چارهای جز اعتراف بـه تـوانایی وی نداشت.
وقـتی سؤالهایی از طرف علمای مسیحی به معاویه میرسید و وی از جواب آنها عاجز میماند به فردی که تربیت شده مـکتب اهلبیت( بود مراجعه میکرد.
طبق گزارشی در یک مورد، سؤالها را برای ابـنعباس فـرستاد. ابـنعباس در جواب سؤالهایی که قیصر روم از معاویه نموده بود، چنین گفت: اما مکانی که قبله ندارد، خود کعبه اسـت، و امـا کسی که پدر ندارد حضرت عیسی است، و اما کسی که عشیره ندارد، حضرت آدم اسـت، و امـا کـسی که همراه قبرش سیر کرد، حضرت یونس است. و اما سه چیزی که در رحم خلق نـشدند، قوچ حضرت ابراهیم، و شتر صالح و مار حضرت موسی است. اما شیء کامل، فـرد صاحب عقل است، و امـا نـصف شیء کامل، فردی است که از عقل بهره ندارد، ولی از عقل دیگران استفاده میکند. اما شیئی که هیچ چیز نیست کسی است که عقل ندارد و از عقل دیگران استفاده نمیکند.
بعد از رسیدن این جـوابها معاویه به قیصر روم گفت: به غیر از اهل بیت پیامبر، کسی نمیتوان اینگونه سخن بگوید.۱۴۴
۵٫ مناظره ابنعباس با عمروبن عاص
امروزه شیعیان عمروبن عاص را فردی شیاد و فریبکار و حقهباز میدانند، اما در دوران علی( افـراد مـعدودی بودند که از فریب کاریها و حیلههای وی آگاهی داشتند. از این افراد میتوان به ابنعباس اشاره نمود که هنگام مناظره با او به این ویژگیاش توجه داشت.
۵ـ۱٫ بیان انگیزه و هدف طرف مقابل
یکی دیـگر از روشـهای ابنعباس در مناظره، قدرت شناخت انگیزه و هدف طرف مقابل و بیان آن است. او که به این وسیله از اهداف شوم و غیر واقعی طرف مقابل پرده برمیداشت و زمینهای برای فریبکاری و اغفال عامه مردم بـاقی نـمیگذاشت. بر اساس همین روش در گفتوگویی که بین وی و عمروبن عاص صورت گرفت، به عمرو بن عاص گفت:
اهل عراق با علی بیعت کردند و علی بهترین آنها بود و اهل شام بـا مـعاویه بـیعت کردند و اهل شام از معاویه بـهتر بـودند و مـن و تو مساوی نیستیم؛ من خداوند را در نظر داشتم و تو مصر را اراده نمودی و من به خوبی میشناسم چیزی که مرا از تو دور کرده، و چیزی کـه تـو را بـه معاویه نزدیک کند نمیشناسم، اگر تو عمل شـرّی انـجام دهی من به تو سبقت نمیگیرم و اگر تو کار خیری انجام دهی، بر ما سبقت نمیگیری.۱۴۵
ابنعباس در این گـفتوگو و گـفتوگوهای دیـگرش به گرایش آنان اشاره کرده و اینکه افرادی همچون معاویه و یـاورانش در ایمان خود دچار مشکل هستند، و ارادهای جز مال و منال دنیا و غیر خدا را ندارند.
۵ـ۲ کوچکنمایی
کوچکنمایی در جایی کارآیی دارد کـه فـردی خـود را بالاتر از دیگران میداند یا دیگران را مرعوب خود میپندارد. ابنعباس از این روش در بـرابر عـمروعاص که خدعههایش ضربالمثل است و از حامیان معاویه و دشمنان امیرمؤمنان( بوده، بهره برده است.
عمرو بن عاص در ایـام حـج نـسبت به جایگاه ابنعباس در میان مردم و توجه آنها به وی حسادت کرد و گفت: ابـنعباس تـو را چـه شده که وقتی ولایت مرا به مصر دیدی چشمانت از حدقه در آمد، و وقتی در بین مـردم قـرار گـرفتی شروع به سخن چینی و بدگویی نمودی؟ منظور وی این بود که در مقابل خودم ساکت و بر مـن حـسادت میورزی، ولی در بین مردم بدگویی میکنی. ابنعباس در جواب وی گفت:
به سبب اینکه تـو از اشـخاص پسـت و فاجر هستی، و قریش از نیکوکاران و کریم هستند، درباره چیزی که نمیدانند سخن نمیگویند، هیچ حـقی را مـخفی نمیکنند، آنها صبورترین افراد هستند و آشناترین افراد نزد مردم. تو خود را به قـریش نـسبت
مـیدهی، حال آنکه از آنها نیستی. مَثَل تو همانند کسی است که از دو پدر و مادر زاده باشد؛ نه در بنیهاشم جـایگاهی داری و نـه در عبدشمس. تو گناهکاری هستی که اصل و نسَبَت مشخص نیست، معاویه تو را بـر گـردن مـردم قرار داده است.۱۴۶
همانگونه که این گزارش نشان میدهد، ابنعباس در مقابل عمروعاص با کلمات تـند و بـا بـیاحترامی کامل سخن گفت و وی را خرد و تحقیر کردند و اصل و نسب عمروعاص را زیر سؤال بـرد، و مـقام عمروعاص باعث نشد تا ابنعباس در پاسخ وی ملایمت نشان دهد.
