نقش عباسیان در جعل و تحریف روایات مهدوی
از آنجا که مهدویت دارای بعد سیاسی است و طبق اِخبار پیامبر اکرم مهدی موعود با برقراری حکومت عدل، بشر را از ظلم و بیعدالتی خواهد رهانید، عباسیان با آگاهی از این مسئله و با بهرهبرداری از قرابت نسبی خود با رسول خدا و اهلبیت، کوشیدند قیام خویش را انقلاب مهدوی و حکومتشان را حکومت عدل موعود نشان دهند. آنان به همین منظور در روایات مبشّر به ظهور امام مهدی دست بردند و ضمن تحریف آنها در موضوعاتی مانند تبار و نسب مهدی موعود، سفیانی و رایات سود به جعل احادیث پرداختند. دستمایه اصلی اخبار مجعول و محرف در این زمینه، افزون بر احادیث صحیح نبوی درباره مهدویت، برخی اخبار صادره درباره پیشگویی حوادث آینده بود. تقارن زمانی قیام عباسیان و استقرار حکومت آنان با دوره تدوین روایات اهلسنت، موجب شد این روایات جعلی و محرّف به مصادر روایی عامه راه یابند و احادیث مهدویت تلقی شوند و از همینرو در مصادر روایی اهلسنت احادیث متعددی وجود دارند که با ارزیابی دلالی آنها مشخص میشود بخش قابل توجهی از آنها _ بهویژه در بحث علامات ظهور- مقبول و معتبر نیستند. وجود اینگونه اخبار در منابع روایی آفتی به شمار میرود که وجهه روایات صحیح نبوی در بشارت به ظهور مهدی منتظر فاطمی را میتواند غبارآلود نشان دهد و سبب تضعیف اعتقاد به این عقیده اصیل اسلامی مبنی بر قطعیت قیام منجی عدلگستر در آخرالزمان گردد. بر همین اساس، نقد آنها ضروری است.مقدمه
توجه به پیوند حوادث تاریخی با مضامین روایات موجود در منابع روایی، ضرورتی است که در مقایسه با نقد سندی روایات، مغفول واقع شده است؛ حال آن که دورۀ تدوین روایات اهلسنت، هنگامۀ تحولات بزرگ سیاسی و اجتماعی در سدههای نخست تاریخ اسلام بوده است و در این تحولات تأثیرات شگرفی در منابع روایی بر جای گذاشتهاند. عباسیان _ که خود را منتسب به پیامبر اکرم نموده و دولت خود را حکومت موعود نبوی مینمایاندند _ در شکلگیری برخی از روایات بهخصوص در زمینۀ منجی موعود نقش بزرگی ایفا کردند و با استفاده از امکانات حکومتی اقدامات گستردهای در جعل و تحریف روایات معمول داشتند. در این تحقیق بر آن شدیم که بر اساس مبانی حقه برگرفته از مکتب اهلبیت به ارزیابی نقش عباسیان در جعل و تحریف روایات مهدویت بپردازیم.
بیان مسئله و ضرورت
پیشبینی و پیشگویی حوادث آینده، همواره اهمیتی سرنوشتساز داشته و از اینرو، گاه ساحران و طالعبینان و گاه اندیشهگران مجرب اقوام، هر یک به گونهای، از فرایند رخدادها و آیندۀ پدیدههای طبیعی و اجتماعی سخن گفتهاند و پیشبینی حادثهها و نقشآفرینی شخصیتهای فراتاریخی در جهانبینی دستهای از اقوام به عنصری ملموس بدل شده است. از سوی دیگر، حدیث در بنای علوم اسلامی نقش اساسی بر عهده دارد و بعد از قرآن کریم، دومین منبع شئون اعتقادی و احکام اسلامی به شمار میرود و در تفسیر قرآن و بسط و توسعه علوم و معارف دینی به آن رجوع میشود. یکی از نقاطی که این دو موضوع با هم ارتباط مییابند، موضوع مهدویت است؛ زیرا شاخهای از حدیث به مهدویت مربوط است و مهدویت نیز انعکاس دهنده آیندهنگری در اسلام است.
با توجه به اهمیت مهدویت و نتایج سیاسی و اجتماعی آن و نیز همزمانی ممنوعیت نگارش و نقل حدیث پس از رحلت پیامبراکرم و جعل و تحریف گسترده روایات بهویژه در دوره خلافت معاویه (معارف، ۱۳۸۷: ۹۸ به بعد) و همدوره بودن تدوین روایات اهلسنت با سقوط دولت اموی و استقرار دولت عباسی (همو: ۱۱۰) روایات زیادی در حوزه مهدویت جعل و تحریف شدند و در کنار روایات معتبر به منابع روایی اهلسنت راه یافتند.
ابنحماد _ از مؤلفان متقدم _ و سیوطی _ از مؤلفان متأخر اهلسنت _ بسیاری از اینگونه روایات را با این تلقی که شامل اخبار مهدویتاند به ترتیب در کتابهای الفتن و العرف الوردی فی اخبار المهدی جای دادند.
اما افزون بر اشکالات متعدد سندی که در بیشتر این روایات به چشم میخورد، قرائن دلالی همچون نداشتن مؤید در روایات معصومین ، مطابقت مضمون بخشی از روایات با وقایع ضبط شده تاریخی، اعتنا نکردن علمای بزرگ بهخصوص دانشمندان امامیه و … گویای آن است که این اخبار اعتبار روایی لازم را ندارند و از اینرو نمیتوانند به عنوان روایات معتبر و مقبول مهدویت تلقی شوند؛ چنانکه قرائن دیگری نشاندهنده آن است که عباسیان در جعل و تحریف این دسته از روایات مؤثر بودهاند. از اینرو در این نوشتار بر آنیم در جهت روشنسازی نقش عباسیان در جعل و تحریف این روایات به ارزیابی نمونههایی از آنها بپردازیم.
روش تحقیق
روش کار در این تحقیق، کتابخانهای است. همچنین این تحقیق در مرحله اول مبتنی بر اطلاعات و دادههای روایی از منابع اهلسنت و شیعه و در مرحله دوم، دادههای تاریخی موجود در منابع معتبر و دست اول تاریخ اسلام است. این دادهها بر اساس نقد دلالی و در برخی موارد با توجه به وضعیت سندی روایات مورد تحلیل و کاوش و نتیجهگیری قرار گرفتهاند.
مفاهیم
۱٫ مهدویت
مهدویت مصدر جعلی از مهدی و از نظر لغوی به معنای مهدی بودن است (دهخدا، ۱۳۷۲: ذیل واژه مهدویت). مهدویت در مفهوم، مداخله خداوند در تاریخ بشر _ از طریق تعیین مهدی (شخص هدایت شده) برای رهایی مردم از ظلم و ستم در آخرالزمان _ و ویژگی مهم بحث نجات و رستگاری در اسلام است. امیدها و انتظارات مربوط به مهدویت، همواره بخشی از اعتقاد اولیۀ مسلمانان به حضرت محمّد به عنوان پیامبر آخرالزمان به شمار رفته است (ساشادینا، ۱۳۸۴: ۱۶۷).
۲٫ عباسیان
علی بن عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب جدّ خلفای عباسی و از بزرگان تابعین، چون از نایل شدن فرزندان و نوادگان خود به خلافت در نزد ولید خلیفه اموی سخن گفت، مضروب و زندانی شد و در زمان هشام از دنیا رفت (زرکلی، ۱۹۸۰: ج۴، ۳۰۲ – ۳۰۳). محمد _ فرزند وی، معروف به ابوالعباس _ پدر دو خلیفه اول عباسی بود (صفدی، ۱۴۲۰: ج۴، ۷۷). عباسیان _ که از آنان به بنیعباس نیز تعبیر میشود _ عنوان سلسلهای است مشتمل بر حاکمانی از نسل علی بن عبدالله بن عباس که حکومت آنها با تمهیدات گسترده ابومسلم خراسانی و در پوشش عنوان خلافت اسلامی در سال ۱۳۲ق با بیعت رسمی با فرزند کوچکتر علی بن عبدالله بن عباس معروف به سفاح _ که عبدالله نام داشت _ به عنوان اولین خلیفه عباسی آغاز شد (ذهبی، ۱۴۰۷: ج۸، ۳۳۶) و پس از حدود ۵۲۴ سال حکومت، با مرگ مستعصم _ آخرین خلیفه عباسی _ منقرض شد (نک: طقوش، ۱۳۸۰: ۳۹).
۳٫ حدیث جعلی
حدیث جعلی، موضوع سخنی دروغ و ساختگی است که از سوی جاعل وضع و ساخته شده و بدترین نوع حدیث ضعیف است (میرداماد، ۱۴۲۲: ۲۷۷).
۴٫ حدیث محرّف
اگر تغییرات عمدی حاصل در متن روایت اعم از افزایش، کاهش یا تبدیل حرفی به
حرف دیگر که در اثر آن مدلول و معنای مدنظر معصوم تغییر یابد، روایت را محرَّف مینامند (همو: ۲۰۵).
جعل و تحریف حدیث از سوی عباسیان در حوزه مهدویت
۱٫ جعل تبار عباسی برای امام مهدی
پیامبر اکرم با آگاهی غیبی از نیل نوادگان عموی خود عباس به حکومت در آینده، بر مشروعیت آنان خط بطلان کشید و ضمن استعمال لفظ «ویل» درباره آنان (نک: نعمانی، ۱۳۹۷: ۲۴۸) ناصواب بودن اقدامات و فعالیتهای آنان در آینده را گوشزد کرد. با این همه، عباسیان قیام خود را با شعار «الرضا من آل محمد» آغاز کردند و آن را استمرار بخشیدند و در نهایت پس از برپایی رسمی خلافت خود ادعا کردند که از اهلبیت هستند. آنان حتی ابومسلم را نیز به عنوان یکی از اهلبیت به خراسان فرستادند و در پی اعزام وی از سوی ابراهیم بن محمد بن علی بن عبدالله بن عباس به خراسان، او را به صراحت «رجل من اهل البیت» خواندند (دمشقی، بیتا: ۱۰: ۲۸).
عباسیان برای مشروعیتبخشی به خلافت خود و جلب نظر تودههای مردم مسلمان دست به جعل و تحریف روایات زدند و بر خلاف روایات صحیحی که نسب مهدی موعود را به پیامبر اکرم و امام علی میرسانند (برای نمونه نک: صدوق، ۱۳۹۵: ج۱، ۲۸۶)، روایاتی برساختند و امام مهدی را منحصراً از سلاله عباس عموی پیامبر اکرم معرفی کردند.
