مطالعات متفرقه (خارج از سیر مطالعاتی)

تشیع از دیدگاه سید حیدر آملی

آدرس مقاله در پایگاه مجلات تخصصی نور: هفت آسمان » تابستان ۱۳۷۸ – شماره ۲ (از صفحه ۷۵ تا ۸۶)
URL : http://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/209239
تشیع از دیدگاه سید حیدر آملی (۱۲ صفحه)
نویسنده : جوادی،قاسم
هفت آسمان » تابستان ۱۳۷۸ – شماره ۲ (صفحه ۷۵)


‌ ‌‌‌مـقاله‌ : تشیّع از دیدگاه سید حیدر آملی / قاسم جوادی

سید حیدر، برجسته ترین عارف‌ شـیعی‌، بـه‌ مـعنای مصطلح آن است که در سال ۷۲۰ هـ. در آمل به دنیا آمده و تا‌ سی سالگی در همان جا زیـسته است. وی به سمت وزارت رسیده و دارای‌ وضعیت رفاهی خوبی بوده‌ است‌، تا این کـه یک بار شور و عـشقی در او بـه وجود می آید و از همه چیز می گذرد; به اصفهان و سپس به مکه مکرمه و سرانجام به عراق سفر می کند و در‌ کنار قبر مولای متقیان امام علی ـ علیه السلام ـ رحل اقامت می افـکند و از فتوحات غیبیه آنجا استفاده می کند و کتابهای فراوانی به زبانهای عربی و فارسی می نویسد. حدود سی جلد کتاب‌ به‌ او نسبت داده شده، که از بین این آثار، جامع الاسرار، رساله نقدالنقود، نص النـصوص، اسـرار الشریعه و تفسیر المحیط الاعظم در دو جلد به چاپ رسیده است.

آنچه مسلّم است‌، سید‌ تا سال ۷۸۷ هـ . که رساله العلوم الالهیه را نوشته، در قید حیات بوده است. کامل مصطفی شیبی اظهار مـی دارد کـه او متوفای بعد از سال ۷۹۴[۱] است‌. به‌ هر حال تاریخ وفات او مشخص نیست.

او دیدگاه خاصی درباره شیعه دارد. اگرچه ممکن است نقدهای متعددی چه از ناحیه

هفت آسمان » تابستان ۱۳۷۸ – شماره ۲ (صفحه ۷۶)


فرقه های غیر شیعی و چه از ناحیه فـرق‌ شـیعی‌ غیر‌ امامی و چه از ناحیه امامیه‌، متوجه‌ دیدگاه‌ او باشد.[۲] امّا، در اینجا بدون اینکه قصد دفاع از دیدگاههای او را داشته باشیم، به گزارش دیدگاه وی می پردازیم‌، چرا‌ که‌ او از یک سو با اندیشه هـای کـلامی‌ شـیعه‌ آشناست و از سوی دیگر با انـدیشه عـرفا; و در هـر دو زمینه اهل نظر است. از این رو دیدگاههای او‌ می‌ تواند‌ قابل توجه کسانی باشد که فقط در یکی از این‌ دو رشته تخصص دارند; مثلا یـک مـتخصص در فـقه، که کلّ عرفان را نقد می کند، اگر در‌ انـدیشه‌ شـیعی‌ سید حیدر تأمل کند، نکات قابل توجهی در دیدگاه او خواهد‌ یافت‌.

سید در کتاب جامع الاسرار می نویسد، غرض از نوشتن ایـن کـتاب آن بـود که شیعه‌ صوفی‌ شوند‌ و صوفیه شیعه.[۴]

هفت آسمان » تابستان ۱۳۷۸ – شماره ۲ (صفحه ۷۷)


سپس می نویسد:

«از آنـجا که من از ابتدای کودکی‌ تا‌ امروز‌ که به سن پیری رسیده ام، به عنایت الهی، در راستای تحصیل عقاید اجـدادِ‌ طـاهرینم‌ ـ کـه‌ همان ائمه معصومین هستند ـ و طریقه انسان که به حسب ظاهر، هـمان شـریعت خاص طایفه‌ شیعه‌ امامیه و به حسب باطن، همان حقیقت مختص به طایفه صوفیه ـ یعنی ارباب تـوحید‌ و اهـل‌ اللهـ‌ ـ است و نیز در پی تطبیق ظاهر و باطن با یکدیگر بوده ام، و در نهایت، حقانیت‌ هر‌ دو گـروه و حـقیقت هـر دو قاعده را محقّق ساختم… و سخنم این شد که‌ «الحمد‌ لله‌ الذی هدانا لهذا و ما کنا لنـهتدی لولا ان هـدانا الله».[۵]

بـنابراین، حقانیت هر دو طایفه‌ را‌ قبول دارد، گرچه معتقد است که یکی بر شریعت و دیگری بر حـقیقت‌ تـمرکز‌ یافته‌ است. و هر دو را در صراط مستقیم می داند، اگر چه هر یک دیگری را‌ طـرد‌ کـند‌، چـرا که هر یک بخشی از حقیقت را داراست.[۶]

بنابراین ضروری است‌ که‌ هر یک از دو گروه بـکوشد تـا از گروه دیگر، بخش دیگر حقیقت را فراگیرد، تا‌ از‌ هر جهت به کمال دست یـابد.

