معیار غلو در اندیشه شیخ صدوق
سال سوم، شماره اول، بهار و تابستان ۱۳۹۱، ص ۴۷ ـ ۶۲
Ma’rifat-i Kalami، Vol.2. No.4, Winter, 2012
زهیر بلندقامت پور* / محمدباقر ملکیان**
چکیده
یکی از مباحثی که امروزه در ایران، به پیروی از بعضی متفکران غربی مطرح میشود، تقدسزدایی از جهان و دین است. از جمله مباحثی که سعی در تقدسزدایی از آن شده است، جایگاه امام است. برخی نویسندگان ادعا کردهاند که علمای قرن دوم و سوم، از جمله شیخ صدوق، هیچ مقام فرابشری برای ائمه(ع) قائل نبودهاند و علمای متقدم و حتی خود اهلبیت(ع)، امامت را در حد «علمای ابرار» تنزل دادهاند. برخی نیز اعتقاداتشان مخالف این نظر بوده، تحت عنوان غلات شناخته شده و از جامعه شیعی طرد شدهاند.
این مقاله در پی این است که با تتبع در کاربردها و صفات ذکرشده برای غالیان در کتب شیخ صدوق، مرز غلو را در اندیشه او پیدا کند و نشان دهد برخلاف ادعای این نویسندگان، شیخ صدوق، با اینکه به سهوالنبی معتقد است، صفات فوق بشری بسیاری را برای اهلبیت(ع) اثبات کرده و به این صفات اعتقاد داشته است.
کلیدواژهها: امام، غلو، تقصیر، علمای ابرار.
* دانشجوی کارشناسی ارشد فلسفه موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره). zbolandghamat@yahoo.com
** عضو هیئت علمی موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)
دریافت: ۲۵/ ۵/ ۱۳۹۱ـ پذیرش: ۷/ ۱۰/ ۱۳۹۱
مقدمه
در میان اندیشههای کلامی، مسئله امامت مرز تشیع و تسنن شمرده میشود. اعتقاد یا عدم اعتقاد به امامت و خلافت بلافصل امیرالمؤمنین(ع) بعد از نبی مکرم اسلام(ص) و ادامه ولایت و خلافت در فرزندان امیرالمؤمنین، تفاوت اساسی شیعه و سنی به شمار میآید. میان شیعیان نیز محور فرقهسازی و انشعاب، معمولاً بر سر مسئله امامت و جانشینی امام بعدی صورت گرفته است. نگاهی به فهرست فرق مختلف شیعه، مانند زیدیه، اسماعیلیه، فطحیه، و کیسانیه نشان میدهد که همه بر سر مسئله امامت و جانشینی امام بعدی اختلاف دارند. مسئله جایگاه ائمه و مقامات اهلبیت(ع) نیز مسألهای است که موجب پدید آمدن برخی از فرقهها شده است. طایفه غلات، یکی از این فرق است. غلات در کلام معصومین(ع) لعن و نفرین شدهاند و امامان از شیوه رفتاری و عقیدتی آنها به شدت انتقاد کردهاند. همین امر موجب شده است که علما و فقهای شیعه از همان ابتدا با مسئله غلو با وسواس و دقت نظر بسیاری برخورد کنند و در عمل و نظر، مرزهای غلو را با تشیع اثنیعشری مشخص کنند.
مرزبندی علما با مسئله غلو و تصریحات ائمه(ع) بر انحرافی بودن این جریان، موجب افراط و تفریطهایی در برخورد با این مسئله شده است. از سویی، بعضی برای فرار از غلو، دچار تقصیر در حق اهلبیت(ع) شدهاند و بین آنها و مردم عادی هیچ تفاوتی نمیگذارند و منکر هر نوع مقام و علم فرا بشری برای پیامبر و امامان شدهاند. از جانب دیگر، عدهای برای بالا بردن مقام معصومین، دچار کفر و الحاد شده و برای آنها الوهیت و استقلال در تدبیر قائل شدهاند؛ اما علمای راستین به مصداق آیه «وجعلناکم أمه وسطاً»، نه به راه افراط رفتهاند و نه در دام تفریط گرفتار گشتهاند؛ هم از مقام ائمه کم نگذاشته و در حق ایشان دچار تقصیر نشدهاند و هم مقامات و مناصب الهی را از ایشان نفی میکنند؛ هم حق خلق را ادا میکنند و هم حق خالق را.
یکی از عللی که امروزه بحث غلو را دوباره در کانون مباحث کلامی قرار داده، ورود اندیشههای غربی به ممالک و جوامع اسلامی است. کلام مسیحی که در پاسخ به تناقضاتi و تحریفات مسیحیت رایج شکل گرفته، وارد اندیشه برخی نویسندگان شده است و ایشان درصددند پاسخهای کلام مسیحی به مشکلات و تناقضات کلامی مسیحیت را عیناً در کلام اسلامی پیاده کنند.ii تقدسزدایی، جزئی جداییناپذیر از جامعه و انسان سکولار و عصر جدید است. انسان مدرن، همه چیز را زمینی و غیرقدسی میداند؛ تا جایی که حتی از دین و خدا نیز تقدسزدایی میکند. تنها شیء مقدس، انسان و آزادی بیحدوحصر اوست که حتی میتواند دین و الهیات را نیز محدود کند. رسوخ این فکر در اذهان برخی نویسندگان، موجب شده است که ایشان نیز به تبعیت از اسلاف غربیشان به تقدسزدایی از دین اسلام بپردازند. برخی آشکارا دست به انکار خدا و دین میزنند و بعضی زیرکانه دین را قبول میکنند، اما شیر بییال و دم اشکمی از آن تصویر میکنند که به هر چیزی میماند، جز دین و اسلام راستین.
یکی از محورهایی که امروزه این نویسندگان بهصورت جدی در پی تقدسزدایی از آن هستند، مقام و منزلت ائمه(ع) است. ایشان سعی دارند با زمینی جلوه دادن مقام امامت، هرگونه منصب الهی و قدسی را از ائمه طیبین و طاهرین نفی کنند. آنان حداکثر چیزی که برای ائمه ثابت میکنند، «علمای ابرار» (کدیور، ۱۳۸۵؛ مدرسی طباطبایی، ۱۳۸۹، ص ۷۳ و ۸۷) بودن است؛ به این معنا که ایشان هیچ ویژگی خاصی همچون علم لدنی، عصمت، نصب الهی و واسطه فیض بین خالق و مخلوق بودن ندارند؛ بلکه فقط علمایی بودند عالم به دین و عامل به احکام، و جز این هیچ ویژگی خاصی نداشتهاند که موجب امتیاز آنها از دیگر مردم شود. سیدحسین مدرسی طباطبایی در کتاب مکتب در فرآیند تکامل و محسن کدیور در مقالات و سخنرانیهای خود چنین بیان میکنند که اندیشه غالب در میان علمای شیعه از نیمه دوم قرن سوم تا نیمه قرن پنجم، نفی صفات فرابشری از ائمه(ع) است؛ یعنی علمای طراز اول شیعه در قرون اولیه معتقد بودهاند ائمه(ع) منصوب خدا نیستند وعلم لدنی و عصمت ندارند؛ و اعتقاد به وجود چنین صفاتی ـ نصب الهی، علم لدنی و عصمت ـ برای اهلبیت(ع)، نزد علمای قرون سوم تا پنجم غلو شمرده میشد و در قرون بعد پیدا شده است.
