دانش نامه دین
آپوکـریف Apocrypha
در میان متون مرتبط با کتاب مقدس، به آثاری گفته میشود که در خارج از کـتابهای قـانونیِ پذیـرفتهشده قرار دارد. تاریخ کاربرد این واژه، نشاندهنده آن است که این اصطلاح به مجموعهای از آثار رمزی اشاره دارد کـه در ابتدا نوشتههایی با ارزش تلقی شد، سپس تحمل شد و سرانجام کنار گذاشته شد. واژه apocrypha بـه معنای عام آن، رفتهرفته بـه مـعنای هر یک از آثاری گفته شد که اعتبارش مشکوک بود. واژه آپوکریف در کاربرد امروزیش بر کتابهای باستانی یهودی اطلاق میشود که در آیین کاتولیک قانونی درجه دوم (deuterocanonical)گفته میشود ـ به معنای کتابهایی که نزد کـاتولیکها قانونی دانسته میشود اما بخشی از کتاب مقدس عبری نیست (این کتابها در کلیسای ارتدوکس نیز قانونی دانسته میشود.) در قرن شانزدهم و در عصر اصلاحات که کلیساهای پروتستان به کتابهای قانونی یهود (کتاب مقدس عـبری) بـازگشتند، کتابهای ثانویه کاتولیکی، نزد پروتستانها کتابهای آپوکریف دانسته شد که به معنای غیرقانونی است. در تحقیقات قرن نوزدهم در باب کتاب مقدس، اصطلاح جدیدی برای آن دسته از کتابهای یهودی باستانی ابداع شد کـه کـاتولیکها یا پروتستانها آنها را قانونی نمیدانستند. امروزه این کتابها، کتابهای جعلی (pseudepigrapha: مجعول/منسوب به خطا) ـ به معنای کتابهایی که به اشتباه به نویسندگان کتاب
مقدس نسبت داده شده ـ نامیده میشود.
بـه هـنگامی که یونانی، زبان رایجِ محاورهای در منطقه مدیترانه بود، عهد عتیق ـ کتاب مقدس عبری ـ نزد بیشتر مردم نامفهوم بود. به همین دلیل، دانشوران یهود ترجمه سبعینیه/هفتادی (Septuagint) را عرضه کردند کـه در آن کـتابهای عـهد عتیق از متون مختلف عبری ـ کـه بـعضی از بـخشهای آن به زبان آرامی بود ـ به یونانی ترجمه شد. این نسخه متضمن شماری از کتابها بود که بعدها محققان یهودی غیریونانیمآب در شورای یـونه (۹۰ مـیلادی) آن را خـارج از کتب قانونی عبری دانستند. تلمود این کتابها را بـه عـنوان سفاریم (Hizonim) به معنای کتابهای غیراصیل شناخت. ترجمه سبعینیه پایه مهمی برای ترجمه عهد عتیق به زبان لاتین در وولگات بـه وسـیله جـروم بود و او اگر چه درباره اصالت بعضی از کتابهای آن تردید داشـت، اولین کسی بود که واژه یونانی apokryphos ـ به معنای پنهان، مقدس ـ را به معنای غیرقانونی به کار برد. در ۸ آوریل سال ۱۵۴۶ شـورای تـرنت قـانونیبودن تقریبا تمام وولگات را اعلام کرد، مگر تنها کتاب سوم و چهارم مـکابیان، دعـای منشه، مزمور ۱۵۱ و کتاب اول و دوم عزرا. مسیحیت شرقی در همین حال کتابهای آپوکریف عهد عتیق را به عنوان قـانونی درجـه دومـ شناخت که عبارت است از طوبیت، یودیت، حکمت سلیمان، و مجموعه (حکمت یشوع بـنسیرا)؛ کـتاب سـوم عزرا؛ کتاب اول و دوم و سوم مکابیان و کتاب باروخ و نامههای ارمیا.
کتابهای منسوب در عهد عتیق بسیار اسـت و بـه افـراد مختلفی از آدم تا زکریا نسبت داده شده است. بعضی از مهمترین این کتابها عبارت است از عروج اشـعیا، عـروج موسی، زندگی آدم و حوا، کتابهای اول و دوم حنوخ، کتاب یوبیل، رساله اریستیاس و شهادتهای پدران دوازده گانه.
همه کـتابهای آپوکـریف عـهد جدید مجعولالعنوان است و بیشتر آنها از سنخِ نوشتههای سرگذشتنامهای (اعمال)، انجیل، و یا رساله (به مـؤمنان) اسـت. هر چند تعدادی کتاب مکاشفه نیز هست که بعضی از آنها را میتوان کتابهای حـکمت نـامید. بـعضی از کتابها بیانگر کشمکشها و حوادثی با زبان رازورانه است و آداب و شعایر رمزی را توصیف میکند. خاستگاه بیشتر ایـن کـتابها فرقههایی است که بدعتگذار بوده یا چنین اعلام شدند که نمونه مـهم آنـها فـرقه گنوسی است. در نخستین دهههای اولیه مسیحیت هیچگونه راست دینی تثبیت نشده بود و گروهها یا فـرقههای
مـختلفی بـرای برتری و نظمبخشی به کلیسای جوان در رقابت بودند. در چنین شرایطی، تقریبا تمامی کـتابهایی کـه از باورهایی حمایت میکرد که بعدها بدعتآمیز تلقی شد، به نابودی محکوم شدند.
علاوه بر خود آثـار آپوکـریف، عهد جدید متضمن کتابها و بخشهایی بود که، به معنای دومِ اصطلاحِ قـانونی درجـه دوم، به معنای افزودههای بعدی است. نامه بـه عـبرانیان، مـنسوب به پولس ـ که پیش از کتابت این رساله درگـذشت ـ یـکی از این کتابهاست. دیگر کتابها عبارت است از نامههای یعقوب، پطرس دوم، یوحنای دوم و سوم و یهودا و مـکاشفه یـوحنا. بخشهای ناقص عبارت است از مـرقس ۱۶:۹ـ۲۰، لوقـا ۲۲:۴۳ـ۴۲، یوحنا ۷:۵۳ و ۸:۱ ـ هـمه ایـن کـتابها در کتابهای قانونی کلیسای کاتولیک وجود دارد و کـلیسای شـرق و بیشتر کلیساهای پروتستان آن را پذیرفتهاند.
Merriam-Webster””s Encyclopedia of World Religions, p. 65.
