مطالعات متفرقه (خارج از سیر مطالعاتی)

بررسی مسئله «بدعت»، در شریعت اسلام

 
بررسی مسئله «بدعت»، در شریعت اسلام
 

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

مقدمه:

معرفی اجمالی فرقه ضاله «وهابیت»!

هدف اصلی از تأسیس فرقه وهابیت!

مسئله «بدعت» در فرهنگ وهابیت!

نمونه هائی از اعمال مسلمانان، که وهابیت آنها را «بدعت» شمره اند:

۱٫ صلوات فرستادن بر پیغمبر، قبل و بعد از اذن:

گناه صلوات فرستادن بر پیغمبر، از زنای با زن بدکاره بدتر است!!!

۲٫ گفتن «صدق الله العظیم»:

۳٫ جشن تولد و سالگرد ازدواج:

۴٫ تسبیح با سنگریزه:

«حرمین شریفین» را اعتقادات باطل احاطه کرده است!

«صراط مستقیم»؛ راه و روش «آل شیخ» و«محمدبن عبدالوهاب» است!!

۵٫ برگزاری مراسم میلاد پیغمبر:

قاعده «اصاله الإباحه»!

جواب جالب «سیوطی» از مسئله «احتفال»:

۶٫ جشن میلاد انبیاء و انسانهای صالح:

۷٫ آغاز نمودن جلسات با قرائت قرآن:

۸٫ قرائت قرآن و دعا به صورت دسته جمعی:

۹٫ رفت و آمد زیاد به حرم پیغمبر:

۱۰٫ اهدای ثواب قرآن و نماز به رسول اکرم:

۱۱٫ اهدای ثواب نماز به اموات:

۱۲٫ دست کشیدن به پرده کعبه:

۱۳٫ ذکر گفتن با تسبیح:

۱۴٫ برگزاری جشن تولد نوزادان:

۱۵٫ برگزاری سالگرد ازدواج:

بررسی واژه «بدعت» در لغت و اصطلاح:

تأثیر اعتقادات «ابن منظور» در معنی کردن یک لغت!

«ابن منظور» و توجیه عمل «عمر»، در بدعت «نماز تراویح»!

عصبانیت رسول اکرم از «نماز تراویح»!

تقسیم بدعت، به دو قسم «بدعت محموده» و «بدعت مذمومه»!!

تقسیم «بدعت»، به «بدعت هدایت» و «بدعت گمراهی»!!

تقسیم «بدعت»، به پنج قسم!!!

بعضی مواقع، بدعت گذاری واجب است!!!

هدف اساسی، از تقسیم بندی «بدعت» به انواع مختلف:

دفاع «ابن حزم» از بدعت خلیفه دوم:

دفاع جناب «ابن اثیر» از عمل خلیفه دوم:

خدمتی از «قسطلانی» به جناب خلیفه دوم!

توجیه بدعت تراویح از سوی «ابن تیمیه»!

نظر فقهای اهل سنت در مورد تقسیم بندی «بدعت»:

نظر «صالح فوزان»:

نظر «ابن حجر» در «فتح الباری»:

نظر «قرطبی» در «الجامع لأحکام القرآن»:

نظر «ابو اسحاق شاطبی» در «الإعتصام»:

نظر «ابن رجب حنبلی» در «جامع العلوم و الحکم»:

نظر «محمدبن اسماعیل کحلانی» در «سبل السلام»:

نظر «ناصرالغامدی» در «حقیقه البدعه و احکامها»:

بررسی واژه «سنت» در لغت و اصطلاح!

بررسی واژه «سنّت» در لغت:

معنای اصطلاحی واژه «سنّت»:

«سنت» در لسان معصومین(علیهم السلام):

تمام سنتهای پیغمبر ضایع شد حتی «نماز»!

نماز امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) یادآور نماز پیغمبر!

از سنت پیغمبر، فقط «قیام به نماز» باقی مانده است!

از سنت پیغمبر، فقط «اذان» باقی مانده است!

از سنت پیغمبر، فقط «قبله» باقی مانده است!

 

  

فهرست

مقدمه:

یکی از اموری که وهابیت از دیر باز مسلمانها و یا شیعیان را محکوم به مخالفت با دین و متهم به شرک و کفر می کرد و به دنبال آن فتوا به قتل و تصرف اموال مسلمانان را صادر می کرد قضیه «بدعت» و ارتکاب امور خارج کننده از دایره شریعت بوده است. عمدتاً وهابیها برای اینکه بخواهند یک عملی را زیر سئوال ببرند و یک فردی را از دایرۀ اسلام بیرون ببرند، و حکم به قتل و کفر او بدهند، موضوع «بدعت» را مطرح می کنند! لذا موضوع «بدعت»، امروز از ابزار اولیه وهابیت برای بیرون راندن مخالفین خود را از میدان اسلام قرار گرفته است.

«ابن تیمیه»، به عنوان رهبر فکری وهابیت در این زمینه می نویسد:

«وَالدَّاعِی إلَى الْبِدْعَهِ مُسْتَحِقٌّ الْعُقُوبَهَ بِاتِّفَاقِ الْمُسْلِمِینَ، وَ عُقُوبَتُهُ تَکُونُ تَارَهً بِالْقَتْلِ، وَ تَارَهً بِمَا دُونَهُ»

کسی که دیگران را به یک بدعتی دعوت کند، به نظر تمام مسلمانها، باید مجازات شود. و مجازات او این است که یا باید کشته شود و یا باید با کمتر از کشتن، مجازات شود.

الفتاوی الکبری، ج۲، ص ۲۹

از این جهت، آگاهی از بحث «بدعت» و آشنائی با شاخصه های مختلف آن، از ضروریات است. لذا بر آن شدیم تا موضوع «بدعت» را از نظر لغت و اصطلاح؛ از نظر نگاه قرآن؛ از منظر سنت و سیره نبی مکرم و اهل بیت(علیهم السلام) و اقوال و سیره علماء فریقین، مورد بررسی قرار دهیم تا چهره واقعی وهابیت، در پس پرده طرح مسئله «بدعت» بیشتر بر همگان آشکار شود.

معرفی اجمالی فرقه ضاله «وهابیت»!

ریشه های فرقه ضاله «وهابیت» اگر به دقت مورد نظر قرار بگیرد، و برنامه های «ابن تیمیه» و «محمد بن عبدالوهاب» به عنوان رهبران اصلی و اساسی این فرقه، که در طول سالیان تأسیس این فرقه داشتند، مورد مطالعه قرار بگیرد، آنچه به دست خواهد آمد این است که اگر آیات و روایات استفاده شده، از کتابهای این فرقه منحرف برداشته شود، و مضمون عباراتی را که چهره های شاخص این فرقه دارند، در کنار سخنانی که قریش در سیزده سال مبارزه خود با پیغمبر در مکه و ده سال مبارزه در مدینه داشتند، گذاشته شود، و این دو فرهنگ پلید، با یکدیگر مقایسه شود، مشخص خواهد شد که برنامه های مبارزاتی وهابیت علیه پیغمبر اکرم، با برنامه مبارزاتی ۲۳ ساله قریش، هیچ فرقی نمی کند. بلکه در موارد متعددی، شدیدتر از آنها نیز می باشد.

حضرت آیه الله العظمی فاضل لنکرانی(ره)، در این زمینه تعبیر زیبایی دارد و می گوید:

«وهابیت مولود کفر و یهود است. و از اسلام خارج است. و هیچ فلسفه ای جز مخالفت با اسلام و قرآن ندارد»

پیام معظم له به مناسبت تخریب مجدد حرمین شریف عسکریین ۲۳/۳/۱۳۸۶

لذا اگر ما بخواهیم «وهابیت» را در یک جمله معرفی کنیم، باید بگوئیم که «وهابیت» یعنی: «احیای فرهنگ بنی امیه و استمرار خط  آنها.»

چرا که این فرقه، برداشتهای خاصی از شریعت دارند؛ چه از آیات و چه از روایات.

آنچه که خودشان برداشت از کتاب و سنت دارند، حجت می دانند. و برداشتهای دیگران را باطل و «بدعت» می دانند.

«محمد بن عبد الوهاب» بارها به شاگردانش – افرادی که حتی الفبای اسلامی را هم بلد نبودند، عوام بودند و تبعیت از محمد بن عبدالوهاب می کردند- توصیه می کرد که آنچه شما خودتان ازاسلام برداشت می کنید، آن اسلام واقعی است. و به آن باید عمل کنید، بر مبنای آن حرکت کنید. نگاهی به برداشتهای دیگران نداشته باشید!!

 

هدف اصلی از تأسیس فرقه وهابیت!

به تصریح علمای سرشناس اهل سنت، هدف نهائی وهابیت از تاسیس این فرقه و تکفیر و قتل مسلمانها؛ رسیدن به حکومت و اموال و ثروت و دارائی های مسلمانها بوده است. آقای کوثری – ازعلمای بزرگ دانشگاه الازهر مصر – در این زمینه می نویسد:

 

«و لیس قصد أول من آثار هذه الفتنه، سوى استباحه أموال المسلمین لیؤسس حکمه بأموالهم على دمائهم باسم أنهم مشرکون»

قصد اولیه وهابیون از فتنه وهابیت، مباح کردن اموال مسلمین بود تا حکومت خودشان را با این اموال تقویت بکنند. اینها خون مسلمین را مباح می کنند به اسم این که اینها مشرک هستند.

مقالات کوثری، ج۱، ص ۳۲۶

مسئله «بدعت» در فرهنگ وهابیت!

وهابی ها کتابی دارند به نام «الدُرَرُ السنیَّه فِی الأَجوِبَهِ النَّجدیّه، مَجموعَهُ رَسائِلَ و مَسائِلَ عُلماء نَجدالأعلام مِن عَصر الشَیخ مُحمدبن عَبدالوهّاب إلی عَصرنا هَذا» یعنی تمام تألیفات، نامه ها، سخنرانی ها، که از «محمدبن عبدالوهاب» و فرزندان او تا عصر حاضر بوده را، در شانزده جلد جمع کرده اند. وهابی ها در تعریف «بدعت» می گویند:

« أن البدعه – و هی ما حدثت بعد القرون الثلاثه – مذمومه مطلقاً خلافاً لمن قال حسنهُ، و قبیحهُ، و لمن قسمها خمسه أقسام. فمن البدع المذمومه التی ننهى عنها: رفع الصوت فی مواضع الأذان بغیر الأذان سواء کان آیات، أو صلاه على النبی صلى الله علیه وسلم أو ذکرا غیر ذلک بعد أذان، أو فی لیله الجمعه، أو رمضان، أو العیدین، فکل ذلک بدعه مذمومه. و قد أبطلنا ما کان مألوفا بمکه، من التذکیر، و الترحیم، و نحوه، و اعترف علماء المذاهب أنه بدعه»

بدعت هر آن چیزی است که بعد از سه قرن اول؛ یعنی قرن صحابه،قرن تابعین، و قرن اتباع تابعین، حادث شده است، که مطلقاً مذموم است. برخلاف آن کسانی که بدعت را گفته اند بر دو قسم است بدعت حسنه و بدعت سیئه. و یا کسانی که بدعت را تقسیم کرده اند به پنج قسم. یکی از بدعتهای مذمومه ای که ما از آن نهی می کنیم، بلند کردن صداست به کلامی غیر از اذان در وقت اذان. و فرقی نمی کند که آن صدا، آیه قرآن باشد و یا صلوات بر پیغمبر باشد. صلوات فرستادن در شب جمعه، ماه رمضان، و عید فطر و قربان، همه اینها بدعت و مذموم هستند. در شهر مکه الآن مردم الفت گرفته اند که ذکر خدا می گویند بر یکدیگر رحمت می فرستند و امثال این را می گویند. علمای مذاهب گفته اند که تمامی اینها بدعت است.

الدرر السنیه فی الأجوبه النجدیه، ج۱، ص ۲۳۷

وهابی ها، پشت بند این کلام هم فتوا داده اند که:

«لیس فی أهل البدع غیبه…نصّ العلماء على جواز غیبه أهل البدع.»

غیبت کسانی که اهل بدعت هستند، اشکال ندارد… علما بر جواز غیبت اهل بدعت تصریح کرده اند.

الدرر السنیه فی الأجوبه النجدیه، ج ۷، ص ۵۵۸

 

نمونه هائی از اعمال مسلمانان، که وهابیت آنها را «بدعت» شمره اند:

۱٫ صلوات فرستادن بر پیغمبر، قبل و بعد از اذن:

«ذکر الصلاه و السلام علی الرسول قبل الاذان و هکذا الجهر بها بعد الأذان، مع الأذان من البدع المحدثه فی الدین»

سلام و صلوات فرستادن بر پیغمبر قبل از اذان و همچنین بلند صلوات فرستادن بر پیغمبر بعد از اذان، و در حین اذان، از بدعتهائی است که در دین ایجاد شده است.

فتاوی اللجنه الدائمه للبحوث العلمیه والإفتاء، ج۲، ص۳۵۷، فتوای شماره۹۶۹۶

توجه به این نکته جالب است که بدعت بودن و حرام بودن صلوات فرستادن بر پیغمبر، نه از این جهت است که در شرع مقدس اسلام وارد نشده است – که اتفاقاً مکرر سفارش شده است – بلکه از این جهت است که جناب «محمد بن عبدالوهاب»، از شنیدن صدای صلوات بر پیغمبر، اذیت می شده است!!!:

«و کان محمد بن عبدالوهاب ینهی عن الصلاه علی النبی و یتأذى من سماعها و ینهی عن الاتیان بها لیله الجمعه و عن الجهر بها علی المنابر و یؤذی من یفعل ذلک و یعاقبه اشد العقاب و ربما قتله.»

محمد بن عبدالوهاب از درود فرستادن و صلوات بر پیامبر نهی می کرد و از شنیدن آن اذیت می شد و از آن در شب های جمعه نهی می نمود و نیز از بلند صلوات فرستادن بر روی منابر جلوگیری می کرد و اگر کسی چنین می کرد او را اذیت می نمود و شدیداً عقاب می کرد وچه بسا او را به قتل می رسانید.

الدر السنیه فی الرد علی الوهابیه، زینی دحلان، ص۴۰

گناه صلوات فرستادن بر پیغمبر، از زنای با زن بدکاره بدتر است!!!

