گفت و گوی ملائکه با حضرت فاطمه (س)
چکیده
کلمات کلیدی
گـفتوگوی ملائکه با حضرت فاطمه سلام اللّه علیها
محمد کاظم رحمان ستایش*
*چکیده:
در روایات بـسیاری،ائمـۀ اطـهار علیهم السّلام محدّث معرفی شدهاند.این وصف منحصر به ایشان نیست،بلکه در روایاتی حضرت فـاطمۀ زهرا سلام اللّه علیها نیز دارای این فضیلت شناخته شدهاند؛مجموعۀ این گفتوگوها در مصحف فـاطمه سلام اللّه علیها گرد آمـده و در اخـتیار ائمه بوده است.روایات متعددی از اهل بیت در این زمینه رسیده است و ضمن اثبات این فضیلت،جایگاه محدّث را به گونهای که موجب شبهه نشود،تبیین کردهاند.به معنای مذکور در روایات،شیعه و سـنی،تحقق آن را برای غیرانبیا ممکن شمردهاند،اما روایات شیعی به صورت دقیق،مصادیق آن را معرفی میکنند و شکل و نمادهای این تحدیث را برمیشمارند.این منابع،محتوای آنچه را ملائکه بر حضرت فاطمه سلام اللّه علیها برخواندهاند،تـبیین کـردهاند.
*کلید واژهها:
حضرت فاطمه سلام اللّه علیها محدّث،مصحف حضرت فاطمه سلام اللّه علیها تحدیث.
(*)استادیار دانشگاه قم/
kr.setayesh@gmail.com
مقدمه
حضرت فاطمه زهرا سلام اللّه علیها دارای فضایل و ویژگیهای بسیاری هستند که ایشان را متمایز و بـرجسته کـرده است.آن حضرت آنجایگاه را یافت که خداوند تطهیر از همۀ پلیدیها را برای ایشان مقدر فرمود،۱و تا آن درجه از کمال رسید که به تعبیر پیامبر مکرم اسلام، سیدۀ زنان عالم و سیدۀ زنـان بـهشت معرفی شد۲و چنان شد که در زمرۀ اولیای الهی قرار گرفت و ملائکۀ خداوند با ایشان سخن گفتند.(ر.ک:ابن بابویه،۱۳۸۶،ج ۱، ص ۱۸۲ و ۱۸۳؛کلینی،۱۳۸۸ ق،ج ۱،ص ۲۴۱ و ۲۴۲؛طبری،۱۴۱۳ ق،ص ۸۱،ح ۲۰)
در شمار فضای آن حضرت،روایات متعددی به بیان گفتوگوی مـلائکه بـا حـضرت زهرا سلام اللّه علیها پرداختهاند.روشـن اسـت کـه این روایات،فضیلتی عظیم،مقامی بلند و گرانمایه برای ایشان ثابت میکند.نقد و بررسی این روایات برمبنای پذیرش این فضیلت بزرگ بـه عـنوان یـک ضرورت علمی،در ارزیابی آن باید مورد توجه قرار گـیرد،زیـرا این فضیلت تنها در حد نقل اخبار و روایات،بدون تبیین در مجامع روایی ذکر شده است، درحالیکه هریک از جایگاهها و مقامات مـعصومان را بـا تـوجه به معیارهای علمی مناسب،باید بازشناسی و نقد کرد.در این مـیان،سؤال و پرسشهایی دربارۀ این فضیلت مطرح است که باید جواب مناسب بیابند.مهمترین سؤالات عبارتاند از:معنای تحدیث و گـفتوگوی مـلائکه چیست؟شکل ایـن گفتوگو چگونه بوده است؟آیا گفتوگوی ملائکه با غیرپیامبر امکان دارد؟گفتوگوی ملائکه با حـضرت زهـرا سلام اللّه علیها چگونه بوده است؟محتوای این گفتوگوها چه بوده است؟شبهات این موضوع و پاسخ به آنها چگونه است؟
موضوعات فـوق را در ضـمن چـهار بخش پی میگیریم:
بخش اول:معنی تحدیث و محدّث
هر کلامی که از طریق شـنیدن یـا وحـی در خواب۳و بیداری۴به انسان برسد،به آن حدیث گویند(راغب اصفهانی،۱۴۰۴ ق،ص ۱۰۵)و همچنین تحدیث را به مـعنی نـقل خـبر،چه کم و چه زیاد،دانستهاند و در موارد بسیاری نیز واژۀ«حدیث»که اسم است،جانشین مـصدرش یـعنی تحدیث میشود.(ابن منظور،۱۴۱۰ ق،ج ۲،ص ۱۳۳)
اما در منابع حدیثی شیعه و سنّی،تفسیرهای خاصی از تعبیر مـحدّث ارائه شـده و ایـن عنوان،مقامی متمایز از دیگر عناوین مشابه معرفی شده است.
برید عجلی در روایتی میگوید:«سـألت أبـا عبد اللّه علیه السّلام عن الرّسول و النّبیّ و المحدّث.قال:الرّسول الّذی تأتیه الملائکه و تـبلغه عـن اللّه تـبارک و تعالی،و النّبیّ الّذی یری فی منامه فما رأی فهو کما رأی و المحدّث الّذی یسمع کلام الملائکه و ینقر فی اذنـه و یـنکت فی قلبه.»(صفار،۱۴۰۴ ق،ص ۳۸۸،ح ۱؛مفید،بیتا،ص ۳۲۸؛ مجلسی،۱۴۰۳ ق،ج ۲۶،ص ۷۴،ح ۲۵)
از امام صادق علیه السّلام دربارۀ رسـول و نـبی و مـحدّث سؤال کردم.فرمود:رسول کسی است که ملائکه بر او نازل میشود و از سوی خداوند به او وحـی ابـلاغ مـیکند،و نبی کسی است که در خواب،وحی میپذیرد و آنچه میبید مطابق واقع اسـت،و مـحدّث کسی است که کلام ملائکه را میشنود و در گوش او قرار میگیرد و قلبش آگاه میگردد.
این مضمون در بیش از یـازده حـدیث به تصریح بیان شده است؛گذشته از احادیثی که تنها به ذکر مـعنی مـحدّث پرداختهاند.۵
آنچه در روایات فوق و سایر روایات بـه عـنوان تـبیین معنی تحدّث ذکر شده،در این نکته کـه مـحدّث کسی است که کلام ملائکه را میشنود،مشترک است؛اگرچه نحوۀ شنیدن و درک مـعنی بـه شکلهای مختلفی گفته شده اسـت.
در بـیان معنی،رسـول و شـیوۀ رسـالت نیز رفتوآمد ملائکه و ابلاغ پیام خـداوند بـه عنوان وجه ممیّز آن از نبی و محدّث شناخته شده،و نبوت را علاوه بر شـنیدن سـخن ملک به دیدن وی در خواب هـمچنانکه در بیداری میبیند-مانند رؤیـای ابـراهیم-و محدّث را به شنیدن کلام مـلک بـدون دیدن وی تفسیر کردهاند.
براساس آیات و روایات متعدد،متکلمان شیعه بر این اعـتقادند کـه آنچه بر رسول و نبی القـا مـیشود،وحـی نام میگیرد و وحـی را بـه کلام پنهانی تفسیر مـیکنند.گـاه به آنچه قصد فهماندن مخاطب خاصی به صورت پنهان از دیگران باشد،نیز وحی مـیگویند،و هـنگامی که وحی به خداوند نسبت داده شـود و از نـوع کلام بـاشد،در اصـطلاح آن را مـختص رسولان الهی میدانند.(ر.ک:مـجلسی،۱۴۰۳ ق،ج ۲۶،ص ۸۳،ح ۴۶)اما در
مواردی نیز مطالبی را غیراز نبیّ و رسول،از اسرار غیب دریافتهاند که پنهان از دیگران بوده،هـمچنانکه مـادر موسی علیه السّلام مخاطب وحی الهـی قـرار گـرفت۶و بـه اتـفاق مسلمین، وحی بـه او بـه صورت رؤیایی در خواب بود که این فرمان الهی را دریافته است.(همان، ج ۲۶،ص ۸۳،ح ۴۶)همچنانکه وحی به زنبور عـسل۷نـیز از جـنس کلام بشری نبوده و نوعی الهام پنهانی بـدون وجـود تـکلم و گـفتوگو بـوده اسـت.(همان،ج ۱۸،ص ۲۴۹؛ مفید،۱۴۱۴ ق[ج]،ص ۱۲۰-۱۲۱)
بر این اساس شیخ مفید تصریح میکند که اگرچه عقل،نزول وحی بر غیرپیامبر را محال نمیداند،اجماع مسلمین بر این است که پس از پیامبر خـاتم(ص)،وحی-به معنیای که ذکر شد-بر کسی نازل نخواهد شد.هیچ اختلافی بین امامی مذهبان در این نکته وجود ندارد.(مفید،۱۴۱۴ ق[ب]،ص ۶۸؛مجلسی،۱۴۰۳ ق،ج ۲۶،ص ۸۴)
اما واقعیت گفتوگوی مرموز-معنی لغوی وحـی-پس از پیـامبر خاتم هم تحقق یافته،لذا همو تصریح میکند که خداوند در خواب به عدۀ بسیاری از مردم حقایقی را نموده است که قابل تأویل و اثبات حقانیتاند،لکن پس از استقرار شریعت نمیتوان نام وحی را بـر ایـن امر گذارد.در این عصر نمیتوان به کسی که خداوند او را از دانشی برخوردار کرده،گفت که به او وحی شده است.(مفید،۱۴۱۴ ق[ج]،ص ۲۱۲؛مجلسی، ۱۴۰۳ ق،ج ۱۸،ص ۲۵۰)
در منابع حـدیثی اهـل سنت،اگرچه تعبیر محدّث وارد شـده،روایـتی در مصادر مهم روایی ایشان در تفسیر این عنوان نقل نکردهاند.در برخی منابع غیرمشهور اهل سنت، حدیث«قیل،یا رسول اللّه،کیف یحدّث؟قال:تتکلم الملائکه علی لسـانه:گـفته شد ای رسول خدا چـگونه حـدیث میشود؟فرمود:ملائکه بر زبان او سخن میگویند»از ابو سعید خدری به صورت مرفوع از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده که در آن،محدث و کیفیت تحدیث بیان شده است. ابن حجر(م ۸۵۲)این حدیث را از عدهای نـقل کـرده است.(عسقلانی،بیتا،ج ۷،ص ۴۱؛ متقی هندی،۱۴۰۹ ق،ج ۹۲،ص ۵۹۵،ح ۳۵۸۵۱)و معنای روایت ابو سعید خدری را نیز به الهام تفسیر میکند چه آنکه تکلم و گفتوگوی ملائکه را در حال عدم رؤیت حقیقی ملائکه میداند و درواقع این همان الهـام اسـت.(عسقلانی،بـیتا،ج ۷،ص ۴۱)
براساس این روایت،محدّث کسی است که کلام ملائکه را میشنود.
