مطالعات متفرقه (خارج از سیر مطالعاتی)

راه کارهای تحکیم وحدت اسلامی از نگاه امامان شیعه (ع)

آدرس مقاله در پایگاه مجلات تخصصی نور: هفت آسمان » تابستان ۱۳۸۵ – شماره ۳۰ (از صفحه ۱۳۳ تا ۱۷۲)
URL : http://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/328505
راه کارهای تحکیم وحدت اسلامی از نگاه امامان شیعه (ع) (۴۰ صفحه)
نویسنده : آقانوری،علی

چکیده

وحدت اسلامی و همزیستی دینی و مسالمت آمیز مسلمانان یکی از اولویت های دینی و از دغدغه های اصلی و همیشگی اهل بیت(ع) بوده است. برای اطلاع دقیق و همه جانبه از این امر لازم است که ابتدا سیره و سخنان آن بزرگان در باب جایگاه، مبانی و محورهای مشترک آن روشن تر شود و البته پرداختن بدان در جای خود ضروری است، اما رسالت این نوشتار تنها گزارش و بررسی چگونگی و راهکارهای رسیدن به این مهم از نگاه امامان شیعه است. پر واضح است که تحکیم وحدت مسلمانان، با توجه به تنوع سیاسی، اجتماعی و فکری جامعه در آن زمان، موضوعی نبود که به صرف سفارش و دستور، بدون عنایت به تبیین ساز و کار عملی رسیدن به آن سامان بگیرد. از این رو، امامان با ارائه راه کارها، برنامه ها و بیان مبانی فکری این فریضه اسلامی، به تقویت و ترویج آن پرداخته و تمامی تلاش خود را در جهت تقویت بنیان های امت واحده اسلامی به کار بردند. این که آنان تا چه اندازه توفیق حاصل کردند سخن دیگری است، اما به طور مسلم همبستگی اجتماعی، و دوری جامعه دینی از تنازعات بی حاصل، می توانست از مهم ترین آثار توجه به تلاش آن بزرگان باشد. شایسته ذکر این که حذف اصل رقابت و اختلاف و تنوع فکری از جامعه نه مطلوب و مدنظر آنان و نه اساسا امری ممکن بود. وظیفه رهبران دینی اقتضا داشت که بسترها و راه کارهای مناسب و لازم برای داشتن جامعه ای سالم، هم دل و همراه، هر چند با اجتهادات و معتقدات فقهی و کلامی مختلف، فراهم آید. امامان وجهه همت خود را به این هدف معطوف کرده بودند. حتی اگر از سخنان فراوان آنان در تأکید بر وحدت و همدلی و پرهیز از تفرقه صرف نظر کنیم، سیره مستمر آنها بر این مبنا استوار بود.
هفت آسمان » تابستان ۱۳۸۵ – شماره ۳۰ (صفحه ۱۳۳)


‌ ‌‌‌مـقاله‌ : راه کارهای تحکیم وحدت اسلامی از نگاه امامان شیعه(ع) / علی آقانوری

راه کارهای‌ تحکیم‌ وحدت‌ اسـلامی

از نـگاه امـامان شیعه(ع)

علی آقانوری

هفت آسمان » تابستان ۱۳۸۵ – شماره ۳۰ (صفحه ۱۳۴)


نوشتار پیش رو در تلاش است تا به‌ گونه ای مختصر مهم ترین برنامه هـای راهبردی و راه کارهای مورد اهتمام امامان‌ را در راه احیا‌ و استحکام‌ اصل اخوّت و همبستگی اجتماعی مسلمانان گـزارش کند.

۱٫ تأکید بر حـضور و هـمگامی در عبادات، مراسم و مناسک اجتماعی مسلمانان

فراخوانی مکرّر امامان به شرکت در مراسم عبادی، مناسک دینی ـ اجتماعی، تأکید بر حضور‌ در جمعه و جماعت و فریضه حج، که تحت اشراف مخالفان و رقبای سیاسی ـ فکری و احیاناً دشـمنان اهل بیت بوده بر کسی پوشیده نیست. به علاوه، توجه آن بزرگان به عنصر عام امر به‌ معروف‌ و نهی از منکر را باید از جمله راه کارها و زمینه های رسیدن به امر مهم وحدت دانست. در ایـن جـا به گزارش مختصر هر یک از موارد آن می پردازیم‌:

الف‌. نماز جماعت

در مجموعه روایی جامع احادیث الشیعه بابی به نام «فضل الجماعه و تاکدّ استحبابها فی الفرایض…» آمده و در آن روایات فراوانی از امامان شـیعه دربـاره اهمیت و جایگاه نماز‌ جماعت‌ و حتی ترجیح آن بر فضیلت اول وقت گزارش شده است (معزی، جامع احادیث الشیعه، ج۷، صص۲۶۴ـ۲۸۵).[۲]

هفت آسمان » تابستان ۱۳۸۵ – شماره ۳۰ (صفحه ۱۳۵)


به هرحال در سخنان اهل بیت درباره شرکت در نماز جماعت با‌ مخالفان‌ مـذهبی‌ و حـتی امامت و اذان گویی برای‌ آنان‌ تأکید‌ فراوانی شده و بی رغبتی نسبت به حضور در جماعت مسلمانان و اقامه فردی نماز موجب بی ارزشی عمل به حساب آمده است‌ (همان‌، ج۱، صص‌۲۶۶و۲۷۱). از لسان غـالب ایـن روایـات و نیز‌ برخی‌ از روایاتی که در صـحیح بـودن آنـها نیز تردید نشده، به روشنی استفاده می شود که چنین حرکتی نزد‌ آنان‌ شیوه‌ ای ثابت و مطلوب فی نفسه بوده و نه صـرفاً بـه خـاطر‌ مصلحت اندیشی ظاهری یا ملاحظات زمانی. آنچه بـرای آنـها مهم بوده این که هیچ یک از مسلمانان نباید‌ خود‌ را‌ تافته ای جدا بافته از دیگر مسلمانان بدانند و اختلافات در شعایر‌ ظاهری‌ و فـروع دیـن مـوجبات جدایی اجتماعی، انگشت نمایی و تمایز آنان را فراهم سازد.

البتّه در مـیان احادیث‌ به‌ روایاتی‌ بر می خوریم که بر اساس آن، اقامه جماعت با غالیان، دشمنان‌ امام‌ علی‌(ع) و اهل بـیت، (عـثمانیه، امـویان و ناصبی ها) و منحرفان از توحید اسلامی (نظیر قدریه، مجسمه) و گاهی‌ منحرفان‌ از‌ امـامت امـامان (اعم از بیرونی و درونی) روا نیست (همان، صص۲۹۳ـ۲۹۶ و صص۳۰۹‌ـ۸۸‌). طبیعی است که حساب برخی از این دسته ها بـه عـنوان مـنحرفان از‌ دین‌ و فاسقان‌ جدا باشد. با این حال و با صرف نظر از خدشه هـای سـندی در مـواردی‌ از‌ آنها، و نیز تفکیک مخالف از معاند و فاسقان رفتاری از رقبای فکری، می توان‌ گفت‌ که‌ مـجموعه آنـها نـیز قدرت هماوردی با روایات زیاد و صحیحی که بدون هیچ قیدی دستور به‌ اقامه‌ جـماعت داده یـا گاهی صحت و مجزی بودن آن را اعلام کرده، نخواهد‌ داشت‌. این‌ که در پاره ای از احادیث، نماز بـا مـخالفان مـوجب بخشش گناهان و همانند نماز با‌ رسول‌ خدا‌ در صف اوّل جماعت دانسته شده، حاکی از آن است کـه ایـن‌ دستورات‌، موقتی و با هدف ظاهرسازی نبوده است (معزی، همان، ج۷، ص۲۹۷). حداقل این که نـزد آنـان، حـساب کسانی‌ که‌ از مسلمانی

هفت آسمان » تابستان ۱۳۸۵ – شماره ۳۰ (صفحه ۱۳۶)


فقط نام آن را به ارث برده و البته در حاشیه‌ نیز‌ بودند، از کسانی که از اصل مـسلمانی‌ خـارج‌ نشده‌ و در اکثریت بودند، بسیار متفاوت بود.

علاوه‌ بر‌ آن در جوامع حدیثی روایاتی نـقل شـده کـه مفاد آن با روایاتی که‌ از‌ اقامه جماعت با مخالفان مذهبی‌ نهی‌ کرده، تقابل‌ صریح‌ دارد‌ (حرّ عـاملی، هـمان، ج۵، ابـواب صلاه الجماعه‌، باب‌ ۵ و ۶، صص۲۸۱ ـ ۲۸۵). در روایتی از امام پرسیده شد که آیا ازدواج‌ و اقـامه‌ جـماعت با مخالفان مذهبی درست است‌ یا خیر. امام در‌ پاسخ‌ فرمود که اگر چه این‌ کار‌ بـرای شـما مشکل است، بدانید که پیامبر (ص) با کسانی که شما آنها را‌ قبول‌ نـدارید ازدواج کـرده و علی (ع) نیز‌ پشت‌ سر‌ خلفا نماز خـواند‌ (هـمان‌، ص۳۸۳، حـدیث ۱۰).[۳]

پاسخی‌ کلی‌ تر این که بنابر روایـتی در کـتاب فقه الرضا، امام(ع) در دستوری کلی فرمود‌: «ولا‌ تصّل خلف احد الا خلف رجلین‌ احدهما‌ مـن تـثق‌ به‌ و تدین‌ بدینه و ورعه و آخـر مـن‌ تتقی سـیفه و سـوطه و شـرّه و بواثقه و شنعته فصلّ خلفه علی سـبیل التـقیه و المداراه» (معزی، همان، ج۷، ص۲۹۶‌). در‌ این روایت سخن از مطلق فرد‌ مطمئن‌ و متدین‌ و پرهیزکار‌ اسـت‌ و از گـرایش مذهبی‌ سخنی‌ به میان نیامده و ظـاهراً تقیه نیز تقیه سـیاسی و مـوارد تقیه سیاسی را نیز باید از کـسانی‌ بـدانیم‌ که‌ علاوه بر مخالفت فکری در زمره دشمنان‌ سیاسی‌ و معاندان‌ با‌ اهل‌ بیت‌ نـیز بـوده اند. از این رو، می توان آن دسـته از مـخالفان مـذهبی ائمه(ع) را که سـر در آخـور سیاست بازان اموی و عـباسی نـداشته و از نظر عملی‌ تقوی و ورع داشتند، در زمره متدینان و افراد موثق به حساب آورد; این ادعا نیز بـعید نـیست که طرح موضوع تقیه از سوی امـامان(ع) گـاهی به خـاطر اسـکات اصـحاب تندرو بوده‌ نه‌ بـر مبنایی مذهبی.

همچنین از برخی احادیث لزوم قضای نماز جماعت با مخالفان استفاده می شود و حتی در مـواردی صـفوف آنان به منزله دیوار دانسته شـده و مـفاد آن چـنین‌ اسـت‌ کـه در نماز جماعت تـنها بـاید با آنان به صورت ظاهر هماهنگی کرد. با توجه به این احادیث برخی از فقیهان نیز بـه‌ عـدم‌ اجـزای این قبیل عبادات فتوی‌ داده‌ اند (مـعلم، التـقیه فـی فـقه اهـل بـیت، صص۳۸۳ـ۴۳۷); با این همه نبایستی از فتوای فقیهان بزرگی نظیر امام خمینی و آیت الله خویی‌، که‌ در تسلط آنان بر‌ مجموعه‌ روایات شیعی تردیدی نیست، مبنی بر اجزاء و

هفت آسمان » تابستان ۱۳۸۵ – شماره ۳۰ (صفحه ۱۳۷)


کفایت نـماز جماعت و دیگر اعمال عبادی با مخالفان چشم پوشی کرد. دلیل این بزرگان این است که روایات مذکور دارای اشکال سندی بوده‌ و قدرت‌ مقابله با دلالت روایاتی را که بر اقامه جماعت به طـور مـطلق تأکید می کنند، را ندارد و اساساً پایبندی بدان نیز موجب نقض غرض است (علوی، التقیه بین الاعلام، ص۱۴۶‌ـ۱۵۱‌). برای نمونه‌، امام خمینی(ره) بر آن است که امامان شیعه، در بیش از دو قرنی که حـضور داشـتند‌، همواره با مراسم عبادی اهل سنّت همگام بوده، و در وقوفین حج‌ و یوم‌ الشکِ‌ رمضان با آنان مخالفتی نکردند. این در حالی است که به طـور مـسلم گاهی اختلاف دیدگاه پیش ‌‌مـی‌ آمـد. امامان هیچ گاه اعمال خود را، آن گونه که جهال شیعه فکر‌ می‌ کنند‌، در خفا انجام نمی دادند. گزارشی نیز از مخالفت و قضا کردن آنان به مـا نـرسیده‌ است. بنابراین، مقتضای ادله تـقیّه در نـماز و وضو حتی در صورتی که کشف‌ خلاف شود همان اجزاء‌ است‌ (امام خمینی، کتاب الطهاره، ج۳، ص۳۱۶).

