مطالعات متفرقه (خارج از سیر مطالعاتی)

تاریخ تفسیر کتاب مقدس

آدرس مقاله در پایگاه مجلات تخصصی نور: هفت آسمان » تابستان ۱۳۸۶ – شماره ۳۴ (از صفحه ۱۵۷ تا ۲۰۸)
URL : http://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/328564
تاریخ تفسیر کتاب مقدس (۵۲ صفحه)
نویسنده : فیلیپ الکساندر،
نویسنده : کارلفرید فرولیش،
مترجم : فیاضی،حامد
هفت آسمان » تابستان ۱۳۸۶ – شماره ۳۴ (صفحه ۱۵۷)


‌ ‌‌‌اشـاره‌:

نویسندگان در این نوشته، تاریخ کتاب‌مقدس را در چهار دوره مختلف زیر عنوان‌های‌ تفسیر‌ یهودی‌، تفسیر مـسیحی اولیـه، تـفسیر مسیحی از قرون وسطی تا عصر اصلاحات و دوره نقّادی مدرن کتاب‌مقدس‌ مورد توجه قرار داده‌اند. نویسنده بـخش اول در بررسی تفاسیر اولیه یهودی، به‌ تبیین اصول تفسیر در‌ این‌ دوره می‌پردازد و برای این مـنظور، میدراشِ حاخامی را معیار کـار خـود قرار می‌دهد. وی دو قاعده کلی میدراش و نتایجی که بر این دو قاعده مترتب می‌شود و نیز هدف میدراش را بیان‌ می‌کند. پس از آن، نگاهی به قواعد تفسیری (میدوت) که از سوی عالمان بزرگ یهودی همچون ربی ییشماعل، ربـی الیعزر بن‌یوسه اهل جلیل و ربی هیلل مطرح شده، می‌اندازد و در ادامه اصول‌ تفسیری‌ غیرحاخامی را نیز بررسی می‌کند. در ادامه بحث، تفسیر یهودی در قرون وسطا و تحولاتی که در این دوره در حوزه‌هایی همچون زبان‌شناسی، فلسفه و عرفان پدیـد آمـده و بر روند تفسیر تأثیرگذار‌ بوده‌، مورد توجه قرار گرفته است.

در بخش دوم، تأثیر شیوه‌های تفسیری یهودی بر تفاسیر اولیه مسیحی، نقش

______________________________

۱٫ مشخصات کتاب‌شناختی این اثر چنین است:

“Biblical Interpretation,” in Oxford Companion to‌ the‌ Bible, (eds) Metzger & Cooogan, 1993.

هفت آسمان » تابستان ۱۳۸۶ – شماره ۳۴ (صفحه ۱۵۸)


پولس و آباء کلیسا و شخصیت‌های تـأثیرگذار دیـگر و روند تفسیر در مکاتب مختلف انطاکیه، اسکندریه و کلیسای غرب بررسی شده است.

در بخش سوم تحولات تفسیر‌ از‌ آغاز‌ قرون وسطا تا عصر اصلاحات‌ بررسی‌ شده‌ است. نویسنده بیان می‌کند که در آغـاز ایـن دوره، تفسیر به آثار آباء کلیسا متکی بود؛ اما با تأسیس مدارس و دانشگاه‌ها‌ و راهیابی‌ مفسران‌ به این مراکز، روند تفسیر نیز متحول شد‌ و مفسران‌ کوشیدند تا کار خود را با نـیازهای آمـوزشی و الهـیاتی دوران خود هماهنگ کنند. در پایان ایـن دوره نـیز رونـد‌ تفسیر‌ از‌ تحولات فکری و نیازهایی متأثر بود که در عصر اصلاحات پدیدار‌ شد.

در بخش چهارم، نقادی کتاب‌مقدس مورد توجه قرار گرفته است. نـویسنده پس از بـیان مـعنا و مبنای نقادی‌، به‌ نزاع‌هایی‌ که از نقادی نشئت گـرفته و نـزاع‌هایی که نقادی از آنها نشأت‌ گرفته‌ است اشاره می‌کند. سپس موانعی را که نقادی با آن مبارزه می‌کند برمی‌شمارد و پس از آن‌ به‌ ابـعاد‌ و حـوزه‌های نـقادی می‌پردازد و سرانجام نگاهی به گرایش‌های جدید نقادی می‌افکند.

۱٫ تفسیر یـهودی‌

۱٫۱٫ تفاسیر‌ اولیه‌

روند تفسیر را می‌توان در خودِ کتاب‌مقدس (در تفسیرِ مجدّدِ قانون‌ها و وحی‌ها و به کارگیریِ‌ دوباره‌ داستان‌ها‌) جست‌وجو کرد، امـا عـملاً اولیـن مرحله تفسیر کتاب‌مقدسِ عبری از حدود ۲۵۰ق.م تا ۵۰۰‌م پدیدار‌ شد. در این مرحله، تـفسیر، اصـلی‌ترین ابزار گفتمان دینی‌یهودی بود و همه دیدگاه‌ها ـ چه‌ دیدگاه‌های‌جدید‌ و چه‌ دیدگاه‌های قدیمی‌ـ به صورت‌حاشیه‌هایی بر کتاب‌مقدس ارائه مـی‌شد. تـفاسیر دارای انـواع مختلفی بودند:

ـ بازنوشت‌های‌ کتاب‌مقدس‌:(۱) آثاری همچون کتاب یوبیل‌ها،(۲) کتابِ روایات باستانی کـتاب‌مقدس،(۳) اپوکـریفای سـفر پیدایش(۴) و بخش‌های کتاب‌مقدسیِ‌ کتابِ‌ قدمت‌ یهودیان(۵) اثر یوسفوس از این نوع است. این نوشته‌ها کـتاب‌مقدس را تـفسیرگونه و در قـالبِ کلماتِ‌ مفسر‌ بازگو می‌کند و بازتابی از شکلِ ساده متن اصلی است.

______________________________

۱٫ “rewritten Bible” texts‌

۲٫ Jubilees‌

۳٫ Liber‌ Antiquitatum Biblicarum

۴٫ Genesis Apocryphon

۵٫ Antiquities of the Jews

هفت آسمان » تابستان ۱۳۸۶ – شماره ۳۴ (صفحه ۱۵۹)


الگوی این نوع تـفسیر را مـی‌توان در‌ کتاب‌مقدس‌ یافت‌؛ که نمونه آن، کتاب‌های تواریخ ایام است که بازسازیِ تاریخِ کتاب‌های سـموئیل‌ و پادشـاهان‌ مـی‌باشد. برخی از قسمت‌هایِ نوشته‌های مکاشفه‌ای (مانند اول حنوخ ۶ـ۱۱ = پیدایش ۶ـ۹) را نیز باید از این‌ نوع‌ تفاسیر دانست. شـاید طـومار معبد(۱) مربوط به منطقه قمران نیز که قوانین‌ معبد‌ را دسته‌بندی کرده، در این قـسمت قـرار‌ گـیرد‌.

ـ متون‌ پِشاریمِ منطقه قمران:(۲) این نوشته‌ها کاملاً به‌ شکل‌ تفسیر هستند؛ زیرا متن اصلی را بـه طـور کامل نقل می‌کنند و حاشیه‌هایی را‌ ـ با‌ عبارت‌هایی چون «تفسیر مطلب این‌ است‌» ـ بـه آنـ‌ ضـمیمه‌ می‌کنند‌. رویکردِ این تفاسیر، پیشگویی است: مفسران‌، در‌ متن، اشاره‌هایی رمزگونه به حوادثِ زمان خود مـی‌بینند و هـمان گـونه که یک‌ خواب‌ را تعبیر می‌کنند ، به رمزگشایی آنها‌ می‌پردازند. خودِ تفسیر نـیز‌ سـَبکی‌ غیب‌گویانه(۳) دارد.

ـ تفسیرهای فیلون: تفسیرهای‌ تورات‌، نوشته فیلون (حدود ۱۵ ق.م تا ۵۰م )، عالم یهودی اهل اسکندریه، نیز همانند پشـاریم‌ کـاملاً‌ به شکل تفسیر هستند و از‌ متن‌ و شرحِ‌ عبارات کتاب‌مقدس پدید‌ آمده‌اند‌. محتوا و رویـکرد ایـن تفاسیر‌، فلسفی‌ است و در آنها برای استنباطِ مـکتبِ افـلاطونیِ مـیانه از کتاب‌مقدس، به شکل گسترده‌ای از‌ تمثیل‌ استفاده شـده اسـت. تفاسیر فیلونی بر‌ خلاف‌ «بازنوشت‌های کتاب‌مقدس‌» یا‌ پشاریم‌ استدلالی است (یعنی استدلال‌های‌ تـفسیری خـود را ارائه می‌کند، نه آن‌که صرفا نـتایج را بـیان کند) و بـرای هـر آیـه‌ تفاسیر‌ متعددی را به دست می‌دهد.

ـ تـرگوم‌ها‌:(۴) از‌ ایـن‌ ترجمه‌های‌ کتاب‌مقدس‌ (که گاهی دربردارنده‌ چندین‌ بیان برای یک عبارت است) در کـنیسه‌ها بـرای ترجمه هم‌زمان فقرات عبری به زبـان آرامی استفاده‌ می‌شد‌. در‌ ایـن تـفاسیر، همانند «بازنوشت‌های کتاب‌مقدس»، شکلِ مـتنِ‌ اصـلی‌ حفظ‌ می‌شود‌، اما‌ از‌ نظر محتوا به میدراشیم نزدیک است و به روشنی از محیط حـاخامی نـشئت می‌گیرد.

ـ میدراشیم:(۵) این آثار مـحصول مـدارس حـاخامی فلسطین در دوره تنائی (حـدود ۷۰ تـا ۲۰۰‌ م) و آمورائی (حدود ۲۰۰ تا ۵۰۰م) و تـقریبا بـزرگ‌ترین نوشته‌های تفسیریِ اولیه یهودی درباره کتاب‌مقدس است. این نوشته‌ها از نظر شکلی، کاملاً تفسیری اسـت و بـه

______________________________

۱٫ Temple Scroll

۲٫ Qumran Pesharim

۳٫ oracular

۴٫ Targums

۵٫ Midrashim‌

هفت آسمان » تابستان ۱۳۸۶ – شماره ۳۴ (صفحه ۱۶۰)


شیوه‌ «عنوان به ضمیمه شرح» نـگاشته شـده است. ایـن تـفاسیر بـسیار استدلالی است و در آنها بـسیار تلاش می‌شود تا استدلال‌های تفسیری توضیح، و نظرات متفاوت و اغلب متضادِّ عالمان مختلف نقل شود‌. مـیدراشیم‌ هـم شامل اَگادا(۱) (امور نقلی/موعظه‌ای) اسـت و هـم هـلاخا(۲) (امـور قـانونی). مهم‌ترین متون از ایـن دسـته از تفاسیر عبارت است از: مخیلتا(۳) نوشته‌ ربّی‌ ییشماعل(۴) (بر سفر خروج)، سیفرا‌(۵) (بر‌ سفر لاویان)، سیفره(۶) (بـر اعـداد و تـثنیه)، ربّای پیدایش(۷) و پسیقتای راو کهنا(۸) (درباره متونی کـه در اعـیاد، و شـبات‌های خـاص خـوانده مـی‌شود).

۱٫۲٫ اصول تفسیریِ کلاسیک

در‌ تحلیل‌ مبانیِ پدیده پیچیده‌ای همچون‌ تفسیر‌ اولیه یهودی بر کتاب‌مقدس باید بسیار دقت کرد. بسیاری از نظریات و نیز بسیاری از عملکردها چندان واضح نیست و این امـر بابِ حدس و گمانه‌زنی را می‌گشاید. همچنین تمایز بین توصیفِ این‌ پدیده‌ از بیرون و توصیف آن از درون سنت بسیار مهم است؛ زیرا توصیفاتی که از این دو جایگاه ناشی می‌شوند، همواره هم‌نوا نیستند. در توصیف بیرونی لازم نیست هـیچ یـک از‌ اظهاراتِ‌ مفسر درباره‌ اصول تفسیری را بپذیریم، زیرا آنچه مفسران مدعیِ انجام آنند، ضرورتا با آنچه در عمل انجام می‌دهند‌ یکی نیست. از نگاه بیرونی، روشن است که در بسیاری موارد‌، مفسران‌ نـظراتی‌ را بـر کتاب‌مقدس تحمیل می‌کنند و بیشتر، تفسیر به رأی(۹) می‌کنند، نه تفسیر. سنت یهودیِ تفسیرِ کتاب‌مقدس بین ‌‌دو‌ گرایش در نوسان است: گرایش مرکزگریز(۱۰) و گرایش مرکزگرا.(۱۱) در گرایش مـرکزگریز‌، سـنت‌ از‌ متنِ کتاب‌مقدس دور و دورتر می‌شود و ارتـباطش بـا کتاب‌مقدس بسیار کم رنگ می‌شود. در گرایش مرکزگرا‌، کشش‌های مرکز گریز مهار شده، تلاش می‌شود تا سنت با کتاب‌مقدس تلفیق شود‌. کتاب یوبیل‌ها نمونه اولیـه‌ای‌ از‌ مـتن مرکزگرا است که مـی‌کوشد تـا سنت‌های

______________________________

۱٫ aggada

۲٫ halaka

۳٫ Mekhilta

۴٫ Rabbi Ishmael

۵٫ Sifra

۶٫ Sifre

۷٫ Genesis Rabba

۸٫ Pestiqta de Rab Kahana

۹٫ eisegesis

۱۰٫ centrifugal

۱۱٫ centripetal

هفت آسمان » تابستان ۱۳۸۶ – شماره ۳۴ (صفحه ۱۶۱)


فراکتاب‌مقدسی را (مانند افسانه‌های درباره نوح‌) که از صد سال قبل یا پیش از آن شکل گرفته بود، با روایت کتاب‌مقدس تلفیق کند و بدین ترتیب از متلاشی‌شدن سنت جلوگیری کند. میدراشیمِ حاخامی در قرن سـوم و پس از‌ آنـ‌ نیز به شیوه مشابهی کوشید تا میشنا را با کتاب‌مقدس تلفیق کند (سیفرا(۱) را ملاحظه کنید). به همین شکل، زوهر در قرون وسطا حرکت مرکز گریز ادبیات قبالایی را با‌ استنباط‌ نظریات قبالایی از کـتاب‌مقدس مـهار کرد. از نـگاه بیرونی، تفسیر به رأی شاخصه‌ای اصلی از سنت است. با این حال، از نگاه درون سنتی، تفسیر به رأی همواره به‌ عـنوان‌ تفسیر ارائه شده است، زیرا برای اعتباربخشیدن به سنت باید این تـصور را ایـجاد کـرد که سنت، پیشاپیش در کتاب‌مقدس وجود داشته و از طریق تفکر کشف شده است.

معیار‌ قرار‌ دادن‌ میدراش حاخامی، راه مـفیدی ‌ ‌اسـت‌ برای‌ آن‌که‌ بتوانیم اصول تفسیریِ یهودی در دوره آغازین را تحلیل کنیم. میدراش حاخامی به ایـن هـدف کـمک شایانی می‌کند، زیرا بسیار مستند‌ است‌. مبنایِ‌ جهان‌بینیِ آن از طریق سنت زنده کنیسه قابل‌ دسترسی‌ اسـت و اصول نظری و عملِ تفسیر در آن، در مقایسه با سایر سنت‌ها ، روشن‌تر است.

میدراش را می‌توان هـمانند بازی‌ شطرنج‌ دانست‌ کـه بـر اساس قواعدی دقیق و پیچیده انجام می‌شود؛ دارای زمین‌ بازی (صفحه شطرنج)، اهداف و اغراض (کیش مات کردن شاه) و نیروها و استراتژی‌هایی است که برای رسیدن به اهداف و اغراض‌ به‌ کار‌ گرفته می‌شود (مهره‌های شـطرنج، حرکت‌های آنها و الگوهای مشخصِ بازی).

دو قاعده‌ کلی‌، زمینِ بازیِ میدراشی را تعریف می‌کنند. قاعده اول این‌که میدراش کاری است بر روی کتاب‌مقدس که‌ متنی‌ مشخص‌ و قانونی دانسته می‌شود. از دیدگاه ربی‌ها، نبوت متوقف شده و فـهرست قـانونی متون‌ مقدس‌ بسته‌ شده بود. خدا دیگر مستقیما با انسان‌ها سخن نمی‌گفت و اراده او تنها از طریق‌ تفسیر‌ کتاب‌مقدس‌ کشف می‌شد. کاتبان، جانشینان انبیا، که مرجعی اصلی در یهودیت بودند، می‌شوند. این، نگاهی‌ سـاده‌ و سـنتی به این مسئله است؛ اما در واقع، وضعیت تا حدی پیچیده‌تر است‌. ربی‌ها‌ برای‌ حل مشکلِ مرجعیت و برای جلوگیری از قرائت‌هایی از کتاب‌مقدس که نمی‌توانستند آنها را تأیید‌ کنند‌، مجبور شدند تا تـفسیرهای خـود را تا جایگاه کتاب‌مقدس

______________________________

۱٫ Sifra

هفت آسمان » تابستان ۱۳۸۶ – شماره ۳۴ (صفحه ۱۶۲)


بالا ببرند: تفاسیر‌ آنان‌ تورات‌ شفاهی شد و منشأ آن را در اصل به موسی رساندند. عالمان نیز عملاً ملهَم دانسته‌ شدند‌؛ البته بین الهام آنان با الهام پیامبران تـمایز گـذاشته مـی‌شد. «پس از‌ تخریب‌ معبد‌، نبوت از انبیا گـرفته شـده و بـه عالمان داده شد.»(۱)

از این گذشته، ربی‌ها در عمل‌، میدراش‌ را‌ به کتاب‌مقدس محدود نکردند. عنصری در عملیات میدراشی وجود دارد که به‌ روشنی‌ نمایانگر معیارهای تـفسیریِ رومـی ـ یـونانی است و مشابهات آن را به راحتی می‌توان در دانش یونانی و حـوزه‌ اسـکندریه‌ یافت. ربی‌ها تا حدّی می‌توانستند هر متنی را به همان شیوه‌ای تفسیر‌ کنند‌ که بر اساس آن کتاب‌مقدس را تفسیر‌ می‌کردند‌. آنـان‌ عـملاً در گـمارا شیوه‌های میدراشی را برای‌ تفسیر‌ میشنا به کار گرفتند.

قاعده دوم ایـن است که کتاب‌مقدس سخن خدا است‌ و از‌ ذهن او سرچشمه می‌گیرد. عناصر‌ بشری‌ کتاب‌مقدس بسیار‌ ناچیز‌ است‌. پیامبر، مغلوبِ نـیرویی الاهـی ـ روحـ‌القدس یا‌ روح‌ نبوت ـ بود که نقص‌های بشری او را خنثی می‌کرد. «موسی کـار کـاتبی‌ را‌ انجام می‌داد که به او املا‌ می‌شد و او همه تورات‌، تاریخ‌ها‌، داستان‌ها و دستوراتش را می‌نوشت و به‌ همین‌ سبب نـیز کـاتب نـامیده شد» (تثنیه ۳۳:۲۱).(۲)

چند نتیجه بر این قاعده‌ مترتب‌ شده است:

۱٫ کتاب‌مقدس بـی‌خطا اسـت‌ و هـیچ‌ خلافِ‌ واقعی در آن‌ راه‌ ندارد. خطا فقط ممکن‌ است‌ در ظاهر رخ دهد، اما حقیقتا در آن خـطایی نـیست.

۲٫ کـتاب‌مقدس منسجم است و هر‌ بخشی‌ با بخش‌های دیگر سازگاری دارد. کتاب‌مقدس‌ متنی‌ هماهنگ و یکپارچه‌ است‌. تـناقضات‌ تـنها در ظاهر رخ‌ می‌دهد، اما حقیقتا تناقضی وجود ندارد.

۳٫ کتاب‌مقدس تغییرناپذیر است. این نـتیجه در یـک سـطح، بدین‌ معنا‌ است که کتاب‌مقدس از تعرض مصون‌ است‌؛ یعنی‌ متنی‌ بسته‌ است که نـباید‌ تـغییر‌ یابد یا به شکل دیگری بازنویسی شود. تفسیر باید به روشنی از متن اصـلی کـتاب‌مقدس مـتمایز‌ باشد‌ و نباید‌ با آن ادغام شود. تکنیک‌های پیچیده‌ای که‌ در‌ ماسورا‌(۳) مربوط‌ به‌ اوایل‌ قرون وسطا بـه اوج خـود رسید، برای اطمینان از انتقال دقیقِ تورات ابداع شده بود. تغییرناپذیری

______________________________

۱٫ b. B. Bat. 12a

۲٫ ابن‌میمون، Commentary on Mishnah Sanhedrin, Heleq مـقایسه کـنید بـا‌ : b. B. Bat. 15a

۳٫ Masorah

هفت آسمان » تابستان ۱۳۸۶ – شماره ۳۴ (صفحه ۱۶۳)


کتاب‌مقدس، در سطح دیگر، به این معناست که این کتاب برای همیشه مفید خواهد بود؛ زیـرا چـون از ذهـن خدا نشئت گرفته، محال است که کهنه و منسوخ‌ شود‌. ربی‌ها نظریه نـسخ را نـپذیرفتند. در این زمینه، مقایسه با اسلام آموزنده است. نسخ در اسلام در اصل به نسخ هر دو دین یهودیت و مـسیحیت تـوسط وحی برتری که‌ محمد[‌(ص)] خاتمِ پیامبران آورد باز می‌گشت؛ اما فقیهانِ مسلمان ایـن اصـطلاح را در مورد شیوه‌ای برای سازگارکردن تعارضات درونی قـرآن و حـدیث نـیز به کار‌ گرفتند‌ و اظهار داشتند که بـرخی از‌ قـوانین‌ اولیه با قوانینی که بعدا از سوی پیامبر اعلام می‌شد، نسخ شده است. ربـی‌ها مـی‌توانستند این روش را برای حل تعارضات درونـی کـتاب‌مقدس به‌ کـار‌ گـیرند، امـا هیچ گاه‌ از‌ این روش استفاده نکردند؛ شـاید بـه این خاطر که نمی‌خواستند تلویحا تناقض در کلام خدا را بپذیرند.(۱)

۴٫ کتاب‌مقدس «سراسر مـوسیقی اسـت و هیچ ناسازه‌ای ندارد.» کوچک‌ترین جزئیات بـا معناست، حتی این‌که‌ یـک‌ کـلمه به طور کامل نوشته شـده بـاشد یا ناقص. بسیاری از قوانین دینی را حتی می‌توان از علامت‌هایی که برای تزئین به حـروف افـزوده می‌شود استنباط کرد. زبان کـتاب‌مقدس هـیچ‌ گـونه‌ حشو و زائدی‌ نـدارد. تـکرارها، اغلب اختلاف ظریفی بـا هـم دارند تا معنایی اندکی متفاوت به دست دهند.

