طوفان نوح در اساطیر بین النهرین و تورات
هـنگامی که جرج اسمیت،(۱) دانشمند انگلیسی و از کارکنان موزه بریتانیا، لوحه یازدهم منظومه گیلگمش(۲) را کـشف کـرد و کـلید رمز آن را گشود، معلوم شد که داستان توفان نوح ساخته و پرداخته نویسندگان تورات نبوده است. وی در روز سـوم دسامبر ۱۷۸۲م طی بازدیدی از انجمن تازه تأسیس یافته «باستانشناسی کتاب مقدس» نطقی ایراد و در آن اعـلام کرد که بر روی یـکی از لوحـههای کتابخانه کهن آشوربانیپال،(۳) پادشاه آشور در قرن هفتم قم، داستان توفانی را خوانده که شباهت بسیاری با داستان توفان در سفر پیدایش دارد.
اعلام این موضوع شور و هیجان زایدالوصفی در محافل علمی آن زمان برانگیخت. پس از اعلام ایـن خبر، اسمیت تفسیر کلدانی توفان نوح و به همراه آن شرح کلی متن داستان گیلگمش را منتشر کرد، اما لوحه توفان ناقص بود. بنابراین جستوجو برای یافتن لوحههای بیشتر جهت تکمیل لوحههای پیشین آغـاز شـد. روزنامه دیلی تلگراف،(۴) که در لندن انتشار مییافت، برای ادامه حفاری در نینوا، که جرج اسمیت برای موزه بریتانیا انجام میداد، مبلغی مساعده داد. اسمیت بلافاصله پس از رسیدن به نینوا خطوط
______________________________
۱٫ George Smith
۲٫ Gilgamesh
۳٫ Ashurbanipal
۴٫ Daily Telegraph
گمشده شرح تـوفان نـوح را، که از آن زمان تا کنون کاملترین و دست نخوردهترین قسمت کل حماسه است، پیدا کرد. لوحههای بیشتری در همان سال و سال بعد یافت شد و اسمیت توانست نواقص طرح کلی متن آشوری را بـرطرف سـازد. او در سال ۱۸۷۶م، به دلیل سازگار نبودن آب و هوای آن منطقه با مزاجش، بر اثر بیماری در سی و شش سالگی در نزدیکی حلب درگذشت.(۱) اما در آن هنگام باب جدیدی در زمینه مطالعه و تحقیق متون تورات، خصوصا مـقایسه آن بـا سـایر آثار باستانی گشوده بود کـه راهـنمای دانـشمندان و پژوهشگران پس از وی شد.
نام نخستین انسانها از آدم تا نوح، در بابهای چهارم و پنجم سفر پیدایش تورات، تردیدی باقی نمیگذارد که این حکایت هـمان روایـت سـومری است که هزاران سال پیش سخن از ده پادشاهی آورده بـود کـه قبل از حدوث توفان حکمروایی داشتند. بنابر افسانهها سلطنت این شاهان، که همگی منصوب خدایان بودند، یکصد و بیست سارن(۲) یـعنی ۴۳۲۰۰۰ سـال، بـه طول انجامیده است. آخرین این شاهانْ قهرمان توفان بود کـه سومریها آن را زیسودرا(۳) یا زیوسودرا(۴) به معنای «آن که زیستن میداند» و اکدیها و بابلیها او را اوتناپیشتیم(۵) به معنای «حیات را دید» مـینامیدند.(۶)
______________________________
۱٫ ر.ک: ن.ک. سـاندرز، حـماسه گیلگمش، ترجمه اسماعیل فلزی (چاپ اول، انتشارات هیرمند، ۱۳۷۶) ص ۱۲ و ۱۳؛ ساموئل کریمر، الواح سومری، تـرجمه داود رسـایی (چاپ اول، انتشارات ابن سینا، ۱۳۴۰) ص ۲۱۹.
۲٫ Saren
۳٫ Zisudra
۴٫ Ziusudra
۵٫ Utnapishtim
۶٫ یوسف اباذری و…، ادیان جهان باستان، (چاپ اول، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۷۲) ج۲، ص ۳۲۰ و ۳۲۱؛ بروسوس (Berossus)، مـورخ و پیـشوای مـعروف بابل در قرن سوم قم، در کتاب خود تاریخ بابل و آشور، که قدما آن را خـلدئیکا (×aldaika) یـا بـابیلونیاکا (Babyloniaka) نامیدهاند و در عهد سلطنت انتیوخس اول (Antiokhos Soter) (280ـ۲۶۱ قم) تألیف شده است، وقوع توفان را در عهد پادشاهی به نـام زیـسوتروس (×isuthros) بـیان میکند:
«نخستین خدیو روی زمین الاروس (Alaros) بوده که ۴۳۲۰۰ سال پادشاهی کرد. پس از او ده پادشاه دیگر در مدت ۴۳۲۰۰ سال شـهریاری داشـتند. در عهد زیسوتروس، آخرین پادشاه این دوره، توفان روی داد و بعل (Bel)، ایزد بزرگ، جهان را نابود کرد. زیـسوتروس چـون پادشـاهی خداپرست بود، از قبل وقوع توفان را توسط خدای خود کرونوس (Chronos) میدانست؛ زیرا کرونوس به وی گـفته بـود که چگونه کشتی بسازد و خود و زنان و فرزندان و کسان و جانوران را از آسیب برهاند».
بروسوس در ادامـه بـا لحـنی قابل ستایش توضیح میدهد که حتی خدای زیسوتروس (کرونوس) به وی دستور داده بود که نمونهها و گـزارشهایی از کـلیه اشیا و اخبار آن زمان را فراهم کرده، آنها را در شهر سیپار (Sippar) مخفی یا مدفون سـازد. ر.ک: پورداود (گـزارش)، یـسنا، (چاپ اول، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۵۶) ج۱، ص ۹۵؛ چارلز برلیتز، کشتی گمشده نوح، ترجمه احمد اسلاملو (چاپ اول، انتشارات کـوشش، ۱۳۷۱) ص ۱۶۹. هـمچنین بـرای آگاهی از فهرست پادشاهان سومری ـ بابلی پیش از توفان و بعد از آن نگاه کنید به: اریـک فـون دانیکن، پیامآور گذشتهها، ص ۲۸۴ ـ ۲۷۸٫
داستان توفان سومری
همانطور که گفته شد، کشف جرج اسمیت ریشه آشوری ـ بـابلی داسـتان توفان نوحِ مذکور در تورات را بر همگان آشکار کرد. البته باید گفت داسـتان تـوفان بابلی هم به نوبه خود از افسانههای سـومری اخـذ شـده، با این تفاوت که روایت سومری مـختصرتر و پراکـندهتر است، اما شکل بابلی آن دارای انسجام و شرح و بسط بیشتری است. پروفسور سـاموئل کـریمر،(۱) سومرشناس برجسته آمریکایی، در کتاب مـعروف خـویش، الواح سـومری، مـتن کـامل داستان توفان سومری را ذکر کرده اسـت.(۲) در ایـن مقال به تناسب قسمتهایی از آن را نقل میکنیم.