ایـن ویـژگی یعنی بر حق دانستن‌ دو‌ طایفه متباین، از مختصات سید حیدر آملی‌ است‌. در‌ جایی آورده است که صـوفیانْ مـؤمنان ممتحَن‌ اند[‌۸]

سید حیدر، در ادامه سخن، به علل اینکه چرا هر یـک از صـوفیه‌ و شـیعه‌ یکدیگر را طرد می کنند‌، می‌ پردازد و می‌ نویسد‌:

هفت آسمان » تابستان ۱۳۷۸ – شماره ۲ (صفحه ۷۸)


«اگر‌ هر یک از شیعه و صوفیه دیگری‌ را‌ ردّ می کـند، بـه خـاطر عملکرد کسانی است که در اسمْ شیعه‌ یا‌ صوفی اند، امّا در واقع نـه‌ صـوفی هستند و نه شیعه‌; مثلا‌ مردم به خاطر رفتار و کردار‌ کسانی‌ که فقط در اسم شیعه هستند، هـمانند اسـماعیلیه، زیدیه، کیسانیه، غلات و… بر شیعه‌ عیب‌ می گیرند،[۱۰]

سید در‌ اینجا‌ به‌ شـدت بـا فرقه‌ های‌ دیگر شیعه برخورد می‌ کـند‌ و تـعابیری بـه کار می برد که حداقل با انـدیشه عـرفانی او چندان سازگار نیست‌.

او‌ می گوید:

«طوایف زیادی که خود‌ را‌ شیعه می‌ دانند‌ و مـی‌ نـامند، نه تنها شیعه‌ نیستند، کـه در نـزد شیعه کـافر بـه شـمار می آیند».[۱۱]

امّا گروههایی که بـا‌ صـوفیه‌ در اسم شریکند و مردم به خاطر‌ عملکرد‌ آنها‌ بر‌ صوفیه‌ عیب می گـیرند‌، فـرقه‌ هایی چون: اباحیّه، حلولیّه، اتحادیّه و مـعطِّله هستند.[۱۲]

سید در اواخر کـتاب جـامع الاسرار پا را‌ فراتر‌ نهاده‌ و منظور از صـوفی را افـرادی چون: سلمان‌، اویس‌ قرنی‌، ابویزید‌ بسطامی‌، کمیل‌ بن زیاد نخعی و جنید بغدادی ـ کـه شـاگردان ائمه بوده اند ـ می دانـد، نـه صـوفیه این زمان کـه در واقـع صوفی نیستند، همانند عـلمای ایـن زمان که در‌ حقیقت عالم نیستند.[۱۳]

علل تشیّع صوفیه

سید حیدر بعد از آنکه هر یـک از صـوفیه و شیعه را شیعه تلقی می کند، مـباحثی مـطرح می کـند کـه مـقصود او از‌ تشیّع‌ صوفیه را روشن مـی سازد. وی علت تشیّع صوفیه را در آن می داند که صوفیه حامل اسرار ائمه هستند. سید قبل از اثـبات ایـن مطلب، اشاره می کند‌ که‌ اصـحاب شـیعه مـا قـبول نـدارند که صوفیه حـامل اسـرار ائمه باشند و قبول ندارند که این اسرار در غیر ائمه هم یافت شود و صوفیه‌ را‌ کاملا منکرند و آنـها را بـه‌ کـفر‌ نسبت می دهند.

سپس می گوید:

«مـا مـی خـواهیم حـامل اسـرار ائمـه بودن صوفیه را برهانی کنیم و اثبات کنیم که اینان «مؤمن ممتحن» هستند‌».

او‌ استدلال را با کلام‌ امام‌ علی(ع) در مورد تقسیم مردم شروع می کند که طبق آن،

هفت آسمان » تابستان ۱۳۷۸ – شماره ۲ (صفحه ۷۹)


مردم سه دسـته اند: «عالِم ربّانی و متعلِم علی سبیل النجاه و همَج رِعاع… ».