بهروز حدادی
اخلاقشناسیEthics
اصول رفتار درست و نادرست؛ اسـاس انـجام آنچه درست است و تشخیص آنچه نـادرست است، از موضوعات بنیادین در سـراسر کـتاب مقدس است. بیشک بسیاری از خـوانندگان کـتاب مقدس، تفکیک دین از اخلاق را سخت مییابند؛ خداوند برخی از افعال نظیر قتل را ممنوع کـرده اسـت؛ زیرا به خودی خود نـادرست اسـت. پیـامبرانِ عهد عتیق، بـه کـرات خواستار جامعهای عدالت مـحور بـودند که در آن، به فقرا ظلم نشود و رشوه غیرقانونی اعلام شود ـ اینها اصول رفتاری بنیادینی اسـت کـه از قربانیها و هدایایی سوختنی از اهمیت بیشتری بـرخوردار اسـت (هوشع ۶:۶). بـا وجـود ایـن، احکامی وجود دارد (نظیر فـرمان چهارم از ده فرمان که بر حفظ حرمت روز شنبه دلالت میکند) که کاملاً دینی است، نه بخشی از قـانون اخـلاقی عام و جهانی (که گاهی از آن به قـانون طـبیعی یـاد مـیشود).
امـروزه به طور گـستردهای اعـتقاد بر آن است که دین و اخلاق دو حوزه متمایز از آگاهی انسان است و هر یک استقلال خاص خود را دارد. بـسیار مـحتمل اسـت که فردی غیردینی به اصول اخلاقی بـرجسته پایـبند و از سـوی دیـگر کـاملاً مـحتمل است که فردی مؤمن و مذهبی با وجدانِ آگاه از معیارهای رفتاری بیگانه باشند. در عهد عتیق، نمونههایی از قساوتهای وحشتناک وجود دارد که به نام خدا اتفاق افتاده است؛ مثلاً
وقـتی که سموئیل اِجاج [پادشاه عمالیق] را به حضور خداوند تکهتکه کرد (اول سموئیل ۱۵:۳۳) یا لاوی که [جسد [کنیزش را تکهتکه کرد (داوران ۱۹:۲۹). از سوی دیگر، این یک بینش دینی بود که قربانیکردن انسان را ممنوع کرد، بـه هـنگامی که دست ابراهیم را در عمل کشتن پسرش، اسحاق، بست (پیدایش ۲۲:۱۲) با این حال، استناد به قوانین متمدن جنگ بود که زندگیهای آرامیانِ به دام افتاده در سامره را نجات داد (۲ پادشاهان ۶:۲۲) نه صدای خـدا. بـنابراین اگرچه دین و اخلاق را حتی در کتاب مقدس باید متمایز از یکدیگر تلقی کرد اما به طور آشکار رابطه میان آن دو تنگاتنگ است و همپوشانی زیادی بین آنـها وجـود دارد.
Oxford Dictionary of the Bible, p. 123.
زینب نزادی
اناجیل چهارگانه Four Gospels
انـاجیل چـهارگانه، عبارت است از اناجیل به روایت مرقس، متی، لوقا و یوحنا که نیمه دوم قرن اول گردآوری و تدوین شد و طبق رسم و فرهنگ زمانه بلند خوانده میشد. همه ایـن انـاجیل برای تأمین نیازهای احـساسشده در کـلیسای در حال توسعه نوشته شده بود. در ابتدا، فقط سنت شفاهی وجود داشت و خود عیسی حتی کلمهای ننوشت، بلکه حکایتها و تمثیلهای گفتهشده توسط عیسی و بسیاری از محاورههای او به یاد سپرده شده بود و در روزهـای نـخست کلیسا، این خاطرات همواره (سینه به سینه) منتقل میشد. حفظ و ذخیره این سنتها به دست انجیلنویسانی صورت گرفت که تلاش نمودند تا اعضای کنیسه و اهل مجادله را در بحثهایشان تشویق و ترغیب نـمایند. در آن زمـان، کسانی بـه تازگی به کلیسا پا گذاشته بودند که میخواستند بدانند چگونه یک انسان نیکوکار (عیسی) به دست رومیان پذیـرای رنج و مرگ شد. از این گذشته، او را نجاتبخشی میدانند که از مردگان برخاست. تـعجبآور نـیست هـنگامی که مرقس ترغیب شد (شاید در رم) که این خاطرات را که در کلیسا واقع شده بود، به رشته تحریر در آورد، انـجیلاش تـبدیل شد به شرح جزئیاتی از محاکمه و اعدام عیسی، به همراه مقدمهای شامل گزیدههایی از تـعالیم و نـمونههایی از مـعجزات. این امر به جانشینان مرقس موکول شد که روایت او را، نه فقط با گزیدههای بسطدادهشده از تـعالیم عیسی بلکه با روایتی در مورد نحوه تولدش تکمیل کنند. انجیلِ متی بیشتر از نـظم و ترتیب انجیل مرقس تـبعیت مـیکند، اما مطالب بسیاری را در پنج گفتوگوی مهم
عیسی به آن میافزاید که نگارنده (انجیل) در آن دخل و تصرف کرده است. او سبک و روش مرقس را با حذف اطناب کلام بهبود میبخشد و برخی از نکات مبهم آن را روشن میکند. انـجیل لوقا نیز از روش مرقس استفاده میکند، اما کمتر پایبند آن است. پس این سه انجیلِ نخست، در بسیاری از مطالب مشترک است و میتوان این مطلب را با مقایسه کلمه به کلمه و بند به بند در سه ستون کـنار هـم نشان داد. به همین دلیل، این سه انجیل، انجیلهای همدید (synoptic)نامیده شدهاند؛ به معنای انجیلهایی که که میتوان آنها را در کنار هم دید. چهارمین انجیل (انجیلِ یوحنا) در مقوله دیگری قرار دارد و یقینا پس از دیـگر انـاجیل نوشته شده است. این انجیل از حیث سبک، محتوا و نقاطِ مورد تأکید الهیاتی از سایر اناجیل متفاوت است. بسیاری از بخشهای آن به توضیح مطالبی میپردازد که در اناجیل همنوا به صورت قطعات جـدای از هـم یا کنایات نهفته آمده است. اناجیل چهارگانه، پایان این ماجراهای ادبی نبود، اگرچه آثاری بود که در موقع مناسب به وسیله کلیسا بخشی از فهرست قانونی عهد جدید اعلام شد. امـا گـنوسیها و دیـگران از نسخههای مشابهی از داستان عیسی طـرفداری کـردند؛ مـانند انجیل توماس (حدود ۱۴۰م) که در نجع حمادی کشف شد. این انجیل مجموعهای از ۱۱۴ گفته ادعایی عیسی به زبان قبطی است. اما این انـجیل آپوکـریف، پاداش نـجات (جاودانگی) را به کسانی ارزانی میدارد که معرفت درسـت را بـه دست آوردند.
اناجیل، زندگینامه به اصطلاح امروزی نیست و نقادان شکلی تأکید نمودند که اینها (اناجیل) به هیچ معنایی زنـدگینامه مـحسوب نـمیشوند اما میتوان آنها را به عنوان زندگینامههایی مانند زندگینامههایی که در دنـیای کهن نوشته میشد، دانست؛ با این اختلاف ویژه که، آنها حوادث یگانهای را شرح میدهند و ادعا میکنند که وعـدههای عـهد عـتیق تحقق یافته است.