از روایت سومری، که دارای افتادگیهای بسیاری اسـت و فـقط قطعاتی چند از آن در دسترس است، چنین بـرمیآید که با وجود مـخالفت و مـمانعت برخی از خدایان و اعضای پانتئون، خـدایان بـزرگ آن(۳) و انلیل(۴) اراده میکنند بشر را با توفانی عظیم از میان بردارند. یکی از ایشان، موسوم به انـکی(۵)، ارزشـهای زیسودرا شاه، یعنی فروتنی، فـرمانبرداری و پارسـایی را بـه خدایان یادآور مـیشود. هـموست که پنهانی زیسودرا را در شـوروپاک یـا شروپک(۶) از این تصمیم آن و انلیل آگاه میکند.(۷) پروفسور کریمر مینویسد: زیسودرا هنگام خواب و در ساعات خـواندن ادعـیه و اوراد منتظر وحی و الهام آسمانی است. تـا ایـن که روزی کـه در کـنار دیـواری ایستاده است، ندای یـکی از خدایان او را متوجه میسازد. به وی اطلاع داده میشود که خدایان در مجمع خود مصمم شدند نوع بشر را نـابود کـنند.
زیسودرا در کنار همان دیوار ایستاده بـود کـه نـدایی شـنید:
«در کـنار دیوار و در سمت چـپ بـایست …؛(۸)
رازی با تو در میان مینهم، گوش دار؛
______________________________
۱٫ Samuel Kremer
۲٫ برای آگاهی بیشتر از متن کامل داستان توفان سومری ر.ک: ساموئل کریمر، پیـشین، ص ۱۷۵ ـ ۱۸۲٫
۳٫ An
۴٫ Enlil
۵٫ Enki
۶٫ Shuruppak
۷٫ یـوسف ابـاذری و…، پیشین، ص ۳۲۱٫
۸٫ نقطه چین علامت شکستگی و یا نـاخوانا بـودن اصـل لوحـه سـومری اسـت.
به سخنان من گوش فرا ده:
طبق … ما، توفانی مراکز پرستش را واژگون میکند،
و نسل بشر را به نابودی میکشد …؛
چنین است نظر و رأی مجمع خدایان.
به فرمان آن و انلیل …
سلطنت و حـکومتش [به آخر میرسد].»(۱)
پروفسور کریمر در ادامه مینویسد: لابد در متن اصلی افسانه به زیسودرا اندرز میدهند که کشتی بزرگی بسازد و خود را از مرگ و نیستی نجات دهد. اما شکستگی چهل خط از متن سـند مـانع دستیافتن به این بخش از داستان شده است. پس از آن که متن سند مفهوم میشود درمییابیم که پس از هفت شبانهروز توفان بنیانبرانداز، اوتو(۲)، خدای خورشید، بار دگر بر جهان میتابد؛ زیسودرا در پیـشگاه وی بـه خاک میافتد و به درگاهش قربانی میفرستد:
گردبادهای بنیانکن یکجا روی آوردند،
و در همانحال توفان پرستشگاهها را از میان برداشت.
پس از هفت شب و هفت روز،
توفان زمین را رُفت؛
توفان کـشتی غـولآسا را بر روی آبهای ژرف به هر سـو پرتـاب میکرد؛
اوتو سر زد و زمین و آسمان را روشن ساخت؛
زیسودرا پنجرهای در کشتی عظیم خود گشود؛
اوتوی قهرمان پرتوش را به درون کشتی افکند.
زیسودرا شاه،
در برابر اوتو سـجده کـرد؛
پادشاه گاوی و گوسفندی قـربانی کـرد.
پروفسور کریمر در پایان میافزاید: سی و نه خط دیگر از متن در این جا خرد شده است. در چند خط آخر افسانه به زیسودرا مقام خدایی عنایت میشود. زیسودرا نخست در برابر آن و انلیل سجده مـیکند. آنـان به وی زندگی خدایان و عمر جاویدان
______________________________
۱٫ ساموئل کریمر، پیشین، ص ۱۷۹ و ۱۸۰٫
۲٫ Utu
میبخشند و سپس او را به «دیلمون»،(۱) جایی که خورشید برمیآید، میبرند:
آن و انلیل زندگی در زمین و آسمان دمیدند و بر اثر … ایشان … روی زمین گسترش یافت؛
از زمین گـیاه رویـید.
زیسودرا پادشـاه،
در برابر آن و انلیل سجده کرد.
آن و انلیل وی را گرامی داشتند،
و زندگی خدایان بدو عنایت کردند،
و عمری جاودان بدو بـخشیدند.
آن گاه زیسودرا پادشاه،
کسی که نسل بشر و گیاه را حفظ کرد،
در گـذرگاه، در سـرزمین «دیـلمون»، آن جا که آفتاب برمیدمد، سکونت گزید.(۲)
داستان توفان بابلی
برخلاف داستان توفان سومری که تا اندازهای دچـار پراکـندگی است، شکل بابلی آن تا حد بسیاری بسط یافته است و قسمتی از حماسه مشهور گـیلگمش را تـشکیل مـیدهد. این اثر ادبی بسیار برجسته را که در آن تلفیقی از اسطوره، داستان حماسی و تاریخی به چشم میخورد، بـه حق میتوان شاهکار جاویدان ادبیات آشوری ـ بابلی به شمار آورد. پروفسور اشپایزر در اهمیت و ارزشـ این حماسه چنین مـیگوید:
بـرای نخستین بار در تاریخ جهان تجربه عمیقی در چنین ابعاد پهلوانی، در سبکی شکوهمند امکان بیان داشته است. چشمانداز و میدان عمل این حماسه، همراه با توانایی شعری آن سبب شده است که این حماسه جـاودانه، توجه همگان را به خود جلب کند. در دوران باستان، زبانها و فرهنگهای گوناگونی زیرنفوذ این شعر قرار گرفتند.(۳)
______________________________
۱٫ دیلمون (Dilmun): بهشت سومریان که در خلیج فارس واقع است و گاهی آن را تحت عنوان «مکان طلوع خورشید» و «سرزمین زنـدگان» تـوصیف میکنند. آنجا صحنه یک اسطوره آفرینش سومری و مکانی است که برای قهرمان الهی توفان سومری، زیسودرا، توسط خدایان برگزیده شد تا همیشه در آن بزید. ر.ک: ن.ک. ساندرز، پیشین، ص ۱۲۲.
