بررسی ستیزه های دیرین درباره تحریف قرآن
اشـاره
مقاله حاضر تلاشی است برای نشان دادن جایگاه واقعی بحث تحریف قرآن در بین امـامیه و چـگونگی شـکلگیری این نظر. نظر مؤلف مقاله این است که عقیده به تحریف قرآن اساسا در مجادلات بـین شیعه و اهلسنت ریشه دارد. مهمترین مسئله کلامی شیعه، بحث امامت بوده، که مجادلات گـوناگونی را بین اهل سنت و شـیعه مـوجب شده است. در طی این مناظرات، داستان تحریف قرآن شکل گرفته است. در آغاز، این مسئله را متکلمان شیعی تنها در منازعات کلامی بین اهل سنت و شیعه به عنوان امری جدلی درباره مشروعیت خلافت خـلفای نخستین برضد اهلسنت به کار بردهاند. پس از آن، مؤلفان امامیه، بدون توجه به ماهیت جدلی و به علت خطا در فهم روایات، این نظریه را عقیدهای شیعی تلقی و به کتب امامیه وارد کردند. از این جهت، مقاله حـاضر نـگاه جدیدی به این مسئله دارد. با این حال، نکاتی در مقاله
______________________________
۱ جای آن دارد که از پرفسور میخائیل کوک، آروم ادویتچ، ژانت واکین، به دلیل تذکرات سودمندشان بر طرح اولیه مقاله تشکر کنم[مؤلف].
این مقاله تـرجمهای اسـت از:
»Early Debates on the Integrity of the Quran, A Brife Sureuy«, in Studia Islamica, 77 (1993) 5-39.
مؤلف محترم برخی تذکرات را بر مقاله افزودهاند، که در متن ترجمه افزوده شده است. مترجم نیز وظیفه خود میداند که از آقای سیدمحمد جواد شبیری و رضا مختاری به دلیل خواندن مـتن فـارسی و تذکر برخی مطالب تشکر کند. همچنین آقای شبیری تذکرات مکتوبی را در اختیار این بنده قرار دادند، که در آخر مقاله آورده شده است [مترجم].
وجود دارد که نتیجهگیری شخصی مؤلف است و چه بـسا هـفت آسـمان یا خوانندگان محترم در این نـوع بـرداشتها بـا ایشان همرأی نباشند. این فصلنامه آماده درج دیگر برداشتها نیز هست.
در این مقاله کوتاه میکوشیم تا خاستگاههای مجادلات سنی ـ شیعی را درباره عـدم زیـادت و نـقصان قرآن تبیین کنیم. بسط و توسعه این منازعات در قـرنهای نـخستین اسلامی نمونه جالبی است از این مسئله که چگونه نظریات در آغاز از طریق مجادلات فرقهای و همچنین برخورد و ارتباط فرقههای مختلف مـسلمان و مـکاتب کـلامی بسط و تحول یافتهاند. با وجود بدگمانی شدید فرقهها به یـکدیگر، عوامل متعددی دادوستد علمی بین فرقههای مختلف را تسهیل میکرد. عامل بسیار مهم عبارت بود از گروهی از راویان حدیث کـه نـزد فـرقههای مختلف تردد میکردند و بدینگونه بخشی از احادیث یک فرقه را به فرقههای دیـگر مـیآموختند. طبیعی بود که اشتباه در نقل احادیث دو فرقه باعث شود که مطالب فرقهای را به فرقهای دیگر نـسبت دهـند. ایـن امر در مورد تشیع کاملاً درست است که بسیاری از راویان حدیث نزد مـشایخ سـنی و شـیعی، سماع حدیث میکردند و بعدها بخشی از آنچه را شنیده بودند به اشتباه به گروه دیگر نـسبت مـیدادند.(۱) هـمچنین نخستین متکلمان شیعی در مجادله با سنیان، احادیثی را از مآخذ سنی نقل و با آنها برضد خـود ایـشان استدلال میکردند (الزام الخصم بما الزم علیه نفسه). اما از میانه قرن سوم به بـعد، رجـال و مـحدثان شیعی اساسا این مطالب را شیعی میدانستند، زیرا تصور میکردند که هرچه صحابه ائمه و مـتکلمان قـدیمی شیعی حتی در مجادلاتشان گفته یا نوشتهاند، ضرورتا دیدگاهها و اخبار ائمه را نشان میدهند.(۲) ایـن
______________________________
۱٫ بـه عـنوان مثال بنگرید به: الکشی، معرفه الناقلین، تلخیص شده توسط محمد بن حسن طوسی با عـنوان اخـتیار معرفه الرجال، تصحیح حسن مصطفوی (مشهد، ۱۳۹۱ه )، ص۵۹۰ ـ ۵۹۱ . شاذان بن خلیل نیشابوری از محدث و راویـ مـشهور شـیعی ابواحمد محمد بن ابی عمیر ازدی (م ۲۱۷ه/ ۸۳۲م) که از مشایخ سنی و شیعه حدیث شنیده بود، میپرسد: «چرا از سـنیان بـرای شـاگردانت حدیث نقل نمیکنی و در کتابهایت نمینویسی؟» ابن ابیعمیر پاسخ داده است که عمدا از این کـار دوری مـیکند؛ زیرا بسیاری از شیعیان را دیده است که نزد محدثان شیعی و سنی شاگردی کرده بودند، اما بعدها خـلط کـرده، مطالب محدثان شیعی را به سنیان و مطالب محدثان سنی را به شیعیان نسبت مـیدادند.
۲٫ بـنگرید به: کلینی،الکافی، تصحیح علیاکبرغفاری (تهران ۷۷ـ۱۳۷۹ ه/ ۵۷ـ۱۹۵۹م)، ج۱، ص۹۹، پیـنوشت اول. هـمچنین رکـ:
Etan Kolberg, Imam and Community in the Pre-Ghayba Period, in Said Amir Arjomand ,ed, Authority and Political Culture in Shiism, (NewYork, ۱۹۸۸) ,p.38
این موضع را با نظر برخی از فقهای سـنی مـقایسه کنید که معتقدند اظهارات صحابه پیامبر در مسائل دینی طبیعتا باید بازتابی از موضع خـود پیـامبر تلقی شود، چرا که بـعید اسـت صحابه در مـسائل شـرعی مـستقلاً تصمیم بگیرند. بنگرید به: صبحی الصـالح، مـباحث فی علوم القرآن (بیروت، ۱۹۷۷م) ص ۱۳۴ و منابعِ آمده در آن.
فرض موجب ورود مطالب نادرست بـه انـدیشه شیعی شد.
بسیاری از این گفتوشنودهای مـحدثان شیعی با اهلسنت درگـذر زمـان فراموش شده بودند. از این جـهت، روشـن نبوده است که آیا بسیاری از عقایدی که بعدها دیدگاهی سنی یا شیعی قـلمداد شـدهاند، در اصل، نظریات گروههای مختلف بـوده اسـت یـا حداقل در دورانهای نـخستین، قـبل از آن که فرقهها شکل نـهایی خـود را بیابند، در جریانهای اصلی موجود در جامعه اسلامی مطرح بودهاند یا خیر؟ مسئله عدم نقصان و زیادت مـصحف عـثمانی و مجادلات درباره آن مثال مهمی از این پدیـده اسـت. مسئله اصـلی در ایـن مـنازعات این بود که آیـا مصحف عثمانی تمام اجزای قرآن را دربردارد یا اجزای دیگری نیز وجود دارد که از مصحف عثمانی حـذف شـدهاند. پس از این، گفتوشنودهای شیعی ـ سنی را در این مـسئله بـررسی خـواهیم کـرد.
شـواهدی در خود قرآن و نـیز حـدیث وجود دارد که نشان میدهد پیامبر متن مکتوبی را در دوره حیاتشان و به احتمال بیشتر در نخستین سالهای حضورشان در مدینه تـدوین کـرده بـودند.(۱) ایشان ظاهرا کار تدوین [قرآن] را تا پایـان حـیاتشان ادامـه دادنـد و بـه کـاتبان وحی میگفتند که بخشهای جدید وحیشده را در کجای قرآن قرار دهند.(۲)
همچنین شواهدی موجود است که بخشهایی از مطالب وحیانیِ اولیه در قرآن موجود نیست. آیهای در قرآن نبودِ بخشی از وحـی را که منسوخ گردیده یا به فراموشی سپرده شده است، تصدیق میکند.(۳) آیه دیگری متضمن این نکته است که خدا آیاتی را
______________________________
۱٫ بنگرید به: اثر مجهول المؤلف، المبانی فی نظم المعانی، تـحقیق آرتـور جفری، در مجموعه مقدمتان فی علوم القرآن (قاهره، ۱۹۵۴م)، ص۲۶ـ۳۸؛ زرکشی، البرهان فی علوم القرآن، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم (قاهره، ۱۹۵۷م)، ج۱، ص۲۳۵، ۲۳۷ـ۲۳۸، ۲۵۶، ۲۵۸؛ السیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، تصحیح محمد ابوالفضل ابراهیم (قاهره، ۱۹۶۷م)، ج۱، ص۲۱۲ـ۲۱۳، ۲۱۶؛
Bell””s Introdaction to the Quran, revised by W. M. Watt (Edinburgh, 1970) p.143; A. T. Welch, Al-Kuran (in The Encyclopaeda of Islam, 2nd ed, IV, pp. ۴۰۰-۲۹), p.403.و منابعِ آمـده در آن.
۲٫ احـمد بن حنبل، المسند (قاهره ۱۳۱۳ه/ ۱۸۹۶م)، ج۱، ص۵۷؛ ترمذی، سنن (مدینه، ۱۳۸۵ه )، ج۴، ص۳۳۶ـ۳۳۷؛ الحاکم النیسابوری، المستدرک (حیدرآباد، ۱۳۴۰ه/ ۱۹۲۲م)، ج۲، ص۲۲۹٫
۳٫ سوره بقره، آیه ۱۰۶: «ما ننسخ من آیه او ننسها نأت بخیر منها او مـثلها؛ هـر آیهای را که منسوخ کردیم یـا بـه فراموشی سپردیم، بهتر از آن یا مثل آن را خواهیم آورد».
جانشین آیات دیگر کرده است.(۱) ظاهرا مسلمانان صدر اسلام آیاتی را به یاد میآوردهاند که در گذشته، از وحی بوده و در مـصحف عـثمانی یافت نمیشده است، گـرچه آنـان آگاه بودند آن بخشها را پیامبر عمدا حذف کرده است، زیرا مسلمانان به آنها با عبارات «آنچه نسخ شده» (رُفِع)، «به فراموشی سپرده» (أُنسیَ) یا «از قلم افتاده» (سُقِط) اشاره کردهاند.(۲) مفهوم نـسخ قـرآن در آغاز، اشاره به این اجزا دارد که پیامبر آنها را جزء قرآن ثبت نکرده بود،(۳) گرچه بعدها مفهوم نسخ در سنت سنیان بسط یافت و چندین گروه از نظرها را شامل شد. بیشتر موارد همراه بـا شـواهدی در مصحف عـثمانی موجود است، به جز یک نظر شاذ که در وجود آیهای منسوخ در قرآن تردید کرده است.(۴)
روایت سـنی درباره جمعآوریِ قرآن با آنچه پیشتر آمد کاملاً متفاوت است. ایـن روایـت مـدعی است که قرآن تا پس از زمان وفات پیامبر در سال یازدهم هجری در یک مجلد تدوین نشده بود.(۵) کـاتبان وحـی پس از آن که پیامبر آیات قرآن را درمییافت و بر آنان قرائت میکرد، به سرعت مینوشتند. بـرخی مـومنان بـخشهایی از وحی را حفظ میکردند یا گاهی وحی را بر هر چیزی که میشد بر آن نوشت و در دسترس بـود، ثبت
______________________________
۱٫ سوره نحل، آیه ۱۰۱: «و اذا بدلنا آیه مکان آیه؛ وقتی که ما آیهای را جـانشین آیه دیگر کردیم».
۲٫ بـه عـنوان مثال بنگرید به: ابوعبید قاسم بن سلام، الناسخ و المنسوخ فی القرآن الکریم، تحقیق جان برتن (John Burton) (کمبریج، ۱۹۸۷م)، ص۶؛ محاسبی، فهم القرآن و معانیها، تحقیق ح. قوتلی، در مجموعه العقل و فهم القرآن (بیجا، ۱۹۷۱م) ص۲۶۱ـ۵۰۲؛ به نقل از انس بـن مالک، ص۴۰۰ و ۴۰۸؛ به نقل از عمرو بن دینار، ص۴۰۳؛ به نقل از عبدالرحمان بن عوف، ص ۴۰۵؛ به نقل از ابوموسی اشعری، ص۴۰۶؛ طبری، جامع البیان، تحقیق محمود محمد شاکر (قاهره، ۱۳۷۶ه )، ج۳، ص۴۷۲ـ۴۷۴ و ۴۷۶ و ۴۷۹؛ ابنسلامه، الناسخ والمنسوخ (بیروت، ۱۹۸۴م)، ص۲۱، به نقل از عبدالله بـن مـسعود؛ السیوطی، الدر المنثور (قاهره، ۱۳۱۴ه/ ۱۸۹۷م)، ج۵، ص۱۷۹ به نقل از ابی بن کعب؛ همو، اتقان، ج۳، ص۸۳ـ۸۴، به نقل از عبدالرحمان بن عوف و عبدالله بن عمر.
۳٫ بنگرید به: ابوعبید قاسم بن سلام، الناسخ و المنسوخ فی القرآن الکریم، ص ۶؛ بـیهقی، دلائل النـبوه، تحقیق ا. م. قلعجی (بیروت، ۱۹۸۵م) ج۷، ص۱۵۴ (او استدلال میکند که قرآن را پیامبر جمعآوری نکرد، زیرا ایشان همیشه در انتظار بودند آیاتی نسخ گردند و تغییر کنند؛ بنابراین جمعآوری قرآن در مجموعهای در طی حیاتشان ناممکن بوده اسـت). اسـاس این استدلال بر این فرض است که آیات منسوخ از مصحف قرآن حذف میشدهاند. همچنین رک: زرکشی، البرهان فی علوم القرآن، ج۲، ص۳۰؛ نخستین تعبیر از مفهوم نسخ.
۴٫ بنگرید به: ابوالقاسم الخویی، البیان (نـجف، ۱۳۸۷ه )، ص۳۰۵-۴۰۳٫
۵٫ بـنگرید بـه: ابنسعد، کتاب الطبقات الکبیر، تـحقیق ای. زاخـاو و دیـگران (لیدن، ۱۵ ـ ۱۹۰۴م)، ج ۳، ص ۲۱۱، ۲۸۱؛ ابنابیداود، کتاب المصاحف، تحقیق آرتور جفری (لیدن، ۱۹۳۷م، ص۱۰؛ ابن بابویه، کمال الدین، تحقیق علی اکبر غفاری (تهران، ۱۳۹۰ه/ ۱۹۷۰م)، ص۳۱ ـ ۳۲؛ بیهقی، دلائل النبوه، ج۷، ص۱۴۷ـ۱۴۸، ۱۵۲؛ زرکشی، هـمان، ج۱، ص۲۶۲؛ ابـن ابـیالحدید، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم (قـاهره، ۸۵ـ۱۳۷۷ه )، ج۱، ص۲۷؛ ابـن جزی، التسهیل لعلوم التنزیل (قاهره، ۱۳۵۵ه/ ۱۹۳۶م)، ج۱، ص۴؛ السیوطی، اتقان، ج۱، ص۲۰۲، همچنین رک: ابراهیم الحربی، غریب الحدیث، تحقیق سلیمان بن ابراهیم بن محمد العـاید (مـکه، ۱۴۰۶ه )، ج۱، ص۲۷۰٫
مـیکردند. برطبق نظر طرفداران این قول، این واقعیت که قرآن بـه شکل یک کتاب تا وفات پیامبر تدوین نشده بود، کاملاً منطقی است؛ چون تا وقتی که پیامبر در قـید حـیات بـود، همیشه وحی دیگر و نیز نسخ برخی آیات انتظار میرفت. هیچ شـکل تـدوینشدهای از اجزایی که پیشتر وحی شده بود، نمیتوانست تهیه گردد که تمام متن قرآن را دربرگیرد.(۱) افراد مـتعددی بـخشهای زیـادی از وحی را حفظ کرده بودند و در نمازهایشان میخواندند و برای تعلیم دیگران قرائت میکردند. تـا آن زمـان کـه پیامبر یگانه مرجعِ مؤمنان بود، هیچ نیازی به رجوع به کتاب یا متن فـقهی نـداشتند. هـمه این ملاحظات بعد از وفات پیامبر تغییر کرد و در اوضاع و احوال جدید، جمعآوری قرآن الزامی شـد. داسـتانِ گزارش شده در منابع سنی، از این قرار است:
دو سال بعد از وفات پیامبر، مسلمانان در نـبردهای خـونین بـا جامعه رقیب یمامه در صحرای عربی درگیر بودند. بسیاری از حافظان (قاریان قرآن) زندگیشان را در این زمـان از دسـت دادند.(۲) بیمِ آن پیش آمده بود که بخش عمدهای از قرآن به دلیل وفات بـسیاری از حـافظان قـرآن از دست برود. این مسائلْ ابوبکر، نخستین جانشین پیامبر، را واداشت تا دستور جمعآوری قرآن را بدهد. بـرای انـجام این کار، از صحابه پیامبر و حافظان قرآن خواست هر بخشی از وحی را که حـفظ کـرده یـا به هر شکلی نوشتهاند، بیاورند. ابوبکر به عمر (که جانشین او شد) و زید بن ثابت (کـاتب جـوان وحـی در زمان پیامبر) دستور داد تا در مدخل مسجد مدینه بنشینند و هر آیه یا بـخشی از وحـی را که دستکم دو گواه شهادت دهند که آن را از پیامبر شنیدهاند، بنویسند. آنان نیز چنین کردند، جز در یک مـورد خـاص که شهادت یک گواه پذیرفته شد.(۳) همه اجزا به این شکل تـدوین شـد و بر
______________________________
۱٫ بیهقی، دلائل النبوه، ج۷، ص۱۵۴؛ زرکشی، البرهان فی عـلوم القـرآن، ج۱، ص۲۳۵، ۲۶۲؛ السـیوطی، اتقان، ج۱، ص۲۰۲؛ احمد نراقی، مناهج الاحکام (تهران، بـیتا)، ص۱۵۲، بـند اول، خط ۳۳٫
۲٫ بر طبق نوشته یعقوبی، کتاب التاریخ (بیروت، ۱۹۶۰م)، ج۲، ص۱۵، بیشتر حَمَله قرآن در آن جـنگ کـشته شدند. تقریبا ۳۶۰ نفر از صحابه سـرشناس پیـامبر جانشان را در آن زمـان از دسـت دادنـد (طبری، تاریخ، تحقیق محمد ابوالفضل ابـراهیم، قـاهره، ۱۳۸۱ه )، ج۳، ص۲۹۶٫ رقم زیادتر تا ۵۰۰ نفر (ابن الجزری، النشر، قاهره، بیتا، ج۱، ص۷؛ ابنکثیر، تفسیر القـرآن بـیروت، ۱۳۸۷ه ، ج۷، ص۴۳۹)؛ ۷۰۰ نفر (قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، قـاهره، ۱۳۸۸ه ، ج۱، ص۵۰) و ۱۲۰۰ نفر (عبدالقاهر البغدادی، اصـول الدیـن، بیروت، ۱۹۸۱م، ص۲۸۳) ذکر کردهاند. گرچه آخـرین رقـم شمار کل کشتهشدگانِ جنگ (صحابه و دیگران) است. بنگرید به: الطبری، همان، ج۳، ص۳۰۰.
۳٫ مسئله مـورد بـحث دو آیه آخر سوره توبه مـصحف فـعلی اسـت که به واسـطه خـزیمه بن ثابت انصاری (یـا ابـوخزیمه بر طبق برخی روایات) به قرآن افزوده شد. بنگرید به: بخاری، صحیح (لیدن، ۱۹۰۸ ـ ۱۸۶۲م)، ج۳، ص۳۹۲ـ۳۹۳؛ ج۴، ص۳۹۸ـ۳۹۹؛ تـرمذی، هـمان، ج۴، ص۳۴۶ـ۳۴۷؛ ابوبکر المروزی، مسند ابیبکر الصدیق، تـحقیق شـعیب ارناؤط (دمـشق، ۱۳۹۱ه )، ص۹۷ـ۹۹، ۱۰۲ـ۱۰۴؛ ابـن ابـیداود، ص۶ـ۷، ۹، ۲۰؛ ابنندیم، الفهرست، ص ۲۷؛ الخطیب البـغدادی، موضح اوهام الجمع و التفریق (حیدرآباد، ۱۹۵۹م)، ج۱، ص۲۷۶؛ بیهقی، دلائل النبوه، ج۷، ص۱۴۹ـ۱۵۰؛ زرکشی، همان، ج۱، ص۲۳۸. برای دیگر صور این روایت رک: الخـطیب البـغدادی، تلخیص المتشابه فی الرسم، تحقیقِ سـکینه شـهابی (دمـشق، ۱۹۸۵م)، ج۱، ص۴۰۳ و ابـن ابـی داود، کتاب المصاحف، ص۹٫ در هـر دو، بـه جای ابنخزیمه یا ابوخزیمه ابی بن کعبْ گواه است.
روی اوراق کاغذی(۱) یا پوست آهو ثبت گردید؛ امـا هـنوز در یـک مجلد (مابین الدفتین) تدوین نشده بود، عـلاوه بـر آن کـه ایـن اجـزا بـرای همه جامعه اسلامی که قرآن را تنها در شکل اجزای پراکنده شخصی در دست داشتند، در دسترس نبود. اوراق نزد ابوبکر و عمر باقی ماند و بعد از مرگ عمر به دخترش حفصه رسید. عـثمان در دوره خلافتش اوراق را از حفصه گرفت و آنها را در یک مجلد تدوین کرد. او نسخههای چندی از آن را فراهم آورد و به بخشهای مختلف جهان اسلام فرستاد، سپس دستور داد تا هر مجموعه دیگری را از قرآن که یافتند، بسوزانند.(۲)
سراسر ایـن داسـتانِ تدوین قرآن را واقعیتی مسلم انگاشتهاند. آن گونه که خواهیم دید، این دیدگاه مبناییشد برای نظر متأخرتری که مدعیبود متنقرآن کامل نیست.