«محمدبن عبدالوهاب» نه تنها از شنیدن صدای صلوات بر پیغمبر اذیت می شد، بلکه صلوات فرست را نیز می کشت و صلوات فرستادن او را از رفت و آمد به خانه یک زن بدکاره برای فحشا، بدتر می دانست!!

«حتى أنه قتل رجلا أعمى کان مؤذنا صالحا ذا صوت حسن نهاه عن الصلاه على النبی صلى الله علیه وسلم فی المناره بعد الأذان فلم ینته وأتى بالصلاه على النبی صلى الله علیه وسلم فأمر بقتله فقتل. إن الریابه فی بیت الخاطئه یعنی الزانیه أقل إثما ممن ینادی بالصلاه على النبی صلى الله علیه وسلم فی المنائر.»

محمدبن عبدالوهاب مرد نابینایی که مؤذن بود، و آدم صالحی هم بود، صدایی خوبی هم داشت را به قتل رساند. زیرا وقتی که وی را از صلوات فرستادن بر پیغمبر اکرم در بالای مناره بعد از اذان نهی کرد، و او گوش نداد و بر پیغمبر اکرم صلوات فرستاد، دستور داد او را بکشند و کشتند. بعد گفت همانا رفت و آمد به خانه یک زن خطا کار یعنی زن زنا کار، برای فحشا؛ گناهش کمتر است ازکسی بر بالای مناره بر پیغمبر صلوات می فرستد.  

الدر السنیه فی الرد علی الوهابیه، زینی دحلان، ص۴۰

البته ناگفته نماند که اذیت شدن «محمد بن عبدالوهاب»، از شنیدن صدای صلوات، مسبوق به سابقه بوده و سلف فکری ایشان، جناب «معاویه بن ابی سفیان» نیز از شنیدن نام مبارک پیغمبر در اذان، به شدت ناراحت می شد: 

«مطرف بن المغیره بن شعبه قال: قال ابی : قلت له(للمعاویه) وقد خلوت به: إنک قد بلغت منا یا أمیر المؤمنین، فلو أظهرت عَدْلاً وبسطت خیراً فإنک قد کبرت، ولو نظرت إلى إخوتک من بنی هاشم فوصَلْتَ أرحامهم فوالله ما عندهم الیوم شیء تخافه، فقال لی: هیهات هیهات!! مَلَکَ أخوتَیْمٍ فعدل وفعل ما فعل، فواللّه ما عدا أن هلک فهلک ذکره،… وإن أخا هاشم یُصْرَخُ به فی کل یوم خمس مرات: أشهد أن محمداً رسول الله، فأی عمل یبقى مع هذا؟ لا أمَ لک؛ والله ألا دفناً دفناً»

مطرف نقل می کند پدرم مغیره بن شعبه می گفت در یکی ازملاقات های خود به معاویه گفتم بنی هاشم اقتدار خود را از دست داده اند و خطری از ناحیه آنها حکومت تو را تهدید نمی کند چه بهتر که بر آنها سخت نگیری و آنان را مورد محبت قرار دهی معاویه گفت پس از مرگ ابوبکر عمر عثمان هیچ اثری از آنان باقی نمانده و نامی از آنان برده نمی شود اما هر روز پنج مرتبه فریاد اشهد ان محمد رسول الله به گوش می رسد با این وضع دیگر چه چیزی برای ما بنی امیه باقی مانده است به خدا سوگند تا نام پیامبر را دفن نکنم و از زبانها نیندازم آرام نخواهم گرفت.

مروج الذهب مسعودی، ج۲، ص۵۴ ؛ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۲، ص۱۸۷ 

با چنین وضعیتی؛ باید گفت « إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّـا إِلَیْهِ رَاجِعونَ »

۲٫ گفتن «صدق الله العظیم»:

«قول صدق الله العظیم بعد الإنتهاء من قراءه القرآن بدعه»

گفتن «صدق الله العظیم» بعد از تمام شدن قرائت قرآن، بدعت است.

فتاوى اللجنه الدائمه للبحوث العلمیّه والإفتاء ج ۴ ص ۱۴۹ فتوای شمارۀ ۳۳۰۳

۳٫ جشن تولد و سالگرد ازدواج:

«وأعیادُ الموالد نوعٌ من العبادات المُحْدَثَهِ فی دین اللّه فلایجوز عملُها لأیٍّ من الناس مهما کان مقامُه أو دَوْرُه فی الحیاه»

جشن تولّد، نوعى از عباداتى است که در دین افزوده شده و براى هیچ فردى اگرچه از شخصیّت هاى برجسته جامعه و داراى موقعیّت ممتاز هم باشد، جایز نیست.

فتاوى اللجنه الدائمه للبحوث العلمیّه والإفتاء، ج ۳، ص ۸۳، فتواى شماره ۲۰۰۸

۴٫ تسبیح با سنگریزه:

«و روى ابن وضاح: أن عبد الله بن مسعود حُدث: أن أناساً یسبحون بالحصى فی المسجد و أتاهم و قد کوّم کل رجل منهم کومه من حصى بین یدیه إنکم لأهدى من أصحاب رسول الله صلى الله علیه وسلم أو أضل؟ بل هذه، یعنی: أضل..»

ابن وضاح نقل کرده است که ابن مسعود حدیث می گفت، این مردم وقتی می خواستند تسبیح بگویند با ریگ تسبیح می گفتند آمدم مسجد دیدم هرکس یک کپه ای از ریگ مقابل خود دارد گفتم اینها چیست؟ گفتند: این سنگ ریزه را آورده ایم هر تسبیح که می گوئیم یکی از این سنگریزه ها را می گذاریم کنار که عدد را گم نکنیم. آیا شما از اصحاب پیغمبر هدایت یافته ترید یا گراه تر ازآنهائید بلکه شما از اصحاب پیغمبرگمراه تر هستید

الدررالسنیه فی الأجوبه النجدیه، ج۸، ص۱۰۴

«حرمین شریفین» را اعتقادات باطل احاطه کرده است!

وهابی ها معتقدند که حرمین شریفین مکه و مدینه و بسیاری از بلاد دیگر از جمله طائف و عراق و… را اعتقادات باطل و بدعتها فرا گرفته است:

ومن العجب أن هذه الاعتقادات الباطله، والمذاهب الضاله، والعوائد الجائره، والطرائق الخاسره قد فشت و ظهرت، و عمت و طمت، حتى بلاد الحرمین الشریفین!

عجیب است که این اعتقادات باطل، و مذاهب ضاله، و عادتهای جاری، و راههای خسارت بخش، گسترش یافته، و ظاهر شده و عمومی شده، و فراگیر گشته؛ حتی بلاد حرمین شریفین را هم فرا گرفته است.

«وفی الطائف، قبر ابن عباس، رضی الله عنهما، یفعل عنده من الأمور الشرکیه التی تشمئز منها نفوس الموحدین و تنکرها قلوب عباد الله المخلصین کذلک ما یفعل بالمدینه المشرفه »

کنار قبر «ابن عباس» در طائف، کارهای شرکی را انجام می دهند که نفس موحدین از او اشمئزاز دارد. و قلوب بندگان خالص خدا آن را نمی پذیرد. در مدینه مشرفه هم از این قبیل بدعتها صورت می گیرد

«و بالغوا فی مخالفه ما جاء به محمد علیه أفضل الصلاه والسلام، من النهی عن تعظیم القبور»

و در تعظیم قبور، که رسول اکرم آن را نهی کرد بود، مبالغه می کنند.

«کذلک مشهد العلوی، بالغوا فی تعظیمه و توقیره، و خوفه و رجائه»

همچنین درمشهد علوی(نجف اشرف)، که در تعظیم و بزرگداشتش و در خوف و رجایش مبالغه می کنند.

«و أما بلاد مصر… فقد جمعت من الأمور الشرکیه…، لا سیما عند مشهد أحمد البدوی و أمثاله من المعتقدین المعبودین، فقد جاوزوا بهم ما ادعته الجاهلیه لآلهتهم.»

دربلاد مصر، مردم چقدر گرفتار شرک هستند. مخصوصاً در مشهد احمد بدوی- که از بزرگان خود اهل سنت است- و امثال اینها. که از آنچه که جاهلیت برای آلهه خود می پنداشتند، فراتر رفته اند.

«کذلک ما یفعل فی بلدان الیمن…و ففی صنعاء»

دربلاد یمن و صنعا چه کارهای خلافی انجام می دهند.

«وفی أرض نجران من تلاعب الشیطان، و خلع ربقه الإیمان…»

همچنین در منطقه نجران شیطان دارد با مردم بازی می کند! آن ربقه ایمان را از گردن مردم  دور می اندازد. در حلب و دمشق و سایر بلاد شام، همچنین موصل و بلاد اکراد اصناف شرک و فسق و فجور در آنجا هست.

«وعندهم المشهد الحسینی، قد اتخذه الرافضه وثنا، بل رباً مدبراً و خالقاً میسراً، و أعادوا به المجوسیه، و أحیوا به معاهد اللات و العزى»

درعراق، حرم امام حسین را مردم بت قرار داده اند. بلکه بالاتر، آن را پروردگار خویش و خالق خویش قرار داده اند. عادات مجوسی را اجرا می کنند. و آن عهد و پیمان لات وعزی را در مشهد امام حسین احیا می کنند!

الدررالسنیه، ج۱، ص۳۸۰ و ص۳۸۱

«صراط مستقیم»؛ راه و روش «آل شیخ» و«محمدبن عبدالوهاب» است!!

«ولا ینبغی لأحد من الناس العدول عن طریقتهم و مخالفه ما استمروا علیه فی أصول الدین فإنه الصراط المستقیم الذی من حاد عنه فقد سلک طریق أصحاب الجحیم »

هیچ کسی حق ندارد از راه و روش آل شیخ برگردد و عدول کند. و جایز نیست از اصول دینی که آل شیخ بر ان استمرار داشتند، مخالفت کنند. طریقه «آل شیخ» و «محمدبن عبدالوهاب» صراط مستقیم است. هرکس از این صراط مستقیم منحرف شود، راه اصحاب جهنم را پیموده است.

الدرر السنیه فی الأجوبه النجدیه، ج۱۴، ص ۳۷۵

۵٫ برگزاری مراسم میلاد پیغمبر:

«بن باز» مفتی اعظم سابق عربستان سعودی می گوید:

«لا یجوز الاحتفال بمولد الرسول صلى الله علیه وسلم و لا غیره؛ لأن ذلک من البدع المحدثه فی الدین لأن الرسول صلى الله علیه وسلم لم یفعله، و لا خلفاؤه الراشدون، و لا غیرهم من الصحابه»

برگزاری جشن میلاد پیغمبر و دیگران جایز نیست زیرا این از بدعت هایی است که در دین ایجاد شده است. زیرا پیغمبر اکرم و خلفای راشدین و دیگر صحابه این کار را انجام نداده اند.

فتاوى اللجنه الدائمه للبحوث العلمیه والإفتاء ج۳ ص ۱۸ فتوای شماره ۲۷۴۷

قاعده «اصاله الإباحه»!

ملاک در شریعت اسلام، گفتار و عمل انجام داده پیغمبر است نه عمل انجام نداده پیغمبر! آیا قرآن جایی گفته است که ایهاالناس هر عملی را که پیغمبر انجام نداده، بدعت است!؟ پیغمبر اکرم همسرش را طلاق نداد؛ پس آیا طلاق دادن همسر بدعت است!؟ وقتی پیغمبر اکرم «اصاله الإباحه» را تأسیس کرد، معنایش این می شود که تمام چیزها بر شما «حلال» است، مگر مواردی را که من «حرام» اعلام کردم. این «اصاله الإباحه» قاعده ای است که تمام فرق اسلامی قبول دارند.

«ابن حجرعسقلانی» از استوانه های علمی اهل سنت است که می گوید:

« أَنَّ الْأَصْلَ فِی الْأَشْیَاءِ الْإِبَاحَهُ حَتَّى یَرِدَ الشَّرْعُ بِخِلَافِ ذَلِکَ»

اصل در تمام اشیاء اباحه است مگر این که از شرع، خلاف این اباحه ثابت شود.

فتح الباری، ج۱۳، ص ۲۲۷

تفکر امروز وهابیت، یک نوع جمود فکری است. یک نوع تحجر فکری است. این جمود است که بیائیم بگوئیم: «کلّما لم یفعله النبی و الخلفاء، فهو بدعه.» چرا که در زمان حیات نبی مکرم که یازده سال در مدینه بودند، به قدری گرفتاری و مشکلات داشتند که اصلاً به این مسائل نمی رسیدند.

آقای «ابن اثیر» در این زمینه می نویسد:

«وَمَا لَمْ یَکُنْ لَهُ مِثَالٌ مَوْجُودٌ کنَوْع مِنَ الجُود وَالسَّخَاءِ وفعْل الْمَعْرُوفِ فَهُوَ مِنَ الْأَفْعَالِ الْمَحْمُودَهِ، وَلَا یَجُوزُ أَنْ یَکُونَ ذَلِکَ فِی خِلَافِ مَا وَردَ الشَّرْعُ بِهِ؛ لِأَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللَّه عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَدْ جَعل لَهُ فِی ذَلِکَ ثَوَابًا فَقَالَ «مَنْ سَنّ سُنه حسَنه کَانَ لَهُ أجْرها وأجرُ مَنْ عَمِل بِهَا» وَقَالَ فِی ضِدّه «وَمَنْ سَنَّ سُنه سَیِّئَهً کَانَ عَلَیْهِ وزْرُها وَ وِزْرُ مَنْ عَمِل بِهَا» وَذَلِکَ إِذَا کَانَ فِی خِلَافِ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ وَرَسُولُهُ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ»

مواردی از افعال، که مصداق مشخصی ندارند، مثل انواع بخشش ها و سخاوت ها و افعال نیک و پسندیده؛ تمامی این افعال هم در زمره افعال عمومی پسندیده شارع قرار می گیرند. زیرا پیامبر اکرم برای اینگونه اعمال، ثوابی در نظر گرفته و فرموده است: هر کس سنت نیکوئی بنابگذارد، پاداش آن عمل و پاداش تمام کسانی که به آن عمل کنند،بر پایه گذار آن سنت تعلق می گیرد. البته جایز نیست که این افعال صورت گرفته، خلاف دستورات شرع باشد. زیرا پیغمبر فرمود: هر کس سنت سیئه ای را پایه گذاری کند، گناه آن عمل سیئه، و گناه تمام کسانی که به آن عمل کنند، بر گردن سنت گذار خواهد بود. و این اعمال سیئه، اعمالی است در خلاف دستورات خدا و پیغمبر خدا.