عالمان لغتشناس و محدّثان اهل سنت به تـفسیر این لفظ پرداخته،و مراد از آن را معانی مختلفی دانستهاند.اکثر اهل سنت بـر آنـاند کـه مراد از محدّث،کسی است که به وی الهام میشود(همانجا؛مبارک فوری،بیتا،ج ۱۰،ص ۱۲۵)و عدهای نیز این تفسیر را بـه ابـن وهب نسبت دادهاند.(نووی،۱۳۹۳ ق،ج ۱۵،ص ۱۶۶)
عدهای دیگر از ایشان،محدّث را کسی میدانند که گمان صـادق دارد و از مـلأ عـلی در جان او چیزی القا میشود،پس همچون کسی است که دیگری به او اخباری را رسانده است.(عسقلانی،بـیتا،ج ۷،ص ۴۱،به نقل از ابو احمد عسکری)
گروه سومی نیز بر این اعتقادند که مـحدّث کسی است که صـواب بـر زبان او،بدون قصد و اختیار جاری شود.(همانجا)
همچنین ابن تین تحدیث را به«تفّرس»و نظر و دقت در امور تفسیر کرده است. (همانجا)
بدیهی است که عالمانی که تحدیث و محدثه بودن را به معنایی غـیراز گفتوگو- ولو به صورت الهام-با ملائکه تفسیر میکنند،تنها براساس این تصورّات شخصی خود،برخلاف ظاهر لفظ به توجیه این تعبیر پرداختهاند.بنابراین،این توجیهها و تفسیرها خلاف ظاهر احادیث شمرده مـیشود.
شـناخت محدّث
آنچه محدّث درمییابد و به او میرسد چه به شکل کلام و یا غیر آن،توسط چه کسی به او ابلاغ میشود؟گفتار الهام و یا هر شیوۀ دیگر تحدیث به واسطۀ چه کسی به صاحبان ایـن فـضیلت میرسد؟
این مطلب در روایات بسیاری،مورد سؤال قرار گرفته و به صراحت جواب دادث شده که ملائکه این وساطت را به عهده دارند.(ر.ک:طوسی،۱۴۱۴ ق،ص ۴۰۷،ح ۹۱۴؛صفا،۱۴۰۴ ق،ص ۳۴۲؛راوندی،بیتا،ج ۲،ص ۸۳۰؛مجلسی،۱۴۰۳ ق،ج ۲۲، ص ۳۲۷،ح ۳۱)
در برخی روایات،همین سؤال مـورد تـوجه راویان قرار گرفته،و ضمن مسلّم شمردن وجود افرادی محدّث،نکتۀ اصلی در موضوع را همین دانستهاند که محدّث و صاحب گفتار کیست؟
در روایت حمران بن أعین،پس از آنکه وی از امام باقر علیه السّلام شـنید کـه امـام علی علیه السّلام محدّث اسـت و آن را بـرای اصـحاب نقل کرد،اصحاب به او گفتند:کار مهمی نکردهای، چرا نپرسیدی که چه کسی با او سخن گفته؟پس حمران دوباره بازگشت و از امام باقر عـلیه السـّلام هـمین مطلب را پرسید،آن حضرت در پاسخ فرمود:«ملک یحدّثه:فـرشتهای بـا او سخن میگفت.»(ر.ک:کلینی،۱۳۸۸ ق،ج ۱،ص ۲۷۱،ح ۵؛صفار،۱۴۰۴ ق،ص ۳۸۶؛مفید، بیتا،ص ۲۸۶،۲۸۷؛راوندی،بیتا،ج ۲،ص ۸۳۰؛مجلسی،۱۴۰۳ ق،ج ۲۶،ص ۷۰،ح ۱۱)
در روایتی دیگر،امام باقر علیه السّلام تصریح میکند که در یـکیاز امـلائات رسـول خدا بر امام علی علیه السّلام،پیامبر به خواب رفـتند و امام علی علیه السّلام همچنان صدا میشنید و مینوشت. پس از آنکه پیامبر بیدار شد،از آن حضرت پرسید که چه کسی بـر تـو امـلا میکرد؟امام پاسخ داد،شما املا میکردید.پیامبر فرمود:خیر این جبرئیل بود کـه بـر تو املا میکرد. (ر.ک:صفار،۱۴۰۴ ق،ص ۳۴۲،ح ۵؛مجلسی،۱۴۰۳ ق،ج ۱۸،ص ۲۷۰،ح ۳۴)
در این روایت،به صراحت نام ملک(جبرئیل)هم مشخص شده اسـت.هـمچنانکه امـام صادق علیه السّلام هم برای اثبات محدّث بودن امام علی علیه السـّلام مـیفرماید:در جـنگ بنی قریظه و بنی نضیر،جبرئیل در طرف راست و میائیل در طرف چپ آن حضرت بودند و با او صـحبت مـیکردند.(صـفار،۱۴۰۴ ق،ص ۳۴۱،ح ۲؛مفید،بیتا،ص ۲۸۶؛راوندی،بیتا، ج ۲،ص ۸۳۰؛مجلسی،۱۴۰۳ ق،ج ۳۶،ص ۷۱،ح ۱۴)این روایت به روشنی دلالت دارد که محدّث،مخاطب ملائکه و طـرف سـخن اوست.
شیوۀ تحدیث
نقل اخبار الهی برای مخاطبانش،به شیوههای مختلفی صورت مـیگیرد و از آنـجا کـه مصداق روشن و متداول و محسوس نقل اخبار،به صورت گفتوگوست،بر همۀ آنها از باب تـغلیب،تـحدیث اطلاق میشود.
اما آیا محدّثان به شیوۀ خاصی مخاطب گفتوگوی ملائکه قرار مـیگیرند،یـا شـکلهای مختلفی از تحدیث وجود دارد؟
در روایات رسیده از ائمۀ اطهار علیهم السّلام شیوههای تحدیث اینگونه بیان شدهاند:
۱٫ریـختن در گـوش
در برخی روایات این تعبیر تکرار شده که:«یبعث اللّه ملکا یوقر فی اذنـه.»۸
خـداوند مـلائکهای را میفرستد که در گوش او بریزد و ثابت کند.
پس از این،در صورت محدّث بودن،کلمات را میشنوند و آنها را درمییابد.
۲٫نـجوا در گـوش
در روایـات دیگر اینگونه بیان شده که:«ینکت فی اذنه فیسمع طنینا کطنین الطـّست.» (ر.ک:صـفار،۱۴۰۴ ق،ص ۳۴۴،ح ۱۳ و ص ۳۹۳،ح ۱۷؛مفید،بیتا،ص ۲۸۷؛مجلسی، ۱۴۰۳ ق،ج ۲۶،ص ۷۰،ح ۱۰)
نجوایی در گوش میشنود همچون صدای[ریختن آب در]طشت مسی.
۳٫شنیدن کلام ملائکه
در روایات بسیاری بـه صـراحت بیان شده که محدّث،کلام ملائکه را بدون دیدن او میشنود.(ر.ک:کلینی،۱۳۸۸ ق،ج ۱،ص ۲۷۱،ح ۴؛صفار،۱۴۰۴ ق،ص ۳۴۳،ح ۹؛ مـجلسی،۱۴۰۳ ق،ج ۲۶،ص ۶۸،ح ۷)ایـن نحوه تحدّث در بین روایات رسیده از ائمه مـعصومین عـلیهم السـّلام بیشتر از دیگر شیوههاست.(ر.ک:مجلسی،۱۴۰۳ ق،ج ۲۶،ص ۶۶-۸۵)
۴٫الهام قلبی هـمراه بـا شنیدن صدا
در برخی از روایات چنین آمده که شیوۀ سخن گفتن و تحدیث ملائکه ایـنگونه اسـت که:«تصریح علی قلبه فـیسمع وقـعا کوقع السـّلسله عـلی الطـّست.»(همان،ج ۲۶، ص ۷۳،ح ۲۵ و ص ۷۸،ح ۳۵)
برای قلب او کشف میشود،پس صـدایی هـمچون صدای برخورد زنجیر بر طشت مسی را میشنود.
در این نوع الهام قلبی بـه هـمراه زمزمۀ کلامی،تحدیث و گفتوگوی ملائکه بـا محدّث شمرده شده،امـا ایـن سؤال نیز به ذهن مـیرسد کـه پس چگونه محدّث درمییابد که صدایی را میشنود و یا الهامی که به قلب او خطور مـیکند و یـا هرگونۀ دیگر از تحدیث،گفتار مـلائکه بـا اوست؟
ایـن سؤال را برخی اصـحاب ائمـه از ایشان داشتهاند و در جواب ایـنگونه پاسـخ شنیدهاند:«إنّه یعطی السّکینه و الوقار حتّی یعلم أنّه ملک.»(کلینی،۱۳۸۸ ق،ج ۱، ص ۲۷۱،ح ۴ و ص ۳۴۳،ح ۹؛مجلسی،۱۴۰۳ ق،ج ۲۶،ص ۶۸،ح ۷)
به او اطمینان قـلبی[بدون تـزلزل و شک]و حالتی داده میشود که یقین پیـدا مـیکند که او مـخاطب وحـی و مـلائکه است.