۲٫ ساموئل کریمر، پیشین، ص ۱۸۰ و ۱۸۱٫
۳٫ ساموئل هـنری هـوک، اساطیر خاورمیانه، ترجمه علی اصغر بهرامی و فرنگیس مزداپور (انتشارات روشنگران، بیتا) ص ۶۵٫
البته با همه اهمیت و جذابیتی که این حماسه داراست، در این مقال مجال پرداختن بدان نیست و فقط بخشی از آن کـه مـربوط به داستان توفان بابلی است در این جا ذکر میگردد.(۱)
همان طور که اشاره شد، داستان توفان بابلی با حماسه گیلگمش پیوند یافته و بخشی از ماجراهای این پهلوان اسطورهای را تشکیل مـیدهد. ایـن حـماسه مشهور در دوازده لوح منقوش شده و در یازدهمین لوح آن داسـتان تـوفان آمـده است. البته این نکته قابل ذکر است که از دوازده لوحی که به حماسه گیلگمش میپردازد، لوحه یازدهم از همه طولانیتر و نسبت بـه الواح دیـگر سـالمتر باقی مانده است. و اینک خلاصه داستان توفان بـابلی:
بـزرگ ایزدان آنو(۲)، انلیل، نینورتا(۳) و انوگی(۴) در شهر شوروپاک، که در سواحل فرات واقع است، گرد هم آمدند و بر آن شدند که زمـین را طـی تـوفانی غرقه سازند. اما اِآ(۵)، که در آن گردهمایی حضور داشت، به حال انـسان دل سوزاند و راز تصمیمگیری ایزدان را به کلبهای نئین سپرد. همان گونه که اِآ تصمیم گرفته بود، راز مزبور را یکی از ساکنان شوروپاک بـه نـام اوتـناپیشتیم شنید:
انسان شوروپاک، فرزند اوبارا ـ توتو(۶)،
خانهات را ویران کن؛ کشتیای بـساز.
ثـروتهایت را نجات بده؛ حیات خویش را بجوی؛
و بذرهای حیات را در آن انبار کن!(۷)
اوتناپیشتیم به پند اِآ گوش فراداد و بـیدرنگ دسـت بـه کار شد. کشتی بزرگی ساخت که: «صد و بیست ذراع اضلاع آن، و صد و چهل ذراع ارتـفاع آن بـود.»(۸)
اوتـناپیشتیم بعدها سرگذشت خود را برای گیلگمش پهلوان چنین نقل کرده است:
وقتی از ساختن کشتی، کـه مـحوطه کـف آن یک جریب و اندازه هر طرف عرشه آن
______________________________
۱٫ برای آگاهی از متن کامل حماسه گیلگمش خوانندگان مـیتوانند بـه کتب زیر مراجعه کنند:
ــ ن. ک. ساندرز، پیشین؛
ــ احمد صفوی، پهلواننامه گیلگمش، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۵۶٫
۲٫ Anu
۳٫ Ninurta
۴٫ Ennugi
۵٫ Ea
۶٫ Ubara – Tutu
۷٫ ف. ژیـران و…، فـرهنگ اسـاطیر آشور و بابل، ترجمه ابوالقاسم اسماعیل پور (چاپ اول، انتشارات فکر روز، ۱۳۷۵) ص ۸۳.
۸٫ جان بی. ناس، تاریخ جامع ادیـان، تـرجمه علی اصغر حکمت (چاپ پنجم، انتشارات آموزش انقلاب اسلامی، ۱۳۷۲) ص ۷۱٫
یکصد و بیست ذراع بود و چـهارگوشهای ایـجاد مـیکرد، در مدت هفت روز فارغ شدم، در روز هفتم بدنه کشتی را قیراندود ساختم. آن گاه کسان و خاندان خود را به کـشتی بـردم، و نیز طلا و نقره و خزندگان مزرعه و دام و دَد صحرا، اعم از وحشی و اهلی، و پیشهوران هر صـنف را سـوار آن کـردم. چون زمانی که شمش(۱)، ایزد خورشید، مقدر کرده بود، با گفتن «غروب، وقتی که خـالق تـوفان رگـبار نیستی نازل میکند، داخل کشتی شو و تختههایش را محکم ببند»(۲) به سرعت فـرا رسـید، پس من به درون کشتی رفتم و درها را محکم فروبستم.
لحظه موعود نزدیک شد. از افق ابرهای سیاهی برخاست و رعـدی هـولناک در محلی که اداد(۳)، خداوندگار توفان، حکم میراند، به غرش آمد. در سمت مقابل بـر فـراز تپه و دشت «شولات»(۴) و «هنیش»(۵) پیشقراولان توفان در حـرکت بـودند. سـپس خدایان مغاک ژرف برآمدند؛ نرگال(۶) موانع آبهای زیـرزمینی را بـرداشت؛ نینورتا، خداوندگار جنگ، سدها را در هم شکست و هفت داور جهنم «انوناکی»(۷) مشعل افراشتند و همهجا را بـا نـور کبود آن روشن کردند. فریاد سـرگشتگی و انـدوه وقتی کـه خـدایان تـوفان روشنی روز را به تاریکی بدل کردند، وقـتی کـه او سرزمین را چون جامی درهم شکست، به آسمان برخاست.(۸) یک روز تمام توفان خـشمناک بـه هر سو رفت و آشوب به پا کـرد. سیلاب تمام سطح جـهان را فـرا گرفت و آب از قلل کوهها بالاتر رفـت و آب جـاروی فنا بر روی نوع انسان کشید. هیچ کس به یاد دیگری نبود و هیچ کـس طـاقت سربرداشتن و برآسمان نگریستن نداشت. حـتی خـدایان از سـیل به هراس افـتادند و بـه اوج آسمان، به بنای اسـتوار «آنـو» گریختند. آنها چون سگها به لانهها خزیدند و در کنار دیوارها قوز کردند. سپس ایشتر(۹)، مـلکه خـوشآوای آسمان، چون زنی در هنگام زایمان فـریاد زد: «افـسوس که
______________________________
۱٫ Shamash
۲٫ ن. ک. سـاندرز، پیـشین، ص ۱۱۱٫
۳٫ Adad
۴٫ شـولات (Shullat): طلایهدار روحانی توفان و هـوای بد. (ن.ک. ساندرز، پیشین، ص ۱۲۷).
۵٫ هنیش (هانیش Hanish): پیشاهنگ یزدانی توفان و هوای بد. (همان، ص ۱۲۴)؛ این نام در فرهنگ اسـاطیر آشـور و بابل به صورت خانیش (Khanish) ضبط شـده اسـت (ص ۸۳).
۶٫ Nergal
۷٫ Annunaki
۸٫ ن.ک. سـاندرز، پیـشین، ص ۱۱۱٫
۹٫ Ishtar
روزگـار کهن به خـاکستر تـبدیل شده است، چرا که ارادهام بر شر قرار گرفت. چرا در همراهی با خدایان به شر حـکم راندم؟ جـنگها را مـأمور نابودی مردمان کردم؛ اما آیا آنها مـردم مـن نـبودند، چـون مـن مـایه اعتلای آنان شدم؟ اینک آنان چون تخم ماهیان در آب پراکندهاند.»(۱) خدایان بزرگ آسمان و دوزخ گریستند و چهره خود را پوشاندند.
