قانون جذب (۳۹ص)

قانون جذب
نویسنده: حمزه شریفی دوست
لینک دانلود متن کامل مقاله pdf
دانلود کمکی دانلود مقاله:
امروزه موضوعی جدید با عنوان قانون جذب(راز) از طرف بعضی از رهبران معنوی غربی و امریکایی در حال ترویج است. در کشور ما این فرضیه در کارگاههای موفقیت، خانواده ی خلاق و عناوینی از این قبیل مطرح میشود و سمینارهای راز مشتریان زیادی دارد. در قانون جذب تأثیر ذهن بر روان و ساحت وجودی انسان و حتی تأثیر عادی ذهن بر پدیدهها مطرح نیست، بلکه ادعای خلق و آفرینندگی ذهن نسبت به وقایع دنیای خارج مطرح است و تنها ابزاری که جهت آفرینندگی ذهن پیشنهاد میشود، عملی ذهنی به نام «تمرکز و تجسم ذهنی» است. مروّجین داخلی، این ایده را مورد تأیید متون دینی معرفی میکنند. ادعای مبلغین جذب این است که این ایده مورد تأیید متون روانشناختی است و البته از تأییدات یافتههای فیزیک جدید هم یاد میکنند. به همین علت از این ایده به عنوان یک قانون مسلّم نام میبرند.
در این نوشتار مفاهیم مشابه قانون جذب در روانشناختی، مانند: مثبت اندیشی، خودتلقینی و مکتب شناخت درمانی مورد بازخوانی قرار میگیرند و اثبات میشود که این مفاهیم با تعریفی که رهبران جذب ارائه میدهند، متفاوت است و این فرضیه مورد تأیید بزرگان روانشناسی نیست. همین طور علمی نبودن قانون جذب در قالب اشکالات و ابهامات، مورد کنکاش قرار میگیرد. در پایان آسیب های اجتماعی و روانی آن مورد بررسی قرار میگیرد و ادعای دینی بودن این فرضیه ناشی از ناآگاهی و کمبود اطلاعات دینی معرفی میشود و اثبات میشود که قانون جذب یک استراتژی جدید جهت آرمانسازی و ترویج بیشتر سبک زندگی آمریکایی است که بر مبنای انسان محوری (اومانیسم) استوار است و ورود آن به فضای معنویت یک اقدام حساب شده برای تقدسبخشی به این فرضیه و تعالی بخشی به آن است.
تعریف تئوری جذب
تئوری جذب که از آن به قانون راز هم یاد میشود، موضوعی است که امروزه در همه جای دنیا از آن سخن گفته میشود؛ سخنرانان، روانشناسان، فیلمسازان ، نویسندگان، همه و همه این موضوع را به بحث گذاشته و ضمن تبلیغ آن، از این ایده، به عنوان یک قانون مسلم دفاع میکنند. این مفهوم با نامهای جذب، قانون جذب، راز، قانون راز و گاهی هم با نام تجسم خلاق، بر سر زبانها است. قانون جذب طبق گفتهی مروجینش به این شرح است:
«عمل تجسم، تو را به هر چه بخواهی، متصل میکند. تجسم خواستهات، نیروی مغناطیسی ایجاد میکند و این نیرو، خواستهات را به سوی تو جذب میکند.»[۲]
«این قانون، همان قانون جاذبهی عمومی است، اما در حطیهی افکار. قانون جاذبهی نیوتن میگوید: کرهی زمین همهی اجسام را به سمت خود میکشد، اما قانون جذب میگوید: تمام چیزهایی که ما تصور میکنیم، به سوی ما جذب میشوند[۳]».
«تو همه چیز را به طرف خود جذب میکنی: مردم، شغل، شرایط زندگی، وضع سلامتی، ثروت، قرض، شادی، ماشینی که بر آن سوار میشوی و اجتماعی که در آن زندگی میکنی. مثل آهنربا همهی اینها را به طرف خویش جذب میکنی. به هر چه فکر کنی، همان اتفاق میافتد. کل زندگی تو تجلی افکاری است که در ذهنت جریان دارند[۴]».
«با تصور و افکار شما، تمام دنیا یک کاتالوگ در دست شما میشود. انگار شما دارید به جهان سفارش میدهید. هر انتخاب که بکنید درست است. قدرت تماماً در اختیار شماست[۵]».
«شما در سه گام به آرزوهای خود دست مییابید: نخست، خواستن: «به دنیا فرمان بده»؛ دوم، باور: «باور داشته باش که به خواستهات رسیدهای» و سوم، تجسم: «احساس کن که به خواستهات رسیدهای[۶]».
«افکار ما به اجسام تبدیل میشوند. هر چیزی در فکرت بگذرد، به زودی آن را در مشت خواهی گرفت. حکمرانان و بزرگان، این راز را میدانستند و تلاش میکردند، مردم آن را نفهمند؛ چون در آن صورت، همه میخواستند از آن استفاده کنند. بزرگان این راز را مخفی داشتند[۷]».
«قدم اول در فعالسازی قدرت ذهن، تغییر تصاویر ذهنی است. همهی رویدادهای زندگی، پرداختهی تجسمات انسان است. بنابراین، باید نیروی تجسم و تصور ذهن را باور داشت و به تغییر نگرش خود و محیط در خصوص دیگران و رویکردهای زندگی، همت گماشت تا موجبات تغییر در واقعیت این امور فراهم شود. آیندهی انسانها از راه شیوهی تفکری که برمیگزینند، رقم میخورد و در حقیقت آنها به آنچه میاندیشند، تبدیل میشوند.»[۸] «پدیدههایی که در زندگی انسانها اتفاق میافتد، زاییدهی تفکر آنهاست نه مستقل از فکر آنان.»[۹]
«باید توجه داشت که تفکرات هر چند واقعیت خارجی ندارند، اگر به طور مناسب تقویت و درونی گردند، به طور عینی در قالب فیزیکی انسان عینیت مییابند و تجسم خارجی به خود میگیرند. بنابراین، افکار و اعمال با یکدیگر رابطهی علی و معلولی دارند. در حقیقت، افکار انسان، باعث تحقق اعمال متناسب با همان فکر در زندگی وی میشوند.»[۱۰]
مواردی که در بالا ذکر شد، تنها بخشی از گفتههای رهبران جذب در باب این فرضیه است.
مهمترین ادعا در قانون جذب
آنچه در قانون راز روی آن تکیه میشود، « قدرت خداگونهی ذهن» است که از آن با عنوان تجسم یاد میشود. تئوری راز در مورد ظرفیت دیگر استعدادهای بشری ساکت است و بلکه عادی بودن آنها را پذیرفته است و در مورد قدرت بینایی، شنوایی، بویایی و … فرضیهی جذب ادعایی ندارد. ادعای اصلی در قانون جذب دو محور دارد:
اول اینکه: ذهن انسان قادر است بر پدیدههای خارج از وجود انسان اثر گذارد و امور بیرون از وجود انسان را به سودش تغییر دهد. به عبارت دیگر قانون جذب ادعایی در مورد تأثیر افکار بر روان و درون انسان ندارد، بلکه ادعایش در مورد تأثیر افکار بر امور خارج از وجود انسان است، به این صورت که با استفاده از نیروی خلاق ذهن، میتوان بر امور بیرون از جسم انسان، تأثیر گذاشت.
محور دوم این است که تأثیرگذاری ذهن بر پدیدهها، از نوع تأثیرات عادی نیست، بلکه از نوع تأثیرِ علت بر معلول است. منادیان جذب، تنها از تأثیرگذاری و تأثیرپذیری میان ذهن و پدیدهها، سخن نمیگویند، بلکه از خالقیت ذهن میگویند و خلق و آفرینش را به ذهن نسبت میدهند و ادعا میکنند که ذهن انسان هرچه را (مثبت یا منفی) تجسم نماید، به صورت یقینی و قطعی در عالم خارج (نه در درون انسان) به وقوع میپیوندد. طبق محور دوم، مدعیان قانون جذب رابطهی بین ذهن و امور تجسم شده را رابطهی علت تامه نسبت به معلولش میدانند و مدعیاند همچنانکه خط تولید یک کارخانه مواد خام را تبدیل به محصول مینماید، ذهن انسان نیز قادر است تصویرهای ذهنی را تبدیل به حقایق عینی و خارجی نماید و همه چیز را به سمت خویش جذب نماید. بنابراین نباید تصور شود که منظور از قانون جذب تنها مثبت اندیشی، تلقین، خوشبینی و اموری از این قبیل است.
دلایل پذیرش قانون جذب
در کتابهای زیادی، از یافتههای جدید فیزیک کوانتوم و همینطور کشفیات جدید روانشناسان، در مورد قدرت ذهن، به عنوان پشتوانهی علمی این تئوری نام برده میشود. یافتههای جدید علمی طبق بیان مدافعان تئوری جذب به این شرح است:
الف) ایدهی عدد بحرانی
اگر شمار قابل توجهی (عدد کافی) از انسانها، حتی دیگر موجودات، از رفتاری خاص و الگویی ویژه تبعیت کنند، همان رفتار در تمام آن نوع[۱۱] تظاهر خواهد یافت. کمترین عدد که موجب تسری رفتار به تمام آن صنف خواهد شد، «عدد بحرانی» یا «تودهی بحرانی گونه» نام دارد.[۱۲] ایدهی عدد بحرانی از آنجا قوت گرفت که میمونی در کشور ژاپن به طور ابتکاری، سیب زمینیای را در آب شور دریا شست و سپس آن را خورد. به دنبال این عمل، بعضی از همنوعانش از آن تقلید کردند. تعداد زیادی از میمونهای حاضر همان عمل را انجام دادند. با تعجب مشاهده شد، میمونهایی که در چند فرسخی آنجا زندگی میکردند و با میمونهای ساحل هیچ تماسی نداشتند، این رفتار را از خود بروز دادند! کن کیس[۱۳] معتقد است که اگر تعدادی از افراد نوع بشر از بحران جنگ هستهای آگاهی یابند و این حس را به اکثر افراد انتقال دهند و بیشتر مردم (همان اکثر) این رفتار را از خود متظاهر سازند، بروز جنگ هستهای اجتناب ناپذیر است.
فیزیکدانان از این نصاب به «انتقال مرحلهای» تعبیر میکنند و آن هنگامی است که اتمهای تشکیل دهندهی یک مولکول، به ترتیب خاصی قرار گیرند و تعداد آنها به حدّ نصاب نزدیک شود. در این هنگام بقیهی اتمها، خود به خود در همان مسیر قرار میگیرند. حرکتی عجیب از یک میکروب در یک نقطهی زمین، باعث بروز حرکت دیگر میکروبها، بدون هیچ تماسی، در جای دیگری از کرهی زمین میشود. رهبران قانون جذب این مطلب در مورد قانون جذب را به این صورت توضیح میدهند که این موضوع در مورد رفتار تودهها در جوامع بشری نیز قابل قبول است، به طوری که رفتار کلی انسانها و مواضع جمعی آنها، متأثر از حس مشترک آنهاست.[۱۴]
ب) کشفیات نوین فیزیک کوانتوم
ذرات کوچکتر از اتم، به طور مداوم اتخاذ تصمیم میکنند و عجیبتر اینکه، تصمیمات اتخاذ شده براساس تصمیماتی است که در جای دیگر اتخاذ میشود! ریز ذرات اتم به فوریت میدانند که در جای دیگر چه تصمیمی اتخاذ شده است. مبنای استدلال فلسفهی کوانتوم آن است که همهی چیزهایی که در جهان، به ظاهر منفرد و مستقل به نظر میرسند، در واقع اجزایی از یک کلیت مستقل به شمار میروند.[۱۵] دنیای علم، به سختی میکوشد تا به آنچه رهبران روحانی انسانها گفتهاند، دست یابد[۱۶]. تمامی اجزای عالم، ضمن اینکه در کار انفرادی خود از نقص و خطا عاری هستند، در همان زمان با ذرات دیگر و با کل کائنات هماهنگ و همنوایند و به فواصل زمانی احتیاجی ندارند.[۱۷]
واقعیت این است که آنچه در قسمت قبل به عنوان دلیل علمی برای اثبات قانون جذب بیان کردیم، اولاً، دلیل مستقل نیست، بلکه حداکثر شاهد و قرینهای است که در نهایت میتواند فرضیهای را طرح نماید. در این صورت، صرفاً به تولید احتمال قوی و گمان قابل توجه منجر میشود.