۶٫ مناظره ابنعباس با عبدالله بن زبیر
زبـیر یـکی از افراد ششگانه شورایی بود که عمر برای تعیین خلیفه بعد از خودش بـرگزید. وی بـهرغم کمکهای فراوانی که برای گسترش اسلام کـشید، در مـقابل مـولای متقیان علی( قرار گرفت. بعد از کشتهشدنش حـضرت بـر بالین او آمد و بعد از افسوس فرمود: «چه بسیار این شمشیر از وجه پیامبر، غم و غـصه زدود».۱۴۷
زبـیر فردی ریاست طلب بود، بـه خـصوص بعد از انـتخاب وی بـرای شـورای شش نفره خود را لایق این مـنصب مـیدانست. البته خود وی با علی( خصومتی نداشت، حتی به نفع حضرت در شـورا کـنار رفت، همچنین در جنگ جمل خودش را بـه سبب سخنان حضرت و یـادآوری بـرخی از کلمات از زمان پیامبر( کنار کـشید،۱۴۸ و بـعد از این کنارهگیری بود که وی کشته شد. عبدالله فرزند زبیر نیز به این سـرنوشت دچـار شد و رابطه خوبی با حـضرت و فـرزندانش نـداشت، البته با ایـن تـفاوت که فرزند وی نـهتنها دوسـتدار اهلبیت پیامبر( نبود، بلکه در مقابل آنها نیز قرار گرفت. از این رو یکی دیگر از افرادی کـه ابـنعباس با آنها مناظره داشته عبدالله بـن زبـیر میباشد کـه ابـنعباس بـا وی نیز با روشهای مـختلف به مناظره پرداخته است.
۶ـ۱٫ استناد به کتاب و سنت
ابنعباس از احکام الهی نیز آگاهی داشت، و از ایـن طـریق هم با حریفش سخن میگفت. از آنـجایی کـه بـرخی از آیـات قـرآن کریم به بـیان احـکام الهی پرداخته و ابنعباس به تفسیر قرآن آشنایی داشت، وی با استفاده از آیات و نیز علومی که از اهلبیت( بـهره بـرده بـود با طرف مقابل مناظره میکرد.
روزی ابـن زبـیر در مـکه سـخنرانی مـیکرد، در ایـن هنگام ابنعباس وارد مجلس شد. ابن زبیر با دیدن او خطاب به مردم گفت: اینجا مردی است که خداوند قلبش را کور کرده، همچنان که چشمش کور شده است؛ گـمان میکند متعه، از طرف خدا و رسولش حلال دانسته شده، در حالی که این زنای محصن است، و درباره مورچه و ملخ فتوا میدهد ـ ظاهراً منظور این بود که ابنعباس در چیزهای بسیار ریز و بیمقدار فـتوا مـیدهد یا اشاره به توهین و پست شمردن ابنعباس است ـ و مال بصره را بالا کشیده و… چگونه من وی را سرزنش کنم در حالی که با امالمؤمنین و اصحاب رسول خدا( جنگ کرده است: ابنعباس در جواب وی گـفت: امـا درباره کوری، خداوند متعال در قرآن کریم میفرماید: «زیرا چشمها [ی سر] نابینا نیست، بلکه [چشم] دلهایی که در سینههاست کور و نابیناست»،۱۴۹ و این کوری زمانی صـورت گـرفت که صفیه با عوام(جـد زبـیر) ازدواج کرد. و اما اینکه گفتی من درباره «قمّله»،۱۵۰ یعنی مورچه و ملخ فتوا میدهم همانا درباره این دو، حکمی است که تو و اصحابت به آن علم نـدارید. و امـا در جواب از سؤال تو دربـاره مـتعه باید بگویم که خداوند متعال آن را حلال کرده است: «پس هر گاه از زنان به آمیزش بهره گرفتیدـ به نکاح موقتـ کابین مقرّرشان را بدهید» و در عهد رسول خدا( به آن عمل میشد، و هیچ پیـامبری بـعد از رسول خدا نیامده که آن را حرام یا حلال نماید و تو از متعه به دنیا آمدهای، پس زمانی که از منبرت پایین آمدی از مادرت اسماء دختر ابیبکر
صاحب دو مقنعه/روسری (صاحب النطاقین)۱۵۱ دربـاره دو لبـاس عوسجه۱۵۲ سـؤال کن که آیا از متعه هستی یا نه؟۱۵۳
بعد از اینکه زبیر نزد مادرش رفت، اسماء، ابن زبیر را به سـبب برخورد با ابنعباس سرزنش کرد، کلام ابنعباس را تأیید نمود.۱۵۴
ابنعباس در ادامـه گـفت: امـا اینکه من مال بصره را تصاحب کردم، پس آن مالی بود که ما به دست آورده بودیم و به هـر کـسی که صاحب حق بود اعطا کردیم.۱۵۵(
۶ـ۲٫ تبیین خطاها و حرمتشکنیها
از روشهای دیگر ابنعباس در مـناظره و گـفتوگو، تـوصیف و تبیین خطاهایی است که طرف مقابل مرتکب آن شده است. بعد از اینکه ابن زبیر، حضرت عـلی( را به سبب جنگ با عایشه سرزنش کرد، ابنعباس در جواب او میگوید: و اما اینکه گـفتی ما با عایشه جـنگ کـردیم، [درست میگویی ولی] به واسطه ما عایشه امالمؤمنین نام گرفته است، نه به واسطه تو و نه به واسطه اجداد تو، ولی پدر و داییات طلحه قدم در حجابی گذاشتند که خداوند آن را برای پیامبر قرار داده بـود و باعث هتک حرمت پیامبر شدند، و با سوء استفاده از موقعیت وی مقاتله کردند و ناموس خود را حفظ کردند، [در معرض نامحرمان قرار ندادند] به خدا قسم انصاف نکردند که دختران و زنان خود را در پشت پرده قـرار دادنـد، ولی همسر پیامبر را در مقابل شمشیرها و کشتن قرار دادند، و اگر ما شما را در حال کفر ملاقات کردیم، شما به واسطه فرار از جهاد کافر شدید، و اگر ما در حال ایمان با شما جنگیدیم، شما بـه واسـطه جنگ با مؤمنین کافر شدید.
