نمایندگان ائمه علیه السلام در ایران (از عصر امام صادق علیه السلام تا پایان غیبت صغری)
ایـران از مراکز سنتی و قدیمی تشیع محسوب میشود و بدین لحاظ و محل فعالیت وکلاو نمایندگان ائمـه: بـوده اسـت. برخی از نقاط ایران در سابقه تشیع، مقدم بر دیگرمناطقند؛ نقاطی همچون قم و آوه، و سپس مناطقی از خـراسان، همچون نیشابور و بیهق،از مراکز اصلی و قدیمی تشیع هستند. مناطق دیگری همچون ناحیه جـبال، شامل همدانتا قزوین و بـرخی نـقاط دیگر و مناطق آذربایجان مثل ارّان و اردبیل، منطقه بُست درسیستان، ناحیه طبرستان، و مناطقی از آسیای میانه (همچون بلخ و هرات و سمرقند) بهشهادت نصوص تاریخی، محل حضور نمایندگان ائمه: و زیر پوشش سازمان وکالتبودهاند. در عصر دوّمین سـفیرِ ناحیهی مقدسه در دوران غیبت صغری، «محمدبنجعفراسدی» از ری، کار نظارت بر وکلای دیگر مناطق ایران، به خصوص مناطق شرقی راعهدهدار بود.۱ بررسی شواهد تاریخی مربوط به مناطق زیر پوشش فعالیت نمایندگانائمه: و نحوه حـضور و فـعالیت آنان، گام مثبتی برای پویایی هر چه بیشتر مباحثمربوط به تاریخ ائمه:، تاریخ تشیع، و تاریخ تشیع در ایران خواهد بود. در این جا برآنیم تا اکنون با توجه به شواهد موجود، نـحوه حـضور سازمان و کالت و نمایندگانائمه: در مناطق مختلف در ایران را بررسی کنیم. شایان ذکر است که این پژوهش،بخشی از پژوهشی جامع پیرامون سازمان وکالت، وکلا و بابهای ائمه: است که باعنایت حق تعالی، بـه زودی بـه وسیله انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینیمنتشر خواهد شد. در آن پژوهش ابعاد و مباحث مختلفِ مربوط به سازمان وکالت، ازبدو تأسیس تا پایان دوره فعالیت آن، مورد بررسی قرار گرفته اسـت و مـشتمل بـر مباحث
_______________________________
۱٫ کتاب الغیبه، محمدبنحسن طـوسی، بـیروت، مـؤسسه اهلالبیت(ع)، ۱۴۱۲ ه¨ ، ص ۲۵۷؛ تاریخ سیاسیغیبت امام دوازدهم(ع)، جاسم حسین، ترجمهی محمدتقی آیهاللهی، تهران، امیرکبیر، ۱۳۶۷ ش، ص ۱۷۴٫
مختلفی که برخی از آنها عـبارتند ازاسـت هـمچون: زمینهها و اسباب تشکیل سازمانوکالت، محدوده زمانی و جغرافیایی فـعالیت سـازمان وکالت، ساختار و شیوه عملکردسازمان وکالت، وظایف و مسئولیتهای سازمان وکالت، ویژگیها و صفات کارگزارانسازمان وکالت، معرفی بابهای معصومان:، معرفی وکلای ائمـه:، مـعرفی وکـلایمنحرف و خائن، و معرفی مدعیان دروغین وکالت و بابیت.
حدود مرزی ایران در دوران مـورد بحث
تعیین دقیق حدود مرزی ایران در دوران مورد بحث، یعنی قرن دوم و سوم و ثلث اولقرن چهارم هجری، کاری دشوار اسـت؛ چـرا کـه پس از فتح ایران به وسیله مسلمانان،مرزهای پیشین ایران در عصر امپراتوری سـاسانی از بـین رفت و ایران به بخشی از دولتوسیع اسلامی به شمار آمد. مطرح شد و از قرن سوم به بعد نـیز حـکومتهای مـتقارن، هریک در بخشی از ایران، دولتی تشکیل دادند. از این رو، در دوران مورد بحث، ما با یـکحکومت فـراگیر در تـمامی خاک ایران مواجه نیستیم تا بر اساس آن، مرزهای این سرزمینرا تعیین کرده و نـمایندگان ائمـه: را شـناسائی نماییم. با توجه به این نکته، به ناچارهمان مرزهای ایران در آخرین سالهای حاکمیت دولتـ سـاسانی را معیار قرار میدهیم.به گفته برخی از محققان، حدود مرزی ایران در دوره ساسانی قابل انـقسام بـه دو قـسمتاست: حدود قطعی و حدود تقریبی. حدود قطعی، از رأس خلیج فارس تا هیئت درساحل راست رود فـرات، و سـپس مسیر سه زیوم و نواحی غربی ارمنستان تا کوههایقفقاز امتداد داشت. بنابراین، تقریباً تـمامی قـفقاز و ایـبری (گرجستان امروزی) و ارّان وآذربایجان جزو ایران بود. از سمت شرق نیز در عصر انوشیروان، جیحون سر حدّ ایـرانشد و هـمین طور سکستان (سیستان امروزی و تمامی افغانستان) نیز به ایران تعلقداشت؛ و سر حـدّ ایـران در ایـن قسمت، کوههای سلیمان و هندوکش بوده است. البتهبرخی از مستشرقان همچون هرتسفلد آلمانی، بعضی از نواحی هندوستان را نـیز جـزوایران عـصر ساسانی بر شمردهاند. به هر تقدیر، با توجه به آنچه گذشت، مـیتوان مـدعیشد مناطقی از ماوراءالنهر که در پژوهش حاضر مورد اشاره قرار گرفته جزو ایران آنعصر به شمار آمده اسـت.۲
_______________________________
۲٫ ر. کـ: کلیات جغرافیای طبیعی و تاریخی ایران، ص ۵۳ ـ ۵۴٫
قم
قم، یکی از مراکز سنتی تشیع اسـت کـه از اواخر قرن اوّل به عنوان مرکز سکونت و تـجمعشیعیان مـطرح بـوده است. در تقسیمبندی مناطق زیر پوشش سازمان وکـالت، قـم جزومناطق جبال محسوب میشود و به همراه آوه، قزوین و همدان، زیر نظر وکلایبرجستهای ادارهـ مـیشده است. در این شهر، اوقاف زیـادی وقـف پیشگاه مـعصومان:شـده بـود و وکلایی از جانب ائمه: ناظر و وکیل بـر اوقـاف قم بودند که از معروفترینآنان «احمدبناسحق قمی» است.۳ در عصر امام صادق(علیه السـلام) و امـام کاظم(علیه السلام) گرچه ارتباطبین ایـن دو بزرگوار و شیعیان قم بـرقرار بـوده است، ولی نسبت به وکلای ایـن دو امـام درقم، سخنی در منابع دیده نمیشود.
از جمله وکلای مبّرز امام رضا(علیه السلام) در قـم، «عـبدالعزیز بن مهتدی قمی» است. وی امـامجواد(عـلیه السـلام) را نیز درک کرده بـود و طـبعاً بایستی وکالت امام جـواد(عـلیه السلام) را نیز عهدهدار بودهباشد.۴ دیگر وکیل امام رضا(علیه السلام) «زکریابن آدم قمّی» بود کـه پس از آن حـضرت نیز وکالتامام جواد(علیه السلام) را بـر عـهده داشته اسـت. وی از افـراد بـسیار موثق و مورد اطمینان امـام رضا وامام جواد(علیهما السلام) در قم بوده است.۵ در دوره وکالت وی در قم، امام جواد(علیه السلام) دو نـمایندهسیّار بـه قم اعزام کرد تا اموال و وجـوه شـرعی را از وکـلای مـقیم، هـمچون «زکریا بن آدمـ»تـحویل گرفته و به امام برسانند؛ ولی اختلاف بین این دو نماینده سبب شد که وی ازتحویل وجوه شرعی خودداری کـند، و در وقـت دیـگری اموال را به سوی امام(علیه السلام) گـسیلدارد.۶ ایـن نـقل حـاکی از وجـود ارتـباط مستمر بین مرکز سازمان وکالت در مدینه، ومنطقه دور دستی همچون قم در این برهه زمانی است.
از روایت کشی نیز چنین بر میآید که «مسافر خادم» که مدتی در خدمت امـام رضا و
_______________________________
۳٫ تاریخ قم، حسن بن محمد بن حسن قمی، ص ۲۱۱٫
۴٫ عنالفضل، قال حدثنی عبدالعزیز و کان خیر قمیّ فی من رأیته و کان وکیل الرضا(ع)، عن عبدالعزیز او مَنرواه عنه، عن ابیجعفر(عـ) قـال: «کتبت الیه ان لک معی شیئاً فمُرنیِ بأمری فیه الی من ادفعه؟ فکتب: انیِ قبضتُ ما فی هذهالرقعه و الحمدلله و…»، رجال کشی ص ۵۰۶، ح ۹۷۵ و ۹۷۶٫
۵٫ ابوعمرو کشی، احادیثی دالّ بر وکالت وی برای امام رضا(ع) و امام جواد(عـ) نـقل کرده است: ر. ک:رجالکشی، ص ۵۹۴.۵۹۶، ح ۱۱۱۱.۱۱۱۵؛ تنقیح المقال؛ ج ۱، رقم ۴۲۳۶٫
۶٫ رجال کشی، ص ۵۹۶، ح ۱۱۱۵٫
امام جواد(علیهما السلام) بوده است، از سوی امام جواد(علیه السلام) به قم اعـزام شـد؛ وی هم اکنون در همینشهر مدفون اسـت.۷
بـنا به نقل کلینی، «صالح بن محمدبن سهل هَمَدانی» از جانب امام جواد(علیه السلام) وکیل دراوقاف قم بوده است. وی طی ملاقاتی، از امام(علیه السلام) نـسبت بـه ده هزار درهم از امـوال وقـفکه صرف مصارف شخصی خودش کرده بود، طلب حلیّت نمود! و حضرت به ظاهرفرمود: حلال است؛ ولی پس از رفتن وی، نارضایتی خود را از اینگونه کارها ابرازفرمود.۸
در سال ۲۱۰ ه¨ مردم قم که اکثراً شیعه امامی بـودند، از خـلیفه (مأمون) درخواستکردند تا خراج زمین را برای ایشان کاهش دهد، همان گونه که در مورد مردم ری عملشده است؛ اما وی، خواهش آنها را نادیده گرفت! بنابراین، آنها از پرداخت خراج امتناعورزیدند و کنترل امور قـم را بـه عهده گـرفتند.۹ در نتیجه، مأمون سه هنگ از ارتش خودرا از بغداد به خراسان گسیل داشت تا قیام را فرونشاند. علیبنهشام، فرمانده ارتـشعباسی، این وظیفه را به عهده گرفت؛ وی دیوار قم را ویران کرد و بسیاری از مـردم را بـهقتل رسـانید! در میان مقتولان، «یحییبن ابیعمران» ـ که بنا به گفته ابنشهر آشوب، وکیلامام جواد(علیه السلام) بودند ـ نیز وجـود داشـت. به نقل ابنشهرآشوب، امام جواد(علیه السلام) نامهای به«ابراهیم بن محمد هـَمَدانی»، ـ وکـیل خـود در همدان ـ داد و فرمود که قبل از وفات «یحییابن ابی عمران» آن را نگشاید! پس از شهادت “یحیی بن ابی عمران” وی نـامه را گشود ومشاهده کرد که امام(علیه السلام) وی را به جای «یحیی بن ابـی عمران» به وکالت مـنصوب نـمودهاست.۱۰ این نقل، علاوه بر آن که دلالت بر نظارت دقیق امام(علیه السلام) بر کار نمایندگان خود درمناطق مختلف، حتی ناحیه دور دستی همچون قم دارد، نشانگر ارتباط بین ناحیه همدانو قم نیز هست؛ چـرا که «ابراهیم بن محمد همدانی» و فرزندانش یکی پس از دیگری، ازوکلای ناحیه همدان بودهاند؛
_______________________________
۷٫ همان، ص ۵۹۶، ح ۱۱۱۵ و ص ۵۰۶، ح ۹۷۲؛ تاریخ قم، محمدحسین ناصرالشریعه، قم،۱۳۵۰ ش، ص ۱۳۴٫
۸٫ اصول کافی، ج ۱ ص ۵۴۸٫ ح ۲۷؛ کتاب الغیبه، ص ۲۱۳٫
۹٫ تاریخ الموصل، ج ۲، ص ۳۶۸٫
۱۰٫ مناقب آل ابیطالب، ج ۴، ص ۳۹۷.
ارتباط سازمان وکالت بـا مـنطقه قم در عصر امام هادی(علیه السلام) نیز همچنان محفوظ بودهاست. ابنشهر آشوب، خبری را دالّ بر ارسال اموالی از قم برای امام هادی(علیه السلام) به سامرّانقل کرده است. طبق این نقل، مـتوکل نـیز از ارسال چنین مالی برای حضرت مطلع شدهبود! و لذا درصدد اطلاعیابی از چگونگی تحویل آن به امام(علیه السلام) بود؛ ولی امام(علیه السلام) بهنحوی عمل کرد که حساسیت متوکل برانگیخته نشود!۱۱
از وکـلای مـورد اطمینان و موثق این دوره در قم، میتوان از «احمدبنحمزهبن یسع»نام برد. وی طی نامهای به همراه دو تن دیگر از وکلا، مورد مدح و توثیق قرار گرفت.۱۲
در عصر امام عسکری(علیه السلام)، یکی از وکلای مـبرّز و سـرشناس آن حـضرت، یعنی «احمدبن اسحق اشعری قـمی» مـسئولیت وکـالت در امور اوقاف قم را عهدهدار بود.۱۳ وی پساز رحلت امام عسکری(علیه السلام) به بغداد منتقل و در آنجا مدتی به عنوان دستیار سفیر اوّل وسـپس دسـتیار سـفیر دوّم، به کار مشغول بود؛ و سرانجام هنگام بـازگشت بـه قم در “حُلوان”(نزدیک سرپُل ذهاب فعلی) درگذشت و همانجا مدفون شد.۱۴ به همراه وی «محمدبن احمد بن جعفر قمی عطار» وکـیل دیـگر از مـنطقه قم نیز در بغداد به عنوان دستیار سفیراوّل و دوّم به خدمت مـشغول بود.۱۵
ارتباط بین ناحیه قم و مقرّ رهبری سازمان وکالت در سامرّا در عصر امامعسکری(علیه السلام)، از نقل صدوق درباره ورود هـیئتی از قـم بـه هنگام رحلت امام عسکری(علیه السلام)به سامرّا به خوبی قـابل تـبیین است. طبق این نقل، گروهی از قمیها به همراه اموالی و بهقصد تحویل آنها به امام عسکری(عـلیه السـلام) بـه سامرّا وارد شدند؛ ولی با شهادت آن جنابمواجه گشتند! و لذا پس از طی مراحلی، موفق به دیـدار حـضرت مـهدی(علیه السلام) و تحویلاموال شدند؛ به این ترتیب که آنان پس از آن که به کذب ادعای جـعفر کـذّاب پی بـرده و
_______________________________
۱۱٫ همان، ج ۴، ص ۴۱۳ . بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۱۸۵٫
۱۲٫ کتاب الغیبه، ص ۲۵۸؛ رجال کشی، ۵۵۷، ح ۱۰۵۳.
۱۳. تاریخ قم، حسن بن محمد بن حسن قـمی، ص ۲۱۱.
۱۴. اصـول کافی، ج ۷۱ ص ۵۱۷٫۵۱۸؛ دلایل الامامه، ص ۲۷۲ و ۲۷۵٫۲۷۷؛ تاریخ سیاسی غیبت امامدوازدهم(علیه السلام): ۱۴۹٫۱۵۰ و ۱۷۰٫۱۷۱٫
۱۵. بحارالانوار، ج ۵۱ ص ۳۰۰ و ۳۱۶.۳۱۷؛ دلایل الامامه، ص ۲۸۳٫۲۸۵؛ رجـال عـلامه حـلی، ص ۱۴۳؛ علامه،تصریح به وکالت وی برای امام عسکری(علیه السلام) نموده است.
مأیوسانه، قصد بـازگشت بـه قم را داشتند، از طریق پیک ارسالی از سوی ناحیه، موفق بهدیدار با ناحیه مقدسه شـدند؛ و در ایـن دیـدار بود که امام عصر(علیه السلام) نصب نمایندهای دربغداد را به آنان اعلام فرمود.۱۶ گرچه احـتمال حـضور برخی از وکلای قم نیز در این هیئتمیرود، ولی این نکته مورد تصریح قرار نـگرفته اسـت، و حـداقل میتوان گفت که تعدادیاز قمیها برای برقراری ارتباط مستقیم با امام(علیه السلام) و زیارت آن جـناب، شـخصاً بـه سامرّاسفر کرده بودند.
در اوایل عصر غیبت صغری و در دوره سفیر اوّل، “حسنبننضر قمی” و “ابا صـدام”از وکـلای برجسته در قم بودند. اهمیت این دو، به ویژه “حسن بنی نضر”، را میتوان باتوجه به جریانی باز شـناخت کـه طی آن، «احمد بن اسحق قمی» و جمعی دیگر از وکلایبغداد، سعی کردند تـردید وی را نـسبت به سفارت سفیر اوّل، از بین ببرند! این امـر از آنـجهت اهـمیت دارد که تردید وی، میتوانست آثار نامطلوبی در نـاحیه قـم برجایبگذارد.۱۷
در دوره سفیر اول و دوم، از چهرههای برجسته قم، “عبداللَّه بن جعفر حمیری” بودکه بـا سـفیر در تماس مستقیم قرار داشت.۱۸ وی بـه اعـتقاد برخی، وکـیل بـرجسته قـم در اینعصر بوده است.۱۹
در دوره سفیر دوم، ارتـباط وکـلای قم با وی، گاه از طریق بازرگانانی بود که بین قم وبغداد رفـت و آمـد داشتند؛ و بعضاً از ماهیت اموالی که بـه بغداد حمل میکردند نـیز آگـاهنبودند! نمونهای را قطب راوندی از «ام کلثوم» دخـتر سـفیر دوم، نقل کرده که مؤید ایننکته است؛ در این جریان، فرستادهای که اموال را بـه سـفیر تحویل داد، از وجود قطعهایپارچه در میان کـالاها بـیخبر بـود! و سفیر وی را بدین امـر آگـاهی داد. ۲۰
در عصر سفیر سوم و چـهارم نـیز ارتباط دفتر سازمان وکالت در بغداد با مناطق جبالدر ایران، از جمله قم، برقرار بود. مـحدثان قـم در این عصر، از جایگاه ممتازی برخوردار
_______________________________
۱۶٫ کـمالالدین و تـمام النعمه، ص ۴۷۶، ح ۲۶٫
۱۷٫ اصـول کـافی، ج ۱ص ۵۱۷.۵۱۸، ح ۴٫
۱۸٫ کـتاب الغیبه، ص ۲۱۵؛ رجال نجاشی، ص ۱۵۲٫
۱۹٫ تـاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم(علیه السلام)، ص ۱۵۳٫
۲۰٫ کتاب الغیبه، ص ۱۷۹؛ الخرائج و الجرائح، ج ۳، ص ۱۱۱۳، ح ۲۹٫
بودند؛ و از این رو، گاهی برای تـصحیح کـتب حدیثی، مورد مراجعه سایران، حتی سـفیرسوم، واقـع مـیشدند. در یـک مـورد، “حسین بن روح نـوبختی” کـتابی حدیثی با عنوان”التأدیب” را به قم فرستاد تا محدثان قم درباره آن نظر دهند!۲۱ از جمله محدثان وفـقهای مـبرّز و سـرشناس قم که با سفیر سوم و چهارم نـیز ارتـباط مـستقیم داشـت”عـلیبنبابویه قـمی” است. وی به احتمال، وکالت در قم را نیز عهدهدار بوده است؛ گرچهاین امر در منابع کهن مورد تصریح واقع نشده است.
بدین ترتیب، میبینیم منطقه مهم قم، در قرون اولیه از جـایگاه علمی و مذهبی والاییبرخوردار بود، و در دوران فعالیت سازمان وکالت، در ارتباط مستقیم و مستمرّ با دفترسازمان در مدینه، مرو، سامرّا و سپس بغداد قرار داشت؛ و روح قوی تشیع حاکم بر اینشهر، سبب پرداخت وجوه شرعی بسیار و تـخصیص مـوقوفات فراوان برای ائمهمعصومین: شده بود.
