ادوار فقه مقارن در اهل سنت
با گذشت زمانی نه چندان طولانی از ظهور اسلام، فتوحات مسلمانان گسترش یافت و مناطق بسیاری به تصرف آنان درآمد. لازم بود کسانی به این مناطق فرستاده شوند تا امور قضا و افتا را بر عهده بگیرند. اجتماع دو گروه از صحابه در حجاز وعراق به شکلگیری دو مدرسه انجامید: مدرسه مدینه یا مدرسه الحدیث و مدرسه کوفه یا مدرسه الرأی. این دوگانگی سرآغاز تفاوتهای فقهی بعد شد که به شکلگیری فقه مقارن انجامید. این علم پیشرفت کرد و کتابهایی در این زمینه نوشته شدند. در میان کتبی که در زمینه فقه مقارن نگاشته شدهاند، هیچ یک به ادوار فقه مقارن نپرداختهاند، بلکه میتوان گفت در تقسیمبندی ادوار فقه مقارن هیچ پژوهش متقنی صورت نگرفته است، علاوه بر اینکه از کهنترین آثار تطبیقی نیز نامی برده نشده است. پژوهش حاضر بر دو محور استوار شده است: الف) ارائه پیشنهاد برای تقسیمبندی ادوار فقه مقارن به پنج دوره: ۱٫ بستر پیدایش، ۲٫ عصر تدوین، ۳٫ عصر رشد و تکمیل و توسعه، ۴٫ عصر رکود، و ۵٫ عصر حاضر یا عصر موسوعهها؛ و ب) معرفی قدیمیترین و مهمترین منابع این علم در هر دوره.
فقه مقارن اهل سنت، فقه الخلاف، فقه تطبیقی، فقه مقایسهای، ادوار فقه
تعریف فقه مقارن
تـعریف لغـوی: فـقه در لغت به معنای علم و فهم چیزی است (ابنمنظور، ۱۴۰۸: ۱۰/۳۰۵). مقارن نیز از ماده قرن و به معنای جـمع و وصل بین دو چیز است (قرن الشیء بالشیء) و اگر به باب مفاعله برود مـصدرش مقارنه میشود (جوهری، ۱۴۲۸: ۸۵۷).
تـعریف اصـطلاحی: فقه، در اصطلاح، علم به احکام شرعی فرعی با توجه به دلیل تفصیلیشان است (حسن بنزینالدین، ۱۳۶۲: ۲۷). در تعریف فقه مقارن نیز گفته شده است که پس از مشخص شدن محل نزاع در مسئله فقهی، ابتدا آرای مذاهب فـقهی همراه با ادله و وجوه استدلال آنها، طبق روشهای اصولی، گزارش میشوند و علت نزاع بیان میگردد. سپس بین ادله اصولیْ ارزشگذاری و داوری شکل میگیرد و دلیل قویتر یا روش سالمتر ترجیح داده میشود، یا رأی جدیدی ارائه میشود که بـر دلیـل ارجح تکیه داشته باشد (الدرینی، ۱۴۱۴: ۱/ ۱۸).
ادوار فقه مقارن در اهل سنت
با توجه به اینکه فقه مقارن در ابتدا یک روش فقهی بوده و بهتدریج به یک علم مستقل تبدیل شده است، جا دارد تحقیقی جـامع بـرای تعیین ادوار فقه مقارن صورت پذیرد؛ البته بعضی از محققان دورههایی را برای آن بیان کردهاند ولی به نظر میرسد این تقسیمبندیها از دقت کافی برخوردار نیستند و برای تعیین این دورهها به تلاش و تحقیقی توأم با مستندات تـاریخی گـستردهتری نیاز است. در اینجا به صورت مختصر تقسیمبندی اولیهای را برای دورههای مختلف این علم پیشنهاد میکنیم که بهطور قطع با تحقیقات بیشتر میتوان آن را به کمال رساند. لازم به ذکر است کـه در ایـن تـقسیم با توجه به اینکه عـلم فـقه بـا علم فقه مقارن مرزهای بسیار نزدیک و گاه مشترکی دارد، ممکن است ادوار تداخل داشته باشند. ولی چون تاریخ پیدایش علم خلاف متأخر از فقه اسـت، زمـان آن دو انـدکی متفاوت خواهد بود. پس میتوانیم ملاکمان را، با عـنایت بـه زمان، ناظر به دورههای علم فقه بنا نهیم.
دوره اول، بستر پیدایش
پس از رحلت جانسوز پیامبر عظیمالشأن اسلام، خلیفه اول زمام حکومت نـوپای اسـلام
را بـه دست گرفت. پس از اتمام خلافت وی و در زمان روی کار آمدن خلیفه دوم وضعیت اسـلام بسیار متفاوت با قبل بود؛ زیرا فتوحات اسلامی گسترش یافته بودند و لازم بود در هر منطقهای که به تـصرف مـسلمانان درمـیآمد کسانی فرستاده شوند تا متولی امور قضا و افتا و… شوند. برخی از صـحابه بـه این مناطق فرستاده میشدند اما برخی دیگر از صحابه بزرگ در مقر خلافت، که مدینه بود، نگاه داشته مـیشدند و گـاه در مـواقع نیاز مورد مشورت قرار میگرفتند.
