درباره زبان پهلوی
نـوشتن درباره زبان پهلوی، بدون دستمایه قراردادنِ پژوهشهایی که بزرگانِ ادب و فرهنگ ایران در این زمـینه داشـتهاند، کـاریست بس دشوار. از این رو، باید در ابتدای یادداشت خود، یادآور شوم که آنچه در اینجا در باره چگونگی زبـان پهلوی و مسائل مختلفِ مربوط به این زبان گفته میشود، به ناگزیر، واگویهای اسـت از پژوهشهای این بزرگان، از دیـرباز تـاکنون.
پیش از پرداختن به اصل مطلب، شاید بهتر باشد سخنی کوتاه داشته باشیم درباره اصطلاح «پهلوی». «پهلوی»، یعنی منسوب به «پَهْلَوْ» و این واژه، همان صورتِ ایرانیِ باستانِ «پَرثَوه» است که در اصل، به سـرزمین پارت گفته میشد و در زبان فارسی میانه، پهلویگ و پهلوانیگ یعنی منسوب به پَهْلَوْ. و فارسی یا پارسی، یعنی منسوب به سرزمینِ پارس، که در زبان فارسیِ میانه، پارسیگ گفته میشود. در سنگنوشتههای پارسی باستان، این زبان «پارسـه» و در مـتنهای فارسی میانه، پارسیگ نام دارد که هر دو، معادل پارسی (=فارسی) است. بنابراین از نظر اشتقاق، پهلوی به معنی «زبان پارتی» است و نه فارسی، ولی از دیرزمان، نوشتههای زردشتیان را که به فارسی میانه است، پهلوی نـامیدهاند. قـدیمترین مأخذی که در آن زبان فارسی میانه، پهلوی نامیده شده، روایتِ
جاحِظ است. بنابراین، اطلاق پهلوی به فارسی میانه (زبان متنهای زردشتی که به زبان متداول در دوران ساسانی نوشته شده) از قرن سـوم هـجری است و در متون اصلی، دو اصطلاح پهلویگ و پارسیگ، هر یک به جای خود به کار میرفتند، امّا در سدههای نخستین دوران اسلامی، اصطلاح «فارسی» را برای «فارسی نو» به کار میبردند که خود از زبـان «فـارسی مـیانه» متحول شده بود. در نتیجه، اطـلاقِ آن بـه «فـارسی میانه» که فارسی متداولِ در زمان ساسانی بود، موجب ابهام میشد. ازین رو، این زبان را در تقابل با «فارسی نو»، پهلوی نامیدند و در این زمـان، پارتـی (=پهلوانیگ، پهـلویگ) دیگر زبان زندهای نبود تا موجب ابهام گـردد. بـنابراین در دوره ساسانی «پهلوانیگ / پهلویگ (= پهلوی ـ پارتی) در تقابل با پارسیگ (=فارسی میانه نو) قرار دارد و در دوران اسلامی، پهلوی (=فارسی میانه) در تقابل با فارسی (=فارسی نو) قـرار مـیگیرد.
رسـالهها و متنهایی که به زبان پهلوی در دست است، بیشتر در سدههای نـخستینِ دوره اسلامی (خصوصا سدههای سوم و چهارم هجری) تدوین شدهاند. همه این آثار، مبتنی بر روایات و سنّتهای دینی و ادبِ کـتبی و شـفاهیِ زردشـتیان در دوران ساسانی است.
تألیفاتی در زبان پهلوی در دست هستند که از نظر محتوا مـیتوان آنـها را دانشنامههای دینی نامید. که از جمله اینگونه کتابها میتوان به کتابهای دینکرد، بندهش، گزیدههای زادسپرم، دادستان دیـنیگ و روایـات پهـلوی اشاره کرد.
حال به شرح مختصری درباره بعضی از این کتابها میپردازیم:
دیـنکرد یـعنی «اعـمال و کارهای دینی» یا «تألیف دینی». این کتاب به منزله «دانشنامه زردشتی» است. نام دو تـن از تـدوینکنندگان آن، آذر فـرنبغ فرّخزادان و آذربادایمیدان، در دست است که هر دو در سده سوم هجری میزیستهاند.