نمونه این گونه روایات، حدیثی است که از قول کعب نقل شده و ابنحماد آن را در الفتن آورده است. این حدیث در العرف الوردی نیز از سوی سیوطی از همان مصدر نقل شده است:
حدثنا الولید عن شیخ عن یزید بن الولید الخزاعی عن کعب قال: المهدی من ولد العباس. (مروزی، ۱۴۱۲: ج۱، ۳۷۳؛ سیوطی، ۱۳۸۷: ۹۱، ح۱۸۸)
این روایت از نظر سندی مقطوع است و کعب متهم به وارد کردن اسرائیلیات در روایات است و خود به طور ضمنی به این نکته اقرار کرده است (نک: سیوطی، ۱۳۸۷: ۸۷، ح۱۷۴). وجود ولید بن مسلم که تضعیف شده (عسقلانی، ۱۴۱۵: ج۲، ۲۸۹؛ ذهبی، بیتا: ج۱، ۳۰۳) و نیز فردی مجهول تحت عنوان «عن شیخ» در سند روایت (مروزی، ۱۴۱۲: ج۱، ۳۷۳) موجب بیاعتباری آن است (عمیدی، بیتا: ۲۸). در الفتن روایتی با سند مشابه نقل شده که منصور، مهدی و سفاح را از نسل عباس معرفی کرده است:
حدثنا الولید عن شیخ عن یزید بن الولید الخزاعی عن کعب قال: المنصور والمهدی والسفاح من ولد العباس. (مروزی، ۱۴۱۲: ج۱، ۴۰۰)
روایت دیگری نیز وجود دارد که به عثمان منسوب است و در آن از قول پیامبر اکرم، امام مهدی از نسل عباس معرفی شده است:
عن عثمان بن عفان: سمعت النبی یقول: المهدی من ولد العباس عمّی. (سیوطی، ۱۳۸۷: ۱۱۳، ح۲۵۲)
سیوطی به نقل از دارقطنی آن را حدیثی غریب خوانده که فقط محمد بن ولید _ مولی بنیهاشم _ آن را نقل کرده است (نک: همو: ۱۱۳). سخن دارقطنی، از سوی ابنحجر نیز نقل شده است (نک: هیتمی، بیتا: ۲۱). منظور از بنیهاشم نیز در این سخن بنیعباس است (عمیدی، بیتا: ۳۰) که همین موضوع نیز قرینهای بر مدعای ماست. سیوطی در جایی دیگر درباره محمد بن ولید میگوید: «وکان یضع الحدیث» (سیوطی، ۱۳۷۱: ج۱، ۲۳۹)؛ چنانکه وی متهم به سرقت و تقلب در اسانید و متون روایات است (جرجانی، ۱۴۰۹: ج۶: ۲۸۵).
با این همه، روایاتی که به صراحت امام مهدی را از نسل عباس میدانند مردودند؛ زیرا در تعارض با روایات قطعی و متواتری هستند که امام مهدی را از نسل پیامبراکرم امامعلی و حضرت فاطمه زهرا میدانند. علمای اهلسنت نیز به چنین مفهومی تصریح کردهاند (از جمله نک: هیتمی، بیتا: ۲۲). در العرفالوردی، پنجاه حدیث صراحتاً یا تلویحاً، تبار امام مهدی را نبوی دانستهاند؛ افزون بر آنکه در مجموع، درباره تبار فاطمی امام مهدی ، ۱۸۲ روایت از مصادر اهلسنت و شیعه نقل شده است (صافی گلپایگانی، بیتا: ۱۹۱ به بعد).
تحریف در سند برخی روایات صحیح نیز از اعمال جاعلانه بنیعباس قلمداد میشود؛ احادیثی که با الفاظی چون «منّا»، «منّا اهل البیت»، «منّی»، «من عترتی» و امثال آن، امام مهدی را از اهلبیت ذکر میکنند، همگی از پیامبراکرم یا امامعلی نقل شدهاند و راوی به نام این بزرگواران در سند تصریح کرده است. جالب آنکه هیچیک از این روایات از طریق ابنعباس نقل نشدهاند. اما در این میان چند روایت وجود دارند که در عین اشتمال بر این الفاظ، فاقد اتصال به معصومند و همه موقوفاً به ابنعباس ختم میشوند.
یکی از این روایات حدیثی به این قرار است:
حدثنا ابن عیینه عن عمرو عن أبی معبد عن ابن عباس قال: المهدی شابّ منّا أهل البیت. قال: قلت: عجز عنها شیوخکم ویرجوها شبابکم، قال: یفعل الله ما یشاء. (مروزی، ۱۴۱۲: ج۱، ۳۶۹؛ سیوطی، ۱۳۸۷: ۷۷، ح۱۴۴)
در روایت دیگر نیز چنین آمده است:
حدثنا الولید وغیره عن عبد الملک بن أبی غنیه عن المنهال بن عمرو عن سعید بن جبیر عن ابن عباس قال: المهدی منّا یدفعها إلی عیسی بن مریم. (مروزی، ۱۴۱۲: ج۱، ۳۷۰؛ سیوطی، ۱۳۸۷: ۷۷، ح۱۴۵)
بر اساس تتبّع ما در مصادر روایی شیعی و اهلسنت، روایت دیگری که امام مهدی را اینگونه به اهلبیت منتسب کند و متصل به معصوم نباشد، وجود ندارد. به این معنا که هرگاه کسی چنین مضمونی را بیان کرده، به دلیل حساسیت موضوع، گوینده حدیث را نیز صراحتاً معرفی کرده است که یقیناً یکی از آبای طاهرین آن حضرت هستند. اما حتی در سند یکی از روایات منقول از ابنعباس، نامی از آن بزرگواران موجود نیست.
ارزیابی این قرائن، در کنار تحلیل حوادث تاریخی مراحل شکلگیری عباسیان، موجب تردید در صحت این روایات است؛ چنانکه گمان میرود همه آنها، با هدف انتساب امام مهدی به عباس بن عبدالمطلب، از سوی بنیعباس ساخته شدهاند؛ زیرا اگر روایت به نقل از پیامبراکرم بود، چون لفظ «منا اهل البیت» در آنها آمده، باید به نقل از پیامبراکرم تصریح میشد. اما اینگونه نشده و به احتمال زیاد همانگونه که مخالفان اهلبیت دایره توقیفی مصادیق اهلبیت را علاوه بر زنان پیامبراکرم به آلعقیل و آلجعفر و آلعباس و… توسعه دادهاند (سیوطی، ۱۴۰۴: ج۵: ۱۹۹)، در این زمینه نیز هدف آن بوده که امام مهدی را از نسل عباس معرفی کنند.
موضوع دفع امر به حضرت عیسی بن مریم در موضع رسمی بنیعباس، در هنگام اعلان برپایی حکومتشان مطرح شده است. داود _ عموی سفاح _ در روز گرفتن بیعت برای وی از مردم کوفه، سخنرانی کرد و گفت: «بدانید که بعد از پیامبر هیچکس بر منبر شما بالا نرفته که خلیفۀ بر حق باشد، مگر امیرمؤمنان علی و امیرمؤمنان عبدالله بن محمد [سفاح]» و در آن هنگام با دست خود به سفاح اشاره کرد و ادامه داد: «بدانید که این کار در دست ما خواهد بود، تا آنکه آن را به حضرت عیسیبنمریم بسپاریم» (ابناثیر، ۱۳۷۱: ج۱۵، ۴۵).
روایت دفع امر به حضرت عیسی یا مضمون مشابه آن، در مصادر روایی شیعی سابقه ندارد. این روایت با متن مشابه در الفتن نیز آمده که روایت نقل شده از سوی سیوطی را با تردید بیشتر مواجه میسازد، در روایت الفتن، ابنعباس گفته است:
… به خدا سوگند که بعد از آن، سفاح، منصور و مهدی از ما خواهند بود که او (مهدی) امر را به عیسی خواهد سپرد. (مروزی، ۱۴۱۲: ۱: ۴۰۰)
شاید گمان رود که این روایات از پیامبراکرم صادر شده و بنیعباس از آنها در جهت منافع خود سوء استفاده کرده و خود را به آنها تطبیق دادهاند؛ اما نهتنها نقل آنها بدون ذکر نقل از پیامبراکرم از سوی ابنعباس، آن هم با لفظ «منّا اهل البیت» این گمان را تضعیف میکند، قرینه دیگری نیز بر ردّ این احتمال وجود دارد. این قرینه شامل روایات دیگری است که بر اساس آنها ذریه ابنعباس _ که به مدد سیاهپوشان خراسانی حکومت را به دست میآورند _ امر را در نهایت به حضرت عیسیبنمریم میسپارند! یکی از این روایات موضوعه، از سوی منصور خلیفه عباسی، از طریق آبای وی، به نقل از پیامبراکرم نقل شده است که پیامبر اکرم به عباس فرمود: «هنگامی که فرزندان تو در سواد ساکن شدند و سیاه پوشیدند و شعیانشان اهل خراسان بودند، امر (حکومت) همواره در آنها خواهد بود تا آن را به عیسی بسپارند.» این روایت در تاریخ الخلفاء نیز آمده و در کتاب الموضوعات هم جزو روایات جعلی ذکر شده است (نک: ابنجوزی، ۱۳۸۶: ج۲، ۳۵؛ سیوطی، ۱۳۷۱: ج۱، ۱۹).
بنا بر این میتوان دریافت که این اقدامات، در صدد فراهم کردن زمینهای بود که عباسیان برای مشروعیت بخشیدن به خلافت خود به آنها دست زدند و از اینرو برای دستیابی به هدف خود، روایات زیادی جعل کردند. سیوطی روایاتی از این دست را در مجموعه احادیث جعلی معرفی کرده است (نک: سیوطی، ۱۳۷۱: ج۱، ۱۹)؛ مانند روایتی که پیامبر اکرم برای نصرت عباس و فرزندانش دعا کرده است (همو). ابنجوزی هم برخی روایات جعلی در فضیلت عباسیان را نقل کرده و به ساختگی بودن آنها تأکید کرده است (نک: ابنجوزی، ۱۳۸۶: ج۲، ۳۳).
۲٫ بهرهبرداری از روایات موضوع و محرف بنیحسن
کسانی که امام مهدی را از نسل امام حسن میدانند، عموماً معتقدند که پدر ایشان عبدالله نام دارد. اما دلالت روایات مورد استناد این عده با نص پیامبراکرم و امامان معصوم مبنی بر اینکه امام مهدی فرزند امام حسن عسکری است در تعارض است. در مصادر روایی متقدم شیعی نیز روایتی وجود ندارد که بیان کند نام پدر امام مهدی عبدالله است. سیوطی در العرف الوردی چند روایت از پیامبر اکرم نقل کرده که نام پدر مهدی موعود را عبدالله ذکر کردهاند (سیوطی، ۱۳۸۷: ۵۵، ح۸۲، ۱۱۰، ح۲۴۷ و ۱۰۲، ح۲۲۵).
روایاتی نیز وجود دارند که با عبارت «اسم أبیه اسم أبی» از قول پیامبراکرم پدر موعود را با پدر پیامبر اکرم همنام معرفی میکنند؛ به این معنا که نام پدر موعود، عبدالله است. نمونهای از اینگونه روایات چنین است:
عن عبدالله بن مسعود عن النبی قال: لو لم یبق من الدّنیا إلّا یوم لطوّل الله ذلک الیوم حتّی یبعث فیه رجل من أهل بیتی یواطیء اسمه اسمی واسم أبیه اسم أبی یملأ الأرض قسطاً وعدلاً کما ملئت ظلماً و جوراً. (سیوطی، ۱۳۸۷: ۲۱، ح۹؛ برای آگاهی از روایات مشابه نک: همو: ۲۳، ح۱۱، ۳۱، ح۲۵، ۴۶، ح۶۰ و ۷۵، ح۱۳۶)
ظاهر این روایات در تعارض با احادیثی است که امام مهدی را فرزند امام حسن عسکری میدانند. اما اغلب اهلسنت نهتنها آنها را میپذیرند، بلکه دلیلی بر رد قول امامیه میدانند (برای نمونه نک: مناوی، ۱۳۵۶: ج۵، ۳۳۲). پذیرش دلالت ظاهری این روایات به دلیل تعارض با روایات متواتر که نام پدر امام مهدی را حسن میدانند (صافی گلپایگانی، بیتا: فصل ۲ و ۳) و اشکالات دلالی و سندی دیگر (همو: ۲۳۲؛ اربلی، ۱۳۸۱: ج۲، ۴۷۷) مردود است.