ب. نماز جمعه و عیدین:

امامان شیعه عموماً مشوق حضور مردم، و بیش از آن اصحاب و منسوبان به خود در این مـراسم عـبادی، اجتماعی بودند. وجود صدها حدیث نبوی‌ و علوی از آن بزرگان، درباره اهمیت، اجر و ثواب و فضیلت و چگونگی اجرای آن، که در جوامع حدیثی گزارش شده، گواه بر این اهمیت است.[۴]

در اهتمام امامان به شرکت در نـماز جـمعه‌ که‌ بـه امامت مخالفان بوده، همین بس که آنان مسافرت قبل از اقامه جمعه را در آن روز مکروه دانسته و حتی به مردم سـفارش می کردند که از استفاده ازعوامل ضعف‌ آور‌ پرهیزکردهو اسباب نشاط خود را بـرای حـضور در نـماز فراهم سازند (معزی، همان، ج۶، ص۴۲۵ـ۴۲۲). مهم تر این که بر حکّام سیاسی نیز فرض می دانستند که زنـدانیان ‌ ‌را‌ بـرای‌ حضور به نماز جمعه بیاورند (همان، ص۴۳۷).

هفت آسمان » تابستان ۱۳۸۵ – شماره ۳۰ (صفحه ۱۳۸)


بنابر یک گزارش، امام باقر(ع) به یـکی از اصـحابش فـرمود که آیا مثل تو باید بمیرد و در فریضه ای شرکت نکرده باشد‌ و وقتی‌ صحابی‌ از وی پرسید چه کـنم‌، امام‌ فرمود‌ در نماز جمعه شرکت کن (طوسی، الاستبصار، ج۱، ص۴۲۰). آن حضرت حرکت به سمت نـماز جمعه را موجب خلاصی از آتـش جـهنم‌ دانسته‌ و در‌ جای دیگری می گوید: «هر کس به طور‌ پی‌ درپی در سه نماز جمعه شرکت نکند خداوند بر دلش مهر قساوت می زند» (معزی، همان، ج۶، ص۴۱۴ ـ ۴۱۵). تقسیم‌ بندی‌ خلاصه‌ تری از روایات اهل بیت دربـاره نماز جماعت و نماز جمعه‌ را رک: تسخیری، صلاه الجمعه).

البتّه این فریضه با توجه به پیوند عمیق آن با حکومت و برخی از‌ حاکمان‌ فاسق‌ و فاجر، موجب سوء استفاده های زیادی بوده و هست. امامان نیز بـر‌ شـرط‌ عدالت در امامت آن تأکید داشتند (همان، ج۶، ص۴۳۸) و در مجموع بر آن بودند که دیگران را‌ در‌ بن‌ بست و محذور شرعی و سیاسی قرار ندهند. برخی از روایات نیز از لزوم‌ قضای‌ نماز‌ خوانده شده حکایت دارد. با این حال در مـجموع مـی توان گفت تأکید ائمه‌ بر‌ شرکت‌ همه مسلمانان در نماز جمعه و تلاش آنان در جلوگیری از تعطیلی آن، هر چند‌ با‌ امامت مخالفان، بر دیگر ادله حاکم است. بویژه این که متوجه باشیم کـه‌ حـجم‌ زیادی‌ از روایات مربوط به نماز جمعه از صادقین رسیده و این دو بزرگوار در زمان‌ اوج‌ فشارهای حاکمان اموی و عباسی می زیستند.

ج. فریضه حج

در تأکید بر وجوب، فضیلت‌ و ثواب‌ و فواید‌ و پاداش فراوان حج و لزوم پرهـیز از بـی اعـتنایی به آن نیز از طرف امامان شـیعه‌ احـادیث‌ فـراوانی رسیده است (برای نمونه رک: معزی، همان، ج۱۲، صص۲۱۴ـ۳۵۰‌). آن‌ بزرگان‌ نه تنها خود همواره و با پای پیاده در این عبادت دسته جمعی و با امـارت مـخالفان‌ شـرکت‌ می‌ کردند، بلکه آن را جهاد ضعیفان و شیعیان و از اسباب شـناخت مـسلمانان نسبت‌ به‌ یکدیگر و عمیق شدن پیوند اجتماعی آنان دانسته و ترک آن را همسان با کفر و ارتداد تلقی می‌ کردند‌ (همان، صـص۲۵۴ـ۲۵۵ و ۲۷۴; حـرّ عـاملی، همان، ج۸، ص۱۵). با توجه به‌ اهمیت‌ و برکات مادی و معنوی این فـریضه، و از جمله‌ نقش‌ برجسته‌ آن در وحدت مسلمانان، بود که آن‌ بزرگان‌ انجام آن را موجب تقویت و برپایی دین و نیز خلاصی دین داران از آتـش‌ جـهنم‌ و تـرک آن را از گناهان‌

هفت آسمان » تابستان ۱۳۸۵ – شماره ۳۰ (صفحه ۱۳۹)


نابخشودنی‌ می دانستند‌. آنان‌ حتی‌ به زمامداران وقت سفارش مـی کـردند‌ که‌ مردم را به این فریضه وادار کرده و هزینه سفر آن را از‌ بیت‌ المال تأمین کنند (نهج البلاغه، حکمت‌ ۲۴۴، خـطبه ۱; حـرّ عـاملی‌، همان‌، ج۸، ص۱۹; کلینی، الکافی، ج۴، ص۲۷۲، ح ۱و۲).[۵]

جالب‌ توجه‌ این که آن بزرگان اندیشه تقریبی خویش را در ایـن فـریضه از هـمه‌ بیشتر‌ نمایان ساخته و به آن به‌ مثابه‌ یک‌ امر فرامذهبی می‌ نگریستند‌. آنچه از اخبار و کـتاب‌ هـای‌ تـاریخ استفاده می شود، این است که اداره حج همواره به دست قدرت های‌ سیاسی‌ بـوده و آنـان بودند که به صورت‌ مستقیم‌ یا با‌ نصب‌ امیر‌ و کارگزار بر اعمال و مـواقف‌ حـج نـظارت می کردند. آنان همچنین درباره مسائل عمومی حج از امیرالحاجی که از طرف‌ حکومت‌ تعیین شـده بـود تبعیت می کردند‌. به‌ عنوان‌ نمونه‌، از‌ حفص نقل شده‌ که‌ امام جعفر صـادق(ع) را کـه در مـراسم حج شرکت کرده بود مشاهده کردم. آن حضرت در‌ عرفات‌ وقوف‌ کرد و به هنگام ترک عرفات بـرای انـجام‌ کاری‌ از‌ شتر‌ خویش‌ پیاده‌ شد، سرپرست حجاج وقتی او را دیده و شناخت، در کنار آن حـضرت تـوقف کـرد و امام به او گفت: «توقف نکن که امام (امیرالحاج) هنگامی که مردم را‌ حرکت داد نباید توقف کـند» (حـرّ عـاملی، همان، ج۸، ص۲۹۰ باب ۲۶ از ابواب السفر حدیث ۳).

۲٫ معاشرت نیکو و مدارا با مخالفان

توصیه فـراوان امـامان بر برادری دینی و همزیستی اجتماعی با پیروان‌ مذاهب‌ مختلف نیز در موارد و قالب های مختلفی گزارش شـده اسـت.[۶]

هفت آسمان » تابستان ۱۳۸۵ – شماره ۳۰ (صفحه ۱۴۰)


بنابر سندی صحیح هنگامی که معاویه بن وهب از امام صادق(ع) درباره چـگونگی رفـتار با مخالفان پرسید، امام در‌ پاسخ‌ وی فرمود: بـه امـامان خـویش که خود را پیرو آنان می دانید نـگاه کـنید; به هر شکل که آنان رفتار کردند، عمل کنید‌; به‌ خدا سوگند کـه آنـان از‌ مریضشان‌ عیادت می کنند و بـر جـنازه هایشان حـاضر مـی گـردند و در میان آنان به حقّ گواهی مـی دهـند و امانتشان را به آنان باز می گردانند‌» (کلینی‌، الکافی، ج۲، ص۶۳۶).

در حدیث‌ دیگری‌ امام مـوسی بـن جعفر(ع) به راز و رمز توجه به ایـن سلوک اخلاقی و رفتار اجـتماعی بـه عنوان یک وظیفه دینی نـیز اشـاره کرده و می فرماید:«کونوا زیناً و لاتکونوا شیناً حبّبونا الی‌ الناس‌ و لا تبغضونا، جرّوا الیـنا کـلّ مودّه وادفعوا عنّا کلّ قـبیح و مـا قـیل فینا من خـیر فـنحن أهله و ما قیل فـینا مـن شرّ فما نحن کذالک» (معزی، همان، ج۲۰، ص۲۲ و مضمون‌ آن‌ را رک‌: حرّ عاملی، همان، ابواب الامـر بـالمعروف و النهی عن المنکر، باب ۲۶، ح۲).

در مجموع تـلاش پیـوسته اهل بـیت‌ در رشـد و تـقویت بنیان های اخلاقی و حـفظ برادری ایمانی (اعم از‌ مداراتی‌ و موالاتی‌) را می توان از اساسی ترین راه کارهای درس برادری و همبستگی میان مسلمانان بـه حـساب آورد. آن ‌‌بزرگان‌ اگرچه با دیگران در فهم شـریعت اخـتلاف داشـتند، اخـلاق و ادب بـرادری و مسلمانی را‌ زیر‌ پا‌ نـمی گـذاشتند و در سلوک اجتماعی آنان از تنگ نظری، سخت گیری، درشت خویی و ناسزاگویی هیچ‌ خبری نبود. شاید بنابر پاره ای از دیـدگاه هـا، (بـه ویژه مخالفان تقریب‌) تأکید آن بزرگان به‌ شـرکت‌ و هـم گـامی بـا مـخالفان در جـمعه و جماعت و مظاهر عبادی اسلام را امری موقتی و به منظور برخی از ملاحظات زمانی به حساب بیاوریم، امّا چنین تحلیلی درباره این مهم، که بُن مایه‌ تلاش و رسالت امامان را بـه خود اختصاص داده بود، غیر قابل قبول می نماید. همچنین روایات فراوان امامان شیعه درباره مدارا[۷] و سیره عملی آنان حکایت

هفت آسمان » تابستان ۱۳۸۵ – شماره ۳۰ (صفحه ۱۴۱)


از این دارد که آن بزرگان‌ بر‌ ضرورت بروز آن در تمامی رفتارهای اجتماعی، فردی و عـرصه هـای فکری، اخلاقی و حقوقی تأکید فراوانی داشتند، به گونه ای که در جوامع حدیثی بابی با عنوان «باب مدارا» آمده است‌. در‌ واقع بیشتر سفارش ها، و تعالیم ائمه در باب آداب معاشرت با هم نـوعان را مـی توان تعبیرها و جلوه های مختلفی از این اصل عام اخلاقی و تربیتی بویژه در برخورد‌ با‌ مخالفان مذهبی به حساب آورد.