آوه (آبه) و دیگر مناطق اطراف قم
از جمله مراکز سنتی تشیع در ایران که جزو قسمتهای اصلی سکونت شیعیان در قروننخستین محسوب میشود، “آوه” یا “آبه” در حواشی قـم اسـت. با توجه به وجود جوّشدید گرایش به تشیع در آوه، و نزدیکی آن به قم، طبیعی است که وکلای ائمه: دراین قسمت نیز فعال بوده بـاشند؛ و نـیز با توجه به اهمیت قـم، و بـرجستگی وکلای اینناحیه، قاعدتاً منطقه آوه بایستی زیر پوشش و در قلمرو فعالیت وکلای قم بوده باشد. بنابه نقل کلینی، در عصر غیبت صغری، یکی از اهالی آبه، مالی را بـرای نـاحیه مقدسه برد؛ولی شمشیری را کـه جـزو اموال بود، به علت فراموشی، در آبه جا گذاشت! وقتی اموال رابه ناحیه مقدسه تحویل داد، طی نامهای، ضمن اعلام وصول اموال به وی، دربارهشمشیر فراموش شده تذکر داده شد!۲۲ با توجه بـه ظـاهر این نقل، بعید نیست که فردمذکور از وکلای منطقه آبه بوده باشد؛ چرا که تعبیر روایت چنین است: حَمَل رجلٌ من اهلآبه شیئاً یوصله، و نسی سیفاً بآبه، فانفذ ما کان مـعه، فـکتب الیه مـا خبر السیف الذی نسیتَه؟مردی از اهالی آبه، کالاهایی را برای تحویل (به ناحیه مقدسه) بدان سو برد، ولی
_______________________________
۲۱٫ کتاب الغیبه، ص ۲۴۰٫
۲۲٫ اصول کـافی، ج ۱ص ۵۲۳، ج ۲۰؛ بحارالانوار، ج ۵۱، ص ۲۹۹؛ کشف الغمّه، ج ۳، ص ۳۵۰٫
شمشیری را در آبه جاگذاشت. از اینرو، طی مکتوبی (از سوی نـاحیه) بـه وی گـفته شد:از آن شمشیری که در آبه جا گذاشتی چه خبر؟! تعبیر “حمل” و “ایصال” و کتابتحضرت با وی، میتواند مشعر بر وکـالت او بـاشد.
در عصر غیبت، گاهی برخی از شیعیان آوه، شخصاً به مرکز رهبری سازمان وکالتمراجعه و ضـمن دیـدار بـا سفیر، اموال و وجوه شرعی را تحویل میدادند. صدوق به نقلاز “محمد بن علی متیل” چنین نـقل کرده که: «زنی از اهالی آبه، که همسر محمد بنعبدیل آبی بود، به هـمراه سیصد دینار به بـغداد آمـد و ضمن دیدار با”جعفربنمحمدبن متیل” (دستیار سفیر سوم در بغداد) اظهار داشت که مایل استشخصاً آن مال را به سفیر تحویل دهد؛ و لذا از وی یک مترجم خواست تا کلام او را برایحسین بن روح ترجمه کند. هنگامی که آن زن بـه همراه مترجم و “جعفر بن محمد متیل”نزد ابن روح رفت، ابن روح با لهجه فصیح آبی (آوجی) شروع به تکلم با آن زن نمود! ودیگر، نیازی به ترجمه و مترجم نبود! و زن، پس از تسلیم مـال، بـازگشت».۲۳
این نقلها در مجموع، حاکی از حاکمیت روح تشیّع در آوه، و ارتباط شیعیان آن دیاربا سازمان وکالت و وکلای ائمه: است. تشیع در آوه، آنچنان شدید بوده که موجبدرگیریهایی با اهالی ساوه که گرایشهای سنی داشتهاند، مـیشده اسـت. حموی بااشاره به جنگ دائمی بین آنها، از «میمندی» شعری نقل میکند که دلالت بر تشیع اهالیآبه دارد.۲۴ قزوینی نیز نوشته است که «اهل آبه کلهم شیعه؛۲۵ تمامی اهالی آبه شـیعهاند». ومـستوفی نیز نوشته است که اهالی خود ساوه سنی مذهباند، اما تمامی دهات اطرافآن، شیعه اثنیعشری است میباشند.۲۶
_______________________________
۲۳٫ کمال الدین و تمام النعمه، ص ۵۰۳ ـ ۵۰۴؛ ابن روح از آن زن پرسید: «زینب! زن، چونا، خویذا، کـوابذا، چوناسته؟! کـه بـه فارسی امروزی یعنی: «زینب چـطوری، خـوشی، کـجا بودی، بچههایت چطورند؟».
۲۴٫ معجم البلدان، ج ۱، ص ۵۱:
و قائله اتبغض اهل آبه
وهم اعلام نظم و الکتابه
فقلت: الیک عنّی انّ مثلی
یعادیِ کلَّ من عـادیَ الصـحابه
: کـسی گفت: آیا در حالی که اهالی آبه از بزرگان نـظم و کـتابت هستند تو نسبت به آنان خشمگینی؟
من گفتم: این مطلب را از من بدان که، فردی چون من، با هر کس کـه بـا صـحابه دشمنی کند، دشمن است!
۲۵٫ آثار البلاد و اخبار العباد، ص ۲۸۳ ـ ۲۸۴؛ وی شعر فـوق را نیز نقل کرده است؛ و ر. ک: روضات الجنات، ج۶، ص ۳۲۳ و ج ۴، ص ۱۱۶٫
۲۶٫ نزهه القلوب، ص ۶۲ ـ ۶۳.
شهر کاشان نیز از شهرهای سنتی شیعه نشین بوده اسـت، قـزوینی گـوید: “اهلها شیعهامامیه غالیه جدّاً”؛ اهل کاشان شیعه امامی و جدّاً اهل غـلو هـستند» و سپس به سنت مرسومدر این شهر درباره انتظار حضرت مهدی(علیه السلام) اشاره میکند.۲۷ حموی نـیز نـوشته اسـت:”اهلها کلّهم شیعه امامیه؛۲۸ اهالی کاشان شیعه امامیاند.” مستوفی نیز نوشته اسـت : «مـردم(کـاشان) شیعه مذهباند و اکثرشان، حکیم وضع و لطیف طبع؛ در آنجا جُهّال و بُطّالکمتر باشد» قریه ماهاباد در اطـراف کـاشان، از قـرای بزرگ، و اهالی آن شیعه امامیبودهاند.۲۹
بعضی قسمتهای دیگر از منطقه جبال (مناطق مرکزی به ویژه قـم تـا همدان) همچونفراهان و تفرش نیز شیعه مذهب بودهاند. مستوفی، اهالی فراهان را شیعه و به غـایتمتعصب دانـسته اسـت.۳۰ و تفرش نیز قدمت زیادی در تشیع دارد و عمده ساکنان آن راسادات حسینی دانستهاند.۳۱
عمده تشیعی که در مـناطق جـبال بوده، احتمالاً به جهت تأثیر پذیری از تشیع قم بودهاست.۳۲ بدین ترتیب، اگر چـه در مـنابع، نـسبت به وجود وکلای مستقل در این نواحیتصریحی وجود ندارد، ولی با توجه به جوّ تشیع حاکم بـر ایـن مناطق، قطعاً ارتباط باسازمان وکالت داشتهاند؛ و بعید نیست وکلای قم یا هـمدان، واسـطه اتـصال مردم ایننواحی با سازمان وکالت بوده باشند.
ری
شهرستان ری یکی از شهرهای باستانی ایران است کـه در سـال ۲۲ هـجری به دستمسلمین فتح شد. پس از آن، بنای قدیمی آن خراب و شهر جدیدی از نـو سـاخته شد.۳۳
_______________________________
۲۷٫ آثار البلاد، ص ۴۳۲٫
۲۸٫ معجم البلدان، ج ۴ ص ۲۹۶٫
۲۹٫ نزهه القلوب، ص ۶۷ ـ ۶۸٫
۳۰٫ همان، ص ۶۹٫
۳۱٫ مرآه البلدان، ج ۱، ص ۷۵۶٫
۳۲٫ درباره سابقه تشیع در قم و مناطق یـاد شـده در اطراف آن، به کتاب تاریخ تشیع در ایران، اثر استاد رسولجعفریان مراجعه شـود. در ایـن تحقیق، در مباحث مربوط به تشیع در شهرهای ایـران، از ایـن کـتاب و منابع آن،بهرهی وافر بردهایم.
۳۳٫ الکامل فـی التـاریخ، ج ۳، ص ۲۴٫
با این حال، سهم عربها در این شهر، نسبت به شهرهای دیگر بسیار کـمتر بـوده است.اهالی ری در اوایل امر، سـنی مـتعصب بودهاند؛ و بـعید نـیست وجـود خلافت فاسد وناصبی اموی، این اثـر را در آنـجا به جای نهاده باشد.۳۴ اما این، به معنای فقدان سابقهگرایشهای شیعی در ایـن مـنطقه نیست. از همان ابتدای رشد تشیع در عـراق و ایران،امامان شیعه: اصـحاب خـاصی از ری داشتند؛ دلیل این امر، لقـب “رازی ” در پیـاسامی تعدادی از اصحاب ائمه:، از امام باقر(علیه السلام) به بعد میباشد.
قدیمیترین سابقه تـماس شـیعیان ری با سازمان وکالت را شاید بـتوان مـربوط بـه عصرامام صادق(عـلیه السـلام)، یعنی عصر تأسیس ایـن سـازمان دانست. قطب الدین راوندی، از «مفضلبن عمر»، جریان دو مرد خراسانی از اصحاب امام صادق(علیه السـلام) را نـقل کرده که مقداری مالرا از خراسان بـه قـصد مدینه بـرای تـحویل بـه امام صادق(علیه السـلام) حمل میکردند و هموارهمواظب مال بودند؛ در ری، یکی از شیعیان، با آن دو ملاقات کرد و کیسهای که حـاوی دوهـزار درهم بود به آنان داد. دو مرد خـراسانی، بـا مـواظبت تـمام ایـن اموال را تا نـزدیکیمدینه حـمل کردند. در نزدیکی مدینه متوجه شدند که کیسهای که مرد رازی به آنانتحویل داده مفقود شده است! و لذا از این بـابت غـمناک شـدند. وقتی به محضر حضرتشرفیاب شدند، کیسه را نـزد حـضرت یـافتند! و مـعلوم شـد کـه حضرت در دل شب بهخاطر نیازی که به آن مال پیدا کرده بود، شیعهای از جن را مأمور آوردن آن کیسه نمودهاست!۳۵
وجود مقبره “حمزه بن موسی بن جعفر(علیه السلام)” و حضرت “عبدالعظیم حـسنی(علیه السلام)” وبرخی دیگر از اولاد ائمه: در ری، وجود سابقه تشیع در این شهر را در قرن دوم وسوم اثبات میکند. آمدن حضرت “عبدالعظیم حسنی(علیه السلام)” به این شهر از راه طبرستان واحتمالاً به دستور امام عـلی النـقی(علیه السلام) برای توسعه فکر شیعه در این شهر بوده؛ و بنابراین،میتوان گفت وی نیز به نوعی، نقش وکالت و نمایندگی از جانب امام(علیه السلام) را عهده داربوده است.۳۶
_______________________________
۳۴٫ همان، ج ۳ ص ۴۱۳ ـ ۴۱۵٫
۳۵٫ الخرائج و الجرائح، ج ۲ ص ۷۷۷، ح ۱۰۱٫
۳۶٫ مـنتقله الطـالبیّه، ص ۷۵؛ ری باستان، ج ۲، ص ۵۲٫
شرفیاب شدن شیعیانی از ری به حضور امام جواد(علیه السلام)، نیز از بزرگترین قرائن وجودتشیع در ری در اوایل قرن سوم است.۳۷ به گفته اسکافی، این شـهر پس از یـک دورهناصبی بودن، تغییر کرده و گـرایش شـیعی در آن رواج یافته است!۳۸ شواهد دیگری نیز،علاوه بر آنچه ذکر شد، برای وجود تشیع در این شهر، قبل از اواخر قرن سوم ذکر شدهاست.۳۹ اما چنان کـه از کـلام حموی برمیآید، رواج تشیع در ایـن دیـار، پس از غلبه “احمدبن حسن مادرائی” بوده است که در ۲۷۵ ق¨ بر ری غلبه یافت و با وجود اهل سنت وجماعت، تشیع را در آنجا ظاهر گردانید.۴۰ قبل از او، حکومت علویان در این منطقه بهطور منقطع در طول نزدیک بـه سـی سال ادامه داشت؛۴۱ و این قطعاً زمینهای برای تشیعفراهم کرده است؛ و شاید زمینههای موجود برای تشیع، پیدایش این حاکمیت را سببشده است. پس از غلبه وی، علمای شهر با تصنیف کتب شیعی، به وی تـقربمیجستند.۴۲ در مـناطق اطراف ریـ، نظیر قصران، نیز گرایشهای شیعی رواج داشته است.۴۳
با توجه به نکات یاد شده، میتوان گفت که گـر چه احتمال حضور وکلا در ری درعصر امام رضا و امام جواد(علیهما السـلام) در ریــ بـه خصوص با توجه به وجود ارتباطات بینشیعیان ری و امام جواد(علیه السلام) ـ وجود دارد، ولی ارتباط اصلی سـازمان وکـالت با ری، مربوطبه اواسط نیمه دوم قرن سوم هجری، یعنی دوره غیبت صغری بوده اسـت. در ایـن عـصر،یکی از وکلای برجسته و مبرّز امام حسن عسکری(علیه السلام)، یعنی “رازی ” در منطقه ری بهفعالیت مشغول بـود. از نامه امام حسن عسکری(علیه السلام) به “اسحق بن اسمعیل نیشابوری”چنین بـر میآید که در عصر امـام یـازدهم(علیه السلام)، “رازی ” به عنوان وکیل ارشد ناحیه ری، وواسطه و رابط بین وکلای خراسان و “عثمان بن سعید عَمْری ” در سامرا، فعالیت میکردهاست. در این نامه، امام(علیه السلام) به همه شیعیان ناحیه نـیشابور، بیهق و مناطق اطراف امر
_______________________________
۳۷. الخرائج و الجرائح، ج ۲ ص ۶۶۹، ح ۱۲؛ بحارالانوار، ج ۵۰ ص ۴۴ ـ ۴۵٫
۳۸٫ المعیار و الموازنه، ص ۳۲٫
۳۹٫ ری باستان، ج ۲ ص ۵۲٫
۴۰٫ معجم البلدان، ج ۳ ص ۱۲۱٫
۴۱٫ البدایه و النهایه، ج ۱۱، ص ۶؛ و ر.ک: حوادث سنه ۲۵۰ تا ۲۸۴ از تاریخ طبری و کامل ابن اثیر؛ در اینسالها، قیامهای علویان در نواحی کوفه، طبرستان، ری، قـزوین، مـصر و حجاز آغاز شد.
۴۲٫ الکنیَ و الالقاب، ج ۳، ص، ۱۳۰٫
۴۳٫ قصران، ج ۲، ص ۷۵۳.
میکند که حقوق شرعی را به “ابراهیم بن عبده” وکیل بیهق و نواحی اطراف بپردازند؛ واو نیز اموال را به “رازی ” و یا هر کسی که او معیّن کند، تـحویل دهـد. “رازی” نیز به نوبهخود، اموال را به “عمری ” تحویل میدهد. و سایر وکلای بلاد نیز مأمورند که در ارتباطبا “عمری” باشند.۴۴ از این نقل، جایگاه والای «رازی» نزد امام حسن عسکری(علیه السـلام) ووکـلای آن جناب، و همین طور اهمیت منطقه ری در میان مناطق زیر پوشش سازمانوکالت، به خوبی قابل تبیین است. البته در میان وکلا، دو تن به نامهای “احمد بن اسحق”و “محمد بن جعفر اسدی”، مـلقب بـه لقـب “رازی” هستند که اوّلی جزو اصـحاب امـام هـادی(علیه السلام)، و دومی از وکلای مبرّز عصر غیبت صغری بوده است؛ ولی با توجه به این که”محمد بن جعفر اسدی ” در ۳۱۲ ق رحلت نـموده، لذا بـعید اسـت در عصر امام حسنعسکری(علیه السلام) نیز وکیل بـوده بـاشد؛ علاوه بر این، شیخ طوسی نیز نام وی را جزو غیرراویان از ائمه: آورده است. همچنین با توجه به این که بـعضی از رجـالیان، اطـلاق لقب”رازی ” را منصرف به “احمد بن اسحق ” میدانند، لذا بعید نـیست مراد امام عسکری(علیه السلام)در این نامه، “احمد بن اسحق رازی” باشد نه “محمد بن جعفر اسدی رازیـ”.۴۵
از ایـن نـامه چنین استفاده میشود که “عثمان بن سعید عمری ” بعد از امامعسکری(عـلیه السـلام)، در رأس هرم سازمان وکالت قرار داشته است. آن چه موجب شد امامعسکری(علیه السلام) به سمت متمرکز کـردن فـعالیت وکـلای مناطق شرقی ایران در ناحیه ریحرکت کند، عواملی نظیر قیام دولت زیدیه در طـبرستان در سـال ۲۵۰ قـ، و فعالیتهاینظامی مستمرّ خوارج در سیستان بود که موجب ایجاد مشکلات زیادی برای امامیه شدهبود. از ایـن رو، امـام(عـلیه السلام) خود مستقیماً فعالیتهای نواحی را زیر نظر قرار داد؛ و طبق اینفرمان، فعالیتهای وکلای بیهق و نـیشابور، بـه فعالیتهای وکلای ری پیوند خورد، بهنحوی که دو شهر مزبور میبایست دستورات را تنها از وکیل ری دریـافت مـیکردند ووکـیل ری نیز از “عثمان بن سعید” در سامرّا.
پس از شهادت امام حسن عسکری(علیه السلام)، نخستین سـفیر عـصر غیبت (عثمان بن سعیدعمری) که از قبل در رأس جریان فعالیتهای مخفی سازمان وکالت قرار داشـت، رهـبری
_______________________________
۴۴٫ رجـال کشی، ص ۵۷۹، ح ۱۰۸۸٫
۴۵٫ ر. ک. تنقیح المقال، ج ۱، رقم ۲۹۳ و ۲۹۴٫
سازمان را به دست گرفت و فعالیتهای نواحی شرقی ایران را از طریق «رازیـ»، وکـیلخود در ری، مستقیماً هدایت میکرد؛ و “رازی ” نیز به نوبه خود، فعالیتهای کارگزارانرا در بیهق، نـیشابور و شـاید هـمدان، زیر نظر داشت. به دلیل برخی شواهد، میتوان ایناحتمال را تقویت کرد که ارتباط قوی بـین وکـلای ری و هـمدان وجود داشته است و درمراتب تشکیلاتی، وکیل همدان زیر نظر “رازی” به انـجام وظـیفه مشغول بوده است.کلینی نقل میکند که «محمد بن هارون بن عمران همدانی»، برادر وکیل هـمدان،مـغازههای خود را وقف امام دوازدهم(علیه السلام) نمود، و میخواست آنها را به وکیل حـضرت،کـه هویتش برای وی مجهول بود، بسپارد. پس از آن، “مـحمد بـن جـعفر اسدی رازی “،وکیل ری، دستوری دریافت کرد کـه ایـن مغازهها را به عنوان وکیل کل ایران، به صورتوقف در اختیار بگیرد.۴۶ این نقل مـیتواند مـؤید وجود رابطه قوی بین ری و هـمدانباشد. گـر چه بـیان روشـنی از ارتـباطات “رازی ” و وکلای همدان وجود ندارد، ولی شـواهدبسیاری دالّ بـر نظارت “رازی ” بر فعالیتهای همه وکلای ایران در دست است.۴۷
فعالیت “ابوالحسین، محمد بـن جـعفر اسدی” به عنوان مهمترین و سرشناسترینوکیل ایـران، همچنان در دوره سفیر دوم و سـوم در مـنطقه ری ادامه داشت. در عصر سفیردوم کـه بـیشترین توقیعات از سوی ناحیه مقدسه در این عصر صادر شد، “اسدی” یکی ازمهمترین وسایط اخـراج و ایـصال توقیعات بود. شیخ طوسی در رجـالش، دربـاره وی تـعبیر”احد الابواب ” را آوردهـ،۴۸ کـه خود این تعبیر، مـشعر بـه واسطه بودن فرد در رساندننامهها و توقیعات امام(علیه السلام) بر شیعیان است. شیخ در کتاب غـیبت خـود نیز از وی با اینعبارت یاد کرده اسـت: «و کـان فی زمـان السـفراء المـحمودین اقوامٌ ثقاتٌ ترِدُ عـلیهم التوقیعاتمن قبل المنصوبین للسفاره من الاصل، منهم ابوالحسین محمد بن جعفر اسدی…؛۴۹ و در زمانسفیران ستودهخو، گـروه مـورد اعتمادی بودند که از سوی سفیران مـرتبط و مـنصوب ازجـانب اصـل (نـاحیه مقدسه)، برای آنـان، تـوقیعاتی وارد میشد، که از جمله ایشانابوالحسین محمد بن جعفر اسدی و… است.