دوم اینکه قراین بالا با قانون جذب چندان ارتباطی ندارند و به اثبات آن کمکی نمیکنند. شواهد بالا حداکثر شواهد «وحدت وجود» و «یگانگی هستی» است و علامت نوعی هماهنگی و همسویی در فعل و انفعال کائنات است، نه تأثیرگذاری ذهن انسان بر پدیدههای عالم خارج. این نکتهی ظریف را وین دایر به زیبایی دریافته است و هر چند این شواهد را در ارتباط با قانون جذب مطرح نموده است، اما در نهایت از این گفتهها «وحدت وجود» را نتیجه گرفته است، نه اثبات قانون جذب.
ج) قانون تشابه
اصلیترین دلیل قانون جذب که در فیلم راز و کتابهای اصلی قانون جذب، انعکاس فراوانی یافته، یک اصل مشهور در عالم جادو است و در کتاب های تاریخ جادوگری به نام قانون تشابه از آن یاد شده است. قانون تشابه میگوید: «شبیه، شبیه خود را میآفریند.»[۱۸]، در قانون تشابه، افکار و باورها و قدرت تجسم، نقش اصلی را دارند. به همین علت جادوگران معتقد بودند که برای باروری و حاصلخیزی مزارع باید در کشتزارها اعمال جنسی و باروری انجام داد.[۱۹]
در طول تاریخ افرادی که به تمرینات جادوگری میپرداختند، به این قدرت فکری میرسیدند که با تمرکز روی برخی از امور و نیز استفاده از ابزار و وسایل خاص، صورتی مجسم و موهوم از فکر مورد نظر را برای خود و دیگران خلق کنند. چنانکه قرآن کریم در داستان رویارویی ساحران با حضرت موسی% میفرماید: *یخَیلُ إِلَیهِ مِنْ سِحْرِهِمْ أنها تسعی* [۲۰] ؛ از سحرشان برای او تخیل ایجاد کردند که آن ریسمانها میجنبد. «قانون جذب اظهار می دارد که هر چیزی مشابه خودش را جذب می کند.»[۲۱]
رهبران قانون جذب براساس قانون تشابه، در پی اثبات چیزی هستند که جادوگران حرفهای نیز هیچگاه ادعا نکردهاند. بنا به گزارش متون تاریخی، قانون تشابه به صورت محدود و در پارهای از امور، توسط جادوگران به کارگیری میشده و در عالم جادو هم برای اجرای این قانون رفع موانع زیادی را به عنوان شرط تأثیر این قانون برشمردهاند[۲۲]، در حالیکه طرفداران قانون جذب برای دستیابی به قدرتهای ذهن، هیچ شرطی را نمیپذیرند و تنها شرط بروز اعجاز از طرف ذهن را، تجسم هدف ذکر کردهاند. لازم به ذکر است آنچه جادوگران با نام قانون تشابه انجام دادهاند، چیزی نبوده مگر تصرف در قوهی خیال افرادی که به قدرت جادو ایمان آورده بودند. به همین علت، این افراد، روان و نفس خود را برای تأثیرپذیری از قدرت جادوگران آماده کرده و در پی آن جادوگر برای آنها نوعی شبیهسازی واقعیت را به نمایش گذاشته است. به علت واقعنمایی امور موهوم از سوی جادوگران، جادو در طول تاریخ، مورد حملهی دین بوده و پیامبران الهی همواره سعی نمودهاند مردم را از اعمال و آیینهای جادویی برحذر دارند و ناکارآمدی و سستی جادو را به آنها گوشزد نمایند.
محاسن قانون جذب
ابتدا باید دانست که صرف نظر از تأثیر تفکر و تصور در رسیدن به مطلوب، چنانکه در قانون راز ادعا میشود، خداوند، کائنات را در اختیار انسان قرار داده و قدرت تسخیر و تصرف در آنها را منحصر به انسان نموده است؛[۲۳] یعنی بسیاری از موجودات، پدیدهها و امکانات طبیعت در بدو امر و در شرایط عادی مسخر انسان هستند. ناگفته پیداست که این تسخیر برای انسانها تام و همه جانبه نیست؛ مثلاً اسبی که جهت بارکشی و سواری در خدمت انسان قرار دارد، ممکن است از وظیفهی همیشگی خود سرباز زند و چند ساعت و یا چند روز سوارکار خود را از خود براند و سر به نافرمانی گذارد و یا کویر، امکان پرورش و رشد پارهای گیاهان و محصولات را ندارد. نتیجه این که: هرموجود و هر پدیدهای در چهارچوبی مشخص و در حدودی معین، در خدمت انسانها قرار گرفتهاند.[۲۴]
مهمترین محاسن این فرضیه موارد زیر است:
از جمله مزیتهای قانون جذب، توجه به مفهوم کلیدی «امید» است. این مفهوم از آنجا که به نشاط، طراوت و بالندگی روحی ختم میشود، ارزشمند و مهم است. هرچند مطلوب شمردن امیدواری، به کلاسها و کارگاههای راز منحصر نیست، اما این ویژگی کاملاً بجا و پررنگ در این دورهها برجسته میشود و از طرف کسانی که آن را قبول کردهاند، به عنوان یک مزیت اخلاقی مورد توجه و تعقیب قرار میگیرد.
از دیگر محاسن این تئوری، پذیرش «شعورمندی کائنات» است. افرادی هستند که فهم دیگران را به بیاهمیت دانسته و اصولاً غیر انسان را صاحب شعور نمیدانند و جمادات را از جهت شعورمندی، هم رتبهی عدم میانگارند، ولی در جذب، بر شعورمندی تأکید شده و این حقیقت پذیرفته شده است.
بیان این نکته لازم است که شعورمندی موجودات در متون دینی، دو تفاوت اساسی با قانون جذب دارد: اول اینکه، شعور موجودات در اسلام شعوری نیست که خداوند برای انسانمداری آدمیان، در دیگر موجودات قرار داده باشد، بلکه این شعور مربوط به درک مبدأ خویش است و نشان از توحیدمحوری هستی و هدفمندی کائنات دارد. در حالیکه در قانون جذب موجودات از این جهت که در خدمت لذتطلبی انسان هستند و همچون غول چراغ جادو، گوش به فرمان او ایستادهاند، دارای درک و شعور معرفی میشوند؛ تفاوت دوم این است که در متون اسلامی (قرآن، روایات و متون فلسفی اسلامی)، نه فقط شعورمندی کائنات، بلکه چهار مرتبه بالاتر از شعور مورد پذیرش واقع شده است:
مراتب بالاتر به ترتیب به این شرح است: ۱٫ عبادت، تسبیح و تهلیل؛ ۲٫ علم و معرفت به مبدأ آفرینش؛ ۳٫ رشد و تکامل؛ ۴٫ هدفمندی مجموع کائنات (هستی). مرتبهی اول چیزی است که بارها در قرآن مورد اشاره قرار گرفته است، همچون آیهی شریفهی *ان من شی الا یسبح بحمده*؛ هیچ چیزی نیست، مگر آنکه حمد و تسبیح خدا میگوید، که در مقام اطلاق و شمول است و همهی اشیا را تسبیحگوی خداوند سبحان میداند. مرتبهی دوم در بخش آخر این آیه آمده است: *الم تر ان الله یسبح له من فی السموات والارض و الطیر صافات کل قد علم صلاته و تسبیحه*[۲۵] این آیه هم تسبیح را برای موجودات مسلم میشمارد و هم علم و آگاهی و التفات به نماز و تسبیح را برای تمامی موجودات اثبات میکند. مرتبهی سوم را علامه طباطبایی در آیات شریفهی *والیه ترجعون* و *کل یجری لاجل مسمی[۲۶]*، بیان نموده است که جریان و سیر و رشد و تکامل، حکمی عمومی است و همهی اجسام محکوم به آن هستند و این جریان و حرکت با رشد و تکامل موجودات درآمیخته است[۲۷]. مرتبهی چهارم یعنی؛ هدفمندی مجموع هستی، چیزی است که روح آیات الهی در قرآن است و در جای جای قرآن به آن تصریح شده است.
سومین نکتهی قوت تئوری راز، پذیرش «ظرفیتها و استعدادهای شگرف درون آدمی» است. توجه به استعدادهای روحانی و توانمندیهای معنوی نفس انسانی، باعث خلق جنبشهای فراوانی در دنیای امروز شده است. این جریانها که همه نوعی سمت و سوی معنوی و عرفانی دارند، درصدد کشف این گونه گرایشهای معنوی و جهت دادن این گرایشها در انسان معاصراند. نفس توجه به ظرفیتهای روحی انسان، امری است مطلوب و مکاتب مختلف به هر میزان در پیوند دادن گرایشهای معنوی انسان با حقیقت هستی توفیق یابند، نسخهی کارآمدتری از معنویت راستین را عرضه نمودهاند. البته در قانون جذب این ظرفیتهای روحی انسان به خوبی مورد شناسایی واقع نشده است و آنچه که شناسایی شده، به خوبی مورد استفاده و بهرهبرداری قرار نگرفته است.
قانون جذب از نگاه روانشناسی
بررسی مختصر متون و مکاتب روانشناختی روشن میکند که برای فرضیهی جذب، نظیر و مشابههایی ذکر شده است، اما هیچ یک از این موارد، نقشآفرینی ذهن را به صورت افسار گسیخته و بدون ضابطه نپذیرفتهاند و قانون جذب را به طور مطلق و کامل تأیید نمیکنند.