Oxford Dictionary of the Bible, p. 155.
میترا رحمتی
برّه خداLamb of God
لقبی که یحیای مـعمدان، عـیسی را بدان توصیف کرد (یوحنا ۱:۳۵ـ۲۹)(۱) و در کتاب مکاشفه به عنوان نماد مسیح مطرح شده که به مثابه فـدیه گـناه، قـربانی شد
______________________________
۱٫ روز بعد، یحیی عیسی را دید که به سوی او میآید. پس به مـردم گـفت: نـگاه کنید این همان برهای است خدا فرستاده تا برای آمرزش گناهان تمام مردم دنـیا قـربانی شـود.
(مکاشفه ۵:۶ـ۱۴).(۱) شاید بتوان گفت که در ورای این اصطلاح در یوحنای یک، نفوذ و تأثیر اسحاق، بنده رنـجکشیده خـدا، باشد. در پارهای از نوشتههای مکاشفهای، برّه سمبل چهرهای است که مقدر شده است کـه بـر شـر و گناه غلبه یابد که چهارپایان نمادهای آنند. در انجیل یوحنا (نه در اناجیل همدید)، زمان مـرگ عـیسی زمان کشتن برّههای عید فصح در معبد دانسته داده شده است (نگاه کنید به اول قـرنتیان ۵:۷).(۲)
Oxford Dictionary of the Bible, P. 22
الفـ. ابـراهیمی
تعمید Baptism
در مسیحیت، آیین تولد مجدد و ورود به کلیسای مسیحی؛ این واژه برگرفته از فعل یونانی bpato به معنای «در آب فـرو مـیروم» است. بر اساس یکی از مفاهیم برگرفته از پولس حواری، که شاید تحت تاثیر عـمل خـتنه نـوکیشان بالغ در باور یهودیت است، عمل تعمید به معنای مرگ زندگی قبلی و ظهور فرد جدیدی اسـت کـه بـا پذیرفتن نام جدیدی، بر آن مهر تایید زده میشود. تعمید بیاثرشدن کامل گناهان فـرد در گـذشته است به گونهای که فرد از آن به سان فردی کاملاً بیگناه سر بر میآورد. در تعمید، فرد یـکی از اعـضای کلیسای مسیح میشود و در جسم عیسی مسیح شریک میشود. شکلها و آداب تعمید در کلیساهای مـختلف مـتفاوت است اما تقریبا در همه به شکل یـکسانی آبـ و تـثلیت حضور دارد: «من تو را تعمید میدهم به نـام پدر، بـه نام پسر و به نام روحالقدس.» فرد داوطلب ممکن است که به طور کـامل یـاناقص در آب فرو رود؛ آب ممکن است که بـر سـر فرد تـعمیدیافته ریـختهشود یـا تنها قطراتی از آب به او پاشیده شود یـا بـر سر وی ریخته شود.
فرو رفتن در آب به عنوان یک آیین از دیر زمان نـقش مـهمی در آیین یهودیت داشته و نمادی از تطهیر شـناخته میشده است (در میقوه، Mikva، بـه مـثابه آیین غسل) یا به عـنوان نـماد تقدیس (در آیینهای تغییر آیین که با دعاهای خاصی توام بوده است). این مـسئله اهـمیت بسیاری
______________________________
۱٫ آنگاه صدای تمام مـوجودات آسـمان و زیـرزمین و دریاها را شنیدم کـه مـیسرودند و میگفتند: ستایش و حرمت و جـلال و قـوت از آن بره و آنکه بر تخت نشسته است بادا.
۲٫ چگونه میتوانید به پاکی و روحانیت خـود بـبالید، در حالی که اجازه میدهید یک چـنین رسـوایی در میانتان رخ دهد؟ مـگر نـمیدانید کـه اندکی خمیرمایه در تمام پنـیر اثر میکند و باعث برآمدن آن میشود؟ پس این خمیرمایه گناه، یعنی این شخص فاسد را که چنین رسوایی بـه بـار آورده است، از میان خود بیرون کنید تـا خـمیری تـازه و فـطیر بـاشد، که البته مـیدانم هـمینطور هستید؛ زیرا اکنون عید فصح فرا رسیده و مسیح که قربانی این عید میباشد، قربانی شده اسـت.
در آیـینهای اسـنیان داشت. بر پایه انجیل، یحیای معمدان عـیسی مـسیح را تـعمید داد. گـر چـه هـیچ گزارشی واقعی از نهاد تعمید به دست عیسی در دست نیست، انجیل متی مسیحِ برخاسته را به این شکل تصویر کرده است که به پیروان خود این مأموریت عظیم را داد کـه «به میان امتها بروید و…» اما به هر حال از این الگو در جای دیگری در عهد جدید استفاده نشده است. از این رو، بعضی از محققان گفتهاند که نقل قول مذکور در متی حاکی از سنتی است کـه از در هـم آمیختن اندیشه تعمید معنوی (مانند آنچه در اعمال رسولان ۱: ۵ آمده) با آیینهای تعمیدی اولیه (مانند آنچه در اعمال رسولان ۸:۱۶ آمده) و گزارشهای پنجاههگرایی بعد از این نوع مراسم (مانند آنچه در اعمال رسولان ۱۹: ۶-۵ آمـده) بـه وجود آمده است.
تعمید در جامعه مسیحی در قرن نخست اهمیت بسیاری داشت، اما محققان در این مسئله دچار اختلاف شدند که ضرورت تعمید به خـاطر تـولد جدید و عضویت در ملکوت خداوند اسـت یـا تنها نشانه یا نماد بیرونی تولد دوباره درونی است. در قرن دوم گویا کمترین حد تعمیدِ مجاز، استفاده از آب و توسل به تثلیث بوده است. غالب داوطلبان تـعمید سـه بار در آب فرو میرفتند؛ بـا ایـن حال اشاراتی نیز به ریختن آب شده است. بیشتر کسانی که در کلیسای اولیه تعمید گرفتند، نوکیشانی از ادیان یونانی ـ رومی بودند و از این رو، افراد بالغ بودند.
در آیین کاتولیک، تعمید معمولا به دست کـشیش انـجام میشود. با این حال، کلیسا تعمیدِ اعطاشده از سوی کسانی را نیز میپذیرد که «با نیتِ انجام آنچه کلیسا انجام میدهد»، آن را انجام میدهند. تعمید به مثابه آیین تولد مجدد قابل تکرار نـیست. (در آیـین کاتولیک رومـ، تعمید به شکل مشروط در موردی تکرار میشود که یا واقعیت تعمید دچار تردید شده باشد یا اسـتفاده درست از مراسم.)