در احادیث اهل سنت روایات فراوانی هست دالّ بر از دست رفـتن بـخشی از وحی قبل از آنکه ابوبکر جمعآوری قرآن را آغاز کند. به عنوان مثال، روایت شده است که عمر یکبار دنبال آیهای خاص از قرآن میگشت کـه بـه شکل مبهمی آن را به یاد داشـت. وی بـا ابراز تاسف عمیقی به یاد میآورد که تنها شخصی که آیه را ثبت کرده بود در جنگ یمامه کشته شده است. در نتیجه، آن آیه از دست رفته اسـت.(۳) ظـاهرا عمر آیه دیگری از قـرآن را نـیز درباره مجازات رجم برای افراد مسن به خاطر میآورده است؛(۴) اما او نتوانست معاصرانش را قانع کند که آن آیه را به قرآن بیفزایند؛ زیرا هیچکس دیگری از
______________________________
۱٫ یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۱۳۵؛ السیوطی، اتقان، ج۱، ص ۱۸۵، ۲۰۷ و ۲۰۸٫
۲٫ بخاری، همان، ج۳، ص۳۹۳ـ۳۹۴؛ تـرمذی، سـنن، ج۴، ص۳۴۷ـ۳۴۸؛ ابوبکر المروزی، همان، ص ۹۹ـ۱۰۱؛ ابنابیداود، کتاب المصاحف، ص۱۸ـ۲۱؛ بیهقی، دلائل، ج۷، ص۱۵۰ـ۱۵۱؛ ابوهلال العسکری، کتاب الاوائل، تحقیق و. قصاب و م. مصری (ریاض، ۱۹۸۰م)، ج۱، ص۲۱۸٫
۳٫ ابنابیداود، همان، ص ۱۰؛ السیوطی، اتقان، ج۱، ص ۲۰۴٫
۴٫ مالک بن انس، الموطأ، تحقیق محمد فواد عبدالباقی (قاهره، ۱۹۵۱م)، ج۲، ص۸۲۴؛ احمد بن حـنبل، هـمان، ج۱، ص ۴۷، ۵۵؛ محاسبی، هـمان، ص ۳۹۸، ۴۵۵؛ ابن ابی شیبه، المصنف (بیروت، ۱۹۸۹م)، ج۷، ص۴۳۱؛ بخاری، همان، ج۴، ص۳۰۵؛ مسلم، صحیح، تحقیق محمد فواد عبدالباقی، ج۲، ص۱۳۱۷؛ ابوداود، سنن، تحقیق مـحمد محیالدین عبدالحمید (قاهره، ۱۹۵۶ه )، ج۴، ص۱۴۵؛ ابن ماجه، سنن، تحقیق محمد فواد عبدالباقی (قـاهره، ۱۳۷۴ه )، ج۲، ص۸۵۳؛ تـرمذی، هـمان، ج۲، ص۴۴۲ـ۴۴۲؛ ابن قتیبه، تاویل المختلف الحدیث (قاهره، ۱۳۸۶ه/ ۱۹۶۶م) ص ۳۱۳؛ ابن سلامه، الناسخ و المنسوخ، ص ۲۲؛ بیهقی، السنن الکبری (حیدرآباد، ۵۶ـ۱۳۵۴ه/ ۳۷ـ۱۹۳۵م)، ج۸، ص۲۱۱، ۲۱۳٫
نظر او حمایت نـکرد،( ۱) زیـرا که میبایست دو شاهد میداشت تا مطلبش به عنوان بخشی از قرآن پذیرفته گردد، گـرچه بـعدها بـرخی دیگر از صحابه، از جمله عایشه، جوانترین همسر پیامبر، آن آیه را به یاد آوردند.(۲) به عایشه نسبت دادهـاند که گفته صحیفهای داشته است که دو آیه قرآن بر آن نوشته شده بود؛ یـکی از آنها آیه رجم بـود کـه زیر تختخوابش بود و بعد از وفات پیامبر، زمانی که اهل خانه مشغول تشییع جنازه پیامبر بودند، حیوانی اهلی [داجن(۳)] داخل خانه شده، صحیفه را میخورد.(۴) همچنین عمر آیات دیگری را به خاطر میآورد کـه به نظر او از قرآن حذف شده (سقط)(۵) یا از بین رفتهاند. یکی از آن آیات درباره وظیفهشناسی نسبت به والدین(۶) و دیگری درباره جهاد بوده است.(۷) سه تن از رجال متخصص قرآن یعنی زید بن ثابت، عـبدالله بـن عباس و ابی بن کعب از مدعای وی درباره این دو آیه حمایت کردند.(۸) انس بن مالک آیهای را به یاد میآورد که در ایامی که
______________________________
۱٫ السیوطی، اتقان، ج۱، ص ۲۰۶٫
۲٫ احمد بن حنبل، همان، ج۵، ص۱۸۳، به نقل از زید بـن ثـابت و سعید بن عاص؛ عبدالرزاق، المصنف، تحقیق حمید العظمی (ژوهانسبورگ، ۱۹۷۰ـ۱۹۷۲م)، ج۷، ص۳۳۰؛ السیوطی، اتقان، ج۳، ص۸۲ و ۸۶؛ همو، الدر المنثور، ج۵، ص۱۸۰، به نقل از ابیبن کعب و عکرمه.
۳٫ داجن ممکن است نوعی حیوان اهلی، شامل مرغ، گوسفند، یا بـز بـاشد. ابراهیم بن اسحاق حربی (م ۲۸۵ه/ ۸۹۸م) در کتاب غریب الحدیث کلمه را مشخصتر به کار برده و از کلمه «شاه» استفاده میکند، یعنی گوسفند یا بز (بنگرید به: زمخشری، الکشاف، قاهره، ۱۹۴۷م، ج۳، ص۵۱۸ پینوشت). فهم ابن قـتیبه از کـلمه داجـن نیز همین گونه است (تـاویل مـختلف الحـدیث، ص۳۱۰). چنین نظری احتمالاً به سبب محتوای حدیثی است که در آن گفته شده حیوان صحیفه کاغذ را خورد. رک: سلیم بن قیس الهلالی، کتاب سـلیم بـن قـیس (نجف، بیتا)، ص۱۰۸؛ الفضل بن شاذان، الایضاح، تحقیق مـیرجلالالدین مـحدث ارموی (تهران، ۱۳۹۳ه )، ص۲۱۱؛ عبدالجلیل قزوینی، النقض، تحقیق میرجلالالدین محدث ارموی (تهران، ۱۴۰۱ه )، ص۱۳۳٫
۴٫ احمد بن حنبل، همان، ج۶، ص۲۶۹؛ ابن ماجه، همان، ج۱، ص۶۲۶؛ ابنقتیبه، تـاویل، ص۳۱۰٫ هـمچنین رک: شـافعی، کتاب الام، (قاهره، ۱۳۲۱ـ۱۳۲۶ ه / ۱۹۰۳ـ۱۹۰۸م)، ج۵، ص۲۳؛ ج۷، ص۲۰۸٫
۵٫ مجهول المؤلف، مبانی، ص۹۹؛ السیوطی، اتقان، ج۳، ص ۸۴٫ همچنین بـنگرید به: عبدالرزاق، المصنف، ج۷، ص ۳۷۹ـ۳۸۰؛ ابنابیشیبه در المصنف، ج۱۴، ص۵۶۴، عبارت «فَقَدنا» (ما از دست دادیم) را استفاده کرده است. عایشه عبارت «سَقَط» را در مورد عـبارت دیـگری کـه ظاهرا از قرآن حذف شده، به کار برده است. رک: ابن ماجه، هـمان، ج۱، ص۶۲۵؛ هـمچنین رک: السیوطی، اتقان، ج۳، ص۷۰٫ همین عبارت را مالک نیز استفاده کرده است. زرکشی، البرهان فی علوم القرآن، ج۱، ص۲۶۳؛ همچنین ایـن دو شـکل مـتفاوت را میتوان در نظر گرفت: ۱٫ عبدالرحمان بن عوفِ صحابی و عمرو بن دینار تابعی گـفتهاند کـه عـبارت خاصی از قرآن افتاده است (اسقط) (محاسبی، همان، ص۴۰۳، ۴۰۸). ۲٫ ظاهرا عمر در خطبهای عمومی گفته است: زمـانی کـه پیـامبر درگذشت، بخشی از قرآن از دست رفت، و بخشی دیگر باقی ماند. بنابراین ما بخشی را در دست داریـم و بـخشی دیگر از دست رفته است (فاتنا). ابنابیشیبه، همان، ج۷، ص۴۳۱٫
۶٫ عبدالرزاق، همان، ج۹، ص۵۰؛ احمد بن حنبل، المـسند، ج۱، ص۴۷ و ۵۵؛ ابـن ابـی شیبه، همان، ج۷، ص۴۳۱؛ بخاری، صحیح، ج۴، ص۳۰۶؛ ابنسلامه، همان، ص۲۲؛ السیوطی، اتقان، ج۳، ص۸۴ . همچنین بنگرید به: زرکشی، همان، ج۱، ص۳۹؛ بـه نـقل از ابوبکر.
۷٫ محاسبی، پیشین، ص۴۰۳؛ مبانی، ص ۹۹؛ سیوطی، اتقان، ج۳، ص ۸۴٫
۸٫ عبدالرزاق، همان، ج۹، ص۵۲؛ محاسبی، همان، ص ۴۰۰؛ السیوطی، اتقان، ج۳، ص ۸۴.
بـرخی از مـسلمانان در نـبردی کشته شده بودند، نازل شد، اما بعدها حذف گردید.(۱) عبدالله، فرزند عالم و دانشمندِ عمر،(۲) هـمچنین فـقهای بعدی،(۳) مدعی بودند که بخشی از قرآن پیش از جمعآوریِ آن از بین رفته اسـت.
اخـبار مـشابهی خصوصا درباره مصحف عثمانی ذکر شده است. این اخبار حکایت از آن دارند که بسیاری از صحابه بـرجسته بـخشهایی از وحـی را که آنان خودشان از پیامبر یا به شکل دیگری شنیده بودند، در مصحف عـثمانی نـمییافتند. به عنوان مثال، ابی بنکعب سوره بیّنه را به شکلی که ادعا میکرد از پیامبر شنیده است مـیخواند. ایـن سوره شامل دو آیه دیگر بود که در مصحف عثمانی ثبت نشده بودند.(۴) هـمچنین نـظر وی این بود که متن اصلی سوره احـزاب فـزونتر بـوده است؛ وی آیه رجم را به یاد میآورد کـه از مـتن اصلی حذف شده بود.(۵) از مدعای وی زید بن ثابت(۶) و عایشه (که گفت: در دوره پیامبر ایـن سـوره سه برابر اندازه فعلی بـود، گـرچه وقتی عـثمان قـرآن را جـمع میکرد، تنها همین بخشی را که در مـصحفش مـوجود است، یافت)(۷) و حذیفه بن یمان (که هفتاد آیه را یافت که از مصحف عـثمانی حـذف شده بود، آیاتی که خودش پیـشتر، در دوره حیات پیامبر میخوانده اسـت)(۸) حـمایت کردند. همچنین به نظر حـذیفه، سـوره برائت به شکل موجود در مصحف عثمانی تنها یکچهارم(۹) یا یکسومِ(۱۰) آن چیزی است کـه در دوره پیـامبر بود. مالک بن انس، مـحدث و فـقیه بـرجسته قرن دوم و مؤسس مـکتب فـقهی مالکی،
______________________________
۱٫ محاسبی، همان، ص ۳۹۹؛ طـبری، جـامع، ج ۲، ص ۴۷۹٫
۲٫ السیوطی، اتقان، ج۳، ص۸۱ ـ۸۲.
۳٫ ابنابیداود، همان، ص۲۳، به نقل از ابن شهاب زهری؛ السیوطی، اتقان، ج ۵، ص۱۷۹، به نقل از سـفیان ثـوری؛ ابن قتیبه، تاویل، ص۳۱۳٫ همچنین بنگرید بـه: ابـنلب، فتح البـاب (بـیروت، ۱۹۸۱م) در المـعیار، ونشریسیسی، ج۱۲، ص۱۴۷ـ۱۷۶) ص۹۲٫
۴٫ احمد بن حـنبل، همان ج۵، ص۱۳۲؛ ترمذی، همان، ج ۵، ص۳۷۰؛ حاکم، همان، ج۲، ص۲۲۴؛ السیوطی، اتقان، ج۳، ص۸۳٫
۵٫ ابنقتیبه،عیونالاخبار، ج۲،ص۱۴۸؛احمدبنحنبل،همان، ج۵، ص۱۳۲؛محاسبی،همان، ص۴۰۵؛ بیهقی،هـمان،ج۸، ص۲۱۱؛ حـاکم، همان، ج ۲، ص ۴۱۵؛ السیوطی، اتقان، ج ۳، ص ۸۳ (ادعای مشابه دربـاره انـدازه سـورهای کـه آیـه رجم را داشته از قـول عـمر و عکرمه در السیوطی، الدر المنثور، ج ۵، ص۱۸۰، نقل شده است). قس: زرکشی، همان، ج ۲، ص۳۵: وی آیه را در سوره نور دانسته است. در کتاب مـبانی، ص ۸۲، سـوره اعـراف به جای آن ذکر شده است، گرچه ذکـر شـدن سـوره اعـراف، مـیتواند نـاشی از اشتباه در نگارش یا قرائت بوده باشد. این را میتوان از آنچه مؤلف در بعد درباره سوره احزاب در ص۸۳، ۸۶ ذکر کرده است، دریافت.
۶٫ بیهقی، همان، ج ۸، ص ۲۱۱.
۷٫ الراغب الاصفهانی، محاضرات الادباء (۱۳۸۲ه ) ج۴، ص۴۳۴؛ السیوطی، الدر المنثور، ج۵، ص۱۸۰؛ هـمو، اتقان، ج۳، ص۸۲٫
۸٫ السیوطی، الدر المنثور، ج۵، ص۱۸۰، به نقل از کتاب تاریخ بخاری.
۹٫ حاکم، المستدرک، ج۲، ص۳۳۱؛ الهیثمی، مجمع الزوائد (قاهره، ۵۳ـ۱۳۵۲ه/ ۳۴ـ۱۹۳۲م)، ج۷، ص۲۸ـ۲۹؛ السیوطی، اتقان، ج۳، ص ۸۴.
۱۰٫ السیوطی، الدر المنثور، ج۳، ص ۲۰۸٫
از همین نظر حمایت کرده است.(۱) همچنین روایاتی موجود است که سوره حجر و نـور انـدازه متفاوتی داشتهاند.(۲) ابوموسی اشعری دو سوره طویل را به یاد میآورد (که از هر یک فقط یک آیه را به خاطر داشت)، که وی نتوانسته بود آنها را در مصحف عثمانی بیابد.(۳) یکی از دو آیهای که او بـه یـاد میآورد، این بود: «اگر فرزند آدم دو درّه از طلا داشته باشد، در جستوجوی درّه سوم خواهد بود». همچنین از دیگر صحابه چون ابی بنکعب،(۴) ابن مسعود(۵) و ابن عـباس(۶) وجـود این آیه نقل شده اسـت. مـسلمه بن مخلد انصاری دو آیه دیگر را نیز ذکر کرده است که از مصحف عثمانی حذف شده بودند.(۷) عایشه فراتر رفته و آیه سومی را نیز ذکر کرده اسـت.(۸) دو سـوره کوتاه، مشهور به حـفد و خـلع، در مصحف ابی بن کعب،(۹) ابنعباس و ابوموسی اشعری(۱۰) ثبت شده بود. ظاهرا این دو سوره برای عمر(۱۱) و دیگر صحابه(۱۲) آشنا بود، گرچه هیچ اثری از این دو در مصحف متداول یافت نمیشود. در مصحف ابنمسعود سـوره حـمد و سورههای فلق و انشقاق نبوده است،(۱۳) گرچه در این مصحف، کلماتی اضافی و عباراتی بود که در مصحف عثمانی حذف شده بود.(۱۴) همچنین او و بسیاری از صحابه دیگر آیاتی را در
______________________________
۱٫ زرکشی، همان، ج۱، ص۲۶۳؛ السیوطی، اتقان، ج۱، ص ۲۲۶٫
۲٫ سلیم بن قـیس، هـمان، ص ۱۰۸؛ ابومنصور الطـبرسی، الاحتجاج، تحقیق محمد باقر خرسان (نجف، ۱۳۸۷ه )، ج۱، ص۲۲۲، ۲۸۶٫ وی عقیده عام در بین سنیان قدیمی را نقل میکند. همچنین بنگرید به: زرکـشی، همان، ج۲، ص۳۵٫
۳٫ مسلم، همان، ج۲، ص۷۲۶؛ محاسبی، همان، ص ۴۰۵؛ ابونعیم، حلیهالاولیاء (قاهره، ۳۲ـ۱۹۳۸م)، ج۱، ص ۲۵۷؛ بیهقی، دلائل، ج۷، ص۱۵۶؛ السیوطی، اتـقان، ج۳، ص ۸۳٫
۴٫ احـمد بـن حنبل، همان، ج۵، ص۱۳۱ـ۱۳۲؛ محاسبی، همان، ص۴۰۰ـ۴۰۱؛ ترمذی، همان، ج ۵، ص ۳۷۰؛ حاکم، همان، ج۲، ص۲۲۴٫
۵٫ راغب اصفهانی، همان، ج ۴، ص ۴۳۳٫
۶٫ السیوطی، اتقان، ج۱، ص۲۲۷٫
۷٫ همان، ج۳، ص ۸۴٫
۸٫ عبدالرزاق، همان، ج۷، ص۴۷۰؛ ابـن مـاجه، همان، ج۱، ص ۶۲۵، ۶۲۶٫
۹٫ محاسبی، همان، ص۴۰۱ـ۴۰۰؛ ابنندیم، همان، ص۳۰؛ راغب، همان، ج۴، ص۴۳۳؛ زرکشی، همان، ج۲، ص۳۷؛ هیثمی، همان، ج۷، ص۱۵۷؛ السیوطی، اتـقان، ج۱، ص ۲۲۶ و ۲۲۷٫
۱۰٫ السـیوطی، اتـقان، ج۱، ص۲۲۷٫
۱۱٫ همان، ج۱، ص۲۲۶ـ۲۲۷٫
۱۲٫ الدر المنثور، ج۱، ص۲۲۷٫ همچنین بنگرید به: السیوطی، اتقان، ج۳، ص۸۵٫
۱۳٫ ابن ابیشیبه، همان، ج۶، ص۱۴۷ـ۱۴۶؛ احمد بن حنبل، همان، ج۵، ص۱۳۰ـ۱۲۹؛ ابـن قتیبه، تاویل مشکل القرآن، تحقیق سید احمد صقر (قاهره، ۱۳۷۵ه )، ص۳۳ـ۳۴؛ ابنندیم، همان، ص ۲۹؛ باقلانی، الانـتصار (فرانکفورت، ۱۹۸۶م)، ص ۱۸۴؛ راغب اصفهانی، هـمان، ج۴، ص۴۳۴؛ زرکـشی، همان، ج۱، ص۲۵۱ و ج۲، ص۱۲۸؛ هیثمی، همان، ج۷، ص۱۴۹ـ۱۵۰؛ السیوطی، اتقان، ج۱، ص۲۲۴، ۲۲۶ و ۲۷۳ـ۲۷۰٫
۱۴٫ See, Arthur Jeffery, Materials for the History of the Text of the Quran, the Old Codices, (Leiden, ۱۹۳۷) pp. 20-۱۱۳٫
مصحفهایشان ثبت کردهاند که با مصحف عثمانی تفاوت داشته است.(۱) به همینگونه، اخبار فراوانی روایت شده است که علی(ع)، بعداز وفات پیامبر، تمام بخشهای قرآن را گـردآورد(۲) و آن را برصحابه پیامبر عرضه کرد، اما آنان آن را رد کردند و وی مجبور شد مصحفش را به خانه برگرداند؛(۳) این اخبار متضمن ایننکتهاند که تفاوتهای چشمگیری بین مصحفهای مختلف قرآن وجود داشته است.
عموما در سنت اسـلامی ــ کـه مبتنی بر حافظه جمعی نسلهای نخست مسلمانان و صرفا برخی اخبار واحد است ــ این مطلب پذیرفته شده است که مصحف رسمی قرآن را عثمان نشر داد و همو دیگر قرائتهای قرآن را تحریم کرد. مـسلما تـفاوتهایی بین مصحف عثمانی و دیگر مصحفهای قدیمی بوده، همانطور که بین خود مصحفها نیز تفاوتهایی بوده است. سوای مسائل دیگر، این تفاوتها بود که ضرورت تدوین مصحف عثمانی و متن مـورد پذیـرش همگان را پدید آورد.
میتوان پذیرفت که افرادی مرتبط و نزدیک با پیامبر، خصوصا آنانی که در مکه در سالهای اولیه به ایشان پیوسته بودند، هنوز اجزایی از وحی را به یاد داشتهاند که پیامبر آنـها را از قـرآن نـدانسته بودند. همچنین احتمال میرود کـه مـصحف عـلی(ع)، که یکی از کاملترین و معتبرترین (موثقترین) مصحفها بوده، به عنوان مصحف رسمی به عثمان پیشنهاد شده باشد، اما او آن را رد کرده و ترجیح داده است، اجـزای هـمه مـصحفهای موجود را جمعآوری و تدوین کند. این امر موجب گـردید کـه علی(ع) نیز از ارائه مصحفش برای تدوین مصحف عثمانی خودداری کند. روایت شده است که عبدالله بن مسعودِ صحابی نیز از جـریان تـدوین کـناره گرفت و از ارائه مصحف خویش خودداری کرد.(۴) روایتِ پیشگفته درباره تدوین نـخستین مصحف قرآن از جهات دیگری ابهام دارد.(۵)
______________________________
۱٫ See the lists, ibid, pp. 114-238.