آنچه در روانشناسی جهت درمان افسردگی تحت عنوان «روش شناخت درمانی» مطرح است، بر این نظریه مبتنی است که به جای حوادث بیرونی، افکار و طرز تلقی انسانهاست که روحیهی آنها را شکل میدهد.[۲۸] در این روش، با کاستن از فشارهای عصبی، ایجاد امیدواری به آینده در فرد تقویت میشود. به این صورت که از یک طرف احساسات فرد شناسایی میشوند و از طرف دیگر، افکاری که معادلِ آن احساس هستند، مشخص میگردند. مثلاً معلوم میشود که احساس تنهایی، نتیجهی عدم توجه به دیگران و احساس درماندگی، ناشی از فکر عدم بهبود وضعیت است و یا باور و تصور در خطر بودن، موجب ترس و بیمناکی میشود.[۲۹] بنابراین، از آنجا که مقابل هر فکر منفی، یک حال منفی و احساس منفی وجود دارد، شناختدرمانی درصدد ریشهیابی و کشف افکار منفی است تا بتواند احساس منفی برآمده از افکار منفی را درمان کند. رابرت لی هی از بزرگان شناخت درمانی میگوید: «شناخت درمانگران به بیماران یاد میدهند که پیشفرضهای افسردگیزا و اضطرابآور را زیر سؤال ببرند و از این طریق آنها را درگیر تفکرات منطقی و عاقلانه کنند.»[۳۰] وی در ادامه نه فقط به قانون جذب، بلکه به مثبتاندیشی که در روانشناسی جایگاهی مقبول دارد، میتازد و مأموریت شناخت درمانی را از مثبتاندیشی هم جدا میکند. او یادآور میشود: «من معتقدم که شناخت درمانگر، نباید نقش یک رهبر امید بخشی را ایفا کند که هدفش مثبت اندیشی است. ما نباید برداشت کاریکاتورواری را ایفا کنیم که استوارت اسمالی در برنامهی شنبه شبهای nbc اجرا میکند. او میخواهد شما را وادار به این فکر کند که خیلی خوب هستید، شما به قدر کافی باهوش هستید و مردم شما را دوست دارند! شناخت درمانی قصد ندارد از طریق مثبت اندیشی به مراد خود برسد؛ بلکه هدفش آموزش تفکر واقع بینانه است، به گونهای که بتوانیم واقعیت را بهتر بشناسیم.»[۳۱]
دکتر دیوید برنز، برخلاف مدعیان قانون جذب که تفکر و تجسم را شاه کلید دانسته و آن را به تنهایی کافی میدانند، شناخت درمانی را از عمومیت میاندازد و اعلام میکند: «شناخت درمانی به تنهایی برای درمان اختلالات روانی مناسب نیست. برای روان پریشی و … اغلب به دارو و درمان نیاز است. شناخت درمانی، میتواند به افزایش عزت نفس روانپریش کمک کرده، او را در موقعیتی قرار دهد تا با مسائل شخصی خود رفتار مؤثری داشته باشد[۳۲]».
عبارت بالا از دو روانشناس مشهور، گویای این مطلب است که شناخت درمانی، در مورد ارتباط ذهن با عالم بیرون مطرح نشده است، بلکه درصدد اصلاح روان و درون انسان است، همچنین شناختدرمانی به عنوان مقدمهی عمل و اقدام اهمیت پیدا میکند نه به عنوان یک ابزار مستقل برای خلق دنیای خارج و نه یک فرآیند درمانی مستقل. خلاصه اینکه شناختدرمانی، بستری درونی برای عمل بیرونی فراهم میکند تا تصحیح افکار بتواند نقش خود را در اصلاح درون به انجام رساند و کمترین ادعایی نسبت به خالقیت ذهن در خلق پدیدههای خارجی ندارد.
از دیگر مفاهیم مطرح شده در متون روانشناسی، مفهوم «خود تلقینی» است. این مفهوم که به ظاهر با قانون جذب قرابت دارد، هم تعریف و هم کاربردش با قانون جذب متفاوت و مباین است. در این روش نیز ادعای طرفدران راز تأیید نمیشود و به مرتبهای ضعیف از نقش ذهن در درمان روان و اصلاح رفتار بسنده میشود. [۳۳]
به گفتهی روانشناسان، مجموعهی احساسات، اطلاعات و افکار، در نیمهی هوشیاری رسوخ میکند و بر اجزای مبهم و آشنای شخصیت اثر میگذارد، اما چنین تأثیرگذاری نه به آفرینش ذهن منجر میشود و نه به تغییر دنیای خارج.
«در خود تلقینی، با شیوهای مواجه میشویم که امکان میدهد فکر خود را چنان تحت تأثیر قرار دهیم که عوامل مولد تعادل، فعالیت و سلامتی را به آن القا و تثبیت و عوامل بازدارنده را از آن دور کنیم».[۳۴]
از عبارات بالا به وضوح استفاده میشود که در خودتلقینی، آفرینندگی ذهن مطرح نیست، بلکه با ساماندادن افکار، میتوان احساسات را چنان سامان داد که در نتیجه، عوامل فعالیت و اقدام (دقت شود!) در وجود انسان به کار افتد و با اراده و کار و تلاش، وصول به مطلوب محقق شود.
«شایسته است همیشه افکار مثبت و خوشبینانهی خود را حفظ کنیم و آنها را پرورش دهیم. این افکار علاوه بر آنکه برای انجام دادن کارها در ما انگیزه ایجاد میکنند، از اختلالات روانی جلوگیری مینمایند.»[۳۵]
آنچه در عبارات پیش مورد تأکید و قبول نویسنده است، همان تأثیر افکار، بر تقویت انگیزه میباشد و تأثیر تصورات در پیشگیری از بروز اختلالات روانی؛ یعنی فکر و تجسم به ضمیمهی عوامل بیرونی (اسباب و علل منطقی پدیدهها) به هدف منجر میشود، نه خیالپردازی و توهم یک مطلوب.
«انسان از طریق نیروهای کاملاً معیّن فیزیکی از محیطش تأثیر میپذیرد و زندگیاش دقیقاً مانند سایر جانداران به وسیلهی قوانین طبیعی و جهانی تنظیم میگردد. به چیزی غیر از این معتقد بودن، در حکم پذیرش این نظریه است که دایره المعارف بریتانیکا در نتیجهی انفجاری در یک کارگاه چاپ، خود به خود گرد آمده است[۳۶]».
ما در این نوشتار به مبلغین جذب کمک میکنیم و تمامی موارد قابل ذکر برای اثبات جذب را از لابهلای متون روانشناختی و متافیزیکی در اختیارشان قرار میدهیم. بالاترین شاهدی که مدعیان جذب میتوانند از آن جهت اثبات ادعای خود کمک گیرند، یافتهی دکتر راین در مورد نیروی ذهن است. دکتر راین و همسرش بعد از ۲۵ سال مطالعات آزمایشگاهی، به این نتیجه رسیدند که ذهن دارای نیرویی است که میتواند مستقیماً روی مادهی فیزیکی اثر گذارد. دکتر راین این نظریه را حرکت فیزیکی ناشی از نیروی ذهن (پسیکو کینه سیس) نامید[۳۷]. اما باید توجه داشت که وی از یک سو این قدرت را فقط در بعضی افراد قابل اثبات دانست و از سوی دیگر اِعمال آن را هم محدود نمود؛ به گونهای که احتمال داد این عمل منحصراً در بازی طاس قابل اجرا باشد و بالاتر اینکه وی این گونه قدرت را ذاتی و ویژهی بعضی انسانها دانست، نه اکتسابی و همگانی. وجود چنین قدرتی در بعضی از افراد، هیچگاه به ادعای رهبران جذب کمکی نمیکند، چراکه طرفداران قانون جذب این ایده را همگانی و قطعی میدانند، به گونهای که اصرار دارند، برایش پیشوند «قانون» ذکر کنند.
درحالیکه مدعیان جذب معتقدند تنها تصویرپردازی ذهن برای جذب هدف و دستیابی به آن کافی است؛ هری لورین در کتاب قدرت ذهن میگوید :
«اگر اندیشهی شما حالت رؤیا و خیال داشته باشد، بدانید که به جایی نمیرسید. حرف مرا به اشتباه نگیرید. اگر رؤیاها و خیالها سازنده باشند و اگر منتهی به عمل و اقدام شوند، مولد و مفید هستند. اما اگر رؤیا و خیال جای اقدام و عمل را بگیرد، وضع خراب است. روزی از ریچارد هیم بر (شعبدهباز معروف) خواستم موفقیت را در یک جمله تعریف کند. وی گفت: کار زیاد که به درستی انجام شود و اندیشیدن، اگر به شکلی سازمان یافته باشد، به موفقیت منتهی میشود. نمیتوان منکر درستی این حرف شد. سختکوشی و کار زیاد، در واقع یک دارایی و سرمایه است[۳۸]».
اشکالات قانون جذب
۱٫عمومیت نداشتن
در قانون جذب ادعا میشود برای دستیابی به اهداف تنها دو شرط لازم است: طلب کردن و تجسم ذهنی بر مطلوب[۳۹]. با کمی دقت معلوم میشود در حقیقت این دو، یک چیزند؛ چراکه کسانی که طبق روش جذب، دست به تصویرپردازی ذهنی میزنند، در حقیقت از قبل هدفگذاری داشتهاند و این شرط قبل از هر تصویرپردازی یا همزمان با آن موجود بوده است.
با توجه به مطلب بالا، باید دید در عالم خارج هرجا که این دو شرط موجود بوده است، هدف قطعاً تحقق یافته است؟ مواردی که اسباب و علل متعارف چندان در دسترس انسان نیستند، این تئوری نسبت به مصادیق خارجی و عینی، چند درصد قابل اثبات است؟ بسیاری از افراد دارای اهدافی بودهاند که آن اهداف و ایدهها منجر به دلمشغولی شدید آنها شده، به طوری که حتی سلامت درونی و روانیشان، از ناحیهی این مشغولیت ذهنی، صدمه دیده است، اما به مراد خویش دست نیافتهاند. در این گونه موارد، هم تجسم و تمرکز بر مطلوب اتفاق افتاده و هم خواستاری و مطالبهگری در نهایت درجهی خود موجود بوده است.
توضیح اینکه برای اثبات کارآمدی قانون جذب، باید مواردی را به آزمون گذاشت که اولاً، در شرایط عادی و با استفاده از امکانات موجود، احتمال وصول به آنها پایین است و در آن موارد، اسباب و علل ظاهری و طبیعی چندان در دسترس انسانها نیستند. ثانیاً، تجسمکننده، اقدام عملی دیگری غیر از تجسم هدف نداشته است، مانند کارگری که در شرایط عادی سیصد هزار تومان درآمد دارد و با ابزار تجسم بخواهد این درآمد به سه میلیون تومان در ماه برسد! باید پرسید که در این موارد، تئوری جذب چند درصد قابلیت تحقق دارد؟ آیا کسی که با زبان انگلیسی نا آشنا است، میتواند با نشستن در کنج خانه و تصور اینکه به یادگیری کلمات و اصطلاحات زبان انگلیسی مشغول است، به این زبان مسلط شود؟ حتی اگر بپذیریم که این تئوری در مواردی جواب داده است، باید نسبت موارد تصدیق شده، با مواردی که مطالبه کننده در وصول به مطلوب ناکام مانده است، سنجیده شود، تا کارآمدی قانون جذب روشن گردد. به عبارت دیگر، اگر موارد تحقق نیافته رصد شود، معلوم میگردد که اگر نگوییم غالب موارد این گونه است، میتوان ادعا کرد که موارد آن، چنان زیاد است که اثبات ایدهی جذب، از حیث تحقق مصادیق خارجی، به جد قابل مناقشه است. این در حالی است که قائلین، به عنوان قانون مسلم و تخلفناپذیر از آن نام میبرند.