با بررسی مجموعه سیره و سخن امـامان بـه روشنی دیده می شود کـه در واقـع ایجاد حسّ مسئولیت اجتماعی متقابل، تأکید بر رفتارهای عاقلانه و دوری‌ از‌ تعصب‌ های سیاسی، مذهبی در قبال‌ گروه‌ های‌ مذهبی و حتّی فدا کردن برخی از گرایش هـای مـذهبی در قبال ضرورت همزیستی اجـتماعی در جـامعه اسلامی، بنیان تعالیم آن بزرگان‌ بوده‌ است‌. البته این که مبنای این برادری بر چه‌ امری‌ استوار بوده یا مثلا آیا نزد ائمه برادری اسلامی از برادری ایمانی متمایز بوده یا خـیر، مـجال دیگری می‌ طلبد‌. آنچه‌ از مجموع روایات به دست می آید آن است که‌ کوشش آنها در راه احیای اصل برادری صرفاً کوششی تاکتیکی، سیاسی و به تعبیری در مقابل دشمنان خارجی نبود‌ بلکه‌ آنان‌ بـه اخـوت ایمانی و اسـلامی به عنوان اصلی دینی نظر داشته اند‌. در‌ این جا به جلوه هایی اندک از تلاش آنها اشاره مـی کنیم.

الف. خوش خلقی و ملایمت‌

احادیث‌ اهل‌ بیت درباره خوش خلقی، خـوش رویـی، مـهرورزی، ملاطفت و ملایمت و نگاه احترام آمیز‌ به‌ دیگران‌ فراوان است. جالب توجه این که در بسیاری از آنها به آثـار ‌ ‌مـثبتی چون‌ جلب‌ محبت‌، هدایت پذیری بهتر، فراوانی دوستان، ایجاد پیوند و وحدت بیشتر در مـیان جـامعه ایـمانی نیز‌ اشاره‌ شده است (آمدی، غرر الحکم، ش۴۸۲۷، ۷۹۴۱، ۴۳۴۲، ۵۴۲۹).

بنابر فرمایش امام علی‌(ع) «به‌ صلاح‌ آوردن دشمنان بـا سخن نیک گفتن و کار نیک کردن، از روبرو شدن و چنگ در‌ انداختن‌ با آنان آسـان تر است» (همان، ش۱۹۲۶).

هفت آسمان » تابستان ۱۳۸۵ – شماره ۳۰ (صفحه ۱۴۲)


هـمچنین آن حـضرت درباره چگونگی برخورد‌ با‌ دشمن‌ می گوید: «با دشمن دست بده، زیرا این کاری است که خداوند عزوجل به بندگانش‌ فرمان‌ داده و می فرماید: بدی را به بهترین شیوه دفع کن: آنگاه کـسی‌ که‌ میان‌ تو و او دشمنی است گویی دوستی یکدل می گردد. این خصلت را جز کسانی که‌ شکیبا‌ بوده‌ اند نمی یابند، و آن را جز صاحب بهره ای بزرگ، نخواهد یافت‌» (مجلسی‌، بحارالانوار: ج۷۱، ص۴۲۱; و ص۳۷۹ به بعد).

هـمچنین آن حـضرت نرمخویی و بردباری را اساس سیاست (آمدی، غرر‌ الحکم‌، ۵۲۶۶) بهترین خصلت ها (همان، ۳۲۲۳) کندکننده شمشیر مخالفت (ابن ابی الحدید‌، شرح‌ نهج البلاغه، ج۲۰، ص۳۱۷) و از بین برنده‌ کینه‌ ها‌ (غرر الحکم، ۴۴۲۰) و ویژگی خردمندان (همان، ۶۱۱‌) دانـسته‌ و بـه کارگزاران حکومتی خود دستور می دهد که در اهتمام به آن کوشا‌ باشند‌.[۸]

امام صادق(ع) نیز در دستور‌ اخلاقی‌ خود به‌ عنوان‌ بصری‌، حلم و بردباری در برابر مخالف را‌ از‌ ارکان اخلاق اسلامی و وظایف سـالکان دانـسته و می فرماید «فمن قال لک ان‌ قلت‌ واحده سمعت عشراً فقل له: ان‌ قلت عشرا لم تسمع‌ واحده‌ و من شتمک فقل ان کنت‌ صادقاً‌ فیما تقول فأسأل الله أن یغفر لی و ان کنت کاذباً فیما تقول فـأسأل‌ اللهـ‌ أن یـغفر لک و من وعدک‌ بالخنا‌ فعده‌ بـالنصیحه و الرعـاء» (نـوری‌، مستدرک‌ الوسایل، ج۱۱، ص۲۹۰)

جالب‌ توجه‌ این که مدارا و خوش رفتاری با مخالفان مذهبی، نه تنها زینت و آرایش رفتاری و کرداری‌ شیعه‌ دانسته شـده، بـلکه از عـوامل مهم‌ جلب‌ توجه به‌ مکتب‌ اهل‌ بیت شـمرده شـده است‌ (حرّ عاملی، همان، ج۸، ص۴۰۰ـ۴۰۱).

به عنوان نمونه مردی از اهل شام، که تحت تأثیر‌ تبلیغات‌ معاویه قرار گرفته بود، بـه مـدینه‌ آمـد‌ و با‌ امام‌ حسن‌ مجتبی(ع) برخورد کرد‌ و تا‌ آن جا که تـوانست به آن حضرت ناسزا گفت. هنگامی که ساکت شد امام رو به‌ او‌ کرد‌ و پس از سلام و تبسم فرمود: « ای پیرمرد‌! گمان‌ می‌ کـنم‌ در‌ شـهر‌ مـا غریبی، و در مورد ما به اشتباه افتاده ای. هر نیاز و حاجتی که در ایـن جـا داری ما برایت برآورده می کنیم، از خوراک و پوشاک گرفته تا‌ جا و مکان و غیره. تا در این شهر هـستی مـهمان مـا باش». آن مرد وقتی چنین رفتار بزرگوارانه ای از امام مشاهده کرد، با شرمندگی گـفت: گـواهی مـی دهم که تو‌ شایسته‌ امامتی و خدا آگاه است که نمایندگی اش را در کجا قرار دهد. تـا ایـن سـاعت تو و پدرت نزد من از همه مبغوض تر بودید و اینک کسی از شما نزد‌ من‌ محبوب تـر نـیست» (بحار الانوار، ج۴۳، ص۳۴۴

هفت آسمان » تابستان ۱۳۸۵ – شماره ۳۰ (صفحه ۱۴۳)


). نیز هنگامی که یکی از افراد غافل به امام سجاد(ع) بی ادبـی و اهـانت کـرد امام بعد‌ از‌ فرونشستن خشم آن فرد به‌ در‌ منزل وی آمد و گفت «آنچه خواستی به من گـفتی، پس اگـر آنچه گفتی در من هست از خداوند آمرزش می خواهم و اگر آنچه گفتی‌ نادرست‌ اسـت خـداوند تـو را‌ بیامرزد‌». این جا بود که آن مرد از کرده خود پشیمان شد و گفت آنچه به تو گـفتم لایـق خودم بود» (مفید، الارشاد، ج۲، صص۱۴۵ ـ ۱۴۶).

مصداق عملی این شیوه را نیز‌ می‌ تـوان از زبـان زُهـری، یکی از دانشمندان معروف اهل سنّت، درباره چگونگی رفتار امام زین العابدین(ع) با مردم ملاحظه کـرد، در آن جـا کـه می گوید: مواضع هر کس را‌ درباره‌ علی بن‌ الحسین دیدم، فهمیدم کـه آنـان، با وی (امام سجاد) به سبب ملایمت و مدارای فوق العاده او از‌ در مدارا وارد می شوند» (معزی، همان، ج۲۰، ص۸۲). نمونه ایـن‌ شـیوه‌ را‌ می توان حتی در برخورد آنان با مخالفان غیر مسلمان نیز جستوجو کـرد (مـجلسی، بحارالانوار، ج۳، ص۵۷; نمونه ‌‌های‌ بیشتر آن را رک: طبرسی، الاحتجاج، ج۲، صـص۲۰۴ ـ ۲۱۱; و نـیز مـیلانی، ائمتنا، ج۱، ص۴۶۵‌; نوری‌، مستدرک‌ الوسایل، ج۱۲، ص۲۵۹).

ب. پرهیز از پرخاشگری و نـاسزاگویی

ائمـه(ع) همواره تلاش می کردند در برخورد هدایت‌ گرایانه با دیگران از پرخاشگری و ناسزاگویی، حتی نـسبت بـه دشمنان آشکار اسلام بپرهیزند‌. از طـرف دیـگر اصحاب‌ خـود‌ را نـیز از هـرگونه خشونت در گفتار و سب و لعن که طـبعاً مـوجب شعلهورشدن تنازعات و تعصبات مذهبی می شد بر حذر می داشتند. به عـنوان نـمونه سرسخت ترین دشمنان امام علی(ع) در‌ ایـام خلافت وی در لشکر شام اجـتماع کـرده بودند. این دسته بنابر فـرمایش آن حـضرت از کسانی بودند که به عمد در باطل گرایی خود پافشاری می کردند و سرانجام آن حـضرت‌ نـیز‌ با آنان برخورد سختی کـرد. بـا ایـن حال درباره هـمین دسـته گزارش شده که چـون اصـحاب آن حضرت به لعن و پرخاشگری آنان پرداختند، امام(ع) از کار آنان جلوگیری کرد و گفت‌ درست‌ اسـت کـه شما بر حق هستید اما نـاپسند دارم کـه شما اهـل نـفرین و دشـنام به آنها باشید شـما بایستی به جای ناسزاگویی بدی های اعمالشان را توصیف کنید و بگویید‌: منش‌ و رفتار آنان چنین و چـنان اسـت، این در گفتار به صواب نزدیک تـر و در عـذرتان پذیـرفته تـر اسـت. اگر به جـای نـفرین و بیزاری جستن بگویید:

هفت آسمان » تابستان ۱۳۸۵ – شماره ۳۰ (صفحه ۱۴۴)


بار خدایا خون های ما‌ و آنها‌ را‌ از ریختن نگه دار و میان‌ ما‌ و ایشان‌ آشتی انـداز و آنـها را کـه در این گمراهی اند راه بنمای تا هر کـه حـق را نـمی شـناسد، بـشناسد و هـر که‌ آزمند‌ گمراهی‌ و دشمنی است از آن باز ایستد، این کارتان‌ نزد‌ من محبوب تر و برای شما بهتر است» (منقری، وقعه صفین، ص۱۰۳).

در تحریم هرزه گویی و بدزبانی نسبت به دیـگران‌ روایات‌ زیادی‌ از دیگر اهل بیت نیز رسیده است. جالب توجه این‌ که هیچ موردی از ناسزاگویی و فحش توسط آنان حتی نسبت به سرسخت ترین مخالفان گزارش نشده است. در‌ کتاب‌ جامع‌ احـادیث الشـیعه بابی با عنوان تحریم سبّ و فحش و بی مبالاتی در‌ سخن‌ باز شده و در آن ده ها حدیث نبوی و ولوی در نهی و مذمت از این عمل گزارش‌ شده‌ (معزی‌، همان، ج۱۶، ص۵۵۹ـ۵۷۲)[۹] و در برخی از آنها عملی شیطانی و منافقانه به‌ حـساب‌ آمـده‌ است. آن بزرگان همچنین هیچ گاه ناسزا گویی به مخالفان و دشمنان سرسخت خود را‌ با‌ ناسزا‌ گویی پاسخ نمی دادند و اگر از اصحاب آنان نیز حـرکاتی نـظیر سب و لعن و فحش‌ سر‌ مـی زد آنـان را سرزنش می کردند (الکافی، ج۲، ص۳۲۶).

همچنین ابن مسکان از‌ امام‌ صادق‌ نقل می کند که به وی فرمود: من گمان می کنم هر گاه کسی‌ نزد‌ تـو بـه علی(ع) ناسزا بگوید، اگـر بـتوانی با او برخورد شدید کنی چنین‌ خواهی‌ کرد؟ ابن‌ مسکان می گوید با تأکید تمام گفتم: آری چنین است. امام(ع) فرمودند: این کار را‌ انجام‌ نده! به خدا قسم، گاهی می شنوم که کـسی بـه علی(ع) ناسزا‌ می‌ گوید‌، در حالی که بین او و من جز ستونی فاصله نیست. پس پشت ستون مخفی می‌ شوم‌ و پس‌ از فراغت از نماز از کنارش گذشته به او سلام کرده، با‌ او‌ مصافحه می کنم (مـعزی، هـمان، ج۲۰، ص۳۷).