۵٫ کتاب‌مقدس چندظرفیتی‌(۲) است و یک معنای مـعین و اصـلی ندارد؛ بلکه می‌تواند به طور هـم‌زمان‌ دارایـ‌ معانی‌ بـسیاری بـاشد. حـتی هنگامی که دو نتیجه مـتناقض از آن به دست آید، می‌توان هر دو را‌ «‌‌کلام‌ خدای زنده» دانست. مفسران از آزادی گسترده‌ای در برابر متن برخوردارند، امـا کـاملاً‌ هم‌ آزاد‌ نیستند. آنان نمی‌توانند به راحـتی هـر چـه مـی‌خواهند از کـتاب‌مقدس استنباط کنند. مـفسران مـیدراشی، به‌ اولویت معنای ظاهری

______________________________

۱٫ نسخ، منقضی‌شدنِ زمانِ عمل به حکمی است که ـ به خاطر‌ برخی مـصالح ـ مـدت اعـتبار‌ آن‌ ذکر نشده باشد. توضیح این‌که، در بـرخی مـوارد، قـانونگذار قـوانینی مـوقتی را وضـع می‌کند، اما مصلحت نمی‌بیند که موقتی‌بودنِ آن قوانین را اعلام کند و تنها پس از گذشتِ زمان اعتبار آن‌ قوانین، آنها را ملغا می‌کند. این پدیده در فرایند قانون‌گذاری و به ویژه در نهضت‌های اصلاحی‌ای کـه به دنبال بر انداختن عادت‌ها و رسوم فاسد یک جامعه و بر پاکردن جامعه‌ای جدیدند، امری طبیعی‌ است‌ و به هیچ وجه نشانگر تناقض در کلام قانونگذار نیست. در ضمن تعریفی که نویسنده از نسخ در اسـلام بـیان می‌کند دقیق نیست. برای اطلاعات بیشتر در این زمینه رجوع کنید‌ به‌: معرفت، التمهید فی علوم القرآن، ج۲، ص۲۷۳ـ۴۱۴٫

۲٫ polyvalent

هفت آسمان » تابستان ۱۳۸۶ – شماره ۳۴ (صفحه ۱۶۴)


گرایش دارند: «هیچ آیه‌ای نمی‌تواند هیچ‌گاه معنای ظاهری (پشاط)(۱) خود را از دست دهد.»(۲) بـه جـز در چند مورد، با صدا‌ و آواز‌ خواندنِ متنِ کتاب‌مقدس، نمایانگرِ پشاط است. معانی نهفته باید با پشاط متناسب باشد. این ضرب‌المثل رایج که «تورات مـطابق بـا زبان انسان سخن می‌گوید»(۳) بـر ایـن معنا اشاره دارد‌ که‌ تورات‌ همانند کلام معمولی سخن می‌گوید‌ و باید‌ مانند‌ کلام معمولی تفسیر شود. هلاخا (قوانین دینی) نیز دستی بازدارنده بر میدراش داشـت: آشـکار کردن ابعادی از تورات کـه بـا هلاخا‌ مطابقت‌ نداشت‌ ممنوع بود. اما بازدارنده نهایی، قدرتِ سنت بود‌. تفسیر‌ صحیح تنها باید از سوی ربّی‌ها بیان می‌شد؛ از سوی عالمانی که در مدارس مورد تأیید، تحصیل کرده و سنتی‌ را‌ که‌ بـا فـاصله سال‌های متمادی به خودِ موسی باز می‌گشت، دریافت‌ کرده بودند.

از نگاه درونی، هدف «بازی میدراش» را می‌توان استخراج معنای کتاب‌مقدس و به کارگیری آن در قلب‌ و زندگی‌ یهودیان‌ تعریف کرد. این هدف شامل حـل کـردن ابهام‌ها و تـناقضات کتاب‌مقدس، نشان‌ دادن‌ انسجام آن و پیوند دادن آن با زندگی روزمره است. از نگاه بیرونی، اهداف را می‌توان تا‌ حدّ‌ زیادی‌ در قـالبِ اعتبار بخشیدن به سنت توسط کتاب‌مقدس و نیز در چارچوبِ جست‌وجوی‌ راه‌هایی‌ بـرای‌ ضـمیمه کـردن آیین‌ها و باورهای رایج به متن مقدس ملاحظه کرد.

حرکات در «بازی» میدراش‌ تا‌ حدودی‌ در «دفترچه‌های راهنما» مقرر شـده ‌ ‌اسـت. ربی‌ها از دوره‌های اولیه، فهرست آن دسته از‌ قواعد‌ تفسیری (میدوت)(۴) را که تورات باید بر اسـاس آنـها تـفسیر شود، تنظیم کردند‌. سه‌ فهرست‌ از این مجموعه به طور ویژه تأثیرگذار بود: هفت میدای هـیلل،(۵)(۶) سیزده میدای ربّی‌ ییشماعل‌(۷)(۸) و سی و دو میدای ربّی الیعزر بن‌یوسه اهل جلیل.(۹)(۱۰) در مقدمه فـهرست الیعزر‌، به‌ صراحت‌ بـیان شـده است که قواعد مطرح‌شده در آن باید در تفسیر اگادا (متونی که محتوایشان‌ قوانین‌ نیست) به

______________________________

۱٫ peshat

۲٫ b. Shabb. 63a: Sanh. 34a

۳٫ b. Ber. 31b

۴٫ middot

۵٫ Hilel

۶٫ t. Sanh‌. ۷-۱۱‌; Abbot‌ R. Nat. A 37; Sipra, Introduction

۷٫ Rabbi Ishmael

۸٫ Sipra, Introduction; Mek. R. Shim`on ben Yohai to Exod‌. ۲۱‌.۱

۹٫ Rabbi‌ Eliezer ben Yose ha-Gelili

۱۰٫ Mishnat R. Eliezer I-II; Midr. ha-Gadol‌ Gen‌., Introduction

هفت آسمان » تابستان ۱۳۸۶ – شماره ۳۴ (صفحه ۱۶۵)


کار گرفته شود. در مقابل، فهرست‌های هیلل و ییشماعل همواره در تفسیر هلاخا (متونی که محتوایی‌ حقوقی‌ دارند) به کار گـرفته شده‌اند؛ البته نه این‌که منحصر در آن باشند‌. اما‌ نباید بر این تفاوت پافشاری کرد، زیرا‌ برخی‌ از‌ قواعد الیعزر نیز در تفسیر هلاخا به‌ کار‌ می‌رود. با این حال، از استعمال برخی شیوه‌های اگادایی نـامتعارف‌تر مـانند گِمَطْریا(۱) (محاسبه‌ ارزش‌های‌ عددی کلمات و عبارات) و نوطاریقون(۲) (این‌که‌ کلمات‌ کتاب‌مقدس، واژه‌های‌ اختصاری‌ فرض‌ شوند) در استدلال‌های حقوقی، به طور‌ قابل‌ توجهی پرهیز می‌شود. هرجا ممکن باشد معنای ظاهری (پشاط) یک قـانون غـلبه‌ می‌یابد‌.

تاریخ این فهرست‌ها بسیار مبهم است‌، زیرا انتساب آنها را‌ نمی‌توان‌ به راحتی پذیرفت. هفت میدای‌ هیلل‌ که تقریبا بدون تردید متقدم‌ترین آنها است، ماهیت قواعد تفسیری حاخامی را بـه‌ تـصویر‌ می‌کشد:

۱٫ قَل واحومر،(۳) استنباط یک‌ مورد‌ مهم‌ (حومر) از یک‌ مورد‌ کم اهمیت‌تر (قَل): برای‌ مثال‌اگر‌ هدیه (=قربانی) دائمی که‌مجازاتِ نادیده گرفتن آن‌انقطاع از قوم نیست، بر سبت مقدّم باشد، قربانیِ‌ پسـح‌ کـه مـجازات آن انقطاع از قوم‌ است‌ نیز بـر‌ سـبت‌ مـقدم‌ است.

۲٫ گِزِرا شاوا،(۴) استنباط‌ مبتنی بر وجود یک عبارت مشترک در دو قانون مختلف. برای مثال عبارتِ «در موسمش‌» هم‌ در ارتباط با قربانی پسـح (اعـداد‌ ۹:۲) و هـم‌ هدیه‌ دائمی‌ (اعداد‌ ۲۸:۲) به کار‌ رفته‌ است. چـون عـبارتِ «در موسمش» که در مورد هدیه دائمی به کار رفته، با مقدّم بودن‌ آن‌ بر‌ سبت همراه است، وقتی همین عـبارت بـا‌ قـربانی‌ پسح‌ به‌ کار‌ می‌رود‌، نیز مقدم بودن آن را بر سبت مـی‌رساند.

۳٫ بینی ان آو،(۵) تعیین مقوله بر مبنای یک نص، و تعیین مقوله بر مبنای دو نص. برای مثال، اگر اربابی‌ دندان غـلام خـود را عـمدا بیندازد (خروج ۲۱:۲۷) یا یک چشم او را کور کند (خروج ۲۱:۲۶) غلام در مقابل آزاد مـی‌شود. کـتاب‌مقدس «دندان» و «چشم» را تنها به‌ عنوان‌ مثال ذکر می‌کند. اشتراک آن دو در این است که هر دو از اعضای اصلی هـستند، مـی‌توان آنـها را دید و از دست دادن آنها موجب نقص دائمی می‌شود. بنابراین‌، اگر‌ اربابی به یـکی از اعـضای اصـلی غلامش که قابل رؤیت است و از دست دادن آن موجب نقص دائمی شود، آسیب وارد کند، غلام‌ آزاد‌ مـی‌شود.(۶)

______________________________

۱٫ gematria

۲٫ notariqon

۳٫ Qal wahomer‌

۴٫ Geze‌Îra shaÎwa

۵٫ Binyan ab mikkatub ehad ubinyan ab missene ketubim

۶٫ Mek. R. Ishmael, Nez. 9

هفت آسمان » تابستان ۱۳۸۶ – شماره ۳۴ (صفحه ۱۶۶)


۴٫ کـِلال،(۱) هـنگامی که به دنبال یک‌عنوان عام (کِلال) یک‌عنوان خاص‌(پِراط‌) می‌آید، عام فقط شامل‌ مـواردی‌ مـی‌شود که خاص بر آنها صدق می‌کند: برای مثال در لاویان ۱:۲ «هرگاه کسی از شما قـربانی نـزد خـداوند بگذراند، پس قربانی خود را از بهایم، از گاو و از گوسفند بگذرانید‌» کلمه‌ «بهایم» (کِلال) به خودی خود مـی‌تواند شـامل «بهایم وحشی» نیز باشد، اما افزوده‌شدن «گاو» و «گوسفند» (پِراط)، قربانی را در حیوانات اهلی منحصر مـی‌کند.(۲)

۵٫ پِراط،(۳) هـنگامی کـه یک عنوان خاص، عنوان‌ عامی‌ را به‌ دنبال دارد، عام به خاص اضافه می‌شود و همه موارد عـام مـشمول حکم می‌شوند. برای مثال در خروج‌ ۲۲:۱۰(۴) «اگر کسی الاغی یا گاوی یا گـوسفندی (پِراط) یـا‌ جـانوری‌ دیگر‌ (کِلال) به همسایه خود امانت دهد…» شخصِ امانت‌گیرنده، ضامن هر حیوانی است که تـحت عـنوان «جـانور» واقع ‌‌می‌شود‌؛ نه اینکه فقط ضامن حیوانات خاصی باشد که در آیه ذکـر شـده است‌.(۵)

۶٫ کیوسه‌،(۶) به‌ این معنا که همان تفسیر در جای دیگر به کار می‌رود: برای مثال تـقدیس نـخست‌زادگان‌ برای خدا (تثنیه ۱۵:۱۹) سبب نمی‌شود که آنها برای خدا شوند؛ زیرا‌ آنـها پیـشاپیش متعلق به‌ او‌ هستند (خروج ۱۳:۲). بلکه تأسیس ایـن عـمل بـدین جهت بوده که شخص بتواند با اطـاعت یـک دستور الاهی پاداش دریافت کند. همین تفسیر در مورد بر افروختن آتش بر مذبح بـه‌ کـار می‌رود (لاویان ۶:۵). این عمل نـمی‌تواند هـیچ کاری بـرای خـدا انـجام دهد، زیرا «لبنان به جهت هـیزم کـافی نیست و حیواناتش برای قربانی سوختنی [برای خدا [کفایت نمی‌کنند» (اشعیا ۴۰:۱۶)؛ بلکه‌ ایـن‌ کـار به شخص این مجال را می‌دهد کـه به سبب انجام یـک فـرمان، پاداش دریافت کند.(۷)

۷٫ داوار،(۸) یعنی معنای یـک عـبارت از سیاق آن تعیین می‌شود. برای مثال «دزدی مکن‌» در‌ خروج ۲۰:۱۶ باید بر گناهی که مجازات آن اعـدام اسـت، دلالت کند؛ زیرا دو گناه قبلی در هـمان آیـه (قـتل و زنا) گناهانی اسـت کـه مجازات آنها اعدام اسـت‌. از‌ ایـن‌رو، این جمله دلالت بر دزدی انسان‌ها (آدم‌ربایی) می‌کند. اما « دزدی مکنید» در لاویان ۱۹:۱۱ باید به دزدی اموال بازگردد، زیـرا سـیاق عبارت در آنجا درباره اموال است‌.(۹)

______________________________

۱٫ Kelal‌ uperat‌

۲٫ b. Zebah. 34a

۳٫ b. Zebah. 34a

۴٫ Hebr‌. ۲۲‌.۹

۵٫ Mek‌. R. Ishmael, Nez. 16

۶٫ Kayose bo bemaqom aher

۷٫ Mek R. Ishmael, Pisha 16

۸٫ Dabar hallamed meinyano

۹٫ b. Sanh. 86a

هفت آسمان » تابستان ۱۳۸۶ – شماره ۳۴ (صفحه ۱۶۷)


ایـن فـهرست‌های میدایی بـه عـنوان‌ تـوصیفی‌ از‌ شیوه‌های تفسیریِ میدراش، اشـکالاتی دارد: این فهرست‌ها به‌ هیچ‌ وجه جامع نیست و قواعدی همچون هِقِّش(۱) (قیاس) و سِموخیم(۲) (استنباط مبتنی بـر کـنار هم‌بودن آیات) را در بر ندارد. شریرا‌ گـائون‌ (قـرن‌ ۱۰ـ۱۱م) در اثـر مـعروف خـود، رساله،(۳) فهرستی از قـواعد‌ تـفسیری (با عنوان عیقارین(۴) به جای میدوت) ارائه می‌کند که بسیاری از آنها در هیچ یک از فهرست‌های‌ سه‌ گانه‌ وجـود نـدارد. حـتی اگر تمام قواعدی که در ادبیات حاخامی بـیان‌ شـده‌، جـمع‌آوری شـود، لزومـا گـزارش کاملی از شیوه‌های دَرشانیم(۵) (=شارحان) به دست نخواهد داد. قواعد حاخامی هم دستوری‌ است‌ و هم‌ توصیفی؛ آنها به همان اندازه که به آنچه عملاً در میدراش اتفاق‌ افتاده‌ است‌ می‌پردازند، دربـاره آنچه می‌بایست در میدراش رخ دهد نیز سخن می‌گویند. برخی از آنها‌ بسیار‌ نظری‌ هستند؛ زیرا به سختی می‌توان نمونه‌هایی از آنها را در متون میدراشی یافت. تحلیل‌ مدرن‌، شیوه‌های تفسیری‌ای را یافته است که در میدراش بـه کـار رفته است، اما‌ در‌ هیچ‌ جا از نظریه تفسیریِ حاخامی رسما تأیید نشده است. فهرست‌های قواعد، مفید هستند، اما‌ باید‌ تحلیل مستقیمی از خودِ متون میدراشی را نیز به آنها افزود. مطالعه دسـتورالعمل‌ها‌ هـیچ‌گاه‌نمی‌تواند‌ جانشین‌ تماشای بازی واقعی شود.

به طور کلی، می‌توان گفت که اصول تفسیریِ حاخامی ظاهرا در‌ تفاسیر‌ اولیه غیرحاخامی بر کتاب‌مقدس نیز معتبر بـوده اسـت و به نظر می‌رسد که‌ بـسیاری‌ از‌ شـیوه‌های میدراش در آنها به کار می‌رود. این موارد آنقدر زیاد و متنوع است که جای‌ تعجب‌ خواهد‌ بود اگر نتوانیم معادلی برای شیوه‌های مفسران غیرحاخامی در بـخشی از مـیدراش‌ حاخامی‌ بیابیم. با ایـن حـال، دو تفاوت مشهود است. چندظرفیتی بودن کتاب‌مقدس در متون غیرحاخامی کمتر مورد‌ توجه‌ قرار می‌گیرد: آنان می‌کوشند تا قرائتی واحد از کتاب‌مقدس به دست دهند‌. هنگامی‌ که فیلون تفاسیر متنوعی از یک آیه‌ ارائهـ‌ مـی‌کند‌، بسیار به دیدگاه حاخامی نزدیک می‌شود. دوم‌ این‌که‌، در برخی موارد به نظر می‌رسد که تفاسیر غیرحاخامی در مقایسه با تفاسیر‌ حاخامی‌، کمتر پایبندِ اصلِ تغییرناپذیری کتاب‌مقدس‌ است‌. احتمالاً حاخام‌ها‌ با‌ شـیوه‌ای‌ کـه کتاب یـوبیل‌ها و

______________________________

۱٫ heqqesh

۲٫ semukim

۳٫ Epistle‌

۴٫ iqqarin‌

۵٫ darshanim

هفت آسمان » تابستان ۱۳۸۶ – شماره ۳۴ (صفحه ۱۶۸)


طومار معبد، کتاب‌مقدس را به عبریِ کلاسیک بازنویسی می‌کنند مخالف بوده‌اند‌. استفاده‌ از این شیوه، این احتمال را‌ پیش مـی‌کشد که شاید‌ توراتی‌ جدید نگاشته و منتشر شده تا‌ جانشین‌ تورات قـدیمی شـود. بـا این حال، در مجموع به نظر می‌رسد که جانشین‌کردن‌ متن‌ جدید مورد نظر نبوده؛ بلکه‌ هدف‌، افزودن‌ مـتن ‌ ‌جـدید به‌ متن‌ قانونی بوده است. کتاب‌ یوبیل‌ها‌ ادعا می‌کند که منشأی الاهی دارد ـ یـعنی خـود را تـوراتی جدید می‌داند که مکمل‌ تورات‌ قدیمی است (یوبیل ۶:۲). کتابی که با‌ عنوان‌ کتاب دوم‌ اسـدراس‌(۱) شناخته‌ می‌شود، نیز اشاره می‌کند‌ که کتابی سرّی و متعلق به موسی است و سـزاوار جایگاه قانونی است (۱۴:۵ـ۶). تـفاوت ایـن اظهارات‌ با‌ ادعای حاخام‌ها مبنی بر این‌که سنت‌های‌ آنان‌ تورات‌ شفاهی‌ است‌ یا با اظهارات‌ شرحِ‌ حبقوق(۲) و فیلون که تفسیر خود بر کتاب‌مقدس را الهام‌شده می‌دانستند،(۳) شاید تنها در شدتِ آن باشد‌، نه‌ در‌ نـوع آن.

۱٫۳٫ تحولات قرون وسطا

اهداف و شیوه‌های‌ اصلیِ‌ تفسیرِ‌ حاخامی‌ بر‌ کتاب‌مقدس‌ که در دوره تلمودی تبیین شد، تا دوران مدرن باقی ماند. در تفسیر راشی(۴) (۱۰۴۵ـ۱۱۰۵)، مهم‌ترین تفسیر یهودی قرون وسطا، استمرار سنت مشاهده می‌شود. راشی کـه‌ در مـحیط خصومت‌آمیز مسیحی در شمال فرانسه در زمان اولین جنگ صلیبی می‌زیست، انگیزه چندانی برای نوآوری نداشت. اگرچه او رویکرد خاص خود را داشت که به تأکید بر معنای‌ ظاهری‌ (پشاط) کتاب‌مقدس و بیانِ دِراشِ(۵) «سـنجیده و مـعقول»(۶) و نه غیر آن، گرایش داشت، به طور کلی در اثر خود به دنبال فهم سنت و محافظت از آن بود. اولین جدایی اساسی از‌ سنت‌ توسط باروخ اسپینوزا (۱۶۳۲ـ۱۶۷۷) پدیدار شد. وی به ویژه در رساله‌ای در لاهوت و سـیاست(۷) رویـکردی تاریخی ـ انتقادی به کتاب‌مقدس به دست می‌دهد‌.

با‌ وجود تداوم گسترده [جریان تفسیر‌ [تا‌ زمان اسپینوزا، تحولات قابل توجهی در برخی حوزه‌ها رخ داد:

______________________________

۱٫ ۲ Esdras

۲٫ Pesher Habakkuk

۳٫ ۲ QpHab 2.8-10; philo, on the Cherubim 27

۴٫ Rashi

۵٫ derash

۶٫ “sober”

۷٫ Tractus‌ Theologico‌ Politicus

هفت آسمان » تابستان ۱۳۸۶ – شماره ۳۴ (صفحه ۱۶۹)


زبان شناسی:

مکتب‌ قرائیم‌(۱) حدودا در سال ۷۶۵م در بغداد تـوسط عـنان بـن‌داود(۲) بنیانگذاری شد. او سنت حاخامی را نـپذیرفت و از نـو بـه کتاب‌مقدس مراجعه کرد. مکتب قرائیم عالمان حاخامی را به زبان‌شناسی مشتاق‌ کرد‌. زبان‌شناسان یهودی همچون یونا ابن‌جناح(۳) (نیمه اول قرن یازدهم) با اسـتفاده از نـظریه زبـان‌شناسیِ عربیِ معاصر، به ویژه در اسپانیا، دست به تـبیین دسـتور زبان عبری کلاسیک زدند؛ برای مثال‌ آنان‌ یک بار‌ و برای همیشه ساختار سه حرفی افعال عبری را پایه‌گذاری کردند. ابـراهیم بـن‌عزرا(۴) (۱۱۶۴ـ۱۰۸۹) عـالمِ اسپانیایی از‌ زبان‌شناسی جدید دفاع کرد. او در مقدمه خود بر تفسیر تـورات‌، به‌ طور‌ خلاصه پنچ شیوه برای پرداختن به کتاب‌مقدس را مطرح کرده است: گائونی،(۵) قرائی، مسیحی، میدراشی و زبان‌شناسانه. وی ‌‌تـصریح‌ مـی‌کند کـه به نظر او شیوه زبان‌شناسانه ترجیح دارد: «شیوه پنجم همان روشی‌ است‌ کـه‌ تـفسیر خود را بر آن پایه‌گذاری می‌کنم. خدا، که تنها از او می‌ترسم، شاهد است‌ که در نگاه من این روش صحیح اسـت. مـن در تـفسیر تورات از‌ هیچ کس تقلید نمی‌کنم‌، بلکه‌ با تمام توان درباره ساختار و نـقش هـر کـلمه تحقیق می‌کنم و سپس تمام تلاش خود را برای توضیح آن به کار خواهم گرفت.» با ایـن حـال، تـأثیرگذارترین مفسّر دستور زبانی، عالم فرانسوی‌، داوید قیمحی(۶) (حدود ۱۱۶۰ـ۱۲۳۵)، بود. تحلیل‌های روشن دستورزبانی او ـ که بـعدها عـالمان مسیحی دوره‌های رنسانس و اصلاحات از آن بسیار بهره گرفتند ـ گاهی به طرزی غریب آهنگی مـدرن دارد: بـرای مـثل‌ به‌ شرح او بر استعمال کلمه «خدا» در پیدایش ۱۰:۹ توجه کنید که صفت برترین در عبری کـلاسیک را تـوضیح می‌دهد.