نباید از نظر دور داشت مواردی که عوامل دیگری غیر از قانون جذب در ایجاد آنها قابل تصور است، استناد آنها به قانون جذب غیر منطقی و ناموجه است، زیرا در جایی که علت شناخته شده و معقول و تجربه شده، مثل علل و اسباب عادی و متعارف، وجود دارند، معرفی یک علت دور از ذهن و نامأنوس و مبهم ـ مانند تمرکز ذهنی ـ غیرمنطقی و غیرعالمانه است.[۴۰]
۲٫ انسانمحوری و آمالپروری
در قانون جذب مهم طلب خوب است نه مطالبهگر خوب؛ یعنی از آنجا که تربیت انسان الهی در جذب مطرح نیست، هر کسی که هدفی را انتخاب نماید، صرف نظر از اینکه آن هدف، الهی و یا شیطانی باشد، به عنوان یک ارزش در کائنات ایجاد میشود و مطالبهگر به هدف خود دست مییابد. از مباحث قابل تأمل در راز، این است که قائلیین معتقدند: «مهم نیست تو خوب یا بد باشی و مهم نیست چیزی بخواهی که در ذات خود خوب باشد یا خوب نباشد، بلکه مهم خواست و طلب توست…».
هرچند این مختصر، گنجایش پرداختن به موضوعات مبنایی را ندارد، اما ذکر سه نکته خالی از لطف نیست:
نکتهی اول اینکه، این گونه محوریت دادن به خواستها و تمنیات آدمیان، محصول رویش بذر سکولاریسم و دنیاگرایی است که از زمین اومانیسم روییده است؛ یعنی همان نظام معرفتی که انسان را محور هستی میداند و خواسته، لذت و امیال او را اصیلترین اصل در نهاد انسانی میداند و بالتبع همین خواستهها را مبنای نظام تشریع قرار میدهد. بنابراین، طبیعی است که در جذب، حرفی از خوبی و بدی مطلوبها نیست و نظام ارزشیای فراتر از میل و طلب انسان تصویر نمیشود و ملاکی برای سنجش مطلوبها معرفی نمیگردد. به همین جهت است که اریک فروم مدعی است، باید محبت به انسان و عدالت را جانشین خدا نمود و سخن از خدا را کنار گذاشت.
دوم اینکه در چنین نظام معرفتی، ارزش انسان نه در بعد الهی و ملکوتی او، بلکه در خرد زمینی و عقل معاشاندیش اوست. نتیجه آنکه، خردگرایی و عقلگرایی اصالت پیدا میکند و در نهایت، رفاه و تنعم انسان و خوشی و لذات او تعیینکنندهی مطلوبهای اوست و بهسازی زندگی انسان، به جای قرب الهی و کمال معنوی او مینشیند، قانون جذب محصول تفکر اومانیستی(انسان مداری) در غرب است که در پی آن دین و وحی از صحنهی اجتماع کنار گذاشته شد و همه چیز با محور خواست آدمی ارزش پیدا کرد.
نکتهی جدیدی که در تئوری راز اضافه شده، این است که نه فقط نظام تشریع، بلکه نظام تکوین هم در خدمت آمال و آرزوهای انسان و تمنیات اوست. عبارت «فرمانبردارم، سرورم» که به عنوان زبان حال کائنات، بلکه «قویترین قانون کائنات» در قانون جذب بارها تکرار میشود، نشاندهندهی این است که آنچه در قانون جذب ارزشمند معرفی میشود، پرداختن به خوشیهای اینجهانی است، نه تعالی معنوی و خودسازی اخلاقی.
خلاصه اینکه، در چنین نگرشی هر چند خدا به ظاهر انکار نمیشود، اما انسانها به بی نیازی از خدا و آموزههای وحیانی دعوت می شوند، نه استمداد از قدرتهای الهی و تمسک به دستورات دینی. چالز برودی پاترسن میگوید: «از هیچ چیز پروا نداشته باشیم و بدانیم که خود ما ذرهای از آن نیروی بزرگ الهی هستیم که قادر به رفع تمامی احتیاجات خویشیم. به این نکته توجه داشته باشیم که سلامتی، قدرت و خوشبختی، حقوق مشروعی است که به طور مادرزادی به ما داده شده است.»[۴۱]
در این بخش ذکر یک نکته ضرورت دارد که پرداختن به معیشت و رفع نیازمندیهای زندگی، غیر از رفاهمداری و هوامحوری است. نگاه ابزاری به امکانات زندگی با غایتنگری به امکانات متفاوت است. از اشکالات جدی کارگاهها و سمینارهای جذب، تأکیدی است که بر مطلوبهای حسی و مادی و به عبارت دقیقتر، چرب و شیرینهای سرگرمکننده و زودگذر میشود؛ «همیشه به ثروتهای بیکرانی که در آینده به دست خواهید آورد، بیندیشید… همواره بگویید من ثروتمندم …کاری کنید که واقعاً کودک درون شما، یعنی ضمیر ناخودآگاه شما ثروت را احساس کند و همان شرایط را برای شما فراهم نماید. احساس کنید، ثروت خود را و احساس کنید رفاه خود را … به نمادهایی از ثروت، مثل اسکناس، چک و تصاویر شمشهای طلا خیره شوید و با آن معاشقه کنید».[۴۲]
در کارگاههای راز، توجه به رفاه و تنعم چنان برجسته میشود که اصلاً گرایشهای متعالی روح انسان و رشد معنوی و تکامل روحی وی در میان این همه مطالبات سطحی گم میشود و غایت هستی و هدف آفرینش انسان به کلی فراموش میگردد و هدف زندگی در عیش و عشرت و کامیابی و طبعاً در ابتذال حداکثری خلاصه میشود. آنچه به عنوان خواست و مطالبهی انسان در این گونه کتابها و به خصوص در فیلم راز مثال زده میشود، اسکناس های سبز، خانه، ماشین، پست و مقام، تجهیزات زندگی، امکانات خانه و امثال اینها است که آنها نیز چندین و چندبار تکرار میشوند. مطلبی که در اینجا به ذهن هر مخاطبی میرسد، این است که چرا برای تبلیغ فرضیهی جذب و اثبات آن، سراغ مصادیق سرگرمکننده و عشرتطلبانه (ویلا، همسر رؤیاها، آغوش محبوب کذایی، ماشین دلخواه و…) میروند و برای رسیدن به آن، نسخهی «تصویرپردازی ذهنی» داده میشود؟ مگر غیر از این است که این تجسم مداوم باعث میشود که این خواستهها در عمیقترین لایههای وجودی انسان حک شود و اصولاً روان و روح انسانی با مطلوبیتهای محسوس و دم دستی عجین شود و حتی این خواستههای سطحی، با نهاد او یکی شود؟! این بزرگ نمایی از خواستههای زمینی انسان، جز تحقق انسان محوری، چه پیامدی دارد؟
به راستی مگر غیر از این است که با انتشار کتابهای تکنولوژی فکر، قدرت ذهن و معجزهی فکر، گلدکوئیست اوج گرفت و وسوسهی میلیارد شدن و ثروتاندوزی، عدهای را از فضای کار و کسب به عرصهی تخیل و تجسم کشاند و باعث بیچارگی و بی خانمانی افراد زیادی گردید؟! در شرکتهای هرمی، سرشاخهها قبل از هر کاری، اقدام به توزیع کتاب راز و تکنولوژی فکر مینمودند و بعد از اینکه مخاطبین خود را از نظر علمی به اقنا کاذب میرساندند، ایشان را تشویق به مشارکت مالی در شرکتهای زنجیرهای مینمودند و زمینهی بحران معنوی و آشفتگی روانی افراد زیادی را رقم میزدند.
۳٫ سنجشگریزی فرضیهی راز
کسانی که اولین بار با راز آشنا میشوند، معمولاً اولین سؤالشان از میزان تمرکز ذهنی و مقدار تجسم است. آنها میپرسند که برای رسیدن به اهداف، چه میزان تجسم ذهنی نیاز است؟ آیا هر روز باید این کار انجام شود و یا هفتگی و یا ماهیانه است؟ کارگری که هنوز سرپناه ندارد، آیا برای دستیابی به مسکن (دو گزینه در شمال و جنوب تهران) به یک میزان باید تجسم ذهنی داشته باشد؟
در حالی که آراستگی علمی هر نظریهای، به سنجشپذیری آن است، در فیلم راز، به صراحت چنین عنوان میشود: «هیچ قانون ثابت و مستندی در این زمینه وجود ندارد که رسیدن به مطلوب چقدر طول میکشد.» به راستی چرا هیچ راهی برای اثبات قطعی و دایمی این فرضیه وجود ندارد؟
«در فرضیهی راز، از آن رو که زمانی برای تحقق رؤیاها مشخص نشده، هیچگاه نمیتوان این فرضیه را باطل کرد، زیرا تا آخرین لحظهی عمر، امکان تحقق فرضیه وجود دارد. شاید روز بعد، روز رسیدن به آرزویش باشد. بنابراین، هنگامی میتوان این فرضیه را باطل کرد که یک نفر با اندیشه و احساس مثبت نسبت به آرزویش، ناکام بمیرد. به این ترتیب برای هیچ کس در این دنیا امکان سعی و خطا و تجربه کردن قانون جذب وجود ندارد، زیرا با سعی اول تا پایان عمر باید پیش برود و تنها با مرگش خطای آن کشف میشود. بنابراین، قانون جذب در طول زندگی خطاپذیر نیست. شاید بتوان گفت که با مرگ یک انسان آرزومند ناکام نیز قانون جذب ابطال نمیشود، زیرا احتمال دارد علت ناکامی او نادرستی قانون جذب نبوده، بلکه او به اندازهی کافی قدرت تجسم و یا احساس مثبت به خرج نداده است! زیرا در قانون جذب شاخص و معیاری برای حد نصاب احساسات مثبت و تجسم خلاق وجود ندارد[۴۳]».
با این ترفند رهبران قانون جذب هیچگاه خود را پاسخگو نمیدانند. آنها دستآخر به طرفداران خویش میگویند: مشکل از قانون جذب نیست، مشکل از شماست که نتوانستید خوب تصویرپردازی کنید. با این وصف یک انسان آرزومند ممکن است بعد از عمری تجسم و ناکامی، باز خود را تقصیرکار ببیند، نه رهبران جذب را، از اینرو هیچگاه کسی قانون جذب را به بیپایه بودن متهم نمیکند.
