سیر راهنمای مقایسه ای ایمانسیر زرتشت و باستان گرایی

بررسی تطبیقی آخرت شناسی اسلامی و زرتشتی (۵۶ص)

بررسی تطبیقی آخرت شناسی اسلامی و زرتشتی
آدرس مقاله در پایگاه مجلات تخصصی نور: هفت آسمان » پاییز ۱۳۸۶ – شماره ۳۵ (از صفحه ۷۹ تا ۱۳۴)
بررسی تطبیقی آخرت شناسی اسلامی و زرتشتی (۵۶ صفحه)

چکیده

پژوهش های تطبیقی درباره دو دین اسلام و زرتشت، کاری است بیش و کم، بر زمین مانده. گفته های جانب دارانه و حکم های کلی گویانه، البته بسیارند; اما بیشتر، متأسفانه، ریشه به نارواداری ها و برتری جویی ها می رسانند تا این اصل بدیهی که همه ادیان، باری، شاخه هایی رسته بر یک بن اند. نیز، از سویی دیگر، افراط در همسان انگاری دین زرتشت با ادیان سامی، در چنین پژوهش هایی نقشی ویران گر ایفا کرده است.(۱) از همین رو، در نوشتار حاضر کوشش کرده ام تا پژوهش در آخرت شناسی اسلامی و زرتشتی، برکنار از افراط ها و تفریط های مرسوم بماند. هدف بررسی و مقایسه بی طرفانه ساختارها و اجزای دو آخرت شناخت مذکور است; و امیدوارم که این کار را با احترام به منطق درونی هر یک، انجام داده باشم.
هفت آسمان » پاییز ۱۳۸۶ – شماره ۳۵ (صفحه ۷۹)


‌ ‌‌‌بـررسی‌ تطبیقیِ آخرت شناسیِ اسلامی و زرتشتی

سید مجتبی آقایی

تأکید می کنم که مـخاطب‌ را‌ اسـاساً‌، خـواننده مسلمان فرض کرده ام. از همین رو، توصیف های مربوط به آخرت شناسی زرتشتی‌ را با بسط بیشتری آورده ام. امـیدوارم که این بسط بیشتر، به جانبداری‌ تعبیر نشود. نیز، باید‌ یادآوری‌ کنم کـه از استناد به تفسیرهای عـرفانی یـا رازورزانه درباره مفاهیم مطرح در آخرت شناسی دو دین اسلام و زرتشت، پرهیز کرده و دامنه این نوشتار را به مقایسه متون دینی، محدود خواسته‌ ام. با این وصف، باور دارم که دستاورد این نوشتار می تواند بـه عنوان گامی برای ورود به چنان تفسیرهای لازمی، مورد استفاده قرار گیرد.

هفت آسمان » پاییز ۱۳۸۶ – شماره ۳۵ (صفحه ۸۰)


۱٫ ازل و سانحه ازلی

آنچه در رستاخیز‌ روی‌ می دهد، واکنشی است به چیزی که در ازل رخ داده بود; یا بهتر است بگوییم، در همان هنگامی که ازل «آغـاز» گـشت، رستاخیز هم «پدیدار» شد. از این منظر‌، بر‌ گزاف نیست اگر بگوییم که رستاخیز، گرچه در آینده رخ خواهد داد، اما، باری، خودْ رویدادی ازلی است. از همین رو، به عنوان یک مقدمه، بازگفت و مقایسه روایت هـر‌ دو‌ دیـن از ازل و رویداد ازلی، ضرورت دارد:

۱٫۱٫ کلیات: ادیان، اغلب، از یک روزگار ازل، از یک هنگام بی آغاز، سخن می گویند; روزگار یا هنگامی که در آن، زمان‌، جریان‌ نداشت‌; روزگار یا هنگامی که گویا‌، نخست‌ قرار‌ بـود کـه تا «ابد» ادامه پیدا کند; اما یک رخداد مترقب یا نامترقب، گسستی در هنجار آن هستی ازلی پدیدار کرد‌. این‌ رخداد‌ که دیگر آن را «سانحه ازلی» می خوانیم‌ چونان‌ یک نقطه عطف، سبب شـد تـا آن بـرقراری آرمانیِ ازلی دچار وقفه شود; زمـان گـذرا بـه جریان افتد; و زندگی‌ دشوارِ‌ این‌ جهانی، به ناگزیر، پدیدار گردد. به دیگر سخن، سانحه ازلی‌ همان واقعه ای است که باری، «مـتأسفانه آن روز در ازل رخ داد» و در نـتیجه، «بـدبختانه امروز گرفتارِ‌ پی‌ آمدهای‌ آن هستیم».

روایت های مـردمان و اقـوام درباره چیستی و چگونگیِ این سانحه‌ ازلی‌ گوناگون اند. این گوناگونی، در جای خود، تابعی است از چگونگیِ فرهنگ ها و بُن بـاورهای آنـ‌ مـردمان‌ و اقوام‌; که هر یک به فراخور حال، آن سانحه را به گـونه ای‌ متفاوت‌ بازگفته‌ اند. برای مثال گاه آن را نتیجه سرپیچی از یک امرِ الاهی دانسته اند‌; و گاه‌ دستاورد‌ بدخواهیِ مـوجودی خـبیث; و گـاه حتی نتیجه یک واقعه پوچ، مانند پیش افتادن پیام آور‌ میرایی‌ بر پیـام آور نـامیرایی. اما به هر روی، می اندیشند که در نتیجه‌ رویدادی‌ از‌ این دست بود که روزگار خوش ازلی از میان رفـت (الیـاده ۱۳۷۹، ۹۳ـ۹۵‌) و زنـدگی‌ گذرای زمینی چهره خود را به انسان نمایاند.(۲)

از سویی دیگر، می توان‌ گـفت‌ کـه‌ «پایـان دوران»، تا پیش از سانحه ازلی، در چشم انداز بودِ هستی و از جمله، آدمی‌، اگر‌ تا آن هنگام پا به عـرصه وجـود نـهاده بود، وجود نداشت و البته‌ نمی‌ توانست‌ وجود داشته باشد; چون دورانی در کار نبود کـه آغـاز و پایانی داشته باشد. معنای این‌ سخن‌ آن‌ است که سانحه ازلی با ایجاد یـک گـسست در هـنجار هستی،

هفت آسمان » پاییز ۱۳۸۶ – شماره ۳۵ (صفحه ۸۱)


«دوران‌» را‌ پدیدار ساخت که دیگر در ازای آغاز آن، واقعه ای در پایان، منتظَر است. این واقعه‌ مـنتظَر‌، مـعاد یا رستاخیز خوانده می شود.

۲٫۱٫ سانحه ازلیِ اسلامی: روایت اسلامی، برای‌ ما‌، بـیش و کـم، حـکایتی آشنا است. در این‌ روایت‌،(۳) چنین‌ می نماید که زمین و آسمان و همه جهان‌ مادی‌، در روزگار ازل و پیـش از وقـوع «سانحه ازلی»، به دستِ «الله»، یگانه فرمانروا‌ و مالکِ‌ عالَم،(۴) خلق شده بود(۵) که‌ او‌ عـزم خـود‌ را‌ در‌ خـلقتِ یک «خَلْیفَه الله» بر روی‌ زمین‌، آشکار کرد و به رغم مخالفتِ ملائک،(۶) پیکر آدم را از گِل خلق‌ نـمود‌ و از روح خـود در آن دمـید‌.(۷)

«سانحه ازلیِ» اسلامی، مقارن‌ با‌ خلقتِ انسان رخ داد; چه‌ یکی‌ از مقربینِ بارگاه الاهـی، بـه نام ابلیس، امرِ «الله» در سجده بر آدم‌ را‌ برنتافت(۸) و با تکبر، برتر بودنِ‌ کیفیت‌ خلقتِ‌ خود (از آتش‌)(۹) را‌ بـه رخ کـشید.(۱۰‌) در‌ برابر، «الله»،او را به کیفرِ این گردنکشی بیرون راند و لعنتش کرد.(۱۱) ابلیس‌، اما‌، هـمچنان بـر راه نادرستی که پیش‌ گرفته‌ بود استواری‌ داشـت‌. پسـ‌، از «الله»، تـا رستاخیز‌ انسان ها (یَوْمِ یُبْعَثُون) مهلت خـواست و چـون درخواستش اجابت شد، «الله» را عامل اغوای خود‌ دانست‌ و به تلافی، عزم خود در گمراه‌ کـردنِ‌ هـمه‌ انسان‌ ها‌ را آشکار کرد‌.(۱۲‌) «الله»، در بـرابر، عـهد کرد کـه جـهنم را از ابـلیس و پیروان او لبریز کند(۱۳) و آنگاه‌ آدم‌ و هـمسرش‌ را در «بـاغ» (=اَلْجَنَّه) جای داد و آنان را‌ از‌ وسوسه‌ های‌ ابلیس‌ برحذر‌ داشت و هشدارشان داد تا مبادا از درخت مـمنوع بـخورند.(۱۴) با این وصف، ابلیس در وسوسه آدم و حـوا موفق شد. آنان از درخـت مـمنوع خوردند و ناگهان، برهنگیِ‌ خود را دریـافتند(۱۵) و … الخ.

ایـن گونه «سانحه ازلی» در روایت اسلامی در تکبر و طغیان در برابر «امر الاهی» متجلی می گردد کـه بـر طبق آن، نخست ابلیس فرمانِ «اللهـ‌» در‌ سـجده کـردن به آدم را برنتافت و سـپس آدم و حـوا را به سرپیچی از او اغوا کـرد. در نـتیجه این تکبر و طغیان بود که «دوران» آغاز شد، زمان به حرکت‌ درآمد‌ و حیاتی زیست شـناختی در زمـین، برای انسان، رقم خورد.(۱۶) روایت اسـلامی، زمـانی را که ایـن «دوران» تـداوم خـواهد داشت، مدت معینی مـی‌ داند‌ که از آن، تنها و تنها‌ «الله‌» آگاه است;(۱۷) دورانی که عاقبت با «بازگشت به سوی خـدا» پایـان خواهد یافت.(۱۸)

۳٫۱٫ سانحه ازلیِ زرتشتی: روزگـارِ ازلی در روایـت زرتـشتی، هـنگامِ‌ بـی‌ آغازی است کـه در‌ آنـ‌ تنها دو مینوی ازلی، یعنی اهوره مزدا (سَرورِ دانا) و اهریمن (مینوی شریر)، یکی

هفت آسمان » پاییز ۱۳۸۶ – شماره ۳۵ (صفحه ۸۲)


در روشنی و دیگری در تاریکی، وجود داشـتند و در مـرز مـیانِ آنها تُهیگی یا خلو بود. این دو‌، در‌ مـرز، یـکدیگر را مـحدود یـا کـرانه مـند کرده و در سوی دیگر، هر دو بیکرانه بودند.(۱۹) اهوره مزدا بسیار دانا و همه آگاه بود. او از هستیِ اهریمن خبر داشت و می‌ دانست‌ که عاقبت‌ بر روشنایی یورش خواهد آورد. او حتی از پیـش آگاه بود که اهریمن چگونه و با چه افزاری‌ این یورش را به انجام خواهد رسانید; از این رو، با‌ آفرینش‌ جهانِ‌ مینَوی،(۲۰) ابزار لازم برای نبرد با اهریمن را پیشاپیش فراهم آورد.(۲۱)

پیش بینیِ اهوره مـزدا‌، ‌‌دربـاره‌ تازشِ اهریمن درست بود. چه پس از گذشتِ سه هزار سال، اهریمن به‌ مرزِ‌ روشنایی‌ آمد و چون جهانِ آفریده اهوره مزدا را دید، از روی رشک و حسد، خواست که آن‌ را فروگیرد و نابود کند;(۲۲) امـا خـویش را ناتوان دید. پس به ژرفای‌ تاریکیِ خود بازگشت و به‌ سهم‌ خود، افزار آراست: او شمار بسیار زیادی «دیو» را به صورت مینویی ـ که هر یک مـا بـه ازای یکی از آفریده های نیکِ اهـوره مـزدا هستند ـ آفرید.(۲۳) آنگاه، در پایان‌ سه هزار سال، دوباره به مرز روشنان آمد و اهوره مزدا را به نابودی تهدید کرد.(۲۴) در این هنگام، اهوره مزدا که فـرجام کـار را به خوبی می دانـست، نـخست چونان‌ خیرخواهان‌، به اهریمن پیشنهاد آشتی داد، البته به این شرط که او اهوره مزدا و آفریدگانش را ستایش و یاری کند. اما اهریمن با خیره سری و با تصور درماندگیِ اهوره مزدا این را‌ نپذیرفت‌.(۲۵) پس اهـوره مـزدا، که با دانش و خرد کاملِ خود نیک می دانست که اگر زمانِ نبرد محدود نشود، تهدیدهای اهریمن مؤثر خواهد افتاد و آفرینش پاک او برای همیشه‌ آلوده‌ به تاریکی خواهد گردید، به اهـریمن پیـشنهاد کرد کـه زمان نبردِ میان آن دو، محدود و معین باشد. اهریمن از روی جهل و غفلتِ ذاتیِ خود، این پیشنهاد را پذیرفت و این‌ گونه‌، از‌ کـار افتادگی و نابودیِ خویش را‌ قطعی‌ کرد‌.(۲۶)

آنگاه، پس از استواری پیمانی مبنی بر مـحدودیت دوران نـبرد، اهـوره مزدا با خواندنِ دعای «اَهوْنَوَر»(۲۷) فرجامِ پیروزیِ خویش‌ و از‌ کارافتادگیِ‌ اهریمن و نابودی همه دیوان در پایان دوره نبرد‌ را‌ به او نـشان ‌ ‌داد. بـا این کار، اهریمن از فرط ناامیدی، برای مدت سه هزار سال، گیج و بی حـس‌ شـد‌ و بـه‌ جهان تاریکی باز افتاد.(۲۸) در این فرصتِ سه هزار‌ ساله، اهوره مزدا به آفرینشِ جهان مـادی یا گیتی پرداخت(۲۹) تا عرصه محدود و مناسبی برای نبرد با‌ اهریمن‌ را‌، پیشاپیش مـهیا کرده باشد.(۳۰)

هفت آسمان » پاییز ۱۳۸۶ – شماره ۳۵ (صفحه ۸۳)


در برابر، دیـوان و بـدکاران بیکار ننشستند‌ و اهریمن‌ را به بیرون آمدن از بهت زدگی و بیهوشی ترغیب کردند. اما اهریمن به سببِ هراس از‌ برترین‌ آفریده‌ اهوره مزدا، یعنی «کیومرث» (=نخستین انسان)، همچنان در ژرفای تاریکی، سست افتاده بود‌ تا‌ بـالاخره‌ با تشویق و دلگرمیِ یکی از آفریده های خود به نام «جَهی»، اهریمن از جا‌ برخاست‌(۳۱‌) و با همه نیروهای دیوی، آماده مقابله با جهانِ روشنان گردید. این گونه، تازشِ ویران‌ گرِ‌ اهریمن ـ که تـوانایی آفـرینش مادی نداشت ـ (۳۲) آغاز شد(۳۳) و «سانحه ازلیِ» منتظَر‌ زرتشتی‌ به‌ منصه ظهور رسید.

در برابر این تازش، نیروهای مینوی که هر یک هَمِستاری در‌ آفریده‌ های پلیدِ اهریمن دارند، به مقابله با اهـریمن و دیـوان پرداختند که این امر‌، شرح‌ مفصلی‌ در روایت زرتشتی دارد. به طور خلاصه، ایزدانِ مینوی با اهریمن و آفریده های او به‌ مدت‌ نَوَد شبانه روز جنگیدند تا آنها را به ستوه آورده و به دوزخ‌ افـکندند‌. ایـن‌ ایزدان در عین حال، باروی آسمان را ساختند تا اهریمن و دیوان نتوانند در آن رخنه‌ کرده‌ و از‌ گیتی خارج شوند;(۳۴) و این گونه، دو مینوی آغازین، اهوره مزدا و اهریمن‌، «حیات‌» و «نازندگی» را بنیاد نهادند. بنیادی که تـا پایـانِ «دوران»، تـداوم خواهد داشت. (یسنه ۳۰:۴)

روایت زرتـشتی‌، در‌ ادامـه، بـرخلاف روایت اسلامی، طرحی کلی از رخدادهای آتیِ جهان تا پایانِ‌ معلومِ‌ آن در آخرِ هزاره دوازدهم ترسیم می‌ کند‌ که‌ در نهایت به ظهور مـوعودِ فـرجامین، شـکست‌ همه‌ بدی ها و پلیدی ها، و رستاخیزی به نـامِ «فـرشگرد» منتهی خواهد شد.(۳۵)

۴٫۱٫ بررسی‌ و مقایسه‌ دو سانحه ازلی: هنجار آرمانی‌ در‌ روایت اسلامی‌، جهانی‌ است‌ که با تمام اجزاء و آفریده هایش‌، بـه‌ حـمد و تـسبیحِ «الله» مشغولند و در آن از «نافرمانی» در برابر امر او‌ هیچ‌ اثری دیده نمی شود.(۳۶) در‌ بـرابر، روایت زرتشتی از‌ هنگامی‌ ازلی سخن می گوید که‌ نیکی‌ و بدی، برکنار از یکدیگر بود و در جهان حالتِ «آمیختگی» وجود نداشت. هـر یـک‌ از‌ دو روایـت نقل می کنند‌ که‌ هنجار‌ ازلی یا آرمانی‌، در‌ نتیجه سانحه ای که‌ رخـ‌ داد، دچـار گسست شد. ماهیت این سانحه در هر دو روایت، نسبت عکس با‌ ماهیت‌ هنجار ازلیِ توصیف شده در هـر‌ یـک‌ دارد: روایـت‌ اسلامی‌ سانحه‌ «عصیان بر امرِ الاهی‌» را آغازگرِ فاجعه می شمارد; در حالیکه روایـت زرتـشتی «آمـیختگیِ نیک و بد» را سرمنشأ همه‌ ناخوشایندی‌ ها می داند.

هفت آسمان » پاییز ۱۳۸۶ – شماره ۳۵ (صفحه ۸۴)


نیز، در هر‌ دو‌ روایتِ‌ اسلامی‌ و زرتشتی‌، رفـتار بـر خـلافِ‌ جهتی‌ که سانحه ازلی به هستی تحمیل کرده است، تکلیفِ انسان در عرصه زندگی زمینی را مـشخص‌ مـی‌ کند‌: آنچه «الله» از انسان می خواهد، این‌ است‌ که‌ جهان‌ را‌ ـ که‌ به حق و نـه بـیهوده یـا از روی لعب خلق شده ـ (۳۷) به طور مشخص، عرصه «آزمون الاهی» بداند.(۳۸) این آزمونی است کـه در آن، هـر کسی‌ که (بار دیگر) از گام های شیطان پیروی کند، به لعنت و عذاب ابـدی دچـار خـواهد شد.(۳۹) به دیگر سخن، تکلیف انسان در روایت اسلامی این است که «الله» را‌ عبادت‌ کند(۴۰) و از تکرار مـاهویِ «گـناهِ ازلی»، که همانا عصیان در برابر خدای یکتا است، بپرهیزد.(۴۱)

در برابر، در روایت زرتشتی، انـسان زیـرمجموعه ای از گـیتی ای است‌ که‌ خود، از اساس، برای مبارزه با اهریمن آفریده شده است.(۴۲) این روایت، در میان هـمه آفـریده هـا، نقش انسان را ـ به عنوان‌ برترین‌ آفریدگان گیتی ـ (۴۳) برجسته تر‌ از‌ همه می دانـد و حـضور اهریمن در گیتی را دقیقاً به او ربط می دهد(۴۴) و در نتیجه اصرار میورزد که اگر هر یک از‌ آدمیان‌، اهـریمن را از تـن‌ خویش‌ برانند، او از جهان نیست و نابود می شود.(۴۵) این گونه، وقتی که مـردم بـه مبارزه با مظاهر اهریمن در درون خود بپردازند و روان خـود را تـا آخـرین حد ممکن‌، «یزدانی‌» کنند،(۴۶) ایزدان مینوی هـم کـه «تمایلی ناگسستنی دارند در اینکه همواره به تندی برای یاوری جهانیان فرا رسند» ، بـه یـاری آنان برمی خیزند(۴۷) و این گـونه، بـه فرجام، گـیتی‌ بـه‌ بـهشت برین‌ خواهد پیوست.(۴۸)

از طرف دیگر، روایـت زرتـشتی تصریح می کند که اهوره مزدا، گیتی را به‌ عنوان عرصه محدودی آفـرید کـه سانحه ازلی و آثارش در آن محصور‌ شده‌ اند‌. ایـن برکناریِ مدبرانه جهان روحـانی یـا مینوی، از دست اندازیِ آثار «سـانحه ازلی» را مـی توان در ‌‌ماجرای‌ هبوط انسان در روایت اسلامی هم مشاهده کرد. چه، در هر دو، زمین‌ و زنـدگیِ‌ زمـینی‌، عرصه کوچکی از تمام هستی ـ و دارای کـیفیتی مـتفاوت بـا جهان روحانی یـا مـینوی ـ است که‌ در آن، فاجعه «سـانحه ازلی»، بـا تدبیر الاهی، به واقع، «محصور» می شود‌.

۲٫ سرنوشتِ جهان

در هر‌ دو‌ روایتِ اسلامی و زرتشتی، فـرارسیدنِ هـنگامه ای پیش بینی شده است که در آن،

هفت آسمان » پاییز ۱۳۸۶ – شماره ۳۵ (صفحه ۸۵)


«سـانحه ازلی»، در سـطحی کیهانی و بـا واقـعه ای شـگرف ـ و البته متناسب با کـیفیتِ آن سانحه ـ پاسخ داده شده‌ یا با تعبیری دقیق تر به «پایان» می رسد. این واقعه شـگرف، در آمـوزه های زرتشتی، «فْرَشْگِرْدْ» و در باورهای اسلامی، «مـَعاد» نـام دارد:

۱٫۲٫ فـرشگرد: بـنا بـه باور زرتشتی، «فـرجام جـهان مادی‌، رسیدن‌ به آن حد از فَرساختگی است که جهان آفرینْ برایش رقم زده است: سرکوب مطلق اهریمن و نـیک فـرجامیِ هـمه آفریده ها در آفرینش]ی نو[». (دین کرد سـوم، ۲، ۳۹) بـه دیـگر‌ سـخن‌، هـمه آفـریده های مادی، از ابتدای آفرینش، آهنگی ذاتی برای بازگشت به دورانِ نیامیخته آغازین داشته و دارند.(۴۹) این روند با اصطلاح فرشگرد بیان می شود.

به واقع، فرشگرد‌ (=نوسازی، عالی‌ سـازی)، نقطه اوجِ روندی است که از همان ابتدای آفرینش، شروع شده و در درونِ آن وجود داشته است. در این روند، نیروهای نیک پیوسته در جدال با نیروی شر‌، گام‌ به‌ گام، پیش می روند تـا‌ عـاقبت‌ در‌ پایان دورانِ دوازده هزارساله، خوبی و راستی و پاکی بر بدی و دروغ و پلیدی، چیره می شود. در این هنگام، زمانِ گذرا به پایان‌ می‌ رسد‌ و همه اجزای گیتی، همچون هنگام ازل (یا روزگارِ‌ پیش‌ از «سـانحه ازلی»)، از هـرگونه بدی و شرارت، زدوده می گردد.(۵۰)

باید دانست که «تغییری که در هستیِ پایانِ‌ جهان‌ رخ‌ می دهد، سرشت گیتی را دگرگون نمی سازد; و فقط آنچه‌ در هـستیِ گـیتی ای باعث ناخشنودی است، تغییر مـی کـند، اما تجربه های گوارا، تأثیر خود را از‌ دست‌ نمی‌ دهند. برخلاف آنچه برخی پژوهندگان نتیجه گرفته اند، تعالی یا پالودگیِ‌ گیتی‌ در آخرالزمان، هیچ گونه نـگرش مـنفی نسبت به لذت های زمـینی در بـر ندارد. در واقع‌، باید‌ گفت‌ که این هستی گیتی ای است که به هستی مینوی نزدیک تر‌ می‌ شود‌، بی آنکه گیتی بودنِ خود را از دست بدهد. از دیدگاه کیش زرتشتی، نمونه‌ آرمانیِ‌ هـستی‌، چـیزی است که به معنای واقعی کلمه، بهترین های هر دو جهان را با‌ هم‌ درآمیزد.» (شاکد، ۹۴)

این گونه، هر چه به پایان دوران نزدیک تر می‌ شویم‌، روندِ‌ فرشگردسازی شتاب بیشتری پیدا مـی کـند و نشانه هـای آشکارتری را به نمایش می گذارد‌. اوج‌ این روند، با ظهور موعودها یا سوشیانت های سه گانه، صـورت بندی می‌ شود‌ که‌ نخستینِ آنان، اوشیدر است که در آغاز هـزاره دهـم ظـهور می کند و بخشی از پلیدی‌ ها‌ را نابود می کند.(۵۱) اما، در پایان هزاره اوشیدر، دیوی به‌ نام‌ ملکوس‌ بـر ‌ ‌جـهان می تازد و زمستانی با برف و تگرگِ بی شمار پدید می آورد که بسیاری‌ از‌ مـردم‌ را نـابود مـی کند.(بندهش، ۱۴۲)

هفت آسمان » پاییز ۱۳۸۶ – شماره ۳۵ (صفحه ۸۶)


سپس در آغاز هزاره یازدهم، اوشیدرماه‌ ظهور‌ می کند که او نیز بخشی از پلیدی هـا را از میان برمی دارد.(۵۲) در‌ پایان‌ این هزاره، ضحاک، بند می گسلد و با نیرویی عظیم، سـعی در نابودی‌ آفریدگان‌ می کـند، امـا دیگر نوبت به سومین‌ و آخرین‌ سوشیانت‌ می رسد که فرجامین نبرد را برای‌ نابودی‌ دیوان و مظاهرِ بدی راهبری می کند. گرشاسپ، از مرگ و بی خودی برمی خیزد‌ و ضحاک‌ را مغلوب می کند و این‌ گـونه‌، مرحله نهاییِ‌ فرشگرد‌، با‌ انگیزشِ تنِ مردگان توسط سوشیانت، آغاز‌ می‌ شود. (بندهش، ۱۴۲)

از سویی دیگر، در این هنگام، ایزدان و امشاسپندان وارد‌ نبردی‌ نهایی و همه جانبه با دیوانِ هَمِستار‌ خود می شوند و هر‌ یـک‌ جـداگانه، دشمنِ خویش را نابود‌ می‌ کنند.(۵۳) آنگاه، خدای بزرگ، در هیئت یک موبد، وارد کارزارِ گیتی می‌ شود‌ و بزرگ ترین مظاهر بدی و پلیدی‌ را‌ با‌ خواندن دعای «اهونور‌»، از‌ میان برمی دارد.(۵۴‌) سپس‌ رود بزرگی از فلز گـداخته پدیـدار می شود که روان و تنِ تمامی انسان ها‌ ـ چه‌ گناهکار و چه پرهیزگار ـ را از هرگونه‌ بدی‌، پاک می‌ کند‌(۵۵‌) و با همان رود گداخته‌، بقیه مظاهرِ حضور اهریمن در گیتی، مانند دوزخ، نابود می شود.(۵۶)

در نتیجه، رخـداد‌ عـظیم‌ فرشگرد، عاقبت، همه پی آمدهای شومِ‌ ناشی‌ از‌ تازش‌ اهریمن‌ به گیتی را‌ «التیام‌» می بخشد و هر بدی و پلیدی را از میان می بَرد، چندان که بهشتِ برین و زمین به‌ هم‌ می‌ پیوندد و عـاقبت بـا پاک شـدن گیتی و پیوستنِ‌ آن‌ به‌ مـینو‌، «دورانـ‌» بـه‌ پایان می رسد.(۵۷)

۲٫۲٫ معاد: پاسخ نهایی به «سانحه ازلی» در باورهای اسلامی، واقعه «معاد» است. «معاد»، از نظر لفظی، «بازگشت» معنا می دهد و در قـرآن،(۵۸‌) بـه طـور کلی، «بازگشت به خدا»، مورد نظر است(۵۹) کـه هـمچون سانحه ازلی، به ناگهان حادث می شود.(۶۰)

آنچه در معاد رخ می دهد در دو بخش انجام‌ می‌ شود: از یک طرف، ساختار کنونیِ گـیتی در فـرآیندی شـگرف و کوبنده متلاشی می شود و می توان گفت که به کـیفیت هیولاییِ اولیه اش بازمی گردد(۶۱) و سپس با این‌ مقدمه‌، به حساب اَعمالِ انسان ها، از حیث ایفای به وظیفه عـبادت و بـندگیِ «الله» رسـیدگی می شود، تا کسانی که بر روی زمین فساد‌ و عصیان‌ کرده انـد، از کـسانی که‌ نیکوکاری‌ پیشه کرده و خود را به خدا تسلیم کرده اند،(۶۲) جدا شده و با رسیدگی به حـساب شـان، عـدلِ الاهی بر همه آدمیان جاری شود‌.(۶۳‌)

هفت آسمان » پاییز ۱۳۸۶ – شماره ۳۵ (صفحه ۸۷)


۳٫۲٫ مقایسه معاد و فرشگرد: کمال‌ مطلوب‌ در روایـت اسـلامی، از مـیان رفتنِ هرگونه نافرمانی و عصیان گری در برابر امر الاهی است و در همین چارچوب، در پایان دوران، به اَعـمالِِ نـیک و بـدِ انسان ها رسیدگی شده و به‌ آنان‌، پاداش و کیفر داده می شود، در برابر، هدف از فرشگرد، از میان بـردنِ هـرگونه آمیختگی با بدی و ریم و پلیدی و پلشتیِ ناشی از تازش اهریمن، اعم از مادی و معنوی، بـرای بـازگشت‌ بـه‌ همان پاکی‌ اولیه و ازلی است. در نتیجه، معاد، هنگام «داوریِ» اَعمالِ انسان ها، به معنای خـاص کـلمه است; در‌ حالیکه در فرشگرد، هنگام پالایشِ همه گیتی، در گستره ای عام‌ است‌.