بعد از اینکه ابن زبیر از منبرش پایین آمد نزد مادرش رفت، از وی درباره آنچه ابنعباس گفته بود سؤال کرد. مادرش گفت: مگر تو را از ابنعباس و
بنیهاشم نـهی نـکرده بودم، آنها افرادی هستند که زمانی که شروع کنند، جوابی برای گفتن نداری. ابنزبیر گفت: درست است من از دستورت سرپیچی کردم. مادرش گفت: فرزندم از این کور حذر کن کـه جـن وانـس در مقابلش تحمل ندارند، و این را بـدان کـه تـمام رسواییهای قریش نزد اوست.۱۵۶
همانگونه که از این گزارش به دست میآید، ابنعباس در این مناظره با بیان زیبای خود حقانیت حضرت عـلی( را بـه خـاطر نقض عهد از طرف معاویه و افراد دیگر اثبات کـرده اسـت. قدرت بیان و به خصوص اطلاعات ابنعباس از ریشه و افتخارات قبایل به اندازهای بود که وقتی مروان در زمان حاکمیتش بر مـدینه مـجلسی آمـاده کرد و در این مجلس، ابن زبیر از حقانیت و تواناییها و فضایل خلفای ثـلاثه سخن گفت، و بر دشمنان آنها لعن فرستاد، ابنعباس در جواب گفت: اما هیچ کس به اندازهای که صاحب مـا بـه آن دسـت یافت کسی به آن نرسید، و ما تقدم کسی که خلیفه شد را انـکار نـمیکنیم، ولی اگر صاحب ما مقدم میشد، سزاوار این جایگاه بود، بلکه بالاتر از آن بود. اما به تو چـه ارتـباطی دارد کـه از فضل دیگران سخن میگویی تو فقط به فضایل و بهرههای خودت اشاره کـن و بـا تـیم (قبیله ابوبکر) و عدی (قبیله عمر) و اموی (قبیله عثمان) کاری نداشته باش، اگر هر کـدام از ایـن قـبایل با من سخن بگویند به آنها جواب حاضر از حاضر را خواهم داد نه خبر غایب از غـایب را، و تـو به موضوعی که هیچ ارتباطی ندارد چه کار داری؟ اگر در اسد بن عبدالعزی چـیزی اسـت مـال توست.۱۵۷
۶ـ۳ . اعلام آمادگی در مقابل هر تهدیدی
معمولاً تهدید نسبت به افرادی صورت میگیرد کـه دشـمن از تواناییهای وی درمانده شده است و آخرین حربه و راه مقابله با وی را در تهدید میبیند. همین مسئله بـاعث شـد تـا عبدالله بن زبیر، ابنعباس را تهدید کند، اما تهدید نیز
نتوانست از جهتگیری ابنعباس جلوگیری نماید. در گـزارش ذیـل به این نکته اشاره شده است:
دفاع عبدلله بن عباس از خاندان اهـلبیت بـه حـدی بوده که ابنزبیر وی را به طائف تبعید نمود و او را تهدید کرد. ولی ابنعباس در جواب تهدیدات وی گفت، به مـن گـفتهای کـه با جهل در بین مردم فتوا میدهم! همانا کسی مبادرت به این کـار مـیکند که از علم بهرهای نداشته باشد، حال آنکه خداوند به من علمی عنایت کرده که به تـو نـداده است. اما در رابطه با تهدید به خدا قسم قول حق و صفت اهـل عـدل و فضل و سرزنش زیانکاران را کنار نمیگذارم۱۵۸ و این آیـه شـریفه را در جـوابش گفت: «آنهایند که کوشش آنان در زندگی ایـن جـهان، گم و تباه شده و خود میپندارند که کار نیکو میکنند».۱۵۹
ابنعباس با خواندن ایـن آیـه، اعمال آنها را تباه دانست، هـرچند آنـها وی را تهدید نـمایند تـا از بـیان فضایل اهلبیت( دست بردارد.
۶ـ۴٫تبیین فـضایل اهـلبیت(
یکی دیگر از روشهای ابنعباس بیان اصل و نسب و نیز فضایل خاندان پیامبر( بـود. ابـنعباس از این روش در جایی استفاده میکرد که مـخاطبش با اینکه اصل و نـسب آنـچنانی نداشت، به تیره و اصل و نـسب خـاندان پیامبر( خرده میگرفت.
ستایش خداوند متعال از پیامبر جای هیچ بحث و گفتوگویی ندارد، و حـتی خـداوند متعال در قرآن کریم دستور بـه صـلوات بـر پیامبر داده و میفرماید: «إِنـَّ اللَّهـَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النـَّبِیِّ یـا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیماً»؛۱۶۰ (احزاب: ۵۶).