۲٫ ابنسعد، همان، ج۲، ص۳۳۸؛ ابن ابی شیبه، همان، ج۶، ص۱۴۸؛ یعقوبی، همان، ج۲، ص۱۳۵؛ ابن ابی داود، همان، ص۱۰؛ ابنندیم، هـمان، ص ۳۰؛ ابـوهلال العـسکری، کتاب الاوائل، ج۱، ص۲۲۰ـ۲۱۹؛ ابونعیم، همان، ج۱، ص۶۷؛ ابن عبدالبرّ، الاستیعاب (حیدر آباد، ۷ـ۱۳۳۶ه/ ۱۹ـ۱۹۱۸م) ص۳۳۴ـ۳۳۳؛ ابنجزی، همان، ج۱، ص۴؛ ابـن ابـیالحدید، همان، ج۱، ص۲۷؛ السیوطی، اتقان، ج۱، ص۲۰۴ و ۲۴۸٫ روایت شیعیِ این خبر، دلالت بر آن دارد که تدوین قرآن در طی هفت روز بعد از وفـات پیـامبر کـامل گشت. بنگرید به: کلینی، الکافی، تحقیق علی اکبر غفاری (تهران ۷۹ـ۱۳۷۷ه/۵۹ـ۱۹۵۷م)، ج۸، ص۱۸٫
۳٫ سلیم بـن قـیس، هـمان، ص ۷۲، ۱۰۸؛ محمد بن الحسن الصفار، بصائر الدرجات (تبریز، ۱۳۸۱ه/ ۱۹۶۲م)، ص ۱۹۳؛ کلینی، همان، ج۲، ص۶۳۳؛ ابومنصور طبرسی، همان، ج۱، ص۱۰۷، ۲۲۵ـ۲۲۸؛ ابن شـهر آشـوب، مـناقب آل ابی طالب (قم ۱۳۷۸ه/ ۱۹۵۹م) ج۲، ص۴۲ و همچنین بنگرید به: یعقوبی، همان، ج۲، ص۱۳۵ـ۱۳۶٫
۴٫ به عنوان مثال، بنگرید به: ابـن ابـی داود، همان، ص ۱۵ـ۱۷؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج ۳۹، تحقیق سکینه شهابی (دمشق، ۱۹۸۶م) ص ۸۷ـ۹۱٫
۵٫ به عنوان مـثال، بـنگرید بـه: مدخل «قرآن» در دایرهالمعارف اسلام (متن انگلیسی) نگاشته A.T .welch، ص۴۰۴ـ۴۰۵ و منابع ذکر شده در آن.
این خبر علیرغم اهـمیتش در هـیچیک از کتابهای فقهای قرن دوم و اوایل قرن سوم هجری یافت نمیشود.(۱) ظاهرا برخی جزئیات داسـتان بـعد از زمـانی شکل گرفته که عثمان دستور تدوین مصحفی را داده است.(۲) اخبار چندی به صراحت گویای این اسـت کـه قبل از زمان عثمان هیچ تلاشی برای جمعآوری قرآن انجام نشده است(۳) ایـن مـطلب را ظـاهرا خبر دال بر تدوین و گردآوری قرآن توسط عثمان تأیید میکند.(۴) صورتهای دیگر داستان از تناقضات مهمی دربـاره بـرخی از جـزئیات مهم پرده برمیدارد؛ نام صحابیای که به تنهایی شهادت داد و شهادتش پذیرفته شد(۵) و آیـات خـاص مورد بحث(۶) متفاوتاند. همچنین این روایات متناقضْ نقشی را به زید بن ثابت در جریان تدوین قرآن
______________________________
۱٫ فـیالمثل هـمین داستان در طبقاتِ ابن سعد در بخش ابوبکر، عمر و زید بن ثابت یا در مـسندِ احـمد بن حنبل در بخش فضائل صحابه، که در آن احـادیث بـسیاری دربـاره فضائل و خدماتشان به اسلام آمده، ذکر نـشده اسـت.
۲٫ به عنوان مثال، قس: بخاری، همان، ج۳، ص۳۹۲ـ۳۹۳؛ ج۴، ص۳۹۸ـ۳۹۹؛ ترمذی، همان، ج۴، ص ۳۴۷؛ ابن ابیداود، همان، ص۷ـ۸، ۹، ۲۰، ۲۹؛ بخاری، هـمان، ج۳، ص۳۹۳ـ۳۹۴؛ تـرمذی، همان، ج۴، ص۳۴۸؛ ابن ابیداود، همان، ص۱۷، ۱۹، ۲۶ـ۲۴، ۳۱؛ ابـنعساکر، تـاریخ (شرح حـال عـثمان بـن عفان) تحقیق سکینه شهابی (دمشق، ۱۹۸۴م) ص۲۳۶٫
۳٫ بـه عـنوان مثال بنگرید: به ابن عساکر، تاریخ (شرح حال عثمان)، ص ۱۷۰؛ زرکشی، همان، ج۱، ص۲۴۱؛ السـیوطی، اتـقان، ج۱، ص۲۴۸٫ اخبار دیگر متضمن این است کـه جمعآوری قرآن پیشتر در دوره عـمر شـروع شده بود، ولی عمر قبل از تـکمیل طـرح، درگذشت و تدوین قرآن در دوره خلافت عثمان پایان یافت. ابوهلال عسکری، همان، ج۱، ص۲۱۹ در خبر دیگری گـفته شـده است که عثمان شخصی بـود کـه طـرح را انجام داد، اما آن را در دورهـ عـمر به پایان رساند. ابـن سـعد، همان، ج۲، بخش۲، ص۱۱۳؛ ابن عساکر، تاریخ (شرح حال عثمان)، ص۱۷۱٫
۴٫ زرکشی، همان، ج۱، ص۲۳۵؛ السیوطی، اتقان، ج۱، ص۲۱۱٫ همچنین بـنگرید بـه: ابنعساکر، تاریخ (شرح حال عثمان)، ص۳۲۴ـ۳۴۶.
۵٫ ایـن شـاهد در بخاری، صـحیح، ج۳، ص۳۱۰ و ۳۹۴؛ تـرمذی، هـمان، ج۴ ص۳۴۷؛ ابوبکر المروزی، همان، ص۱۰۳، الف) خـزیمه بن ثابت انصاری است؛ ب) ابو خزیمه (اوس بن یزید) در بخاری، همان، ج۳، ص۳۹۲ـ۳۹۳؛ ج) حارث بن خزیمه در ابن ابـی داود، هـمان، ص۳۰؛ د) خزیمه یا ابوخزیمه در بخاری، همان، ج۶، ص۳۹۹؛ تـرمذی، هـمان، ج ۴ ص ۳۴۸؛ ابـوبکر المـروزی، مـسند ابیبکر الصدیق، ص۹۹؛ ابـنابیداود، کـتاب المصاحف، ص ۱۹؛ بیهقی، دلائل، ج۷ ص۱۴۹؛ ه ) مردی ناشناس از انصار رک: ابنابیداود، همان، ص۸؛ و) ابی در ابنابیداود، کتاب المصاحف، ص۹، ۳۰؛ خطیب، تلخیص المتشابه، ج۱ ص۴۰۳٫ همچنین اخـبار دیـگری نـیز وجود دارد که در آنها گفته شده ابی بـن کـعب نـه تـنها کـسی بـود که از این آیات اطلاع داشت بلکه میدانست این آیات آخرین آیات وحی شده به پیامبرند. الطبری، جامع، ج ۱۴ ص۵۸۸ـ۵۸۹؛ خطیب، همان، همانجا.
۶٫ دو آیه آخر سوره توبه در بخاری، همان، ج۳، ص۳۹۲ـ۳۹۴؛ تـرمذی، همان، ج ۴، ص ۳۴۷؛ ابوبکر المروزی، همان، ص۹۹، ۱۰۳؛ ابنابی داود، کتاب المصاحف، ص۷، ۹، ۱۱، ۲۰، ۲۹، ۳۰ و ۳۱؛ طبری، جامع، ج۱۴، ص۵۸۸؛ بیهقی، دلائل، ج۷، ص۱۴۹. آیه ۲۳ سوره احزاب در بخاری، همان، ج۳، ص۳۱۰، ۴ـ۳۹۳؛ ترمذی، همان، ج۴، ص۳۴۸؛ ابن ابیداود، همان، ص۸، ۱۹؛ بیهقی، دلائل، ج ۷، ص۱۵۰؛ خطیب، موضح، ج۱، ص۲۷۶٫
نسبت میدهند.(۱) افزودن داستان پذیرش شهادت یـک نـفر با ذکر داستان آشنا و متداول درباره خزیمه ذوشهادتین، که گفته شده پیامبر شهادت او را معادل گواه دو نفر میدانست، تلاش روشنی است برای مقبولتر کردن داستان.(۲) در نقل متفاوت این داستان، کـه در آن گـواه را فردی مجهول از انصار دانستهاند، گفتهاند عمر شهادت او را بر این اساس پذیرفت که فحوای آیهای که او عرضه داشته بود، بنا به نظر عمر صـحیح بـوده است، زیرا پیامبر را با صـفاتی تـوصیف میکرد که در ایشان بود.(۳) در روایات دیگری گفته شده است که آیه یا آیات دیگری نیز پذیرفته شده بودند، زیرا عمر،(۴) عثمان(۵) یا زید(۶) خـودشان شـهادت داده بودند که ایـن آیـات را از پیامبر شنیدهاند. خلیفه معمولاً دستور میداد، شهادت هر کسی پذیرفته گردد، مشروط به این که فرد سوگند یاد کند آیهای را که برای تدوین عرضه داشته، از پیامبر شنیده است.(۷) با ایـن حـال، داستان با اخبار فراوان و
______________________________
۱٫ در روایت پیشگفته درباره تدوین قرآن، او یکی از افرادی است که وظیفه تدوین قرآن را در دو مقطع از دوران ابوبکر و عمر برعهده داشته است. در برخی روایات دیگر، تدوین و جمعآوری قرآن که زیـد نـیز در آن مشارکت داشـته، از حوادث ایام عثمان ذکر شده است. بخاری، همان، ج۳، ص۳۹۳ـ۳۹۴؛ ترمذی، همان، ج۴، ص۳۴۸؛ ابن ابیداود، کتاب المصاحف، ص ۳۱٫ همچنین رک: ابن عـساکر، تاریخ (شرح حال عثمان) ص ۲۳۴ـ۲۳۶٫ روایات دیگر نام او را اصلاً ذکر نمیکند (ابـن ابـیداود، هـمان، ص۱۱ـ۱۰)؛ گرچه دیگران گفتهاند او پیشتر قرآن را در ایام پیامبر جمعآوری کرده و همه اجزای قرآن را کنار هم قرار داده بود کـه پیـشتر به صورتهای مختلفی جهت استفاده شخصی کتابت شده بود. ترمذی، همان، ج۵، ص۳۹۰؛ حاکم، هـمان، ج۲، ص۲۲۹، ۶۱۱٫ در خـبری دیـگری از او نقل شده است که کار تدوین را از زمان وفات پیامبر آغاز کرد و قرآن پیش از آن جمعآوری نـشده بود. اتقان، ج۱، ص۲۰۲٫
۲٫ بنگرید به: بخاری، همان، ج۳، ص۳۱۰؛ ابن ابی داود، کتاب المصاحف، ص ۲۹؛ خطیب، موضح، ج۱، ص ۲۷۶؛ السـیوطی، اتقان، ج۱، ص۲۰۶٫
۳٫ طبری، جامع، ج۱۶، ص۵۸۸٫
۴٫ ابـنابیداود، هـمان، ص۳۰٫
۵٫ همان، ص۳۱٫
۶٫ همان، ص۸، ۱۹، ۲۹.
۷٫ ابن عساکر، همان، ص۲۳۶٫ داستانی مربوط به دوره عثمان ذکر شده است که وی از مسلمانان خواست که به نزدش بروند و آنچه از قرآن در دست دارند، همراه بیاورند. مسلمانان نیز هرچه از بخشهای قـرآن ثبت کرده بودند، به نزد وی بردند. سپس عثمان از هر کس پرسید که سوگند یاد کند این مطالب بخشی از قرآن است که از پیامبر شنیده است. سپس دستور داد که اجزای جمع شده بـا هـم به شکل یک مصحف تدوین گردد. در تلاش آشکاری برای زدودن برخی تناقضات ناپسند و اختلافات روایات از داستان، راههایی توسط برخی از روات متأخر پیشنهاد شده است. الف) جمع قرآن در دوره ابوبکر شروع شده بود، امـا او قـبل از وفاتش نتوانست آن را تمام کند و جمعآوری قرآن در دوره عمر انجام شد. ب) زید بن ثابت، یکی از کُتّابِ دوران ابوبکر، قرآن را در نوشته شخصیِ خود فراهم کرد و در دوره عمر بر کاغذ نوشت. ج) مشکلی در مورد شهادت و گـواهی نـبود، بلکه خود زید بعد از تکمیل متن، آن را مرور کرد و نتوانست آیه ۲۳ از سوره احزاب را در آن بیابد. او سپس به جستوجوی آن پرداخت تا زمانی که آن را نزد خزیمه بن ثابت مکتوب یافت. او سپس مـتن را بـار دیـگر مرور کرد و این بار مـتوجه شـد کـه آیات ۱۲۸ـ۱۲۹ سوره توبه حذف شدهاند. او بار دیگر به جستوجو پرداخت تا اینکه آیات را مکتوب نزد مردی که از قضا خزیمه نامیده مـیشد، یـافت (ابـوخزیمه). زمانی که او برای بار سوم متن را مرور مـیکرد، دریـافت که متن هیچ مشکلی ندارد و اینگونه، متن تکمیل گردید (طبری، جامع، ج۱، ص۵۹ـ۶۱).
بیشماری که میگوید(۱) شماری از صحابه، به ویژه عـلی و عـبدالله بـن مسعود و ابی بن کعب، قرآن را در ایام پیامبر تدوین کردهاند، تـعارض دارد.(۲) افزون بر این، ظاهرا جعلِ این داستان تلاش آشکار و مشکوکی بوده است تا به واسطه تدوین قرآن (مـتن رسـمی اسـلامی) و با برکنار کردن علی از این جریانها، به نحوی وجههای برای سـه خـلیفه اول فراهم آورد.
چون این نکته اخیر با اخبارِ پیشگفته درباره تدوین قرآن بعد از وفات پیامبر به دسـت عـلی(ع) تـطبیق داده شود، ممکن است موجب روشن شدن خاستگاههای داستان گردد. با در نظر گـرفتن بـرخی مـباحث سیاسی صدر اسلام و مباحث جدلی ـ منازعهای بعدی در درون جامعه اسلامی، میتوان از وجود جریان چندمرحلهای شـکلگیریِ آنـ سـخن گفت. ظاهرا شایعه بسیار متداولی در سده اول هجری وجود داشته است، مبنی بر این کـه عـلی(ع) بعد از وفات پیامبر در انجمن عامی که در آن، ابوبکر به جانشینی پیامبر انتخاب گردید، حـضور نـداشته و بـعدها با ابوبکر بیعت کرده است. از ایام گذشته، هواخواهان علی(ع) این تأخیر در بیعت را بازتابی از راضـی نـبودن علی(ع) از انتخاب ابوبکر تأویل کردهاند. چنین استدلالی بهکار رفته است تا اساسی بـاشد بـرای حـمله به اجماع ادعاییِ صحابه که طرفدارانِ خلفا به عنوان اساس مشروعیتِ جانشینیِ ابوبکر بدان اسـتناد کـردهاند. محتمل است که این نظر در دورانهای بسیار کهن ظاهر شده باشد، شـاید قـبل از سـقوط امویان در اوایل قرن دوم، زمانی که منازعات فرقهای در جامعه اسلامی ظاهر شده بود.(۳) با سقوط امـویان مـمکن نـبود که موضع علی(ع) برای مدت زمان بیشتری
______________________________
۱٫ فهرست گردآورندگان قدیمیِ قرآن در مـنابع مـختلف متفاوت است. به عنوان مثال، مقایسه کنید با ابن سعد، طبقات، ج۲، بخش دوم ص۱۱۲ـ۱۱۴؛ ابن ندیم، کتاب الفـهرست، تـحقیق رضا تجدد (تهران، ۱۳۹۱ه ) ص۳۰؛ طبرانی، المعجم الکبیر، تحقیق ح. سلفی (بغداد، ۱۹۸۷م)، ج۲، ص۲۹۲؛ باقلانی، همان، ص ۸۸ـ۹۰؛ ذهـبی، مـعرفه القراء الکبار، تحقیق ب. ع. معروف، و دیگران (بیروت، ۱۹۸۴م)، ج۱، ص۲۷؛ زرکـشی، هـمان، ج۱، ص۲۴۲ـ۲۴۳؛ قـرطبی، همان، ج۱، ص۵۷؛ السیوطی، اتقان، ج۱، ص۲۴۸ـ۲۴۹، به نقل از کتاب القـراءاتِ ابـو عبید قاسم بن سلام.
۲٫ به منظور رفع ابهام و تناقض آشکار بین این روایـات و داسـتان مورد بحث، طرفدارانِ داستان دو پیـشنهاد ارائه کـردهاند. بر طـبق نـظر اول، کـسانی که گفته شده است قرآن را در ایـام پیـامبر جمعآوری کردهاند، هر یک تنها بخشی از وحی را جمع کردند. بر طبق نـظر دوم، کـلمه جَمَع باید این گونه فهمیده شـود: صحابه قرآن را در دوره پیامبر حـفظ کـردند، نه اینکه همه آن را ثبت کـرده بـاشند. ابن ابیداود، کتاب المصاحف، ص۱۰؛ السیوطی، اتقان، ج۱، ص۲۰۴٫
۳٫ به عنوان مثال، بنگرید به: شعر مـنسوب بـه امام علی (ع) در سیّد رضی، نـهج البـلاغه، تـحقیق صبحی صالح (بـیروت، ۶۸ ـ ۱۹۶۷م)، ص۵۰۳: «اگـر تو ادعا کنی کـه قـدرت را براساس شورا به دست آوردهای، چگونه این امر متحقق میگردد، در حالی که آنانی کـه مـورد مشورت قرار گرفتهاند، غایب بودهاند؟»
نادیده انـگاشته شـود و میبایست پاسـخی بـدان دادهـ میشد. بسیاری از روایات در تـوضیح این که چرا علی(ع) در بیعت با ابوبکر حضور نداشته است، گفتهاند علی(ع) بعد از وفات پیـامبر بـرای تدوین قرآن از زندگی اجتماعی کناره گـرفت.(۱) بـنابراین، کـاملاً مـحتمل اسـت(۲) که این اخـبار بـه عنوان پیشزمینههایی در حمایت از وجود چنین نظری جعل شده باشد،(۳) به عنوان استدلالی از سوی اهلسنت که تـأخیر عـلی(ع) بـه علت عدم رضایتش نبوده است. در عوض، نـقل اسـت کـه چـون ابـوبکر از عـلی(ع) پرسید: «چرا بیعت نمیکنی، آیا از انتخاب من ناراضی هستی؟» علی در پاسخ گفت که سوگند یاد کردهام ردا بر تن نکنم جز برای حضور در نماز جماعت تا زمانی که هـمه اجزای قرآن را گردآوری کنم.(۴)
با این همه، این داستان مشکلات دیگری برای حامیان خلفا به وجود آورد، زیرا فضیلت دیگری بر فضایل علی میافزود، که شیعیان آن را شاهدی بر درستیِ ادعای خـلافتش مـیگرفتند. علاوه بر همه فضایل، علی(ع) در این زمان فردی بود که امر مهم
______________________________
۱٫ ابنسعد، همان، ج۲، بخش۲، ص۱۰۱؛ ابن ابیشیبه، همان، ج۶، ص۱۴۸؛ ابوهلال عسکری، همان، ج۱، ص۲۱۹ـ۲۲۰؛ ابنابی داود، کتاب المصاحف، ص ۱۰؛ السیوطی، اتقان، ج۱، ص۲۰۴؛ در مورد تدوین قـرآن تـوسط علی(ع) بعد از وفات پیامبر ارجاعات مهمی را به نقل از مصادر قدیمی اهل سنت، ابن شهر آشوب در مناقب (قم، ۱۳۷۸ق) ج ۲، ص۴۰ـ۴۳ ذکر کرده است. همچنین رک: عیاشی، تـفسیر، ج۲، ص ۳۰۷٫
۲٫ ظـاهرا شایعاتی در این باره وجود داشـته اسـت که علی توجه داشته که بزرگان قریش یکی را از میان خود به جانشینی پیامبر برگزیدهاند و تصمیم گرفتهاند به نظر عموم توجه نکنند، لذا خود را به جـمعآوری قـرآن مشغول کرد و آن را بـه عـنوان عذری برای عدم شرکت در فعالیت اجتماعی ابراز کرد؛ گرچه سنیّان این عذر را علتی واقعی تلقی میکنند و انکار میکنند که علی(ع) از فرآیندِ کار قریش در انتخاب خلیفه ناراضی بوده است.
۳٫ علی(ع) یـکی از نـخستین جمعکنندگان قرآن بود، یعنی کسانی که قرآن را در دوره پیامبر جمع کرده بود. همچنین بنگرید به: ابنعساکر، همان، ج۳۹، ص۸۰. علی(ع) به دلیل دانش وسیع و رسمالخط خاص قرآنش شناخته شده است (رک: به عنوان مـثال، ابـن سعد، کـتاب الطبقات، ج۲، بخش۲، ص۱۰۱). در مصحف وی ظاهرا به آیاتی که منسوخ شده بودند، نیز اشاره شده است (اتقان، ج۱، ص ۲۰۴). زمان دقـیقی که او مصحفش را به عموم معرفی کرده است، در سده دوم نیز مبهم بـوده اسـت. شـیعیان قرن دوم، زمان انجام این عمل را دوره عمر میدانستهاند. سلیم بن قیس الهلالی، همان، ص ۱۰۸٫ همچنین منقول در ابوجعفر الطبرسی، کـتاب الاحـتجاج، ج۱، ص۲۲۸؛ ج۲، ص۷٫
۴٫ بنگرید به قبل، پینوشت ۲٫ این نکته که این اخبار سمت و سوی جدلی ـ ضـدشیعی دارنـد، مـیتواند با این واقعیّت تأیید شود که برخی روایات متاخرترِ این حدیث از سوی رجال سنی بـه نقل از امام جعفر الصادق نقل شدهاند که ایشان نیز به نقل از پدرانشان بـیان کردهاند (ابوهلال العسکری، هـمان، ج۱، ص۲۱۹). ایـن عمل که نظری را به زبان حریف بگذارند و از قول مخالفانشان نقل کنند، عادی بوده است. این عمل در موارد دیگر نیز که اندکی قبل در بحث ذکر شد، انجام شده بود. همچنین برای مـثالهای دیگر بنگرید به: کشی، همان، ص۳۹۳ـ۳۹۷٫
تدوین قرآن را بعد از وفات پیامبر برعهده داشت.(۱) این مسئله حربه بالقوهای در دست هوادارانِ علی(ع) در منازعات فرقهای بود. ممکن است که پیروان علی پیشتر، از این داستان بـرای رد اسـتدلالهای عثمانیه در این باره که عثمان قرآن را گردآوری کرد، استفاده کرده باشند. چنین استدلالی برای عثمانیه چالش جدیدی پدید آورد، و همانند موارد بسیار دیگری که درصدد تضعیف دعاوی شیعه بر افضل بـودن عـلی(ع) و اهل بیت پیامبر برآمده بودند، به جعل حدیث پرداختند. برخی از مثالها در ذیل آمده است:(۲)
۱٫ در اخبار فراوانی آمده است که پیامبر آنگاه که بین پیروانش پیمان برادری میبست،(۳) علی را بـه بـرادری خود برگزید.(۴) روایات متضادی این شأن را برای ابوبکر قائل شدهاند.(۵) اما این مورد وفاق است که پیامبر بین ابوبکر و عمر عقد برادری بست.(۶) در اخبار فراوان دیگری نقل شده اسـت کـه پیـامبر فرمود اگر من بخواهم دوسـتی بـرگزینم ابـوبکر را برمیگزینم.(۷) به نظر میرسد این اخبار برای مقابله با این مدعا که پیامبر علی را به برادری برگزید، جعل شده باشند.