النهایه فی غریب الحدیث و الأثر، ج۱، ص ۱۰۶

آیه قرآن می فرماید: 

«قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبى‏»

بگو من هیچ پاداشی از شما بر رسالتم در خواست نمی کنم جز دوست داشتن نزدیکانم

سوره شورى آیه ۲۳

«مودت قربی» در زمان پیغمبر یک مصداق داشت، در زمان ما هم یک مصداق دیگر دارد.

یا آیه شریفه که می فرماید: 

«فَالَّذینَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوه…»‏

و آنهایی که به او ایمان آوردند و گرامیش داشتند و یاریش نمودند.

سوره أعراف آیه ۱۵۷

گرامی داشتن پیامبر، در این آیه مطلق ذکر شده است. و هیچ قیدی ذکر نکرده است و لذا می تواند مصادیق متعددی داشته باشد.

قرآن کریم در مورد درخواست حواریون حضرت عیسی می فرماید: 

«إِذْ قالَ الْحَوارِیُّونَ یا عیسَى ابْنَ مَرْیَمَ هَلْ یَسْتَطیعُ رَبُّکَ أَنْ یُنَزِّلَ عَلَیْنا مائِدَهً مِنَ السَّماء»

در آن هنگام که حواریون گفتند: ای عیسی بن مریم! آیا پروردگارت می تواند مائده ای از آسمان بر ما نازل کند؟

سوره مائده آیه ۱۱۲

حضرت عیسی هم، این خواسته «بنی اسرائیل» را از خداوند درخواست می کند و می گوید: 

« اللَّهُمَّ رَبَّنا أَنْزِلْ عَلَیْنا مائِدَهً مِنَ السَّماءِ تَکُونُ لَنا عیداً لِأَوَّلِنا وَ آخِرِنا»

خداوندا، ای پروردگار، ما از آسمان مائده ای بر ما نازل کن تا عیدی برای اول و آخر ما باشد.

آیه ۱۱۴سوره مائده

حال سؤال این جاست که: آیا مائده آسمانی ارزش بیشتری دارد، یا رسالت پیغمبر اکرم؟ آیا مائده آسمانی ارزش بیشتری دارد یا روزی که پیغمبر اکرم، و منجی بشریت، به دنیا آمد؟ وقتی برای نزول یک مائده، می خواهند تا روز قیامت جشن بگیرند و عید بگیرند، برای تولد بهترین مخلوق عالم، و عزیزترین پیغمبر هستی، چه باید کرد؟

جواب جالب «سیوطی» از مسئله «احتفال»:

سؤالی در زمینه مراسم احتفال نبی مکرم از آقای «سیوطی» شده است و ایشان جواب جالبی از این سؤال داده است:

«فقد وقع السؤال عن عمل المولد النبوی فی شهر ربیع الأول ما حکمه من حیث الشرع؟ و هل هو محمود أو مذموم ؟ و هل یثاب فاعله؟

و الجواب : عندی أن أصل عمل المولد الذی هو اجتماع الناس و قراءه ما تیسر من القرآن و روایه الأخبار الوارده فی مبدأ أمر النبی صلى الله علیه وسلّم و ما وقع فی مولده من الآیات ثم یمد لهم سماط یأکلونه و ینصرفون من غیر زیاده على ذلک هو من البدع الحسنه التی یثاب علیها صاحبها لمافیه من تعظیم قدر النبی صلى الله علیه وسلّم و إظهار الفرح و الاستبشار بمولده الشریف»

از برگزاری مراسم جشن میلاد پیغمبر در ماه ربیع الأول سؤال شده که حکمش چیست؟ و آیا این عمل پسندیده است یا ناپسند است؟ و آیا فاعل این کار اجر و پاداش دارد یا نه؟

جواب: به نظر من اصل برگزاری جشن میلاد پیغمبر، که مردم جمع می شوند و آیاتی از قرآن را می خوانند و اخبار و روایات و نشانه های واقع شده در میلاد پیغمبر را بیان می کنند، و سپس بساط غذائی پهن می کنند و می خورند و می روند؛ این از بدعت های پسندیده ای است که شرکت کنندگان در این مراسم به خاطر تعظیم جایگاه نبی مکرم و اظهار شادی و خوشحالی به خاطر ولادت شریف پیغمبر، اجر و پاداش دارند.

الحاوی للفتاوی، ج۱، ص ۱۸۲

آقای «حلبی» هم در رابطه با برگزاری جشن میلاد پیامبر اکرم، نکته زیبائی را از «ابن جوزی» نقل می کند و می نویسد:

«قال ابن الجوزی: من خواصه أنه أمان فی ذلک العام، وبشرى عاجله بنیل البغیه والمرام.»

ابن جوزی گفته است که یکی از خاصیت های برگزاری مراسم جشن پیامبر این است که برگزاری این مراسم باعث امان مردم از بلایا در آن سال است. و بشارتی است در آینده برای برآورده شدن حاجات و خواسته ها.

سیره حلبی، ج۱، ص ۱۳۷

البته در این زمینه، آقای «سیوطی» تعبیر دیگری نیز دارد که جالب است:

«فتشریف هذا الیوم متضمن لتشریف هذا الشهر الذی ولد فیه ، فینبغی أن نحترمه حق الاحترام و نفضله بما فضل الله به الأشهر الفاضله»

گرامی داشتن روز ولادت پیغمبر، گرامی داشتن این ماه است که پیغمبر در آن به دنیا آمده است. پس سزاوار است که ما این روز را به تمام معنا محترم بداریم. و این ماه را بزرگ بداریم زیرا خداوند این ماه را بر دیگر ماهها برتری داده است.

الحاوی للفتاوی، ج۱، ص ۱۹۴

آقای «صالحی شامی» که تقریباً معاصر آقای «سیوطی» است، در زمینه احتفال مولد النبی می نویسد:

«الباب الثالث عشر فی أقوال العلماء فی عمل المولد الشریف و اجتماع الناس له و ما یحمد من ذلک و ما یذم قال الحافظ أبو الخیر السخاوی- رحمه الله تعالى- فی فتاویه: عمل المولد الشریف لم ینقل عن أحد من السلف الصالح فی القرون الثلاثه الفاضله، و إنما حدث بعد، ثم لا زال أهل الإسلام فی سائر الأقطار و المدن الکبار یحتفلون فی شهر مولده صلى الله علیه وسلم بعمل الولائم البدیعه المشتمله على الأمور البهجه الرفیعه و یتصدقون فی لیالیه بأنواع الصدقات و یظهرون السرور و یزیدون فی المبرّات و یعتنون بقراءه مولده الکریم و یظهر علیهم من برکاته کل فضل عمیم»

باب سیزدهم در اقوال علماء در برگزاری مراسم جشن میلاد پیغمبر اکرم و اجتماع مردم در این مراسم و آنچه مورد مدح و ذم علماست. ابو الخیر سخاوی در فتاوایش گفته است: برگزاری جشن میلاد پیغمبر، از هیچ یک از گذشتگان صالح در سه قرن اول برتری داده شده، نقل نشده است. این عمل، بعدها انجام شده است.و همیشه تمام ملت های مسلمان، در سراسر شهرهای بزرگ، ماه ولادت را جشن می گرفتند و ولیمه های گسترده ای که موجب شادی مردم می شد را برپا می کردند و در شب های این ماه انواع صدقات و کمک ها را انجام می دادند و سرور و شادمانی خود را آشکار می کردند و کارهای خیر خود را بیشتر می کردند و خود را با یاد ولادت نبی مکرم، سرگرم می کردند. لذا در این ماه تمام برکات بر ایشان آشکار می شد.

سبل الهدى و الرشاد فی سیره خیر العباد، ج۱، ص ۳۶۲

۶٫ جشن میلاد انبیاء و انسانهای صالح:

«لا یجوز الاحتفال بمن مات من الأنبیاء و الصالحین و لا إحیاء ذکراهم بالموالدلأن جمیع ما ذکر من البدع المحدثه فی الدین، و من وسائل الشرک»

هر گونه جشن میلاد برای انبیاء و برای صالحین و برگزاری مراسم بزرگداشت و میلاد آنها جایز نیست. زیرا همه اینهایی که ذکر شد از بدعت های ایجاد شده در دین هستند و از اسباب شرک می باشند.

فتاوى اللجنه الدائمه للبحوث العلمیه والإفتاء، ج۳، ص۵۴، فتوای شماره ۱۷۷۴

۷٫ آغاز نمودن جلسات با قرائت قرآن:

«اتخاذ افتتاح المحاضرات أو الندوات بآیات من القرآن دائماً کأنها سنه مشروعه فهذا لا ینبغی»

شروع کردن جلسات و سخنرانی ها، با آیاتی از قرآن، به صورت دائم و به تصور این که این کار یک سنت مشروع است، سزاوار و شایسته نیست.

نور علی الدرب، العثیمین، ص ۴۳

۸٫ قرائت قرآن و دعا به صورت دسته جمعی:

«التزام قراءه القرآن جماعه بصوت واحد بعد کل من صلاه الصبح و المغرب أو غیرهما بدعه، و کذا التزام الدعاء جماعه بعد الصلاه»

قرائت دسته جمعی قرآن با یک صوت واحد، بعد از هر نماز صبح و مغرب و… بدعت است. و همچنین دعا خواندن به صورت دسته جمعی بعد از نماز، بدعت است.

«فتاوى اللجنه الدائمه للبحوث العلمیّه والإفتاء، ج۲، ص ۴۸۱، فتوای شماره ۴۹۹۴

۹٫ رفت و آمد زیاد به حرم پیغمبر:

«من البدع التی تقع عند قبه الرسول کثره التردد علیه»

از بدعتهایی که در کنار حرم پیغمبر صورت می گیرد زیاد رفت و آمد کردن به حرم است.

مجله الدعوه، شماره۱۶۱۲، ص ۳۷

این فتوا، اوج عناد وهابیت با نبی مکرم را نشان می دهد. این ها وقتی می بینند مسلمین تا چشمشان به حرم نبی مکرم میافتد، اشک از چشمانشان جاری می شود، از این ناراحت هستند. این مسئله برای وهابی ها دردآور است. و قابل تحمل نیست.

۱۰٫ اهدای ثواب قرآن و نماز به رسول اکرم:

لجنه دائم افتای عربستان سعودی می نویسد:

«لا یجوز إهداء الثواب للرسول صلى الله علیه وسلم، لا ختم القرآن و لا غیره لأن السلف الصالح من الصحابه رضی الله عنهم ومن بعدهم، لم یفعلوا ذلک»

هدیه کردن ثواب قرائت قرآن و غیر آن به رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) بدعت است. زیرا صحابه و تابعین این کار را انجام ندادند.

فتاوى اللجنه الدائمه للبحوث العلمیه والإفتاء، ج۹، ص ۵۸، فتوای شماره ۳۵۸۲

۱۱٫ اهدای ثواب نماز به اموات:

لجنه دائم افتای عربستان سعودی می نویسد

«لا یجوز أن تهب ثواب ما صلیت للمیت، بل هو بدعه لأنه لم یثبت عن النبی صلى الله علیه وسلم و لا عن الصحابه»

جایز نیست ثواب نمازی را که خوانده ای به میّت هدیه کنی، بلکه این کار بدعت است. زیرا چنین کاری از پیغمبر و صحابه ثابت نشده است.

فتاوى اللجنه الدائمه للبحوث العلمیه والإفتاء، ج۴، ص ۱۱، فتوای شماره ۷۴۸۲

۱۲٫ دست کشیدن به پرده کعبه:

«ابن عثیمین» در جواب سؤالی از تبرک به پرده کعبه می نویسد:

«التبرک بثوب الکعبه و التمسح به من البدع؛ لأن ذلک لم یرد عن النبی»

تبرک به پرده کعبه و دست کشیدن به آن بدعت است. زیرا که چنین چیزی از پیغمبر وارد نشده است.

مجمع فتاوی و رسائل العثیمین، ج۲، ص ۳۲۰، فتوای شماره ۳۶۶

۱۳٫ ذکر گفتن با تسبیح:

«بن باز» مفتی سابق عربستان سعودی در جواب سؤال از ذکر با تسبیح میگوید:

« لا نعلم أصلاً فی الشرع المطهر للتسبیح بالمسبحه فالأولى عدم التسبیح بها والاقتصار على المشروع فی ذلک وهو التسبیح بالأنامل»

برای ذکر گفتن با تسبیح، اصل و اساسی در شریعت مطهر سراغ نداریم. و بهتر است که با تسبیح ذکر گفته نشود، بلکه با انگشتان دست، ذکر گفته شود که مشروعیت دارد.

فتاوی اسلامیه، ج۲، ص ۳۶۶

۱۴٫ برگزاری جشن تولد نوزادان:

«العثیمین» از مفتیان وهابیت می نویسد:

«ان الأحتفال بعیدالمیلاد للطفل،فیه تشبه بأعداءالله فإن هذه العاده لیست من عادات المسلمین»

برپایی مراسم جشن تولد برای اطفال، از عادات و سنت های اسلامی نیست بلکه شبیه شدن به دشمنان خداست.

فتاوی منار الإسلام، ج۱، ص۴۳

هیئت دائم افتای سعودی هم می نویسد:

«و أعیاد الموالد نوع من العبادات المحدثه فی دین الله فلا یجوز عملها لأی أحد من الناس مهما کان مقامه أو دوره فی الحیاه»

جشن تولد نوعی از عباداتی است که در دین افزوده شده و برای هیچ فردی اگر چه از شخصیت های برجسته جامعه و دارای موقعیت ممتاز هم باشد، جایز نیست.

فتاوى اللجنه الدائمه للبحوث العلمیه والإفتاء، ج۳، ص۸۳، فتوای شماره ۲۰۰۸

۱۵٫ برگزاری سالگرد ازدواج:

«وأما أعیاد المیلاد للشخص أو أولاده، أو مناسبه زواج و نحوها فکلها غیر مشروعه، و هی للبدعه أقرب من الإباحه»

جشن میلاد برای خود و یا فرزندان و یا مراسم سالگرد ازدواج، همه اینها خلاف شرع است. و این کار به بدعت نزدیک تر است تا به اباحه.