۴٫ فرار از اقدام و عمل
در فرضیهی جذب بال عمل شکسته است؛ یعنی آنچه شاه کلید محسوب میشود، تمرکز و تجسم مطلوب است، نه اقدام عملی و برنامهریزی و مشورت. در قانون جذب از آنجا که جذب ِ امکانات کار ذهن است و هرآنچه که در ذهن تجسم شود، در عالم خارج خلق میشود، به چیزی فراتر از ذهنگرایی دعوت نمیشوید و جذب مطلوبها از ذهن انتظار میرود نه از تلاش و مجاهدت. آنچه از هواداران جذب خواسته میشود، فقط تصور مطلوب و داشتن یک عکس از آن در ذهن است، نه بیشتر. در قانون جذب، انرژیها نه در میدان عمل که در کنجی خلوت به کارگرفته میشود. عرصهی عمل و تلاش جای خود را به گوشهنشینی و انزوا میدهد. فکرگرایی و خیالپردازی جایگزین ارتباط منطقی با دنیای خارج میشود و عملیاتی کردن طرحها و ایدهها، جای خود را به تمرکز صرف بر آرزوها و اهداف میدهد. امام على% فرمود: «عمل خود را رفیقت قرار ده و آرزویت را دشمنت ….آرزوهایتان را دروغگو بدانید و عمرتان را براى پرداختن به بهترین کارهایتان ، غنیمت بشمارید و چونان صاحبان تشخیص و خِرد [به عملْ] مبادرت کنید».[۴۴]
۵٫ تبلیغ غیر مستقیم امور منفی
در قانون جذب گفته میشود که هر چه در ذهن انسان بگذرد؛ مثبت یا منفی، همان دقیقاً اتفاق میافتد. نه مبارزه با ترور و نه مبارزه با بارداری زودهنگام هیچ کدام به ثمر نمینشیند، چراکه این مبارزه توام شده با عکس ترور و بارداری در ذهن شما. از آنجا که آنچه در دنیای خارج پیش میآید، تصویر ذهنی شماست، نه خواستهی قلبی شما، پس بهتر است که تصور این امور را از ذهنتان بیرون کنید و نسبت به آنها بیتفاوت باشید، تا در عالم خارج اتفاق نیفتند. طرفداران این ایده مدعی میشوند که زندگی باید با تفکرات مثبت اداره شود، نه تفکرات منفی. به همین جهت توصیه میکنند: «به جای اینکه علیه تروریسم و جنگ، اعلام انزجار کنید، طرفدار صلح باشید… اگر شما علیه چیزی باشید و با آن دشمنی نمایید، نفاق و اختلاف در ضمیر شما نقش خواهد بست… علیه هرچه بایستید، همان چیز علیه شما خواهد ایستاد. به جای ابراز انزجار نسبت به مواد مخدر و مبارزه علیه آن، کودکان را در انتخاب راه صحیح زندگی یاری دهید».[۴۵]
شعار مذکور، خواسته یا ناخواسته در خدمت آمال و نقشههای متجاوزان و جنگطلبان و نظام سلطهی جهانی است و بیش از همه، ایشان از آن سود خواهند برد و به خوبی انسانهای معنویتگرا را ظلمپذیر و بسترساز تداوم بی عدالتی موجود خواهد نمود. امروزه در قانون جذب شعار «حمایت از صلح نه مخالفت با جنگ»، به بهانهی اتلاف انرژی به یک راهبرد اساسی تبدیل شده است.
این ایده که «بر ضد هیچ چیز جبهه گیری نکنید»،[۴۶] دست تبهکاران را در چپاول و ظلم بازتر خواهد کرد و زمینهی نظام سلطهی جهانی موسوم به «دهکدهی جهانی» را فراهم خواهد نمود.[۴۷]
۶٫ نبود پشتوانهی علمی
برای اثبات هر ادعایی باید از یکی از این سه دلیل کمک گرفت: تجربهی قطعی، عقل بدیهی و وحی. قائلین به فرضیهی راز، دلیل تجربی وافی بر ادعای خود ندارند، چراکه دلیل تجربی باید به گونهای باشد که بتوان با محکهای معمول آزمایشگاهی آن را پذیرفت و در ترازوی عینیت، به صحت آن دست یافت و خطای آن را با روشهای تجربی به آزمون نهاد. خلاصه باید بتوان در علوم تجربی به روشنی و به وجهی متقن آن را اثبات نمود. درحالیکه میدانیم مدعیان فرضیهی راز از چنین دلیلی بیبهرهاند و چنانکه در بالا گفته شد، دلایل ایشان از پارهای شواهد نارسا که از اثبات مدعا عاجز است، فراتر نمیرود. به راستی کدام دانشمند تجربهگرا به گونهی قاطع و صددرصد، اثبات تجربی و عینی این فرضیه را ادعا نموده است؟ بهعلاوه از دلیل فلسفی و برهان قانع کننده بر این ایده خبری نیست و استدلال مروّجین داخلی هم که به دستهای از آیات متشابه و روایات غیر مرتبط تمسک میکنند، نمیتواند پشتوانهی وحیانی و دینی درست نماید.
۷٫ ادلهی نارسای دینی
ایرادی دیگر به افرادی که ایدهی جذب را به عنوان یک قانون دینی تبلیغ میکنند، وارد است: همه میدانیم دستورات دینی و در یک کلمه «شریعت» به عنوان برنامهی زندگی، از طرف خالق هستی به انسان ابلاغ گردیده است؛ یعنی از جانب وجودی که هم حکیم علی الاطلاق است و هم علم لایتناهی (آگاه به تمامی ظرفیتهای وجود انسان) دارد. پرسش این است که این ذات حکیم، همچنان که دیگر ابزارها همانند: دعا، صدقه، نماز، زیارت و توسل را به عنوان ابزار تعالی بخش و پیشبرنده معرفی کرد و بر کارایی این ابزارها صحه گذاشت، چرا ابزار ذهن و قدرت خداگونهی آن را معرفی ننمود؟ معلوم میشود برخلاف تصور بعضی از مبلغین جذب، معصومین(ع) ابزارهای دیگر را برای تکامل روحی و تعالی معنوی قویتر یافتند. البته مروجین داخلی گاهی به پارهای از ادلهی دینی تمسک میکنند و بدون اینکه به مراد و منظور حدیث توجه نمایند، این دسته از متون دینی را به نفع خود تأویل غیر علمی مینمایند. در مواردی، ترجمهای اشتباه از متون دینی عرضه میشود و در مواردی دیگر تفسیری جدید و نو که با هیچ کدام از متدها و ضابطههای شناخته شدهی علوم اسلامی سازگاری ندارد، ارائه میشود.
گروهی از افراد برای اثبات این فرضیه به آیهی *فتبارک الله احسن الخالقین*[۴۸]، تمسک نمودهاند و بعضی دیگر به حدیث پیامبر که فرمود: «الفقر سواد الوجه فی دارین؛ فقر باعث بیچارگی دردو دنیاست»، استدلال میکنند!
کدام مفسر از صدر اسلام تاکنون از آیهی پیش گفته، قدرت ذهن را فهمیده است؟! البته ما تأثیر ذهن بر روان و درون انسان و نقش آن در سامان دادن به هیجانات و احساسات را انکار نمیکنیم، اما آیا استعدادهای انسان و قوای معنوی او منحصر به ذهن است؟ چرا در بین تمامی قوای معنوی انسان، از آیه فقط قدرت ذهن استفاده میشود؟ بدیهی است اگر ما روح را (و نفخت فیه من روحی) خلق ویژهی خدا بدانیم و تمامی قدرتهای غیر عادی و شگرف آدمی را به روح منتسب کنیم، اشکالی به مطلب وارد نیست، چون در این صورت، قوای ذهن از زیرمجموعههای قدرت روح میباشد و استفادهی ما هم با متون قرآنی و روایی سازگار است.
بهتر است که این افراد با ذهنیت قبلی، سراغ آیات و روایات نروند و در استفاده از آیات از متخصصین و مفسرین کمک بگیرند، که مرتکب این اشتباه فاحش نشوند و ادعا نکنند مراد از: *اولئک هم الغافلون*[۴۹] افرادی هستند که از قانون جذب بیخبرند!
یکی از مشهورترین روایاتی که امروزه به سود قانون جذب از آن بهره میبرند، روایت اصول کافی در باب دعاست. امام صادق% فرمود: «اذا دعوت فظن ان حاجتک بالباب[۵۰]؛ هنگامی که خدا را میخوانی، چنان بیندیش که دعایت برآورده شده و خواستهات آماده است.» این روایت در باب درخواست از خداوند وارد شده و از دعاکننده خواسته شده که تصور کند هم اکنون که در حال دعاست، دعایش مستجاب است. آنچه دربارهی این حدیث و امثال این حدیث نیاز به دقت دارد، کاوش در معنای دعاست. دعا در متون دینی به معنای درخواست خاشعانه از خداوند متعال است. در دعا انسان نه از خودش که از منبع لایزال الهی طلب میکند و این درخواست را متواضعانه مطرح میکند و صد البته انسان مؤمن قبل از همهی اینها باید اعتقاد و اندیشهی صحیحی دربارهی خدای خویش داشته باشد. درحالیکه در قانون جذب این نکات، متفاوت بیان میشوند؛ اولاً، انسانها ذهن خویش را معطی میدانند و قوهی جاذبهی ذهن را منبع درونی معرفی میکنند که با وجود این قدرت بیکران باطنی، هیچ منبع بیرونی دارای نقش، فرض نمیشود. قانون جذب قوهی خلاقی در درون هر فرد تصویر میکند که این قوهی خلاق، انسان را از هر نیروی دیگر بینیاز میکند. به همین جهت جایگاه خدا در قانون جذب یک جایگاه متعالی نیست، بلکه جایگاهی فرودین است که با وجود ذهن نیازی به استمداد از او نیست.
ثانیاً، دعا باید با خشوع همراه باشد و انسان موحد بداند که در جایگاه مخلوق نشسته و به سوی خدای متعال دست نیاز دراز نموده است. در قانون جذب، همهی اشیا و تمام هستی در خدمت سرخوشی انسان قرار دارند و انسان نه تنها تمنا نمیکند که فرمان میدهد و بر مسند خدایی تکیه میزند. به همین جهت در قانون جذب کسی به خشوع تشویق نمیشود و تواضع ارزش به حساب نمیآید، بلکه هر چه طلبکارانه با کائنات مواجه شوی، بیشتر میتوانی خواستهی خود را بستانی.
ثالثاً، انسان مؤمن کسی است که از باور و اعتقاد صحیحی برخوردار باشد. در قانون جذب تنها باوری که لازم است، باور به قدرت خلاق درون است و بس. رهبران جذب بارها و بارها گفتهاند که برای دستیافتن به خواستهها نیاز نیست به دین خاص یا اندیشه و باور خاصی پایبند باشید، همین قدر که بدانی به بزرگترین دکل مخابراتی روی زمین مجهزی، کار تمام است و میتوانی به دنیا فرمان دهی.
بنابراین در قانون جذب نه تنها این دسته روایات درست معنا نمیشوند، بلکه درخواست از خدا را در حد داشتن عکس مطلوب در ذهن، پایین میآورند و به یک عمل خشک ذهنی اکتفا میکنند. این روایات درصدد بیان این نکته هستند که انسان مؤمن چنان خدا را شناخته است که تردیدی در استجابت دعایش ندارد. چراکه دستهی دیگری از روایات استجابت را به معنای اعطای فوری معنا نکردهاند و زمان اعطا را به مشیت الهی موکول کردهاند و البته از آنجایی که خداوند در وعدهی خویش (ادعونی استجب لکم) تخلف نمیکند، درخواست انسان ممکن است در این دنیا و ممکن است در قیامت اجابت شود.
ابهامات فرضیهی جذب
۱٫ بزرگان تاریخ و قانون جذب
سؤال و ابهامی که در این فرضیه وجود دارد و جواب قانعکنندهای به آن داده نشده، این است که طبق ادعای قائلین، بزرگان تاریخ این قانون را فهمیده بودند، ولی آن را فاش نکردند تا بتوانند همچنان ردا و عنوان بزرگی را برای خود نگه دارند و در تاریخ یاد و نامشان پابرجا بماند و همه از موفقیت آنها یاد کنند. با وجود این، ناکامیها و شکستهای آنها چگونه توجیه میشود؟ و بالاتر اینکه چرا اینها این ابزار را فقط در یک جنبه به کار گرفتند؟ چرا حکما فقط حکیم ماندند و از حکومت بیبهره بودند؟ چرا حکمرانان چندان بهرهای از حکمت و علم نبردند؟ آنها که از این راز بزرگ با خبر شدند، چرا نتوانستند همه جانبه از ان استفاده کنند؟ یقیناً این جواب که: آنها به کارگیری این راز را در همهی ابعادش نخواستند، جواب قانع کنندهای نیست. تاریخ از افراد زیادی نام میبرد که برای رسیدن به حکومت شب و روز نداشتند و به عشق آن (همان چیزی که در این تئوری از آن به احساس و طلب یاد میشود) شب را به صبح میرساندند و امیدوارانه به پیش میتاختند، اما کاری از پیش نبردند و با ناکامی سر به بالین خاک گذاشتند.