در زمان خلیفه سوم به صحابه اجازه داده شـد تـا از مـرکز خلافت خارج شوند. برخی از صحابه به مصر، برخی به شام و برخی به عراق رفـتند. در این مـیان عـراق، بهخصوص در زمان خلافت امیرالمؤمنین علی بنابیطالب(ع)، بیشترین سعادت را در جلب صحابه به دست آورد و بسیاری از ایشـان در آنـجا رحل اقامت گزیدند. برخی از صحابه نیز در مدینه باقی ماندند.
اجتماع دو گروه از صحابه در ایـن دو مـنطقه، نـقطهعطف رقابت بین حجاز و عراق در علم و فرهنگ شد (احمد امام، ۲۰۰۱: ۲۴) و به شکلگیری دو مدرسه انجامید: مـدرسه مـدینه یا حجاز، و مدرسه عراق یا کوفه. وجه تمایز این دو مدرسه این بود کـه مـدرسه مـدینه حدیثگرا بود و بیشتر بر مبنای سنت و روایات کار میکرد، به همین سبب مدرسهالحدیث نیز نـامیده مـیشد، اما مدرسه عراق بر مبنای رأی و قیاس کار خویش را ادامه میداد و به هـمین جـهت مـدرسهالرأی نیز خوانده میشد (مدکور، ۱۳۹۳: ۱۰۰و۱۱۴).
طبیعی استکه وقتی مبنای فقهی این دو مدرسه با هم متفاوت بـاشد، فـتاوا نـیز رنگی متفاوت پیدا میکنند. در اینجا به چند نمونه از اختلافات این دو مدرسه اشـاره مـیکنیم:
الف) بلند کردن دو دست در هنگام نماز: اهل مدینه میگفتند هنگام افتتاح (شروع) نماز، هنگام تکبیر رکوع، و هـنگام بـلند کردن سر از رکوع باید دستها را بلند کرد، ولی اهل کوفه میگفتند دستها را فـقط هـنگام افتتاح باید بلند کرد (همان، ۱۱۵).
ب) قرائت پشـت سـر امـام جماعت (مالک بنانس، ۱۴۰۶: ۱/ ۸۴)
ج) تجویز قضاوت زنان و عـدم آنـ (مدکور، ۱۳۹۳: ۱۱۶).
دوره دوم، عصر تدوین
پس از عصر صحابه و تابعان نیز این دو مدرسه به کار خویش ادامـه دادنـد. شایان ذکر
است که در زمـان تـشریع، و عصر صـحابه و تـابعان هـنوز هیچ مذهبی شکل نگرفته بود، امـا مـدارسی مشغول به فعالیت بودند. اشخاصی هم که در رأس بودند به این مدارس جـنبه شـخصی داده بودند، اما به صورت مذهب مـستقل مطرح نبودند؛ هرچند مـیتوان گـفت مذاهبی فردی همچون مذهب عـبدالله بـنمسعود در مکتب رأی و مذهب عبدالله بنعمر در مکتب حدیث، هسته اولیه مذاهب بعد از خودشان شدند (جـناتی، ۱۴۱۵: ۲۲).
از مـهمترین ویژگیهای این دوره ــ که به اذعان بـرخی از اهـلسنت، عـصر «ظهور نوابغ فـقها» (خـضری بک، ۱۹۹۲: ۱۸۱) بود ــ میتوان بـه تـدوین فقه و نوشتن اختلافات فقهی و همچنین تشکیل مذاهب فقهی اشاره کرد. تا پیش از این دوره، اختلافاتی که بـین صـحابه یا تابعان بود به صورت مـکتوب درنـیامده بودند و اگـر هـم مـکتوب بودند، به حساب نـمیآمدند.
یکی دیگر از ویژگیهای این دوره این است که در دورههای پیشین، بیشتر اختلافات به سبب اختلاف مدارس بـود ولی در ایـن دوره اختلافات مهمی حتی در بین فقهای یـک مـدرسه نـیز صـورت مـیگرفت و تدوین میشد. بـرای نـمونه میتوان به اختلاف ابوحنیفه (۸۰-۱۵۰ق) با شریک بنعبدالله النخعی (۹۵-۱۷۷ق) و محمد بنعبدالرحمن بنابیلیلی (۷۴-۱۴۸ق) اشاره کرد. ابنابیلیلی، قاضی کـوفه، هـمچون ابـوحنیفه اهل رأی بود. او هم در قضا و هم در افـتا بـا ابـوحنیفه اخـتلافاتی داشـت. بـرخی، دلیل اختلاف ابوحنیفه با شریک را ــ که او نیز از اهل رأی بود ــ رقابت و همچشمی گفتهاند (همان، ۱۸۴).
یکی از موارد اختلاف فقها این بود که آیا حجامت و یا خروج خون از بدن مبطل وضو هست یا نه. احمد بنحنبل قـائل بود که بعد از حجامت و رگزدن باید وضو گرفت، ابوحنیفه نیز میگفت اگر خون از بدن خارج شود، باید وضو گرفت، اما مالک فتوا داده بود که اگر شخصی حجامت کرده باشد، وضو نـمیخواهد. روزی ابـویوسف، هارونالرشید را دید که حجامت کرد، وضو نگرفت و نماز خواند. ابویوسف نیز بر اساس فتوای مالک پشت سر هارون الرشید نماز خواند و نمازش را هم اعاده نکرد (ابنقدامه، بیتا: ۱/ ۲۲).