۲٫ پیـروان عـلی ایـشان را برترین صحابی پیامبر میدانند. به واقع، از شواهد بـسیاری در تـاریخ حیات پیامبر برمیآید که علی یکی از برجستهترین صحابه بوده است، اما در خبرهایی که دارای گرایش عثمانیاند تاکید شده است کـه در زمـان حـیات پیامبر، تنها ابوبکر، عمر و عثمان افراد برجستهای بودند و سایر صـحابه هیچ تفاوتی در شأن و منزلت نداشتند.(۸)
۳٫ در خبر متواتری از پیامبر نقل شده است که ایشان دو نوه خود حسن و حسین،
______________________________
۱٫ بـه عـنوان مـثال، بنگرید به: کتاب معنه امیرالمؤمنین (متن شیعی قدیمی محفوظ در اثر مـنسوب بـه مفید، الاختصاص، نجف، ۱۳۹۲ه ) (ص۱۵۷ـ۱۷۵)، ص۱۶۴؛ سلیم، همان، ص۱۱۳، ۲۲۰٫
۲٫ برای موارد جالب توجه بنگرید به: ابن عساکر، شرح حال عـثمان، ص۱۴۶ـ۱۶۸، ۲۹۰ـ۲۹۴٫
۳٫ بـنگرید بـه: مدخل «مؤاخات» در دایرهالمعارف اسلام، چاپ دوم (متن انگلیسی)، ج۷، ص۲۵۳ـ۲۵۴٫
۴٫ بنگرید به: منابع قدیمیِ فـراوان، ذکـر شـده، در نورالله التستری، احقاق الحق (تهران، ۱۳۷۸ه )، ج۴، ص۱۷۱ـ۲۱۷؛ ج۶، ص۴۶۱ـ۴۸۶؛ ج۱۵، ص۴۵۰ـ۵۱۸ ؛ ج۲۰، ص۲۲۱ـ۲۵۵؛ عبدالحسین الامینی، الغدیر، ج۳، ص۱۱۳ـ۱۲۵٫
۵٫ احمد بن حنبل، فضائل الصحابه، تـحقیق و. م عـباس (بـیروت، ۱۹۸۳م)، ص ۹۹، ۱۶۶ـ۱۶۷، ۳۷۸؛ بخاری، همان، ج۲، ص ۴۱۸؛ دیلمی، فردوس الاخبار، ج۱، ص ۵۲۹ـ۵۳۰٫
۶٫ ابنسعد، همان، ج۳، بخش۱، ص۱۲۳٫
۷٫ بنگرید به: احمد بن حنبل، فـضائل، ص۹۹، ۱۶۶ـ۱۶۷، ۱۷۷، ۱۸۳ـ۱۸۴، ۳۷۸ـ۳۸۶، ۴۱۱ و دیـگر مآخذِ ذکر شده در پینوشت ص۹۹٫
۸٫ احمد بن حنبل، همان، ص۸۶ـ۹۲ و منابع ذکر شده توسط مـصحح در پیـنوشت؛ ابـنعساکر، شرح حال عثمان، ص۱۵۳ـ۱۵۹، همچنین بنگرید به: بخاری، همان، ج۲، ص۴۱۸٫
فرزندان فاطمه(س)، را سرور جوانانِ بهشت خـواندهاند.(۱) در خـبر دیگری از پیامبر تعبیر مشابهی درباره علی(ع) به کار رفته است.(۲) خبری در مقابل، ابـوبکر و عـمر را سـرور افراد میانْسالِ بهشت معرفی میکند.(۳)
۴٫ در نقل بسیار متداولی به پیامبر منسوب است که گفتهاند مـن شـهر علمم و علی باب آن است.(۴) خبری در مقابل، ابوبکر را اساس شهر، عمر را دیوار و عـثمان را سـقف شـهر علم مینامد.(۵)
۵٫ روایت شده است که در سالهای نخست اقامت پیامبر در مدینه، صحابه برای اینکه راحـتتر در نـماز جـماعت پیامبر حاضر شوند، خانههایشان را در اطراف مسجد پیامبر ساختند و درهای خروجی خانههایشان را بـه مـسجد گشودند. بر اساس نقل متواتری، پیامبر بعدها دستور داد که همه درها بسته گردد، جز در خانه عـلی(ع) کـه درواقع دری بود که به خانه دختر پیامبر منتهی میشد.(۶) از اینرو، ایـن اسـتثنا در مقام بیان فضیلت یا جایگاهی خاص بـرای عـلی نـیست؛ با وجود این، در روایت متضادی گفته شـده کـه این در خانه ابوبکر بود که مستثنا شد.(۷)
۶٫ همگان به اتفاق پذیرفتهاند که در مـراسم مـباهله که در اواخر حیات پیامبر بـین ایـشان و مسیحیان نـجران رخ داد،(۸) ایـشان هـمراه با اهل بیتشان، یعنی علی و فـاطمه و دو پسـرشان، حضور یافتند.(۹) پیامبر در این مسئله از سنت موجود در رسوم جامعه عربی در نفرین دوطـرفه (مـباهله) که مستلزم حضور هر گروه هـمراه با اهلبیتش بود، پیـروی کـرد. با
______________________________
۱٫ بنگرید به: مآخذ فـراوان مـنقول در تستری، احقاق الحق، ج۱۰، ص ۵۴۴ـ۵۹۵، ج ۱۴، ص ۲۳۲ـ۲۵۱٫
۲٫ ابنعساکر، تاریخ مدینه دمشق، بخش مربوط به شرححال علی(ع)،تـحقیق مـحمدباقر محمودی (بیروت،۱۳۹۶ه )،ج۲،ص۲۶۰.
۳٫ ابنسعد، کتاب الطـبقات، ج۳، بـخش۱، ص۱۲۴؛ احـمد بن حنبل، فـضائل، ص ۱۵۸ـ۱۵۹، ۷۷۱، ۷۷۴، ۷۸۰ و ۷۸۸؛ دیـلمی، همان، ج۱، ص۵۳ .
۴٫ بنگرید به: مـنابع فـراوان در تستری، همان، ج۵، ص۴۶۸ـ۵۱۵؛ ج۱۶، ص۲۷۷ـ۳۰۹؛ ج۲۱، ص۴۱۵ـ۴۲۸؛ امینی، همان، ج۶، ص۶۱ـ۸۱٫
۵٫ دیلمی، همان، ج۱، ص۷۶٫
۶٫ بنگرید به: منابع فراوان ذکر شده در احمد بـن حـنبل، فضائل، ص۸۱ـ۵۸۲، پینوشت اول مصحح؛ تستری، همان، ج۵، ص۵۴۰ـ۵۸۶؛ ج۱۶، ص۳۳۲ـ۳۷۵؛ ج۲۱، ص۲۴۳ـ۲۵۵؛ امـینی، هـمان، ج۶، ص ۲۰۹ـ۲۱۶٫
۷٫ بخاری، هـمان، ج۲، ص۴۱۸؛ احـمد بـن حنبل، فضائل، ص ۷۰ـ۷۱ و مآخذ ذکـر شده در پینوشت توسط مصحح ۹۸، ۱۵۲، ۳۷۹٫
۸٫ بنگرید به: مدخل «مباهله» در دایرهالمعارف اسلام، متن انگلیسی، چاپ دوم، ج ۷، ص ۲۷۶ـ۲۷۷٫
۹٫ بـنگرید بـه: مآخذ فراوان ذکر شده در تستری، احـقاق الحـق، ج۳، ص۴۶ـ۶۲؛ ج۹، ص۷۰ـ۹۱؛ ج۱۴، ص۱۳۱ـ۱۴۷؛ ج۲۰، ص۸۴ـ۸۷.
وجـود ایـن، در روایـت متضادی گفته شـده کـه پیامبر در مباهله با ابوبکر، عمر و عثمان و خانوادههای آنها حضور یافت.(۱)
۷٫ در خبر متواتری گفته شده است کـه پیـامبر فـاطمه و علی و دو فرزندشان را اهل بیت خود خواند.(۲) ایـن تـعریف را تـقریبا هـمه رجـال قـدیمی مسلمان پذیرفتهاند.(۳) با این حال، در خبری با گرایش آشکار عثمانی گفته شده که پیامبر گفته است علی و حسن و حسین و فاطمه اهل بیت من هستند و ابوبکر، عمر، عـثمان و عایشه اهلبیت خدا.(۴) میتوان با اطمینان تصور کرد که چنین شیوهای در جعل حدیث در اخباری که درباره تدوین قرآن به دست علی(ع) است نیز دنبال شده و داستان مورد نظر (تدوین قـرآن تـوسط عثمان) بخشی از مجادلهای است که برضد شیعه جعل شده است. به نظر میرسد فرآیندِ این جعل با اظهار این مطلب که به جز عثمان هیچیک از صحابه قرآن را جمعآوری نـکردند(۵) آغـاز شده باشد. برخی با تأکید بیشتری گفتهاند علی(ع) پیش از آنکه قرآن را گردآورد، در گذشت.(۶) (به واقع، نه تنها علی شاهد تدوین قرآن بود، کـه او تـا سالهای بعد از تدوین مصحف رسـمی نـیز زنده بود.) در خبر دیگری گفته شده است که نخستین شخصی که قرآن را تدوین کرد، سالم غلام ابوحذیفه بود. وی بعد از وفات پیامبر سوگند یاد کـرد کـه ردایش را نپوشد تا آن زمـان کـه قرآن را جمعآوری کند.(۷) این گفته در اخبار دیگر منسوب به علی(ع) است. سالم را از کسانی شمردهاند که جانشان را در نبرد یمامه از دست دادند.(۸) اخبار دیگری بهصراحت، نخستین کسی را که قرآن را جمعآوری کرد، ابـوبکر دانـستهاند.(۹) استفاده از عقیده رایج میان مسلمانان که تدوین مصحف رسمی را عثمان انجام داد، و زید بن ثابت هماهنگکننده این امر بود، با افزودن نقش ابوبکر در تدوین قرآن پروبالی گرفت و به آنجا منتهی شـد کـه پیشتر اشـاره کردیم. در این روند، نقشی برای عمر نیز در نظر گرفته شد.
______________________________
۱٫ ابنعساکر، تاریخ، (شرح حال عثمان)، ص ۱۶۸ـ۱۶۹، به نـقل از امام جعفر صادق که ایشان نیز از پدرشان نقل کردهاند. همانگونه کـه پیـشتر، ذکـر شد، این امر در این نوع منابع که هدفهای جدلی ـ ضد شیعی داشتهاند، عادی بوده است.
۲٫ تستری، هـمان، ج۲، ص۵۰۱ـ۵۶۲؛ ج۳، ص۵۱۳ـ۵۳۱؛ ج۹، ص۱ـ۶۹؛ ج۱۴، ص۴۰ـ۱۰۵؛ ج۱۸، ص۳۵۹ـ۳۸۳٫
۳٫ بـنگرید به: الطبری، جامع البیان (قاهره، ۱۳۷۵ه )، ج۲۲، ص ۶ـ۸٫
۴٫ دیلمی، همان، ج۱، ص۵۳۲؛ طبری، جامع، ج۲۲، ص۸ ، به نقل از عکرمه تـابعی کـه بـه سبب دیدگاههای ضد شیعیاش معروف است. وی در بازار فریاد میزد که اهل بیت پیامبر تـنها همسران ایشان هستند.
۵٫ بنگرید به قبل، ص۵۱، پینوشت ۶٫
۶٫ ابنعساکر، شرح حال عثمان، ص ۱۷۰.
۷٫ اتقان، ج۱، ص۲۰۵، بـه نقل از کتاب المصاحف ابـناشته؛ ابـنخلال، کتاب السنّه (ریاض، ۱۴۱۵ق/۱۹۹۴م) ج۱-۳ ص۳۰۳ مترجم).
۸٫ ابنعبدالبر، همان، ص ۵۶۲٫
۹٫ ابن ابیشیبه، المصنف، ج۶، ص۱۴۸؛ ابن ابیداود، کتاب المصاحف، ص۵، هر دو خبر را به نقل از علی(ع) نقل کردهاند.
شایعات قدیمی مبنی بر اینکه برخی از صحابه بخشهایی از وحی را به یـاد میآوردند که در مصحف عثمانی یافت نمیشد، محتملاً از ذهنها محو شده و توجهات به مصحف عثمانی معطوف گردیده بود، حتی قبل از آنکه داستانی که پیشتر ذکر شد، ساخته شود. با تثبیت این نـظر کـه هیچ متن کاملی از قرآن در زمان وفات پیامبر وجود نداشته است، ممکن بود وثاقت قرآن به عنوان متن مقدس اسلامی که مسلمانان با هر گرایشی و از هر فرقهای آن را میپذیرفتند، مورد تحدی قـرار گـیرد. با وجود چنین مشکلاتی، داستانهایی در بین اهلسنت رواج یافت(۱) و آنها را بسیاری از راویان ثقه روایت کردند. در طول زمان مطالبی درباره قول به نقصانها و تغییرها در قرآن تا بدان حد زیاد شد کـه بـه شکل تکنگاریهای گستردهای در ادبیات اهل سنت تجلی یافت.(۲) بنابراین، این نظر که مصحف عثمانی ناقص است، نتیجه منطقی روایتی است که به احتمال زیاد در مقام تلاشی فرقهای از سوی سـنیان جـعل شـد و بنابراین در ابتدا مفهومی کاملاً سـنی داشـت.(۳) جـنبههایی از این نظر مثل این ادعا که مطالب غیرقرآنی به مصحف عبدالله بن مسعود افزوده شده بود(۴) حمایت هیچیک از فرقههای اسلامی را بـه دنـبال نـداشت.(۵) نظرِ قائل به وجود اجزای غیر قرآنی زمـینهای بـرای گروه کوچک خارجیمذهبِ میسونیه فراهم آورد که ادعا کند سوره یوسف جزئی از قرآن نیست.(۶)
______________________________
۱٫ به عنوان مثال، بنگرید به: احـمد بـن مـحمد سیاری، کتاب القرائات (کتاب التنزیل و التحریف)، نسخه خطی کتابخانه مـرعشی نجفی قم، شماره ۱۴۵۵، برگ ب ۴۴: «إن الناس (یعنی اهل السنه) یقولون قد ذهب من سوره الاحزاب شی کثیر»؛ الفضل بـن شـاذان، کـتاب الایضاح، ص۱۰۷: «قالت المرجئه: قلعلّ بقیه الاحکام فی القرآن الذی ذهب».
۲٫ بنگرید بـه: ابـنندیم، الفهرست، ص ۳۸ـ۳۹؛ همچنین لبیب السعید، الجمع الصوتی الاول للقرآن (قاهره، ۱۳۹۹ه )، ص ۳۲۰ـ۳۲۱٫
۳٫ به خصوص بنگرید به: باقلانی، همان، ص۲۷۷ـ۲۸۰، آنجا کـه او بـر ایـن نکته تاکید دارد که همه احادیث درباره نقصان و تبدیل در قرآن همگی منقول از عـایشه، ابـوموسی اشـعری و اصحابی هستند که شیعیان آنان را مسلمان واقعی نمیدانند و بنابراین هیچ حقی ندارند به ایـن اخـبار بـرضد سنیان استناد کنند.
۴٫ بنگرید به قبل، ص۴۹، پینوشت ۱۵٫
۵٫ گرچه این نظر در سنّتِ سنیان تا قـرن هـفتم هجری/ سیزدهم میلادی مورد تایید قرار گرفته است. به عنوان مثال، بنگرید بـه: القـرطبی، الجـامع لاحکام القرآن، ج۱، ص۱۸۱، او از معاصری نقل میکند که مدعی بود که عثمان و صحابه «زادوا فی القرآن مـالیس مـنه». (این استنباط مؤلف محترم صحیح نیست، آنچه قرطبی نقل کرده است، بخشهایی از کـتاب الرد عـلی مـن خالف مصحف عثمان، نوشته ابوبکر مجاهد (م ۳۳۳ه) در رد آرای ابن شنبوذ است. این رساله ابنمجاهد به طور مـستقل مـوجود نیست، اما بخشهایی از آن را میتوان در آثار ذیل یافت: قرطبی، همان، (مصر، ۱۳۷۸ه/ ۱۹۶۷م)، ج۱، ص۵ـ۷، ۸، ۲۳، ۲۴، ۳۰ـ۳۱، ۵۳، ۵۴، ۵۸، ۶۱ـ۶۲، ۸۱ـ۸۶، ۱۰۹، ۱۱۴، ۱۱۵، ۱۵۴ و مجهول المـؤلف، مـقدمتان فـی علوم القرآن، ص۸۴، ۱۰۷، ۱۱۲، ۱۱۳، ۱۴۰، ۱۴۶، ۱۴۹، ۱۶۵، ۱۶۸. همچنین رک: ابوشامه المقدسی، المرشد الوجیز الی علوم تتعلق بالکتاب العزیز، تحقیق طیار آلتـی قـولاج (بـیروت، ۱۳۹۵ه/ ۱۹۷۵م)، ص۱۸۶ـ۱۹۲٫ مترجم.
۶٫ ابوالحسن الاشعری، مقالات الاسلامیین (قاهره، ۱۳۸۱ه )، ج۱، ص۱۶۶؛ اسفراینی، التبصیر فی الدین (بیروت، ۱۹۸۳م)، ص۱۴۰؛ شـهرستانی، المـلل و النحل (بیروت، ۱۹۸۱م)، ص۵۵؛ مقدسی، البدء و التاریخ، تحقیق م. ک. هوار (پاریس، ۱۸۹۹ـ۱۹۱۹م)، ج۵، ص۱۳۸؛ ابن عباد، الکشف عن مناهج اصناف الخوارج، تـصحیح مـحمد تقی دانش پژوه (تبریز، ۱۳۸۹ه ) در نشریه دانشکده ادبیات تبریز، شماره ۲۰، ص ۱۴۵ـ۱۵۰، ص ۱۴۶؛ قلقشندی، صبح الاعشی (قـاهره، ۴۰ـ۱۳۳۳ه )، ج۱۳، ص۲۲۳؛ ابـومحمد العراقی، الفرق المفترقه، تحقیق ی. کولتی (آنکارا، ۱۳۸۲ه )، ص۲۴٫ ایـن ادعـا بـه همه گروه عجارده از خوارج نسبت داده شـده اسـت. بنگرید به: شهرستانی، همان، ص۵۵٫
نهایتا این تلاش منتهی به بروز مشکلاتی برای اهـل سـنت شد و مخالفانشان در منازعات جدلی، اسـتدلال تـازهای برضد ایـشان مـبنی بـر تغییر در مصحف عثمانی یافتند. این مـسئله در مـورد شیعه کاملاً درست است که تردیدهایی درباره شرایطی که مصحف عثمانی رواجـ یـافت، داشته است و اینکه ممکن است تـصرفات چندی در گردآوری قرآن بـهدست کـسانی که مسئول تدوین بودهاند، رخ داده بـاشد. در مـواجهه با این تحدی، فقهای سنی بعدها به دوری گزیدن از نقل این اخبار روآوردنـد و در عـوض بر عدم تحریف قرآن تـاکید کـردند. آنـان بعدها نقل و ارجـاع بـه این اخبار قدیمی را مـمنوع کـردند، حتی اگر سلسله روات ثقه خودشان آنها را نقل کرده بودند.(۱)
بنابراین، عقیده به تـحریف قـرآن که در بین جامعه اهل سنت شـکل گـرفته بود، بـه تـدریج بـه صورت ادعایی بیاساس و ضـد سنی تبدیل شد. با وجود این، اهل سنت نمیتوانستند از همه احادیثِ اینگونه چشمپوشی کنند، زیـرا بـسیاری از آنها را سلسله راویانِ ثقه و مقبول نـقل کـرده بـودند. سـنیان تـقسیمبندی جدیدی را از نَسخ بـه مـنظور توجیه عدم وجود مطالب حذف شده از مصحف عثمانی ارائه کردند. این نظر بیانگر این بود که بـا وجـودی کـه خود آیه حذف شده است، هنوز مـردم آنـ را بـه خـاطر دارنـد.(۲) ایـن نظر تا زمان حاضر، صحیح تلقی میشود.(۳)
______________________________
۱٫ زرکشی، همان، ج۲، ص۱۲۷؛ همچنین رک: ابن لب، همان، ص ۹۶٫
۲٫ زمانی که ابوعبید قاسم بن سلام (م ۲۲۴ه/۹ـ۸۳۹م) کتابی درباره ناسخ و منسوخ مینوشت، این شکل تـقسیمبندی مطرح نشده بود. و (بنگرید به: همو، الناسخ و المنسوخ، ص۵ـ۶؛ همچنین بنگرید به: نحاس، الناسخ و المنسوخ (قاهره، ۱۳۱۹ه ) ص ۸). چند دهه بعد، حارث بن اسد محاسبی (م ۲۴۳ه/۸ ـ ۸۵۷م) دو نظر درباره نسخ بیان کرد: آیهای که از مـتن حـذف شده بود، اگرچه مردم هنوز آن را به یاد دارند. در یکی از دو نوع نسخ (ما نسخ حکمه و تلاوته) حکم فقهی که بر مبنای آیه منسوخ شده بود، نیز نسخ شده است. (مـحاسبی، فـهم القرآن، ص۴۰۷). اما در نوع دیگر (ما نسخت تلاوته و بقی حکمه) حکم فقهی متداول بوده است، با وجود آن که خود آیه حذف شده بود (هـمان، ص ۳۹۸). ایـن نظر غیر متداول به مـنظور تـعدیل روایتِ ناظر به حذف آیات است که هنوز حکم فقهیِ مبتنی بر آیه حذف شده را صحیح میداند، با وجودی که خود آیه از قرآن حـذف شـده است. ابن منادی (م ۳۳۴ه/ ۶ ـ ۷۴۵م) در کـتابش دربـاره نسخ (منقول در زرقانی، همان، ج۲، ص۳۷؛ سیوطی، اتقان، ج۳، ص ۸۵) و ابوجعفر نحاس (م ۳۳۸ه/۹۵۰م) در کتاب الناسخ و المنسوخ، ص۸ این دو دستهبندی را آورده و اشاره کردهاند که دیگر فقها نظر دوم را رد کردهاند، زیرا معتقدند چنین نظری درباره ناسخ و منسوخ همان نظری اسـت کـه مصحف عثمانی را ناتمام میداند (بنگرید به: ابنسلامه، الناسخ والمنسوخ، ص۲۲ـ۲۱؛ زرکشی، همان، ج۲، ص۳۷؛ اتقان، ج۳، ص۸۵ـ۸۶). برای پذیرش نظر وی توسط برخی فقها شیعی رک: سدیدالدین الحمصی، المنقذ من التقلید (قم ۱۴۱۱ه/ ۱۹۹۱م)، ج۱، ص۴۸۰.