و در روایت دیگر،امـام باقر علیه السّلام یا امام صادق علیه السّلام میفرمایند:«یوقّع علم ذلک حتّی یعرفه.۹»(صفار،۱۴۰۴ ق،ص ۳۹۱،ح ۱۱؛مـجلسی،۱۴۰۳ ق،ج ۲۶،ص ۷۷،ح ۳۱)
عـلم به این را[که ملائکه دریافت مـیکند]در قـلب او ثـابت مـیکند تـا آن را بشناسد.
امام عـلیه السـّلام در این روایت،ظاهرا اشاره به حصول علم حضوری برای شخص محدّث دارد.بدیهی است که علم حـضوری وشـهودی امـکان خطا را برنمیتابد.
شیوۀ تحدیث از منظر عالمان سـنّی
در بـین اهـل سـنت،تـنها عـدهای گفتوگوی لفظی ملائکه با محدّث را پذیرفتهاند و بقیۀ آن را به سطح نازلتری از ارتباط تنزّل داده و آرای دیگری را د تبیین شیوۀ تحدیث اختیار کردهاند که عبارتاند از:
۱٫الهام قلبی
از ابن وهب نقل کردهاند کـه محدّث به الهام قلبی مخاطب ملائکه قرار میگیرد و کلامی از ملائکه نمیشنود.(نووی،۱۳۹۳ ق،ج ۱۵،ص ۱۶۶؛عسقلانی،بیتا،ج ۱، ص ۱۰۱ مقدمه؛هان،ج ۷،ص ۴۱؛مبارک فوری،بیتا،ج ۱۰،ص ۱۲۵)
۲٫جریان حق بر زبان بدون قصد
محدّث بودن آن است که بـدون قـصد و اختیار از زبان حق و صواب بیرون
میآید و گفتوگوی ملائکه در کار نیست،اما این کرامتی است که تنها برای اولیای الهی پیش میآید.(همانجا)
۳٫گمان صادق
محدّث گمانهایشان به واقع اصـابت مـیکند و از این جهت همچون کسی است که به او قبلا خبر داده است.(همانجا)
۴٫مکاشفه
محدّث در جانش از ملأ اعلی مطلبی القا میشود و همچون کسی است کـه دیـگری او را خبر کرده است(همانجا)پسـ رأیـ و گمان وی به واقع اصابت میکند. (منادی،۱۳۵۶ ق،ج ۴،ص ۶۶۴)
۵٫فراست
برخی بر این اعتقادند که محدّث،فراست خاصی دارد که در درک مطالب از دیگران قویتر است،و این فراست او را چنان مـینمایاند کـه قبلا توسط دیگری از مـوضوع خـبردار بوده است.
ابن حجر،این دیدگاه را از شخصی به نام ابن تین نقل کرده است.(عسقلانی، بیتا،ج ۷،ص ۴۱؛مبارک فوری،بیتا،ج ۱۰،ص ۱۲۵)
البته چنانکه ملاحظه میشود،هیچیک از دیدگاههای فوق مبتنی بر حدیث و یـا مـنبع قطعی نیست،و تنها نظریات و تصوّرات صاحبان این آرا و دیدگاههاست.
بخش دوم:امکان محدّث بودن
وحی به عنوان نوعی گفتوگوی مرموز از جمله امتیازات انبیاء است.آیا غیرنبیّ نیز میتواند مخاطب ملائکه واقع شـود و کـلام وی را بشنود؟به عبارت دیـگر،آیا غیرنبیّ هم میتواند محدّث باشد؟
در پاسخ به این سؤال،دلیلهای متعددی وجود دارد که دلالت بر امکان وقوع ایـن امر و تحقق آن دربارۀ برخی از غیرانبیا مینماید.این ادله عبارتاند از:قرآن کریم،روایـات و اجـماع مـسلمین.
الف.قرآن:
آیات قرآن کریم در مباحث و موارد مختلف،سخن گفتن ملائکه با غیرانبیا را حکایت کرده است از جمله:
۱٫گـفتوگوی مـلائه با حضرت مریم سلام اللّه علیها
در چندین آیۀ کریمۀ قرآن این گفتوگو بـه صـراحت گـزارش شده است.در جایی میفرماید:
«و إذ قالت الملائکه یا مریم إنّ اللّه اصطفاک و طهّرک و اصطفاک علی نساء العـالمین.»
(آل عمران:۴۲)
و به یاد آور هنگامی را که فرشتگان گفتند:ای مریم!خدا تو را برگزیده و پاک ساخته و بـر تمام زنان جهان،بـرتری داده اسـت.
نیز:
«إذ قالت الملائکه یا مریم إنّ اللّه یبشّرک بکلمه منه اسمه المسیح عیسی ابن مریم وجیها فی الدّنیا و الآخره و من المقرّبین.»
(همان:۴۵)
به یاد آورید هنگامی را که فرشتگان گفتند:ای مریم!خداوند تـو را به کلمهای[-وجود عظیمی]از طرف خودش بشارت میدهد که نامش مسیح،عیسی بن مریم است،درحالیکه در این جهان و جهان دیگر،صاحب شخصیت خواهد بود و از مقرّبان الهی است.
همچنین در دنبالۀ آیات،گـفتوگوی مـلائکه با حضرت مریم سلام اللّه علیها را پی میگیرد، و در جریان تولید حضرت مسیح علیه السّلام گفتوگوی تفصیلی آن حضرت را با یکی از ملائکه چنین نقل میکند:
«فأرسلنا إلیها روحنا فتمثّل لها بشرا سویّا*قالت إنـّی أعـوذ بالرّحمن منک إن کنت تقیّا*قال إنّما أنا رسول ربّک لأهب لک غلاما زکیّا*قالت أنّی یکون لی غلام و لم یمسسنی بشر و لم أک بغیّا*قال کذلک قال ربّک هو علیّ هیّن و لنجعله آیـه لّلنـّاس و رحمه مّنّا و کان أمرا مقضیّا.»
(مریم:۱۷-۲۱)
در این هنگام،ما روح خود را بر او فرستادم و او را به شکل انسانی بیعیب و نقص،بر مریم ظاهر شد او[سخت ترسید]گفت:من از شر تو به خدای رحـمان پنـاه مـیبرم اگر پرهیزگاری.گفت:من فـرستادۀ پروردگـار تـوأم.آمدهام تا پسر پاکیزهای به تو ببخشم.گفت: چگونه ممکن است فرزندی برای من باشد؟!درحالیکه تاکنون انسانی با من تماس نـداشته اسـت و زن آلودهـای هم نبودهام.گفت:مطلب همین است.پروردگارت فـرموده ایـن کار بر من
آسان است.ما او را میآفرینیم تا قدرت خویش را آشکار سازیم و او را برای مردم نشانهای قرار دهیم و رحمتی بـاشد از سـوی مـا و این امری پایان یافته است.
قطعا حضرت مریم سلام اللّهـ علیها از انبیا نبوده،با این حال،ملائکه بر وی نازل شده و با او سخن گفتهاند.وقوع این گفتوگو،قویترین دلیـل بـر امـکان سخن گفتن ملائکه با غیرانبیاست.
۲٫گفتوگوی ملائکه با ساره همسر حـضرت ابـراهیم علیه السّلام
در آیات قرآنچنین آمده است که ملاکه فرستادۀ خداوند آنگاه که نزد حضرت ابراهیم عـلیه السـّلام بـودند،مورد پذیرایی ساره همسر او قرار گرفتند و ایشان به ساره،بشارت تولد اسـحاق را دادنـد و در بـرابر تعجب وی،به قدرت او و برکات خدا را بر خانهاش گوشزد کردند:
«و لقد جاءت رسلنا إبراهیم بـالبشری قـالوا سـلاما قال سلام…*و امرأته قائمه فضحکت فبشّرناها بإسحاق و من وراء إسحاق یعقوب*قالت یا ویلتی ءألد و أنـا عـجوز و هذا بعلی شیخا إنّ هذا لشیء عجیب*قالوا أتعجبین من أمر اللّه رحمه اللّهـ و بـرکاته عـلیکم أهل البیت.»
(هود: ۶۹ و ۷۱-۷۳)
فرستادگان ما[-فرشتگان]برای ابراهیم بشارت آوردند:گفتند سلام[او نیز]گفت سلام…و هـمسرش ایـستاده بود.[از خوشحالی]خندید،پس او را به اسحاق و بعد از او به یعقوب بشارت دادیم.گفت:ای وای بر من!آیـا مـن فـرزند میآورم درحالیکه پیرزنم،و این شوهرم پیرمردی است؟!این به راستی چه چیز عجیبی است!گفتند:آیـا از فـرمان خدا تعجب میکنی؟!این رحمت خدا و برکاتش بر شما خانواده است.
قطعا سـاره مـقام نـبوت نداشته،اما با این همه به تصریح قرآن،مخاطب کلام ملائکه قرار گرفته است.