واژه دین در نام این کـتاب و در بـسیاری از موارد دیگر، به مفهوم روایات و کتاب دینی (اوستا و زند) است. بنابراین نام کـتاب، گـویای ایـن است که کتاب دینکرد، مبتنی بر اوستا و ترجمههای آن است. این اثر بزرگ در اصل مـشتمل بـر نُه کتاب بوده که کتابهای اول و دوم آن تماما و بخشی از آغاز کتاب سوم از میان رفته اسـت. کـتاب سـوم دینکرد، بزرگترین کتاب از کتابهای موجود دینکرد است که ۴۲۰ فصل را دربر میگیرد. نام پیامبر اسلام، یـک بـار به شکل پهلوی «پیامبران اَوِشت» که ترجمه خاتم النبییّن است در
فصل ۳۵ کـتاب سـوم دیـنکرد آمده است. این کتاب با دوازده پاسخ کوتاه به سؤالات بدعتگذاران و شانزده پاسخ دیگر به پرسـشهای یـک شـاگرد آغاز میشود. کتاب چهارم دینکرد مشکلتر از کتابهای دیگر این مجموعه نوشته شـده و یـکی از ویژگیهای این کتاب، ذکر نام چند کتاب هندی در موضوعات علمی است، که نویسندگان دوره اسلامی از آنـها بـهره بردهاند. در این کتاب، در آغاز، شرح آفرینش امشاسپندان ذکر شده است، سپس از شـاهانی کـه از دینِ مزدیسنی پشتیبانی کردهاند نام برده شـده اسـت. کـتاب پنجم دینکرد دو بخش اصلی را در بر میگیرد: بـخش نـخست مشتمل بر پاسخهایی است که آذرفرنبغ فرخزادان در کتاب موسوم به سَمران به سـؤالات یـعقوب خالدان داده است و بخش دومـ پاسـخهایی است کـه هـمان دانـشمند، به سی و سه سؤالِ بُخت مـاریِ مـسیحی داده است. پرسشها و پاسخها در این بخش، مربوط به امور مابعدالطبیعه، الهام ایزدی، پرسـتش و آیـینهای دینی زردشتی است.
کتاب ششم دیـنکرد شامل اندرزهای پهلوی اسـت و آن را بـاید بزرگترین اندرزنامه پهلوی به شـمار آورد. بـیشتر اندرزها دینی هستند، اما به اندرزهای تجربینیز فراوان برمیخوریم. مطالب کتاب به طـور کـلی درباره خرد، دانایی، فرهنگ، مـشاوره و هـمنشینی بـا دانایان و نیکان، اعـتقاد، دیـن، اعتدال (پیمان) و افراط و تـفریط، صـفات نیک و بد، فقر (=درویشی) در مفهوم خوب و بدِ آن و غیره است.
کتاب هفتم دینکرد بر اساسِ مـتن اصـلی و ترجمه سه نسکِ اوستایی به نـامهای سـپندنسک، چهرداد نـسک و وِشـتاسپ (=گشتاسپ) سـاسْت تدوین شده است.
ایـن کتاب با ذکر نام و شرح مختصری از اعمال کسانی که پیش از زردشت به دریافت الهام ایـزدی نـایل شدهاند آغاز میگردد. پس از آن، شرح افسانهآمیز زنـدگی زردشـت بـیان مـیشود، سـپس به حوادثِ پس از زردشـت تـا پایان جهان اشاره میشود. این کتاب با شرح مفصلِ حوادثِ دوران سه موعود زردشتی، هوشیدر و هوشیدماه و سـوشانس (=سوشیانس) کـه از نـسل زردشت هستند، پایان میگیرد.
کتاب هشتم دیـنکرد دربـردارنده خـلاصه اوسـتای سـاسانی اسـت. مهمترین بخشهای کتاب هشتم دینکرد، بخشهای حقوقی آن است. این بخشها بیشتر مربوط به قوانین جزا و زمینهای زراعتی است.
کتاب نهم دینکرد، شرح و تفسیر سه نَسک از بیست و یـک نسک اوستاست. این سه
نسک از نسکهای گاهانیک به شمار رفتهاند، اما مطالب آنها منحصرا ترجمه یا تفسیرگاهان نیست، بلکه در تقسیمبندیِ اوستای ساسانی، این سه نسک در این بخش قرار گرفتهاند.