مجموع فتاوی و رسائل ابن عثیمین، ج۲، ص۳۰۲

اینها نمونه های کوچکی بود از اعمال و افعال مسلمانها، که فرقه ضاله وهابیت، آنها را از مصادیق «بدعت» شمرده است. و بر اساس همین نظریه، مسلمانها را متهم به شرک و کفر می کند و جان و مال و ناموس آنها را حلال می شمارد.

آنچه در این میان مهم است این است که باید معلوم شود که این وهابی هایی که امروز مسلمانها را متهم به «بدعت» می کنند، آیا این اتهام بدعت وهابی ها، با آیات قرآن تطبیق می کند یا خیر؟ آیا با سنت تطبیق می کند یا نه؟ آیا با ارکان «بدعت»، که خود علمای اهل سنت هم به این ارکان تصریح کرده اند، سازگاری دارد یا ندارد؟ برای روشن شدن این سؤالات، باید «بدعت» را در زاویه های مختلف بررسی کنیم:

بررسی واژه «بدعت» در لغت و اصطلاح:

«ابن تمیم فراهیدی» در «کتاب العین»:

«خلیل بن احمد، ابن تمیم فراهیدی» نویسنده کتاب لغت «العین» متوفای ۱۷۵هجری و معاصر امام صادق و امام کاظم (سلام الله علیها) است؛ ایشان در «معنای» بدعت می نویسد:

«البَدْعُ: إحداثُ شیءٍ لم یکن له من قبلُ خلقٌ و لا ذکرٌ و لا معرفهٌ والبِدْعُ: الشیء الذی یکون أولاً فی کل أمر، کما قال الله عز وجل: قُلْ ما کُنْتُ بِدْعاً مِنَ الرُّسُلِ أی: لستُ بأوّل مُرْسَل. و البِدْعَهُ: اسم ما ابتدع من الدین و غیره و البِدْعَهُ: ما استحدثت بعد رسول الله من أهواء و أعمال »

«البَدع»: ایجاد کردن یک چیزی است که قبل از این نبوده و اثری و ذکری از آن وجود نداشته و شناختی نسبت به آن وجود نداشته است. «البدع»: چیزی است که در هر امری اولین باشد. مثل کلام خداوند که فرمود: ای پیغمبر بگو من پیامبر نو ظهوری نیستم. یعنی اولین فرستاده نیستم. (احقاف/۹) البِدعه: اسم آن چیزی است که در دین و غیر دین ایجاد می شود. بدعت آن عقاید و اعمال باطل است که بعد از پیامبر ایجاد شده است.

العین، ج ۲، ص ۵۴

«ابن فارس» در «معجم مقاییس اللغه»:

ابن فارس متوفای ۳۹۵ هجری در معنای «بَدَعَ» می گوید:

«بَدَعَ» الباء والدال والعین أصلان: أحدهما ابتداء الشیء و صنعُه لا عَنْ مِثال، و الآخر الانقطاع و الکَلال»

بدعت دو معنا دارد: یکی ایجاد کردن و پدید آوردن یک چیز است بدون داشتن نمونه قبلی. و معنای دوم جداشدن و پوسیده شدن است.

معجم مقاییس اللغه، ج۱، ص ۲۰۹

«راغب اصفهانی» در «المفردات قرآن»:

«راغب اصفهانی» در معنای «بدعت» می گوید:

«الإِبْدَاع: إنشاء صنعه بلا احتذاء و اقتداء والبِدْعهُ فی المذهب: إیراد قول لم یستنّ قائلها و فاعلها فیه بصاحب الشریعه و أماثلها المتقدمه و أصولها المتقنه»

بدعت به معنای ایجاد یک صنعتی است بدون آنکه دنباله روی کسی باشد یا اقتدا به کسی شده باشد.بدعت در مذهب یعنی گفتن یک سخن، که قائل سخن، آن را و فاعلش را به شریعت نسبت نمی دهد. با چیز دیگری هم مقایسه نمی کند و از اصول و اطلاقات هم استفاده نمی کند.

المفردات فی غریب القرآن، ص ۱۱۰

«فیروزآبادی» در «قاموس المحیط»:

فیروزآبادی از جمله لغت نگارانی است که کلامش در کتب فقهی دارای ارزش و اعتبار است. ایشان در معنی «بدعت» می نویسد:

«البِدْعَهُ بالکسر: الحَدَثُ فی الدین بعدَ الإِکْمَالِ، أو ما اسْتُحْدِثَ بعد النبیِّ، صلى الله علیه وسلم، من الأَهْواءِ والأَعْمالِ»

بدعت یعنی ایجاد عقاید باطل یا عمل باطل و جدید در دین، بعد از پیغمبر، یا بعد از این که دین کامل شده باشد.

قاموس المحیط، ج۳، ص ۴

«جوهری» در «صحاح اللغه»:

«البدعه: الحدث فی الدین بعد الاکمال»

بدعت یعنی نوآوری و اضافه کردن در دین بعد از کامل شدن آن.

صحاح اللغه، ج۳، ص ۱۱۸۴

«ابن منظور» در «لسان العرب»:

«البِدْعهُ: الحَدَث وَ مَا ابْتُدِعَ مِنَ الدِّینِ بَعْدَ الإِکمال»

بدعت یعنی ایجاد کردن و اضافه کردن در دین بعد از کامل شدن آن.

لسان العرب، ج ۸، ص۶

تأثیر اعتقادات «ابن منظور» در معنی کردن یک لغت!

گاهی اوقات، اعتقادات یک لغت نگار در نوشتارش تأثیر می گذارد. از جمله «ابن منظور» است که در ادامه معنی بدعت، نکاتی را مطرح می کند که نشان دهنده تلاش ایشان برای تبرئه خلیفه دوم از بدعت نماز تراویح است. ایشان در ادامه معنی لغت «بدعت»، نقل می کند که:

«فِی حَدِیثِ عُمَرَ، رَضِیَ الله عنه، فِی قِیام رمضانَ: نِعْمتِ البِدْعهُ هَذِهِ. ابْنُ الأَثیر: البِدْعهُ بدْعتان: بدعهُ هُدى، و بدْعه ضَلَالٍ، فَمَا کَانَ فِی خِلَافِ مَا أَمر اللَّهُ بِهِ وَ رَسُولُهُ، صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَهُوَ فِی حَیِزّ الذّمِّ و الإِنکار، وَ مَا کَانَ وَاقِعًا تَحْتَ عُموم مَا ندَب اللهُ إِلیه و حَضّ عَلَیْهِ أَو رسولُه فَهُوَ فِی حیِّز الْمَدْحِ»

در کلام عمر که در مورد نماز تراویح گفت: این بدعت خوبی است، ابن اثیر گفته است که بدعت دو گونه است: بدعت هدایت و بدعت ضلالت! آن چه که خلاف دستور خدا و رسولش باشد مزموم است و منکر. و آن مواردی که تحت عموم دستورات الهی باشد و تحت عموم مواردی باشد که خدا و رسولش به آن دعوت کرده اند، ممدوح و پسندیده است.

لسان العرب، ج۸، ص ۶

با توجه به آنچه که همه لغت نگاران آورده اند و گفته اند که «بدعت»، عبارت است از آن چیزی که خداوند و نبی مکرم به آن دستور نداده اند. نه دستور خاص داده اند و نه دستور عام؛ این که شما می گوئید «مَا کَانَ وَاقِعًا تَحْتَ عُموم مَا ندَب اللهُ إِلیه»، تخصصاً از مفهوم بدعت خارج است. چون اگر قرار شد یک چیزی تحت عموم «ما ندب الله الیه» باشد، اصلاً واژه «بدعت» به آن اطلاق نمی شود. بلکه به آن، «شریعت» و «سنت» می گویند. ولی در مورد نماز تراویح، خلیفه دوم می گوید: «نِعْمَ البِدْعَهُ هَذِهِ»!؛ «ما ندب الله» سنت است، نه بدعت ممدوح!

«ابن منظور» و توجیه عمل «عمر»، در بدعت «نماز تراویح»!

«ابن منظور» در ادامه معنی واژه «بدعت»، برای تبرئه خلیفه دوم از بدعت «نماز تراویح»، بدعت را به دو قسم «بدعت حسنه» و «بدعت سیئه» تقسیم می کند و بدعت خلیفه را از نوع حسنه معرفی کرده و می گوید

«وَ مِنْ هَذَا النَّوْعِ قَوْلُ عُمَرَ، رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: نعمتِ البِدْعهُ هَذِهِ، لَمَّا کَانَتْ مِنْ أَفعال الْخَیْرِ وَ دَاخِلَهً فِی حَیِّزِ الْمَدْحِ سَمّاها بِدْعَهً ومدَحَها لأَنَّ النَّبِیَّ، صَلَّى اللَّهُ علیه وسلم، لم یَسُنَّها لَهُمْ، و إِنما صلَّاها لَیالِیَ ثُمَّ تَرَکَهَا وَ لَمْ یُحَافِظْ عَلَیْهَا وَ لَا جَمَعَ النَّاسَ لَهَا وَ لَا کَانَتْ فِی زَمَنِ أَبی بَکْرٍ و إِنما عُمَرُ، رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، جَمَعَ الناسَ عَلَیْهَا و ندَبهم إِلیها فَبِهَذَا سَمَّاهَا بِدْعَهً، وَ هِیَ عَلَى الْحَقِیقَهِ سنَّه لِقَوْلِهِ، صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ،عَلَیْکُمْ بِسُنَّتِی وَسُنَّهِ الخُلفاء الرَّاشِدِینَ مِنْ بَعْدِی  وَ قَوْلُهُ، صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: اقْتَدُوا بِاللَّذَیْنِ مِنْ بَعْدِی: أَبی بَکْرٍ وَعُمَرَ، وَ عَلَى هَذَا التأْویل یُحمل الْحَدِیثُ الآخَر:کلُّ مُحْدَثهٍ بِدْعَهٌ، إِنما یُرِیدُ مَا خالَف أُصولَ الشَّرِیعَهِ وَ لَمْ یُوَافِقِ السُّنَّهَ، و أَکثر مَا یُسْتَعْمَلُ المُبْتَدِعُ عُرْفاً فِی الذمِّ»

و سخن عمر که گفت: «این بدعت خوبی است»، از همین نوع است. از آنجائی که عمل عمر از افعال خیر بوده و داخل در مدحیات بوده است، هم گفته بدعت است و هم گفته بدعت خوبی است. بدعت گفت، چون پیغمبر نماز تراویح را سنت قرار نداد، فقط چند شبی خواند و ترک کرد. و مردم را بر این نماز جمع نکرد. در زمان ابوبکر هم خوانده نشد. و فقط عمر نماز جماعت تراویح را برپا کرد، و مردم را بر اقامه آن تحریک کرد. لذا گفت این نماز، بدعت است. البته در حقیقت این بدعت، سنت است. زیرا پیغمبر گفت: «بر شما باد پیروی کردن از سنت من و سنت خلفای هدایتگر بعد از من.» و همچنین گفت: «بعد از من به ابوبکر و عمر اقتدا کنید. بنابراین مطلب، این روایت پیامبر که گفت: «هر چیز جدیدی که ایجاد بشود، بدعت است» مرادش هر چیزی است که مخالف اصول شریعت باشد و موافق سنت نباشد. و در عرف عرب، کلمه بدعت، اکثراً در ذم استعمال می شود.

لسان العرب، ج ۸، ص ۶

عصبانیت رسول اکرم از «نماز تراویح»!

طبق نقل منابع معتبر اهل سنت، پیغمبر فقط یک شب نماز تراویح را خواند، آنهم فرادی، ولی عده ای به ایشان اقتدا کردند. حضرت چون دید که مردم به ایشان اقتدا کردند، ناراحت شد و از فردا شب به مسجد نیامد. این روایت را «بخاری» در صحیح خودش نقل می کند:

«فَخَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یُصَلِّی فِیهَا، فَتَتَبَّعَ إِلَیْهِ رِجَالٌ وَجَاءُوا یُصَلُّونَ بِصَلاَتِهِ، ثُمَّ جَاءُوا لَیْلَهً فَحَضَرُوا، وَأَبْطَأَ رَسُولُ اللَّهِ عَنْهُمْ فَلَمْ یَخْرُجْ إِلَیْهِمْ، فَرَفَعُوا أَصْوَاتَهُمْ وَحَصَبُوا البَابَ، فَخَرَجَ إِلَیْهِمْ مُغْضَبًا، فَقَالَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ: «مَا زَالَ بِکُمْ صَنِیعُکُمْ حَتَّى ظَنَنْتُ أَنَّهُ سَیُکْتَبُ عَلَیْکُمْ، فَعَلَیْکُمْ بِالصَّلاَهِ فِی بُیُوتِکُمْ، فَإِنَّ خَیْرَ صَلاَهِ المَرْءِ فِی بَیْتِهِ إِلَّا الصَّلاَهَ المَکْتُوبَهَ»

شبی پیغمبر اکرم آمد به مسجد و مشغول نماز نافله شد. در این هنگام عده ای از مردم آمدند و به نماز نافله پیغمبر اقتدا کردند. فردا شب دوباره در مسجد حاضر شدند ولی پیغمبر دیر کرد و به مسجد نیامد. مردم به درب خانه پیغمبر رفتند و درب خانه پیغمبر را زدند و با صدای بلند ایشان را صدا زدند. در این حال پیغمبر در حالی که غضبناک بود از خانه خارج شد و به مردم فرمود: این چه کاری است که شما انجام می دهید؟ من گمان می کنم این نماز تراویح بر شما واجب بشود. شما باید نماز نافله را در خانه بخوانید. همانا بهترین نماز انسان نمازی است که در خانه خوانده می شود. مگر نماز واجب.

صحیح بخاری، ج ۵، ص ۲۲۶۶، باب ما یجوز من الغضب، ح ۵۷۶۲

ترک پیغمبر از اقامه نماز تراویح،در حقیقت، مخالفت عملی ایشان با نماز تراویح بوده است. و در روایت دیگری دارد که:

«فَتُوُفِّیَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَالأَمْرُ عَلَى ذَلِکَ، ثُمَّ کَانَ الأَمْرُ عَلَى ذَلِکَ فِی خِلاَفَهِ أَبِی بَکْرٍ، وَصَدْرًا مِنْ خِلاَفَهِ عُمَرَ»

رسول اکرم از دنیا رفت و قضیه نماز تراویح به همین شکل بود [یعنی به جماعت خوانده نمی شد] و در خلافت ابوبکر هم همین گونه بود و ابتدای خلافت عمر هم این گونه بود.