موارد دیـگری نیز از اهل بیت رسیده که به‌ اصحاب‌ خود دستور برخورد خوب با کسانی که به ناسزاگویی بـه اهل بیت‌ می‌ پرداخته اند داده شده است (همان، ج۷۱‌، ص۳۹۷‌ به‌ بعد; مـوارد بـیشتر آن را رک: مـجلسی‌، بحار‌ الانوار، ج۷۵، ص۳۹۳ به بعد). طرفه آن که سبّ و فحش و پاسخ ناسزا به‌ ناسزا‌ در قاموس امامانی که رسالت‌ اصـلی‌ ‌ ‌آنـان هدایتگری‌ بود‌ نه‌ انتقام و تشفی خاطر، هیچ جایگاهی نداشت‌ و بر‌ پیروان واقعی آنـان نـیز

هفت آسمان » تابستان ۱۳۸۵ – شماره ۳۰ (صفحه ۱۴۵)


فـرض است که پایبندی خود را به راه‌ و رسم‌ آنان در عمل نشان دهند و مباد‌ که برای اظـهار ارادت‌ خود‌ به آنان، آموزه محکم قرآنی‌ در‌ جدال احسن را فراموش کرده، موجبات وهـن مکتب اهل بیت و دردسـر خـویش را‌ فراهم‌ کنند.

ج. توجه به عواطف مذهبی‌

حجم‌ زیادی‌ از کشمکش های‌ شدید‌ فرقه ای و واگرایی در‌ جوامع‌ دینی را می توان معلول بی احترامی و عدم توجه متقابل گروه ها به باورها‌ و مقدسات‌ و در نتیجه تحریک عـواطف و احساسات مذهبی‌ یکدیگر‌ دانست.

تردیدی‌ نیست‌ که‌ گاهی پاره ای از‌ عقاید و باورها بدون این که هیچ پایه و اساس درستی داشته باشد جنبه قدسی و احترام آمیز‌ به‌ خود می گیرد و جزء لاینفک عقاید‌ دیـنی‌ شـود‌. با‌ این‌ حال درباره این‌ گونه‌ معتقدات نیز باید برخوردی احترام آمیز و خردمندانه داشت. تجربه نیز ثابت کرده که برخورد تحقیرآمیز و همراه‌ با‌ توهین‌ و تمسخر نسبت به هر عقیده ای، هـر‌ چـند‌ بی‌ پایه‌ و اساس‌، نتیجه‌ معکوس دارد.[۱۰]

در زمان حضور امیرالمؤمنین(ع) در کوفه، کسانی نزد آن حضرت آمدند و برای نماز تراویح ]یعنی نمازهای مستحبیِ شب های ماه مبارک رمضان که در‌ زمان خلفای قبلی وضـع شـده بود [درخواستِ امام جماعت کردند. امام(ع) آنان را از اقامه چنین نماز جماعتی نهی فرمود. اما آنان شبانگاه شعار «ابکوا فی رمضان»، «وا رمضاناه» سردادند‌ حارث‌ أعور و جمعی دیگر نزد امام(ع) آمـدند و گـفتند مـردم سر و صدا راه انداخته و از برخورد شـما نـاراحتند. امـام(ع) فرمود: «دعوهم و مایریدون، لیصلّی بهم من شاؤوا» (تفسیر العیاشی، سوره النساء، ح۲۷۲‌). شبیه‌ این گزارش در جای دیگری نیز نقل شده است (بـحار الانـوار، ج۳۴، ص۱۸۱، ح۹۸۱).

هفت آسمان » تابستان ۱۳۸۵ – شماره ۳۰ (صفحه ۱۴۶)


ابـن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه در توضیح‌ این‌ سـخن امـام(ع) که «آن گاه‌ که‌ آشوب ها را فرو نشاندم چیزهایی را تغییر خواهم داد»، می گوید «تردیدی نداریم که علی(ع) در احکام شرعی و داوری هـا آرایـی داشـت که‌ مخالف‌ دیدگاه های صحابه بود‌، نظیر‌ بریدن دست دزد از بـیخ انگشتان و فروش ام ولدها و جز آن، اما اشتغال آن حضرت به جنگ با طغیانگران و خوارج، مانع ایشان از تغییر این موارد بـود. مـقصود امـام از‌ فتنه‌ هایی که امید به سامان پذیری آنها شده همین اسـت. بـدین خاطر است که به قضاتش فرمود: به گونه ای که پیش از این داوری می کردید، قضاوت کنید کـه‌ بـاعث‌ اجـتماع و همبستگی‌ مردم شود (ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۹، ص۱۶۱، کلمه ۲۷۸). صاحب کـتاب الغـارات بـه نقل‌ از شریح نقل می کند که علی(ع) به من پیغام داد‌ که‌ طبق‌ آنچه سـابقاً داوری مـی کـردی داوری کن تا کار مردم بر یک پارچگی سامان بگیرد (الغارات، ج۱، ص۱۲۳‌). ‌‌البته‌ این موارد از مـوارد فـروع عملی و اجتهادی بوده و نمی توان آن را مداهنه‌ و سازش‌ کاری‌ در مسائل قابل توجه عقیدتی دانـست. آن حـضرت در جـایی می فرماید: «والله ما ادهنت‌ فی دینی» و در مجموع می توان به دست آورد که مماشات در بـرخی‌ مـوارد اجتهادی و فقهی و رعایت‌ احساسات‌ مذهبی از موضوع مداهنه خارج است.

به هر حال مـماشات (و البـته نـه مداهنه) آن حضرت در جلوگیری از برخی از سنت های فقهی و فروع عملی و اجتهادی و غیرضروری بجا مانده از خلفا‌ بـه خـاطر اعتراض و واهمه مردم نیز از شواهد تاریخی این روش است. جالب تر این کـه هـنگامی کـه یکی از اصحابش از وی پرسید چگونه قومتان شما را از این مقام‌ (خلافت‌) باز داشتند، در حالی که از دیگران سـزاوارتر بـودید، امـام(ع) سخن آن مرد را سرزنش کرده، می فرماید «تو مردی پریشان و مضطربی که نـابجا پرسـش می کنی ولیکن تو را‌ حق‌ خویشاوندی است و حقی در پرسیدن داری و بی گمان طالب دانستنی پس بدان که: بـرتری جـویی آنها بر ما، با وجود شرافت خانوادگی و خویشاوندی ما نسبت به پیـغمبر(ص)، بـرای این‌ بود‌ که مقام خلافت مطلوب و مـحبوب اسـت. قـومی بخل ورزیدند (و آن را تصاحب کردند) و قومی سخاوت کـردند (از آن گـذشتند.) حاکم خداست و بازگشت همگان در قیامت به سوی اوست. سپس‌ به‌ شعری‌ از امرؤالقیس اسـتشهاد کـرد که‌ حاصلش‌ این‌ است کـه سـخن از گذشتگان را بـگذار و از آنـچه امـروز با آن مواجهیم، یعنی معاویه و جنگ بـا شـامیان بگوی. امام بعد‌ از‌ قرائت‌ شعر چنین ادامه داد: بیا و

هفت آسمان » تابستان ۱۳۸۵ – شماره ۳۰ (صفحه ۱۴۷)


داستان شگفت انگیز‌ پسـر‌ ابـوسفیان را ببین، که روزگار مرا پس از گریه بـه خنده انداخت، از روزگار عـجب نـیست که او شگفتی‌ ها‌ و کجی‌ هـای بـسیار دارد، آنها(شامیان) کوشیدند تا نور خدا را‌ که از منبعش می درخشید، خاموش سازند و فـوران چـشمه الهی را سد کنند و آب میان مـن و خـود را‌ گـل‌ آلود‌ نمایند (کشتن عـثمان را بـه من نسبت دادند). اگـر مـشکلات موجود‌ برطرف‌ گردد، آنان را به راه خالص حق برم و اگر صورت دیگری یافت(من کـشته شـدم) افسوس‌ مخور‌ که‌ خدا بر کـردارشان دانـاست (نهج البـلاغه، خـطبه ۱۶۲). امـام حسن (ع) و امام حسین‌ (ع) نـیز‌ اگر‌ چه به نامهربانی های گذشتگان نسبت به آل محمد اشاره می کنند اما از‌ ذکر‌ جـایگاه‌، سـابقه و و فضایل خلفای نخستین نسبت به دیـگر خـلفا تـحاشی نـداشته و حـتی به سابقه آنـها‌ در‌ اسـلام و فضایل آنها اشاره و برای آنها طلب رحمت می کنند (مقاتل الطالبین، ص۶۵‌ـ۷۳‌; شرح‌ ابن ابی الحدید، ج۱۶، ص۲۴، ۳۴; نـجم الدیـن طـبسی، امام حسین در مکه مکرمه‌، ترجمه‌ عبدالحسین بـینش، ج۲، ص۲۳).

دیـگر امـامان نـیز نـسبت بـه ملاحظات عاطفی و مذهبی مخالفان توجه‌ داشتند‌ و هیچ‌ گاه در برخورد خود به تحریک احساسات مذهبی، هر چند بی پایه باشد نمی پرداختند‌. در‌ این جا تنها به موردی از آن (احـترام شیخین) که، بیشتر از‌ همه‌ مورد‌ توجه و گاهی نیز اسباب بهانه جویی مخالفان در آن زمان بود، اشاره می شود. هنگامی‌ که‌ در‌ یکی از محافل مناظره نزد امام جواد(ع) از فضایل خلفا آن هم‌ با‌ تـکیه بـر احادیث نبوی، سخن به میان آمد، امام(ع) ضمن اشاره به وجود احادیث جعلی در‌ باب‌ فضایل و اثبات بی پایگی آنها تلاش داشت تا احترام خلفای نخست را‌ نیز‌ حفظ کند. در ایـن مـجلس یحیی بن‌ اکثم‌ پرسش‌ هایی از امام درباره خلفای نخستین پرسید‌. یحیی‌ ابتدا روایتی را مطرح کرد که در ضمن آن چنین آمده است: «جبرییل‌ از‌ طرف خـدا بـه پیامبر می‌ گوید‌: از ابوبکر‌ سـؤال‌ کـن‌، آیا او از من راضی است؟ من‌ از‌ او راضی هستم. در آن مجلس که تعداد زیادی از علمای اهل‌ سنت‌ حضور داشتند، امام فرمود: من منکر‌ فضل ابوبکر نیستم، ولی‌ کـسی‌ کـه این روایت را نقل‌ کـرده‌، بـاید به روایتی که از رسول خدا نقل شده و همه حدیث شناسان صحت‌ آن‌ را پذیرفته اند توجه داشته‌ باشد‌، آن‌ حضرت در حجه‌ الوداع‌ فرمود: نسبت سخنان دروغ‌ و ساختگی‌ بر من زیاد شـده و پس از ایـن زیادتر خواهد شد. کسانی که دروغ بر‌ من‌ می بندند جایگاهشان از آتش پر‌ خواهد‌ شد. یحیی‌ بن‌ اکثم‌ بعد از مباحث چندی‌ درباره فضایل دیگر خلفا و پاسخ علمی امام(ع) درباره حدیث «ان عمر بـن الخـطاب

هفت آسمان » تابستان ۱۳۸۵ – شماره ۳۰ (صفحه ۱۴۸)


سراج اهـل‌ الجنه‌» عمر چراغ اهل بهشت است; سؤال‌ کرد‌. امام‌ فرمود‌: در‌ بهشت ملائکه مقربین‌ خدا‌ و آدم و محمد(ص) و کلیه انـبیای عظام حضور خواهند داشت. آیا نور آنان برای روشن کردن بـهشت کـافی‌ نـیست‌ که‌ نیاز به نور خلیفه دوم باشد؟

یحیی از‌ حدیث‌ «ان‌ السکینه‌ تنطق‌ علی‌ لسان عمر» سوال کرد امام فـرمود: ‌ ‌مـن منکر فضل عمر نیستم، اما ابوبکر که افضل از وی بود، بالای منبر می گـفت«ان لی شـیطانا یـعترینی، فاذا‌ ملت فسددونی» (طبرسی، الاحتجاج، ج۲، صص۴۷۷ـ۴۸۰; موارد بیشتری از برخورد احترام آمیز اهل بیت را نسبت بـه صحابه رک: معرفت، التفسیر الاثری الجامع، ج۱، صص۱۰۲ـ۱۰۴).