برخی اینگونه روایات را تأویل میکنند (صافی گلپایگانی، بیتا: ۲۳۵)؛ چنانکه عدهای به وقوع تصحیف در آنها معتقدند (همو: ۲۳۳ و ۲۳۵؛ مجلسی، ۱۴۰۴: ج۵۱: ۸۶ و ۱۰۴) و نهایتاً قول به وقوع تحریف (نک: مجلسی، ۱۴۰۴: ج۵۱، ۸۶؛ اسماعیلی، ۱۳۷۸: ۲۵۵) دیدگاه دیگری است که به صحت نزدیکتر به نظر میرسد.
افزودن این عبارت در روایات با توجه به سبق زمانی و قرائن تاریخی از سوی بنیحسن محتملتر است. با این همه، بعید نیست که در ترویج و انتشار روایات حاوی این جمله اهل سیاست نیز نقش داشته باشند؛ به طوری که در ابتدای خلافت بنیعباس و قیام آنها بر ضد امویان، جاعلان حدیث به دستور ایشان یا برای نزدیک شدن به عباسیان روایاتی در جهت تأیید روشها، اندیشهها و سیاستهای آنها و نشان دادن کارهای باطل بنیامیه وضع کردند و از این راه جایگاه ایشان را در میان مردم تقویت نمودند (صافی گلپایگانی، بیتا: ۲۳۲ و ۲۳۳).
احتمال دیگر نیز آن است که عباسیان از روایات محرّف پیشین به نفع خود بهرهبرداری کرده باشند؛ یعنی مشخصاً درباره روایاتی که حاوی عبارت «و اسم ابیه اسم ابی» هستند؛ اگرچه خود دست به تحریف نزدهاند، از روایاتی استفاده کردهاند که پیشتر از سوی هواداران محمد بن عبدالله تحریف شده بود؛ چنانکه منصور دوانیقی نیز به کمک اینگونه روایات محرف، پسر خود محمد را مهدی خواند (اصفهانی، ۱۳۶۲: ج۱، ۳۶۰-۳۶۱).
۳٫ سوء استفاده از مهدویت در القاب خلفای عباسی
الف) سوء استفاده از نام مهدی
نام مهدی در روایات متواتر برای قائمآلمحمد ذکر شده است؛ چنانکه در العرف الوردی ۱۷۸ حدیث حاوی این نام است. بیعت با سفاح _ اولین خلیفه عباسی _ اساساً با ادعای مهدی بودن او صورت گرفت (نک: مسعودی، ۱۳۶۵: ۳۱۹). در قطعه شعری متعلق به اوایل دوره عباسی، سفاح، مهدی هاشم و دیگران مطرح شده و آمده است:
کم اُناس رجوک بعد أیاس
(یعقوبی، ۱۳۶۲: ج۲، ۳۴۳)
منصور دوانیقی هم نام فرزند خود را مهدی گذاشت (نک: اصفهانی، ۱۳۶۲: ج۱، ۳۶۰ و ۳۶۱)، بهخصوص آنکه احتمال میداد روزی به مقام خلافت برسد؛ زیرا از پیامبراکرم و ائمه خبر آن را شنیده بود (نک: همو: ۳۰۳ به بعد). مهدی عباسی نیز کارهایی را انجام میداد که او را مهدی موعود معرفی کند (یعقوبی، ۱۳۶۲: ج۲، ۳۹۵).
ب) جعل یا تطبیق نامهای سفاح و منصور
ابوالعباس اولین خلیفه عباسی در آیین اعلان رسمی حکومت عباسیان، خویشتن را سفاح نامید (نک: معتزلی، ۱۴۰۴: ج۷، ۱۵۳). در عین حال مؤلف الامامه و السیاسه معتقد است سفاح، لقب اولین خلیفه عباسی نبوده، بلکه لقب عموی وی عبدالله بن علی است که در شام کشتار عظیمی از امویان به راه انداخت (دینوری، ۱۳۸۷: ج۲، ۱۲۱).
لقب سفاح در چهار روایت، در سه منبع متقدم شیعی ذکر شده است. در روایتی از امام علی به سفاح تعبیر شده است (عیاشی، ۱۳۸۰: ج۲، ۳۲۶؛ مفید، ۱۴۱۳: ۲۵۷). حدیث دیگری از امام باقر سفاح را بعد از امام مهدی عنوان کرده (طوسی، ۱۴۱۱: ۴۷۹)، در حدیثی از امام علی سفاح یکی از ملوک بنیشیبصان عنوان شده (خزاز قمی، ۱۴۰۱: ۲۲۶) که با توجه به نام بردن از زوراء و انطباق برخی ویژگیهای دیگر، احتمالاً کنایه از خلفای بنیعباس است. روایت دیگری از امام باقر نقل شده است که «قائم، سفاح و منصور از ما هستند» (عیاشی، ۱۳۸۰: ج۲، ۲۹۱). ذکر این روایات از ائمه معاصر بنیامیه به دلیل اشکالات دلالی و سندی و قلّت طرق آنها موجب افزایش تردید در پذیرششان است و بر اساس آنها هرگز نمیتوان پذیرفت که موضوع سفاح از مفاهیم دینی تثبیت شده در مکتب اهلبیت به شمار آید و محتمل است که ساخته عباسیان باشد.
چند روایت نیز با مضمون مشابه روایت یادشده از امام باقر وجود دارند که از گرفتن انتقام خون امام حسین به دست قائم خبر داده و دالّ بر آنند که منظور از منصور در
آیه شریفه ۳۳ سوره اسراء، امام مهدی است (نک: همو: ۲۹۰؛ کوفی، ۱۴۱۰: ۲۴۰). تعداد این روایات نیز اندک است و برخی از آنها از طریق جابر نقل شدهاند که موجب ضعف آنهاست؛ زیرا علمای رجالی شیعه با وجود ثقه دانستن جابر عموماً راویان از وی را ضعیف دانستهاند (نک: حلی، ۱۳۸۳: ۳۵). ضمن آنکه با روایت دیگری که منصور را غیر از قائم دانسته مطابقت ندارد.
با آنکه مفهوم مورد نظر امام درباره این نام با آنچه در میان عرب به نام منصور متداول بوده، از جهت پیروزمندی هماهنگی دارد، اما به نظر میرسد خاستگاه این نام در روایات آخرالزمان، فرهنگ و تاریخ عرب بهویژه مردم یمن است. لقب منصور اهمیت بسیار و ریشههای تاریخی عمیقی دارد که به عصر جاهلی و صدر اسلام بازمیگردد؛ زیرا این لقب از گذشتههای دور در جنوب جزیرهالعرب معروف بوده و ذکر آن در روایات و اخبار ملاحم به میان آمده است؛ یعنی او نجاتبخش اسطورهای است که مردم منتظر او هستند. آنگاه این نجاتبخش با نامهایی مانند منصور یمن، منصور حمیر و قحطانی منتظَر ظهور میکند. یکی از مهمترین نتایج گزینش لقب منصور از سوی ابوجعفر دومین خلیفه عباسی نیز این بود که با احساسات عموم مردم، بهویژه قبایل یمنی مطابقت میکرد و همین زمینهساز آن بود که مردم او را منصور حقیقی بپندارند (فاروق، ۱۳۸۳: ۱۵۷ به بعد، با اندکی تلخیص).
از سوی دیگر، احتمال میرود روایاتی که حاوی نامهای سفاح و منصور در ارتباط با امام مهدی هستند، از سوی عباسیان جعل یا دستکم متأثر از فضای ایجادشده از سوی آنان بیان شده باشند؛ مانند این روایت:
عن عبدالله بن عمرو قال: بعد الجبابره الجابر ثم المهدی ثم المنصور ثم السلم ثم أمیر العصب. (سیوطی، ۱۳۸۷: ۹۵، ح۲۰۳)
فاروق نوشته است:
شاید این احادیث در زمان سومین خلیفه عباسی (مهدی) یا اندکی بعد از او ظهور یافتهاند؛ چنانکه بعد از هشتمین خلیفه، در القاب خلفای عباسی لفظ جلاله الله میآمد، مانند المعتصم بالله، المتوکل علی الله، المستعین بالله و… . این لقبها مفهوم مهدوی نداشتند؛ زیرا دولت عباسی دیگر استقرار یافته و دوران جوانی آن سپری شده بود. (فاروق، ۱۳۸۳: ۱۵۷ به بعد)
بنا بر این به نظر میرسد هدف از جعل روایات حاوی این القاب مشروعیتبخشی به حکومت عباسی و تثبیت عقیده منجیگری خلفای نخستین عباسی بوده است.
در برخی منابع اهلسنت مانند تاریخ الخلفاء نیز روایاتی به پیامبر اکرم نسبت داده شدهاند که حاوی برخی از این نامها بوده و آثار جعل در آنها هویداست. به عنوان مثال در یک روایت پیامبراکرم عباس را «ابوالخلفاء» خوانده و سفاح و مهدی را از نسل او دانسته که عیسی در پی یکی از آنها نماز خواهد خواند (سیوطی، ۱۳۷۱: ج۱، ۱۹). روایت دیگری نیز از آن حضرت نقل شده که در العرفالوردی درباره امام مهدی (همو، ۱۳۸۷: ۴۴، ح۵۵) و در تاریخ الخلفاء برای سفاح آمده است (همو، ۱۳۷۱: ج۱، ۲۲۶). همچنین روایتی که بر اساس آن سفاح، منصور و مهدی به آن حضرت منسوب شدهاند (همو: ۲۲۹). در حدیث دیگری نیز قائم و مهدی دو شخص مستقل و مجزا مطرح شدهاند؛ مهدی برپا کننده عدل است و در آن از منصور و سفاح نیز نام برده شده است (همو).
با توجه به قابلیت انطباق این روایات موضوع، بر خلفای عباسی احتمال دارد پس از اشتهار آنان به این نامها وضع شده باشند. سیوطی نیز در تاریخ الخلفاء، روایات ذکر شده را در میان گزارشات تاریخی دوره عباسی و در ارتباط با آنان ذکر کرده است.
۴٫ تطبیق سفیانی بر امویان همدوره عباسی
مصادر روایی اهلسنت، موضوع سفیانی را بیشتر به صورت داستانی پیوسته طرح کرده و به تفصیل درباره جنگهای او با مردم مناطق گوناگون سخن گفتهاند، چنانکه اگر روایات به صورت مستقل گزارش شود، کسی به ارتباط آنها با سفیانی پی نخواهد برد؛ بهخصوص که در بسیاری از آنها نام سفیانی وجود ندارد (صادقی، ۱۳۸۹: ۱۶۲).