_______________________________
۴۶٫ اصول کافی، ج ۱ ص ۵۲۴، ح ۲۸٫
۴۷٫ ر. ک: تاریخ سیاسی غیبت امـام دوازدهـم(عـلیه السلام)، ۱۵۴ ـ ۱۵۵٫
۴۸٫ رجال شیخ طوسی، ص ۴۹۶٫
۴۹٫ کتاب الغیبه، ص ۲۵۷.
طـبق نـقل صـدوق، در عـصر سـفیر دومـ، پس از وفات “حاجز بن یزید” شیعیان و وکلاینواحی شرقی که با ری در تماس بودند، مأمور شدند که با “اسدی رازی ” در ری ارتباطبرقرار سازند. بنابراین نقل، فردی از مرو، دویست دینار از طربق “حـاجز” در بغداد، بهسوی ناحیه مقدسه ارسال داشت، ولی توقیعی از سوی ناحیه مبنی بر وصول مال و بیانکل آن (هزار دینار) صادر، و به فرد مزبور دستور داده شد که از آن پس، با “رازی” مرتبطشود؛ و پس از چندی، خـبر وفـات “حاجز” به گوش او رسید!۵۰
«محمد بن جعفر اسدی رازی» تا سال ۳۱۲ ق وکالت ناحیه ری و نظارت بر کاروکلای ایران، به ویژه وکلای نواحی شرقی و خراسان را عهده دار بود. پس از وفات او دراین سـال، روش ارتـباط بین وکلا و “ابن روح”، سفیر سوم، از مکاتبات غیر مستقیم ازطریق “رازی ” به تماس مستقیم “ابن روح ” و وکلا تغییر یافت. شیخ صدوق چند شاهدتاریخی را در تـأیید ایـن نکته ارائه داده است.۵۱ این که پس از “رازی ” چـه کـسی وکالت ریرا عهدهدار بوده، معلوم نیست.
از دیگر وکلای منطقه ری در عصر غیبت صغری، میتوان از “ابوعلی محمد بناحمد بن حمّاد مروزی محمودی” نام برد. وی از اصحاب امـام جـواد(علیه السلام) و امامَینعسکریَیْن: و در عـصر امـام عسکری(علیه السلام) وکیل آن جناب بود؛ چنان که از نامه امامعسکری(علیه السلام) به “اسحق بن اسمعیل نیشابوری ” استفاده میشود؛ چرا که در آن، ویمأمور شده نامه را برای تعدادی از وکلای حضرت قـرائت کـند که در بین آنها “محمودی”نیز نام برده شده است.۵۲
بنا به قول راوندی، وی از سوی ناحیه مقدسه، به همراه “جعفر بن عبدالغفار” بهوکالت “دینور” منصوب شد؛ ولی قبل از خروج به سمت دیـنور، سـفیر حضرتحجت(عـلیه السلام)۵۳ به وی گفت: “وقتی وارد ری شدی چنین و چنان عمل کن! و پس از گذشت
_______________________________
۵۰٫ کمال الدین و تمام النعمه، ص ۷۴۸۸ ح ۹٫
۵۱٫ همان، ص ۵۰۲، ح ۳۱ و ص ۵۱۶ ـ ۵۱۷، ح ۴۵ و ص ۵۱۸ـ۵۱۹، ح ۴۷٫
۵۲٫ رجال کـشی، ص ۵۷۹، ح ۱۰۸۸٫
۵۳٫ در این روایت مشخص نشده کدامین سفیر وی را به دینور و ری فرستاده است؛ چـرا کـه تـعبیر چنین است:«عن المحمودی قال: وُلّینا الدینور مع جعفر بن عبدالغفار فجائنی الشیخ قبل خروجنا فقال: اذا وردت الرّیـفافعل کـذا و کذا! فلّما وافینا الدینور، وردت علی ولایه الرّی بعد شهر فخرجت الی الرّی فـعلمت مـا قـال لی . ولی
یک ماه از هنگامی که وارد دینور میشوند، دستور ناحیه مقدسه مبنی بر وکالت ری بهوی ارسال مـیشود! و در این هنگام، متوجه معنای سخن سفیر میشود و به سوی ریحرکت میکند.۵۴
یکی دیـگر از وکلای منطقه ری، “بـسّامی” اسـت. طبق نقل صدوق، “اسدی” و”بسّامی” جزو کسانی هستند که از میان وکلای ری، موفق به رؤیت حضرت مهدی(علیه السلام) ووقوف بر معجزات آن حضرت شدهاند؛ و از میان غیر وکلا، “قاسم بن موسی”، پسـرش”ابو محمد هارون”، “صاحب الحصاه”، علی بن محمد، “محمد بن محمد کلینی” و “ابوجعفر رفّاء” به این فیض نایل گشتهاند.۵۵
قزوین
قزوین از جمله نواحی منطقه جبال و دارای سابقه تشیع است؛ گر چه سـاکنان آنـ، شیعیمحض نبودهاند. از جمله مؤیدات سکونت شیعیان در قزوین، وجود لقب “قزوینی “برای تعدادی از اصحاب ائمه: است؛ همچون: “ابو عبداللَّه قزوینی ” از اصحاب امامباقر(علیه السلام)، “ابوغانم خادم” خادم امام حسن عسکری(عـلیه السـلام)، “ابو محمد قزوینی” از اصحابعلی بن موسی الرضا(علیه السلام)، “احمد بن حارث قزوینی”، از کسانی که امام عسکری(علیه السلام) رازیارت کرده است، “احمد بن حاتم بن ماهویه قزوینی” از اصـحاب امـام رضا(علیه السلام)،برادرش “فارس بن حاتم” از اصحاب امام هادی(علیه السلام) و تعداد بسیار دیگر.۵۶ صدوق نیزدر میان اسامی کسانی از غیر وکلا که موفق به رؤیت حضرت مهدی(عـلیه السـلام) و وقـوف برمعجزات آن جناب شدهاند، از قزوین نـام دو نـفر یـعنی “مرداس ” و “علی بن احمد” را ذکرکرده است.۵۷
_______________________________
احتمال میرود مراد از شیخ، سفیر اول و نهایتاً سفیر دوم باشد؛ چرا که با توجه به معاصرت مـحمودی بـا امـامجواد(علیه السلام) و ائمه بعدی، احتمال بقای وی تا عـصر سـفیر سوم بسیار بعید است.
۵۴٫ الخرائج و الجرائح، ج ۲، ص ۶۹۸، ح ۱۵، بحارالانوار، ج ۵۱، ص ۲۹۵، ح ۹٫
۵۵٫ کمال الدین و تمام النعمه، ص ۴۴۲ ـ ۴۴۳، ح ۱۶.
۵۶. ر. ک: ضیافه الاخوان، ص ۳۲ ، ۶۶ ، ۹۱ ، ۱۰۱ و ۱۰۳؛ این کتاب پیرامون معرفی اصـحاب ائمـه: ازقـزوین و سایر علمای شیعه آن دیار است.
۵۷٫ کمال الدین و تمام النعمه، ص ۴۴۳ ، ح ۱۶٫
بـا توجه به وجود سابقه تشیع دراین منطقه، سازمان وکالت نیز در ارتباط با آن قرارداشته است؛ گر چه در منابع، سـخن زیـادی در ایـن باره به چشم نمیخورد؛ و لذا بعیدنیست شیعیان منطقه قزوین با وکلای دیـگر مـناطق جبال همچون همدان و قم مرتبط بودهباشند. ولی با توجه به برخی شواهد، وجود ارتباط بین آنان و کـارگزاران سـازمان وکـالتدر عصر عسکریین(علیهما السلام) و عصر غیبت قطعی است.
یکی از وکلای معروف امـام هـادی(عـلیه السلام)، “فارس بن حاتم قزوینی ” است. وی ازدستیاران و وکلای آن حضرت در سامرّا و واسطه بین شیعیان مـناطق جـبال و آنـ حضرتبوده است،۵۸ ولی با توجه به قزوینی بودنش، احتمال وکالت وی در ناحیه قزوین، پیش ازانتقال بـه سـامرّا منتفی نیست. به هر حال، در این که وی در سامرا محل رجوع شیعیان ووکلای قـزوین و مـناطق جـبال برای تحویل اموال شرعی بوده است، تردیدی نیست. در آنزمان، وکلای مناطق مختلف، یا از طـریق وی و یـا “علی بن جعفر همانی”، وکیل برجستهدیگر امام هادی(علیه السلام) در سامرا، وجوه شـرعی و هـدایا و نـامههای خود را به محضر امام(علیه السلام)ارسال میداشتند؛ ولی “فارس بن حاتم ” رفته رفته راه انحراف را در پیـش گـرفت، و با”علی بن جعفر” به نزاع و تخاصم برخاست، و موجب دلسردی و تنش در جـامعه شـیعهشد! امـام هادی(علیه السلام) در این مسأله، جانب “علی بن جعفر همانی” را گرفته و از وکلای خوددر مناطق مـختلف خـواستند کـه برای ارتباط خود با ایشان، و ارسال وجوه شرعی، ازطریق “فارس بن حـاتم” اسـتفاده نکنند؛ ولی در همان دستور عمل، با روشن بینی آشکار،به وکلای خود مقرّر کردند که این دسـتور ایـشان را محرمانه نگاه داشته و از تحریک”فارس” خودداری کنند.۵۹ راز این دستور امام بود آن بـود کـه “فارس” مردی متنفّذ و تا آنزمان طریق ارتـباطیِ اصـلی مـیان امام و شیعیان مناطق جبال (بخش مرکزی و غـربی ایـران)بود که وجوه شرعی را معمولاً از راه او برای امام(علیه السلام) میفرستادند.
در همین زمان، یـکی از وکـلای قزوین به نام ” علی بـن عـمرو عطار ” بـه هـمراه امـوالی،از قزوین وارد سامرّا شد. از آن جا که وی مـعمولاً امـوال را به “فارس ” تحویل میداد، لذا”عثمان بن سعید عمری” که مسئولیت امور سـازمان را بـه عهده داشت، “علی بن
_______________________________
۵۸٫ رجال کـشی، ص ۵۲۳، ح ۱۰۰۵٫
۵۹٫ همان، ص ۵۲۲، ح ۱۰۰۳ و ۱۰۰۴، و ص ۵۲۷ ـ ۵۲۸، ح ۱۰۱۰٫
عبدالغفار ” را مأمور کـرد تـا فردی مورد اطمینان را نزد “عـلی بـن عمرو” بفرستد و او را ازوضعیت “فارس” و خروج لعن او از سوی امام هادی(علیه السلام) بیاگاهند. وی نـیز بـه همراه “ابایعقوب، یوسف، بن سـخت”، بـا “عـلی بن عمرو” ارتـباط بـرقرار کرده و پیام “عمری ” را بـهوی رسـانید؛ و سرانجام، اموال ارسالی از قزوین، به “عمری” تحویل داده شد.۶۰
دیگر وکیل منطقهی قزوین، که بـه نـقل مؤلف “ضیافه الاخوان “، باب حضرتحجت(عـلیه السـلام) در قزوین نـیز بـوده و تـوقیعاتی به واسطهی او، به دسـت شیعیان رسیده، “ابوجعفر عبداللَّه ابی غانم قزوینی” بوده است.۶۱ درباره وکلای قزوین، بیش از این، سـخنیدر مـنابع یافت نشد.
همدان
همدان نیز از جـمله مـناطق جـبال اسـت کـه بخشی از مردم آن شـیعی مـذهب بودهاند.۶۲ درمیان اصحاب ائمه:، تعدادی ملقب به “همدانی” یافت میشود.۶۳ که تا آن جا کهشواهد تاریخی اجـازه مـیدهند، مـیتوان مدعی شد سازمان وکالت از عصر امام جـواد(عـلیه السـلام)در هـمدان حـضور فـعال داشته است. یکی از وکلای مبرّز ناحیه همدان، “ابراهیم بنمحمد همدانی ” است. وی به تصریح شیخ طوسی، از اصحاب امام رضا(علیه السلام) و ائمهبعدی بوده است.۶۴ وکالت وی، بلکه سـر وکیل بودن او جای تردید ندارد.۶۵ بنا بهبعضی شواهد، وی در برههای، نظارت، بر منطقه قم و حومه آن را نیز عهده دار بودهاست؛ چنان که در نقل سابق، از ابن شهر آشوب درباره “یحیی بن ابی عمران” آمـده کـه”ابراهیم بن محمد همدانی” از جانب امام جواد(علیه السلام) مأمور شد که پس از وفات “یحیی بنابی عمران”، مسئولیتهای وی را بر عهده بگیرد؛ و میدانیم که یحیی از وکلای قم بود و
_______________________________
۶۰٫ همان، ص ۵۲۶، ح ۱۰۰۸٫
۶۱٫ ضیافه الاخـوان، ص ۶۶؛ و ر. کـ: دایره المعارف تشیع، ج ۳، ص ۲ (واژهی باب).
۶۲٫ مجالس المؤمنین، ج ۱ ص ۸۰٫
۶۳٫ البته بعضی از آنها مربوط به قبیله هَمْدان هستند که قبیلهای شیعی و اصالتاً از یمن و سپس ساکن عـراقبودهاند.
۶۴٫ رجـال شیخ طوسی، ص ۳۶۸ ، ۳۹۷ و ۴۰۹٫
۶۵٫ رجال کشی، ص ۶۱۱، ح ۱۱۳۶ و ص ۶۰۸، ح ۱۱۳۱ و ص ۵۵۷، ح ۱۰۵۳٫
در شـورشی کـه بر ضدّ مأمون در این شهر به راه افتاد، به شهادت رسید.۶۶ بنابراین،شروع وکالت “ابراهیم” بایستی مربوط به عصر امام جواد(علیه السلام) بـوده بـاشد.۶۷ بنا به تصریحنجاشی، فـرزندان و نـوادههای وی، یکی پس از دیگری، وکالت ناحیه مقدسه را عهدهداربودند؛ یعنی: فرزند وی (علی)، و نوادهاش (محمد)، فرزند نوادهاش (قاسم بن محمد بنعلی بن ابراهیم بن محمد همدانی)۶۸؛ و به نظر میرسد خود وی نیز عصر غـیبتصغری را درکـ کرده باشد.۶۹
به گفته نجاشی، همزمان با “قاسم بن محمد بن علی بن ابراهیم همدانی ” دو تن دیگربه نامهای “ابوعلی بسطام بن علی” و “عزیز بن زهیر” که از “بنی کشمرد” بود، در یـکمنطقه در هـمدان به وکـالت مشغول بودند؛ و هر سه نفر تحت اشراف و نظارت یک سروکیل به نام “ابو محمد حسن بن هـارون بن عمران همدانی ” فعالیت میکردند؛ و قبل ازوی نیز، تحت نظارت پدرش “ابـو عـبداللَّه هـارون” بوده و موظف بودند طبق دستور آنانعمل کنند.۷۰ این نص، علاوه به آن که وکالت این هشت نفر را در هـمدان تـبیین میکند،وجود مراتب و درجهبندی بین وکلا نیز از آن به خوبی قابل استفاده است؛ و ایـن خـود،نـشانگر وجود نظم دقیق و انسجام و هماهنگی در سازمان وکالت، حتی در ناحیهای دوراز مرکز (سامرا) همچون همدان است.
از دیـگر وکلای منطقه همدان، ” محمد بن صالح بن محمد همدانی ” است. آن سانکه از نقل کـلینی برمیآید، وی و پدرش، هر دو، وکـیل نـاحیه بودهاند، اما تصریحی بهمنطقه وکالتشان نشده است؛ هر چند از ذکر لقب “همدانی ” برای آنها میتوان حدسقوی زد که در همدان مشغول فعالیت بودهاند. البته “محمد بن صالح” طبق جریانی کهکلینی نقل کرده، در بـغداد فعالیتهایی را در جهت استیفای اموال ناحیه مقدسه ازبدهکاران انجام داده است.۷۱
_______________________________
۶۶٫ مناقب آل ابی طالب، ج ۴، ص ۳۹۷؛ تاریخ الموصل، ج ۲، ص ۳۶۸٫
۶۷٫ رجال کشی، ص ۶۱۱، ح ۱۱۳۵،۱۱۳۶٫
۶۸٫ رجال نجاشی، ص ۲۴۲ ـ ۲۴۳٫
۶۹٫ رجال کشی، ص ۵۵۷، ح ۱۰۵۳ ؛ رجال علامه حلی، ص ۶؛ تنقیح المقال، ج ۱، رقم ۲۰۰٫
۷۰٫ رجال نجاشی، ص ۲۴۳٫
۷۱٫ اصول کافی، ج ۱، ص ۵۲۱، ح ۱۵؛ ارشـاد، ص ۳۵۴؛ بـحارالانوار، ج ۵۱، ص ۲۹۷؛ کشف الغمه، ج ۳، ص۳۴۷؛ تنقیح المقال، ج ۳، رقم ۱۰۸۶۹.
بنا به نقل صدوق، وی جزو وکلای ناحیه در همدان بوده و از کسانی است که موفق بهرؤیت حضرت حجت(علیه السلام) و وقوف به معجزات آن حضرت شدند. در این زمـینه صـدوق،از غیر وکلا نیز به نام سه نفر اشاره کرده است.۷۲
همان گونه که قبلاً ذکر شد “محمد بن جعفر اسدی رازی”، وکیل ارشد منطقه ری، ازسوی سفرای ناحیه مـقدسه، مـأمور نظارت بر کار وکلای ایران، به خصوص وکلای مناطقشرقی، بوده است و گذشت که احتمالاً وی به کار وکلای همدان نیز نظارت داشتهباشد.۷۳
قطب راوندی روایتی را درباره مردی از اسدآباد آورده که بـه سـامرا سـفر کرده و سیدینار با یک انـگشتری (کـه در یـک پارچه پیچیده شده بود، و یکی از آن دینارها نیز دینارشامی بود) به همراه داشته است؛ و پس از خبر دادن خادم ناحیه مقدسه از مشخصاتمال و رنگ پارچه، آنـها را بـه وی تـحویل میدهد، و انگشتری که در بین اموال بود و ویعلاقهمند بـه آن بـوده، به وی بازگردانده میشود.۷۴ گر چه امکان دارد این مرد از وکلایناحیه همدان باشد، ولی در صورت عدم وکالت وی نیز این نـقل دلالت بـر وجـود ارتباطمستقیم بین شیعیان منطقه همدان و دفتر سازمان وکالت در سامرا دارد. البـته خود”اسدآباد” به گفته “عبدالجلیل رازی” در قرن پنجم، منطقهای سنّینشین بوده،۷۵ ولیاحتمالاً در قرن سوم و چهارم، شیعیان در این مـنطقه سـاکن بـودهاند.
دینور و قرمیسین
دینور از مناطق غربی ایران بوده و در نزدیکی کرمانشاه فعلی قـرار داشـته است. به گفتهحموی، فاصله آن تا همدان حدود بیست و چند فرسخ بوده و جزو مناطق جبالمحسوب میشده اسـت.۷۶ گـرچه بـرخی معتقدند نواحی غربی ایران کمتر محل سکنای
_______________________________
۷۲٫ کمال الدین، ص ۴۴۲، ح ۱۶.
۷۳٫ اصول کافی، جـ۱، ص ۵۲۴، ح ۲۸؛ و ر. کـ: تـاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم(علیه السلام)، ص ۱۵۴ ـ ۱۵۵٫
۷۴٫ الخرائج و الجرائح، ج ۲، ص ۶۹۶ ـ ۶۹۷، ح ۱۱.