صحیح بخاری، ج۲، ص ۷۰۷، کِتَابُ صَلاَهِ التَّرَاوِیحِ بَابُ فَضْلِ مَنْ قَامَ رَمَضَانَ، ح ۱۹۰۵

بخاری در ذیل روایت و در معنی (الأمر على ذلک) می گوید:

«استمر الحال على ترک الجماعه فی قیام رمضان»

نماز جماعت تراویح در شب های ماه رمضان همچنان خوانده نمی شد.

تقسیم بدعت، به دو قسم «بدعت محموده» و «بدعت مذمومه»!!

«ابن حجر» از جناب «شافعی» نقل می کند:

«قَالَ الشَّافِعِیُّ الْبِدْعَهُ بِدْعَتَانِ مَحْمُودَهٌ وَ مَذْمُومَهٌ فَمَا وَافَقَ السُّنَّهَ فَهُوَ مَحْمُودٌ وَ مَا خَالَفَهَا فَهُوَ مَذْمُومٌ»

شافعی گفته است که بدعت دو گونه است: بدعت پسندیده و بدعت ناپسند. هر بدعتی که موافق سنت باشد، بدعت پسندیده است و هر بدعتی که مخالف سنت باشد، بدعت ناپسند است.

فتح الباری، ج ۱۳، ص ۲۵۳

آقای «ابن حجر» در ادامه تقسیم «بدعت»، به بدعت محموده و مذمومه می گوید:

«الْمُحْدَثَاتُ ضَرْبَانِ مَا أُحْدِثُ یُخَالِفُ کِتَابًا أَوْ سُنَّهً أَوْ أَثَرًا أَوْ إِجْمَاعًا فَهَذِهِ بِدْعَهُ الضَّلَالِ وَمَا أُحْدِثُ مِنَ الْخَیْرِ لَا یُخَالِفُ شَیْئًا مِنْ ذَلِکَ فَهَذِهِ مُحْدَثَهٌ غَیْرُ مَذْمُومَهٍ»

چیزهای جدیدی که در دین ایجاد می شود بر دو قسم است: قسمی مخالف کتاب و سنت پیامبر و کلام صحابه و اجماع است و این بدعت گمراهی است. و قسمی که از امور خیر ایجاد می شود که مخالف کتاب و سنت و اجماع نیست و این موارد جدید ایجاد شده در دین مورد مذمت نیست.

فتح الباری، ج ۱۳، ص ۲۵۳

تقسیم «بدعت»، به «بدعت هدایت» و «بدعت گمراهی»!!

آقای «ابن اثیر جزری» هم بعد از نقل کلام جناب «عمر» درباره بدعت «نماز تراویح» در ماه رمضان می گوید:

البِدْعهُ بدْعتان: بدعهُ هُدى، و بدْعه ضَلَالٍ، فَمَا کَانَ فِی خِلَافِ مَا أَمر اللَّهُ بِهِ وَ رَسُولُهُ، صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَهُوَ فِی حَیِزّ الذّمِّ و الإِنکار، وَ مَا کَانَ وَاقِعًا تَحْتَ عُموم مَا ندَب اللهُ إِلیه و حَضّ عَلَیْهِ أَو رسولُه فَهُوَ فِی حیِّز الْمَدْحِ»

بدعت دو گونه است: بدعت هدایت و بدعت ضلالت! آن چه که خلاف دستور خدا و رسولش باشد مزموم است و منکر. و آن مواردی که تحت عموم دستورات الهی باشد و تحت عموم مواردی باشد که خدا و رسولش به آن دعوت کرده اند، ممدوح و پسندیده است.

النهایه فی غریب الحدیث و الأثر، ج۱، ص ۱۰۶

تقسیم «بدعت»، به پنج قسم!!!

آقای «قسطلانی» که یکی از شارحین کتاب «صحیح بخاری» است، بعد از نقل کلام جناب «عمر بن خطاب» که در مورد بدعت نماز تراویح گفته بود:

«نِعْمَ البِدْعَهُ هَذِهِ»

این بدعت خوبی است.

صحیح بخاری، ج۳، ص ۴۵، ح۲۰۱۰

در یک اقدام عجیب، «بدعت» را به پنج قسم تقسیم می کند. و می گوید:

«و هی خمسه واجبه و مندوبه و محرمه و مکروهه و مباحه»

بدعت پنج قسم است: بدعت واجب، مستحب، حرام، مکروه و بدعت مباح.

ارشاد الساری لشرح صحیح البخاری، ج۳، ص ۴۲۶

بعضی مواقع، بدعت گذاری واجب است!!!

آقای ابوحامد محمد غزالی معتقد است که هر بدعتی منهی عنه نیست! بلکه بالاتر، بعضی مواقع ایجاد بدعت، واجب هم می شود:

«فلیس کُلُّ مَا أُبْدِعَ مَنْهِیًّا بَلِ الْمَنْهِیُّ بِدْعَهٌ تُضَادُّ سُنَّهً ثَابِتَهً وَتَرْفَعُ أَمْرًا مِنَ الشَّرْعِ مع بقاء علته بل الإبداع قد یجب فی بعض الأحوال إذا تغیرت الأسباب»

هر بدعتی که بعد از رسول اکرم ایجاد شده باشد، مورد نهی قرار نگرفته است. بلکه آن بدعتی مورد نهی است که با سنت ثابت در تضاد باشد. و علی رغم اینکه علت ایجاد آن بدعت، باقی هست، امری در شرع بر رفع آن باشد. البته بدعت گذاری، گاهی اوقات واجب می شود. و آن زمانی است که علل و اسباب تغییر کنند.

احیاء علوم الدین، ج۲، ص۳

البته آقای «غزالی» توضیح نمی دهد که تغییر علل و اسباب چی هست که موجب می شود بدعت گذاشتن واجب بشود!

تقسیم بندی «بدعت» به دو یا پنج قسم، از ناحیه برخی وهابیون و نیز اهل سنت، در حالی است که پیغمبر اکرم به صراحت فرموده است:

«کُلُّ بِدْعَهٍ ضَلَالَهٌ وَ کُلَّ ضَلَالَهٍ فِی النَّارِ»

تمام بدعتها گمراهی است و نتیجه تمام گمراهی ها آتش جهنم است.

صحیح مسلم، ج۲، ص ۵۹۲، ح ۸۶۷؛ سنن کبری نسائی، ج۱، ص ۵۵۰، ح ۱۷۸۶

هدف اساسی، از تقسیم بندی «بدعت» به انواع مختلف:

علت اینکه وهابیت، «بدعت» را تقسیم بندی کرده اند به «بدعت سیئه» و «بدعت حسنه» بخاطر اینست که، بتوانند کاری را که از خلیفه دوم صورت گرفته، رنگ مذهبی بزنند؛ آنجائیکه دستور داد «نماز تراویح» را به جماعت بخوانند:

«عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ عَبْدٍ القَارِیِّ، أَنَّهُ قَالَ: خَرَجْتُ مَعَ عُمَرَ بْنِ الخَطَّابِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، لَیْلَهً فِی رَمَضَانَ إِلَى المَسْجِدِ، فَإِذَا النَّاسُ أَوْزَاعٌ مُتَفَرِّقُونَ، یُصَلِّی الرَّجُلُ لِنَفْسِهِ، وَیُصَلِّی الرَّجُلُ فَیُصَلِّی بِصَلاَتِهِ الرَّهْطُ، فَقَالَ عُمَرُ: إِنِّی أَرَى لَوْ جَمَعْتُ هَؤُلاَءِ عَلَى قَارِئٍ وَاحِدٍ، لَکَانَ أَمْثَلَ ثُمَّ عَزَمَ، فَجَمَعَهُمْ عَلَى أُبَیِّ بْنِ کَعْبٍ، ثُمَّ خَرَجْتُ مَعَهُ لَیْلَهً أُخْرَى، وَالنَّاسُ یُصَلُّونَ بِصَلاَهِ قَارِئِهِمْ، قَالَ عُمَرُ: «نِعْمَ البِدْعَهُ هَذِهِ»

عبدالرحمن می گوید: در یکی از شبهای ماه رمضان با عمر بن خطاب وارد مسجد شدیم. مردم در مسجد پراکنده و متفرق بودند، بعضی ها فرادی نماز می خواندند؛ و بعضی ها هم سه چهار نفره پشت سر یک نفر نماز جماعت می خواندند. عمر گفت: اگر اینها را مجتمع می کردم به یک امام جماعت بهتر و زیباتر بود؛ سپس تصمیمش را گرفت و ابی بن کعب را امام آنها قرار داد. شبی دیگر به همراه عمر وارد مسجد شدم و دیدم مردم پشت سر ابی بن کعب به جماعت ایستاده اند. در این هنگام عمر گفت: این بدعت خوبی است.

صحیح بخاری، ج ۳، ص ۴۵، ح ۲۰۱۰، باب فضل من قام رمضان

دفاع «ابن حزم» از بدعت خلیفه دوم:

آقای ابن حزم آندلسی هم در ابتدا، «بدعت» را معنا می کند و سپس برای اینکه از دیگران در دفاع از اقدام جناب «عمر» در بدعت «نماز تراویح» عقب نماند؛ «بدعت» را به دو قسم تقسیم می کند:

«والبدعه کل ما قیل أو فعل مما لیس له أصل فیما نسب إلیه صلى الله علیه وسلم و هو فی الدین کل ما لم یأت فی القرآن و لا عن رسول الله صلى الله علیه وسلم إلا أن منها ما یؤجر علیه صاحبه و یغدر بما قصد إلیه من الخیر و منها ما یؤجر علیه صاحبه و یکون حسنا و هو ما کان أصله الإباحه کما روی عن عمر رضی الله عنه نعمت البدعه هذه و هو ما کان فعل خیر جاء النص بعموم استحبابه و إن لم یقرر عمله فی النص و منها ما یکون مذموما و لا یعذر صاحبه و هو ما قامت به الحجه على فساده فتمادى علیه القائل به»

بدعت هر کلام یا عملی است که اصلی در گفتار و رفتار پیغمبر نداشته باشد. بدعت در دین هم ایجاد هر چیزی است که در قرآن و سنت پیامبر نیامده باشد. البته برخی از بدعتها که در اصل، مباح هستند، پسندیده هستند. و بدعت گذار هم، به خاطر قصد خیری که داشته است، اجر و پاداش دارد. مثل آن چه که از «عمر» نقل شده است که گفت: «این بدعت خوبی است». این بدعت پسندیده، هر بدعتی را که عمومات نص بر استحبابش دلالت بکند را شامل می شود. هر چند در نص صریح، آن عمل نیامده باشد.

برخی دیگر از بدعتها، ناپسند هستند و بدعت گذار هم معذور نیست. و آن بدعتی است که دلیلی از شرع بر فساد آن اقامه شده است ولی صاحب بدعت بر انجام آن اصرار دارد.

الأحکام ابن حزم، ج۱، ص ۴۷

دفاع جناب «ابن اثیر» از عمل خلیفه دوم:

«وَ مِنْ هَذَا النَّوْعِ قَوْلُ عُمَرَ، رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: نعمتِ البِدْعهُ هَذِهِ، لَمَّا کَانَتْ مِنْ أَفعال الْخَیْرِ وَ دَاخِلَهً فِی حَیِّزِ الْمَدْحِ سَمّاها بِدْعَهً ومدَحَها لأَنَّ النَّبِیَّ، صَلَّى اللَّهُ علیه وسلم، لم یَسُنَّها لَهُمْ، و إِنما صلَّاها لَیالِیَ ثُمَّ تَرَکَهَا وَ لَمْ یُحَافِظْ عَلَیْهَا وَ لَا جَمَعَ النَّاسَ لَهَا وَ لَا کَانَتْ فِی زَمَنِ أَبی بَکْرٍ و إِنما عُمَرُ، رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، جَمَعَ الناسَ عَلَیْهَا و ندَبهم إِلیها فَبِهَذَا سَمَّاهَا بِدْعَهً، وَ هِیَ عَلَى الْحَقِیقَهِ سنَّه لِقَوْلِهِ، صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ،عَلَیْکُمْ بِسُنَّتِی وَسُنَّهِ الخُلفاء الرَّاشِدِینَ مِنْ بَعْدِی وَ قَوْلُهُ، صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: اقْتَدُوا بِاللَّذَیْنِ مِنْ بَعْدِی: أَبی بَکْرٍ وَعُمَرَ،وَ عَلَى هَذَا التأْویل یُحمل الْحَدِیثُ الآخَر:کلُّ مُحْدَثهٍ بِدْعَهٌ، إِنما یُرِیدُ مَا خالَف أُصولَ الشَّرِیعَهِ وَ لَمْ یُوَافِقِ السُّنَّهَ، و أَکثر مَا یُسْتَعْمَلُ المُبْتَدِعُ عُرْفاً فِی الذمِّ»

و سخن عمر که گفت: «این بدعت خوبی است»، از همین نوع است. از آنجائی که عمل عمر از افعال خیر بوده و داخل در امور مدح شده بوده است، هم گفته بدعت است و هم گفته بدعت خوبی است. بدعت گفت، چون پیغمبر نماز تراویح را سنت قرار نداد، فقط چند شبی خواند و ترک کرد. و مردم را بر این نماز جمع نکرد. در زمان ابوبکر هم خوانده نشد. و فقط عمر نماز جماعت تراویح را برپا کرد، و مردم را بر اقامه آن تحریک کرد. لذا گفت این نماز، بدعت است. البته این بدعت در حقیقت، سنت است. زیرا پیغمبر گفت: «بر شما باد پیروی کردن از سنت من و سنت خلفای هدایتگر بعد از من.» و همچنین گفت: «بعد از من به ابوبکر و عمر اقتدا کنید.» بنابراین مطلب، این روایت پیامبر که گفت: «هر چیز جدیدی که ایجاد بشود، بدعت است» مرادش هر چیزی است که مخالف اصول شریعت باشد و موافق سنت نباشد. و البته در عرف عرب، کلمه بدعت، اکثراً در ذم استعمال می شود.