برخی از اخبار سفیانی قابل تطبیق بر حوادث تاریخی است و بعضاً مطالب نادرستی در آنها به چشم میخورد (همو: ۱۷۸). به عنوان مثال خروج او در تعدادی از روایات همزمان با دوران بنیعباس ذکر شده است (مفید، ۱۴۱۳: ج۲، ۳۶۸، ۳۷۱ و ۳۷۲). همچنین اسامی اشخاص، مانند مروان (مروزی، ۱۴۱۲: ج۱، ۲۸۷)، عنبسه (صدوق، ۱۳۹۵: ج۲، ۶۵۱)، یزید (مروزی، ۱۴۱۲: ج۱، ۲۷۹) و نام مکانها مانند حمص (همو)، قنسرین (صدوق، ۱۳۹۵: ج۲، ۶۵۱)، دمشق (سیوطی، ۱۳۸۷: ۴۹، ح۶۸) و نام قبایل و طوایف همچون کلب (همو: ۲۵، ح۱۵)، قیس (همو: ۴۹، ح۶۸)، بنیعباس (همو: ۶۴، ح۱۱۰) و… دقیقاً با وضعیت موجود در رخدادهای تاریخی قرنهای اول و دوم، همخوانی و مطابقت دارند. نام و نسب و ویژگیهای سفیانی در روایات، تناقضات فراوان دارد (برای آگاهی از تناقضات درباره نام وی نک: مروزی، ۱۴۱۲: ج۱، ۲۷۹ و ۲۸۱؛ صدوق، ۱۳۹۵: ج۲، ۶۵۱؛ درباره محل خروج وی نک: متقی هندی، ۱۹۸۹: ج۱۱، ۴۰۵؛ مروزی، ۱۴۱۲: ج۱، ۲۷۸؛ درباره رفتار سفیانی نک: طوسی، ۱۴۱۴: ۶۶۱؛ همو، ۱۴۱۱: ج۵۲، ۲۷۲؛ درباره دوران حکومت سفیانی نک: نعمانی، ۱۳۹۷: ۳۰۴؛ مروزی، ۱۴۱۲: ج۱، ۲۷۸؛ صدوق، ۱۳۹۵: ۶۵۱؛ درباره دین و مذهب وی نک: نعمانی، ۱۳۹۷: ۳۰۶؛ طوسی، ۱۴۱۱: ۴۶۳).
حجم وسیعی از روایات اهلسنت درباره سفیانی، موقوف و مقطوع است (به عنوان نمونه نک: مروزی، ۱۴۱۲: ۲۸۲ به بعد؛ سیوطی، ۱۳۸۷: ۵۸ به بعد) و نقلهای معصومین غالباً به ائمهای منسوب است که تا اوایل دوره بنیعباس میزیستهاند؛ به طوری که از امام کاظم و ائمه بعدی در اینباره یکی دو حدیث، بیشتر نقل نشده است (به عنوان نمونه نک: طوسی، ۱۴۱۱: ۴۳۴ به بعد؛ نعمانی، ۱۳۹۷: ۲۴۷ به بعد).
درباره سفیانی چند دیدگاه وجود دارد. بر اساس یک دیدگاه خروج سفیانی از محتومات است و همه روایاتی که در این زمینه وجود دارند، معتبر و مقبولند. همانگونه که عمر بن حنظله از امامصادق روایت کرد که فرمود:
پنج علامت ظهور برای قائم وجود دارد، شامل سفیانی، یمانی، صیحه آسمانی، قتل نفس زکیه و خسف در بیداء. (نعمانی، ۱۳۹۷: ۲۵۲)
بر اساس این دیدگاه، روایاتی که به تفصیل درباره نبردهای سفیانی سخن گفتهاند نیز مقبول بوده و مربوط به آخرالزمان هستند (کورانی، ۱۳۸۳: ۱۰۱ و ۱۰۲). گروهی نیز به جای انتظار برای خروج یک سفیانی در آخرالزمان و در آستانه ظهور، به خروج چندین سفیانی اعتقاد یافتهاند (اسماعیلی، ۱۳۷۸: ۲۷۶؛ مجلسی، ۱۴۰۴: ج۵۲، ۲۵۰). بنابراین، میتوان گروهی از روایات را ناظر به خروج سفیانی اول دانست و گروهی دیگر را به سفیانی آخرالزمان ارتباط داد. مجلسی نیز در صورت وقوع تصحیف در روایتی از امامباقر، احتمال برداشتِ تعددِ سفیانی را از آن بعید ندانسته است (نک: مجلسی، ۱۴۰۴: ج۵۲: ۲۵۰). طرح دیدگاه وقوع بداء در روایات سفیانی نیز یکی از احتمالاتی است که منجر به پذیرش روایات این بخش شده است (اسماعیلی، ۱۳۷۸: ۳۱۱). برخی هم بر آنند که روایات سفیانی همه جعلیاند (اصفهانی، بیتا: ج۱۷: ۳۴۲).
اما در این میان، دیدگاهی که قابل قبول به نظر میرسد دیدگاهی است برگرفته از احادیث صادره از ائمه اطهار درباره خروج سفیانی که به «اجمال» و بدون ارائه داستانگونه مطالب، در حتمی بودن خروجش سخن گفتهاند و مأخذ آنها مصادر روایی شیعی است
و طرق آنها از نظر تعداد، قابل توجه (کلینی، ۱۳۶۵: ج۸، ۳۱۰؛ طوسی، ۱۴۱۱: ۴۳۶؛
صدوق، ۱۳۹۵: ج۲، ۶۵۰) و اکثراً مقبولند. اما روایاتی که درباره رویارویی «سفیانی» و «امام مهدی» سخن گفتهاند و در آنها «تفصیل داستانی» به چشم میخورد، ضعیف و مردودند و احتمالاً با الگوگیری از روایات پیشگویی از سوی گروههای مختلف از جمله عباسیان جعل یا تحریف شدهاند.
احتمال میرود بخشی از روایات بهخصوص آنچه در مصادر روایی اهلسنت رواج دارد، مربوط به یکی از امویان از نسل ابوسفیان _ طبق پیشگویی ائمه _ باشد که عباسیان خواستهاند، ظهور او را نشانه حکومت خود معرفی کنند. چند نمونه از این روایات ارائه میشود:
عن ارطأه قال: یدخل السفیانی الکوفه فیستلها ثلاثه أیام ویقتل من أهلها ستین ألفا ثم یمکث فیها ثمان عشره لیله یقسم أموالها ودخول الکوفه بعدما یقاتل الترک والروم بقدفنسیا [بقرقیسیا] ثم یبعث علیهم خلفهم فتن فترجع طائفه منهم إلی خراسان فیقتل السفیانی ویهدم الحصون حتی یدخل الکوفه ویطلب أهل خراسان ویظهر بخراسان قوم تذعن إلی المهدی ثم یبعث السفیانی إلی المدینه فیأخذ قوما من آل محمد حتی یؤدیهم الکوفه ثم یخرج المهدی ومنصور هاربین ویبعث السفیانی فی طلبهما فإذا بلغ المهدی و منصور الکوفه نزل جیش السفیانی الیهما فیخسف بهم ثم یخرج المهدی حتی یمر بالمدینه فیستنقذ من کان فیها من بنیهاشم وتقبل الرایات السود حتی تنزل علی الماء فیبلغ من بالکوفه من أصحاب السفیانی نزولهم فیهربون ثم ینزل الکوفه حتی یستنقذ من فیها من بنیهاشم ثم یخرج قوم من سواد الکوفه یقال لهم العصب لیس معهم سلاح إلا قلیل وفیهم بعض أهل البصره قد ترکوا أصحاب السفیانی فیستنفذون ما فی أیدیهم من سبی الکوفه وتبعث الرایات السود بالبیعه إلی المهدی. (سیوطی، ۱۳۸۷: ۵۸، ح۹۱)
آنچه در متن روایت آمده، با حوادث تاریخی قرن دوم _ که در جریان آن بنیامیه با قیام عباسیان سرنگون شدند _ تا حدود زیادی مطابقت دارد. یعقوبی نوشته است:
محمد بن قسری، کوفه را برای بنیهاشم گرفته و دعوت آنها را علنی کرد و بنیامیه و هوادارانشان را از کوفه پراکنده ساخت و سیاه را آشکار کرد. (یعقوبی، ۱۳۶۲: ج۲، ۳۲۲)
این موضوع احتمال جعل این خبر را از سوی عباسیان تقویت میکند. قرار گرفتن دو نام مهدی و منصور در کنار هم و گریختن آنها و رسیدنشان به کوفه نیز از مواردی است که به رد روایت کمک میکند. طبق نصوص معتبر، امام مهدی از مکه و از کنار خانه خدا ظهور میکند و پیش از آن، کسی از آن حضرت اطلاعی ندارد (نک: مفید، ۱۴۱۳: ج۲، ۳۷۹). ضمن آنکه وجود شخص دیگری تحت عنوان منصور، همراه امام مهدی مردود است. علاوه بر آنکه منبع این روایت، نه مصادر روایی متقدم اهلسنت و شیعه که الفتن است و قابل اعتماد نیست. همچنین اشکال عدم اتصال به معصوم نیز آن را فاقد اعتبار ساخته است.
حدیث زیر هم با حوادث تاریخی مطابقت زیادی دارد و میتواند ساخته عباسیان باشد:
عن علی بن ابی طالب قال: إذا خرجت خیل السفیانی إلی الکوفه بعث فی طلب أهل خراسان ویخرج أهل خراسان فی طلب المهدی فیلتقی هو والهاشمـی برایات سود علی مقدمته شعیب بن صالح فیلتقی هو و السفیانی بباب اصطخر فتکون بینهم ملحمه عظیمه فتظهر الرایات السود وتهرب خیل السفیانی فعند ذلک یتمنی الناس المهدی و یطلبونه. (سیوطی، ۱۳۸۷: ۶۴، ح۱۱۱)
در این صورت منظور از سفیانی، مروان آخرین خلیفه اموی است و عباسیان نیز چنانکه سفاح اولین خلیفه بنیعباس را مهدی معرفی کردهاند (مسعودی، ۱۳۶۵: ۳۱۹)، برای تثبیت این مفهوم، از خلیفه اموی نیز به سفیانی تعبیر کردهاند. قرینه تاریخی دیگر آنکه سفاح قبل از اعلام رسمی خلافت، مدتی از ترس حکومت اموی در کوفه پنهان بود و جز گروهی اندک، دیگران _ حتی سپاهیان _ از او اطلاع نداشتند (یعقوبی، ۱۳۷۱: ج۲، ۳۲۳). منظور از قوای خراسان هم _ که با پرچمهای سیاه به سمت عراق آمدند _ نیروهای ابومسلماند؛ چنانکه مراد از بنیهاشم و هاشمی در بسیاری از روایات، همان بنیعباس است (صادقی، ۱۳۸۹: ۲۲۶). نیروهای خراسانی در مناطق زیادی با امویان و طرفدارانشان درگیر شدند که بعید نیست آنچه در روایت آمده از این قبیل رویاروییها باشد.
به هر حال احتمالاً متن روایت پیشگویی معصوم درباره حوادث قرن دوم بوده که از سوی عباسیان تحریف و وانمود شده که در تمهید ظهور امام مهدی قیام میکنند و سفاح نیز مهدی موعود است. اینگونه اخبار، نشاندهنده مطابقت با سقوط بنیامیه و ظهور پرچمهای سیاه بنیعباس است و ظاهراً اجمالی از پیشگویی امامعلی درباره ظهور و سقوط دولتهای اولیه اسلامی بوده، اما پس از آن حضرت مورد تحریف واقع شده و مطالبی بر آنها افزوده شده است (همو: ۱۰۴ – ۱۰۵). در مصادر روایی شیعی، چنین روایتی نقل نشده است. در میان مصادر روایی متقدم اهلسنت نیز به جز الفتن، هیچ منبعی آن را روایت نکرده است. در سند آن نیز نام ولید بن مسلم قرار دارد که متهم به تدلیس است (عسقلانی، ۱۴۰۴: ج۲، ۲۸۹؛ ذهبی، بیتا: ج۱، ۳۰۳). بنابراین، علاوه بر مردود بودن آن از نظر دلالی، سند آن نیز وضعیت قابل قبولی ندارد.