سیدحسین مدرسی در این زمینه مینویسد: «علمای قم تصمیم گرفتند که هر کسی را که به ائمه نسبت امور فوق بشری بدهد، بهعنوان غالی معرفی و چنین کسانی را از شهر خود اخراج کنند.» (مدرسی طباطبائی، ۱۳۸۹، ص ۸۳) و «دانشمندان حوزه قم که در این دوره عالیترین مقام و مرجع علمی جامعه شیعه بودند، تا پایان قرن چهارم به قدرت و شدت، ضد مفوضه باقی مانده و با انتساب هرگونه وصف فوق بشری به ائمه، برخورد سخت میکردند.» (همان، ص ۹۴) ایشان از قول ابنقبه نقل میکنند: «برخلاف آنچه غالیان میگفتهاند، ائمه اطهار تنها دانشمندانی برجسته و پرهیزکار و عالم به شریعت بوده و بر غیب آگاه نبودهاند.» (همان، ص ۲۲۷)
کدیور نیز در این زمینه مینویسند: «مشایخ قم منکر انتساب اوصاف فوق بشری به ائمه و از قائلان به رویکرد بشری به امامت بودهاند و در حدود دو قرن نمایندگان رسمی جامعه شیعی محسوب میشدهاند. بر اساس تحقیق مامقانی، آنچه را ایشان غلو در حق ائمه میشمردند، امروز (و از حدود قرن پنجم) از ضروریات مذهب شیعه در اوصاف ائمه محسوب میشود.» (کدیور، ۱۳۸۵) و «نسبت غلو به منکران سهوالنبی و الامام، نشان از نگاهی بشری به مسئله دارد. مشایخ قم بیشک از منکران اوصاف فرابشری ائمه بودهاند؛ در عین اینکه در تعهد دینی و التزام شرعی آنها به تعالیم ائمه، کمترین تردیدی نیست.» (همان) و «در این دو قرن، اندیشه مسلط (نیمه دوم قرن سوم تا اواخر قرن چهارم) و اندیشه مطرح (از اوایل قرن پنجم) در جامعه شیعی، رویکرد بشری به مسئله امامت بوده است و اوصاف بشری ائمه، از قبیل علم لدنی، عصمت و نصب و نص الهی (نه نص ازجانب امام قبل یا پیامبر(ص))، از صفات لازم ائمه شمرده نمیشده است و یا حتی بهعنوان غلو، مورد انکار عالمان شیعه واقع شده است.» (همان)
این گروه به سخنان بعضی از بزرگان شیعه و برخی احادیث و آیات استناد میکنند که در آنها هیچ مقام خاص و فرابشری برای ائمه ثابت نشده است: «قُلْ لا أَمْلِکُ لِنَفْسی نَفْعاً وَ لا ضَرًّا إِلاَّ ما شاءَ اللَّهُ وَ لَوْ کُنْتُ أَعْلَمُ الْغَیْبَ لاَسْتَکْثَرْتُ مِنَ الْخَیْرِ وَ ما مَسَّنِیَ السُّوءُ إِنْ أَنَا إِلاَّ نَذیرٌ وَ بَشیرٌ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُون.» (اعراف: ۱۸۸) این گروه این آیه شریفه را دلیل بر نفی علم غیب و علم لدنی میدانند. همچنین به برخی روایات و کلمات علمای قرن دوم و سوم استدلال میکنند که ائمه هیچ مقام و برتری خاصی بر دیگر مردم ندارند. یکی از افرادی که این دسته از نویسندگان به کلماتش استناد میکنند، شیخ صدوق و استادش ابنالولید است. (کدیور، ۱۳۸۵؛ مدرسی طباطبایی، ۱۳۸۹، ص ۹۵) مرحوم صدوق در من لا یحضر الفقیه حدیثی نقل میکند بر جواز سهوالنبی، و پس از آن از قول استادش نقل میکند که اول درجه غلو، نفی سهوالنبی است. بنابراین، اگر کسی قائل به سهوالنبی نباشد، طبق نظر مرحوم صدوق و استادش، جزء غلات شمرده میشود. این نویسندگان، این حدیث و بیان مرحوم صدوق را دلیل میگیرند بر اینکه اگر سهو و نسیان در پیامبر جایز باشد، لازمهاش نفی مقامات خاص و فرا بشری برای ائمه(ع) و حتی پیامبر(ص) است. به عبارتی، در نظر این نویسندگان، سه صفت نصب الهی، علم لدنی و عصمت، از ویژگیهای شیعه غالی است که توسط غلات جزء عقاید اصلی شیعه قرار گرفتند؛ (مدرسی طباطبایی، ۱۳۸۹، ص ۵۹ و ۷۰ و ۸۰ و ۱۰۰؛ کدیور، ۱۳۸۵) اما در نظر شیعه معتدل، و در بیان و نظرگاه خود اهلبیت(ع)، ائمه دارای این سه مقام نیستند.
در این مقاله، ابتدا ویژگیهای غلات در کلام شیخ صدوق نقل خواهد شد و سپس با توجه به بیانات ایشان، نشان خواهیم داد که گرچه شیخ صدوق به سهوالنبی معتقد است، اما مقاماتی مثل عصمت، غایت بودن برای آفرینش و علم لدنی را برای ائمه قائل است که به موجب این مقامات و صفات، از بشر عادی و عالم ابرار بودن فراترند.