۲٫ برد تئوری راز
اساسیترین ابهام در فرضیهی جذب ـ به فرض صحت ادعاهای منسوب به یافتههای فیزیک کوانتوم ـ میزان اثرگذاری قدرت تجسم و به عبارت دقیقتر، برد قدرت ذهن است. اگر اصل «قدرت جذب» را برای ذهن، مسلم تلقی کنیم، این قوه تا کجا اثرگذار است؟ محدودهی تاثیرگذاری آن کجاست؟ بسیار روشن است که موارد زیادی تحت این قدرت واقع نمیشود و از دسترس آن خارج است، مانند مواردی که مستلزم تصرف تکوینی و عینی در پدیدهها و اشیاست؛ مثلاً آیا با قدرت تفکر میشود قوهی بینایی یک فرد نابینا را طی یک هفته برگرداند؟ یا میتوان یک عقب ماندهی ذهنی را با تجسم بهبودی درمان کرد؟ یا اصلاً میتوان تصور کرد که با استفاده از تئوری جذب یک موجود جدید ایجاد نمود؟ اینها مواردی است که به قطع از شمول تئوری جذب فراتر است و این گونه معجزهگریها در تئوری جذب، راهی برای طرح و قبول ندارد.
آنچه به عنوان یافتههای فیزیک کوانتوم ادعا میشود، فقط در حد پذیرش تأثیر و تأثر بین پدیدههاست، نه رابطهی علی و معلولی. به عبارت دیگر، این رابطه، حداکثر در حد علت ناقصه وجود دارد، نه علت تامه.
۳٫ وحدت کلمهی مدعیان
این تئوری، در بین مدعیان و مبلغان داخلی یک «پیوست» دارد که این پیوست در نسخههای خارجی، وجود ندارد؛ در بین مروجان خارجی مثل آنتونی رابینز، وین دایر، لوئیر هی، شاکتی گواین و… معیار و میزان، طلب انسان است و بس. در حقیقت فقط تصور یک مطلوب کافی است که آن مطلوب به خدمت انسان درآید، اما مدعیان داخلی بنابر اقتضای ارزشهای دینی و فرهنگ بومی مردم، توجه به خدا را هم به این قانون ضمیمه کردهاند. به عبارت واضحتر، در کنار این جمله: «تو مطلوب خود را تصور کن و بر این تصور ممارست نما»، اعتقاد به خدا را هم اضافه کردهاند. این دسته افراد هرچند خدا را خالق ذهن میدانند، اما خالق ذهن، ذهن را الان در معرکهگیریهایش آزاد گذاشته است و هماکنون در کنجی نشسته و قدرتنمایی ذهن را تماشا میکند. بنابراین مدعیان داخلی جذب، از حیث منشأ بودن ذهن و قدرت والای آن با مدعیان خارجی مشترکند.
سؤالی که باید از مبلغین اسلامگرای تئوری راز در کشور پرسید، این است که اگر قرار باشد ذهن این گونه در رسیدن به مطلوب معجزهآسا عمل کند، جایگاه دیگر مفاهیم معنوی مرتبط، مثل دعا، توکل، توسل، واجبات، محرمات، قناعت و دهها آموزهی دینی دیگر در این فرضیه کجاست؟ آیا قدرت تجسم در عرض دعاست، یا در طول آن؟
جمع بندی
۱٫ آنچه قانون راز روی آن تکیه میکند، آفرینندگی ذهن و قدرت خداگونهی تفکر است. از تفکر که بگذریم، تئوری راز در مورد ظرفیت دیگر استعدادهای بشری، ساکت و بلکه عادی بودن آنها را پذیرفته است، خصوصاً این فرضیه در مورد قوای مادی، مانند: قدرت جسمی انسان، قدرت بینایی و شنوایی و بویایی و … ادعایی ندارد.
در قانون جذب ادعا میشود که هر چه را شما تصور کنید، مثبت یا منفی، همان دقیقاً اتفاق میافتد.
قانون جذب از ناحیهی علت و معلول دو ادعا دارد که هر دو مخدوش است. مروجین جذب، نسبت علّی و معلولی بین تصورات ذهنی و اتفاقات زندگی انسانها برقرار میکنند و با چنین گفتهای، به دو ادعا تن میدهند. اول اینکه، هر چه در ذهن بگذرد، در عالم خارج از وجود انسان تبدیل به یک پدیده میشود؛ دوم اینکه، هر چه از امور مثبت و منفی در زندگیتان اتفاق بیافتد، حتماً در گذشته به آن تصویرپردازی ذهنی دادهاید و قبلاً در عالم ذهن آن را خلق کردهاید. به عبارت دیگر وقایع زندگی انسان همه معلول افکار انسان هستند (در ناحیهی علت) و تصاویر ذهنی هم حتماً معلول خودش؛ یعنی پدیدههای خارجی را خلق میکند (در ناحیهی معلول). قانون جذب در هر دو ناحیه اثبات نشده و غیر قابل دفاع است. ادعای جذب در حوزهی علت قابل قبول نیست، به این معنا که موارد فراوانی وجود دارد که افرادی به عمل تجسم و تمرکز به صورت کامل پرداختهاند، ولی جواب نگرفتهاند و در ناحیهی معلول هم مردود است؛ یعنی اتفاقات زیادی در زندگی انسانها پیش میآید که قبلاً به آنها فکر نکردهاند.
در ناحیهی معلول این رسوایی و نارسایی، نمود بیشتری دارد؛ یعنی در زندگی انسان، معلولهای بی ارتباط با تجسم پیدا میشوند. دانشآموزی را فرض کنید که جهت قبولی در امتحان تلاش میکند و هیچ تجسم، تصور و تفکری از قبولی خود (به عنوان یک برنامه) ندارد و بعد از تلاش و جدیت موفق میشود. چرا مدعیان قانون جذب، این گونه موارد را در قانون جذب به بررسی نمیگذارند؟ در این موارد عمل تجسم وجود نداشته، ولی پدیدهای مثبت اتفاق افتاده ـ که البته زاییدهی عوامل خاص خودش که همان تلاش و کوشش و برنامهریزی دانش آموز است ـ بدون اینکه به تجسم نیازی احساس شده باشد.
آیا واقعاً هر مشکلی که در زندگی انسان پیش میآید، قبلاً انسان به آن مشکل تصویرسازی ذهنی داده است؟ آیا اگر کسی همسرش را در یک تصادف از دست دهد، از قبل این اتفاق را بارها تجسم کرده است؟ آیا مریضیها در اثر تجسم حالت مرض، اتفاق افتاده است؟ اگر زلزلهای یا سیل اتفاق افتد و تعدادی جان خود را از دست دهند، آیا همگی قبلاً مرگ خود را در حالت زلزله یا سیل تجسم کرده بودند؟ آیا بستگان آنها این گونه مرگ را در مورد زلزله زدهها تصویر کرده بودند؟
براستی چرا برای موارد عادی زندگی روزمره، نیازی به تجسم نیست و بدون تمرکز ذهنی و بدون هیچ مشکلی، انسان به انجام این امور اقدام میکند و عملی ذهنی به نام تصویرپردازی ذهنی اساساً کارایی ندارد و طرحش لزومی ندارد؟ مثلاً چرا برای نوشیدن آب، رفتن به محل کار، کار با اتومبیل، صحبت با دیگران و هزاران مورد دیگر که هر روز برای انسان تکرار میشود و همه هم جزء مطلوبیتهای زندگی اوست، به تجسم و تصور نیازی نیست؟
۲٫ این ابهام در مورد فیلم راز در مجامع علمی مطرح شده است که چرا این افراد همگی در یک مرکز فرهنگی مشغول به کار هستند و یک تیم هماهنگ به حساب میآیند، اما در فیلم راز اسمی از مرکز فوق به میان نیامده است، درحالیکه تلاش کارگردان و تهیه کنندهی «راز» بر این است که اثبات کنند که این ایده در جای جای جهان و در تک تک رشتههای علمی طرفدار دارد. مأموریت گروهی که در
Evolutionary Leaders همکار محسوب میشوند، همین ایده است.
۳٫ قانون جذب امروزه به عنوان یک ابزار ذهنی محض مطرح میشود و ذهن، تنها نقش را در این فرآیند به عهده دارد. اما نباید فراموش کرد که در تبلیغات و کارگاههای جذب در کشور ما، نقش دیگر عوامل نه از روی غفلت که حساب شده، مطرح نمیشود. علت هم یک چیز بیشتر نیست و آن این است که رهبران جذب در ایران به دیگران وعدهی رفاه و امکانات زندگی را میدهند، آن هم با دو قید سرعت و سهولت. بنابراین اگر از مخاطبین خود بخواهند که تلاش و زحمت لازم است، دیگران خواهند گفت که اگر قرار باشد از همان راههای شناخته شده و توأم با سختی و زحمت پولدار شویم، در این صورت، جذب، تحفهی جدیدی نخواهد بود. به همین علت کارگاههای راز معمولاً پر است از وعدههای دروغین و قولهایی که هرگز در عالم خارج محقق نخواهد شد.
آن دسته از افرادی که شهرت و بازار خود را از قانون جذب دارند، سعی میکنند از جذب به عنوان یک قانون یاد کنند تا اعتماد دیگران همچنان باقی بماند، اما واقعیت این است که افراد بسیاری جذب را امتحان کردهاند و نه فقط به جواب نرسیدهاند، بلکه مختصر دارایی خود را هم از دست دادهاند (مانند بسیاری از مالباختههای شرکتهای هرمی که پیش شرط ورودشان به شاخه، مطالعهی کتاب راز یا تکنولوژی فکر بود). این افراد ناکارآمدی این ایده را در میدان عمل تجربه نمودهاند و دیگر حاضر نیستند بابت شرکت در سمینارهای راز و تکنولوژی فکر هزینه کنند.
البته افراد محدودی هستند که با مدیریت، تلاش، پشتکار و مشورت با دیگران به اهداف خود دست یافتهاند، ولی به این عوامل توجه ندارند و به خاطر تبلیغات گستردهی مدعیان جذب، حاضر نیستند قبول کنند که موفقیت ایشان ارتباطی با قوهی ذهن و تمرکز ندارد. در صورتیکه همه میدانیم برنامهریزى و مدیریت، مقولهاى است که انسان در عرصهی زندگى از آن براى رسیدن به اهداف خود استفاده مىکند، هر کس در طول زندگى خود با مسائل و مشکلاتى روبهروست. مثلًا یک دانشجو با مسائلى از این قبیل مواجه است: چگونه درس بخوانم؟ چگونه زندگى زناشویى تشکیل دهم؟ در زندگى با چه کسانى معاشرت داشته باشم؟ چه مطالعات و تحقیقاتى داشته باشم تا به موفقیت تحصیلى برسم؟ اوقات فراغت را چگونه سپرى کنم؟ و… برنامهریزى و مدیریت، اهداف را روشنتر و قابل دسترستر مىسازد، به طورىکه هیچکس برحسب تصادف به هدف خود نمىرسد، بلکه با برنامهریزى به سمت تحول و دگرگونی مثبت و مفید پیش مىرود و انتخابهایش را عاقلانهتر مىکند تا سرانجام به مقصد برسد. برنامهریزى و مدیریت یک روند فعّال و پویا در جهت هدفیابى و کامروایى است. کسب روزى، تحصیل، کار و فعالیت اجتماعى، ازدواج، روابط اجتماعى، صلهی رحم، انجام وظایف اجتماعى و مسئولیتهاى فردى و گروهى، جملگى امورى هستند که هر کس موظف است دربارهی آنها اطلاعات لازم را کسب نموده و با یک برنامهریزى دقیق براى موفقیت در آنها به تلاش و مجاهدت بپردازد. امام على(ع) فرمود :«عمل خود را رفیقت قرار ده و آرزویت را دشمنت … آرزوهایتان را دروغگو بدانید و عمرتان را براى پرداختن به بهترین کارهایتان، غنیمت بشمارید و چونان صاحبان تشخیص و خِرد [به عملْ ] مباردت کنید.»