در دوران جدید دو نکته همچنان قابل مناقشه است. یکی تعمید بـه وسـیله ریـختن آب نه فرورفتن در آب؛ گرچه آنچه مبنای کتاب مقدسی دارد و از مراسم کلیسای اولیه است، شاید در آب فرورفتن باشد. دوم تعمید اطفال اسـت. امـروزه هیچگونه شاهد محکمی برای تعمید اطفال در قبل از سده سوم در دست نیست و مراسم شـعایری بـاستانی بـرای تعمید افراد بالغ بوده است. آیین شعایر و دستورالعملهای دینی به روشنی در مورد بالغانی است کـه این آیین را میپذیرند. بدون این تصمیمگیری، این
آیین را نمیتوان دریافت کرد. کلیسای کـاتولیک روم این اصل را با مـعرفی بـالغانی (پدر و مادرانِ تعمیدی) پذیرفت که این تصمیم را برای کودکان به جای پدر و مادرشان میگیرند. انتظار میرود که اطفال این تصمیم را بپذیرند و در نتیجه از تصمیمی که بزرگترها گرفتهاند، حمایت کنند.
توضیحات: مراسم تعمید در کلیسای جـامع اکزاکا در مکزیک
در دوران اصلاحات دینی، لوتریها، طرفداران کلیسای اصلاحشده و انگلیکنها نگرش کاتولیکی به اطفال را پذیرفتند. با این حال، تعمید یکی از موضوعات غمباری بود که اصلاحگران بنیادستیز (مانند آناباپتیستها) را از دیگر پروتستانها جدا مـیکرد. مـیشل ستلر (حدود -۱۵۰۰ ۱۵۲۷)، منو سیمونز و بالتازار هابمایر (۱۴۸۵ ـ ۱۵۲۵) رهبری مخالفت با تعمید اطفال را به عهده داشتند. در دوران معاصر، بزرگترین گروه مسیحی که تنها به تعمید افراد بالغ میپردازد نه اطفال، باپتیستها و «کـلیسای مـسیحی» (شاگردان مسیح) است.
Merriam-Webster””s Encyclopedia of World Religions, p. 110
بهروز حدادی
جنبش بیداری عظیمGreat Awakening
جنبش احیای دینی در مستعمرات انگلیسیامریکایی که بیشتر در حدود سالهای ۱۷۲۰ و دهه ۱۷۴۰ میلادی رخ داد. این جنبش بخشی از شور و هیجان دینی بود که غـرب اروپا در اواخـر قرن هفدهم و اوایل قرن هیجدهم را در نوردید و پروتستانها و پیروان کلیسای کاتولیک در اروپای قارهای از این جنبش تحت عنوان پیرایشگری (Pietism)توکل (Quetism)
و در انگلستان تحت رهبری جان وسلی (۱۹۰۳ـ۱۹۹۱) تحت عنوان آیین انجیلی (Evangelicalism)شناخته میشود.
شـرایطی کـه زمـینه را برای این جنبش مهیا کـرد، عـبارت اسـت از: خردگراییِ خشک و بیروح انگلستان جدید، ظاهرگرایی در مناسک و شعایر دینی در میان پیروان کلیسای اصلاحشده در هلند در مستعمرات میانی (Middle Colonies) و نادیده گرفتن نظارتِ شبانی در جـنوب. ایـن جـنبش اصولاً در کلیسای اصلاحشده هلند، جماعتگرایان، پرسبیترها، باپتیستها و تـعدادی از اعـضای جامعه انگلیکن رخ داد که بیشتر آنها کالونی بودند. از اینرو، نهضت بیداری ممکن است تحولی به سوی آیین کالونی انجیلی بـه نـظر بـرسد.
واعظان جنبش بیداری بر هولناکبودن شریعت (terrors of the law) برای گناهکاران، فیض خـداوند که نه از سر شایستگیِ شخص اعطاء میشود و نیز «تولد دوباره» در عیسی مسیح تأکید میکردند. یکی از چهرههای برجسته ایـن حـرکت، جـرج وایتفیلد بود؛ کشیشی از کلیسای انگلیکن که تحت تأثیر جان وسلی بـود، امـا خودش کالونی بود. او در طول سالهای ۱۷۳۹ـ۱۷۴۰ در سراسر مستعمرات برای جمع گستردهای از مردم صحبت کرد؛ گرچه تعداد زیـادی بـدو گـرویدند اما همانند دیگر روحانیونِ جنبش بیداری مورد حمله واقع شد؛ زیرا بـه تـحریک افـراطی احساسات و توهمات خطرناک مذهبی متهم شده بود.
جاناتان ادواردز بزرگترین مدافع جنبش بیداری عظیم بـود. او کـشیشی جـماعتگرا در بود که تأکید چشمگیری بر کارایی صرف «ایمان» در آمرزیدگی انسان داشت. او همچنین تلاش مـیکرد تـا تعریف مجددی از روانشناسی تجربه دینی به دست دهد و کمک کند تا کسانی کـه درگـیر ایـن جنبش بیداری شدهاند، بتوانند تشخیص دهند که کدام کار، کارِ درست یا نادرست «روح خـدا» اسـت.
جنبش بیداری موجب رشد چندین مؤسسه آموزشی شد که شامل دانشگاههای پرینستون، راتـجرز و بـراون مـیشد. افزایش مخالفتها از سوی کلیساهای رسمی در طول این دوره، به بروز نوعی تسامح و بردباری گسترده انـجامید. بـیداری بزرگ دوم در انگلستان جدید در دهه ۱۷۹۰ شروع شد که به طور کلی نسبت بـه جـنبش اول کـمتر جنبه احساسی داشت. جنبش بیداری دوم به تأسیس و پیدایی دانشکدهها و حوزههای علمیِ دینی و همچنین ساماندهی گـروههای مـیسیونری انـجامید. شهر کنتاکی نیز تحت تأثیر جنبش بیداری
در طول این دوره بود. سنت و رسـمِ احـیاگریها در داخل اردوگاهها از جنبش احیاگری کنتاکی ریشه گرفت و بر جبهه آمریکاییِ آن در قرن ۱۹ تأثیرگذار بود.
Merriam-Webster””s Encyclopedia of World Religions, p. 387.
احمد آقایی
حـیات ابـدیEternal Life
این اصطلاح به معنای رابطه شخصی با خدا به گونهای است کـه بـه لحاظ زمانی محدود نباشد. در عهد عتیق، هـیچ بـاور مـستمر یا منسجمی درباره حیات ابدی ـ به مـعنای نـوعی زندگی خدادادی که مرگ آن را قطع نکند یا با مرگ آغاز شود ـ وجود نـدارد. تـنها نوعی ضعیف و مبهم از حیات پس از مـرگ در داسـتان ساحره اهـل عـینِ دور(۱) فـرض شده است که سموئیل را برای مـشورت بـا شائول احضار میکند، (اول اسموئیل ۲۸).(۲) این نحوه وجود هیچ ارتباطی با خدا نـدارد (مـزامیر ۶:۵).