ب.روایـات اهـل سـنت دربارۀ برخی از صحابه
اگر از باب جدل وارد شویم،در کتابهای حدیثی و غیرحدیثی اهل سـنت،روایـاتی وجود دارد که برخی از صحابه و دیگر عالمان را از محدّثان برشمردهاند.این گزارشها
که در کتابهای معتبر اهل سنت و بـا اسـتناد صحیح در نزد آنان نقل شده است،امکان محدّث بودن برخی از افراد را ثـابت مـیکند،بنابراین شبههپراکنی برخی از آنان دربارۀ تحدیث و ارتـباط آن بـا نـبوت پذیرفته نیست.در صحیح بخاری و صحیح مسلم-کـه مـعتبرترین کتابهای حدیثی اهل سنتاند-وجود اشخاص محدّث در میان بنی اسرائیل بیان شده اسـت.(ر.ک:بـخاری،۱۴۰۱ ق،ج ۳،ص ۳۹؛قشیری نیشابوری،بیتا،ج ۴، ص ۱۸۶۴؛تمیمی،۱۴۱۴ ق،ج ۱۵،ص ۳۱۷؛بـیهقی،۱۴۱۴ ق،ج ۵،ص ۳۹؛تـرمذی، ۱۴۰۳ ق،ج ۵،ص ۵۰؛حاکم نـیشابوری،بـیتا،ج ۳،ص ۹۲)
ایـن منابع تصریح کردهاند که اگر ایـن اتـفاق در میان امت اسلامی رخ دهد،برای خلیفۀ دوم رخ خواهد داد.شارحان حدیثی اهل سنت،تـصریح کـردهاند که جریان تحدیث برای عمر واقـع شده و آن را جزء مناقب بـزرگ عـمر شمردهاند.(ر.ک:عسقلانی، بیتا،ج ۶،ص ۱۰۶؛العینی،بـیتا،ج ۱۶،ص ۵۵ و ج ۲۴،ص ۱۳۵؛زرقـانی،۱۴۱۱ ق،ج ۴، ص ۴۵۲؛مبارک فوری،بیتا،ج ۶،ص ۴۵۵؛منادی،۱۳۵۶ ق،ج ۴،ص ۵۰۷)
همچنین خلیفۀ اول از کسانی شمرده شده که کلام ملائکه را شـنیده؛هـرچند که مخاطب آنها معرفی نـشده اسـت(سـجستانی،۱۳۵۵ ق،ص ۶)و دربارۀ عمران بـن حـصین نیز گویند که بـا مـلائکه،مصافحه و سلام میکرد.(البصری الزهری،بیتا،ج ۴،ص ۲۸۸؛ طبرانی،۱۴۰۴ ق،ج ۱۸،ص ۱۰۷؛ابو الفرج،۱۳۹۹ ق،ج ۱،ص ۶۸۲؛حاکم نیشابوری، بیتا،ج ۳،ص ۵۳۶؛شیبانی،۱۴۰۸ ق،ج ۱،ص ۱۴۸ و ۱۴۹ و…)
ایـن سـخنان و گزارشها نشانگر آن است که اهل سـنت،امـکان سخن گـفتن مـلائکه بـا آدمی غیر از انبیا را پذیـرفته و به وقوع آن در جهان خارج نیز اعتقاد دارند.
ج.روایات شیعی
از طریق روایات شیعه،از ائمه اطهار عـلیهم السـّلام نقل شده که اشخاصی بودهاند کـه نـبی یـا رسـول نـبودهاند و با آنها تـحدیث صـورت گرفته است.این اشخاص،عموما از شخصیتهای پیش از اسلام بودهاند که به گونهای محدّث بودن و نبی نـبودن آنـها مـورد اتفاق مسلمانان است،و ائمه علیهم السّلام مـحدّثان امـت اسـلام را بـه ایـشان تـمثیل کردهاند.این اشخاص عبارتاند از:
۱٫ذو القرنین
در روایات بسیاری،ائمه علیهم السّلام در پاسخ از این سؤال که آیا محدّث نبی یا رسول است؟فرمودهاند:«لا،بل قل،مثله مثل صاحب سلیمان و صاحب مـوسی و مثله مثل ذی القرنین،أما سمعت أنّ علیّا سئل عن ذی القرنین أنبیّا کان؟قال،لا،و لکن کان عبدا أحبّ اللّه فأحبّه و ناصح اللّه فنصحه فهذا مثله.»(ر.ک:صفار،۱۴۰۴ ق،ص ۳۸۶، ح ۶؛مفید،بیتا،ج ۱،ص ۳۴۰؛مجلسی،۱۴۰۳ ق،ج ۲۶،ص ۷۳،ج ۲۰)
نه بلکه بگو:مثال محدّث هـمچون مـصاحب سلیمان و مصاحب موسی و مثال او همچون ذو القرنین است،مگر نشنیدی که از علی(ع)دربارۀ ذو القرنین پرسیدند که آیا پیامبر بود؟و آن حضرت فرمود نه،و لکن بندهای بود که خدا را دوست میداشت،پس خـدا هـم او را دوست میداشت و از خدا راهنمایی خواست پس خدا هم او را راهنمایی کرد،پس محدّث همچون اوست.
همچنین تمثیل به ذی القرنین در روایات دیگری با همین مضمون آمده اسـت.(ر.ک:ابـن بابویه،۱۴۰۵ ق،ص ۳۹۳،ح ۱؛صفار،۱۴۰۴ ق،ص ۳۴۴،ح ۱۱؛مفید، بیتا،ص ۳۰۹؛مـجلسی،۱۴۰۳ ق،ج ۲۶،ص ۶۹،ح ۸)
۲٫آصـف برخیا
در برخی از روایات در کنار نام دیگر محدّثان امتهای گذشته،با عنوان صاحب سلیمان،به آصف برخیا اشاره شده است.او پیامبر نبوده،لکن به حـکایت قـرآن کریم،کارهای خارق العـادهای انـجام داد که در قرآن،منشأ آن علم او به کتاب ذکر شده است.(ر.ک:نمل:۴۰)
گذشته از روایت سابق،روایات دیگری هم به عنوان صاحب سلیمان او را از محدّثان شمردهاند.۱۰
۳٫حضرت خضر
در روایاتی،نام«صاحب موسی»در شمار مـحدّثان آمـده و مراد از این عنوان،آن
فردی است که در کنار دریا،قبل از دیدن حضرت خضر با حضرت موسی علیه السّلام بود (ر.ک:کهف:۵۹-۶۴)و یا حضرت خضر است؛چه آنکه در قرآن کریم،داستان همراهی آن دو را بـا یـکدیگر نقل کـرده است.۱۱
در روایات نیز صریحا به نام حضرت خضر و عدم نبوت او تصریح شده است.در این روایات،امام عـلیه السّلام پس از بیان معنی محدّث،در جواب پرسش راوی که آیا محدّث نبی است؟فرمود:نـه،مـثل خـضر و مثل ذی القرنین است.۱۲روشن است که تعبیر امام علیه السّلام بیانگر عدم نبوت حضرت خضر علیه السـّلام اسـت.
البته مرحوم مجلسی در تفسیر عنوان«صاحب موسی»دو احتمال را ذکر کرده که مراد از او یـوشع یـا حـضرت خضر است،سپس در مقام توجیه روایات با توجه به نبوت حضرت یوع دو توجیه میآورد:یـکی آنکه محدّث بودن وی قبل از نبوتش بوده و روایت به آن زمان اشاره دارد،و دیگر آنـکه تشبیه به وی به جـهت مـتابعت او از حضرت موسی علیه السّلام بوده است.(ر.ک:مجلسی،۱۴۰۳ ق،ج ۲۶،ص ۶۹)
خلاصه آنکه ادلۀ روایی شیعه و سنّی در این مورد اتفاق دارند که محدّث بودن غیر پیامبران نه تنها امری ممکن،بلکه واقع شده است.در این مـوارد،اختلاف مصادیق محدّثها در بین شیعه و سنّی،ناشی از تفسیر متفاوتی است که این دو از واژۀ تحدیث دارند و آنچنانکه در نحوۀ تحدیث از منظر علمای شیعه و سنی سخن رفت،تحدیث در میان شیعیان از جایگاه و معنای رفیعتری برخوردار اسـت.
در ایـنجا تنها به کلام ابن حجر در شرح صحیح بخاری اشاره میکنیم که حکمت کثرت الهام از شیوههای مهم تحدیث در نزد اهل سنت را پس از عصر پیامبر چنین بیان میکند:«سرّ اینکه الهام در عصر پیـامبر صـلی الله علیه و آله و سلم کم بود و در عصر پس از وی زیادت یافت، آن است که وحی در حال بیداری بر پیامبر نازل میشد و مردم از او معجزه میخواستند، پس در آن موقعیت،مناسب آن بود که برای دیگری در عصر او چـنین چـیزی واقع نشود.پس از قطع شدن وحی با وفات پیامبر،الهام برای کسانی که خداوند خواسته، واقع شود،تا احیانا اشتباهی پیش نیاید.و انکار وقوع الهام با توجه به کثرت وقـوع آنـ و شـهرتش،امری ناپذیرفتنی است.(ر.ک:عسقلانی،بـیتا،ج ۱۲،ص ۲۷۴)
بـخش سـوم:محدثه بودن حضرت فاطمه سلام اللّه علیها
مباحث گذشته،همه مقدماتی بودند که این مطلب را به عنوان نکتۀ اساسی این مقاله مـورد بـررسی قـرار دهیم.آیا حضرت فاطمه محدّثه بوده است؟دلیل آن چیست؟ همچنین سـخن گـفتن ملائکه با ایشان چگونه و به چه شکل بوده است؟هریک از دو سؤال را در گفتاری پاسخ خواهیم گفت.
گفتار اول
براساس ادله و شواهد مختلف،حـضرت فـاطمه سـلام اللّه علیها از محدّثههای عالم اسلاماند. مستند این فضیلت،روایاتی در این مـوضوع است.
روایت اول:
شیخ صدوق با سند در چند کتابش از امام صادق علیه السّلام نقل میکند که ایشان فرمود: «لفـاطمه عـلیها السـلام تسعه اسماء،فاطمه،و الصدّیقه و المبارکه،و الطاهره و الزکیه،و الراضیه،و المرضیه،و المحدّثه و الزهـراء.»(ابـن بابویه،۱۳۸۶ ق،ج ۱،ص ۱۷۸،ح ۳؛همو، بیتا،ص ۴۱۴،ج ۳؛همو،۱۴۱۷ ق،ص ۶۸۸،ح ۹۴۵)
هریک از نامهای فوق،گویای یکی از امتیازات و صفات مهم آن حضرت است، و محدّثه بـه عـنوان یـک نام و نماد از آن حضرت معرفی شده است.