به هر حال‌ امامان‌ ملاحظات عاطفی و مـذهبی دیگران را مد نظر داشـته بـه اصحاب خود نیز درباره موضع گیری علیه خلفا سفارش به سنجیده گویی می کردند و بر احترام به اصحاب پیامبر(ص) تأکید‌ داشتند‌ (مجلسی، بحار الانوار، ج۷۷، ص۴۰۵، ج۲۲، ص۳۰۶) که در جوامع روایی شیعه نیز آمده اسـت (برای اطلاع بیشتر رک: معزی، همان، ج۱۸، ص۳۹۶‌ـ۴۰۲‌ و تفسیر امام حسن عسگری ص۳۵۴‌ به‌ بعد) و روشن تر از آن را می توان در گزارش های منابع اهل سنت جستجو کرد. به عنوان نمونه، به نقل ابن سعد از‌ امام‌ بـاقر(ع) پرسـش شد که‌ آیا‌ از خاندان شما کسی هست که به شیخین ناسزا بگوید؟ آن حضرت ضمن پاسخ منفی فرمود: آن دو را دوست بدار و به آنان مهرورزی کن و برای آنان از خدا آمرزش بخواه‌ (طبقات‌ ابن سـعد، تـرجمه دامغانی، ج۵، ص۳۲۱).[۱۱] از امام رضا(ع) نیز روایتی به نقل از جدش امام صادق(ع) نقل شده که می فرماید: «اجتمع آل محمد… علی ان یقولوا فی اصحاب‌ النبی‌ احسن قول‌» (معرفت، التفسیر الاثری الجامع، ص۱۰۳ بـه نـقل از تفسیر ابوالفتوح، ج۱، ص۴۹ـ۵۰) گو این که ممکن است‌ این قبیل موارد را، البته بر اساس برخی از مبانی، حمل‌ بر‌ تقیه‌ کرده و پرداخته رقبا بدانیم. اما سخن بر سر این است کـه آنـان بـه هر دلیلی نسبت به ‌‌بـاورهای‌ دیـگران حـساس بودند و به تحریک احساسات نمی پرداختند و البته که سیره مستمر و سخنان‌ فراوان‌ آنها‌ را، مبنی بر رعایت حرمت دیگران که بر تـعالیم قـرآنی اسـتوار بود، نمی توان با‌ اندکی از احادیث که داعـی بـر جعل آنها نیز فراوان بوده خدشه دار‌ کرد و بر شیعیان و منسوبان‌ به‌ آنان نیز فرض است که پیروی از راه و رسم آنـان را پیـشه خـود سازند.

هفت آسمان » تابستان ۱۳۸۵ – شماره ۳۰ (صفحه ۱۴۹)


۳٫ ملاحظه اختلاف افکار و توانایی های افراد

به رسمیت شـناختن اختلاف و تنوع افکار، طبایع و سلایق بشری را باید‌ نخستین و چه بسا مهمترین گام و مبنای وحدت طلبی به شمار آورد. ایـن اصـل فـراگیر اگر به گونه ای صحیح و در چهارچوب مشترکات مذهبی و اصول اخلاقی مورد پذیـرش و تـوجه قرار گیرد، نه‌ تنها‌ مانع بسیاری از تنازعات اجتماعی می شود، بلکه با توجه به تأثیر آن در رفـع زمـینه هـای فرهنگی و اخلاقی اختلافات، موجبات وحدتی پویا را به همراه رشد فکری جامعه فـراهم‌ خـواهد‌ سـاخت. از این رو امامان همواره اصحاب خود را به این نکته توجه می دادند که نمی تـوان از هـمگان در فـهم، پذیرش و عمل به حقایق و دستورات مذهبی انتظار‌ یکسان‌ داشت چرا که اساساً اختلاف افـکار و سـلایق و طبایع بشری قانون خداوند و ناموس طبیعت است. اهتمام آن بزرگان به این آموزه صـریح قـرآنی را مـی توان در تقسیم بندی آنان‌ از‌ مجموعه‌ افراد بشر و نیز توجه دادن‌ به‌ تفاوت‌ درجات ایـمان و درک مـومنان و حتی موافقان مذهب به وضوح دریافت. حتی با توجه به تصریح این روایـات هـیچ تـوجیهی برای تحمیل‌ عقیده‌ باقی‌ نمی ماند که به مواردی از آن اشاره‌ خواهد‌ شد (برای اطلاع بـیشتر رک: کـلینی، الکافی، ج۲، کتاب الایمان و الکفر باب درجات الایمان، ص۴۲ به بعد; حرّ عاملی، هـمان‌، ج۱۱‌، ص۴۲۹‌; مـعزی، هـمان، ج۱۸، ص۳۱۳).

روایات چندی از امامان رسیده که‌ خداوند عموم انسان ها (مسلمان و غیر مسلمان) را با ظرفیت هـای مـختلف و درک هـای متفاوت آفریده است (کلینی‌، الکافی‌، ج۲، ص۴۴‌، کتاب الایمان و الکفر). از عبدالعزیز قراطیسی نقل شـده کـه امام صادق‌(ع) به‌ من فرمود: ای عبدالعزیز ایمان مانند نردبانی است که ده پله دارد و مؤمنین پله ایی را‌ بعد‌ از‌ پله دیگر بـالا مـی روند، پس کسی که در پله دوم است‌ نباید‌ به‌ آن که در پله اول است بگوید: تو هیچ ایـمان نـداری تا برسد به‌ صاحب‌ دهمین‌ مرتبه. پس کـسی را کـه از تـو پایین تر است از خود مران که‌ بـالاتر‌ از تـو، تو را ازخود می راند و چون کسی را یک درجه پائین‌ تر‌ از‌ خود دیدی، بـا مـلایمت او را به سوی خود بالا بـیاور و چـیزی را هم‌ کـه‌ طـاقتش را نـدارد بر او تحمیل مکن که او را بشکنی; زیـرا هـر‌ که‌ مؤمنی‌ را بشکند، بر او لازمست جبرانش کند (کلینی، الکافی، ج۲، ص۴۵). توجه آن بزرگان بـه ایـن‌ مهم‌ لوازم و پیامدهایی را در پی داشت که به گـزارش مختصر آن می‌ پردازیم‌.

هفت آسمان » تابستان ۱۳۸۵ – شماره ۳۰ (صفحه ۱۵۰)


الفـ‌. پرهـیز از تحمیل عقیده

در جوامع حدیثی شـیعه احـادیث متعددی از امامان گزارش شده مبنی‌ بر‌ این‌ که با مردم به اندازه فـهم و عـقلشان سخن بگویید و عقیده ای را‌ که‌ حـق مـی دانـید و فراتر از طاقت آنـهاست بـر آنان تحمیل نکنید. در کـتاب جـامع احادیث الشیعه‌ جلد‌ هجدهم در «باب ماورد فی کتم الدین عن غیر اهله مع التـقیه‌ و حـدیث‌ الناس بما یعرفون و ترک ما یـنکرون» نـزدیک‌ به‌ صـد‌ حـدیث از امـامان در این باره گزارش‌ شـده‌ است. مضمون جامع و روشن این احادیث، که از منابع متعدد شیعی گزارش شده‌، این‌ است کـه اصـحاب اهل بیت‌ از‌ ارائه و اشاعه‌ و تحمیل‌ آن‌ دسـته از تـعالیمی کـه پذیـرش و فـهم‌ آن‌ برای هـمگان بـه ویژه با توجه به تفاوت های فکری و استعداد آنان‌، نامیسر‌ است، پرهیز داده اند چنین کاری‌ چـه بـسا مـوجب وهن‌ مکتب‌ اهل بیت شده و به تـکذیب‌ قـول‌ خـدا و رسـول او بـینجامد.

امـام صادق(ع) در جمع بعضی از افراد می فرماید‌ «حدثوا‌ الناس بما یعرفون و دعوا ما‌ ینکرون‌ أتحبون‌ أن یسب الله‌ و رسوله‌ قالوا و کیف یسب الله‌ و رسوله‌ قال یقولون اذا حدثتموهم بما یـنکرون لعن الله قائل هذا و قد قال الله عزوجل‌ و رسوله‌(ص)» (معزی، همان، ج۱۸، ص۴۳۱).

جالب توجه‌ این‌ که حتی‌ امام‌ به‌ اصحاب خویش دستور می‌ دهد که رعایت حال همفکران شیعی خود را بکنند و از آنها بـیش از حـد طاقتشان‌ انتظار‌ نداشته باشند. از جمله این که‌ آن‌ حضرت‌ به‌ عمر‌ بن حنظله می‌ گوید‌: «یا عمر لا تحملوا علی شیعتنا و ارفقوا بهم فان الناس لا یحتملون ما تحملون» (کلینی، الکـافی‌، ج۸، ص۳۳۴‌) و نـیز‌ هنگامی که یونس بن عبدالرحمن از اتهامات‌ برخی‌ از‌ شیعیان‌ نسبت‌ به‌ خود شکایت می کند امام(ع) می فرماید «دارهم فان عقولهم لاتبلغ» با آنـان مـدارا کن چرا که میزان درک آنـها بـیش از این نیست (کشی، شماره ۹۲۹‌).

ب. ترک مخاصمه و ستیزه جویی

در باب نهی از مخاصمه فکری و جدال های مذهبی با مخالفان و پیامدهای زیان بار فکری، اجتماعی و تربیتی و اخـلاقی آن نـیز روایات فراوان از اهل بـیت رسـیده‌ است‌. بر پایه این روایات، خصومت های کلامی نه تنها تأثیری در هدایت دیگران نیز ندارد، بلکه

هفت آسمان » تابستان ۱۳۸۵ – شماره ۳۰ (صفحه ۱۵۱)


اسباب اختلاف، دشمنی و کینه متقابل و جسارت آنان در تکذیب حق را فراهم می‌ سازد‌. علاوه بـر آن مـخاصمه کننده را از مسیر اصلی باز می دارد (رک: ری شهری، میزان الحکمه، ج۳، صص۴۴ـ۴۶). بنابر حدیثی از‌ امام‌ باقر(ع) ستیزه جویی موجب از‌ بین‌ رفتن دین و حبط اعمال بوده و نتیجه مستقیم آن ایجاد شک و تردید است (همان، ص۴۴). امـام کـاظم(ع) در سفارش خـود به اصحاب می فرماید: تلاش‌ کنید‌ که زبانتان را حفظ‌ کنید‌ و ستیزه جویی در دین را رها ساخته و به جـای آن به عبادت خدا بپردازید (همان، ص۴۴). بنابر حدیثی دیگر امام صادق(ع) سـتیزه جـویی در دیـن را سبب بیماری قلبی دانسته‌ است‌.

از آن حضرت نیز نقل شده که مردی پیش پدرم آمد و گفت من با کـسی ‌ ‌مـخاصمه و بگومگو دارم و دوست دارم تا وی در آیین امامت شما داخل شود و پدرم در‌ جواب‌ او گفت‌ هرگز با احـدی مـخاصمه مـکن چرا که خداوند اگر اراده خیر برای کسی بکند قلب او را‌ متوجه و مشتاق شما خواهد کرد و او را در زمـره شما درخواهد‌ آورد‌ (محاسن‌ برقی، ص۲۰۱، حدیث ۴۰). جالب توجه این که بنابر گزارشی امام صـادق(ع) به سرزنش مومن طـاق، از ‌‌صـحابیان‌ مشهور خود پرداخته، و دلیل آن را چنین بیان می کند که بدون اجازه‌ امام‌ خود‌، با مخالفان مخاصمه نموده است (مجلسی، بحار الانوار، ج۲، ص۱۳۷، حدیث ۴۶).

در کافی به سند‌ صحیحی از سلیمان بن خالد از امام صـادق نقل شده که:« ای سلیمان‌! شما شیعیان بر آیینی‌ هستید‌ که هر کس آن را بپوشاند، خداوند عزیزش گرداند و آن کس که پراکنده اش سازد اسباب خواری او را فراهم آورد (حرعاملی، وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۴۸۴، حدیث ۱). از امام سجاد نقل‌ اسـت کـه فرمود: «به خدا سوگند دوست داشتم بتوانم به هر وسیله ممکن، بی پروایی و ضعف رازداری را از شیعیان دور کنم» (همان، ج۱۱، ص۴۸۴، حدیث ۵).