اما ابن زبیر در زمان قدرتش از صـلوات بـر پیامبر در نماز جمعه و مکانهای دیگر جـلوگیری کـرد. اگرچه بـه اعـتقاد خـودش در خفا بیش از آنان صـلوات میگفت. این مسئله موجب شد تا برخی نسبت به عاقبت کارش به او هشدار دهند. وی در جـواب گـفت:
چون دیدم با این صلوات، بـنیهاشم بـه وجـد مـیآیند و رنـگشان تغییر میکند… کـه خـدواند تعدادشان را زیاد نکند. ( خداوند نسلشان را قطع نماید) خانه سویی دارند نه اولی دارند و نه آخری، به خـدا قـسم، پیـامبر هیچ خیری برای آنها باقی نگذاشت… فـردی بـه نـام مـحمد بـن سـعد ابن ابیوقاص بلند شد و گفت: من اولین نفری هستم که تو را بر این کار یاری میرسانم. عبدالله بن صفوان گفت: به خدا قسم کلام درستی نگفتی، آیـا از تیره و تبار و اهلبیت پیامبر عیب میگیری و آنها را میکشی در حالی که قوم عرب شاهد باشند؟ به خدا قسم اگر مسلمانان تُرک آنها را بکشند، خداوند این اجازه را به تو نمیدهد، به خدا قـسم اگـر مردم آنها را یاری نکنند، خداوند آنها را یاری خواهد کرد. ابن زبیر به عبدالله گفت: بنشین که تو کارهای نیستی.۱۶۱
این خبر به عبدالله بن عباس رسید، خشمگین شد و بـه مـسجد آمد و بعد از ثنای الهی چنین گفت:
ای مردم! ابنزبیر فکر میکند که پیامبر( نه اولی دارد و نه آخری، عجیب است، و جای بسیاری شگفتی دارد برای افترا و دروغـش، بـه خدا قسم اولین کسی کـه قـافلههای قریش را متحد کرد، [سفرهای تابستانی و زمستانی را ایجاد کرد] هاشم بود، و کسی که درِ خانه خدا را با طلا درست کرد، عبدالمطلب بود… به خدا قسم… هـیچ بـزرگی به بزرگی اول ما نـمیرسد، در قـریش، به غیر از ما بزرگی نیست، زیرا قریش در کفر محض [که موجب هلاکت و نابودی است] و دین پست و ناروا و در گمراهی و سردرگمی بودند تا اینکه خداوند متعال برای آنها نوری قرار داد و به سـوی آنـها چراغ فروزانی قرار داد… جای بسی تعجب است از ابنزبیر که از بنیهاشم عیب میگیرد، در حالی که شرف او پدرش و جدش با ازدواج کردن با آنها حاصل شده است. به خدا قسم ابن زبـیر هـیچ ارتباطی بـا قریش ندارد، چطور عوام در صفیه دختر عبدالمطلب طمع کرد و با
وی ازدواج کرد. (یعنی اینها با این ازدواج تـا اندازهای شرف کسب کردند که مال طایفه خودشان نبود.) سپس بـا ضـربالمثلی وی را تـحقیر کرد: به قاطر گفته شد پدرت چه کسی است، گفت دایی من اسب است. سپس از منبر پایین آمـد. ۱۶۲
هـمانگونه که از این گزارش استفاده میشود که ابنعباس، شرافتی را که ابنزبیر برای خود قـائل بـود، زیـر سؤال برد و چنین گفت که اگر شرافتی نیز نصیبشان شده به خاطر ازدواج با دختر عـبدالمطلب بوده است.
۷٫ مناظره با افراد ناشناس ۷ـ۱٫ بیان پیشینه
یکی دیگر از روشهای ابنعباس در مـناظره، اشاره به پیشینه مـخاطببود. ابـنعباس از این روش گاهی در برابر افرادی استفاده میکرد که از طریق قرآن در مقابل اهلبیت( قرار گرفته بودند، و گاهی در مقابل افرادی که اطلاع آنچنانی از دین نداشتند. گاهی برای اینکه شخصی را هدایت و راه را به وی نشان دهد از ایـن روش بهره میبرد. همچنین هرگاه مخاطب در مقابل حق از قرآن استفاده نامشروع میکرد، ابنعباس برای جلوگیری از تأویل و استفاده نادرست از آیات، از این روش بهره میبرد. در گزارش ذیل، ابنعباس از طریق بیان پیشینه برای هدایت یکی از افـراد جـاهل استفاده کرده است. سعید بن مسیب چنین نقل کرده است:
شنیدم مردی از ابنعباس درباره حضرت علی( سؤال میکرد، ابنعباس در جوابش گفت: علی فردی است که به دو قبله نماز خواند، دو بـیعت بـا پیامبر داشت و هیچ بتی را پرستش نکرد و… با فطرت پاک متولد شد و به اندازه یک چشم به هم زدن به خداوند متعال شرک نیاورد. این مرد در جواب گفت: از این مسائل سؤال نـکردم، مـنظور من این است نظرت در مورد حمل شمشیر بر دوشش
است [ظاهراً قصد فریب مردم را داشت که حضرت موجب کشته شدن بسیاری از افراد شده است] و به این وسیله چهل هـزار نـفر از اهـل بصره را کشت، سپس به طـرف شـام حـرکت کرد و بسیاری از آنها را کشت، سپس به سمت نهروان آمد و در حالی که آنها مسلمان بودند بسیاری از آنها را کشت. [در اینجا بود که ابـنعباس بـه نـیت پلید این شخص پی برد که این شخصی اسـت کـه ممکن است از طرف معاویه آمده و قصدش جمعآوری اطلاعات درباره اصحاب و شیعیان علی باشد یا در پی فتنهانگیزی در بین آنهاست.] از این رو ابـنعباس بـا مـهارت کامل در جواب سؤال وی گفت: نظرت درباره علی( چیست؟ آیا به نـظر تو من آگاهترم یا علی، این مرد گفت: اگر علی در نظرم آگاهتر بود از تو سؤال نمیکردم. ابنعباس خـشمگین شـد و بـه این مرد خطاب کرد و گفت: مادرت به عزایت بنشیند! علی بـه مـن علم آموخت و علم او از رسول خدا( بود، و پیامبر او را از فوق عرش آموخت، علم پیامبر از خدا بود و علم عـلی( از پیـامبر بـود، و علم من از علی( بود و علم تمام اصحاب پیامبر در برابر علم علی مـانند قـطره واحـد در مقابل هفت دریا است.۱۶۳
۷ـ۲٫ تبیین فضایل اهلبیت(
بعد از پیامبر گرامی اسلام( خلفای ثلاثه از نـقل احـادیث و نـگارش و ذکر فضایل اهلبیت( جلوگیری میکردند، اگرچه برخی از اصحاب و تابعین با این منع مخالف بـودند. در گـزارشی که در ذیل آمده، ابنعباس برای روشن شدن شخص شامی ابتدا کسانی را که از حـضرت امـیر( تـبری میجستند، لعن و نفرین کرده و در ادامه، فضایل حضرت علی( را بیان میکند که حاکی از ارادت وی نسبت بـه امـیرمؤمنان علی( و نیز عدم توجه وی به منع عمر میباشد.