اما در قرن دوم قبل از میلاد، نوعی بـاور به حیات (بقا) پس از مـرگ در قـالب رستاخیز، در کتاب دانیال پدیدار شـد کـه به یهودیان تحت تعقیب انتیوخوس اپیفانس نوعی آرامش میبخشید. این باور در کتاب دوم مـکابیان ۷:۱۴ بـازگو شده است. از سوی دیگر، کـتاب حـکمت سـلیمان، که از محیط هـلنی (یـونانیمآب) اسکندریه نشئت گرفته، امـید بـه جاودانگی روح را مطرح میکند (حکمت ۳:۴). با وجود این، همه یهودیان متقاعد نشدند و یوسفوس و عهد جـدید، صـدوقیان را کسانی معرفی کردند که آموزه رسـتاخیز را انـکار میکنند (مـرقس ۱۲:۱۸؛ اعـمال رسـولان ۲۳:۸).
انگیزه برای رفتار درسـت، در عهد عتیق، به پیمانِ با خدا نسبت داده شده است؛ پیمان بین خدا و اسرائیل اسـت کـه بر شبکه روابط انسانی حاکم اسـت، نـه انـتظار حـسابرسی حـیات پس از مرگ. بر عـکس، در عـهد جدید، حق ورود به زندگی آینده به کارهای شخص در حیات کنونی بستگی دارد (مرقس ۱۰:۲۴ـ۲۵؛ ۴۰:۱۲). انجیل یوحنا ذکر مـیکند کـه عـیسی، در اعمال فرجامشناسانه مربوط به رستاخیز همگانی در پایـان [جـهان]، عـامل و کـارگزار خـداست (یـوحنا ۵:۱۹ـ۴۷) اما تأکید بیشتر بر تجربه حاضر از حیات ابدی است (یوحنا ۱۰:۱۰) نجات عبارت است از داشتنِ همین زندگی،
______________________________
۱٫ witch of Endor
۲٫ و شاول به خادمان خود گفت زنی را که صاحب اجنّه باشد، بـرای من بطلبید تا نزد او رفته، از او مسئلت کنم. خادمانش وی را گفتند: اینک زنی صاحب اجنه در عَین دور میباشد… و شاول شبانگاه نزد آن زن آمده، گفت تمنا اینکه به واسطه جن برای من فالگیری نمایی و کـسی را کـه به تو بگویم، از برایم برآوری.
هم در حیات کنونی و هم به طور ابدی. عهد جدید انتظار حیات ابدی در آینده را بدون گذشتن از مرگ به مؤمنین ارائه نمیکند (دوم تیموتاؤس ۲:۱۱ـ۱۳). اگر چه ممکن اسـت حـیات ابدی در وجود مسیحی هم اکنون و همینجا تا اندازهای تجربه شود، اما تحقق کامل آن در آینده در آن سوی مرگ خواهد بود. تعمید، اولین لحظه یـا مـرحله این فرایند است (یوحنا ۳:۵). مـرگْ مـرحله بعدی است و رستاخیز در روز واپسین (یوحنا ۶:۴۰؛ ۱۱:۲۵) مقصد نهایی است.
Oxford Dictionary of the Bible, p. 122.
زینب نزادی
روزهداریFasting
روزهداری، امساک از خوردن و نوشیدن یا هر دوی آنها است برای نیل به اهداف آیـینی، عـرفانی، زاهدانه یا دیگر اهـداف دیـنی و اخلاقی. این امساک ممکن است کامل باشد یا ناقص، طولانی باشد یا کوتاه. بنیانگذاران و پیروان بسیاری از ادیان و افراد برگزیده به لحاظ فرهنگی (مثل داوطلبان انجام مراسم دینی) روزه میگیرند؛ افراد یـا گـروههایی نیز برای اعتراض به آنچه آن را نقض اصول اجتماعی، اخلاقی یا سیاسی میدانند روزه میگیرند.
در ادیان، انسانها و تمدنهای ابتدایی، روزه نوعی تمرین برای آمادهسازی اشخاص به خصوص مردان و زنان کاهن برای نـزدیکشدن بـه خدایان بـوده است. در ادیانِ رازورانه (میستریک) یونانی (مانند کیش آسکپیوس)(۱) گمان میشد که خدایان تنها بعد از روزهداری، آموزههای الاهـیشان را در رؤیا و مکاشفه مکشوف میکنند؛ روزهای که در آن از خودگذشتگیِ کاملِ متدینان خواسته مـیشد. در بـین مـردمانِ پیشا کلمبیاییِ پرو، بعد از اینکه فردی به گناهانش نزد کاهن اعتراف میکرد، غالبا روزهداری یکی از لوازم کفاره به حـساب مـیآمد. در بسیاری از فرهنگها، روزه ابزاری برای آرامکردن خدای خشمگین یا کمک به رستاخیز خدایی بـود کـه گـمان میشد که مرده است.
در بسیاری از ادیان بومی، همچون سرخپوستانِ آمریکای شمالی، واقع در دشتهای بزرگ و شـمال غربی اقیانوس آرام، روزه قبل از طلب شهود(۲) یا در طول آن گرفته میشد. شمنها، در میان ایـونکهای (تانگوس)(۳) سیبری، برای کـسب بـصیرت و تسلط بر ارواح روزه میگیرند و خود را تمرین میدهند. جماعات روحانی سرخپوستان پوئبلو(۴) در جنوب غرب آمریکا، قبل از مراسم مهمی که مربوط به
______________________________
۱٫ Asclepius
۲٫ vision quest
۳٫ Evenk (Tungus)
۴٫ Pueblo
تغییرات فصول است، به هنگام عزلتنشینی روزه میگیرند (نگاه کنید به مدخل آیـینهای آمریکائیانِ بومی).
یکی از مشخصههای ادیان بزرگ، روزهداری برای نیل به اهداف خاص قبل از زمانهای خاصی مقدس یا در طول آن است. در آیین جین، روزهگیری و تفکر (مدیتیشن) به خلسههایی میانجامد که افراد را قادر مـیسازد تـا به مرحله تعالی برسند. راهبان بوداییِ مکتب تراوادا در روزهای مقدس معینی از ماه اوپوستَره(۱) روزه میگیرند. در چین قبل از ۱۹۴۹، رسم بود که دوره معینی را روزه بگیرند. آنها قبل از قربانی در طول شب موسم انقلاب زمـستانی، یـعنی زمانی که تصور میشد که اصل یانگِ(۲) (نیروی مثبت) کیهانی دور جدیدش را آغاز میکند، امساک میکردند. در هند، سادوهای(۳) هندو (مردان مقدس) به سبب روزههای زیادی که که به دلایل مـتعدد مـیگرفتند، تمجید شدهاند.