۷۵٫ نقض، ص ۱۲۳؛ وی در باره اسدآباد و وضعیت مذهبی آن در زمـان خـودش (یـعنی قرن پنجم) گوید: «و درمورد اسدآباد، هرگز شیعی نبوده است و نه حنفی، همه مجبّران و مـشبّهیان بـاشند…»!
۷۶. معجم البلدان، ج ۲ ص ۵۴۵ و ج ۴، ص ۳۳۰٫
شیعیان بوده،۷۷ ولی با توجه به قرائن موجود، به خصوص در مـورد دیـنور و قـرمیسین،میتوان به طور قطع وجود مناطق شیعهنشینی در غرب ایران، و بالتَبع ارتباط آنها باسازمان وکـالت را مـدعی گردید. از مؤیدات شیعهنشین بودن منطقه دینور آن است کهصدوق در میان اسامی کسانی که مـوفق بـه رؤیـت حضرت مهدی(علیه السلام) و وقوف برمعجزاتش شدهاند، نام سه نفر از اهالی دینور را میبرد که عـبارتند از: “حـسن بن هارون”،”احمد بن اُخَیَّه” و “ابوالحسن”.۷۸ ارتباط مردم منطقه دینور با سـازمان وکـالت را از نـقل”ابوالعباس احمد بن محمد دینوری”، (معروف به “آستونه” یا “آستاره”) میتواناستنباط کرد. وی یکی دو سال پس از رحـلت امـام عـسکری(علیه السلام)، به قصد انجام سفر حج ازاردبیل حرکت کرده و وارد دینور شـد، و بـا استقبال و خوشحالی مردم این منطقه مواجهگردید؛ چرا که پس از شهادت امام عسکری(علیه السلام)، شیعیان بعضی مـناطق دور دسـت درجوّی از حیرت و سردرگمی فرو رفته بودند و باب حضرت حجت(علیه السلام) را نـیزنمیشناختند. از ایـن رو، از “احمد بن محمد” درخواست کردند که شـانزده هـزار دیـنار ازوجوه شرعی را که در نزدشان جمع شده بـود، تـحویل گرفته و به باب امام(علیه السلام) تحویلدهد. وی با اصرار مردم، آن اموال را که در کـیسههای مـخصوصی با اسامی صاحبانشقرار داشته، تـحویل گـرفته و به سـمت بـغداد حـرکت میکند. در سر راه، وارد قرمیسینمیشود و ضمن مـلاقات بـا “احمد بنحسن مادرایی”، وی نیز هزار دینار به همراه اموالیدیگر به وی تحویل مـیدهد تـا به باب حضرت حجت(علیه السـلام) تحویل دهد. پس از ورود بهبغداد، مـواجه بـا ادعای کذب بابیّت توسط دو نـفر بـه نامهای “اسحاق احمر” و “باقطانی”میشود؛ ولی پس از فحص و بررسی، درمییابد که باب حضرت حجت(عـلیه السـلام) “محمد بنعثمان بن سعید” اسـت؛ و پس از مـلاقات، وی را (بـه خلاف آن دو نفر) انـسانی مـتواضع ،با زندگیای ساده و بـی تـحمّل مییابد. از اینرو، مسأله اموال را با وی در میان میگذارد،و به ارشاد وی به سرمنرأی رفته و در آنـجا نـامه حضرت حجت(علیه السلام) را دریافت مـیکند کـهدر آن، تـوضیحات کـافی نـسبت به مشخصات اموال داده شـده بود! و ضمناً به وی امر شدهبود که اموال را در بغداد به “عَمْری” تحویل دهد. لذا وی به بغداد بـاز مـیگردد و پس ازتحویل اموال، به دینور بازگشته و بـشارت ایـن واقـعه را بـه مـردم دینور میرساند.۷۹
_______________________________
۷۷. ر. کـ: تـاریخ تشیع در ایران از آغاز تا قرن هفتم، ص ۳۰۶٫
۷۸٫ کمال الدین و تمام النعمه، ص ۴۴۲٫۴۴۳، ح ۱۶٫
۷۹. بحارالانوار، ج ۵۱، ص ۳۰۰؛ و ر. ک: تاریخ الغیبه الصغری، ص ۴۵۹٫
ایـن نـقل حـاکی از وجود جوّ قوی تشیع در دینور و قرمیسین، و هـمچنین وجـود سـابقهارتباط بـین مـردم ایـن مناطق با سازمان وکالت، و همینطور تقویت کننده احتمال وکالت”احمد بن محمد دینوری” در دینور یا اردبیل، و وکالت “احمد بن حسن مادرایی” در”قرمیسین” است. این که مردم دیـنور حدود شانزده هزار دینار از وجوه شرعی را جمعکرده و منتظر کسی بودند که آنها را به امام(علیه السلام) برساند، حاکی از آشنایی آنان با روند کاردر سازمان وکالت است؛ و این که به مـحض بـرخورد با “احمد بن محمد دینوری” بامسرّت تمام، او را صالح برای این کار مییابند، مؤید احتمال وکالت اوست؛ و این که درقرمیسین “احمد بن حسن مادرایی” نیز هزار دینار به همراه امـوالی دیـگر به وی تحویلمیدهد، احتمال وکالت “احمد بن حسن” را تقویت میکند؛۸۰ چرا که بعید است ایناموال، وجوه شرعیِ شخصیِ وی بوده باشد؛ و لذا میتوان احتمال داد کـه وی وکـیل مقیمدر قرمیسین بوده و “احمد بـن مـحمد” را که واسطهای مطمئن میدانسته، برای ایصالاموال به دست باب امام(علیه السلام) در نظر گرفته است.
شاهد دیگر بر وجود تشیع در دینور، و رابطه این دیـار بـا دفتر سازمان وکالت، جـریانیاست کـه راوندی نقل کرده است. وی از “احمد بن ابی روح” نقل کرده که زنی از اهالیدینور، به خاطر تدیّن و ورعی که در “ابن ابی روح” سراغ داشته، کیسه دِرْهَم مُهر شدهایرا به وی میسپارد و شـرط مـیکند که آن را نگشاید و به کسی تحویل دهد که از کمّ و کیفاموال داخل کیسه خبر دهد! و به همراه آن کیسه، گوشوارهای نیز ضمیمه میکند که دهدینار قیمت داشته و سه دانه لؤلؤ که آنها نیز ده دیـنار ارزشـ داشتهاند، روی آن بـوده؛ وضمناً سؤالی نیز طرح میکند که وی از صاحب الزمان(علیه السلام) پاسخش را طلب کند؛ و سؤالآن بود که حـضرت، قرض دهندهی ده دیناری را که مادرش در عروسیِ وی آن را قرضکرده و وی او را نمیشناسد معرفی کند! “ابـن ابـی روحـ” در بغداد، نزد “حاجز بن یزید”میرود؛ ولی وی نامه حضرت حجت(علیه السلام) را نشان میدهد که در آن، از “حاجز” خـواسته
_______________________________
۸۰٫ در قـسمت مربوط به منطقه ری گذشت که بنا به نقل حموی، احمد بن حسن مـادرائی، در سـال ۲۷۵ قـ¨ بر ریغلبه کرد و تشیع را در این منطقه رواج داد. بنابراین، حضور وی در حدود سالهای ۲۶۱ و ۲۶۲ ق¨ در قرمیسین،منافاتی بـا نقل مزبور ندارد. (ر. ک: معجم البلدان، ج ۳، ص ۱۲۱ و مجالس المؤمنین، ج ۱، ص ۹۹ از معجمالبلدان).
شده بود که “ابـن ابی روح” را به سـامرّا بـفرستد و چیزی از وی نپذیرد! بدین ترتیب، “ابنابی روح” به سامرّا میرود و در خانه امام عسکری(علیه السلام)، خادم حضرت حجت(علیه السلام) نامهایاز جانب حضرت به وی تحویل میدهد که در آن، تمامی مشخصات اموال و آنـچه آن زنگفته بود، و حتی نام آن زن نیز ذکر شده بود! و ضمناً درباره سؤال آن زن، پاسخ جالبیمرقوم شده بود! سپس، “ابن ابی روح” به امر حضرت به بغداد باز میگردد و اموال را (بهجز گوشواره کـه در سـامرّا تحویل خادمه امام عصر(علیه السلام) داده بود) به “حاجز” تحویلمیدهد و به دینور بازمیگردد.۸۱ این جریان نیز علاوه بر تبیین نحوه ارتباط مردم دینور بادفتر سازمان وکالت، بر بصیرت و بینش اهـالی ایـن ناحیه درباره امامت، و همچنین میزانپایبندی مردم این منطقه به مسایل مالی و پرداخت حقوق الهی و حقوق الناس دلالتدارد.
از صریحترین شواهد تاریخی و روایی که فعالیت سازمان وکالت در دینور را تبیینمیکند، جریان “مـحمودی”، وکـیل امام عسکری(علیه السلام) و وکیل ناحیه مقدسه است. بنا بهنقل گذشته از راوندی، وی به همراه “جعفربن عبدالغفار”، از سوی ناحیه مقدسه بهوکالت دینور منصوب میشود؛ ولی سفیر حضرت به او میگوید: وقـتی وارد ریـ شـدی،طبق این دستورات عمل کـن! و لذا جـای سـؤال برای وی مفتوح میماند که اگر من وکیلدینورم چرا دستورِ کارهای مربوط به ری به من ابلاغ میشود! ولی یک ماه پس از ورودبه دیـنور، بـخشنامه وکـالت ری برای وی ارسال میشود؛ از اینرو، سرّ سخنان سـفیر بـرایاو آشکار میشود و او عازم ری میگردد؛ و “جعفر بن عبدالغفار” در دینور میماند.۸۲این نقل، صراحت در فعالیت کارگزاران سازمان وکالت در دینور در عـصر غـیبت، از طـریقتعیین و اعزام وکیل به این منطقه، و برقراری ارتباط مستمر با شـیعیان این نواحی دارد.
آذربایجان
وجود شواهدی، به فعالیت سازمان وکالت را در آذربایجان انکارناپذیر میکند؛ گرچهاطلاعات زیادی در این باره به دسـت مـا نـرسیده است. علیرغم وجود مذاهب غیرشیعی
_______________________________
۸۱. الخرائج و الجرائح، ج ۲، ص ۶۹۹، ح ۱۷٫
۸۲٫ همان، ج ۲، ص ۶۹۸، ح ۱۵.
در این منطقه، دارای مـناطق شـیعهنشین نیز بوده است. “قاسمبنعلاء”، از وکلای معروفمنطقه “ارّان” در آذربایجان بوده۸۳ که مدت مدیدی در خدمت سازمان وکالت قـرارداشته اسـت. بـنابه روایت “محمدبناحمد صفوانی”، وی امام رضا(علیه السلام) را نیز درک کرده ولباسی از حـضرت دریـافت داشـته بود؛ لذا احتمال وکالت وی برای ائمه پیش از عصرغیبت، قویّاً وجود دارد. وکالت او برای ناحیه مقدسه قـطعی اسـت، و امـام دوازدهم(علیه السلام)توسط سفیر خود با وی در ارتباط مستمر بود. گرچه صفوانی از حلقه اتـصال بـین وکیلآذربایجان و مرکز سازمان سخنی به میان نمیآورَد،ولی در عین حال، صراحتاً اظهارمیکند که “قـاسمبن عـلاء” بـا سفیر حضرت در عراق، از طریق پیامآوری در تماس مستقیمبوده است، بدون آن که نامی از وی به میان آورد.
روایـت شـیخ طوسی، حاکی از ارتباط وی با سفیر دوم و سوم است؛ بنابراین، دورانوکالت وی تا عصر سفیر سـوم نـیز امـتداد داشته است. این روایت، همچنین حاکی از آناست که وی واسطه صدور و ایصال توقیعات حضرت مهدی(عـلیه السـلام) در عصر غیبت درمنطقه آذربایجان بوده است؛ بنابراین، میبایست وی جزو بابها و وکلای خـاص ایـنعصر بـه حساب آید. کاتب وی، شخصی به نام “ابوعبداللَّه بنابی سلمه” بوده؛ و دو نفر ازدستیاران وی عبارت بـودند از: “ابـوحامد عـمران بن مفلس”، و “ابوعلی بن جحدر”. امرارمعاش وی از طریق زمین زراعی موسوم به “فـرجیذه” بـود که نیمی از آن متعلق به ناحیهمقدسه بود. وی در عین حال، متولی موقوفاتی بود که در این منطقه، بـرای نـاحیه مقدسهو ائمه معصومین: وقف شده بود.
«قاسم بن علاء» مدت ۱۱۷ سال عـمر کـرد! ۸۰ سال آن با سلامت چشم و بینایی وبقیه عـمر را در نـابینایی سـپری نمود. در روزهای آخر عمر به برکت امـام دوازدهـم(علیه السلام) وبرای اظهار معجزهای از معاجز حضرت، چشم وی بهبود یافت و با سـلامت بـینایی از دنیارحلت نمود! پس از وی، فرزندش «حـسن» عـهدهدار مقام وکـالت در نـاحیه آذربـایجان و
_______________________________
۸۳٫ در میان جغرافیدانان معروف است که ارّان اسـتانی بـا مرکزیت بودع بوده است؛ و در مثلث بزرگی درغرب نقطه اتصالی رودخانههای کُّر و رأس قـرار داشـته است. و قزوینی آن را، ناحیهای بین آذربایجان وارمـینیه دانسته است که از جـمله شـهرهای آن، جنزه، شروان و بیلقان، و از رودهـای آنـ، رود کُرّ بوده است. نک.آثار البلاد و اخبار العباد، ص ۴۹۳٫
ارّان شد؛ چرا که مدتی پس از رحـلت “قـاسم بن علاء” نامه تعزیت از جـانب نـاحیه مـقدسهخطاب به فرزندش “حـسن”، صـادر شد که در آن آمده بـود: “«الهـمک اللَّه طاعته، و جنبکمعصیته… قد جعلنا اباک اماماً لک و فعاله لک مثالاً».۸۴
منطقه اردبیل نیز به احتمال، از مـناطق تـحت پوشش سازمان وکالت بوده است. درنـقل مـربوط به “احـمد دنـیوری”۸۵ کـه در بخش مربوط به دیـنور و قرمیسین بدان اشارهشد، آمد که وی ابتدا در اردبیل بود و از آن جا به سمت مکه برای انجام حـج سـفر نمود، واز قراین موجود در آن نقل، وکالت وی را اسـتظهار نـمودیم. بـنابراین، مـیتوان چـنیناستنتاج نمود که مـنطقه اردبـیل نیز در ارتباط با سازمان وکالت قرار داشته است. ولی باتوجه به محدودیت حضور شیعه در آذربایجان، نـباید قـلمرو فـعالیت سازمان در اینمناطق وسیع بوده باشد.
اهواز
مـنطقه اهـواز، از جـمله مـناطق جـنوبی ایـران است که جمعیتی در خور توجه، شیعه داشتهاست. مقدسی، نیمی از مردم اهواز را شیعی دانسته است؛۸۶ گرچه گزارش وی مربوطبه قرن چهارم است، ولی طبیعی است که این نسبت میتواند حـدود حضور تشیع در اینمنطقه در قرن سوم را نیز مشخص کند.
“عبدالله بن جندب”، از جمله صحابه برجسته امام صادق(علیه السلام)، امام کاظم(علیه السلام) و امامرضا(علیه السلام) است؛۸۷ و به تصریح شیخ طـوسی، وکـیل امام هفتم(علیه السلام) و امام هشتم(علیه السلام) بودهاست.۸۸ با توجه به روایت “ابن شعبه” در “تحفالعقول”، وی امام صادق(علیه السلام) را نیز درککرده و وصایایی را از آن حضرت نقل کرده است که ابـنشعبه آنـها را به تفصیل آوردهاست.۸۹ با استفاده از بعضی قسمتهای این وصایا، میتوان چنین حدس زد که ویاحتمالاً وکالت امام صادق(علیه السلام) را نیز عهدهدار بوده اسـت.
_______________________________
۸۴٫ کـتاب الغیبه، ص ۱۹۲٫
۸۵٫ بحارالانوار، ج ۵۱ ص ۳۰۰، ح ۱۹ از کتاب نجم مـحمدبن جـریر طبری.
۸۶٫ احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم، ج ۲، ص ۶۲۰ (به نقل از تاریخ تشیع در ایران، ص ۲۲۳).
۸۷٫ رجال شیخ طوسی، ص ۲۲۹، ۳۵۵ و ۳۷۹٫
۸۸. کتاب الغیبه، ص ۲۱۰٫۲۱۱٫
۸۹٫ تحفالعقول عن آل الرسول۹، ص ۲۲۳٫
در مورد این که وی در کـجا بـه انجام وظیفه وکالت پرداخـته اسـت، تصریحی در منابعوجود ندارند. اما با توجه به این نقلکشی درباره “علی بن مهزیار” که وی پس ازدرگذشت “عبداللَّه بن جندب” به جای وی منصوب شد،۹۰ و با توجه به نقل دیگرش، که”علیبن مـهزیار” پس از تـشیع، ساکن اهواز شد و در آنجا اقامت گزید،۹۱ میتوان چنیناستنتاج کرد که “عبداللَّه بن جندب” نیز در منطقه اهواز و بصره به وکالت مشغول بودهاست. درباره وی، مدح و تمجیدهای بسیاری در منابع کهن وارد شده کـه جـای هیچتردیدی را در جـلالت قدرش باقی نمیگذارد.۹۲
پس از درگذشت وی در عصر امام رضا(علیه السلام)۹۳ “علی بن مهزیار اهوازی”، صحابیبسیار جلیلالقدر امـام رضا و امام جواد و امام هادی:،۹۴ به جای او نصب شد.۹۵منطقه فـعالیت ویـ، مـنحصر به اهواز نبود و محدودهای از اهواز تا بصره را شامل میشد؛دلیل این سخن، روایتکشی از “ابوعمرو حذّاء” است کـه گـوید: “به علت تنگدستی، از طریقعلی بن مهزیار در بصره، به امام(علیه السلام) نامهای نـوشته و وضـع خـود را تشریح کردم و با دعای حضرت، پس ازاندک مدتی، وضع مالی من بهبود یافت».۹۶
نجاشی بـا تصریح به وکالت وی برای امام جواد و امام هادی(علیهما السلام) در مورد منطقهیفعالیت ویـ، تعبیر “بعض النواحی” را آوردهـ۹۷ ولی هـمان گونه که گذشت،کشی بهسکونت و اقامت وی در اهواز تصریح نموده است.۹۸
اوج فعالیت “علی بن مهزیار” در عصر امام جواد(علیه السلام) بوده است. تبادل نامههای
_______________________________
۹۰٫ رجال کشی، ص ۵۴۹، ح ۱۰۳۸٫
۹۱٫ همان، ص ۵۴۸، ح ۱۰۳۸٫
۹۲٫ همان، ص ۵۸۵٫۵۸۷، ح ۱۰۹۶، ۱۰۹۷ و ۱۰۹۸؛ تنقیح المقال، ج ۲ رقم ۶۷۹۴.
۹۳. در مـنابع، تصریحی به معاصرت وی با امام جواد(علیه السلام) وجود ندارد؛ و با توجه به جانشینی علیبن مهزیاربه جای وی، و معاصرت ابن مهزیار با امام رضا(علیه السلام)، چنین استظهار میشود که در گـذشت ابـن جندب در عصرامام رضا(علیه السلام) بوده است.
۹۴٫ رجال شیخ طوسی، ص ۳۸۱ ، ۴۰۳ و ۴۱۷٫
۹۵ـ رجالکشی، ص ۵۴۹، ح ۱۰۳۸.
۹۶. اصول کافی، ج ۵ ص ۳۱۶؛ رجال شیخ طوسی، ۴۲۶؛ بحارالانوار، ج ۹۲، ص ۳۲۸.
۹۷. رجال نجاشی، ص ۱۷۷ـ۱۷۸٫
۹۸٫ رجال کشی، ص ۵۴۸، ح ۱۰۳۸٫
متعدد بین وی و امام جواد(علیه السلام) از نقاط مختلف مـانند بـغداد، مدینه، و…۹۹ نشانگرسفرهای وی و ایجاد تماس مستقیم با رهبری سازمان است. خاندان “بنو مهزیار” از اینپس، یکی پس از دیگری، وکالت منطقه اهواز و حوالی آن را به عهده داشت.