سپس می نویسد:

«صوفیه از قسم اوّل‌ نیستند‌، چون قسم اوّل مختص به پیامبر و ائمه است و از قسم سوّم هم نیستند، چرا که اینان اولیـا و خـلفای خدایند و شأنشان برتر از آن است که از قسم سوم باشند; پس‌ ثابت‌ می شود‌ که از قسم دوّمند. سپس این مطلب را بیان می کند که ائمه فرموده اند: «ما دارای‌ اسرار هـستیم».

آن گـاه می نویسد:

«ای شیعه! تو خود اقرار‌ داری‌ که‌ حامل اسرار نیستی، بلکه حامل اسرار، آنها هستند…».

بعد استدلال را به صورت «ان قلت، قلت» بـیان ‌‌مـی‌ کند، که اگر کسی از شـیعه بـگوید:

«صوفیه نه حامل اسرارند و نه اهل‌ سر‌، بلکه‌ اسرار همان است که در نزد شیعه است، می گوییم این از چند حال خارج‌ نیست. اگر عـلوم ائمـه و اسرارشان همان باشد کـه در دسـت توست، در این‌ صورت لازم نبود که‌ ائمه‌ این همه به کتمان آن سفارش کنند، زیرا علوم شریعتی که در اختیار توست، نه تنها کتمانش واجب نیست، بلکه اظهارش بر فراز منبرها واجب و پوشـاندنش کـفر است… و اگر معتقد باشی‌ که اسرار ائمه و علومشان منحصر است در آنچه که تو بر آن هستی، این اعتقادی فاسد و گمانی دروغ و نادانی کامل به کمالات و مراتب ائمه است; زیرا آنچه تو بـر آن هـستی‌، مرتبه‌ ای از مـراتب و درجه ای از درجات آنها، بلکه پایین ترین آن درجات است، و اگر بگویی چرا جایز نیست که اسرار ذکر شـده در بیانات ائمه همان چیزی باشد که‌ در‌ بین امامیه و از حیث ظاهر در مـذهب دوازده امـامی مـطرح است؟ پاسخ می دهیم که اگر چنین بود، این همه مبالغه ائمه در لزوم حفظ اسرار وجهی نداشت. در حالی‌ کـه‌ ‌ ‌خـود ائمه برای آشکار ساختن آن، با شمشیر قیام کردند و روشن است که امام عـلی(ع) از زمـان وفـات پیامبر(ص) تا هنگام شهادت خود مشغول مبارزه بود، تا آنجا که‌ هزاران‌ نفر‌ از منکران و مـخالفان طریقت و شریعت‌ پیامبر‌(ص) را‌ به هلاکت رساند و روشن است که این گفتار به سـخن کودکان و دیوانگان نزدیک تـر اسـت».

سپس این مسأله را مطرح می‌ کند‌ که‌ اگر کسی بگوید:

«ما فرق بین مؤمن ممتحن‌ و غیر‌ ممتحن را می پذیریم، امّا چرا باید صوفی مؤمن ممتحن باشد، بلکه ممکن است غیر صـوفی مؤمن ممتحن باشد‌، پاسخ‌ می‌ دهیم: به صرف اینکه پذیرفتی که حاملان اسرار ائمه طایفه‌ ای مخصوص هستند، همین مقدار برای ما کافی است، ما نیز جز این نمی گوییم. اگر اسـم صـوفیه‌ بر‌ شما‌ سنگین است، به هر نامی که می خواهی آنان را بخوان‌. چون‌ اختلاف نه بر سر اسم، که در مسمّاست; یعنی همان معنای مخصوص و سرّعلوم که معنای توحید‌ و

هفت آسمان » تابستان ۱۳۷۸ – شماره ۲ (صفحه ۸۰)


سرّ‌ وجـود‌ اسـت. در عین حال، اگر معنای تصوّف و علت نامگذاری آنها را به‌ این‌ نام‌ می فهمیدی، از پذیرش نام و روش آنها خودداری نمی کردی; چرا که تصوف یعنی‌ متّصف‌ شدن‌ به اخلاق الهی در کـردار و دانـش و حال; و چه کمالی برتر از این!