فلسفه:

تفسیر فلسفی کتاب‌مقدس که از زمان فیلون تا حد‌ زیادی‌ در جریان اصـلی یـهودیت راکـد مانده بود، دوباره با قوّت در قرون وسطا ظاهر شد. در اینجا نیز انگیزش اولیه را مکتب قـرائیم ایـجاد کرد. نظریات مهمِ الهیاتِ مَدرسیِ‌ عربی‌ (کلام)، تحت تأثیر سعدیا گائون

______________________________

۱٫ Karaism

۲٫ Anan ben David

۳٫ Jonah ibn Janah

۴٫ Abraham ibn Ezra

۵٫ Geonic

۶٫ David Kimhi

هفت آسمان » تابستان ۱۳۸۶ – شماره ۳۴ (صفحه ۱۷۰)


(۸۸۲ـ۹۴۲)، کـه مـخالف بـزرگ مکتب قرائیم بود، در اندیشه حاخامی‌ پذیرفته‌ شد‌. تفسیر فلسفی، متضمن فهمِ تمثیلی‌ کتاب‌مقدس‌ از‌ دیدگاه فـلسفی خـاصی بـود؛ ابن‌میمون بر همین مبنا، نگاه حزقیال به ارّابه (حزقیال باب اول) را به گـزارشی تـمثیلی از الگوی‌ نوافلاطونی‌ خودش‌ از مکتب ارسطویی تفسیر کرد.(۱) نظامِ فلسفی از‌ قبل‌ رایج، هرچه بود، به عنوان کـلیدی تـفسیری برای فهم کتاب‌مقدس به کار رفت.

عرفان:

ظهور نظامِ عرفانیِ قبالایی نـیز‌ تـأثیر‌ عمیقی‌ بر تفسیر کتاب‌مقدس داشت. زوهر، پرنـفوذترین تـفسیر عـرفانی، توسط موسی‌ لئونی(۲) در اسپانیا و در پایان قرن سـیزدهم گـردآوری شد. تفسیر عرفانی از لحاظ ظاهری، شبیه تفسیر فلسفی است‌: نظام‌ نظری‌ای‌ که از پیـش وجـود داشته، کلید تفسیری برای تـعیین مـعنای کتاب‌مقدس‌ اسـت‌ و عـناصر آن نـظام(۳) با کمک شیوه‌های تمثیلی از کتاب‌مقدس اسـتنباط مـی‌شود.

نظریه تفسیر در قرون وسطا‌ تا‌ حد‌ زیادی به شناساییِ رویکردهای گوناگون بـه کـتاب‌مقدس، پرداخت. مشهورترین طبقه‌بندی که با‌ رمـز‌ پَردِس‌(۴) شناخته می‌شود، احـتمالاً بـه موسی لئونی متعلق است: پشاط= تـفسیر ظـاهری؛ رِمِز=(۵) تفسیر تمثیلی؛ دِراش= تفسیر وعظی‌؛ سُد=(۶) تفسیر‌ عرفانی‌. بحیا بن‌آشر(۷) (اواخر قرن سیزدهم)، عالم اسـپانیایی، طـبقه‌بندیِ چهار قسمی‌ای را ارائه کرد که‌ از‌ طـبقه‌بندی پیـشین انـدکی متفاوت بود: تـفسیر ظـاهری (پشاط)؛ وعظی (میدراش(۸))؛ عـقلی یـا به‌ عبارت‌ دیگر‌ فلسفی (سِخِل(۹))؛ و عرفانی (که «راه خداوند»(۱۰) یا قبالا نامیده می‌شود).

به طـور کـلی‌، رویکردهای‌ مختلف به کتاب‌مقدس، انحصاری یـا غـیرقابل جمع تـلقی نـمی‌شدند، بـلکه مکمل هم بودند‌؛ یـعنی‌ همچنان‌ بر چندظرفیتی بودن کتاب‌مقدس تأکید می‌شد. با این حال، گرایش به اولویت‌بندی این رویـکردها در‌ نـظامی‌ سلسله مراتبی طبق

______________________________

۱٫ دلاله الحائرین، ۳:۱ـ۷

۲٫ Moses de Leon

۳٫ برای مـثال، نـظریه قـبالایی‌ سـفیراها‌: ر.ک. Zohar‌ ۲٫۴۲b-43a

۴٫ PaRDeS

۵٫ Remez

۶٫ Sod

۷٫ Bahya ben Asher

۸٫ midrash

۹٫ sekel

۱۰٫ the way of the‌ Lord‌

هفت آسمان » تابستان ۱۳۸۶ – شماره ۳۴ (صفحه ۱۷۱)


دیـدگاه‌ مفسر، مشهود بـود. حـتی ابن‌میمون که نسبت به ادعای جداکردن «هسته» از‌ «پوسته‌» در کتاب‌مقدس هشدار می‌داد،(۱) می‌پذیرفت که در کتاب‌مقدس معنایی «آشـکار» و مـعنایی «نـهفته» وجود دارد.(۲) زوهر (۳٫۱۵۲‌ الف‌) برای به تصویر کـشیدن رابـطه بـین مـراتب گـوناگون مـعنا در کتاب‌مقدس، از‌ تمثیلِ‌ بدن انسان استفاده می‌کند. مردمان نادان تنها‌ به‌ داستان‌های‌ تورات که پوشش آن است، نگاه می‌کنند‌؛ آنان‌ که داناترند به فرمان‌ها که بدن تورات(۳) است، مـی‌نگرند. اما اندیشمندان واقعی تنها‌ به‌ معنای عرفانی درون تورات که‌ روح‌ تورات است‌، چشم‌ می‌دوزند‌ و هرگز نباید پنداشت که معنای سخن‌ خداوند‌ به طور کامل فهمیده خواهد شد. زوهر می‌افزاید: «و مـقدّر اسـت که در‌ جهانِ‌ آینده، آنان [عرفا [به روحِ روحِ‌ تورات بنگرند».

فیلیپ الکساندر‌

۲٫ تفسیر‌ مسیحی آغازین

کتاب‌مقدس مسیحیان اولیه‌، همان‌ کتاب‌مقدس عبرانیِ جوامع یهودی بود. هنگامی که عیسی و نویسندگان دوره رسـولان از «کـُتُب‌ [یا‌ نوشته]» سخن می‌گویند، منظورشان کتاب‌های‌ قانونی‌ تورات‌، انبیا و مکتوبات است‌ که‌ یهودیان آنها را الهام‌شده‌ از‌ سوی خدا می‌دانستند؛ به این معنا که مـستقیما بـا املای خداوند یا تحت تـأثیر‌ او‌ نـوشته شده است. همچنین، ترجمه یونانی‌ «سبعینیه‌»(۴) که مقامات‌ یهودیِ‌ اسکندرانی‌ از آن حمایت می‌کردند‌، وحیانی تلقی می‌شد. در نگاه مسیحیان، داستان معجزه‌آمیز ترجمه سبعینیه ـ که اولین بـار در رسـاله‌ آریستیاس‌(۵) (اواخر قرن دوم ق.م ) بـیان شـد و سپس‌ فیلون‌ آن‌ را‌ شرح‌ داد و بعدها نویسندگان‌ مسیحی‌ مانند ژوستین شهید،(۶) ایرنئوس اهل لیون،(۷) ترتولیان(۸) و آگوستین(۹) به آن پر و بال دادندـ سبب شد که‌ این‌ ترجمه‌ حتی جایگاه بالاتری از متن اصلی عبری‌ بـیابد‌.

______________________________

۱٫ Commentary‌ on‌ Mishnah‌ Sanhedrin‌, Heleq

۲٫ دلاله الحـائرین، مقدمه

۳٫ مقایسه کنید با تشبیهِ فرمان‌ها به « گوفه تورا» [ترجمه تحت‌اللفظی: بدن‌های تورات [در m. Hag. 8.1

۴٫ Septuagint [L××]

۵٫ Letter of Aristeas

۶٫ Justin Martyr

۷٫ Irenaeus of‌ Lyons

۸٫ Tertullian

۹٫ Augustine

هفت آسمان » تابستان ۱۳۸۶ – شماره ۳۴ (صفحه ۱۷۲)


تفسیر یهودی در دوران هلنی و رومی سه گونه بود: تفسیر میدراشی ـ متعلق به ربّی‌ها ـ که در متن مقدس به دنـبال سـرنخ‌هایی می‌گشت تـا با کمک آنها و تحت‌ هدایت‌ سنت، قوانین الزامی برای زندگی (هلاخا) و معنایی قابل قبول برای زمان حـال (آگادا) بیابد. کانون تفسیر، تورات یا شریعتِ خداوند بود. دومین نـوع تـفسیری مـتعلق به عالمان یهودی در‌ میان‌ آوارگان یهودیِ یونانی‌زبان بود که فیلون را می‌توان مصداق بارز آنها دانست. این عـالمان ‌ ‌مـی‌کوشیدند تا متون را با حقایق اخلاق و فلسفه طبیعی‌ رواقی‌ یا افلاطونی سازگار کنند. سـومین‌ نـوع‌ تـفسیری نیز متعلق به فرقه‌های اسنی در قمران بود که که با تکیه بر مرجعیتِ «معلم پارسـاییِ»(۱) خود، متون کتاب‌مقدس را به عنوان پیشگویی‌هایی‌ الاهی‌ از حضور آخرالزمانی‌شان در‌ دوره‌ پس از مکابیان، تفسیر مـی‌کردند. در این شکل تفسیری، کـانون تـفسیر از تورات فاصله گرفته، به ادبیات پیشگویی نزدیک شده بود.

ردّ پای همه این انواع سه گانه تفسیری را‌ می‌توان‌ در آثار مسیحیان اولیه یافت. اناجیل همنوا عیسی را به مثابه معلمی حاخامی به تصویر می‌کشد کـه پیوسته به سؤالاتی درباره تورات پاسخ می‌داد (مرقس ۱۰:۱ـ۱۲، ۱۷ـ۳۱؛ ۱۲‌:۱۳‌ـ۳۴؛ لوقا‌ ۱۲:۱۳ـ۱۵؛ و غیره). پولس در تفسیر کتاب‌مقدس هم از شیوه هلاخایی و هم از شیوه اگادایی (برای‌ مثال رومیان ۱۰:۶ـ۸؛ دوم قرنتیان ۱۳:۱؛ غلاطیان ۳:۱۵ـ۱۸) و حتی از‌ هفت‌ قاعده‌ منتسب به ربّی هیلل (رومـیان ۴:۱ـ۱۲؛ ۵:۱۵ـ۱۷؛ ۱۳:۸ـ۱۲؛ و غـیره) استفاده کرد. به نظر می‌رسد که ‌‌رساله‌ به عبرانیان در تصویری که از آیین معبد به عنوان سایه‌ای از حقیقت‌ آسمانی‌ به‌ دست می‌دهد، فرجام‌شناسیِ نسلی پیشین را با جهان‌بینیِ افلاطونی‌ای، مشابه جهان‌بینی فـیلون، تـلفیق کرده است‌ (مراجعه کنید به عبرانیان ۸:۵؛ ۹:۲۳ـ۲۸). از همه مهم‌تر این‌که تصدیق عیسای ناصری‌ به عنوان مسیحای موعود‌ ـ که‌ باوری اساسی در مسیحیت است ـ و نیز اصلِ تفسیریِ وعده و تحقق، هر دو به تـغییرِ کـانونِ تفسیر از تورات به کتب انبیا کمک کرد. پیامبران از جمله موسی، داوود و دیگران در کتاب‌مقدس‌ آنچه را که مقرر بود «در این ایام آخر» (عبرانیان ۱:۲) رخ دهد، پیشگویی کرده و بدین ترتیب معنای مکاشفه‌ایِ زمان حـاضر را در نـقشه فـراگیر خداوند گشوده بودند؛ برای مـثال: «امـروز ایـن‌ نوشته‌ در گوش‌های شما تمام شد» (لوقا ۴:۲۱؛ مقایسه کنید با اشعیا ۶۱:۱).

______________________________

۱٫ Teacher of Righteousness

هفت آسمان » تابستان ۱۳۸۶ – شماره ۳۴ (صفحه ۱۷۳)


اثبات حقانیت مسیحیت به کمک پیشگویی‌ها، بسیار زود، ابزار اصلی مبلغان مـسیحی شـد. ایـن شیوه‌ برای‌ مستمعان یهودی که به متون مـقدس خـود وفادار بودند و نیز برای غیر یهودیانی که تحت تأثیر قدمت این نوشته‌ها قرار می‌گرفتند، جذاب بود. اگرچه ممکن بـود مـسیحیان مـتون مقدس‌ یهودی‌ را کنار بگذارند و وحی جدیدی را در شخص عیسی تجربه کـنند، اما آنان این متون را به عنوان ابزاری ارزشمند برای دفاع از مسیحیت حفظ کردند؛ متونی که به‌ عنوان‌ پیـشگویی‌های‌ الاهـی، نـه تنها برای نوآیینان‌ جذاب‌ بود‌، بلکه به خودِ مسیحیان، مقوله‌هایی تـفسیری بـرای فهم زندگی، مرگ و رستاخیز عیسی مسیح عطا کرد (اول قرنتیان ۱۵:۱ـ۳؛ لوقا ۲۴:۲۵‌ـ۲۷‌؛ اعمال‌ رسولان ۲:۲۲ـ۳۶).

پولس، قدرتمندتر از همه، مبنایِ‌ الهـیاتیِ‌ ایـن تـصویرِ بی‌نظیر از نقشه خدا در تاریخ را شرح داد و معنای آیین‌های مسیحی همچون تعمید و عشای ربـانی را‌ تـبیین‌ کـرد‌. آشکار شدنِ عهد جدید که پیامبران آن را پیشگویی کرده‌ بودند، جانشین عهد قدیم تورات شـده بـود (رومـیان ۱۰:۴؛ اول قرنتیان ۱۱:۲۵؛ دوم قرنتیان ۳:۶؛ مقایسه کنید با‌ ارمیا‌ ۳۱‌:۱).

اما پولس تحقق پیشگویی‌ها را تنها با داستان عیسی و زمـان حـال‌ مسیحیت‌ مرتبط نمی‌دانست، بلکه آنها را با ظهور دوباره (اول تسالونیکیان ۴ـ۵) پیوند می‌داد. پولس علاوه بـر مـجموعه‌ مـحدودِ‌ عبارت‌هایِ‌ مسیحایی که اولین سنت‌های مسیحی درباره عیسی را شکل می‌داد، پیشگویی‌های دیگری‌ از‌ عصر‌ جـدید را در مـتون مقدس شناسایی کرد. او همچنین شیوه‌هایی برای تفسیر مکاشفه‌ای آنها‌ ارائه‌ کرد‌ تا نـسل‌های آیـنده بـا به کار گرفتن آنها بتوانند عبارت‌های کتاب‌مقدس را به گونه‌ای‌ قابل‌ تطبیق بر موقعیت خود فـهم کـنند.

پولس با شرح تجربه اسرائیل برای هشدار‌ به‌ نسل‌ خود، اصطلاح «نمونه»(۱) (۱ قـرنتیان ۱۰:۶، ۱۱) را بـه کـار گرفت و آن را با فهم‌ «روحانی‌» کسانی که دارای روح القدس‌اند، برابر دانست (رومیان ۸:۹، ۲۳؛ ۱ قرنتیان ۲:۱۳ـ۱۵؛ ۷:۴۰‌). این‌ نوع‌ از نمونه‌ها(۲) کـه دارای پیـشینه یـهودی نیز بوده، در تفسیر مسیحیِ قرن دوم بسیار رواج‌ یافت‌. پیش از آن نیز، در اول پطرس ۳:۲۱ واژه «نـمونه» بـرای تعمید‌ مسیحی‌ که‌ نظیر نجات نوح دانسته شده، به کار رفته بود. نوشته‌های پدرانِ عهد رسـولان،(۳) بـه ویژه‌ رساله‌های‌ برنابا‌

______________________________

۱٫ type or typical

۲٫ typology

۳٫ Apostolic Fathers

هفت آسمان » تابستان ۱۳۸۶ – شماره ۳۴ (صفحه ۱۷۴)


(۶:۱۱؛ ۷:۳، ۷، ۱۰، ۱۱ و غیره) نشان‌دهنده پیشرفت‌ سریع‌ این مفهوم است. ۱ کلمنت ۲۵ تـصویری از قـقنوس، اسطوره کلاسیک، را به عنوان نمونه‌ای از رستاخیز‌ مـسیح‌ بـه خـدمت گرفته است. در میانه قرن دوم میلادی، نوشته‌های ژوسـتین شـهید‌ نشان‌ می‌دهد که نمونه‌ها چه بسیار به کار‌ گرفته‌ می‌شدند‌. ژوستین نه تـنها از اسـتفاده سنتی مسیحیان‌ از‌ عبارت‌های مسیحایی (هـمچون پیـدایش ۴۹:۱۰ـ۱۲؛ اشعیا ۷:۱۴؛ ۹:۶؛ ۱۱:۱ـ۳؛ ۵۳؛ مـزامیر ۲:۷؛ ۱۱۰‌:۴) دفـاع‌ کـرد،(۱) بلکه خود او نمونه‌های‌ دیگری‌ یافت. بـرای‌ مـثال‌، تقریبا‌ هر تکه چوبی را که در‌ کتب‌ مقدس یهودی به آن اشاره شده بـود، نـمونه‌ای از صلیب دانست.(۲) موعظه‌ عید‌ پاک(۳) اثر مـلیتو اهل ساردیس(۴) (اواخر‌ قـرن دوم مـیلادی) نیز‌ هنگامی‌ که سنت‌های مـربوط بـه خروج‌(۵) را‌ به عنوان نمونه‌هایی از مرگ و رستاخیز عیسی بازخوانی می‌کند، همان غنای تخیل(۶) را‌ بـه‌ نـمایش می‌گذارد. بعید نیست که‌ مـسیحیان‌ قـرن‌ دوم دارای شـواهد‌(۷) یا‌ مجموعه‌هایی بـودند کـه پیشگویی‌های‌ مسیحایی‌ یا سـایر مـتونی را که بر نمونه‌ها دلالت داشتند، برای استفاده بهتر گردآوری می‌کرد‌. رساله‌ سیپریان برای کوئیرینوس(۸) نـمونه‌ای از ایـن‌ مجموعه‌ها‌ است؛ بخش‌ دومِ‌ آن‌ بـر فـهرستی از شواهد‌ «قـطعی»(۹) از مـتون مـقدس یهودی مشتمل است کـه به نمونه‌هایی از مسیح تفسیر شده است‌. (مقایسه‌ کنید با اول قرنتیان ۱۰:۴)، و نیز‌ مشتمل‌ بر‌ مجموعه‌ای‌ از‌ عـبارت‌هایی اسـت که‌ در‌ آنها کلمات کوه، بره یـا دامـاد بـه کـار مـی‌رود. سنت‌های نمونه‌شناسانه، جـلوه‌های اولیـه هنر مسیحی ـ به‌ ویژه‌ نقش‌های‌ مربوط به تدفین و بنای یادبودِ مقبره‌ها ـ را‌ نیز‌ تحت‌ تأثیر‌ خود‌ قـرار‌ داد. غـالب تـصاویری را که در آنها از شخصیت‌های کتاب‌مقدس استفاده شده، مـی‌توان نـمونه‌هایی از نـجات تـفسیر کـرد: مـانند تصویر نوح در کشتی، دانیال در بین شیرها‌، نجات سوسن از دست پیران، نجات یونس از شکم ماهی. همچنین تصاویری که در آنها از داستان‌های عهد جدید ـ مانند زنده کردن العازار و معجزات شـفابخش ـ استفاده شده را می‌توان اشاره‌هایی‌ به‌ امید مسیحیان پس از مرگ دانست.

______________________________

۱٫ apology 32-38

۲٫ Dialoge with trypho the jew 86

۳٫ The Easter homily

۴٫ Melito of Sardis

۵٫ Exodus

۶٫ imagination

۷٫ testimonia

۸٫ ad quirinum

۹٫ “stone” testimonies

هفت آسمان » تابستان ۱۳۸۶ – شماره ۳۴ (صفحه ۱۷۵)


پولس‌، همچنین‌ واژه «تمثیل» را به واژگان تفسیری مسیحیت وارد کرد. رساله غلاطیان ۴:۲۱ـ۲۶ به داستان سارا و هاجر (پیدایش ۱۶) اشاره می‌کند، با این‌ ادعا‌ کـه ایـن داستان را باید‌ تمثیل‌وار‌ و بیانگرِ عهد جدید و قدیم فهمید. تفسیر متون معتبر به مثابه متونی که دارای معنایی باطنی(۱) است و نه بر اساس آنچه الفاظ آنها بر آن‌ دلالت‌ می‌کند، شـیوه‌ای قـدیمی در‌ میان‌ یونانیان در اقتباس از هومر و شاعران اولیه بوده است. تمثیل‌های هومری منسوب به هراکلیتوس(۲) احتمالاً نوشته یکی از معاصران پولس بوده است. تمثیل یا «مجاز تـوسعه‌یافته» طـبق تعریف کوئینتیلیان،(۳) به‌ عنوان‌ ابـزاری بـرای نویسنده، با داستان‌هایی همچون «هراکلیتوس بر سر دو راهی»(۴) نوشته پرودیکوس سوفیست(۵) (قرن چهارم ق.م) آغاز شد. تفسیر تمثیلیِ هومر، مشخصه دانش رواقی بود و بعدها بـر تـفسیر یهودی و مسیحی‌ در‌ اسکندریه سـایه‌ افـکند. عنوان تفسیر اصلی فیلون بر تورات «تمثیل‌های تورات»(۶) بود. وی همانند دیگر تمثیل‌دانان، کلید معنای باطنی‌ را در نکات ریشه شناختی، اعداد و واژه‌های غریب یافت.

استفاده پولس‌ از‌ اصطلاح‌ alleÎgoroumena در غلاطیان ۴:۲۴ تمایز روشنی بین تـمثیل و نـمونه به دست نمی‌دهد. سارا و هاجر در اینجا ‌‌به‌ عنوان نمونه عمل می‌کنند، همان گونه که نسل بیابان در اول قرنتیان فصل‌ ۱۰‌ نمونه‌ است. با این حال، دیگر نویسندگان مسیحی نیز عمدا از تمثیل‌پردازی یـونانی اسـتفاده کرده‌اند. نـویسنده‌ رساله به عبرانیان، متونی که در اصل به کاهن اعظم اشاره دارند را‌ به عنوان متونی که‌ از‌ عیسی مـسیح سخن می‌گوید، تفسیر می‌کند (عبرانیان ۵ـ۷). رساله برنابا تمام قوانین عبادی یـهود را مـنسوخ و هـمه ابعاد آن را اخلاقی‌شده اعلام می‌کند. به نظر می‌رسد که آموزگاران گنوسی، امکانِ به کارگیری‌ تمثیل در دفاعیه‌پردازی را تا بـیشترین ‌ ‌حـد توسعه دادند. گنوسی‌گریِ مسیحی ـ همانند آنچه کلمنت اسکندرانی در اوایل قرن سوم ارائه کرد ـ آزادانـه واژه alleÎgoria را بـرای تـلاش‌های تفسیری‌ای به کار‌ می‌برد‌ که متون کتاب‌مقدس را به عنوان تعلیم‌دهنده حقایق عام و فرازمانی تفسیر مـی‌کرد.