ابراهیم بن مهزیار”، برادر “علی بن مـهزیار”، دیـگر وکیل بر جسته منطقه اهواز بود.این احتمال وجود دارد که وی پس از در گذشت برادرش به جای وی منصوب شدهباشد، چنان که، احتمال وکالت وی همزمان با برادرش در اهواز نیز وجود دارد.۱۰۰ باتوجه به نـقل کـلینی، صـدوق، کشی، مفید، شیخ طوسی، راونـدی، و اربـَلی،۱۰۱ وی مـدتی ازعصر غیبت را نیز به وکالت مشغول بوده و وارد دوره سفارت سفیر دوم رحلت نموده است.
با رحلت وی، فرزندش “محمد”، به دستور و تـوصیه پدرشـ، امـوال و وجوه شرعیجمع شده نزد پدر را، به قصد تحویل دادنـ بـه سفیر ناحیه، به بغداد آورد و در آنجا موفقبه دیدار با “ابوجعفر عَمْری”، سفیر دوم ناحیه مقدسه شد. به تصریح صدوق، وی ازجمله کـسانی اسـت کـه توفیق رؤیت حضرت مهدی(علیه السلام) و وقوف بر معجزاتش نـصیبشانگشته است. در همین سفر به بغداد بود که وی از سوی ناحیه مقدسه به جای پدرش، بهوکالت اهواز منصوب گشت.۱۰۲
در اواخـر عـصر سـفیر دوم، “محمد بن نفیس”، وکالت اهواز را عهدهدار بود. وی پساز روی کار آمـدن سـفیر سوم، طی اولین بخشنامهای که از جانب سفیر صادر شد، درسِمَت خود ابقا شد.۱۰۳ احتمال دارد سفیر سـوم هـمین رویـّه را نسبت به وکلای سایر مناطقنیز اعمال نموده باشد.
_______________________________
۹۹٫ همان، ص ۵۴۹ـ۵۵۱، ح ۱۰۳۹ و ۱۰۴۰٫
۱۰۰٫ شیخ طوسی بـه مـعاصرت وی بـا امام جواد(علیه السلام) و امام هادی(علیه السلام) تصریح کرده است: رجال شیخ طـوسی، صـ۳۹۹ ـ ۴۱۰٫
۱۰۱٫ اصـول کافی، ج ۱ ص ۵۱۸ ح ۵؛ کمال الدین و تمام النعمه، ص ۴۷۸، ح ۸؛ رجال کشی، ص ۵۳۱، ح ۱۰۱۵؛الارشاد، ص ۳۵۱؛ کتاب الغیبه، ص ۱۷۰ ـ۱۷۱؛ الخرائج و الجرائح، ج ۳ ص ۱۱۱۶، ح ۳۱؛ کشف الغـمه، ج ۳،ص ۳۴۲٫
۱۰۲٫ کـمال الدین و تمام النعمه، ص ۴۴۲، ح ۱۶ و ص ۴۸۷، ح ۸ و کتاب الغیبه، ص ۱۷۰ـ۱۷۱٫ بنا به نقل صدوق،وی در حالی که ما بـین قـبر عـسکریین(علیهما السلام) به زیارت و گریه مشغول بود، صدایی شنید که میگفت: «یا محمد! اتـقاللَّه و تـُبْ من کل ما انت علیه؛ فقد قُلّدتَ أمراً عظیماً». و بنا به نقل شـیخ طـوسی، تـوقیعی به این مضمون برای وی خارجشد که: «قد اقمناک مقام ابیک فاحمد اللّه».
۱۰۳٫ تاریخ سیاسی غـیبت امـام دوازدهم(علیه السلام)، ص ۱۹۶ (به نقل از خاندان نوبختی، ص ۲۱۶٫)
خراسان و ماوراءالنهر
ناحیه خراسان، مـنطقه وسـیعی بـود که بخشی از آن در ایران، و بخشی در افغانستان فعلی،و بخشی نیز در بعضی از کشورهای فعلی آسیای میانه، همچون تـاجیکستان و ازبـکستانقرار داشـته است. اصطخری حدود آن را چنین توصیف کرده است: “شرقی خراسان، نواحیسیستان و دیار هـندوستان بـاشد؛ به حکم آن کی، ما، غور و دیار خلج و حدود کابل همه از شمار هندوستاننهادیم. و غربی خراسان، بیابان غـزنی و نـواحی گرگان نهادهایم. و شمالی خراسان، ماوراءالنهر و بهری از بلادو ترکستان و خُتّل. و جنوبی خراسان، بـیابان پارس و قـومس…”۱۰۴
زمینههای گرایش به تشیع، از دیرباز در میان خـراسانیان وجـود داشـته؛ و به دلیل همینزمینهها، داعیان عباسی، شعار دعـوت بـه “الرضا من آل محمد (صلی الله علیه)” را ابتدا در خراسانطرح کردند؛ و قیام عباسیان بر ضـد بـنی امیّه نیز با حمایت خـراسانیان بـه پیروزی رسـید.گـرچه بـعضی از محققان، درباره نوع تشیع مردم خـراسان، در نـیمه اول قرن دوم، معتقدندکه تشیعی اعتقادی نبوده است،۱۰۵ ولی به طور قطع، نمیتوان مـنکر وجـود شیعیاناعتقادی در این عصر خراسان شد؛ بـه خصوص که در میان اصـحاب ائمـه:، تعدادی ازخراسان بودند، که طـبعاً بـایستی امامت آنان را پذیرفته باشند. شواهد دیگری نیز که بهتدریج ارائه خواهد شد، حاکی از وجـود تـشیع اعتقادی در خراسان است. این زمـینهها،فـعالیت سـازمان وکالت در خراسان را بـه مـرور میسّر نمود.
از روزهای اول حـیات سـازمان وکالت، شاهد وجود ارتباط بین شیعیان خراسان ورهبری سازمان هستیم. در عصر امام صادق(عـلیه السـلام)، برخی از اصحاب خراسانی آن جنابدر رفت و آمـد بـین مدینه و بـرخی مـناطق خـراسان، و ایجاد ارتباط بین حـضرت و شیعیاناین نواحی بودند. برای نمونه، “سهل بن حسن خراسانی” از جمله این افراد بود. ویزمانی از خـراسان بـه حضور امام صادق(علیه السلام) رسـید و پیـشنهاد قـیام داد و اظـهار داشـت کهتعداد زیادی از شـیعیان خـراسان، آمادگی پشتیبانی از این قیام را دارند! و حضرت بهطریقی به وی فهماند که یارانی که صلاحیت قیام بـه هـمراه حـضرت را داشته باشند، هنوز
_______________________________
۱۰۴٫ اصطخری، أبواسحاق ابراهیم، مـسالک و مـمالک، ص ۲۰۲؛ و نـ.کـ: نـصیبی ابـوالقاسم بن حوقل، عصورهالارض، ص ۴۲۶.
۱۰۵. ر. ک: تاریخ تشیع در ایران، از آغاز تا قرن هفتم هجری، ص ۱۳۸ ، ۱۴۱ و ۱۷۲٫
فراهم نیامده است.۱۰۶ این جریان حاکی از آن است که در این عصر، تعداد قابل توجهیاز شیعیان در خـراسان میزیستهاند؛ گرچه اینان از نظر درجات ایمان به مرتبهای نرسیدهبودند که بتوان برای یک قیام فراگیر، روی حمایت آنان حساب باز کرد! چنان که اذعانداریم بسیاری از آنان، صرفاً شیعه “سیاسی” و یا “مـحبّتی” بـودهاند.
وجود ارتباط مالی و غیر مالیِ مرکز سازمان وکالت با ناحیه خراسان در عصر امامصادق(علیه السلام)، با توجه به برخی شواهد تاریخی، انکارناپذیر مینماید. ابومسلم خراسانی،قبل از آن که دسـت بـه قیام به نفع بنی عباس و بر ضد بنیامیه بزند، در سفری به مدینهآمده و لباس لطیفی از لباسهای خراسان را به خدمت حضرت تقدیم کرد؛ و حضرت بـاتوجه بـه علم امامت، اظهار داشت کـه ایـن شخص همان صاحب “رایات سود”(پرچمهای سیاه) در خراسان خواهد بود!۱۰۷
بنا به نقل راوندی، مردی از اهالی خراسان به حضور امام صادق(علیه السلام) رسـید، حـضرتسؤال کردند: فلانی چه کرد؟ مـرد خـراسانی عرض کرد: خبر ندارم. حضرت فرمود: ولیمن به تو خبر میدهم! او کنیزی را به همراه تو برای ما ارسال کرد، ولی ما را بدان نیازینیست! مرد پرسید: چرا؟ حضرت فرمود: زیرا تو رعایت حـدود الهـی را درباره کنیزننمودی! و شبی در کنار نهر بلخ (جیحون) کاری که نبایست، انجام دادی! و مرد در مقابلکلام حضرت سکوت اختیار کرده و بر وی معلوم شد حضرت بر عمل ناشایست ویمطلع است.۱۰۸ این نـقل نـیز حاکی از وجـود رابطه مالی بین شیعیان خراسان و مدینه درعصر امام صادق(علیه السلام) است.
طبق نقل دیگری از راوندی کـه قبلاً نیز بدان اشارت رفت، دو تن از اصحاب امامصادق(علیه السلام)، مـالی را از خـراسان بـرای حضرت حمل میکردند تا به ری رسیدند. در ری نیزیکی از شیعیان کیسهای مشتمل بر دو هزار درهم به آنان داد تا بـه حـضرت برسانند. آنانعلیرغم مواظبت تمامی که درباره این اموال مینمودند، در نزدیکی مدینه، ناگاه کـیسهمزبور را مـفقود یـافتند! و وقتی به حضور حضرت رسیدند، معلوم شد حضرت شبانگاه
_______________________________
۱۰۶٫ مناقب آل ابی طالب، ج ۴، ص ۲۳۷؛ بحارالانوار، ج ۴۷، ص ۱۲۳، ح ۱۷۲٫
۱۰۷٫ الخرائج و الجـرائح، ج ۲، ص ۶۴۵، ح ۵۴٫
۱۰۸٫ همان، ج، ص ۶۱۰، ح ۴٫
به خاطر نیاز به آن مال، از طریق یکی از شیعیان جنّی، آن کیسه را وصـول نمودهاند!۱۰۹ ایننقل نیز بـه خـوبی حاکی از ارسال اموال، هدایا و وجوه شرعی، توسط شیعیان خراسان بهحضور امام صادق(علیه السلام) است. در خصوص این ماجرا میتوان احتمال داد که این دو نفر،وکلای اعزامی سیّار حضرت به ناحیه خراسان بـرای جمع وجوه شرعی، هدایا، زکوات،نذرها، نامهها، و برخی امور دیگر بودهاند.
مؤید این معنی آن است که وجود چنین رابطهای بین شیعیان خراسان و امامصادق(علیه السلام) در مدینه، حتی برای منصور، خلیفه عـباسی، نـیز مخفی نبوده است! وی باتوجه به وجود چنین زمینههایی، کسی از جاسوسان خود را مأمور میکند که به عنوانیکی از شیعیان خراسان، اموالی را از جانب شیعیان آن دیار، نزد امام صادق(علیه السلام) و بعضیاز رهـبران عـلوی ببرد؛ و هر کدام که پذیرفتند، گزارش را به منصور انتقال دهد! اینتوطئه، با هوشیاری امام صادق(علیه السلام) خنثی میشود و حضرت در برخورد با آن مردجاسوس خطاب به وی میفرمایند: «ای فلانی! تـقوای الهـی پیشهساز و اهل بیت محمد (صلی الله علیه) رافریب مده؛ چرا که آنان قریبالعهد به دولت بنیمرواناند و همگی محتاج میباشند». سپس حضرتتمامی ماجرای پنهان بین آن مرد و منصور را برای وی بازگو میکند!۱۱۰
شواهدی نـیز حـاکی از اسـتمرار این ارتباط در عصر امام کـاظم(عـلیه السـلام) است. گرچهنصوص تاریخی، نسبت به این عصر نیز تصریحی به اسامی وکلای ناحیه خراسانندارند. راوندی نقل کرده که گروهی از شیعیان خـراسان، فـردی را از مـیان خودشان کهمکنّیَ به «ابوجعفر» بوده، مأمور کردند تـا امـوال و کالاهایی را که متعلق به مقام امامتبود، و همچنین تعدادی مسأله (و سؤالاتی از باب استشاره) را به مدینه برده و ضمنتحویل اموال، پاسخ مـسائل و مـشاورات را دریـافت دارد. وی پس از رسیدن به کوفه وحضور در جمع شیعیان، مطلع میشود که امـام صادق(علیه السلام) رحلت نموده و امر امامت بهفرزند بزرگ ایشان، امام کاظم (علیه السلام)، رسیده است. وی سپس بـه سـمت مـدینه حرکتمیکند و در آنجا با ادعای کاذب امامت، توسط «عبداللَّه بن جعفرالصادق(عـلیه السـلام)» (عبداللَّهافطح) مواجه میگردد! و پس از مراحلی، موفق به ملاقات با امام کاظم(علیه السلام) میشود و پس
_______________________________
۱۰۹٫ همان، ج ۲، ج ۷۷۷، ح ۱۰۱٫
۱۱۰٫ همان، ج ۲، ص ۷۲۰، ح ۲۵؛ اصـول کـافی، ج ۱، ص ۴۷۵، ح ۶٫
آن کـه حضرت مشخصات اموال را بیان میدارند، با یقین به امامت آن جناب، آنها راتـحویل مـیدهد.۱۱۱
در عـصر امام رضا(علیه السلام)، با انتقال آن جناب به مرو، عملاً مرکز رهبری وکلا و نـمایندگانائمه: در ایـران، پیـشرفت چشمگیری داشته است. اگر مرزهای شرقی و شمالیخراسان بزرگ را منتهیالیه حاکمیت اسلامی در آن عصر بدانیم، مـیتوانیم بـا استناد بهشواهد تاریخی، حضور نمایندگان ائمه: در اقصی نقاط عالم اسلامی در سمت شرقرا اثـبات نـماییم. وکـلا و کارگزارانی که در خدمت سازمان وکالت قرار داشتند، درشهرهای مختلف این ناحیه به فعالیت مـشغول بـودند؛ از نیشابور و بیهق (سبزوار) گرفتهتا مرو و طوس و کابل و هرات و بلخ و سمرقند و بخارا. این امـر، حـاکی از عـظمت اینسازمان، و فعالیتهای زیرزمینی و مخفی دقیقی است که در دورههای مختلف توسطامامان شیعه: هدایت میشد. وقتی تـصور کـنیم شبکه ارتباطیای را که مرکزش درمدینه یا سامرّا یا بغداد واقع، و شاخههای مـختلف آنـ بـه سمت دورترین نقاط شرقیکشیده شده، و از سوی دیگر، نواحی شمال آفریقا، بخشهای مختلف ایران تاآذربایجان، و نـواحی مـختلف شـیعه نشین در عراق را تحت پوشش قرار داده است، بیشتربه گستردگی این تشکیلات و دقت عـمل و انـسجام و نظم حاکم بر آن واقف میشویم!اکنون با توجه به شواهد موجود، شهرهای مختلف خراسان بزرگ را کـه مـحل سُکنایشیعیان و حضور وکلای ائمه: بوده از نظر گذرانده و کیفیت فعالیت سازمان را دربرهههای مـختلف در ایـن نواحی بررسی میکنیم.
بیهق (سبزوار) و نیشابور
بـیهق، یـکی از نـواحی خراسان بوده که امروزه مرکز آن سبزوار اسـت. مـردم آن در همانابتدای ورود سپاه اسلام به این منطقه، با رغبت ایمان آوردند.۱۱۲ به گفته بـرخی ازمـحققان، این منطقه از مراکز مهم سـکونت شـیعیان بوده، و بـه خـصوص تـشیع اهالی آن
_______________________________
۱۱۱٫ الخرائج و الجرائح، ج ۱، ص ۳۲۸، ح ۲۲٫
۱۱۲٫ تاریخ بیهق، ص ۴۴٫
،تـشیع اثـناعشری بوده است.۱۱۳ شاید یکی از مؤیدات این قول، کلام حموی باشد که:”اکـثریت مـردم آن روافض غلاه هستند”.۱۱۴ نقل شده کـه “قنبر”، غلام امیرالمؤمنین عـلی(عـلیه السلام)، دراین دیار سکنا گـزیده و بـه نام فرزند او (شاذان بن قنبر) مسجدی نیز در بیهق وجود داشتهاست؛۱۱۵ این مطلب مـیتواند یـکی از شواهد قدمت تشیع در این دیـار بـاشد. از جـملهدلایل رشد تشیع در بـیهق، مـهاجرتهای زیاد سادات از شهرهای مـختلف از جـملهنیشابور و ری، به این منطقه بوده است.۱۱۶ حکایتی که درباره قم نقل شده، مبنی بـر ایـن کهوالی در جستجوی فردی “ابوبکر” نام بـود و تـنها پیری بـد چـهره بـه این نام یافت، دربـارهسبزوار نیز نقل شده است:
سبزوار است این جهان کج مدار
ما چو بوبکریم در وی خوار و زار
(مـولوی)
سـید بحرالعلوم، اهالی بیهق را در تشیع، مشهورتر از اهـالی خـاف و خـزر در تـسنّن،دانـسته است.۱۱۷
در اطراف بـیهق، شـهرهایی همچون نیشابور را باید از داشتن گرایشهای گستردهتشیع اعتقادی مستثنا کنیم. این شهر مرکز روحانیت و علوم دینی اهـل سـنت بـود و شیعهآن در فشار و تحت مراقبت قرار داشتند.۱۱۸ در عـین حـال، سـازمان وکـالت، حـضور مـستمرخود را در این شهر از طریق وکلای مقیم در آن، و یا وکلای حاضر در بیهق که بر منطقهنیشابور نیز نظارت داشتند، حفظ میکرد. به نظر میرسد که تشیع در نیشابور در قرنچهارم، گستردهتر شـده باشد. به گفته مقدسی، شیعه و کرامیان در نیشابور (در این قرن)جاذبیت بسیار داشتهاند.۱۱۹ البته قراینی همچون استقبال اهالی نیشابور از امام رضا(علیه السلام) واستماع حدیث سلسله الذهب، هر چند دلالت بر تـمایلات گـسترده شیعی در نیشابور در
_______________________________
۱۱۳٫ تاریخ نهضتهای فکری ایرانیان (از رودکی تا…)، ص ۲۳۱، پاورقی.
۱۱۴. معجم البلدان، ج ۲، ص ۵۳۸٫
۱۱۵٫ تاریخ بیهق، ص ۲۵٫
۱۱۶٫ همان، ص ۶۰ ۶۱ ، ۶۳٫
۱۱۷٫ روضات الجنات، ج ۱، ص ۲۵۳٫
۱۱۸٫ مفاخر اسلام، ج ۱، ص ۱۴۰؛ و درباره سابقه تشیع در بیهق و اطراف آن و سایر مناطق خراسان، ر.ک: تاریختشیع در ایـران، ص ۱۹۳ ـ ۱۹۵٫
۱۱۹٫ احـسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم، ج ۲، ص ۴۷۴٫
اواخر قرن دوم دارد، اما این تمایلات، همچون بسیاری از مناطق دیگر خراسان ناشی ازتشیع سیاسی و یا محبتی بوده و نه تشیع گـسترده اعـتقادی.