ویژگیهای غلات در کلام شیخ صدوق
شیخ صدوق در کتابهایش ویژگیهای متعددی برای غلات ذکر میکند. نگاهی اجمالی به این صفات، مشخص میکند که طائفه غلات، طایفهای واحد با عقایدی واحد نیستند؛ بلکه طیفی گسترده است که از نگاههای بسیار افراطی به مسئله امامت تا دیدگاههای معتدلتری را شامل میشود. شیخ صدوق از قول استادش ابن الولید چنین نقل میکند: «استاد ما محمد بن الحسن ابن الولید معتقد بود، اولین درجه در غلو، نفی سهو از پیامبر(ص) است.» (صدوق، ۱۳۷۸، ج۱، ص ۳۶۰) ازآنجاکه ایشان نخستین و کمترین درجه غلو را عدم اعتقاد به سهوالنبی ذکر کردهاند، معلوم میشود در بین طایفه غلات نیز دیدگاههای مختلفی وجود دارد و کمترین درجهاش عدم اعتقاد به سهوالنبی است. به این مطلب، در کمال الدین نیز تصریح شده است. (صدوق، ۱۳۹۵ق، ج۱، ص۸۲) بنابراین، ویژگیهایی که مرحوم صدوق برای غلات ذکر میکنند، لازم نیست همگی در یک فرد باشد تا جزء غلات شمرده شود؛ بلکه وجود یکی از اینها در غلات موجب میشود که جزء این طایفه به شمار آید.
لازم به ذکر است برای شناخت ویژگیهای غلات، افزون بر بیانات خود شیخ صدوق، میتوان به ظهور روایاتی که در کتابهایش نقل کرده است نیز استناد کرد؛ زیرا نقل روایات توسط ایشان، به ویژه در کتاب من لا یحضره الفقیه، حاکی از این است که نظر خودشان با متن روایت مطابق است.
۱٫ اعتقاد به ربوبیت اهلبیت(ع)
شاید افراطیترین دسته از طایفه غلات کسانیاند که برای ائمه ربوبیت قائلاند. اینها به دلیل دیدن خوارق عادت توسط معصومین، بهاشتباه گمان کردهاند هر کسی که بتواند امری خارق عادت انجام دهد، باید الوهیت داشته باشد. این دسته از غلات، در زمان امیرالمؤمنین(ع) نیز بودند و به دست ایشان کشته شدند. (ابنحیون، ۱۳۸۵، ج۱، ص ۴۸ و ۴۹) شیخ صدوق میگوید: «غلات ـ که خدا لعنتشان کند ـ میگویند اگر علی خدا نبود، آنها ـ کسانی که مدعی روبیت حضرت بودند ـ را با آتش عذاب نمیکرد. به آنها جواب داده میشود اگر علی(ع) خدا بود، برای کشتن آنها احتیاج به کندن چاهها و متصل کردن چاهها با سوراخ به هم و پوشاندن روی چاهها ـ و روشن کردن آتش ـ نبود. و امیرالمؤمنین اینچنین بر آنها حکم را اجرا کرد؛ زیرا آنها قائل به ربوبیت ایشان شده بودند.» (صدوق، ۱۳۷۸، ج۳، ص۱۵۰) واضح است که این دسته، چون برای حضرت امیر ربوبیت قائل بودند و حاضر به توبه نشدند، توسط آن حضرت به درک واصل شدند. کفر این دسته از غلات، واضح است و به همین دلیل امیرالمؤمنین ایشان را به قتل رساندند.
مرحوم صدوق در کتاب عیون أخبار الرضا(ع) حدیثی طولانی نقل میکند که مخالفان اهلبیت احادیثی غالیانه جعل میکنند و موجب میشوند که مخالفان ما، شیعیان را کافر قلمداد کنند: «سپس فرمودند: اى ابن ابی محمود! مخالفین ما سه نوع خبر در فضایل ما جعل کردهاند: ۱٫ غلوّ؛ ۲٫ کوتاهى در حق ما؛ ۳٫ تصریح به بدىهاى دشمنان ما و دشنام به آنان. و وقتى مردم اخبار غلوّ آن دسته را میشنوند، شیعیان ما را تکفیر مىکنند و میگویند: شیعه قائل به ربوبیت ائمه خود مىباشد.» (صدوق، ۱۳۷۸، ج۱، ص ۳۰۴)
این حدیث شریف این را میرساند که اعتقاد به ربوبیت اهلبیت(ع)، از مصادیق غلو است و مخالفان أحادیثی غالیانه جعل میکردهاند تا شیعیان را کافر و معتقد به ربوبیت اهلبیت نشان دهند.
حدیث دیگری که دلالت دارد یکی از طوایف غلات کسانیاند که اعتقاد به ربوبیت اهلبیت دارند، حدیثی است که مرحوم صدوق در الخصال، (ج۲، ص ۶۱۴) نقل میکند. امام صادق(ع) طبق این حدیث شریف میفرمایند: «بترسید از غلو در مورد ما. در مورد ما بگویید: بندگان خدا هستند که خدایی دارند؛ و پس از آن در مورد ما هرچه میخواهید بگویید.» (صدوق، ۱۴۱۴ق، ص ۱۰۱) این بیان از جهتی دلالت دارد که اعتقاد به ربوبیت اهلبیت، از عقاید غلات است؛ و از جانب دیگر، فضایل اهلبیت را بیان میکند. ایشان میفرمایند: هر چیزی که جزء صفات مخصوص باریتعالی است، از ما نفی کنید؛ اما بعد از آن، هرچه میخواهید درباره ما بگویید. بنابراین، هر وصف و منقبتی که به ائمه مقام ربوبیت و خدایی بدهد نفی میشود؛ اما از سوی دیگر، هر وصف خارقالعاده و فرابشری، مثل علم لدنی، عصمت، نصب مستقیم الهی، و سبب خلقت کون و مکان بودن را برای ایشان ثابت میکند.
مرحوم صدوق در نفی غلو میفرمایند: «اعتقاد ما در مورد غلات و مفوضه این است که آنها به خدا کافرند و از یهود و نصاری و مجوس و قدریه و حروریه و همه اهل بدعت بدترند.» (همان، ص ۹۷) از اینکه ایشان بعد از نفی غلو، به آیهای درباره اعتقاد مسیحیان به خدا بودن و ربوبیت حضرت عیسی(ع) استشهاد میکند، فهمیده میشود که منظور ایشان از غلو در اینجا، اعتقاد به ربوبیت اهلبیت(ع) است که ایشان آن را نفی میکند.