این‌ تفاوت بـرجسته، بـازتابی اسـت از کیفیت «سانحه ازلیِ» زرتشتی و اسلامی که یکی، همچون یک «حماسه کیهانی» مطرح ‌‌می‌ شود و دیـگری، در انـدازه یک «گناه ازلی». به همین سبب است که در‌ قرآن‌، همگام‌ با دادنِ پاداش بـه مـؤمنان و صـالحان، سخن از هدمِ ساختارِ کنونی جهان مادی، به عنوان‌ مقدمه ای برای «معاد» در میان است و سپس عـذاب جـاودانه کـافران و ستمگران; حال‌ آنکه در آموزه های‌ زرتشتی‌، «فرشگرد» در همه سطوح مادی و معنوی، اصـولا سـیمایی «التیام بخش» را به نمایش می گذارد که در آن، انسان به عنوان «جهان اصغر» و کیهان، به عنوان «جـهان اکـبر»،(۶۴) هر دو‌، از هرگونه ریم و پلشتی پاک می شوند.

لازم به تأکید است که در روایت زرتـشتی، رسـیدگی به کارهای نیک و بد انسان ها، هـمچون روایـت اسـلامی، موکول به پایانِ دوران نیست; بلکه‌، چنان‌ کـه بـعدتر خواهیم دید، امر رسیدگی، بی درنگ، پس از جدا شدنِ روان از تن انجام می شود کـه در نـتیجه، روان او روانه بهشت یا دوزخ می گـردد و سـپس‌، در‌ پایان دوران، هـمه هـستی و از جـمله، هم جسم و هم روان آدمیان، به وسـیله رودی از فـلز گداخته، مورد «پالایش» قرار می گیرد تا هر چه بدی و پلیدی اسـت، بـه‌ تمامی‌، نابود شود.(۶۵)

نیز، معاد در چـشم انداز باورهای اسلامی امـری اسـت که در لحظه ای که تنها و تـنها «الله» از آن آگـاه است، رخ می دهد. لحظه ای‌ که‌ بنا‌ به بیان قرآن، بسیار نزدیک‌ اسـت‌. از‌ ایـن حیث، می توان گفت کـه مـعاد، هـمچون سانحه ازلیِ اسـلامی، رخـدادی نامترقب است که نـاگهان، در چـشم انداز آدمی، ظاهر‌ می‌ شود‌. برعکس، فرشگرد، همچون سانحه ازلیِ زرتشتی، رویدادی مترقب‌ اسـت‌ کـه در ذات آفرینشِ گیتی، سامان داده شده است.(۶۶)

صـرف نـظر از تفاوت هـای فـوق، مـعاد و فرشگرد، شباهت‌ هایی‌ هـم‌ دارند که از جمله

هفت آسمان » پاییز ۱۳۸۶ – شماره ۳۵ (صفحه ۸۸)


می توان به نقش و وضعیت زمین‌ اشاره کرد: در هر دو روایت اسلامی و زرتـشتی، عـرصه نبرد با پیامدهای شوم «سانحه ازلی»، مـحدود بـه جـهان‌ مـادی‌ یـا‌ به تعبیری دیـگر، مـحدود به زیر آسمان است.(۶۷) یعنی، به‌ سخن‌ دقیق تر، رخدادهای پایانی، بر روی زمین به عنوان کـانون یـا مـرکز جهان مادی رقم می‌ خورند‌; در‌ نتیجه، بـا تـوجه بـه مـحوریت انـسان در آن نـبرد، معاد یا فرشگرد‌ هم‌ گرچه‌ هر یک، بیش و کم، دامنه هایی کیهانی دارند، اما وقایعی هستند که با مرکزیت‌ زمین‌ رخ‌ می دهند.(۶۸)

۳٫ انسان و مرگ

فرجامِ انـسان، با پدیده مرگ یا جداییِ روح و روان‌ از‌ جسم و تن آغاز می شود و سپس، با پیوستنِ دوباره آنها، پی گرفته می‌ شود‌. این‌ واقعه و پیامدهای آن، بازتاب زیادی در متون دینی اسلامی و زرتشتی دارد.

۱٫۳٫ مرگ در بـاور‌ اسـلامی‌: مرگ در روایت اسلامی، امری است گریزناپذیر که توسط «الله» برای همه انسان‌ ها‌، مقدر‌ شده است.(۶۹) بنا به این روایت، فرشته گماشته شده توسط «الله» (ملک الموت، عزرائیل‌)، میراندنِ‌ انسان هـا را بـا ستاندنِ روح از کالبد به انجام می رساند‌.(۷۰‌) باور‌ اسلامی تأکید دارد که سَکراتِ موتِ کافران، بس دشوار است و آنِ مؤمنان، نیکْ آسان.(۷۱‌)

۲٫۳٫ مرگ‌ در‌ باور زرتـشتی: مـرگ در باور زرتشتی، نیز امری نـاگزیر و قـرینِ زندگیِ پس‌ از‌ تازشِ اهریمن است.(۷۲) روایت زرتشتی مرگِ انسان را همچون بیماری و پلیدی، پدیده ای می داند‌ که‌ ارمغان شومِ تازش اهریمن است.(۷۳) به دیگر سـخن، ایـن روایت، اهوره‌ مزدا‌ را از مـیراندنِ آفـریده هایش برکنار می‌ داند‌ و آنان‌ را در صورت عدمِ مداخله اهریمن، به‌ خودی‌ خود، بی مرگ می شمارد. یعنی، مرگ، در روایت زرتشتی، مانند هر پدیده‌ بد‌ و ناخوشایندِ دیگری، دستاوردِ اهریمن و تازشِ‌ رشـکورزانه‌ او بـه‌ گیتی‌ است‌.

این روایت، یکی از دیوهای آفریده‌ اهریمن‌، به نام «اَسْتَویهاد» را عاملِ اجرای آن می داند(۷۴) و البته معتقد‌ است‌ که در نتیجه دخالتِ دیوان در‌ جداییِ روان از تن‌، سکراتِ‌ مرگ برای هیچکسی، اعم از‌ پرهـیزگار‌ و گـناه کار، خـوشایند نخواهد بود.(۷۵)

۳٫۳٫ مقایسه مرگ در باور اسلامی و زرتشتی: مرگ‌، مظهر‌ قدرت «الله» بر همه مخلوقات‌ است‌، اما‌ در باور زرتـشتی‌، مرگ‌، ابزارِ ویران گریِ اهریمن‌ به‌ شمار می آید. از همین رو،

هفت آسمان » پاییز ۱۳۸۶ – شماره ۳۵ (صفحه ۸۹)


مـرگ، بـا هـمه ناخوشایندی اش، در سخنانِ عارفانه‌ اسلامی‌، جایگاه تواندی داشت و در آنِ زرتشتی‌، نه‌.

بر همین‌ اساس‌ است‌ که در روایت اسـلامی‌، ‌ ‌سـخن از یک «مرگ همگانی»، در آستانه معاد به میان می آید(۷۶) در برابر‌، روایت‌ زرتشتی، سـخنی از «مـرگ هـمگانی» به‌ میان‌ نمی‌ آورد‌ و هرگز‌ از آن، به‌ عنوان‌ پدیده ای برای اِبراز قدرت اهوره مزدا، یاد نمی کـند. برعکس، این روایت می گوید که‌ در‌ آستانه‌ رستاخیز، مردمان نامیرا می شوند.(۷۷) بـدون‌ تردید‌ این‌ امر‌ در‌ چـارچوبِ‌ جـهان بینی زرتشتی و روندی که به امحاءِ هرگونه پلیدی منتهی می شود، منطقی است; زیرا، هر چه به «پایان دوران» نزدیک تر می شویم، مظاهرِ بدی و از‌ جمله مرگ، رفته رفته، از گیتی رخت بـرمی بندند.

۴٫ از مرگ تا رستاخیز

سرنوشت انسان در دوران میان مرگ زیست شناختی تا «پایان دوران»، در دو روایتِ اسلامی و زرتشتی، شباهت‌ ها‌ و تفاوت هایی دارد:

۱٫۴٫ دوره بینابینیِ اسلامی: در روایت اسلامی، گفته شده است که شخصِ درگذشته تا هـنگامه مـعاد، در جهانی بینابینی به نام «برزخ» به سر می برد که‌ حدفاصل‌ میان مادیات و مجرداتِ صرف است.(۷۸) مفهوم برزخ در قرآن، به صراحتی که در روایات اسلامی وجود دارد، به کار نرفته است.(۷۹‌) بـااین‌ وصـف، برخی آیات قرآنی اشاره‌ کرده‌ اند که پیش از برپاییِ رستاخیز، اموات از دستاوردِ اعمالِ خود بهره مند می شوند; چنان که صالحان شادمانند و گناه کاران به رنج.(۸۰‌) این‌ دسته از آیـات هـستند‌ که‌ به طورِ کلی، مؤیدِ گفتارها و روایاتِ اسلامی درباره جهانِ بینابینیِ پیش از معاد، یا برزخ، شمرده می شوند.(۸۱)

باری، روایاتِ اسلامی درباره برزخ بسیارند(۸۲) و کیفیتِ آن را به‌ صورتِ‌ مبسوط شـرح داده انـد. بـرای مثال، آورده اند که وقتی جـسد شـخص در درون قـبر نهاده شد، روح، به نزد آن بازمی گردد(۸۳) و لذا، برخی از علمای شیعه، صراحتاً‌، قایل‌ به زنده‌ شدنِ شخص در این مرحله هستند که تا قـیامت تـداوم خـواهد داشت. (سبحانی، ۱۹۲) از همین رو‌ است که اغلب، «برزخ» را «عـالَمِ قـبر» هم می نامند. (نظری‌ منفرد‌، ۱۵۶‌ـ۱۵۷) نیز، در احادیث آمده است که از شخصِ درگذشته، در درون قبر، پرسش هایی می شود ‌‌که‌ اگـر در پاسـخ درسـت بگوید، به بهشت، بشارت داده شده و اگر پاسخِ نادرست‌ بگوید‌،

هفت آسمان » پاییز ۱۳۸۶ – شماره ۳۵ (صفحه ۹۰)


گـرفتار‌ عذاب می گردد.(۸۴) از همین رو، گفته اند که قبر «روضه ای است از‌ روضه های بهشت یا حفره ای از حفره های جـهنم» (مـجلسی، ج۶، ۲۱۴) و نـیز‌، با استناد به برخی‌ از‌ آیات قرآن، صراحتاً، سخن از «بهشتِ برزخی» و «جـهنمِ بـرزخی» به میان آورده اند که البته، شمه ای است از بهشت و جهنمِ اُخروی.(۸۵)

به هر حال، یکی از ویژگی هـای مـهم‌ بـرزخ، موضوع «تجسمِ اعمال» است، که گرچه آیاتِ قرآنی آن را به معاد ربط مـی دهـند،(۸۶) امـا در روایات اسلامی، این امر، مربوط به دوران برزخ دانسته یا به آن‌ هم‌ تسری داده شـده اسـت. ایـن روایات آورده اند که سیمای این همدم، بسته به کردار و اَعمالِ دنیایی انسان متفاوت خـواهد بـود، به گونه ای که عمل نیکِ نیکوکاران، به شکل‌ «موجودی‌ خوش چهره، خوش بـو و خـوش جـامه»، نزدش می آید و عمل بَدِ بدکاران به شکل «موجودی زشت چهره، بدبو و کثیف جـامه». بـرخی از دیگر روایات هم سخن از سه گانه‌ «مال‌ و فرزند و کردار» به میان می آورنـد.(۸۷)

۲٫۴ دوره بـینابینیِ زرتـشتی: آورده اند که روان، پس از درنگی سه روزه بر فرازِ تنِ مُرده،(۸۸) و در بامداد روز چهارم که‌ آن‌ را‌ «سْتُوشْ» می نـامند، ابـتدا با‌ «دین‌» و کنشِ‌ خود روبه رو می شود که اگر شخص نیکوکار بـوده بـاشد، بـه صورت «گاوپیکری فربه و کنیزپیکری نیکوتن و بستان پیکری آباد» متجلی‌ می‌ شود‌; و اگر شخص بدکار بـوده بـاشد بـه صورت «گاوپیکری‌ نزار‌ و کنیزپیکری سهمگین و بستان پیکری بی آب».(۸۹) سپس، روان را به ترازویی رهـنمون مـی شوند که بر میانه آن‌، «پل‌ داوری‌» یا «پل چینْوَت» قرار دارد که اگر از آن به‌ سلامت بگذرد به بـهشت نـایل می شود و اگر نه، به دوزخ سرنگون می گردد.(۹۰) این گونه، روانِ‌ مـردمان‌، در‌ بـهشت یا دوزخ خواهند بود تا «پایان دوران» و رخداد فـرشگرد، فـرا‌ بـرسد‌.

۳٫۴٫ مقایسه دو دوره بینابینی: در هر دو روایت، دوره بینابینی، با سـاختار بـرآمده از «سانحه ازلیِ‌» هر‌ یک‌، انطباق دارد: بنا به باور اسلامی، وجود جهانِ برزخی و بـهشت و جـهنمِ آن‌، منطقی‌ می‌ نماید; چـه، نـمی توان تـصور کـرد کـه در گذشتگان تا هنگامه معاد، در حالتی‌ خـنثی‌ نـسبت‌ به نتیجه اَعمالِ خوب و بدشان، باقی بمانند.

از طرف دیگر، در روایت زرتشتی نـیز‌ دورهـ‌ بینابینی، بر وفقِ «سانحه ازلی» است. چـه، مطابق این روایت، اهـریمن، قـادر به‌ آفرینش‌ مادی‌ و نیز، رخـنه در جـهان مینوی نیست و بنابراین، پاسخ به «سانحه ازلیِ» آمیختگی، همان فرشگرد‌ و عالی‌ سازی گـیتی اسـت که

هفت آسمان » پاییز ۱۳۸۶ – شماره ۳۵ (صفحه ۹۱)


گفته آمد. اما در ایـن مـیانه، سـنجش کارهای نیک‌ و بـدِ‌ انـسان‌ ها، امری جداگانه تـلقی مـی شود. چه، اهریمن از راهِ لانه کردن در آفریده های‌ گیتی‌ و به ویژه انسان، در این جـهان حـضور دارد. به دیگر سخن، روانِ‌ انسان‌، تـنها‌ قـطعه ای از مینو اسـت کـه اهـریمن می تواند آن را آلوده سازد. در نـتیجه‌، این‌ قسمت‌ از دستاوردِ تازشِ اهریمن، به گونه ای جداگانه پاسخ داده می شود‌. این‌ پاسخِ جداگانه، از طـرفی دیـگر، خود درآمدی ضروری است بر رخـدادِ فـرشگرد. زیـرا، چـنان کـه خواهیم‌ دید‌، دوزخـِ زرتـشتی اساساً پدیده ای است موقت که در آن، عاقبت، روانِ‌ گناه‌ کاران از راه توبه و آگاهی، بر دیوانِ‌ دوزخی‌ غلبه‌ خـواهند کـرد.

نـیز، در هر دو روایت‌، دوره‌ بینابینی دوره ای موقتی است کـه رخـدادهای آن، تـنها بـر مـدار انـسان رخ‌ می‌ دهد و جهان مادی یا گیتی‌، از‌ آن همه‌، فارغ‌ است‌(۹۱) و در هر دو، روح و روانِ‌ انسان‌ های درگذشته، با مظاهر اعمالِ خود مواجه می شوند(۹۲) و از پاداش‌ و کیفر‌، بهره مند مـی گردند.

۵٫ برخاستنِ جسم‌

امکان به هم پیوستنِ‌ اجزای‌ پراکنده کالبدِ مردگان و برخاستن و زنده‌ شدنِ‌ دوباره آنان، موضوع مهمی در آخرت شناسیِ دو دین اسلام و زرتشت است:

۱٫۵٫ معاد‌ جسمانی‌: در قرآن، آیات زیادی وجـود‌ دارد‌ کـه‌ محتوای هر یک‌، به‌ قطعی بودنِ معاد جسمانی‌، تعبیر‌ می شود.(۹۳) بی گمان، باور به «حشرِ اموات» که در قرآن، مکرراً به‌ آن‌ تصریح شده است،(۹۴) حکایت از‌ قدرت‌ نماییِ پروردگـاری‌ دارد‌ کـه‌ به رغم سانحه تکبر‌ و طغیان، بر انجام هر کاری تواناست.(۹۵)

۲٫۵٫ تنِ پَسین: در چارچوبِ فرشگرد، بازسازی و عالی سازی‌ اجزای‌ گیتی، و از جمله کالبدِ انسان هـا‌، پاسـخِ‌ منطقی‌ به‌ «سانحه‌ ازلیِ» تـازشِ اهـریمن‌ است‌.(۹۶) به دیگر سخن، تنِ پسین در باور زرتشتی، امری طبیعی است; چه، بنا به باورهای‌ زرتشتی‌، مرگ‌ به معنای جداشَوَندگیِ اجزای تن و پراکندگیِ آنـهاست‌ کـه‌ خود‌ دستاوردی‌ از‌ جمله‌ دسـتاوردهای شـومِ اهریمن به شمار می آید. بنابراین، در چارچوب تفکر زرتشتی کاملا بدیهی است که در هنگامه فرشگرد که اهریمن و نیروهای اهریمنی ناکار خواهد شد، اجزای‌ پراکنده تنِ مردگان، بار دیگر به هـم بـپیوندد.(۹۷)

هفت آسمان » پاییز ۱۳۸۶ – شماره ۳۵ (صفحه ۹۲)


نکته مهم در باور زرتشتی این است که چون در فرجام جهان، با ناکار شدنِ اهریمن، دوره آمیختگی به پایان رسیده‌ است‌، کالبدهایی که در فرشگرد بازآرایی می شوند، پاک و عاری از هرگونه بدی بوده و از نـظر گـوهر درونی بـا کالبدهای قبلی متفاوت خواهند بود.(۹۸)

۳٫۵٫ مقایسه معاد جسمانی و تنِ پسین‌: شیوه‌ استدلالیِ هر دو روایت اسلامی و زرتشتی دربـاره برانگیختنِ مردگان، بیش و کم مشابه است; از این رو که هر دو به آفـرینش نـخستین اشـاره‌ می‌ کنند و اینکه زنده کردنِ مردگان‌، سخت‌ تر از آن آفرینش نخستین نتواند بود.(۹۹)

از طرف دیگر، در باور اسلامی، تـن ‌ ‌آدمـی، قطعه ای بس بی مقدار است که «الله‌»، بنا‌ به مشیتی که ملایک‌ مـقرب‌ هـم از آن بـی خبرند، به آن شکل بخشید و از روح خود در آن دمید. از همین رو است که رستاخیز تن، در چارچوب تفکر اسلامی، نـشانه و آیتی است از‌ قدرت‌ بی انتهای پروردگاری که بر انجام هر کار به ظـاهر ناممکنی، البته بسیار تـواناست. امـا، در باور زرتشتی، رابطه میان تن و روان، در چارچوب آفرینشِ هدف مند، رابطه ای است‌ بسیار‌ نزدیک. آنچنان‌ نزدیک که مرد واقعاً نیک، علاوه بر سلامت روان، لزوماً باید تندرست هم باشد.(۱۰۰) وانگهی، هدفی‌ که مـوجب آفرینش انسان شد، تنها و تنها در بستری مادی یا‌ گیتیانه‌، معنا‌ و مفهوم پیدا می کند. در نتیجه، به تعبیری: «تن برای روان ضروری است; به همان اندازه که ‌‌جامه‌ برای تن ضرورت دارد; و اگر بـرای یـک انسان، زشت است که عریان در‌ میان‌ مردمان‌ حرکت کند، پس تا چه اندازه باید برای روان شرم آور باشد که مقابل خالق‌ خود، بدون تن ظاهر شود؟ بنابراین، تنها شایسته است که روان، در واپسین روزهـا‌، مـلبس به تنی زیبا‌ و عالی‌ به زندگانی جاودانی خود وارد شود». (زنر، ۴۵۵ـ۴۵۶) این گونه، گرچه در باور زرتشتی، روان، جوهره انسان انگاشته می شود، اما، تن، در همه حال، جامه ای ضروری برای آن‌ مـحسوب مـی شود که تنها در برهه میان مرگ و فرشگرد، موقتاً، از آن جدا می شود.(۱۰۱)

تفاوت دیگر، این است که روایت زرتشتی، بنا به دغدغه ای که نسبت به‌ «آمیختگیِ‌ نیک و بد» دارد، تنِ پسـین را عـاری از حـضور بدی های اهریمنی می دانـد و لذا، آن را از جـنسی مـتفاوت محسوب می کند; در حالیکه در مجموعه باورهای اسلامی، چنین‌ تمایزی‌ به چشم نمی خورد.

هفت آسمان » پاییز ۱۳۸۶ – شماره ۳۵ (صفحه ۹۳)


۶٫ سنجش

در هر دو روایت اسلامی و زرتشتی، انسان در برابر کـارهای خـود در زنـدگی دنیویِ خود مسئول است و لذا، در «پایان دوران»، رفتارهای خوب و بـدِ‌ هـر‌ انسانی، مورد سنجش قرار گیرد تا به فراخور حال، مشمول پاداش و کیفر شود.

۱٫۶٫ کلیات: در هر دو روایت زرتشتی و اسلامی، آمده اسـت کـه هـر یک از کنش های کوچک‌ و بزرگِ‌ انسان‌، بررسیده شده و هر یـک، متناسباً‌، پاداش‌ و کیفر‌ خواهد یافت.(۱۰۲)

۲٫۶٫ ترازو: مهم ترین ابزار سنجش در هر دو روایت اسلامی و زرتشتی، به صورت «ترازو» مـجسم مـی شـود که‌ در‌ جای‌ خود، مشهورترین نماد عدالت و نیز سنجشِ دادگرانه است‌. تـرازو‌ در عـین حال، مظهر تعادل و بازگشت به وحدت نیز هست.(۱۰۳)

باری وسیله اصلی سنجش اَعمال در قرآن، «میزان‌ هـای‌ عـدل‌» (اَلْمـَوَازِینَ الْقِسْط) نام دارد.(۱۰۴) بر اساس آیات قرآن، با‌ این میزان ها یا تـرازوها، وزنـِ اَعـمال سنجیده می شود تا هر کسی که سبکْ عمل باشد (خَفَّتْ‌ مَوَازیْنُه‌)، روانه‌ جـهنم شـود و هـر کسی که اعمالش، سنگین باشد (ثَقُلَتْ مَوَازیْنُه)، به‌ بهشت‌ برود.(۱۰۵)

در روایت زرتشتی، نیز، بـه صـورت مشخص، سخن از ترازویی برای سنجش کارها در‌ میان‌ است‌ که تصویر تجسمیِ مشخصی دارد و جـای بـرپاییِ آن در پای کـوه البرز‌ است‌.(۱۰۶‌) بر این ترازو، ایزدی به نام «رَشْنْ» موکل است که دارای صفاتی چـون «عـادل‌» و نیز‌ «مینوی‌ راستی»(۱۰۷) است و محاسبه کارهای انسان را انجام می دهد.(۱۰۸) قابل ذکر اسـت‌ کـه‌ تـرازوی زرتشتی، دو کفه دارد و با آن، روانِ مردمان به گناه و کرفه، آمار‌ می‌ شود‌.(۱۰۹)

۳٫۶٫ پل: پُل نمادِ گذرِ مخاطره آمـیز،از ایـن سو به آن سو، از‌ زمین‌ به آسمان، از ناسوت به لاهوت است. در نتیجه، در بـاورهای بـسیاری از‌ اقـوام‌ و ملل‌، پل به عنوانِ «جایگاهِ آزمونِ الاهی» دیده می شود.(۱۱۰) باور به این مفهوم، در‌ آخرت‌ شـناختِ اسـلامی و زرتـشتی هم وجود دارد که البته، اغلب و به اشتباه، در‌ شمار‌ «ابزار‌ سنجش» محسوب مـی شـود:

در روایات اسلامی، از «صراط الجحیم» یاد شده که در رستاخیز‌، همگان‌ از‌ آن عبور می کنند. مردم آن را در افواهِ خود، «پل صـراط‌» مـی‌ گویند; گرچه، قرآن بر تجسم آن به شکل پل تصریح ندارد. در قرآن واژه صراط، عـلاوه‌ بـر‌ «صراط المستقیم»،(۱۱۱) تنها در یک مورد دیگر و بـه صـورت «صـراط الجحیم‌» به‌ کار رفته است که در آن، جـهنم‌ را‌ دارایـ‌

هفت آسمان » پاییز ۱۳۸۶ – شماره ۳۵ (صفحه ۹۴)


طریق و راهی می داند که ظالمان و مُشرکان‌، آن‌ را می پیمایند.(۱۱۲) موقعیت این «صـراط»، بـر روی جهنم یا بهتر است‌ بـگوییم‌ کـه در درون آن است‌. چـه‌، بـر اسـاس‌ برخی‌ آیات‌، «عبور همه مردمان از جـهنم» حـتمی‌ شمرده‌ شده است.(۱۱۳)

در برابر، در معادشناسی زرتشتی نیز، پل یا گذرگاه‌ داوری‌ که از آن بـا نـام «پل‌ چینوت» یاد می شود‌، اهمیتی‌ بـه سزا دارد. زرتشت در‌ «گاهان‌»، بـه کـسانی که در زندگی، پیرو «منشِ نـیک» هـستند، وعده می دهد که‌ از‌ «گذرگاه داوری»، عبورشان خواهد داد‌ و بدکاران‌ را‌ هشدار می دهد‌ که‌ هـنگام نـزدیک شدن به‌ آن‌، دچار وحـشت شـده و «کـُنامِ دُروج» را نصیب خواهند بـرد.(۱۱۴)

بـه هر حال، در‌ سنت‌ زرتـشتی، عـقیده بر این است که‌ سه‌ روز پس‌ از‌ مرگ‌، روان پیش از آنکه‌ در معرضِ داوری قرار گیرد، درباره زنـدگی اش بـه تفکر می پردازد. آنگاه، اندیشه ها‌، گـفتارها‌ و کـردارهای نیک و بـدش بـا تـرازو سنجیده‌ می‌ شوند‌. اگـر‌ کفه‌ نیکی ها سنگینی‌ کند‌، آنگاه دوشیزه یی زیبا، که نمودگارِ دین(۱۱۵) شخص است، روانـِ او را از روی پل‌ ـ کـه‌ به‌ اندازه پهنای نُه نیزه فـراخ مـی شـود‌ ـ بـه‌ سـوی‌ بهشت‌ هدایت‌ مـی‌ کـند. اگر کفه بدی ها سنگینی کند، آنگاه، عجوزه ای زشت رو، روانِ او را در حالتی ترسان و لرزان، به پل هدایت می کـند; و پل در ایـن‌ هـنگام چنان باریک می شود(۱۱۶) که روان به ژرفـای دوزخ سـقوط مـی کـند. (بـندهش، ۱۳۰ـ۱۳۱)

۴٫۶٫ مـقایسه سنجش در دو روایت زرتشتی و اسلامی: مهم ترین تفاوت، در هنگامِ انجامِ‌ «سنجش‌»، در دو روایت اسلامی و زرتشتی است. زیرا، چنان که پیشتر گفته آمد، سنجشِ کارهای انسان ها، بی درنگ، پس از جـدا شدنِ روان از تن، انجام می شود، در‌ حالیکه‌ در آنِ اسلامی، این کار موکول به پایان دوران است. این تفاوت، به روشنی با منطق حاکم بر «سانحه ازلیِ» هر یک از‌ دو‌ روایت اسلامی و زرتشتی، مـنطبق اسـت‌. چه‌، در محدوده باور اسلامی، معیار اطاعتِ امرِ «الله» است و در نتیجه، به فرجام، باید اَعمالِ انسان ها از این حیث سنجیده شود تا با‌ عذابِ‌ طغیان گران، پاسخی مطلوب‌ به‌ «سانحه ازلی» داده شـود. حـال آنکه در روایت زرتشتی، این امر منطقی جداگانه دارد و چنان که پیشتر اشاره کردم، در آن، روانِ انسان، تنها قطعه ای از مینو است که‌ اهریمن‌ می تواند آن را آلوده سـازد. در نـتیجه، این قسمت مستقل از رخدادهای فـرجامین، مـورد سنجش قرار می گیرد و این امر، همچون مقدمه ای است بر فرشگرد.