حـال مـیپردازیم به شرح مختصری درباره کتاب «بُنْدَهِش»:
بندهش به معنی آفرینش آغازین یا بنیادین است. نام اصلی این کتاب، احتمالاً زندآگاهی به معنی «اطلاعات مبتنی بر زند» بوده است و هـمین نـام، نشاندهنده این مطلب است که اساسِ کار مؤلف، ترجمهها و تفسیرهای اوستا بوده است.
بندهش دارای سی و شش فصل است و اسطورههای مربوط به آفرینش، جـدال اورمـزد اهریمن، تاریخ اساطیری و واقعیِ ایـرانیان از پیـشدادیان تا رسیدنِ تازیان، پیشبینی وقایعی که اتفاق خواهد افتاد و مطالبی درباره جغرافیای اساطیری و موجودات مختلف، از حیوانات و درختان و سرزمینها و کوهها و رودها در آن دیده میشود.
ایـن کـتاب مانند اغلب کتابهای پهـلوی، مـجموعهای است از مطالب گوناگون که از منابع مختلف گردآوری شدهاند بنابراین نمیتوان نویسنده واحدی را برای آن ذکر کرد. اما احتمالاً مُدَوِّنِ آن، «فَرْنبغ» نامی بوده است که نام خود را همراه با هم عصرانِ خـویش، زادسـپرم، مؤلف گزیدههای زادسپرم و آذرباد ایمیدان، مدوّنِ دینکرد ذکر میکند که در قرن سوم هجری (نهم میلادی) میزیستهاند.
مطالب کتاب بندهش در مقدمه کتاب، به سه بخش اصلی تقسیم شده است:
۱ ـ آفرینش اور مـزد و دشـمنی اهریمن ۲ ـ چـگونگی آفریدگان ۳ ـ کیانیان.
نثر بندهش نسبتا ساده است. این کتاب از نظر در برداشتنِ مطالب گوناگونِ اساطیری از مهمترین کتابهای پهـلوی به شمار میرود.
از بندهش دو تحریر در دست است: تحریر مختصر که هـمان بـندهش هـندی است، چرا که نسخههای موجود آن، در هندوستان استنساخ شده است و دیگری بندهش بزرگ یا ایرانی، زیرا که نـسخههای مـوجود آن، در ایران استنساخ شده است.
در تحریر مختصر و بزرگ، گاهی تغییراتی به چشم میخورد؛ مـثلاً بـه جـای واژهای، مترادفِ آن آورده شده است و یا هزوارشِ واژه به صورت پهلوی در تحریر دیگر آمده است، یا جـملهای به شکل دیگری نوشته شده است.
از جمله کتابهایی که در آنها به الهام و پیـشگویی پرداخته شده، مهمترین کـتاب کـه خودِ
زردشتیها نیز به آن توجه خاصی دارند، ارتای ویراز نامک (= ارداویراف نامه) است. این کتاب درباره معراج دینْمردی به نام ویراز است که بنا به مقدمه خودِ کتاب، او را با «بِه شـاپور» موبَدِ معروف زمان خسرو انوشیروان یکی دانستهاند. وی در سفرِ آسمانی خود، به بهشت و دوزخ میرود و دیدههایش را وصف میکند.
اما حال، بپردازیم به خطّی که این آثار، بدانهانوشته شدهاند.
آثار زبان پهلوی، به دو خـطِ اصـلی نوشته شدهاند:
۱٫ خط پهلویِ کتیبهای یا خط منفصل که دارای ۱۹ حرف است. در این خط، حروف به هم متصل نمیشوند و خطی است که سنگنوشتهها و سکههای اوایلِ دوران ساسانی بدان نوشته شدهاند.
۲٫ خطِ کـتابی یـا متصل یا شکسته که خطی است مخصوصِ نوشتنِ کتابها و نوشتههای روی پوست و پاپیروس و کتیبهها و سکههای متأخّر.
خط پهلوی کتابی دارای چهارده حرف است که از راست به چپ نوشته میشوند. در ایـن خـط، به دلایل زیر، ابهاماتی وجود دارد:
۱٫ بیشتر حروف، نمایانگر چند آوا هستند.