دیگر ویـژگی ایـن عصر مناظرهها و مجادلههایی است که فقها با یکدیگر داشتند؛ مناظراتی که مهمترین عامل برای نگارش کتابهای خلاف شد. نخستین
اختلافنگاشتهایی که در این عصر تـدوین شـدند، عبارتاند از:
۱٫ الحجه علی اهل المـدینه؛ ایـن کتاب را محمد بنالحسن الشیبانی (۱۳۲-۱۸۹ق) در رد امام مالک که از اهل حدیث بود نگاشت (الملا، ۱۴۲۸: ۱۸۳).
۲٫ الرد علی مالک بنانس؛۴۲ این کتاب نوشته قاضی ابویوسف (۱۱۲-۱۸۳ق)، شاگرد بزرگ ابوحنیفه اسـت (خـضریبک، ۱۹۹۲: ۲۲۲).
۳٫ اختلاف ابیحنیفه و ابنابیلیلی؛ این کتـاب نـیز نوشته قاضی ابویوسف است، ولی محمد بنالحسن الشیبانی، شاگرد دیگر ابوحنیفه، آن را از ابویوسف نقل میکند؛ البته برخی معتقدند این کتاب همان سِیَر اوزاعی است (طبری، ۱۴۲۰: ۶). ابویوسف ابتدا شاگرد ابنابیلیلی بود و سپس بـه حـلقه درس ابوحنیفه پیوست. وی محضر هر دو طرف نزاع را درک کرده بود و از اینرو به نظرات هر دو آگاهی داشت. ابویوسف در این کتاب موارد اختلاف دو استاد خویش را بیان میکند و در بعضی موارد نظر خود را موافق با ابـوحنیفه مـیداند، و در برخی مـسائل جانب ابنابیلیلی را میگیرد. شافعی از این کتاب استفاده کرده و نظرات هر سه فقیه را نقل نموده است (خضریبک، ۱۹۹۲: ۲۲۳). وی هـمچنین این نظرات را با نظرات علما و فقهای دیگر مقایسه کرده و در کتاب الامـّ خـویش آورده اسـت؛ در هر مورد نیز نظر موافق با نظر خود را تقویت کرده است (الملا، ۱۴۲۸: ۱۸۴).
۴٫ اختلاف علی و عبدالله بنمسعود رضیالله عـنهما؛
۵٫ اخـتلاف مالک و الشافعی؛
۶٫ الرد علی محمد بنالحسن (شافعی، ۱۴۲۶: ۲/ فهرست)؛
۷٫ الرد علی سِیَر الاوزاعی؛ این کتاب نـیز نـوشته قـاضی ابویوسف است. اوزاعی نیز خود از اهل حدیث بود و از رأی و قیاس متنفر. وی دارای مکتبی مجزا بود که امـروزه از آن با عنوان مذهب بائده (فراموش شده) یاد میشود (محمصانی، ۱۹۴۶: ۵۵).
۸٫ الرد علی الشافعی فی مـا خالف فیه الکتاب و السـنه: تـألیف محمد بنعبدالحکم (م۲۶۸ ق) است (الامین، ۱۴۲۳: ۳۰).
دوره سوم، عصر رشد و تکمیل و توسعه (عصر طلایی)
همانطور که اشاره شد نخستین کتابهایی که در باب خلاف فقهی یا همان فقه مقارن
نگاشته شدند به قرن دوم هجری بـرمیگردند (جصاص، ۱۴۱۷: ۸۱)؛ اما اولین کسی که در میان اهل سنت در فقه مقارن مصطلح امروزی، دست به نگارش زد کیست؟ در میان اهل سنت اتفاق نظری بر جواب واحد نیست و نظرات متفاوتی ارائه شدهاند که به اختصار بـه بـرخی از این دیدگاهها اشاره میکنیم:
الف) برخی عبدالله بنعمر مشهور به ابوزید دبوسی (م ۴۳۰ق) (قنوجی، ۱۳۵۷: ۲/ ۲۷۸) صاحب التعلیقه فی مسائل الخلاف بین الائمه و نیز کتاب تأسیس النظر را اولین مؤلف در فقه مقارن میدانند (الزحیلی، ۱۴۱۲: ۱۸۵).
ب) بـرخی دیـگر قائلاند ابوجعفر محمد بنجریر بنیزید بنکثیر بنغالب طبری (۲۲۴-۳۱۰ق) صاحب کتاب اختلاف الفقهاء اولین مؤلف در فقه مقارن است (وهبه الزحیلی، ۱۴۲۷: ۶/ ۲۸۸).
ج) برخی نیز معتقدند طبری و امام طحاوی و ابنمنذر اولین کسانی هـستند کـه در این فن مانند یک علم مستقل تصنیف کردند (جصاص، ۱۴۱۷: ۱/ ۸۵).
به نظر میرسد درستترین نظر، که هم مبتنی بر تحقیق است و هم جامع دیگر نظرات، این است که ابنجریر طبری اولین کـسی اسـت کـه با هدف جمعآوری آرای فقهای قـبل و مـعاصر خـویش، و نظم دادن آنها و افزودن ادله هر یک ــ به شیوه اختلافنگاریای که امروز با اصطلاح فقه مقارن در میان فقها شناخته میشود ــ کتاب اختلاف الفـقهاء را نـگاشت.