از عبدالاعلی روایت است که‌ از‌ امام صادق(ع) شنیدم که فرمود: «باور کردن عـقیده مـا تنها به قبول آن نیست بلکه آن را بایستی از نااهل پوشاند. به شیعیان سلام برسان و بگو: خدا رحمت کند کسی‌ را‌ که محبت مردم را به ما جلب کند! با آنان از آنچه می شـناسند (و اسـتبعاد نمی کنند) سخن بگویید و آنچه را عجیب می شمارند اظهار نکنید» (همان، ج۱۱، ص۴۸۴‌، حدیث‌ ۵).

هفت آسمان » تابستان ۱۳۸۵ – شماره ۳۰ (صفحه ۱۵۲)


در تأکید بر این مهم بود که امام صادق(ع) در مورد کسانی که اسرار شیعه را فاش می کردند و امـام خـویش را در مـعرض خطر قرار می دادند، بـرخورد‌ سـختی‌ داشـت‌. از «قاسم شریک فضل» که‌ فرد‌ راستگویی‌ بود، نقل است که از امام صادق(ع) شنیدم که فرمود: گروهی از مردم در مسجدند که اسرار مـا و خـود را فـاش‌ می‌ کنند‌. آنان از ما نیستند و ما از آنان نـیستیم‌. مـن‌ خود سخن می گویم و حفظ اسرار می کنم، اما آنان رازها را بر ملا می کنند، خداوند آبرویشان را‌ بریزد‌! بـه‌ مـن مـی گویند: امام! به خدا من امام آنان نیستم‌، مگر از مـن اطاعت کنند. هر کس از امر من سرپیچی کند امام او نیستم. چرا مدام نام‌ من‌ بر‌ زبان آنهاست؟ بس اسـت! بـه خـدا در روز قیامت با من محشور‌ نمی‌ گردند» (همان، ج۱۱، ص۴۸۵، حدیث ۱، گزارش بیشتر ایـن روایـات را رک: معزی، همان، ج۱۸، ص۴۰۲ به‌ بعد‌).

در‌ کتاب کافی به سند صحیح از عثمان بن عیسی از امام کاظم‌(ع) روایت‌ شـده‌ اسـت کـه امام(ع) فرمود: اگر در یک دستت چیزی باشد و بتوانی کاری کنی که‌ دسـت‌ دیـگرت‌ بـه آن پی نبرد، باید چنین کنی. راوی می گوید: در این هنگام کسی‌ در‌ نزد امام(ع) بود و با وی راجـع بـه «کـشف الاسرار» سخن می گفت: امام‌(ع) فرمود‌: ای‌ مرد! لسان خویش نگه دار تا عزتمند گـردی و مـردم را از آنچه بدان گردن‌ نهاده‌ ای آگاه مکن که در این صورت به خواری و ذلت خواهی افـتاد (هـمان‌، ج۱۱‌، ص۴۹۳‌، حـدیث۵; برای اطلاع بیشتر رک: حکیم، وحدت اسلامی از دیدگاه قرآن و سنت، ترجمه عبدالهادی فقهی‌ زاده‌، ص۱۵۵ـ۱۶۲). جـالب تـوجه این که بر اساس برخی از روایات، بی‌ توجهی‌ به‌ اسرار امامت در زمان اهـل بـیت چـه بسا موجب زیان های زیادی برای مکتب اهل‌ بیت‌ و چه‌ بسا تاخیر در ظهور دولت محمدی نـیز بـه حساب آمده است (کلینی‌، الکافی‌، ج۲، صص۲۲۳ـ۲۲۴).

ج. پرهیز از تکفیر

پرهیز از تکفیر و تفسیق هـای نـابجای مـسلمانان و صاحبان فرق اسلامی‌ یکی‌ از روشن ترین نتایج و لوازم پذیرش اختلاف افکار و تعدد برداشت ها است‌. پدیـده‌ تـکفیر عـموماً برخواسته از تنگ نظری، بدبینی‌، مطلق‌ اندیشی‌ و جهل به معتقدات و مبانی اندیشه دیـگران بـوده‌، و به‌ جامعه و فرهنگ اسلامی بیشترین زیان را می رساند.

امامان شیعه با گشودن باب‌ اجتهاد‌ و تأویل و جـلوگیری از تـنگ نظری‌ و بدبینی‌ نسبت

هفت آسمان » تابستان ۱۳۸۵ – شماره ۳۰ (صفحه ۱۵۳)


به‌ مخالفان‌ و پرهیزدادن‌ از خودخواهی و استبداد در رأی و تأکید‌ بر‌ معامله مـسلمانی بـا مخالفان مذهبی، تلاش داشتند که از رواج چنین آفـتی‌ جـلوگیری‌ کـنند. بنابه حدیثی از امام علی‌(ع)، کمترین چیزی کـه مـوجب‌ کفر‌ می شود این است که‌ فردی‌ برداشت های دینی و پندار خود را مـطلق انـگاشته باشد و عین دین بداند و بـه‌ دیـگر‌ سخن اعـتقاد خـود را مـعبود‌ قرار‌ دهد‌ و حال آن که‌ در‌ واقع شـیطان را عـبادت‌ می‌ کند. (کلینی، الکافی، ج۲، ص۴۱۵). در مجموع، سیره و سخنان آنان حاکی از این است کـه‌ آنـ‌ بزرگان دایره مسلمانی و ایمان نجات بـخش‌ را‌ از بسیاری‌ مخالفان‌ مذهبی‌ و بـرخی از اصـحاب تندرو‌ خود فراتر می دانـستند.[۱۲] ایـن در حالی است که در عصر آنان گاهی موضوعات‌ و اختلافات‌ حاشیه ای موجب اتهام به کـفر‌ مـی‌ شد‌. به‌ عنوان‌ نمونه، خـوارج سـرسخت‌ تـرین‌ گروه دینی مـخالف امـام علی(ع) بودند. اما بـنابر فـرمایش امام باقر(ع) آن حضرت هیچ گاه آنان‌ را‌ به‌ کفر و شرک و نفاق متهم نکرد، بلکه فـرمود‌ «هـم‌ اخواننا‌ بغوا‌ علینا‌» (حرّ‌ عاملی، هـمان، ج۱۱، ص۲۲). وی ایـن سخن را دربـاره نـاکثان و اصـحاب جمل نیز ابراز کـرد.

بنابر گزارش دیگر هنگامی که یکی از خوارج آن حضرت را متهم‌ به کفر کرد و اصحاب قصد تـعرض بـه وی را کردند، فرمود «به او کاری نداشته بـاشید «انـما هـو سـب بـسب او عفو عن ذنـب» (حـرّ عاملی، همان، ج۱۱، ص۶۲، باب‌ ۲۶‌ از ابواب جهاد). همچنین از آن حضرت نقل شده که: اذا قال المؤمن لاخیه: اف انقطع ما بـینهما فـاذا قـال له انت کافر کفر احدهما، و اذا اتهمه انماث الاسـلام‌ فـی‌ قـلبه کـما یـماث المـلح فی الماء (مجلسی، بحار الانوار، ج۱۰، ص۱۰۲; کلینی، الکافی، ج۲، ص۳۶۱).

و نیز از امام باقر نقل شده که: ما شهد‌ رجل‌ علی رجل بکفر قط الا‌ باء‌ به احدهما ان کان شهد علی کـافر صدق و ان کان مؤمنا رجع الکفر علیه فایاکم و الطعن علی المؤمنین (کلینی، الکافی، ص۳۶۰). و نیز بنابر سخن‌ دیگر‌ حضرت «ما شهد رجل‌ علی‌ رجل بکفر قط الا باء به احدهما ان کان شهد (بـه) عـلی کافر صدق و ان کان مومناً رجع الکفر الیه فایاکم و الطعن علی المؤمنین». هیچ کس به کفر کسی شهادت‌ نمی‌ دهد جز آن که یکی از آن دو سزاوار کفر است، اگر شهادت وی نسبت بـه کـافر بوده راست گفته و اگر نسبت به مؤمن بوده خودش کافر می شود، پس‌ پرهیز‌ کنید از‌ طعن زدن بر مومنین.

هفت آسمان » تابستان ۱۳۸۵ – شماره ۳۰ (صفحه ۱۵۴)


از نگاه آن حضرت نه تکفیر مـومنان بـلکه سب و لعن و هتک حرمت آنـان‌ نـیز همسنگ قتل آنان به حساب آمده و تکلیف چنین عملی نیز‌ روشن‌ است‌ (همان، ج۲، ص۳۶۰).

و بنا بر فرمایش صادق آل محمد: ملعون ملعون من رمی مؤمنا بـکفر و مـن رمی مؤمنا ‌‌بکفر‌ فـهو کـقتله (مجلسی، بحار الانوار، ج۷۶، ص۳۵۴، موارد بیشتر آن در سفینه البحار‌ و مستدرک‌ سفینه‌، ماده کفر). آن حضرت همچنین فرمود: «من روی علی مومن روایه یرید بها شینه و هدم‌ مروته لیسقط من أعین الناس اخرجه الله من ولایـته الی ولایـه الشیطان فلا‌ یقبله الشیطان». کسی که‌ به‌ منظور عیب جویی و آبروریزی مؤمنی سخنی بگوید تا او را از نظر مردم ساقط کند، خداوند وی را از ولایت خود به سوی ولایت شیطان بیرون می راند و شـیطان هـم او‌ را نمی پذیـرد (کلینی، الکافی، ج۲، ص۳۵۸).

و نیز بنابر سخن آن حضرت من اتهم اخاه فی دینه فلا حرمه بینهما (المیزان، ج۱، ص۴۳۸). بنابه گـزارش کلینی زراره از شاگردان برجسته امام باقر(ع) و امام‌ صادق‌(ع) انسان ها را از جهت دیـنی تـنها بـه دو گروه کافر و مومن تقسیم و با پیش فرض خود سخن از تقسیم مسلمانان به خودی و غیرخودی به میان آورده، امـا ‌ ‌امـام با‌ اشاره‌ به گونه های دیگری از مردم نظیر «مستضعفین فکری» و «اهل اعراف» کـه بـر اسـاس آموزه قرآن واسطه بین ایمان و کفرند، دیدگاه وی را رد کرد. جالب توجه این که‌ امام‌ تنگ نـظری و افراط زراره در تعمیم کفر به تمامی جاهلان و منکران امامت را ناشی از جوانی و جهل و کینه وی نـسبت به مخالفان دانسته و یـادآوری مـی کند که «ان کبرت‌ رجعت‌ و تحلّلت‌ عنک عقدک» (کلینی، الکافی، ج۲ ص۴۰۲‌) در‌ حدیث‌ دیگری به این مضمون امام(ع) مرزبندی های کاذب مذهبی را درباره مسلمانان و نگاه بدبینانه نسبت به آنان را تفکر خوارج می‌ داند‌ (هـمان‌، ص۴۰۱).

۴٫ برائت از انحرافات و بدعت های وحدت شکن‌

مبحث‌ قبلی به شیوه برخورد اخلاقی و تربیتی امامان با مخالفان مذهبی مربوط بود. اما باید دانست که مبارزه آنها با‌ منحرفان‌ فکری‌ را نیز می تـوان در راسـتای وحدت طلبی جستجو کرد‌. اشاره شد که امامان شیعه در تبیین تعالیم اسلامی و دفاع از آموزه های خویش و هدایت دیگران به راه‌ صحیح‌، اصل‌ اولی را بر برخورد اخلاق مدارانه گذاشته بودند. با ایـن حـال‌ تأکید‌ بر چنین شیوه ای را نباید به معنای سکوت و مماشات آنها در

هفت آسمان » تابستان ۱۳۸۵ – شماره ۳۰ (صفحه ۱۵۵)


دفاع از حقایق دینی‌ و و خوش‌ رویی‌ نسبت به اصل انحراف تلقی کرد. از این رو، امامان در مواردی‌ با‌ انحراف‌ و منحرفان با شـدت بـیشتری برخورد کرده و به منظور جلوگیری از سنت شکنی و تفاسیر انحرافی‌ از‌ دین‌ به طرد و ردّ و لعن (و نه فحش و سب به صاحبان آن) واحیاناً تکفیر صاحبان مذاهب‌ انحرافی‌ و بیزاری از انحراف اهل بدعت پرداختند. بـرخی نـیز بـه اشتباه، و گاهی با تکیه‌ بـر‌ مـواردی‌ از احـادیث قابل تردید، آنان را هم عرض و مخالف مدارا دانسته و اندیشه های ضد‌ تقریبی‌ خود را بر آن استوار کرده اند.