هفت آسمان » پاییز ۱۳۸۶ – شماره ۳۵ (صفحه ۹۵)


از سویی دیگر‌، تفاوت‌ دو ترازوی‌ اسلامی و زرتشتی، در چارچوب مفهوم «سانحه ازلی»، به آسانی قابل درک اسـت: در روایـت اسلامی، انسان، زیان‌ کـاری اسـت که تنها با عمل صالح، می تواند مایه نجات‌ خود‌ را‌ فراهم آورد; در حالیکه در روایت زرتشتی، انسان جزیی است از سلاح اهوره مزدا برای نبرد با ‌‌اهریمن‌ که باید در فرجام جهان، همچون هـمه آفـریده های دیگرِ اهوره مزدا، از‌ تمام‌ بدی‌ های جسمی و روحی، پالوده گردد و به همین جهت، باید گناهان او هم آمار شود. درست‌ به همین دلیل است که در روایت زرتشتی، سخن از جایی به نـام‌ «هـَمَسْتَگان» در میان اسـت‌ که‌ در آن، روانِ کسانی که ثواب و گناه شان به یک اندازه است، به سر می برند.(۱۱۷)

۷٫ جایگاه پاداش

تـجسم جایگاهِ پاداش و نیز بیان نوع پاداش های اِعطا شده به نیکان‌ در آن، یکی از مـوضوعات مـورد عـلاقه دو روایت اسلامی و زرتشتی است:

۱٫۷٫ جنت: جایگاه ابدی پاداش در قرآن، اغلب با مفهوم «باغ» (الجَنَّه، جَنّات، جَنَّاتُ الْفِرْدَوْس) بـا ‌ ‌نـهرهای آبِ جاری در‌ زیر‌ آن تجسم شده است (جَنَّاتُ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ).(۱۱۸) روایت اسـلامی، اصـرار دارد کـه جنت، هم اکنون وجود دارد.(۱۱۹) در قرآن، تصریحی بر مکان جنت وجود ندارد. اما‌ از‌ برخی از آیات قـرآن نتیجه گرفته اند که جنت در قسمت بالاتر قرار دارد.(۱۲۰) همچنین، قرآن درباره طبقات جـنت سخن خاصی ندارد; بـا ایـن وصف به درها یا‌ اَبوابِ‌ آن اشاره شده است.(۱۲۱) نیز، قرآن بر تعدد جنت ها و نیز درجاتی که مؤمنان در پیشگاه «الله» دارند، تصریح کرده است.(۱۲۲)

در مجموع، از این آیات برمی‌ آید‌ که‌ جنت، مـکانی همگن نیست و در‌ آن‌، برخی‌ مردم در مراتبی بالاتر به سر می برند. موضوع طبقات و درجاتِ جنت، در احادیث اسلامی به صورت مبسوط مطرح شده است‌ (مجلسی‌، ۸، ۷۱‌) در این باغ یا باغ ها، به پرهـیزگاران‌، پاداشـ‌ هایی ابدی داده می شود که قرآن، در بیانِ آنها، بیشتر از کیفیت های قابل لمسِ دنیاوی استفاده کرده‌ است‌.(۱۲۳‌)

۲٫۷٫ بهشت: مفهوم کلی جایگاه پاداش یا بهشت در گاهان، با‌ انگاره هایی مانند «گرودمان» (یـسنه ۵۱:۱۵ و یـسنه ۵۰:۴ و یسنه ۴۵:۸)، «سرای منشِ نیک» (یسنه ۳۲:۱۵ و یسنه‌ ۳۳‌:۴)، «سرای‌ تو» (=اهوره) (یسنه ۴۸:۷) «فراترین سرای» (یسنه ۲۸:۴)،

هفت آسمان » پاییز ۱۳۸۶ – شماره ۳۵ (صفحه ۹۶)


«سرای فرزانگان» (یسنه ۵۰‌:۲) وجود‌ دارد. نیز، در متون پهلوی تصریح شده است که بهشت، هم اکنون وجود دارد و در آسمان‌ و در‌ مـکانی‌ بـالاتر از دوزخ، واقع شده است.(۱۲۴) همچنین، بر وجود جایگاه های‌ فروتر‌ و برتر‌ در جایگاه پاداش اشاره شده است(۱۲۵) که اینجایگاه ها، در چهار طبقه صورت‌ بندی‌ شده‌ اند که عبارت اند از ستاره پایه، مـاه پایـه، خـورشیدپایه و گرودمان.(۱۲۶) بنا به‌ روایت‌ زرتـشتی، در ایـن طـبقات، «همه روان ها در بی رنجی، یکسان اند اما‌ روشنیِ‌ ایزدی‌ را به اندازه نیک سرشتی] خود [گیرند و یکسان نیستند.» (زادسپرم، ۶۹)

به هر حـال‌، ویـژگیِ‌ اصـلیِ بهشت در روایت زرتشتی، «نور و روشنایی» است. آورده اند کـه در سـه‌ طبقه‌ نخستِ‌ بهشت، روانِ پرهیزگاران، همچون ستاره و ماه و خورشید می درخشند; و «گرودمان» یا بهشت برین در این‌ روایت‌، با ویـژگی «روشـنیِ بـی پایان»(۱۲۷) توصیف شده است.(۱۲۸) نیز در‌ متون‌ پهلوی‌، از کیفیت های قـابل لمسِ مادی، البته با توصیفی کم رنگ تر از قرآن، برای‌ بیانِ‌ نعمت‌ های بهشتی بهره جسته شده اسـت.(۱۲۹)

روایـت زرتـشتی، در عین حال‌، تصریح‌ می کند که کیفیت آسانی و شادی و نیکیِ بـهشتی بـه مراتب برتر از گیتی است.(۱۳۰) این‌ بیان‌، بدون تردید، بر آمیخته نبودنِ شادی ها و نیکی های بـهشتی بـا هـرگونه‌ بدی‌ و پلیدی، ناظر است.

۳٫۷٫ مقایسه جنت و بهشت: از‌ آنچه‌ در‌ فوق گفته آمد، پر پیـداست کـه هـر‌ دو‌ روایتِ اسلامی و زرتشتی، بر اساس بن باورها و کیفیت های زندگی مردم ایرانی و عرب‌، جـایگاه‌ عـذاب و پاداش ابـدی را به‌ وجهی‌ کاملا نمادین‌ توصیف‌ کرده‌ اند; و شکی نیست از این توصیف‌، عبرت‌ و دلگرمیِ مـردمان را چـشم داشته اند.(۱۳۱) تفاوت اصلی که بر همان‌ بن‌ باورها و کیفیت ها تکیه دارد، شـیوه‌ تـوصیف ایـن جایگاه است‌ که‌ یکی آن را به شکل‌ یک‌ باغ پر از نعمت تجسم می کند و دیگری، آن را سـرایی از نـور‌ بی‌ کرانه.

۸ . جایگاه عذاب

از جایگاه‌ عذاب‌ و مجازات‌ های آن در‌ قرآن‌ و متون دینیِ زرتشتی، بـه‌ فـراوانی‌ یـاد شده است که در مجموع، تفاوت های زیادی را نشان می دهند:

۱٫۸ . جهنم‌: بنا‌ به روایت اسـلامی، جـهنم اکنون نیز‌ آماده‌ است.(۱۳۲‌) قرآن‌ از‌ طبقات

هفت آسمان » پاییز ۱۳۸۶ – شماره ۳۵ (صفحه ۹۷)


جهنم، به صراحت‌ سخن نگفته اسـت، امـا تـأکید دارد که منافقین، در «دَرَکِ اَسْفَل» که پایین ترین بخشِ‌ جهنم‌ است، به سر می برند.(۱۳۳‌) نـیز‌، در‌ قـرآن‌، تـصریحی‌ دال بر مکانِ‌ جهنم‌ وجود ندارد. اما به درهای هفت گانه آن، تصریح کـرده اسـت.(۱۳۴) در عین حال، جهنم‌ در‌ روایتِ‌ اسلامی، اساساً، به صورت مکانی بسیار آتش‌ ناک‌ و سوزاننده‌ تجسم‌ می‌ شـود‌. یـعنی آلتِ اصلیِ عذاب در جهنم، در درجه اول، آتش (نَارٌ) است(۱۳۵) و از همین رو، اهل جهنم، اغـلب، «أَصـْحَابُ النَّار»(۱۳۶) خوانده می شوند. البته، قرآن‌ بـه ابـزارهای دیـگری هم برای عذاب اشاره کرده است کـه عـنصر گرما و حرارتِ زیاد در اغلب آنها وجود دارد، مانند: «نوشیدن از چشمه ای داغ] و [خوردن خار خـشکی کـه نه‌ فربه‌ کند و نه گـرسنگی را بـاز دارد» (الغاشیه: ۷۵) «خـوردن چـرکابه» (الحـاقه: ۳۶) و «آبی چرکین که آن را جرعه جرعه مـی نـوشد و نمی تواند آن را فرو بَرَد» (ابراهیم: ۱۷۱۶‌) و«آب‌ جوشان» (النباء: ۲۵) «آبی چونان مسِ گـداخته کـه چهره ها را بریان می کند.» (الکـهف: ۲۹) «گرزهایی آهنین که بـر سـَر کوبیده می‌ شود‌» (الحج: ۲۱) و «تـن پوش هـایی‌ از‌ قطران» (ابراهیم: ۴۹ـ۵۱) و خوردن از «درختی که از زَقُّوم است.» (الواقعه: ۵۶)

نیز، آیاتِ قرآنی، تصریح و بـلکه اصـرار دارند که ستمگران و کافران بـرای‌ هـمیشه‌ در جـهنم خواهند بود‌.(۱۳۷‌) بـا ایـن حال، برخی نویسندگان مـسلمان بـا استناد به برخی از آیات قرآن،(۱۳۸) سخن از امکان بخششِ برخی از گناهان به میان آورده و تصریح کـرده انـد که «خلود در‌ عذاب‌، ویژه کافران اسـت». (سـبحانی، ۲۱۰ـ۲۱۱)

۲٫۸ . دوزخ: مفهوم کـلی دوزخ در گـاهان بـه صورت «کنام دروج» (یسنه ۴۶:۱۱ و یـسنه ۴۹:۱۱)، «بدترین زندگی» (یسنه ۳۰:۴)، «کُنامِ دیو که از‌ آنِ‌» دینِ «دُروندان‌ است» (یسنه ۴۹:۴) وجود دارد. نیز در گاهان، عـذاب دوزخـی را به گونه «تیرگیِ ماندگارِ دیرپای و کـورسویی‌ و بـانگ دریـغایی» (یـسنه ۳۱:۲۰) و «دریـغ و درد در پایان زندگی» (یـسنه‌ ۴۵‌:۳) و «رنـج‌» (یسنه ۴۵:۷) و «آنچه از بد، بدتر است» (یسنه ۵۱:۶) مجسم شده است.

به هر حال، روایت زرتشتی‌، ‌‌جایگاه‌ دوزخ را بـه طـور مـشخص در زیر زمین می داند.(۱۳۹) نیز، روایت‌ زرتـشتی‌، دربـاره‌ طـبقات دوزخ، گـزارش مـشروحی نـدارد، اما برخی منابع ذکر کرده اند که در آن، همچون‌ بهشت، مراتب یا پایه هایی است که مردم را به نسبتِ آلودگی شان‌ در آنها جای می‌ دهند‌. (بهار،] از: دین کـرد مَدَن[ ۲۹۶) نیز، دوزخ، لزوماً یا همواره، جایی داغ و پرحرارت نیست و در آن، هیچ گاه از خود آتش برای عذاب

هفت آسمان » پاییز ۱۳۸۶ – شماره ۳۵ (صفحه ۹۸)


استفاده نمی شود، بلکه مهم ترین صفتِ‌ آن، تاریکی(۱۴۰) است.(۱۴۱) عذاب های دوزخیِ پیش بینی شده در روایـت زرتـشتی، عبارت اند از: «بادِ سرد و گَند، دریده یا جویده شدن توسط خرفستران، خوردنِ انواع ریم و پلیدی مانند‌ مدفوع‌ و خاک و خاکستر و دشتان، کنده شدنِ پوستِ سَر، شکسته شدنِ اندام ها، گـرسنگی و تـشنگیِ شدید، لیسیدنِ تابه داغ، فرورفتنِ میخ چوبین بر چشم ها و … الخ.» (بهار،] از: اَرداویراف نامه[، ۳۱۸ـ۳۲۷‌)

پر‌ واضح است که این عذاب ها و شکنجه ها، وجهی مادی دارنـد، حـال آنکه بنا به روایت زرتـشتی، «روانـِ» درگذشته است که در دوزخ ساکن می شود. قطعه ای «دین‌ کرد‌» می تواند رمز این موضوع را روشن کند: «روانِ تبه خویان در دوزخ، به سببِ دست یازیِ دیـوان بـر روانِ آنان، گاه در کـالبد کـِرم می دوند و گاه در‌ کالبد‌ وَزَغ‌ و گاه در کالبد کژدم و گاه‌ در‌ کالبد‌ مار و گاه در کالبد گربه و گاه در کالبد جهی […]» (دین کرد، ۱، ۴۱)

در عین حال، باید توجه داشت که روایت زرتشتی‌ تصریح‌ می‌ کـند تـوصیف تجربه ای که انسان گناه کار‌، در‌ دوزخ، از سر می گذراند، ممکن نیست; چه ادراک کنونیِ ما از بدی و رنج، بر جهانِ آمیخته از بدی‌ و نیکی‌ استوار‌ است، حال آنکه در دوزخ، نوعی از بدی بر انسان‌ عیان مـی شـود که در آن هـیچ گونه نیکیِ آمیخته ای وجود ندارد.(۱۴۲)

نکته بسیار مهم اینکه‌ در‌ باور‌ زرتشتی، «هیچ روانی به خاطرِ گناهانی کـه […] مرتکب شده است، علی‌ الابد‌ مجازات نخواهد شد، […] نه تنها اهـریمن و دیـوان کـه منشأ و سرچشمه بدی اند از بین خواهند رفت‌، بلکه‌ اثرات‌ بدی، یعنی عذاب و دردی را هم که دوزخیان تحمل مـی ‌ ‌کـنند، به‌ پایان‌ خواهد‌ رسید». (زنر۱۳۷۵، ۴۹۹)(۱۴۳) در واقع، روایت زرتشتی، اصولا بر رستگاریِ همه مـردمان‌ و حـتی‌ دوزخـیان‌ در فرجامِ جهان اصرار می کند، چه بنا به این روایت، گناهورزی مردمان زیر‌ فشار‌ تـازش اهریمن است و لذا انتظار می رود که در فرجام جهان، با بازگشت‌ به‌ گوهر‌ روشناییِ خـود، رستگار شوند.(۱۴۴)

از همین رو، در بـرخی مـنابع زرتشتی آمده است‌ که‌ در همان دوزخ هم حضور بینشِ ایزدی، به دیوان اجازه نمی دهد که‌ روانِِ‌ بدکاران‌ را بمیرانند; و نیز پیاپی، پیامِ ایزدی، روانِ دوزخیان را به رهایی و نامیرایی امیدوار می کند‌.(۱۴۵‌) بـر همین اساس گفته شده است که انجام برخی کارها حتی می‌ تواند‌ روان‌ یک غیرزرتشتی (=اک دین) را که کارهایش در زندگی با راست اندیشی و راست گفتاری و راست کرداری‌ آمیختگی‌ هایی‌ داشته است، از عـذاب رهـایی بخشید.(۱۴۶)

هفت آسمان » پاییز ۱۳۸۶ – شماره ۳۵ (صفحه ۹۹)


هم چنین، قابل ذکر است‌ که‌ در روایت زرتشتی سخن از دو گونه دوزخ در میان است: یکی دوزخ اول که تنها‌ روان‌ گناه کاران را پس از مرگ، در خود جای می دهد و دو‌ دیگر‌، دوزخ دوم که پس از معاد جسمانی‌ در‌ هنگام‌ فـرشگرد، بـه مدت سه روز، جسم و روان‌ دُرْوَندان‌ به آن افکنده می شود. از این دوزخ دوم، با نام «پادافرهِ سه‌ شبه‌» یاد می کنند.(۱۴۷) طی‌ این‌ سه شب‌، مرگ‌ ارزانانی‌ چون ضحاک و افراسیاب، «پادافره] بـِدان [آیـین‌ تحمل‌ کنند] که [هیچ مردم، تحمل نکند».(۱۴۸) نیز: «]گناه کار[مرگ ارزان […] اگر‌ پتت‌ ناکرده] باشد [تا تن پسین در‌ دوزخ] افتند [و در‌ تن‌ پسین،] او را [از دوزخ‌ بیاورند‌ و برای هر ]گناهِ [مرگ ارزانی، یـک بـار سـر] وی را [ببرند و] در‌ [بار‌ آخر، باز او را زنـده‌ کـنند‌ و پادافـره‌ گرانِ سه شبه‌ بنمایند‌.» (شایست ناشایست، ۹۶ـ۹۷‌)

از‌ طرف دیگر، متناسب با مدتی که دُروندان درگیرِ «پادافره سه شبه» هستند، جسم و روان‌ پرهـیزگاران‌ بـه گـردومان برده می شود که‌ در‌ آن، «سه‌ شبانه‌ روز‌، شادی بـینند». (بـندهش، ۱۴۶‌) آنگاه، پس از این مرحله، سپندارمذ، همچون یک مادرِ دلسوز، بخشایشِ همه آفریدگان را از‌ اهوره‌ مزدا درخواست می کند(۱۴۹) و چنین‌ است‌ کـه‌ هـمه‌ مـردم‌ از رود فلز‌ گداخته‌ عبور داده می شوند که پس از پاکسازی، همگان به گـرودمان نایل می گردند.

۳٫۸٫ مقایسه جهنم‌ و دوزخ‌: برجسته‌ ترین تفاوت ظاهری میانِ دوزخ و جهنم در‌ عدمِ‌ استفاده‌ از‌ آتش‌ به‌ عنوان ابـزاری بـرای عـذاب در دوزخ است. شکی نیست که این تفاوت، به دلیل تقدس آتش در بـاورهای زرتـشتی است.

تفاوت دیگر در موضوع جاودانگی در عذاب‌ است. جاودانگی دوزخ و عذاب آن، در باور زرتشتی، معنایی ندارد. چه، در چارچوب فـرشگرد، بـه عـنوان رخدادی که عوارض ناشی از «سانحه ازلی» را التیام می بخشد و جهان را به‌ همان‌ نـیکی ازلی رهـنمون مـی شود، وجود جایگاه ابدی عذاب، بی گمان، مایه نقص و نقض است.(۱۵۰)

در واقع، مبنای جـاودانه نـبودنِ عـذابِ در دوزخِ زرتشتی، به واسطه بخشایشِ خداوندی‌ نیست‌; بلکه این امر، جزیی است از طرح بـزرگِ اهـوره مزدا برای نابودی هرگونه بدی و پلیدی. از همین روست که برخی از منابع زرتشتی‌، حـتی‌، گـفته انـد که در نهایت‌، «ارواحِ‌ دوزخیان و محبوسان، (از راهِ توبه) آنقدر قوی می شوند تا بر دیـوان، فـایق آیند». (زنر ۱۳۷۵ ]از: داتستان دینیک[، ۵۰۷) صد البته، این گفته‌، هماهنگی‌ شگرفی با جایگاه اهـریمن‌ در‌

هفت آسمان » پاییز ۱۳۸۶ – شماره ۳۵ (صفحه ۱۰۰)


روایـت زرتـشتی دارد; آنجا که می گوید: «اگر همگیِ مردمِ جهان، به باوری از بُنِ جان، به دینِ بـهی رسـند، اهریمن نیست و نابود خواهد شد; همه آفریده های نیکو، به‌ ]نَهِشی‌ [تـهی از پتـیاره و] نـَهِشی [پاک و ناب و سرتاسر شادخواری خواهند رسید; ]این است فرجامِ[ داناییِ دین بهی.» (دین کرد سوم، ۲، ۲۳۵)

بـه دیـگر سـخن، جهنم در روایت اسلامی، پیامد منطقی‌ «سانحه‌ ازلیِ» اسلامی‌ است. جایی است کـه در آن، عـصیان گران و کسانی که در برابر امر الاهی، طغیان کرده اند‌، کیفر خود را می ستانند. در واقع، جهنم، ابـزار انـتقامِ «الله‌»، از‌ کافران‌ است.(۱۵۱) در برابر، دوزخ در روایت زرتشتی، آشکارا در چارچوب طرح بزرگ اهوره مـزدا در رویـارویی‌ «‌‌سانحه‌ ازلی» قرار می گیرد; و خود، به ابـزاری بـرای نـابودیِ بدی ها و پلیدی های‌ ناشی‌ از‌ اهریمن، تـبدیل مـی شود.(۱۵۲)

۹٫ موارد دیگر

علاوه بر آنچه تاکنون گفته آمد، در دو‌ روایتِ آخرت شناختیِ اسـلامی و زرتـشتی، موارد دیگری هم وجود دارد کـه بـاید مورد‌ مـقایسه قـرار گـیرند:

۱٫۹٫ شفاعت‌: یکی‌ از دشوارترین مفاهیم مطرح در اسـلام، امـکانِ «شفاعت» و بخشایشِ گناه کاران است. آیات قرآنی درین باره، بر مفاهیم مـختلفی نـاظر هستند(۱۵۳) که تفسیر آنها، از حوصله ایـن نوشتار و توانِ من‌، خـارج اسـت. تنها، می شاید به ذکـر ایـن نکته بسنده کنم که به باورِ بسیاری از علمای مسلمان، در روز قیامت، فرشتگان و صلحای امـت، بـرخی گناه کاران را در پیشگاه خدا‌، مـورد‌ شـفاعت قـرار می دهد. (سـبحانی، ۲۰۱ـ۲۰۶) بـه هر حال، امر شـفاعت، بـدون گمان، در چارچوب اندیشه اسلامی درباره معاد می گنجد(۱۵۴) و با ساختار برآمده از سانحه طغیان و گـناه‌ کـاری‌ سازگار است. در برابر، در سنت زرتشتی، هـیچ اشـاره ای به مـفهوم شـفاعت یـا احتمال انجام آن در رستاخیز، نـشده و بلکه، نمی توانست شد. چه، در چارچوب بازآرایی و بازسازی‌ جهان‌ یا فرشگرد، جایی برای مفهوم شـفاعت، بـاقی نمی ماند.

۲٫۹٫ کارکرد فرجامینِ موعود: مـوعود اسـلامی دارای کـارکرد آخـرت شـناسانه خاصی نیست، بـه ایـن معنا که در رخدادهای معادی، از آغاز‌ تا‌ فرجام‌ آنها، نقشی خاص ایفا نمی‌ کند‌. از‌ او، حتی در پای «حوض کـوثر» یـا «صـراط» هم نشانی نیست و نقش او در

هفت آسمان » پاییز ۱۳۸۶ – شماره ۳۵ (صفحه ۱۰۱)


برپاییِ جهان پر از عـدل و داد، بـا‌ وقـوع‌ مـعاد‌، پایـان مـی پذیرد. تنها، در احادیث آمده است‌ که‌ ظهور موعود، به خودی خود، از علایم آخرالزمان است.

در برابر، سوشیانت در روایت زرتشتی دارای کارکرد آخرت شناختیِ‌ برجسته‌ ای‌ است. او، در هنگامه فرشگرد، طـی پنجاه و هفت سال، همه‌ مردگان از «کیومرث» تا آخرین انسان را از گور برمی انگیزاند و پس از جدا شدنِ نیکان از بَدانِ‌ مستحقِ‌ مرگ‌ ارزان، سوشیانت در نقش یک موبد، گاوی را قربانی می کند‌ و از‌ آن شربت جاودانگی را آماده مـی کـند که هر یک از مردمان با نوشیدن آن شربت‌، جاودانه‌ می‌ شوند. سپس، همو است هرکسی را به مقتضای اعمالش پاداش نیک خواهد‌ داد‌.(۱۵۵‌)

۳٫۹٫ رجعت: برخلاف عموم علمای سنی مذهب، به باور اکثر عـلمای شـیعه، عده ای از‌ اهل‌ ایمان‌ و اهل کفر، در آخرالزمان، به این جهان بازخواهند گشت. در کتب رواییِ شیعی، احادیث‌ زیادی‌ درین باره نقل شده است (برای نـمونه: مـجلسی، ج ۵۳، ۱۳۶) و استدلال علمای شیعه‌ هم‌ بـر‌ نـوعی استنباط کلامی از دو آیه ۸۳ و ۸۷ از سوره النمل(۱۵۶) استواری دارد‌ که‌ شرح آن از حوصله این نوشتار بیرون است (سبحانی، ۲۳۹ـ۲۴۲).

به نحوی‌ قابل‌ مقایسه‌، گونه ای باور به رجعتِ برخی از دیـن یـاوران و پهلوانان در متونِ دینیِ زرتـشتی نـیز‌ وجود‌ دارد. از جمله، آورده اند که در پایان هزاره دهم، «پَشوتَنِ گُشتاسپان‌» (=پشوتن، فرزندِ‌ گُشتاسپ‌ شاهِ کیانی)، از سوی «گنگ دژ» و با یک صد و پنجاه مردِ پرهیزگار، خروج می کند‌ و رهبری‌ مؤمنان‌ را در نبرد با اهریمن بـه دسـت می گیرد;(۱۵۷) و نیز در‌ هزاره‌ «اوشیدرماه» که «ضحاک»، از بند رها خواهد شد، سوشیانت، مُرده گرشاسب، پسر سام را برانگیزد تا‌ ضحاک‌ را به گُرز، زَنَد و کُشَد.(۱۵۸)

۴٫۹٫ کارنامه: در روایتِ قرآنی، سخن از‌ «کتاب‌» یا نـامه اَعـمالی در میان اسـت که‌ به‌ هنگام‌ سنجشِ فرجامین (و ظاهراً پیش از وزن کردنِ‌ اَعمال‌)، به دست هر انسانی داده می شود یا بـر گردن او آویخته می‌ گردد‌.(۱۵۹) این کارنامه را در‌ طول‌ مدت زندگیِ‌ دنیایی‌، فـرشتگانی‌ کـه بـر این امر موکل بوده‌ اند‌، نوشته اند(۱۶۰) و در روز قیامت، اگر نیکوکار باشد، از سمت راست‌ و اگر‌ بدکار باشد از پشـت ‌ ‌سـر، به‌ انسان داده خواهد شد‌.(۱۶۱‌) در برابر، روایت زرتشتی، فاقد‌ مفهومی‌ معادل با مکتوبی اسـت کـه در آن، کـارهای انسان ها، درج شده باشد‌. این‌ فقدان یادآور تکیه دین زرتشت‌ به‌ سنت‌ رواییِ شفاهی اسـت‌ در‌ برابر اهمیت سنتِ رواییِ‌ مکتوب‌ در ادیان سامی.(۱۶۲)

هفت آسمان » پاییز ۱۳۸۶ – شماره ۳۵ (صفحه ۱۰۲)


به لحاظ تطبیقی می توان گـفت که کارکردِ نامه اعـمال‌، مـعادل‌ است با بوی خوش یا ناخوشی‌ که‌ درگذشته زرتشتی‌، پس‌ از‌ سه روز و هنگامی که‌ برای «آمارِ روان» برده می شود، استشمام می کند.(۱۶۳) از این منظر، در هر‌ دو‌ روایت اسلامی و زرتشتی، انسان، حتی قبل‌ از‌ مـرحله‌ سنجش‌ با‌ ترازو و عبور از‌ پل‌ داوری یا صراط، خواهد دانست که رستگار است یا نه.