“فضل بن سنان” در عصر امـام رضـا(علیه السلام)، وکیل و نماینده آن حضرت در نیشابور بود؛ چراکه شیخ طوسی در رجال خود، با عبارت “نیشابوریٌ وکیلٌ” از وی یاد کرده است.۱۲۰ و به همینترتیب، “ابراهیم بن سـلامه” کـه شیخ طوسی از وی نیز بـه “نـیشابوریٌ وکیلٌ” یاد کرده است.۱۲۱
پس از انتقال امام رضا(علیه السلام) به مرو، طبیعی است که ارتباط مردم نواحی بیهق و نیشابوربا رهبری سازمان وکالت بیشتر و قویتر شده باشد؛ و طبعاً ارتباطات مستقیم زیـادی بـاحضرت انجام میشده است. درباره وکلای مقیم در بیهق و نیشابور، در عصر امامجواد(علیه السلام) و امام هادی(علیه السلام) اطلاعی در دست نیست، ولی در عصر امام عسکری(علیه السلام)، یکیاز وکلای مبرّز آن جناب، به نـام “ابـراهیم بن عـبده”، از سوی آن حضرت به وکالت درنیشابور و نواحی اطراف منصوب شد. امام(علیه السلام) طی نامهای به “عبد اللَّه بـن حمدویهبیهقی” نصب “ابراهیم بن عبده” به وکالت در ناحیه بیهق و نواحی اطـراف را اعـلامفرمودند.۱۲۲ بـه نظر میرسد در این عصر، شیعیان نیشابور در مسایل کلامی دچاراختلافات شدید بودهاند و حتی کار به تکفیر بعضی گـروهها نـسبت به گروههای مخالفخود کشیده بود؛ و تسامحاتی نیز در عمل به تکالیف شرعی، و از جمله پرداخـت حـقوقواجب مـالی، داشتهاند. از اینرو، امام عسکری(علیه السلام) طی توقیعی مفصل، خطاب به«اسحاق بن اسمعیل نـیشابوری»، در پاسخ به نامه وی، با لحنی تند از کوتاهی شیعیان آننواحی در ادای تکالیف الهی شـکوه مینمایند. در همین توقیع، اشـاره بـه نامهای شده که
_______________________________
۱۲۰٫ رجال شیخ طوسی، ص ۳۸۵ ؛ رجال علامه حلّی، ص ۱۳۲ ؛ تنقیح المقال، ج ۲، رقم ۹۴۷۰٫
۱۲۱٫ رجال شیخ طوسی، ص ۳۶۹، رقم ۳۷؛ به نظر میرسد کلام علامه حلی، سهو قلم باشد که با اسناد به شیخطوسی، وی را از اصـحاب امام کاظم(علیه السلام) برشمرده است؛ رجال علامه حلی، ج ۴؛ و ر. ک: تنقیح المقال، ج ۱،رقم ۱۰۶٫
۱۲۲٫ رجال کشی، ص ۵۸۰، ح ۱۰۸۹ و ص ۵۰۹ ح ۹۸۳٫ به نظر میرسد امام(علیه السلام) نامه دیگری خطاب به خودابراهیم بن عبده مرقوم داشته و نـصب وی بـه وکالت را بدان وسیله اعلام کرده بودند؛ ولی از آنجا که بعضی، دراصالت و صحت آن نامه و به خط امام(علیه السلام) بودنش تردید نمودند، حضرت نامه دیگری به ابراهیم بن عبدهنوشتند که بخشی از آن چـنین اسـت: «… و کتابی الذی ورد علی ابراهیم بن عبده بتوکیلی ایّاه لقبض حقوقی من موالیّ هناک،نعم هو کتابی بخطّی، اقمته اعنی ابراهیم بن عبده لهم یبلدهم حقّاً غیر باطل، فلیتقوا الله حق تـقاته و لیـخرجوا من حقوقی ولیدفعوها الیه فقد جوّزت له ما یعمل به فیها، وفّقه اللَّه و منّ علیه بالسلامه من التقصیر برحمته»؛ همان، ص ۵۸۰، ح ۱۰۸۹٫
پیش از این، از سوی حضرت، توسط «محمد بن موسی نیشابوری» برای «ابـراهیم بـنعبده» فـرستاده شده و حاوی دستورِالعملهایی برای وی و سـایر نـمایندگان و مـوالی آنحضرت بوده است. در این توقیع این عبارت به چشم میخورد:
«و من بعد النابی رسولی، و ما ناله منکم حین اکرمه اللَّه بمصیره الیـکم، و مـن بـعد اقامتیلکم ابراهیم بن عبده وفقه اللَّه لمرضاته و اعـانه عـلی طاعته، و کتابی الذی حمله محمد بنموسی النیشابوری، و اللَّه مستعان علی کل حال…».۱۲۳
که به نظر میرسد جمله «ومن بعد النابی رسـولی…» اشـاره بـه یکی از وکلای امامعسکری(علیه السلام) به نام «ایّوب بن نـاب» باشد که از جانب حضرت به نیشابور اعزام شد، ولیبه خاطر نشست و برخاست با گروهی از شیعیان نیشابور که گـرایش بـه غـلوّ و تفویض ومذهب ارتفاع داشتند، مورد بیمهری «فضل بن شاذان نیشابوری»، عـالم و مـتکلمبرجسته مقیم نیشابور قرار گرفت و حتی وی و بعضی از شیعیان در صحت وکالت ایوبتردید کرده و از تحویل وجوه شرعی به او خـودداری نـمودند. از ایـنرو، وکیل مزبور وشیعیان همفکرش، در نامهای به امام عسکری(علیه السلام) از «فضل» و شـیعیان هـمراهش شـکوهنمودند. لذا توقیعی با این عبارات از جانب حضرت به دست «عروه بن یحیی دهقان»،وکیل آن جـناب در بـغداد، صـادر شد:
«الفضل بن شاذان ما له و لموالی یوذیهم و یُکَذّبهم! و انّی لاحلف بحق آبائی لئن لم ینتهالفضل بـن شـاذان عن هذا لارمیّنه بمِرماه لایَنْدمل جرحه عنها فی الدنیا ولا فی الاخره».۱۲۴
به گـفته کـشّی، ایـن توقیع، دو ماه پس از درگذشت «فضل بن شاذان» در سال ۲۶۰ قصادر شد (و بعید نیست که دریافت تـوقیع، مـربوط به این تاریخ، و صدورش زودتر بودهباشد) و علت مرگ وی نیز آن بود که بـرای فـرار از دسـت خوارج، از روستایی در بیهق کهدر آن ساکن بود خارج شد و در راه با سختی و تعب بسیار مواجه، سـپس بـیمار گردید و بههمین سبب درگذشت.۱۲۵ با توجه به این که خود امام عـسکری(عـلیه السـلام) در اوایل ربیعالاول سال۲۶۰ ه¨ق رحلت فرمود، بایستی واقعه فوق (درگیری فضل و وکیل حضرت) در سال ۲۵۹ق
_______________________________
۱۲۳. هـمان، ص ۵۷۷، ح ۱۰۸۸٫
۱۲۴٫ هـمان، ص ۵۴۲ ـ ۵۴۳، ح ۱۰۲۸٫
۱۲۵٫ هـمان، ص ۵۴۳٫
رخ داده باشد، و فضل نیز در اوایل سال ۲۶۰ رحلت نموده باشد. این نکته از روایتیدیگر از کـشّی نـیز قابل استنباط است کشّی نقل کرده که یکی از شیعیان خراسان، در راهمراجعت از سفر حج در سامرّا، خدمت حـضرت عـسکری(علیه السلام) شرفیاب شد و گفتگویی باایشان در باب «فضل بن شاذان» داشت و پس از بـازگشت، دریـافت که در همان زمان که اوبا امام سـخن مـیگفته اسـت «فضل بن شاذان» در گذشته بود!۱۲۶ اگر فـاصله مـکه از سامرّا وزمان اعمال حج را در نظر بگیریم، تشرف آن مرد خدمت امام در راه بازگشت، به حـسبقاعده بـاید در محرّم انجام شده باشد کـه مـاه اول سال قـمری اسـت؛ پسـ، درگذشت«فضل» در اولین سال مزبور روی داده اسـت.۱۲۷ البـته اگر سؤال شود که با توجه به علمائمه: به زمان وفات افـراد، چـرا امام(علیه السلام) به هنگام سـخن گفتن با آن مـرد خـراسانیدرباره فضل، به وفات او اشارهای نـنموده اسـت، در پاسخ میتوان اظهار داشت که شایدوجود گرایش به مذهب غلوّ و ارتفاع و تفویض در نـیشابور، سـبب شده باشد که حضرتبرای دامـن نـزدن بـه رشد این گـرایش، از اظـهار علم خود به وفـات فـضل اجتناب کردهاند. بههمین ترتیب، میتوان صدور توقیع سابق درباره فضل (دو ماه پس از درگذشت او) را نیزتوجیه نـمود. البـته برخی از رجالیان، مقام «فضل بن شـاذان» را بـرتر از آن دانستهاند کـهچنین تـوقیعی دربـارهاش صادر شود، و آن را ساخته و پرداخـته دشمنان وی دانستهاند؛ ودر صورت قبول صدور چنین توقیعی از سوی حضرت، آن را از قبیل تنقیصهایائمه: نسبت به برخی از اصـحاب نـزدیک خود همچون زراره، مفضل و… برای حفظبیشتر آنـان داشـتهاند.۱۲۸
جـریان مـربوط بـه «فضل» و وکیل امـام عـسکری(علیه السلام) و وضعیت خاص نیشابور، درنامهای از «عبد اللَّه بن حمدویه بیهقی» به امام عسکری(علیه السلام) مـنعکس شـده و حـضرت درپاسخ آن نامه نیز به شکوه از وجود چـنین وضـعیتی در نـیشابور و گـلهمندی از «فـضل بـنشاذان» پرداخته است.۱۲۹ درباره این توقیع نیز توجیه پیشین محتمل است.
_______________________________
۱۲۶٫ همان، ص ۵۳۷، ح ۱۰۲۳.
۱۲۷٫ ر. ک: مکتب در فرایند تکامل، ص ۵۶، پاورقی.
۱۲۸٫ برخی از این دسته علمای رجالی عبارتند از: علامه مجلسی اول، مولی وحید بـهبهانی، صاحب معالم، علامهمامقانی و…؛ ر.ک: تنقیح المقال، ج ۲، رقم ۹۴۷۲٫
۱۲۹٫ رجال کشی، ص ۵۳۹ ـ ۵۴۱، ح ۱۰۲۶؛ بخشی از جملات حضرت در پاسخ نامه عبد اللَّه بن حمدویه
در هر حال، سخن در توقیع مفصل امام عسکری(علیه السلام) به «اسحاق بن اسـماعیلنیشابوری» بـود و اشارهای که در این توقیع به وکیل پیشین خود (ایوب بن ناب) داشتهاند.با توجه به این توقیع، میتوان چنین استنتاج نمود که «ابراهیم بن عبده» پس از وکیلمزبور و جریاناتی که دربـاره ویـ به وقوع پیوست، از سوی حضرت به نیشابور اعزام شد.
در ذیل این توقیع، «اسحاق بن اسماعیل» مأمور شده که نزد «ابراهیم بن عبده» بـرود وپیـغام حضرت را مبنی بر لزوم عمل ویـ بـه محتوای نامه ایشان که توسط «محمدبنموسینیشابوری» فرستاده شده، به او ابلاغ نماید. هم چنین همه شیعیان و موالی این ناحیه،مأمور شدهاند که وجوه شرعی و حـقوق ائمـه: را صرفاً به «ابراهیم بـن عـبده» تحویلدهند. «ابراهیم بن عبده» نیز مأمور شده که وجوه جمع شده را به «رازی» (یعنی احمد بناسحاق رازی، وکیل ناحیهی ری، که نظارت بر کار وکلای سایر نواحی را نیز به عـهدهداشت) تـحویل دهد،۱۳۰ با توجه به این نکات میتوان چنین استنتاج نمود که «ابراهیم بنعبده» وکیل ارشد ناحیه نیشابور، بیهق و مناطق مجاور آنها بوده و میبایست ارتباط خودرا با دفتر وکالت در ری حـفظ کـند و از آنجا فـرمان گیرد؛ و سایر وکلای منطقه نیشابور واطراف (که به احتمال، «اسحاق بن اسماعیل» و «محمد بن موسی نیشابوری» نـیز از آنهابودهاند)باید به «ابراهیم بن عبده» مراجعه میکردند.
با عنایت بـه آنـچه کـلینی، شیخ طوسی، شیخ مفید و اربَلی۱۳۱ درباره تشرف «ابراهیمبن عبده» به محضر مقدس حضرت حجت(علیه السلام) در کـنار کـوه صفا نقل کردهاند، احتمالوکالت وی در عصر غیبت برای ناحیه مقدّسه در ناحیه نیشابور، تـقویت مـیشود.
پس از «ابـراهیم بن عبده»، از جمله وکلای برجسته نیشابور در عصر غیبت، کههمچون «ابراهیم» موظف به مراجعه نزد وکـیل ری و تحویل وجوه شرعی و نامهها به او
_______________________________
بیهقی چنین است: «کلّما تلاقاکم اللَّه عز و جـل برحمته، و اذن لنا فی دعـائکم الی الحـقّ، و کتبنا الیکم بذلک، و ارسلنا الیکمرسولاً، لم تصدّقوه، فاتقواللَّه عباداللَّه ولاتلجوا فی الضلاله من بعد المعرفه…. و هذا الفضل بن شاذان مالنا و له! یفسد علیناموالینا و یزیّن لهم الاباطیل، و کلّما کتبنا الیهم کتابا اعترض عـلینا فی ذلک، و انا اتقدّم الیه ان لم یکفّ عنّا و الاّ و اللَّه سألت اللَّه اَنیرمیه بمرض لایندمل جرحه منه فی الدنیا و لا فی الاخره…..».
۱۳۰٫ همان، ص ۵۷۸ ـ ۵۷۹٫
۱۳۱٫ اصول کافی، ج ۱، ص ۳۳۱ ح ۶؛ کتاب الغیبه، ص ۱۶۲؛ الارشاد، ص ۳۵۰؛ کشف الغمّه فی معرفهالائمه:، ج ۳، ص ۳۴۱٫
بوده، «مـحمد بـن شاذان بن نُعَیْم نیشابوری» است. وی به گفتهی صدوق، جزو آن دسته ازوکلا است که موفق به رؤیت حضرت مهدی و وقوف بر معجزات آن حضرت شدهاند!صدوق منطقه وکالت وی را نیز نیشابور دانسته اسـت.۱۳۲ از قـرائن دالّ بر ارتباط وی باوکیل ری، نقلی است که کلینی، صدوق، کشّی، شیخ مفید و دیگران۱۳۳ از وی روایتکردهاند که: «چهارصد و هشتاد درهم (از وجوه شرعی و اموال) نزد من جمع شده بود؛بیست درهم نـیز از جـانب خود به آن افزوده و نزد ابوالحسین اسدی (در ری) فرستادم و(ضمن نامهام به وی) درباره این بیست درهم چیزی ننوشتم؛ در پاسخ چنین آمده بود:پانصد درهمی که بیست درهمش از مال خـودت بـود وصـول شد!». البته در نقل راوندی،بـه جـای «اسـدی»، «محمد بن احمد قمی» آمده،۱۳۴ که در این صورت، این نقل نشانگروجود ارتباط مستقیم بین وکیل نیشابور، و دستیار سفیر اوّل و دوم در بغداد است؛ وهـمینطور مـؤید ایـن نظر که «محمد بن احمد بن جعفر عـطار قـمی» کار نظارت بر وکلایمناطق شرقی را برعهده داشته است.
بدینترتیب، سیر جریان حضور فعال سازمان وکالت در ناحیه بیهق و نیشابور واطـراف آنـ، از عـصر امام رضا(علیه السلام) تا اواخر عصر غیبت صغری، بـا مستندات روایی وتاریخی به خوبی مدلّل میشود. توجه به نقلهای منابعی کهن همچون کشّی دربارهنامهها و توقیعات مبادله شـده بـین مـقام مقدس امامت، و شیعیان و چهرههای برجستهبیهق و نیشابور، همچون «عبداللَّه بن حمدویه بـیهقی» و «اسـحاق بن اسماعیلنیشابوری»، نشان از وجود ارتباط مستمر بین دفتر سازمان وکالت و مردم این نواحیدارد. ضمناً، در اثنای بـحث روشـن شـد که گرایش وکلای ائمه: به جریانهای فکریانحرافی همچون غلات و مفوّضه، تا چـه حـد مـیتوانست به زیان جریان فعال وکالت ختمشود! تا جایی که عالم برجستهای همچون «فضل بـن شـاذان»، بـا وکیل امام عسکری(علیه السلام)،(ایوب بن ناب) به مقابله برمیخیزد و امام(علیه السـلام) بـرای فیصله دادن به قضیه، مجبور به
_______________________________
۱۳۲٫ کمال الدین و تمام النعمه، ص ۴۴۲، ج ۱۶٫
۱۳۳. اصول کافی، ج ۱، ص ۵۲۳، ح ۲۳؛ کمال الدیـن و تـمام النـعمه، ص ۴۸۵، ح ۵؛ رجال کشی، ص ۵۳۳، ح۱۰۱۷؛ الارشاد، ص ۳۵۵ ـ ۳۵۶؛ کشف الغمه، ج ۳، ص ۳۵۰؛ بحارالانوار، ج ۵۱، ص ۳۳۹ ح ۶۵؛ تنقیح المقال،ج ۳، رقم ۱۰۸۴۳٫
۱۳۴٫ الخرائج و الجرائح، ج ۲، ص ۶۹۷.
صدور تـوقیعی در مـحکومیت این جریانات و دفاع ضمنی از وکیل خود از سویی، ومحکوم نمودن عقاید انحرافی از سوی دیـگر مـیشود.
مـرو
از جمله نواحی مهم خراسان، که مدتی نیز محل استقرار رهبری سازمان وکالت بودهاست، ناحیه مـرو مـیباشد. این ناحیه، با توجه به زمینههای شیعی موجود در آن،۱۳۵دارای ارتباطاتی با سـازمان وکـالت بـوده است. در عصر امام رضا(علیه السلام) پس از انتقال آنجناب به مرو، این منطقه به مـرکز رهـبری سـازمان وکالت تبدیل شد و فعالیتهای پنهانحضرت در نظارت بر کار وکلای نواحی مختلف از ایـن مـنطقه انجام میگرفت. وجودلقب «مروزی» برای برخی از اصحاب ائمه:، نشانگر ارتباط وسیع شیعیان این منطقهبا امامان شـیعه: و رهـبران سازمان وکالت است.۱۳۶ از جمله این افراد، «ابوعلی محمدبن احمد بن حمّاد مـروزی مـحمودی» است .وی که از اصحاب امام جواد(علیه السـلام) و ائمـّهبعدی: بـوده، مدتی از عصر غیبت را نیز درک کرده۱۳۷ و از وکلای مـورد وثـوق امام
_______________________________
۱۳۵٫ نفس حضور امام رضا(علیه السلام) در این منطقه، و بعضی قراین دیگر نـظیر تـعداد سادات علوی ساکن در اینمنطقه، کـه بـه تصریح کـتاب مـنتقلهالطالبیه، هـشت نفر بودهاند، از نشانههای حضور تشیع در ایـن نـاحیه است؛ ر. ک:تاریخ تشیع در ایران، از آغاز تا قرن هفتم هجری، ص ۱۶۶ و ۱۵۲ ـ ۱۵۳٫
۱۳۶٫ اسامی بـرخی از ایـن افراد از این قرار است: ابو احـمد قاسم بن علی مـروزی (کـمال الدین، ص ۶۷۵، ح ۳۱)وی به نقل از عبدالعزیز بـن مـسلم جریان مذاکره گروهی از شیعیان را در مسجد جامع مرو درباره امامت و درعصر حضور امام رضـا(عـلیه السلام) در این دیار نقل کـرده اسـت؛ احـمد بن حمّاد مـروزی (تـنقیح المقال، ج ۱، رقم ۳۴۶)؛احمد بـن رمـیح مروزی (همان، ج ۱، رقم ۳۶۳)؛ احمد بن محمد بن رمیم مروی نخعی (همان، ج ۱، رقم ۵۰۰)؛حفص مـروزی (هـمان، ج ۱، رقم ۳۱۹۹)؛ سلیمان بن حفص مروزی (هـمان، ج ۲، رقـم ۵۱۹۲)؛ سلیمان بـن جـعفرمروزی (هـمان، ج ۲، رقم ۵۱۸۶)؛ سلیمان بن داود مـروزی (همان، ج۲، رقم ۵۲۰۰)؛ حکم بن یسار مروزی(مناقب آل ابی طالب، ج ۴ ص ۳۹۷)؛ محمد بن شجاع مروزی (تـنقیح المـقال، ج ۲،رقم ۱۰۸۴۷)؛ محمدبنسعید بن کلثوم مروزی (هـمان، ج ۲، رقـم ۱۰۷۷۰)؛ حـسین بـن اشـکیب مروزی (رجال شـیخ طـوسی، ش۷ ص۴۲۹).