شش روز و شش شب باد وزید. با آغاز سپیده روز هفتم توفان از سمت جـنوب فروکش کرد. دریاها ساکن شدند و سیلاب خاموش گشت. من دریچه کشتی را گشوده، به آن دریای بیکران نظر افکندم و شیون و زاری آغاز کردم، ولی همه آدمیان در گل فرو رفته بودند. به عبث در جست و جـوی زمـین نگریستم، چرا که در هر سو آب بیحاصل بود. لیکن چهارده فرسنگ آنسوتر کوهی نمایان شد و در آن جا کشتی پهلو گرفت. روی کوه نیسیر(۲) کشتی ثابت ماند. کشتی شش روز روی کوه نیسیر ماند و تـکان نـخورد. با آغاز سپیده روز هفتم، من کبوتری را رها کردم و به بیرون فرستادم. آن پرنده پرواز کرد و رفت، اما چون جایی برای نشستن نیافت بازگشت. پس پرسـتویی را پرواز دادم. او نـیز به هر سو پرید و چـون جـایی پیدا نکرد، ناگزیر بازگشت. پس بار دیگر کلاغی را آزاد کردم. او فرو رفتن آبها را دید. پس آوازی داد و دیگر بازنگشت. سپس من هر چه داشتم در معرض چـهار بـاد گذاشتم و بر فراز قـله کـوه قربانی گذرانیدم و شراب مقدس نوشیدم.(۳)
در ادامه داستان میخوانیم وقتی خدایان بوی مطبوع قربانی را استشمام میکنند، همچون مگسان برگرد آن حلقه میزنند. آن گاه ایشتر فرا میرسد. گردنبند لاجوردی خویش را بلند کرده، بـه آن سـوگند یاد میکند که هرگز این رخداد را به فراموشی نسپارد. ایشتر انلیل را به خاطر این که باعث نابودی قوم او شده است سرزنش میکند. آن گاه انلیل بر سر قربانیان میرسد و از این کـه کـسی توانسته از نـابودی در امان بماند، بسیار خشمگین میشود، نینورتا اِآ را به خاطر افشای راز خدایان مورد عتاب قرار میدهد، و اِآ انلیل را دوستانه سـرزنش میکند و با وی چنین میگوید:
ای خردمندترین خدایان، انلیل دلاور، چگونه توانستی اینسان بـیرحمانه سـیل بـه راه اندازی؟
گناه را برگردن گناهکار بگذار، تجاوز را بر گردن متجاوز.
______________________________
۱٫ ن.ک. ساندرز، پیشین، ص ۱۱۱ و ۱۱۲٫
۲٫ Nisir
۳٫ ر.ک: ن.ک. ساندرز، پیشین، ص ۱۱۲؛ جان بی. ناس، پیشین، ص ۷۲٫
بـه هـنگام زیادهروی قدری تنبیهش کن، او را زیاد آزار مده که خواهد مرد.
شاید اگر شیری بـشر را بـدراند، کـه بهتر از سیل.
شاید اگر گرگی نوع بشر را بدراند، که بهتر از سیل.
شاید اگر خشکسالی جـهان را نابود کند، که بهتر از سیل است.
لیکن من نبودم که راز خدایان را آشکار کـردم، مرد خردمند آن را در رؤیـایی آمـوخت. اینک تدبیر کن که با او چه باید کرد؟
سپس انلیل به کشتی درآمد و برای تبرّک پیشانی من و همسرم را لمس کرد و گفت: «در روزگاران گذشته اوتناپیشتیم مردی روحانی بود. از این پس او و همسرش در دوردست، در دهانه رودهـا خواهند زیست.» بدین سان بود که خدایان مرا برگزیدند و در اینجا گذاشتند تا در دوردست، در سرچشمه رودها زندگی کنم.(۱)
توفان نوح در تورات
توفان نوح در تورات در سفر پیدایش از باب ششم تا نهم (۶:۱ تا ۹:۲۹) چـنین آمـده است:
چون آدمیان در روی زمین شروع به تزاید کردند و از آنها دخترانی متولد شدند، پسران خدا دیدند که دختران انسان چه زیبا هستند و از آنها برای خود همسرانی اختیار کردند. پس یهوه گـفت: «روح مـن دیگر نباید برای همیشه در انسان باقی بماند، زیرا که او نیز از گوشت است، لیکن عمر او صد و بیست سال خواهد بود.» در آن ایام مردان تنومند در زمین بودند و بعد از هنگامی که پسـران خـدا به دختران آدمیان درآمدند و آنها از ایشان اولاد زاییدند، ایشان جبارانی بودند که در زمان سلف مردان نامور شدند. یهوه دید که شرارت بشر در روی زمین افزایش یافته است و توجه و دل او پیوسته به بـدی و شـر مـیگراید. پس یهوه پشیمان شد که انـسان را در روی زمـین سـاخته است و در دل محزون گشت. یهوه گفت: «انسان را که خلق کردهام از روی زمین محو سازم و با او همه حیوانات، خزندگان و پرندگان هوا را؛ چون که از خـلقت آنـها پشـیمانم.» اما نوح در نظر یهوه التفات یافت. (پیدایش، ۶: ۱ـ۹).
یـهوه بـرای نابود کردن همه مخلوقات زمین به نوح فرمان میدهد که برای خود یک کشتی بسازد که طول آن سیصد و عـرض آن پنـجاه و ارتـفاعش سی ذراع باشد و درون و بیرونش را قیراندود کند. «زیرا اینک من توفان آب را بـر زمین میآورم تا هر جسدی را که
______________________________
۱٫ ر.ک: ن.ک. ساندرز، پیشین، ص ۱۱۳ و ۱۱۴٫
روح حیات در آن باشد از زیرآسمان هلاک گردانم و هر چه بر زمـین اسـت خـواهد مرد» (پیدایش، ۶:۱۷). یهوه عهد خود را با نوح استوار میسازد و به ویـ اطـمینان میدهد که «تو و پسرانت و زوجهات و ازواج پسرانت به کشتی درخواهید آمد.» آن گاه یهوه از نوح میخواهد تا از جـمیع حـیوانات جـفتی به کشتی ببرد تا زنده بماند و از هر آذوقهای که خوردنی است ذخـیره نـماید. در گـزارش دیگری آمده: «از همه بهایم پاک هفت هفت نر و ماده با خود بگیر و از بهایم ناپاک دو بـه دو نـر و مـاده. و از پرندگان آسمان نیز هفت هفت نر و ماده را تا نسلی بر روی تمام زمین نگاه داری» (پیـدایش، ۷: ۲ـ۳).
آنـگاه یهوه به نوح اعلام میکند که بعد از هفت روز دیگر، چهل روز و چهل شب بـاران مـیباراند و جـمیع موجودات را در زمین از بین میبرد. پس آن روز (روز هفدهم از ماه دوم سال ششصدم عمر نوح) فرا رسید. یهوه بـارانی عـظیم بر روی زمین جاری کرد و جمیع چشمههای لجه آسمان را باز کرده، چهل روز تمام آب بـر زمـین فـرو ریخت تا همه جا را سیل فرا گرفت و قله کوهها نیز در آب فرو رفتند.
و یهوه محو کـرد هـر موجودی را که بر روی زمین بود از آدمیان و بهایم و حشرات و پرندگان آسمان؛ و نوح بـا آنـچه هـمراه وی در کشتی بود فقط باقی ماند. و آب بر زمین صد و پنجاه روز غلبه یافت (پیدایش، ۷: ۲۳ و ۲۴).