این دسته از روایات اگـر چـه‌ در‌ مـقایسه‌ با روایات مدارا و احادیثی که حاکی از برخورد نـیک بـا صاحبان اندیشه بوده، از کمیت‌ قابل‌ ملاحظه ای برخوردار نیست و انگیزه های جعل نیز در پاره ای از‌ آنها‌ قوت‌ بیشتری دارد، اما نمی توان از مـضمون کـلی آنـها در میراث حدیثی شیعه غفلت کرد‌. گذشت‌ که‌ برخی از آنها عـلیه اهل فسق و فجور و گناهان کبیره بوده است. در‌ مبحث‌ عقاید نیز می توان این احادیث را به چند دسته تـقسیم کـرد:

۱٫ احـادیثی که علیه مطلق‌ اهل‌ بدعت و گمراهان از ایمان و معاندان با حق وارد شـده و حـتی تبسم بر‌ اهل‌ بدعت مساوی با هدم اسلام دانسته شده‌ و به‌ طور‌ مطلق دستور به قـطع رابـطه و مـصاحبت با‌ آنها‌ می دهد (به عنوان نمونه رک: معزی، همان، ج۱۸، ص۲۹۵-۲۹۴، ۲۹۸).

۲٫ احادیثی‌ که‌ عـلیه بـرخی از فـرقه های‌ شناخته‌ شده نظیر‌ مرجئه‌، حروریه‌ و بیشتر از آن علیه غلات و نواصب‌ وارد‌ شده است. تعابیر شـدیدی عـلیه ایـن گروه ها از جمله کفرآمیز بودن‌ عقاید‌ و ملعون بودن صاحبان آنها وجود دارد‌ و حتی در مواردی خـون‌ صـاحبان‌ عقاید انحرافی هدر دانسته شده‌ است‌ (رک: معزی، همان، ج۱۸، ص۳۰۸ـ۲۷۳٫ همچنین مجلسی، بحارالانوار، ج۷۲، ص۱۳۱ باب کـفر‌ المـخالفین‌ و النـصاب و نیز بنگرید توقیعات حضرت‌ صاحب‌ علیه‌ برخی از منحرفان‌ شیعه‌).

جالب این که در‌ پاره‌ ای از ایـن احـادیث به فلسفه نهی از مصاحبت و مجالست با صاحبان آنها نیز‌ اشاره‌ شده و در آنها هـمراهی و خـوشرویی بـا‌ منحرفان‌ و اشرار موجب‌ سوء‌ ظن‌ دیگران یا تأثیرپذیری از‌ آنان و یا جری شدن آنها نسبت بـه بـدعت و خدشه در سنت پیامبر تلقی شده است‌ (همان‌، ص۲۸۴، ۲۹۷).

برخی با تکیه به‌ مـجموعه‌ ایـ‌ از‌ ایـن‌ احادیث، عدول از‌ شیوه‌ مدارا را پیشه کرده اند اما به نظر می رسد که ما بـاید بـین بـرخوردهای ائمه‌ تفکیک‌ قائل‌ شویم; همانگونه که بین

هفت آسمان » تابستان ۱۳۸۵ – شماره ۳۰ (صفحه ۱۵۶)


مخالفان آنها قائل‌ به‌ تـفکیک‌ هـستیم‌، زیرا‌ برخوردهای‌ قبلی مربوط به چگونگی مواجهه اخلاقی و حقوقی و شیوه جذب و هدایت بود، اما این بـرخوردها را مـی توان برخورد کلامی و معرفت شناسانه و در راستای جلوگیری از انحراف و بدعت‌ و تبیین سره از نـاسره دانـست. طرفه آن که اهل بیت از یک طرف بـا تـوجه بـه دو عنصر امربه معروف و نهی ازمنکر در مقابل بـدعت هـای دینی و منکرات عقیدتی به‌ خود‌ اجازه سکوت نمی دادند و از طرف دیگر در اجرای ایـن مـهم از لوازم و فلسفه وجودی این دو اصل نـیز غـافل نبودند. از ایـن رو، آن بـزرگان در حـد وسع‌ خویش‌ ضمن تبیین حقایق دیـنی در مـعرفی مصادیق منکرات عقیدتی و ردّ و ابطال آن می کوشیدند و همواره و گاهی همگام با دیگر فـقها و مـحدثان اهل سنت‌ مسلمانان‌ را از بدعت ها و پیـامدهای‌ ناگوار‌ آن پرهیز می دادنـد[۱۳]و حـتی مصادیق آن را نیز روشن می کـردند. امـا نگاه آنها به صاحبان انحراف نیز نگاهی طبیبانه و همراه‌ با‌ رحمت و شفقت بـود. ایـن‌ خود‌ بهترین راه مبارزه با اخـتلاف افـکنی هـا و دسته بندی هـای غـیر منطقی در جامعه اسلامی و عـمل بـه آموزه محکم قرآنی بود. پر واضح است که از نگاه آنان خوشرویی و تبسّم‌ و ایجاد‌ روابط عـاطفی و رفـت وآمد با کسانی که با بـدعتگری خـود فضای حـاکم بـر جـامعه مسلمانان را با انحرافات فـکری و فرهنگی آلوده می کردند، نه تنها به روابط عاقلانه، منطقی و زندگی‌ توأم‌ با صلح‌ و صفای مـسلمانان کـمک نمی کرد بلکه آن را به اختلافات عـمیق تـر نـیز آلوده مـی سـاخت. اساساً‌ خوشرویی، مـجادله احـسن، تحمل وسعه صدر امامان و اصحاب آنها با مخالفان‌ مختلف‌، ابزاری‌ برای اجرای بهتر امر به مـعروف و تـبیین صـریح دین و دفاع از آن بود نه سست کردن پایـه ‌‌هـای‌ عـقیدتی اسـلام. از ایـن مـنظر می توان گفت روشن سازی پیام قرآن و محمد‌(ص) و متمایز‌ ساختن‌ واقعیت های دینی از اوهام بشری و خرافات و بدعت ها، اصلی ترین رسالت ائمه هدی به‌ حساب می آمـد «و اذا ظهرت البدع فعلی العالم ان یظهر علمه و الا فعلیه‌ لعنه الله» در واقع‌ باید‌ میان مدارا و برخورد اخلاقی که در آن سخن از شیوه های مواجهه حقوقی و تربیتی است، با بیزاری و واکنش نسبت به عقاید انحرافی و ارزش دادن بـه آنـها که در واقع نوعی عکس‌ العمل فرهنگی است، تفاوت قائل شویم.

هفت آسمان » تابستان ۱۳۸۵ – شماره ۳۰ (صفحه ۱۵۷)


با توجه به این مهم، جمع بین احترام صاحبان عقاید در رفتار اجتماعی و فردی و برخورد حقوقی مناسب با تفکرات مـختلف و رد و طـرد و اثبات بطلان آنها‌ و بیان‌ مواضع فکری کار مشکلی نیست. قرآن مجید در حالی که شدیدترین تعابیر را علیه عقاید انحرافی اظهار می کند، به پیـامبر(ص) نـیز دستور نرمی و ملاطفت در برخورد داده و نـرم خـویی‌ آن‌ حضرت را اسباب جذب بیشتر پیروان می داند (ولو کنت فظاً غلیظ القلب لانفضوا من حولک) و حتی در برخورد با امثال فرعون به چنین شیوه ای دسـتور مـی دهد‌: «و قولا‌ له قولاً لیـناً لعـله یتذکر او یخشی». بنابراین نمی توان در صحت اجمالی آن دسته از احادیثی که بر لزوم تبری و قطع رابطه با پیروان برخی از مذاهب خاص‌ کلامی‌ نظیر‌ مرجئه، که پذیرش تفکر آنان‌ موجب‌ شیوع‌ فسق و فـجور مـی شد و برخورد قاطع با اهل بدعت به ویژه نواصب و غلات و دیگر انشعابات داخلی شیعی دلالت دارند، تردید کرد‌; زیرا‌ ظهور‌ اندیشه های انحرافی، به ویژه با توجه به‌ زمینه‌ های سـیاسی، اجـتماعی رشد و رواج آن در آن روزگـار از عوامل مهم رشد و رواج انشعابات و فتح باب اختلاف و افتراق‌ بیشتر‌ جامعه‌ ایمانی و عدول از سنت اصیل پیامبر(ص) به حـساب می آمد‌ (انما بدء وقوع الفتن اهواء تتبع و احکام تبتدع). پر واضـح اسـت کـه شیوع این پدیده با آرمان وحدت‌ طلبی‌ امامان‌ سازگاری نداشت و حتی اگر از ظاهر برخی روایات برخورد تـند ‌ ‌بـا‌ اهل‌ بدعت استفاده می شود آن را باید نوعی هشدار و زنگ خطر دانست تا عـموم مـردم از‌ آنـان‌ بر‌ حذر باشند. بدیهی است که راه حل اساسی مقابله با آنان، برهان‌ و استدلال‌ بود‌ و بـیان لوازم فکری و اجتماعی بدعت های فکری. البته چنین مبارزه ای با عقاید انحرافی‌ نمی‌ تـوانست‌ به عهده همگان بـاشد. از ایـن رو، مسئولیت اصلی مبارزه با اهل بدعت نزد‌ آنان‌، به عهده عالمان دین گذاشته شده «و علی العالم ان یظهر علمه» و گرنه ناسزا‌ گفتن‌، غیبت‌ کردن و امثال آن از دیگران هم ساخته است.

از همه مهم تـر، سیره و سخن‌ و نگاه‌ ویژه آنان نسبت به صاحبان فرقه های اسلامی و مخالفان با نام و نشان مذهبی‌ است‌ که‌ در مباحث بعدی به گزارش آن می پردازیم.

منکران امامت و ولایت در آینه احادیث

پیش‌ فـرض‌ هـای مختلف مذهبی و کلامی و اختلاف برداشت از سیره و سخنان بزرگان دینی یکی‌ از‌ مهم‌ ترین محورهای تنازع صاحبان اندیشه تقریب بوده و حکایت آن هم

هفت آسمان » تابستان ۱۳۸۵ – شماره ۳۰ (صفحه ۱۵۸)


چنان باقیست. این پدیده در‌ میان‌ شیعیان‌ که صاحبان اندیشه تـقریبی هـستند و مخالفان وحدت مسلمانان نیز ظهور روشنی دارد‌. این‌ نوشتار در پی بازگویی و تحلیل نگاه های متفاوت و متضاد به این داستان پیوسته و پرماجرا نیست. با‌ نگاهی‌ به مبانی و مدعیات مخالفان تقریب روشن مـی شـود که این دسته عموماً‌ برداشت‌ های خود را با استناد به برخی‌ روایات‌، ترویج‌ کرده و با تمسک به ظاهر این روایات‌ تلاش‌ می کنند تا دلسوزان وحدت اسلامی را خلع سـلاح کـنند. ایـن دسته از‌ احادیث‌ در قالب های مـختلفی رسـیده‌ و عـناوین‌ متعددی از‌ جوامع‌ روایی‌ را به خود اختصاص داده است‌. در‌ این جا به مواردی از آن اشاره می کنیم.