روایت دوم:
شیخ صدوق با سند از امـام صـادق عـلیه السّلام علت نامگذاری آن حضرت به محدّثه را چنین نقل میکند:«إنّما سمّیت فاطمه سلام اللّه عـلیها مـحدّثه لأنـّ الملائکه کانت تهبط من السّماء فتنادیها کما تنادی مریم بنت عمران فتقول:یا فـاطمه إنـّ اللّه اصطفاک و طهّرک و اصطفاک علی نساء العالمین یا فاطمه اقنتی لربّک و اسجدی و ارکعی مـع الرّاکـعین. فـتحدّثهم و یحدّثونها،فقالت لهم ذات لیله،ألیست المفضّله،علی نساء العالمین مریم بنت عمران؟فقالوا،إنّ مریم کـانت سـیّده نساء عالمها،و إنّ اللّه عزّ و جلّ جعلک سیّده نساء عالمک و عالمها،و سیّده نساء الأوّلیـن و الآخـرین.»(ابـن بابویه،۱۳۸۶ ق، ج ۱،ص ۱۸۲؛طبری،۱۴۱۳ ق،ص ۸۱،ح ۲۰؛مجلسی،۱۴۰۳ ق،ج ۱۴،ص ۲۰۶، ح ۲۳)
همانا فاطمه محدّثه نامیده شده چون ملائکه از آسمان فرود میآمدند،پس به وی خـطاب مـیکردند-همانگونه که مریم دختر عمران را خطاب میکردند-و گفتند:ای فاطمه!همانا خـداوند تـو را بـرگزیده و پاکیزه گردانیده و بر تمامی زنان جهان تو را برگزیده است.ای فاطمه! پروردگارت را عبادت کن و با نـمازگزاران سـجده و رکـوع کن.پس آن حضرت با ملائکه سخن میگفت و آنها نیز با وی سـخن مـیگفتند.پس شبی آن حضرت به ملائکه گفت:آیا کسی که بر همۀ زنان عالم برتری یافت،مریم دخـتر عـمران نبود؟پس گفتند:مریم سرور زنان جهان خودش بود و خداوند بزرگ و تعالی تو را سـرور زنـان جهان خود تو و جهان وی قرار داده است و سـرور زنـان از اولیـن و آخرین.
این روایت ضمن مسلّم شمردن نـام مـحدّثه برای آن حضرت،شیوۀ گفتوگوی ملائکه با ایشان را توضیح میدهد.این روایت،دلالتی روشـن بـر محدّثه بودن آن حضرت دارد.
روایت سـوم:
بـا سند صـحیح از ابـو عـبیده از امام صادق علیه السّلام نقل شـده کـه فرمود:«إنّ فاطمه مکثت بعد رسول اللّه خمسه و سبعین یوما،و کان یدخلها حـزن شـدید علی أبیها و کان جبرئیل یأتیها فـیحسن عزاءها علی أبیها و یـطیّب نـفسها و یخبرها عن أبیها و مکانه و یـخبرها بـما یکون بعدها فی ذرّیّتها و کان علیّ علیه السّلام یکتب ذلک فهذا مصحف فاطمه.»(کـلینی،۱۳۸۸ ق،ج ۱،ص ۲۴۱؛و بـه سند دیگر صحیح صفار،۱۴۰۴ ق، ص ۱۷۳،۱۷۴،ح ۶؛مـجلسی،۱۴۰۳ ق،ج ۲۶،ص ۴۱،ح ۷۲)
فـاطمه پس از رسـول اللّه هفتاد و پنـج روز عـمر کرد،و اندوه شدیدی بـر پدرش در وی بـود، و جبرئیل نزد وی آمده و او را بر عزای پدرش تسلّی میداد و او را دلخوش میکرد،و از پدرش و جایگاه وی،و آنچه پس از آن حـضرت در نـسل وی خواهد بود[امامت]خبر میداد و علی علیه السـّلام ایـن اخبار را مـینوشت.پس ایـن مـصحف فاطمه است.
این روایـت که شیوۀ فراهم آمدن مصحف فاطمه سلام اللّه علیها را گزارش میکند،به صراحت،تحدیث و گفتوگوی جـبرئیل بـا آن حضرت را بیان،و محتوای گفتوگو را نـیز گـزارش مـیکند.
روایـت چـهارم:
در روایتی معتبر،حـماد بـن عثمان از امام صادق علیه السّلام نقل میکند که امام صادق علیه السّلام ضمن نقل مطلبی از مـصحف فـاطمه سـلام اللّه علیها دربارۀ حقیقت آن مصحف مـیگوید:«إنـّ اللّه لمـّا قـبض نـبیّه صـلی الله علیه و آله و سلم دخل علی فاطمه سلام اللّه علیها من وفاته من الحزن ما لا یعلمه إلا اللّه عزّ و جلّ فأرسل إلیها ملکا یسلّی غمّها و یحدّثها،فشکت ذلک إلی أمیر المؤمنین علیه السـّلام فقال لها،إذا أحسست بذلک و سمعت الصّوت قولی لی.فأعلمته ذلک فجعل أمیر المؤمنین علیه السّلام یکتب کلّ ما سمع حتّی أثبت من ذلک مصحفا.»(کلینی،۱۳۸۸ ق،ج ۱،ص ۲۴۰،ح ۲؛ صفار،۱۴۰۴ ق،ص ۱۷۷،ح ۱۸؛مجلسی،۱۴۰۳ ق،ج ۲۲،ص ۵۴۵،ح ۶۲)
خداوند چون رسولش را از دنـیا گـرفت.اندوهی فراوان-که جز خدا نمیداند بر فاطمه به سبب فوت پدرش وارد شد.پس خداوند ملائکهای را به سوی او فرستاد که غمش را تسلّی دهد و با او سخن بگوید.پس حضرت فاطمه سلام اللّه عـلیها ایـن قضیه را برای امیر المؤمنین علیه السّلام نقل کرد. پس آن حضرت فرمود:هنگامی که ملائکه را احساس کردی و صدایش را شنیدی به من بگو. پس[حضرت فاطمه مـیگوید]به ایـشان خبر احساس ملائکه و شنیدن صـدای او را دادم.پس امـیر المؤمنین علیه السّلام هرآنچه را میشنید،مینوشت تا آنکه مصحفی را از این گفتهها نگاشت.
این روایت هم،نزول ملائکه بر آن حضرت،و شنیدن صدای او را توسط حضرت فـاطمه(یـعنی محدّثه بودن آن حضرت را)بـه صـراحت بیان میکند.
روایت پنجم:
سلیم بن قیس شامی میگوید:«به محمد بن ابی بکر گفتم:پس امیر المؤمنین محدّث است؟وی گفت:بله،و فاطمه محدّثه بود و نبوت نداشت.»(صفار،۱۴۰۴ ق، ص ۳۹۲،ح ۱۶؛مفید،بیتا،ص ۳۲۹؛مجلسی،۱۴۰۳ ق،ج ۲۶،ص ۷۹،ح ۳۹)
ایـن روایـت به صراحت از زبان محمد بن ابی بکر،صحابۀ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل میکند که فاطمه سلام اللّه علیها محدّثه بوده است.
روایت ششم:
شیخ صدوق به گونۀ مسند،گـزارش کـرده است کـه از محمد بن ابی بکر پرسیدند: آیا غیر از انبیا مخاطب سخن ملائکه میشوند؟وی گفت:«مریم لم تکن نبیّه و
کانت مـحدّثه،و أمّ موسی بن عمران کانت محدّثه و لم تکن نبیّه و ساره امـرأه إبـراهیم قـد عاینت الملائکه بشّروها بإسحاق و من وراء إسحاق،یعقوب و لم تکن نبیّه،و فاطمه بنت رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم کانت مـحدّثه و لم تـکن نبیّه.»(ابن بابویه،۱۳۸۶ ق،ج ۱، ص ۱۸۳؛مازندرانی،۱۳۷۶ ق،ج ۳ ص ۱۱۵؛مجلسی،۱۴۰۳ ق،ج ۴۳،ص ۵۵)
محمد بن ابی بکر در پاسخ سؤال گفت:مـریم پیـامبر نـبود و محدّثه بود،و مادر موسی بن عمران محدّثه بود و پیامبر نبود،و ساره همسر ابراهیم،ملائکه را مـشاهده کرد.پس ایشان وی را به اسحاق و در پی اسحاق به یعقوب بشارت دادند و او پیامبر نبود و فاطمه دخـتر رسول خدا محدّثه بـود و پیـامبر نبود.
دو روایت اخیر،اگرچه از محمد بن ابی بکر است،و از ائمه اهل بیت نیست، مؤید و تأکیدکنندۀ روایات واردۀ ایشان است.او تربیتیافتۀ خانۀ امیر المؤمنین علیه السّلام و از نزدیکان به اهل بیت علیهم السّلام اسـت.
شیخ صدوق در بیان این حدیث تصریح میکند که آیات قرآنی به ما خبر میدهند که هیچ زنی پیامبر نشده است،ولی محدّثها نه رسولاند و نه نبی(ابن بابویه،۱۳۸۶ ق،ج ۱،ص ۱۸۳)بنابراین محدّثه میتواند زن بـاشد.
شـیخ طوسی نیز در بحث از ظهور ملائکه بر مریم سلام اللّه علیها میگوید:«نزد ما[شیعیان] میتواند این امر معجزه و کرامتی برای حضرت مریم باشد،اگرچه پیامبر نیست، زیرا ظهور معجزات نزد ما مـیتواند بـه دست اولیا و صالحان وجود یابد،چون این معجزات،مقدار صداقت کسی که آنها را دارد،نشان میدهد،چه نبی یا امام یا شخصی صالح باشد.»(طوسی،۱۴۰۹ ق،ج ۲،ص ۴۵۷)
بههرحال،این ادلۀ روایی،سخن گـفتن مـلائکه با حضرت فاطمه زهرا سلام اللّه علیها را ثابت میکند.