۵٫ جعل و تحریف روایات رایات سود و قیام خراسان
در میان احادیث مهدویت، شمار قابل توجهی یکی از علامات ظهور امام مهدی را قیام تمهیدی در مشرق و به طور مشخص در خراسان میدانند. نشان سپاهیان خراسان در این قیام پرچمهای سیاه یا همان «رایات سود» است؛ تا آنجا که برخی اطلاق نام خراسان را به مجموعه ایران کنونی در گذشته، قرینهای بر این عقیده میدانند که مقصود روایات از «مشرق» و «خراسان» کشور ایران است. (هاشمی شهیدی، ۱۳۸۲: ۱۵۵؛ طبسی، ۱۳۹۰: ۴۶). بر اساس این نظر بنیعباس تلاش کردند تا روایات درفشهای سیاه را بر ضد بنیامیه معنا کنند و به مردم بقبولانند که حکومت و درفشهای برافراشته آنان، همان چیزی است که در روایات پیامبراکرم بشارت داده شده و امام مهدی از خاندان آنان است (کورانی، ۱۳۸۳: ۲۲۹).
در مقابل روایاتی وجود دارند که در آنها رایات سود، مذموم خوانده شدهاند؛ چنانکه در روایتی آمده است:
هرگاه رایات سود از مشرق روی آوردند، اول امرشان فتنه، میانه آن هَرَج و پایان آن ضلالت است. (مجلسی، ۱۴۰۴: ج۳۱، ۵۲۹)
در رخدادهای قرن دوم هجری و خیزش ابومسلم خراسانی قرائنی وجود دارد که موجب ردّ پذیرش روایات رایات سود، خراسان و مشرق به مثابه قیام تمهیدی آستانه ظهور میشوند. امام حسن عسکری در ذکر زندگانی امامصادق تصریح کردهاند که بعد از مروان حمار، پرچمهای سیاه از خراسان به همراه ابومسلم، در سال ۱۳۰ق حرکت کردند و سپس سفاح به فرمانروایی رسید (نک: طبری، ۱۴۱۳: ۱۱۱). موسی بن بکر نیز از ماجرای دیدار شخصی به نام عبدالرحمن با امامصادق گزارش داده که امام به وی فرمود:
وقت آن رسید! او صاحب پرچمهای سیاه از خراسان بود. (همو: ۱۴۱)
گفته شده است که ابومسلم پیش از دیدار با ابراهیم عباسی، عبدالرحمن نام داشت و او نام وی را به ابومسلم تغییر داد (ابناثیر، ۱۳۷۱: ج۱۴، ۱۶۰). برخوردهایی که از امامصادق در راهنمایی اصحاب نسبت به چگونگی رویارویی با خروج پرچمهای سیاه نقل شده نیز نشان میدهد که این رخداد مربوط به دوره آن حضرت _ یعنی اوایل قرن دوم هجری _ بوده و در زبان روایات به همان حادثه اطلاق میشده است (از جمله نک: نوری، ۱۴۰۸: ج۱۱: ۳۶؛ نعمانی، ۱۳۹۷: ۱۹۷).
قرائنی مانند ذکر نام بنیامیه و بنیعباس اطمینان حاصل میکند که رایات سود و روایات مربوط به آن، ارتباطی به قیام تمهیدی آستانه ظهور ندارد. برای مثال، نامه معاویه بن ابیسفیان به زیاد، ماهیت این پرچمها را به خوبی آشکار میکند؛ وی نوشته است:
… علی(ع) تو را آگاه کرد که اصحاب رایات سود همان عجمهایی هستند که از خراسان روی میآورند؛ آنانند که بنیامیه را در ملکشان مغلوب میکنند و به قتل میرسانند، حتی اگر در زیر سنگ باشند. (هلالی، ۱۴۱۵: ۷۴۴ و ۷۴۵)
حتی خود بنیامیه و بنیعباس نیز بر اساس اخباری که از طریق معصومان به آنان رسیده بود، انتظار قیام خراسان را داشتند (ابناثیر، ۱۳۷۱: ج۱۵، ۳۸)؛ چنانکه حوادث پیشگویی شده، در افواه مردم شایع بود و در مجامع عمومی، سخن از قیام مشرقیان با پرچمهای سیاه در میان بود (نک: یعقوبی، ۱۳۶۲: ج۲، ۳۲۱؛ ابناثیر، ۱۳۷۱: ج۱۵، ۳۷؛ طبری، ۱۳۷۵: ج۱۱، ۴۵۱۳). افزون بر آن که درباره رایات سود از ائمه پس از امامصادق روایتی وجود ندارد. بنابراین آنچه درباره رایات سود نقل میشود، مربوط به پیامبراکرم و صحابه و ائمه اطهار معاصر بنیامیه است و از اینرو مقصود از این پرچمها، همان پرچمهای بنیعباس است وگرنه دستکم یکی دو مورد در کلام ائمه پس از امامصادق یافت میشد (صادقی، ۱۳۸۹: ۱۱۷).
قول دیگر درباره روایات رایات سود و قیام خراسانیان از مشرق که بر پایه آنها رایات سود به عنوان علامات ظهور امام مهدی پذیرفته میشوند، تطبیق آنها با قیام عباسیان در اوایل قرن دوم هجری است. طرفداران این نظر معتقدند که مقصود این روایات قیام ابومسلم خراسانی و شورش او بر بنیامیه است؛ نهضت و قیامی که راه را برای روی کار آمدن بنیعباس هموار کرد و آنها را بر کرسی خلافت نشاند (صدر، ۱۳۸۷: ۵۶۷). این عده با تمسک به این احتمال درباره روایاتی که امام مهدی را در بین سپاهیان خراسان میدانند (سیوطی، ۱۳۸۷: ۲۸، ح۲۱). با تعارض مواجه شده و برای رفع آن برخی از روایات را مردود میدانند؛ در حالی که اکثر احادیث با موضوع پرچمهای سیاه را با این عنوان که همان رایات ابومسلماند، میپذیرند (نک: صدر، ۱۳۸۷: ۵۶۸ به بعد).
از نظر برخی محققان، روایات رایات سود و قیام خراسانیان، بر قیام عباسیان با فرماندهی ابومسلم خراسانی دلالت میکند؛ عباسیان خود به این مسئله واقف بودند (ابنخلدون، ۱۳۹۱: ج۳، ۱۷۲) و از طریق اخبار غیبی که از پیامبراکرم و ائمه اطهار نقل شده بود (ابناثیر، ۱۳۷۱: ج۱۵، ۳۷)، اجمالاً آماده قیام بودند و حتی برای این امر برنامهریزی میکردند (همو: ج۱۴، ۱۵۹ و ۱۶؛ طبری، ۱۳۷۵: ج۱۱، ۴۵۱۳).
در این میان روایات قیام خراسانیان و اهل مشرق و برپا شدن پرچمهای سیاه و ارتباط آنها با ظهور امام مهدی ضعیفاند و احتمال جعلی بودن آنها دور نیست. اغلب روایات اهلسنت در این زمینه از این قبیل روایات هستند. روایات مذکور در مصادر روایی متقدم شیعی نیز که در آنها از امام مهدی سخن گفته شده و برخی از آنها برای تقویت روایات اهلسنت استفاده میکنند، از نظر تعداد نسبت به روایات اهلسنت بسیار اندکاند.
نمونههایی از روایات رایات سود و قیام خراسان که با امام مهدی ارتباط مضمونی دارند و احتمالاً ساخته عباسیاناند، در ادامه ارائه میشوند:
عن ابن مسعود قال: بینما نحن عند رسول الله إذ أقبل فتیه من بنیهاشم فلما رآهم النبی اغرورقت عیناه وتغیر لونه قال: فقلت: ما نزال نری فی وجهک شیئا نکرهه فقال: إنا أهل بیت اختار الله لنا الآخره علی الدنیا وإن أهل بیتی سیلقون بعدی بلاء وتشریدا وتطریدا حتی یأتی قوم من قبل المشرق معهم رایات سود فیسألون الحق فلا یعْطَونه فیقاتلون فینْصَرون فیعْطَون ما سألوا فلا یقبلونه حتی یدفعوها إلی رجل من أهل بیتی فیملؤها قسطا کما ملأوها جَوْرا فمن أدرک ذلک منکم فلیأتهم ولو حبوا علی الثلج فإنه المهدی. (سیوطی، ۱۳۸۷: ۲۸، ح۲۱)
این روایت در چند مصدر روایی اهلسنت نقل شده (نک: طبرانی، ۱۴۰۴: ج۸، ۴۱۳؛ حاکم نیشابوری، ۱۴۱۱: ج۴، ۵۱۱)، اما در آنها پرچمهای سیاه ذکر نشده و از اینرو احتمال میرود بخش پایانی روایت به اصل آن افزوده شده است. احتمالاً عباسیان که خود را اهلبیت میخواندند، با افزودن عبارات پایانی به اصل روایت، قصد داشتهاند رایات سود را پیشگویی پیامبراکرم و وسیله رفع بلا و تطرید و تشرید از اهلبیت قلمداد کنند.
البانی این روایت را به دلیل وجود شخصی به نام یزید بن ابیزیاد در سند تضعیف کرده است (البانی، بیتا: ج۱، ۲۱۰). این شخص در سند دو مورد از روایات وارد شده در مصادر اهلسنت وجود دارد (قزوینی، بیتا: ج۲، ۱۳۶۶) که یکی از آنها فاقد وصف «سود» برای رایات است. قرینه دیگر بر مردود بودن این روایت، تعارض آن با روایات دیگری است که طبق آنها قیام کنندگان خراسانی در طلب امام مهدی خروج و به سمت کوفه حرکت میکنند (حاکم نیشابوری، ۱۴۱۱: ج۴، ۵۴۷؛ سیوطی، ۱۳۸۷: ۷۰، ح۱۲۵). اما در این روایت گفته شده که امام مهدی در میان سپاه رایات سود است.
این مضمون در برخی از مصادر روایی متقدم شیعه نیز وارد شده، اما از نظر دلالی و سندی با اشکالاتی مواجهاند. پنج مورد از این روایات در دلائل الامامه آمدهاند که چهار روایت با مضمون یکسان، از طریق عبدالله بن مسعود از پیامبراکرم نقل شدهاند (طبری، ۱۴۱۳: ۲۳۴، ۲۳۵ و ۲۳۶). یکی از این احادیث لفظ «رایه» را مطلق و بدون وصف رنگ برای پرچمها آورده (نک: همو: ۲۳۵) و عبارات پایانی آن با سه حدیث دیگر تفاوتهای قابل توجهی دارد که شاید قرینهای بر ضعف سه حدیث دیگر باشد. افزون بر آن، به نام و خُلق مهدی نیز در آن اشاره شده است. حدیث دیگر تنها پنج علامت را برشمرده که وجود نام شعیب بن صالح بین آن و روایات رایات سود همگرایی مضمونی ایجاد میکند. بهعلاوه نشانهای ندارد که قیام خراسان را متصل به ظهور بداند (نک: همو: ۲۶۱). سایر روایات نیز اشکالات متنی و سندی متعدد دارند؛ به ویژه عدم اتصال به معصوم (نعمانی، ۱۳۹۷: ۱۴۶ و ۱۴۷)، وجود نام دو واقفی در سند (همو: ۲۵۳، ۲۵۷، ۲۶۰ و ۳۹۰؛ درباره دو واقفی مزبور نک: کشی، ۱۳۴۸: ۴۰۳ و ۴۰۴)، اشکال سندی به سبب روایت از طریق جابر و اشکالات متنی (نعمانی، ۱۳۹۷: ۲۸۰؛ طوسی، ۱۴۱۱: ۴۵۲؛ عیاشی، ۱۳۸۰: ج۱، ۶۴ و ۲۴۴)، تصریح به بنیعباس (نعمانی، ۱۳۹۷: ۲۶۰)، نامشخص بودن هویت خراسانی (همو؛ طوسی، ۱۴۱۱: ۴۴۷؛ مفید، ۱۴۱۳: ج۲، ۳۷۵)، نبود عنوان رایات سود (نعمانی، ۱۳۹۷: ۲۶۰ و ۲۹۰)، شاذ و مردود بودن موضوع اختفای امام مهدی بعد از خروج سفیانی (طوسی، ۱۴۱۱: ۴۴۴) و عدم وصف رایات به رنگ سیاه (عیاشی، ۱۳۸۰: ج۱، ۶۴ و ۲۴۴).