عاقبت به خـواست یـهوه آبـها ساکن گردید و باران بند آمد و در روز هفدهم از ماه هفتم کشتی بر کوههای ارارات(۱) قـرار گـرفت. بعد از چهل روز نوح دریچه کشتی را باز کرد. ابتدا زاغی را رها کرد؛ او بیرون رفت و بازگشت. پس کبوتری را رهـا کـرد تا ببیند آیا آب از روی زمین کم شده است یا نه؛ اما کبوتر چـون مـکانی برای نشستن نیافت به کشتی برگشت. هـفت روز دیـگر بـاز کبوتر را رها کرد. در وقت عصر کبوتر بـازگشت و در مـنقار وی برگ زیتون تازهای بود، پس نوح دانست که سطح آب پایین رفته است. پس هفت روز
______________________________
۱٫ واژه اراراط (ارارات) از کـلمه اورارتـو (Orartu) که خود نام قدیمی ارمـنستان بـوده، مشتق شـده اسـت (چـارلز برلیتز، پیشین، ص۱۲). جیمز هاکس مینویسد: «ارارات (مـلعون)، مـقاطعهای است در مرکز ارمنستان که ما بین رود ارس و دریای وان و ارومیه واقع است (کتاب دوم پادشـاهان، ۱۹:۳۷؛ کـتاب اشعیا، ۳۷:۳۸). بعضی اوقات این لفظ بـر تمام آن مملکت اطـلاق شـده (کتاب ارمیا، ۵۱:۲۷) و موافق روایات کـشتی نـوح بر این کوه قرار گرفت. این کوه بلند که ارامنه آن را «مسیس» و ترکان «اگـریداغ» یـعنی سراشیب و ایرانیان کوه نوح، اروپایـیان غـالبا اراراط و اعـرابش «جودی» گویند، صـاحب دو قـله است که یکی مـقدار چـهار هزار قدم از دیگری بلندتر و به سلسله کوههایی که به طرف شمال مغربی و مغرب مـمتدند مـیپیوندد و همیشه این کوه عظیم دارای رتبه عـالی بـوده، دائما بـر قـلهاش بـرف نمودار است. ۱۷۰۰۰ قدم از سـطح دریا مرتفع و از جمله آتشفشانهایی است که انفجار آخریاش در سال ۱۸۴۰ میلادی بوده. ر.ک: جیمز هاکس، قاموس کـتاب مـقدس، (چاپ دوم، کتابخانه طهوری، ۱۳۴۹) ص ۳۰.
دیگر کبوتر را بـاز رهـا کـرد و او دیـگر بـرنگشت. عاقبت در روز اول از ماه اول سـال شـشصد و یکم از عمر نوح زمین خشک شد و نوح و همراهانش به دستور یهوه در روز بیست و هفتم از ماه دوم از کشتی خـارج شـدند و دوران جـدیدی برای نشو و نمای موجودات و آدمیان در جهان آغـاز شـد. در ایـن روز نـوح مـذبحی بـرای یهوه برپا کرد و از همه حیوانات و پرندگان پاک گرفته، بر مذبح قربانیهای سوختنی تقدیم کرد.
یهوه بوی خوش بویید و در دل گفت: «بعد از این دیگر زمین را به سبب انسان لعنت نـکنم؛ زیرا باطن انسان از طفولیت با شرارت آمیخته است و بار دیگر همه حیوانات را هلاک نکنم، چنان که کردم. مادامی که جهان باقی است زرع و حصاد و سرما و گرما و زمستان و تابستان و روز و شب موقوف نـخواهد شـد» (پیدایش، ۸: ۲۱ و ۲۲).
در پایان این داستان میخوانیم یهوه با نوح و اولاد او عهد و میثاق میبندد تا آنها را بر روی زمین افزایش دهد و همه موجودات دیگر هراسی از آنان در دل داشته باشند. یهوه فرمود که انسان از هـمه حـیوانات و نباتات میتواند تغذیه کند؛ فقط از گوشتی که در آن هنوز خون وجود دارد نباید بخورد. یهوه هرگز توفان دیگری نخواهد فرستاد و زمین را فاسد و خراب نخواهد کـرد. نـشان این میثاق نیز رنگینکمانی اسـت کـه یهوه در آسمان ارائه میدهد تا هرگاه بر آن مینگرد به یاد این میثاق افتد.(۱)
مقایسه روایات توفان نوح و جمعبندی بحث
داستان توفان نوح و به راهـ افـتادن سیل بزرگ و نابودی مـوجودات زمـین، تقریبا قدمتی سه هزارساله دارد و در افسانهها و داستانهای عامیانه از جایگاه خاصی برخوردار بوده است. این واقعه، بنابر شواهد علمی و نظریه برخی از دانشمندان، در اصل احتمالاً به دوره آب شدن آخرین یخچالهای دوره یخبندان مربوط مـیشود. ایـن افسانه در یاد و خاطره ملل مختلف جهان و اقوامی که از دوران ماقبل تاریخ نیز زنده بودند، به اشکال مختلف نمایان شده است. در تعداد بسیاری از این روایات که در سطوح مختلفی از فرهنگها و ادیان و مذاهب بـشری در سـراسر دنیا مـشهود است، توفان نتیجه گناه و یا خطای مذهبی انسان تلقی شده، و نیز گاهی فقط و فقط خواستِ یک مـوجود الهی در پایان بخشیدن به وجود بشر است. روشن کردن علت حـدوث ایـن تـوفان در روایات
______________________________
۱٫ ر.ک: جلالالدین آشتیانی، تحقیقی در دین یهود، (چاپ دوم، انتشارات نگارش، ۱۳۶۸) ص ۱۹٫
بینالنهرین کار دشواری است. از بعضی اشارات چنین درک مـیشود کـه خدایان به سبب «معصیتکاران» چنین اراده کردهاند، و بر طبق روایتی دیگر هیاهوی غیرقابل تـحمل انـسانها مـوجب شد تا خشم انلیل برانگیخته شود. بنابراین اگر در فرهنگهای دیگر نیز به بررسی اسطورههایی بـپردازیم که توفان قریبالوقوعی را پیشبینی کردهاند، چنین درمییابیم که علت اصلی این توفان بـه طور کلی در گناهکاری انـسانها، و یـا در کهنگی و فرتوتی عالم خلاصه میشود. به حکم تنها واقعیت موجود، یعنی واقعیتی زنده و سودمند، عالم خود به تدریج ویران میشود و به سبب ناتوانی زوال مییابد و این دلیلی است برای آن که عـالم دوباره آفریده و بازسازی شود. به عبارتی دیگر توفان نوح در بُعد جهانی وقوع حادثهای است که به صورت نمادین در جشن سال نو روی میدهد؛ یعنی «پایان کار عالم» و کار بشری گناهکار، جهت امـکان بـخشیدن به خلقتی نوین است.(۱)