۵٫۹٫ اعراف و همستگان: روایت زرتشتی، از جایی‌ به‌ نام‌ «هَمَسْتَگان» یاد می کند(۱۶۴) که در‌ آن‌، روانِ‌ کسانی‌ جای‌ می‌ گـیرد کـه کارهای نیک و بدشان، برابر است.(۱۶۵)

همستگان دارای نمونه مشابهی در روایت اسلامی نیست. با این وصف، برخی از تعابیر از «اعراف» را می توان‌ با آن، قابل مقایسه دانست. اعراف به معنای مکان مرتفعی در میان جـنت و جـهنم است(۱۶۶) و بر اساس مجموعه روایات اسلامی، چنین گفته اند که اصحاب اعراف، دو دسته اند‌: یکی‌ «اولیاء و صلحا، پیامبر و آلِ او و اهلِ فضل می باشند و دسته دوم، “کسانی هستند که نه دارای کارهای نـیک انـد و نه کار بدی انجام داده اند”.» (نظری منفرد، ۲۴۳)

۶٫۹٫ نفخ‌ صور‌، نشانه های آخرالزمان: بنا به آیات قرآن، در هنگامه ای که تنها خدا از آن آگاه است، در دو نوبت در «صور» دمیده‌ خواهد‌ شد که بـار اول هـمه‌ جـانداران‌ آسمان و زمین، می میرند و بـار دوم هـمه از نـو زنده می شوند(۱۶۷) و به این ترتیب، واقعه قیامت به گونه ای کاملا ناگهانی و نامترقب‌ آغاز‌ می شود. برعکس، در‌ روایت‌ زرتشتی، صرف نـظر از ایـنکه فـرشگرد در زمان معینی رخ می دهد، نشانه های آن نیز بـر اسـاس اندیشه محو تدریجیِ شرور از جهان، از پیش معلوم هستند.(۱۶۸)

۱۰‌. رازِ‌ نهفت

هر دو روایت آفرینش و رستاخیزِ اسلامی و زرتشتی، نیز، برای بازگوییِ «سـانحه ازلی» طـراحی شـده اند و نه برای بیان خود امرِ آفرینش و رستاخیز یا چـگونگی آنها به صورت کما هو‌ حقه‌. به دیگر‌ سخن، «سانحه ازلی» صرفاً رخدادی در درون داستانِ آفرینش و رستاخیز یا جزیی از اجـزای آنـها نـیست، بلکه‌، در هر دو روایت، موضوع آغاز و پایانِ «سانحه ازلی» حکایت اصلی‌ ای‌ اسـت‌ کـه سایر رخدادها، در واقع، برای بیان چگونگی وقوع آن، بازگو شده اند. این، نکته ای است ‌‌بسیار‌ آشکار و پیـشِ چـشم کـه البته، اغلب،

هفت آسمان » پاییز ۱۳۸۶ – شماره ۳۵ (صفحه ۱۰۳)


نادیده مانده است; با این وصف، نمونه‌ هایی‌ را‌ یادآور مـی شـوم: در روایـت اسلامی، از همان ابتدای آفرینش انسان و هنگام عصیان ابلیس تا‌ گناه کاری آدم و حوا، پیوسته بـه آیـنده ای کـه پس از آن گناه‌ کاری رخ خواهد داد‌، ارجاع‌ و دلالت می شود. بی تردید، این امر، در چارچوبی خارج از مقوله «سـانحه ازلی» فـهم و قابل توجیه نیست; زیرا، تنها از منظر مرکزیت «سانحه ازلی» است که این شیوه روایـیِ آیـنده‌ نـگرانه، نمودی منطقی و قابل درک خواهد داشت.(۱۶۹)

بر همین منوال، در روایت زرتشتی، می توان پرسید کـه اگـر اهوره مزدا می توانست با خواندنِ دعای «اهونور» اهریمن را سست و بیهوش‌ کند‌، چـه دلیـلی داشـت که دست به آفرینش بزند و پا به پای آن، وارد حماسه ای کیهانی بشود؟ اما پُر واضح است که کلِ داستانِ آفـرینشِ زرتـشتی برای بازگوییِ «سانحه ازلی» طراحی‌ شده‌ است و لذا در آن، اهوره مزدا، تنها یک بار از خـواندنِ «اهـونور» بـهره می گیرد; چه، در غیر این صورت، البته که سانحه ای رخ نمی داد!

نتیجه بسیار‌ مهمی‌ که ایـن گـونه، بـه دست می آید اینکه روایت های مربوط به آغاز و پایان دوران، از آنجا کـه در ورای ظـاهر صریح خود، در اصل، متضمن بیانِ شروع و پایانِ‌ «سانحه‌ ازلی‌» هستند، وجهی نمادین دارند. چه‌، نماد‌ یـا‌ سـمبل، امری است که متضمنِ چیزی به جز ظاهرِ خود باشد(۱۷۰) و بر هـمین مـنوال، می توان گفت که بازگفتِ «سانحه‌ ازلیـ‌» هـم‌ در قـیاس با اراده پروردگارِ آفریننده همه چیز‌، به‌ نـاگزیر، امـری نمادین است; چه، به تعبیر «الیاده»: «آنجا که ماهیتِ بس مهم، اما مـرموزِ واقـعیتِ غایی ـ که غایتِ‌ قصوای‌ انـسانِ‌ دیـنی است ـ بـه طـرزی مـبهم و تیره و تار از ورای منشوری‌ دیده می شـود، جـز با شیوه های نمادین (کنایی، استعاری) چگونه می توان از آن سخن گفت؟ در اینجا‌، زبـانِ‌ مـتعارف‌، نه از عهده تمامتِ پرسش و نه پاسـخ برمی آید. بنابراین، زبـانِ‌ دیـنی‌، سرشار از تمثیل ها، استعارات، شـعر، اَعـمالِ ویژه (شعایر) و حتی سکوت است […]زیرا نماد، ما به‌ ازای‌ چیزی‌ است غـیر از خـودش. انگشتِ اشاراتی است نمایان گـرِ صـبحِ حـقیقت […]». (الیاده‌ ۱۳۷۲‌، ۹۸‌)

این گـونه، بـیهوده نیست که آن عالِم زرتـشتی، در بـیان راز بزرگ آفرینش و رستاخیز‌، تصریح‌ می‌ کند: «رستاخیز کردن ]در کنار [بنیادِ شگفت و بزرگی ] جهان [سـامان داده شـده است. پس‌، این‌ در نظرِ آفریدگانِ نـادان شـگفت می نـماید. هـیچ یـک از موجوداتِ ناقصِ

هفت آسمان » پاییز ۱۳۸۶ – شماره ۳۵ (صفحه ۱۰۴)


گیتی‌ و مـینو‌، رازِ‌ نهفتِ دادارِ نیکی دهش را ندانست، جز خود او که دانای کلِ پُر دانش‌ بر‌ همه چیز است». (شـاکد ۱۳۸۱ ]از: داتـستان دینیک[، ۵۱)

با در نظر داشتنِ‌ این‌ نـکته‌ مـهم، خـطرِ سـهل انـگاری در احاله هرگونه انـطباق یـا تشابهِ ظاهری، به مقوله «وام گیری‌»، از‌ میان خواهد رفت. چه، تشابهِ بسیاری از سمبول ها و نمادها، می تـواند‌ دسـتاورد‌ نـاگزیر‌ یکسانیِ کارکردِ مغز انسان ها باشد و نـه لزومـاً وام گـیریِ یـک قـوم از قـومِ دیگر‌. چنین‌ است‌ که در پرتوِ آگاهی بر خصلتِ نمادین روایت ها، می توان از‌ کمندِ‌ ظواهر گذشت و هر روایت را بیانی خاص از «رازِ نهفتِ دادارِ نیکی دهش» دانست. این دریافت‌، صـد‌ البته، ما را از نارواداری ها و برتری جویی های رایج، در امان‌ نگه‌ می دارد. چه، بی گمان، هر یک‌ بیانی‌ هستند‌ متناسب با کهن الگوها و بُن باورهایی که‌ هر‌ قوم به آنها خـوی گـرند.

اما چنین رازِ نهفتی را جز به مدد‌ دریافت‌ های عرفانی و تفسیرهای رازورزانه، چگونه‌ می‌ تواند بیان‌ کرد؟ من‌ در‌ این نوشتار، البته که از بیانِ‌ چنان‌ دریافت ها و تفسیرهایی پرهیز کردم. چه، هـدفم تـنها مقایسه نصوص دو دین‌ اسلامی‌ و زرتشتی در چارچوب آخرت شناسی بود‌; اما، سخت بی گمانم‌ که‌ تنها به مدد عرفان می‌ توان‌ پی برد که دو روایـت مـذکور، هر یک، بیانی نمادین از یـک مـفهوم‌ واحد‌ هستند.

هفت آسمان » پاییز ۱۳۸۶ – شماره ۳۵ (صفحه ۱۰۵)


پی نوشت ها

۱٫ این‌ افراط‌، بیش‌ از همه، از‌ رویکردِ‌ ویژه اروپاییان به زرتشت‌ شناسی‌، ناشی می شود. چه، با وقوعِ رنسانس، روشنفکرانِ مخالفِ کـلیسا، بـا علاقه مندی و هیجان‌، بـه‌ دیـن زرتشت پرداخته و اصرار کردند که‌ هر‌ آنچه مسیح‌ گفته‌، در‌ اصل، ملهم یا برگرفته‌ از آموزه های پیام آورِ کهنِ ایرانی بوده است. در برابر، معدودی سعی داشتند تا‌ خلافِ‌ این باور را ثابت کـنند و بـرای‌ مثال‌، زرتشت‌ را‌ شاگرد‌ یکی از انبیای‌ یهودی‌ معرفی می کردند. بی گمان، دستاورد این هر دو دسته، برای زرتشت پژوهیِ معاصر، به یک‌ اندازه‌، مصیبت‌ بار بوده است. زیرا، در بسترِ چنین‌ پیـش‌ داوریـ‌ های‌ مـبتنی‌ بر‌ خوی گری به ادیان سامی، واقعیت های دین زرتشت، به ناگزیر، در پرده ای از حرف ها و نظریه های بـی اساس، قرار می گرفته است. (برای آگاهی‌ از تاریخ پژوهش های زرتـشت شـناسی در اروپا، رک: گـیمن ۱۳۷۵، ۴۴۷ـ۴۶۸ و نیز رک: گیمن ۱۳۸۱، ۱۳ـ۴۱) نیز، باید افزود که خودِ زرتشتیان نیز، در فرآیندی قابل درک‌، برای‌ کسب مشروعیت و بقا، در جـامعه ‌ ‌ای بـا اکثریتِ مسلمان، برخی از ساختارهای زرتشتی را با ادیان سامی همانند وانمود کرده اند. شـرح چـگونگی ایـن فرآیند، از حوصله نوشتار حاضر‌ بیرون‌ است; اما، به عنوان یک نمونه عادی و معاصر، هیربدِ کـهن سالی در آتشکده یزد را می توان یاد کرد که واژه «اهوره مزدا‌» (=سَرورِ دانا‌) را ساده دلانـه، برای بازدیدکنندگانِ‌ مسلمان‌، بـه «الله اکـبر» ترجمه می کند.

۲٫ گفتنی است که حتی در یک ایدئولوژی ساخته بشر، مانند کمونیسم نیز سانحه ازلی وجود دارد: روزگار ازلی‌ در‌ مکتب کمونیسم، دوران کمون‌ اولیه‌ است. اما با حاکم شدنِ گروهی معدود بر سـرمایه و ابزار تولید، سانحه ای رخ داد و جریان خوش و آسوده زندگی دگرگون شد و… الخ. به این ترتیب، همه ساختارهای فکری و عملی کمونیسم‌، در‌ جهت جبرانِ آن سانحه و بازگشت به دورانِ کمون اولیه، سامان یافته اند. در واقع، ایده آل هـایی مـانند محو دولت و استیلای طبقه پرولتاریا، چیزی جز پاسخ به همان سانحه ازلیِ‌ کمونیستی‌ نیستند.

۳٫ چگونگی‌ دوره ازلی را نمی توان به روشنی از آیات قرآنی دریافت کرد. روایت مرسوم اسلامی در این‌ خصوص، بیشتر بر سـنت روایـی سامی و توراتی تکیه دارد.

۴٫ «و آنچه در‌ آسمان‌ ها‌ و آنچه در زمین است، از آن خداست; و خدا، همواره بر هر چیزی، محیط است.» (النساء: ۱۲۶) نیز ‌‌رک‌: المائده: ۱۲۰ / التوبه: ۱۱۶ / یونس: ۵۵٫

۵٫ «همانا پروردگار شما، آن خدایی است کـه‌ آسـمان‌ ها‌ و زمین را در شش روز آفرید; سپس، بر عرش ]جهان داری [استیلا یافت; روز را‌ به شب که شتابان آن را می طلبد، می پوشانَد و ]نیز [خورشید و ماه‌ و ستارگان را که به‌ فرمانِ‌ او رام شده اند ]پدید آوَرْد. [هـان! ]عـالَمِ [خـلق و امر، از آنِ اوست.

هفت آسمان » پاییز ۱۳۸۶ – شماره ۳۵ (صفحه ۱۰۶)


فرخنده خـدایی اسـت، پروردگـارِ جهانیان.» (الاعراف: ۵۴) نیز رک: الفرقان: ۵۹ / الحدید: ۴ / هود: ۷ / السجده: ۴ / یونس: ۳٫ نیز، درباره خلقت‌ آسمان، رک: البقره: ۲۲ و ۲۹ / الرعد: ۲ / الذاریات: ۴۷ / الحجر: ۱۶ / الانعام: ۹۷ / الفرقان: ۶۱ / الملک: ۵ / نوح: ۱۵ـ۱۶ / فـصلت: ۱۱ـ۱۲٫ دربـاره خـلقت زمین، رک: الرحمن: ۱۰ / النمل: ۶۱ / الملک: ۱۵‌ / المرسلات‌: ۲۵ـ۲۶٫

۶٫ «و چون پروردگار تـو بـه فرشتگان گفت: من در زمین جانشینی خواهم گماشت،] فرشتگان [گفتند: آیا در آن کسی را می گماری که در آن، فساد انگیزد و خون ها‌ بـریزد‌ و حـال آنـکه ما با ستایش تو، ]تو را [تنزیه می کنیم و به تـقدیست می پردازیم. فرمود: من چیزی می دانم که شما نمی دانید.» (البقره: ۳۰)

۷٫ «[…] آفرینشِ انسان را‌ از‌ گِل آغاز کرد. سـپس،] تـداومِ [نـسلِ او را از «چکیده آبیْ پَست»، مقرر فرمود. آنگاه، او را درستْ اندام کرد و از روحِ خـویش، در او دمـید و برای شما، گوش‌ و دیدگان‌ و دل‌ ها قرار داد […].» (السجده: ۹۷‌) نیز‌ رک‌: الحجر، ۲۸ـ۲۹ و الحج: ۲۲ و المؤمنون: ۱۲ـ۱۴٫

۸٫ «و چون فرشتگان را گفتیم بـرای آدم سـجده کـنید، به جز ابلیس که سر‌ باز‌ زد‌ و کِبر ورزید و از کافران شد،] همه [بـه سـجده‌ در‌ افـتادند.» (البقره: ۳۴)

۹٫ قرآن، ابلیس را از طایفه جن برشمرده است: «إِلاَّ إِبْلِیسَ کَانَ مِنَ الْجِنِّ» (الکهف: ۵۰) و جن‌ را‌ خـلق‌ شـده از تـشعشعِ آتش: «مِن مَّارِج مِّن نَّار.» (الرحمن: ۱۵‌)

۱۰٫ «]خدا [گفت: ای ابلیس! چه چیز تو را مانع شـد کـه برای چیزی که به دستانِ قدرتِ‌ خویش‌، خلق‌ کردم، سجده آوری؟ آیا تکبر نـمودی یـا از ]جـمله [برتری جویانی؟» (ص: ۷۵) / «]…[]ابلیس‌ [گفت‌: من از او بهترم; مرا از آتش آفریدی.» (الاعراف: ۱۲) «]ابلیس: [گفت من آن نیستم کـه‌ بـرای‌ بشری‌ که او را از گِلی خشک، از گِلی سیاه و بدبو آفریده ای‌، سجده‌ کنم‌.» (الحجر: ۳۳)

۱۱٫ «]خـدا [گـفت: از آنـ] مقام [فرو شو. تو را نرسد که‌ در‌ آن]‌ جایگاه [تکبر نمایی. پس، بیرون شو که تو از خـوارشدگانی.» (الاعـراف: ۳۱) «]خدا گفت‌: [و‌ تا یَوْمِ الدِّین، لعنتِ من بر تو باد.» (ص: ۷۸)

۱۲٫ «]ابلیس [گـفت: مـرا‌ تـا‌ روزی‌ که] مردم [برانگیخته خواهند شد، مهلت ده.» (الاعراف: ۱۴) «]خدا [گفت: تو از مهلت‌ یافتگانی‌.» (الاعراف: ۱۵)، «تـا روزِ مـُعَینِ مـعلوم.» (ص: ۸۱) «]ابلیس [گفت: پس، به سببِ آنکه‌ مرا‌ به‌ بیراهه افکندی، من هم بـرای] فـریفتنِ [آنان، حتماً بر سَرِ راهِ راستِ تو، خواهم نشست‌. آنگاه‌ از پیشِ رو و از پشتِ سرشان و از طرفِ راست و از طـرفِ چـپ‌ شان‌، بر‌ آنان می تازم و بیشترشان را شُکرگزار نخواهی یافت.» (الاعراف: ۱۶ـ۱۷)، «مگر، بـندگانِ خـالصِ تو‌ از‌ میانِ‌ آنانِ را.» (الحجر: ۴۰)

۱۳٫ «هر آینه، جـهنم را از تـو و از‌ هـر‌ کس از آنان که تو را پیروی کند، از هـمگی شـان، خواهم انباشت.» (ص: ۸۵)

هفت آسمان » پاییز ۱۳۸۶ – شماره ۳۵ (صفحه ۱۰۷)


۱۴٫ «و گفتیم‌: ای‌ آدم! خود و همسرت در این باغ سکونت گیر]ید [و از هر کجای‌ آنـ‌ خـواهید، فراوان بخورید و]لی [به این درخـت‌ نـزدیک‌ نشوید‌ کـه از سـتمکاران خـواهید بود.» (البقره: ۳۵‌) / «پس‌ گفتیم: ای آدم! در حقیقت ایـن ]ابـلیس [برای تو و همسرت، دشمنی ]خطرناک [است‌. زنهار‌! تا شما را از بهشت‌، اخراج‌ نـکند تـا‌ تیره‌ بخت‌ گردی. همانا برای تـو، در آنجا‌، این]‌ امتیاز [اسـت کـه نه گرسنه می شوی و نـه بـرهنه می مانی. و]‌ هم‌ [اینکه در آنجا، نه تشنه می‌ گردی و نه آفتاب زده‌.» (طـه‌: ۱۱۷ـ۱۱۹)

۱۵٫ «پس، شـیطان‌ او‌ را وسوسه کرد و گفت: ای آدم! آیا تـو را بـه درخـتِ جاودانگی و مُلکی‌ کـه‌ زایـل نمی شود، راه نمایم؟» (طه‌: ۱۲۰‌)، «پسـ‌، شـیطان آن دو‌ را‌ وسوسه کرد […] و گفت: پروردگارتان‌، شما‌ را از این درخت منع نکرد، جز ]برای [آنکه] مبادا [دو فـرشته گـردید یا‌ از‌ ]زمره [جاودانان شوید; و برای آن دو‌، سـوگند‌ یـاد کرد‌ کـه‌ مـن‌ قـطعاً از خیرخواهانِ شما‌ هستم.» (الاعـراف: ۲۰ـ۲۱)، «آنگاه، از آن ]درختِ ممنوع [خوردند و برهنگیِ آنان بر ایشان، نمایان‌ شد‌ و شروع کردند به چسبانیدنِ بـرگ هـای‌ بهشت‌ بر‌ خود‌ و ]این‌ گونه، [آدم، بـه‌ پروردگـار‌ خـود، عـصیان ورزیـد و بیراهه رفت.» (طـه: ۱۲۱)، «و پروردگـارشان بر آن دو، بانگ بر زد: مگر شما‌ را‌ از‌ این درخت، منع نکردم؟ و به شما نگفتم که‌ همانا‌، شیطان‌ برای‌ شـما‌، دشـمنی‌ آشـکار است؟» (الاعراف: ۲۲)

۱۶٫ «پس، شیطان هر دو را از آن بلغزانید و از آنچه در آن بودند، ایـشان را خـارج کـرد; و گـفتیم: فـرود آیـید، بعضی از شما‌ دشمنِ بعضی دیگر هستید و برای شما، در زمین، قرارگاه و تا چندی برخورداری خواهد بود.» (البقره: ۳۶)«]خدا [گفت: در آن (=زمین)، زندگی می کنید و در آن، می میرید و از آن، خارج‌ خواهید‌ شد.» (الاعـراف: ۲۵)، «سپس، آدم، از پروردگارش، کلماتی را تلقی کرد و] خدا [بر او ببخشود. آری! او]ست که [توبه پذیرِ مهربان است.» (البقره: ۳۷)

۱۷٫ «آیا در خودشان‌ به‌ تفکر نپرداخته اند؟ خداوند، آسمان ها و زمین و آنچه را که میان آن دو است، جز بـه حـق و تا هنگامی معین، نیافریده است و] با‌ این‌ همه، [بسیاری از مردم، لقای‌ پروردگارشان‌ را سختْ منکرند.» (الروم: ۸) نیز رک: الاعراف: ۱۸۷ / الرعد: ۲ / الانعام: ۲٫

۱۸٫ «همان گونه که شما را پدید آورد،] به سوی او [برمی گردید.» (الاعراف‌: ۲۹‌) / «خـداست کـه آفرینش را‌ آغاز‌ و سپس، آن را تجدید می کند; آنگاه، به سوی او، بازگردانیده می شوید.» (الروم: ۱۱)

۱۹٫ «هُرمزد (=اهوره مزدا، اورمزد)، فرازپایه (=در بالا)، با همه آگاهی و بِهی، زمانی بـی کـرانه در روشنی‌ می‌ بود ]…و[ اهریمن در تـاریکی، بـه پَس دانشی (بی خِرَدی) و زَدارکامگی (=ویرانگری)، ژرف پایه (=در پایین) بود ]…و [میانِ ایشان، تُهیگی (=خلاء) بود. ]…[ هر دو، ]ذاتِ [کرانه مندی و بی کرانگی اند. آنچه فرازپایه است‌، آن‌ را روشنیِ‌ بـیکران خـوانند که به سَر نـمی رسـد. ژرف پایه، آنِ تاریکیِ بیکران است […]در مرز، هر دو‌ کرانه مندند، زیرا میانِ ایشان، تُهیگی است، به یکدیگر،

هفت آسمان » پاییز ۱۳۸۶ – شماره ۳۵ (صفحه ۱۰۸)


نپیوسته اند‌.» (بندهش‌، ۳۳‌)

۲۰٫ در همین چارچوب، این تعبیر از خداییِ اهوره مزدا خواندنی است: «هرمزد، پیـش از آفـرینش، خدای ‌‌نبود‌، پس از آفرینش، خدای و سودخواستار و فرزانه و ضدِ بَدی] و [آشکار و سامان بخشِ همه و افزونگر‌ و نگرانِ‌ همه‌ شد. (بندهش، ۳۵)

۲۱٫ «اهریمن از هستی] و [روشنیِ اورمزد، آگاه نبود ]…و [در تیرگی] و [تاریکی به‌ فروسوی ها، همی ]مـی[رفت.» (زادسـپرم، ۱) / « […]هُرمزد، بـه هَمِه آگاهی، دانست که اهریمن هست‌، بَرتازَد و ]جهان را [به‌ رَشکْ‌ کامِگی (=حَسَدوَرزی)] فرو[ گیرد; و ]دانست [چگونه از آغاز تـا فرجام، ]اهریمن [با چه و چند اَفزاران بیامیزد.] پس، [او به مینویی (=به حالتِ روحـانی)، آن آفـریدگان را کـه ]برای مقابله [با آن افزار، دَربایِست‌ (=لازم بود)، فَراز آفرید. سه هزار سال، آفریدگان، به مینویی ایستادند که ]مـوجوداتِ ‌ ‌[بـی اندیشه، بی حرکت و ناگرفتنی بودند.» (بندهش، ۳۴)

۲۲٫ گاهان، درباره ضدیتِ دو مینوی آغازین، چنین مـی گـوید: «ایـنک‌، سخن‌ می گویم از دو مینو. در آغازِ آفرینش، سپندمینو، آن دیگری، مینوی ناپاک را، چنین گفت: نه مَنِش، نـه آموزش، نه خِرَد، نه باور، نه گفتار، نه کردار، نه دین‌ و نه‌ روانـِ ما دو مینو، با هـم سـازگارند.» (یسنه ۴۵:۲)

۲۳٫ «اهریمن، به سببِ پس دانشی، از هستیِ هرمزد، آگاه نبود. سپس، از آن ژرف پایه برخاست، به مرزِ دیدارِ‌ روشنان‌ آمد. چون هرمزد و آن روشنیِ ناگرفتنی (=ناملموس) را دید، به سببِ زَدارکامگی و رَشک گوهری (=حسادتِ ذاتی)، فراز تاخت; بـرای میراندن، تاخت آوَرْد. سپس، چیرگی و پیروزیِ فرا]تر [از آنِ خویش] را [دید‌ و باز‌ به]‌ جهانِ [تاریکی تاخت; بس دیو‌ آفرید‌: آن‌ آفریدگانِ مرگ آورِ مناسب برای نبرد] با هرمزد و جهان روشنان [را.» (بندهش، ۳۴) / «زدارمینو، در برابر یـک یـکِ آفریده های سپندارمینو‌، از‌ پتیاره‌ ها ]ستیزندگانی را یک به یک [پادآفرید; و با‌ یک‌ یکِ آن پتیاره ها آهنگِ نیست و نابود گرداندنِ همگیِ آفریده های سپندارمینو کرد.» (دین کرد سوم، دفتر ۲، ۲۰۶)

۲۴‌. «اهریمن‌ نـیز‌ در تـیرگی افزار آراست. در سَرِ (=پایانِ) سه هزار سال، دوباره‌ به مرز آمد، تهدید کرد و ]اورمزد را [گفت: تو را بکشم، آفریدگانِ تو را نابود کنم. آفرینش مینوی‌ تو‌ را‌ که سپندمینویی (=اورمزدی)، همه را با آن ]نیرو [نـابود کـنم.» (زادسپرم، ۲)

۲۵‌. «آنگاه‌ هرمزد، با دانستنِ چگونگیِ فرجامِ کارِ آفرینش، به پذیره اهریمن، آشتی برداشت و گفت که اهریمن! بر‌ آفریدگان‌ من‌ یاری بر، ستایش کن، تا به پاداش آن، بی مرگ، بـی پیـری‌، نـافرسودنی‌ و ناپوسیدنی‌ شوی […] اهریمن گفت کـه نـَبَرَم بـر آفریدگان تو یاری و ندهم ستایش; بلکه تو و آفریدگانِ‌ تو‌ را‌ جاودانه بمیرانم] و [بِگْرَوانَم همه آفریدگان تو را به نادوستی تو و دوستیِ خود […]اهـریمن پنـداشت‌ کـه‌ ]هرمزد [در برابر او بیچاره است و بدین روی آشتی پیش آوَرَد; نـپذیرفت و

هفت آسمان » پاییز ۱۳۸۶ – شماره ۳۵ (صفحه ۱۰۹)


تـهدید‌ نیز‌ فراز‌ بُرد.» (بندهش، ۳۴)

۲۶٫ «پس، هرمزد به همه آگاهی، دانست که اگر او را‌ زمانِ‌ کارزار،] تعیین [نکنم، آنگاه توانَد کردن بـر آفـریدگانِ مـن، همان گونه که تهدید‌ کرد‌; و نبرد‌، به آمیختگی، همیشگی] خـواهد شد [و او را توانایی ]خواهد بود [در آمیختگیِ آفرینش، نشستن‌. …]پس‌، [هرمزد به اهریمن گفت که زمان ]تعیین [کن تا کـارزار را بـدین‌ پیـمان‌، به‌ نُه هزار سال فراز افگنیم. زیرا دانست که بدین زمـانْ کـردن، اهریمن را از کار‌ بیفگَنَد‌. آنگاه‌، اهریمن به سببِ نادیدنِ فرجام] کار[ بدان پیمان، همداستان شد. […] هرمزد، ایـن‌ را‌ نـیز، بـه همه آگاهی دانست که در این نُه هزار ]سال [سه هزار سال، هـمه بـه‌ کـام‌ هرمزد رَوَد; سه هزار سال در آمیختگی، کام هرمزد و اهریمن، هر دو‌، رَوَد]‌ و [بدان فرجامینْ نبرد، اهریمن را نـاکار، تـوانْ‌ کـردن‌ و پتیارگی‌ را از آفرینش، بازداشتن.» (بندهش، ۳۴ـ۳۵‌)

۲۷‌. اَهوُنَوَر (اوستا: اَهونَوئیریو) مهم ترین و مشهورترین دعای زرتشتی است کـه بـا عبارت «یَثَه‌ اَهو‌ وَیریو» آغاز می شود و به‌ همراه‌ دعای دیگری‌ به‌ نـام‌ «اَشـِم وُهـو»، در همه متونِ نیایشی‌ زرتشتی‌ تکرار می گردد: «همان گونه که خداوندگار مورد آرزو است، یـک پیـشوای‌ دین‌ نیز از بهر تقوی] مورد آرزو‌ است تا [بخشنده اندیشه‌ های‌ نیک به کـردارهای زنـدگی در‌ راهـ‌ مزدا باشد. شهریاری از آنِ خدایگانی است که او (=مزدا) به پرورشِ درویشان داده‌ است‌.»