اینـ کتاب به صورت کامل به ما نرسیده۴۳ و فـقط ابـوابی از آن به ما رسیده است که عبارتاند از: المدبر، السلم، المزارعه و المساقاه، الغصب، الضمان و الکفاله و الحواله. این کتاب حاوی اختلافنظرهای اشخاصی چـون: مـالک، اوزاعـی، ثوری، شافعی، ابوحنیفه، ابویوسف، محمد بنالحسن الشیبانی، ابوثور، و بعضی از فـقهای صحابه و تابعان و اتباعشان تا میانه قرن دوم هجری است، اما نامی از احمد بنحنبل برده نشده است. طبری در پاسخ حـنابله ــ که عـلت این کار را پرسـیدند ــ قول ابنحنبل به الجلوس علی العرش را دلیل عدم ذکر نام احمد در کتاب خـود بـیان کرد و این بیت را خواند:
سبحان من لیس له انیس | و لا له فی عرشه جلیس |
حنابله خشمگین شدند و به او سنگ زدنـد؛ بـهگونهای کـه مقابل درب منزل او تلی از
سنگ جمع شد. از اینرو، طبری، کتاب اختلاف الفـقهاء را مـدفون کرد، از حـنابله عذرخواهی نمود و فضائل احمد بنحنبل را نقل کرد. پس از فوت طبری این کتاب را از زیر خاک بـیرون آوردنـد و آن را بـه چاپ رساندند (طبری، ۱۴۲۰: ۱۰ مقدمه محقق)؛ و شاید به همین سبب تاریخ دقیق نگارش آن مشخص نـیست.
کـتب دیگری که به فقه مقارن یاری رساندند عبارتاند از:
۱٫ بدائع الانوار و محاسن الآثار و اخـتلاف عـلماء اهـل البیت، ابیجعفر محمد بنمنصور بنیزید المقری المرادی الکوفی (م ۲۹۰ق)؛
۲٫ اختلاف العلماء، محمد بننصر المروزی (م ۲۹۴ق)؛
۳٫ الاخـتلاف، ابـواسحاق ابراهیم بنجابر المروزی الشافعی (م ۳۱۰ق)؛
۴٫ الاوسط فی السنن و الاجماع؛
۵٫ اختلاف العلماء؛
۶٫ الاشراف علی مـذاهب اهـل العـلم، سه اثر اخیر تألیف ابیبکر محمد بنابراهیم بنالمنذر الشافعی (م ۳۱۸ق) هستند؛
۷٫ اختلاف الفقهاء، ابوجعفر الطحاوی الحـنفی (۲۲۹-۳۲۱ق)؛ او در ابـتدا شافعی مذهب بود، اما بعد مذهب حنفی را اختیار کرد. گفته شده این کـتابْ بـسیار حـجیم و حدود ۱۳۰ جزء بوده است که توسط جصاص (م۳۷۰ق) تلخیص شده و اکنون با عنوان مختصر اختلاف العـلماء مـوجود اسـت. نام کتاب در بعضی از منابع اختلاف الفقهاء (ابنندیم، ۱۳۵۰: ۲۲) و در برخی دیگر اختلاف العلماء آمـده اسـت؛
۸٫ اختلاف الفقهاء، محمد بنمحمد بنالباهلی الشافعی (م۳۲۱ق)؛
۹٫ المجرد فی النظر، ابوعلی حسن بنقاسم الطبری (م۳۵۰ق)؛
۱۰٫ التجرید، القدوری الحـنفی (۳۶۲-۴۲۸ق).
پس از نـگارش این آثار که به رشد فقه مقارن انجامید، کتاب تأسیس النظر تـألیف ابـوزید الدبوسی الحنفی (م۴۳۰ق) به همراه کتبی چون الخـلافیات تـألیف بـیهقی الشافعی (۳۸۴-۴۵۸ق) و الحاوی تألیف ماوردی (م۴۵۰ق) و… موجبات تکمیل فـقه مـقارن را فراهم کردند. یکی از ویژگیهای منحصر به فرد آثار این دوره انحصار در سه رویکرد بود: الف) تـعلیل الاحـکام: بیان علت و حکمت احکام، ب) التـرجیح: بـا توجه بـه فـتوای فـقهی مذاهب، فتوای مذهب خویش را ترجیح مـیدهند، ج) الانـتصار للمذهب: پس از
بیان علت و ترجیح، با توجه به موارد مشابه و مؤیدات دیگر، بـرای یاری کردن نـظر مختار نظر خویش را ارائه میکنند (سایس، بـیتا: ۱۲۸). آثار بعد به تـوسعه فـقه مقارن منجر شدند که برخی از آنـها عـبارتاند از:
۱٫ المحلی، تألیف ابومحمد علی بناحمد الاندلسی الظاهری (۳۸۴-۴۵۶ق) در یازده جلد. البته او پیش از اینکه کتاب را تـمام کـند فوت کرد و فرزندش الفضل ابـورافع از کـتاب الایـصال پدر، کتاب المحلی را بـه اتـمام رساند (الاشقر، ۱۴۱۹: ۱۲۸).