النهایه فی غریب الحدیث و الأثر ج۱ ص ۱۰۷

آقای «ابن اثیر» هم مثل دیگر علمای اهل سنت، مهمترین دلیل بر مشروع بودن عمل آقای «عمر» در بدعت نماز تراویح را، دو روایت جعلی معرفی می کند که این دو روایت هیچ پایه و اساسی ندارند.و جعلی و باطل است.

خدمتی از «قسطلانی» به جناب خلیفه دوم!

آقای «قسطلانی» در دفاع از بدعت خلیفه دوم می نویسد:

«و حدیث “کل بدعه ضلاله” من العام المخصوص، و قد رغب فیها عمر بقوله: نعم البدعه و… قیام رمضان لیس بدعه لأنه -صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ- قال: “اقتدوا بالذین من بعدی أبی بکر و عمر” و إذا أجمع الصحابه مع عمر على ذلک زال عنه اسم البدعه.»

حدیث “کل بدعه ضلاله” از عموماتی است که تخصیص خورده است. و عمر با جمله نعم البدعه تخصیص خوردن عام را در نظر داشته است… نماز تراویح در ماه رمضان بدعت نیست زیرا پیغمبر فرمود: بعد از من به ابوبکر و عمر اقتدا کنید. و وقتی تمام صحابه با عمر همراهی کردند در اقامه نماز تراویح، اسم بدعه از نماز تراویح زائل می شود.

ارشاد الساری لشرح صحیح البخاری ج۳ ص ۴۲۶

جناب «عمر بن خطاب» درباره نماز تراویح می گوید: «نِعْمَ البِدْعَهُ هَذِهِ»! ولی آقای «قسطلانی» می گوید: «قیام رمضان لیس بدعه»! و این هم از عجائب است!

توجیه بدعت تراویح از سوی «ابن تیمیه»!

«ابن تیمیه» در مورد بدعت تراویح، که جناب خلیفه دوم آن را پایه گذاری نمود، نکاتی دارد که اگر دقت شود، خالی از تأمل نیست:

«قَالَ عُمَرُ: نِعْمَتِ الْبِدْعَهُ هَذِهِ، وَ الَّتِی تَنَامُونَ عَنْهَا أَفْضَلُ مِنَ الَّتِی تَقُومُونَ یُرِیدُ بِذَلِکَ آخِرَ اللَّیْلِ، وَ کَانَ النَّاسُ یَقُومُونَ أَوَّلَهُ. وَ هَذَا الِاجْتِمَاعُ الْعَامُّ لَمَّا لَمْ یَکُنْ قَدْ فُعِلَ سَمَّاهُ بِدْعَهً، لِأَنَّ مَا فُعِلَ ابْتِدَاءً یُسَمَّى بِدْعَهً فِی اللُّغَهِ، وَ لَیْسَ ذَلِکَ بِدْعَهً شَرْعِیَّهً ; فَإِنَّ الْبِدْعَهَ الشَّرْعِیَّهَ الَّتِی هِیَ ضَلَالَهٌ هِیَ مَا فُعِلَ بِغَیْرِ دَلِیلٍ شَرْعِیٍّ کَاسْتِحْبَابِ مَا لَمْ یُحِبَّهُ اللَّهُ، وَ إِیجَابِ مَا لَمْ یُوجِبْهُ اللَّهُ وَ تَحْرِیمِ مَا لَمْ یُحَرِّمْهُ اللَّهُ، فَلَا بُدَّ مَعَ الْفِعْلِ مِنِ اعْتِقَادٍ یُخَالِفُ الشَّرِیعَهَ، وَ إِلَّا فَلَوْ عَمِلَ الْإِنْسَانُ فِعْلًا مُحَرَّمًا یَعْتَقِدُ تَحْرِیمَهُ لَمْ یُقَلْ إِنَّهُ فَعَلَ بِدْعَهً.»

عمر گفت: این بدعت خوبی است. و کسانی که در زمان نماز تراویح می خوابند، از کسانی که به اقامه تراویح مشغول اند، بهتر هستند. منظور عمر، اقامه تراویح در آخرشب بود. در حالی که مردم اول شب، نماز تراویح را اقامه می کردند. و چون این اجتماع عمومی، قبلاً سابقه نداشته است، عمر آن را بدعت نامید. زیرا که در لغت، آنچه که ابتداءً انجام بگیرد را بدعت می نامند. و این نماز تراویح، بدعت شرعی نبوده است. چرا که بدعت شرعی، که ضلالت و گمراهی هست، آن است که بدون دلیل شرعی انجام گیرد. مثل مستحب شمردن چیزی که خدا آن را دوست نمی دارد، یا واجب کردن چیزی که خدا آن را واجب نکرده است، یا حرام کردن چیزی که خدا آن را حرام نکرده است. بدعت شرعی هم انجام یک کار است و هم اعتقاد به مخالف شریعت بودن آن است. و گر نه اگر شخصی کار حرامی را انجام دهد و معتقد به حرمتش هم باشد، به آن بدعت نمی گویند.

منهاج السنه، ج ۸، ص ۳۰۷

نظر فقهای اهل سنت در مورد تقسیم بندی «بدعت»:

تقسیم بندی بدعت به انواع مختلف، در راستای دفاع از عملکرد خلیفه دوم، در حالی صورت گرفته است که بسیاری از علمای شاخص اهل سنت، حتی علمای وهابی، به این امر اعتراض نموده، و تقسیم بندی «بدعت» را، امری نادرست شمرده اند:

نظر «صالح فوزان»:

آقای «صالح فوزان» که عضو لجنه دائم افتاء عربستان سعودی است، درباره تقسیم بندی «بدعت» به «بدعت حسنه» و «بدعت سیئه» می گوید:

«لیس مع من قسَّم البدعه إلى بدعهٍ حسنه و بدعهٍ سیئهٍ دلیلٌ؛ لأن البدع کلَّها سیئهٌ؛ لقوله صلى الله علیه وسلم: (کل بدعه ضلاله، وکل ضلاله فی النار ) [رواه النسائی فی سننه ( ۳/۱۸۸-۱۸۹ ) من حدیث جابر بن عبد الله بنحوه، و رواه الإمام مسلم فی صحیحه ( ۲/۵۹۲ ) بدون ذکر: ” وکل ضلاله فی النار “»

کسی که بدعت را به حسنه و سیئه تقسیم کرده است، هیچ دلیلی بر این تقسیم ندارد. زیرا که تمام انواع بدعتها سیئه هستند. چون پیغمبر فرمود: «تمام بدعتها گمراهی است و هر گمراهی در آتش است» که این روایت را نسائی در سنن خود نقل کرده است. و مسلم هم در صحیح خود نقل کرده است ولی عبارت «تمام گمراهی ها در آتش است» را ندارد.

المنتقی من فتاوی الفوزان، ج ۱۶، ص۱، فتوای شماره ۹۴

نظر «ابن حجر» در «فتح الباری»:

آقای «ابن حجر» در توضیح روایت پیامبر که تمام انواع بدعت را گمراهی معرفی فرموده است می گوید:

«وَالْمُرَادُ بِقَوْلِهِ کُلَّ بِدْعَهٍ ضَلَالَهٌ مَا أُحْدِثُ وَلَا دَلِیلَ لَهُ مِنَ الشَّرْعِ بِطَرِیقٍ خَاصٍّ وَلَا عَام»

مراد از «بدعت» در فرمایش پیغمبر که فرمود: هر بدعتی گمراهی است؛ هر چیز جدیدی است که در دین ایجاد می شود، در حالی که هیچ دلیل شرعی ندارد. نه دلیل خاص دارد و نه دلیل عام.

فتح الباری، ج ۱۳، ص ۲۵۴

نظر «قرطبی» در «الجامع لأحکام القرآن»:

آقای قرطبی در تعریف «بدعت» شاخصه جدیدی را اضافه می کند و می گوید:

«وَکُلُّ بِدْعَهٍ ضَلَالَهٌ یُرِیدُ مَا لَمْ یُوَافِقْ کِتَابًا أَوْ سُنَّهً، أَوْ عَمَلَ الصَّحَابَهِ»

مراد از بدعت در کلام پیغمبر، که فرمود هر بدعتی ضلالت است؛ آن چیزی است که موافق کتاب و سنت نباشد و همچنین موافق عمل صحابه نباشد!

الجامع لأحکام القرآن، ج۲، ص ۸۷

نظر «ابو اسحاق شاطبی» در «الإعتصام»:

ابو اسحاق شاطبی، متوفی ۷۹۰ هجری، درباره تقسیم بندی «بدعت»، به بدعت حسنه و بدعت سیئه، می گوید:

«ان ذم البدع و المحدثات عام لا یخص محدثه دون غیرها…انها جاءت مطلقه عامه على کثرتها لم یقع فیها استثناء البته و لم یأت فیها مما یقتضی ان منها ما هو هدى و لا جاء فیها کل بدعه ضلاله الا کذا و کذا و لا شیء من هذه المعانی. فلو کان هنالک محدثه یقتضی النظر الشرعی فیها الاستحسان أو انها لاحقه بالمشروعات لذکر ذلک فی آیه أو حدیث لکنه لا یوجد»

همانا نکوهش بدعتها عمومی است و اختصاص به به یک بدعت خاص ندارد. مذموم بودن بدعت، هر چقدر هم که باشد، هم اطلاق دارد و هم عمومیت دارد. و هیچ استثنائی ندارد. و چیزی که اقتضاء کند، فلان بدعت، بدعت هدایت است، وجود ندارد. در نصوص نیامده است که تمامی بدعتها گمراهی است مگر فلان بدعت و فلان بدعت. اگر امر تازه ایجاد شده ای، استحسان شرعی داشته باشد و یا اینکه مشروع شارع باشد، باید در ضمن یک آیه یا یک روایت، ذکر می شد، در حالی که ذکر نشده است.

الإعتصام، ج۱، ص ۱۴۱

ایشان در ادامه می گوید:

«ان متعقل البدعه یقتضی ذلک بنفسه لانه من باب مضاده الشارع و اطراح الشرع و کل ما کان بهذه المثابه فمحال ان ینقسم إلى حسن و قبیح»

مقتضای برداشت عقلی از بدعت، همین را اقتضاء میکند [که بدعت قابل تقسیم نیست]. چون بدعت، به معنای ضدیت با شارع و کنار گذاشتن شرع است. و هر چیزی که به این شکل باشد، تقسیم شدنش به نیک و بد، محال است.

الإعتصام، ج۱، ص ۱۴۱

یعنی نمی شود بگوئیم مخالفت با شارع مقدس یک جا خوب است، یک جا زشت است. رأی و نظر شرع را کنار بگذاریم، یک جا حسن است و یک جا قبیح  است.

نظر «ابن رجب حنبلی» در «جامع العلوم و الحکم»:

ابن رجب حنبلی، متوفى ۷۹۵هجری، که از فقهای معروف حنابله است، در کتاب جامع العلوم و الحکم، می گوید:

«فإنه یری ان قوله صل الله علیه و سلم کل بدعه ضلاله یشمل جمیع اقسام البدعه و لایستثنی منه شی فقوله صلى الله علیه و سلم کل بدعه ضلاله من جوامع الکلم لا یخرج عنه شیء و هو أصل عظیم من أصول الدین و هو شبیه بقوله صلى الله علیه و سلم من أحدث فی أمرنا ما لیس منه فهو رد فکل من أحدث شیئا و نسبه إلى الدین و لم یکن له أصل من الدین یرجع إلیه فهو ضلاله و الدین بریء منه و سواء فی ذلک مسائل الاعتقادات أو الأعمال أو الأقوال الظاهره و الباطنه»

قول پیغمبر که فرمود: تمام بدعتها گمراهی است، شامل تمام اقسام بدعت می شود و هیچ موردی استثناء نیست. و فرمایش پیغمبر که فرمود: تمام بدعتها گمراهی است، از سخنان فراگیری است که هیچ موردی از آن خارج نمی شود. این کلام پیغمبر، اصل بزرگی از اصول دین است. و شبیه این فرمایش است که: «هرکسی در دستورات ما چیزی را ایجاد کند که در دستورات ما نیست، مردود است» پس هر کس چیز جدیدی را ایجاد کند و آن را به دین نسبت دهد، در حالی که هیچ اصل و اساسی در دین ندشته باشد، گمراهی است و دین از آن بیزار است. و فرقی هم نمی کند که در مسائل اعتقادی باشد یا اعمل و رفتار باشد و یا در سخنان ظاهر و باطن باشد.

جامع العلوم و الحکم، ص ۲۵۲

نظر «محمدبن اسماعیل کحلانی» در «سبل السلام»:

محمدبن اسماعیل کحلانی صنعانی، متوفى ۱۱۸۲هـجری، در کتاب «سبل السلام فی شرح بلوغ المرام»، که شرحی است بر «بلوغ المرام ابن حجر عسقلانی»؛ ایشان در ذیل قول «عمر» که گفت: «نعمه البدعه هذه»؛ می گوید:

«أما قوله: “نعم البدعه”، فلیس فی البدعه ما یمدح بل کل بدعه ضلاله»

این که عمر گفت: این بدعت خوبی است، [سخن نادرستی است] زیرا هیچ بدعتی ستایش نمی شود. بلکه تمام بدعتها گمراهی است.

سبل السلام فی شرح بلوغ المرام، ج ۲ ص ۱۰

نظر «ناصرالغامدی» در «حقیقه البدعه و احکامها»:

آقای سعید بن ناصر غامدی که از علمای بزرگ عربستان سعودی است، درباره بدعت، نکات زیبائی دارد که قابل دقت است. وی می گوید:

«یراد به عند معتقدیه و القائلین به أن البدع الشرعیه لیست مذمومه کلّها بل فیها ما هو حسن ممدوح مثاب علیه من الله فیقسمون البدع الی حسن و قبیح»

کسانی که بدعت را قبول دارند می گویند تمام بدعتهای شرعی، ناپسند نیست. بلکه بعضی از بدعتها، پسندیده و مورد تمجید است و از ناحیه خداوند مورد پاداش قرار می گیرد. بنابراین بدعت را به بدعت حسن و بدعت قبیح تقسیم می کنند.