برخی روایات از رویآوردن رایات سود از مشرق خبر دادهاند که مهدی نیز در میان آنهاست. مانند این روایت:
عن ثوبان قال قال رسول الله: یقتتل عند کنزکم ثلاثه کلهم ابن خلیفه ثم لا تصیر إلی واحد منهم ثم تطلع الرایات السود من قبل المشرق فیقتلونکم قتلا لم یقتله قوم ثم یجیء خلیفه الله المهدی فإذا سمعتم به فأتوه فبایعوه ولو حبوا علی الثلج فإنه خلیفه الله المهدی. (سیوطی، ۱۳۸۷: ۲۹، ح۲۲)
یکی از محققان، رایات سود را مربوط به ایران و مقصود از جنبش پرچمهای سیاه را قیام تشیع میداند که بر این اساس مراد از «یقتتل عند کنزکم» حوادث مربوط به عراق خواهد بود (نک: هاشمی شهیدی، ۱۳۸۲: ۲۴۲ و۲۴۳). اما با توجه به مجموعه اخبار مربوط به رایات سود و همچنین قرائن تاریخی و روایی، این سخن درست نمینماید.
به گفتۀ ابنکثیر، مراد از کنز ظاهراً کعبه است (قزوینی، بیتا: ج۲، ۱۳۶۷)؛ اما احتمالاً منظور از کنز «پادشاهی و ملک» است؛ چنان که سندی گفته است: «أَی مُلْککُمْ» (زرکلی، بیتا: ج۷، ۴۴۶). به احتمال زیاد، منظور از سه نفری که با هم مقاتله کردهاند، خلیفهزادگان اموی بودهاند که با هم در رقابت بودند و در نهایت مروان بر دیگران ظفر یافت (ابنعساکر، ۱۴۱۹: ج۷، ۲۴۶). قرینه دیگری که مؤید این نظر است، نقلهایی است که در الفتن آمده و به احتمال زیاد، پیشگویی حوادث مربوط به سقوط امویان یا ساخته شده بر اساس آن وقایع باشند؛
زیرا در آنها به نام برخی از امویان، مانند سلیمان بن هشام (مروزی، ۱۴۱۲: ج۱، ۱۹۷) و هشام (همو) تصریح شده است. عبارت «ولو حبوا علی الثلج» نیز شاید برگرفته از روایتی باشد که پیامبراکرم درباره ظهور امام مهدی بعد از غیبت بیان فرمودهاند (طبری، ۱۴۱۳: ۲۴۰).
با توجه به قرائن یادشده، این روایت از نظر دلالی ارتباطی به امام مهدی نداشته و احتمالاً در آخرین سالهای حکومت اموی و همزمان با درگیری داخلی امویان به دست عوامل عباسی جعل شدهاند.
در بعضی از روایات از شخصی سخن گفته شده که مجموعاً دارای چند ویژگی است: جوان و از بنیهاشم است؛ در کف راست یا چپش خالی وجود دارد؛ از اهالی خراسان است؛ با سفیانی نبرد میکند و وی را شکست میدهد. از جمله روایتهای زیر:
عن ابی جعفر قال: یخرج شاب من بنیهاشم بکفه الیمین خال من خراسان برایات سود بین یدیه شعیب بن صالح یقاتل أصحاب السفیانی فیهزمهم. (سیوطی، ۱۳۸۷: ۶۱، ح۱۰۱)
عن علی قال: تخرج رایات سود تقاتل السفیانی فیهم شاب من بنیهاشم فی کفه الیسری خال و علی مقدمته رجل من تمیم یدعی شعیب بن صالح فیهزم أصحابه. (همو: ۶۳، ح۱۰۷)
در این دو روایت نامی از امام مهدی نیست، اما مضمون آن دارای دلالت اشاری بر مدح این شخص است. با توجه به عبارت «شاب من بنیهاشم» احتمالاً این حدیث از سوی عوامل ابومسلم خراسانی، در اواخر دوران بنیامیه جعل شده است. در این صورت مقصود از شخصی از بنیهاشم، ابومسلم خواهد بود (درباره عنوان بنیهاشم، نک: صادقی، ۱۳۸۹: ۲۲۶)؛ زیرا او زمانی که تسلط یافت خود را به بنیهاشم منتسب کرد و ادعا کرد که از فرزندان سلیط بن عبدالله بن عباس است (ابناثیر، ۱۳۷۱: ج۱۴: ۱۶۱). حتی طرفدارانش او را از اهلبیت به شمار میآوردند (همو: ۲۷۵). در منابع تاریخی، ذکری از خال کف دست (راست یا چپ) او وجود ندارد؛ شاید وی این خال را داشته و بر همین اساس هم این روایت جعل شده است.
عدم اعتماد علمای اهلسنت و شیعه به این دو روایت قرینهای بر ضعف آنهاست. روایت جابر نیز جای تردید دارد (نک: حلی، ۱۳۸۳: ۳۵؛ حلی، ۱۴۱۱: ۴۳۳). افزون بر آن که در سند روایت دوم، علاوه بر ولید بن مسلم، نام رشدین نیز به چشم میخورد (مروزی، ۱۴۱۲: ج۱، ۳۱۱ و ۳۱۴؛ همچنین درباره روایت یادشده به ترتیب نک: همو: ۱۱۸، ۱۰۷ و ۱۲۹) که هر دو تضعیف شدهاند (عسقلانی، ۱۴۰۴: ج۲، ۲۸۹؛ ذهبی، بیتا: ج۱، ۳۰۳؛ سیوطی، بیتا: ج۱، ۳۹۹).
۶٫ ادعای تجدید خلافت عباسی در آستانه ظهور
در مصادر روایی، موضوع بنیعباس در چند روایت مطرح شده که مرتبط با موضوع مهدویت است. این روایات مبنای دیدگاهی قرار گرفتهاند که بر اساس آنها، نوسازی حکومت بنیعباس، پس از انقراض خلافت، واقعیتی انکارناپذیر و غیر قابل تردید تلقی شده است (هاشمی شهیدی، ۱۳۸۲: ۹۳). اما این دیدگاه درست به نظر نمیرسد و اینکه چگونه ممکن است پس از قرنها، دوباره حاکمیت بنیعباس بازگردد نکتهای است که نمیتوان به استناد چنین روایاتی به آن ملتزم شد (اسماعیلی، ۱۳۷۸: ۲۷۷). روایاتی که در مصادر روایی متقدم شیعی مطرح شدهاند، عموماً از تصاحب حکومت از سوی بنیعباس و مذمت آنان (صدوق، بیتا: ج۲، ۳۴۸) یا حتمی بودن اختلافشان (کلینی، ۱۳۶۵: ج۸، ۳۱۰؛ مفید ۱۴۱۳: ج۲، ۳۷۱ و ۳۷۲؛ نعمانی، ۱۳۹۷: ۲۵۷ و ۲۷۹) خبر دادهاند و دلالتی بر تجدید حکومت این خاندان ندارند. جدا از مواردی که در سند آنها رجال واقفی مذهب به چشم میخورند (نک: نعمانی، ۱۳۹۷: ۲۵۹، ۲۶۲ و ۲۶۳) یا اساساً تصریحی به این مسئله ندارند (نک: طوسی، ۱۴۱۱: ۶۰).
اما حدیثی از امام کاظم نقل شده که با دیگر روایات تفاوتی مهم دارد و آن اینکه:
حکومت بنیعباس از بین خواهد رفت و چیزی از آن باقی نخواهد ماند، سپس تجدید خواهد شد. (نعمانی، ۱۳۹۷: ۳۰۲)
لیکن راوی، علی بن ابیحمزه واقفی است و صرف یک خبر نیز نمیتواند مبنای چنین حادثه قابل توجهی باشد. روایات دیگری نیز وارد شدهاند که برخی از معصوم نیست (طوسی، ۱۴۱۱: ۴۴۳) و تعدادی از آنها با واقعیات مسلّم تاریخی تعارض دارند؛ مانند زوالناپذیری سلطنت بنیعباس (نعمانی، ۱۳۹۷: ۳۰۳). در برخی نیز ذکر الفاظی چون فرج، موجب اشتباه در برداشت شده است (کلینی، ۱۳۶۵: ج۸، ۲۲۴؛ مجلسی، ۱۴۰۴: ج۵۲، ۱۸۳).
در مصادر اهلسنت ذکر بنیعباس به گونهای دیگر است. تعدادی روایت منقول از پیامبراکرم حاوی بشارت به خلافت فرزندان عباس نقل شده که برخی از محققان اهلسنت آنها را جعلی معرفی کردهاند (ابنجوزی، ۱۳۸۶: ج۲، ۳۳)؛ نعیم بن حماد چند باب از کتاب الفتن را به بنیعباس اختصاص داده است. برخی از آنها ناظر به دوران حکومت این سلسله در قرون اولیهاند (مروزی، ۱۴۱۲: ج۱، ۲۰۱، ۲۱۴، ۲۲۴، ۲۹۳ و ۲۹۷) بخشی نیز درباره آستانه ظهور سخن گفتهاند (همو: ۳۱۴). معنایی که این روایات القاء میکنند، برپایی مجدد حکومت بنیعباس در آستانه ظهور است.
روایاتی نیز وجود دارند که از بنیعباس در ارتباط با قیام مهدی موعود نام بردهاند:
عن عبدالسلام بن مسلم قال: لا یزال الناس بخیر و رخاء ما لم ینقض ملک بنیعباس فإذا انتقض ملکهم لم یزالوا فی فتنه حتی یقوم المهدی. (سیوطی، ۱۳۸۷: ۱۰۸، ح۲۴۱)
در سایر روایات نیز به این مسئله اشاره شده، مانند روایتی از محمد بن حنفیه که در آن خبر از حوادثی داده که قرینه تاریخی نادرست بودن آن را اثبات کرده است (همو: ۱۰۷، ح۲۴۰). این روایت قیام امام مهدی را در سال ۲۰۰ق بیان کرده است.