آن گاه‌ مطالب‌ دیگری را در معنای تصوف نقل می کند و می گوید:

صوفی کسی است‌ که‌ در‌ ظاهر با احکام شریعت مخالف نباشد و در باطن در پی حقایق برآید و از مـال‌ دنـیا‌ چـیزی نداشته باشد و چیزی را برای چـیزی جـمع نـکند.[۱۴]

سید قسمت دیگری‌ از‌ مباحث‌ مربوط به اسرار ائمه را در بخش انتساب خرقه صوفیه به ائمه ذکر کرده است‌. این‌ بحث در هر دو کـتاب تـفسیر و جـامع الاسرار آمده است; البته مطالب‌ این‌ دو‌ اثر کـمی بـا هم تفاوت دارد. در جامع الاسرار، برای خرقه صوری چندان ارزشی قایل‌ نبوده‌ و می‌ نویسد:

«در نظر عوام صوفیه و غیر صوفیه سـرّی کـه از امـام علی‌(ع) و فرزندانش‌ نقل شده، عبارت است از خرقه و در نزد خواص عـبارت است از سرّ ولایت».[۱۵]

اما‌ در‌ تفسیر می نویسد:

«به اتفاق مشایخ و اکثر علما، در باب تصوف، «خرقه‌ صوری‌» همان اسـت کـه جـبرئیل به امر خداوند‌ بر‌ پیامبر‌ پوشاند و امام علی(ع) از دست پیامبر تـحویل‌ گـرفت‌».[۱۶]

به هر حال، آنچه مهم است، بحث از «خرقه معنوی» است. زیرا‌ خرقه‌ در نزد خواص و خواص از‌ خـواص‌ مـوحّدین، عـبارت‌ است‌ از‌ سرّ ولایت و سرّ توحید که خداوند‌ به‌ واسطه جبرئیل یا غـیر او بـه آدم اعـطا کرده و به همین صورت‌ تا‌ به امام علی(ع) و از آنجا به‌ فرزندانش رسیده است. مـنظور‌ از‌ خـرقه، لبـاسی نیست که از‌ پشم‌ و پنبه و مانند آن باشد، که خرقه ای این گونه هیچ نقشی در کمال‌ انـسانی‌ (کـه بر هدایت و ارشاد پیامبران‌ متوقف‌ است‌) ندارد، بلکه نظیر‌ لباس‌ تقواست، که قـرآن بـدان‌ اشـاره‌ می کند. لباس تقوا اشاره است به پوشیدگی صاحب آن به جامه تقوا که‌ مـقصود‌ از آن، ورع و زهـد و عبادت و تهذیب‌ اخلاق‌ ]و تخلّق[‌ به‌ اخلاق‌ الهی و ادب کردن نفس‌ به آداب الهی است. چـنان کـه پیـامبر فرمود: «تخلّقوا باخلاق اللّه».[۱۷]

از مباحث دیگری‌ که‌ وی در باب خرقه مطرح کرده‌، خرقه‌ هزار‌ میخی‌ است‌.

او مـی گـوید‌:

«مراد‌ از این خرقه لباسی نیست که برخی از صوفیه می پوشند و برای مـرتب کـردن و زیـنتش تلاش‌ می‌ کنند‌، بلکه مراد تهذیب نفس از صفات ذمیمه‌ هزارگانه‌ و

هفت آسمان » تابستان ۱۳۷۸ – شماره ۲ (صفحه ۸۱)


آراستن‌ آن‌ به‌ هزار‌ صـفت حـمیده اسـت و زدودن هر صفت از نفس، به منزله کوبیدن میخی است بر دیوار».[۱۸]

صوفیان شـیعه از نـظر سید حیدر

سید حیدر بر اساس تفکر‌ خاص خود، عده ای از مشاهیر را که هیچ یک از دانشمندان شـیعی در عـداد شیعیان ذکر نکرده اند، از شیعیان می داند. از آن جمله حسن بصری است. سـید‌ او‌ را در سـلسله صوفیانی می داند که با امام عـلی(ع) ارتـباط داشـته است و حتی در مورد او می گوید:

«وی از برترین شـاگردان و مـریدان امام علی(ع) بوده است».[۱۹‌]

یکی‌ دیگر از این افراد، فخرالدین رازی است; البته عبارت او در مـورد فـخرالدین رازی با عبارتش در مورد حسن بـصری مـتفاوت است. او‌ از‌ یـک سـو هـمه سلسله های‌ عرفانی‌ را به ائمه خـتم مـی کند[۲۰] و از سوی دیگر اظهار می دارد که عده ای از علوم رسمی بازگشتند و به عـرفان رو آوردنـد‌.

سپس‌ می نویسد:

«فمنهم الامام‌ العـالم‌ و الفاضل الکامل فخرالدین الرازی رحـمه الله».[۲۱]

البـته ممکن است افراد دیگری نـیز بـکوشند تا فخر رازی را شیعه جلوه دهند، امّا ملاک آنها با ملاک سید حیدر مـتفاوت اسـت‌.