ایشان در ادامه جمله ای دارد که بسیار زیباست؛ می گوید:

«و هذا التقسیم اغتر به کثیر من اهل الفضل و العلم و ضل به کثیر من المبتدعه و لبس به علی کثیر من المقلدین و الجهله و العوام فاذا سمع هولاء النهی عن بدعه من البدع کانت الاجابه بأن هذه بدعه حسنه»

این تقسیم بندی باعث شده است که بسیاری از صاحبان فضل و دانش، مغرور شوند و از حقیقت باز بمانند و بسیاری از بدعت گذاران هم با این تقسیم بندی، گمراه شدند. و امر بر بسیاری از مقلدین و نادانان و مردم عادی، مشتبه شده است. بنابراین وقتی اینها می شنوند که از انجام فلان بدعت نهی شده اند، می گویند: این بدعت حسنه است.

حقیقه البدعه و احکامها، ج۱، ص ۱۳۸

آقای «ناصر الغامدی» در ادامه می گوید:

«اولاً: القول بحسن بعض البدع مناقض للأدله الشرعیه الوارده فی ذم عموم البدع. ان النصوص الذامه للبدعه جاءت مطلقه عامه و على کثرتها لم یرد فیها استثناء البته و لم یأت فیها مما یقتضی ان منها ما هو حسن مقبول عندالله و لا جاء فیها کل بدعه ضلاله الا کذا و کذا و لا شیء من هذه المعانی.فلو کان هنالک محدثات یقتضی النظر الشرعی فیها انها حسنه أو مشروعه لذکر ذلک فی نصوص الکتاب أو السنه و لکنه لا یوجد ما یدل علی ذلک بالمنطوق أو المفهوم فدل ذلک علی أن أدله الذم بأسرها متضافره علی أن القائده الکلیه فی ذم البدع لایمکن أن یخرج أن مقتضاها فرد من الأفراد.»

اولاً: قائل شدن به پسندیده بودن بعضی بدعتها، با ادله شرعیه ای که تمام بدعتها را مذموم اعلام کرده است، در تناقض است. زیرا نصوصی که بدعت را ناپسند معرفی می کند، هم مطلق هستند و هم عمومیت دارند. و هرگز استثنائی هم نخورده اند. نصی نداریم که مقتصی این باشد که بعضی از بدعتها حسن بوده و مورد قبول شارع هستند. و همچنین در نصوص نداریم که بگوید: تمام بدعتها گمراهی هستند مگر فلان بدعت و فلان بدعت.اگر ما امور جدیدالإحداثی داشتیم که از نظر شرعی، اقتضای مشروعیت و یا حسنه بودن را داشت، باید در نصوص کتاب و یا روایات، ذکر می شد. ولی این ادله وجود ندارد. نه متن ادله را داریم و نه مفهوم ادله را که به این مشروعیت اشاره کند داریم. بنابراین، نبود ادله مشروعیت و مقبولیت امور جدید الإحداث، نشانگر این است که ادله مذموم بودن این امور، کلی و فراگیر است. و اقتضای کلی بودن و فراگیر بودن قاعده، در مذموم بودن این امور، این است که نباید فردی از افراد، از عموم مذموم بودن بدعت خارج بشود.

«ثانیاً: من الثابت فی الاصول العلمیه ان کل قاعده کلیه أو دلیل شرعی کلیه اذا تکررت فی اوقات شتی و احوال مختلفه و لم یقترن بها تقیید و لا تخصیص فذلک دلیل على بقائها علی مقتضى لفظها العام المطلق. و أحادیث الذم البدع والتحذیر منها من هذه القبیل فقد کان النبی یردد علی ملأ المسلمین فی أوقات و احوال کثیره و متنوعه أن کل بدعه ضلاله. و لم یرد فی آیه و لا حدیث ما یقید أو یخصص هذا اللفظ المطلق العام بل و لم یأت ما یفهم منه خلاف ظاهر هذه القاعده الکلیه و هذا یدل دلاله واضحتاً علی أن هذه القاعده علی عمومها و اطلاقها»

ثانیاً: در اصول عملیه ثابت شده است که هر قاعده کلی و یا دلیل کلی شرعی، وقتی در زمانهای متعدد و مناسبتهای مختلف صادر شود، و قید و تخصیصی هم با آن نیاید؛ دلیل بر این است که آن قاعده، طبق اقتضای لفظ عام خودش، بر کلیت خود باقی است. و احادیثی که بدعت را ذم می کند از همین قبیل است. پیغمبر در زمانهای مختلف و در شرایط گوناگون در جمع مسلمین فرموده است که تمام بدعتها گمراهی است. و در هیچ آیه ای و یا حدیثی، این کلام عام پیغمبر تقیید و یا تخصیص نخورده است. بلکه حتی دلیلی که این تخصیص و یا تقیید از آن فهمیده بشود را هم نداریم. و این دلالت آشکاری است بر اینکه این قاعده کلی «کل بدعه ضلاله» بر کلیت و عمومیت خود باقی است.

ایشان یازده مورد استدلال می کند بر اینکه «کل بدعه ضلاله و کل ضلاله فی النار» قابل تقیید نیست؛ قابل تخصیص نیست؛ و قابل تقسیم بندی به حسن و قبیح نیست. بلکه در تمام موارد اطلاقش حاکم است و عمومیتش کوچکترین ضربه ای نخورده است.

بررسی واژه «سنت» در لغت و اصطلاح!

حال که معنی لغوی و اصطلاحی «بدعت» روشن شد، معلوم شد که اولاً مصادیقی که وهابی ها آنها را از مصادیق بدعت می شمارند، هیچ ارتباطی با «بدعت» نداشته، و این اعمال مسلمین، تحت عمومات قرآنی و روائی قرار گرفته و کاملاً شرعی و جایز است. و ثانیاً تقسیم بدعت به بدعت حسنه و بدعت سیئه، و یا انواع دیگر، معنا ندارد و در حقیقت این خیانتی بوده از ناحیه برخی بزرگان اهل سنت و وهابی، برای توجیح بدعت تراویح خلیفه دوم!

به تناسب بحث پیش رو، اشاره ای هم به معنی لغوی و اصطلاحی «سنت» می کنیم، تا معنی کلمه مقابلش یعنی «بدعت»، بیشتر روشن شود. «ابن حجر» می گوید:

« الْبِدْعَهُ أَصْلُهَا مَا أُحْدِثَ عَلَى غَیْرِ مِثَالٍ سَابِقٍ وَ تُطْلَقُ فِی الشَّرْعِ فِی مُقَابِلِ السُّنَّهِ»

اصل بدعت، آن چیزی است که بدون داشتن نمونه سابق ایجاد شده باشد. و در شرع اسلام «بدعت» در مقابل «سنت» اطلاق می شود.

فتح الباری، ج۴، ص ۲۵۳

بررسی واژه «سنّت» در لغت:

«طریحی» در «مجمع البحرین»:

«السنه فی اللغه: الطریقه و السیره و الجمع سنن کغرفه و غرف»

«سنت» در لغت یعنی راه و روش و سیره. جمع آن «سُنَن» است. مثل غُرفه که جمعش غُرَف است.

مجمع البحرین، ج ۶، ص ۲۶۹

«ابن منظور» در «لسان العرب»:

«سُنَّهُ اللَّهِ: أَحکامه وأَمره وَنَهْیُهُ. سَنَّ اللَّهُ سُنَّه أَی بَیَّن طَرِیقًا قَوِیمًا. شَمِرٌ: السُّنَّه فِی الأَصل سُنَّه الطَّرِیقِ، وَهُوَ طَرِیقٌ سَنَّه أَوائل النَّاسِ فصارَ مَسْلَکاً لِمَنْ بَعْدَهُمْ»

سنت خدا یعنی احکام خدا و امر و نهی خدا. خداوند چیزی را سنت کرد یعنی راه روشن و محکمی را بیان کرد. شَمِ گفته است که سنت در اصل راه و روش است. و آن راه و روش پیشینیان است. که مسیر افراد بعد ایشان شد

لسان العرب ج ۱۳ ص ۲۲۵

«زبیدی» در «تاج العروس»:

«السُّنَّهُ: السِّیرَهُ حَسَنَه کانتْ أَو قَبِیحَه»

سنت یعنی سیره، سیره نیکو باشد و یا سیره قبیح باشد.

تاج العروس ج ۱۸ ص ۳۰۰

این گونه معنا کردن «زبیدی»، یعنی دخالت مذهب و اعتقاد لغت نگار در معنا کردن یک لغت. همان روشی که ابن منظور در لسان العرب از خود نشان داد.

«محمدتقی حکیم» در«السنه فی الشریعه الإسلامیه»:

السنه: معناها الدوام، فقولنا: سنه، معناها الأمر بالادامه

سنت در لغت به معنای دوام داشتن است. بنابراین وقتی می گوئیم فلان چیز سنت است، یعنی دستور داریم به ادامه دادنش.

السنه فی الشریعه الاسلامیه، ج۴، ص۱

معنای اصطلاحی واژه «سنّت»:

بعد از این که معنای لغوی واژه «سنّت» مشخص شد، باید ببینیم این واژه در «اصطلاح» به چه چیزی اطلاق می شود:

«طریحی» در «مجمع البحرین»:

«السنه فی الصناعه هی طریقه النبی (صلی الله علیه وآله) قولاً و فعلاً و تقریراً، أصالهً أو نیابهً.»

سنت در اصطلاح همان راه و روش پیغمبر است. چه قول پیغمبر باشد، چه فعل پیغمبر و چه تقریر پیغمبر. قول و فعل و تقریر پیغمبر اصالتاً باشد یا نیابتاً [مخصوص اهلبیت پیامبر]

مجمع البحرین ج ۶ ص ۲۶۹

«ابن منظور» در «لسان العرب»:

«وَقَدْ تَکَرَّرَ فِی الْحَدِیثِ ذِکْرُ السُّنَّه وَ مَا تَصَرَّفَ مِنْهَا، و الأَصل فِیهِ الطَّرِیقَهُ و السِّیرَه، و إِذا أُطْلِقَت فِی الشَّرْعِ فإِنما یُرَادُ بِهَا مَا أَمَرَ بِهِ النبیُّ، صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، و نَهى عَنْهُ و نَدَب إِلیه قَوْلًا وَ فِعْلًا مِمَّا لَمْ یَنْطق بِهِ الکتابُ الْعَزِیزُ وَ لِهَذَا یُقَالُ فِی أَدله الشَّرْعِ: الکتابُ و السُّنَّهُ أَی الْقُرْآنُ وَ الْحَدِیثُ»

در احادیث وارده از واژه «سنت» و مشتقات آن، زیاد یاد شده است. اصل لغوی این واژه به معنای راه و روش و سیره است. و در شرع به معنای آنچه که پیغمبر دستور داده و نهی کرده و به آن دعوت کرده، چه با زبان و چه با عمل؛ از مواردی که قرآن به آن اشاره نکرده است؛ اطلاق می شود. به همین خاطر در بیان و شمارش ادله شرعی می گویند: کتاب و سنت یعنی قرآن و حدیث.

لسان العرب ج ۱۳ ص ۲۲۵

«ابن حجر» در «فتح الباری»:

«وَ مَعْنَى قَوْلِهِ سُنَّهً أَیْ شَرِیعَهً وَ طَرِیقَهً لَازِمَهً»

سنت یعنی شریعت اسلامی و راه و روش لازم و قطعی دینی.

فتح الباری ج ۳ ص ۶۰

«شوکانی» در «ارشاد الفحول»:

آقای شوکانی که تفکرات نزدیک به وهابیت دارد، در معنای «سنت» می گوید:

«وَأَمَّا مَعْنَاهَا شَرْعًا: أَیْ: فِی اصْطِلَاحِ أَهْلِ الشَّرْعِ فَهِیَ: قَوْلُ النبی صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَ فِعْلُهُ وَ تَقْرِیرُهُ، وَ تُطْلَقُ بِالْمَعْنَى الْعَامِّ عَلَى الْوَاجِبِ وَ غَیْرِهِ فِی عُرْفِ أَهْلِ اللُّغَهِ وَ الْحَدِیثِ، وَ أَمَّا فِی عُرْفِ أَهْلِ الْفِقْهِ فَإِنَّمَا یُطْلِقُونَهَا عَلَى مَا لَیْسَ بِوَاجِبٍ، وَ تُطْلَقُ عَلَى مَا یُقَابِلُ الْبِدْعَهَ کَقَوْلِهِمْ: فُلَانٌ مِنْ أَهْلِ السُّنَّهِ.»

سنت در اصطلاح شرع عبارت است از قول نبی و فعل نبی و تقریر نبی. واژه «سنت» در عرف عمومی اهل لغت و حدیث به امر واجب و غیر واجب اطلاق می شود. ولی در عرف اهل فقه، سنت به آن چیزی که واجب نباشد اطلاق می شود. و همچنین سنت در مقابل بدعت نیز استعمال می شود مثل این که می گویند: فلانی از اهل سنت است.

ارشاد الفحول الی تحقیق الحق ص ۳۳

علامه مظفر(ره) در «اصول الفقه»:

«السنه فی اصطلاح الفقهاء: قول النبی أو فعله أو تقریره. أما فقهاء الإمامیه بالخصوص فلما ثبت لدیهم أن المعصوم من آل البیت یجری قوله مجری قول النبی من کونه حجه علی العباد واجب الإتباع فقد توسعوا فی اصطلاح السنه. فکانت السنه بإصطلاحهم: قول المعصوم أو فعله أو تقریره.»

واژه «سنت» در اصطلاح فقهاء اسلام عبارت است از قول و فعل و تقریر پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله). ولی فقهای امامیه از آنجائی که برای ایشان ثابت شده است که قول ائمه اهل بیت(علیهم السلام) مثل قول پیامبر بر بندگان، حجت شرعی است و تبعیت از قولشان واجب است؛ از این رو واژه سنت را توسعه داده و اینگونه تعریف کرده اند که: سنت عبارت است از قول و فعل و تقریر معصوم.

اصول الفقه ج ۳ ص ۶۴

علامه مظفر در علت این توسعه معنای سنت از ناحیه فقهای شیعه، می گوید:

«والسر فی ذلک أن الأئمه من آل البیت علیهم السلام لیسوا هم من قبیل الرواه عن النبی و المحدثین عنه لیکون قولهم حجه من جهه أنهم ثقاه فی الروایه بل لأنهم هم المنصوبون من الله تعالی علی لسان النبی لتبلیغ الأحکام الواقعیه فلا یحکمون الا عن الأحکام الواقعیه عندالله تعالی کما هی.»

