مطالعات متفرقه (خارج از سیر مطالعاتی)

دانلود کتاب: مثل ها و پندها – جلد ششم (۹۶ ص)

مثل ها و پندها (جلد ششم)

نویسنده: آیت الله محی الدین حائری شیرازی

 

فرمت pdf برای استفاده در سیستم های مختلف  با نمایش ساختار اصلی کتاب

دانلود کتاب به فرمت pdf

 

مثل ها و پندها (۶)

آیت الله محی الدین حائری شیرازی

 

بسم الله الرحمن الرحیم 

 

 

 

خدا ، آرامش دلها

اسباب بازی

الا بذکر الله تطمئن القلوب

قلبی را که خدا در درون انسان آفریده ، ناآرام خواهد بود . تا وقتی که آشنا به یاد خدا شود . هر چیزی که به قلب بدهند سیر نمی شود و تسلی پیدا نمی کند . تنها به یاد خدا است که قلب ،آرامش پیدا می کند .

گاهی بچه ها بهانه ی پدر می گیرند ، هر اسباب بازی که به آنها می دهید باز تسکین پیدا نمی کنند ، هر وعده که به آنها می دهید ،آرامش پیدا نمی کنند و گریه می کنند . همسایه می پرسد چرا گریه می کند ؟ می گویید : بهانه ی پدر گرفته است . قلب مومن هم نسبت به خدا چنین است . بهانه ی خدا می گیرد و هرچه از دنیا را به این مومن می دهند ، آرام نمی گیرد . مثل بچه ها که گاهی لج می کنند و یک ساعت پا به زمین می زنند و گریه می کنند و هر چه به آنها می گویند بس کن ، بس نمی کنند . شما هم خسته می شوید . مومن هم گاهی لج می کند . یعنی به او عزت دنیا می دهی ، نگاهی به آن می کند و می اندازد بیرون ، مقام و قدرت و پول و باغ و ماشین می دهی ، همسر و بچه می دهی ، هر چه می دهی _ مثل بچه ای که از بازیچه ها سیر شده باشد_ با هیچ یک آرامش پیدا نمی کند . قلبی خدا به انسان داده ، که جز به خدا به هیچ چیز دیگری انس پیدا نمی کند و سرگرم نمی شود .

پیوند با خدا

چاه و استخر

یک چاه را با یک استخر بزرگ مقایسه کنید . به چاه نگاه می کنید ، دو یا سه متر بیشتر آب ندارد . اما وقتی با تلمبه از آن یک سال هم آب کشیدی ، آبش تمام نمی شود . هزار استخر را می توان با آن پر کرد .

مومن چون به خدا وصل است ، اگر چه به نظر حقیر و کوچک بیاید ، اما تمام شدنی نیست . کافر اگر چه به اندازه یک دریاچه به نظر وسیع آید ، اما چون به جایی وصل نیست ، اگر از آن برداری تمام می شود و خشک می گردد . چاه یا حوضی که به اقیانوس وصل است ، تمام نمی شود ، اما دریاچه ای که به اقیانوس وصل نیست ،تمام می شود . در حالی که به نظر می آید که یک حوضچه کوچک است و آن یک دریاچه وسیع ! مومن به خاطر این که به خدا وصل است ، عزت پیدا می کند . مشرک را خدا به او اجازه نداده که به او وصل شود . این آلوده و پلید است . تا پاک و موحد نشود ، نباید به ما وصل بشود .

حکومت مردمی

دیوار راست

هر انسانی احساس می کند ، چون انسان است ، حقوقی دارد . همین احساس را اگر برای دیگران هم قبول کند ، مثل آجری است که بر روی یک آجر دیگر بگذارند و با شاغولی آنها را بالا بیاورند . که سنگینی آجرها بر روی هم ضامن استقامت آنها می شود . اما اگر ما این آجرها را کج روی م بگذاریم و به طور مثال ، اگر ابعاد اولی ۲۰ سانتی متر باشد ، وقتی دو متر دیوار رابالا آوردیم و ۲۰ سانتی متر از مرکز ثقل خودش دورتر شده باشد ، دیگر در این جا چون فشار جاذبه و ثقل ، منطبق بر پایگاه ایستادگی نیست ، ریزش می کند . علت ریزش دیوار کج ، این است که فشار ثقل ، منطبق بر پایگاه و تکیه گاه نیست .

در نظامی که متکی به انسانهای متعهد و مسئول نیست ، طبیعتا نحوه ی قرار گرفتن انسانها در کنار هم شاغول نیست . پس امیدی به بقاء آن هم نیست . طرف می خواهد زنده باشد ، اما ملاحظه حقوق دیگران را نمی کند . و در راستای دیگران نیست . همه در یک راستا و در یک امتداد نیستند ، وقتی از مجموعه آنها یک نظام به وجود می آید ، این نظام ، دیوار کج است و اگر آن را به حال خود بگذارند ، ریزش می کند ، حتما باید به کمک یک نیروی خارجی این دیوار را نگه بدارند . نظامهایی که بر انسانهای خدا دوست و خدا پرست و خدا شناس تکیه ندارند و در نهاد انسانها خدا دوستی فراموش شده ، مثل دیواری است که به سمت چپ یا راست ، گردش کرده. در این حالت ناچارند با کمک چیز دیگری ، این نظام را حفظ کنند . بعضی از نظامها با دولت سالاری و به کمک دیکتاتوری دولت ، می خواهند کار بکنند ، این تکیه گاه ندارد . چون طبیعتا از دیکتاتوری می خواهند استفاده کند و با نیروی جاسوسی ، نیروی نظامی قوی و نظم خشن ، می خواهند نظام را حفظ نمایند . پایه ی بعضی هم بر دولت سالاری نیست ، بلکه بر پایه سرمایه سالاری است . نه به عموم و مردم . اینها اگر چه دیکتاتوری رسمی و خشن علنی ندارند ، اما مردم را به وسیله تطمیع یا مشغول کردن به مسائل گوناگون ، حفظ می نمایند .