۲٫ گاهی در نگارش، تغییراتی جزئی در بعضی از حروف داده میشود که این تغییر، موجب شباهتِ حرفی به حرف دیگر میگردد. در این گـونه مـوارد، در هـنگام حرفنویسی، در زیر حرفِ تغییر شـکل یـافته، خـط کوتاهی گذاشته میشود.
۳٫ ترکیب حروف با یکدیگر نیز برای خواننده متن، ابهام ایجاد میکند.
مثلاً یک واژه با یک املاء، مـمکن اسـت یـکبار (گیاه) خوانده شود و بار دیگر، سیا (=سیاه)
۴٫ مصوتهای بـلند، در خـط با حروف نشان داده میشوند. مصوتِ a معمولاً در خط نوشته نمیشود، مگر وقتی که پیش از آوای x/h قرار گیرد.
مصوت e/i گاهی نوشته مـیشود و گـاهی نـیز نوشته نمیشود.
مصوت کوتاهِ o/u معمولاً نوشته میشود و به ندرت حـذف میگردد.
یکی دیگر از ویژگیهای نگارشی زبان پهلوی و بیشترِ زبانهای ایرانیِ میانه، وجودِ هزوارش در آنهاست. هزوارشها، کلماتِ آرامی الاصـلی هـستند کـه به خطِ پهلوی نوشته میشدند، ولی معادلِ پهلوی آنها تلفظ میشد. مـثلاً حـرف اضافه از،(MN:
نشاندهنده «مِن» آرامی) نوشته میشد و در خواندن، az تلفظ میگردید.
با توجه به مواردی که در بالا شـرح آنـها آمـد، و به سبب وجود چنین ویژگیهای نگارشیای در متون پهلوی، در زبان پهلوی به واژهـهایی بـرمیخوریم کـه دارای یک املاء، ولی با قرائتهای مختلفی هستند و همین مسئله در خواندنِ متون پهلوی، دشواریهایی را به وجـود مـیآورد.
چـنین به نظر رسید که تهیه واژهنامهای که در برگیرنده چنین واژههایی باشد، میتواند در بهترخواندن مـتون پهـلوی، مؤثر واقع شود. بنده به دنبال این فکر، برای کتابهای بندهش، گزیدههای زادسـپرم، ارتـای ویـرازنامک و دیگر کتابهای پهلویِ خوانده شده، واژه نامههایی تهیه کردم که در اینجا برای آشناشدن خـوانندگان بـا اینگونه واژهها، واژههایی چند از واژه نامه مربوط به کتاب بندهش را نقل میکنم. لازم بـه یـادآوری اسـت که در سطر اول، حرفنویسی و در سطرهای بعدی به ترتیب، آوانویسی (یعنی قرائت واژه)، معنی و شماره صفحه و سطر در مـتن مـورد نظر آورده شده است.
امید است که ارائه تمامی این واژهها به شـکل واژهـنامهای مـجزّا، بتواند گامی کوچک باشد در هموارکردنِ راهی که دانشجویان عزیز در پیش دارند.
۱۵ واژه از کتاب بندهش
۱hlsls
xirsars
اشکخرس
(۹-۲۲۴)(۷-۱۰۷)
۲hmlhml
ham؛alham؛ar
هـموار، مـسطحهمال ـ هـم ارزش ـ برابر
(۷ـ۲۰۷)(۵ ـ۱۲۲) و همانند: (۵ ـ۱۲۲)
mlml
؛am؛ar؛am؛ar
روزشمار در آخر زمانشمار
(۹ـ۲۰۱)(۱۴ـ۱۰۶)
۳؛wbdnwbyn
Van؛eavb؛en
نابیناشکست، نابودی
(۵ ـ۱۸۴)(۹ـ۳۶)
۴hgldl
agar؛er
پایین، زیراگر
(۱۱ـ۴۲)(۴ـ۱۲۲)
۵bndbng
bandbang
بَنگبَند، رابطه، یـوغ
(۱۲ـ۴۳)(۱۵ـ۱۸۸ ، ۱۴ـ۲۸ و زنـدان: (۳ـ۲۱۳)
۱۳ـ۲۷)
۶pwlpwl
purrpurr
پُر (در ترکیب با اسم)پُر (قید)
(۱۴ـ۶۷ و ۵ ـ ۸۷)(۹ ـ ۱۳۶ و ۶ ـ ۱۱۰)
pwlpwl
purrpul
پُلمَدِّ آب
(۲ـ۱۹۹)(۱۲ ـ۸۳ و ۱۶ـ۸۲)
۷tgt؛b
×urm؛agn؛lv
رود نیلخُرما
(۱۳ـ۸۶)(۱۴ـ۱۱۸)
t؛btg
n؛evtag
حمله ـ هجومخوب، نیک
(۱۱ـ۴ و ۱۳ ـ۴۱)
۸t؛htyg
tahteg
تیغ، نوکتَه
(۵ ـ۴۳) و (۷ـ۴۴)(۹ ـ۹۰ و ۹ ـ ۱۶۸)
tgy
teg
۱ـ قلّه (۱۲ـ۲۰۲)
۲ـ شعاع خورشید، تیغِ آفـتاب (۵ ـ۱۷۴)
۳ـ یـکی از بازوهای شاهین ترازو (۱۱ ـ۲۰۲)
۹اzwt
z؛ot
پیش نماز یا موبدی که مراسم دینی را به جـا مـیآورد.