درباره توفان نوح بیش از ششصد نوع مختلف افسانه و داستان گوناگون در میان اقوام و ملل باستانی رواج دارد که در چهارگوشه دنیا نسل به نسل به ارث رسیده است. تفاوتهایی که در ایـن افـسانهها دیده میشوند، عموما در نوع برداشت هر قوم از کم و کیف این فاجعه خودنمایی میکند؛ به طوری که هر یک از آنها نوع کشتی نجات، دلایل تفسیری خشم خدایان و آسمان، روش زندگی بـعدی نـجاتیافتگان و حتی احتمال تکرار مجدد این فاجعه را با توجه به محل جغرافیایی و زیستگاه خود تبیین و تعریف کردهاند. افسانههایی از این دست که در طول قرون به یاد بشر ماندهاند، جملگی نشان مـیدهندکه ایـن فـاجعه سیلی عالمگیر بوده و بعضا سـیلابهایی مـهیب تـوأم با آتش و زمینلرزه نیز روایت شده است. بنابر روایات، عامل چنین توفانی برخورد زمین با شهابی عظیم و یا آب شدن ناگهانی یـخچالها و کـوههای یـخ بوده که سبب انحراف سیاره زمین، جابهجایی رشـته کـوهها، و همینطور غرق شدن جزایر بزرگ در اقیانوسها شده است.(۲)
در فرهنگهای جوامع پیش از مسیحیت، در سواحل غربی اروپا، خاطراتی از شهرهایی که ناگهان در اعـماق دریـاها فـرورفتهاند باقی مانده است. در این وقایع سیلابهای وحشتناکی همه چیز را غـرق کرده و جزایر متعددی از اقیانوس اطلس همراه با ساکنان آنها یکی پس از دیگری به عمق آبها فروغلتیده و تنها اندکی از فـاجعه نـجات
______________________________
۱٫ یـوسف اباذری و…، پیشین، ص ۳۲۲٫
۲٫ ر.ک: چارلز برلیتز، پیشین، ص ۱۶۲٫
یافتهاند.(۱) توصیف واضحتری از این فاجعه هـولناک را مـیتوان در حماسهای از سرزمین ایسلند به نام اِدآ(۲) یافت: «کوهها با شدتی بسیار به هم میخورند و آسمان نیز بـه دو نـیم مـیشود. خورشید به خاموشی میگراید، و زمین به اعماق دریاها فرو میرود. ستارگانِ تـابناک نـاپدید شـده و همه جا را آتش فراگرفته و شعلههای آن زبانه کشیده و تا اوج آسمان بالا میرود».(۳)
در داستانها و افسانههای آمـریکای بـاستان نـیز بارها به بروز حوادث ناگهانی و توفانهایی اشاره شده است که علت اصلی آنها چـیزی جـز باران آسمان بوده است. در افسانههای قبایل سرخ پوست هوپی(۴) ساکن بخشهای غربی ایـالات مـتحده، بـه توفانی اشاره شده است که بدون باریدن باران و تنها بر اثر امواج کوهپیکری کـه از دریـا برخاسته و خشکیها را فرا گرفته، به وجود آمده است: «… قارهها از هم شکافتند و در اعماق امـواج فـرو رفـتند. …». در این حادثه قوم هوپی به کوهی پناه برده و نجات یافتند؛ در حالی
______________________________
۱٫ افلاطون در رسالههای تیمائوس (Timaios) و کـریتیاس (Kritias) بـه تاریخچه و سرنوشت آتلانتیس اشاره کرده است. وی ضمن اشاره به انحطاط اخلاقی مـردم آتـلانتیس پس از رسـیدن به اوج تمدن، میگوید: این انحطاط زمانی پیش آمد که لئامت و خودخواهی بر صفات حسنه چـیره شـد. در آن مـوقع زئوس (خدای خدایان) چون مشاهده کرد «یک قوم مشهور باستانی به وضعی اسـفانگیز گـرفتار آمده» و «علیه تمام کشورهای آسیا و اروپا قیام کرده» تصمیم گرفت که عذاب مهیبی به مکافات عملشان بـر ایـشان نازل کند. به گفته حکیم یونانی «چندی بعد زلزلههایی پیاپی روی داد و سیلها جـاری گـردید و در ظرف یک روز و یک شب شوم همه مـردان جـنگی در کـام زمین فرو رفتند و نابود شدند. جزیره آتـلانتیس نـیز در دریا فرو رفت.» ر.ک: اندرو توماس، اسرار آتلانتیس، ترجمه ابراهیم الفت حسابی (بنگاه تـرجمه و نـشر کتاب، ۱۳۵۳) ص ۲۲ و ۲۳؛ دوره آثار افلاطون، ترجمه مـحمد حـسن لطفی (چـاپ دوم، انـتشارات خـوارزمی، ۱۳۷۶) ج ۳، ص ۱۸۳۴.
۲٫ Edda
۳٫ چارلز برلیتز، پیشین، ص ۱۷۷؛ از میان دلایل مـتنوعی کـه به عوامل آسمانی، یا به علل زمینی و طبیعی مرتبط بوده و موجب نـابودی بـشر گردیده، میتوان به نظریه جالبی اشـاره کرد که در بین فـرهنگها و مـعتقدات ملل باستان یونان، مصر، هـندوستان و حـتی قبایل سرخپوست امریکا رایج بوده است. این نظریه علت اصلی وقوع حوادث هـولناک را خـود بشر و گسترش تمدن او دانسته و مـعتقد اسـت کـه بشر رشد غـیرعادی در عـلوم و تکنولوژی داشته ولی از امکانات فـنی و نـیروهای علمی خود در جهت مثبت استفاده نکرده است. بنابراین کنترل نیروهای مخرب را از دست داده، کـه نـهایتا همین نیروها موجبات نابودی ناگهانی بـشر را فـراهم آوردهاند. بـه طـور مـثال، قبایل سرخ پوست هـوپی معتقدند که در زمانهایی بسیار دور جنگ سختی در گرفته بود که از وقایع آن جز چند نکته و خاطره کـوچک چـیزی برجای نمانده است. در افسانههای این قـوم از شـهرهای بـزرگ و تـمدنهای پیـشرفتهای یاد شده کـه بـه قول آنان به علت گسترش حس زیادهطلبی و عدم توانایی کنترل آن جنگهای سختی در گرفت و در نتیجه تمدنشان بـه نـابودی کـشیده شد. همچنین درباره چگونگی نابودی شهرهای بـزرگ آمـده اسـت کـه بـا بـه کار بردن «پاتووتا» (سوپر بمبافکن)های پرنده، شهرها منهدم شدند و جنگها نیز زمانی به پایان رسیدند که تفاوتی بین خشکی و دریاها دیده نشد. همه چیز حتی شـهرهای باشکوه، پاتووتاهای پرنده و گنجهای ارزشمندشان با شیطان در آمیختند و به اعماق اقیانوسها فرو رفتند … .» ر.ک: همان، ص ۲۵۲ و ۲۵۳٫
۴٫ Hopi
که «… تمام شهرهای بزرگ و ساکنان متکبرشان را آب فرا گرفته بود …».(۱)
بابلیان و سومریها نیز در اساطیر خویش طـوری از امـواج کوهپیکر و باران یاد کردهاند که گویی همه از ژرفای اقیانوس سرچشمه گرفتهاند. شاید هم همزمانی فجایع آسمان با امواج سهمگین برخاسته از اقیانوس گویای این واقعیت باشد که در واقع سیل نـیز فـاجعه اصلی نبوده، بلکه نتیجه مجموعهای از بلایا و حوادث وحشتناکتری بوده است.