اما در آنجا که انسانهای موحد بر اساس احترام به حقوق یکدیگر ، نظامی راتشکیل داده اند ، دیگر به تهدید و تطمیع نیاز ندارند و بدون استفاده از اینها ، نظامشان سر پا می ماند . این نظام تکیه بر مردم دارد . چرا ؟ چون مشکلات مردم به وسیله تعهد حل می شود و خود بخود می توانند حفظ بشوند و سر پا بمانند . علی علیه السلام تعبیر می کند که : « اصل ، مردم است » و به مالک اشتر می فرمایند : تو تکیه بر مردم و عامه داشته باشد . چون خرجشان کمتر و کمشکان بیشتر است ، خدمتشان کمتر ، بخصوص آنجا که به صورت دولت سالاری و سرمایه سالاری ظهور کند .

کشف این قضیه که در انسان ، نیرویی است که اگر با آن کار بشود ، این انسانها می توانند جامعه ی بی نیاز از دیکتاتوری و تزویر بسازند . عینا مثل کشف قوه بخار است . وقتی این نیرو کشف شد ، ماشینها ساخته شد و مثل کشف قوه جاذبه و کشف قدرت انرژی خورشیدی و قدرت الکتریسیته است ، که از وقتی کشف شدند ، با اینها ما همه ی وسائل را ساخته ایم . این نیرو را ما وقتی در وجود خودمان شناختیم ، و پی بردیم که از طریق آشنایی با خدا می شود خیلی از مسائل را حل کرد ، مشکلات حل می شود .

کنترل و قدرت اجتماعی

ترمز و دوچرخه

یک روز بچه های من در خانه دوچرخه بازی می کردند ، بچه ی بزرگتر خورده بود به یک بچه ی دیگر . پرسیدم چرا چنین شد ؟ در جوابم گفت : که چرح من لنت ترمزش افتاده ترمز نمی گیرد . به بچه دیگر هم که با دوچرخه می رفته ، گفتم: خوب ، چرخ تو هم که ترمز ندارد .آن کودک گفت : این دو چرخه کوچک است ، چرخ کوچک که ترمز نمی خواهد ، چرخ بزرگ ترمز می خواهد .

خوب ، شما هم دیدهاید که برای دوچرخه های بزرگ ترمز می گذارند ، نه برای دوچرخه های کوچک . خداوند متعال دارد از ما سند می گیرد . که بچه های ما هم اگر بخواهند بگویند نمی دانیم ، نمی توانند بگویند . بچه هفت ساله بخوبی می فهمد که دوچرخه وقتی بزرگ می شود ، قدرتش زیاد می شود ، پس باید ترمز داشته باشد . اگردوچرخه کوچک بی ترمز بازد ،اشکالی ندارد ، چون سرعتی ندارد که بخواهد کنترلش کند . هر چه قدرت چرخ بیشتر بشود ، باید ترمز او هم قوی تر باشد و شما وقتی قدرتی به چنگ می آورید ، باید ترمزی هم داشته باشید . چطور برای دوچرخه اگر درجه اش برود بالا ، ضرورت ترمزش را بچه هفت ساله هم می فهمد ، اما وقتی علم انسان و قدرت او بالا می رود ، ترمز نمی خواهد ؟ چرا کسی را به قدرتی مجهز می کنیم ، بی ترمز؟ در ماشینها هر جه قدرت بال می رود ،ترمز قوی تری برای آن می گذاریم . خداوند به انسان قدرتی داده که وارد کره ی ماه می شود و به سمت سیارات دیگر سیر می کند ، قدرت شکافتن کوه ها و خارج شدن از فضای جاذبه زمین ، قدرت این که شهری را خاکستر کند دارد ، ولی کو ترمزش ؟!..

رابطه ظلم و جهل

آجر و ساختمان

ریشه ی ظلم و ظالم نا آگاهی مظلوم است . مظلوم ناآگاه ، آلت دست ظالم و تحت تبلیغ ، تهدید و تزریقات سوء او قرار می گیرد . هر فردی را که آگاه کردی دیگر ظلم را تحمل نمی کند و حالت پرخاشگری دارد . مثل این که شما یک دانه آجر از یک ساختمان بیرون بکشید ، در این صورت فرو ریختن آن قطعی است .

 

… توجه: برای مطالعه کامل جلد ششم کتاب، به فایل pdf مراجعه بفرمایید. …

0 0 رای ها
شما هم امتیاز بدهید..
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
View all comments
دکمه بازگشت به بالا
0
افکار شما را دوست دارم، لطفا نظر دهیدx
()
x