در فرضیهی جذب آنچه شاه کلید محسوب میشود، تمرکز و تجسم مطلوب است نه اقدام عملی و برنامهریزی و مشورت. فکرگرایی و خیالپردازی جایگزین ارتباط منطقی با دنیای خارج میشود و عملیاتی کردن طرحها و ایدهها جای خود را به نگریستن آمال میدهد.
۴٫ آنچه که به عنوان یافتههای فیزیک کوانتوم ادعا میشود، فقط در حد پذیرش تأثیر متقابل میان پدیدههاست، نه رابطهی علی ومعلولی. به عبارت دیگر این رابطه حداکثر در حد علت ناقصه وجود دارد نه علت تامه. خوشبختانه مخالفت به موقع بسیاری از متخصصین فیزیک با ایدهی جذب باعث شد که بسیاری از افراد که این ایده را برآمده از فیزیک کوانتوم میدانستند، به این ایده به عنوان یک یافتهی تجربی نگاه نکنند. امروزه در محافل علمی کسی ادعا نمیکند که فرضیهی جذب مورد تأیید فیزیک کوانتوم است. کار به جایی رسیده که بعضی از منادیان جذب در کشور صریحاً گفتهاند که از اول نباید جذب در فضای فیزیک مطرح میشد، چراکه این ایده براحتی در فیزیک قابل اثبات نیست و اساساً جذب یک ایدهی متافیزیکی است که فیزیک نمیتواند آن را به محک تجربه ببرد.
« به نظر میرسد، مدافعان قانون جذب اصلاً نباید به سراغ قوانین علمی برای اثبات درستی کارکرد این قانون میرفتند. چون دانشمندان مقابل آنها قد علم میکنند و آنها هم، چون قصد دارند با ابزارهای علمی و فیزیکی، به توصیف یک پدیدهی متافیزیکی و غیر مادی بروند، طبیعتاً شکست میخورند و نمیتوانند به خوبی از خود دفاع کنند. این همان خطایی بود که در فیلم راز یا Secret صورت گرفت و بلافاصله در جلسات پرسش و پاسخ بین تماشاچیان این فیلم و سازندگان این مجموعه، روی علمی نبودن ادعاهای کوانتومی انتقاد مطرح شد.»[۵۱]
امروزه حتی در دایره المعارفها ـ حتی در ویکی پدیا که گاهی در آن از فرضیهها، قانون تعبیر میشود ـ از قانون جذب به عنوان یک ایدهی علمی نام نمیبرند.
این متن را ببینید: «قانون جذب یک قانون انتزاعی است و به طور خلاصه بیان میکند که هر آنچه در ذهن انسان تصور شود اعم از خوب یا بد، زشت یا زیبا و … در دنیای واقعی نمود خواهد یافت. بنا به تعبیر یکی از افراد حاضر شده در این فیلم، قانون جذب مختصراً در این جمله تعریف میشود: افکار، تبدیل میشوند به، اجسام!»[۵۲]
از سوی دیگر در میان روانشناسان مشهور و برجسته کسی یافت نمیشود که ایدهی جذب را به صورتی که در فیلم راز ادعا شده، تأیید نماید. البته روانشناسی تأثیر اندیشه بر روان و درون را تأیید میکند و بعضی از مکاتب روانشناسی با همین نگاه شکل گرفتهاند. باید توجه داشت اثرگذاری فکر بر احساسات و روان، مورد اذعان متون دینی هم هست، اما میدانیم که در تئوری جذب ادعای آفرینندگی ذهن و تأثیر تام ذهن در جذب خواستهها، مطرح است، بدون اینکه به عامل دیگری نیاز باشد.
۵٫ عدهای از حامیان جذب از آنجا که تمایل جدی به بومیسازی فرضیهی جذب دارند، دستورات دینی را به گونهای تازه تأویل مینمایند و به خیال خود به کشف جدیدی دست یافتهاند. این گروه به آیاتی که در مورد ارزش تفکر وارد شده و احادیثی که ثواب فراوانی برای تفکر و تأمل یادآور شده، استناد میکنند. بر آشنایان با قرآن و متون روایی پوشیده نیست که اولاً تفکر هیچ وقت جای اعمال دیگر از جمله واجبات و دیگر مستحبات را نمیگیرد و به جای عمل نقشآفرینی نمیکند، برخلاف رهنمود رهبران جذب که همه چیز را در تجسم و تصویرپردازی ذهنی خلاصه میکنند و از کارآیی دیگر ابزارها سخنی نمیگویند. دوم اینکه هرچند به تفکر نگاه استقلالی هم شده؛ یعنی خود تفکر در رشد روحی و عمق بخشیدن به باورها نقش ویژه دارد، اما ارزش عمدهی تفکر به این است که مقدمهی دستهای از اعمال و افعال جوارحی قرار میگیرد و انسان را به عمل بیشتر وامیدارد. چنان که معصومین هیچگاه به تفکر اکتفا نمیکردند و از عبادتهای دیگر غفلت نمینمودند. به گونهای که در مورد حضرت علی% روایت شده که وی شبانهروز هزار رکعت نماز میخواند.
سوم اینکه در معارف دینی، تفکر از این جهت مورد توجه قرار گرفته که ابزار پیوند انسان با خالق است، نه از این نظر که ابزار دعوت انسان به دنیاخواهی و فزونطلبی و وسیلهی غرق نمودن انسان در رفاه و ثروت و لذت است. تفکر به این دلیل که از نظر روحی و معنوی تعالیبخش است، مورد تأکید قرار گرفته، نه از این جهت که به انسان محوری ختم شود. بنابراین تفکری در دین ارزشمند است که در خدمت خودسازی و تعالی روحی انسان به کار گرفته شود، نه تفکری که انسان را بیشتر و بیشتر در دنیامداری و رفاهمحوری غرق نماید. چهارم اینکه متون دینی به تفکر و تأمل و تعقل دستور دادهاند، نه به تصویرپردازی ذهنی. پنجم اینکه بزرگان دین، متعلَّق تفکر یعنی موارد و موضوعات و مصادیق تفکر را معرفی کردهاند و به تفکر افسار گسیخته دستور ندادهاند. در قرآن کریم، موضوع تفکر، آیات الهی است، یعنی به پدیدهها از این نظر که حکایتگر مبدأ خویش و آیینهی آفریدگارند و از این لحاظ که بیننده را به خالق پیوند میزنند، نگریسته شود. در قرآن به صورت مشخص، به دو مصداق روشن، دستورِ تفکر داده شده است: آیات آفاقی و آیات انفسی. ناظر به موارد آفاقی، آیهی *یتفکرون فی خلق السموات*،[۵۳] و ناظر به آیات انفسی آیهی*اولم یتفکروا فی انفسهم*[۵۴] را میتوان برشمرد.
دستهی دیگر به سراغ مفهوم دعا رفته و میگویند: دعا و نیایش لازم است، چون میتواند به فکر تمرکز دهد. به گمان آنها، دعا از این نظر به درد میخورد که به تصویرسازی ذهنی کمک میکند نه به این جهت که ارتباط با خالق است و نه به این خاطر که روح بخش است و در آن تعالی معنوی و تکامل نهفته است! میگویند: دعا خوب است، چون باعث میشود تو بتوانی مطلوبهایت را بیشتر تجسم کنی. زیارت هم بروید، اما نه اینکه زیارت خودش موضوعیت دارد؛ بلکه به این علت که باعث میشود فزونطلبی آدمی که باید اصل باشد، در مکان زیارتگاه تداعی شود.
بنا بر بیان بالا، دعا چون مقدمهی تجسم و تمرکز است، اهمیت پیدا میکند، نه چون خودش ابزاری مستقل در خدمت تعالی انسان است. زیارت هم چون به انسان قدرت تداعی بیشتری میدهد، مفید است، نه چون زیارت شونده، دارای روحی بزرگ است که میتواند دیگران را در تعالی روحی دستگیری نماید. بنابراین، اگر در میخانه هم این تداعی صورت گیرد، میخانه هم مثل زیارتگاه، تقدس و ارزش پیدا میکند و در نتیجه نیازی به زیارت و زیارت گاه نیست.
۶٫ نمونههایی که در فیلم راز آمده، باید با تأمل و دقت بیشتری مورد توجه قرار گیرند. به طور نمونه در کتاب راز مردی معرفی میشود که تصویر خانهی دلخواه خود را روی تختهی آرزوهایش نصب کرده و هر روز به آن مینگریسته و خود را در آن تجسم میکرده است. اما بعد از سالها وقتی که فرزندش پس از اسبابکشی یک جعبهی قدیمی را باز میکند و عکسهای آرزوی پدر را میبیند و میپرسد اینها چیست؟ پدرش متوجه میشود که اکنون در همان خانهی آرزوها زندگی میکند! براستی آیا کسی که مدتها عکس خانهی آرزوهای خود را در برابر چشم قرار داده و به آن نگریسته و با احساسات مثبت آن را تجسم کرده، وقتی در واقعیت آن خانه را میبیند، آرزو و تصوراتش را به یاد نمیآورد؟ و باید فرزندش عکسهای چند سال پیش را به او نشان دهد تا متوجه شود خانهای که در آن زندگی میکند، همان خانهای است که مدتها در فکر خود تجسم میکرده است؟ این در حالی است که حافظهی انسان وقتی با احساسات همراه میشود، بسیار قدرتمند عمل میکند و خاطرات کوچک و ناچیز با کوچکترین اشاره و نشانهای به یاد میآید.
۷٫ نباید فراموش کرد که ایدهی جذب از نگاه امانیستی(انسان محوری) تمدن غرب سرچشمه گرفته و با پذیرش این نگرش، نه فقط تربیت انسان الهی به عنوان هدف مطرح نیست، بلکه اساساً توجه به گرایشهای متعالی هم چندان جایی برای طرح و بحث ندارد. با محوریتدادن به خواست و تمنیات انسان، اهداف متعالی و معنوی فراموش میشود و به جای آن، زندگی این جهانی و تجربهی لذت بیشتر، در صدر خواستههای انسان مینشنید و در نتیجه انسان بیش از همه به فراموشی عاقبت و آخرت سوق پیدا میکند. وین دایر که از مروجین جذب است، میگوید:
« انسان هر چه را میخواهد در اختیار دارد. فقط باید این نکته را بداند چه میخواهد و هدف و مقصودش چیست. برای رسیدن به مقصود باید دو ایده مشخص را به ذهنتان وارد کنید و آن دو ایده ثروت و موفقیت هستند… باید هر شب پیش از خواب رفتن، دو کلمهی ثروت و موفقیت را آن قدر تکرار کنید تا خوابتان ببرد. چون هر چه را قبل از خوابیدن و در حالت خلسهی پیش از خواب با خودتان نجوا کنید، بر ضمیر ناخودآگاهتان نقش میبندد.»[۵۵]
قانون جذب نه تنها انسان را به کسب فضایل اخلاقی دعوت نمیکند، بلکه یکی از خطرناکترین امیال انسانی؛ یعنی «آز و طمع» را فعال نموده و بر ساحتهای متعالی روح انسان حکمفرما میکند. طبق متون دینی این میل اگر در وجود انسان فعال گردد، یکی از ارزشمندترین قوای انسانی را که همان نیروی عقل است، از کار میاندازد و آن را زمین میزند.