روش ابنحزم در المـحلی ایـنگونه است که ابتدا مسئله را عنوان میکند سپس با قال ابومحمد (کنیه خود) یا قـال عـلی (نام خود) فقه خودش را ذکر و آن را بـا آیات و احـادیث نبوی مـستدل مـیکند؛ گـاهی نیز به اجماع و گـاهی به مجموع اینها استدلال میکند. سپس فقه صحابه و تابعان و اتباعشان را ذکر میکند تا به فـقه ابـوحنیفه و مالک و شافعی میرسد. گاه از شاگردان بـرجسته این سـه تـن نـیز نـقل میکند، ولی فقه احـمد حـنبل را به ندرت بیان میکند؛ زیرا او را امام المحدثین میداند. ابنحزم این نقل فقه را تا نیمه قرن پنـجم هـجری ادامـه میدهد.
۲٫ بدایه المجتهد و نهایه المقتصد، تألیف مـحمد بـناحمد بـنمحمد بـناحمد بـنرشد القـرطبی الحفید المالکی (۵۲۰-۵۹۵ق).۴۴
۳٫ الهدایه شرح بدایه المبتدی، تألیف برهانالدین ابیالحسن علی بنابیبکر الفرغانی المرغینانی الحنفی (۵۱۱-۵۹۳ق). مؤلف ابتدا کتابی به نام بدایه المبتدی مینویسد که به گفته خودش حـد وسطی بین المختصر القدوری و الجامع الصغیر محمد شیبانی بوده است. سپس شرح مبسوطی در حدود هشتاد جلد بر همین کتابِ بدایه المبتدی مینویسد و آن را کفایه المنتهی مینامد و با مختصر کردن کفایه المنتهی، در سـال ۵۷۳ق، کتـاب الهدایه را نیز تألیف میکند.
۴٫ المغنی، تألیف موفقالدین ابومحمد عبدالله بناحمد بنقدامه المقدسی الدمشقی الحنبلی (۵۴۱-۶۲۰ق) در نه جلد است. این کتاب بر اساس کتاب اختصار ابوالقاسم عمر بنالحسین بنعبدالله بناحمد الخـراقی در بـیان فقه احمد بنحنبل نگاشته شده است. ابنقدامه نظر صحابه و تابعان و علمای مشهور بلاد مختلف را به همراه ادله آنها میآورد و در نهایت ادله ترجیح مذهب حـنابله را مـینگارد.
۵٫ المجموع شرح المهذب، نوشته ابـوزکریا یـحیی بنشرف النووی الدمشقی الشافعی (۶۳۱-۶۷۶ق)، در شرح المهذب نوشته ابواسحاق ابراهیم بنعلی بنیوسف الشیرازی (۳۹۳-۴۷۶ق). نووی ابتدا این کتاب را به صورت مبسوط مینگاشت، بهگونهای که در جلد سـوم بـه کتاب الحیض رسیده بـود؛ امـا از این روش دست برداشت و مقداری خلاصهتر نوشت. با این حال اجل او را مهلت نداد و فقط توانست تا باب ربا از کتاب البیوع را بنویسد. مطالب او در نه جلد بود. سپس تقیالدین ابوالحسن علی بنالکافی السبکی کـار وی را ادامـه داد و تا یازده جلد رساند اما اجل به او نیز فرصت اتمام کتاب را نداد. اکنون این کتاب حجیم در بیست و هفت جلد به چاپ رسیده است (نووی،۱۴۲۳: ۱/ مقدمه).
دوره چهارم، عصر رکود
در قرن هـشتم هـجری، پس از تـوسعه کتب و فن علم فقه مقارن، اختلافات مذاهب فقهی شیعه و اهل سنت بر اثر تعصبات ملوک و حاکمان وقـت به اوج خود رسید. به همین دلیل علمالخلاف رو به فراموشی گذاشت و جای خـود را بـه مـطاعن و دشمنی داد. نمونههای متعددی از این دشمنیها در تاریخ نقل شدهاند مانند اینکه اگر شخصی حنفی مذهب بر حنبلیهای گیلان وارد مـیشد او را بـه جرم کفر میکشتند و در اموالش به عنوان فیء تصرف میکردند. یا اینکه در سرزمین ماوراءالنهر از بـلاد احـناف، شـافعیها مسجدی داشتند. والی آنجا هر روز که برای نماز صبح خارج میشد، میگفت: آیا وقت آن نرسیده کـه این کنیسه بسته شود، تا اینکه سرانجام درب آن مسجد را گِل گرفتند. و یا اینکه شـافعیها به طعنه میگفتند ابـوحنیفه از مـوالی است و از ائمه حدیث نیست. حنفیه هم به نسب شافعی طعنه میزدند، و نیز میگفتند بخاری و مسلم، شافعی را درک کرده ولی از او نقل روایت نکردهاند. و یا اینکه حنفیها این روایت را نقل میکردند: «یکون فی امتی رجل یقال له النـعمان هو سراج امتی، و یکون فیهم رجل یقال له محمد بنادریس، هو اضر علی امتی من ابلیس» (عرفه، ۱۹۵۵). دوری از شیعیان و دشمنی با آنان از این هم فاجعهآمیزتر بود؛ ترکان عثمانی شیعیان را متهم کردند که حـجشان کـربلا و نجف است و آنان به مکه میآیند تا کعبه را آلوده به نجاست کنند (بیآزار شیرازی، ۱۳۸۴).