اریگن اسکندرانی(۷) (حدود ۱۸۵ تا ۲۵۴م) پرکارترین مفسر کلیسای اولیه، بنیادهای

______________________________

۱٫ hyponoia

۲٫ Pseudo-Heraclitus

۳٫ Quintilian

۴٫ Heracles at the‌ crossroads‌

۵٫ Prodikos the Sophist

۶٫ Allegories of the Law

۷٫ Origen of Alexandria

هفت آسمان » تابستان ۱۳۸۶ – شماره ۳۴ (صفحه ۱۷۶)


نظری تمثیل مسیحی را پایـه‌گذاری کرد. او در بخش چهارمِ رسـاله‌اش بـه نام «درباره اصول اولیه»،(۱) ادعا می‌کند که‌ خداوند‌ مقدر کرده که نه تنها متون مقدس قانونی، بلکه انتقال متنی آنها نیز با وجود همه نقل‌های متفاوت و خطاهای نسخه‌برداران کاملاً الهام‌شده بـاشد. عبارت‌هایی که به لحاظ لفظ یا‌ محتوا‌ در‌ خود «لغزشگاه»(۲)هایی دارند به‌ خواننده‌ گوشزد‌ می‌کنند که در متون مقدس باید معنایی روحانی، نه ظاهری را جست‌وجو کرد. یک متن «الهام‌شده» مقتضیِ تفسیری «روحـانی» اسـت که‌ روح‌ را‌ از قلمروِ جسم به قلمروِ روح عروج می‌دهد‌.(۳) تلقی‌ اریگن این بود که بخش اعظمِ وحیِ کتاب‌مقدس درباره سرنوشت ارواح، سقوط و نجات آنهاست. از این‌رو، در تفسیر خود‌ بر‌ متون‌ مقدس یهودی، داسـتان اسـرائیل را تمثیلی از سلوک روح می‌داند‌ که در آن از جهان حسیِ «مصر» به سوی سرزمین موعودِ «برکت» عزیمت می‌کند. آموزه‌های عیسی و رسولان نیز‌ همان‌ هدف‌ را دنبال می‌کرد: آنها به صراحت یا به تمثیل، بـه امـیدی‌ که‌ مسیحیان با آن زندگی می‌کنند، اشاره می‌کردند.

با این حال، استفاده بی‌اندازه از تمثیل در میان‌ گنوسی‌ها‌ اولین‌ تردیدها را درباره این شیوه ایجاد کرد. مارکیون اهل پونتوس،(۴) که در‌ اواسط‌ قرن‌ دوم مـیلادی «کـلیسای رقـیب»(۵) موفقی را تأسیس کرد، متون مـقدس یـهودی را وحـی از‌ جانب‌ خدایی‌ «بیگانه»(۶) دانست و آنها را رد کرد. او اندیشه خود را بر متون بازنگری‌شده‌ای از‌ پولس‌ و انجیل پالایش‌شده‌ای از لوقا بنا کرد. تفسیر از طریق بازنگری مـتنی، نـامتعارف نـبود‌؛ تاتیان‌ سوری‌(۷) در اثر خود به نامِ دیاتسارون(۸) کـوشید تـا روایت‌های جداگانه اناجیل چهارگانه را در‌ یک‌ متن تلفیق کند. نویسندگان کلیسایی برای مهارِ «سوءاستفاده» گنوسی‌ها از کتاب‌مقدس و برای فهم‌ درست‌ آنـ‌ بـه سـه مرجع متوسل شدند: مجموعه قانونیِ مورد تأیید شامل عهد «قـدیم» به همراه عهد‌ «جدید‌» که دربردارنده نوشته‌هایی بود که طبقِ باور موجود دارای منشأ رسولی بودند‌؛ «قانون‌ ایمان‌»(۹) کـه چـکیده‌ای از اعـتقادات پذیرفته‌شده، بود؛ و سازمان اسقفی که انتظار می‌رفت درمیان ادعاهای متعارض دربـاره‌

______________________________

۱٫ On‌ First‌ Principles

۲٫ stumbling blocks

۳٫ Grk. anagoÎgeÎ

۴٫ Marcion of Pontus

۵٫ counterchurch

۶٫ an alien‌ God‌

۷٫ Tatian the Syrian

۸٫ Diatessaron

۹٫ Rule of Faith

هفت آسمان » تابستان ۱۳۸۶ – شماره ۳۴ (صفحه ۱۷۷)


تـفسیر دارای مرجعیت، تصمیم‌گیری کند. ایرنئوس(۱) و ترتولیان(۲) در برابر‌ مجموعه‌ قانونیِ تقلیل‌یافته مارکیون، مسیح‌شناسی دوسِتیک و نظریه‌های کیهان‌شناختی گنوسی، بـه «رسـولی‌بودن»(۳) بـه عنوان‌ معیاری‌ اساسی متوسل شدند. آنان هر دو مخالفان‌ خود‌ را‌ به تفسیر بـه رأی مـتهم کـرده، مخالفت‌ شدید‌ خود را نسبت به تمثیل‌های عنان‌گسیخته گنوسی اظهار کردند.

آنان همچنین به اسـتفاده‌ از‌ مـعیار رسـولی‌بودن برای توسعه کتب‌ قانونی‌ مسیحی از‌ بین‌ اپوکریفا‌ توجه ویژه‌ای داشتند. این نوشته‌ها نه‌ تـنها‌ بـخشی از ادبیات رو به رشد گنوسی بودند، بلکه عمومِ مسیحیان نیز‌ آنها‌ را پدید می‌آوردند و مـی‌خواندند. انـجیل‌های اپوکـریفایی‌ جای خالیِ خانواده عیسی‌ و دوران‌ کودکی او، چهل روزِ پس‌ از‌ رستاخیز و سفرش به جهنم و بهشت را پر مـی‌کردند.

اعـمال رسولان اپوکریفایی، گواهی رسولان‌(۴) را‌ حامیِ آرمان‌های زاهدانه ـ به ویژه‌ مجرد‌ بودن‌ ـ تفسیر کـرد و بـدین‌ تـرتیب‌ دعوت به اخلاق ـ که‌ محورِ‌ تفسیرِ آبایِ عهد رسولان بر کتاب‌مقدس (۱ و ۲ کلمنت؛ دیداخه؛ ایگناتیوس؛ بـرنابا؛ شـبان هرماس) بود ـ را‌ تداوم‌ بخشیدند. اولین فهرستِ کتاب‌های قانونی عهد‌ جدید‌، فهرست مـوراتوری‌(۵) (حـدود‌ ۲۰۰‌م)، تـعداد زیادی از کتاب‌های‌ اپوکریفایی را رد می‌کرد، اما با وجودِ تلاش‌های مستمر برای محدود کردن کتاب‌های اپوکریفایی، ایـن‌ نـوشته‌ها‌، مـانند انجیلِ مقدماتی یعقوب،(۶) اعمال پیلاطس‌، انجیل‌ بارتولومیو‌(۷) و مکاشفه‌های‌ پطرس‌ و پولس، تفسیر کتاب‌مقدس‌ را‌ تـا قـرن‌های متمادی تحت تأثیر قرار دادند.

در طی دو قرن اول، دغدغه‌های عملی، تفسیر مسیحیِ‌ کتاب‌مقدس‌ را‌ راهبری می‌کردند؛ دغدغه‌هایی هـمچون نـیاز به موعظه‌ تبلیغی‌، تعلیم‌ نوآئینان‌، دفاعیه‌نویسی‌ برای‌ غیرِ مسیحیان و مجادله علیه آمـوزه‌های «بـدعت‌آمیز». تفسیر در قرن سوم و چهارم، تحت تأثیر نـزاع «مـکتب‌ها» قـرار گرفت که شبیه رقابت مکاتب فلسفی در دنـیای هـلنی بود. این‌ نزاع باعث شد تا برخی از اصولِ تفسیرِ کُتُب قانونی براساس الگـوی مـسیحی روشن شود. یک سنت کـهن امـا غیر قـابل اطـمینان ادعـا می‌کند که در اسکندریه، مدرسه

______________________________

۱٫ Irenaeus

۲٫ Tertullian‌

۳٫ Apostolicity‌

۴٫ the witness of the apostles

۵٫ the Canon Muratori

۶٫ Protevangelium of James

۷٫ Bartholomew

هفت آسمان » تابستان ۱۳۸۶ – شماره ۳۴ (صفحه ۱۷۸)


تعلیماتی(۱) مـسیحی‌ای بـا سلسله‌ای از آموزگاران معروف وجود داشت که سرآغازشان پانتائنوس(۲) در اواخر قرن دوم، کلمنت‌ اسـکندرانی‌ و اریـگن بودند. گزارش‌های از گریگوری صاحب کرامت،(۳) پمـفیلوس اهل قیصریه(۴) و یوسبیوس(۵) بـیانگر آن اسـت که اریگن برنامه درسی‌ای بـرای سـطح عالی مطالعات مسیحی‌ داشت‌ که بر رشته‌های کلاسیکی همچون‌ دستور‌ زبان، ادبیات یـونانی، فـلسفه به عنوان پایه و مطالعه مـتون کـتاب‌مقدس در سـطح عالی مشتمل بـود. نـقادی متنی به همان انـدازه در ایـن تلاش نقش‌ داشت‌ که تحلیل ادبی و تفسیر‌ روحانی‌ در آن سهیم بودند. اریگن از طریق نوآیینان یـهودی از سـنت‌های تفسیری یهودیت حاخامی آگاهی یافت و تـوانست از آنـها بهره گـیرد.

مـکتب اسـکندریه قرن چهارم به شـیوه‌های تفسیری اریگن، از‌ جمله‌ استفاده از تمثیل، ادامه داد. الهیدانان بزرگ همچون آتاناسیوس،(۶) یوسبیوس، آپولیناریس،(۷) آباء کاپادوسیانی(۸) و سـیریل اسـکندرانی(۹) تفسیرهایی را بر کتاب‌مقدس برای طیف گـسترده‌ای از فـرهیختگان، بـا الهـام از رویـکرد تأویلیِ اریگن‌ نـگاشتند‌: کـتاب‌مقدس تلاش‌ روحانی برای عروج به خدا را تعلیم می‌دهد، خدایی که این «راه» را از طریق مسیح، لوگوس‌ ازلی، در نوشته‌های مـقدس آشـکار کـرده است. زندگی موسی(۱۰) اثر‌ گریگوری‌ نیسایی‌(۱۱) داسـتان خـروج را در دو بـخش بـازخوانی مـی‌کند: بـخش اول، بازگویی جزئیات طبق ترتیب تاریخی و بخش ‌‌بعدی‌ بیان معنای روحانی آنها برای به تصویر کشیدن سلوک روح به سوی خداوند‌ در‌ مراحل‌ مختلف. دیدوموس نابینا(۱۲) (متوفای ۳۹۸م) کتاب‌های متعددی از کـتاب‌مقدس را به شیوه‌ای مشابه شرح‌ کرد. در اصول تفسیریِ اسکندرانی توجه زیادی به جزئیات زبان‌شناختی معطوف می‌شود؛ چینش‌ کلمات کتاب‌مقدس و ویژگی‌های سبک‌شناختی‌ آن‌ بسیار مهم است؛ زیرا کلام الهام‌شده، خود دربردارنده کـلیدِ راهـیابی به معنایی است که خداوند از آن قصد کرده است. تفسیر تمثیلی نزد این عالمان، یک علم بود نه نوعی خیال‌پردازی‌ بی‌پایه و اساس.

______________________________

۱٫ catechetical

۲٫ Pantaenus

۳٫ Gregory the Wonderworker

۴٫ Pamphilus of Caesarea

۵٫ Eusebius

۶٫ Athanasius

۷٫ Apollinaris

۸٫ Cappadocian fathers

۹٫ Cyril of Alexandria

۱۰٫ Life of Moses

۱۱٫ Gregory of Nyssa

۱۲٫ Didymus the Blind

هفت آسمان » تابستان ۱۳۸۶ – شماره ۳۴ (صفحه ۱۷۹)


در‌ قرن‌ چهارم، این نگاه به تمثیل مسیحی، هـدفِ جـدلیِ مکتب انطاکیه شد که رقیب اسکندریه بود. انطاکیه که در تاریخ اولیه مسیحیت بسیار اهمیت داشت (اعمال رسولان ۱۱:۲۶)، می‌توانست به‌ سنتی‌ کهن از میراثِ عـلمیِ هـلنی مباهات کند. اما به نـظر مـی‌رسد که در این مکتب، تأکیدِ بیشتر بر فنون بلاغی بوده است؛ تأثیرات ارسطو و یهودیت در این جهت مهم‌ بوده‌اند‌. از اواخر قرن سوم به بعد، در انطاکیه بـه نـام آموزگاران مسیحی مانند مـالکیون؛(۱) لوسـیان(۲) و که بازنویسی‌اش از کتاب‌مقدسِ یونانی، جایگاهی معیارین یافت؛ دوروتئوس؛(۳) یوستاتیوس(۴) و به ویژه دیودور ترسوسی‌(۵) (ف حدود‌ ۳۹۰‌م) برمی‌خوریم که جامعه زاهدانه‌شان، بسترِ‌ سنتِ‌ متمایزِ‌ انطاکیه‌ای در تفسیر کتاب‌مقدس گردید. دئودور نسلی از عالمان بزرگ را تعلیم داد کـه در مـیان آنها تئودور اهل موپسوستیا،(۶) یوحنای‌ زرّین‌دهان‌(۷) و تئودورت‌ اهل سیرهوس(۸) به چشم می‌خورند. بسیاری از آثار‌ این‌ مکتب از طریق انجمن آموزگاران انطاکیه که در میان آنان بدعتگذارانی چون آریوس و نسطوریوس نیز وجود داشـتند، از مـیان‌ رفت‌. از‌ آنـچه بر جای مانده، می‌توانیم به خوبی دریابیم که در‌ این مکتب، کتاب‌مقدس به عنوان سندی ارزشمند و تاریخی بـه همراه معنای روحانی آن، جایگاه ویژه‌ای داشته است. مفسران‌ انطاکیه‌ای‌ در‌ زمان‌ها و اوضـاع و احـوال یـک کتاب خاص از کتاب‌مقدس دقت می‌کردند. برای‌ مثال‌، دئودور کوشید تا مزمورهای کتاب‌مقدس را طبق ترتیب تاریخی‌شان که آن را از سرنخ‌های درونـی ‌ ‌و بـیرونی‌ و به‌ ویژه‌ از عنوان‌ها استخراج کرده بود، مرتب کند. تئودور تنها چهار مزمور را‌ مـسیحایی‌ دانـست‌ (مـزامیر ۲؛ ۸؛ ۴۵؛ ۱۱۰) و غزل‌های سلیمان را شعری عاشقانه دانست که سلیمان برای ملکه سبا‌ سروده‌ است‌. این امر بـه معنای نفی تطبیق این متون بر زمان‌های آینده ـ تطبیقی که مقصود‌ خداوند‌ بـوده است ـ یا نفی نـیاز بـه جست‌وجویِ معنایِ روحانی، که انطاکیه‌ای‌ها آن را‌ تئوریا‌(۹) می‌نامیدند‌، نبود. اما توجه آنان به زمینه تاریخی، بی‌اعتمادی عمیقی را به تمثیل‌گرایی اسکندرانی پدید‌ آورد‌.

______________________________

۱٫ Malchion

۲٫ Lucian

۳٫ Dorotheus

۴٫ Eustathius

۵٫ Diodore of tarsus

۶٫ Theodore of Mopsuestia

۷٫ John Chrysostom

۸٫ Theodoret‌ of‌ Cyrrhus‌

۹٫ theoÎria

هفت آسمان » تابستان ۱۳۸۶ – شماره ۳۴ (صفحه ۱۸۰)


دئودور رساله‌ای نوشت به نام «درباره تفاوت تئوریا و اَلِگوریا»(۱) (این رساله اکـنون در‌ دست‌ نیست). تئودور نیز کم‌رنگ شدنِ واقعیتِ تاریخی به دست مفسران اسکندرانی را‌ ـ به‌ ویژه‌ در گزارشِ سفر پیدایش از آفرینش و سقوط، که به نظر او زیربنای پیام مسیحیت درباره‌ گناه‌، نجات‌ و مسئولیت انسان را شـکل مـی‌دادـ به شدت تقبیح کرد.

در حالی که‌ بدگمانی‌ الهیدانان انطاکیه در طی نزاع‌های مسیح‌شناختی قرن پنجم و ششم به شدتِ خود باقی بود، شور و شوق‌ اخلاقی‌ و زاهدانه آنها همچنان نفوذ داشت و این امـر مـدیونِ رواج فراگیر کتاب یوحنای‌ زرین‌دهان‌ بود. موعظه‌های یوحنای زرین‌دهان درباره کتاب‌مقدس با‌ شور‌ و شوق‌ تکثیر می‌شد و از طریق ترجمه‌های لاتینی که‌ اولینِ‌ آنها احتمالاً به زمان حیات او باز می‌گردد، در غرب شـهرت یـافت. مکتب‌ انطاکیه‌، خود، ابتدا در مدرسه افرائیم‌(۲) در‌ اِدِسا(۳) پناه‌ گرفت‌ که‌ در آنجا آموزگاران سوری همچون ایباس‌(۴) و نرسای‌ کبیر(۵) نماینده آن بودند و بعدها در خاور دور در نیسبیس(۶) بین دجله‌ و فرات‌ مستقر شد که در آنـجا عـالمان‌ بـرجسته‌ای مانند بابی کبیر‌(۷) و ایشوداد‌ اهـل مـرو(۸) در اواخـر دوره‌ آباء‌(۹) این سنت عظیم را حفظ کردند.

کلیسای غرب مستقیما در نزاع مکاتب شرکت‌ نکرد‌. برخی از الهیدانان بزرگ غرب‌ همچون‌ امبروز‌ اهـل مـیلان،(۱۰‌) هـیلاری‌ اهل پوآتیه(۱۱) و جروم‌، از‌ عالمانی از هر دو سنت در تفسیرهای اخـلاقی و روحـانی خود بهره گرفتند، اما از‌ هیچ‌ یک طرفداری نکردند: آموزش یونانی در‌ هر‌ شکلِ آن‌ همچنان‌ بسیار‌ ستایش می‌شد. متون درسـیِ‌ کـاسیودوروس(۱۲) در زمـینه اصول تفسیر، برای استفاده دانش‌پژوهان در اوایل قرن ششم، دربردارنده مـتونی‌ «اسکندرانی‌»، همچون رساله اسرار(۱۳) نوشته هیلاری‌ و انواع‌ فهم‌ معنوی‌(۱۴‌) نوشته یوکریوس اهل‌ لیون‌(۱۵) بود و نیز کُتُب راهنمای «انـطاکیه‌ای» مـانند نـوشته‌های هادریان و یونیلیوس آفریکانوس(۱۶) را در بر داشت‌. با‌ این‌ حال، تردیدی

______________________________

۱٫ On the Difference Between Theo‌Îria‌ and‌ Allego‌Îria‌

۲٫ Ephraem‌””s school

۳٫ Edessa

۴٫ Ibas

۵٫ Narsai the Great

۶٫ Nisbis

۷٫ Babi the Great

۸٫ Isho””dad of Merv

۹٫ patristic period

۱۰٫ Ambrose of Milan

۱۱٫ Hilary of Poitiers

۱۲‌. Cassiodorus

۱۳٫ Treatise of Mysteries

۱۴٫ Varieties of Spritual Understanding

۱۵٫ Eucherius of Lyon

۱۶٫ Junilius Africanus

هفت آسمان » تابستان ۱۳۸۶ – شماره ۳۴ (صفحه ۱۸۱)


نیست کـه تـأثیر اریگن و برنامه تفسیر معنوی او، در جهت دادن به تفسیر‌ کتاب‌مقدس‌ در غرب نقش اساسی داشت. ترجمه‌های روفینوس(۱) دوستِ پیـشینِ جـروم، جـنبه‌های وهن‌آمیز کتابِ درباره اصول اولیه(۲) اثر اریگن و تعدادی از تفسیرهای او را تعدیل کرد و بـدین تـرتیب هـیچ‌گاه ارتباطِ‌ غرب‌ با مفسران اسکندرانی قطع نشد.

سُنتِ بومی لاتین، به ویژه در افریقای شـمالی ـ هـمان طـور که از نوشته‌های ترتولیان به دست می‌آیدـ به‌ آموزش‌ و دفاعیه‌پردازیِ تعلیمی(۳) توجه داشت. به‌ نـظر‌ مـی‌رسد که منبع غنیِ تفسیرِ نمونه‌ای که از کلیسای قرن دوم به ارث رسیده بود، به ایـن عـلایق کـمک می‌کرد؛ کتاب‌مقدس‌گراییِ(۴) سیپریان نیز مبنای‌ خود‌ را بر آن قرار‌ داده‌ بود. همچنین، تفسیر غربی در گـرایش‌های آخـرالزمانی خود سنتی‌تر باقی ماند. در حالی که انتظار پایان قریب‌الوقوع در شرق پس از بحران مونتانیست(۵) در اواخـر قـرن دوم بـا انتقاد شدید‌ مواجه‌ شد و یوسبیوس در آغاز قرن چهارم در مورد قانونی‌بودن کتاب مکاشفه به خاطر هـزاره‌گرایی تـردید کرد، انتظارات آخرالزمانی و مضامین هزاره‌ای در غرب رواج داشت. هنگامی که زبان یونانی هـمچنان زبـان‌ جـامعه‌ مسیحی در‌ رم بود، هیپولیتوس(۶) (اوایل قرن سوم) مطالبی درباره دانیال نبی و دجال،(۷) علیه شور و شوق روزافـزون آخـرالزمانی و در‌ پاسـخ به جفاها نوشت. ویکتورینوس اهل پتائو(۸) اولین تفسیر لاتین بر‌ کتاب‌ مـکاشفه‌ را در اواخـر قرن چهارم در دالماتیا(۹) نگاشت؛ آشنایی ما با این اثر از طریق نسخه‌ای است ‌‌که‌ جروم آن را بازنگری کـرده و اظـهارات هزاره گرایانه آن را حذف کرده است‌.

در‌ اواخر‌ قرن چهارم در میان مفسران لاتینی تـیکونیوس دونـاتیست(۱۰) با ذهنی آزاداندیش ظهور کرد. او‌ در کتاب قـواعد خـود،(۱۱) اصـول تمثیلی اریگن را کنار گذاشت و با تحلیل‌ عـقلانیِ زبـانِ کتاب‌مقدس، سرنخ‌هایی‌ را‌ به دست آورد تا با کمک آنها پیشگویی‌های مسیحاییِ تحقق‌یافته را از پیامِ مـوردنظر خـدا برای کلیسای زمان خودش جـدا کـند. تیکونیوس نـگاهی بـه تـاریخ را دنبال می‌کرد که آغازها، داستان‌ اسـرائیل، مـسیح و کلیسا را در یک حرکت عظیم رهایی‌بخش در بر می‌گرفت و در چارچوب پیروزیِ

______________________________

۱٫ Rufinus

۲٫ On First Principles

۳٫ catechetical

۴٫ Biblicism

۵٫ Montanist

۶٫ Hippolytus

۷٫ Antichrist

۸٫ Victorinus of Pettau

۹٫ Dalmatia

۱۰٫ Tyconius the‌ Donatist‌

۱۱٫ Book of Rules

هفت آسمان » تابستان ۱۳۸۶ – شماره ۳۴ (صفحه ۱۸۲)


نهایی خوب بـر بـد فهمیده می‌شد. بخش‌های مختلف تفسیر وی بـر کتاب مکاشفه نشان مـی‌دهد کـه او با این‌که پیشگویی آخرالزمانی آن را قـابل تـطبیق بر‌ هر‌ عصری می‌دانست، در عین حال انتظار خروج آخرالزمانی کلیسای حقیقی (دوناتیست) از کـلیسای دروغـین را به شکلی ظریف حفظ مـی‌کرد.