سید‌ حیدر، غزالی را نیز از هـمین گـروه مـی داند و می نـویسد:

«فـمنهم الامام الکامل المحقق مـحمد بـن محمد الغزّالی رحمه الله علیه».[۲۲]همچنین شقیق بلخی، معروف کرخی، سری سقطی‌، جنید‌ بغدادی و شـبلی‌ را بـا همان ملاک خاص خود شیعه مـی دانـد; معیار او بـا مـعیار عـلمای دیگری چون فیض‌ کـاشانی متفاوت است.

فیض در المحجه البیضاء غزالی را شیعه می‌ داند‌، اما‌ از آن جهت که غزالی در کتاب سـرّالعالمین اظـهار تشیّع کرده است،

هفت آسمان » تابستان ۱۳۷۸ – شماره ۲ (صفحه ۸۲)


[۲۴] ولی سید حیدر در ‌‌مـورد‌ مـحی الدیـن بـالاترین سـتایشها را دارد.

مسائل کلامی سـید حـیدر

علی رغم اینکه‌ سید‌ حیدر‌ توسّعی در معنای تشیّع قایل شده است و در نهایت به خاطر علاقه فـراوانش بـه صـوفیه‌، آنها را در دایره تشیّع گنجانده است، با ایـن حـال، حـاضر نـیست کـه‌ بـه هیچ وجه کمترین‌ نقدی‌ نسبت به عقاید کلامی تشیّع رسمی پیش بیاید، چنان که قبلا هم اشاره شد. شاید بتوان گفت که او هم تشیّع رسمی و هم تـصوف را ناقص می داند و در عین اینکه‌ تصوف را برتر از تشیّع به شمار می آورد، هر دو را با هم یک تشیّع کامل می داند، بنابراین، هیچ کس حق ندارد چیزی از تصوف یا تشیّع بکاهد.

از‌ ایـن‌ روسـت که او در بحثهای فراوانی، دقیقاً نظیر متکلمین رسمی شیعه می اندیشد، که به برخی از این بحثها اشاره می شود. وی در اثبات اصل امامت، به آیات تطهیر‌، مباهله‌، مودّت قربی و احادیث ثـقلین، غـدیر، منزلت و حدیث جابر و سلمان استدلال کرده است.[۲۵]

او بحث امامت را از منظر کلامی در دو کتاب تفسیر و جامع الاسرار مشروحاً ذکر می‌ کند‌ و در همین بحث است کـه در دفـاع از اندیشه کلامی شیعه رسمی (در مـقابل تـشیّع صوفیه)، برخی از صوفیه را مورد شدیدترین حملات قرار می دهد و می گوید:

«و کأنّی‌ بشخص‌ صوفی‌ سنّی مسلسل بسلاسل التعصب و الجدال‌، محجوب‌ بحجاب‌ اهل التقلید و اربـاب المـقال، یقول لِمَ یخصصّ الشـیعه ائمـتهم بالاثنا عشر اماماً و ایه فائده فی هذا الاعداد».[۲۶]

البته این مطلب‌ را‌ در‌ کتاب جامع الاسرار با لحن ملایم تری مطرح‌ کرده‌ و می نویسد که:

«بعضی از صوفیه در حصر تعداد ائمه به دوازده تـن و مـعصوم دانستن آنان و در اصل معنای‌ عصمت‌ سؤالات‌ و اشکالاتی دارند».[۲۷]

در جای دیگر در توضیح این جمله‌ محی الدین در فصوص که آورده: «و ان کان خاتم الاولیاء تابعاً فی الحکم لما جاء به خاتم الرسل‌ من‌ التـشریع‌». عـبارت قیصری را نـقل می کند که نوشته است:

هفت آسمان » تابستان ۱۳۷۸ – شماره ۲ (صفحه ۸۳)


«سزاوار است‌ توهم‌ نشود که مراد از خاتم اولیا حضرت مهدی است، چـراکه شیخ خود تصریح کرده که مقصود‌، حضرت‌ عیسی‌ است که از نـاحیه عـجم ظـاهر می شود; در حالی که حضرت‌ مهدی‌ از‌ اولاد پیامبر است و از ناحیه عرب ظهور می کند».[۲۸]

آن گاه سید حیدر‌ در‌ ادامـه‌ ‌ ‌مـی نویسد:

«و اظهار هذا الکلام من القیصری و مخالفته للمشایخ المعظمین و استاذه و شیخه لیس الاّ‌ مـن‌ اظـهار التـسنن مع التصوف ترویجاً لمرتبته عند الجمهور».[۲۹]

و هم چنین در بحث‌ از‌ خاتم‌ ولایت مطلقه و مقیده، که مـحی الدین، حضرت عیسی را «خاتم ولایت مطلقه» و خود را‌ به‌ عنوان «خاتم ولایت مقیده» مـعرفی می کند، می نـویسد:

«بـه نظر من ـ که‌ می‌ دانم‌ خلاف واقع نیست ـ مرتبه و مقام کمترِ کمترین وزرای مهدی، به مراتب بالاتر و برتر از مقام‌ محی‌ الدین و نظایر اوست، و نسبت محی الدین با حضرت مهدی، نظیر نسبت عـرش‌ و حوالی‌ آن‌ با قلب عارف در سخن بایزید است که گفته: «لو ان العرش و ما حواه مائه‌ الف‌ الف‌ مره فی زاویه من زوایا قلب العارف لما احسّ به».[۳۰]

سپس‌ می‌ نویسد:

«منظور از ایـن کـلام، آن است که محی الدین و یک میلیون فرد دیگر نظیر او‌ ـ بلکه‌ چندین برابر این تعداد ـ نسبت به حضرت مهدی، همین نسبت را دارند‌».[۳۱‌]

سید حیدر و تقیه

در مبحث تقیه، سید‌ حیدر‌ تفسیری‌ از تـقیه ارائه مـی کند که با‌ دیدگاه‌ صوفیه سازگار است و سپس شواهدی از بیانات ائمه بر آن اقامه می کند‌. تقیه‌ رایج در بین شیعه، در‌ برخورد‌ با حاکمان‌ و سیاستهای‌ آنان‌ است. حتی مواردی که تـقیه در‌ مـقابل‌ فقیهی صورت

هفت آسمان » تابستان ۱۳۷۸ – شماره ۲ (صفحه ۸۴)


می پذیرفته، از آن جهت بوده که فقیه وابسته به‌ حکّام‌ بوده است، اما سید تحلیل دیگری‌ ارائه می کند.

وی‌ در‌ بحث مبسوطی که در مورد‌ اسرار‌ ائمه ـ علیهم السلام ـ دارد، روایـات مـتعددی را نـقل می کند، از جمله، این‌ بـیان‌ امـام صـادق(ع) را که امرنا‌ هوالحق‌ و حق‌ الحق و هو الظاهر‌ و باطن‌ الظاهر و باطن الباطن و هو‌ السرّ‌ و سرّ السّر و السرُّ المستسّر و سرّ مقنع بسرّ[۳۲] ذکـر مـی کـند و می گوید: حضرت‌ که‌ فرموده اند: تقیه دیـن مـن و دین‌ پدران‌ من است‌ و کسی‌ که‌ تقیه ندارد دین ندارد‌، به کتمان سرِّ مطرح شده در حدیث اشاره کرده انـد و فـتوای عـلمای ما به وجوب‌ تقیه‌ نیز در همین مورد است.

سپس‌ بـه‌ عنوان‌ مصداقی‌ برای‌ تقیه ذکر می‌ کند‌ که امام علی(ع) در روز عید فرمودند: «به خدا قسم اگر ابوذر آنـچه را کـه در‌ قـلب‌ سلمان‌ بود می دانست، او را می کشت‌». و بعد‌ هم‌ اشعاری‌ منسوب‌ بـه‌ امـام سجاد ـ علیه السلام ـ را در همین معنی نقل می کند

انی لاکتم من علمی جواهره***کیلا یری الحـقَ ذو جـهل فـیفتننا

و قد تَقَدَّمَنا فیها ابوحسن***مع‌ الحسین و وصیّ قلبها الحسن

یا رُبَّ جـوهرِ عـلم لو ابـوح به***لقیل لی انت ممن یعبد الوثنا

ولأستحَلَّ رجال مسلمون دمی***یرون اقبح ما یـأتونه حـسناً[۳۳]

یـعنی: «من گوهرهای‌ دانش‌ خویش را پنهان می کنم مبادا که نادانی با دیدن حق، مـا را بـه فتنه بیفکند. در این امر، امام علی و امام حسن و امام حسین از ما پیشی گـرفتند‌. چـه‌ بـسا گوهر دانشی که اگر آشکارش کنم، به بت پرستی متهم خواهم شد و مسلمانان خـونم را حـلال شمرند اینان زشت ترین کاری را‌ که‌ انجام می دهند، نیکو انگارند‌».

در‌ ادامه مـی گـوید:

«روایـات نقل شده در این زمینه از حدّ و حصر بیرون است».