تمامی این مسائل سبب شد تا مذاهب از یکدیگر دور شوند و اقبال چندانی به آثار همدیگر نداشته بـاشند؛ اگـر هم اسمی از فقه یا نظرات مذهب دیگر میآوردند، جنبه طعن و خدش داشت، نه ترجیح دلیل قویتر. همین مسئله کافی بود تا علم فقه مقارن، رو به افول نهد.
برخی از آثـار ایـن دوره عبارتاند از:
۱٫ تنقیح التحقیق، ابنعبدالهادی (م ۷۳۳ق) (جامعه امالقری، بیتا: مقدمه)؛
۲٫ القوانین الفقهیه، ابنجزی (م ۷۴۱ق) (ابوالبصل،۲۰۰۱: مقدمه)؛
۳٫ اسرار الانوار لعمل الابرار، شیخ یوسف اردبیلی شافعی (م ۷۷۹ق) (جناتی، ۱۳۷۴: ۴۴)؛
۴٫ الدر المنتقی المجموع فی تصحیح الخلاف المـطلق فـی الفـروع، علاءالدین ابیالحسن علی بنسلیمان المـرداوی الدمـشقی الحـنبلی (۸۱۷-۸۸۵ق)؛
۵٫ الانصاف، مرداوی (جامعه امالقری، بیتا: مقدمه)؛
۶٫ المیزان الکبری، عبدالوهاب الشعرانی (۸۹۸-۹۷۳ق).
دوره پنجم، عصر حاضر یا عصر موسوعهها
در هر علمی با گسترش تـحقیقات عـلما و کـندوکاو آنان، ابواب جدیدی باز میشوند و اگر این سـیر ادامـه یابد پس از چندی گویی آن علم دیگر به نهایت خود رسیده است و جایی برای فربه شدن ندارد. در این صورت مراجعه بـه تـمامی کـتب موجود در آن علم کاری بس مشکل است و حتی گاه غیرممکن مـینماید. از اینرو دانشمندان در صدد یافتن راهی برآمدند تا محققان بهراحتی بتوانند اشرافی اجمالی بر آن علم پیدا کنند (مکارم شـیرازی، ۱۳۸۵: ۱/۲۲)؛ از هـمین رو کـتبی به نام موسوعه نگاشتند. برخی از ویژگیهایی که برای موسوعهها برشمردهاند، عبارتاند از: ۱٫ شـامل تـمامی آن علم شود؛ ۲٫ دسترسی به مطالب آن آسان باشد؛ ۳٫ دارای اسلوبی ساده و روان باشد؛ ۴٫ منابع موثقی داشته باشد؛ ۵٫ اطمینانآور بـاشد؛ و… (الاوقـاف (الفـ)، ۱۴۲۷: ۱/۵۳). هرچند تمامی این موارد حاصل نشدند، اما آثاری بهوجود آمدند که در مـجموع اشـراف اجـمالی محقق بر علم را ممکن ساختند.
موسوعههای فقهی
اولین بار در ۱۳۷۰ق / ۱۹۵۱م، کنفرانس (اجلاس) فقه اسلامی در پاریـس، دعـوت بـه تألیف موسوعهای فقهی کرد که در آن اصطلاحات حقوقی اسلامی طبق الگوهای حدیثی و ترتیب معجمی جـمعآوری شـوند. اولین پاسخ به این دعوت را دانشکده شریعت دانشگاه دمشق در ۱۳۷۵ق / ۱۹۵۶م داد که ثمرهاش کارهایی مقدماتی چون مـعجم فـقه ابـنحزم شد. وزارت اوقاف مصر نیز در ۱۳۸۱ق / ۱۹۶۱م موسوعهای فقهی نگاشت. نویسندگان این موسوعه دست به کاری بسیار عـظیم زدنـد و تصمیم گرفتند فقه تمامی مذاهب هشتگانه موجود ــ که شامل مذاهب مالکی، حنفی، شـافعی، حـنبلی، زیـدی، جعفری، اباضی و ظاهری میشد ــ را جمع کنند (الاوقاف (ب)، ۱۴۲۹: ۱/ ۵۸). پس از آن وزارت اوقاف کویت در ۱۳۸۶ق / ۱۹۶۷م به تألیف موسوعه فـقهی هـمت گماشت. این کار در ۱۳۹۰ق / ۱۹۷۱م در حالی که از بین پنجاه موضوع فقط سه موضوع بررسی شـده بـود، بـرای مدتی متوقف شد. ۱۳۹۴ق / ۱۹۷۵م کار نگارش موسوعه مجدداً به راه افتاد و اولین جزء آن در ۱۴۰۰ق / ۱۹۸۱م چاپ شد؛ سال بعد نـیز جـزء دوم آن مـنتشر گشت.