بیهقی از سعید بن جبیر روایـت کـرده اسـت که ابنعباس نزدیک زمزم حدیث میگفت که فردی از سمت شام آمد و گفت: من فردی از اهـل شـام از منطقه حمص هستم، اهل آنجا از علی( تبرّی میجویند و بر او لعن میکنند. ابـنعباس گـفت: بـلکه «خدا آنان را در این جهان و آن جهان لعنت کرده و برای آنان عذابی خوارکننده آماده ساخته است»؛(احـزاب: ۵۷) بـا چـشمپوشی از قرابتی که داشت، هیچ مردی از حیث ایمان به خدا و پیامبرش به پای او نـمیرسد. او اولیـن کسی بود که نماز خواند و اولین کسی بود که رکوع کرد و اعمال شایسته انجام داد. شامی گـفت: آنـها انکار خویشاوندی با رسول خدا را نمیکنند، ولی فکر میکنند او سبب قتل مردم شـد. ابـنعباس در جواب گفت: مادرشان به عزایشان بنشیند، عـلی دانـاترین مـردم به خدا و رسولش میباشد، هیچ کس را نـکشت مـگر آنکه سزاوار قتل بود. سپس کارهای علی( را با برخورد حضرت موسی و عالم صـالح (حـضرت خضر) که در قرآن کریم اشـاره شـده تشبیه کـرد و مـاجرای ایـن واقعه را برای این شامی بازگو نـمود و گـفت: حضرت موسی چون علم نداشت در مقابل کارهای عالم صالح قرار گرفت، وقـتی پیـغمبری مثل حضرت موسی چنین برخوردی داشـته باشد، پس چگونه شما اهـل شـام میتوانید طاقت داشته باشید؟ همانا عـلی کـسی را نکشت مگر آنکه استحقاق این قتل را داشته باشد. من برای تو داستانی را تـعریف مـیکنم.
روزی امسلمه نزد پیامبر بود کـه درِ خـانه را بـه آرامی زد، پیامبر وی را از پشـت در شـناخت و فرمود: امسلمه بلند شـو و در را بـاز کن. ام سلمه سؤال کرد این چه کسی است که من با محاسن و النگوهایم بـه پیـشواز او بروم؟ فرمودند: ام سلمه طاعت من طاعت خـداست و کـسی که از مـن اطـاعت کـند از خدا اطاعت کرده اسـت. بعد فرمود: پشت در کسی است که خدا و رسولش او را دوست دارند. ای امسلمه! اگر در را باز کنی داخـل نـخواهد شد تا صدای پای تو مخفی شـود، و از
دیـد او پنـهان شـوی. سـپس فرمود: آیا مـیدانی ایـن فرد چه کسی است؟ گفت: آری، علیبنابیطالب( است. بعد از جواب امسلمه پیامبر فرمود: بله این شخص علی( اسـت کـه گـوشتش با گوشت من و خونش با خون مـن آمـیخته شـده اسـت و جـایگاه او نـسبت به من مانند جایگاه موسی به هارون است، مگر اینکه بعد از من پیامبری نیست… علی سید، صاحب عظمت و محل آرزوی مسلمانان و امیرمؤمنان است و صاحب سرّم میباشد و او وصـی من بر اهلبیتم و بر افراد مورد اختیار و برگزیده میباشد و او برادرم در دنیا و آخرت میباشد. ای امسلمه! شهادت بده که علی با ناکثین و قاسطین و مارقین جنگ خواهد کرد. سپس ابنعباس به شامی گـفت: عـلی با این گروهها به منظور رضایت خداوند و صلاح امت و برای خشمگین نمودن اهل ضلالت و گمراهی جنگ کرد. شامی گفت: ناکثین، قاسطین و مارقین چه کسانی هستند؟ ابنعباس گفت: ناکثین کسانی هـستند کـه با علی بیعت کردند، ولی بیعت خود را شکستند و با آنها در بصره مقاتله کرد، و آنها اصحاب جمل بودند، و قاسطین معاویه و اصحابش هستند و مارقین، اهل نـهروان هـستند و کسانی که همراه آنها بـودند. بـعد از این کلمات بود که شامی گفت: قلبم را از نور و حکمت پر کردی و باعث بازشدن مشکلات فکریم شدی، خداوند نیز تو را یاری دهد و باعث گشایش مشکلات فـکریت شـود. گواهی میدهم علی( مـولای مـن و مولای هر مؤمنی است.۱۶۴
همانگونه که از این مناظره به دست میآید، ابنعباس ابتدا افرادی را که از حضرت امیر( تبری میجستند لعن و نفرین کرد و در ادامه، فضایل امیرمؤمنان( را بیان نمود و عمل حضرت را هـمانند عـمل حضرت خضر قرار داد که بسیاری افراد از حکمت کارهای وی آگاهی نداشتند، از این رو در مقابل او قرار گرفتند. آنگاه با نقلی از کلام پیامبر( جایگاه حضرت را در مقایسه با پیامبر همانند جایگاه هارون( نسبت به حـضرت مـوسی( دانست و ایـنگونه به حقانیت امیرمؤمنان( برای خلافت اشاره کرد.