گفتار دوم:چگونگی سخن گفتن ملائکه با آن حضرت و محتوای آن
از لابلای روایات گفتار اول،شکل سخن گفتن ملائکه با آن حضرت روشن شد.بـا تـوجه بـه شهرت توصیف محدّثه بودن در زمـان حـیات پیـامبر صلی الله علیه و آله و سلم سخن گفتن ملائکه با
حضرت فاطمه سلام اللّه علیها در آن دوران نیز وجود داشته است.تحدیث پس از رحلت پیامبر صلی الله عـلیه و آله و سـلم بـه شکل گستردهتر انجام شد و به صورت مصحف حـضرت فـاطمه سلام اللّه علیها تدوین گشت. گزارشها از محتوای مصحف،گویای آن است که این موضوعات در این کتاب بوده است:(تصیل این بـخش در عـنوان مـصحف حضرت فاطمه سلام اللّه علیها خواهد آمد.)
۱٫تسلیت و تعزیت
در روایـت صحیحه،ابو عبیده از امام صادق علیه السّلام این مطلب،یکی از مضامین گفتوگوی ملائکه معرفی شده است.(کلینی،۱۳۸۸ ق،ج ۱،ص ۲۴۱؛صـفار، ۱۴۰۴ ق،ص ۱۷۴،ح ۶؛مـجلسی،۱۴۰۳ ق،ج ۲۲،ص ۵۴۵،ح ۶۳)
۲٫خـبر از پیامبر و جایگاه وی در بهشت
در روایت صحیحۀ فوق الذکر چنین آمده که«یـخبرها عـن أبیها و مکانه.»
۳٫اخبار حوادث آینده
در حدیث مرسل شیخ مفید از امام صادق علیه السّلام نقل شده کـه«فـفیه مـا یکون من حادث.»(مفید،۱۴۱۴ ق[الف]،ج ۲ ص ۱۸۶؛طبرسی،۱۴۲۵ ق،ج ۲،ص ۱۳۴؛ مجلسی،۱۴۰۳ ق،ج ۲۶،ص ۱۸،ح ۱)
۴٫اخبار فرمانروایان
در برخی از روایات،مـحتوای کـتاب فـاطمه سلام اللّه علیها اطلاعاتی دربارۀ فرمانروایان بر این امّت با نام و نام پدرشان ذکر شـده اسـت.(کـلینی،۱۳۸۸ ق،ج ۱،ص ۲۴۲،ح ۸؛ابن بابویه،۱۳۸۶ ق،ج ۱،ص ۲۰۷،ح ۷؛صفار،۱۴۰۴ ق،ص ۱۸۹،ح ۳؛مجلسی،۱۴۰۳ ق، ج ۲۵،ص ۲۵۹،ح ۲۰)
۵٫اخبار مؤمنان و کافران
در روایت ابو بصیر به نقل از امام بـاقر عـلیه السّلام آن حضرت محتوای دو ورقه از محصف فاطمه سلام اللّه علیها را توصیف کردند و در آن مـیان اخـبار انـبیا و مومنان و کافران گذشته و آینده و داستانهای آنها هم ذکر شده است.(طبری،۱۴۱۳ ق،ص ۱۰۵، ح ۳۴)
این موضوع هـم مـیتواند یکی از شاخههای اخبار گذشته و حوادث آینده باشد.
بههرحال،در هیچیک از اخباری که از سخن گـفتن مـلائکه بـا حضرت فاطمه سلام اللّه علیها حکایت میکند،علم حلال و حرام الهی در محتوای این سخنان گـزارش نـشده،بلکه در برخی روایات نیز به صراحت گفته شده که در مصحف فاطمه زهـرا سـلام اللّه عـلیها چیزی از حلال و حرام وجود ندارد.(کلینی،۱۳۸۸ ق،ج ۱،ص ۲۴۰،ح ۲؛صفار،۱۴۰۴ ق، ص ۱۷۷،ح ۱۶؛مجلسی،۱۴۰۳ ق،ج ۲۶،ص ۴۴،ح ۷۷)
بخش چهارم:بررسی شبهات
در مباحث گذشته،دو مـطلب،یـکی از امـکان محدّث بودن غیرانبیا و دیگری محدّثه بودن حضرت فاطمه زهرا سلام اللّه علیها تـبیین شـد،اما در برابر،برخی شبهه کردهاند که سخن گفتن ملائکه با غیرپیامبر امکان ندارد.عمدۀ مستند ایـن گـروه دو نکته است که به تحقیق آنها میپردازیم.
نکتۀ اول:اگرچه سخن گفتن مـلائکه بـا حضرت فاطمه زهرا سلام اللّه علیها مانعی نـداشته،فـرود آمـدن جبرئیل به زمین پس از وفات پیامبر صـلی الله عـلیه و آله و سلم ممکن نیست؛چه آنکه جبرئیل پس از وفات آن حضرت با زمین خـداحافظی کـرد و گفت:«هذا آخر وطئی بـالأرض.»(طـبرانی، ۱۴۰۴ ق،ج ۳،ص ۱۲۹،ح ۲۸۹۰؛همو،۱۴۱۳ ق،ص ۳۶۸؛مـتقی هـندی،۱۴۰۹ ق،ج ۷، ص ۲۶۴)
یـا به شکل دیگری نقل شده کـه گـفت:«هذا آخر عهدی بالأرض بعدک و لن اهبط الی الارض لأحد بعدک.»(الصالحی الشامی،۱۴۱۴ ق،ج ۱۲،ص ۲۶۴؛حلبی،۱۴۰۰ ق، ج ۳،ص ۴۷۲)
روشـن اسـت که این نکته با سخن گـفتن جبرئیل با حضرت فـاطمه سـلام اللّه علیها سازگاری ندارد.
جلال الدیـن سـیوطی(م ۹۱۱)در مقام جواب،این احادیث را ضعیف شمرده(ر.ک: حلبی،۱۴۰۰،ج ۳،ص ۴۷۲-۴۷۳)و دلیل سستی آنها را دو چیز میداند:
اول آنـکه،آخـرین فرود آمدن جبرئیل در هنگام وفـات رسـول اللّه بـوده و اینکه وی از زمین خـداحافظی کـرده،امر مسلّمی نیست،بـلکه در روایـات وارد شده که جبرئیل در
شب قدر با ملائکه فرود میآید و بر هر ایستاده و نشستهای کـه ذکـر خدا میگوید،درود میفرستد،بنابراین نمیتوان عـدم نـزول جبرئیل پس از وفـات پیـامبر صـلی الله علیه و آله و سلم را با تـوجه به تعارض آن با این روایات پذیرفت.
دوم آنکه،وحی جبرئیل با وفات پیامبر صلی الله علیه و آله و سـلم قـطع نشده،بلکه وی وظیفۀ دیگری هم بـه عـهده دارد.در حـدیث وارد شـده کـه خداوند پس از کشته شـدن دجـّال به عیسی علیه السّلام وحی میرساند.
این حدیث،به اعتقاد سیوطی-صریح در آن است که وحی بـه حـضرت عـیسی علیه السّلام پس از نزول مجدد او به زمین خـواهد بـود و ظـاهرا وحـی تـوسط جـبرئیل خواهد بود، بلکه این امر قطعی و غیرقابل تردید است.چون رساندن وحی،وظیفۀ جبرئیل است و او سفیر نبیّ خدا و فرستادگان اوست.
بنابراین،میتوان گفت اتفاق شیعه و سنّی بـر قطع شدن وحی نبوی است. مسلمانان،حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم را خاتم و خاتم انبیا میدانند.در قرآن کریم و روایات مذاهب مختلف در حدّ تواتر قطعی بر این امر تأکید شده اسـت.
امـام علی علیه السّلام د نهج البلاغه تصریح میکند که«ختم به الوحی.»(خطبۀ ۱۳۳؛ مازندرانی،۱۳۷۶ ق،ج ۱،ص ۱۳۶؛مجلسی،۱۴۰۳ ق،ج ۱۸،ص ۲۲۱،ح ۵۴)
یا در هنگام غسل پیامبر به ایشان خطاب میکند که«بأبی أنت و أمّی یا رسول اللّه لقـد انـقطع بموتک ما لم ینقطع بموت غیرک من النّبوّه و الإنباء و أختبار السّماء.»(نهج البلاغه،خطبۀ ۲۳۵؛مفید،۱۹۹۳ م،ص ۱۰۲؛مجلسی،۱۴۰۳ ق،ج ۲۲، ص ۵۲۷،ح ۳۳)
اما غیر وحی نبوی-چنانکه شرح آن گـذشت-مـورد اثبات تمام مسلمین-به نـحو الهـام میباشد-علامه آلوسی مفسّر مشهور اهل سنت نیز ضمن تصریح به این مطلب میگوید:پس منقطع همان وحی تشریعی است نه غیر آن.سپس به حـکمت عـدم انقطاع وحی غیرتشریعی مـیپردازد و مـیگوید که آشناسازی به حقایق همچنان باقی است تا مردم نسبت به حقیقت اسلام و ایمانی که به آن دعوت میکنند،بصیر باشند.(آلوسی، ۱۴۳۱ ق،جزء ۲۵،ص ۵۷،ذیل آیۀ ۵۱ سورۀ شوری)
بسیاری دیگر از بزرگان مـتکلم و مـفسّر قرآن کریم هم به این حقیقت اعتراف دارند که ذکر آنها به طول میانجامد.عدم توجه به فرق محدّث و نبی،باعث انحراف عدهای شده است.از جمله امام باقر علیه السـّلام از پیـامبر صلی الله عـلیه و آله و سلم نقل کردهاند که از اهل بیت من ۱۲ نفر محدّث هستند.امام علیه السّلام سپس به شرح مـعنی محدّث پرداخته و در پایان فرموده است:«هی الّتی هلک فیها أبو الخـطّاب لم یـدر تـأویل المحدّث و النّبیّ.»(کلینی، ۱۳۸۸ ق،ج ۱،ص ۲۷۰،ح ۲؛صفار،۱۴۰۴ ق،ص ۳۴۰،ح ۴؛مجلسی،۱۴۰۳ ق،ج ۲۶، ص ۶۸،ح ۶)
این همان چیزی است که موجب هلاکت[گمراهی]ابو الخطاب شد.او نمیدانست معنای مـحدّث و نـبی چیست؟
شناخت این مفاهیم به صورت دقیق برای عدهای روشن نبود،به همین سـبب، ائمـه عـلیهم السّلام برخی از اصحابشان را از نقل اینگونه مفاهیم برای برخی مخالفان نهی کردهاند(طوسی،۱۴۰۲ ق،ج ۱،ص ۴۱۵،رقم ۳۰۸؛مجلسی،۱۴۰۳ ق،ج ۲۶،ص ۸۱، ح ۴۲)زیـرا نقل احادیثی که مورد انکار قرار میگیرد،برخلاف آداب حدیثی اهل بیت علیهم السـّلام است.