۲۸٫ «آن گونه در دین‌ گـوید‌ کـه‌ چون یک سومِ‌ آن‌ (=اهونور) را خوانده شد، اهریمن‌، از‌ بیم، تنْ اندر کشید (=خم شـد)، هـنگامی کـه دو بهره آن، خوانده شد، اهریمن، به‌ زانو‌ درافتاد، هنگامی که به کمال خوانده‌ شد‌، اهریمن، از‌ نـاکاری‌ کـردنِ‌ بـه آفریدگانِ هرمزد، بازمانْد‌ و سه هزار سال، به گیجی فرو افتاد.» (بندهش، ۳۵)

۲۹٫ روایـت زرتـشتی در ادامه، شرحِ‌ دقیق‌ و مفصلی از آفرینشِ یک به یک‌ اجزای‌ جهان‌ و از‌ جمله‌، نخستین انسان (=کیومرث) را‌ نقل‌ می کـند کـه بازگفتِ آن همه، مجالی دیگر را می طلبد. اما، به اختصار می توان‌ گـفت‌: «در‌ آن از کـار افتادگیِ اهریمن، هرمزد، آفریدگان‌ را‌ به‌ صورتِ‌ مـادی‌ آفـرید‌. از روشـنیِ بیکرانْ آتش، از آتشْ باد; از بادْ آب; از آبْ زمـین و هـمه هستیِ مادی را فراز آفرید.» (بندهش، ۳۹)

۳۰٫ «گیتی] نوعی [از هستیِ جسمانی‌، به صورتِ دیدنی و گـرفتنی اسـت; و آفرینشِ آن، برای سرکوبیِ پیکارِ سـتمگرِ مـخالفِ آفرینش و نـیز بـرای نـیک روشیِ جاودانی] است. [این کارش اسـت کـه برای آن، آفریده شد.» (شاکد،] از: دین‌ کرد‌ سوم[، ۷۸)

۳۱٫ «آن اهریمنِ تبهکار، آرام نیافت و به سـببِ بـیم از مردِ پرهیزگار (=کیومرث)، از آن گیجی، برنخاست تا آنـکه جَهیِ تبهکار، با بـه سـر رسیدنِ سه هزار سال‌، آمـد‌، گـفت که برخیز پدر ما! […].» (بندهش، ۵۱)

هفت آسمان » پاییز ۱۳۸۶ – شماره ۳۵ (صفحه ۱۱۰)


۳۲٫ «مینوی تاریکی، که در گوهرِ خود، میرنده است و سرد خـشک، از بـهرِ تبه گوهری اش‌، او‌ را نَسَزَد کـه بـه سـاختِ‌ باشندگیِ‌ گیتیانه، تـرادیسیده شـود. آنچه] زیرِ نام مـینویِ تـاریکی [در ساحتِ هستی به پدیداری می رسد، این پدیداری از گوهر خود ندارد، بلکه تن پوشـی‌ جـدا‌ از گوهرِ آن است‌.» (دین‌ کرد سوم، ۱، ۱۹۰)

۳۳٫ «اهـریمن، بـا همه نـیروهای دیـوی، بـه مقابله روشنان برخاست. […] آسـمان را […] به تُهیگی فروکشید […]]و آن را[ با تاریکی، بیامیخت. پس، بر آب آمد. […] سپس، میانه‌ زمین‌ را بِسُفت. […]پس، بر گیاه آمـد. پس، بـر گاو و کیومرث آمد. پس، بر آتش بـرآمد. چـون مـگسی، بـر هـمه آفرینش بتاخت. […] آسـمانِ زیـر و زِبَرِ زمین را تاریکی بگرفت […]خْرَفَسْتّران را‌ بر‌ زمین هِشت‌ […]آز و نیاز و سیْج، درد و بیماری و هوس و بوشاسْپ را بر] تنِ [گـاو و کـیومرث، فـراز هِشت.» (بندهش، ۵۲)

۳۴‌. «ایزدانِ مینوی با اهریمن و هـمه دیـوان، نـَوَد شـبانه روز جـنگیدند و در‌ گـیتی‌، هم‌ نبرد بودند، تا ایشان را به ستوه آوردند و به دوزخ افکندند و باروی آسمان را ساختند تا پتیاره‌، ‌‌نتوانَد‌ بدان آمیخت. […] چنین است که] از آن پس، [زیر و زبرِ همه چیزِ گیتی‌، بـر‌ گِردِ‌ دو بُن، نبردِ ]دو [دشمن، و آمیختگیِ فَراز و فُرود، پدیدار شد.» (بندهش، ۵۳)

۳۵٫ در جهان‌ بینی زرتشتی، آغاز و انجام آفرینش، در زمانی محدود به دوازده هزار سال، انجام‌ می گیرد که خود‌ به‌ چهار دوره سه هـزار سـاله تقسیم می شود. در سه هزاره نخست، همه چیز، مینوی بود و میان قلمرو روشنِ اهوره مزدا و قلمرو تاریکیِ اهریمن، خلاء حایل بود. در سه هزاره دوم‌، غلبه نسبی با اهوره مـزدا شـد. او، دعایی بر زبان آورد و اهریمن و دیوانِ آفریده او را بیهوش کرد. در این فرصت، اهوره مزدا به آفرینش گیتی یا جهان مادی پرداخت; او‌ آسمان‌ و زمین و آب و پیش نـمونه انـسان (=کیومرث) و چارپایان و گیاهان را پدید آورد، تا آنـکه در پایـان این هزاره، یکی از آفریده های اهریمن، یعنی زنی بدکاره به نام جَهی، او را از‌ بهت‌ زدگی بیرون آورد و او را ترغیب کرد تا به جهانِ روشنی ها یورش آورد. ایـن گـونه، سه هزاره سوم و چـهارم، بـه حالت «آمیخته» درآمد; آمیختگیِ میان نیکی ها و بدی‌ ها‌. سراسر سه هزاره سوم، به خیزشِ شاهان پیشدادی، سلطه هزار ساله اژی دهاک و شهریاریِ کیانیان گذشت تا عاقبت، در ابتدای آخرین سه هـزاره (یـعنی هزاره چهارم)، زرتشت پا به‌ عرصه‌ وجود‌ نهاد. باور زرتشتی چنان است‌ که‌ در‌ پایانِ این دوره، عاقبت، بدی، شکستِ قطعی می خورد و گیتی از ریمِ آن، پالوده می شود. برای آگاهی بیشتر، رک: بندهش‌ ۳۳‌-۵۶‌ و ۶۳-۶۷٫

۳۶٫ «و آنچه در آسـمان هـا و آنچه‌ در‌ زمـین، از جنبندگان و فرشتگان است، برای خدا سجده می کنند و تکبر نمیورزند.» (النحل: ۴۹)

۳۷٫ «و آسمان و زمین و آنچه را‌ که‌ میانِ‌ آن دو اسـت، به بازیچه نیافریدیم» (الانبیاء: ۱۶) / «همانان

هفت آسمان » پاییز ۱۳۸۶ – شماره ۳۵ (صفحه ۱۱۱)


که‌ خدا را] در همه احوال [ایستاده و نـشسته و بـه پهـلو آرمیده، یاد می کنند و در آفرینش آسمان ها و زمین‌ می‌ اندیشند]‌ که [پروردگارا! اینها را بیهوده نیافریده ای; منزهی تـو. ‌ ‌پس، مـا‌ را‌ از عذابِ آتشِ دوزخ، در امان بدار» (آل عمران: ۱۹۱) / «و آسمان ها و زمین و آنچه را که‌ میانِ‌ آن‌ دو اسـت، بـه بـازی نیافریده ایم. آنها را جز به حق نیافریده‌ ایم‌، لیکن‌ بیشترشان نمی دانند» (الدخان: ۳۸ـ۳۹)

۳۸٫ «در حقیقت مـا آنچه را که بر‌ زمین‌ است‌، زیوری برای آن قرار دادیم تا آنان را بیازماییم کـه کدام یک از ایشان‌، نـیکوکارترند‌.» (الکـهف: ۷) / «و اوست کسی که آسمان ها و زمین را در شش ایام آفرید […] تا‌ شما‌ را‌ بیازماید که کدامیک نیکوکارترید […].» (هود: ۷)

۳۹٫ «ای کسانی که ایمان آورده اید! پای از‌ پیِ‌ گام های شیطان مَنَهید; و هر کس، پای بر جای گام هـای شیطان نهد‌، ]بداند‌ که‌ [او به زشت کاری و ناپسند وامی دارد; و اگر فضل خدا و رحمتش بر شما نبود هرگز‌ هیچ‌ کس از شما پاک نمی شد; ولی] این [خداست که هر کس‌ را‌ بخواهد‌، پاک می گـرداند و خـدا]ست که [شنوای داناست.» (النور: ۲۱) / «ای مردم! از آنچه در زمین‌ است‌، حلال‌ و پاکیزه را بخورید و از گام های شیطان پیروی مکنید که او دشمن‌ آشکار‌ شماست.» (البقره: ۲۰۸)

۴۰٫ «و جن و انس را نیافریدم جز برای آنکه مرا بپرستند.» (الذاریـات، ۵۶)

۴۱‌. «ایـ‌ فرزندان آدم زنهار تا شیطان شما را به فتنه نیندازد چنان که‌ پدر‌ و مادر شما را از بهشت بیرون راند‌ و لباسشان‌ را‌ از ایشان برکند تا عورت هایشان را‌ بر‌ آنان نمایان کند در حقیقت او و قبیله اش شما را از آنـجا کـه‌ آنها‌ را نمی بینید، می بینند‌ ما‌ شیاطین را‌ دوستان‌ کسانی‌ قرار دادیم که ایمان نمی آورند‌.» (الاعراف‌: ۲۷)

۴۲٫ «]پرسش: [گیتی، از بهر چه آفریده شده است؟] پاسخ: [چراییِ آفرینش‌، در‌ نبردی برای به پس رانـدنِ شـتابِ‌ ]دردآورِ اهـریمنانه [است و پیوستن‌ به‌ آن پیش رفـت هـای نـیکِ‌ جاودانه‌ […]خویشکاریِ آفرینش، و نیز، آن] فرجامی [که برای آن آفریده شده است، از اینجا‌ پیداست‌ که هیچ یک از آفریده‌ های‌ گیتیایی‌، کاری جـدای پسـ‌ رانـدنِ‌ شتابِ] دردآورِ اهریمنانه [ندارد‌». (دین‌ کرد سوم، ۲، ۳۱)

۴۳٫ «مردمیان، سـرآمدِ] هـمه [آفریده های گیتیایی اند […].» (دین کرد سوم‌، ۲، ۳۸‌)

۴۴٫ «زدارمینو، به میانجیِ اکومن در‌ اندیشگی‌ و منش، و به‌ میانجیِ]‌ دیوِ‌ [ترومد بر رویـ] قـوه‌ [یـاد، و به میانجیِ ]دیوِ [خشم، اندر اندیشه گاه، سَر ریز مـی شود و] در جهان‌ مادی‌ [به پدیداری می رسد.» (دین کرد‌ سوم‌، ۱، ۱۰۶‌)

۴۵‌. «در‌ صورتی ممکن است‌ اهریمن‌ را از این جهان رانْد کـه هـر کـس، به سهمِ خویش، او را از تنِ خود‌ براند‌، چون‌ جایگاه اهریمن در جهان، تـنِ آدمـیان است‌. از‌ این‌ رو‌، وقتی‌ اقامتگاهی‌ برای او، در تنِ آدمیان نباشد، او از جهان، نیست می شود. بنابراین، تا وقتی کـه در ایـن جـهان ]حتی [دیوِ کوچکی

هفت آسمان » پاییز ۱۳۸۶ – شماره ۳۵ (صفحه ۱۱۲)


در تنِ یک انسان، مَسکن‌ دارد، اهریمن در جهان هست.» (شاکد،] از: دیـن کـرد شـشم[، ۱۲۰) «چیزِ مینو برای خویش کنید، چه هر گاه] دروج [از تن خویش بیرون کردید، پس از همه جـهان بـیرون‌ کـرده‌ اید.» (آذرباد مهراسپندان، ۱۱۸)

۴۶٫ «برابرِ آموزانِشِ دین، چکیده عهد و پیمانیِ کُنشِ همگیِ مردمان، از نخستین تـازش ] آلوده کـننده اهریمن [تا واپسین تازش در فرجام آفرینش،] تنها [یک] سخن‌ [است‌: […]یزدانی کردنِ روان تـا بـالاترین مـرزِ باور.» (دین کرد سوم، ۲، ۱۱۸)

۴۷٫ دین کرد سوم، ۱، ۱۱۴٫ نیز: «وقتی مردم از گناه بازگشتند و به‌ کـرفه‌ روی آوردنـد، به علت پاکیِ‌ راه‌ و فراخیِ گذر، که از ضربه خوردنِ دیوان است، آن بخششِ ایـزدانِ مـینوی بـا افزایشِ پیروزیِ ایزدان، فراوان تر به سوی گیتیان سرازیر می شود‌. جهان‌، آنگاه، به فـرمانرواییِ نـیک‌ و دینِ‌ نیک و دانایی است و قانونْ به سامان است، و همه کام و زندگی و رسـتگاریِ مـردم، هـمیشگی خواهد بود […].» (شاکد،] از: دین کرد مَدَن[، ۱۵۷)

۴۸٫ «[…] گیتی […] با بهره گرفتن از روشنایی و نکویی و شادیِ‌ یکپارچه‌، مـی تـواند بـه آن جایگاهِ برترین، به سوی بهشت، سرای سرود (=گرودمان)، سر تا پا روشنایی و یکپارچه خـوبی و نـیکیِ سعادت بار که با فره تمام زورمند شده است، بِگرَوَد.» (دین کرد‌ سوم‌، ۱، ۱۳۱)

۴۹‌. «همه چیزهای مـادی، آهـنگی سرشتین برای بازگشت به سرچشمه] آغازین و جهانی [خود دارند.» (دین کرد سـوم، ۲، ۲۷۴‌)

۵۰٫ در گـاهان، مفهوم کلی فرشگرد، به صورت پیش بـینیِ پایـان‌ رویـداد‌ بزرگ‌ به کامِ پیروانِ منشِ نیک (یـسنه ۳۰:۲) و نـیز نو کردنِ هستی (یسنه ۳۰:۹) مورد اشاره قرار گرفته ‌‌است‌.

۵۱٫ «اوشیدرِ زرتشتان، به دیـنِ رهـبر و پیامبر راستین (=زرتشت)، از] سوی [هرمزد آیـد […]دیـن‌ آوَرَد‌ و رواج‌ بـخشد. تـنگی و خـشکی کاهد، رادی و آشتی و بی کینی] در [همه جـهان گـسترش یابد. سه سال‌ گیاهان را سرسبزی دهد […] گرگِ سردگان، همه نابود شود.» (بـندهش، ۱۴۲)

۵۲٫ «او‌ (=اوشیدرماه) نـیز دین آوَرَد و در‌ جهان‌ رواج بخشد. شش سال بـر گیاهان سرسبزی دهد. آن دروجـِ آزْ تـخمه را که مار است با خـرفستران نـابود کند.» (بندهش، ۱۴۲)

۵۳٫ «و روشنان (=آفریدگان اهوره مزدا)] هر یک [جداگانه، دشمنِ خویش‌ را نابود کنند» (زادسـپرم، ۶۶) «پس، هـرمزدْ اهریمن را، بهمنْ اَکومَنْ را، اردیبهشتْ اَیـنْدَر را، شـهریورْ سـاوول را، اِسْپَندارمَذْ تَرومَدْ را کـه هـست ناگهیسْ، خرداد و امردادْ تـریز و زریـز را، راستگوییْ آن‌ دروغگویی‌ را و سروشِ پرهیزگار، خشمِ دارنده درفشِ خونین را گیرند. پس، دو دُروج، فراز مانند: اهریمن و آز.» (بـندهش،۱۴۸)

۵۴٫ «هـرمزد به گیتی آید، خود زوت است. سـروش پرهـیزگار، راسْپی اسـت‌. […] اهـریمن‌ و آز، بـدان

هفت آسمان » پاییز ۱۳۸۶ – شماره ۳۵ (صفحه ۱۱۳)


دعای گاهانی)» اهونور)، بـه شکسته افزاری، از کار افتاده، از آن گذرِ آسمان که از آن درتاخته بودند، باز به تیرگی و تاریکی ]افتند[». (بـندهش، ۱۴۸)

۵۵٫ «آتـش‌ و اَریامَن‌ ایزد، فلزِ در کوه ها و دره هـا را] بـه [آتـش بـگدازد و بـر زمین، رودگونه بـایستد. سـپس، همه مردم را در آن فلز گداخته بگذرانند و پاک بکنند. او را که‌ پرهیزگار‌ است‌، آنگاه چنان در نظر آید‌ که]‌ در‌ [شیر گـرم، هـمی رَوَد. اگـر دُروَنْد است، آنگاه، به همان آیین، در نـظر آیـد کـه در فـلزِ گـداخته، هـمی رَوَد. پس‌ بِدان‌ عشق‌ بزرگ، همه مردم، به هم رسند […]مرد از‌ مرد‌ پرسد که آن چند سال، کجا بودی و تو را به روان، داوری چه بود، پرهیزگار بودی یا دروند؟ […]» (بندهش، ۱۴۷‌) / «تو‌، بـا‌ آذرِ فروزان و آهنِ گدازان، هر دو گروه را پاداش] و پادافره‌ [خواهی داد.» (یسنه۹:۵۱)

۵۶٫ «گوزَهرمار، بِدان فلز گداخته، بسوزد و فلز در دوزخ تازَد، و آن گند و ریمنیِ میانِ‌ زمین‌ که‌ دوزخ است، بدان فلز بسوزد و پاک شود. آن سوراخ که اهریمن‌، بـدان‌ درتـاخته] بود [بدان فلز گرفته شود. آن زمینِ دوزخ را باز به فراخیِ گیتی آورند و فرشگرد‌ شود‌ در‌ جهان. جهان جاودانه به کام، بی مرگ شود.» (بندهش، ۱۴۸)

۵۷٫ «این‌ زمین‌، باز‌ به ستاره پایه شـود (=رَوَد) و گـرودمان (=بهشتِ برین) از آن جای که هست، باز به ستاره‌ پایه‌ آید‌ و همه جا، گرودمان بشود.» (متون پهلوی،] ماه فروردین روز خرداد[، ۱۴۴)

۵۸٫ اسامی معاد‌ در‌ قرآن، متفاوت و فـراوان اسـت: «یوم الدین»، «یوم القیامه»، «یـوم الحـساب»، «یوم الجمع»، «یوم‌ الفصل‌»، «یوم‌ الحسره»، «یوم الخروج»، «یوم مشهود»، «یوم الموعود»، «یوم عظیم»، «یوم التغابن»، «یوم التناد»، «یوم‌ التلاق‌» و «یوم الخلود».

۵۹٫ «بازگشتِ هـمگیِ شـما به سوی اوست.» (یـونس، ۴) / «بـازگشتِ شما به‌ سوی‌ خداست‌، و او بر همه چیز، قادر است.» (هود، ۴) / «آیا پنداشته اند که شما را به عبث‌ آفریده‌ ایم و همانا شما به سوی ما بازگردانیده نمی شوید؟» (المؤمنون: ۱۱۵)

۶۰٫ «آیا]‌ کافران‌ [جـز‌ ایـن انتظار می برند که رستاخیز، به ناگاه، بر آنان فرا رسد.» (محمد: ۱۸) / «]این‌ حادثه‌ [بر‌ آسمان ها و زمین، گران است; جز ناگهان، به شما نمی رسد.» (الاعراف‌: ۱۸۷‌) / «کار قیامت، جـز مـانند یک چـشم بر هم زدن، یا نزدیک تر ]از آن، [نیست; زیرا‌، خدا‌، بر هر چیزی تواناست.» (النحل، ۷۷)

۶۱٫ آسمان: «سخت در تب و تـاب‌ افتد‌» (الطور: ۹)، «از جا، کَنده شود» (التکویر: ۱۱‌)، «از‌ هم‌ شکافد و چون چرمِ گـلگون گـردد» (الرحـمن: ۳۷‌)، «در‌ هم پیچیده شود» (الانبیاء: ۱۰۴) / ستارگان: «پراکنده شوند» (الانفطار: ۲)، «محو شوند» (المرسلات: ۸)، «همی‌ تیره‌ شوند» (التکویر: ۲) / خورشید: «بـه ‌ ‌هـم‌ پیچیده‌ شود» (التکویر‌: ۱) / ماه‌: «بی‌ نور گردد و خورشید و ماه، یک جا‌ جمع‌ شـوند» (القـیامه:

هفت آسمان » پاییز ۱۳۸۶ – شماره ۳۵ (صفحه ۱۱۴)


۸ـ۹) / زمـین: «با تکان ]سختی [لرزانده شود» (الواقعه: ۴)، «به سرعت از‌ ]اجساد‌ [آنان، جدا و شکافته می شود» (ق: ۴۴‌)، «بـارهای سنگین خود را‌ برون‌ افکند» (الزلزال: ۲) / کوه ها: «به‌ حرکت‌ درآیند» (الطور: ۱۰)، «به سانِ ریـگ روان گردند» (المزمل: ۱۴) / «]چون [سـرابی گـردند‌» (النباء‌: ۲۰)، «چون پشمِ زده گردد‌» (المعارج‌: ۹)، «و زمین‌ و کوه ها از‌ جای‌ خود برداشته شوند و هر‌ دوی‌ آنها با یک تکان، ریز ریز گردند» (الحاقه: ۱۴)

۶۲٫ «[…] آری! هر کس که‌ خود‌ را به وَجْهُ الله تسلیم کند‌ و نـیکوکار‌ باشد، پس‌ مُزدِ‌ وی‌، پیشِ پروردگارِ اوست و بیمی‌ بر آنان نیست و غمگین نخواهند شد.» (البقره: ۱۱۲)

۶۳٫ «هموست که آفرینش را آغاز می‌ کند‌، سپس، آن را باز می گرداند‌ تا‌ کسانی‌ را‌ که‌ ایمان آورده و کارهای‌ شـایسته‌ کـرده اند، به عدالت پاداش دهد و کسانی که کفر ورزیده اند به سزای کفرشان، شربتی از‌ آب‌ جوشان‌ و عذابی پر درد خواهند داشت». (یونس: ۴)

۶۴‌. در‌ ادبیات‌ زرتشتی‌، همواره‌ انسان‌ به عنوان جهان اصغر و کیهان به عـنوان جـهان اکبر معرفی شده اند; به گونه ای که هر یک از اعضای کالبد انسان، با یک قسمت مرئی از‌ کیهان، مطابقت دارد: «در دین گوید که تن مردمان بسان گیتی است […] پوست چون آسـمان، گـوشت چون زمین، استخوان چون کوه، رگان چون رودها و خون در تن چون آب در‌ رود‌، شکم چون دریا و موی چون گیاه است […]دم برآوردن و فروبردن چون باد است. جگر چون دریای فراخکرد، بُنکده تـابستان، اسـپُرز چـون ناحیت اباختر که جایگاه زمـستان اسـت. دلِ گـرد‌ ]چون‌ [آب اردویسورِ پاکیزه است […]مغز، چون روشنی بیکران و سَر، چون گرودمان است. دو چشم چون ماه و خورشید است. دندان چون ستاره اسـت. دو‌ گـوش‌، چـون دو روزنِ گرودمان است‌. دو‌ بینی چون دو دمه گرودمان اسـت. دهـان] چون [آن دَرِ به گرودمان است […]کون چون دوزخ در زمین است […] روان چون هرمزد است […]». (بندهش‌، ۱۲۳‌ـ۱۲۴) برای آگاهی بیشتر‌ درباره‌ این مفهوم، رک: زنـر۱۳۷۵، ۴۲۹ـ۴۳۳ و نـیز، ویـدن گرن، ۳۰ و ۴۵ـ۴۶٫

۶۵٫ بسیاری از منابع، جاری شدنِ «رود فلز گداخته» در فرشگرد را با مـفهوم «آزمون آهن گداخته‌» یا‌ «آزمون آتش» در بن باورهای کهن ایرانی و زرتشتی، یکسان می شمارند و از همین رو، حکم به وقـوع یـک داوری دوم مـی کنند. اما، به باور من، تقلیلِ محتوای پالایش گرایانه‌ فرشگرد‌ بـه داوریـ‌ یا آزمون، آن هم با چنین دلایلی، بسیار مسامحه آمیز است. چه، در آزمون های آتش (مانند‌ آزمـونی کـه سـیاوش از سرگذرانْد)، هیچ گاه، سخن از پاک کردن‌ گناه‌ کار‌ یا پالایش از پلیدی ها در مـیان نـیست. وانـگهی، در فرشگرد، اصولا امر قضاوت یا داوری که ‌‌هم‌ ابزار و هم موکلانِ خاصِ خود را دارد، انجام نـمی شـود.