۱٫ در برخی از‌ روایات‌ قبولی یا رد اعمال عبادی و ثـمرات‌ اخـروی بـرای افراد به‌ نوع‌ رویکرد صاحبان آن نسبت به‌ امـامت‌ و ولایـت اهل بیت مشروط شده است. به عنوان نمونه، مرحوم مجلسی در بحارالانوار‌ در‌ باب «انه لا تقبل الاعمال‌ الا‌ بالولایه‌» بیش از هفتاد‌ روایـت‌ درایـن بـاره گزارش کرده‌ و اعمال‌ مخالفان ولایت را غیر قابل قبول و حتی از نـظر فقهی باطل دانسته است (مجلسی‌، بحارالانوار‌، ج۲۷، ص۱۶۶ به بعد، و نیز شدیدتر‌ از‌ آن، همان‌، ج۷۲‌، ص۱۳۲‌ به بعد و جلد ۲۳‌، ص۷۶ـ۹۵ و بیشتر از آن در معزی، همان، ج۱، ص۵۷۰ بـه بـعد). بـنابر ظاهر این احادیث‌ به‌ رغم تعبیرهای مختلف، (برای آگاهی از‌ تقسیم‌ بـندی‌ مـضامین‌ مختلف‌ این دسته از‌ روایات‌ رک: محسنی، مشرعه بحارالانوار، ج۲، ص۱۰) اعمال غیر شیعیان هیچ ارزشی ندارد. هر چند از مـجموع ایـن‌ هـفتاد‌ روایت‌، تنها سه روایت معتبر دانسته شده (همان‌، ص۸)، امّا‌ کثرت‌ این‌ قـبیل‌ روایـات‌ را نـمی توان در میراث حدیثی شیعه منکر شد و با نقد و بررسی سندی تک تک آنها خـدشه ای در مـضمون کـلی آنها وارد کرده و از تأثیر برجسته‌ آن در مفروضات و مقبولات کلامی حجم وسیعی از شیعیان چشم فرو بست. گـو ایـن که از مجموع این احادیث چنین استظهار شده که مراد عدم قبولی اعمال، و نـه عـدم صـحت‌ آن‌، است، و فقیهان شیعه نیز عموماً فتوا به صحت اعمال عبادی این دسته مـی دهـند اما این تفسیر در نتیجه تفاوت چندانی ندارد.[۱۴]

۲٫ در دسته ای دیگر بر وجوب‌ معرفت‌ یـا ولایـت امـام تأکید شده، به گونه ای که عذر تارکان این مهم به هیچ وجه پذیرفته نمی شـود. هـمچنین مرگ تارکان امام‌ و جاهلان‌

هفت آسمان » تابستان ۱۳۸۵ – شماره ۳۰ (صفحه ۱۵۹)


به مقام او همانند مرگ‌ جاهلی‌ به حساب آمـده اسـت. در مـوارد دیگری، امامان ولایت وامامت اهل بیت را در ردیف و هم عرض ارکان و واجبات دینی شمرده اند. مـجلسی در‌ ایـن‌ بـاره نیز باب «وجوب‌ معرفه‌ الامام و انه لا یعذر الناس بترک الولایه» را باز کـرده و چـهل روایت از منابع مختلف ذکر کرده است (مجلسی، بحار الانوار، ج۲۳، ص۷۶، مضامین مورد اشاره در ابواب دیگر حدیثی‌ نـظیر‌ بـاب دعائم الاسلام وارد شده است.به عنوان نمونه رک: کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۸ و نیز معزی، هـمان، ج۱، ص۶۱۲). ایـن دسته از احادیث در مقایسه با احادیث دسته اول از اعـتبار سـندی‌ بـیشتری‌ برخوردار است‌. به علاوه، برخی از آنها بـا تـفاوت هایی در جوامع روایی اهل سنت نیز موجود است (محسنی‌، مشرعه بحارالانوار، ج۱، ص۴۱۲). با اسـتناد بـه این دسته از احادیث است‌ کـه‌ عـده‌ ای از عالمان شـیعی پذیـرش امـامت اهل بیت را از اصول دین برشمرده و مـخالفان و مـنکران آن را‌، ‌‌نه‌ فقط گمراه که احیاناً کافر و انکار امامت را همسان با انکار تـوحید و نـبوت‌ و ضروری‌ دین‌ به حساب آورده اند.[۱۵]

نـقد و بررسی

این برداشت بـا سـیره عملی و نوع برخورد و معاشرت‌ ائمـه بـا صاحبان مذاهب اسلامی مخالفت دارد، چرا که امامان شیعه در روزگار‌ حیات خویش با گـروه‌ هـای‌ غیر شیعی آمد و شد داشـتند و در بـرخورد بـا همه آنها مـعامله مـسلمانی می کردند. آنان نـه تـنها در ازدواج متقابل با اقسام مخالفان مذهبی هیچ حساسیتی نداشتند، (حرّ عاملی، همان، ج۱۴‌، صص۴۲۳ـ۴۳۳) بلکه بـدان نـیز دستور می دادند (بحارالانوار، ج۷۲، ص۱۶۶). جالب تـوجه ایـن که بـانوانی مـثل سـکینه و فاطمه بنت الحسین بـعدها همسران کسانی شدند که به ظاهر از دشمنان‌ اهل‌ بیت به حساب می آمدند و به نـحوی در شـهادت امام حسین (ع) دست داشتند (محسنی، مـشرعه بـحارالانوار، ج۱، ص۴۱۳).

هفت آسمان » تابستان ۱۳۸۵ – شماره ۳۰ (صفحه ۱۶۰)


عـلاوه بـر آن، بـر اساس روایاتی از پیـامبر و اهـل بیت آتش جهنم بر‌ معتقدان‌ به توحید و رسالت پیامبر (ص) و کسانی که کلمه شهادتین را به زبان بـیاورند، حـرام شـده است. در این دسته از روایات نیز گاهی قـیودی چـون اخـلاص و عـمل بـه لوازم شـهادتین‌ مطرح‌ شده است. با این همه پیام اصلی مجموعه آنها این است که دایره نجات اخروی در اختیار پیروان مذهب خاصی نیست.[۱۶]

از احادیث مختلف پیامبر(ص)و اهل بیت اسـتفاده‌ می‌ شود‌ که آنان به تمایز اسلام‌ از‌ ایمان‌ قایل بودند و نسبت میان این دو را عام و خاص مطلق دانسته و از طرفی عنوان مؤمن واقعی را شایسته هر مسلمانی نمی‌ دانستند‌، و حتی‌ رسیدن به پاداش را در گـرو رسـیدن فرد‌ به‌ مرحله ایمان می دانستند.[۱۸] امّا محور توجه آنها در بیان این مهم عموماً به ویژگی هایی چون هدایت‌ قلبی‌، حالات‌ درونی و چگونگی التزام به بایدها و نبایدهای شریعت (عـمل بـا جوارح‌) و توجه به اطاعت و معصیت الهی معطوف بوده است (به عنوان نمونه رک: کلینی، الکافی، ج۲، صص۲۵، ۲۶، ۲۷‌، ۳۳‌، ۳۴‌، ۳۷). در این جا مواردی از آن را گزارش می کنیم‌:

۱٫ امام‌ صـادق(ع) بـا تفاوت نهادن میان اسلام و ایـمان مـی فرماید: «الاسلام شهاده أن لا إله إلاّ الله‌ و التصدیق‌ برسول‌ الله(ص)، به حقنت الدّماء، و علیه جرت المناکح و المواریث و علی ظاهره جماعه النّاس‌، والایمان‌ الهدی‌ و مایثبت فی القلوب من صـفه الاسـلام و ما ظهر من العـمل بـه

هفت آسمان » تابستان ۱۳۸۵ – شماره ۳۰ (صفحه ۱۶۱)


و الایمان أرفع من‌ الاسلام‌ بدرجه‌، إنَّ الایمان یشارک الاسلام فی الظاهر و الاسلام لایشارک الإیمان فی الباطن و إن اجتمعا فی‌ القول‌ و الصفه» (همان، ج۲، ص۲۵).

۲٫ آن حضرت در پاسخ عبدالرحیم قصیر نیز می نویسد: «سألت‌ رحـمک‌ اللهـ‌ عن الایمان. الایمان هو الاقرار باللسان و عقد فی القلب و عمل بالار کان والایمان بعضه‌ من‌ بعض وهو دار و کذلک الاسلام دارٌ فقد یکون العبد مسلماً قبل أن یکون‌ مؤمناً‌ و لا‌ یکون مؤمناً حتی یـکون مـسلماً، فالاسلام قـبل الایمان و هو یشارک الایمان، فاذا أتی العبد کبیره‌ من‌ کبائر المعاصی أوصغیره من صغائر المعاصی الّتی نـهی الله عزّ و جلَّ عنها‌ کان‌ خارجاً‌ من الایمان، ساقطاً عنه اسم الایـمان و ثـابتاً عـلیه اسم الاسلام فان تاب و استغفر عاد إلی‌ دار‌ الایمان‌ و لا یخرجه إلی الکفر إلّا الجحود، و الاستحلال ان یقول للحلال هذا حرام‌ و للحـرام‌ ‌ ‌هـذا حلال و دان بذلک فعندها یکون خارجاً من الاسلام و الایمان داخلا فی الکفر» (همان، ج۲، ص۲۷ و ۲۸‌) و در‌ جـای دیـگری مـی فرماید: «ان الایمان ما وقر فی القلوب و الاسلام ماعلیه‌ المناکح‌ و المواریث…» (همان، ص۲۶).

۳٫ شبیه این سخن نـیز‌ از‌ امام‌ باقر نقل شده در آن جا که‌ می‌ فرماید: «الایمان ما استقر فی القـلب وافضی به الی الله عزّ و جـلَّ و صـدقه‌ العمل‌ بالطاعه لله و التسلیم لامره و الاسلام‌ ما‌ ظهر من‌ قول‌ او‌ فعل و هوالذی علیه جماعه الناس من‌ الفرق‌ کلها» (همان، ص۲۶).

با توجه به این روایات و روایات فراوان دیگر می‌ توان‌ گفت که تـقسیم بندی برخی از‌ فقهای متأخر شیعی از‌ مؤمن‌ و مسلم، و اختصاص لقب مؤمن برای‌ شیعه‌ نه تنها مبنای روایی ندارد بلکه در تضاد با محتوای کلی روایات اهل‌ بیت‌ است; زیرا با نگاهی به‌ روایـات‌ فـراوان‌ اهل بیت درباره‌ مؤمن‌ و ویژگی های مؤمنان و روایات‌ مربوط‌ به آداب معاشرت با مؤمنان روشن می شود که در هیچ یک از آنها‌ سخن‌ از دسته خاص نیست بلکه مخاطب‌ آنها‌ عموم مسلمانان‌ اسـت‌. از‌ ایـن رو، می توان‌ گفت که عنوان مؤمن و مسلمان از جهت اعتقادی و کاربرد تاریخی عموماً مترادف و یکسان بوده و اساس‌ آن‌ را پذیرش سه اصل توحید، نبوت‌ و معاد‌ تشکیل‌ می‌ دهد‌ (کاشف الغطاء، اصـل‌ الشـیعه‌ و اصولها، صص۱۶۸ـ۱۷۶) و رسیدن به مراحل کمالی و سلوکی ایمان در مجموع، و البته با شدت و ضعف‌، در‌ توان‌ همه معتقدان به این سه اصل خواهد‌ بود‌.

در‌ این‌ روایات‌ آنچه‌ مسلمان را از دایره ایمان واقـعی خـارج مـی کند و از کمال ایمان وی می کـاهد، بـی اعـتنایی و تجری نسبت به دستورات الهی و انکار مسلمات و قطعیات

هفت آسمان » تابستان ۱۳۸۵ – شماره ۳۰ (صفحه ۱۶۲)

شبکه بین المللی مطالعات ادیان

اینفورس (شبکه بین المللی مطالعات ادیان)،‌ بخشی از یک مجموعه فعالیت های فرهنگی است که توسط یک گروه جهادی مجازی انجام می شود. این گروه  بدون مرز، متشکل از اساتید، طلاب، دانشجویان و کلیه داوطلبان باایمان و دغدغه مندی است که علاقمند به فعالیت علمی جهادی در عرصه جنگ نرم هستند. شما هم می توانید یکی از اعضای این گروه باشید(اینجا کلیک کنید). فعالیت های سایت زیر نظر سید محمد رضا طباطبایی، مدرس ادیان و کارشناس صدا و سیماست. موضوعات سایت نیز در زمینه سیر مطالعاتی با رویکرد تقویت بنیه های اعتقادی و پاسخ به شبهات است.

دکمه بازگشت به بالا