۳٫ بنگرید به صبحی صالح، هـمان، ص۲۵۹ـ۲۷۴٫
در انـدیشه تشیع، بـنیاد ایمان بر ولایت ائمه و خاندان پیامبر است (عترت یا اهل بیت). ولایت مهمترین عنصر و برترین جزء شـریعت است.(۱) شیعیانِ نخستین به تقوای بیمانندِ علی(ع)، فاضلترین جانشین پیامبر، و پس از وی ائمـه کـه از نـسل اویند به مثابه حاکمان حقیقیِ زمانشان اعتقاد داشتهاند، گرچه قرآن اشاره صریح و بیابهامی به هیچیک از این مـوارد نـدارد. در حقیقت، ستیزهگران فرقهای قدیمی مکرر این سؤال را بیان کردهاند: اگر علی و اولادش واقعا دارای اهـمیت اسـاسی بـودند، چرا اسم آنان و موقعیتهای دینیشان به صراحت در قرآن ذکر نشده است؟(۲) در برخی اخبار سنی درباره تـدوین قرآن اشاره شده است که روایت قدیمیِ مصحف عبارتهایی داشته است که نـام علی(ع) و جایگاه مهم اهـل بـیت پیامبر که در مصحف عثمانی حذف شدهاند، در آن وجود داشته است. میتوان به موارد ذیل اشاره کرد:
۱٫ سوره مائده، آیه ۶۷: «ای پیامبر آنچه از سوی پروردگارت بر تو وحی گردید، بر مردم بخوان و اگر چـنین نکنی رسالت خود را به اتمام نرساندهای و خداوند تو را از شر مردمان در امان میدارد». روایات سنی(۳) و شیعی اشاره دارند که این آیه در آخرین حج پیامبر در سال دهم هجری و در مکه در بیان فضیلت خاص عـلی(ع) وحـی شد و پیامبر متعاقب نزول آن، علی(ع) را مولای مسلمانان اعلام کرد. (البته در این که کلمه «مولا» در این عبارت به چه معناست، اختلاف وجود دارد.) با وجود این، نام علی(ع) در آن آیه یا در هیچ جـای دیـگر قرآن ذکر نشده است. با این حال، در روایتی سنی گفته شده: در مصحف ابنمسعود نام علی(ع) به صراحت در این آیه ذکر شده است. وی آیه را این
______________________________
۱٫ بنگرید به: البرقی، المحاسن، تـحقیق مـیرجلالالدین محدث (تهران، ۱۳۷۰ه/ ۱۹۵۱م)، ص۲۸۶؛ العیاشی، کتاب التفسیر، تحقیق هاشم رسولی محلاتی (قم ۸۱ ـ۱۳۸۰ه/ ۶۱ ـ ۱۹۶۰م)، ج۱، ص۱۹۱، ۲۵۹، ۲۹۳؛ کلینی، همان، ج۲، ص ۱۸ـ۱۹؛ ابن بابویه، کتاب الخصال، تحقیق علی اکبر غفاری (تهران، ۱۳۸۹ه/ ۱۹۶۹م)، ص۲۷۸٫
۲٫ به عنوان مثال، بنگرید به: العیاشی، همان، ج۱، ص ۲۴۹ـ۲۵۰ و کـلینی، هـمان، ج۱، ص۲۸۶٫ هـر دو گفتوگوی امام جعفر صادق(ع) و یـکی از اصـحابشان را نـقل کردهاند که به امام(ع) گفته است: «مردم از ما میپرسند چرا نامهای علی و خانوادهاش در کتاب خدا ذکر نشده است؟» و سیاری از یکی از اصحاب امـام رضـا ــ عـلیهالسلام ــ نقل میکند که به امام نوشت: «برخی از مـردم [اهـلسنت] از من میپرسند: نام علی در کجای کتاب خدا ذکر شده است؟» (التنزیل و التحریف، برگ ب ۳۵). همچنین جاحظ، العثمانیه، تحقیق عبدالسلام محمد هـارون (قـاهره، ۱۳۸۶ه ) ص۲۷۳: «مـا قرآن را از ابتدا تا انتها نگریستیم و یک آیه درباره امامت عـلی نیافتیم». قدیمیترین مثال از این دست، در کتاب الغارات ثقفی است (ج۱، ص۱۹۵ـ۲۰۴). در این خبر، معاویه در نامه خود به علی ــ علیهالسلام ــ ایـن سـؤال را مـطرح کرده است.
۳٫ به عنوان مثال، بنگرید به: عبدالحسین امینی، الغدیر، ج۱، ص۲۱۴ـ۲۲۳؛ ایـن روایـت از حدود سی تن از رجال اهلسنت نقل شده است. همچنین سیوطی، الدر المنثور، ج۲، ص۲۹۸.
گونه قرائت میکرده است: «ای پیـامبر، بـیان نـما آنچه بر تو از سوی پروردگارت فرستاده شده است که علی ولی مومنان اسـت.»(۱)
۲٫ سـوره آلعـمران، آیه ۳۳: «خداوند آدم و نوح و اهل بیت ابراهیم و اهلبیت عمران را بر همه جهانیان برگزید». در مصحف ابـنمسعود ایـن فـهرست شامل اهلبیت پیامبر نیز میشده است.(۲)
۳٫ سوره واقعه، آیه ۱۰ـ۱۲: «و سبقتجویان بر پذیرش ایمان، فـراتر از دیـگر ایمانآورندگان هستند. آنان به بهشت نیز نزدیکترند». سوره مومنون، آیه ۸-۱۱: «آنان که ایـمان و امـانتهایشان را حـفظ کردند و نماز به جا آوردند، آنان وارثان بهشتاند که تا ابد در آن خواهند بـود». در مـصحف ابنمسعود و ابی بن کعب و ربیع بن خثیم عبارت متفاوتی وجود داشته است کـه اجـزای ایـن دو آیه را به هم وصل میکرده است: «و پیشگامان در ایمان آوردن به پیامبر، علی و اولاد وی هستند، کسانی که خـداوند آنـان را از میان صحابه پیامبر برگزید و آنها را بر دیگران مولا نمود؛ آنانی که پیـروز خـواهند بـود و بهشت ابدی را به ارث خواهند برد».(۳)
۴٫ سوره فرقان، آیه یکم: «برکت از آن کسی است که قرآن را بـر بـندگانش فـرستاد تا از بهر بندگانش بیمدهنده باشد». در مصحف ابیّ بن کعب، آیه با اضـافاتی ایـن گونه بوده است: «برکت تنها از آن کسی است که قرآن را بر پیامبر و اهل بیتش فرو فرستاد کـه دانـش فهم کتاب را به ارث بردهاند؛ همانا آنان بیمدهندگانی برای عالمیاناند».(۴)
۵٫ سوره نـور، آیـه ۳۵: «خداوند نور آسمان و زمین است. مَثَل نـور خـداوند هـمانند چراغدانی است که در آن، چراغی پرفروغ باشد؛ آن چـراغ در حـبابی قرار گیرد، حبابی شفاف و درخشنده همچون یک ستاره فروزان؛ این چراغ با روغـنی افـروخته میشود که از درخت پر برکت زیـتون گـرفته شده اسـت». در مـصحف ابـنمسعود بیان متفاوتی در این مورد ثبت شـده اسـت که: «نور کسانی که به او ایمان آوردند و اهل بیت پیامبرش را دوست دارنـد هـمانند چراغی است…»(۵)
همچنین گفتهاند که ذکـر و یاد علی(ع) و اهلبیت پیـامبر در مـصحفهای قدیمی در عبارتهای دیگری از قرآن ذکـر شـده است. به عنوان مثال، در مصحف ابنمسعود در
______________________________
۱٫ السیوطی، الدر المنثور، ج۲، ص۲۹۸؛ جفری، همان، ص ۴۰؛ بهاءالدین الاربلی، کـشف الغـمه (تبریز، ۱۳۸۱ه/ ۱۹۶۲م)، ج۱، ص۳۱۷ به نقل از منابع اهـل سـنت.
۲٫ جـفری، همان، ص ۳۲.
۳٫ جفری، هـمان، ۹۷، ۱۶۸، ۳۰۶.
۴٫ جـفری، همان، ص ۱۵۰٫
۵٫ جفری، همان، ص ۶۵٫
آیـه ۲۵ سـوره احزاب،(۱) آیه ۵۶ سوره احزاب(۲) (مورد دوم در مصحف معاذ بن جبل نیز وجود داشته است)،(۳) آیـات ۲۲ و ۲۳ سـوره شورا،(۴) آیه هشتم سوره حشر،(۵) آیـه ۱۴ سـوره صف (بـر طـبق قـرائت ربیع بن خثیم(۶))، آیـه ۲۶ سوره مدثر،(۷) و آیه چهارم سوره قدر نام علی(ع) ذکر شده است.(۸) چنین اخباری برای مـتکلمان قـدیمیِ شیعه سلاح آمادهای برای مسکوت کـردن مـخالفانشان شـد تـا اسـتدلال کنند اگر مـتن قـرآن تبدیل نشده بود، مردم به روشنی میتوانستند در قرآن، برهانهایی دال بر حقِ اهلبیت پیامبر را ببینند.(۹) اشاره بـه قـرائتهای مـختلف سنیان مکرر در منازعات فرقهای بین سنیان و شـیعیان ظـاهر مـیگردد.
در روایـات سـنیان دربـاره تدوین قرآن ادعا میشود که بخشی از قرآن به دلیل مرگ حافظان آنها از دست رفت یا حیوانی اهلی صحیفه کاغذی را که بر روی آن آیات قرآن نوشته شده بود، خـورد. ادعای سنیان درباره اندازه اصلی برخی سورهها در کتاب سلیم بن قیس (اثری اصالتا شیعی از قرن دوم) در منازعه جدلی برضد سه خلیفه نخست ذکر شده است.(۱۰)
دو تن از مشهورترین متکلمان شیعیِ اواخر قـرن دوم هـشام بن حکم(۱۱) و هشام بن سالم(۱۲) ظاهرا از این دیدگاه سنی درباره تحریف قرآن، در منازعات فرقهایشان استفاده کردهاند. گفته شده ابوعیسی ورّاق (م۲۴۷ه/ ۶۲ـ۸۶۱م) متکلم مجادلهگر با گرایشهای شیعی کتابی با عنوان الحکم عـلی سـوره «لم یکن» نوشته است.(۱۳) عنوان این کتاب دلالت دارد که مؤلف برضد سنیان(۱۴) درباره حذفهایی از سوره بیّنه از روایات خودشان استفاده کرده، که برخی معتقد بودند شـامل اخـباری برضد برخی از اشراف قریش بـوده اسـت.(۱۵)
______________________________
۱٫ جفری، همان، ص ۷۵٫
۲٫ جفری، همان، ص ۷۶٫
۳٫ جفری، همان، ص۳۳۶.
۴٫ جفری، همان، ص۸۶٫
۵٫ جفری، همان، ص ۱۰۰٫
۶٫ جفری، همان، ص ۳۰۸٫
۷٫ جفری، همان، ص۳۵۳٫
۸٫ جفری، همان، ص ۱۱۰٫
۹٫ سیاری، همان، برگ الف ۲؛ العیاشی، همان، ج۱، ص۱۳٫ همچنین بنگرید بـه: مـفید، المسائل السرویه (قم، ۱۳۹۲ه ) در مـجموعه عـده رسائل للشیخ…المفید، (ص۲۰۷ـ۲۳۲)، ص ۲۲۵٫
۱۰٫ سلیم بن قیس الهلالی، همان، ص ۱۰۸٫
۱۱٫ خیاط، الانتصار، تحقیق م. س. نیبرگ، (قاهره، ۱۳۴۶ه )، ص ۴۱؛ عبدالجبار، المغنی، ج ۲۰ بخش اول، تحقیق علی محمود و… (قاهره، ۱۳۹۷ه ) ص ۳۷ـ۳۸؛ الملطی، التنبیه (دمشق، ۱۳۸۰ه ) ص۳۲٫ [ملطی در بیان عقاید هشام بن حکم نـوشته اسـت: «و أن القرآن الذی فی ایدی الناس قد انتقل و وضع ایام عثمان و أحرق المصاحف التی کانت قبل» مترجم].
۱۲٫ سیاری، همان، برگ ب ۲٫
۱۳٫ نجاشی، کتاب الرجال، تحقیق موسی شبیری زنجانی (قم، ۱۴۰۷ه/ ۱۹۸۶م)، ص ۳۷۲٫
۱۴٫ بنگرید به قبل، ص۴۸، پیـنوشت ۱۲٫
۱۵٫ سـیاری، همان، بـرگ الف ۶۹؛ کلینی، همان، ج۲، ص۶۳۱.
محتملاً برخی مجادلهگران شیعی به این اخبار استناد کردهاند تا ثابت کنند که ایـن سوره شامل برخی از صحابه نیز میشده است. فضل بن شاذان نـیشابوری (م ۲۶۰ه/۸۷۳م) بـخش مـفصلی از کتاب الایضاح را به حمله بر حشویه (اهل حدیث) از اهل سنت به سبب نقل این نوع روایات کـه وثـاقت و اعتبار قرآن را زیر سؤال میبرد، اختصاص داده است.(۱) همچنین او اساس استدلالهای حشویه را بر آنـچه مـعتقدند سـنت پیامبر است، با این پرسش مورد تحدی قرار میدهد: «آیا این بدان معنا است کـه شما بخش اعظمی از قرآن را از دست دادهاید، در حالی که معتقدید سنت [روایات پیامبر [را حـفظ کردهاید؟»(۲)
باید اشاره کرد کـه تـا نیمه نخست قرن سوم نظریات و اخباری چون روایاتی که محدثان اهلسنت نقل و تایید میکردند، هیچ جایی در جریان عمده تشیع نیافته بود. مدرک مشابهی را میتوان از گفته حارث بن اسد محاسبی (م۲۴۳ه/۸ـ۸۵۷م) در مورد شـیعیان زمانش استنباط کرد. محاسبی میگوید: «شیعیان بر عثمان به دلیل سوزاندن مصاحف و بخشهایی از قرآن جز مصحفی که خود تدوین کرده بود، ایراد میگیرند».(۳) بر اساس نقل محاسبی، شیعیان براساس مبانی فـقهی از عـثمان خرده میگرفتند که سوزاندن قرآن بدعتی ناروا و مستلزم بیاحترامی به وحی مکتوب بوده است.(۴) این نظر با این عقیده فقهی شیعی تأیید میشود که اجزایی از قرآن که دیگر نمیتوان از آن اسـتفاده کـرد، باید دفن گردد یا با آب شسته شود، اما سوزانده نشود. نظرِ پنهانشده پشت این عقیده آشکارا مبتنی بر ارتباط بین آتش و گناه و اشاره به این است که به آتـش انـداختن قرآن گناه است و بر ناروایی سوزاندن کتاب با آتش دلالت دارد و اینکه قرآن را باید از سوزاندن دور داشت.(۵)
______________________________
۱٫ فضل بن شاذان، کتاب الایضاح، ص ۲۰۹ـ۲۲۹٫
۲٫ فضل بن شاذان، همان، ص ۱۰۸.
۳٫ محاسبی، فهم السنه (منقول در زرکشی، هـمان، ج۱، ص۲۳۸ـ۲۴۰)، ص۲۴۰٫ بـلاذری در انـساب الاشراف (دمشق، ۱۹۹۶م)، ج۵، ص۱۸۶ به این نـکته اشـاره کـرده که این مسئله یکی از انتقادهای عمومی مخالفان عثمان بوده است. خبری در ابنشبّه، تاریخ المدینه المنوره، ص۹۹۵ـ۹۹۶ (همچنین رک: ابن داود، المصاحف، ص۱۲؛ ابنعساکر، تاریخ دمـشق (شـرح حـال عثمان)، ص۲۳۸) به این انتقاد عمومی اشاره کردهاند و بـه عـلی(ع) نسبت دادهاند که گفته است: «نگویید عثمان سوزاننده قرآنها بوده است. به خدا سوگند او آنها را نسوزاند، مگر با تـوافق صـحابه. بـه خدا سوگند اگر من نیز جای او بودم، همان کار را انـجام میدادم».
۴٫ به نظر میرسد اخباری که از علی(ع) در دفاع از این عمل عثمان نقل شده، پاسخی است به این انـتقادات. بـر طـبق یک خبر، علی(ع) گفته است: «هیچکس نباید عثمان را به دلیل سـوزاندن نـسخههای قرآن سرزنش کند، زیرا او این کار را با تأیید همه ما انجام داد؛ اگر او این کار را نمیکرد مـن ایـن کـار را انجام میدادم» (ابن ابیداود، همان، ص ۱۲، ۲۲؛ ابنعساکر، تاریخ (شرح حال عثمان)، ص۲۳۷، ۲۳۸، ۲۴۲).
۵٫ محاسبی، فـهم القـرآن، ص ۳۹۸ـ۴۱۱٫
مـحاسبی اشارهای به حمایت شیعیان از نظر حذف و تبدیل در متن قرآن ندارد. موضع جاحظِ متکلم در ایـن مـسئله هـمانند روایت محاسبیِ صوفی است؛ وی شیعیان زمانش را متهم میکند که از این نظر طرفداری میکنند.(۱) ایـن نـقلها متضمن این نکتهاند که در آثار قرون سوم هنوز مسئله تحریف قرآن موضوعی جـدلی و مـورد اشـاره متکلمان شیعه بوده است و بخشی از جامعه شیعی که جاحظ متکلم با آنان تماس داشـته، آن را در مـنازعات بین فرقهای با معتزله به عنوان تمهیدی در مقام جدل با معتزله طرح مـیکرده اسـت، امـّا عقیده تمام جامعه شیعی نبوده است تا محاسبی بتواند به آن اشاره کند.
ائمه و فقهای شـیعه در قـرن دوم عقیدهای را که متضمن تبدیل متن قرآن بود، رد کردند. این نکته به خـوبی بـا ایـن واقعیت مدلل میگردد که در فهرست طویل شکوههایشان برضد سه خلیفه، به هیچوجه اتهام دست بـردن بـه مـتن قرآن بیان نشده است.(۲) شِکوه آنان بیشتر این بود که خلفا و پیـراوانشان مـتن قرآن را حفظ، اما معنای آن را تحریف کردند.(۳) تلاش ائمه برای جلوگیری از مشکلاتی بود که ممکن بود بـه واسـطه روایات سنی که پیشتر بدانها اشاره شد، پدید آید. به عنوان مـثال، آنـان در برخی موارد، روایات را به گونهای تاویل مـیکردند کـه وثـاقت مصحف عثمانی را تأیید میکرد. به عنوان مـثال، نـقلی از امام علی(ع) گویای این نکته است که بخشی از قرآن درباره اهل بیت پیـامبر سـخن میگوید و بخش دیگر درباره دشـمنانشان.(۴) ایـن دو دستهبندی دربـاره مـصحف عـثمانی ممکن بود این تردید را پدید آورد کـه بـخشهایی از قرآن محتملاً به دلایل سیاسی از متن حذف شده باشد، گرچه در حدیثی از ائمـه، تـفسیر مخالفی از گفته علی(ع) بیان میشود. بـر اساس این تفسیر، هـر آیـهای در قرآن، که درباره خوبیها اسـت، بـه اهلبیت پیامبر، و هر آیهای که ناظر به شر است، به دشمنان اهلبیت اشـاره دارد.(۵) در احـادیث دیگری از ائمه، این مدعا کـه در روایـات قـدیمیِ سنیان مطرح شـده کـه نام علی(ع) و اهل بـیت پیـامبر اساسا در آیات گوناگون وجود داشته است، رد میشود. بر
______________________________
۱٫ بنگرید به ذیل، ص۷۲، پینوشت۱٫
۲٫ کلینی، هـمان، ج ۸ ص ۵۹ـ۶۲٫ هـمچنین رک سدیدالدین الحمصی، المنقذ من التقلید، ج۱، ص۴۷۷٫
۳٫ کـلینی، هـمان، ج ۸، ص۵۳، ۵۴: «اقاموا حـروف الکـتاب و حـرفوا حدوده».
۴٫ یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۱۳۶؛ بـهاءالدین الاربلی، همان، ج۱، ص۳۱۴؛ عبدالله بن حمزه، الشافی (صنعا، ۱۹۸۶م)، ج۲، ص۲۵؛ قس: العیاشی، همان، ج۱، ص۹ـ۱۰ و کلینی، همان، ج۲، ص۶۲۷٫ به هر گـروه یـکسوم اختصاص یافته است.