۱۳۷٫ شیخ طوسی در رجال خود (ص۴۲۴) وی را از اصحاب امام هادی(علیه السلام) برشمرده است؛ ولی بـا تـوجه بـه نقلیاز کشّی که حاکی از نامه تعزیت امـام جـواد(عـلیه السـلام) بـه ویـ، به خاطر رحلت پدرش میباشد، میتوان مصاحبت وی باامام جواد(علیه السلام) را استنتاج کرد (ر.ک: رجال کشّی، ص ۵۱۱، ح ۹۸۶)؛ و با توجه به نقل مسعودی (اثبات الوصیه،ص ۲۴۷) مبنی بر رؤیت وی خـط امام عسکری(علیه السلام) را به هنگامی که حضرت در حبس معتمد بود، مصاحبتوی با امام عسکری(علیه السلام)، و با توجه به این که در عصر غیبت، در سال ۲۹۳ ق¨ وی از کنار کعبه،(علیه السـلام حـضرت مهدی
عسکری(علیه السلام) بوده است. امام(علیه السلام) در انتهای امهاش «به اسحاق بن اسماعیل نیشابوری»دستور قرائت نامه را بر جمعی از وکلایش، از جمله «محمودی»، صادر کرده است.۱۳۸گرچه طـبق یـکی از نقلهای کشّی، وی مدتی وکالت مدینه را عهدهدار بوده،۱۳۹ ولی لقب«مروزی» برای او، این احتمال را تقویت میکند که وی در اصل، در مرو و نواحی اطرافآن به وکالت مشغول بـوده اسـت؛ و شاید این که حضرت بـه «اسـحاق بن اسماعیلنیشابوری» امر میکند که نامه را بر «محمودی» نیز قرائت کند، و سپس میفرماید: «فاذاوردت بغداد فاقرأه علی الدّهقان…» مؤید وکالت وی در مرو باشد.۱۴۰
ارتـباط شـیعیان ناحیه مرو در عصر غـیبت بـا دفتر سازمان وکالت در بغداد، از طریقوکلای مقیم در آن ناحیه و کارگزاران سفرای ناحیه مقدسه در سامرّا در جریان بود.«حاجز بن یزید وشاء» مأمور نظارت و برقراری ارتباط با وکلای استانهای شرقی وحلقه واسطه بین آنـها و سـفیر در بغداد بود.۱۴۱ بنا به نقل صدوق و راوندی، «محمد بنحصین کاتب» که در مرو میزیست (و با توجه به نکاتی که در این نقل هست، محتملاًوکیل ناحیه در مرو بوده) پس از آن که هزار دینار از وجوه شـرعی مـتعلق به نـاحیه درنزدش جمع میشود، از «محمد بن یوسف شاشی» (و به نقل صدوق، از «نصربن صباحبلخی») دربارهی کیفیت تحویل این امـوال به ناحیه مقدسه سؤال میکند، و او نیز وی رابه ارسال اموال نزد «حـاجز بـن یـزید» راهنمایی میکند. بخشی از این اموال به واسطه دوتن به نامهای «عامر بن یعلی فارسی» و «احمد بن عـلی کـلثومی» به نزد «حاجز» ارسالمیشود. متعاقب آن، پاسخ ناحیه مقدسه که متضمن توصیف مـال و مـقدار بـاقیمانده آنبود، صادر میگردد و و سپس وی موظف میشود که از آن پس، با «اسدی» در ری درتماس باشد.۱۴۲ این جـمله اخیر، یکی از قراین تقویت کننده احتمال وکالت این شخص
_______________________________
)را به حدود ۳۰ نفر از شـیعیان حاضر در آنجا معرفی مـیکند، مـعاصرت وی را با بخشی از عصر غیبت میتواناستنتاج نمود. (ر.ک: کتاب الغیبه، ص ۱۵۷ ـ ۱۵۸)
۱۳۸٫ رجال کشّی، ص ۵۷۹، ح ۱۰۸۸.
۱۳۹٫ همان، ص ۵۱۱ ـ ۵۱۲، ح ۹۸۸٫
۱۴۰٫ رجال کشی، ص ۵۷۹، ح ۱۰۸۸؛ و. ر. ک: تنقیح المقال، ج ۲، رقم ۱۰۳۱۱٫
۱۴۱٫ ر. ک: تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم(علیه السلام)، ۱۵۰٫
۱۴۲٫ کمال الدین و تمام النـعمه، ص ۴۸۸، ح ۹؛ الخرائج و الجرائح، ج ۲، ص ۶۹۵ ـ ۶۹۶٫
است؛ چرا که معمولاً وکلا موظف به ارتباط با «اسدی» در ری و تحویل اموال به ویبودند؛ و «اسدی» ناظر بر کار وکلای ایران، به خصوص مناطق شرقی بود.
وجود تعدادی از شیعیان مـرو در عـصر غیبت، که موفق به رؤیت حضرت مهدی(علیه السلام) ووقوف بر معجزات آن جناب شدهاند، دلالت بر استمرار ارتباط این ناحیه با رهبریسازمان وکالت در عصر غیبت دارد. صدوق به تعدادی از این افـراد بـه این ترتیب اشارهکرده است: «و من مرو، صاحب الالف دینار (مراد «محمد بن حصین کاتب» است که قضیهاو را پیش از این ذکر کردیم) و صاحب المال و الرقعه البیضاء و ابوثابت….».۱۴۳ البته تعبیرصاحبالمال و الرقعهالبیضاء هـمان گـونه که خواهد آمد مربوط به یکی از شیعیان بلخاست که صدوق آن را نیز در ردیف کسانی از مرو که موفق به رؤیت حضرت شدهاند،آورده است.
بلخ
ناحیه بلخ از دیگر مناطق خراسان است کـه مـحل سـکونت و نشو و نمای تعداد زیادی ازاصـحاب و شـیعیان ائمـّه: بوده است.۱۴۴ وجود لقب «بلخی» برای برخی از اصحابائمه: و راویان حدیث، نشان از حضور تشیع در این منطقه دارد.۱۴۵ از قراین دالّ بر
_______________________________
۱۴۳٫ کمال الدین و تمام النـعمه، ص ۴۴۳، ح ۱۶٫
۱۴۴٫ ایـوانف در کـتاب «اسماعیلیان در تاریخ» (ترجمه یعقوب آژند، تهران: مولی، ۱۳۶۳، ص ۴۱۶ ـ ۴۱۷) تـشیع درآسـیای مرکزی و خراسان را به خصوص در قرن چهارم، بسیار گسترده دانسته و شهرهای بلخ و سمرقند و مروو… را از مراکز اصلی تشیع دانسته است؛ گـرچه بـرخی از مـحققان این کلام را حمل بر مبالغه نمودهاند. (ر.ک:تاریخ تشیع در ایـران از آغاز تا قرن هفتم هجری، رسول جعفریان، ص ۲۲۴ ـ ۲۲۵).
۱۴۵٫ اسامی برخی از این افراد از این قرار است: ابو عبداللَّه بلخی (کـمال الدیـن و تـمام النعمه، ص ۴۴۱؛ الخرائج والجرائح، ج ۲، ص ۷۱۸ و ۲: ۷۷۷ ؛ مناقب آل ابیطالب، ج ۴، ص ۲۳۹)؛ آدم بن محمد بلخی (همان؛ رجالعلامه حـلّی، ص ۲۰۷؛ اعـلام الوری، ج ۲، ص ۲۵۰)؛ نصربنالصباح بلخی (کمالالدین، ص ۴۸۸، ح ۹ و ۱۰؛ارشاد، ص ۳۵۲؛ الخرائج و الجرائح، ج ۲، ص ۶۹۵)؛ و در سند روایات بسیاری از رجال کشّی نیز نام وی آمدهاست؛ احـمد بـن عـلی بلخی (رجال علامه حلّی، ص ۱۹؛ تنقیح المقال، ج ۱، رقم ۴۱۸)؛ محمد بن عبد العزیزبلخی (کـشف الغـمه، ج ۳، ص ۳۰۲؛ الخـرائج و الجرائح، ج ۱، ص ۴۴۷)؛ ابو سهل بلخی (الخرائج و الجرائح، ج۳، ص ۳۰۶)؛ اسحاق بن محمد بن عبد العزیز بـلخی (اثـبات الوصـیه، ص ۲۴۳)؛ زیاد بن سلیمان بلخی (تنقیحالمقال، ج ۱، رقم ۴۳۴۰)؛ سعد بن سعید بلخی (همان، ج ۲، رقم ۴۶۹۱)؛ مظفر بـن مـحمد خراسانی بلخیابوالجیش (همان، ج ۳، رقم ۱۱۸۷۱)؛ محمد بن اسماعیل بلخی (همان، ج ۲، رقم ۱۰۳۹۴)؛ عمیربن متوکل
ارتـباط شـیعیان ایـن ناحیه با سازمان وکالت، نقل صدوق در ارتباط با یکی از شیعیان مقیمبلخ است. این شـخص امـوالی را به همراه نامهای که تنها با حرکت انگشت روی آنچیزهایی نوشته بود، توسط فـرستادهای بـه سـامرا میفرستد. فرستاده موظف بوده اموالرا به کسی تحویل دهد که از نیت فرستنده نامه خبر دهـد! وی پس از آن کـه «جعفر کذّاب»را عاجز از این امر مییابد، متحیّر در میان شیعیان میگشته است. در ایـن حـال از جـانبناحیه مقدسه، توقیعی برای او خارج میشود که نسبت به آن مال و این که دزدان قصدسرقت آن را داشتهاند، و نـسبت بـه نـیّت فرستنده نامه، در آن خبر داده شده بود!۱۴۶
این نقل، حاکی از روابط بین شـیعیان نـاحیه بلخ با دفتر وکلا و نمایندگان امام عصر(علیه السلام)در عصر غیبت است؛ گرچه احتمال وکالت فـرستنده مـال نیز میرود.
از جمله کسانی که احتمال وکالتش در بلخ، در عصر سفارت «حسین بـن روحـ»میرود، «محمد بن حسین صیرفی» است. بـنا بـه نـقل صدوق و راوندی، وی به قصد انجامحج و همچنین تـحویل امـوالی که شیعیان بلخ برای ایصال به سفیر سوم ناحیه مقدسه بهوی سپرده بـودند، از ایـن ناحیه عازم بغداد میشود. در مـنطقهی سـرخس، در خیمهاشمشغول جـدا کـردن کـیسههای طلا از نقره بود، که کیسهای در زیـر شـِنها، بدون آن که ویمتوجه شود، مفقود میشود! پس از ورود به همدان، متوجه فقدان آن کیسه شـده و ازجـانب خودش جایگزین آن را قرار میدهد! هنگامی کـه در بغداد نزد «حسین بـن روحـ»میرود، وی از مفقود شدن کیسه مـزبور خـبر داده و کیسهای را که او از جانب خودجایگزین کرده بود جدا کرده و به او بازمی گرداند و میگوید: بـه مـکان خود بازگرد وکیسه مفقود شـده را در فـلان مـوضع از زیر شنها خـارج کـن و به اینجا بازگرد و وقـتیبرگشتی، مـرا نخواهی دید! وی نیز پس از بازگشت، کیسه را در حالی که زیر شنها مخفیبود و گیاهانی نیز روی آن روئیده بـود، بـرداشته و در سال بعد به بغداد میرود و بـه «عـلی
_______________________________
بنهارون ثـقفی بـلخی (هـمان ، ج ۲، رقم ۹۱۴۵)؛ البته، جریان «ابـوسعید غانم بن سعید هندی» میتواند نشانگرقلّت شیعیان این ناحیه نسبت به اهل سنت باشد؛ وی پس از اظـهار عـقیده نسبت به امامت علی(علیه السـلام)، از جـانبعلمای حـاضر، مـورد تـکفیر قرار میگیرد (ر.کـ: کـمال الدین و تمام النعمه، ص ۴۳۷، ح ۶ و الخرائج و الجرائح، ج۳، ص ۱۰۹۵ ـ ۱۰۹۸).
۱۴۶٫ کمال الدین و تمام النعمه، ص ۴۸۸، ح ۱۱؛ الخرائج و الجرائح، ج ۳، ص ۱۱۲۹، ح ۴۷٫
بن محمد سمری»، سفیر چـهارم، تـحویل مـیدهد.۱۴۷ گو این که با عنایت به نـقل فـوق،احـتمال وکـالت «مـحمد بـن حسن صیرفی» در بلخ قوی است،۱۴۸ ولی بر فرض عدم وکالتوی، میتوان گفت که شیعیان برای برقراری ارتباط با نایب برگزیده حضرت حجت(علیه السلام)،از هر طریق ممکن بـهره میجستند؛ به خصوص که از طریق حجّاجی که هر ساله ازمناطق مختلف عازم حج میشدند. این حاجیان که عراق در سر راه آنها قرار داشت،ضمن ملاقات با سفرای حضرت در عصر غـیبت، امـوال و وجوه شرعی و سؤالات راتحویل میدادند و پاسخ آنها رادر بازگشت به صاحبان اموال و نامههای حاوی سؤالاتمیرساندند. بدینترتیب، ارتباط مستمری بین شیعیان این نواحی دور افتاده و نوّابعصر غیبت برقرار بود؛ ارتباطی که بـه تـصریح نقل فوق، تا عصر آخرین سفیر، یعنی «علیبن محمد سمری» استمرار داشت.
کابل
از دیگر مناطق خراسان بزرگ، کابل است که امروزه پایتخت افـغانستان اسـت. ذکر لقب«کابلی» برای بـرخی از اصـحاب ائمه: نظیر «هارون بن ابی خالد کابلی»۱۴۹، «وردان، ابوخالد کابلی اصغر»۱۵۰ و «وردان، ابو خالد کابلی» (ملقب به “کنکر”)۱۵۱، نشان از حضور تشیعدر این ناحیه دارد. مـؤید ایـن مدعا است جریان فـردی مـلقب به «کابلی» که از طریق کتبپیشینیان، همچون انجیل، صحت دین اسلام را درمییابد و از کابل در طلب حقیقتروانه میشود و نهایتاً با راهنمایی «یحیی بن محمد عریضی» در «صریاء» در نزدیکیمدینه، موفق به درک حضور حضرت حجت(عـلیه السـلام) میشود!۱۵۲ درباره میزان ارتباط این ناحیهبا سازمان وکالت، اطلاع چندانی در دست نیست، جز آن که کشّی طی نقلی اشاره به
_______________________________
۱۴۷٫ کمال الدین و تمام النعمه، ص ۵۱۶ ح ۴۵؛ الخرائج و الجرائح، ج ۳، ص ۱۱۲۸.
۱۴۸٫ ر.ک: تاریخ سیاسی غیبت امـام دوازدهـم، ص ۱۹۷ ـ ۱۹۸.
۱۴۹٫ تنقیح المـقال، ج ۳، رقم ۱۲۷۳۹٫
۱۵۰٫ همان، ج ۳، رقم ۱۲۶۴۵٫
۱۵۱٫ همان، ج ۳، رقم ۱۲۶۴۴٫
۱۵۲٫ کمال الدین و تمام النعمه، ص ۴۹۷، ح ۱۸ و ص ۴۴۰، ح ۶٫
توقیع مفصلی کرده که از سوی ناحیه مقدسه دربـاره «ابوحامد مراغی» صادر شده است،و ابو حامد مراغی میگوید: «و فی الرقـعه امـر و نـهی منه(علیه السلام) الی کابل و غیرها»۱۵۳٫ از این جملهمیتوان چنین برداشت کرد که در عصر غیبت صغری، ارتباط ناحیه مـقدّسه، بـه عنوانرهبری سازمان وکالت، با منطقه دور افتادهای همچون کابل و اطراف آن برقرار بوده، واوامر و نـواهی حـضرت بـه شیعیان کابل (و چه بسا وکیل یا وکلای مقیم آنجا) صادرمیشده است! تعبیر «امرونهی» میتواند احـتمال حضور کارگزاران سازمان وکالت ونمایندگان امام عصر(علیه السلام) را در کابل تقویت کند.
سـمرقند و کش
سمرقند یکی از مـناطق مـهم ماوراءالنهر است. تعدادی از اصحاب ائمه: و راویانحدیث، برخاسته از این منطقه هستند؛ کسانی همچون «جعفر بن ابی جعفرسمرقندی»۱۵۴، «جعفر بن ایوب سمرقندی»۱۵۵، «جعفر بن محمد بن ایوبسمرقندی»۱۵۶، «جعفر بن معروف، ابوالفضل سمرقندی»۱۵۷، «حـیدر بن محمد بن نعیمسمرقندی»۱۵۸، «حسین بن اشکیب مروزی» (مقیم سمرقند)۱۵۹، «محمد بن مسعودسمرقندی»۱۶۰، «محمد بن نعیم» (والد حیدر سمرقندی)۱۶۱، «محمد بن ابراهیم ورّاق»
_______________________________
۱۵۳٫ رجال کشی، ص ۵۳۴ ـ ۵۳۵، ح ۱۰۱۹.
۱۵۴. تنقیح المقال، ج ۱، رقم ۱۷۴۵٫
۱۵۵٫ همان، ج ۱، رقم ۱۷۵۳، رجال عـلامه حـلی، ص ۳۲٫
۱۵۶٫ تنقیح المقال، ج ۱، رقم ۱۸۴۷٫
۱۵۷٫ همان، ج ۱، رقم ۱۸۸۷؛ رجال علامه حلّی، ص ۳۱ و ۲۱۰٫
۱۵۸. تنقیح المقال، ج ۱، رقم ۳۴۹۷؛ رجال علامه حلی، ص ۵۷؛ فهرست شیخ طوسی، ص ۱۳۶٫
۱۵۹٫ تنقیح المقال، ج ۱، رقم ۲۸۵۰؛ رجال شیخ طوسی، ص ۴۲۹؛ به تصریح شیخ طوسی، وی از اصحاب امامهادی۷ و مـقیم در سـمرقند و کش بوده است؛ و ر. ک: رجال علامه حلی، ص ۵۰؛ و از نقل صدوق و راوندیدرباره «ابا سعید غانم بن سعید هندی» چنین استفاده میشود که حسین بن اشکیب در ناحیه سمرقند و کش ومناطق اطراف هـمچون بـلخ، عالم شناخته شده شیعی و محل مراجعه بوده است؛ ر.ک: الخرائج و الجرائح، ج ۳،ص ۱۰۹۵ ـ ۱۰۹۸؛ کمال الدین و تمام النعمه، ص ۴۳۷، ح ۶٫
۱۶۰. تنقیح المقال، ج ۳، رقم ۱۱۳۶۷؛ رجال علامه حلی، ص ۱۴۵، ص ، فهرست شیخ طوسی، ص ۱۳۶٫
۱۶۱٫ تنقیح المقال، ج ۳، رقم ۱۱۴۶۱٫
(اهل سـمرقند)۱۶۲ و تـعدادی دیـگر۱۶۳٫ بنابراین، تردیدی در حضور تشیع در ایـن مـنطقهدورافتاده نـیست.
گرچه درباره ارتباط این ناحیه با سازمان وکالت، سخن زیادی در منابع به چشمنمیخورد، ولی با عنایت به تعبیری که شیخ طوسی دربـاره «عـلی بـن حسین بن علیطبری» دارد میتوان حضور برخی از وکلای ائمـه(عـلیه السلام) در سمرقند را استنتاج نمود. شیخطوسی در رجال خود، در معرفی وی در بخش «فی من لم یَرْوِعن الائمه:» چنینآورده:
«علی بن الحسین بن عـلی، یـکنّیَ ابـا الحسن بن ابی طاهر الطبری من اهل سمرقند، ثقهٌ وکـیلٌیروی عن جعفر بن محمد بن مالک و عن ابی الحسین الاسدی».۱۶۴
باتوجه به تصریح شیخ به وکالت وی، هـمین طـور سـمرقندی بودنش، میتوان وکالتوی در عصر غیبت در سمرقند را نتیجه گرفت. دلیل آن که وی را مـعاصر عـصر غیبتمیدانیم، علاوه بر ذکر نام وی در بخش «فی من لم یروعن الائمه:» در رجال شیخطوسی، تصریح شیخ به روایـت وی از «ابـوالحسین اسـدی» است؛ و میدانیم که«ابوالحسین اسدی» متوفی به سال ۳۱۲ ق است۱۶۵٫ و اما این کـه شـیخ طـوسی تعبیر «وکیلٌ»را به طور مطلق آورده، ضرری به مدعای ما وارد نمیشود؛ چرا که مـرسوم بـین رجـالیانآن است که چنین تعبیری را حمل بر وکالت از جانب ائمه: میکنند و نه غیر آنها۱۶۶٫
دیـگر از وکـلای این ناحیه، «ابا محمد جعفر بن معروف» است که شیخ طوسی وی ر
_______________________________
۱۶۲٫ همان، ج ۲، رقـم ۱۰۲۲۳٫
۱۶۳٫ نـظیر ابـوطالب مظفر بن جعفر مظفر علوی سمرقندی (کمال الدین و تمام النعمه، ص ۴۳۶، ح ۵؛ الخرائج والجرائح، ج ۲، ص ۹۵۹)؛ و ابراهیم بـن عـلی کوفی، ساکن سمرقند (رجال علامه حلی، ص ۷)؛ و ابونصر بن یحییفقیه، اهل سمرقند (رجال عـلامه حـلّی، ص ۱۸۸)؛ و حـسن سمرقندی (مناقب آل ابی طالب، ج ۴، ص ۳۴۱؛(اعلام الوری، ج ۲، ص ۱۵۷)؛ و یحیی بن ضحاک سمرقندی (مناقب آل ابی طالب، ج ۴، ص ۳۱۵)؛ و علی بـنمحمد خـلقی، اهل سمرقند (رجال علامه حلی، ص ۹۴)؛ و محمد بن نصیر، اهل کش (تنقیح المـقال، ج ۳، رقـم۱۰۷۵۹؛ رجـال علامه حلی، ص ۱۴۸)؛ و محمد بن سعید بن مزید کشّی (تنقیح المقال، ج ۳، رقم ۱۰۷۵۷)؛ وعثمان بن حامد، اهـل کـش (رجـال علامه حلی، ص ۱۲۶).