شـاخصه دیـگرِ جریان کلیسای غـرب، افـزایش توجه به رساله‌های‌ پولسـ‌ بـود و این در زمانی بود که کلیسای شرق توجه چندانی به این متون نداشت. در غرب بـین سـال‌های ۳۶۵ و ۴۱۰ با پنج تلاش عمده برای تـفسیر رسـاله به رومـیان‌ مـواجهیم‌: تـفاسیر‌ ماریوس ویکتورینوس،(۱) نویسنده‌ای مـعروف به‌ آمبروسیاستر‌،(۲) ناشناس‌ بوداپست،(۳) پلاگیوس(۴) و آگوستین(۵) که تنها دو نوشته درباره رساله به رومیان نوشت، امـا مـستندات بسیاری وجود دارد که اهمیت پولس را‌ در‌ شکل‌گیری‌ الهـیاتِ دقـیقِ او اثـبات مـی‌کند. آگـوستین، به اعتراف‌ خـود‌، در تـنظیم اصول تفسیری‌اش وامدار تیکونیوس بوده است. اگرچه او مایل بود که اصطلاح مجاز(۶) را به جای واژه‌ تـمثیل‌پردازی‌(۷) بـه‌ کـار ببرد، همانند اسکندرانی‌ها بر معنای روحانی تـأکید مـی‌کرد. بـنا‌ بـه عـقیده آگـوستین، کتاب‌مقدس نه تنها از وعده و تحقق آن در شخص عیسی سخن می‌گوید، بلکه صریحا یا‌ مجازا‌ پاسخ‌ همه پرسش‌های بنیادین انسان را در بردارد. در تقدیر الاهی، مقرر‌ شده‌ که کتاب‌مقدس وسیله‌ای بـاشد برای برانگیختن مؤمنان به محبت خدا و همسایه؛ محبتی که هدف سیر روحانی‌ است‌. زبان‌ بشریِ آن با همه ابهاماتش نیازمند کار دقیق مفسر است. درخواست آگوستین‌ مبنی‌ بر‌ [کسب [تخصص در زبـان‌های کـتاب‌مقدس و علوم مقدماتی، به ویژه بلاغت و منطق، منشور برنامه آموزشی‌ رهبانی‌ در‌ اوایل قرون وسطا در غرب را شکل داد. نوشته‌های تفسیری او که در نسخه‌های‌ متعددی‌ پخش شده بود، به یکی از مَراجعِ آبائیِ اصلی بـرای مـفسران تا دوره‌ اصلاحات‌ تبدیل‌ شد. این نوشته‌ها هدف از خواندن کتاب‌مقدس را در درجه اول، هدفی معنوی معرفی‌ می‌کرد‌، بدون آن‌که از جست‌وجو برای یافتن معنای ظاهری کـلمات آن مـنع کند. با‌ این‌ حال‌، مـنشأ نـظریه معنای چهارگانه ـ ظاهری، تمثیلی، اخلاقی(۸) و تأویلی(۹) ـ در قرون وسطا آگوستین نبود. اولین نویسنده‌ای‌ که‌ به این نظریه

______________________________

۱٫ Marius Victorinus

۲٫ Ambrosiaster

۳٫ Budapest Anonymous

۴٫ Pelagius

۵٫ Augustine

۶٫ figuration

۷٫ allegorization‌

۸٫ tropological‌

۹٫ anagogical‌

هفت آسمان » تابستان ۱۳۸۶ – شماره ۳۴ (صفحه ۱۸۳)


اشاره کرد یوحنای کاسیان(۱) در قرن پنجم بود(۲) کـه چـهار معنای اورشلیم در کتاب‌مقدس ـ کـه‌ عـبارت‌ است‌ از (الف) شهر واقعی اورشلیم، (ب) کلیسا، (ج) روح انسان و (د) شهر آسمانی که جایگاه‌ نهایی‌ ما است ـ را در یک تصویر به کاربرد.

انواع تفسیر ادبی کتاب‌مقدس در طی قرون اولیه‌ تنوع‌ شگفت‌انگیزی را نشان می‌دهد. در ابتدا، تـفسیر کـتاب‌مقدس، نقش اعلامیه‌هایی تبلیغی از‌ سوی‌ رسولان و انجیل‌نویسان، تعلیم نوآیینان از سوی معلمان‌ و مشایخ‌، و موعظه‌ سیارِ انبیا را ایفا می‌کرد. گسترش مسیحیت‌ به‌ فراسوی زمینه یهودی‌اش، به همراه خود نیاز به دفاعیه‌پردازی و جدل را پدیـد آورد‌ و تـفسیر‌ روحانی را بـالطبع به نوشته‌های‌ اعضای‌ فرهیخته‌تر کلیسا‌ سرایت‌ داد‌ که می‌توانستند به عنوان وکیلان و دفاعیه‌پردازان‌ نهضت‌ خدمت کنند. با ایـن همه، وظیفه اصلی تفسیر کتاب‌مقدس در اجتماعات مسیحی‌ چندان‌ به ادبیاتِ در حـال تـوسعه مـسیحی‌ وابسته نبود، بلکه با‌ صدای‌ استوار اسقفان، مشایخ و آموزگاران پیوند‌ داشت‌. نوشته‌های تفسیری هیپولیتوس(۳) از تأملات موعظه‌ای در مـتون ‌ ‌کـتاب‌مقدس تشکیل شده که اغلب‌، هنگامی‌ که با زندگی اعضای کلیسایش‌ مرتبط‌ می‌شود‌، جـزئی و نـاقص اسـت‌. این‌ نوشته‌ها، تفسیر کتاب‌مقدس نبود‌، زیرا‌ او سبکِ «تفسیر» را ساخته مکاتب الحادی و عملی بدعت‌آمیز می‌دانست و آن را مـحکوم می‌کرد‌.

تلاش‌های‌ ادبی برای تفسیرِ منسجمِ همه کتاب‌های‌ قانونی‌ به شیوه‌ای‌ مسیحی‌، ابـتدا‌ از سوی مسیحیان گنوسی‌ انـجام شـد. آنان نظام‌های پیچیده الهیاتی خود را از طریق تحلیل متون معتبر، که در‌ میان‌ آنها کتاب‌مقدس از جایگاه ویژه‌ای برخوردار‌ بود‌، به‌ گروهی‌ از‌ مخاطبان فرهیخته غیرمسیحی‌ معرفی‌ کردند. با این حال، حتی تفسیر گنوسیِ انـجیل چهارم، نوشته والنتینیان هراکلئون(۴) (پایان قرن دوم)ـ که‌ اولین‌ اثری‌ از این نوع است که متن اصلی‌ آن‌ وجود‌ داردـ‌ بسیار‌ به‌ یک رساله دفاعیه‌ای شبیه است تا به یک نوشته تفسیری. تفسیر، بـه مـعنای واقعی کلمه، همان طور که هیپولیتوس بیان کرده، محصول سنتِ مکتبِ هلنی بود. تفاسیر‌ مسیحی بر کتاب‌مقدس ـ همان گونه که در اسکندریه و انطاکیه شاهد آن بودیم ـ محصول چنین سنت‌هایی در بستر مسیحیت بـود. بـه نظر می‌رسد که اریگن این نوع تفسیر را طبق سنت‌ باستان‌ و با استفاده از سه شکلِ

______________________________

۱٫ John Cassian

۲٫ Confrences 14.8

۳٫ Hippolytus

۴٫ Valentinian Heracleon

هفت آسمان » تابستان ۱۳۸۶ – شماره ۳۴ (صفحه ۱۸۴)


معیارینِ شرح‌ها،(۱) موعظه‌ها(۲) و توموی(۳)ـ یعنی توضیحات زبان‌شناسانه یک کتاب کامل از کتاب‌مقدس در یک زمان ـ بنیانگذاری کـرد‌. هـر‌ جا نوعی از آموزش مسیحی در «مدارس» مسیحی، جوامع رهبانی، مقرّ اسقفان یا حلقه‌های فرهیخته از زنان زاهد شکل می‌گرفت، تفسیر کتاب‌مقدس به‌ عنوان‌ داد و ستدی علمی بسیار ارزشمند‌ بود‌.

قرن چهارم و پنـجم عـصر طـلایی نگارش تفسیر بود. جروم بـه عـمد ایـن مطلب را القا می‌کرد که حتی مسیحیان اولیه نیز پیشاپیش، مجموعه شایان‌ توجهی‌ را از «تفاسیر» بر‌ کتاب‌مقدس‌ پدید آورده‌اند. او علی الظاهر بر ایـن مـیراث، امـا به طور خاص بر اریگن و مفسران شایسته مـدارس شـرقی تکیه کرد و رؤیای پدیدآوردن ادبیاتی مسیحی‌ـ لاتینی، مشابه آثار کلاسیک رومی، را‌ پروراند‌ که مبتنی بر کتاب‌مقدس و حقایق ازلی آن، اما قـابل انـطباق بـر شکل و سبکِ آثار سیسرو،(۴) ویرژیل(۵) و هوراس(۶) باشد. او با ارائه ترجمه جـدید لاتین از بخش‌های اصلی کتاب‌مقدس در وولگاتِ‌ خود‌، زیربنای مستحکمی‌ برای این تلاش پایه‌گذاری کرد و انواع دانش‌های متنیِ باستانی را در تـفسیر خـود بـه کار گرفت. جروم‌ ابزارهایی را برای مطالعه گاه‌شماری، سیره‌نگاری، جغرافیا و زبان‌ها و نـیز تـفسیرهای کتاب‌مقدس‌ که‌ دانش‌ عظیم خود را در آنها به کار برده بود، تهیه کرد.

همان طور که جـروم، خـود، نـگران ‌‌بود‌، کار بلندپروازانه او قربانی تکثرگرایی جدیدِ عصر بربرها شد، که بر وحـدت فـرهنگی‌ امـپراتوری‌ تفوق‌ یافته بود. مسیحیان در قرون بعدی تمایل داشتند تا پیش از آن‌که مشوق تلاش‌های جـدید‌ شـوند، بـرای تهیه فهرست‌های تفسیریِ خود به گذشته نگاه کنند. در شرق، گردآوری‌ میراث تفسیری، توسط پروکـوپیوس‌ اهـل‌ غزه(۷) در قرن ششم آغاز شد. محفوظ‌ماندنِ بخش‌های ارزشمندی از تفسیرهای مفقودشده را مدیونِ این ادبـیاتِ «سـلسله‌ای»(۸) یـعنی جمع آوری تفاسیر آبایی در ذیل کتاب و فصل مربوطه در کتاب‌مقدس هستیم. حتی‌ نویسندگان الهیاتی برجسته در دوره بـیزانسی بـه ندرت تفسیرهای تازه‌ای نگاشتند. به همین شکل، غرب نیز پس از جروم با کاهش تـفسیرنویسی مـواجه شـد. درخشش کاسیودوروس(۹)

______________________________

۱٫ scholia

۲٫ homilies

۳٫ tomoi

۴٫ Cicero

۵٫ Virgil‌

۶٫ Horace‌

۷٫ Procopius of Gaza

۸٫ literature of ””””chains”””” (catenae)

۹٫ Cassiodorus

هفت آسمان » تابستان ۱۳۸۶ – شماره ۳۴ (صفحه ۱۸۵)


و پاپ گرگوری اول در قرن ششم از این امر مستثنا بود. در قرن هشتم و نهم شور و شوق عـلم‌آموزی در صـومعه‌های‌ بزرگ‌ جزایر بریتانیا و اشتیاق حکمرانان کارولینژی به دانش در خاک اصلی اروپا(۱) سبب شـد تـا شـرایط برای شکوفایی مجدد کارهای جدیِ تفسیری فراهم شود.

کارلفرید فرولیش

۳٫ تفسیر مسیحی از قرون‌ وسطا‌ تـا عـصر اصـلاحات

تفسیر کتاب‌مقدس در طی سال‌های ۶۰۰ تا ۱۶۰۰م، بازتابِ تحولاتِ گسترده بنیادین و نمایانگر دغدغه‌های عـقلیِ مـسیحیتِ غربی بود. دانش‌پژوهان کتاب‌مقدس در بخش اول این دوره تقریبا‌ فقط‌ بر‌ راهنمایی مراجع آبائی تکیه می‌کردند‌. هنگامی‌ کـه‌ تـمدن قرون وسطاییِ متمایزی شکل گرفت، مفسران به مدارس و دانشگاه‌ها راه یافتند و در آنجا کـار خـود را با نیازهای آموزشی و الهیاتی‌ جهان‌ خود‌ هـمسو کـردند. تـفسیر کتاب‌مقدس در پایان این دوره‌ نمایانگرِ‌ تأثیرات عـقل نـقاد(۲) و نیازهای معنوی‌ای بود که در عصرِ اصلاحاتِ پروتستانی و کاتولیکی ظهور کرده بود. کتاب‌مقدس در سـراسر ایـن‌ دوره‌ به‌ شکل‌گیری فرهنگ غـربی در تـمام ابعادش کـمک کـرد. بـنابراین، جای‌ تعجب نیست که مفسران بـرای هـماهنگ کردن فهم خود از کتاب‌مقدس و تفسیر آن در پرتوِ آخرین اطلاعاتی که‌ در‌ دسترس‌ آنان قـرار داشـت، پیوسته تلاش کنند.

پیشرفته‌ترین اطلاعاتی کـه در اوایل‌ قرون‌ وسطا در دسـترس بـود، از آباء کلیسا سرچشمه می‌گرفت. غـالبا، مـفسران مسیحیِ پایان هزاره اول فقط‌ مقدار‌ کمی‌ زبان یونانی یا عبری می‌دانستند و کمتر پیـش مـی‌آمد که برای ارائه تفاسیر‌ تازه‌، از‌ اعـتماد بـه نـفسِ عقلانی برخوردار بـاشند. بـید محترم(۳) (۶۷۲ـ۷۳۵) تا اندازه‌ای بـا زبـان‌ یونانی‌ آشنا‌ بود و از آن در شرح خود بر اعمال رسولان استفاده کرد. احتمالاً رمیگیوس اهل‌ اوسـر‌(۴) (مـتوفای ۹۰۸) نیز مزامیرِ لاتین را با متن عـبری مـقایسه کرده اسـت. بـا‌ ایـن‌ حال‌، جان اسکات اریـگنا(۵) (متوفای ۸۷۷) تنها مفسری بود که هم از مهارت‌های زبانی و هم‌ از‌ استعداد سرشاری برای نقد بهره‌مند بـود. او بـه نوشته‌های آباء یونانی مراجعه کرد‌ و

______________________________

۱٫ The‌ Continent‌

۲٫ critical reason

۳٫ The Venerable Bede

۴٫ Remigius of Auxerre

۵٫ John Scotus Erigena

هفت آسمان » تابستان ۱۳۸۶ – شماره ۳۴ (صفحه ۱۸۶)


تـفسیر خـود را بـر‌ مـتنِ‌ یـونانیِ انجیل یوحنا بـنا نـمود. وی علاوه بر این، به تصحیح تفسیر‌ لاتین‌ بر‌ مبنای منابع یونانی تمایل داشت. با این هـمه، بـیشتر مـفسران اولیه قرون وسطا روشی بسیار‌ محافظه‌کارانه‌ در‌ پیـش گـرفته بـودند. حـتی مـعروف‌ترین آنـها ـ آلکوین(۱) (متوفای ۸۰۴)، کلاد اهل تورین‌(۲) (متوفای‌ ۸۲۷) و رابانوس مائوروس(۳) (متوفای ۸۵۶)ـ کاری بیش از بازگویی دیدگاه‌های آباء لاتینی، به ویژه جروم و آگوستین‌، انجام‌ ندادند. اکثر مفسران این دوره معنای ظاهری را مـبنای تفسیر روحانی می‌دانستند‌، اما‌ همه آنها تفسیر ظاهری‌ای را مد نظر‌ داشتند‌ که‌ کاملاً با یک یا چند سبک تفسیری‌ از‌ بین سبک‌های تفسیری اخلاقی، تمثیلی یا عرفانی سازگار باشد. بدون شـک، بـا در‌ نظر‌ گرفتن فقدان عمومی مهارت‌های زبانی‌ و دغدغه‌های‌ زبان‌شناسانه، مفسران‌ راه‌ دیگری‌ جز این‌که معانیِ متنوعِ روحانی را‌ در‌ کتاب‌مقدس بسط دهند، در پیش رو نداشتند؛ راهی که با اشتیاق فراوان‌ آن‌ را دنبال کـردند.

تـأسیس مدارس کاتدرال‌ و مدارس رهبانی به چند‌ تحول‌ جدید در تفسیر کتاب‌مقدس کمک‌ کرد‌. در ابتدا، آنان خواستار متون درسی شدند. استادان مدارس نیاز به تـفاسیرِ مـعیارینی‌ را‌ احساس کردند که می‌توانست مـبنای‌ مـشترکی‌ برای‌ همه دانش‌پژوهان باشد‌. گردآوری‌ گلوسا اُردیناریا(۴) که شرح‌ کوتاهی‌ بر تمام کتاب‌مقدس به دست می‌داد، پاسخی به این نیاز بود. چهره اصلی در‌ تـهیه‌ ایـن اثر، آنسلم اهل لائون(۵) (مـتوفای‌ ۱۱۱۷‌)، اسـتاد مدرسه‌ کاتدرال‌ در‌ لائون بود؛ البته چندین‌ الهیدان و مفسرِ قرن دوازدهمیِ دیگر نیز در این تلاش سهیم بودند. گلوسا چکیده‌هایی را از‌ تفاسیر‌ آبائی و تفاسیر مربوط به اوایل قرون‌ وسطا‌ اقتباس‌ کرده‌ بود‌ و ادعای نـوآوری نـداشت‌. با‌ این حال، تأثیر بسیاری بر جای گذاشت، زیرا به مدت پنج قرن، اولین متن درسی دانش‌پژوهانی‌ بود‌ که‌ آشنایی با کتاب‌مقدس را آغاز می‌کردند.

مهم‌تر‌ این‌که‌ مدارس‌ قرون‌ وسطایی‌، خـلاقیت‌ عـقلی و الهیاتی را پرورش دادنـد که عمیقا بر تفسیر کتاب‌مقدس تأثیر گذارد. تبحر در دستور زبان، منطق و جدل به استادان اعتماد به نـفسی جدید در توانایی‌های عقلانی‌ شان اعطا کرد و آنان را به ابزارهایی برای پدیـد آوردنـِ نـوع جدیدی از تفسیر مجهز نمود. مفسران قرن دوازدهم به تدریج، سبکِ

______________________________

۱٫ Alcuin

۲٫ Claude of Turin

۳٫ Rabanus Maurus

۴٫ Glossa Ordinaria‌

۵٫ Anselm‌ of Laon

هفت آسمان » تابستان ۱۳۸۶ – شماره ۳۴ (صفحه ۱۸۷)


آبائی را ـ که در آن، تفسیر در خدمتِ تبیین‌هایی قرار داشـت ‌ ‌کـه بر مسائلِ الهیاتیِ روشن متمرکز بودند ـ رها کردند. مفسرانی همچون ژیلبر دلاپوره(۱) (ف ۱۱۵۴) و رابرت اهـل‌ مـلون‌(۲) (مـتوفای ۱۱۶۷) تفسیرهای خود را بر محور مسائل عقیدتی‌ای که نیازمند تبیین بر اساس عقل است و در منابعی مـعتبر ریشه دارد،(۳) تنظیم کردند‌ و بدین‌ ترتیب تفسیر در خدمتِ دقتِ‌ الهیاتی‌ قرار گرفت. این شـیوه در کتابِ جملات(۴) نوشته پیـتر لمـبار(۵) (متوفای ۱۱۶۰) به اوج خود رسید. وی عقاید کتاب‌مقدسی و آبائی را در چکیده‌ای از‌ الاهیات‌ مسیحی تنظیم کرد.

تأثیرگذارترین‌ مدرسه‌ از این نوع، مدرسه‌ای بود که در صومعه سن ویکتور(۶) در پاریس قرار داشت. هیو اهل سن ویکتور(۷) (ف ۱۱۴۱)، بنیانگذار ایـن مدرسه، خواستار مطالعه عالمانه و نظام‌مندِ کتاب‌مقدس شد. او تأکید‌ یکسانی‌ بر تفسیر ظاهری و روحانی داشت: مفسر باید با دقت همه علوم و فنون مرتبط را در کشف معنای ظاهریِ متن به کار گیرد؛ با ایـن حـال، باید در زمان مناسب، معنای‌ اخلاقی‌ و الهیاتی آن‌ را نیز تبیین کند. جانشینان هیو رویکرد چنان متوازنی را مانند استاد خود در پیش نگرفتند: ریچارد‌ از سن ویکتور(۸) (ف ۱۱۷۳)، خود را وقفِ تفسیر تمثیلی و عرفانی کرد‌؛ در‌ حـالی‌ کـه اندرو از سن ویکتور(۹) (ف ۱۱۷۵) بر شرح دقیق و علمیِ معنایِ ظاهری و تاریخی کتاب‌مقدس تأکید داشت. اندرو ‌‌برای‌ آن‌که خود را برای این کار آماده کند، با عالمان یهودی مشورت کرد‌ و در‌ زبان‌ عـبری مـتمحض شد. او به این شکل الگویی ارئه کرد که بسیاری از مفسران مسیحی‌ در دو قرن بعدی از آن پیروی کردند.

مفسرانی که در مدارس بودند‌ با هر رویکردی که‌ به‌ تفسیر روحانی داشتند، عموما کار خـود را مـتوجه مـسائل الهیاتی و عقیدتی می‌کردند. در نتیجه، تـفسیر کـتاب‌مقدس کـاری بسیار تخصصی شد. مفسران مهارت‌های چشمگیری را در زمینه زبان و استدلال پدید آوردند، که‌ از آن پس، آنها را در تحلیل کتاب‌مقدس به کار گرفتند. ایشان از این طـریق ـ بـه جـای آن‌که مثلاً به دنبال مطالبی برای موعظه و تـعلیم بـاشند ـ برای فهم درست

______________________________

۱٫ Gilbert de‌ la‌ Porre

۲٫ Robert of Melun

۳٫ quaestiones

۴٫ Sentences

۵٫ Peter Lombard

۶٫ Abbey of St. Victor

۷٫ Hugh of St. Victor

۸٫ Richard of St. Victor

۹٫ Andrew of St. Victor

هفت آسمان » تابستان ۱۳۸۶ – شماره ۳۴ (صفحه ۱۸۸)


عقاید مسیحی به معنای کتاب‌مقدس توجه‌ کردند‌. بدین ترتیب، تفسیر، زیرشاخه‌ای از الاهیات شد.

تأسیس دانشگاه‌ها در قـرن سـیزدهم، تـأثیر بسیاری بر پیدایش نوعِ حرفه‌ای و علمیِ تفسیر داشت. برخی از مـفسران همچون استفان لنگتن(۱) (۱۱۵۵ـ۱۲۲۸‌) و هیو‌ اهل سنت چِر(۲) (۱۲۰۰ـ۱۲۶۳) به شرح معنای تمثیلی و روحانی کتاب‌مقدس ادامه دادند. با این هـمه، بـه طـور کلی می‌توان گفت که تأکید شدید دانشگاه‌ها بر الاهیات، مفسران را‌ تـشویق‌ کـرد‌ تا بر معنای ظاهری متمرکز‌ شوند‌ و تفاسیرشان‌ را متوجه مسائل مهم عقیدتی کنند. معرفی اندیشه ارسطویی و تـحولات بـعدی در زمـینه الاهیات مدرسی در همان چارچوب ایفای نقش کرد‌. بدین‌ ترتیب‌، آلبرت کبیر(۳) (۱۱۹۳ـ۱۲۸۰) و تـوماس آکـویناس(۴) (۱۲۲۵ـ۱۲۷۴‌) عـلم‌ و تحلیل ارسطویی را به کتاب‌مقدس پیوند زدند؛ هر دو تفاسیر ظاهری‌ای را ابداع کردند که در متون مـقدس، بـه‌ دنـبالِ‌ تأییدی‌ بر تبیین‌هایِ مدرسی از عقاید و رموز مسیحی بود.