۱) الموسوعه الفقهیه (الکویتیه): این مجموعه عظیم که به آن اشاره کردیم توسط وزارت اوقـاف کـویت تهیه و چاپ شده و بالغ بر چهل و پنج جلد است. این موسوعه فقهی در بر دارنده نظرات ائمـه مـذاهب اربعه و اصحاب و شاگردان آنان است و گاهی به فتوای بعضی از صحابه نیز اشـاره کـرده است. ویژگیهای این مرسوعه را میتوان چنین برشمرد: ۱٫ تـرتیب مـطالب بـر اساس حروف الفبا است که در جستوجوی مـوضوعات کـارایی زیادی دارد؛ ۲٫ در پایان هر جلد، شرح حال اعلام موجود در آن مجلد آورده شده است؛ ۳٫ مسائل نـوظهور و مـستحدثه در پیوستی جداگانه آورده شدهاند؛ ۴٫ مباحث اصـولی نـیز در پیوستی مـجزا ارائهـ شـدهاند؛ ۵٫ معانی لغوی و اصطلاحی الفاظ غریب فـقهی کـه متداول هستند، در ابتدای هر مبحث توضیح داده شدهاند.
۲) موسوعه الفقه الاسلامی (المقارن): پیش از این بـه این مـوسوعه نیز اشاره کردیم. این مجموعه بـزرگ که حاصل تلاش وزارتـ اوقـاف دولت مصر است به موسوعه جـمال عـبدالناصر مشهور است، زیرا این کار به دستور او آغاز شده است. این موسوعه در سـال
۱۴۲۹ق / ۲۰۰۸م تـا جلد سی و یکم به چـاپ رسـیده اسـت. آخرین مدخل آن در جـلد سـی و یکم کلمه الایداع اسـت. ویژگـیهای این مجموعه عبارتاند از: ۱٫ بسیار جامع است و نظرات فقهی هشت مذهب موجود را به ترتیب حنفی، مـالکی، شـافعی، حنبلی، ظاهری، زیدی، امامی و اباضیه آورده اسـت؛ ۲٫ تـرتیب مطالب طـبق حـروف الفـبا است، از این رو دسترسی بـه آنها بسیار ساده است؛ ۳٫ در هر موضوع ابتدا معنای لغوی و اصطلاحی و بعد تقسیم و انحاء و شقوق آنـ بـحث آورده شدهاند. در آخر نیز نظر مذاهب مـختلف بـه تـرتیب و جـداگانه بـیان شدهاند.
۳) الفقه الاسـلامی و ادلتـه: این کتاب را دکتر وهبه الزحیلی در نه جلد تألیف کرده است. ویژگیهای این اثر نیز چنیناند: ۱٫ ترتیب مـطالب کتـاب، طـبق ابواب فقه است: الباب الاول: الطهاره، الباب الثـانی: الصـلاه و احـکام الجـنائز، البـاب الثـالث: الصیام و…؛ ۲٫ مؤلف نظرات مذاهب اربعه را آورده و بهندرت به برخی از روایات صحابه و تابعان و… نیز اشاره کرده است؛ ۳٫ نویسنده در جلد آخرِ کتاب درباره حکومت اسلامی و شرایط دولتهای اسلامی و امور مـربوط به آنها بحث کرده است.
پینوشت
کتابنامه
ابنالندیم، محمد بناسحاق (۱۳۵۰ق / ۱۹۷۱م)، الفهرست فی اخبار العلماء المصنفین من القدماء و المحدثین، تحقیق رضا تجرد، تهران: دانشگاه تهران.
ابنقدامه المقدسی، عبدالله بناحمد (بیتا)، المـغنی عـلی مختصر ابنحسین بناحمد الخراقی، با مقدمه محمد رشید رضا، بیروت: منار الاسلام عالم الکتب.
ابنمنظور (۱۴۰۸ق / ۱۹۸۸م)، لسان العرب، بیروت: دار احیاء التراث العربی.
ابوالبصل، علی (۲۰۰۱م)، دراسات فی الفقه المقارن، دبی: دارالقـلم.
احـمد امام، عبدالسمیع (۲۰۰۱ م)، منهاج الطالب فی المقارنه بین المذاهب، با حاشیه محمد فاضلی، بیروت: دار المدار الاسلامی.
الاشقر، عمر سلیمان (۱۴۱۹ق / ۱۹۹۹م)، مسائل فی الفقه المقارن، تـحقیق مـاجد، محمد عثمان، عبدالناصر ابوالبصل، چـاپ سـوم، اردن عمان: دار النفائس.
الامین، محمد (۱۴۲۳ق / ۲۰۰۲م)، مراعات الخلاف فی المذهب المالکی و علاقتها ببعض اصول المذهب و قواعده، دبی: دار البحوث للدراسات الاسلامیه و احیاء التراث.
الاوقاف (الف) (۱۴۲۷ق / ۲۰۰۶م)، الموسوعه الفـقهیه (الکـویتیه)، الکویت: وزاره الاوقاف و الشؤون الاسـلامیه.
الاوقـاف (ب) (۱۴۲۹ق / ۲۰۰۸م)، موسوعه الفقه الاسلامی المقارن الشهیره بموسوعه جمال عبدالناصر، قاهره: وزاره الاوقاف و مجلس الاعلی الاسلامی.
بیآزار شیرازی، عبدالکریم (۱۳۸۴ش)، «فقه مقارن»، کاوشی نو در فقه اسلامی، شماره ۴۳٫
جامعه امالقری (بیتا)، فهرس الفقه الحنبلی، مـکه مـکرمه: جامعه امالقری.