۲٫ اعتقاد به تفویض
مرحوم صدوق در برخی عبارات، مفوضه و غلات را به گونهای به هم عطف کردهاند که گویی ایشان غلات و مفوضه را یکی میدانستهاند و مفوضه را نیز از طوایف غلات شمردهاند. ایشان میفرمایند: «علامت مفوضه و غلات و اصنافشان نسبت دادن تقصیر به مشایخ قم است.» (همان، ص ۱۰۱) در این عبارت کسانی را که مشایخ و علمای قم را به تقصیر متهم میکنند، از غلات و مفوضه شمردهاند. قول به غلو و قول به تقصیر، دو نگاه افراطی و تفریطی به مسئله جایگاه امام است. تقابل غلو و تقصیر واضح است و نسبت دادن غلو به کسانی که مشایخ قم را متهم به تقصیر میکنند، معلوم است؛ اما نسبت دادن تفویض به این گروه، وجه درستی پیدا نمیکند؛ زیرا اساساً تفویض ارتباط چندانی با مسئله تقصیر پیدا نمیکند. تفویض یعنی آنکه خدا کار خلق را به ائمه واگذار کرده باشد؛ اما چنین اعتقادی در برابر تقصیر قرار نگرفته است؛ مگر اینکه غلات و مفوضه را یکی شمریم و عطف مفوضه و غلات بر هم را از باب عطف تفسیر یا عطف عام بعد از خاص بدانیم. شاهدش این است که مرحوم صدوق در چند مورد برای بیان حکم غلات یا بیان دیدگاههای آنها، مفوضه و غلات را بر هم عطف کرده است. (صدوق،۱۳۶۲، ج۲، ص ۵۲۹؛ همو، ۱۳۸۵، ج۱، ص ۲۲۷؛ همو، ۱۳۷۸، ص ۲۰۳) با توجه به این نکته، تفویض امور به پیامبر و ائمه نیز از ویژگیهای غلات میباشد و مفوضه نیز از طوایف غلات شمرده میشوند. واضح است که منظور از «مفوضه» در اینجا، معتزلیان نیستند؛ زیرا معتزله برای تصحیح اختیار و ثواب و عقاب، توحید افعالی را منکر شدند و به این دلیل به آنان نیز مفوضه میگویند؛ اما تفویض در اینجا بهمعنای تفویض امور به اهلبیت(ع) است.
مرحوم صدوق حدیثی از امام صادق(ع) نقل میکند که به رد قول مفوضه میپردازند:
و از زراره نقل شده که میگوید به امام صادق(ع) گفتم: یکی از فرزندان عبداللهبن سبأ قائل به تفویض است. حضرت فرمود: تفویض چیست؟ گفتم: میگوید خداوند پیامبر(ص) و علی(ع) را خلق کرد؛ سپس امور مخلوقات را به ایشان تفویض کرد؛ پس خلق میکنند و رزق میدهند و زنده میکنند و میمیرانند. امام فرمود: دروغ میگوید دشمن خدا. اگر نزد او رفتی، آیه سوره رعد را بخوان… بهسوی او رفتم و آنچه امام صادق فرموده بود، به او گفتم. پس گویی سنگ شد یا لال شد. (صدوق، ۱۴۱۴ق، ص ۱۰۰)
مرحوم صدوق بعد از بیان حدیث میگوید: «همانا خداوند امر دینش را به پیامبر تفویض کرده و فرموده است: “وَ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا؛” و این را به ائمه نیز تفویض کرده است.» با توجه به این حدیث و عبارت مرحوم صدوق، روشن میشود که اعتقاد به تفویضِ اموری مثل خلق، احیا، اماته، و رزق به ائمه و پیامبر باطل است و با توجه به عبارت ایشان در صفحه ۱۰۱، منظور از مفوضه و غلات، یکی است و اعتقاد به تفویض چنین اموری نیز از عقاید غلات است. ادامه بیان ایشان دلالت میکند که خدا امور دینی را به پیامبر و ائمه تفویض کرده است و از این جهت، برای ایشان مقامی فرابشری و فوق عالم ابرار بودن قائل است.
۳٫ اعتقاد به کشته نشدن اهلبیت(ع)
شیخ صدوق روایاتی را نقل میکند که اعتقاد به کشته نشدن اهلبیت و زنده بودن ایشان را از نشانههای غالی بودن شمرده است. ایشان در خصال، بعد از ذکر حدیثی از امام صادق(ع) میگوید:
یازده امام بعد از پیامبر، همه کشته شدهاند؛ بعضی با شمشیر کشته شدهاند، مانند امیرالمؤمنین(ع) و امام حسین(ع) و باقی با سم کشته شدهاند و حقیقتاً این جریان بر آنها اتفاق افتاده است؛ نه آنچنانکه غلات و مفوضه ـ لعنت خدا بر آنان باد ـ میگویند که آنها حقیقتاً کشته نشدهاند و بر مردم امر مشتبه شده است. (صدوق، ۱۳۶۲، ج۲، ص ۵۲۸)
بنابراین، یکی از ویژگیهای غلات در نظر شیخ صدوق، اعتقاد به کشته نشدن اهلبیت(ع) است. این طایفه از غلات، شهادت اهلبیت را مانند عروج حضرت عیسی(ع) میدانند که خدا در سوره نساء آیه ۱۵۷ میفرماید: «وَقَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسیحَ عیسَى ابْنَ مَرْیَمَ رَسُولَ اللَّهِ وَما قَتَلُوهُ وَما صَلَبُوهُ وَ لکِنْ شُبِّهَ لَهُمْ.» پس همانگونهکه حضرت عیسی(ع) به صلیب کشیده نشد، اما امر بر مردم مشتبه شد، این طایفه نیز معتقدند امامان به شهادت نرسیدند، بلکه امر بر مردم و شیعیان مشتبه شده است و ایشان زندهاند. ایشان در اعتقادات میگویند: «و حسنبن علی العسکری‡ توسط معتمد با سم کشته شد؛ و اعتقاد ما این است که این جریان حقیقی بود و امر بر مردم مشتبه نشده است. آنچنانکه بعضی از کسانی که از حد اهلبیت تجاوز میکنند، معتقد هستند….» (صدوق، ۱۴۱۴ق، ص ۹۹) با توجه به بیان ایشان در کتاب خصال روشن میشود که منظور از عبارت «من یتجاوز الحد فیهم» در اعتقادات، غلاتاند.
شیخ صدوق در کمالالدین نیز اشاره میکند که اعتقاد به زنده ماندن اهلبیت، از عقاید طایفهای از غلات است: «بعضی ادعا کردهاند که ائمه کشته نشدهاند و مانند حضرت عیسی(ع) هستند که امر بر مردم مشتبه شده است؛ اما این درست نیست و در مورد ائمه ما هیچ چیزی وارد نشده که مانند حضرت عیسی(ع) هستند؛ و این را ـ کشته نشدن و مشتبه شدن بر مردم ـ فقط طایفهای از غلات ادعا کردهاند.» (صدوق، ۱۳۹۵ق، ج۱، ص ۸۲) این عبارت، از یکسو قول به زنده ماندن و به شهادت نرسیدن ائمه را نفی میکند و آن را عقیده غلات میداند و از سوی دیگر، شاهدی است بر اینکه غلات طایفه واحدی نیستند و طیف گستردهای را شامل میشوند و قول به زنده ماندن ائمه، نظر گروهی از آنهاست، نه همه آنها.