(۹ـ۲۲۷)
اzwt
z؛ot
زود
(۸ـ۱۴۱)
۱۰zng
zang
قوزک پا. در لهجه مشهدی: zingije = آرنج
(۹ـ۲۲۴)
znd
zand
زند
(۱۲ـ۲۱۴)
۱۱slswk
sris؛og
گاو سـریسوگ کـه بـر پشت آن،
مردم از خونیرث به دیگر کشورها رفـتند.
(۶ـ۱۲۴ و ۷ـ۱۰۶)
shgynk
sarg؛enag
سـرگین
۱۲šypšys
š؛ebš؛ez
آبنوسشیب، حضیص ستاره
(۱۰ ـ۱۱۶)(۱ ـ ۵۹ و ۶ ـ ۵۹)
۱۳lwšnlwšn
r؛ošnravišn
روش ـ حرکتروشنی
(۱ ـ ۳۰)(۷ ـ۱۶) و روشن: (۱ ـ ۲۱) و واضح: (۷ ـ ۶۱)
۱۴lwylng
ruyrang
رنگروی ـ در مقابل
(۶ ـ ۱۴۴ و ۵ ـ ۲۲۲)(۶ ـ ۱۳۱ و ۵ ـ ۱۳۱)
۱۵اmtnاmtrاmtr
mihrmihrmadan
آمدنمهر، خورشیدمهرماه (۱۰ ـ ۱۵۸)
(۱۲ ـ ۵۸ و ۱۰ ـ ۱)(۱۳ ـ ۲۲)روز مهر، شانزدهم هـر مـاه (۱۴ ـ ۲۲)
برای اطلاعات بیشتر، به ایـن مـنابع مراجعه شـود:
۱٫ آمـوزگار. ژاله ـ تـفضلی. احمد. زبان پهلوی، ادبیات و دستور آن، چـاپ اول: ۱۳۷۳ ه . ق ـ تـهران. انتشارات معین.
۲٫ بهار. مهرداد. بندهش /فَرنَبغ دادَگی. تهران. توس، ۱۳۷۸.
۳٫ تفضلی. احمد. تـاریخ ادبـیات ایران پیش از اسلام، به کوشش ژالهـ آموزگار. تهران. انتشارات سـخن، ۱۳۷۶٫
۴٫ بـرونر. کریستوفر. ج. ـ نحو زبانهای ایرانی مـیانه غـربی. ترجمه و تحقیق: سعید عریان. پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامی. چاپ اول: ۱۳۷۶٫
۵٫ برونر. کریستوفر. ج. نحو در ایـرانی مـیانه غربی. ترجمه رقیه بهزادی. نـشر بـردار. تـهران ۱۳۷۳٫
۶٫ ارانسکی. یوسف. م. ـ زبـانهای ایـرانی. ترجمه علی اشرف صـادقی انـتشارات سخن. تهران ۱۳۷۸٫
۷٫ عریان. سعید. واژهنامه پهلوی ـ پازند ـ پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامی. چاپ اول. ۱۳۷۷٫
۸٫ بهزادی. رقـیه. تـصحیح و ترجمه بندهش هندی. مؤسسه مطالعات و تـحقیقات فـرهنگی. تهران ۱۳۶۸٫