در بین ادیان بزرگ غربی، تنها آیین زرتشت روزه را ممنوع کرده است؛ زیرا آنان معتقدند که چنین ریاضتهایی به تقویت مؤمن برای مقابله با شرّ کمکی نخواهد کرد. یـهودیت، مـسیحیت و اسـلام بر روزهداری در دورههایی معین تـأکید دارنـد. در دیـن یهود، روزهای متعددی از سال، خصوصا ایام توبه (مثل یوم کیپور، روز کفاره) یا سوگواری، را روزه میگیرند. مسیحیت به ویژه آئین کاتولیک روم و آیین ارتـدوکس شـرقی سـراسر چلّه روزه [چهل روز قبل از عید پاک]،(۴) قبل از عید پاک، و ادونـت [مـوسم پیش از میلاد مسیح]،(۵) قبل از عید کریسمس، را روزه میگیرند. روزهگیری برای کاتولیکهای رومی بعد از شورای واتیکان دوم تعدیل شد و به افـراد خـاصی اخـتیار بیشتری داده شد و روزه الزامی به روزه چهارشنبه خاکستر [نخستین روز از ایام چلّه روزهـ] و آدینه مقدس [یادآور به صلیب رفتن عیسی] در چله روزه محدود شد. کلیساهای پروتستان به طور کلی روزهگیری را به خـود اعـضای کـلیسای خود واگذار کرد. در اسلام، ماه رمضان دورهای برای توبه و امساک کـامل از طـلوع تا غروب است.
Merriam-Webster””s Encyclopedia of World Religions, p. 348.
فاطمه رحیمی ثابت
زبانهای کتابمقدس Language
کتاب عهد عتیق به زبان عبری نوشته شـده اسـت، مـگر معدود بخشهایی از کتابهای عزرا و دانیال که به زبان آرامی است: زبانی
______________________________
۱٫ Uposatha
۲٫ Yang
۳٫ Sadhus
۴٫ Lent
۵٫ Advent
کـه در فـلسطین از قـرن چهارم پیش از میلاد رواج داشت. (آرامی یکی از زبانهای سامی است که به زبان عبری بـسیار نـزدیک اسـت.) هنگامی که زبان عبری در محاورات از رونق و رواج افتاد، ترجمه به آرامی ضروری به نظر مـیرسید و وقـتی آنها به شکل ثابت و معین خود رسیدند، به «ترگوم» معروف شدند.
عهد جـدید بـه زبـان یونانی نوشته شد و این زبان، زبانی رایجدر منطقه مدیترانه بود تا این که بـه تـدریج زبان لاتینی در قرن ششم میلادی جای آن را گرفت. این زبان به زبان یونانی کـواینه (رایـج) مـعروف بود، زبانی که جایگزین تغییرات منطقهای شد و زبان کلاسیک یونانی یا آتیکا در سدههای پنج و شـش قـبل از میلاد، لغات و تعابیری را از امپراتوری ایران، که مغلوب اسکندر کبیر شده بود، جـذب کـرد. بـسیاری از اسناد و دستنوشتههای پاپیروس، که در مصر کشف شد، معنای لغات یونانی (کواینه) در عهد جدید را روشن کـرد و اسـتفاده فـراوان از این زبان در قرن اول میلادی در فلسطین حاکی از آن است که شاید خود عیسی هـم گـاهی اوقات بدین زبان سخن گفته باشد. بر اساس یوحنا (۱۹:۲۱)، پیلاتوس اعلامیهای به زبان عبری، لاتین، و یـونانی بـر صلیب عیسی نهاد.(۱)
در قسمت غربی امپراتوری روم از قرن دوم قبل از میلاد، افراد تـحصیلکرده و فـرهیخته به زبان لاتین صحبت میکردند اما در فـلسطین بـه نـدرت چنین اتفاقی میافتاد. زبان لاتین زبان رسـمی در ارتـش و ادارات دولتی در روزگار عهد جدید بود اما زبان یونانی زبان اصلی محاورهای بود کـه حـتی کلیسای کاتولیک روم در عبادات دستجمعی از آن اسـتفاده مـیکرد تا ایـن کـه در قـرن سوم میلادی لاتین به نسبت بـیشتری مـورد استفاده قرار گرفت و نسبت عظیمتری از تحصیلکردگان لاتینیزبان به کلیسا پیوستند. هیپولیتوس (مـتوفای ۲۳۶ مـیلادی) آخرین الهیدان غربی بود که بـه یونانی نوشت.
عهد عـتیق از قـرن سوم پیش از میلاد در اسکندریه بـه زبـان یونانی ترجمه شد و بدین ترتیب متن مقدس مسیحیان اولیه شد. عهد جدید بـه وسـیله تاتیان در رم در اواسط قرن دوم میلادی بـه سـریانی و در قـرن سوم به زبـان لاتـین، نخست در افریقا، که در آن زمـان از ایـالات رومی بود، ترجمه شد.
Oxford Dictionary of the Bible, P.222
الف. ابراهیمینیا
______________________________
۱٫ پیلاتوس دستور داد در بالای صلیب او نوشتهای نصب کنند که روی آن نـوشته شـده بود: عیسای ناصری، پادشاه یهود. بـسیاری آن نـوشته را که بـه زبـان عـبری، رومی و یونانی بود، خـواندند. چون جایی که عیسی را مصلوب کردند، نزدیک شهر بود. پس سران کاهنان به پیلاتوس گفتند: ایـن نـوشته را عوض کنید و به جای «پادشاه یـهود» بـنویسید: «او گـفت کـه مـن پادشاه یهودم…»
فـیلیوک Filioque
واژه لاتـینی به معنای «و صادر از پسر»؛ اظهار اینکه روحالقدس علاوه بر پدر، از پسر نیز صادر شده است. این عـبارت در اعـتقادنامه نـیقیه در اسپانیای قرن ششم مندرج شد و به تـدریج در هـمه کـلیساهای غـرب گـسترش یـافت؛ اما شاید تا سال ۱۰۱۴ در خود کلیسای کاتولیک رم به کار نرفت. اضافهکردن موضوع فیلیوک یکی از دلایل جدایی کلیسای شرق و غرب بود که از سال ۱۰۵۴ شروع شد. کلیسای شـرق هنوز این اصل را نپذیرفته است؛ گرچه اکنون آنها معمولاً آن را بدعت محسوب نمیکنند؛ مخصوصا اگر به معنای «از طریق پسر» باشد.
Merriam-Webster””s Encyclopedia of World Religions, p. 351.
احمد آقایی
کارکردگرایی Functionalism
نظریه شایع و رایجی در علوم اجتماعی که بر ایـن فـرض استوار است که همه جنبههای جامعه، تأمینکننده انواع مختلف نیازها برای ماندگاریِ جامعه در دراز مدت است. این نظریه اغلب برای توضیح این مطلب استفاده میشود که چرا باورهای دینی در جـامعهای خـاص پایدار میماند. ادیان بدان سبب پایدار میمانند که نیازهای خاص و ضروری (مانند نگهداشتن، انسجام و تعادل) را در جامعه یا شخص تأمین میکنند. بنابراین، کارکردگرایی تـبیینی عـلّی دین است.