خبری دیگر از ارطأه نقل شده که ظهور دولت بنیعباس را بعد از امام مهدی بیان کرده است:
عن ارطأه قال: ینزل المهدی بیت المقدس ثم یکون خلف من أهل بیته بعده تطول مدتهم و یجبرون حتی یصلی الناس علی بنیعباس فلا یزال الناس کذلک حتی یغزو مع والیهم القسطنطنیه و هو رجل صالح یسلمها الی عیسی بن مریم و لا یزال الناس فی رخاء ما لم ینتقص ملک بنیعباس فإذا انتقص ملکهم لم یزالوا فی فتن حتی یقوم المهدی. (همو: ۹۵، ح۲۰۶)
این روایت علاوه بر مقطوع بودن، با روایت کعب نیز تعارض دارد؛ در خبر ارطأه ظهور دولت عباسیان، بعد از امام مهدی ذکر شده، اما در روایت کعب سقوط عباسیان، علامت ظهور امام مهدی ذکر شده است (همو: ۶۴، ح۱۱۰).
۷٫ جعل روایت درباره فتوحات
قسطنطنیه پایتخت نوزده پادشاه رومی بوده که کنستانتین بر آن حصار کشید و آن را قسطنطنیه نامید (حموی، بیتا: ج۳، ۳۹۷). تسخیر قسطنطنیه، از نخستین سالهای فتوحات اسلامی، جزو برنامههای نظامی و آرزوهای خلفای مسلمان به شمار میآمده است؛ زیرا این شهر و دولت روم شرقی یا بیزانس در زمان ظهور اسلام، پایگاه و پشتوانه اصلی مسیحیان در شرق اروپا بود و با فتح این شهر، دنیای مسیحیت، شکست سختی متحمل میشد و تصرف دیگر سرزمینهای مسیحینشین، با سهولت بیشتری انجام میگرفت (لوکاس، ۱۳۷۶: ج۱، ۳۲۳ و۶۳۶ – ۶۳۷).
از آنجا که عباسیان نیز درصدد دستیابی به این شهر و اراضی روم بودند (یعقوبی، ۱۳۶۲: ج۲، ۶۲)، سفاح در سال ۱۳۳ق سپاهی را به نبرد با کنستانتین پادشاه روم گسیل کرد (همو: ۳۴۹). در سال ۱۶۳ق نیز مهدی عباسی سپاهیانی را از هر طرف، بهخصوص از خراسان جمع کرد و آماده نبرد با روم شد (ابناثیر، ۱۳۷۱: ج۱۵، ۲۹۰). وی در سال ۱۶۵ق پسر خود هارونالرشید را به سمت قسطنطنیه روانه کرد (یعقوبی، ۱۳۶۲: ج۲، ۳۹۶).
سقوط پایگاه مسیحیت در روم شرقی در صدر اول یا پس از آن، دقیقاً به مفهوم سقوط و اضمحلال مسیحیت و مسیحیان بود؛ اما با توجه به اینکه پیش از آن تسخیر قسطنطنیه از آرزوهای مسلمانان به شمار میرفت، برخی از شخصیتهای اسلامی، به شکل یک آرزو بدان مینگریستند و تحقق آن را فقط به وسیله امام مهدی ممکن میدانستند. آنان در پیشگویی احساس خود معتقد بودند با ظهور مهدی اسلام احیا و عدالت پیروز خواهد شد. او شبهجزیره اسپانیا را فتح خواهد کرد و پس از رسیدن به رم، آنجا نیز تسخیر میشود. وی به شرق خواهد رفت و آنجا را در ید قدرت خواهد گرفت. او قسطنطنیه را نیز فتح خواهد کرد و سراسر گیتی از آن او خواهد بود.
قرینه دیگری که میتوان بر این ادعا ارائه کرد اخبار فراوان و آشفته در الفتن است که به جنگ با رومیان و فتح قسطنطنیه اشاره دارد (مروزی، ۱۴۱۲: ج۲، ۴۶۷ به بعد).
روایت تفسیری سدی در ذیل آیه ۱۱۴ سوره بقره، از این قبیل سخنان است که آرزوی دستیابی به قسطنطنیه و هزیمت رومیان را نشان میدهد (سیوطی، ۱۳۸۷: ۱۶، ح۱) نه فتح قسطنطنیه به دست امام مهدی و بازپسگیری آن از مسلمانان منحرف (نک: صدر، ۱۳۸۹: ۲۸۰ و ۲۸۱).
روایت زیر از طریق ابوهریره به پیامبراکرم منسوب شده است:
عن ابی هریره عن النبی قال: لم یبق من الدنیا إلّا یوم لطوّله الله حتی یملک رجل من أهل بیتی یفتح القسطنطنیه وجبل الدیلم. (همو، ۱۳۸۷: ۴۶، ح۶۱)
این حدیث احتمالاً تحریف روایاتی است که در آنها قطعیت ظهور مردی از اهلبیت مورد تأکید قرار گرفته است (همو: ۲۴، ح۱۳). بنابراین مقصود تحریفگران از مصداق تعبیر «مردی از اهلبیت پیامبراکرم» نه امام مهدی، بلکه خلفای بنیعباس بوده است و از همینرو میتوان این عبارت را قرینهای بر جعل حدیث از سوی بنیعباس و حامیان آنها دانست؛ زیرا آنان خود را از عترت و اهلبیت به شمار میآوردند (نک: کریمی و طاووسی مسرور، ۱۳۸۹: ۸۵ به بعد).
در روایات دیگری موضوع روم و قسطنطنیه مطرح شده، از جمله روایتی از پیامبر اکرم از طریق ابیهریره که عبارات پایانی آن درباره رایات سود است (نک: سیوطی، ۱۳۸۷: ۷۰، ح۱۲۵) که خود قرینهای است بر اینکه احتمالاً روایات فتح قسطنطنیه به دست امام مهدی، غالباً از سوی عباسیان و هوادارانشان جعل شدهاند. درباره جبل دیلم نیز چنین است. در آن دوران دیلم (گیلان کنونی) از اهداف نظامی خلفا به شمار میرفت، چنانکه منصور در زمان خلافت سفاح، به پسر خود مهدی نوشت که برای فتح طبرستان _ یا همان دیلم _ لشکرکشی کند (ابناثیر، ۱۳۷۱: ج۱۵، ۱۴۱).
درباره نبرد با ترکها نیز وضعیت روایات، مشابه بحث پیشین است. از آنجا که ترکها تا قرن چهارم هجری هنوز به صورت عمومی اسلام را نپذیرفته بودند (بارتولد، ۱۳۷۶: ۷۳). در دوره خلافت اموی و دوره نخستین خلافت عباسی، حکومت، خطر تهاجمات ترکها را در کمین احساس کرده و از اینرو نبرد با ترکها نیز از مهمترین مسائل حکومتی در قرون اولیه به شمار آمده است. این مسئله اهمیت خود را در جعل و تحریف روایاتی که از آینده جهان اسلام و ظهور امام مهدی سخن گفتهاند، نمایان کرده و اخباری برای ترغیب مردم به شرکت در فتوحات وضع شده است (کریمی و طاووسی مسرور، ۱۳۸۹: ۸۵ به بعد). احتمالاً عباسیان همچنان که آرزوی فتح روم، به خصوص قسطنطنیه را داشتند، نبرد با ترکان و پیروزی بر آنها را نیز در برنامههای خود قرار دادند. شاید از همینرو در این زمینه نیز به جعل روایات دست زدند. مانند روایتهای زیر:
عن کعب قال: [أول] لواء یعقده المهدی یبعثه إلی الترک فیهزمهم ویأخذ ما معهم من السبی و الأموال ثم یصیر إلی الشام فیفتحها ثم یعتق کل مملوک معه ویعطی أصحابه قیمتهم. (سیوطی، ۱۳۸۷: ۹۰، ح۱۸۴)
عن الحکم بن نافع قال: یقاتل السفیانی الترک ثم یکون استئصاله علی یدی المهدی وهو أول لواء یعقده المهدی یبعثه إلی الترک. (همو: ۱۰۸، ح۲۴۲)
برخی از معاصران با توسل به اینگونه روایات، شرایط کنونی حاکم بر جغرافیای سیاسی جهان را ملاک قرار داده و چنین برداشت کردهاند که منظور از ترک، احتمالاً ترکان عثمانی (ترکیه) یا روسیه است و امام مهدی بعد از ظهور طبق پیشبینی این روایات، با آنان خواهد جنگید (کورانی، ۱۳۸۳: ۲۱)؛ اما این برداشت نمیتواند صحیح باشد؛ زیرا در مصادر متقدم روایی شیعه، حدیثی منقول از ائمه اطهار گویای نبرد امام مهدی با ترکان وجود ندارد. از سوی دیگر دهها روایت آشفته در الفتن درباره نبردها وجود دارند که هر روایتی از آن میان، با حادثهای در طول تاریخ قابل انطباق است. ضمن آنکه روم، ترک و مسلمانان، در طول تاریخ نبردهای فراوان داشتهاند؛ چنانکه در دهه هفتاد نیز عدهای به زعم خود جنگ نفت را بر اساس برخی از روایات فتن و ملاحم، بر نشانههای ظهور تطبیق دادند (صادقی، ۱۳۸۹: ۸۴ – ۸۵).
در روایت دوم سخن از نبرد سفیانی با ترک است که در نهایت به دست امام مهدی نابود میشوند. در صورت پذیرش جعل روایت به دست عوامل عباسی در این زمینه، منظور از سفیانی در آن یکی از خلفای بنی امیه است؛ زیرا امویان بارها به مناطقی از مشرق لشکر کشیده بودند (برای نمونه نک: ابنجوزی، ۱۴۱۲: ج۶: ۲۱۱) و عباسیان با جعل چنین روایاتی قصد داشتهاند خلیفه عباسی را امام مهدی معرفی کنند که در شرق، ترکها را به زانو در خواهد آورد و جهان را فتح خواهد کرد.
نتیجه
عصر تدوین روایات اهلسنت، مصادف با رخدادهای سیاسی _ اجتماعی مهمی بود که بستری مساعد برای جعل و تحریف روایات مهدویت به شمار میرود. این روایات به مصادر روایی اهلسنت راه یافته و با روایات معتبر و صحیح مهدویت درآمیختند. از جمله گروههای تأثیرگذار در جعل و تحریف روایات مهدویت، عباسیان بودند که در تکاپوی ایجاد دولتشان و در جهت مشروعیتبخشی به تحرکات خود، اقدامات گستردهای شکل دادند تا حکومت خود را دولت موعود پیامبراکرم معرفی کنند. عباسیان با رسیدن به حکومت، علاوه بر بهرهبرداری از روایات ساخته شده به دست بنیحسن، خود نیز با استفاده از ابزارهای حکومتی در جهت القای مهدویت خلفای خود، به جعل و تحریف بخش دیگری از روایات مهدویت دست زدند. اکنون انبوهی از روایات که احتمالاً از سوی عوامل عباسی در موضوعاتی مانند تبار و نسب امام مهدی، سفیانی، رایات سود، تجدید خلافت عباسی در آستانه ظهور و فتوحات جعل شدهاند، بهویژه در مصادر روایی اهلسنت وجود دارند.
پیشنهاد
نقد دلالی و تحلیل و ارزیابی تخصصی روایات ملاحم و فتن در صحاح اهلسنت با رویکرد تاریخی، موضوعی است که نیازمند تحقیق و پژوهش علمی است. این موضوع میتواند علاوه بر بازشناسی روایات معتبر از اخبار ضعیف در این منابع، بخشهایی از تاریخ اسلام را نیز روشنتر کند.
منابع
_ ابناثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ترجمه: ابوالقاسم حالت و عباس خلیلی، تهران، مؤسسه مطبوعاتی علمی، ۱۳۷۱ش.