سید حیدر و علوم حقیقی و اعتباری عرفانی

بـر اسـاس همین دیدگاه‌، سید‌ ارزش چندانی برای علوم‌ اعتباری‌ قائل نیست و در بحث مفصلی کـه دربـاره عـلوم کسبی مطرح می کند، می گوید:

«حدود هشتاد سال وقت لازم است که شخص بتواند عـلوم کـسبی را فـرا گیرد و تازه دریابد‌ که‌ جاهلی مغرور، متکبر، پیرو شیطان و هوای نفس و بـه دور از حـق و اهل حق است آیه قل هل ننبّئُکم بالاخسرین اعمالا الذین ضل سعیهم فی الحیوه

هفت آسمان » تابستان ۱۳۷۸ – شماره ۲ (صفحه ۸۵)


الدنیا و هـم یـحسبون انهم یحسنون‌ صنعاً‌ در حق‌ او نازل شده است. اما تحصیل علوم حقیقی در نـهایت آسـانی است، چرا که بر صفای باطن‌ مـتوقف اسـت. اگـر قایل به کسب باشیم، این تحصیل مـمکن اسـت‌ در‌ یک‌ ساعت و یک روز یا یک شب حاصل شود. اما اگر آن را یک موهبتی الهـی بـدانیم، ممکن ‌‌است‌ در کمتر از این هـم تـحقق پیدا کـند».[۳۴]

از ابـن مـیثم بحرانی‌ نیز‌ نقل‌ می کند کـه گـفته است:

«حقی که در آن هیچ تردیدی راه ندارد، مسیر موحدان‌ از اهل الله است که صـوفیّه نـامیده شده اند».[۳۵]

امام و قطب

از‌ نکات دیـگری که سیّد‌ بر‌ اسـاس بـینش خاص خود بدان پرداخته، بـحث از امـام و قطب است. او اظهار می دارد که قطب و معصوم، یا قطب و امام، دو لفظ مترادف انـد کـه در مصداق بر شخص واحد‌ صـادق هـستند.[۳۶]

کـتابنامه :

۱٫ اعیان الشیعه، سـید مـحسن الامین، حقّقه و اخرجه حـسن الامـین، دارالتعارف للمطبوعات: بیروت.

۲٫ الذریعه الی تصانیف الشیعه، شیخ آقابزرگ طهرانی، دارالاضواء: بیروت، الطبعه الثانیه، ۱۴۰۳٫

۳٫ ریـاض العـلماء، میرزا‌ عبدالله‌ افندی الاصفهانی، تحقیق السـّید احـمد الحسینی، مـطبعه الخـیام، ۱۴۰۱٫

۴٫ بـشاره الشیعه، فیض کاشانی.

هفت آسمان » تابستان ۱۳۷۸ – شماره ۲ (صفحه ۸۶)


۵٫ المـحجه البیضاء، مولی محسن فیض کاشانی، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات: بیروت، الطبعه الثانیه، ۱۴۰۳٫

۶٫ فهرست نسخه های عـکسی‌، مـرکز‌ احیای میراث اسلامی، زیر نظر سـید احـمد حـسینی اشـکوری، نـگارش سید جعفر و سـید صـادق حسینی اشکوری، چاپ اول: قم ۱۳۷۷٫

۷٫ تفسیر المحیط الاعظم، سید حیدر آملی، مقدمه و تعلیقه: سید‌ محسن‌ موسوی تـبریزی، مـؤسسه الطـباعه و النشر وزاره الثقافه و الارشاد الاسلامی: تهران، الطبعه الاولی.

۸٫ جـامع الاسـرار، سـید حـیدر آمـلی، تـصحیحات و مقدمه: هانری کربن و عثمان اسماعیل یحیی، انجمن ایرانشناسی فرانسه، شرکت انتشارات‌ علمی‌ و فرهنگی‌، چاپ دوم، ۱۳۶۸٫

۹٫ نص النصوص‌، سید‌ حیدر‌ آملی، با تصحیحات و دو مقدمه از هانری کربن و عثمان اسماعیل یـحیی، انتشارات توس، چاپ دوم، ۱۳۶۷٫

۱۰٫ الصله بین التصوف و التشیّع‌، کامل‌ مصطفی‌ شیبی، دارالاندلس، بیروت ،الطبعه الثانیه.

[۱]. الصله بین التصوف‌ و التشیع‌، ج ۱، ص ۴۵۷٫

[۲]. مؤلف اعیان الشیعه، به دلیل شرح او بر فصوص محی الدین، وی را غالی در تـصوف دانـسته است‌ (اعیان‌ الشیعه‌، ج ۶، ص ۲۷۲) و از صاحب ریاض نقل می کند که به جهت‌ عدم رضایت از تصوف او، سزاوار نبود که شرح حال وی را در بخشی که آورده، ذکر می‌ کند‌، اما‌ این کار را به خـاطر پیـروی از دیگران انجام داده است‌ (همان‌ جا). همچنین صاحب ریاض، تعریف و تمجید سید از حسن بصری را ذکر می کند که گفته‌: حسن‌ بصری‌ از شاگردان امام عـلی(ع) بـوده است و در ادامه اضافه می کـند: ایـن‌ سخن‌ شگفتی‌ است، چرا که حسن بصری از دشمنان امام علی(ع)، بلکه از محاربین با آن‌ حضرت‌ بوده‌ است (ریاض، ج ۲، ص ۲۲۰).