۵٫ العیاشی، همان، ج۱، ص۹ـ۱۰؛ شـرف الدیـن الاسـترابادی، تـاویل آلایـات الظاهره (قم، ۱۴۰۷ه/ ۱۹۸۶م)، ج۱، ص۱۸ـ۲۰؛ مـحمد بـاقر مجلسی، بحار الانوار (تهران، ۱۳۷۶ه/ ۱۹۵۷م)، ج۲۴، ص۳۰۳٫
اساس این روایات، علی و اهلبیت سبب نزول برخی از آیات بودهاند.(۱)
قرائت ابـنمسعود را ائمـه رد کـردهاند،(۲) قرائتی که در برخی موارد از اساس با مـصحف عـثمانی تـفاوت مـیکرد. اخـبار بـیشماری که از ائمه نقل شدهاند هیچ تردیدی باقی نمیگذارند که ایشان به وثاقت قرآنِ محفوظ در مصحف عثمانی اعتقاد داشتهاند. آنان به پیروانشان تعلیم میدادند که قرآن را به عـنوان کلمه قطعی خداوند(۳) و والاترین مرجع دین(۴) و معیاری برای بررسی کذب روایات پیگیری کنند.(۵) خطایی در قرآن وجود ندارد. ائمه بیان داشتهاند: «قرآن حبل متین الهی است و به دوره خاصی اختصاص نـدارد، بـلکه برهان ابدی و حقیقت جامعی برای همه افراد بشر است».(۶)
تنها جایی که نظر ائمه با مصحف عثمانی اختلاف داشت، در سورههای ضحی و انشراح، و قریش و فیل بود. ائمه(۷) و به دنبال آنـان، فـقهای شیعی تا زمان حاضر،(۸) مدعیاند و همیشه به صراحت گفتهاند که سوره فیل و قریش آنگونه که از مصحف ابی بن کعب
______________________________
۱٫ به عنوان مثال، بـنگرید بـه: نُه نقل قول مختلف از ائمـه دربـاره قرآن ذیل سوره مائده آیه ۶۷ در فرات الکوفی، کتاب التفسیر (نجف، ۱۳۵۴ه/ ۱۹۳۵م)، ص۳۶ـ۳۸ که صریحا این ادعا را که نام علی(ع) در آیهای ذکر شده باشد، رد کردهاند. وجود نـام عـلی(ع) را برخی رجال سنی نـقل کـردهاند (به عنوان مثال، رک: السیوطی، الدر المنثور، ج۲، ص ۲۹۸). همچنین در خبری از امام پنجم به صراحت بیان شده است، که اهلبیت در قرآن، سوره آلعمران، آیه ۳۳ ذکر شدهاند. بیت که در آیه ذکر شده است، بـیت واقـعی باقیمانده از آلابراهیم است (العیاشی، همان، ج۱، ص۱۶۸؛ محمد باقر مجلسی، همان، ج۲۳، ص۲۲۵). خبر دوم مخالف قرائت عبدالله بن مسعود است که توسط فقهای اهلسنت مثل ابواسحاق ثعلبی نیشابوری در کتابش الکشف و البیان (نقلشده توسط عـبدالله بـن حمزه، الشـافی، ج۱، ص۹۵) ذکر شده است.
۲٫ کلینی، الکافی، ج۲، ص۶۳۴٫
۳٫ به عنوان مثال، بنگرید به: الکلینی، همان، ج۲، ص۵۹۶ـ۶۳۴؛ ابن بابویه، کتاب الامالی (تـهران، ۱۴۰۴ه/ ۱۹۸۴م)، ص ۵۴۵ـ۵۴۶؛ همو، عیون اخبار الرضا (تهران، ۷۹ ـ ۱۳۷۷ه/ ۵۹ ـ ۱۹۵۸م)، ج۲، ص ۵۶٫ همچنین حر عاملی، وسائل الشیعه (تـهران، ۸۹ ـ ۱۳۷۶ه/ ۶۹ ـ ۱۹۵۷م)، ج۴، ص۸۲۳ـ۸۳۱؛ حـسین النـوری، مستدرک الوسائل (قم، ۱۴۰۷ه/ ۱۹۸۷م)، ج۴، ص ۲۳۱ـ۲۴۵٫
۴٫ بنگرید به: الشریف الرضی، نهج البلاغه، خطبههای ۱، ۱۸، ۱۰۸، ۱۴۵، ۱۵۶، ۱۷۴، ۱۸۱، ۱۹۶ و نامه ۶۹٫
۵٫ کلینی، همان، ج۱، ص۶۹ـ۷۰، ۱۰۰؛ ابن بابویه، عیون، ج۲، ص۲۱؛ هـمو، امـالی، ص ۳۶۷؛ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۸، ص۸۹ـ۷۸؛ حسین النوری، مستدرک، ج ۱۷، ص ۳۰۲ـ۳۰۶٫
۶٫ ابنبابویه، عیون اخبار الرضا، ج۲، ص ۱۳۰٫
۷٫ سیاری، هـمان، بـرگ ب ۷۰؛ شـلمغانی، کتاب التکلیف (با عنوان الفقه المنسوب الی الامام الرضا، چاپ شده است) (مشهد، ۱۴۰۶ه/ ۱۹۸۶م) ص ۱۱۲ـ۱۱۳؛ ابنبابویه، ثواب الاعـمال، تحقیق علی اکبر غفاری (تهران، ۱۳۹۱ه/ ۱۹۷۱م)، ص ۱۵۴؛ همو، من لایحضره الفقیه، تحقیق علی اکبر غـفاری (تهران، ۹۴ ـ ۱۳۹۲ه/ ۷۴ ـ ۱۹۷۲م)، ج۱، ص ۳۰۶؛ محمد بن الحـسن الطـوسی، التبیان، (نجف، ۶۳ ـ ۱۹۵۷م)، ج۱۰، ص ۳۷۱، ۴۱۲؛ همو، الاستبصار، تحقیق حسن محمد خرسان (نجف، ۷۵ـ۱۳۷۶ه/ ۵۵ـ۱۹۵۷م)، ج۱، ص۳۱۷؛ طبرسی، مجمع البیان (صیدون، ۵۷ ـ ۱۹۵۶م)، ج۳۰، ص۱۴۰ـ۱۴۱، ۱۹۷؛ سیوطی، اتقان، ج۱، ص ۲۳۸؛ حر عاملی، همان، ج۴، ص۷۴۳ـ۷۴۴؛ حسین النوری، مستدرک الوسائل، ج۴، ص۱۶۳ـ۱۶۴٫
۸٫ بنگرید به: جواد العاملی، مفتاح الکرامه (قاهره، صیدون ،تـهران، ۱۳۲۴ه/ ۱۹۰۶م)، ج۲، ص۳۸۵ـ۳۸۶ و منابع ذکر شده در آن.
برمیآید سوره واحدی هستند.(۱) به همینگونه، آنان دو سوره ضحی و شرح را دو بخش از یک سوره واحد میدانند؛ این نظر را برخی از رجال سنی چون عمر عبدالعزیز و طاووس بن کیسانِ تـابعی نـیز تأیید کردهاند.(۲)
با وجود این، در گذر زمان بسیاری از قرائتها، روایات و نظرات سنیان، به احادیث شیعه راه یافت و بهخطا، به ائمه منسوب گردید. روشن است که بسیاری از این روایات شیعی دقیقا رونـویسیهایی از مـطالب ذکرشده در ادبیات حدیثیِ اهل سنت است که در کتابهایشان یافت میگردد، از جمله قرائت ابنمسعود که اهلبیت پیامبر را همراه با اهلبیت ابراهیم و آل عمران در آیه سی و سوم آل عمران یاد کرده است.(۳) نـمونه دیـگرِ آن، ذکر اهلبیت در دیگر موارد(۴) با داخل نکردن نام علی(ع) در آیات چندی(۵) و این ادعاست که آیات قرآنی در متن اصلی از نظر تعداد فزونتر از قرآن فعلی بودهاند.(۶) و اینکه متن اصلی قرآن آیـه رجـم را در بـرداشته است،(۷) و آیه ادعایی دو درّه طلا(۸) در سـوره احـزاب(۹) و طـولانیتر بودن سوره احزاب(۱۰) و سوره بینه(۱۱) در آغاز، همه این نظرات تقریبا برای دو سده در بین اهلسنت رواج داشت. تنها تفاوت این بود که در ایـن زمـان در کـتب شیعی با استناد به برخی از رجال شیعه و گـاهی بـا سلسله سند رجال غیر شیعی اما متمایل به شیعه (متشیع) یافت میشدند.(۱۲)
______________________________
۱٫ سیوطی، اتقان، ج۱، ص۲۲۸؛ جفری، همان، ص ۱۷۹٫
۲٫ فخرالدین الرازی، التفسیر الکـبیر (قـاهره، ۱۳۸۳ه )، ج۳۲، ص۲؛ سـیوطی ،اتقان، ج ۱، ص۲۲۸٫
۳٫ سیاری، همان، برگ ۱۲؛ العیاشی، همان، ج۱، ص۱۶۹، ۱۷۰؛ علی بن ابراهیم، تـفسیر القمی (نجف، ۱۳۸۶ه/ ۱۹۲۶م)، ج۱، ص۱۰۰؛ فرات الکوفی، همان، ص ۱۸؛ محمد باقر مجلسی، همان، ج۲۳، ص۲۲۲، ۲۲۵ـ۲۲۸٫
۴٫ سیاری، همان، برگهای ۷ب، ۹ب، ۱۶ب، ۱۷، ۲۴ب، ۳۲ب، ۳۹ب، ۵۱ب.
۵٫ سیاری، همان، برگهای ۷ب، ۱۰الف، ۱۶ب، ۱۷الف، ۱۸الف، ۴۵الف، ۶۲ب؛ العـیاشی، هـمان، ج۱، ص۲۴۵؛ کـلینی، همان، ج۱، ص۳۴۴، ۳۴۵، ۴۶۱٫ به عنوان مثال، مقایسه کنید با ادعای سیاری، همان، بـرگ ۴۵، کـه آیه ۳۳ سوره فرقان اساسا این گونه خوانده میشده است: «کفی الله المومنین القتال بعلی بن ابی طـالب». هـمینطور در السـیوطی، الدر المنثور، ج ۵، ص ۱۹۲٫ همچنین بهاءالدین الاربلی، همان، ج۱، ص۳۱۷، به نقل از منبعی سنی، که آن را به عـنوان قـرائت ابـنمسعود نقل کرده است.
۶٫ سیاری، همان، برگ ب ۲؛ کلینی، همان، ج۲، ص۶۳۴٫ اساسا این را عمر ادعا کرده اسـت، آنـگونه کـه در سیوطی، اتقان، ج۱، ص۲۴۲؛ متقی الهندی، کنز العمال (حلب، ۷۷ ـ ۱۹۶۹م)، ج۱، ص۵۴۱، ۵۱۷ نقل شده است.
۷٫ سیاری، همان، برگ ۴۴ب.
۸٫ سـیاری، هـمان، برگ ۴۵ب.
۹٫ سیاری، همان، برگ ۴۴ب.
۱۰. سیاری، همان، برگ ب ـ الف ۴۴؛ ابن بابویه، ثواب الاعمال، ص ۱۰۰٫
۱۱٫ سیاری، هـمان، بـرگ الف ۶۹؛ کـلینی، همان، ج۲، ص۶۳۱؛ کشی، همان، ص ۵۸۹٫
۱۲٫ بنگرید به: سرتاسر کتاب سیاری که به منابع سنی اشاره دارد. بـخشهایی از اقـوال علمای شیعی نه احادیث شیعی که طبعا باید به نقل از ائمه باشند (بـه عـنوان مـثال، برگ ب ۲ به نقل از هشام بن سالم). همچنین بحثهایی تحت ارجاع عمومی «مثل فی حدیث» (مـثلاً بـرگ ب ۴۵) و «روایه» (مثلاً برگ الف ۴۴) نقل شده است که نشان میدهد، برای آنها وجـود نـداشته اسـت.
عامل دیگر که ظاهرا در ورود این نوع احادیث به ادبیات شیعی سهم داشته، علاقه خاص پیـروان بـرخی جـریانهای الحادیِ غلو در میان فرقههای شیعه بوده است.(۱) غلات از این اخبار در منازعات مـذهبی بـا شیعیان معتدل معاصرِ خود بهرهبرداری کردهاند. بسیاری از روایات سنی درباره تحریف قرآن و به واسطه راویان حـدیث چـون احمد بن محمد سیاری(۲) (او مرجع نهاییِ بیش از یک سومِ همه روایات دربـاره ایـن موضوع در کتب شیعه است)(۳) و محمد بن حـسن بـن جـمهور عمی بصری(۴) (هر دو در میانه قرن سوم مـیزیستهاند) و مـفضل بن عمر جعفی(۵) و یونس بن ظبیان(۶) و منخل بن جمیل کوفی(۷) (همگی از رجال اواخـر قـرن دوم) به ادبیات شیعه وارد شـده بـود. همه ایـن افـراد بـه آرای غلو و گرایشهای الحادی معروف بودند و بـه دلیـل همین نظرات، از جریان غالب تشیع در زمانشان و همچنین در زمانهای بعد کنار نهاده شـدند.(۸)
اسـاسا به واسطه تلاشهای مقاومِ گروههای غـلو در داخل جامعه شیعه، تـمام مـطالب مربوط به این موضوع بـه شـکل شگفتانگیزی در نیمه نخست قرن سوم هجری بر مبنای روایات مورد پذیرش رجال اهـل سـنت ــ که الگویی همانند با احـادیث سـنی را دنـبال میکرد ــ شکل گـرفت. غـلات تلاشهای بیشتری در دیگر مـوارد مـشابه، که نام علی(ع) یا اشارهای به اهلبیت پیامبر میتوانست در آیه اضافه گردد، انجام دادنـد. بـه منظور طرح این مدعا که مـورد یـا مواردی عـمدا از قـرآن حـذف شدهاند، نفوذ جامعی از ایـن تلاشها
______________________________
۱٫ بنگرید به: الباقلانی، الانتصار، ص ۳۱۰٫
۲٫ «ضعیف، متهافت، غال، منحرف»، ابنالغضائری، کتاب الضعفاء، در قهپایی، مجمع الرجـال، تـحقیق د. علامه (اصفهان، ۸۷ ـ ۱۳۸۴ه/ ۶۷ ـ ۱۹۶۴م)، ج۱، ص۱۴۹٫
۳٫ رسول جعفریان، اکذوبه تـحریف القـرآن بـین الشـیعه و السـنه (تهران، ۱۳۹۰ه )، ص۴۶٫
۴٫ «غالٍ» (مـحمد بـن حسن الطوسی، کتاب الرجال، تحقیق محمد صادق آل بحرالعلوم (نجف، ۱۹۶۹م) ص ۲۷۸)؛ «غال، فاسد الحدیث، لایکتب حدیثه»، (ابن الغـضائری، هـمان، ج۵، ص۱۸۴)؛ «فـاسدالمذهب، و قیل فیه اشیاء، الله اعلم من عظمها» (نـجاشی، هـمان، ص ۳۳۷).
۵٫ «ضـعیف، مـتهافت، مـرتفع القـول، خطّابی، حمل الغلات فی حدیثه حملاً عظیما، لایجوز ان یکتب حدیثه» (ابن غضائری، همان، ج۶، ص۱۳۱)؛ «فاسد المذهب، مضطرب الروایه، لا یعبأبه» (نجاشی، همان، ص ۴۱۶).
۶٫ «متهم، غال» (کشی، همان، ص ۳۶۳)؛ «کذاب، مشهور» (کـشی، همان، ص ۵۴۶)؛ «غال، وضاع الحدیث» (ابنالغضائری، همان، ج۶، ص۲۹۲).
۷٫ «لاشی، متهم بغلو» (کشی، همان، ص ۳۶۸)؛ «ضعیف، فی مذهبه غلو» (ابن الغضائری، همان، ج۶، ص ۱۳۹).
۸٫ ابوالقاسم علی بن احمد کوفی، مؤلف الاستغاثه فی بدع الثلاثه، حامی پرشـور نـظریه تحریف قرآن است. اما وی نیز از جمله غُلات است، آنگونه که نجاشی (کتاب الرجال، ص۲۶۵ـ۲۶۶) و دیگران ذکر کردهاند. شیخ طوسی وی را از جمله غلات مخمسه یاد کرده است. رک: قهپایی، مجمع الرجال، ج۴، ص۱۶۲٫
در کـتاب القـراءات سیاری (که به کتاب التنزیل و التحریف نیز مشهور است) در دسترس است.
در آغاز میانه قرن سوم، بسیاری از محدثان شیعی به پذیرش وثاقت این اخـبار تـمایل داشتند. آنان همانندِ همتایانِ سـنیشان، مـدعی بودند که در قرآن حذف و تبدیلهای صورت گرفته است. محدثانی چون علی بن ابراهیم قمی (زنده به سال ۳۰۷ه/۱۹ـ۹۲۰م) و سعد بن عبدالله اشعری (م۲۹۹ـ۳۰۱ه/۱۲ـ۹۱۴م) آشکارا در زمره ایـن گـروهاند. دیگر فقها به نـقل روایـاتی که درباره این موضوعاند بسنده کردهاند، بدون اینکه توضیح دهند آیا به وثاقتشان اعتقاد دارند یا خیر. این فقها عبارتاند از محمد بن مسعود عیاشی (اواخر قرن سوم)، محمد بن یـعقوب کـلینی (م۳۲۹ه/۹۴۱م)، محمد بن عمر کشی (اوایل قرن چهارم) و محمد بن ابراهیم نعمانی (متوفای حدود ۳۵۰ه/ ۹۶۱م).(۱) با این همه، اتفاق نظری درباره این مسئله میان محدثان شیعی نبوده است؛ به عنوان مثال، فـقیهی چـون ابنبابویه (م۳۸۱ه/۱ـ۹۹۲م) کـه نماینده شاخه عالمتر مکتب محدثان است(۲) و نظراتش غالبا بیانگر دیدگاه آنان است، این نظر را قویا رد میکند. جـایگاه ابنبابویه همچنین موجب روشن شدن عقیده غالب میان معاصران شیعیاش مـیگردد. او مـینویسد:
عـقیده ما این است که قرآنی که خداوند به پیامبرش محمد ـ صلیاللّه علیه وآله ـ وحی کرده است هـمان قـرآن مابین الدفتین است و همان است که در دست مردم است و بیشتر از آن نیست… هـر کـسی کـه میگوید ما عقیده داریم قرآن بیشتر از متن کنونی است، دروغگو است.(۳)
همچنین در کتب ملل و نـحل اهل سنت نیز به عدم اتفاقنظر فقهای شیعه آن دوره اشارهای وجود دارد. ابوالحسن اشـعری (م۳۳۴ه/ ۹۳۶م) در مقالات الاسلامیین در خبری، نـظر شـیعیان زمانش را در مورد این مسئله به دو گروه تقسیم میکند:(۴)
______________________________
۱٫ See Etan Kohlberg, Some Notes on the Imamite Attitude to the Quran, in S. M. Stern, ed, Islamic Philosophy and Classical Tradition (Oxford, 1972) pp. 277.
۲٫ بنگرید به: پیشگفتار مؤلف بر مقدمهای بر فقه شیعه (لندن، ۱۹۸۴م)، ص۳۲ـ۳۳٫
۳٫ ابنبابویه، رساله فی الاعتقاد (تهران، ۱۳۷۰ه/ ۱۹۵۱م)؛ همراه با کتاب النافع یوم الحشر فی شـرح الباب الحادی عشر، مقداد السیوری، ص۶۶ـ۱۱۵، ص۹۳. همچنین رک: عنوان کتابی از دیگر محدث شیعی در همان دوره، یعنی محمد بن احمد بن جنید اسکافی، که نجاشی ذکر کرده است. همان، ص۳۸۸ (ایضاح خطا، من شنع علی الشـیعه فـی امر القرآن).
۴٫ در متن، سه گروه نوشته شده، اما هیچ خبری درباره گروه سوم ذکر نشده است. در تصحیح هلموت ریتر نیز (استانبول، ۱۹۲۹م) در پینوشتی توضیح داده شده که گروه ذکر نشده بر اسـاس تـذکری در حاشیه یکی از نسخهها، کسانی هستند که مدعیاند هیچ جزء غیرقرآنی به متن افزوده نشده است. گرچه این نظر بیهیچ شکی نادرست است، زیرا گروهی نبودهاند که ادعا کرده بـاشد بـه متن قرآن بیهیچ نقصانی از قرآن افزوده شده است. بنابراین، صحیح است که بیندیشیم شمار گروهها خطاست یا مؤلف قصد داشته است بگوید گروه سوم معتقدند که اجزایی هم بـه قـرآن افـزوده و هم از آن حذف شده است، زیـرا یـک گـروه تغییراتی به شکل نقصان و گروه دیگر نقصانهایی را به شکل افزودن و حذف و گروهی هر تغییری را انکار کردهاند. تلخیصی از کتاب الانتصار باقلانی تـوسط ابـوعبدالله صـیرفی، تحت نام نکت الانتصار لنقل القرآن، تحقیق مـحمد زغـلول (اسکندریه، ۱۳۹۲ه ) نیز موجود است. مطالب جالب توجهی نیز در این تلخیص وجود دارد. در ص۶۴ گفته شده که شیعیان میگویند ربعی از قرآن در فـضایل اهـل بـیت است و نام آنان و اسامی دیگران (دشمنان آنان) در قرآن ذکر شـده است. سوره بینه در اصل برابر با سوره بقره بوده است. بنابراین، شیعیان به دلیل روایت چنین مطالبی نـمیتوانند بـگویند قـرآنی که در دست دارند، تحریف نشده است. این گفته به روشنی اشـاره دارد کـه شیعیان در زمان باقلانی این عقیده را داشتهاند که قرآن تحریف نشده است. گرچه باقلانی تلاش دارد بر اسـاس روایـات دیـگر شیعیان این عقیده را به آنان تحمیل کند، همانگونه که من بر ضـد اهـلسنت اسـتدلال کردم. او همچنین سه گروه میان شیعیان زمانش معرفی میکند: کسانی که معتقدند قرآن از هـر جـهت تـغییر یافته، آنانی که معتقدند بخشهایی از قرآن حذف شده اما چیزی به آن افزوده نشده اسـت و کـسانی که گفتهاند تمام قرآن محفوظ در مصحف عثمانی است، اما ترتیب سورهها در اصل قـرآن مـتفاوت اسـت. او همچنین نقل میکند (ص ۱۰۷) که شیعیان ادعا میکنند علی(ع) قرآن را جمع کرده است و آن را نزد خـلیفه بـرده، اما عمر به او گفته است که آن را برگرداند و آنان نیازی به آن ندارند.