_ ابنجوزی، عبدالرحمن بن علی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق: محمد عبدالقادر عطا و مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۲ق.
_ ابنجوزی، عبدالرحمن بن علی، الموضوعات، تحقیق: عبد الرحمن محمد عثمان، مدینه، المکتبه السلفیه، چاپ اول، ۱۳۸۶ق.
_ ابنخلدون، عبدالرحمن بن محمد، مقدمه ابن خلدون، بیروت، مؤسسه الأعلمی للمطبوعات، ۱۳۹۱ق.
_ ابنعساکر، علی بن حسن، تاریخ دمشق، تحقیق: علی شیری، بیروت، دار الفکر للطباعه والنشر والتوزیع، ۱۴۱۹ق.
_ اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه، تبریز، مکتبه بنیهاشمی، ۱۳۸۱ق.
_ اسماعیلی، اسماعیل، «بررسی نشانههای ظهور»، از مجموعه چشم به راه مهدی، قم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، ۱۳۷۸ش.
_ اصفهانی، ابوالفرج علی بن حسین، الأغانی، تحقیق: سمیر جابر، بیروت، دار الفکر، چاپ دوم، بیتا.
_ اصفهانی، ابوالفرج علی بن حسین، مقاتل الطالبیین، ترجمه: جواد فاضل، تهران، انتشارات علمی، ۱۳۶۲ش.
_ البانی، محمد ناصرالدین، السلسله الضعیفه، اسکندریه، مرکز نور الإسلام، بیتا.
_ بارتولد، واسیلی ولادیمیروویچ، تاریخ ترکهای آسیای مرکزی، ترجمه: غفار حسینی، تهران، نشر توس، ۱۳۷۶ش.
_ جرجانی (ابنعدی)، عبدالله بن عبدالله، الکامل فی ضعفاء الرجال، تحقیق: یحیی مختار غزاوی، بیروت، دارالفکر، چاپ سوم، ۱۴۰۹ق.
_ حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، تحقیق: مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۱ق.
_ حلی (ابنداود)، جعفر بن حسن بن یحیی، الرجال، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۸۳ق.
_ حلی، حسن بن یوسف بن مطهر، الرجال، قم، دار الذخائر، ۱۴۱۱ق.
_ حموی، یاقوت بن عبدالله، معجم البلدان، بیروت، دارالفکر، بیتا.
_ خزاز قمی، علی بن محمد، کفایه الأثر، قم، انتشارات بیدار، ۱۴۰۱ق.
_ دمشقی (ابنکثیر)، اسماعیل بن عمر، البدایه والنهایه، بیروت، مکتبه المعارف، بیتا.
_ دهخدا، علیاکبر، لغتنامه دهخدا، تهران، مؤسسه انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۷۲ش.
_ دینوری (ابنقتیبه)، عبدالله بن مسلم، الامامه و السیاسه، تحقیق: طه محمد الزینی، قاهره، مؤسسه الحلبی و شرکاه للنشر و التوزیع، ۱۳۸۷ق.
_ ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الإسلام، تحقیق: عمر عبدالسلام تدمری، بیروت، دارالکتاب العربی، چاپ اول، ۱۴۰۷ق.
_ ذهبی، محمد بن احمد، تذکره الحفاظ، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، بیتا.
_ زرکلی، خیرالدین، الأعلام، بیروت، دار العلم للملایین، چاپ پنجم، ۱۹۸۰م.
_ زرکلی، خیرالدین، حاشیه السندی علی ابنماجه، قاهره، المکتبه الشامله، بیتا.
_ ساشادینا، عبدالعزیز عبدالحسین، «مهدویت»، ترجمه: بهروز جندقی، فصلنامه انتظار، ش۱۵، بهار ۱۳۸۴ش.
_ سیوطی، عبدالرحمن بن ابیبکر، الدر المنثور فی تفسیر المأثور، قم، کتابخانه آیتالله مرعشی نجفی،۱۴۰۴ق.
_ سیوطی، عبدالرحمن بن ابیبکر، العرف الوردی فی أخبار المهدی، تحقیق و تصحیح: دکتر مهدی اکبرنژاد، تهران، هستینما، چاپ اول، ۱۳۸۷ش.
_ سیوطی، عبدالرحمن بن ابیبکر، الئالی المصنوعه فی الأحادیث الموضوعه، بیروت، دار الکتب العلیمه، بیتا.
_ سیوطی، عبدالرحمن بن ابیبکر، تاریخ الخلفاء، تحقیق: محمد محییالدین عبدالحمید، مصر، مطبعه السعاده، چاپ اول، ۱۳۷۱ق.
_ صادقی، مصطفی، تحلیل تاریخی نشانههای ظهور، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی حوزه علمیه قم، ۱۳۸۹ش.
_ صافی گلپایگانی، لطفالله، منتخب الاثر فی الامام الثانی عشر، تهران، مکتبه الصدر، چاپ سوم، بیتا.
_ صدر، سید محمد، تاریخ الغیبه الکبری، ترجمه: دکتر سید حسین افتخارزاده، تهران، نیک معارف، ۱۳۸۷ش.
_ صدر، سید محمد، تاریخ ما بعد الظهور، ترجمه: حسن سجادیپور، تهران، موعود عصر، ۱۳۸۹ش.
_ صدوق، محمد بن علی بن بابویه، علل الشرائع، قم، انتشارات مکتبه الداوری، بیتا.
_ صدوق، محمد بن علی بن بابویه، کمال الدین و تمام النعمه، قم، دار الکتب الإسلامیه، ۱۳۹۵ق.
_ صفدی، خلیل بن ایبک، الوافی بالوفیات، تحقیق: أحمد الأرناؤوط و ترکی مصطفی، بیروت، دار إحیاء التراث، ۱۴۲۰ق.
_ طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الکبیر، تحقیق: حمدی بن عبدالمجید السلفی، الموصل، مکتبه العلوم و الحکم، چاپ دوم، ۱۴۰۴ق.
_ طبری (الشیعی)، محمد بن جریر، دلائل الامامه، تحقیق: قسم الدراسات الإسلامیه مؤسسه البعثه، قم، مرکز الطباعه و النشر فی مؤسسه البعثه، چاپ اول، ۱۴۱۳ق.
_ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الرسل و الملوک، ترجمه: ابوالقاسم پاینده، تهران، اساطیر، چاپ پنجم، ۱۳۷۵ش.
_ طبسی، نجمالدین، چشماندازی به حکومت مهدی، قم، بوستان کتاب، ۱۳۹۰ش.
_ طقوش، محمد سهیل، دولت عباسیان، ترجمه: حجتالله جودکی، قم، پژوهشکده حوزه و دانشگاه، چاپ اول، ۱۳۸۰ش.
_ طوسی، محمد بن حسن، الأمالی، قم، انتشارات دارالثقافه، ۱۴۱۴ق.
_ طوسی، محمد بن حسن، الغیبه، قم، مؤسسه معارف اسلامی، ۱۴۱۱ق.
_ عسقلانی (ابنحجر)، احمد بن علی، تقریب التهذیب، تحقیق: مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت، دار الکتب العلمیه، چاپ دوم، ۱۴۱۵ق.
_ عمیدی، سید ثامر، تطبیق المعابیر العلمیه علی ما أختلف و تعارض من أحادیث المهدی بکتب الفریقین، قم، مکتبه اهلالبیت، بیتا.
_ عیاشی، محمد بن مسعود، تفسیر العیاشی، تهران، چاپخانه علمیه، ۱۳۸۰ق.
_ فاروق، عمر، «فرهنگ مهدویت در لقبهای خلفای عباسی»، ترجمه: غلامحسن محرمی، تاریخ در آیینه پژوهش، ش۱، بهار ۱۳۸۳ش.
_ قزوینی (ابنماجه)، محمد بن یزید، السنن، تحقیق: محمد فؤاد عبدالباقی، بیروت، دارالفکر، بیتا.
_ قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، قم، مؤسسه دارالکتاب، ۱۴۰۴ق.
_ کریمی، محمود؛ سعید طاووسی مسرور، «انگیزههای سیاسی در جعل روایات مدح و ذم بلاد»، دانش سیاسی، دوره ۶، ش۱۱، اردیبهشت ۱۳۸۹ش.
_ کشی، محمد بن عمر، رجال الکشی، مشهد، انتشارات دانشگاه مشهد، ۱۳۴۸ش.
_ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، دار الکتب الإسلامیه، ۱۳۶۵ش.
_ کورانی، علی، عصر ظهور، ترجمه: مهدی حقی، تهران، دارالهدی، ۱۳۸۳ش.
_ کوفی، فرات بن ابراهیم، تفسیر فرات کوفی، بیجا، مؤسسه چاپ و نشر، ۱۴۱۰ق.
_ لوکاس، هنری، تاریخ تمدن، ترجمه: عبدالحسین آذرنگ، تهران، انتشارات کیهان، ۱۳۷۶ش.
_ متقی هندی، علی بن حسامالدین، کنز العمال فی سنن الأقوال والأفعال، بیروت، مؤسسه الرساله، ۱۹۸۹م.
_ مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الاطهار، بیروت، مؤسسه الوفاء، ۱۴۰۴ق.
_ مروزی، نعیم بن حماد، الفتن، تحقیق: سمیر أمین الزهیری، قاهره، مکتبه التوحید، چاپ اول، ۱۴۱۲ق.
_ مسعودی، علی بن الحسین، التنبیه والاشراف، ترجمه: ابوالقاسم پاینده، تهران، انتشارات علمی، ۱۳۶۵ش.
_ معارف، مجید، پژوهشی در تاریخ حدیث، تهران، انتشارات کویر، چاپ نهم، ۱۳۸۷ش.
_ معتزلی (ابنابیالحدید)، فخرالدین ابوحامد عبدالحمید بن ابوالحدید، شرح نهج البلاغه، قم، انتشارات کتابخانه آیتالله مرعشی، ۱۴۰۴ق.
_ مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الإختصاص، قم، انتشارات کنگره جهانی شیخ مفید، ۱۴۱۳ق.
_ مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الإرشاد، قم، انتشارات کنگره جهانی شیخ مفید، ۱۴۱۳ق.
_ مناوی، عبدالرؤوف، فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، مصر، المکتبه التجاریه الکبری، چاپ اول، ۱۳۵۶ق.
_ میرداماد، محمدباقر، الرواشح السماویه، تحقیق: غلامحسین قیصریهها و نعمتالله جلیلی، قم، دار الحدیث للطباعه و النشر، چاپ اول، ۱۴۲۲ق.
_ نعمانی، محمد بن ابراهیم، الغیبه، تهران، مکتبه الصدوق، ۱۳۹۷ق.
_ نوری، حسین، مستدرک الوسائل، قم، مؤسسه آلالبیت، ۱۴۰۸ق.
_ هاشمی شهیدی، سید اسدالله، زمینهسازان انقلاب جهانی حضرت مهدی از دیدگاه روایات، قم، مؤسسه انتشاراتی پرهیزکار، چاپ دوم، ۱۳۸۲ش.
_ هلالی، سلیم بن قیس، کتاب سلیم بن قیس، قم، انتشارات الهادی، ۱۴۱۵ق.
_ هیتمی (ابنحجر)، احمد بن محمد، القول المختصر فی علامات المهدی المنتظر، تحقیق: مصطفی عاشور، قاهره، مکتبه القرآن، بیتا.
_ یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ترجمه: محمدابراهیم آیتی، تهران، انتشارات علمی، ۱۳۶۲ش.