نتیجه
بنابر آنچه گذشت، ابنعباس با برخی از افراد و گروهها مـناظرههایی داشته است. این مناظرهها با روشهای مختلف صورت گرفته و تواناییهای وی در مـناظرهها و گـفتوگوها بـه اندازهای بوده که طرف مقابل به تواناییهای وی اعتراف کرده است. غالب این مناظرهها در دفاع از حضرت علی( و اهـل بـیت( بوده است که با برخی با زبان تند، و با برخی با نرمی و بـا بـرخی از طـریق استناد به قرآن کریم و با برخی دیگر از راه سنت یا پیشینه و روشهای دیگر مناظره نموده اسـت. بسیاری از این مناظرهها حاکی از اعتقاد وی به امامت منصوص امیرمؤمنان( میباشد. نکته دیگری کـه میتوان از این مناظرهها بـه دسـت آورد، حضور تشیع بلافاصله بعد از زمان پیامبر( میباشد که این نتیجه، مخالف با ادعای دشمنان شیعه است که معتقدند شیعه هنگام رحلت پیامبر گرامی اسلام نبوده و بعدها توسط ایرانیان به وجود آمـده است.
بنابراین، اعتقاد ابنعباس به حضرت علی( و حمایتهای او از ایشان جای شک و تردیدی ندارد، و تنها مسئلهای که ممکن است شخصیت وی را از دیدگاه شیعیان تضعیف نماید، اتهام تصاحب بیتالمال کوفه توسط ابنعباس در زمان حـضرت امـیر است که این گزارش هم پذیرفته نمیشود، زیرا اولاً: بسیاری از علمای شیعه وی را توثیق، و این گزارش را رد نمودهاند، ثاثیاً: حمایتهای وی از حضرت آن قدر زیاد است که به این گزارش جزئی توجه نمیگردد، ثالثاً: بـر فـرض پذیرش کسی مدعی معصوم بودن ابنعباس نشده است.
منابع
ـ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمدابوالفضل ابراهیم، بیروت، داراحیاء الکتب العلمیه.
ـ ابن اعثم کوفی، احمد بن أعثم، الفـتوح، تـحقیق علی شیری، بیروت، دارالأضواء، ۱۴۱۱٫
ـ ابن عبد ربه، العقد الفرید، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۰۴٫
ـ ابن عساکر، علی بن حسن بن هبه الله، ترجمه الامام الحسن(، تحقیق محمدباقر محمودی، بیروت، مؤسسه المحمودی للطـباعه والنـشر، ۱۴۰۰٫
ـ ابـن قتیبه دینوری، عبدالله بن مـسلم، الامـامه والسـیاسیه، تحقیق علی شیری، قم، انتشارات شریف رضی، ۱۴۱۳٫
ـ ابنمنظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، بیروت، دار صادر، ۱۳۰۰ ق.
ـ ابناثیر، أبوالحسن علی بن محمد جـزری، أسـد الغـابه فی معرفه الصحابه، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۹٫
ـ ابنعساکر، تاریخ مـدینه دمـشق، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۵ ق.
ـ احمدی میانجی، علی بن حسینعلی، مواقف الشیعه، قم، انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قـم، ۱۴۱۶٫
ـ اربـلی، عـلی بن عیسی، کشف الغمه فی معرفه الائمه، بیروت، دارالأضواء، ۱۴۰۵، ج دوم.
ـ امـینی، عبدالحسین، الغدیر فی الکتاب والسنه، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۳۷۹٫
ـ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، بـیجا، دفـتر نـشر کتاب، ۱۳۷۳ ق.
ـ طبرسی، احمدبن علی، الاحتجاج، تحقیق سید محمدباقر، نجف، دارالنعمان.
ـ طـوسی، مـحمدبن حسن، الامالی، قم، دارالثقافه، ۱۴۱۴ق.
ـ عاملی، جعفرمرتضی، ابن عباس واموال البصره، دراسه و تحلیل، قم، چاپخانه حکمت، شـعبان ۱۳۹۶ق.
ـ فـراهیدی، خـلیل بن احمد، کتاب العین، قم، انتشارات هجرت، ۱۴۱۰، چ دوم.
ـ لاذری، أحمدبنیحیی، جمل مـن انـساب الأشـراف، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۷٫
ـ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، ۱۴۰۳، چ دوم.
ـ مجهول(قرن سوم)، اخبارالدوله العباسیه، تـحقیق عـبدالعزیز دوری و عـبدالجبار مطلبی، بیروت، دارالطلیعه، بیتا.
ـ مسعودی، أبو الحسن علی بن حسین، مروج الذهب و معادن الجـوهر، تـرجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۷۴، چ پنجم.
ـ مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القـرآن الکـریم، تـهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۶۰٫
ـ مغربی، نعمان بن محمد، شرح الاخبار فی فضائل الائمه الاطـهار(، تـحقیق سیدمحمدحسین جلالی، قم، مؤسسه نشر اسلامی.
ـ مفید، محمدبن نعمان، کتاب الامالی، تحقیق حـسین اسـتاد ولی و عـلیاکبر غفاری، قم، انتشارات اسلامی.
ـ منقری، نصربن مزاحم، وقعه صفین، تحقیق عبدالسلام محمد هارون، بیجا، مـؤسسه العـربیه الحدیثه للطبع، ۱۳۸۲ ق، چ دوم.
ـ هلالی، سلیم بن قیس، کتاب سلیم بن قیس، تحقیق شـیخ مـحمدباقر انـصاری زنجانی، بیتا.
- بلکه به مردم ـ پیامبر( ـ برای آنچه خدا به آنان از فزونی و دهش خویش ارزانـی داشـتهـ یـعنی رسالتـ رشک میبرند. همانا ما به خاندان ابراهیم کتاب و حکمت دادیم و ایـشان را فـرمانروایی بزرگ بخشیدیم.