۶۶٫ «رسـتاخیزکردن] در‌ کنارِ‌ [بنیادِ‌ شگفت و بزرگی] جهان [سامان داده شده است.» (شاکد، ]از:

هفت آسمان » پاییز ۱۳۸۶ – شماره ۳۵ (صفحه ۱۱۵)


داتستان دینیک[، ۵۱)

۶۷٫ «و به یقین‌، مـا در آسـمان، برج هایی قرار دادیم و آن را برای تماشاگران آراستیم و آن‌ را از هر شیطانِ‌ رانده‌ شده ای حـفظ کـردیم.» (الحـجر: ۱۶ـ۱۷) «و آسمان را سقفی محفوظ قرار دادیم و]لی [آنان از] مطالعه در [نشانه های آن اعراض می کنند (الانبیاء: ۳۲) / «اهـریمن، چـون درتاخت […]هرمزد، بارویی‌ سخت تر از آسمان، پیرامونِ آسمان بساخت […]اهریمن، بازگشت را گُذَر نـیافت.» (بـندهش، ۶۳)

۶۸٫ روایـت زرتشتی، درین باره، بسیار گویا است و بی نیاز از تشریح. در مورد روایت اسلامی می‌ توان‌ یـادآوری کـرد: «آیا ندانستی که خداست که هر کس در آسمان ها و هر کس در زمـین اسـت و خـورشید و ماه و] تمام [ستارگان و کوه ها و درختان و جنبندگان و «بسیاری از مردم» برای‌ او‌ سجده می کنند […]». (الحج: ۱۸) ایـن آیـه، بـه روشنی نشان می دهد که تداوم سانحه عصیان، به انسان و در نتیجه جـایگاهِ او (زمـین) محدود است. از این منظر، جالب‌ توجه‌ است که وضعیت ظاهریِ زمین در هنگام رستاخیز، در هر دو روایت اسـلامی و زرتـشتی، مشابه خواهد بود:«و از تو درباره کوه ها می پرسند. بگو: پروردگارم آنـها را] در‌ قـیامت‌ [ریز‌ ریز خواهد ساخت. پس، آنها‌ را‌ پهن‌ و هـموار خـواهد کـرد. نه در آن کژی می بینی و نه ناهمواری.» (طـه: ۱۰۵ـ۱۰۶) / «ایـن را نیز گوید که این زمین‌، بی‌ فراز‌ و نشیب، و هامون بشود و کوه و چگاد و گـودی، دارای پسـتی‌ و بلندی‌، نباشد.» (بندهش، ۱۴۸)

۶۹٫ «ماییم کـه مـیان شما مـرگ را مـقدر کـرده ایم و بر ما سبقت نتوانید جـست.» (الواقـعه‌: ۶۰‌) / «ماییم‌ که خودْ زندگی می بخشیم و به مرگ می رسانیم و برگشت‌ بـه سـوی ماست.» (ق: ۴۳) / «هر کجا باشید شما را مـرگ درمی یابد […]». (النساء: ۷۸) / «بـگو آن مـرگی که‌ از‌ آن‌ می گریزید، قـطعاً بـه سراغ شما می آید.» (الجمعه: ۸) / «هر جانداری‌، چشنده‌ مرگ است.» (الانبیاء: ۳۵ و العنکبوت: ۵۷ و آل عـمران: ۱۴۵) / «بـگو: اگر از مرگ یا کشته شـدن‌ بـگریزید‌، هـرگز‌ این گریز، بـرای شـما، سودی نمی بخشد […]». (الاحـزاب: ۱۶)

۷۰٫ «بـگو: فرشته‌ مرگی‌ که‌ بر شما گمارده شده، جان تان را می ستانَد; آنگاه، به سـوی پروردگـارتان، بازگردانیده‌ می‌ شوید‌.» (السجده: ۱۱) / «و اوست کـه بـر بندگانش، قـاهر] و غـالب [اسـت; و نگهبانانی بر شما مـی فرستد‌، تا‌ هنگامی که یکی از شما را مرگ فرا رسد، فرشتگانِ ما، جانَش بِستانند‌; در‌ حالیکه‌ کـوتاهی نـمی کنند.» (الانعام: ۶۱) قابل ذکر است کـه روایـت اسـلامی، در عـین حـال‌، مرگ‌ را با پدیـده خـوابِ انسان، قابل مقایسه می داند: «خدا، روحِ مردم را‌ هنگامِ‌ مرگ‌ شان، به تمامی، باز می سـتانَد; و ]نـیز، [روحـی را که در ]موقعِ [خوابَش نمرده است]‌ قبض‌ مـی کـند; [پس، آن ]نـفسی [کـه مـرگ را بـر او، واجب کرده‌، نگاه‌ می‌ دارد و آن دیگر] نفس ها [را تا هنگامی معین،] به سوی زندگیِ

هفت آسمان » پاییز ۱۳۸۶ – شماره ۳۵ (صفحه ۱۱۶)


دنیا [باز پَس‌ می‌ فرستد‌ […]». (الزمر: ۴۲) نیز، قس: «مرگ همان خوابی است که هـر شب به‌ سراغ‌ شما می آید; با این تفاوت که مدت آن طولانی است و آدمی تا روز قیامت از‌ آن‌ بیدار نمی شود» (شیخ صدوق۱۳۶۱، ۲۸۹)

۷۱٫ «و اگر ببینی آنگاه که‌ فرشتگان‌، جانِ کافران را مـی سـتانند; بر چهره‌ و پشتِ‌ آنان‌ می زنند و ]گویند: [عذابِ سوزان را بچشید‌.» / «همان‌ کسانی که فرشتگان، جان شان را در حالیکه پاکَند، می ستانند; ]و به‌ آنان‌ [می گویند: درود بر شما‌ باد‌! به] پاداشـِ‌ [آنـچه‌ انجام‌ می دادید، به بهشت درآیید.» (النحل‌: ۳۲‌). نیز، نک: فصلت: ۳۰ـ۳۱ و الفجر: ۲۷ـ۲۸٫ همچنین: «فرشته مرگ، هنگام‌ قبضِ‌ روحِ مؤمن، همانند ایستادنِ عبد ذلیل‌ نـزد مـولایش، نزد او‌ می‌ ایستد و به مـؤمن نـزدیک نخواهد‌ شد‌ تا اینکه ابتدا سلام کرده و او را به بهشت، بشارت دهد.» (شیخ صدوق‌، من‌ لایحضره الفقیه، ج ۱، ۸۱)

۷۲٫ «[…] آنکه‌ در‌ گوهرِ‌ خود نامیراست ولی]‌ دارای‌ [کالبد جـداشدنی اسـت،] آن‌ [یکسره‌، مردمیان هـستند کـه به یوبه روان شان، نامیرایند، ولی کالبدشان در هنگامه آمیختگی] با‌ تازش‌ اهریمن [جدایی پذیر است.» (دین کرد‌ سوم‌، ۱، ۸۹)

۷۳‌. «اهریمن‌ اندیشید‌ که همه آفریدگانِ هرمزد‌ را از کار افگندم، جز کیومرث.] پس، [استویهاد را با یک هـزار دیـوِ مرگ کردار‌، به‌ کیومرث، فراز هِشت.» (بندهش، ۵۳) / «[…] مرگ‌ به‌ تنِ‌ کیومرث‌، در‌ شد و همه آفریدگان‌ را‌ تا به فرشگرد، مرگ برآمد.» (بندهش، ۸۱)

۷۴٫ «استویهاد، وایِ بَدتر است،] او [است که جان‌ را‌ بستانَد‌ […] چون دسـتْ بـر مردم مـالَد، بوشاسپ ]آید‌ [و‌ چون‌ سایه‌ افگنَد‌، تب‌ ] آید [و چون او را به چشم بینند، جان را از میان بَرَد. او را مرگ خوانند.» (بـندهش، ۱۲۱) / «مردمِ “نبوده از آغاز”، زمانی که از پشتِ‌ پدر به شکمِ مادر شود، اَسـْتَویها]د[ (=دیوِ مـرگ)، بـه مینویی، بندی به گردنَش افکنَد. تا درازای زندگی، آن بند را، نه به مینویِ بِه و نه به مینویِ بدتر، از گـردن، ‌ ‌دور‌ کـردن‌، نتوانَد. مگر بِدان کنشِ نیکویِ خود، […] پس از درگذشت، آن بند از گردن بیفتد; و آن دُروند، با هـمان بـند، بـه دوزخ برده شود.» (متون پهلوی، ]اندرزِ پوریوتکیشان[، ۸۹)

۷۵‌. «[…] که‌ چون روان از تن جدا شود، اهرمنِ گجسته و دیگر دیـوان کوشند که آن روان را بگیرند و به دوزخ بَرَند و آن روان از اهرمنِ‌ دروند‌ و دیوان چنان ترسد که میش‌ از‌ گـرگ ترسد; و از نزدیک وی بگریزد و روان مـی شـود و اهرمنِ گجسته و دیوان از پسِ آن روان می دوند; چون کسی متحیر و عاجز که از‌ دشمنی‌ بترسد، همچنان بیم باشد‌ […] چندان‌ رنج و دشخواری و بیم و ترس در آن سه روز بدان روان می رسد که دوزخی را در دوزخ به مدت سه هـزار سال بدو نرسد.» (روایت داراب هرمزد، ۱، ۱۴۸)

۷۶٫ «و در‌ صور‌ دمیده می شود، پس هر که در آسمان ها و هر که در زمین است، بیهوش (هلاک)

هفت آسمان » پاییز ۱۳۸۶ – شماره ۳۵ (صفحه ۱۱۷)


درمی افتد; مگر کسی که خدا بخواهد، سپس بار دیگر در آن دمیده مـی‌ شـود‌ و بناگاه آنان‌ بر پای ایستاده، می نگرند.» (الزمر: ۶۸)

۷۷٫ «ده سال پیش از آنکه سوشیانس آید،] مردمان[به ناخوردن‌، ایستند و نمیرند.» (بندهش، ۱۴۵)

۷۸٫ درباره این تعبیر از برزخ، رک‌: قاسمی‌، ۱۵‌ـ۱۶٫

۷۹٫ قرآن، در سه جا از واژه «برزخ» بهره گرفته اسـت: یـکی، در داستانِ فرعون است ‌‌که‌ می فرماید: «آنگاه که مرگِ یکی از ایشان فرا رسد، می گوید: پروردگارا‌! مرا‌ بازگردانید‌. شاید من در آنچه وانهاده ام، کارِ نیکی انجام دهم. نه چنین اسـت; ایـن سخنی‌ است که او، گوینده آن است و وراء آنان، برزخی است تا روزی که‌ برانگیخته خواهند شد.» (المؤمنون‌: ۱۰۰‌). دو دیگر، دو آیه با مضمونِ مشابه است که در آنها، واژه برزخ به معنای مانع و حریمی که بـینِ آب هـای شـور و شیرینِ دریاها قرار دارد، به کـار رفـته اسـت: «و اوست‌ کسی که دو دریا را موج زنان، به سوی هم روان کرد; این یکی شیرین] و [گوارا و آن یکی شور] و [تلخ است و میانِ آن دو، مانع و حـریمی اسـتوار، قـرار داد». (الفرقان: ۵۳‌) / «دو‌ دریا را ]به گونه ای [روان کرد] که [با هـم بـرخورد کنند. میان آن دو، حد فاصلی است که به هم تجاوز نمی کنند». (الرحمن: ۱۹ـ۲۰)

۸۰٫ «به آنچه‌ خدا‌ از فضل خود، به آنـان داده اسـت، شـادمانند و برای کسانی که از پی ایشانند و هنوز به آنان نپیوسته اند، شـادی می کنند که نه بیمی بر ایشان است و نه‌ اندوهگین‌ می شوند» (آل عمران: ۱۷۰) / «]اینک هر [صبح و شام بـر آتـش عـرضه می شوند و روزی که رستاخیز بر پا شود ]فریاد می رسد که [فـرعونیان را در سـخت ترین]‌ انواع‌ [عذاب‌ درآورید» (غافر: ۴۶)

۸۱٫ برای‌ آگاهی‌ بیشتر‌ درباره این دسته از آیات، رک: قاسمی، ۱۴۱ـ۱۴۵٫

۸۲٫ برای آگاهی دربـاره ایـن دسـته از روایات، رک: قاسمی، ۱۴۵ـ۱۵۰‌.

۸۳‌. قابل‌ ذکر است که مراد، بازگشت به «بدنِ برزخی‌» اسـت‌ کـه گـفته اند به بدنِ شخص شباهت داشته و لذا مورد علاقه روح قرار می گیرد. برای آگاهی بـیشتر، رکـ‌: قـاسمی‌، ۲۲۵‌ـ۲۲۶٫

۸۴٫ «پس اگر مؤمن و پرهیزگار بودی و به دینت، آشنا‌ […] خداوند حجت و دلیلت را بر تو القاء نـموده و زبـانت را به پاسخ صحیح، گویا می کند و نیکو جواب‌ خواهی‌ داد‌، و به بهشت و رضوانِ الاهـی و خـیرات حـسان، بشارت داده خواهی شد […] اما‌ اگر‌ چنین نباشی، زبانت به لکنت درآید و برهانت باطل گـردد و بـه آتش، بشارت داده خواهی شد و فرشتگانِ‌ عذاب‌، با‌ حمیم (=آب جوشان)، برای داخل نمودن بـه جـهنم، بـه استقبالِ تو می آیند‌.» (مجلسی‌، ج ۶، ۱۲۲‌)

۸۵٫ برای آگاهی بیشتر درین باره، رک: قاسمی، ۱۵۲ـ۱۶۶٫

۸۶٫ «روزی که هر‌ کسی‌، آنـچه‌ کـارِ نیک به جای آورده و آنچه بدی مرتکب شده، حاضر شده، می یابد; و آرزو‌ مـی‌ کـند، کـاش میانِ او و آن ]کارهای بد [فاصله ای دور بُوَد و خداوند، شما‌ را‌ از‌ ]کیفر [

هفت آسمان » پاییز ۱۳۸۶ – شماره ۳۵ (صفحه ۱۱۸)


خود، می ترساند و] در عین حال [خدا، بـه بـندگان] خـود [مهربان است‌» (آل‌ عمران: ۳۰). نیز، نک: لقمان: ۱۶٫

۸۷٫ «عمل نیکِ نیکوکاران، به شکل مـوجودی‌ خـوش‌ چهره‌، خوش بو و خوش جامه، نزدش آید; به او بشارت دهد: وارد بهترین منزل گاه ها‌ گشته‌ ای و از ایـن پس تـا قیامت، در شادی و شادمانی به سرخواهی برد‌. عملِ‌ نیک‌ به او گوید: اینک از دنـیا بـه بهشت رَخت بَربَند […] بعد از این، جایگاهش را‌ تـا‌ آنـجا‌ کـه چشم کار می کند، گسترش دهند و دری از بـهشت بـر او‌ گشایند‌ […] عمل بَدِ بدکاران به شکل موجودی زشت چهره، بدبو و کثیف جامه، نـزدش آیـد; به او گوید‌: وارد‌ بدترین منزل گـاه هـا گشته ای و تـا قـیامت در رنـج و سختی به‌ سرخواهی‌ برد.» (مجلسی، ج ۶، ۲۲۵) / «هـنگامی کـه مُرده را‌ در‌ قبرش‌ گذارند، شخصی نزد او حاضر می شود‌. خطاب‌ به وی گوید: ای صـاحب قـبر! ما سه نفر بودیم (مال، فـرزندان، کردار‌); مال‌ در هنگام مـرگ از تـو‌ جدا‌ شد، فرزندانت‌ تو‌ را‌ تـا قـبر، بدرقه کردند و به آغوش‌ خاک‌ سپردند; اینک من که عمل و کردارِ تو هـستم; تـا روز قیامت، همدم‌ و همراهت‌ خواهم بـود; هـر چـند که مرا‌ سـبک تـر و خوارتر از‌ آن‌ دو می پنـداشتی.» (مـجلسی، ج ۶، ۲۶۵‌)

۸۸‌. «چون مردم درگذرند، سه شب روان به نزدیکِ تن، آن جای که او‌ را‌ سر بُوَد، نشیند. […]روان بـه‌ بـالین‌ تن‌، بدان امید نشیند‌ که‌ بـاشد کـه خون تـازد‌، بـاد‌ بـه تن شود و مرا تـوان بازگشتن ]به تن [بُوَد» (بندهش،۱۲۹)

۸۹٫ «اگر آن‌ روان‌، پرهیزگار است، در راه، آنگاه او‌ را‌ گاوپیکری به‌ پذیره‌ رسـد‌، فـربه و پر شیر که‌ روان را از او کامگاری و رامش می رسـد. دیـگر، کـنیزپیکری] بـه [پذیـره رسد نیکوتن، سـپیدجامه‌ و پانـزده‌ ساله که از همه سوی نیکوست‌ که‌ روان‌ بدو‌ شاد‌ شود. دیگر، بستان‌ پیکری‌ رسد پر بار، پر آب، پر مـیوه، بـس آبـاد، که روان را] از آن [شادی و غنای‌ اندیشه‌ رسد‌، که بـوم بـهشتی اسـت. ایـن نـشان را‌ بـه‌ جهان‌، پیش‌ از‌ آمار‌ بیند. باشد که آن روان، یکی یکی را چون به پذیره] او [آیند، پرسد که تو کیستی؟ که مرا گمان است که همه آسایش و آسانی به تو است‌. ایـشان ایدون، یکی یکی پاسخ گویند: من ام، ای پرهیزگار، دینِ تو، آن کنشی]ام [که تو ورزیدی. هنگامی که تو آن نیکی کردی، من تو را ایدر بودم. اگر آن‌ روان‌، دروند است، آنگاه او را گاو پیـکری بـه پذیره رسد، خشک، نزار و سهمگین که روان را از او خشکی و چربیِ نزار رسد. دیگر کنیزپیکری رسد سهمگین، زشت پیکر که‌ گستاخی]‌ در [او نهفته است، از همه سوی سهمگین است، که روان را ]از او [بیم و ترس رسد. دیـگر، بـستان پیکری رسد بی آب‌، بی‌ درخت، بی آسایش که روان‌ را‌ از او بداندیشی رسد، که بوم دوزخی است. او این نشان را، پیش از آمار، بیند. باشد کـه ایـشان را یکی یکی پرسد که‌ تـو‌ کـیستی که من از‌ تو‌ بدتر، به گیتی ندیدم. پاسخ بدو گویند که ای دورند! من دینِ توام، که خود کنشِ توام. چون تو آنچه را بدتر اسـت ورزیـدی، ایدر تو را بودم.» (بـندهش، ۱۲۹‌ـ۱۳۰‌)

هفت آسمان » پاییز ۱۳۸۶ – شماره ۳۵ (صفحه ۱۱۹)


۹۰٫ «پس، آن روان را تـا بنِ کوه البرز راه نمایند که تیغ یوغ است. برآن رود تا فرازِ چگاد،] آنجا [که آن تیغ، تیز ایستد. پس روان را، اگر‌ پرهیزگار‌ است، آن‌ تیغ تیز، به پهنا بایستد. آذر فرنبغ پیروزگر، تاریکی را از مـیان بـرد و به پیکر آتش، آن‌ روان را بدان تیغ گذراند و آن ایزدان مینوی، او را پاکیزه‌ کنند‌، و به‌ مینوئی، به دیگر یوغ گذرانند تا به فراز البرز. او را وای بِه، دست برگیرد، به جای ‌‌خویش‌ برد. […]اگر آن روان، دُرونـد اسـت، هنگامی کـه به یوغ، بر چگاد آید‌، آن‌ تیغ‌ تیز، به همان تیغی بایستد، گذر ندهد، و او را به ناکامی بـر همان تیغ رفتن‌ باید. به سه گام که فراز نهد […] از سـر پل، سـرنگون بـه دوزخ‌ افتد، ببیند هر بدی‌ را‌.» (بندهش، ۱۳۰ـ۱۳۱)

۹۱٫ گرچه، در روایت زرتشتی، این رخدادها، منحصراً، مربوط به روان است و برخلافِ روایـت ‌ ‌اسـلامی، در آن، جایی برای قبر، جسم یا جسمِ مثالی، وجود ندارد.

۹۲٫ در‌ باورهای زرتشتی نیز، چـنان کـه دیـدیم، گونه ای باورِ قابلِ مقایسه با مفهومِ تجسمِ اعمال، به صورتِ مشاهده «دین» و کنشِ افراد وجـود دارد که در آن، به ویژه، مشابهتِ سیمای سه‌ گانه‌ «دین» و کنش با «همدمِ برزخی»، قـابل توجه است.

۹۳٫ «و یاد کـن، آنـگاه که ابراهیم گفت: پروردگارا، به من نشان ده; چگونه مردگان را زنده می کنی؟ فرمود: مگر ایمان نیاورده ای؟ گفت‌: چرا‌، ولی تا دلم آرامش یابد. فرمود: پس، چهار پرنده برگیر، و آنها را پیش خود، ریز ریز گردان. سـپس، بر هر کوهی، پاره ای از آنها را قرار ده; آنگاه‌، آنها‌ را فرا خوان، شتابان به سوی تو می آیند، و بدان که خداوند توانا و حکیم است» (البقره، ۲۶۰) نیز: «در حالیکه دیدگانِ خود را فروهشته اند، چون ملخ هـای پراکـنده‌ از‌ گورها]ی‌ خود [برمی آیند» (القمر: ۷) / «چگونه‌ خدا‌ را‌ منکرید با آنکه مردگانی بودید و شما را زنده کرد; باز شما را می میراند ]و [باز زنده می کند] و [آنگاه، به‌ سوی‌ او‌، بازگردانده می شوید» (البـقره:۲۸). نـیز رک: الحج‌: ۷ و العادیات‌: ۹

۹۴٫ ناگفته نماند که جسمانی بودنِ معاد، مورد تردید برخی از متکلمینِ مسلمان بوده است. (برای آگاهی بیشتر، رک‌: فلسفی‌، ۹۱‌ـ۱۰۳)

۹۵٫ «[…] این حشری است که بر ما، آسان خواهد‌ بـود». (ق، ۴۴) / «مـگر ندانسته اند که آن خدایی که آسمان ها و زمین را آفریده و در آفریدنِ آنها درمانده‌ نگردید‌، می‌ تواند مردگان را ]نیز [زنده کند. آری! اوست که بر همه‌ چیز‌ تواناست.» (الاحقاف: ۳۳)

۹۶٫ «سوشیانسِ پیروزگر بـرخواند کـه: بـرخیزید! دارای تن هستید،] از آن زمان که‌ [درگـذشتید‌، ایـزدان‌، شـما را نگهداری کردند.» (زادسپرم، ۶۵) / «نخست، استخوانِ کیومرث را برانگیزد، سپس‌، آنِ‌ مشی‌ و مشیانه، و سپس، دیگر کسان را برانگیزد. به پنجاه و هفت سال، سوشیانس، مـُرده انـگیزد، هـمه‌ مردم‌ را‌ برانگیزد، چه پرهیزگار، چه دُروند مردم. هـر کـس را از آن جای برانگیزد که‌ ایشان‌ را جان بشد; یا نخست، بر زمین افتادند. […] همه جهان مادی را، تن‌ به‌ تن‌، بازآرایَد […]».

هفت آسمان » پاییز ۱۳۸۶ – شماره ۳۵ (صفحه ۱۲۰)


(بـندهش، ۱۴۶) / «در تـن پسـین،هر کس به کمال و به بی نیازی، از‌ آنچه‌ باید بـدان کامل شود، می رسد.» (روایت آذرفرنبغ فرخزادان، ۶۹) / «این را نیز‌ گوید‌ که‌ مردمانی را که بالغ بودند، آنگاه، به سـن چـهل سـالگی بازآرایند، و آنان که خُرد و نارسید‌ بودند‌، آنگاه، ایشان را به سن پانـزده سـالگی بازآفرینند.» (بندهش، ۱۴۷)

۹۷٫ برای‌ آگاهی‌ بیشتر‌، رک: دین کرد سوم، ۲، ۳٫

۹۸٫ «آن کالبدهایی که دوباره آرایش می پذیرند، از نظر ایـنکه‌ از‌ یـک‌ بـُنِ پاک و ناب، سرشتمند شده اند، از آن کالبدهایی که از بُنِ‌ آمیخته‌ اهریمن زده سرشتمند شده انـد، جـداگوهری دارنـد […]». (دین کرد سوم، ۲، ۳۳ـ۳۳۴)

۹۹٫ «پس خواهند گفت‌: چه‌ کسی ما را بازمی گرداند؟ بگو: همان کس که نـخستین بـار، شـما را‌ پدید‌ آورد.» (الاسراء: ۱۵) / «[…] مرا در رستاخیز، یاریْ‌ چون‌ ایشان‌ (=آفریدهای پیشین) هست که چون ایشان را آفریدم‌، نـبود‌. بـَر نِگر که چون آن نبود، آنگاه، من] آنان [را بساختم; آن را‌ که‌ بود، چرا بازنشایَد ساختن؟» (بـندهش، ۱۴۶‌) / «اورمـزد‌ گـفت: این‌ آفریدگان‌ را‌، آنگاه که نبودند، توانستم آفریدن، و اکنون‌ که‌ بودند] اما [آشفتند (=متلاشی شدند)، دوبـاره سـاختن، آسان تر است.» (زادسپرم، ۵۶)

۱۰۰‌. قس‌: «]پرسش: [مردمان را اندر گیتی، چه‌ چیز بایسته تـر بـه‌ نـظر‌ آید؟] پاسخ: [کسی که تندرست است‌، کام‌ انجامی (=موفقیت در انجام امور)، و چون تن بیمار شود، تندرستی، و آنـگاه کـه] از [تن‌، ناامیدی‌ فرارسد، رستگاری روان.» (متون پهلوی‌،] یادگار‌ بزرگمهر[‌، ۱۳۵)

۱۰۱٫ به‌ روایت‌ «داتستان دیـنیک»: «جـان، مـینوی‌ زنده‌ کننده میان روان و تن است. تا روان همنشینِ تن است، تن زندگی دارد. چون‌ تن‌ درگذشت، زنـدگی از آنـِ روان اسـت‌». (شاکد‌، ۸۸)

۱۰۲‌. «آنچه‌ در‌ آسمان ها و آنچه در‌ زمین است، از آنِ خداست. و اگر آنچه در دل هـای خـود دارید، آشکار یا پنهان‌ کنید‌، خداوند، شما را به آن محاسبه‌ می‌ کند‌; آنگاه‌، هر‌ که را بخواهد‌ مـی‌ بـخشد، و هر که را بخواهد عذاب می کند، و خداوند بر هر چیزی تواناست». (البـقره، ۲۸۴) / «آمـار‌ روانِ‌ ]مردمان‌ [با ]سنجه های [خواست و دانـش و تـوان بـررسیده‌ می‌ شود‌ […]». (دین‌ کرد‌ سوم‌، ۱۴۱) / «[…] پاداش کمترین کـرفه ای و کـیفرِ کوچک ترین گناهی، گزارده خواهد شد.» (دین کرد سوم، ۲، ۲۳۲)

۱۰۳٫ درباره مفهوم نمادین تـرازو، رک: شـوالیه، ۳۳۸ـ۳۴۲

۱۰۴٫ «و ترازوهای‌ داد را در روز رستاخیز، می نهیم. پس، هـیچ کـس،] در [چیزی، سـتم نـمی بـیند و اگر ]عمل [هموزنِ دانه خردلی بـاشد، آن را مـی آوریم و کافی است که ما حسابرس‌ باشیم‌» (الانبیاء: ۴۷)

۱۰۵٫ «پس، آنگاه که در صور، دمـیده شـود،] دیگر [میان شان نسبت خویشاوندی وجـود ندارد و از

هفت آسمان » پاییز ۱۳۸۶ – شماره ۳۵ (صفحه ۱۲۱)


]حال [یکدیگر نـمی پرسـند، پس، کسانی که کفه میزان] اعـمال [آنـان‌، سنگین‌ باشد، ایشان رستگارانند و کسانی که کفه میزان ]اعمال[شان سبک باشد، آنان، بـه خـویشتن زیان زده ]و [همیشه، در جهنم می مـانند. آتـش، چـهره‌ آنان‌ را می سـوزاند و آنـان در‌ آنجا‌، ترش رویند» (مـؤمنون: ۱۰۱ـ۱۰۴) / «و در آن روز، سـنجشِ ]اعمال [درست است; پس، هر کس میزان های ]عمل [او گران باشد، آنان خود رستگارانند‌. و هـر‌ کـس میزان های ]عمل‌ [او‌ سبک باشد، پس، آنـانند کـه به خـود زیـان زده انـد، چرا که به آیـات ما، ستم کرده اند» (الاعراف: ۹۸)

۱۰۶٫ «گوید به دین، که چگادی] هست [یک صد مرد‌ بـالای‌، مـیان جهان، که چگادِ دائیتی خوانند; آن، یـوغِ تـرازویِ رشـن ایـزد اسـت، تیغه ای به بـُنِ کـوه البرز به سوی اباختر و تیغه ای به سَرِ کوه البرز، به سوی نیمروز]‌ دارد[‌».