به هرحال، وقوع توفان نوح، به هر علتی که بوده باشد، در این جـا مـورد بحث نیست، ولی با پیش رو داشـتن سـه داستان توفان سومری، بابلی و آنچه در تورات ذکر شده است میتوان به مقایسه و تطبیق آنها پرداخت. البته همان طوری که در ابتدای بحث اشاره شد، داسـتان تـوفان بابلی، که به طـور قـطع از روایت سومری اخذ شده، دارای شرح و بسط بیشتری نسبت به داستان سومریهاست، و از سویی در روایت بابلی، همانند آنچه در تورات آمده، در جریان گزارش واقعه به جزئیات حادثه و چگونگی آن توجه بیشتری شده است. در نـتیجه مـیتوان نوعی هماهنگی و همانندی بین دو داستان بابلی و روایت تورات مشاهده کرد. این شباهت به قدری آشکار است که محققان متفقا آنها را دو صورت از یک حکایت میدانند. با این همه، موارد اختلافی نـیز بـین دو داستان مـشاهده میشود.
به طور کلی تشابهات موجود بین این دو داستان را میتوان به ترتیب ذیل خلاصه کرد:
۱٫ خبر سـیل و توفان قریبالوقوعی توسط خدا به قهرمان داستان (زیوسودرای سومری، اوتناپیشتیم بـابلی و نـوح تـورات) داده میشود؛
۲٫ به او ساختن یک کشتی بزرگ، همراه با دادن نقشه و مختصات دقیق آن، توصیه میشود (در روایت بابلی اضلاع ایـن کـشتی صد و بیست و ارتفاع آن صد و چهل ذراع، اما در روایت تورات طول آن سیصد و عرضش پنـجاه و ارتـفاع آن سـی ذراع قید شده است)؛(۲)
______________________________
۱٫ چارلز برلیتز، پیشین، ص ۱۸۲٫
۲٫ یکی از آثار بابلی که در آن به اندازههای کشتی اشاره شـده، طول آن را ششصد ذراع، ارتفاع و عرض آن را شصت ذراع ذکر کرده است. در یکی از آثار این قوم، ابـعاد محیرالعقول دیگری ذکر شـده و عـرض و طول کشتی را به اندازه پنج استادیون (Stadion) (واحد طول برابر ۶۰۰ پای یونانی و معادل ۱۸۵ متر) طرح کرده است. البته ارائه این ابعاد حیرتانگیز از یک کشتی در میان بابلیان احتمالاً به سیستم حساب و شمارش آنها که بـر اساس ضرایب عدد دوازده استوار بوده، مربوط میشود. جالب است بدانیم که در اواخر قرن هفدهم ایزاک نیوتون، ریاضیدان و دانشمند معروف، توانست طی یک سری محاسبات ریاضی ابعاد کشتی را به میزان ۹۲/۶۱۱ فوت طـول، ۲۴/۸۵ فـوت عرض، ۵۶/۵۱ فوت ارتفاع (از صفحات ته کشتی تا دکل بالایی آن) تعیین کرده، وزن خالی آن را ۵۸/۱۸۲۳۱ تن اندازهگیری کند. ر.ک: همان، ص ۱۶۳ و ۱۶۹٫
۳٫ بدنه کشتی برای جلوگیری از نفوذ آب به داخل قیراندود میشود؛
۴٫ وی انواع جانوران را به صورت جـفت، اعـم از پرنده و چرنده و درنده و خزنده، وحشی و اهلی، با خود به کشتی میبرد. (البته در گزارش دیگری از تورات [پیدایش، ۷: ۲ و ۳] آمده: «از همه بهایم پاک و پرندگان آسمان هفت هفت نر و ماده و از بهایم ناپاک دو دو نر و مـاده»)؛
۵٫ زمـان و مدت توفان معین میشود (در روایت بابلی توفان هفت روز به طول میانجامد اما در تورات چهل روز و چهل شب)؛
۶٫ بر اثر جاری شدن سیل تمامی موجودات و انسانها که در خارج کشتیاند نابود مـیشوند؛
۷٫ پس از انـقضای مـدت تعیین شده توفان و سیل فـرو مـینشیند و کـشتی بر قله کوهی آرام میگیرد (نام این کوه در روایت بابلی نیسیر و در تورات آرارات ذکر شده است)؛(۱)
۸٫ شخص نجاتیافته جهت اطلاع از وضعیت خشکی، پرنـدگانی را از کـشتی بـیرون میفرستد که آخرین آنها باز نمیگردد (در روایت بـابلی سـه پرنده رها شده به ترتیب کبوتر، پرستو و کلاغاند، اما در نقل تورات ابتدا زاغ و پس از آن سه بار و به فاصله هـفت روز، کـبوتری رهـا میشود، البته با این تفاوت که کبوتر تورات با آوردن بـرگ زیتون تازه پیامی از امید میآورد؛ در حالی که طبق داستان بابلی، کلاغ از کشتیِ نجات یافته دور شده، به دلیل دسـت یـافتن بـه غلات و دانههای دورمانده از یغمای سیل دیگر بازنمیگردد)؛
۹٫ وی پس از یافتن خشکی و به شـکرانه نـجات یافتن، برای خدا یا خدایان قربانی میگذراند (در روایت بابلی پس از گذرانیدن قربانی شراب مقدس مینوشد، اما در
______________________________
۱٫ بـه اسـتناد افـسانههای چندگانه ملل و قبایل سراسر جهان، تعداد کوههایی که کشتی پس از آرام شدن تـوفان بـر آن قـرار میگیرد تا پنجاه عدد رسیده است. برخی از این کوهها ناشناختهاند و فقط نام و نشانی در افـسانهها دارنـد و یـا نام قدیمیشان با گذشت اعصار تغییر کرده است، در حالی که بعضی از آنها نیز شـناخته شـده هستند. از سویی افسانههای فردی یا قومی مربوط به توفان که رهبران آنها از جـمله نـاجیان چـنین سیلابهای مهیبی به شمار میرفتهاند، به یکصد عدد نیز بالغ میشوند. ر.ک: همان، ص ۲۴۰٫
روایت تـورات از تـقدس شراب خبری نیست و نوح به شکرانه نجات، فقط از همه حیوانات و پرندگان پاک بر مـذبح سـاخته خـویش قربانیهای سوختنی تقدیم میکند)؛
۱۰٫ خدا یا خدایان قربانی را میپذیرند؛
۱۱٫ به او از جهت آینده اطمینان داده میشود.(۱)
بـا بـرشمردن این تشابهات، باید اذعان کرد که بین این دو روایت از نظر دینی و اخـلاقی بـه اخـتلافات و تضادهایی نیز برمیخوریم:
۱٫ در سفر پیدایش میخوانیم که توفان برای تنبیه انسانهای گنهکار و نابودی شریران فـرستاده شـد: «یـهوه به نوح گفت: انتهای تمامی بشر به حضورم رسیده است؛ زیرا کـه زمـین به سبب ایشان پر از ظلم شده است و اینک من ایشان را با زمین هلاک خواهم ساخت» (پیدایش، ۶:۱۳)؛ در حـالی کـه در روایت بابلی این واقعه به خاطر هوی و هوس خدایان (و به روایتی دیـگر بـه جرم ایجاد سر و صدای آدمیان و بر هـم زدن آرامـش خـدایان) رخ میدهد.