گروهی مـعتقدند بـخشهایی از اصـل قرآن حذف شده است، گرچه امکان نداشته که به متن، چیزی اضافه و یا در متن دسـتکاری شـده باشد، و گروه دیگری هر تغییری را انکار میکنند.(۱)
در تذکری درباره اختلاف میان شـیعیان در ایـن مـسئله، شریف مرتضی (م۴۳۶ه/۱۰۴۴م)، شیعیانی را معرفی میکند که از نظر همتایان سنی خود در این مسئله حمایت کردهاند. ایـن افـراد گـروهی از محدثاناند که نمیدانستند چه میگویند و یا به کجا میروند. آنان همیشه پیـرو و دنـبالهرو روایات و مطیع بیتعقل آنچه نقل شده است چه درست و غلط، بدون تامل و درنگی هستند و دیدگاهشان ارزش هـیچ تـوجهکردنی ندارد.(۲) سیدمرتضی ادامه میدهد: «در نظریات فقها، متکلمان و مناظرهگران عقلگرای مذهب ما چـون ابـوجعفر ابنقبه، ابوالاحوص، نوبختیان(۳) و اعقاب و اسلافشان، هیچگاه بـه
______________________________
۱٫ ابـوالحسن الاشـعری، مقالات، ج۱، ص۱۱۴ـ۱۱۵٫
۲٫ الشریف المرتضی، جوابات المسائل الطربلسیات الاولی، مـنقول در طـبرسی، مجمع البیان، ج۱، ص۳۱؛ همو، الذخیره فی الکلام، میکرو فیلم، ۳۳۴۴، کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران، ص ۲۵۶٫
۳٫ اشـتباهی دربـاره موضع نوبختیان در این بحث رخ دادهـ اسـت. خبری در اوائل المـقالات، شـیخ مـفید، ص ۵۶ متضمن این است که آنان مـیاندیشیدند کـه در متن قرآن حذف واضافههای رخ داده است. اما این مسئله کاملاً مورد تردید اسـت، چـرا که الف) همانگونه که پیشتر ذکر شـد، شریف مرتضی به صـراحت ایـن نظر را رد میکند که نوبختیان چـنین مـوضعی داشتهاند. ب) همچنین او در الطرابلسیات الاولی و الذخیره میگوید هیچکس در میان شیعه مدعی افزوده شدن به مـتن قـرآن نشده است (طبرسی، همان، ج۱، ص ۳۰). هـمچنین ایـن نـظر را که درمیان شـیعیان کـسی به افزوده شدن بـه قـرآن قائل نیست، شاگرد المرتضی، محمد بن حسن الطوسی در التبیان، ج۱، ص۳ بیان کرده است. ناممکن اسـت چـنین ادعایی شده باشد، اگر فقهای مـشهوری چـون نوبختیان از آن حـمایت کـرده بـاشند. و ج) قاضی عبدالجبار معتزلی در بـخش امامت کتابش المغنی (ج۲۰ بخش اول ص۳۸) قاطعانه رد میکند که نوبختیان نظری دال بر امکان داشتن تغییراتی در متن قـرآن ابـراز کرده باشند، نظری که او پیشتر بـه هـشام بـن حـکم و دیـگران نسبت داده بود: «فـمن کـان یتمسک بالتوحید و العدل فهو برئ مما نسبناه الی من تقدم ذکره کابی الاحوص و النوبختیه و غیرهم». هـمچنین لحـن کـلام مفید در اوائل المقالات نامشخص و مبهم است، زیرا گـفته شـده: «و هـذا بـخلاف مـا سـمعناه من (خوانده شود عن) بنی نوبخت». این شایعه در هیچ کجای دیگر کتاب درباره گزارش نظرات بنونوبخت ذکر نشده است.
عقیدهای درباره تأیید نقصان قرآن برنمیخوریم».(۱) نظر مـحدثان به زودی در مقابل حملات فقهای شیعه قرن چهارم رو به انحطاط نهاد و نهایتا در دهههای نخستین قرن بعدی در نتیجه شکست از مکتب فکری ـ عقلی شیعه از صحنه حذف گردید.(۲) شاید فرقههای غالی در قرون بعدی بـه ایـن نظر اعتقاد داشتهاند، گرچه هیچ مدرکی وجود ندارد که این حدس را تأیید کند. امروزه از برخی آثار شیعیان طرفدار غلو در هند و پاکستان برمیآید که مؤلفانشان بخشهای از قرآن فعلی را از دست رفـته مـیدانند.(۳) از پایان قرن چهارم تاکنون، کلاً هفت تن از فقهای شیعه شناخته شدهاند(۴) که از عقیده حذف
______________________________
۱٫ اسدالله التستری، کشف الیقین (تهران، ۱۳۱۷ه/ ۱۸۹۹م)، ص ۲۰۵ به نقل از گفته شـریف المـرتضی در یکی از مجموعه پاسخهایش (جوابات المـسائل).
۲٫ بـنگرید به: شریف المرتضی، جوابات المسائل الطرابلسیات الاولی، منقول در طبرسی، مجمع البیان، ج۱، ص۳۰٫ به حامیان این نظر بین شیعیان گذشته اشاره شده است.
۳٫ بنگرید به: جعفریان، هـمان، ص ۶۶٫
۴٫ ایـن افراد عبارتاند از محمد صـالح بـن احمد مازندارنی (م ۱۰۸۶ه/ ۱۶۷۶م) در شرح اصول کافی (تهران، ۸۲ـ۱۳۸۸ه/ ۶۳ـ۱۹۶۸م)، ج۱۱، ص ۷۱ـ۷۲؛ نعمتالله بن عبدالله جزائری، (م ۱۱۱۲ه/ ۱۸۱۰م) در الانوار النعمانیه، تحقیق محمد علی قاضی طباطبائی (تبریز، ۱۳۸۲ه/ ۱۹۶۳م)، ج۱، ص۹۷، ۲۷۷؛ ج۲، ص۳۵۷ـ۳۵۸؛ ابوالحسن بن محمد طاهر شریف عاملی (م ۱۱۳۸ه/ ۲۵ـ۱۷۲۶م) در ضیاء العلماء فی الامامه، منقول در حـسین نـوری، فصل الخطاب (تهران، ۱۲۹۸ه/ ۱۸۸۱م)، ص۹۷؛ عبدالله بن محمد رضا حسینی شبر (م ۱۲۴۲ه/ ۱۸۲۶م) در مصابیح الانوار (بغداد و نجف، ۱ـ۱۹۵۲م)، ج۲، ص۲۹۵؛ احمد بن محمد مهدی نراقی (م ۱۲۴۵ه/ ۱۸۲۹م) در مناهج الاحکام، ص ۱۵۳ بند اول، خط اول. همچنین از پدرش محمد مهدی بن ابیذر نراقی (م۱۲۰۹ه/ ۱۷۹۴م) این نـظر را نـقل کرده اسـت (پیشین، ص ۱۵۲ بند دوم، خط ۳ـ۴). حسین بن محمدتقی نوری (م ۱۳۲۰ ه/ ۱۹۰۲م) مهمترین طرفدارِ این نظر بین شیعیان است و تکنگاریای درباره ایـن موضوع به نام فصل الخطاب دارد. در همین کتاب، نوری این عقیده را بـه عـلی بـن احمد حسینی مدنی مشهور به ابن معصوم و سیدعلیخان (م۱۱۲۰ه/ ۱۷۰۹م) به نقل از ریاض السالکین نسبت داده است، اما سیدعلیخان تـنها نـظریات مختلف و بعضی روایات سنی درباره این مسئله را نقل کرده است و هیچ موضع روشـنی از خـودش بـیان نکرده است. رک: سیدعلیخان مدنی، ریاض السالکین (تهران، ۱۳۳۴ ه/ ۱۹۱۵م)، ص۴۰۲٫
در مورد دیگر فقیه امامی یعنی ابوالقاسم کوفی (در مـورد او بنگرید به: مدخل «ابوالقاسم کوفی» در دایرهالمعارف بزرگ اسلامی نیز به کلبرگ در مقاله «نـکاتی در مورد موضع امامیه درخـصوص قـرآن»)، وی را از جمله عالمان شیعی دانسته است که قائل به تحریف قرآناند. این مسئله ظاهرا صحیح نیست. ابوالقاسم کوفی بر مبنای فقهی از سوزاندن مصاحف خرده گرفته و به عنوان ایرادی بر عمل عثمان، کـه مورد ادعای اهل سنت است میگوید: دلیلی برای سوزاندن مصاحف نبوده است، مگر آنکه مدعی شویم که در آن قرآنها عبارتهای خاصی بوده است: «لانه لا یخلو من ان یکون فی تلک المصاحف مـا هـو فی هذا المصحف او کان فیها زیاده علیه فان کان فیها ما هو فی ایدی الناس فلا معنی لما فعله بها…»، (ص۵۳). لحن عبارت به خوبی جدلی بودن متن را نشان میدهد. مـهمتر آنـکه ابن شهر آشوب در اثر خود مناقب آل ابی طالب چند عبارت از کتاب مفقود شده ابو القاسم کوفی با نام الرد علی اهل التبدیل فیما وقع من اهل التالیف (بنگرید به: الذریـعه، ج۱۰، ص۱۸۷ـ۱۸۸) نـقل کرده است. یک عبارت این است: «فصل فی ذکره علیه السلام فی الکتب: ابوالقاسم الکوفی فی ]کتابه [الرد علی اهل التبدیل إن حساد علی (ع) شکوا فی مقال النبی (ص) فی فضائل عـلی (ع) فـنزل فـان کنت فی شک مما انـزلنا الیـک (یـعنی فی علی) فأسال الذین یقرؤون الکتاب من قبلک (یعنی اهل الکتاب عما فی کتبهم من ذکر وصی محمد فانکم تجدون ذلک فـی کـتبهم مـذکورا). ثم قال: لقد جاءک الحق من ربک فـلا تـکونن من الممترین و لا تکوننّ من الذین کذبوا بآیات الله فتکون من الخاسرین (یونس، ۹۴ ـ ۹۵) (یعنی بالآیات ههنا الاوصیاء المتقدمین و المتاخرین)». مناقب آل ابـی طـالب، تـحقیق د. یوسف البقاعی (بیروت، ۱۴۱۲ه/ ۱۹۹۱م)، ج۲، ص ۲۸۷. رک: همان، ج ۳، ص ۱۳۲ و ج ۴، ص ۴۵۷ـ۴۵۸ (که دو نقل دیگر از این کـتاب را آورده است). عبارتِ «یعنی»، به عنوان توضیحی در داخل آیات ذکر شده است، به هیچ وجه قرائت خاص آیه نـیست، بـلکه تـفسیر آن است. عبارتهایی که بر قرائت خاص آیه دلالت دارد، در برخی موارد این گـونه اسـت: «نزل جبرئیل فی علی، هکذا نزلت، خلاف ما انزل الله، فیما حرف من الکتاب الله» و عبارتهایی از ایـن قـبیل. رک: مـقاله زیر:
Bar-Asher, M. M, Varint reading and aditions of the Imami- Sha to the Quran, Israel Orintal Studies, 13 (1993) pp. ۳۹-۷۴٫[]مترجم
و تغییر در مصحف عثمانی، ــ اساسا با اتکا بر روایات سنی دربـاره ایـن مـسئله ــ حمایت کردهاند.(۱) همچنین این افراد تا حد بسیار زیادی وارثان فکری محدثاناند و فقهشان نـیز نـشانه هـمانندهایی با محدثان است.(۲) با این حال، نظر تحریف قرآن در ادبیات شیعه نکتهای حاشیهای مـاند و تـنها برخی از محدثان قرن سوم و چهارم از آن حمایت کردند.
علیرغم این واقعیت، مخالفان تشیع هـمه شـیعیان را در سـراسر تاریخ متهم کردهاند که متن قرآن را تحریفشده میدانند. قدیمیترین اظهارنظر از این دست در آثار جـاحظ مـعتزلی (م ۲۵۵ه/ ۸۶۹م) ظاهر میشود که همه شیعیان معاصرش را به چنین دیدگاهی
______________________________
۱٫ خصوصا بنگرید به: حـسین نـوری، فـصل الخطاب، ص۳۲۵ـ۳۲۸، که در آنجا او در حمایت از نظری که پیش از این، ذکر شد، دوازدهدسته روایات را به ترتیب ذیـل بـه عنوان برهانی بر صحت نظرش آورده است: ۱٫ روایات سنی که در آنها گفته شـده، آنـچه در مـورد دینهای قبلی رخ داده است در مورد اسلام نیز رخ خواهد داد (ص۳۵ـ۷۳)؛ ۲٫ روایات سنی درباره جمعآوری قرآن (ص۷۳ـ۸۲)؛ ۳٫ روایـات سـنی دربـاره نسخالتلاوه (ص۸۲ـ۹۷)؛ ۴٫ روایات سنی درباره تفاوت ترتیب مصحف علی (ص۹۷ـ۱۱۰)؛ ۵٫ روایات سنی درباره تـفاوتهای مـصحف عبدالله بن مسعود و مصحف عثمانی (ص۱۱۲ـ۱۲۱)؛ ۶٫ روایات سنی درباره اندازه مصحف ابی بن کعب (ص۱۲۱ـ۱۲۶)؛ ۷٫ روایات سنی دربـاره سـوزاندن مصاحف به دستور عثمان (ص۱۲۶ـ۱۴۸)؛ ۸٫ روایات سنی درباره حذف و نقصان بخشهایی از قرآن حـاضر (۱۴۸ـ۱۶۰)؛ ۹٫ روایـات شیعی دالّ بر ذکر نام علی و اهل بـیت پیـامبر در کـتابهای آسمانی (ص۱۶۰ـ۸۶)؛ ۱۰٫ روایات سنی درباره تفاوت قرائت (ص ۱۸۶ـ۲۱۱)؛ و ۱۲٫ روایـات شـیعی درباره مدعای تصحیح برخی آیات خاص (ص۲۲۷ـ۳۲۸). همچنین منقولات شیعیِ اندکی در برخی فصول اولیـه ذکـر شده است. آنگونه که در ایـن خـلاصه فصول روشـن اسـت، اسـتدلال اساسا مبتنی بر منقولات سنیان در ایـن مـورد است (جعفریان، همان، ص ۷۱ ـ ۶۷٫ همچنین بنگرید به: محمد صالح المازندرانی، همان، ج۱۱، ص۷۲؛ ابن مـعصوم، ریـاض السالکین، ص ۴۰۲).
۲٫ See, Kohlberg, Some notes, pp. 217-18.
متهم میکند.(۱) این نظر را دیـگر متفکر معتزلی، ابوالحسین خـیاط (اواخـرقرن سوم) نیز تأیید کرده اسـت. ویـ در کتاب الانتصار این دیدگاه را به همه شیعیان نسبت میدهد.(۲) با این همه، سـبک و شـیوه نگارش این دو مؤلف در وصف نـظریات هـمه جـامعه شیعه مبتنی بـر نـظرات برخی از افراد شیعی اسـت و غـالبا مقصود از متکلم و مجادلهگرای شیعی، هشام بن حکم است که این منابع مدعیاند نظری نـادرست دربـاره قرآن داشته است. این نکته دربـاره کـتاب خیاط صـادق اسـت. کـتاب وی اثری است خشمآلود، مـملو از کلمات تند در حمایت از مجادلات فرقهای، و این امر فرد را وامیدارد تا به دلیل تمایلات معتزلی و ضـد شـیعیِ خیاط در رهیافت او تأمل کند، گرچه پیـش از زمـان خـیاط، ایـن تـفکر وارد ادبیات شیعه شـده بـود و تا به آنجا پیش رفته بود که از آن برای استدلال بر ضد خود سنیان استفاده میشد. سـومین مـتکلم مـعتزلی این قرن، ابوعلی جبایی (م ۳۰۳ه/ ۹۱۶م) چنین نظری را بـه هـمه شـیعیان بـدون هـیچ تـمایزی نسبت داده است.(۳) این گفته ابوالحسن اشعری که شیعیان در زمان وی دو گروه بودند از روایات سه فرد معتزلی دقیقتر است. باقلانی (م۴۰۳ه/ ۱۰۱۳م)، دنبالهرو و پیرو اشعری، از غلات شیعه نیز سخن میگوید کـه اخباری دالّ بر موضوع تحریف جعل کرده بودند، که علی(ع) با دیگر صحابه درباره قرآن اختلافنظر داشته است، حال آنکه اکثر شیعیان این اخبار را رد کردهاند.(۴) گرچه در جای دیگر استدلالهایی بر عـدم زیـادت و نقصان مصحف عثمانی به طور کلی برضد شیعیان میآورد،(۵) با این حال، اشارهای به اختلاف ماهیت این تبدیلها دارد.(۶) قاضی
______________________________
۱٫ جاحظ، حجج النبوه، در مجموعه رسائل الجاحظ، تحقیق عبدالسلام هارون (قـاهره، ۱۳۸۴ه )، ج۳، ص۲۲۱ـ۲۸۱، ص ۲۲۳٫
۲٫ خـیاط، الانتصار، ص ۶، ۴۱، ۱۰۷، ۱۵۹، ۱۶۴٫ باید توجه شود که عبارتهای رد القرآن یا مخالفه النص که در این کتاب در استدلالهای برضد برخی از دیدگاههای شیعیان ظاهر میگردد، هیچ ربطی بـه مـسئله حذف و تبدیل متن قرآن نـدارد، بـلکه این عبارتها به تخطئه نظر شیعه در مقابل دیدگاه سنیان درباره برخی آیات چون آیات ۴۰ و ۱۰۰ از سوره توبه و آیه ۱۸ از سوره فتح درباره عدالت صحابه پیامبر و مـسائل مـشابه است. مورد مشابه خـبری از ابـن عبدربّه (العقد الفرید، ج۲، ص۴۱۰) است که «الرافضه حرفت القرآن». این اشاره به راهی دارد که شیعیان در تفسیر برخی آیات قرآنی در حمایت از عقایدشان استفاده میکردند که در برخی موارد تفاسیر آیات خارج از متن بـوده اسـت، حداقل از نظرگاه سنیان. نقل شعبی در انتهای همان صفحه العقد الفرید، درباره «تأویل الرافضه فی القرآن» این مدعا را تایید میکند. همین مسئله باید درباره گفته حسن بن محمد بن حنفیه کـه «السـبائیّه حرفوا کـتابالله» (بنگرید به: کتاب الارجاء، تحقیق ژوزف فان اس در مجله Arabicaشماره ۲۱، سال ۱۹۷۴، ص ۲۰ـ۲۵، ص ۲۴) در نظر گرفته شود. نظری که او به شیعیان نـسبت داده که میگویند: «پیامبر نُه اصل از قرآن را دریغ داشته است» ظاهرا ربـطی بـه مـوضوع مقاله ما ندارد.
۳٫ ابن طاووس، سعد السعود (نجف، ۱۹۵۰م)، ص۱۴۴ منقول از تفسیر القرآن جبایی.
۴٫ باقلانی، همان، ص۳۱۰٫
۵٫ باقلانی، همان، ص ۲۵۸ بـه بـعد.
۶٫ باقلانی، همان، ص ۶۰۳٫
عبدالجبار معتزلی (م ۴۱۵ه/ ۱۰۲۵م) ادعای شیعیان را که نسل نخست مسلمانان متن قرآن را تـغییر دادهـاند، ذکـر میکند،(۱) گرچه در اثری دیگری گفته است که بسیاری از مناظرهگرانِ عقلگرای مکتب کلامی شیعه و شیعیان پیـرو دیدگاههای عقلی از این اتهام مبرا هستند.(۲) معتزلیان بعدی(۳) و نیز برخی از اشعریان(۴) اقوال مـشابهی را بدون توضیح بیشتری بـازگو کـردهاند.
چند دهه بعد، ابنحزم ظاهری (م ۴۵۶ه/ ۱۰۵۴م) همه امامیه گذشته و حال را به اعتقاد به تحریف متن قرآن به واسطه افزودنها، حذفها و تبدیلهایی متهم میکند. تنها استثناهایی که او ذکر میکند، شریف مرتضی و دو تن از شـاگردان وی هستند که نظر تحریف را رد کرده و هر کسی که قرآن را تحریف شده بداند، کافر دانستهاند.(۵) اگر این اتهام درست باشد، چگونه شریف مرتضی و همچنین ابنبابویه نیم قرن قبل از وی و طوسی نیمقرن بعد از او بـهصراحت گـفتهاند که فقط گروهی از محدثان شیعی از نظر تحریف متن قرآن حمایت کردهاند؟ ابومظفر اسفراینی (م۴۷۱ه/ ۷۹ـ۱۰۷۸م) فراتر رفته و گفته است که امامیه همگی توافق دارند که قرآن با افزودنها و کاستنهای صحابه تغییر یافته اسـت.(۶) بـیشتر مجادلهگران سنی مخالفِ شیعه تا زمان حال(۷) این نظر را و غالبا بدون پذیرش هیچ استثنایی بیان کردهاند. بسیاری از محققان جدید مسائل اسلامی از جمله ایگناس گلدزیهر(۸) این روایات و گفتهها را صحیح دانـسته و سـخنان مشابهی گفتهاند.
جالبتر، سنیان متاخر هستند که حتی شیعیان را به دلیل مخالفت با اجماع دیگر مسلمانان ــ یعنی سنیان ــ آغازگر این نظر دانستهاند. مؤلفانی چون زمخشری و مؤلف اثر مجهول التـالیف بـعض فـضائح الروافض داستان حیوان اهلی را کـه وارد خـانه عـایشه گردید و
______________________________
۱٫ عبدالجبار، تثبیت دلائل النبوه، تحقیق عبدالکریم عثمان (بیروت، ۱۹۶۶م) ص ۱۳۱.
۲٫ همو، المغنی، ج ۲۰، بخش اول، ص ۳۸٫
۳٫ به عنوان مثال بنگرید به: حاکم الجشمی، رساله ابلیس الی اخـوانه المـناحیس، تـحقیق حسین مدرسی (قم، ۱۹۸۵م) ص ۱۳۵٫
۴٫ به عنوان مثال بنگرید بـه: عـبدالقاهر البغدادی، همان، ص ۲۷۴٫ همچنین زرکشی، همان، ج۲، ص۱۲۷ به نقل از الانتصار باقلانی.