اوج این‌ نوع تفسیر در اثرِ نیکولاس لیـرایی(۵) (۱۲۷۰ـ۱۳۴۹) بـود که با کتاب با عظمتش به نام پُستیلا لیترالیس‌(۶) شناخته‌ می‌شود‌. این کـتاب، شـرح لفـظیِ مفصلی بر تمام کتاب‌مقدس بود. لیرایی به‌ هیچ‌ وجه شرح روحانی را رها نکرد: او بـه تـفسیر دقیق معانی روحانی کتاب‌مقدس بسیار اهمیت می‌داد‌ و حتی‌ برای‌ تکمیل پستیلا لیترالیس خـود اثـری تـهیه کرد که به شکل کوتاه معنای‌ تمثیلی‌ و اخلاقی‌ کل کتاب‌مقدس را برمی‌شمرد. با این حال، لیـرایی هـمانند آلبرت و آکویناس بر تفسیر ظاهری‌ متمرکز‌ شد‌ و کوشید تا هرجا ممکن بـود نـشان دهـد که کتاب‌مقدس فهم مدرسی از الاهیات را‌ تأیید‌ می‌کند. لیرایی همچنین، به دلیل آشنایی وسیع با زبـان عـبری، بـه طور چشمگیری‌، فهم‌ کتاب‌مقدس‌ عبری را ارتقا بخشید. لیرایی تفاسیر حاخامی، به ویـژه تـفاسیر راشی (۱۰۳۰ـ۱۱۰۵) یکی‌ از‌ بزرگ‌ترین مفسران یهودی قرون وسطا، را نیز به دقت مطالعه کرد. مهارت‌های زبانی‌ او‌، وی‌ را قـادر سـاخت تا ترجمه‌های صحیح و توضیحات دقیقی از بسیاری از عبارات کتاب‌مقدس ارائه کند‌. چنین‌ شرحی بـر عـهد جدید، تا قرن پانزدهم و شانزدهم هنگامی کـه اومـانیست‌های رنـسانس‌، دانش‌ جدید‌ خود از زبان یونانی را با مـتون مـقدس مسیحی مرتبط ساختند، نوشته نشد.

______________________________

۱٫ Stephan Langton‌

۲٫ Hugh‌ of‌ St. Cher

۳٫ Albertus Magnus

۴٫ Thomas Aquinas

۵٫ Nicholas of Lyra

۶٫ Postilla Litteralis

هفت آسمان » تابستان ۱۳۸۶ – شماره ۳۴ (صفحه ۱۸۹)


در‌ اواخر‌ قرون وسطا، الهیدانان مانند راجر بیکن(۱) (۱۲۲۰ـ۱۲۹۲) و پیـر دایـلی(۲) (۱۳۵۰ـ۱۴۲۱) خواستار توجهِ بیشتری بر‌ زبـان‌ عـبری و یونانی بـه عـنوان پیـش‌نیاز تفسیر کتاب‌مقدس شدند. با این حـال، تـا‌ پیش‌ از قرن شانزدهم، آموزشِ نظام‌مندِ زبان‌های کتاب‌مقدس‌ به‌ شکل‌ گسترده وجود نـداشت. در قـرن شانزدهم نیز‌ قدرت‌های‌ فرهنگی جدید سـبب شدند تا غلبه الاهـیات مـدرسی بر تفسیر پایان یابد. پیـکو‌ دلا‌ مـیراندولا(۳) (۱۴۶۳ـ۱۴۹۴) و یوهان رویشلین‌(۴) (۱۴۵۵‌ـ۱۵۲۲) نه‌ تنها‌ به‌ زبان عبری علاقه پیدا کردند، بلکه‌ شیفته‌ نـظرات قـبالایی شدند و کوشیدند این نظرات را در تـفسیر مـسیحی وارد کـنند‌. در‌ این میان، تـخصص در زبـان یونانی‌، اومانیست‌های رنسانس را قـادر‌ سـاخت‌ تا نقش مهمـی در فـهمِ‌ عهد‌ جدید ایفا کنند. لورنتسو والا(۵) (۱۴۰۷ـ۱۴۵۷) و به ویژه اراسموس روتردامی(۶) (۱۴۶۶ـ۱۵۳۶‌) آغـازگرِ‌ سـنت مدرن در تفسیر عهد‌ جدید‌ بودند‌: آنـان راهـبری الاهیات‌ مـدرسی‌ را رد کـردند، بـه‌ مطالعه‌ متون یونانیِ عـهد جدید پرداختند و تفاسیری ارائه کردند که بر تأملات زبانی، لغت شناسانه‌، و تاریخی‌ مبتنی بود. هر دوی آنـان ارزشـ‌ والایی‌ برای استخراج‌ اصول‌ الهیاتی‌ و اخـلاقی از کـتاب‌مقدس قـائل‌ بـودند. البـته آنان نیز هـمانند بـسیاری از همردیفان اومانیست خود، فایده تفاسیر تمثیلی و روحانیِ مفصّل‌ را‌ انکار کردند و در مقابل بر اولویت‌ تفسیر‌ ظاهری‌ و تـاریخی‌ پایـ‌ فـشردند. تلاش آنها‌، درکِ‌ بسیار بهتری از عهد جـدید را فـراهم سـاخت. آنـان بـا تـکیه بر آگاهی خود از زبان‌ یونانی‌ و توانایی‌های‌ پیشرفته خود در زمینه نقد، متون یونانی‌ و لاتینی‌ عهد‌ جدید‌ را‌ تصحیح‌ کردند و ترجمه‌های لاتینی جدیدی ارائه کردند که از ترجمه ولگات برتر بود. آنـان همچنین، نکات معتدد تاریخی و عقیدتی را در تفسیر خود بر عهد جدید توضیح دادند‌.

جنبش‌های اصلاحی در قرن شانزدهم تأثیرات عمیقی بر تفسیر کتاب‌مقدس داشت، زیرا الهیدانان از هر مسلکی به دنبال یافتن تـأییدی از کـتاب‌مقدس برای دیدگاه‌های دینی خود بودند. مصلحانِ پروتستان و کاتولیک‌ هر‌ دو، تا اندازه‌ای به پیروی از سنت اراسموس و سایر عالمان رنسانس که مهارت‌های زبانی و تحلیل‌های زبان‌شناسانه را با کتاب‌مقدس مرتبط ساخته بودند، ادامـه دادنـد. برای مثال هم ژان کالون‌(۷) (۱۵۰۹‌ـ۱۵۶۴)

______________________________

۱٫ Roger Bacon

۲٫ Pierre d””Ailly

۳٫ Pico della Mirandolla

۴٫ Johann Reuchlin

۵٫ Lornzo Valla

۶٫ Erasmus of Rotterdam

۷٫ John Calvin

هفت آسمان » تابستان ۱۳۸۶ – شماره ۳۴ (صفحه ۱۹۰)


و هم کاردینال کایتان(۱) (۱۴۶۸ـ۱۵۳۴‌) تفاسیر‌ گسترده‌ای ارائه کردند که بر‌ مطالعه‌ متون کتاب‌مقدس از زبان‌های اصلی و اطلاع از همه پیشرفت‌های اومانیست‌ها در شرح کـتاب‌مقدس مـبتنی بود.

با این همه، تـفسیرهای قـرن شانزدهم به ناچار به‌ اهداف‌ الاهیاتی، مجادله‌ای یا ادعایی‌ نویسندگانشان‌ وفا نکردند. غالبا کسانی که علیه مرجعیت کلیسای کاتولیک رومی شورش کرده بودند، مـانند جـان ویکلیف(۲) (۱۳۳۰ـ۱۳۸۴) و جان هوس(۳) (۱۳۷۰ـ۱۴۱۵) و بـسیاری دیـگر، برای توجیه سرکشی خود از پاپ‌ و سازمان‌ کلیسا، به کتاب‌مقدس متوسل می‌شدند. مارتین لوتر(۴) (۱۴۸۳ـ۱۵۴۶) کتاب‌مقدس را مرجع مطلق عقاید مسیحی می‌دانست. تفاسیر او ـ به ویژه بر مزامیر و رساله‌های پولس‌ـ وی را در فهمش از ایمان‌ و فیض‌ یاری کـرد‌. هـمه الهیدانان اصلی پروتستان ـ اولریش تسوینگلی(۵) (۱۴۸۴ـ۱۵۳۱)، مارتین بوتسر(۶) (۱۴۹۱ـ۱۵۵۱)، فیلیپ ملانشتون(۷) (۱۴۹۷ـ۱۵۶۰)، هاینریش‌ بولینگر(۸) (۱۵۰۳ـ۱۵۷۵) و به ویژه ژان کالون ـ پیرو لوتر بودند. پروتستان‌ها‌ تفسیرهای‌ تمثیلیِ‌ مفصل از کتاب‌مقدس را رد کردند، اما مشتاقانه در کتاب‌مقدسِ عبری و عهد جدید بـه دنـبال یافتن تـأییدی ‌‌قطعی‌(۹) بر باورهای پروتستان برآمدند. سخنرانی‌ها، موعظه‌ها و تفسیرهای آنان با استناد به کتاب‌مقدس، به‌ همه‌ بنیانگذارانِ‌ مـسیحیتِ پروتستان کمک کرد تا دیدگاه‌های الهیاتی خود را توسعه و استحکام بخشند.

الهـیدانان کـاتولیک رومـی‌، کتاب‌مقدس را مرجعی جایگزینِ تفوق پاپ نمی‌دانستند، اما آنان نیز در قرن شانزدهم‌ توجه خود را یک‌ سر‌، به کتاب‌مقدس مـعطوف ‌ ‌کـردند. ژاک لوفور دِتاپل(۱۰) (۱۴۵۵ـ۱۵۳۶)، گاسپارو کونتارینی(۱۱) (۱۴۸۳ـ۱۵۴۲) و خوآن دبالدس(۱۲) (۱۵۰۰ـ۱۵۴۱) همگی تفاسیری بسیار روحانی نگاشتند. این سـه نـفر، بـا اشتیاق ویژه‌ای‌ به رساله‌های پولس پرداختند و به دنبال ایجاد اصلاحات روحانی در درون کلیسای رومی بودند، در همین حـال به طور اتفاقی کتاب‌مقدس را ابزاری برای ادبیات مجادله‌ای کاتولیک و پروتستان قرار دادند. کـاردینال‌ ریجینالد‌ پول(۱۳) (۱۵۰۰ـ۱۵۵۸) و جیرولامو

______________________________

۱٫ Cardinal Cajetan

۲٫ John Wycliffe

۳٫ John Hus

۴٫ Martin Luther

۵٫ Ulrich Zwingli

۶٫ Martin Bucer

۷٫ Philip Melanchthon

۸٫ Henrich Bullinger

۹٫ authoritative

۱۰٫ Jacques Lefevre d””Etaples

۱۱٫ Gasparo Contarini‌

۱۲‌. Juan de Valdes

۱۳٫ Reginald Pole

هفت آسمان » تابستان ۱۳۸۶ – شماره ۳۴ (صفحه ۱۹۱)


سریپاندو(۱) (۱۴۹۲ـ۱۵۳۶) بـه شـدت شرکت‌کنندگان در شورای ترنت (۱۵۴۵ـ۱۵۶۴) را تشویق می‌کردند تا برنامه آموزشی روحانیان را اصلاح کنند: آنان استدلال‌ می‌کردند‌ که برنامه آموزشی مبتنی بر مطالعه اومانیستی کتاب‌مقدس به جای الاهیات مدرسی، به اصلاح عمومی و در نهایت بـه وحدت دینیِ دوباره مسیحیت خواهد انجامید. در این میان، کاردینال کایتان‌ (۱۴۶۸‌ـ۱۵۳۴‌) به مبارزه مستقیم‌تری با مسیحیتِ‌ پروتستان‌ دست‌ زد. کایتان در تفاسیر طولانی بر اناجیل و رساله‌های پولس، بر روش عالمان اومانیست تکیه کرد تا استدلال کـند کـه عهد جدید‌ صحت‌ عقاید‌ کاتولیک رومی را اثبات و عقاید پروتستان را رد‌ می‌کند‌.

از آن پس، در پایان قرن شانزدهم تفسیر کتاب‌مقدس، بازتاب شکاف الهیاتیِ مسیحیتِ غربی بود. با وجود آن‌که این‌ مقطع‌ تاریخی‌، کانونِ نزاع‌های نـامطلوب شـد، کتاب‌مقدس همچنان جایگاه خود را به‌ عنوان منبع اصلی عقاید مسیحی و آموزه‌های اخلاقی حفظ کرد. بی‌شک، این نزاع‌ها، خود، شهادت می‌دهد که کتاب‌مقدس درست‌ همانند‌ هزار‌ سال گذشته همچنان در کـانون فـرهنگ مسیحی جای داشت.

جری بنتلی‌

۴٫ نقادی‌ مدرن کتاب‌مقدس

نقادی کتاب‌مقدس اصطلاحی بسیار عام است که تعریف آن آسان نیست و شامل بخش گسترده‌ای‌ از‌ فعالیت‌های‌ علمی می‌شود. پایه اصلی جریان نقادی در ویـژگی زبـانی و ادبـی کتاب‌مقدس است‌. کتاب‌مقدس‌، کلام‌ خـدا دانـسته مـی‌شود، اما به زبان انسان (عبری، آرامی و یونانی) و در قالب‌های ادبی، بلاغی‌ و شعریِ‌ انسانی‌ است که می‌تواند و باید با فهم بشری تفسیر شـود. خـدا در کـتاب‌مقدس سخن می‌گوید‌، اما‌ عملکردِ معانی آن بر طبق سـاختارهای زبـان عادی بشر است. نقادی بر فهمی‌ از‌ سیاق‌، رابطه جزء با کل و عبارت با ژانر ادبی مبتنی است؛ سبکِ کـتاب‌مقدس را بـه‌ شـکل‌ جدّی بررسی می‌کند و از جزئیاتِ زبان به سوی الگوهای کلی‌تر و فـراگیر حرکت می‌کند‌. با‌ این‌ رویکرد، گاهی از کتاب‌مقدس معناهایی غیر از آنچه تفاسیر سنتی و سطحی ارائه می‌کنند به دست‌ می‌آید‌. پس نـقادیِ کـتاب‌مقدس «نـقادانه» است، اما نه به این معنا که کتاب‌مقدس‌ را‌ «به‌ نقد

______________________________

۱٫ Girolamo Seripando

هفت آسمان » تابستان ۱۳۸۶ – شماره ۳۴ (صفحه ۱۹۲)


مـی‌کشد» (زیـرا اغلب به کتاب‌مقدس به عنوان متنی مقدس و اساسی احترام می‌گذارد‌)؛ بلکه‌ به‌ این معنا که خـود را بـرای اسـتخراج معانی از کتاب‌مقدس آزاد می‌داند‌؛ هرچند‌ آن معانی با آنچه دین سنتی در کتاب‌مقدس یافته، مـغایر بـاشد. بـنابراین، نقادیِ کتاب‌مقدس سؤالات جدیدی‌ را‌ درباره کتاب‌مقدس طرح می‌کند و در عین حال، پاسخ‌های تازه‌ای را به جـای‌ راهـ‌حل‌های‌ قـدیمی به دست می‌دهد.

نقادی و نزاع

نقادی‌ کتاب‌مقدس‌ لزوما‌ با فهم پذیرفته‌شده از زمان‌های کهن نـزاعی‌ نـدارد‌، اما چه بسا گاهی با آن درگیر شود. این بدان معناست که برخی‌ از‌ تـفسیرهای سـنتی مـبنای درستی در‌ کتاب‌مقدس‌ نداشته‌اند و اگر‌ بخواهیم‌ با‌ واقعیت‌های کتاب‌مقدس با انصاف برخورد کنیم‌، باید‌ تـفسیر جـدیدی ارائه کنیم. از این‌رو، نقادی اغلب به تدیّنِ موجود لطمه‌ وارد‌ کرده است؛ البته این امـر، از‌ خـود عـقیده به مرجعیتِ‌ کتاب‌مقدس‌ برمی‌خیزد. نقادی کتاب‌مقدس به هیچ‌ وجه‌ کاری غیرالهیاتی نیست، بلکه برای ارزیـابیِ شـایسته الاهیات امری ضروری است. ما هم‌ اکنون‌ این حکم الهیاتی را کنار‌ مـی‌گذاریم‌ تـا‌ بـبینیم آیا جریان‌ نقادی‌ از پسِ امتحان در‌ برابر‌ محتوای کتاب‌مقدس برمی‌آید یا نه.

بنابرآنچه گذشت، جای تـعجب نـیست کـه نزاعِ دینی، محرک‌ بزرگی‌ برای پرسش‌های نقادانه بوده باشد. ممکن‌ است‌ کـه دو‌ گـروه‌ که‌ یک کتاب‌مقدس دارند، باورهای‌ دینی بسیار متفاوتی داشته باشند. هر یک می‌تواند به کتاب‌مقدس مـتوسل شـود و چنین استدلال کند‌ که‌ این متن نمی‌تواند به معنایی باشد‌ که‌ دیـگران‌ از‌ آنـ‌ برداشت کرده‌اند. بر‌ طبق‌ متی ۲۳:۲۳، عیسی خـود مـی‌گوید اگـر انسان بر اجرای جزئیات متمرکز شود، «اعـظم احـکام شریعت‌» کنار‌ گذاشته‌ خواهد شد. این کلام به فحوای کلیِ‌ متن‌ در‌ مقابل‌ جـزئیات‌ لفـظی‌ آن، توجه می‌دهد. تریفوی یهودی (قـرن دوم مـیلادی) در مقابلِ فـهم مـسیحیان از اشـعیا ۷:۱۴ که آن را پیشگوییِ تولدِ مسیح از باکره دانـسته‌اند، تـأکید کرد که‌ کلمه عبری به کار رفته در این عبارت، فقط به مـعنای «زن جـوان» است و اصلا سخنی از تولد از باکره در مـیان نیست و این آیه بـه تـولد طبیعی حزقیال اشاره‌ می‌کند‌.

بـا ایـن حال، نزاع‌های دینی‌ای که بیش از همه محرک پیدایش نقادی کتاب‌مقدس بود، نزاع کـاتولیک ـ پروتـستان در درون مسیحیت و بعدها نزاع میان گـرایش‌های مـختلف در

هفت آسمان » تابستان ۱۳۸۶ – شماره ۳۴ (صفحه ۱۹۳)


آیـین پروتستان بود‌، چـرا‌ کـه آنها به طور ویـژه‌ای بـر نقش یگانه کتاب‌مقدس و معانی‌ای که از بازخوانیِ آن از خودش و برای خودش به دست می‌آمد، تأکید مـی‌کردند‌.

مـوانع‌ نقادی

اصلی‌ترین عواملی که نقادی‌ بـاید‌ بـا آنها مـبارزه مـی‌کرد، عـبارت بود از:

ـ نظریه‌های عام یـا اصولی درباره کتاب‌مقدس، مانند این باور که چون کتاب‌مقدس کلام خدا است، لزوما باید‌ کـامل‌ و در تـمام بخش‌ها بی‌نقص‌ باشد‌. نقادی با مـخالفت بـا ایـن بـاورهای نـظری، به واقعیت‌های عـینی کـتاب‌مقدس پرداخت.

ـ سازگارکردن یعنی تعمیم نظرات و معانی [مربوط به یک بخش [به همه کتاب‌مقدس و در نتیجه کم‌رنگ‌شدن تـفاوت‌های یـک قـسمت‌ با‌ قسمت دیگر. جریان نقادی این تـفاوت‌ها را مـد نـظر قـرار مـی‌دهد، هـمانند تفاوت بین بخش‌های از کتاب‌مقدس که تولد از باکره را تأیید می‌کنند (متی، لوقا با وضوح کمتر) و بخش‌های‌ که‌ ظاهرا این‌ مسئله را تأیید نمی‌کنند (مرقس، پولس و یوحنا).

ـ میدراش و تفاسیر تمثیلی کـه کلمات را از سیاقشان جدا می‌کنند‌ و معانی‌ای را به آنها نسبت می‌دهند که ممکن است در جای‌ دیگر‌ یافت‌ شود، اما با آن سیاق سازگار نیست. جریان نقادی، سیاقِ کلام را تعیین‌کننده می‌دانست.

ـ درک نکردن شکل ‌‌ادبـی‌ مـتون به ویژه وقع ننهادن به سکوت‌های کتاب‌مقدس، یعنی فقدان عناصری که غالبا‌ در‌ تقدیر‌ گرفته می‌شود؛ مانند این‌که نافرمانی آدم در متن عبری به عنوان توضیحی برای شرّ ذکر‌ نشده است و نـیز مـانند نبودِ هیچ گونه گزارشی از تولد در انجیل مرقس‌ و فقدانِ عبارتِ «به غیر‌ علت‌ زنا» در اناجیل دیگر (متی ۱۹:۹؛ مقایسه کنید با ۵:۳۲).

ـ استنباطِ زمان پریش یـعنی بـرداشتِ معانی، نظرات و موقعیت‌های مربوط بـه دورهـ‌ای متأخر، از متن؛ مانند این‌که کلمه اسقف در عهد جدید‌ به گونه‌ای فهمیده شود که گویا معنایی معادل اسقفِ قرون وسطایی داشته است یا این‌که کـلمه «کـتب» در دوم تیموتاؤس ۳:۱۶ به معنایی دقـیقا مـعادل مجموعه کتب قانونی در آیین پروتستان‌ مدرن‌ تلقی شود. نقادی تأکید می‌کرد که باید تفسیر کلمات را از معانی‌ای آغاز کرد که در زمان کتاب‌مقدس مطرح بوده‌اند.

هفت آسمان » تابستان ۱۳۸۶ – شماره ۳۴ (صفحه ۱۹۴)


ـ استدلالات عقلانی دفاعیه‌ای که برای فائق‌آمدن بـر تـفاوت‌ها به کار‌ می‌رفت‌؛ برای مثال این نظر که چون در انجیل یوحنا اخراج فروشندگان از معبد توسط عیسی را در آغاز رسالت او و در اناجیل دیگر در اواخر آن نقل شده، این‌ واقعه‌ چندین بار رخ داده است. در مقابل، نـقادی بـیان می‌کرد کـه این اختلافِ ترتیب در داستان به عللی باز می‌گردد که با معنای الهیاتیِ درون آن روایت مرتبط است‌.

مؤلفان‌

نـقادی‌ کلاسیکِ کتاب‌مقدس به مسائل مربوط‌ به‌ مؤلف‌ واقعی بسیار علاقه داشـته اسـت. اسـفار خمسه را خودِ موسی ننوشته است؛ کتاب اشعیا مطالبی در بردارد که مربوط به مدت‌ها‌ پس‌ از‌ زمان حیات آن پیـامبر ‌ ‌اسـت؛ اناجیل لزوما به‌ دست‌ شاگردانی که به اسم آنهاست، نوشته نشده است. ایـن نـگرش، بـه ناگاه تصویر ما از کتاب‌مقدس را تغییر می‌دهد‌: کتاب‌مقدس‌ گزارشی‌ نیست که یک بار و برای همیشه از سـوی خداوند املا‌ شده باشد؛ بلکه محصول سنتی است که در طول زمان و در درون جوامع ایـمانی پدید آمده است. ارتـباط‌ مـتونی‌ مانند‌ اناجیل همنوا با هم، رابطه‌ای ادبی و شاملِ بازنگری، تغییر در تأکید‌، گزینش‌ و تفاوت‌های الهیاتی است. نویسندگیِ مستعار(۱) را باید به عنوان یک واقعیت پذیرفت: بدین معنا که ممکن‌ است‌ برخی‌ از کتاب‌ها بـه نام برخی از شخصیت‌های بزرگِ گذشته که در رأس‌ آن‌ نوع‌ ادبی قرار داشتند، نوشته شده باشد. بر این اساس، همه قوانین بنی‌اسرائیل در هر‌ زمان‌ به‌ اسم موسی پیوند می‌خورد، همان گونه کـه نـوشته‌های حِکمی نیز با نام سلیمان مرتبط‌ می‌شد‌؛ برخی از رساله‌هایی که به نام پولس یا پطرس نوشته شده، شاید نوشته‌ پیروان‌ آنها‌ بوده که با استفاده از مطالبی از خودِ آن رسولان نگاشته شده اسـت، نـه‌ آن‌که‌ مستقیما خودِ ایشان آن را نوشته باشند.