در این نظریه، بـین کـارکردهای آشکار، اهداف موردنظر و سازمانیافته به وسیله اعضای سیستم، و کارکردهای پنهانی که نه مقصود بوده است و نه پذیرفته شده است، فرق نهاده میشود. کارکردگرایی ایـن مـطلب را مفروض میگیرد که نـظام اجـتماعی دارای نوعی یکپارچگی کارکردی است که در آن، همه قسمتها با درجاتی از سازگاری درونی با هم کار میکنند. این تفکر بر شرایط ثبات، همگرایی و کارایی نظام تأکید دارد. گفته میشود که هر فرآیند یـا مـجموعهای از شرایط که به کار نگهداری و گسترش نظام کمک نکند غیرکارکردی (Dysfunctional)است. بعضی از محققین معتقدند که پیشفرضِ کارکردگرایی چنان طبیعت پر از حشویاتی دارد که مانع از آن میشود که به نظریهای مناسب تبدیل شود.
Merriam-Webster””s Encyclopedia of World Religions, p. 362
مـرضیه احـمدی
یهودیستیزی
(ضـدیت با نژاد سامی)Anti-Semiticism
یهودیستیزی یا به عبارت دیگر دشمنی یا تبعیض علیه یهودیان به عنوان یک گـروه دینی یا نژادی. واژه یهودیستیزی(۱) ترجمهای از واژههای آلمانی antisemitisch و Antisemitismus است که ابتدا در آلمـان در پایـیز سـال ۱۸۷۹ پدیدار شد. این واژهها به تلاشهایی دلالت میکند که در آن زمان در اروپای مرکزی بر ضد یهودیان جریان داشت. ابداع ایـن واژهـها غالبا به ویلهلم مارِ(۲) آشوبگر نسبت داده میشود؛ هر چند مار این کلمات را تـا پیـش از سـال ۱۸۸۰ به صورت مکتوب به کار نبرد.
به طور کلی، هرجا یهودیان، خارج از فلسطین سکونت گـزیدهاند، یهودیستیزی کمابیش وجود داشته است. در قرن چهارم، مسیحیان عموما یهودیان را مصلوبکنندگانِ مسیح مـیدانستند که به خاطر نـپذیرفتن مـسیح و کلیسای او، وطن خود را از دست داده، به آوارگی دائمی محکوم شدهاند. رهبران کلیسای مسیحی به هنگام اقتدار در امپراتوری روم، سببِ وضعِ قوانینی شدند که یهودیان را از مسیحیان جدا میکرد و حقوق دینی یهودیان را محدود مـیساخت.
در بخشهای بسیاری از اروپا در طی قرون وسطا، شهروندیِ یهودیان انکار شد و آنها از تصدیِ منصبهای دولتی و نظامی منع شده، از عضویت در صنفها و حرفهها کنار گذاشته شدند. این ادعا که یهودیان کودکان مسیحی را در عید فصح قـربانی مـیکنند، ابتدا در قرن دوازدهم مطرح شد و در دهه ۱۹۳۰ بخشی از تبلیغات نازیها گردید، همانگونه که استفاده از ابزار یهودیستیزانه دیگرِ قرن دوازدهم ـ یعنی علامت اجباریِ زردرنگ که نشانِ یهودیبودن فرد بود ـ نیز در برنامه نـازیها قـرار گرفت. راندن جمعیت شهریِ یهودی به گتوها نیز از قرون وسطا آغاز شد و تا پیش از قرن نوزدهم و بیستم در بخشهای وسیعی از اروپا جریان داشت.
موفقیتهای برخی یهودیان که در تجارت، بانکداری و وامدهی سـرشناس شـده بودند، حسادت مردم را برانگیخت. این نارضایتی سبب اخراج یهودیان از کشورها و مناطق متعددی همچون انگلستان (۱۲۹۰)، فرانسه (قرن چهاردهم)، آلمان (دهه ۱۳۵۰)، پرتغال (۱۴۹۶)، پروانس (۱۵۱۲) و حکومتهای پاپی (۱۵۶۹) شد.
______________________________
۱٫ Anti-Semitic / Anti-Semitism, Merriam- Webster, Encyclopedia of wourld Religions, pp. 62-63.
۲٫ Wilhelm Marr
در سال ۱۴۹۲ در اسپانیا، پیگردِ یهودیان به وسـیله دسـتگاه تـفتیش عقاید (انگیزیسیون)، با اخراج جـمعیت یـهودی ایـن کشور به اوج خود رسید. در نتیجه، مرکز حیات یهودی از اروپای غربی به ترکیه، لهستان و روسیه انتقال یافت.
در عصر روشنگری و انقلاب فرانسه، یهودیان بـه تـدریج در کـشورهای اروپای غربی از حقوق مدنی برخوردار شدند. هنگامی که مـوفقیتهای اقـتصادی و فرهنگی یهودیان بار دیگر سبب بروز نارضایتی و دشمنی شد و با تأکید دوباره بر ناسیونالیسمِ اروپایی همراه گردید، مردم هـمنژاد، حـضور عـناصر یهودیِ «بیگانه» در میان خود را محکوم کردند و بدین ترتیب یهودیستیزی صـبغه نژادی به خود گرفت. نظریات شبهعلمیای که یهودیان را از نژادی پستتر از نژادهایِ به اصطلاح آریایی اعلام میکرد، سبب شـد تـا یـهودیستیزی مقبولیت و حمایت عمومی پیدا کند؛ به ویژه در کشورهایی که میتوانستند عـلیالظاهر یـهودیان را مسبب مشکلات اجتماعی و سیاسی موجود بدانند. یهودیستیزی در اواخر قرن نوزدهم در آلمان و اتریش، به جنبشی نظاممند تـبدیل شـد کـه احزاب سیاسی خود را داشت.
پوستری مربوط به دوران جنگ جهانی دوم که در فرانسه تـحت اشـغال نـازیها و از سوی گروهی ضدیهودی موسوم به «مؤسسه همکاری دز زمینه مطالعه پرسشهای یهودی» منتشر شد. در ایـن پوسـتر آمـده است: «یهودیان در سایه میکشند / آنان را علامتگذاری کنید تا بشناسید» (ح. ۱۹۴۲)
امپراتوری روس از دهه ۱۷۹۰ یهودیان را به سـکونت در مـناطق غربی، که به محدوده اقامتی (Pale of the Settlement)شناخته میشد، محدود کرد. پس از آنکه در سال ۱۸۸۱ شورشهای گـسترده ضـدیهودی در ایـن مناطق آغاز شد، بر پایه قوانین امپراتوری در سال ۱۸۸۲، یهودیان از تصاحب زمینهای روستایی محروم شـدند و بـه شهرهای داخل محدوده اقامتی رانده شدند. این عوامل در چهار دهه بعد، سبب
مـهاجرت مـیلیونها یـهودی به ایالات متحده و تعداد کمتری به اروپای غربی شد.