۵٫ ابنحزم، الفصل فی الملل و الاهواء و النحل (ریاض، ۱۹۸۲م)، ج۵، ص۴٫
۶٫ اسفراینی، التبصیر فـی الدیـن، ص۴۱٫
۷٫ مـوارد مهم عبارتاند از رشید رضا، السنه و الشیعه (قاهره، ۱۳۴۷ه/ ۱۹۲۸م)، ص۴۳، ۵۵، ۶۵؛ محبالدین الخطیب، الخـطوط العریضه (جده ۱۳۸۰ه/ ۱۹۶۱م) ص۸ـ۱۴؛ قاسمی، الصراع بین الاسلام و الوثنیه (قاهره، ۶ـ۱۳۷۵ه )، ج۱، ص۳۷۴؛ احسان الهی ظهیر، الشیعه و السنه (ریاض، بیتا) ص ۱۵۲ ـ ۱۷۷؛ همو، الشیعه و القـرآن (لاهـور، ۱۹۸۳م) سـراسر کتاب؛ ابوالحسن الندوی، سورتان متضادتان، ص۷۹ـ۸۰٫
۸٫ See his Die Richtungen der Islamischen Koranaslegung, Leiden (1925) pp. 270-۷۶.
کاغذی را خورد که بر روی آن دو آیه ثـبت شـده بود، به شیعیان نسبت میدهند. علیرغم اینکه این داستان را منحصرا سنیان روایت کرده،(۱) و حتی رجال ایـن حـدیث را مـوثق دانسته(۲) و در بسیاری از کتب موثقشان آن را نقل کردهاند، برخی مؤلفان از آن به عنوان جعل رافـضیان (یـعنی شـیعیان امامی)(۳) یاد میکنند. محمد عبدالعظیم زرقانی غلات شیعه را سرزنش میکند؛ چرا که به زعـم وی آنـان مـدعیاند که آیات قرآن در متن اصلی از لحاظ تعداد بیشتر بودهاند و سوره احزاب بزرگتر از متن کـنونی بـوده و آیه ۲۳ سوره احزاب اساسا اینگونه خوانده میشده است: «و کفی الله المومنین القتال بـعلی بـن ابـیطالب».(۴) آنگونه که پیشتر اشاره شد، همه این مدعاها اساسا از مدعیات اهل سنت بوده اسـت.(۵)
______________________________
۱٫ بـنگرید به: عبدالجلیل قزوینی، همان، ص ۱۳۵٫ این داستان تنها به نقل از سنیان در کتاب سلیم بـن قـیس، ص ۱۰۸ نـقل شده است. همچنین ابومنصور الطبرسی، الاحتجاج، ج۱، ص۲۲۲ و فضل بن شاذان در استدلالهایی بر ضد سنیان، آن را نقل کـردهاند. الایـضاح، ص ۱۱ـ۲۱۲٫ مؤلف محترم تذکر دادهاند که نخستین کسی که نقل این داستان را بـه شـیعیان نـسبت داده، قاضی عبدالجبار در شرح الاصول الخمسه است. زمخشری نیز مطلب خود را از قاضی عبدالجبار گرفته است. مـفسران بـعدی نـیز از زمخشری این مطلب را نقل کردهاند. به عنوان مثال، رک: قرطبی، جامع الاحکام(قـاهره، ۱۳۸۸ه )، ج۱۴، ص۱۱۳؛ نـسفی، مدارک التنزیل (بیروت، ۱۹۹۶م)، ج۳، ص ۴۲۵. [با این حال سرتاسر کتاب شرح الاصول الخمسه را جستوجو کردم، اما چنین مـطلبی را نـیافتم. مترجم]. حاکم جِشمی (متوفای ۴۹۴ق) در رساله ابلیس الی اخوانه المجبره ص ۹۸(چاپ بیروت) عـقیده بـه تحریف قرآن و نقل داستانِ خوردنِ بخشی از قـرآن تـوسط بـز عایشه را به مجبره، نامی که او در اشاره بـه سـنیان اهل حدیث به کار میبرد، آورده است.
۲٫ بنگرید به: زمخشری، همان، ج۳، ص۵۱۸ .
۳٫ زمخشری، همان، ج۳، ص ۵۱۸؛ «و امـا مـا یحکی إن تلک الزیاده (آیه حـذف شـده) کانت فـی صـحیفه فـی بیت عایشه رضی الله عنها، فاکلته الداجـن مـن تالیفات الملاحده و الروافضه». عبدالجلیل القزوینی، همان، ص ۱۳۳ از مؤلف سنی بعض فضائح الروافض نـقل کـرده است که گفته: «و گویند (یعنی شـیعیان) که بسی از قرآن را بـز عـایشه بخورد».
۴٫ زرقانی، مناهل العرفان، چـاپ سـوم (قاهره، بیتا)، ج۱، ص۲۸۰ [قبل از وی باقلانی (م ۴۰۳ق) بر شیعه بهواسطه این قرائت خرده گرفته است. رک: بـاقلانی، نـکت الانتصار، ص۱۰۷٫ مترجم].
۵٫ بنگرید به قـبل، ص۶۶، پیـنوشت۶٫ بـرای فزونتر بودن شـمار آیـات قرآنی در متن اصلی؛ دربـاره انـدازه اصلی سوره احزاب، بنگرید به قبل، ص۶۶، پینوشت ۵ . [در هنگام نگارش این مقاله کتاب فضائل القـرآن نـوشته ابوعبید قاسم بن سلام (م۲۲۴ه) هنوز بـه چـاپ نرسیده بـود. در ایـن کـتاب مطالبی وجود دارد که فـرض مؤلف را تایید میکند. به عنوان مثال رک: همو، فضائل القرآن، تحقیق مروان العلیه، محسن الخرابه و وفـاء تـقیالدین، (بیروت، ۱۴۱۵ه/ ۱۹۹۵م) ابواب: تألیف القرآن و جمعه و مـواضع حـروفه و سـوره (ص۲۸۰ـ۲۸۸)؛ بـاب الروایـه من الحروف التـی خـولف بها الخط القرآنی (ص ۲۸۹ـ۳۱۹)؛ باب ما رفع من القرآن بعد نزوله و لم یثبت فی المصاحف (ص۳۲۰ـ۳۲۷). چند قرن بـعد، ابـنحجر عـسقلانی نیز کتابی در مورد فضائل قرآن نگاشت. جـالب تـوجه ایـن اسـت کـه بـر خلاف ابوعبید در قرن سوم، او بابی در کتاب خود دارد که دقیقا نشانه تحول فکری اهل سنت است. رک: ابنحجر، فضائل القرآن، تحقیق الدکتور السید الجمیلی، (بیجا، ۱۹۸۶م) باب من قال لم یـترک النبی(ص) الا ما بین الدفتین، ص۱۳۴ـ۱۳۶. تذکر این نکته ضروری است که باقلانی به کتاب فضائل القرآن ابوعبید اشاره کرده و مطالب آن را ضعیف دانسته است. رک: باقلانی، نکت الانتصار لنقل القرآن، تحقیق محمد زغـلول سـلام (اسکندریه، ۱۳۷۶ه ) ص۱۰۱ به بعد. مترجم]. عبارتهای جدلی ابنشهر آشوب نیز جالب توجه است وی در مقام مجادله با اهل سنت مینویسد: «فذکر الغزالی ذلک فی الاحیاء الا انه اعتذر (یعنی در مقام دفاع از عثمان) لهـ فـقال: و قد حرق عثمان مصحفین، ثم قال: لکثره القرآءه فیها. فان کان زیاده علی ما فی ایدی الناس فقصد لذهابه لقد قصد الی ابطال بـعض کـتاب الله و تعطیل بعض الشریعه و…» مثالب النـواصب، ص۴۷۲٫ در جـای دیگر نیز مینویسد: «و انکرتم أن یکون بسم الله الرحمن الرحیم من القرآن الا التی فی سوره النمل و طعنتم فی ذلک علی ابی بکر و عمر و عثمان فیما وضعوه فـی صـدر کل سوره لما جـمعوه عـلی زعمکم، فان قلتم انهم اثبتوا فیه ما لیس فیه لقد هلک من زاد فیه و إن کانت من القرآن لقد کتمتم آیه من کتاب الله و اعجب من هذا انکم تکتبونها فی المصاحف و لا تقرأونها فـی الصـلوه و تقولون فیها آمین و لا تکتبونها فی المصاحف» (همان، ص ۵۶). «و زعمتم انه (یعنی عثمان) جمع القرآن و قال الله تعالی إن علینا جمعه و قرآنه، فاذا قرآناه فاتبع قرآنه. علی إن لفظه القرآن یدل علی خطابه… و رویتم انـه لم یـحفظ القرآن احـد من الخلفاء و کیف یجمع من لم یحفظ او یحفظ غیر مجموع» (همان، ص۴۶۸). در جای دیگر مینویسد: «فان کان الامر عـلی ما رویتم لقد ذهب عامه القرآن و ارتفعت الثقه لوسمعت الیهود او الزنـادقه هـذه الاخـبار لکان لهم الشبه التی تروون بها علی الاسلام و فی کتاب التحریش انه قیل للحسین بن علی عـلیهما السـلام إن نعثلاً زاد فی القرآن و نقص منه…فقال الحسین: انا مومن لا نقصت..» (مثالب النواصب، ص ۲۶۵). [مـثالب النـواصب، ابـنشهرآشوب، نسخه خطی، تحریر به سال ۸۴۵ق، نسخه زیراکس از کتابخانه ناصریه لکنهو، موجود در مرکز میراث اسلامی، قـم. مترجم]
پینوشت
مترجم بجا میداند که با امتنان فراوان، دو نکته را که محقق گـرانقدر جناب آقای سیدجواد شـبیری یـادآوری کرده است، در پایان این نوشتار بیاورد:
الف) یکی از منابع این بحث که کمتر به آن توجه شده، کتب اصول فقه است. دانشمندان علم اصول به تناسبِ بحث از دیدگاه اخباریان در مورد عدم حجیت ظـواهر کتاب، به بررسی مسئله تحریف کتاب میپردازند. مرحوم آیتاللّه العظمی بروجردی نیز بهاجمال این بحث را در درس اصول خود (در حدود سال ۱۳۶۹ق) مطرح کردهاند. به عقیده ایشان، کتاب خدا در زمان پیامبر مدوّن شده بـود و روایـاتی که از عامه و خاصّه درباره تدوین قرآن پس از وفات پیامبر(ص) نقل شده مجعول است. عامه به جهت بیان فضل ابوبکر و عمر و خدمت آنان به اسلام، احادیث تدوین قرآن در زمان ابوبکر بـا اشـاره عمر را جعل کردهاند و از آنجا، این روایات به خاصّه انتقال یافته است. خاصّه نیز در مقابل، روایات جمع قرآن به دست حضرت امیر(ع) را به گونهای نقل کردهاند که از آن انکار خـلافت ابـیبکر استفاده گردد. البته اینگونه روایات را عامه نیز نقل کردهاند، ولی به گونهای که از آن خانهنشین شدن حضرت و عدم حضور برای بیعت با ابیبکر را توجیه کنند.(۱)
یکی از شاگردان آن مرحوم، پس از حضور در درس ایـشان و تـقریر مـباحث درس،
______________________________
۱٫ نهایه الاصول، ص۴۸۳ـ۴۸۴.
در اندیشه گسترس ایـن بـحث افـتاده و کتاب الحجه علی فصل الخطاب فی ابطال القول بتحریف الکتاب(۱) را نوشته است. در این کتاب نیز این نکته ذکر شده که مـرحوم آیـتاللّه بـروجردی جمع قرآن به دست حضرت امیر(ع) را به شـدت انـکار کرده، میفرمودند که روایات مربوط به این زمینه را عامه و خاصه جعل کردهاند. صدر این احادیث را عامه جعل کردهاند تـا عـلّت بـیعت نکردن آن حضرت را در آغاز توجیه کنند و ذیل آن را خاصه جعل کـردهاند، با این هدف که بر عامه احتجاج کنند که آن حضرت قرآن را جمعآوری کرد، ولی حاکمان وقت آن را نپذیرفتند (ص۱۲، ۱۵). دیدگاه ایـن مـقاله بـا این دیدگاه بسیار شبیه و قابل مقایسه است.
ب) مؤلف این مقاله بـه تـبع برخی از نویسندگان دیگر بر نقش غالیان در نقل روایات تحریف کتاب تأکید میکند. صرفنظر از این نکته کـه غـلوّ بـه عنوان یک جریان مشخص و با حدود و ثغور معین در فرهنگ شیعی قابل اثـبات نـیست و در تـفسیر این کلمه و تعیین مصادیق آن از دیرباز اختلافات جدی وجود داشته است، بههرحال در بیشتر احادیث تـحریف کـتاب، نـام کسانی یافت میشود که در کتب رجالی به عنوان غالی، یا متهم به غلو و فـساد مـذهب معرفی شدهاند، یعنی دیدگاه حاکم بر جامعه شیعی در قرن چهارم و پنجم، این افـراد را مـورد اعـتماد نمیدانستند. به غیر از احمد ابن محمد سیّاری و راویان دیگری از این دست که در این مـقال، نـامِ آنان آمده است، افراد دیگری نیز در کتب رجالی به عنوان غالی یا مـتهم بـه غـلو یا مضطرب المذهب معرفی شدهاند.
در اینجا نام سه نفر از این گروه را که از هریک روایاتی چـند در ایـن زمینه در دست است ذکر میکنیم:
۱٫ معلی بن محمد بصری
وی در رجال نجاشی بـا وصـف «مـضطرب الحدیث و المذهب»(۲) معرفی شده و احادیث چندی از وی در تحریف کتاب با عباراتی همچون «هکذا نزلت» و گاه هـمراه بـا سـوگند «واللّه» در کتب حدیثی همچون بصائر الدرجات محمد بن حسن صفار (م۲۹۰ق)،
______________________________
۱٫ عبدالرحمن مـحمدی هـیدجی، مطبعه علمیه، قم، ۱۳۶۳ش.
۲٫ رجال نجاشی: ص۴۱۸، رقم ۱۱۱۷، البته میافزاید: «وکتبه قریبه».
کتاب الحجه کافی ابوجعفر کلینی (م ۳۲۸ یـا ۳۲۹ق) و تـفسیر منسوب به علی بن ابراهیم قمی (ظاهرا تألیف علی بن حاتم قـزوینی زنـده در ۳۵۰ق) دیده میشود.(۱) به احتمال زیاد، منبع ایـن احـادیث کـتاب تفسیر یا کتاب الامامه اثر معلی بـن مـحمّد باشد.(۲) از یکی از این دو کتاب، روایات بسیاری در کتاب الحجه کافی(۳) نقل شده که دقـت در شـیوه اسناد اخذ احادیث از کتاب مـعلّی را بـه اثبات مـیرساند.
۲و۳٫ مـحمد بـن سلیمان بصری دیلمی و پدر وی
وی را شیخ طوسی در رجـال خـود تضعیف کرده(۴) و در جایی با عبارت «یری بالغلو» وصف کرده است. نجاشی دربـاره او مـیگوید: «ضعیف جدّا لایعوّل علیه فی شـیءٍ».(۵) ابنغضائری نیز با عـبارت «ضـعیف فی حدیثه، مرتفع فی مـذهبه لایـلتفت الیه»(۶) به دیدگاه غالیانه او اشاره میکند. پدر وی، سلیمان دیلمی، از «غلات کبار» شمرده شـده اسـت.(۷) روایات چندی از محمد بن سـلیمان صـراحت تـغییر در تنزیل (قرآن) را مـیرساند(۸) کـه اکثر آنها را از پدرش نقل مـیکند.(۹)
اکـنون مجال برشمردن نام تمام راویان احادیث تحریف و بررسی مذهب و گرایش و وثاقت و ضعف حدیثی آنـان نـیست. در کتاب القرآن فی روایات المدرستین،
______________________________
۱٫ بـصائر، ص۷۱، حـدیث ۴؛ کافی، ج۱، ص۲۷۶، حـدیث۱؛ ص۴۱۴، حـدیث۸؛ ص۴۱۶، حـدیث۲۲؛ ص۴۲۱، حدیث۴۵؛ تفسیر قمی ج۲، ص۱۹۷ (سـوره احزاب)، ص۳۰۱ (سوره محمّد)، ص۳۷۷ (سوره تحریم).
۲٫ رجال نجاشی، همانجا، فهرست شیخ طوسی، تصحیح سیدعبدالعزیز طباطبایی، قـم، ۱۴۲۰، ص۴۶۰، رقـم ۷۳۴٫ در میان کتب معلی بن محمد کـتابهای دیـگری هـم دیـده مـیشود که بیارتباط بـا مـوضوع روایات فوق نیستند، ولی احتمال اخذ از این کتب بعید به نظر میرسد، مثلاً کتاب الدلائل معمولاً به ذکـر مـعجزاتی کـه دلیل امامت ائمه است میپردازد و به آیـات نـازله در شـأن ائمـه کـاری نـدارد.
۳٫ به خصوص در بابهایی که آیات قرآنی را به ائمه معصومین ــ علیهمالسلام ــ تفسیر میکند، همچون «باب فی ان الائمه شهداء اللّه عزّوجل» (ص۱۹۰)، «باب ان الائمه هم الهداه» (ص۱۹۱)، «باب ان الائمه هم العـلامات التی ذکرها اللّه عزوجل فی کتابه» (ص۲۰۶)، «باب ان اهل الذکر الذّین امر اللّه الخلق بسؤالهم هم الائمه» (ص۲۱۰)، «باب فی ان من اصطفاه اللّه من عباده واورثهم کتابه هم الائمه» (ص۲۱۴)، «باب ان النعمه التی ذکرها اللّه عزوجل فـی کـتابه الائمه» (ص۲۱۷).
۴٫ رجال شیخ طوسی، ص۳۶۳، رقم ۵۲۸۹ .
۵٫ رجال نجاشی، ص۳۶۵، رقم۹۸۷.
۶٫ مجمع الرجال، ج۵، ص۲۱۹٫
۷٫ رجالکشی، ص۳۷۵، رقم ۷۴٫ ابنغضائری هم او را «کذّاب غال» دانسته (مجمعالرجال، ج۳، ص۱۶۸)، نجاشی درباره وی میگوید: «غُمِزَ علیه وقیل: کان غالیا کذابا. وکذلک ابـنه مـحمد لایعمل بما انفردابه من الروایه» (ص۱۸۲، رقم۴۸۲).
۸٫ بصائر، ص۷۱، حدیث۴؛ کافی، ج۱، ص۴۱۶، حدیث۲۳٫
۹٫ کافی، ج۱، ص۴۲۲، حدیث ۴۷؛ ج۸، ص۵، حدیث۱۱؛ ص۵۷، حدیث ۱۸؛ تأویل الآیات، ص۶۹۸ (سوره معارج).
جلد سوم، به تفصیل روایـات تـحریف نقل و بررسی شده است. ایـن روایـات غالبا بیسند است و از نظر دلالت نیز در تحریف لفظی کتاب صراحت ندارد. فراهم کردن آماری از راویان روایاتی که با تعبیری تقریبا صریح، تغییر و تبدیل لفظی در کـتاب را مـیرساند، میتواند نقش جریانهای فـکری آن زمـان را در این ماجرا روشن سازد.
در اینجا تنها به این نکته اشاره میکنیم که بسیاری از راویان احادیث تحریف کتاب و به طور کلی متهمان به غلو، از اهل بصرهاند.(۱) شاید گرایش عثمانیِ غالب بـر ایـن شهر (برخلاف کوفه که معمولاً دارای گرایش شیعی بودهاند) عکسالعملی افراطی را در شیعیان این دیار که قهرا در اقلیت بودهاند به وجود میآورده است. بههرحال، تعیین آمار راویان تحریف کتاب با توجه بـه مـوطن و مسکن ایـشان، در ارزیابی صحیحتر این قضیه و ریشههای آن میتواند مؤثر باشد.
______________________________
۱٫ نام متهمان به غلوّ از اهل بصره که در کتب رجـال یافتهایم:
ـ احمد بن محمد السیاری (مجمع الرجال، ج۱، ص۱۴۹ و نیز رجال نجاشی، ص۸، رقـم۱۹۲؛ فـهرست طـوسی، ص۵۷، رقم۷۰).
ـ اسحاق بن محمد البصری (رجالکشی، ص۱۸، رقم۴۲؛ ص۳۲۲، رقم۵۸۴؛ ص۳۲۶، رقم۵۹۱؛ ص۵۳۰، رقم۱۰۱۴).
ـ خلف بن محمد ماوردی (مجمع الرجال، ج۲، ص۲۷۲).
ـ عـبداللّه بـن عبدالرحمن الاصمّ (مجمع الرجال، ج۴، ص۱۷۶، رجال نجاشی، ص۲۱۷، رقم۵۶۶).
ـ عبداللّه بن القاسم البطل (رجالکشی، ص۳۲۶، رقـم۵۹۱؛ رجـال نـجاشی، ص۲۲۶، رقم۵۹۴).
ـ محمد بن جمهور العمی (= محمد بن الحسن بن جمهور العمی) (مجمع الرجال ج۵، ص۱۸۶، رجال طـوسی، ص۳۶۴، رقم ۵۴۰۴، و نیز رجال نجاشی، ص۳۳۷، رقم ۹۰۱؛ فهرست طوسی، ص۴۱۲، رقم۶۲۷).
ـ محمد بن الحسن بن شـمون (رجالکشی، ص۳۲۲، رقم ۵۸۴؛ (مجمع الرجـال، ج۵، ص۱۸۷؛ رجـال طوسی، ص۴۰۲؛ رقم ۵۹۰۵؛ رجال نجاشی، ص۳۳۵، رقم۸۹۹).
ـ محمد بن سلیمان بصری دیلمی (مجمع الرجال، ج۵، ص۲۱۹؛ رجال طوسی، ص۳۴۳، رقم ۵۱۰۶).
ـ محمد بن صدقه (رجال طوسی، ص۳۶۶، رقم۵۴۴۸).
ـ معلی بن راشد العمی (مجمع الرجال، ج۶، ص۱۱۲).
ـ یوسف بن السخت
غـیر از اینان افراد دیگری از اهل بصره تضعیف شدهاند که تنها به نام آنان اکتفا میکنیم: حسن بن اسد طفاویّ، صالح بن علی بن عطیه، عبداللّه بن محمد بلوی، عبدالملک بن منذر عـمی، عـمر بن عبدالعزیز، عمرو بن جمیع، معلی بن محمد، ابوطالب ازدی.
گفتنی است قصد ما آن نبوده است که ضعف این گروه یا غلوّ گروه نخست را مسلم بینگاریم، بلکه تنها نسبت غلو و تـضعیف بـه آنها را که در کتب رجال مطرح بوده است بیان کردهایم.