۱۰۷٫ «رشن‌، مینویِ راستی اسـت» (بـندهش،۱۱۶). در کـتاب دین کرد، به علاوه، ذکر شده اسـت کـه رشـنِ راسـت‌ گـفتار، در پشـیمان کردنِ مردم از گناه در جهان مادی، مؤثر‌ است‌. (دین‌ کرد سوم، ۲، ۲۵۷)

۱۰۸٫ «]رشن [روانِ مردمان را نیز، به گناه و کرفه، آمار کند […]». (بندهش، ۱۱۶)«[…] و رشنِِ ‌‌عادل‌، ]اعمالِ روانِ درگذشته را [می سـنجد.» (مینویِ خرد، ۲۴)

۱۰۹٫ در همین چارچوب‌، این‌ قطعه‌ از دین کرد قابل ملاحظه است: «پاداش تبه خویان، برابر کمترین کار ثوابی که در‌ زمین از ایشان سر زده است […] از کیفرِ آنان کاسته می گردد …]و‌ [کیفرِ پارسایان، بـرابرِ کـمترین‌ گناهی‌ که از ایشان در جهانِ مادی] سر زده و [بر گردنِ آنان است، از] میزانِ [پاداش ]کرفه هاشان … [پاک شود.» (دین کرد سوم، ۱، ۲۳۲)

۱۱۰٫ درباره مفهوم نمادین پل، رک: شوالیه، ۲۳۰‌ـ۲۳۴

۱۱۱٫ «اهْدِنَا الصِّرَطَ الْمُسْتَقِیم. صِرَاطَ الَّذِینَ أَنعَمتَ عَلَیهِمْ غـَیرِ المـَغضُوبِ عَلَیهِمْ وَلاَ الضَّالِّینَ». (فاتحه، ۶ـ۷) نیز: «قَالَ فَبِمَا أَغْوَیْتَنِی لأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطََ الْمُسْتَقِیمَ» (الاعراف: ۱۶)

۱۱۲٫ «کسانی را که ستم کرده‌ اند‌، با همردیفان شان و آنچه غیر از خـدا مـی پرستیده اند، گرد آورید و بـه سـوی “راه جهنم”، رهبری شان کنید و بازداشت شان نمایید که آنها مسئولند».(الصافات: ۲۴۲۲)

۱۱۳٫ «آیا انسان‌ به‌ یاد نمی آورد که ما او را قبلا آفریده ایم و حال آنکه چـیزی نـبوده است؟ پس، به پروردگارت سوگند کـه آنـها را با شیاطین، محشور خواهیم ساخت. سپس، در حالیکه‌ به‌ زانو درآمده اند، آنان را گرداگردِ دوزخ، حاضر خواهیم کرد; آنگاه، از هر دسته ای، کسانی از آنان را که بر ]خدای [رحمان سرکش تر بوده اند، بـیرون خـواهیم‌ کشید‌. پس‌ از آن، به کسانی که‌ برای‌ درآمدن‌ به ]جهنم [سزاوارترند، خود داناتریم. و هیچ کس از شما نیست، مگر] اینکه [در آن ]جهنم[ وارد می گردد. این] امر [همواره‌ بر‌ پروردگارت‌، حکمی قطعی است. آنـگاه کـسانی را که پرهـیزگار‌ بوده‌ اند، می رهانیم و ستمگران را به زانو درافتاده، در] دوزخ [رها می کنیم» (مریم، ۶۸ـ۷۲)

هفت آسمان » پاییز ۱۳۸۶ – شماره ۳۵ (صفحه ۱۲۲)


۱۱۴٫ «ای مزدااهوره‌، به‌ درستی‌ می گـویم: هر کس ـ چه مرد، چه زن ـ که آنچه‌ را تو در زندگی، بهترین ]کـارِ[ شـناخته ای بـورزد، در پرتو «منش نیک» از پاداش «اشه»] و[ «شهریاریِ‌ مینوی‌» ]برخوردار‌ خواهد شد [.من چنین کسانی را به نیایشِ تو رهنمون خـواهم‌ ‌ ‌شـد‌ و همه آنان را از گذرگاهِ داوری، خواهم گذراند.» (یسنه: ۴۶،۱۰) / «کَرپان و کَوی، با تواناییِ خویش‌ و با‌ وادار‌ کـردنِ مـردمان بـه کردارهای بد، زندگانی ]آنان [را به تباهی می کشانند‌;] اما‌ [روان‌ و دین شان، هنگامِ نزدیک شـدن به گذرگاه داوری، در هراس خواهد افتاد و آنان، همواره‌، باشندگانِ‌ کنامِ‌ دروج ]خواهند بود[» (یسنه: ۴۶، ۱۱)

۱۱۵٫ دَئِنـا (پهلوی: دین): در اوستا بـه «وجـدان‌» یا‌ «نیروی ایزدی بازشناسیِ نیک و بد» تعبیر کرده اند. این نیرو را آغاز و انجام‌ نیست‌. اهوره‌ مزدا، آن را در تن انسان نهاده است تا بتواند از نیکی و زشتیِ کردار‌ خویش‌ آگاه شود. اگر انسانی بـر این نیروی درونی دست یابد، هرگز به بدی‌ گرفتار‌ نخواهد‌ شد. پس از درگذشت انسان، در جهان دیگر، دینِ انسانِ درست کردار، به صورت دوشیزه‌ ای‌ زیبا و درخشان به استقبال او می آید; اما دیـنِ انـسانِ زشت کردار‌، به‌ صورت‌ پتیاره ای زشت رو، بر او، عیان خواهد شد.

۱۱۶٫ پل چینوت در باور زرتشتی‌، گذرگاهِ‌ میانِ‌ دو کفه ترازوی رشن ایزد است; ترازویی که یک کفه آن در‌ بُنِ‌ رشته کوهِ البرزِ افسانه ای اسـت (کـه بر گردِ زمین کشیده شده است) و کفه دیگرِ آن‌، بر‌ قله دیگری از همان رشته کوه قرار دارد. تجسمِ من از این‌ ساختار‌ چنین است: روانِ شخص بر کفه ای‌ که‌ رویـ‌ زمـین است، به سوی مقابل حرکت می‌ کند‌ و همزمان، «دین» شخص بر کفه دیگر، می ایستد. اگر شخص نیکوکار باشد، وزنِ‌ «دینِ‌» او، آن کفه را متناسباً‌، پایین‌ می آورد‌ و در‌ نتیجه‌، پل چینوت که بـین دو کـفه‌ تـرازو‌ قرار دارد، حولِ محور طولیِ خـود، مـی گـردد و به پهنا می ایستد‌ تا‌ روان از روی آن، به سلامت‌، عبور کند. پل، بر‌ چگادِ‌ دائیتی قرار دارد که قله‌ ای‌ است که سوراخ دوزخ، در فرورفتگیِ ژرفـِ مـیان آن قـرار داد. در نتیجه‌، اگر‌ وزنِ «دینِ» شخص، در نتیجه‌ گناه‌ کـاری‌ کـم باشد، روان‌، پس‌ از آنکه به سختی‌ بر‌ فراز رفت، از روی پلِ باریک، به درونِ دوزخ می افتد.

۱۱۷٫ قابل ذکر‌ است‌ که بـر اسـاس پنـدارهای سطحی، از‌ تشابهِ‌ میانِ صراط‌ و چینوت‌، بسیار‌ گفته اند، اما، چـنان‌ که دیدیم، این دو را نمی توان مشابه دانست. چینوت، جزیی از ساختار سنجش است‌ که‌ با ترازوی زرتشتی، ارتباطی ارگـانیک دارد‌; در‌ حـالیکه‌ صـراط‌ در‌ مفهوم قرآنی، راه‌ عبور‌ پرمخاطره ای است در درون جهنم که همه آدمیان بـاید بـر آن، گام نهند. درست است‌ که‌ هر‌ دو، مظهر عبور از یک مرحله به‌ مرحله‌ دیگر‌ هستند‌، اما‌، ایـن‌ تـشابه، بـه کارکردِ یکسانِ مغز انسان ها در بهره گیری از نمادها راه می بَرد و به هـیچ وجـه، نـمی توان آن را نمونه ای از یک وام‌ گیری دانست. اما، از سویی دیگر، در باورهای عوامانه، اغلب مردمان، صـراط را بـه صـورت یک پل مجسم می کنند و به

هفت آسمان » پاییز ۱۳۸۶ – شماره ۳۵ (صفحه ۱۲۳)


احتمال، عبارت «پل صراط»، از تلفیقِ «پل چینوت» با‌ «صراط‌ الجحیم» پدیـدار شـده است.

۱۱۸٫ برای نمونه نک: الاعراف: ۷ / البقره: ۳۵ / الرحمن: ۴۶ / الزمر: ۷۴ / النساء: ۴ / المائده: ۵ / آل عمران: ۳ / یونس: ۹ / القـمان: ۸ / الحـجر: ۴۵ / الکـهف: ۱۸٫ قابل ذکر است که‌ قرآن‌ برای اشاره به باغ های زمینی هم از «جنت» اسـتفاده کـرده است. برای نمونه: نک: البقره: ۲۶۵٫

۱۱۹٫ «[…] به جنتی که پهنایش] به‌ قدرِ‌ [آسمان هـا و زمـین اسـت،] و [برای‌ پرهیزگاران‌، آماده شده است، بشتابید.» (آل عمران: ۱۳۳)

۱۲۰٫ «و روزی شما و آنچه وعده داده شده اید، در آسمان است.» (الذاریـات: ۲۲)

۱۲۱٫ «و کـسانی که از‌ پروردگارشان‌ پروا داشته اند، گروه‌ گروه‌ به سوی جنت سوق داده شوند تـا چـون بـِدان رسند و درهای آن] به روی شان [گشوده گردد و نگهبانانِ آن، به ایشان گویند: سلام بر شما خـوش آمـدید در آن درآیـید‌ ]و‌ [جاودانه ]بمانید[». (الزمر: ۷۳) / «این یادکردی است و قطعاً برای پرهیزگاران فرجامی نیک اسـت. بـاغ های همیشگی، در حالیکه درهای] آنها [برایشان گشوده است.» (ص: ۴۹ـ۵۰)

۱۲۲٫ «]همان [جنات عدن که‌ آنان‌ با پدرانشان‌ و هـمسرانشان و فـرزندانشان که درستکارند در آن داخل می شوند و فرشتگان از هر دری بر آنان درمی آیند‌.» (الرعـد: ۲۳) / «امـا کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده انـد‌ بـه‌ ]پاداشـ‌ [آنچه انجام می دادند در جناتی که در آن جـایگزین مـی شوند پذیرایی می گردند.» (السجده: ۱۹‌) / «‌‌آنان‌ هستند که حقا مؤمنند برای آنان نـزد پروردگـارشان درجات و آمرزش و روزی نیکو خواهد‌ بـود‌.» (الانـفال‌: ۴) / «ببین چـگونه بـعضی از آنـان را بر بعضی دیگر برتری داده ایم و قـطعاً درجـات آخرت‌ و برتری آن بزرگ تر و بیشتر است.» (الاسراء: ۲۱)

۱۲۳٫ «باغچه ها و تاکستان ها‌ و دخـترانی هـم سال، با‌ سینه‌ های برجسته و پیـاله های لبالب […]» (النباء: ۳۲ـ۳۴) / «بـسترهایی کـه آسترِ آنها، از ابریشمِ درشت بـافت اسـت] که [در آن ]باغ ها، دلبرانی [فروهشته نگاهند که دستِ هیچ انس و جنی، پیش‌ از ایـشان، بـه آنها نرسیده است». (الرحمن: ۵۴ و ۵۸) / «بـر تـخت هـایی جواهرنشان، که روبـروی هـم، بر آنها تکیه داده انـد. بـر گِردشان، پسرانی جاودان ]به خدمت [می گردند. با جام‌ ها‌ و آبریزها و پیاله]ها[یی از باده نـابِ روان; [کـه [نه از آن دردِ سَر گیرند و نه بی خـرد گـردند و میوه از هـر چـه اخـتیار کنند و از گوشت پرنده، هـر چه بخواهند و حوران‌ چشم‌ درشت، مثلِ لؤلؤ نهان میانِ صدف.] اینها [پاداشی است برای آنچه مـی کـردند. در آنجا نه بیهوده ای می شنوند و نـه ]سـخنی [گـناه آلود. سـخنی جـز سلام و درود نیست‌» (الواقـعه‌: ۱۵ـ۲۶) / «جـامی که آمیزه زنجبیل دارد، به آنان می نوشانند. از چشمه ای در آنجا که سلسبیل نامیده می شود. و بر گـِردِ آنـان، پسـرانی جاودانی می گردند; چون‌ آنها‌ را‌ ببینی، گـویی کـه مـرواریدهایی

هفت آسمان » پاییز ۱۳۸۶ – شماره ۳۵ (صفحه ۱۲۴)


پراکـنده‌ انـد‌. و چـون‌ بدانجا نگری،] سرزمینی از [نعمت و کشوری پهناور می بینی. ]بهشتیان را [جامه های ابریشمی سبز و دیبای ستبر، در بر است و پیرایه‌ آنان‌، دستبندهای‌ سیمین است و پروردگارشان، باده ای پاک، به آنان‌ مـی‌ نوشاند.» (الانسان: ۱۲ـ۲۱)

۱۲۴٫ «بهشت و دوزخ، اکنون نیز وجود دارد.» / «بهشت در ستاره پایه و بالاتر ازآن; و دوزخ، در‌ زیر‌ زمین‌ است» (دین کرد پنجم، ۴۴)

۱۲۵٫ « […]در بهشت آنکه] در‌ جایگاه [فروتر] است [به آنکه] در جایگاه [برتر] است [حرمت گذارد، گوید کـه نـیز نیکو ]باشی [تو ]ای‌ [مرد‌، که‌ اندکی نزدیک تری به آن یک وجودِ منزه!» (شایست ناشایست، ۸۴‌ـ۸۵‌)

۱۲۶٫ «پس نخستین گام را به ستاره پایه فراز نهادم، به اندیشه نیک […] و دیدم آن روانِ‌ پرهیزگاران‌ را‌ کـه چـون ستاره ای درخشنده، از آن روشنی همی تابید […] اینان روان‌ ها]یی‌ [هستند‌ که در گیتی، یشت نکردند و گاهان نسرودند و […]شاهی و دِهبَدی و سالاری نکردند، اما به دیگر‌ کـرفه]ها‌ [پرهـیزگار‌ بوده اند. […] دیگر گام را بـه گـفتار نیک] به [ماه پایه فراز نهادم […] آن‌ انجمن‌ بزرگ پرهیزگاران دیدم […]کسانی […] که به گیتی یشت نکردند و گاهان نسرودند و به دیگر‌ کرفه‌ ها‌ بـدین جـای آمده اند. روشنی ایـشان بـه روشنیِ ماه، همانند است. […] سه دیگر، گام‌ را‌ به خورشید ]پایه [فراز نهادم، آنجا که کردار نیک مقیم است. […] دیدم آن‌ ]روان‌ [پرهیزگاران‌ را به گاه و بسترِ زرین و مردمی بودند که روشـنی شـان به روشنیِ خورشید همانند بود‌. […] اینان‌ روان ]هایی [هستند که به گیتی، پادشائیِ نیک و دهبدی و سالاری کردند. چهارم‌ گام‌ را‌ فراز نهادم به آن گرزمانِ روشن آن] که [همه آسایش است. […]» (بهار،] از: ارداویـراف نـامه[‌، ۳۰۵‌ـ۳۰۷‌)

۱۲۷٫ «روشنیِ بـی پایان» و «برترین روشنی» در هر دو روایت زرتشتی و اسلامی‌، خاص‌ خدای بزرگ است: «او که برترین روشنی هاست، خداترین خـدایان است، مینوترین مینوان است.» (شاکد،] از‌ داتستان‌ دینیک[،۸۶) / «خدا، نورآسمان ها و زمـین اسـت. مـَثَلِ نور او، چون چراغدانی‌ است‌ که در آن، چراغیو آن چراغ در‌ شیشه‌ ای‌ است; آن شیشه، گویی اختری درخشان است‌ که‌ از درخـت ‌ ‌خـجسته زیتونی که نه شرقی است و نه غربی، افروخته می شود‌. نزدیک‌ است کـه روغـنش، هـر چند‌ بدان‌ آتشی نرسیده‌ باشد‌، روشنی‌ بخشد. روشنی بر روی روشنی است‌. خدا‌ هر که را بـخواهد، با نور خویش هدایت می کندو این مَثَل‌ ها‌ را خدا برای مردم مـی زند‌ و خدا به هـر چـیزی‌ داناست‌.» (النور:۳۵)

۱۲۸٫ «پس، نخستین‌ گام‌ به اندیشه نیک و دوم به گفتار نیک و سوم به کردار نیک بالا رود‌ و چهارم‌ گام به روشنی بی پایانِ‌ پر‌ از‌ خوشی رسد.» (مینویِ‌ خرد‌، ۲۶) /«[…] از خورشیدپایه تا‌ به‌ آسمان، آنِ روشـنیِ بیکرانه، گرزمان است که ]اندر[ آن، روشنیِ بیکرانه است.» (بهار، ]از‌: روایت‌ پهلوی[، ۲۹۴) جالب توجه است که‌ «اِمید‌ اَشَوَهیشتان» آشکارا‌ میانِ‌ گرودمان‌ و بهشت، قایل به تفاوت‌ است:

هفت آسمان » پاییز ۱۳۸۶ – شماره ۳۵ (صفحه ۱۲۵)


«[…] اگر پرهیزگار باشد […] یا به گـرودمان مـی رود که بالاترین بخش آسمان هاست می‌ رود‌ و یا به بهشت می رود و یا‌ به‌ همیستگان‌ که‌ جایگاهی‌ است میان دوزخ‌ و بهشت‌.» (روایت امید اشوهیشتان، ۲۲۹)

۱۲۹٫ در گاهان، گرودمان (=گرزمان) به عنوان «فراترین سرای، …]که [سـرایِ اهـوره تواناتر‌ از‌ همگان‌ ]است[» (یسنه ۲۸:۳ـ۴) وصف شده که در‌ آن‌ «بهترین‌ پاداش‌ ها‌» (یسنه‌ ۴۸:۹) و «بهترین زندگی» (یسنه ۴۴:۲) و «زندگی خوب و جاودان». (یسنه ۳۲:۵ و نیز یسنه ۴۶:۱۹) به راست گفتاران، وعده داده شده است. در متون پهـلوی، کـیفیت جایگاه پاداش‌، چنین وصف شده است: «[…] بِدان جامه های زرنشانده و سیم نشانده از همه جامه ها، درخشان تر […]بِدان ارابه و گردونه زرین در در روشنی […] زین افزار خوب ساخته زرین ی گوهرافزوده سـخت‌ درخـشانِ‌ سـراسر آراسته […]آن گاهِ بسیار زرین، بـسترِ خـوب و بـالش را با قالیِ شایسته […]». (بهار،] از: ارداویراف نامه[، ۳۰۶ـ۳۰۷)

۱۳۰٫ «اندر آن، همه آسانی و رامش و شادی و برکت و نیکی است‌ که‌ از بزرگ ترین و برترین نیکی و رامشِ گـیتی هـم بـیش و بهتر است. آنجا هیچ نیاز و درد و غم یا دشـواری نـیست. خوشی و نیکی برخاسته از‌ آن‌ گاهِ سود همیشگی است و از‌ آن‌ گنج پُرِ ناکاستنیِ نفرسودنیِ بی کرانه است.» (شاکد، ]از: داتستان دینیک[، ۱۰۷)

۱۳۱٫ بـرای نـمونه: «قـطعاً در این] یادآوری ها، [برای کسی که از‌ عذاب‌ آخرت می تـرسد، عبرتی‌ است‌; آن ]روز [روزی است که مردم را برای آن، گرد می آورند و آن] روز، [روزی است که ]جملگی در آن [حاضر می شوند.» (هود: ۱۰۳)

۱۳۲٫ «و از آتـشی کـه بـرای‌ کافران‌، آماده شده است، بترسید». (آل عمران: ۱۳۱)

۱۳۳٫ «آری منافقان در فروترین درجات دوزخند و هـرگز بـرای آنان یاوری نخواهی یافت.» (النساء، ۱۴۵)

۱۳۴٫ «]دوزخی [که برای آن هفت در است‌ و از‌ هر دری‌ بخشی معین از آنان] وارد مـی شـوند[.» (الحـجر، ۴۴) نیز: «پس از درهای دوزخ وارد شوید و در‌ آن همیشه بمانید و حقا که چه بد است جایگاه مـتکبران.» (النـحل‌، ۲۹‌)

۱۳۵‌. «بـه زودی آتشبانان را فرا خوانیم.» (العلق: ۱۸) / «منحرفان، هیزمِ جهنم خواهند بود.» (الجن: ۱۵) / «پس، شما ‌‌را‌ به آتشی کـه زبـانه مـی کشد، هشدار دادم.» (اللیل: ۱۴) / «آتش چهره آنها‌ را‌ می‌ سوزاند و آنان در آنجا، ترش رویند.» (المؤمنون: ۱۰۴) / «کـسانی کـه کفر ورزیدند جامه هایی از‌ آتش برایشان بریده شده است» (الحج: ۱۹) / «[…] از آن آتشی که سـوختش مـردمان‌ و سـنگ ها هستند و برای‌ کافران‌، آماده شده، بپرهیزید.» (البقره: ۲۴) / «اما هر که سنجیده هایش سـبک بـر آید، پس، جایَش هاویه باشد. و تو چه دانی که آن چیست. آتشی است، سوزنده.» (القـارعه: ۸ـ۱۱) / «بـه زودی، کـسانی‌ را که به آیاتِ ما کفر ورزیده اند، در آتشی ]سوزان [درآوریم که هر چ

هفت آسمان » پاییز ۱۳۸۶ – شماره ۳۵ (صفحه ۱۲۶)


ه پوست شان، بـریان گـردد; پوست های دیگری بر جایش نهیم، تا عذاب را بچشند. آری خداوندِ توانای‌ حـکیم‌ اسـت.» (النـساء: ۵۶) همچنین، نک: البقره: ۲۴ و۱۲۶ / آل عمران: ۱۸۱ / البلد: ۱۹ـ۲۰ / الانسان: ۴ / الملک: ۶ـ۷ / الحاقه: ۳۲ / المعارج: ۱۵ـ۱۶ / البروج: ۵ / النساء: ۱۰ / الاعراف: ۳۸ / التوبه: ۳۵ / الاسراء: ۹۷‌ / الحـج‌: ۴٫

۱۳۶٫ بـرای نـمونه: «وَالَّذِینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ خَالِدِینَ فِیهَا وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ» (التـغابن: ۱۰)

۱۳۷٫ «کـسانی از اهل کتاب که کفر ورزیده اند و] نیز‌ [مشرکان‌، در آتش دوزخند] و [در آن، همواره می مانند. اینانند که بـدترین آفـریدگانند». (البینه: ۶) / «[…] و کسانی از شما که از دین خود برگردند و در حالِ کفر، بمیرند، آنان، کـردارهایشان در دنـیا‌ و آخرت‌ تباه‌ می شود و ایشان اهلِ آتـشند‌ و در‌ آنـ‌، مـاندگار خواهند بود» (البقره: ۲۱۷) / «کسانی که کفر ورزیـدند و سـتم کردند، خدا بر آن نیست که آنان را بیامرزد و به راهی‌ هدایت‌ کند‌، مگر راه جـهنم کـه همیشه در آن جاودانند‌ و این‌ ]کار [بـرای خـدا آسان اسـت.» (النـساء: ۱۶۸ـ۱۶۹) هـمچنین، نک: الحشر: ۱۷ / المجادله: ۱۷ / التوبه: ۶۸٫

۱۳۸٫ «اگر از‌ گـناهانِ‌ بـزرگی‌ که از آن]ها [نهی شده اید، دوری گزینید، بدی های‌ شما را از شما، می زدایـیم; و شـما را در جایگاهی ارجمند، درمی آوریم» (النساء: ۳۱) / «مـسلماً، خدا، این‌ را‌ که‌ بـه او شـرک ورزیده شود، نمی بخشاید و غـیر از آن را‌ بـرای‌ هر که بخواهد، می بخشاید و هر کس به خدا شرک ورزد، به یقین، گـناهی بـزرگ، بَربافته‌ است‌» (همان‌: ۴۸).

۱۳۹٫ «بهشت در سـتاره پایـه و بـالاتر ازآن; و دوزخ، در زیر زمین‌ اسـت‌» (آمـوزگار‌، دین کرد پنجم، ۴۴) / «دوزخ در مـیانه زمـین، آنجاست که اهریمن، زمین را سُفت‌ و بدان‌ در‌ تاخت.» (بندهش، ۵۳)

۱۴۰٫ در سنت زرتشتی، این اندیشه که تـاریکی، مـساوی با نیستیِ‌ روشنایی‌ است، مردود شـمرده مـی شود: «روشـنی و تـاریکی، هـر دو، هستیِ یافت شدنی و چـارچوب‌ پذیراند‌ و هم‌ از یک دیگر، جُدا بُنی دارند.» (دین کرد سوم، ج ۲، ۱۰۹)

۱۴۱٫ «و جاهایی از آن‌، از‌ سردی، همچون سـردترین یـخ و برف است و جاهایی از آن، از گرمی، همچون گـرم‌ تـرین‌ و سـوزان‌ تـرین آتـش است. در جاهایی از آن، حـیوانات مـوذی، چنان آنان را پاره پاره کنند‌ که‌ سگ، استخوان را و جاهایی از آن، از بدبویی چنان است که بلرزند‌ و بیفتند‌. همواره‌، آنان را تـاریکی چـنان اسـت که به دست، بتوان گرفت.» یعنی تـاریکی آن بـه حـدی‌ اسـت‌ کـه‌ گـویی، با دست می توان آن را لمس کرد. «بندهش» هم این‌ تعبیر‌ از تاریکیِ دوزخ را بازگفته شده است: «دوزخ را گوید که تار]یکی آن را [به دست‌، شاید‌ گرفتن و گَندِ آن را به کارد، شاید بُریدن.» (بـندهش، ۱۲۲) قابل ذکر‌ است‌ که در قرآن، عملِ شخص کافر، به‌ تاریکی‌ تشبیه‌ شده است: «و کسانی که کفر ورزیدند کارهایشان‌ چون‌ سرابی در زمینی هموار است […] یا ]کارهایشان [مانند تاریکی هایی

هفت آسمان » پاییز ۱۳۸۶ – شماره ۳۵ (صفحه ۱۲۷)


است کـه در‌ دریـایی‌ ژرف است که موجی آن‌ را‌ می پوشاند]‌ و [روی‌ آن‌ موجی] دیگر [است] و [بالای آن ابری‌ است‌; تاریکی هایی است که بعضی بر روی بعضی قرار گرفته است; هر‌ گاه‌ ]غرقه [دستش را بـیرون آورد، بـه‌ زحمت آن را می‌ بیند‌ […]». (النور: ۳۹ـ۴۰)

۱۴۲٫ «هیچ‌ آسانی‌ و خوشی و شادی در آنجا نیست. همه گند است و ریمنی و بدی و سختی. هیچ گند‌ و ریمنی‌ و درد و بدیِ گیتی، مانند آنـ‌ نـیست‌، چون‌ بدیِ آمیخته گیتی‌، هـیچ‌ شـباهتی به آن چیزی‌ (=بدی مینوی‌) ندارد که با آن، هیچ نیکی نیست و صدورِ آن از سرچشمه اهریمنی است.» (شاکد‌، ]از‌: داتستان دینیک[، ۸۱)

۱۴۳٫ برخی از‌ پژوهندگان‌، پدیداریِ باور‌ عدمِ‌ جاودانگیِ‌ عذابِ دوزخـی در روایـت‌ زرتشتی را به دوره متأخر مـربوط مـی دانند و معتقدند که در باور زرتشت، به گناه‌ کاران‌ عذابِ ابدی، وعده داده شده است‌. من‌، این‌ پندار‌ را‌ درست نمی دانم‌ و گمان‌ نمی کنم که به صرفِ اشاره زرتشت به «تیرگیِ مـاندگارِ دیـرپای» (یسنه ۳۱:۲۰) و نظایر آن‌، بتوان‌ جاودانگی‌ عذابِ دوزخی را نتیجه گرفت.