سبک

سبک از ابتدا معیاری مهم‌ بوده‌ است‌. پیشاپیش، در کلیسای قدیم مشخص بود که رساله دوم پطرس به سبکی که پطرس به‌ کار‌ می‌بُرد، نـبود؛ رسـاله به عبرانیان سبکی متفاوت از سبک پولس داشت و سبک‌ کتاب‌ مکاشفه‌ بسیار با انجیل یوحنا و رساله‌های او متفاوت

______________________________

۱٫ pseudepigraphy

هفت آسمان » تابستان ۱۳۸۶ – شماره ۳۴ (صفحه ۱۹۵)


بود. این ملاحظات در استدلالات اولیه درباره‌ قانونی‌ بودن‌ چنین کتاب‌های به کار رفته بـود و بـعدها بـه ویژه در دوره رنسانس‌ و عصر‌ اصلاحات، هـنگامی کـه بـررسی سبک‌های کهن بسیار سرعت گرفت، مبنایی برای مباحثات مشابه شد.

منابع

این‌که‌ کتاب‌ها‌ از گردآوری منابع قدیمی‌تر پدید آمده بودند، نتیجه مـنطقی ایـن نـظرات بود‌. توارخ‌ ایام از سموئیل و پادشاهان استفاده کرده اسـت‌ و گـاهی‌ مختصرا‌ یا به صورت عمده و نیز با افزودن‌ مطالبی‌ از خودش آنها را تصحیح کرده است. باور رایج بر این اسـت کـه‌ مـتی‌ و لوقا از انجیل مرقس استفاده‌ کرده‌، آن را‌ بازنویسی‌ کرده‌اند‌. ممکن است مـنابعی که از آنها‌ استفاده‌ شده، آثاری باشد که مدت‌ها قبل ناپدید شده است. کتاب‌های پادشاهان، منابع‌ تاریخی‌ دیگری را ذکـر مـی‌کنند کـه از‌ آنها اطلاع داشته‌اند. شاید‌ مطالب‌ مشترکی که در دو انجیل‌ متی‌ و لوقا آمـده، امـا در انجیل مرقس وجود ندارد، به منبعی بازگردد که اکنون‌ در‌ دست نیست. لایه‌های مختلف اسفار‌ خمسه‌ را‌ کـه بـا زبـان‌ها‌، سبک‌ها‌ و نظرات بسیار متفاوت مشخص‌ می‌شوند‌، می‌توان از راه گردآوری تدریجی منابع مختلف در زمـان‌های مـتفاوت تـوضیح داد. بنابراین، یافتن‌ منابع‌ مختلف در یک کتاب می‌تواند توضیحی‌ برای‌ اختلافات و دیدگاه‌های‌ الهیاتیِ‌ متفاوت‌ بـاشد. ایـن نـوع نقادیِ‌ منبع، شکل خاصی از نقادی کلاسیک کتاب‌مقدس است که گاهی به همراه تحقیق دربـاره مـؤلف‌ و تاریخ‌ و نسبت به «نقادی ساده»(۱) یعنی مطالعه‌ متن‌ و تغییرات‌ متنی‌، «نقادی‌ عمیق»(۲) نـامیده مـی‌شود‌. البـته‌ این اصطلاحات اکنون قدیمی شده است. بدون شک، از حدود دهه ۱۹۳۰ به بعد نقد مـنبع‌، خـود‌ نسبتا‌ قدیمی شد و کار کمتری در مورد آن‌ صورت‌ گرفت‌، زیرا‌ قطعی‌ نبودنِ‌ نـتایج آن مـورد تـوجه قرار گرفت و رقیبانِ دیدگاه‌هایی که مقبولیت گسترده‌تری داشتند بیشتر مورد حمایت قرار می‌گرفتند. با ایـن هـمه، دستاوردهای نقدِ منبع هنوز هم از سوی‌ اکثر دانشمندان به مثابه چارچوب عـمده بـحث کـاربرد دارد. خطوط کلی شناسایی منبع، در مورد بخش‌های اصلی‌ـ یعنی اسفار خمسه، اشعیا و اناجیل همنواـ عموما پذیـرفته شـده اسـت؛ با این‌که جانشین‌هایی‌ نیز‌ وجود دارد، اما آنها هم به همان اندازه امـا بـه شکلی دیگر نقادانه است.

______________________________

۱٫ lower criticism

۲٫ higher criticism

هفت آسمان » تابستان ۱۳۸۶ – شماره ۳۴ (صفحه ۱۹۶)


کیهان شناسی و معجزه

ظهور نقادی کتاب‌مقدس با تغییر نگرش به جهانی‌ کـه‌ در آن زنـدگی می‌کنیم همراه بود. علمِ جدید محال می‌دانست که پیدایش جهان به تـاریخی بـاز گردد که از وقایع‌نگاریِ کتاب‌مقدس به دست‌ مـی‌آید‌ (۵۰۰۰ـ۳۶۰۰ ق.م) و اکـثریت پذیـرفتند که‌ جهان‌ دقیقا آن‌گونه که سفر پیـدایش بـیان می‌کند نیست. همچنین، بحث شد که تصویرهای کتاب‌مقدس از وقایع معجزه‌ای تا چه حـد واقـعی است. نقادان، بُعد‌ ادبی‌ را مـد نـظر قرار‌ دادنـد‌: کـتاب‌مقدس در مـیزان پرداختن به داستان معجزات، روند یـکسانی نـدارد و ممکن است یک واقعه معین را به شکل‌های مختلفی به تصویر بکشد کـه گـاه بیشتر و گاه کمتر معجزه‌آمیزند. این امـر‌ نشان‌دهنده‌ آن است که عـنصرِ مـعجزه نیز تا حدی به سـَبک بـستگی دارد. نقادی کتاب‌مقدس در اصل نسبت به معجزات شکاک نیست؛ اما بدیهی می‌داند که نـباید پنـداشت که داستان‌های اعجازآمیز‌ صرفا‌ چـون در‌ کـتاب‌مقدس آمـده، همگی حقیقتا و بـه مـعنای ظاهری متن محقق شـده اسـت. در کل، دانش نقادی چندان به‌ این پرسش نمی‌پردازد؛ زیرا این دانش در شکل پیشرفته‌اش، بـیشتر بـر‌ معنا‌ و کارکردی‌ که داستان‌های اعجازآمیز در نـوشته مـؤلف داشته، مـتمرکز مـی‌شود و بـرای این هدف، دفاع یـا انکار واقعیتِ معجزات ‌‌را‌ ضروری نمی‌داند؛ روند تفسیر نیز به همین شیوه در همه موارد عمل مـی‌کند‌.

تـاریخ‌

اگرچه‌ گفتیم که پایه‌های نقادی بـیشتر بـر زبـان و سـبک ادبـی قرار دارد، غالبا تـاریخ بـه عنوان‌ مؤلفه ضروریِ آن مدنظر بوده است. برداشت‌های ادبی اغلب نمی‌توانست بدون وجودِ گزارش‌ تاریخی از آنچه رخـ‌ دادهـ‌ بـود، راه حلی ارائه کند. از این‌رو مثلاً در شیوه یولیوس ولهـاوزن(۱) (۱۸۴۴ـ۱۹۱۸)، مـنابعِ اسـفار خـمسه ـ کـه بـا ملاک‌های زبانی و ادبی شناسایی شده بود ـ با شواهد مربوط به مراحل متفاوت‌ در سیر تحولات نهادهای دینیِ اسرائیل ربط داده شد و توالی و تاریخ معقولی برای رویدادها به دست آمـد. تعیینِ تاریخِ منابع و جای دادن آنها در چارچوبِ تاریخِ شناخته‌شده جهان، مرجعی استوار برای‌ مطالعات‌

______________________________

۱٫ Julius Wellhausen

هفت آسمان » تابستان ۱۳۸۶ – شماره ۳۴ (صفحه ۱۹۷)


کتاب‌مقدس به دست می‌دهد و راهی پیش رو می‌نهد که در آن، تهیه و تنظیم مستندات برای بحث و ارزیابیِ الاهیات، امکان‌پذیر مـی‌شود. بـه ویژه، دانستنِ هرچند تقریبیِ وقایعِ قبل و بعد‌، ما‌ را قادر می‌کند تا پیش‌فرض‌های نویسندگانِ کتاب‌مقدس و موقعیتی را که برای آن می‌نوشتند بفهمیم.

محوربودن این چارچوب و اهمیت چشم‌اندازی که ارائه می‌کند، باعث شده تـا کـلِ نقادی کتاب‌مقدس به‌ عنوان‌ «نقد تاریخی» شناخته شود. البته این عنوان، غلبه پژوهش تاریخی بر مطالعه کتاب‌مقدس را بیش از حد جلوه می‌دهد. پژوهش تـاریخی تـنها یکی از ابعاد نقادی سنتی اسـت. اسـاسا‌ بخش‌ عمده‌ای‌ از کار نقادی، تفسیر کتاب‌های‌ کتاب‌مقدس‌ است‌ که اغلب، دقت تاریخیِ کامل در مورد آن ممکن نیست و هیچ‌گاه به دست نمی‌آید و به ندرت تلاشی بـرای آن انـجام می‌شود‌. آنچه‌ مهم‌تر‌ اسـت، یـافتن موقعیت تاریخی به صورت تقریبی و کلی‌ است‌، تا از اشتباهاتِ فاحشِ ناشی از خطاهای قطعیِ تاریخی پرهیز شود. از کلمات باید همان معنایی را فهمید که‌ در‌ زبانِ‌ متون و در زمانِ متون بر آن دلالت می‌کردند؛ متون را‌ نـیز بـاید در موقعیتی که برای آن نوشته شده بود، مد نظر قرار داد. در حقیقت، عالمان کتاب‌مقدس‌، حتی‌ هنگامی‌ که بر رویکرد تاریخی تأکید می‌کنند، چندان گرایش تاریخی ندارند؛ آنان‌ بیشتر‌ متمایل‌اند که علاقه‌های الهـیاتی بـر واقع‌گرایی تـاریخی غلبه کند و انگیزه آنها نیز عموما، از سنخ سرسپردگی‌ یک‌ عالم‌ دینی به متون است، نه دقت‌های تـاریخی محض. تأکید بر آنچه در‌ زمان‌ کتاب‌مقدس‌ «واقعا رخ داده بود»، تأکید بر شـخصیت‌های دارای مـرجعیت کـه نوشته‌ها را تألیف کرده‌ بودند‌ و تأکید‌ بر تاریخ به عنوان قلمرو عمل خداوند، در الاهیات سنتی سرچشمه داشته اسـت. ‌ ‌در‌ مـقابل‌، چشم‌اندازِ تاریخی به کتاب‌مقدس که دستاوردِ جریان نقادی است، در درجه اول چون‌ واقعیتی‌ مـهم‌ در الاهـیات اسـت اهمیت دارد نه چون یک دستاورد تاریخی محض است.

مجموعه قانونی‌ کتاب‌ مقدس

یکی از ابعاد مـهم تاریخی، فهم مجموعه قانونی کتاب‌مقدس است. مجموعه قانونی‌ در‌ روندِ‌ تاریخ پدید آمده و مـی‌توان آن را به شکل تاریخی فـهمید. مـطالعاتِ پیشگامِ

هفت آسمان » تابستان ۱۳۸۶ – شماره ۳۴ (صفحه ۱۹۸)


یوهان زملر(۱) (۱۷۲۵‌ـ۱۷۹۱‌) در این زمینه، گامی حیاتی در توسعه مطالعات مدرن کتاب‌مقدس بود. مرزهای‌ کتاب‌مقدس‌ به‌ شکل جاودانی و غیرقابل‌تغییر از سوی خداوند معین نشده است؛ متنی که در یک زمان و مکان‌ از‌ کتاب‌مقدس‌ به شـمار می‌رفت، کاملاً با آنچه در زمان و مکانی دیگر در آن‌ قرار‌ می‌گرفت، یکسان نبود. مطالعه کتاب‌مقدس و مطالعه تاریخ کلیسا را نمی‌توان از هم جدا کرد. تحقیق درباره‌ منشأ‌ مجموعه قانونی به عنوان کاری انسانی، نـظیر بـررسی خودِ کتاب‌مقدس است. مجموعه‌ قانونی‌ را می‌توان از سوی خدا دانست، همان‌ گونه‌ که‌ محتوای کتاب‌مقدس از سوی خدا دانسته می‌شود‌، اما‌ نه به شکل فوق طبیعیِ محض؛ بلکه به شکل غیرمستقیم و بـا وسـاطتِ معانی‌ و اهداف‌ انسانی. نقادان کتاب‌مقدس فهرست قانونی‌ را‌ رد نکردند‌؛ بلکه‌ عموما‌ از آن طرفداری کرده، بر این‌ باور‌ بودند که محتوای دینیِ کتاب‌مقدس (یعنی کتاب‌های قانونی) در کل و از لحاظ‌ کیفی‌ بسیار برتر از هـر مـجموعه دیگری‌ از متونِ مکتوب است‌.

تمایزگذاری‌ الهیاتی

این نگرش که تأکیدها‌ و دیدگاه‌های‌ الهیاتیِ کتاب‌مقدس در بخش‌های مختلفِ آن متفاوت است، در نقادی کتاب‌مقدس بسیار اهمیت‌ دارد‌ و حتی مهم‌تر از گرایش تاریخی‌ آن‌ است‌. کتاب‌مقدس تـصویری یـکنواخت‌ و ثـابت‌ از هستی و اراده خدا‌ نیست‌، بلکه بـیشتر شـبیه گـروه سرودی است که هر عضوی از آن باید بخش متفاوتی‌ از‌ سرود را بخواند. از این رو‌ با‌ وجود مطالب‌ بسیاری‌ که‌ مشترک است، لایه کاهنی‌(۲) تـورات، الهـیاتی نـسبتا متفاوت از الهیاتِ لایه تثنیه‌ای(۳) دارد؛ همچنین تصویری که مـتی از عـیسی‌ ارائه‌ می‌کند تا حدی با تصویر لوقا‌ متفاوت‌ است‌. این‌ دیدگاه‌ به خودی خود‌ نگرشی‌ تازه یا انقلابی نـیست، بـلکه نـقادی کتاب‌مقدس به جای آن‌که صرفا به تحسین مکمل بودنِ الاهـیات‌ بخش‌های‌ مختلف‌ کتاب‌مقدس قناعت کند، از این ویژگی برای‌ شناسایی‌ لایه‌ها‌ و تاریخ‌ها‌، موقعیت‌ها‌ و مشکلات‌ نسبی آنها استفاده می‌کند و مـی‌کوشد تـا ایـن الاهیات‌های متفاوت را مراحلی حیاتی در فهم عمیق کتاب‌مقدس بداند، آنها را بفهمد و ارزشـ‌گذاری نـماید.

______________________________

۱٫ Johann S. Semler

۲٫ P stratum

۳٫ Deuteronomy

هفت آسمان » تابستان ۱۳۸۶ – شماره ۳۴ (صفحه ۱۹۹)


ریشه‌های‌ الهیاتی نقادی کتاب‌مقدس

شاید نقادی کتاب‌مقدس امری جدید به نظر رسد، اما در واقع دارای ریشه‌های الهـیاتی عـمیقی اسـت. توجه به مؤلف به دوره‌های اولیه باز می‌گردد و دلیلی بر قانونی‌ بـودن‌ بـه شـمار می‌رفته است. سَبک نیز از زمان‌های اولیه معیار بوده است. ژان کالون بعدها بر اساس سـبک، در ایـن‌که پطـرس رساله دوم پطرس را نوشته باشد تردید کرد‌؛ همان‌ گونه که مزامیر ۷۴ و ۷۹ را بر اساس محتوا مـربوط بـه دوره مکابیان دانست (بعدها به این دیدگاه بسیار اهمیت داده شد). توجه‌ به‌ تاریخ و حـوادث واقـعی نـیز بخشی‌ از‌ سنت عام مسیحی بود: مردم گمان می‌کردند که مسیحیت به طور ویژه، دیـنی تـاریخی است. کلمات و اعمال واقعی عیسی در میان مسیحیان اهمیت و مقبولیتِ‌ بسیاری‌ داشت. توجه و اسـتفاده جـریانِ‌ نـقادی‌ از تفاوت‌های الهیاتیِ درون کتاب‌مقدس، ادامه کارِ همه نظام‌های الهیاتی است؛ زیرا همه آنها حتی هنگامی کـه فـهرست قانونی کتاب‌مقدس را به طور کامل می‌پذیرند، بخش‌هایی را مهم‌تر و اصلی‌تر می‌دانند‌ و بخش‌های‌ دیـگر را فـرعی و کـم‌اهمیت تلقی می‌کنند. در مورد مجموعه قانونی نیز، اولین واقعیتِ روشن این بود که سنت الهیاتی در ایـن مـورد اتـفاق نظر نداشت. در قرون اولیه و نیز بین‌ کلیسای‌ کاتولیک رومی‌ و کلیسای ارتدوکس از یـک سـو و پروتستان‌ها از سوی دیگر، مجموعه‌های متفاوتی وجود داشته است. این واقعیت هنگامی‌ برجسته شد که مارتین لوتـر تـحت تأثیر اختلافات الهیاتی، رساله یعقوب‌، عبرانیان‌ (که‌ نوشته پولس نبود) و کتاب مکاشفه را بـه خـاطر فهم ناقص آنها از اصل ضروری عادل‌شمردگی،(۱) از فـهرست ‌‌رسـمی‌ عـهد جدید پایین کشید. گذشته از این، سنت مـسیحی هـمواره شاهد تفاوت بین‌ توجه‌ به‌ عهد قدیم و عهد جدید بوده است.

انگیزشی کـه عـصر اصلاحات، نسبت به نقادی کـتاب‌مقدس پدیـد‌ آورد، بسیار چـشمگیر بـود. تـأکید بر صرف کتاب‌مقدس ـ در مقابل واسطه بـودن سـنت‌ کلیسایی ـ به این معنا‌ بود‌ که همه چیز باید بر کتاب‌مقدس پایـه ریـزی شود. نهضت اصلاحات دینی دوباره بـر دستور زبان و ترتیب کـلماتِ مـتن اصلی تأکید کرد و خواستار روحـانیانِ تـحصیل‌کرده‌ای شد که شایستگی بررسیِ این کلمات‌ را داشته باشند. این نهضت شیوه‌های تمثیلی‌ای را

______________________________

۱٫ justification

هفت آسمان » تابستان ۱۳۸۶ – شماره ۳۴ (صفحه ۲۰۰)


کـه شـکاف‌های سطحیِ کتاب‌مقدس را می‌پوشاند، رد کرد و در مـورد کـتاب‌مقدس عـبری نیز بین جـریانات تـفسیر یهودیِ قرون وسطایی (کـه بـرای مثال‌ در‌ نسخه شاه جیمز(۱) دیده می‌شود) میانجیگری نمود که در این مورد نیز پشتیبانِ فـهم ظـاهری بود. نهضت اصلاحات به آزادی مفسر در انـتخاب دیـدگاه درباره کـلماتِ کـتاب‌مقدس تـصریح می‌کرد، هرچند‌ آن‌ دیـدگاه مخالفِ تفسیرهای سنتی و معتبر باشد. اما با این‌که مصلحان بر مرجعیت کتاب‌مقدس تأکید می‌کردند، نـه تـنها به توافق عقیدتی نرسیدند؛ بلکه، گـستره وسـیعی از عـقاید مـتضاد ایـجاد کردند‌ و همگی‌ مـدعی بـودند که نظرشان بر کتاب‌مقدسِ خطاناپذیر استوار است. بعدها نظرات و فرضیه‌های گوناگون در نقادی کتاب‌مقدس بازتابی از همان وضـعیت بـود.

گـسترش و پذیرش نقادی

انتظار دیدگاه‌های نقادانه در دوران‌ کـهن‌ و ابـتدای‌ دوره مـدرن بـه خـودی خـود‌ اهمیت‌ چندانی‌ نداشت. واضح بود که این عبارت: «در آن وقت کنعانیان در آن زمین بودند» (پیدایش ۱۲:۶) را موسی ننوشته بود، بلکه‌ بعدها‌ نوشته‌ شده؛ ابراهیم بن‌عزرا(۲) این چنین استدلال کرد و بـاروخ‌ اسپینوزا‌(۳) نیز مطالب بیشتری بر آن افزود. چنین ملاحظاتی اغلب فقط حاشیه‌هایی کوتاه بود و به هیچ وجه به دیدگاهی نقادانه‌ نمی‌رسید‌. آنچه‌ اهمیت بیشتری داشت، رشدِ جوّی فکری بود که در آنـ‌، اسـتدلال کردن بر اساسِ سبکِ زبانی و ادبیِ کتاب‌مقدس و بیان آزادانه تفاسیری که از آنها به دست می‌آمد، مجاز‌ و حتی‌ عادی‌ شمرده می‌شد. این سنت احتمالاً به اراسموس(۴) (۱۴۶۶ـ۱۵۳۶) بازگردد و هوگو‌ گروتیوس‌(۵) (۱۵۸۳ـ۱۶۴۵) کـه بـه جریانِ آرمینیوسی کلیسای آلمان تعلق داشت، نماینده شاخص آن محسوب می‌شود ریشارد‌ سیمون‌(۶) (۱۶۳۸‌ـ۱۷۱۲) در فرانسه اظهار داشت که تردیدها درباره کتاب‌مقدس، اعتماد پروتستان‌ها بر‌ آنـ‌ را‌ مـتزلزل کرده، حال آن‌که آزادی در مطالعه کـتاب‌مقدس هـیچ مشکلی برای عقاید کاتولیک ایجاد‌ نکرده‌ است‌؛ او همچنین دلایلی را بر این‌که موسی نویسنده همه اسفار خمسه نبوده، اقامه کرد‌ که‌ در مقایسه با اظهارِ قـبلی‌اش، اهـمیت کمتری دارد. ژان آستروک(۷) (۱۶۸۴ـ۱۷۶۶)

______________________________

۱٫ KJV‌

۲٫ Abraham‌ ibn‌ Ezra

۳٫ Baruch Spinoza

۴٫ Erasmus

۵٫ Hugo Grotius

۶٫ Richard Simon

۷٫ Jean Astruc

هفت آسمان » تابستان ۱۳۸۶ – شماره ۳۴ (صفحه ۲۰۱)


پیشگام تـحلیل نـظام‌مندِ منابع‌ اسفار‌ خمسه بود. وی به این نتیجه رسید که اسفار خمسه دارای منابع متفاوتی‌ بوده‌ اما‌ خودِ موسی آنها را گردآوری کرده است.

در قرن هفدهم و هجدهم، انگلستان محل بسیار فعالی‌ در‌ زمینه نـظرات جـدید درباره کتاب‌مقدس بود. در نزاع‌های مختلف بر سر کلیسا‌، حکومت‌، دولت‌ عرفی(۱) و آزادی دینی دیدگاه‌های بسیاری وجود داشت که همه به دنبال توجیه خود بر اساس‌ کتاب‌مقدس‌ بودند‌. بحث‌هایی که به دنـبال ایـن نزاع‌ها پدیـد آمد، سبب شکوفایی نظرات و استدلالات‌ جدید‌ شد. توماس هابز(۲) (۱۵۸۸ـ۱۶۷۹) نمونه بارزی در این زمینه است. او شکی در مرجعیت کـتاب‌مقدس‌ به‌ عنوان قانون خداوند(۳) نداشت؛ همین‌طور بدیهی می‌دانست که در مورد مـؤلف و تـاریخ‌ نـیز‌، تنها راهنما باید خودِ کتاب‌مقدس باشد. کتاب‌مقدس‌ نیز‌ تردیدی‌ باقی نمی‌گذارد که کتاب موسی پس از‌ او‌ نوشته شده اسـت؛ ‌ ‌کـتاب‌های دیگر نیز به همین ترتیب. دیگر نظرات تفسیریِ مهم‌، به‌ اندیشمندانی متعلق اسـت هـمچون: جـان‌ لاک‌(۴) (۱۶۳۲ـ۱۷۰۴‌) که‌ علاوه‌ بر مسائل دیگر، به این مسئله‌ توجه‌ کرد که چگونه عیسی جـایگاه مسیحایی خود را تا اواخر رسالتش پنهان‌ می‌کرد‌؛ اسحاق نیوتون(۵) (۱۶۴۲ـ۱۷۲۷) که درباره‌ وقایع‌نگاری کـتاب‌مقدس تحقیق کرد‌ و نیز‌ مـعتقد شـد که تثلیث را‌ می‌توان‌ با کمک عهد جدید رد کرد؛ و بسیاری دیگر.