نکتۀ دوم:علم بـه غـیب و آنچه اتفاق افتاده و اتفاق خواهد افتاد،به خداوند اختصاص دارد،و آیات بسیار و روایات متواتر گویای این ادعایند.حال چگونه ممکن است که اهل بیت علیهم السّلام علم نسبت به اخبار آینده و اتـفاقاتی که پیش خواهد آمد داشته باشند؟آیا این،نوعی مشارکت با خداوند در علم غیب او نیست که با تصریح قرآنی و روایی ناسازگار است؟
جواب آنکه،علم غیب به معنی اطلاع یافتن از اخباری که اینک در عـالم شـهود قابل دیدن نیست،چه دربارۀ اخبار گذشته و چه آینده،برای هر بشری ممکن است. همچنانکه شهادت شاهدان و یا مراجعه به اسناد گاه میتواند این علم را ایجاد کند،و اساس معلومات مـؤمنان کـه در حوزۀ دین سرچشمه گرفته،از همین ایمان به غیب است. دانستههای غیبی مانند علم به خدا و ملائکه و کتب و رسولان و آخرت و بهشت و جهنم و زندگی پس از مرگ و قیامت و حساب و نعمتهای بهشت و دیـگر امـور غیبی
مؤمنان دارند و به آنها ایمان دارند؛اما علم ایشان،علم ذاتی نیست،بلکه به تعلیم خدا و رسول به وجود آمده است.
از سوی دیگر،نصوص قرآنی زیادی وارد شده کـه خـداوند بـخشی از علم غیب را بر پیامبرانش بـیان مـیکند تـا بر مردم بخوانند و ایشان را هدایت کنند،همچنانکه در قصههای قرآنی مختلف چون قصۀ مریم۱۳و قصۀ نوح۱۴و قصه یوسف۱۵به غیبی بودن ایـن اخـبار تـصریح شده است.
البته به این نکته هم بـاید تـوجه داشت که علم به غیب،و عمل براساس آن،و اعلام آن به مردم،سه مرحلۀ جداگانه هستند که هیچیک مستلزم دیگری نـیست، بـنابراین خـداوند میتواند علم غیبش را به دیگران تعلیم دهد و اخبار گذشته و آیـنده را به ایشان بیاموزد،بدون آنکه مشارکت دیگران در علم غیبی ذاتی او لازم بیاید.بر همین اساس،امام کاظم علیه السـّلام در جـواب کـسی که دربارۀ علم ایشان به غیب سؤال کرد، فرمود:«سبحان اللّه!ضـع یـدک علی رأسی فو اللّه ما بقیت شعره فیه و لا فی جسدی إلا قامت؟ثمّ قال:لا و اللّه ما هی إلا وراثه عن رسول اللّه صـلی الله عـلیه و آلهـ و سلم»(مفید،۱۹۹۳ م،ص ۲۳، ح ۵؛مجلسی،۱۴۰۳ ق،ج ۲۶،ص ۱۰۳،ح ۵)
خداوند منزّه و پاک است.و دستت را بر روی سرم بگذار.پس بـه خـدا قـسم،مویی در سرم و بدنم باقی نمانده مگر برخاسته.سپس فرمود:نه به خدا قسم،مـویی در سـرم و بـدنم باقی نمانده مگر برخاسته.سپس فرمود:نه به خدا قسم،علم ما به جـز وراثـت از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نیست.
نتیجهگیری
تحدیث به معنای الهام مـلائکه بـر اشـخاص،امری ممکن است و براساس آیات قرآن کریم و نیز نقلیات شیعه و سنّی،برای غیرپیامران نـیز واقـع شده است.در روایات، برخی از کسانی که طرف گفتوگوی ملائکه بوده و معرفی شدهاند از جـمله حـضرت فـاطمه زهرا سلام اللّه علیها محدّثه معرفی شده است.مضمون گفتوگوها نیز در روایات خبر از جایگاه پیامبر در آخـرت و خـبر حوادث آینده و عاقبت فرمانروایان و مؤمنان و کافران گزارش شده است.
غالبا شبهات در ایـن مـوضوع بـه دو نکته بازمیگردد:یکی از انحصار اینگونه علوم به خداوند و دیگری اشتباه ماهیت این نوع الهام بـه وحـی نـبوی.بدیهی است که با توجه به اینکه خداوند به تصریح آیات قـرآنی از دانـش بینهایت خود به بندگانش هم افاضه میکند،لذا مانعی از تصدیق این روایات وجود ندارد.از سوی دیگر،الهـام و مـحتوای آن،تفاوتهایی با وحی نبوی دارد که توجه به آنها موانع درک این فضیلت را بـرطرف مـیکند.
*
پینوشتها:
(۱).احزاب:۳۳٫
(۲).ر.ک:طبری،۱۴۱۳ ق،ص ۸۰،۸۱،ح ۲۰ و ص ۱۴۹،ح ۸۵؛مفید،۱۹۹۳ م،ص ۲۳،ح ۴؛ مجلسی،۱۴۰۳ ق،ج ۲۱،ص ۲۷۹؛بخاری،۱۴۰۱ ق،ج ۴،ص ۲۰۹؛تـرمذی،بـیتا،ج ۵،ص ۳۲۶، ح ۳۸۷۰٫
(۳).«
و عـلّمتنی من تأویل الأحادیث:
مرا از علم تعبیر خـوابها آگـاه ساختی.»(یوسف:۱۰۱)
(۴).«
فلیأتوا بحدیث مثله:
پس کلامی همچون این قرآن بیاورید.»(طور:۳۴)
(۵).برای مـلاحظۀ ایـن روایات ر.ک:مجلسی،۱۴۰۳ ق،ج ۲۶،ص ۶۶-۸۵ باب«انّهم عـلیه السـّلام محدّثون مـفهون».
(۶).
«و أوحـینا إلی أمـّ موسی أن أرضعیه فإذا خفت علیه فـألقیه فـی الیمّ و لا تخافی و لا تحزنی إنّا رادّوه إلیک و جاعلوه من المرسلین.»
(قصص:۷)
(۷).
«و أوحی ربّک إلیـ النـّخل أن اتّخذی من الجبال بیوتا و من الشـّجر و ممّا یعرشون.»
(نحل:۶۸)
(۸).در بـصائر الدرجـات(صفار،۱۴۰۴ ق،ص ۳۴۳)با تعبیر ینقر فـی اذنـه،و در بحار الانوار(مجلسی، ۱۴۰۳ ق،ج ۲۶،ص ۷۱،ح ۱۵)مطابق متن آمده است.
(۹).در اصول کافی(کلینی،۱۳۸۸ ق،ج ۱،ص ۱۷۷،ح ۴)تعبیر«یوفّق لذلک»آمـده اسـت.
(۱۰).صفار،۱۴۰۴ ق،ص ۳۸۵،و ص ۳۸۶،ح ۵ و ۳۸۷،ح ۷؛مفید،بیتا،ص ۲۸۷،ص ۳۰۹؛مجلسی، ۱۴۰۳ ق،ج ۲۶،ص ۶۹،ح ۸٫
Ẓمـؤثقه عـمار قـال قلت لأبی عـبد اللّه عـلیه السّلام ما منزلتهم أنـبیاءهم قـال لا و لکنهم علماء کمنزله ذی القرنین فی علمه و کمنزله صاحب موسی و کمنزله صاحب سلیمان و معتبره حـمران بـن أعین قال قلت لأبی جعفر عـلیه السـّلام ألست حـدثتنی أن عـلیا عـلیه السّلام کان محدثا قـال بلی قلت من یحدثه قال ملک یحدثه قال قلت فأقول إنه نبی أو رسول قال لا بـل مـثله مثل صاحب سلیمان و مثل صاحب مـوسی و مـثل ذی القـرنین أمـا بـلغک أن علیا ع سئل عـن ذی القـرنین فقالوا کان نبیا قال لا بل کان عبدا أحب اللّه فأحبه و ناصح اللّه فنصحه فهذا مثله.
(۱۱).کهف:۶۵-۸۲؛اما آن حـضرت پیـامبر نـبوده است(ر.ک:مجلسی،۱۴۰۳ ق،ج ۲۶،ص ۶۹، ح ۸ و ص ۷۰،ح ۱۱)
(۱۲).صفار،۱۴۰۴ ق،ص ۳۸۶،ح ۴؛مفید،بیتا،ص ۲۸۷؛مجلسی،۱۴۰۳ ق،ج ۲۶،ص ۷۰،ح ۱۰. حـمران بـن أعـین قـال أخـبرنی أبـو جعفر علیه السّلام أن علیا کان محدثا فقال أصحابنا ما صنعت شیئا إلا سألته من یحدثه فقضی أنه لقیت أبا جعفر علیه السّلام فقلت ألست أخبرتنی أن علیا علیه السـّلام کان محدثا قال بلی قلت من کان یحدثه قال ملکت قلت فأقول إنه نبی أو رسول قال لا بل قل مثله مثل صاحب سلیمان و صاحب موسی و مثله مثل ذی القرنین أما سمعت أن عـلیا عـلیه السّلام سئل عن ذی القرنین أنبیا کان قال لا و لکن کان عبدا أحب اللّه فأحبه و ناصح اللّه فنصحه فهذا مثله.