۱۶۴٫ رجال شیخ طوسی، ص ۴۸۷ ، رجال علامه حلی، ص ۹۴٫
۱۶۵٫ رجال نجاشی، ص ۲۶۴٫
۱۶۶٫ ر.ک: تـنقیح المـقال، ج ۱، رقم ۱۰۶.
ااهل کش دانسته و تصریح به وکالت او و همین طور به و مکاتَب بودنش کرده است؛۱۶۷ کهظاهراً ارتـباط کـتبی وی با ناحیه مقدسه مراد باشد.
بخارا
بخارا از شهرهای مهم و بزرگ ماوراءالنهر بـوده اسـت۱۶۸ که طبق قراینی، شیعیان در آنجانیز حضور داشـتهاند. گـرچه نـمیتوان تعداد آنها را قابل توجه دانست؛ و همین نـکته دربـارهشهرهای دیگر این ناحیه، همچون سمرقند و کابُل و بلخ و غیر آن نیز صادق است۱۶۹٫ ازجمله قـراین حـضور تشیع در این ناحیه، وجود اسـامی بـرخی از روات شیعی در مـنابعرجالی اسـت کـه منسوب به بخارا هستند، همچون «احـمد بـن ابی عوف»۱۷۰ و فرزندش«محمد»۱۷۱، که علامه حلّی تصریح به بخاری بودنشان نـموده اسـت.
یکی از قراین و شواهد ارتباط سازمان وکـالت با این ناحیه، جـریان مـربوط به «ابنجاوشیر» است. بنا بـه نـقل صدوق از «حسین بن علی بن محمد قمّی» معروف به «ابیعلی بغدادی»، در ایام سـکونت وی در بـخارا، «ابن جاوشیر» (از شیعیان و احتمالاً وکـلایاین مـنطقه) دهـ کیسه طلا بـه وی مـیدهد تا آنها را در بغداد بـه «حـسین بن روح» تقدیم دارد.وی به همراه کیسهها به سمت بغداد حرکت میکند. در منطقه «آمویه»، کـیسهای مـفقودمیشود، بدون آنکه وی متوجه شود! هنگامی کـه بـه بغداد وارد مـیشود و کـیسهها رابـرای تحویل دادن آماده مـیکند، متوجه فقدان یک کیسه میشود؛ لذا به جای آن، کیسهزری خریداری کرده و ضمیمه نه کیسه دیـگر مـیکند و به محضر «ابن روح» وارد شده وآنـها را تـقدیم مـیدارد. «ابـن روحـ» با اشاره بـه کـیسه مزبور، به وی میگوید: «کیسه خود ر
_______________________________
۱۶۷٫ رجال شیخ طوسی، ص ۴۵۸.
۱۶۸٫ «بخارا من اعظم مُدُن ماوراءالنهر و أجَلِّها یعبر الیـها مـن آمـل الشطّ، و بینها و بین جیحون یومان؛ و هی مـدینهقدیمه، نـزهه البـساتین (مـراصد الاطـلاع، عـبدالمؤمن بن حق بغدادی، مصر، ۱۹۵۴ م، ج ۱، ص ۱۶۹)؛ امّویه: آملالشطّ؛ و آمل اسم اکبر مدینه بطبرستان فی السهل (معجم البلدان، ج ۱، ص ۲۵۵ و ۲۵۷).
۱۶۹٫ ر.ک: تاریخ تشیع در ایران از آغاز تا قرن هفتم هجری، ص ۲۲۴؛ و جریان مـربوط به ابوسعید هندی نیز مؤیداین معنی میتواند بود؛ چرا که وی در بلخ، به خاطر اظهار عقیده نسبت به امامت علی(علیه السلام) مورد تکفیر علمایآنجا واقع میشود تا آنکه حـسین بـن اشکیب وی را در این جهت یاری مینماید (ر.ک: کمال الدین، ص ۴۳۷، ح ۶).
۱۷۰٫ رجال علامه حلی، ص ۱۸.
۱۷۱. همان، ص ۱۴۸٫
ابردار! کیسه مفقود شده به دست ما رسیده است!»؛ و سپس کیسه را به وی نشانمیدهد۱۷۲٫ این نقل میتواند دلالت بـر وکـالت «ابن جاوشیر» در بخارا داشته باشد؛ چراکه بعید است مجموع وجوه شرعی شخصی وی ده کیسه طلا باشد؛ و البته احتمال اینکه شیعیان به لحاظ امانتداری ویـ، وجـوه شرعی خود را به او سپردهاند نـیز بـه نوعیوکالت و در خدمت سازمان وکالت بودن را برای وی اثبات میکند.
مناطق شمالی ایران
منطقه طبرستان، از مناطق مهم شیعهنشین در ایران بوده است. مؤید این معنی، قیامهایمتعدد شـیعی اسـت که در این منطقه رخ داده و حـتی مـدتی نیز در عصر امامَیْنعسکریین(علیهما السلام) و در عصر غیبت صغری و پس از آن (حدود ۱۷۰ سال) علویان بر اینمنطقه حاکمیت داشتهاند.۱۷۳ وجود مناطق صعبالعبور در این منطقه، موجب آن شد کهعلویان آنجا را پناهگاهی امن برای خود بدانند؛ لذا پسـ از انـتقال امام رضا(علیه السلام) به مرو وشهادت حضرت به دست مأمون، آن دسته از علویان که به قصد پیوستن به حضرت، بهسمت خراسان حرکت کرده بودند، با شنیدن غَدْر و مکر مأمون، و خـبر شـهادتحضرت، بسیاری پنـاه به کوهستان دیلمستان و طبرستان بردند؛ و به گفتهی مرعشی،«بعضی بدانجا شهید گشتند و مزار و مرقد ایشان معروف اسـت و چون اصفهبدانمازندران در اوایل که اسلام قبول کردند «شیعه» بودند و با اولاد رسـول۹، حـسن اعـتقادداشتند، سادات را در این ملک مُقام آسانتر بود».۱۷۴ در بررسی آمار ارائه شده برایعلویان ساکن مناطق مختلف توسط مؤلف کتاب «مـنتقله الطـالبیه»، بیشترین تعداد را مربوطبه طبرستان قدیم مییابیم (۷۶ نفر)؛ و سپس ری (۶۶ نفر)؛ و سپس قم (۲۳ نفر)۱۷۵؛ کـهالبته بـه طـور نسبی میزان گسترش تشیع در این مناطق را نشان میدهد. قاضی نوراللَّهشوشتری نیز درباره طبرستان چنین گـفته: «… و اکثر اهالی بلاد طبرستان، شیعه بودهاند؛و در بعضی از بلاد آنجا مانند آمل هرگز سـنی نبوده!…».۱۷۶
_______________________________
۱۷۲٫ کمال الدین و تـمام النـعمه، ص ۵۱۸، ح ۴۷؛ بحارالانوار، ج ۵۱، ص ۳۴۱، ح ۶۹٫
۱۷۳. ر.ک: تاریخ تشیع در ایران، ص ۱۷۶ ـ ۱۸۶٫
۱۷۴٫ تاریخ طبرستان و رویان و مازندران، ص ۲۷۷ ـ ۲۷۸٫
۱۷۵٫ تاریخ تشیع در ایران، ص ۱۶۶ (به نقل از منتقله الطالبیه).
۱۷۶٫ مجالس المؤمنین، ج ۱، ص ۹۸ ـ ۹۹٫
با توجه به نکات فوق، بعید به نظر میرسد که سازمان وکالت در طـبرستان حاضرنبوده باشد. گرچه تشیع غالب بر این منطقه، تشیع زیدی بوده، ولی قراین متعددی دالّ برحضور تشیع امامی در این منطقه است. البته با توجه به نقلی که افندی در ریاضالعلماءدارد، میتوان چنین نتیجه گـرفت کـه امام صادق(علیه السلام) یکی از اصحاب خود را به منطقه آملو ساری گسیل داشته تا نقش نماینده حضرت در نزد شیعیان این منطقه را ایفا نماید.بنابراین نقل، امام(علیه السلام) ضمن نـامهای بـه مردم آمل و ساری و نواحی اطراف آن، آنان را ازاعزام «مجد الدین علی مکّی» بدان صوب مطلع، و ایشان را به اطاعت از وی و اغتنام اینفرصت امر فرمود.۱۷۷ در صورت پذیرش این نقل، سابقه حضور نـمایندگان ائمـه: درایران، به عصر امام صادق(علیه السلام) میرسد؛ و روشن است که چنین سندی، برای اثباتفعالیت سازمان وکالت از عصر امام صادق(علیه السلام) به بعد، ارزش زیادی دارد.
یکی از از قراین ارتباط بـرخی از مـناطق شـمالی ایران با ائمه:، نقل راونـدی دربـارهمردم «جـرجان» است. وی از «جعفر بن شریف جرجانی» نقل کرده که به قصد انجامحج، از این منطقه حرکت کرد و در سر من به حضور بر امـام عـسکری(عـلیه السلام) رسید. در آن جااموالی را که مردم این ناحیه بـرای تـحویل به محضر امام(علیه السلام) به وی سپرده بودند به امرحضرت به مبارک (خادم حضرت) تحویل میدهد، و سلام شیعیان جـرجان را بـهحضرت ابـلاغ مینماید. سپس حضرت به وی میفرماید، پس از بازگشت از حج بهشیعیان جرجان بـگو که من در انتهای روز سوم ربیعالاخر به جرجان آمده و با آنان دیدارخواهم نمود! و در روز موعود، پس از ادای نماز ظهر و عصر در بیت «جـعفر بـن شـریفجرجانی»، شیعیانِ حاضر در آنجا، موفق به زیارت حضرت میشوند و سؤالات وحوائج خـود را عـرضه کرده و پاسخ میگیرند. سپس حضرت، همان روز به سامراء (بههمان طریق خرق عادت که به جرجان آمـده بـود) بـازمیگردد.۱۷۸ البته دلیلی دردستنداریم که به استناد آن، جعفر بن شریف جرجانی را نـماینده امـام عـسکری(علیه السلام) در گرگانتلقی نماییم.
_______________________________
۱۷۷. ریاض العلماء و حیاض الفضلاء، ج ۴، ص ۲۶۶ (به نقل از تاریخ تشیع در ایران تـا قـرن دهـم، رسولجعفریان قم: انصاریان، ج ۱، ص ۳۵۷).
۱۷۸. الخرائج و الجرائح، ج ۱، ص ۴۲۴، ح ۴٫
آنچه گذشت، حاصل تتبعی بود که در منابع روایی، رجـالی و تـاریخی، برای یافتناسامی و شرح حال و سیر فعالیت وکلای امامان شیعه: صورت گرفته است. شـاید ایـنپژوهش بـتواند نکات تازهای را علاوه بر آنچه تاکنون پیرامون تاریخ تشیع در ایران انجامگرفته، روشن سازد؛ چـرا کـه نقش وکلا و نمایندگان ائمه:، هم در گسترش تشیع و همدر حفظ و دوام بخشیدن به آن در نـقاط مـختلف ـ بـه ویژه ایران ـ نقشی انکارناپذیر است.از سوی دیگر، با توجه بیشتر به این نقش و مناطق تـحت فـعالیت وکلا، به میزان حرکتسازمان یافته ائمه شیعه: به ویژه از عصر امام صـادق(عـلیه السـلام) به بعد میتوان پی برد.
کتابنامه
۱٫ ابن اثیر؛ الکامل فی التاریخ؛ بیروت: دار صادر، ۱۳۸۵ ق.
۲٫ ابنشهر آشـوب؛ مـناقب آل ابـیطالب؛ بیروت: دار الاضواء، ۱۴۰۵ ق.
۳٫ ابن طباطبا؛ منتقله الطالبیّه؛ نجف: مطبعه الحیدریه، ۱۹۶۸ م.
۴٫ ابـن فـندق؛ تاریخ بیهق؛ تهران: چاپ افست مروی.
۵٫ ابن کثیر دمشقی؛ البدایه و النهایه؛ ۱۹۶۶ م.
۶٫ ابواسحاق، ابراهیم اصطخری مـسالک و مـمالک، ترجمه فارسی قرن ۵ و ۶؛ به اهتمامایرج افشار؛ چ سوم؛ تهران: شرکت انتشارات علمی و فـرهنگی، ۱۳۶۸٫
۷٫ ابـو جعفر، اسکافی؛ المعیار و الموازنه؛ تحقیق شیخ مـحمد بـاقر مـحمودی؛ بیروت:[بینا]، [بیتا].
۸٫ اربلی، علی بن عـیسی؛ کـشف الغمّه؛ قم: نشر ادب الحوزه، ۱۳۶۴٫
۹٫ ازدی، ابوزکریا یزید؛ تاریخ الموصل؛ قاهره: ۱۳۸۷ ق.
۱۰. اعتماد السـلطنه، مـحمد حسین خان؛ مرآه البلدان؛ تـهران: دانـشگاه تهران، ۱۳۶۸٫
۱۱٫ افـندی، مـیرزا عـبد اللَّه؛ ریاضالعلماء و حیاضالفضلاء؛ قم: مرعشی، ۱۴۰۱ قـ.
۱۲٫ اقـبال، عباس؛ خاندان نوبختی؛ تهران: کتابخانه طهوری، ۱۳۵۷.
۱۳. ایوانف؛ اسماعیلیان در تاریخ؛ ترجمه یعقوب آژنـد؛ تـهران: مولی، ۱۳۶۳٫
۱۴٫ بیات، عزیز اللَّه؛ کلیات جـغرافیای طبیعی و تاریخی ایران؛ تـهران: امـیر کبیر، ۱۳۶۷٫
۱۵٫ جاسم حسین؛ تاریخ سـیاسی غـیبت امام دوازدهم(علیه السلام)؛ ترجمه محمدتقی آیهاللهی؛ تهران:امیرکبیر، ۱۳۶۷٫
۱۶٫ جعفریان، رسول؛ تاریخ تـشیع در ایـران؛ تهران: سازمان تبلیغات اسلامی، ۱۳۷۱٫
۱۷. حـرّانی، ابـومحمد حـسن بن علی بـن حـسین بن شعبه؛ تحف العـقول عـن آلالرسول۹؛ نجف: [بیتا]، ۱۹۶۶ م.
۱۸٫ حلّی، حسن بن یوسف بن مطهر؛ خلاصه الاقوال (معروف بـه رجـال علامه حلّی)، نجف:مطبعه الحیدریه، ۱۳۸۱ قـ.
۱۹٫ حـموی، یاقوت؛ مـعجم البـلدان؛ بـیروت: دار صادر، [بی تا].
۲۰٫ خـوانساری، محمد باقر؛ روضات الجنّات؛ قم: اسماعیلیان [بی تا].
۲۱٫ دوانی، علی؛ مفاخر اسلام؛ تهران: امیرکبیر، ۱۳۶۳.
۲۲٫ راونـدی، قـطبالدین؛ الخرائج و الجرائح؛ تحقیق مؤسسه الامام المـهدی(عـلیه السـلام)؛ قـم. ۱۳۷۴٫
۲۳٫ شـوشتری، قاضی نوراللَّه؛ مـجالس المـؤمنین؛ تهران: کتابفروشی اسلامیه.
۲۴٫ صدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن بابویه قمی؛ کمال الدین و تمام النعمه؛ تـصحیح عـلیاکبر غـفاری؛ قم: جامعه مدرسین، ۱۴۱۶ ق.
۲۵٫ طبری، محمد بـن جـریر بـن رسـتم؛ دلایـل الامـامه؛ نجف: [بی نا]، ۱۳۶۹ ق.
۲۶. طوسی، ابوجعفر محمد بن حسن؛ اختیار معرفه الرجال (معروف به رجال شیخ طوسی)؛تصحیح حسن مصطفوی؛ مشهد: [بی نا]، ۱۳۴۸٫
۲۷٫ طوسی، ابوجعفر محمد بـن حسن؛ رجال؛ نجف: مکتبه الحیدریه، ۱۳۸۰ ق.
۲۸. طوسی، ابوجعفر، محمد بن حسن؛ کتاب الغیبه؛ بیروت: مؤسسه اهلالبیت:،۱۴۱۲ ق.
۲۹٫ قزوینی رازی، عبدالجلیل؛ نقض؛ تحقیق جلالالدین محدث ارموی؛ تهران: انجمنآثار ملی، ۱۳۵۸٫
۳۰٫ قزوینی، رضـیالدین مـحمد بن حسن؛ ضیافه الاخوان؛ تحقیق سید احمد حسینی؛ قم:[بی نا]، [بی تا].
۳۱٫ قزوینی، زکریا بن محمد بن محمد؛ آثار البلاد و اخبار العباد؛ بیروت: دار صادر، [بیتا].
۳۲٫ قمی، حسن بـن مـحمد بن حسن؛ تاریخ قم؛ ترجمه حسن بن علی قمی، تصحیح سیدجلالالدین تهرانی؛ تهران: چاپ مجلس، ۱۳۱۳٫
۳۳٫ قمی، شیخ عباس؛ الکنیَ و الالقاب؛ قم: نشر بـیدار، [بـی تا].
۳۴٫ کریمان، حسین؛ ری باستان؛ تـهران: انـجمن آثار ملی،
۳۵٫ کریمان، حسین؛ قصران؛ تهران: انجمن آثار ملی، ۱۳۵۶٫
۳۶٫ کلینی، ابوجعفر محمدبن یعقوب؛ الکافی؛ تصحیح علیاکبر غفاری؛ تهران: ۱۳۷۷٫
۳۷٫ مامقانی، ملاعبدالله؛ تنقیح المقال؛ نجف: مـکتبه المـرتضویه، ۱۳۵۰ ق.
۳۸٫ مجلسی، محمدباقر؛ بـحارالانوار؛ تـهران: ۱۳۷۶٫
۳۹٫ مدرسی طباطبایی، سید حسین؛ مکتب در فرآیند تکامل؛ ترجمه هاشم ایزدپناه؛ ایالاتمتحده: نیوجرسی، نشر داروین، ۱۳۷۴.
۴۰. مرعشی، سید ظهیرالدین؛ تاریخ طبرستان و رویان و مازندران؛ به اهتمام برنهارد دارن؛تهران: گستره، ۱۳۶۳٫
۴۱٫ مستوفی، حمد اللَّهـ؛ نـزهه القلوب؛ تحقیق لسترنج؛ تهران: دنیای کتاب، ۱۳۶۲٫
۴۲٫ مفید، محمد بن محمد؛ ارشاد؛ بیروت: اعلمی، ۱۳۹۹ ق.
۴۳٫ مقدسی، ابوعبداللَّه محمد بن احمد؛ احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم؛ ترجمه منزوی،تهران: شرکت مؤلفان و مـترجمان ایـران، ۱۳۶۱٫
۴۴٫ ناصر الشـریعه، محمد حسین؛ تاریخ قم؛ قم: دارالفکر، ۱۳۵۰٫
۴۵٫ نجاشی، احمد بن علی؛ فهرست اسماء مصنفی الشیعه (معروف به رجـال نجاشی)؛ قم: مکتبهالداوری، [بی تا].
۴۶٫ نصیبی، ابوالقاسم بن حوقل؛ صوره الارضـ، لیـدن، ۱۹۳۸ مـ.