در فرانسه ماجرای دریفوس (Dreyfus)دستاویز محکمی برای یـهودیستیزی شـد. در سال ۱۸۹۴ آلفرد دریفوس، افسر یهودی که مقام مهمی در ارتش داشت، به اشـتباه بـه خـیانت متهم شد. ارتش فرانسه و رسانههای فرانسوی که به شدت ضدیهودی بودند، مانع تبرئه او شدند و نـزاعی کـه بـه دنبال این ماجرا رخ داد، انسجام حیات سیاسی فرانسه را بر هم ریخت.
در دهه اول قـرن بـیستم، نسلکُشیهای جدیای در کیشینیف (چیشیا و مولداوی کنونی) در سال ۱۹۰۳ و ۱۹۰۵ رخ داد و پلیس مخفی روسیه متنی ساختگی به نام، پروتکلهای دانـشوران صـهیون(۱))Protocols of the Leamed Elders of Zion( منتشر کرد که به عنوان نقشهای یهودی برای سلطه بر دنیا، دسـتمایه تـبلیغیِ نسلهای بعدیِ آشوبگران یهودیستیز شد. نابسامانیهای گـسترده اقـتصادی و سـیاسی که معلول جنگ جهانی اول بود، یهودیستیزی را در اروپا تـشدید کـرد. علاوه بر این، حضور بسیاری از رهبران بلشویک یهودی در انقلاب نوامبر ۱۹۱۷ توجه تازهای بـه یـهودیستیزان در زمینه تعصباتشان در مورد خطر «بـلشویسم داد. یـهودی» (Jewish Bolshevism)یهودیستیزانِ آلمـان بـا نـاسیونالیستهای Revanchist متحد شدند و یهودیان را مقصرِ شکست کـشورشان مـعرفی کردند.
همچنین موج خشونتهای یهودیستیزانه در آلمان نازی تحت فرمانروایی آدولف هیتلر در سال
______________________________
۱٫ سـاختگیبودن و یـا معتبربودن این کتاب مورد اختلاف اسـت. برای آشنایی با پروتـکلهای دانـشوران صهیون نگاه کنید به: کـتاب نـویهض، عجاج: پروتکلهای دانشوران صهیون، ترجمه حمیدرضا شیخی، انتشارات آستان قدس رضوی، ۱۳۷۳٫ پروتکلها در بـردارنده ۲۴ پروتـکل یا سخنرانی یکی از بزرگان یـهود و سـران صـهیونیزم در مجمعی از دانشمندان و مـغزهای مـتفکر صهیونیزم است که نـخستین بـار اندکی پس از جنگ جهانی اول از زبان روسی به انگلیسی ترجمه شد. در کتاب یاد شده ایـن پروتـکلها به همراه تحلیل تاریخی جنبش صـهیونیزم و یـهودیت جهانی ذکـر شـده اسـت. در اهمیت پروتکلها همین بـس که تا سال ۱۹۵۸ هشتاد و یک بار به انگلیسی چاپ شده است.
از جمله این پروتکلها: هـمه مـلتها و نیز حکومتهای آنها از لحاظ میزان آگـاهی بـر اسـرار حـکومتها در طـول تاریخ همچون کـودکی نـابالغ بودهاند (۱۵)؛ ما میتوانیم هر وقت که لازم باشد افکار عمومی را درباره یک موضوع سیاسی تهییج یا آرام کـنیم یـا آن را بـه او بقبولانیم یا ذهن او را درباره آن موضوع دچار شـک و تـردید سـازیم. امـروز مـطالب درسـت را منتشر کنیم و فردا مطالب کذب و باطل، و در این میان همواره مواظبیم که پایمان نلغزد (۱۲)؛ برنامههای ما حکم میکند که یک سوم مردم، جاسوسی دو سوم دیگر را بکنند (۱۵)؛ ما هـمه دربارها را پر از مردان و زنانی کردیم که نزد آنها محبوبیت داشتند اما مزدور ما بودند.
۱۹۳۲ـ۱۹۴۵، جنبشهای ضدیهودی در مناطق دیگر را تشویق کرد. در فرانسه Cagoulards (به معنای «مردانِ کلاهدار»)، در مجارستان جنبشِ Arrow Cross، در انگلستان اتحادیه بریتانیایی فـاشیستها و در ایـالات متحده انجمن آلمانی ـ امریکایی (German-American Bund) و پیراهن نقرهایها (Silver Shirts)یهودیستیزی را تبلیغ کردند.
تازگیِ نوعِ نازیِ یهودیستیزی این بود که این جریان به طبقه خاصی منحصر نبود. نظریه برتری نژاد آریایی هم بـرای تـودههای مردم و هم برای نخبگانِ اقتصادی و اصیل جذاب بود. یهودیستیزی در آلمان به سیاست رسمی دولت تبدیل شد و همین اندیشه در مدارس تدریس شد و مجلات «علمی» و مـاشین عـظیم تبلیغاتی به شرح و تفصیل آنـ مـیپرداخت. در سال ۱۹۴۱، از بین بردن یهودیان اروپایی سیاست حزبی و رسمی دولت شد. در حدود ۰۰۰/۷۰۰/۵ یهودی در اردوگاههای مرگ همچون اردوگاههای مرگ Aushchwitz, Chelmno, Belzec, Majdank, Treblinka در طی جنگ جهانی دوم از بین رفتند.(۱) پس از شکست نازیها در سـال ۱۹۴۵، یـهودیستیزی جایگاه خود را در اروپای غـربی و ایـالات متحده از دست داد، اما تحولات اتحاد جماهیر شوروی و خاورمیانه اعتبار تازهای در این مناطق به یهودیستیزی بخشید. تبعیض ضدیهودی از زمان استالین شاخصه جامعه شوروی باقی ماند.
مهاجرت تعداد زیادی از یهودیان در قرن بـیستم بـه فلسطین و شکلگیری حکومت اسرائیل (۱۹۴۸) موجهای تازهای از خصومت را در میان جهان عرب، که پیش از آن با جوامع یهودی مدارا کرده بودند، برانگیخت و سبب شد که در سراسر کشورهای مسلمان خاورمیانه، معیارهای ضدیهودی اتخاذ شـود. در مـقابل، بسیاری از یـهودیان آن کشورها در دهههای پس از شکلگیری اسرائیل به این کشور مهاجرت کردند.
Merriam-Webster””s Encyclopedia of World Religions, p. 63.
حامد فیاضی
______________________________
۱٫ این ادعایی است که بسیاری بـه خصوص صهیونیستها بر صحت آن تأکید دارند و البته کسانی هم در آن تشکیک و مـناقشه کـردهاند.