ایشان در علل الشرایع نیز حدیثی از امام صادق(ع) نقل میکند که اعتقاد به زنده ماندن امام حسین(ع) را نظر غلات میداند. «هر کسی گمان کند که حسین(ع) کشته نشده، رسول خدا(ص) و علی(ع) و همه ائمه بعدی را تکذیب کرده است… خدا لعنت کند غلات و مفوضه را. ایشان نافرمانی خدا را کوچک شمردند و به او کفر و شرک ورزیدند و گمراه شدند و گمراه کردند، برای فرار از انجام واجبات و ادای حقوق.» (صدوق، ۱۳۸۵، ج۱، ص ۲۲۷) این حدیث شریف نیز دلالت دارد که اعتقاد به زنده ماندن اهلبیت(ع) و در این حدیث، زنده ماندن امام حسین(ع)، قول غلات و مفوضه است. ادامه حدیث دلالت دارد که یکی دیگر از ویژگیهای غلات، ترک واجبات و ظواهر دینی است که در فقرات بعد به توضیح آن میپردازیم.
۴٫ سهوالنبی
یکی از مسائلی که ذیل بحث نبوت و امامت مطرح میشود، عصمت پیامبران و امامان است. اهل سنت، بحث عصمت را تنها درباره پیامبران مطرح میکنند و شیعه حکم امام و پیامبر را در بحث عصمت یکی میداند. عصمت پیامبران، در سه مقام بحث شده است: عصمت از گناه؛ عصمت در دریافت و ابلاغ وحی؛ و عصمت از خطا و سهو و نسیان. بین متکلمان، در محدوده عصمت پیامبر اختلاف وجود دارد. شیعه امامیه، پیامبر و امام را مطلقاً معصوم از گناه میدانند؛ (سبحانی،۱۴۱۲ق، ج۳، ص ۱۶۶) اما بین متکلمان اهل سنت، در این زمینه اختلاف وجود دارد (همان) جمهور متکلمان شیعه و سنی، پیامبران را در ابلاغ وحی معصوم میدانند؛(همان، ج۳، ص ۱۸۳) اما در مقام سوم که عصمت از خطا و سهو باشد، جمهور اهل سنت سهوالنبی را جایز میدانند. (همان، ج۳، ص ۲۰۰) در شیعه نیز بعضی از علما سهوالنبی و بالتبع، سهو الإمام را جایز میدانند؛ (صدوق، ۱۳۷۸، ج ۱، ص ۳۶۰؛ سبحانی، ۱۴۱۲ق، ج۳، ص ۲۰۴ به نقل از طبرسی، ۱۳۷۲، ج۷، ص۳۱۷) اما بسیاری از علما و محققان شیعه، (سبحانی، ۱۴۱۲ق، ج۳، ص ۲۰۰ و ۲۰۱) سهوالنبی و سهوالامام را ممنوع میدانند و ادله عصمت پیامبر و امام را شامل سهو و خطا در امور عادی و عبادی نیز میدانند. (همان، ج۳، ص۱۹۲- ۱۹۷) بنابراین، بسیاری از محققان و بزرگان شیعه، همانگونه که قائل به عصمت پیامبر در دریافت و ابلاغ وحی هستند، ایشان را از سهو و خطا و نسیان در امور عادی نیز معصوم میدانند. اصطلاح سهوالنبی، گرچه از حیث لغت شامل سهو یا خطای پیامبر در دریافت و ابلاغ وحی نیز میشود، در اصطلاح اهل کلام، فقط به سهو و خطا در تطبیق عبادات و امور عادی و شخصی اطلاق میشود. بنابراین، ادله قائلین به سهوالنبی ناظر به دریافت و ابلاغ وحی نیست؛ بلکه ناظر به تطبیق عبادات و امور عادی و شخصی است. پس لازمه اعتقاد به سهوالنبی، عدم عصمت پیامبر در دریافت و ابلاغ وحی نیست. سهوالنبی به این معناست که پیامبران و ائمه در امور عادی و شخصی خود، مانند دیگر مردمان دچار سهو و خطا و نسیان میشوند. بنابراین، ایشان نیز در عبادات خود شک میکنند و امور عادی را فراموش میکنند و از خطا در تشخیص مصادیق، معصوم نیستند.
مرحوم صدوق، به پیروی از استادش ابنالولید، قائل به سهوالنبی است و یکی از ویژگیهایی که مرحوم صدوق بهعنوان نشانه و پایینترین مرحله غلو ذکر میکند، عدم اعتقاد به سهوالنبی است. ایشان در من لا یحضره الفقیه حدیثی را از امام صادق(ع) نقل میکند مبنی بر وقوع سهوالنبی:
سعید اعرج میگوید: از امام صادق شنیدم که میگفت: خداوند رسولش را هنگام نماز صبح به خواب برد تا خورشید طلوع کرد. سپس پیامبر بیدار شد و دو رکعتی که برای قبل از فجر بود خواند- نافله صبح – و سپس نماز صبح را خواند. و خدا پیامبر را به اشتباه انداخت… و خدا چنین کاری را با پیامبرش بهخاطر رحمت بر امت انجام داد تا اگر مسلمی نماز صبح خواب ماند یا در نماز سهو کرد، بگوید برای پیامبر نیز پیش آمده است. (صدوق، ۱۳۷۸، ج۱، ص ۳۵۸-۳۶۰)
همچنین روایتی در عیون اخبار الرضا(ع) دال بر سهوالنبی نقل شده است.
«اباصلت میگوید: به امام رضا(ع) گفتم: در میان مردم کوفه عدهای گمان میکنند پیامبر در نمازش دچار سهو نشده است. حضرت فرمود: دروغ میگویند؛ لعنت خدا بر ایشان باشد. آنکه سهو نمیکند، فقط خداست.» (صدوق، ۱۳۷۸، ج۲، ص ۲۰۳) مرحوم صدوق سپس قول استادش را که قبلاً گذشت، اینجا ذکر میکند. در این دو حدیث، امام صادق و امام رضا‡ امکان، بلکه وقوع سهو از پیامبر اکرم را اثبات کردهاند. برخی از علما در سند حدیث اشکال کردهاند. (سبحانی، ۱۴۱۲ق، ج۳، ص ۲۰۵؛ شیخ حرّ عاملی، بیتا، ص ۲۶- ۴۴). در دلالت حدیث نیز اشکال شده است که لازمه قبول سهو از پیامبر، امکان سهو و خطای ایشان در دریافت و ابلاغ وحی نیز میباشد. مرحوم صدوق (صدوق، ۱۳۷۸، ج۱، ص ۳۶۰) و مرحوم طبرسی (طبرسی، ۱۳۷۲) به این اشکال پاسخ دادهاند که سهو اگر از جانب شیطان یا فراموشی پیامبر باشد، با مقام عصمت منافات دارد؛ اما اگر از جانب خدا باشد، هیچ اشکالی به عصمت پیامبر وارد نمیکند؛ زیرا سهو از جانب خدا و برای تسهیل بر بندگان صورت گرفته است تا بدانند پیامبر عبد است و خدا نیست؛ اما در دریافت و ابلاغ وحی خدا ایشان را به سهو نمیاندازد. این پاسخ مورد قبول بیشتر دانشمندان شیعه نیست و این تفکیک را کافی نمیدانند. (سبحانی، ۱۴۱۲ق، ص ۲۰۵-۲۰۶). بههرحال، شیخ صدوق و استادش ابن الولید، بلکه مشایخ قم، به سهوالنبی معتقد بوده و منکران آن را جزء غلات شمردهاند.