- «و ما تو را نفرستادیم مگر رحمتی برای جهانیان». انبیاء(۲۱) آیه ۱۰۷.
- شیخ مفید، الامالی، ص ۱۵ / مجهول، اخـبارالدوله العـباسیه، ص ۵۱ ـ ۵۲ / اربلی، کشف الغمه، ج ۲، ص ۵۲ ـ ۵۳ / مجلسی، بحار الانوار، ج ۴۴، ص ۱۱۷ـ۱۱۸٫
- ابن عبد ربه، العقد الفرید، ج ۴، ص ۹۳ / احـمدی مـیانجی، مواقف الشیعه، ج ۱، ص ۱۸۱ـ۱۸۲٫
- ابن ابی الحدید، شرح نـهجالبلاغه، ج ۶، ص ۲۹۸ / امـینی، الغـدیر، ج ۲، ص ۱۶۸ / علامه مجلسی، بحارالانوار، ج ۴۲، ص ۱۶۶٫
- ابن أبی الحدید، هـمان، ج ۶، ص ۲۹۸ ـ ۳۰۳ / احـمدی میانجی، مواقف الشیعه، ج ۱، ص ۱۶۵ / علامه مجلسی، همان، ج ۴۲، ص ۱۶۶٫ «لله درک یا ابنعباس! ما تکشف الایام منک إلا عـن سـیف صقیل و رأی أصیل ، وبالله لو لم یلد هـاشم غـیرک لما نـقص عـددهم ، ولو لم یـکن لاهلک سواک لکان الله قد کثرهم . ثـم نـهض ، فقام ابنعباس وانصرف».
- سلیم بن قیس هلالی، کتاب سلیم بن قیس، ص ۳۱۵ـ ۳۱۶ / طـبرسی، الاحـتجاج، ج ۲ ص ۱۵ـ ۱۷ / نویسنده نامعلوم، اخبارالدوله العباسیه، ص ۴۶٫
- میخواهند نـور (دین و حجت) خدا را بـا دهـانشان خاموش کنند و خدا جز ایـن نـمیخواهد که روشنایی خود را تمام و آشکار سازد، اگر چه کافران خوش ندارند. توبه (۹) آیـه ۳۲٫
- سـلیم بن قیس هلالی، همان، ص ۳۱۵ـ ۳۱۶ / طـبرسی، هـمان، ج ۲، ص ۱۵ـ ۱۷ / نـویسنده نامعلوم، اخبارالدوله العـباسیه، ص ۴۶٫
- مـسعودی، مروج الذهب، ج ۲، ص ۴ / احمدی مـیانجی، هـمان، ج ۱، ص ۸۲٫ « أما و الله ما موته بالذی یؤخر أجلک، و لا حُفْرَته بسادَّهٍ حفرتکَ، و لئن أصبنا به فـقد أصـبنا قبله بسید المرسلین و إمام المتقین و رسـول رب العـالمین ثم بـعده بـسید الأوصـیاء، فجبر الله تلک المصیبه، و رفـع تلک العَثْرَه. فقال: ویحک یا ابنعباس! ما کلمتک قط إلا وجدتک معداً».
- ر.ک: ابن قتیبه دینوری، الامـامه والسـیاسه، ج ۱، ص ۱۹۷ / ابن عساکر، ترجمه الامام الحسن(، ص ۲۲۹ـ ۲۳۰ / عـلامه امـینی، هـمان، ج ۱۱، ص ۱۳ / بـه نـقل: از زمخشری، ربیع الابـرار، بـاب ۸۱.
- ابن عبدربه، العقد الفرید، ج ۲، ص ۷۱ـ۷۲ / احمدی میانجی، مواقف الشیعه، ج ۲، ص ۴۷۱ ـ ۴۷۲٫
- نصربن مزاحم منقری، وقعه صفین، ص ۴۱۳ / ابنقتیبه دینوری، الامـامه و السـیاسه، ج ۱، ص ۱۳۲/ ۱۰ ص ۳۲۵ / ابـن أبی الحدید، همان، ج ۸، ص ۶۴ / بلاذری، انساب الاشراف، ص ۳۰۸ـ ۳۰۹٫
- نـویسنده نـامعلوم، اخـبارالدوله العـباسیه، ص ۹۰/ عـلامه امـینی، همان، ج ۲، ص ۱۳۸ / احمدی میانجی، همان، ج ۱، ص ۱۸۵ به نقل از: ابن عبدربه، همان، ج ۲، ص ۱۳۶ و ج ۴، ص ۱۲٫
- . ابن اثیر، اسدالغابه، ج ۲، ص ۱۰۰٫
- همان.
- حج (۲۲) آیه ۴۶٫
- و القُمَّلُ: پشه و ملخ کوچک را گویند (ابن منظور، لسان العرب، ج ۱۱ ص ۵۶۹). قمل: کلمهای اسـت که به حقارت و پستی و ذلت دلالت میکند، مرد قملی یعنی مرد حقیر و پست (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج ۹، ص ۳۲۲).
- اسماء میگوید: وقتی که سفره پدرم و رسول الله را آماده کردم، ابوقحافه بوی خوبی را متوجه شد، از مـن سـؤال کرد که این بو از کجا به مشام میآید؟ گفتم: چیزی نیست، این نانی است که برای طعام درست کردهام، ولی برای بستن آن طنابی پیدا نکردم، بنابراین، گوشهای از مقعنهام را جدا کـردم و بـه وسیله آن، سفره را بستم از این رو به این نام مشهور شد. ]این داستان مربط به زمانی است که پیامبر( در غار بودند و اسماء غذای پیامبر( را در روسـری خـود قرار میداد و ابوبکر برای پیـامبر( بـرد .( ابن عساکره تاریخ مدینه دمشق ج ۳۰ ص ۷۹ و نویری، نهایه الارب فی فنون الادب، ج ۱۶ ص ۳۳۳).