(۱۳).
«ذلک من أنباء الغیب نوحیه إلیک و ما کنت لدیهم إذ یلقون أقلامهم أیّهم یکفل مـریم و مـا کنت لدیهم إذ یختصمون.»
(آل عمران:۴۴)
(۱۴).
«تلک من أنباء الغیب نوحیها إلیک ما کنت تعلمها أنت و لا قومک من قبل هذا.»
(هود:۴۹)
(۱۵).
«ذلک من أنباء الغیب نـوحیه إلیـک و ما کنت لدیهم إذ أجمعوا أمـرهم و هـم یمکرون.»
(یوسف:۱۰۲)
منابع
۱٫قرآن کریم.
۲٫نهج البلاغه.
۳٫آلوسی بغدادی،محمود بن عبد اللّه؛روح المعانی فی تفسیر القرآن و السبع المثانی؛ هیثم حازم عبد الحیالی و ماهر حـبوش،بـیروت،لبنان:مؤسسه الرساله،۱۴۳۱ ق.
۴٫ابـن بـابویه الصدوق،محمد بن علی؛الامالی؛چ ۱،تحقیق الدرساات الاسلامیه،قم:مؤسسه البعثه، ۱۴۱۷ ق.
۵٫ابن بابویه الصدوق،محمد بن علی؛الخصال؛تحقیق علی اکبر غفاری،چ ۱،قم:جامعۀ مدرسین حوزۀ علمیه،بیتا.
۶٫ابن بـابویه الصـدوق،محمد بن علی؛علل الشرایع؛نجف:مکتبه الحیدریه،۱۳۸۶ ق.
۷٫ابن بابویه الصدوق،محمد بن علی؛کمال الدین؛تحقیق علی اکبر غفاری،بیجا:مؤسسه النشر الاسلامی،۱۴۰۵ ق.
۸٫ابن منظور،محمد بن مکرم؛لسـان العـرب؛چ ۱،بیروت:دار الفـکر،۱۴۱۰ ق.
۹٫ابو الفرج،عبد الرحمن عی بن محمد؛صفوه الصفوه؛تحقی محمد فاخوری و محمد رواس قلعهجی،چ ۲،دار المعرفه،۱۳۹۹ ق.
۱۰٫البصری الزهـری،محمد بن سعید بن منیع؛الطبقات الکبری؛بیروت:دار صادر،بیتا.
۱۱٫العـینی،بـدر الدیـن محمد بن احمد؛عمده القاری؛بیروت:دار احیاء تراث،بیتا.
۱۲٫بخاری،محمد بن اسماعیل؛صحیح البخاری؛بیروت،لبـنان: دار الفـکر،۱۴۰۱ ق۱۹۸۱/ م.
۱۳.بیهقی،احمد بن الحسین؛السنن الکبری؛تحقیق محمد عبد القادر عطاء،مکه:مـکتبه در البـاز، ۱۴۱۴ ق.
۱۴٫تـرمذی،محمد بن عیسی؛سنن الترمذی؛تحقیق احمد محمد شاکر،بیروت:دار احیاء التراث، بیتا.
۱۵٫تعمیمی بـستی،محمد بن حبان؛صحیح ابن حبان؛تحقیق شعیب ارنؤوط،چ ۲،بیروت: مؤسسه الرساله،۱۴۱۴ ق.
۱۶٫حـاکم نیشابوری،محمد بن مـحمد؛المـستدرک علی الصحیحین؛تحقیق یوسف مرعشلی، بیروت:دار المعرفه،بیتا.
۱۷٫حلبی؛السیره الحلبیه؛بیروت،لبنان:دار المعرفه،۱۴۰۰ ق.
۱۸٫راغب اصفهانی؛مفردات غریب القرآن؛چ ۲،بیجا:دفتر نشر الکتاب،۱۴۰۴ ق.
۱۹٫راوندی،قطب الدین؛الخرائج و الجرائح؛قم:مؤسسه الامـام المهدی عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف،بیتا.
۲۰٫زرقانی،محمد بن عبد الباقی بن یوسف؛شرح الزرقانی؛چ ۱،بیروت:دار الکتب العلمیه،۱۴۱۱ ق.
۲۱٫سجستانی،سیلمان بن اشعث ابی داود؛المصاحف؛تصحیح آرش جعفری،چ ۱،مصر: مطبعه الرحمانیه،۱۳۵۵ ق.
۲۲٫شیبانی،احـمد بـن عمرو بن حنبل؛الزهد؛تحقیق عبد العلی عبد الحمید حامد،چ ۲،قاهره: دار الریان للتراث،۱۴۰۸ ق.
۲۳.الصالحی الشامی،محمد بن یوسف؛سبل الهدی و الرشاد فی سیره خیر العباد؛تحقیق عادل احمد عبد المـوجود،بـیروت:دار الکتب العلمیه،۱۴۱۴ ق.
۲۴٫صفار،محمد بن حسن بن صفار؛بصائر الدرجات؛تحقیق میراز محسن کوچهباغی،تهران: مؤسسه الاعلمی،۱۴۰۴ ق.
۲۵.طبرانی،سلیمان بن احمد بن ایوب؛کتاب الدعاء؛دراسه و تحقیق مصطفی عـبد القـادر عطا، بیروت:دار الکتب العلمیه،۱۴۱۳ ق.
۲۶.طبرانی،سلیمان بن احمد بن ایوب؛المعجم الکبیر؛تحقیق حمدی بن عبد المجید سلفی،چ ۲،موصل:مکتبه العلوم و الحکم،۱۴۰۴ ق.
۲۷٫طبرسی،احمد بن علی؛الاحتجاج علی اهـل اللجـاج؛تـحقیق ابراهیم البهادری،به اشراف جـعفر سـبحانی،قـسم التحقیق فی منظمه الاوقاف و الشؤون الخیریه،قم:دار الاسوه للطباعه و النشر،۱۴۲۵ ق.
۲۸٫طبری،محمد بن جریر بن رستم؛دلائل الامامه؛تحقیق الدراسات الاسلامیه،چ ۱،قـم: مـؤسسه البـعثه،۱۴۱۳ ق.
۲۹٫طوسی،ابو جعفر محمد بن حسن؛اختیار مـعرفه الرجـال؛تحقیق سید مهدی رجایی،قم: مؤسسۀ آل البیت،۱۴۰۲ ق.
۳۰٫طوسی،ابو جعفر محمد بن حسن؛الامالی؛چ ۱،تحقیق الدراسات الاسلامیه،قم:مـؤسسه البـعثه،۱۴۱۴ ق.
۳۱٫طـوسی،ابو جعفر محمد بن حسن؛التبیان فی تفسیر القرآن؛تـحقیق احمد حبیب قصیر العاملی،چ ۱،بیروت: دار احیاء التراث العربی،۱۴۰۹ ق.
۳۲٫عسقلانی،احمد بن علی بن حجر؛فتح الباری فی شـرح صـحیح البـخاری؛تحقیق محمد الدین الخطیب،بیروت:دار المعرفه،بیتا.
۳۳٫قشیری نیشابوری،مسلم بـن حـجاج؛صحیح مسلم؛تحقیق محمد فؤاد عبد الباقی،بیروت: دار احیاء التراث،بیتا.
۳۴٫کلینی،محمد بن یعقوب؛الکـافی؛تـحقیق عـلی اکبر غفاری،چ ۳،تهران:دار الکتب الاسلامیه آخوندی،۳۸۸ ق.
۳۵٫مازندرانی،محمد بن علی بن شـهر آشـوب؛مـناقب آل ابیطالب؛تحقیق لجنه من اسائذه النجف الاشرف،نجف:مطبعه الحیدریه،۱۳۷۶ ق.
۳۶٫مبارک فوری،محمد عـبد الرحـمن عـبد الرحیم؛تحفه الأحوذی؛بیروت:دار الکتب العلمیه،بیتا.
۳۷٫متقی هندی؛کنز العمال؛تحقیق الشیخ بـکری حـیانی،بیروت،لبنان:مؤسسه الرساله،۱۴۰۹ ق.
۳۸.مجلسی،محمد باقر؛بحار الانوار الجامعه لدرر أخبار الائمه الاطـهار؛تـحقیق مـحمد باقر بهبودی و عبد الرحیم اربانی شیرازی،چ ۲،بیروت:مؤسسه الوفاء،۱۴۰۳ ق.
۳۹.مفید،محمد بن محمد بـن نـعمان؛الاختصاص؛تحقیق علی اکبر غفاری،قم:جامعۀ مدرسین حوزه علمیه،بیتا.
۴۰٫مفید،مـحمد بـن مـحمد بن نعمان؛الارشاد فی معرفه حجج اللّه علی العباد؛چ ۲،بیروت:مؤسسۀ آل البیت لاحیاء التراث،۱۴۱۴ ق.[الف]
۴۱٫مـفید،مـحمد بن محمد بن نعمان؛الامالی؛تحقیق حسین استاد ولی و علی اکبر غفاری،چ ۲،بـیروت، لبـنان:دار المـفید،۱۴۱۴ ق۱۹۹۳/ م.
۴۲٫مفید،محمد بن محمد بن نعمان؛اوائل المقالات؛تحقیق الشیخ ابراهیم الانصاری؛چ ۲،بیروت: دار المفید،۱۴۱۴ ق.[ب]
۴۳٫مـفید،مـحمد بـن محمد بن نعمان؛تصحیح اعتقادات الامامیه؛تحقیق حسین درگاهی،چ ۲،بیروت: دار المفید،۱۴۱۴ ق.[جـ]
۴۴٫مـنادی،عبد الرئوف؛فیض القدیر؛چ ۱،مصر:المکتبه التجاریه،۱۳۵۶ ق.
۴۵٫نووی،ابو زکریا یحیی بن شرف؛شرح النووی علی صـحح مـسلم؛چ ۲،بیروت:دار احیاء التراث،۱۳۹۳ ق.