۲٫ به نظر نویسنده یا نـویسندگان سـفر پیدایش، نوح چون شخص برگزیدهای بود و خدا او را در حضور خود عادل دید، از خطر تـوفان مـحفوظ ماند؛ در حالی که در داستان بـابلی شـخص نجات یـافته (اوتـناپیشتیم) بـه کمک یکی از خدایان (اِآ) که ظاهرا هـواخواه و دوسـتدار او بود و در نقش جاسوسی راز تصمیم خدایان را بر وی فاش کرد، از خطر جان سالم بـه در مـیبرد.
۳٫ داستان تورات مبتنی بر یکتاپرستی اسـت، در حالی که روایت بـابلی بـه ابتداییترین نوع شرک و اعتقاد بـه خـدایانِ متعدد متکی است؛ به این معنا که در روایت بابلی این فکر به طـور کـاملاً آشکار مشهود است که خـدایان خـود نـیز بعد از انگیزش تـوفان از آن واقـعه سخت به هراس افـتادند، چـنان که پس از فرار به آسمان «به لانهها خزیدند و در کنار دیوارها قوز کردند؛ لیکن در روایـت تـورات خداوند (یهوه) را از شدت توفان هرگز بـیم و هـراسی روی نداد.
۴٫ بـنا بـه روایـت بابلی یکی از خدایان بـا وجود خشم و عدم رضایت دیگران شخصی را از خطر سیل میرهاند و در آخر به کسی که نجات یـافته، عـمر جاوید عطا شده است و
______________________________
۱٫ جان الدر، بـاستانشناسی کـتاب مـقدس، تـرجمه سـهیل آذری (چاپ اول، انـتشارات نـور جهان، ۱۳۳۵) ص ۳۳٫
در میان خدایان جایی بدو واگذار میشود، در حالی که به نوحِ تورات نه عمر جاوید داده مـیشود و نـه مـقام خدایی.(۱)
با این همه، از این اختلافات کـه بـگذریم، بـاید بـگوییم کـه ایـن دو روایت نقل یک واقعه با شالودهای یکسان است که یکی مؤید دیگری است. دکتر ادوارد شییرا(۲) این پرسش را مطرح میکند که آیا تطابق این دو داستان، شاهد صحت کـلام تورات است یا نه؟ و خود پاسخ میگوید: «بعضی خواهند گفت: آری، چنین است! این خود برهانی مؤکد است بر وقوع حادثه توفان؛ ولی بعضی دیگر خواهند گفت: نه، چنین نیست، بلکه این دلیـل مـحکمی است که یهود اساطیر خود را از بابلیها اقتباس کردهاند».(۳) این گفته ادوارد شییرا دقیقا نظریه دکتر هاوارد تیپل(۴) و برخی از ناباوران است که اعتقاد به داستان نوح و کشتی او را نه تنها اشتباه، بـلکه گـمراهکننده میدانند. دکتر تیپل در کتابی موسوم به یاوهای به نام کشتی نوح آورده که چگونه یهودیان و پیشگامان مسیحیت توانسته بودند افسانه سومری ـ بابلی را به خـود اخـتصاص داده و در سراسر جهان به عنوان داسـتان بـسیار مهیجی گسترش دهند، در حالی که هیچ گونه مدرک تاریخی و زمینشناسانهای نداشتند.(۵)
البته با وجود نظریاتی از این دست، باید گفت که به هیچ وجه نـمیتوان داسـتان توفان نوح را از اصل مـورد شـک و تردید قرار داد. زیرا همان طور که میدانیم، علاوه بر عقیده پیروان ادیان الهی (یهود، مسیحیت و اسلام)، این داستان در افسانهها و اساطیر اقوام و ملل مختلف جهان نیز وجود داشته و از جایگاه خاصی بـرخوردار بـوده است.
______________________________
۱٫ ر.ک: همان، ص ۳۴؛ ادوارد شییرا، الواح بابل، ترجمه علی اصغر حکمت، (چاپ اول، انتشارات ابن سینا،۱۳۴۱) ص ۱۹۱ و ۱۹۲.
۲٫ Edward Chiera
۳٫ ر.ک: ادوارد شییرا، پیشین، ص ۱۹۳ و ۱۹۴٫
۴٫ Howard Teeple
۵٫ ر.ک: چارلز برلیتز، پیشین، ص ۲۲۶٫
کتابنامه
۱٫ کتاب مقدس، انجمن کتاب مقدس، چاپ دوم، ایران، ۱۹۸۷٫
۲٫ دوره آثار افلاطون، ترجمه محمد حـسن لطـفی، تهران، انـتشارات خوارزمی، چاپ دوم، ۱۳۷۶، ج ۳٫
۳٫ اباذری، یوسف و…: ادیان جهان باستان، تهران، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۷۲، ج ۲٫
۴٫ آشتیانی، جلال الدین: تـحقیقی در دین یهود، تهران، نشر نگارش، چاپ دوم، ۱۳۶۸٫
۵٫ الدر، جان: باستانشناسی کتاب مقدس، تـرجمه سـهیل آذری، انـتشارات نور جهان، چاپ اول، ۱۳۳۵٫
۶٫ برلیتز، چارلز: کشتی گمشده نوح، ترجمه احمد اسلاملو، تهران، انتشارات کوشش، چاپ اول، ۱۳۷۱٫
۷٫ بی. نـاس، جـان: تاریخ جامع ادیان، ترجمه علی اصغر حکمت، تهران، انتشارات آموزش انقلاب اسلامی، چـاپ پنـجم، ۱۳۷۲٫
۸٫ پور داود (گـزارش): یسنا، به کوشش بهرام فرهوشی، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ سوم، ۱۳۵۶، ج۱٫
۹٫ توماس، اندرو: اسرار اتلانتیس یـا گنج ابوالهول، ترجمه ابراهیم الفت حسابی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۵۳٫
۱۰٫ دانیکن، اریـک فون: پیامآور گذشتهها، بـدون نـام مترجم و سال انتشار.
۱۱٫ ژیران، ف. و…: فرهنگ اساطیر آشور و بابل، ترجمه ابوالقاسم اسماعیل پور، تهران، انتشارات فکر روز، چاپ اول، ۱۳۷۵٫
۱۲٫ ساندرز، ن.ک.: حماسه گیلگمش، ترجمه اسماعیل فلزی، تهران، انتشارات هیرمند، چاپ اول، ۱۳۷۶٫
۱۳٫ شییرا، ادوارد: الواح بابل، ترجمه علی اصغر حـکمت، تهران، انتشارات ابن سینا، چاپ اول، ۱۳۴۱٫
۱۴٫ کریمر، ساموئل: الواح سومری، ترجمه داود رسایی، تهران، انتشارات ابن سینا، چاپ اول، ۱۳۴۰.
۱۵٫ هاکس، جیمز: قاموس کتاب مقدس، تهران، کتابخانه طهوری، چاپ دوم، ۱۳۴۹٫
۱۶٫ هنری هوک، ساموئل: اساطیر خاورمیانه، ترجمه عـلی اصـغر بهرامی و فرنگیس مزداپور، تهران، انتشارات روشنگران، بیتا.