اعتقاد به سهوالنبی، از اجزای اندیشه شیخ صدوق و استادش ابنالولید، بلکه عقیده مشایخ قم است؛ اما نکتهای که باید به آن توجه داشت این است که برخلاف برداشت برخی نویسندگان از مبنای این بزرگان، اعتقاد به سهوالنبی هیچگونه ملازمهای با نفی مقامات الهی و فرابشری پیامبر و ائمه ندارد. ممکن است کسی به سهوالنبی معتقد باشد، اما مقامات الهی و امور فرابشری، مثل علم لدنی، عصمت، نصب الهی، ظهور خوارق عادت و معجزات را منکر نباشد. باید گفت که اعتقاد به سهوالنبی، گرچه نفی یکی از مقامات فرابشری پیامبر و ائمه است، دلالتی بر نفی دیگر صفات و مقامات ائمه ندارد.
با تورقی اجمالی در احادیثی که مرحوم صدوق در مقامات ائمه ذکر کردهاند و نگاه به کتاب اعتقادات ایشان میشود که ایشان برای ائمه مقام الهی قائلاند و با نظریه «علمای ابرارِ» بعضی نویسندگان، هیچگونه همراهی ندارند. برای نمونه، بعضی مقامات و مراتبی را که مرحوم صدوق برای ائمه و پیامبر ذکر کرده است، بیان میکنیم.
۵٫ ترک نماز و عبادات
این مورد و مورد بعدی را میتوان از ویژگیهای فرعی غلات دانست؛ زیرا ترک عبادت و ادعای کیمیا، از ویژگیهای مخصوص غلات نیست و در غیر آنها نیز وجود دارد؛ مثلاً مرجئه عمل را در ایمان شرط ندانسته، انجام گناه و ترک عبادت را مضر به ایمان نمیدانند؛ بنابراین مرتکب کبیره را حتی فاسق نیز به شمار نمیآورند؛ (سبحانی، بیتا، ج۹، ص ۷۳) اما ویژگیهای قبلی، فقط در غلات وجود دارد.
یکی دیگر از چیزهایی که بهعنوان نشانه غالی بودن در کلام شیخ صدوق وجود دارد، بیتوجهی و ترک عبادات و حقوق شرعی و مالی است. در اعتقادات آمده است: «و علامت حلاجیه از غلات، ادعای انزوا به عبادت است، با وجود تدین آنها به ترک نماز و جمیع فرایض.» (صدوق، ۱۴۱۴ق، ص۱۰۱) بنابراین، از نشانههای مهم غالی بودن، ترک مناسک دینی شمرده میشود. عبارت علل الشرایع، (ج۱، ص ۲۲۷) که قبلاً گذشت نیز بهصراحت ویژگی غلات را بیمبالاتی نسبتبه احکام و آداب شرعی میداند. البته صرف ترک عبادت نمیتواند موجب غالی بودن شود؛ زیرا چهبسا مؤمن نیز عبادات را از روی بیمبالاتی ترک کند. به نظر میرسد، منظور از ترک عبادت، صرف ترک عبادت نیست؛ بلکه منظور، عدم اعتقاد به لزوم عبادت و فرایض است. قرینه این مطلب این است که مرحوم صدوق میگوید: «مع تدینهم بترک الصلاه و جمیع الفرائض»؛ و نشانه آنها را تدین به ترک فرایض میداند، نه صرف ترک فرایض.
۶٫ ادعای علم کیمیا
شیخ صدوق در کتاب اعتقادات، یکی از نشانههای غلات را ادعای علم کیمیا ذکر میکند: «و ایضاً از جمله علامتهایشان ادعای علم کیمیاست؛ با وجود آنکه هیچ از آن را نمیدانند، سواى دغل و فساد و رواج دادن شبهه و تیری بر مسلمانان.» (صدوق، ۱۴۱۴ق، ص۱۰۱) به نظر میرسد، ادعای کیمیا ارتباطی با بحث غلو نداشته باشد؛ اما بعضی از غلات مدعی حلول خدا در خود بودهاند (شهرستانی، ۱۳۶۴، ج۱، ص ۱۲۳) و انجام خوارق عادت و شعبده و سحر را دلیل بر حلول و مقامات خود میدانستند. کیمیا نیز یکی از خوارق عادتی است که از خود نشان میدادند و آن را از کرامات خود میشمردند.
مقامات و درجات فرابشری پیامبر(ص) و ائمه(ع) در کلام شیخ صدوق
منظور از مقامات و صفات فرابشری، صفاتی است که خدا بهطور خاص به اهلبیت(ع) اعطا کرده است و دیگران با سعی و کوشش نیز نمیتوانند به آن برسند. افراد بشر هیچ برتری بر یکدیگر ندارند، مگر به تقوا و عمل صالح. افراد عادی ممکن است با سعی و کوشش و عمل صالح، بعضی مقامات را کسب کنند و به قرب باریتعالی برسند و در شمار مقربین قرار گیرند؛ اما رسیدن به این مقامات، اولاً امری عمومی است و هر کسی که طریق بندگی را طی کند، میتواند به آن برسد؛ ثانیاً، فرد با عمل خود به آن رسیده است؛ ولی منظور از مقامات فرابشری، مقاماتی است که اولاً عمومی نیستند و خدا فقط به اهلبیت و بعضی پیامبران و برگزیدگان این مقامات را اعطا میکند؛ ثانیاً، با کوشش و عمل نمیتوان به آن رسید؛ بلکه خدا از روی علم بینهایتش ایشان را برگزیده و این مقامات را به آنها داده است؛iii ثالثاً، این مقامات را از ابتدای خلقت اهلبیت(ع) به ایشان داده است. متکلمان و نویسندگانی که صفات فرابشری را از اهلبیت(ع) نفی میکنند، بیشتر بر سه مقام نصب الهی، علم لدنی و عصمت تکیه دارند. این سه صفت نیز ویژگیهای ذکرشده برای صفات غیربشری را دارند؛ زیرا اولاً عمومی نیستند؛ ثانیاً، اکتسابی نیستند، بلکه اعطاییاند؛ ثالثاً، از ابتدای خلقت اهلبیت(ع) به ایشان داده شده است. (ابنابیجمهور، ۱۴۰۵ق، ج۴، ص ۱۲۱) شیخ صدوق با اینکه به سهوالنبی معتقد است و عصمت اهلبیت از خطا و سهو را نمیپذیرد، صفاتی را برای ایشان ثابت میکند که از صفات فرابشریاند و بشر عادی نمیتواند به آنها دست یابد.