الجصاص الرازی، ابوبکر احمد بنعلی (۱۴۱۷ق / ۱۹۹۶م)، مختصر اختلاف العلماء، با مقدمه دکتر عبدالله نذیر احمد، چاپ دوم، بیروت: دار البشائر الاسلامیه.
جناتی، محمدابراهیم (۱۴۱۵ق)، دروس فی الفقه المقارن، قم: لمرکز المنطقه الثانیه لمنظمه الاعـلام الاسـلامیه.
ـــــــــــ (۱۳۷۴)، «فقه تـطبیقی و پیشگامان آن»، مجله کیهان اندیشه، فروردین و اردیبهشت، شماره ۵۹٫
جوهری، اسماعیل بنحماد (۱۴۲۸ق / ۲۰۰۷م)، الصحاح، تحقیق خلیل مأمون شیحا، چاپ دومـ، بیروت: دار المعرفه.
حسن بنزینالدین (۱۳۶۲ش)، معالم الدین و ملاذ المجتهدین یا معالم الاصـول، بـه اهـتمام دکتر مهدی محقق، تهران: مؤسسه مطالعات اسلامی دانشگاه مک گیل شعبه تهران با همکاری وزارت فرهنگ و آمـوزش عـالی.
الخضریبک، محمد (۱۹۹۲م)، تاریخ التشریع الاسلامی، با تعلیقه زهیر شفیق الکبی، بیروت: دار الفکر العـربی.
الدریـنی، مـحمد فتحی (۱۴۱۴ق / ۱۹۹۴م)، بحوث مقارنه فی الفقه الاسلامی و اصوله، بیروت: مؤسسه الرساله.
الزحیلی، محمد (۱۴۱۲ق / ۱۹۹۲م)، الامام الجوینی، چـاپ دوم، دمشق: دار القلم.
الزحیلی، وهبه (۱۴۲۷ ه ۲۰۰۷ م)، (موسوعه) الفقه الاسلامی المعاصر (و ادلته)، بیجا: آفاق المـعرفه دار المکتبی.
السایس، محمد عـلی (بـیتا)، تاریخ الفقه الاسلامی، مصر: انتشار محمد علی صبیح و اولاده جامعه الازهریه کلیه الشریعه.
الشافعی، محمد بنادریس (۱۴۲۶ق / ۲۰۰۵م)، الأم، بیروت: دار ابنحزم.
الشعرانی، عبدالوهاب (۱۴۲۵ق / ۲۰۰۴م)، المیزان الکبری، قاهره: مکتبه الثقافه الدینیه.
طبری، ابوجعفر محمد بنجریر (۱۴۲۰ق / ۱۹۹۹م)، اختلاف الفـقهاء، بیروت: منشورات محمد علی بیضون دار الکتب العلمیه.
الظاهری، احمد بنحزم الاندلسی القرطبی (۱۴۱۶ق / ۱۹۹۶م)، المحلی، تصحیح احمد محمد شاکر، بیروت: دار الآفاق الجدیده.
عرفه، محمد (۱۳۷۴ق / ۱۹۵۵م)، «کیف یستعید المسلمون وحدتهم و تناصرهم»، رساله الاسلام، شماره ۲۸٫
القـنوجی، مـحمد صدیق حسن خان (۱۹۷۸ق / ۱۳۵۷ش)، ابجد العلوم، بیروت: وزاره الثقافه و الارشاد القومی.
مالک، ابنانس (۱۴۰۶ق / ۱۹۸۵م)، الموطأ، بیروت: دار احیاء التراث العربی.
محمصانی، صبحی (۱۳۶۵ق / ۱۹۴۶م)، فلسفه التشریع فی الاسلام، بیروت: مکتبه الکشاف.
مدکور، محمد سلام (۱۳۹۳ق / ۱۹۷۳م)، مناهج الاجـتهاد فـی الاسلام فی الاحکام الفقهیه و العقائدیه، جامعه الکویت.
مکارم شیرازی، ناصر (۱۳۸۵ش)، دائرهالمعارف فقه مقارن، با همکاری جمعی از محققان و اساتید، قم: مدرسه الامام علی بنابیطالب علیهالسلام.
الملا، عبدالله بنمحمد (۱۴۲۸ق / ۲۰۰۷م)، تاریخ التـشریع الاسـلامی الفقه و اصوله و قواعده، بیجا: جامعه ملک فیصل.
النووی، محیالدین ابیزکریا یحیی بنشرف (۱۴۲۳ق / ۲۰۰۲م)، المجموع شرح المهذب، المهذب للامام ابیاسحق ابراهیم بنعلی بنیوسف الشیرازی، تحقیق هشت نفر، بیروت: منشورات محمد عـلی بـیضون.
- ایـن کتاب موجود نیست.
- طبق نـظر مـصحح کـتاب، دکتر فریدریک کرن آلمانی، کتاب موجود، کامل نیست.
- در فقهای مالکی اندلس دو نفر محمد بناحمد نام دارند که یکی به ابنالرشد الجـد مـعروف اسـت (۴۵۰-۵۲۰ق)، و دیگری به ابنالرشد الحفید (۵۲۰-۵۹۵ق). مؤلف بدایه المجتهد… ابـنالرشد الحـفید است.
پایان مقاله