دلیل توسعه معنای سنت در لسان فقهای شیعه این است که ائمه اهلبیت علیهم السلام از قبیل سایر روات و ناقلین حدیث نیستند که از پیغمبر روایت نقل کرده باشند، تا از بابت ثقه بودنشان روایاتشان حجت باشد؛ بلکه خود اهلبیت، از ناحیه خداوند متعال و توسط پیغمبر اکرم، برای تبلیغ احکام واقعی الهی نصب شده اند. بنابراین، اهلبیت هر حکمی را که بیان می کنند، عیناً احکام واقعی الهی است.

«سنت» در لسان معصومین(علیهم السلام):

مرحوم «علامه مجلسی» در کتاب شریف «بحارالأنوار» ج ۶۸ ص ۲۵۷، یک بابی را باز کرده است (باب ۷۲)، به نام باب «ثواب من سن سنه حسنه». جامع ترین جائی که کلمه «سنّت» در لسان معصومین مطرح شده است، همین باب از کتاب بحارالأنوار است. به عنوان نمونه، چند روایت را نقل می کنیم:

پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله) می فرماید: 

«أَلَا إِنَّ لِکُلِ‏ عِبَادَهٍ شِرَّهً ثُمَّ تَصِیرُ إِلَى فَتْرَهٍ فَمَنْ صَارَتْ شِرَّهُ عِبَادَتِهِ إِلَى سُنَّتِی فَقَدِ اهْتَدَى وَ مَنْ خَالَفَ سُنَّتِی فَقَدْ ضَلَّ وَ کَانَ عَمَلُهُ فِی تَبَابٍ أَمَا إِنِّی أُصَلِّی وَ أَنَامُ وَ أَصُومُ وَ أُفْطِرُ وَ أَضْحَکُ وَ أَبْکِی فَمَنْ رَغِبَ عَنْ مِنْهَاجِی وَ سُنَّتِی فَلَیْسَ مِنِّی وَ قَالَ کَفَى بِالْمَوْتِ مَوْعِظَهً وَ کَفَى بِالْیَقِینِ غِنًى وَ کَفَى بِالْعِبَادَهِ شُغُلًا.»

آگاه باشید براى هر عبادتى، ابتداً رغبت و میل زیادى هست. سپس تدریجاً بسوى سستى منتهى مى‏شود. آن کسى که رغبت و میل شدید او به عبادت بر طبق سنت من باشد، مسلماً او هدایت یافته و آن کس که با سنت و روش من مخالفت کند در گمراهى و ضلالت است و عملش بر زیانش خواهد بود. بدانید من که رسول خدا هستم، هم نماز می خوانم، هم می خوابم. گاهى روزه می گیرم و گاهى هم افطار نموده و روزه نمی گیرم. می خندم، گریه هم می کنم. پس هر که از سنت و روش من روگردان شود چنین کسى از من نیست و من از او بیزار هستم. براى پند و اندرز گرفتن، مرگ کافى است. و ایمان و یقین به رازقیت خدا براى تامین غنا و بى‏نیازى کافى است. و براى اشتغال انسان به کار، عبادت الهى کافى است.

کافی ج ۲ ص ۸۵  

امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) هم می فرماید: 

«طُوبَى‏ لِمَنْ‏ ذَلَ‏ فِی نَفْسِهِ وَ طَابَ کَسْبُهُ وَ صَلَحَتْ سَرِیرَتُهُ وَ حَسُنَتْ خَلِیقَتُهُ وَ أَنْفَقَ الْفَضْلَ مِنْ مَالِهِ وَ أَمْسَکَ الْفَضْلَ مِنْ لِسَانِهِ وَ عَزَلَ عَنِ النَّاسِ شَرَّهُ وَ وَسِعَتْهُ السُّنَّهُ وَ لَمْ یُنْسَبْ إلَى الْبِدْعَه»

خوشا به حال آن کس که خود را کوچک می شمارد و کسب و کار او پاکیزه است و جانش پاک و اخلاقش نیکوست. که مازاد بر مصرف زندگی را در راه خدا بخشش می کند و زبان را از زیاده گوئی باز می دارد و آزار او به مردم نمی رسد و سنت پیامبر او را کفایت کرده بدعتی در دین خدا نمی گذارد.

نهج البلاغه صبحی صالح، حکمت ۱۲۳، ص ۴۹۰  

امام صادق(سلام الله علیه) نیز می فرماید: 

«أَیُّمَا عَبْدٍ مِنْ عِبَادِ اللَّهِ سَنَّ سُنَّهَ هُدًى کَانَ لَهُ أَجْرٌ مِثْلُ أَجْرِ مَنْ عَمِلَ بِذَلِکَ مِنْ غَیْرِ أَنْ یَنْقُصَ مِنْ أُجُورِهِمْ شَیْ‏ءٌ أَیُّمَا عَبْدٍ مِنْ عِبَادِ اللَّهِ سَنَّ سُنَّهَ ضَلَالَهٍ کَانَ عَلَیْهِ مِثْلُ وِزْرِ مَنْ فَعَلَ ذَلِکَ مِنْ غَیْرِ أَنْ یَنْقُصَ مِنْ أَوْزَارِهِمْ شَیْ‏ء»

میمون قداح از امام باقر نقل می کند که حضرت فرمود: هرگاه بنده ای از بندگان خدا، سنت هدایتگری را بناگذاری کند اجر و پاداش تمام کسانی که به آن سنت عمل بکنند، برای او نیز هست بدون اینکه از پاداش عمل کننده ها کاسته شود. و نیز هرگاه بنده ای از بندگان خدا سنت گمراه کننده ای بنا نهد، گناه تمام کسانی که به آن سنت گمراه عمل کنند بر او نیز هست بدون اینکه از گناه عاملین به آن سنت سیئه کاسته شود.

بحار الأنوار، ج ‏۶۸، ص۲۵۸  

وهابی ها، تا توانستند به اعمال و گفتار مسلمین، برچسب بدعت زدند. هر کاری که مخالف فکر و اندیشه و کردار آنها باشد، بدعت محسوب می شود! وهابی ها خود را پیرو سلف معرفی می کنند و مدعی هستند که اعمال کنونی جامعه اسلامی، مملو از بدعت است و اعمال سلف گذشته، حاکی از سنت صحیح پیامبر بود، و ما باید آنها را زنده کنیم!  

این ادعا، در حالی از ناحیه وهابی ها مطرح می شود، که گزارش تاریخ از صدر اسلام، بیانگر ضایع شدن سنت های پیامبر، به فاصله کمی از رحلت آن بزرگوار است:  

تمام سنتهای پیغمبر ضایع شد حتی «نماز»!

بخاری از «انس بن مالک» متوفی ۹۳ قمری نقل می کند که می گوید: 

«مَا أَعْرِفُ شَیْئًا مِمَّا کَانَ عَلَى عَهْدِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، قِیلَ: الصَّلاَهُ؟ قَالَ: أَلَیْسَ ضَیَّعْتُمْ مَا ضَیَّعْتُمْ فِیهَا»

من از سنتهای زمان پیغمبر، دیگر چیزی را نمی بینم. گفته شد: نماز؟ گفت: آیا شما نماز را هم ضایع نکردید!؟

صحیح بخاری، ج۱، ص ۱۹۷، کِتَابُ مَوَاقِیتِ الصَّلاَهِ، بَابُ تَضْیِیعِ الصَّلاَهِ عَنْ وَقْتِهَا، ح ۵۰۶ 

گریه «انس بن مالک» از تغییر سنتهای پیغمبر!

در روایتی دیگر، «بخاری» از شخصی به نام «زهری» نقل می کند: 

«الزُّهْرِیَّ، یَقُولُ: دَخَلْتُ عَلَى أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ بِدِمَشْقَ وَ هُوَ یَبْکِی، فَقُلْتُ: مَا یُبْکِیکَ؟ فَقَالَ: «لاَ أَعْرِفُ شَیْئًا مِمَّا أَدْرَکْتُ إِلَّا هَذِهِ الصَّلاَهَ وَ هَذِهِ الصَّلاَهُ قَدْ ضُیِّعَتْ»

زهری می گوید: روزی در دمشق، بر انس بن مالک وارد شدم، در حالی که او گریه می کرد، به او گفتم: چرا گریه می کنی؟ گفت: از سنتهای پیغمبر که می شناختم، فقط نماز باقی مانده بود، که این هم ضایع شد.

صحیح بخاری، ج۱، ص ۱۹۸، کِتَابُ مَوَاقِیتِ الصَّلاَهِ، بَابُ تَضْیِیعِ الصَّلاَهِ عَنْ وَقْتِهَا، ح ۵۰۷

«شافعی» در کتاب «أم» که از کتابهای معتبر اهل سنت هست، می گوید: 

«کُلُّ سُنَنِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَدْ غُیِّرَتْ حَتَّى الصَّلَاهِ»

تمام سنتهای پیغمبر تغییر داده شد، حتی نماز.

الأم، ج۱، ص ۲۳۵ 

نماز امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) یادآور نماز پیغمبر!

در «بصره» و بعد از جنگ «جمل»، امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) که نماز می خواند، راوی وقتی نماز امام را می بیند، می گوید: 

«ذَکَّرَنَا هَذَا الرَّجُلُ صَلاَهً کُنَّا نُصَلِّیهَا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ»

این مرد (علی) با نمازش، ما را یاد نمازی انداخت که با پیغمبر می خواندیم.

صحیح بخاری ج۱ ص ۲۷۱ کِتَابُ الأَذَانِ، بَابُ إِتْمَامِ التَّکْبِیرِ فِی الرُّکُوعِ ح ۷۵۱ 

از سنت پیغمبر، فقط «قیام به نماز» باقی مانده است!

«طبرانی» در «معجم الأوسط»  از یزید بنِ خُمَیر نقل می کند که گفت: 

«سَأَلْتُ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ بُسْرٍ: أَیْنَ حَالُنَا مِنْ حَالِ مَنْ کَانَ قَبْلَنَا؟ فَقَالَ: «سُبْحَانَ اللَّهِ وَ اللَّهِ لَوْ نُشِرُوا مِنَ الْقُبُورِ مَا عَرَفُوکُمْ إِلَّا أَنْ یَجِدُوکُمْ قِیَامًا تُصَلُّونَ»

از عبدالله بن بسر پرسیدم: وضعیت ما با وضعیت مسلمانهای قبل از ما چه تفاوتی دارد؟ گفت: به خدا قسم اگر مسلمانهای قبل از ما، از قبرها برانگیخته شوند، شما را نخواهند شناخت، جز این که، شما را در حال قیام می بینند که نماز می خوانید.

معجم الأوسط طبرانی ج۱ ص ۱۵۲؛ تاریخ مدینه دمشق ج ۲۷ ص ۱۵۸؛ تاریخ اسلام ذهبی ج ۶ ص ۱۰۲ 

از سنت پیغمبر، فقط «اذان» باقی مانده است!

«ذهبی» از مُعاویه بن قُرَّهَ نقل می کند که گفت: 

«أَدْرَکْتُ سَبْعِیْنَ مِنَ الصَّحَابَهِ، لَوْ خَرَجُوا فِیْکُمُ الیَوْمَ، مَا عَرَفُوا شَیْئاً مِمَّا أَنْتُم فِیْهِ إِلاَّ الأَذَانَ»

معاویه بن قره می گوید: من هفتاد نفر از صحابه را درک کرده ام. اگر آنها امروز از قبرها خارج شده و بر شما وارد بشوند، چیزی از سنت پیغمبر در شما نخواهند دید جز اذان.

سیر أعلام النبلاء ج ۵ ص ۱۵۴ 

از سنت پیغمبر، فقط «قبله» باقی مانده است!

«ابن عبدالبر» از «حسن بصری» نقل می کند که گفته است: 

«لَوْ خَرَجَ عَلَیْکُمْ أَصْحَابُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ مَا عَرَفُوا مِنْکُمْ إِلَّا قِبْلَتَکُمْ»

اگر اصحاب پیغمبر از قبرها خارج شده و بر شما وارد بشوند، از شما چیزی جز قبله، نخواهند شناخت

جامع بیان العلم و فضله، ابن عبدالبر، ج۲ ص ۲۰۰

تمام این روایات نشانگر این است که به خاطر اشتغال خلفا و حاکمان قبل از امیرالمؤمنین، به یک سری از امور، مثل کشورگشائی؛ ماهیت سنت پیغمبر از دست رفت. و احیای سنت پیامبر به فراموشی سپرده شد.

نکته پایانی این مقال، باز خطاب به وهابی هاست که به اراده خود، افعالی را «سنت»، و افعال دیگری را «بدعت» می شمارند؛ افعالی را «حرام»، و افعال دیگری را «حلال» می کنند؛ آیا شما برای این حلال و حرام کردن های خود دلیل هم دارید!؟ 

«وَ لا تَقُولُوا لِما تَصِفُ أَلْسِنَتُکُمُ الْکَذِبَ هذا حَلالٌ وَ هذا حَرامٌ لِتَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ إِنَّ الَّذینَ یَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ لا یُفْلِحُون»

به خاطر دروغی که بر زبانتان جاری می شود، نگوئید این حلال است و آن حرام. تا بر خدا افترا ببندید. به یقین کسانی که به خدا افترا می بندند رستگار نخواهند شد.

سوره نحل(۱۶): آیه ۱۱۶   

 

 

والسلام علی من اتبع الهدی

 

واحد تدوین مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف)

 

شبکه بین المللی مطالعات ادیان

اینفورس (شبکه بین المللی مطالعات ادیان)،‌ بخشی از یک مجموعه فعالیت های فرهنگی است که توسط یک گروه جهادی مجازی انجام می شود. این گروه  بدون مرز، متشکل از اساتید، طلاب، دانشجویان و کلیه داوطلبان باایمان و دغدغه مندی است که علاقمند به فعالیت علمی جهادی در عرصه جنگ نرم هستند. شما هم می توانید یکی از اعضای این گروه باشید(اینجا کلیک کنید). فعالیت های سایت زیر نظر سید محمد رضا طباطبایی، مدرس ادیان و کارشناس صدا و سیماست. موضوعات سایت نیز در زمینه سیر مطالعاتی با رویکرد تقویت بنیه های اعتقادی و پاسخ به شبهات است.

0 0 رای ها
شما هم امتیاز بدهید..
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
View all comments
دکمه بازگشت به بالا
0
افکار شما را دوست دارم، لطفا نظر دهیدx
()
x