در آلمان در ادامه قرن‌ هجدهم‌، استادان دانشگاه این نظرات را‌ دنبال‌ کردند‌ و آنها را با‌ روشی‌ بسیار نظام‌مندتر به کار‌ گرفتند‌. سبک رایج، «مـقدمه»نویسی بود که به نوبه خود هر کتابی از عهد قدیم‌ یا‌ عهد جدید را پوشش می‌داد و به‌ شکل‌ روشمند و بر‌ اساس‌ زبان‌ و محتوا به همه ابعادِ‌ مؤلف، منبع، تحلیل و تاریخ‌ها می‌پرداخت؛ اولیـن اثـر از این دست به یوهان گوتفریت آیشهورن(۶) متعلق‌ بود‌ که بین سال‌های ۱۷۸۰ تا ۱۷۸۳‌ منتشر‌ شد‌. بارزترین‌ متخصصان‌ عهد قدیم عبارت‌اند‌ از‌: ویلهلم مارتین لِبِرشت دِوِت(۷) (۱۷۸۰ـ۱۸۴۹) که به سبب اثر خود درباره کتاب مـهمِ تـثنیه معروف‌ شد‌ و یولیوس‌ ولهاوزن که راه حل ارائه‌شده از سوی‌ او‌ (این‌که‌ منبع‌ کاهنی‌ آخرین‌ منبع تورات است) همچنان اساس تحقیق در این موضوع است. شخصیتی اصلی در مطالعات عهد جدید،

______________________________

۱٫ civil government

۲٫ Thomas Hobbes

۳٫ law of God

۴٫ John Locke

۵٫ Isaac Newton‌

۶٫ Johann Gottfried Eichhorn

۷٫ Wilhelm Martin Leberecht de Wette

هفت آسمان » تابستان ۱۳۸۶ – شماره ۳۴ (صفحه ۲۰۲)


فردیناند کرستین بـاور(۱) (۱۷۹۲ـ۱۸۶۰) بـود که نزاع بین سنت‌های پولسی و پطرسی را برای مسیحیت اولیه تعیین‌کننده دانست. دشوار است که از‌ کتابِ‌ در جست‌وجوی عیسایِ تاریخی(۲) پی ببریم که نقادیِ کتاب‌مقدس است یا الاهیات نظری؛(۳) نقادانه‌بودنِ ادعای یـوهانس وایـس(۴) (۱۸۶۳ـ۱۹۱۴) مـبنی بر این‌که رسالت عیسی از انـتظار آخـرالزمانی مـتأثر بوده‌، روشن‌تر‌ است.

بازگشتِ این نقادیِ پیشرفته کتاب‌مقدس به دنیای انگلیسی‌زبان بدون نزاع نبود. رابرتسون اسمیت(۵) در سال ۱۸۸۱ در اسکاتلند از مقام استادی بـرکنار‌ شـد‌ و چـارلز بریگز(۶) در سال ۱۸۹۳‌ در‌ ایالات متحده از منصب کشیشی عزل گـردید. امـا پس از این حوادث دیری نپایید که رویکردهای نقادانه در همین کلیساها غلبه یافت. در آکسفورد‌ از‌ سال ۱۸۸۳ دانشِ محتاطانه‌ و عالمانه‌ سموئل رولز درایور(۷) بـازخوانیِ نـقادانه عـهد قدیم را مطرح کرد و لوکس موندی(۸) (۱۸۸۹) سنت کاتولیک‌مآب آنگلیکانیسم را با آن هـم سو نمود. در اوایل قرن بیستم، دیدگاه‌های نقادانه به راحتی‌ پذیرفته‌ نمی‌شد، اما در مطالعات دانشگاهی و در حوزه نشر در جهانِ غـیرکاتولیک غـرب، بـه شدت غلبه یافت.

با آن‌که جریانِ نقادی، تفاوت عمیقی در بررسیِ کـتاب‌مقدس ایـجاد کرد، تأثیرات جدیِ نگران‌کننده‌ای‌ بر‌ عقاید نداشت‌. علت این امر تا حدی این بود که مـبنای بـسیاری از بـاورهای سنتی، آن گونه که تصور‌ می‌شد، فقط کتاب‌مقدس نبود. تغییر در فهم کتاب‌مقدس بـاز هـم بـه‌ این‌ باورها‌ امکان بقاء می‌داد. نقادی کتاب‌مقدس با برخی از عقاید خاص به خوبی هـماهنگ مـی‌شد: در آیـین لوتری‌(۹) ‌‌با‌ عادل‌شمردگی توسط ایمان؛ در انگلیکانیسم با محوریت تجسد، در آیین کالونی(۱۰) با‌ ارج‌ نـهادن‌ بـه اسرائیل و عهد قدیم. از این گذشته، اگرچه بخش عمده‌ای از نقادی کتاب‌مقدس به همراه‌ دیـدگاه‌های روشـنفکرانه، دئیـسم و بعدها با الاهیات لیبرال رشد کرد، دستاوردهای نقادی نشان داد‌ که از این خاستگاه‌ها‌ جداست‌ و بـرای کـسانی که آن خاستگاه‌ها را رد می‌کردند، کاملا

______________________________

۱٫ Ferdinand Christian Baur

۲٫ Guest for the Historical Jesus

۳٫ speculative theology

۴٫ Johannes Weiss

۵٫ W. Robertson Smith

۶٫ Charles A. Briggs

۷٫ Samuel Rolles Driver

۸٫ Lux mundi

۹٫ Lutheranism‌

۱۰٫ Calvinism

هفت آسمان » تابستان ۱۳۸۶ – شماره ۳۴ (صفحه ۲۰۳)


قابل پذیرش است. از این رو الاهیات «جدلی»(۱) یا «نوارتدکسی»(۲) کـه بـه شـدت با الاهیات «لیبرال» دشمن بود، مشروعیت شیوه‌های نقادی را پذیرفت و اگرچه خود اغلب نسبت به دانـش‌ کـتاب‌مقدس‌(۳) علاقه چندانی نشان نمی‌داد، در کل، جوّی را پدید آورد که این علم می‌توانست آزادانـه در آن شـکوفا گـردد.

در دنیای کاتولیک رومی، این استدلالِ ریشار سیمون که آزادی جریان‌ نقادی‌ به مواضع کاتولیک کمک کـرده اسـت، چـندان مورد پذیرش مقامات مافوق او قرار نگرفت و نقادی تا پیش از ظهور مدرنیسمِ کـاتولیک ـ بـه ویژه در فرانسه در اواخر قرن نوزدهم‌ با‌ ظهورِ آلفرد ف. لوئازی(۴) (۱۸۵۸ـ۱۹۴۰) ـ رونقی نداشت. جنبش مدرن رسما از سوی پیوس دهـم(۵) مـحکوم و دوباره به ضرورت اعتقاد به نگرش سنتی به مؤلفان و تاریخ‌های کتاب‌مقدس تـصریح شـد. اما‌ با‌ صدور‌ منشورِ الهامِ روح‌القدس(۶) (۱۹۴۳) و بـه‌ ویـژه‌ پسـ‌ از شورای واتیکان دوم، آزادی نقادی برای مفسران کاتولیک پذیـرفته شـد و امروزه دانش کتاب‌مقدسیِ کاتولیک و پروتستان یک حوزه فراگیر است.

دانش‌ آکادمیک‌ یهودی‌ اغـلب بـا راه‌حل‌هایی که در آثار مسیحی اخـتیار‌ مـی‌شد‌، متفاوت بـوده اسـت؛ مـانندِ مخالفت با نقادی منبع تورات از سـوی مـُشه هرش سِگال(۷) (۱۸۶۷ـ۱۹۶۸) و اومبرتو کاسوتو(۸) (۱۸۸۳‌ـ۱۹۵۱‌) و بازسازی‌ متفاوتِ تاریخ دینی بنی‌اسرائیل از سوی یحزقل کـوفمان(۹) (۱۸۸۹ـ۱۹۶۳‌). اغـلب احساس می‌شد که دانشِ غیرِیهودی بـسیار تحت تأثیر سنت‌های الهـیاتی مـسیحی است. اما دیدگاه‌های متفاوتی کـه از‌ سـوی‌ عالمان‌ یهودی ارائه شده، در نوع خود به همان اندازه نقادانه است‌ و هیچ‌ گاه از پژوهـشی کـه همواره ضد نقادی باشد، حـمایت نـمی‌کند.

الاهـیات کتاب‌مقدس

غالبا نـقادی کـتاب‌مقدس را‌ در‌ درجه‌ اول یک رشته تـحلیلی مـی‌دانند، اما جریان نقادی همان اندازه نیز با‌ رشته‌ الاهیات‌ کتاب‌مقدس که بُعد مصنوعیِ هـمان جـنبش است پیوند

______________________________

۱٫ dialectical

۲٫ neo-orthodox

۳٫ biblical scholarship

۴٫ Alfred‌ F. Loisy‌

۵٫ Pious‌ ×

۶٫ Divino afflante spiritu

۷٫ Moses Hirsch Segel

۸٫ Umberto Cassuto

۹٫ Yehezkel Kaufmann

هفت آسمان » تابستان ۱۳۸۶ – شماره ۳۴ (صفحه ۲۰۴)


دارد. الاهیات کتاب‌مقدس به‌ دنـبال‌ عـناصر مشترکی اسـت کـه از طـریق طرح تاریخی و پیشرو یـا از طریق فهم‌ ساختارِ‌ درونی‌، در متون جاری است. همه الاهیات‌های مطرحِ کتاب‌مقدسی، همراه با رویکرد نـقادانه ظـهور کرده‌اند‌. الاهیات‌ کتاب‌مقدس همانند نقادی کـتاب مـقدس، رویـکردی کـاوشگرانه اسـت؛ الاهیات حقیقیِ کـتاب‌مقدس از قـبل‌ شناخته‌ شده‌ نیست بلکه باید آن را کشف کرد. برای مخالفان پژوهش نقادانه، الاهیات کتاب‌مقدس پیشاپیش معلوم‌ اسـت‌ و در اعـتقادنامه‌ها و سـنت‌های قدیمی جای دارد. اگرچه الاهیات کتاب‌مقدس در قرن بـیستم‌ خـود‌ را‌ در مـقابل نـقادی کـتاب‌مقدس مـی‌دید، اما در واقع آنها دو روی یک سکه‌اند.

محیط دینی‌

همه‌ آنچه‌ در بالا گفته شد، را می‌توان تصویر «کلاسیک» نقادی کتاب مقدس به‌ شمار‌ آورد؛ تحولات متأخرتری نیز باقی مانده است کـه باید به آنها اشاره شود.

نقادان قدیمی‌تر عمدتا‌ در‌ کارهای خود از خودِ کتاب‌مقدس استفاده می‌کردند؛ اما بعدها اطلاعات فراوانی از‌ بین‌ النهرین و سوریه، از ادیان رمزی یونانی و از‌ آیین‌ گنوسی‌ نیز اضافه شد. بـه روشـنی در نظرات‌ و نهادهای‌ دینی، در افسانه‌ها، اسطوره‌ها و گونه‌های شعری، همپوشی دیده می‌شود. مکتبِ «تاریخ ادیان» به‌ این‌ حوزه پرداخت؛ یکی از شخصیت‌های‌ اصلی‌ در این‌ مکتب‌ هرمان‌ گونکل(۱) (۱۸۶۲ـ۱۹۳۲) است.

نقادی شکلی‌

نقادی‌ شـکلی کـه از دهه ۱۹۲۰ به بعد تأثیرگذار شد، بر واحدهای ادبی‌ کوچک‌تری‌ که «نقشی در زندگی»(۲) دارند متمرکز‌ می‌شود. از طریق این‌ نقش‌ها‌ می‌توان به مقصود اصلی مـتون‌ پیـ‌ برد. بدین ترتیب، یک داسـتان انـجیلی می‌تواند به شکلی متعلق باشد که برای‌ جدال‌ با یهودیان مناسب است. یک‌ مزمور‌ ممکن‌ است به شکلی‌ مربوط‌ باشد که به مراسم‌ تـاج‌گذاری‌ مـتعلق است. نقادانِ شکلیِ مـهم عـبارت‌اند از گونکل در کتاب‌مقدس عبری و رودولف بولتمان(۳) (۱۸۸۴‌ـ۱۹۷۶‌) در عهد جدید. اغلب به نظر‌ می‌آمد‌ که نقادی‌

______________________________

۱٫ Hermann‌ Gunkel‌

۲٫ “Situation in life”

۳٫ Rudolf‌ Bultmann

هفت آسمان » تابستان ۱۳۸۶ – شماره ۳۴ (صفحه ۲۰۵)


شکلی در مورد عهد جدید، ماهیتی شکاکانه دارد؛ زیرا حاکی از آن بود که‌ داستان‌های‌ عهد جدید برای چنین اهدافی ساخته‌ شـده‌، نـه‌ این‌که‌ واقعا‌ عیسی آنها را‌ گفته‌ باشد؛ اما تأثیرات نقادی شکلی بر کتاب‌مقدس عبری محافظه کارانه‌تر بود و عمدتا به شیوه‌های ایفای نقش‌ شعرها‌ در‌ آیین‌ها و نیایش‌های باستانی پرداخته است.

نقادی سنت‌(۱)

بـر‌ شـیوه‌ تغییر‌ و رشـد‌ سنت‌ها‌، بر مکان‌هایی که با آنها پیوند خورده‌اند و روابط اجتماعی و آیینی که در آنها معنا داشته‌اند، متمرکز مـی‌شود. نقادی سنت کمتر به فرضیه‌های مستند توجه دارد و بیشتر مراحل‌ شفاهی سـنت را بـررسی مـی‌کند و به تبیین نیروهای زیربنایی عمیقی می‌پردازد که کتاب‌مقدس را به شکل امروزیش در آورده است. این نوع نقادی خصوصا در دانـش ‌ ‌اسـکاندیناوی پدیدار شده است‌.

نقادیِ‌ ویرایش(۲)

به کار ویراستارانِ نهایی توجه دارد که منابع اولیـه را بـه شـکل متنی که اکنون در دست ماست در آورده‌اند. این شیوه مبتنی بر نوعی نگاه به منابعی‌ اسـت‌ که ویراستار از آنها استفاده کرده است، اما کمتر به خودِ منابع و بیشتر بـه شیوه‌ای که براساس آن بـه مـتن نهایی تبدیل شده‌، توجه‌ می‌کند. بنابراین، آنچه بررسی می‌شود‌، شکل‌ و ساختار کتابی است که اکنون در دست داریم. فهم این امر نیز به چشم اندازی در زمان وابسته است که به رویِ مـرحله‌ای پیشین‌ یا‌ ویرایشی در گذشته، گشوده‌ می‌شود‌.

بازخوانی‌های ادبی مدرن

در این مقاله بر شاخصه ادبی جریان نقادی تأکید کردیم، اما از حدود سال ۱۹۶۰ به بعد به طور روزافزونی احساس می‌شد که این شـاخصه بـا جهت‌گیریِ‌ مدرن‌ در فهم ادبیات همگام نیست. نقادان ادبیِ خارج از حوزه تخصصی کتاب‌مقدس ـ مانند فرانک کرمود،(۳) رابرت آلتر(۴) و نورتروپ فرای(۵) در این زمینه نقش مهمی ایفا کرده‌اند و عالمان

______________________________

۱٫ Tradition Criticism

۲٫ Redaction‌ Criticism‌

۳٫ Frank Kermode‌

۴٫ Robert Alter

۵٫ Northrop Frye

هفت آسمان » تابستان ۱۳۸۶ – شماره ۳۴ (صفحه ۲۰۶)


کتاب‌مقدس از خط مشی آنـها پیـروی می‌کنند. توجه بیشتر این جنبش، به مرحله‌ نهایی و کنونی متن معطوف است، نه بازسازی تاریخی آن؛ همچنین فاقدِ‌ توجهاتِ‌ الهیاتی‌ است که در بیشترِ انواع نقادی کتاب‌مقدس به چشم می‌خورد. در ایـن شـیوه نقادی، تأکیدِ بیشتر بر ‌‌سبک‌ها‌، الگوها و شیوه‌های روایی است. برخی بر این باورند که متن به چیزی خارج‌ از‌ خود‌ «ارجاع»(۱) نمی‌دهد، بلکه در «دنیای متن»(۲) عمل می‌کند. بخش‌هایی از این نـظریه بـا بـاورهای جنبش‌ ساختارگرایی ـ که مرکز آن فـرانسه بـود ـ مـشترک است. ساختارگرایی به اصول و مجموعه ساختارهایی‌ که در همه مجموعه‌های‌ اجتماعی‌ و ادبی و به همین شکل در خودِ زبان به کار می‌رود، می‌پردازد. ایـن جـنبش بـه جای پرداختن به تحول متن در طی دوره‌ای از زمـان، بـر هم‌زمان‌ها(۳) یا ساختارهایی که درون یک‌ متن در یک زمان دیده می‌شود، تأکید می‌کند؛ البته ممکن است به بررسی تغییرات تـاریخی نـیز بـپردازد. این گونه بازخوانی عموما تفاوت بسیاری با نقادی سنتی کـتاب‌مقدس، و به ویژه با دلبستگی‌های‌ تاریخی‌ آن دارد؛ اما از سوی دیگر، بی‌میلی آنها به بیانِ هرگونه اطلاعات درباره جهانِ «خارج از مـتن»(۴) ایـن تـردید را ایجاد می‌کند که این جریان‌ها تا چه حد می‌تواند با‌ نـیازهای‌ قـدیمیِ الهیاتی که نقادیِ کتاب‌مقدس به آنها خدمت می‌کرد، سازگار شود.

نقادی مجموعه قانونی

این رویکرد کـه عـمدتا از سـوی بروارد س. چایلدز(۵) حمایت می‌شد، بر مجموعه قانونی کتاب‌مقدس به‌ عنوان‌ کلید ضـروریِ تـفسیر تـأکید می‌کند. قانونی بودن به متن‌ها توجه می‌کند، نه مراحل آغازینی که به آن انجامیده‌اند. مـجموعه قـانونی کـتاب‌ها که آنها را در کنار هم به عنوان‌ کتاب‌مقدسِ‌ جامعه‌ مسیحی گردآوری می‌کند، به این‌ مـعنا‌ اسـت‌ که آنها در کنار هم، تلقی‌ای را از کل محتوایشان ارائه می‌کنند. بر اساس این رویکرد، نـقادی سـنتیِ کـتاب‌مقدس مشروعیت دارد‌ و نقاط‌ شروعی‌ ارائه می‌کند که چایلدز از آنها برای رسیدن‌ به‌ معنایِ قانونی استدلال مـی‌کند؛ امـا چشم‌انداز و جهت نقادی سنتی اساسا نادرست است. اگرچه نقاط مشترک این شیوه، بـا نـقادی‌ ویـراستاری‌ و با‌ بازخوانی‌های

______________________________

۱٫ “refer”

۲٫ “the world of the text”

۳٫ the synchronic

۴٫ “outside‌ the text”

۵٫ Brevard S. Childs

هفت آسمان » تابستان ۱۳۸۶ – شماره ۳۴ (صفحه ۲۰۷)


ادبی مدرن و ساختارگرایی واضح است، اما چایلدز بسیار می‌کوشد تا هرگونه حمایتی از سـوی‌ ایـن‌ حوزه‌ها‌ را انکار کند؛ زیرا نقادی مجموعه قانونی به هیچ وجه ماهیت‌ ادبـی‌ نـدارد و اعـتبار آن کاملاً از جایگاه الهیاتی کتاب‌مقدس ناشی‌شود. نقادی فهرست قانونی به دنبالِ یافتن پیوندی‌ با‌ تفسیر‌ دورهـ‌های اولیـه اسـت، اما این نوع نقادی پدیده‌ای کاملاً مدرن است و حتی‌ هنگامی‌ که‌ مـی‌کوشد از سـنت نقادی کتاب‌مقدس جدا شود، کاملاً بر طبق آن عمل می‌کند.

نتیجه‌ گیری‌

نقادی‌ کتاب‌مقدس نشان داده است کـه حـوزه پژوهشیِ پویایی است. رویکردها و چشم‌اندازهای جدید به طور‌ مداوم‌ در آن پدیدار می‌شود. حـوزه‌هایی کـه بررسیِ تازه‌ای را تجربه می‌کند عبارت است‌ از‌ مـاهیت‌ قـالبِ شـعری در زبان عبری (که آشنایی با شعرِ اوگـاریتی(۱) مـحرک آن بوده است‌)، ویژگی‌های‌ یهودیت در هنگام پیدایش مسیحیت، ویژگی‌های داستانی و غیرتاریخی کتاب‌مقدس. نتایجی کـه بـه دست‌ می‌آید‌ دوباره‌ بازبینی خـواهد شـد. با ایـن هـمه، بـرخی از نتایج اصلیِ به‌دست‌آمده، همچنان به عـنوان مـرجعِ‌ بحث‌ باقی مانده و هیچ جانشینی که به همان اندازه مقبولیت کسب کـرده بـاشد‌ مطرح‌ نشده‌ است. اما آنچه اهـمیت بیشتری دارد این است کـه فـضای عمومیِ نقادی با مبنایش در‌ زبـان‌ و شـکل‌ ادبی، با ارجاعاتش به تاریخ و با مایه حیاتش یعنی آزادی در پیروی‌ از‌ آنچه متن واقـعا بـیان می‌کند، خود را بدون جدالی جـدی بـر کـرسی نشانده است. کـارِ جـدی‌ بر‌ کتاب‌مقدس تنها در ادامـه سـنت نقادی کتاب‌مقدس، انجام‌شدنی است.

جیمز بار

______________________________

۱٫ Ugaritic‌

هفت آسمان » تابستان ۱۳۸۶ – شماره ۳۴ (صفحه ۲۰۸)


شبکه بین المللی مطالعات ادیان

اینفورس (شبکه بین المللی مطالعات ادیان)،‌ بخشی از یک مجموعه فعالیت های فرهنگی است که توسط یک گروه جهادی مجازی انجام می شود. این گروه  بدون مرز، متشکل از اساتید، طلاب، دانشجویان و کلیه داوطلبان باایمان و دغدغه مندی است که علاقمند به فعالیت علمی جهادی در عرصه جنگ نرم هستند. شما هم می توانید یکی از اعضای این گروه باشید(اینجا کلیک کنید). فعالیت های سایت زیر نظر سید محمد رضا طباطبایی، مدرس ادیان و کارشناس صدا و سیماست. موضوعات سایت نیز در زمینه سیر مطالعاتی با رویکرد تقویت بنیه های اعتقادی و پاسخ به شبهات است.

0 0 رای ها
شما هم امتیاز بدهید..
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
View all comments
دکمه بازگشت به بالا
0
افکار شما را دوست دارم، لطفا نظر دهیدx
()
x