۱۴۴٫ «آن‌ کس‌ که‌ غلطیده‌ در‌ گنهورزی‌ است ولی] در فرجام [رستگار می شود، مردمِ اهریمن زده اند […]رستگارشَوَندگیِ آنان در جهانِ بازپسین، روی خواهد داد; زیرا گـناه ]ورزیـ[شان زیرِ فـشارِ تازشِ آلوده کننده‌ اهریمن، و نیز در هنگامه آلوده کاریِ دشمنِ ستم کامه، که خود بُن انگیزِ گناه است، انجام گـرفته است […] آن دسته که غلطیده در گنهورزی اند و ]هیچ گاه [روی رستگاری نخواهند‌ دیـد‌، دیـوان انـد; غَلْطِشِ آنان] در گناه، [ریشه در جوهره سرشتِ آنان دارد; رستگار نشدنِ آنان در این است که جوهره سرشتِ تاریکانه آنـان، ‌ ‌پذیـرای فرگشت به گوهر روشنایی نیست‌ […]». (دین‌ کرد سوم، ۱، ۲۰۶)

۱۴۵٫ «]اگر [پرسیده] شود [که آیـا در دوزخ، از آنـِ هـرمزد، کسی گمارده شده است که روانِ دروندان را پادافره‌ نماید‌ یا نه؟ گفته شود که از‌ آنِ‌ هـرمزد، اندرونِ دوزخ، کسی گمارده نشده است، مگر بینش ایزدان]ی چون [تیشتر و ستوش، ونند و هـفتورنگ. این را نیز بگویم کـه بـینشِ آنان، چنان تیز‌ است‌ که مهیب ترین] جای‌ [دوزخ‌ را آنگونه بینند چنان مردانی که با چشمِ بسیار بینا، در آیینه نگرند] و [تن خویش بینند، ایشان، بسیار بهتر بینند. و اگر پناهِ ایشان نـمی بود، اهریمن و دیوزادگان، همگی، روانِ دروندان‌ را‌ در دوزخ می میراندند …]دوزخیان [هر روز، سه بانگ از بهشت و سخنِ امشاسپندان، بشنوند که مترسید، زیرا مرده شما را باز ویرایَم. نیکان، چند بار به گیتی، سخنِ روان را‌ دوستانه‌ بـه شـما‌ گفتند و راهِ راست را به شما نمودند و نپذیرفتید. هوم، هر روز، سه بار به گوش گوید که‌ رامش کنید و مترسید; چه، هوش (=مرگ) را از روان تان بازدارم و روان‌ تان‌، هوشمند‌ (=میرا) نشود، همان گونه که تـن ]شـما [هوشمند (=میرا) است.» (متون پهلوی،] اندرز دستوران به دینان[، ۱۶۰ـ۱۶۱)

هفت آسمان » پاییز ۱۳۸۶ – شماره ۳۵ (صفحه ۱۲۸)


۱۴۶‌. «‌‌]در‌ دین [گفته شده است: با یک نیت ثواب خواهانه، اغلب، سرایش گاهان برای‌ آن‌ شخص‌ بددین ]که در زندگی، کارهایش [با راسـت انـدیشی و راست گفتاری و راست کرداری آمیختگی هایی داشته‌ است و همچنان بددین نیز بوده است، روی هم رفته ثواب دارد و می تواند‌ فریادرس ]بددین [در جهان‌ مینوی‌ باشد.» (دین کردسوم، ۱، ۱۲۵)

۱۴۷٫ «پس] از زنده کردنِ مـردگان [پرهـیزگار را از دُرونـد جدا کنند. پرهیزگار را به گـرودمان بـرند. درونـد را به دوزخ، بازافگنند. سه شبانه روز، تنومند] و جان‌ اومند [دوزخی] بُوَند [در دوزخ، پادافره کشند. پرهیزگار در گرودمان، تنومند [و جان اومند [آن سه شبانه روز را شادی بیند.» (بـندهش، ۱۴۶)

۱۴۸٫ بـندهش، ۱۴۷٫ ایـن دوگونگیِ دوزخ، در «ارداویراف‌ نامه‌» هم قابل مشاهده است. چـه، در ایـن کتاب هم، از عذاب های دوزخی، در دو بخش ذکر شده اند: یکی، دوزخی که زیرِ پلِ چینوت و درون زمین واقع است (بهار‌، ۳۱۷‌) و دو دیـگر، دوزخـی کـه «ارداویراف»، پس از دیدار از بهشت، مشاهده می کند. (بهار، ۳۰۹)

۱۴۹٫ «]…[ مینوی زمین کـه خودْ سپندارمذِ درست اندیش، مادر همه زایش مندانِ روی زمین‌ است‌ ـ که سرشت مادریِ او از آغاز که دروغ (=اهریمن) به آفرینش تـاخت تـا واپسـین روزهاست ـ به نیک مهری، همه آفریدگان را چه همه فرزند اویند ـ بـبخشاید. بـر پرهیزگاران، دشواری که‌ بر‌ تن‌ شان است و بر گناهکاران، پادافرهی‌ که‌ بر‌ روان شان است. و او (سپندارمذ) هـرگز خـواهشی از اورمـزد نخواست …]اما [در آنگاه، پیش اورمزد بایستد، گوید که: پادافره ایشان بسیار‌ کـامل‌ اسـت‌.» (زادسـپرم، ۶۸)

۱۵۰٫ یکی از اصلی ترین نکاتی‌ که‌ موبدان زرتشتی، در جدال با علمای ادیان سامی، مطرح مـی کـردند، رد و نـفیِ جاودانگیِ جهنم و عذابِ ابدی بوده است‌. آنان‌، می‌ پرسیدند: «ایزد، نه رستگارکننده، که تـباه کـننده آفریده های خودش‌ است؟» برای آگاهی بیشتر، از جمله، رک: دین کرد سوم، دفتر ۱، ۱۳۱ و دین کـرد سـوم، دفـتر ۲، ۲۴۱٫

۱۵۱٫ «پیش‌ از‌ آن‌ برای رهنمودِ مردم، فرو فرستاد و فرقان ]=جداکننده حق از باطل [را نازل‌ کرد‌. کسانی کـه بـه آیاتِ خدا، کفر ورزیدند; بی تردید عذابی سخت خواهند داشت و خداوند، شکست نـاپذیر‌ و صـاحبِ‌ انـتقام‌ است.» (آل عمران: ۴)

۱۵۲٫ در اینجا، می شاید که نکته ای را‌ بیفزاییم‌: شکی‌ نیست که دوزخ، کنام اهریمن و دیوان اسـت و آفـریده اهوره مزدا نمی تواند بود; پس‌، به‌ ناگزیر‌، می توان پرسید کـه چـگونه کـنام اهریمن و دیوان، می تواند به جایگاهی برای نابودی‌ بدی‌ ها و پلیدی ها، تبدیل شود؟ پاسخ، در ذاتـِ نـاآگاه و بـی خردِ اهریمن و دیوان است‌ که‌ اغلب‌ بر ضد منافع خود عمل مـی کـنند و حتی باعث نابودی و تباهیِ خود می شوند‌. (شاکد‌، ۱۱۷)

۱۵۳

هفت آسمان » پاییز ۱۳۸۶ – شماره ۳۵ (صفحه ۱۲۹)


. «بگو شفاعت، یکسره از آن خداست; مُلکِ آسمان ها و زمـین، خـاص‌ اوست‌; سپس‌ به سوی او، بازگردانیده می شوید.» (الزمر: ۴۴) / «ای کسانی که ایمان آورده ایـد! از‌ آنـچه‌ به شما روزی داده ایم، انفاق کنید، پیش از آنـکه روزی فـرا‌ رسـد‌ که‌ در آن، نه داد و ستدی است و نه دوستی و نـه شـفاعتی و کافران، خود، ستمکارانند.» (بقره: ۲۵۴‌) / «و بسا‌ فرشتگانی‌ که در آسمان هایند] و [شفاعت شان، به کـاری نـیاید، مگر پس از‌ آنکه‌ خدا، به هـر کـه خواهد و خـشنود بـاشد، اذن دهـد.» (النجم: ۲۶) / «و همان گونه که شما را‌ نـخستین‌ بـار، آفریدیم، ]اکنون نیز[تنها، به سوی ما آمده اید و آنچه را به‌ شما‌ عـطا کـرده بودیم، پشتِ سر خود نهاده‌ ایـد‌ و شفیعانی‌ را که در] کار [خـودتان، شـریکان ]خدا‌ [می‌ پنداشتید، با شـما نـمی بینیم. به یقین پیوندِ میانِ شما، بریده شده و آنچه‌ را‌ که می پنداشتید، از دسـت‌ شـما‌ رفته است‌.» (الانعام‌: ۹۴‌) / «و در آن روز، شفاعت، ]بـه کـسی‌ [سـود‌ نبخشد; مگر کـسی را کـه ]خدای [رحمان، اجازه دهـد و سـخنش، او را‌ پسند‌ آید» (طه: ۱۰۹) / «آنچه فراروی آنان‌ و آنچه پشت سرشان است‌، می‌ داند و جز بـرای کـسی که]‌ خدا‌ [رضایت دهد، شفاعت نـمی کـنند; و خود، از بـیم او هـراسانند.» (الانـبیاء: ۲۸).

۱۵۴‌. قابل‌ ذکر است کـه دوران جاهلیت‌، معتقد‌ بودند‌ که خدایانی چون‌ «لات‌» و «هبل» و «عزی» و مانند آنها‌، نزد‌ «الله» شفاعت می کـنند: «و بـه جای خدا، چیزهایی را می پرستند کـه نـه بـه‌ آنـان‌، زیـان می رساند و نـه بـه آنان‌ سود‌ می دهد‌; و می‌ گویند‌: اینها نزد خدا، شفاعت‌ گرانِ ما هستند. بگو: آیا خـدا را بـه چـیزی که در آسمان ها و در زمین‌ نمی‌ داند، آگـاه مـی گردانید؟! او پاک و بـرتر‌ اسـت‌ از‌ آنـچه‌ ]بـا‌ وی [شریک می‌ سازند‌.» (یونس: ۱۸) و هم در پاسخ به اینان، آمده است: «و کسانی را که دین خود را به‌ بازی‌ و سرگرمی‌ گرفتند و زندگی دنیا، آنان را فریفته است‌، رها‌ کن‌ و]‌ مردم‌ را‌ [بـه وسیله این ]قرآن [اندرز ده; مبادا کسی به] کیفر [آنچه کسب کرده، به هلاکت افتد; در حالیکه برای او، در برابر خدا، یاری و شفاعت گری نباشد‌ و اگر] برای رهایی خود [هرگونه فدیه ای دهد، از او، پذیـرفته نـگردد. اینانند که به ]سزای [آنچه کسب کرده اند، به هلاکت افتاده اند و به] کیفر [آنکه کفر میورزیدند، شرابی‌ از‌ آب جوشان و عذابی پر درد خواهند داشت.» (الانعام: ۷۰)

۱۵۵٫ «یزشِ بازسازی مرده را سوشیانس با یـاران (آغـاز) کند. و گاو هَدَیوش را بدان یزش کُشند. از پیه آن گاو‌ و هومِ‌ سپید، انوش آرایند و به همه مردم دهند و همه مردم، جاودانه، بی مرگ شوند […]پس، سـوشیانس، از فـرمانِ دادار، کنشِ همه مردن را به‌ سـزا‌، مـزدی پاداش دهد.» (بندهش، ۱۴۷‌)

۱۵۶‌. «و آن روز که از هر امتی، گروهی از کسانی را که آیات ما را تکذیب کرده اند، محشور می گردانیم; پس، آنان نگاه داشته‌ می‌ شوند تا همه بـه‌ هـم‌ بپیوندند.» (النمل: ۸۳) / «و روزی که در صـور دمـیده شود، پس هر که در آسمان ها و هر که در زمین است، به هراس افتد، مگر آن کس که خدا بخواهد و جملگی‌، با‌ زبونی رو به سوی او آورند». (النمل: ۸۷)

هفت آسمان » پاییز ۱۳۸۶ – شماره ۳۵ (صفحه ۱۳۰)


۱۵۷٫ « […]پیشوتن گشتاسپان از سوی کنگ دژ آید، بـا یـک صد و پنجاه مرد پرهیزگار و آن بت کده را که رازگاهِ ایشان بود‌، بِکَنَد‌ و آتشِ بهرام‌ را به جای آن بنشانَد […]» (بندهش، ۱۴۲).

۱۵۸٫ «به پایانِ هزاره اوشیدرماه، ضحاک از بند رها شود‌. بیوراسپ، بس آفریدگان را به دیـوکامگی، تـباه کند. در آن هـنگام‌، سوشیانس‌ (=موعود)، پسر‌ زردشت، به پیدایی رسد …]و [نخست از جهانیان، مُرده گرشاسپ، پسرِ سام را برانگیزد تا بیوراسپ را ‌‌به‌ گـرز زَنَد و کُشد و از آفریدگان، بازدارد.» (بندهش، ۱۴۲)

۱۵۹٫ «و کارنامه هر انسانی را‌ به‌ گردن‌ او بـسته ایـم و روز قـیامت، برای او کتابی که آن را گشاده می بیند، بیرون‌ می آوریم. کتابت را بخوان! کافی است که امروز، خودت، حـسابرسِ ‌ ‌خـود باشی‌» (الاسراء: ۱۳ـ۱۴). نیز‌: «[…] آنان‌، کتابِ خود را می خوانند و به قدر نخکِ هسته خـرمایی، بـه آنـها، ستم نمی شود.» (الاسراء، ۷۱) و: «و کتاب] عملِ شما، در میان [نهاده می شود; آنگاه، بزه کاران را از آنـچه‌ در آن است، بیمناک می بینی و می گویند ای وای بر ما! این چه کتابی است کـه هیچ ]کار [کوچک و بـزرگی را فـرو نگذاشته جز اینکه همه را به حساب آورده‌ است‌; و آنچه را انجام داده اند، حاضر یابند و پروردگار تو، به هیچ کس، ستم روا نمی دارد.» (الکهف: ۴۹)

۱۶۰٫ «و قطعاً بر شما، نگهبانانی] گماشته شده[اند.] فرشتگانِ [بزرگواری که نـویسندگانِ ]اعمال‌ شما‌ [هستند. آنچه را می کنید، می دانند.» (الانفطار: ۱۰ـ۱۳) نیز: «مردم مدینه و بادیه نشینانِ پیرامون شان را نرسد که از] فرمان [پیامبرِ خدا، سَر باز زنند و جان خود‌ را‌ عزیزتر از جان او، بدانند; چرا کـه هـیچ تشنگی و رنج و گرسنگی ای در راهِ خدا، به آنان نمی رسد و در هیچ مکانی که کافران را به خشم می آورد‌، قدم‌ نمی‌ گذارند و از دشمنی غنیمتی به‌ دست‌ نمی‌ آورند مگر اینکه به سببِ آن، عـملِ صـالحی برای آنان] در کارنامه شان [نوشته می شود، زیرا خدا پاداش نیکوکاران را‌ ضایع‌ نمی‌ کند». (التوبه: ۱۲۰) قابل ذکر است که در‌ گاهان‌ هم اشاره ای به «دفتر زندگانی» شده است (یسنه ۳۱:۱۴).

۱۶۱٫ «اما کـسی کـه کتابش به دست راستش‌ داده‌ شود‌، به زودی اش حسابی بس آسان کنند و شادمان به سوی‌ کسانش باز گردد و اما کسی که کتابش از پشت سرش به او داده شود. زودا که هلاک ]خویش‌ [خـواهد‌ و در‌ آتـشِ افـروخته، درآید.» (الانشقاق: ۷ـ۱۲)

۱۶۲٫ قس: «و کلیدهای غـیب، تـنها نـزد‌ اوست‌. جز او] کسی [آن را نمی داند; و] او [آنچه در خشکی و دریاست می داند و هیچ‌ برگی‌ فرو‌ نمی افتد مگر] اینکه [آن را می داند و هیچ دانـه ای در‌ تـاریکی‌ هـای‌ زمین و هیچ تَر و خشکی نیست، مگر اینکه در کـتابی روشـن ]ثبت [است.» (الانعام: ۵۹‌) نیز‌: «آیا‌ ندانسته ای که خداوند آنچه را در آسمان و زمین است، می داند; اینها ]همه‌ [در‌ کتابی ]مندرج [است؟» (الحـج: ۷۰)

هفت آسمان » پاییز ۱۳۸۶ – شماره ۳۵ (صفحه ۱۳۱)


۱۶۳٫ «سـپس، شـب سوم، در بامداد، اگر آن روان]‌ از‌ [پرهیزگاران]‌ باشد … [بادی تیز به پذیـره آید، بهتر و نیکوتر و خوشبوتر و پیروزگرتر از همه بادهای به‌ گیتی‌ که روان را شادی بخشد. اگر دُروَند است، بادی] به [پذیـره آیـد گـندتر‌، پوسیده‌ تر‌ و ناپیروزتر از همه بادهای به گیتی، که روان را] از وی [ناآرامی واندوه رسـد. سـپس‌، بَرَندَش‌ آن روان را به آمار […]» (بندهش، ۱۳۰)

۱۶۴٫ برخی از پژوهندگان، مفهوم‌ برزخ‌ را‌ معادلِ «هَمّیستَگان» (=جای آمیختگی) در باورهای زرتشتی دانسته اند. امـا ایـن انـدیشه، درست نیست. قابل ذکر‌ است‌ که‌ تعبیرِ هوای سرد یا گرم، بـه عـنوانِ پادافـره، که در برخی منابع‌ زرتشتی‌ از آن یاد شده (نیز در: مینویِ خرد، ۳۰)، تا حدودی می تواند یـادآور مـعنای «زمـهریر‌» در‌ باورهای عامیانه مردم باشد که می اندیشند «ساداتِ گناه کار» تا هنگام‌ رستاخیز‌، در جـایگاهی بـسیار سرد به نام زمهریر‌، به‌ سر‌ خواهند برد.

۱۶۵٫ «اگر او (=روان) را گناه‌ و کرفه‌، هر دو بـرابر بـاشد، آنـگاه، او را به همستگان دهند. درباره همستگان گوید‌ که‌ جایی است چون گیتی; هر‌ کس‌ را بـِدان‌ پایـه‌ که‌ ایشان را کرفه است، جای دهند‌، نشانند‌.» (بندهش، ۱۳۱) / «]به [جایی فراز آمدم و دیـدم روانـِ مـردمی چند را که‌ به‌ هم ایستاده] بودند[. پرسیدم […] «ایشان کیستند‌ و چرا ایدر ایستند؟ ]پاسخ:[ اینجای‌ را‌ همستگان خـوانند و ایـن روان ها‌ ]که‌ [تا تنِ پسین (=رستاخیز) اینجای ایستند، روانِ مردمانی اند که کـرفه (=ثواب) و گـناه شـان برابر‌ بود‌ ]…و [پادافرهِ (=مجازاتِ) ایشان از راهِ گردشِ‌ هوا‌ است‌: سردی یا گرمی‌; و ایشان‌ را پتیاره دیگری نـیست‌» (بـهار‌،] از: ارداویـراف نامه[، ۳۰۵)

۱۶۶٫ «و میان آن دو] گروه [حایلی است و بر اعراف، مردانی‌ هستند‌ که هر یـک] از آن دو‌ دسـته‌ [را از‌ سیمایشان‌ می‌ شناسند و بهشتیان را که‌ هنوز وارد آن نشده، و]لی] [بدان [امید دارند، آواز می دهند که سلام بـر شـما‌. و چون‌ چشمان شان به سوی دوزخیان گردانیده‌ شود‌، می‌ گویند‌ پروردگارا‌! مـا را در‌ زمـره‌ گروهِ ستمکاران قرار مده. و اهل اعراف، مـردانی را کـه آنـان را از سیمایشان می شناسند، ندا‌ می‌ دهند‌ ]و [مـی گـویند: جمعیت شما و آن] همه‌ [گردنکشی‌ که‌ می‌ کردید‌، به‌ حال شما سودی نـداشت.» (الاعـراف: ۴۶ـ۴۸)

۱۶۷٫ «در صور دمیده می شود; پس، هـر کـه در آسمان هـا و هـر کـه در زمین است، بیهوش درمی افتد‌، مـگر کـسی که خدا بخواهد. سپس، بار دیگر، در آن دمیده می شود و به ناگاه، آنـان بـر پای ایستاده، می نگرند.» (زمر، ۶۸)

۱۶۸٫ «هنگامی کـه نزدیک فرشگردکرداری باشد، نـیوشیداران‌ (=پذیرندگان) فـرمان‌ اردیبهشت از گوسپند ]و [گوشتخواری بگردند (صـرفنظر کـنند) و یک چهارمِ نیروی آز کاسته شود و گندگی که همانا در تن است، نابود شود. تـاری و تـیرگی به تدریج کاسته شود، مـینوی‌ پاکـ‌ بـیشتر به چهر پوشـیده شـود، دانش ها روشن تـر یـافته شود. آز در تنِ فرزندان که از ایشان (=مردم زمان فرشگرد)

هفت آسمان » پاییز ۱۳۸۶ – شماره ۳۵ (صفحه ۱۳۲)


زاده شوند، ناتوان‌ تر‌ و تن ]آنان [کم گـندتر و بـه‌ سرشت‌ ایزدان، هم پیوندتر است ]…[.» (زادسـپرم، ۶۰) / «در آن هـنگام، نشان رسـتاخیز ]آشـکار [بـاشد و سپهر بجنبد، سیر خـورشید، ماه، ستارگان تغییر کند. و در فضا یکی‌ شوند‌ مانند سپهر گردان و چهره‌ دریا]‌ و [همه ساکنان زمـین تـغییر کند […].» (زادسپرم، ۶۱)

۱۶۹٫ شیوه رواییِ قرآن، در بـیانِ حـکایتِ آفـرینش، خـاص و جـالب توجه است. در ایـن شـیوه، زمان، صورتِ خطی یا ممتد ندارد و در آن‌، رخدادها‌، به ترتیبِ وقوع، بازگفته نمی شود. برای مـثال، در آن، «الله» از ابـتدا و پیـش از هر بروز سانحه ای، سخن از قرار گرفتنِ انـسان بـر روی زمـین سـخن مـی گـوید‌; یا‌ ابلیس، حتی‌ پیش از ارتکاب گناهِ ازلی توسط آدم و حوا و هبوطِ آنان، «یوم یبعثون» را یادآور می شود; یا‌ ملایک، از فساد و خونریزیِ آینده نسلِ آدم بر روی زمین، ابراز‌ نگرانی‌ می‌ کـنند، یا گفته می شود زمین برای انسان آفریده یا گسترانیده شده است و … الخ. بدون تردید، این ‌‌شیوه‌ روایی، مبتنی بر تکنیکِ «آینده رَوی» (falsh forward) است (و حتی، تا حدودی، یادآورِ‌ رئالیسمِ‌ جادویی‌ در ادبیات مـعاصر اسـت). در نتیجه، در آن، همه رخدادهای فعلی و آتی، با هم، و به‌ مرکزیتِ سانحه ازلی، بازگو می شوند. عدم درک این نکته، موجب شده است‌ که برخی، روایت قرآنی‌ را‌ درست درک نکنند.

۱۷۰٫ «آنچه ما نمادش مـی نـامیم یک اصطلاح است، یک نام یا نمایه ای که افزون بر معانی قراردادی و آشکارِ روزمره خود، دارای معانی متناقضی نیز باشد.» (یونگ‌، ۱۵ـ۱۶)

هفت آسمان » پاییز ۱۳۸۶ – شماره ۳۵ (صفحه ۱۳۳)


منابع

آذرباد مـهراسپندان، تـرجمه: رهام اشه و شهین سراج، مـؤسسه انـتشاراتی فرهنگی فروهر، ۱۳۷۹

الیاده، میرچا، جهان اسطوره شناسی، جلد سوم، ترجمه: جلال ستاری، نشر مرکز، ۱۳۷۹

ـــــــــــــ ، دین پژوهی‌، دفتر‌ اول، ترجمه: بهاء الدین خرمشاهی، انتشارات پژوهشگاه، ۱۳۷۲

بـندهشن، تـرجمه: مهرداد بهار، انتشارات تـوس، ۱۳۸۰

بـهار، مهرداد، پژوهشی در اساطیر ایران، نشر آگه، ۱۳۸۱

دین کرد سوم، دفتر اول، ترجمه‌: فریدون‌ فضیلت، انتشارات فرهنگ دهخدا، ۱۳۸۱

ـــــــــــــ ، دفتر دوم، ترجمه: فریدون فضیلت، انتشارات مهرآیین، ۱۳۸۴

روایت آذرفرنبغ فرخزادان، ترجمه: حسن رضایی باغ بـیدی، انـتشارات دایره المعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۸۴

روایت‌ امید‌ اشوهیشتان، ترجمه: نزهت صفای اصفهانی، نشر مرکز، ۱۳۷۶

روایت داراب هرمزد، موبد مانک رستم اون والا، چاپ سنگی

زنر، آر.سی.، تعالیم مغان، ترجمه: فریدون بدره ای، انتشارات توس‌، ۱۳۷۷‌

ـــــــــــــ‌ ، طـلوع و غـروب زردشتی گـری، ترجمه‌: تیمور‌ قادری‌، انتشارات فکر روز، ۱۳۷۵

سبحانی، جعفر، منشور اصول عقاید امامیه، انتشارات مؤسسه تعلیماتی و تحقیقاتی امام صـادق، ۱۳۸۵

شاکد، شائول، از ایران‌ زرتشتی‌ تا‌ اسلام، ترجمه: مرتضی ثاقب فر، انـتشارات قـقنوس، ۱۳۸۱‌

شـایست‌ ناشایست، ترجمه: کتایون مزداپور، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۶۹

شوالیه، ژان و گربران، آلن، فرهنگ نمادها، ترجمه: سودابه فضایلی، انتشارات‌ جـیحون‌، ‌ ‌۱۳۸۵‌

صـدوق، محمد بن علی بن الحسین بن بابویه، معانی الاخبار‌، مؤسسه النشر الاسلامیه، ۱۳۶۱

قـاسمی، عـلی مـحمد، برزخ، پژوهشی قرآنی و روایی، انتشارات مؤسسه امام خمینی، ۱۳۸۵

گزیده های‌ زادسپرم‌، ترجمه‌: محمدتقی راشد مـحصل، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۶۶

گیمن، دوشن، دین‌ ایران‌ باستان، ترجمه: رؤیا منجم، انـتشارات فکر روز، ۱۳۷۵

ـــــــــــــ ، زرتشت و جهان غـرب، تـرجمه: مسعود رجب نیا‌، انتشارات‌ مروارید‌، ۱۳۸۱

متون پهلوی، ترجمه: سعید عریان، کتابخانه جمهوری اسلامی ایران، ۱۳۷۱

مجلسی‌، محمد‌ باقر‌، بحارالانوار، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۶۸

مینوی خرد، ترجمه: احمد تفضلی، نشر توس، ۱۳۷۹

نظری منفرد‌، علی‌، مـعاد‌، روز رستاخیز، انتشارات دارالفکر، ۱۳۸۳

یونگ، کارل گوستاو، انسان و سمبول هایش، ترجمه: ابوطالب صارمی‌، انتشارات‌ امیرکبیر، ۱۳۵۲

هفت آسمان » پاییز ۱۳۸۶ – شماره ۳۵ (صفحه ۱۳۴)


شبکه بین المللی مطالعات ادیان

اینفورس (شبکه بین المللی مطالعات ادیان)،‌ بخشی از یک مجموعه فعالیت های فرهنگی است که توسط یک گروه جهادی مجازی انجام می شود. این گروه  بدون مرز، متشکل از اساتید، طلاب، دانشجویان و کلیه داوطلبان باایمان و دغدغه مندی است که علاقمند به فعالیت علمی جهادی در عرصه جنگ نرم هستند. شما هم می توانید یکی از اعضای این گروه باشید(اینجا کلیک کنید). فعالیت های سایت زیر نظر سید محمد رضا طباطبایی، مدرس ادیان و کارشناس صدا و سیماست. موضوعات سایت نیز در زمینه سیر مطالعاتی با رویکرد تقویت بنیه های اعتقادی و پاسخ به شبهات است.

0 0 رای ها
شما هم امتیاز بدهید..
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
View all comments
دکمه بازگشت به بالا