۱٫ برتر بودن از ملائکه مقرب الهی
«پیامبر(ص) میفرماید: «من از جبرئیل و مکائیل و اسرافیل افضل هستم و از جمیع ملائکه مقربین و از حملکنندگان عرش؛ و من بهترین مخلوقات هستم؛ من بهترین فرزندان آدم هستم.» (صدوق، ۱۴۱۴ق، ص ۹۰) مطابق این نقل، مقام و مرتبه پیامبر اسلام و بهتبع ایشان، ائمه طاهرین، از همه ملائک، حتی ملائک مقرب مثل جبرئیل و میکائیل، بیشتر است. خداوند متعال در سوره انبیا آیات ۲۶ و ۲۷ در وصف ملائکه میفرماید: «بَلْ عِبادٌ مُکْرَمُونَ لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ.» وصفی که خداوند در قرآن برای ملائکه ذکر میکند، اطاعت بیچون و چرا از فرمانهای الهی است. بنابراین، از کنار هم قرار دادن این حدیث و آیه میتوان بر عصمت ایشان نیز استدلال کرد. ملائکه عصمت دارند و مخالف اوامر الهی عملی انجام نمیدهند. اگر پیامبر افضل از همه ملائک، بلکه ملائک مقرب است، پس بهطریقاولی ایشان نیز مخالف اوامر الهی عمل نمیکنند و از گناه و نافرمانی معصوم است. حدیث نقلشده از عوالی نیز این مطلب را تأیید میکند که این عصمت، اکتسابی نیست؛ زیرا پیامبر میفرمایند: «وقتی آدم بین آب و گل بود، من نبی بودم.»
۲٫ افضل بودن از همه مخلوقات
«واجب است اعتقاد داشته باشیم که خلقی افضل از محمد(ص) و اهلبیتش نیست؛ و آنها محبوبترین مخلوقات نزد خدا هستند و با کرامتترینشان هستند؛ و آنها هنگامی که خدا از نبیین میثاق میگرفت و خودشان را شاهد میگرفت، اولین کسی بودند که اقرار کردند و خدا محمد(ص) را برای دیگر انبیا در عالم ذر مبعوث کرد.» (همان، ص ۹۳)
۳٫ سجده شدن آدم بهخاطر وجود نور اهلبیت در صلب او
شیخ صدوق در اعتقادات میگوید: هنگام خلق آدم، خدا به ملائک امر به سجود کرد. این امر به سجود باید بر موجودی باشد که برتر از ملائک است. سجود ملائک برای خدا، عبادت و اطاعت است و بر حضرت آدم، اکرام و احترام است، بهخاطر پیامبر(ص) و اهلبیت عصمت که در صلب آدم بودهاند. «و فرشتگان را امر به سجود نکرد، مگر برای کسی که از آنها افضل باشد. پس سجود ملائکه برای خدا، عبادت و عبودیت است و بر آدم، بهخاطر اکرام آدم است؛ بهخاطر اینکه پیامبر و ائمه ـ صلوات خدا بر آنها باد ـ در صلب آدم قرار داشتند.» (همان، ص ۹۰)
۴٫ مشخص شدن مقام انبیا به قدر معرفتشان به اهلبیت
«خداوند هر چیزی که به هر پیامبری اعطا کرده، بهخاطر اندازه معرفتش به پیامبر ماست و پیشی گرفتنش در اقرار به اوست.» (همان، ص ۹۳)
۵٫ خلق کون و مکان بهخاطر اهلبیت
یکی از فضایلی که شیخ صدوق برای اهلبیت(ع) نقل میکند این است که همه عالم بهخاطر اهلبیت(ع) آفریده شده است. اینکه آسمان و زمین، آدم و حوا و همه فرشتگان بهخاطر اهلبیت(ع) خلق شدهاند، از اموری است که بههیچوجه با عادی دانستن مقام اهلبیت جور درنمیآید. «و خداوند همه مخلوقاتش را بهخاطر پیامبر و اهلبیتش خلق کرد. و اگر نبودند، خدا آسمان و زمین را خلق نمیکرد و بهشت و جهنم را و آدم و حوا و ملائکه و هیچ چیزی را خلق نمیکرد.» (همان)
۶ . همسانی اوامر ائمه و اوامر الهی
«و اعتقاد ما درباره آنها این است که حقاً آنها از جانب خدا آمدهاند و کلامشان کلام خدا، و امرشان امر خدا، و طاعتشان طاعت خدا، و معصیتشان معصیت خداست و آنها چیزی نمیگویند، مگر از خدا و وحی او.» (همان، ص۹۲)
۷٫ عصمت از خطا و گناه
مرحوم صدوق در کتاب اعتقادات میگوید: «و آنها معصوم از خطا و لغزش هستند.» (همان، ص ۹۴) در کتاب عیون أخبارالرضا(ع) (صدوق، ۱۳۷۸، ج۱ ص ۲۲۱) حدیث بلندی از آن حضرت در مقام امام نقل میکند: در این حدیث، مقامات و صفات زیادی برای امام ثابت میشود که یکی از آنها عصمت اهلبیت است. این حدیث، افزون بر اثبات عصمت اهلبیت، علم الهی و لدنی نیز برای ایشان اثبات میکند.