حضرت علی% میفرماید: «اکثر مّصارع العقول تحت بروق المطامع؛ بیشترین زمین خوردنهای عقل مربوط به جاهایی است که برق طمع جستن میکند».[۵۶]
فرضیهی جذب از آنجا که برآمده از تفکر اومانیستی است، بیش از آنکه ناظر به ابزار زندگی باشد، در فضای اهداف مطرح است. چرا که به هدفگذاری میپردازد و به زندگی سمت و سو میدهد، به عبارت دقیقتر این مفهوم به افقسازی و آرمانتراشی میپردازد، نه عرضهی ابزار و وسیلهی جدید.
یعنی پارهای از امور را به صورت آرمان و مطلوب نشان میدهد و این مطلوبها هم چیزی غیر از چرب و شیرینهای زندگی این جهانی نیست.
منابع:
۱٫ آزمندیان، علیرضا، تکنولوژی فکر، نشر تکنولوژی فکر، ۱۳۸۶٫
۲٫ الیاده میرچا، شمنیسم، فنون کهن خلسه، ترجمهی محمد کاظم مهاجری، ادیان، قم، ۱۳۸۷٫
۳٫ اوریزن-اسوت مادن، پیروزی فکر، ترجمهی رضا سید حسینی، نشر بامداد، ۱۳۷۹٫
۴٫ برنز، دیوید، شناخت درمانی، ترجمهی مهدی قراچهداغی، نشر پیکان، ۱۳۸۶٫
۵٫ پل ژاگو، قدرت خود تلقینی، ترجمهی نیلوفر خوانساری، انتشارات ققنوس، ۱۳۸۶٫
۶٫ تونی هی، پاتریک والتز، جهان کوانتومی نوین، ترجمهی محمدرضا محجوب، انتشارات نقش حریم، ۱۳۸۴٫
۷٫ جرد بوهنر، نگرش و تغییر آن، منیژه صادقی، نشر ساوالان، ۱۳۸۴٫
۸٫ جیمز، مراقبه، ترجمهی منوچهر شادان، ققنوس، تهران، ۱۳۷۹٫
۹٫ دیوید برنز، از حال خوب به حال بد، ترجمهی مهدی قراچهداغی، نشر پیکان، ۱۳۸۶٫
۱۰٫ دیوید برنز، شناخت درمانی، ترجمهی مهدی قراچهداغی، نشر پیکان، ۱۳۸۶٫
۱۱٫ رابرت کی بی فورمن، عرفان ذهن، آگاهی، ترجمهی سید عطاء انزلی، دانشگاه مفید، ۱۳۷۹٫
۱۲٫ رابرت فریزر، شاخهی زرین( پژوهشی در جادو و دین) ترجمهی کاظم فیروزمند، تهران: انتشارات آگاه، چاپ دوم، ۱۳۸۴٫
۱۳٫ راندا برن، راز، ترجمهی نفیسه معتکف، نشر فراروان، ۱۳۸۷٫
۱۴٫ راندا برن، قدرت، ترجمهی نفیسه معتکف، ناشر لیوسا، ۱۳۹۰٫
۱۵٫ زیگموند فروید، تعبیر خواب، ترجمۀ شیوا رویگردان، نشر مرکز، ۱۳۷۹٫
۱۶٫ ژان پل ویلم، جامعهشناسی ادیان، ترجمهی گواهی، ۱۳۸۴٫
۱۷٫ صادقی، محمود، تحلیل روان شناختی دین، انتشارات طریق کمال، ۱۳۸۶٫
۱۸٫ طباطبایی، محمد حسین، نهایه الحکمه، انتشارات جامع مدرسین، ۱۳۸۱٫
۱۹٫ قلیزاده، روانشناسی یروح، انتشارات وثوق، ۱۳۸۴٫
۲۰٫ گلسرخی، ایرج، تاریخ جادوگری، تهران نشر علم، چاپ اول، ۱۳۷۷٫
۲۱٫ غفاری، محمدرضا، روح و دانش جدید، نشر فرهنگی اسلامی، ۱۳۸۴٫
۲۲٫ غفاری، محمد رضا، روح و دانش جدید، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۷۹٫
۲۳٫ محمد لنگهاوزن، اسلام و کثرتگرایی دینی، ترجمهی نرجس جواندل، ۱۳۸۱٫
۲۴٫ مطهری، مرتضی، فلسفهی اخلاق، انتشارات صدرا، ۱۳۷۹٫
۲۶٫ مطهری، مرتضی، انسان کامل، انتشارات صدرا، ۱۳۷۹٫
۲۷٫ میر صادقی، جمال، ادبیات داستانی، قصه، رمان، رمانس، ۱۳۸۰٫
۲۸٫ مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش عقاید، ج ۲، سازمان تبلیغات، چاپ دوم، ۱۳۷۸٫
۲۹٫ وین دایر، اعجاز واقعی، ترجمۀ محمد رضا آل یاسین، نشر هامون.
۳۰٫ وین دایر، معنویت ۲، ترجمۀ علی علی پناهی، نشر آسیم، ۱۳۸۴٫
۳۱٫ وین دایر، معنویت، رسالت نهایی شما، علی علی پناهی ، نشر آسیم، ۱۳۸۴٫
۳۲٫ وین دایر، برای هر مشکلی راه حل معنوی وجود دارد،ترجمۀ وجیهه آیت اللهی، نشر پارسه، ۱۳۸۱٫
۳۳٫ وین دایر، عرفان، داروی دردهای بی درمان، ترجمهی محمد حسن نعیمی، انتشارات کتاب آیین، ۱۳۸۶٫
۳۴٫ وین دایر، خود حقیقی شما، ترجمهی دکتر علیرضا شاملو، نشر دارینوش،۱۳۸۴٫
۳۵٫ وین دایر، خود مقدس شما، ترجمهی سودا به مبشر، نشر پارسه، ۱۳۸۶٫
۳۶٫ ویلیام جیمز، دین و روان،ترجمۀ مهدی قاینی، آموزش انقلاب اسلامی، ۱۳۸۴٫
۳۷٫ هری لورین، قدرت ذهن، ترجمهی مهدی قراچهداغی، انتشارات نقش و نگار، ۱۳۸۶٫
۳۸٫ لیال واتسن، فوق طبیعت، ترجمهی احمد آرژمند، انتشارات امیر کبیر، ۱۳۷۹٫
۳۹٫ یونگ، کارل گوستاو، ضمیر پنهان، ترجمهی اسماعیلپور، نشر قطره،۱۳۸۹٫
۴۰٫ یونگ کارل گوستاو، مشکلات روانی انسان مدرن، ترجمهی محمود بهفردی، انتشارات جامی، ۱۳۸۱٫
۴۱٫ یونگ، کارل گوستاو، ضمیر پنهان، ترجمهی ابوالقاسم اسماعیلپور، ۱۳۷۹٫
۱٫ راندا برن، قدرت، ص۶۸٫
۲٫ فیلم راز، قسمت اول.
۳٫ راز، راندا برن، ص۳۲
۴٫ آزمندیان، سی دی مقدماتی کلاس تکنولوژی فکر.
۱٫ راندا برن، راز، ص۵۷ـ ۶۲٫
۲٫ فیلم راز، قسمت اول.
۳٫ وین دایر، معنویت، ص۴۶ ؛ همو، عرفان، ص۷۱، ۱۱۲، ۱۲۱، ۱۸۶، ۱۸۸، ۲۱۴؛ همو، خودحقیقی، ص۳۷٫
۴٫ همو، عرفان، ص۷۴ ؛ همو، معنویت، ص۱۱۰٫
۵٫ همو، عرفان، ص۸۳٫
۱٫ از این نوع به «گونه» تعبیر میکنند.
۲٫ وین دایر، عرفان، ص۱۴۱٫
۴٫ وین دایر، همان ص۱۴۳٫
۱٫ دکتر لیال واتسن، با اشاره به مطلب مذکور میگوید: تمامی نظامهای وجودی یک انسان، دارای خصوصیت مشترکیاند ـ شبیه هولوگرام (اصل نگار ـ تمام نگار) در عکاسی که گویای تأثیر متقابل انسان و جهان اطراف اوست.
۲٫ برخی از روانشناسان، بعد از قبول اینکه انسان مجموعهای از نظامهای جسمانی و نظامهای روحانی است و نیز اینکه مجموعهی انسانی، مرکب از این دو نظام است، تصریح کردهاند که هیچ نظام عرفانی و فکری ـ فلسفی تاکنون نتوانسته است کنش متقابل این نظامات را توجیه و تفسیر نماید. (ر.ک. محمدرضا غفاری، روح و دانش جدید، ص۴۲٫)
۳٫ وین دایر، همان، ص۳۶۰٫
۱٫ ایرج گلسرخی، تاریخ جادوگری،ص۶۸٫
۲٫ تاریخ تمدن، ویل دورانت، ج۱، ۷۹٫
۳٫ طه، آیهی ۶۶٫
۴٫ راندا برن، قدرت، ص۲۴٫
۵٫ ر.ک. جرج جیمز فریزر، شاخهی زرین، ص۸۸٫
۱٫ * سخر لکم ما فی الارض جمیعاً*، جاثبه، آیهی ۱۳٫
۲٫ یکی از معانی تقدیر در متون دینی همین است که از هر چیزی هر نتیجهای به دست نمیآید و هر محصولی در هر گونه سبب و زمینهای رویش ندارد.
۳٫ ر.ک: ترجمهی تفسیر المیزان، ج ۱۱، ذیل آیه
۱٫ دکتر دیوید برنز، شناخت درمانی، ترجمهی مهدی قراچه داغی، ص۱۶٫
۲٫ همان، ص۲۵٫
۱٫ رابرت لی هی، تکنیک های شناخت درمانی، ترجمهی حسین حمیدپور، ص۱۸٫
۲٫ همان، ص۱۸٫
۱٫ میتوان برای خدشهی بیشتر در قانون بودن این ایده، یک فرض دیگر را هم مطرح نمود و آن اینکه، فرض شود ـ به فرض محال – در۹۰% مصادیق خارجی، قانون جذب قابل اثبات علمی باشد، همان ۱۰% باقی مانده کافی است که عمومیت قانون – جذب زیر سؤال برود و از مرحلهی صد درصدی که رهبران جذب ادعا میکنند، به موارد غالبی تغییر مصداق پیدا کند که در نتیجه از مرتبهی قطعیت به مرحلهی «گمان و احتمال» تنزل پیدا میکند؛ «وان الظن لایغنی من الحق شیئاً».