- با توجه به اینکه این دو کلمه در اینجا بیمعناست، ممکن است این دو کلمه (بُردی عوسوجه) از اضـافات ایـن گزارش باشند که بـه آن اضـافه شدهاند، همچنان که مسعودی به آن اشاره کرده است (مسعودی، همان، ج ۳، ص ۸۱).
- نویسنده نامعلوم، اخبارالدوله العباسیه، بلاذری، همان، ج ۴، ص ۴۰ / و ۱۰۹ـ ۱۱۲/ ابن أعثم کوفی، الفتوح، ج۶، ص ۳۲۵ / مسعودی، همان، ج ۳، ص ۸۱ / ابن ابی الحدید، همان، ج ۲۰، ص ۱۲۹ـ ۱۳۱٫
- بلاذری، همان / مسعودی، هـمان / ابـن ابیالحدید، همان.
- اما استاد جعفر مرتضی، تصرف بیت المال توسط عبدالله بن عباس را در کتابی که در این مورد نوشته است، رد نموده و گزارشهایی که حکایت از تصاحب اموال بصره توسط وی دارد را، جعلی دانـسته اسـت، که بـه برخی از ادله ایشان اشاره میکنیم: الف) علم و جلالت عبدلله بن عباس به اندازهای بود، که مردم وی را به عنوان فـرد دوم بعد از علی( میشناختند. ب) بعضی از افرادی که در این روایت ذکر شدهاند، مـجهول و بـرخی از آنـها به دشمنی با علی( مشهور هستند. و نمیتوان گزارش آنها را پذیرفت. ج) اتهام ابن عباس در این گزارشها به عـلی( مـبنی بر اینکه او باعث خونریزی مردم شده است، با جبههگیرهای وی در جاهای دیگر که از حـضرت حـمایت مـینمود، سازگاری ندارد. د) اگر عبدالله بن عباس اموال را برداشته و به سمت مکه حرکت کرد، چه کـسی به جای ایشان والی بصره شد، آیا ایشان شهر را به حال خود رها کرد؟ و) مـسئله دیگر تصرف شش مـیلیونی کـه معلوم نیست، درهم بوده یا دینار بعید است، چون حضرت بیتالمال را بلافاصله تقسیم میکرد، به خصوص برای تجهیز قوا بر ضد معاویه به این مبلغ نیاز داشت، لذا ممکن نیست حضرت ایـن مقدار در بیت المال باقی گذاشته باشد. و حضرت از آن اطلاع نداشته باشند. ی) در اخبار آمده است، عبدالله بن عباس تا زمان شهادت علی( والی بصره بود و پیوسته ملازم با حضرت بوده است، لذا برداشتن اموال بـصره و عـدم برخورد حضرت با وی بعید است. ه) به فرض صحت رد و بدل نامههایی که گفته شده بین علی( و مرد دیگر بوده، این مرد ابن ابن عباس نبوده و به خاطر اغراضی، به عبدالله بـن عـباس نسبت داده شده است. (جعفر مرتضی عاملی، عبدالله بن عباس و اموال البصره، ص ۳۸ـ۷۳) که در ادامه این کتاب با ادله، اهداف احتمالی مغرضین را بررسی نموده است. (همان، ص ۷۸ـ ۸۴).به باور نویسنده مـقاله ایـن ادله برای حل این مسئله کافی است، و حتی در صورت صحت چنین گزارشهایی، این خبرها مضر به موضوع مقاله نخواهد بود، چون، ممکن است عبدالله بن عباس اجتهاد کرده و در اجتهاد خـود اشـتباه نـموده باشد، و این نوشتار به دنـبال اثـبات مـعصومیت ابن عباس نیست، بلکه در صدد بررسی تشیع اعتقادی ابن عباس و اثبات حضور تشیع در سده نخست هجری بود.
- نویسنده نامعلوم ، اخبارالدوله العـباسیه، ص ۱۰۹ـ ۱۱۲ / بـلاذری، هـمان، ج ۴، ص ۴۰ / ابن أعثم کوفی، همان، ج۶، ص ۳۲۵ / مسعودی، همان، ج ۳، ص ۸۱ / ابن ابـی الحـدید، همان، ج ۲۰، ص ۱۲۹ـ ۱۳۱٫
- ابن ابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، ج ۲۰، ص ۱۳۱ ـ ۱۳۲.
- ابن ابی الحدید، همان، ج ۲۰، ص ۱۲۵٫
- کهف: ۱۰۴٫
- همانا خدای و فرشتگان او بر پیامبر درود میفرستند، ای کسانی که ایـمان آوردهـاید، بـر او درود فرستیدـ یعنی بگویید: اللّهم صلّ علی محمّد و آل محمّدـ و سلام گـویید سلامی در خور و شایستهـ یا فرمان او را چنانکه شایسته است گردن نهید.
- ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۲۰، ص ۱۲۸ـ۱۲۹٫
- همان. «والله إنـه لمـسلوب قـریش، و متی کان العوام بن خویلد یطمع فی صفیه بنت عبد المـطلب، قـیل للبغل: من أبوک یا بغل؟ فقال: خالی الفرس. ثم نزل».
- شیخ مفید، الامالی، ص ۲۳۵ـ۲۳۶ / شیخ طوسی، الامالی، ص ۱۱ـ۱۲ / اربـلی، کـشف الغـمه، ج ۲، ص ۵٫
- ر.ک: مواقف الشیعه، ج ۱، ص ۲۱۴ ـ ۲۱۵ / علامه امینی الغدیر، ج ۱، ص ۳۹٫