شیخ صدوق در اعتقادات نیز بیانی در اثبات عصمت اهلبیت دارد:
و اعتقاد ما در انبیا و رسل و ائمه و ملائکه این است که ایشان از هر پلیدی معصوم هستند و هیچ گناهی انجام نمیدهند؛ نه صغیره و نه کبیره؛ و عصیان امر خدا نمیکنند و آنچه خدا امر کند انجام میدهند. و کسی که از یکی از احوال ایشان عصمت را نفی کند، ایشان را نشناخته است. (صدوق، ۱۴۱۴ق، ص۹۶)
۸٫ تفویض امور دینی به اهلبیت(ع)
شیخ صدوق یکی از نشانههای مفوضه و غلات را اعتقاد به تفویض میداند؛ اما در توضیح به این نکته اشاره میکند که منظور از تفویضی که غلات به آن قائلاند، تفویض در خالقیت و رزاقیت است؛ اما امور دینی به پیامبر و ائمه تفویض شده است. این حدیث که از زراره نقل شده است قبلاً بیان شد. (همان، ص ۱۰۰)
۹٫ علم لدنی
شیخ صدوق درباره علم اهلبیت(ع) چنین بیان میکند: «و اعتقاد ما در ایشان این است که ایشان رازگاه علم خدا و ترجمان وحی او و ارکان توحید او هستند.» (همان، ص۹۴)
۱۰٫ اوصاف دیگر
شیخ صدوق در کتاب اعتقادات، صفات بیشماری برای اهلبیت ذکر کرده است که به بعضی از آنها اشاره میشود:
اولوالأمر؛ شهداء علی الناس؛ سبیل بهسوی خدا؛ امان اهل ارض؛ مانند سفینه نوح؛ همراهی با قرآن و همراهی قرآن با ایشان؛ واسطه نزول باران؛ و باعث دفع بلا و استجابت دعا. (همان، ۹۴ و ۱۲۱) چنانکه ملاحظه میشود، این صفات نیز از صفات فرابشریاند که مرحوم صدوق آنها را برای اهلبیت(ع) ذکر میکند.
نتیجهگیری
برخی نویسندگان معتقدند که تفکر غالب علما و بزرگان شیعه در قرنهای سوم تا پنجم، نفی صفات فرابشری از اهلبیت(ع) است و کسانی که صفات فرابشری برای ایشان قائلاند، جزء غالیاناند. یکی از بزرگانی که ایشان به سخنانش استناد میکنند، مرحوم صدوق است. گرچه مرحوم صدوق و استادش ابنالولید به سهوالنبی معتقدند و منکرانش را جزء غلات میدانند، اما مرحوم صدوق در کتابهای تألیفی و حدیثیاش، احادیث و مطالبی بیان میکند که نشان میدهد برای ائمه مقامات الهی و فوق بشری قائل است. صفاتی که ایشان برای اهلبیت ذکر میکند ـ و ما بهاجمال به چند نمونه از آن اشاره کردیم ـ بهوضوح نشان میدهد که مقام اهلبیت(ع)، مقام بسیار رفیعی است که در چارچوب اصطلاح «علمای ابرار» نمیگنجد.
بنابراین، اولاً شیخ صدوق و استادش ابنالولید به سهوالنبی معتقدند؛ ثانیاً، اعتقاد ایشان به سهوالنبی هیچ ملازمهای با نفی دیگر صفات فرابشری از اهلبیت(ع) ندارد، ثالثاً، با توجه به صفاتی که مرحوم صدوق برای اهلبیت(ع) ذکر میکند، ایشان قائل به نظریه علمای ابرار نیست و مقام اهلبیت(ع) را بسیار رفیعتر از عالم ابرار بودن میداند.
پینوشتها:
i. اموری مانند تحریف کتاب مقدس و اعتقاد به تثلیث، الوهیت حضرت عیسی(ع)، گناه جبلی بشر، وحدت خدا در عین سه اقنوم داشتن و غیره
ii. به طور مثال مباحث نظیر تجربه دینی، زبان دین، هرمنوتیک و ایمانگرایی در پاسخ به اشکالات واردشده بر کلام مسیحی شکل گرفت و بعضی نویسندگان همین راه حل را به عینه در مورد اسلام اجرا میکنند. کتاب مقدس – اعم از عهد عتیق و عهد جدید – از حیث سند با مشکلات فراوانی روبروست و هیچ کس ادعای الهی بودن و وحی بودن آن را ندارد. مباحثی مانند زبان دین و هرمنوتیک در در ارتباط با چنین متنی شکل گرفته است. امروزه همان مباحث را بعضی نویسندگان در ارتباط با قرآن اجرا میکنند در حالیکه قرآن وحی مستقیم و معجزه جاوید پیامبر و سخن خداست.
iii. «اصطفاکم بعلمه، و ارتضاکم لغیبه، و اختارکم لسره، و اجتباکم بقدرته، و اعزکم بهداه، و خصکم ببرهانه، و انتجبکم لنوره، و ایدکم بروحه، و رضیکم خلفاء فی أرضه، و حججا علی بریته، …، عصمکم الله من الزلل و آمنکم من الفتن و طهرکم من الدنس و أذهب عنکم الرجس و طهرکم تطهیرا» زیارت جامعه کبیره
منابع
ابنحیون، نعمانبن محمد مغربی (۱۳۸۵) ، دعائم الاسلام، قم، مؤسسه آلالبیت.
ابنابیجمهور، محمدبن زینالدین (۱۴۰۵ ق)، عوالی اللئالی العزیزیه، قم، سیدالشهداء.
حرّعاملی، محمدبن حسن (بیتا)، التنبیه بالمعلوم من البرهان، تصحیح مهدی لاجرودی، بیجا، بینا.
سبحانی، جعفر (بیتا)، بحوث فی الملل و النحل، قم، مؤسسه النشر الاسلامی.
سبحانی، جعفر(۱۴۱۲ ق)، الهیات علی هدی الکتاب السنه و العقل، قم، مرکز العالمی للدراسات الاسلامیه.
شهرستانی، محمدبن عبدالکریم (۱۳۶۴)، الملل و النحل، قم، شریف رضی.
صدوق، محمدبن علی (۱۳۷۸) ابنبابویه، عیون الخبار الرضا(ع)، تهران، جهان.
ـــــ (۱۳۸۵)، علل الشرایع، قم، داوری.
ـــــ (۱۴۱۴ق)، الاعتقادات، ط. دوم، قم، کنگره شیخ مفید.
ـــــ )۱۳۶۲(، الخصال، قم، جامعه مدرسین.
ـــــ )۱۳۹۵(،کمال الدین و اتمام النعمه، تهران، اسلامیه.
ـــــ )۱۳۷۸(، من لا یحضره الفقیه، تهران، جهان.
طبرسی، أمینالاسلام (۱۳۷۲)، مجمع البیان، تهران، ناصر خسرو.
کدیور، محسن، «قرائت فراموش شده؛ بازخوانی نظریۀ علمای ابرار، تلقی اولیۀ اسلام شیعی از اصل امامت» ( اردیبهشت ۱۳۸۵)، مدرسه، ش ۳، ص۹۲ – ۱۰۲٫
مدرسی طباطبائی، سیدحسین (۱۳۸۹)، مکتب در فرایند تکامل نظری بر تطور مبانی فکری تشیع در سه قرن نخستین، تهران، کویر.