[۳]. جامع الاسرار، ص ۶۱۱; کتابی به نام کـشکول فـیما جری علی آل‌ الرسول‌ وجـود دارد کـه درباره پیشوایان شیعه و اندیشه های شیعی است. در مورد نویسنده‌ این‌ کتاب‌ نظریات گوناگونی ابراز شده است. برخی گفته اند کتاب از سید حیدر آملی است‌. آقابزرگ‌ تهرانی در الذریعه اشاره می کـند کـه جمهور این کتاب را به سید‌ حیدر‌ نسبت‌ داده اند، اما صاحب ریاض می نویسد: کتاب از حیدر آملی دیگری است که قبل‌ از‌ سید حیدر آملی صوفی معروف می زیسته است. خود آقـابزرگ نـیز این‌ نـظریه‌ را‌ می پذیرد. شیخ حر عاملی، آن را از علامه حلی دانسته، اما شیخ یوسف بحرانی‌ نظر‌ او‌ را ردّ کرده است (ر.ک: الذریعه، ج ۱۸، ص ۸۲). بـه هر حال آنچه مسلم‌ است‌، این است که کتاب یاد شـده نـه از عـلامه حلی است، چرا که تاریخ کتابت آن‌ سال‌ ۷۳۵ هـ . است و علامه در سال ۷۲۶ هـ . رحلت کرده و نه از‌ سـید‌ ‌ ‌حـیدر صوفی، چون سید حیدر در جامع‌ الاسرار‌ آورده‌ که ما عبارت یکی از فضلا را‌ نـقل‌ مـی کـنیم و از ص ۲۳۹ شروع به نقل قول کرده، می نویسد: «اول ذلک‌ النقل‌…» و در ص ۲۴۲ می گوید: «هذا‌ آخر‌ النقل المـذکور‌» که‌ حدود‌ چهار صفحه عین عبارات کشکول را‌ نقل‌ کرده است. همچنین در تفسیر المـحیط الاعظم (ج ۲، ص ۵۳۷ ـ ۵۳۹) در بحث اینکه‌ صـاحب‌ هـر شریعتی دوازده وصی داشته است‌، نه بیشتر و نه کمتر‌، می‌ نویسد: «و من جمله ذلک قول‌ بعض‌ العلماء…» که در اینجا نیز حدود دو صفحه از عبارات کشکول را نقل‌ می‌ کند. در حالی که در‌ کشکول‌ هیچ‌ اثری از ایـن‌ عبارت‌ (من جمله ذلک قول‌ بعض‌ العلماء) نیست و این نشان می دهد که مطالب مورد نظر، سخن مؤلف آن است‌ و آن‌ را از جایی نقل نمی کند‌. بنابراین‌، نمی توان‌ احتمال‌ داد‌ که کشکول نیز اثـر‌ سـید حیدر بوده و او در هر سه کتاب، مطلب را از کس دیگری نقل کرده‌ است‌.

[۴]. جامع الاسرار، ص ۴٫

[۵]. همان، ص ۵٫

[۶]. فهرست نسخ خطی‌ مرکز‌ احیاء‌ میراث‌ اسلامی‌ (ج ۱، ص ۳۶۲) از کتابی‌ گزارش‌ می دهد که احتمالا در قرن دوازدهم تـدوین شـده و مؤلف آن، عقیده صوفیان را در باب‌ توحید‌ و نبوت‌ و امامت جمع آوری کرده و در صدد اثبات‌ آن‌ است‌ که‌ شیعه‌ حقیقی‌ همان جماعت صوفیان هستند.

[۷]. اشاره به حدیث معروف «ان امرنا صعب مستصعب لا یحتمله الا مـلک مـقرب او نبیّ مرسل او من امتحن الله قلبه للایمان». سید‌ حیدر آخر حدیث (مؤمن امتحن…) را مخصوص صوفیه می داند.

[۸]. جامع الاسرار، ص ۴۷٫

[۹]. همان جا.

[۱۰]. همان، ص ۲۲۱٫

[۱۱]. سید در اینجا نظر خاص خود را بیان کرده اسـت; زیـرا‌ در‌ شـیعه کسی حکم به کفر اسـماعیلیه و زیـدیه نـکرده است.

[۱۲]. جامع الاسرار، ص ۴۸ و ۶۱۵٫

[۱۳]. همان، ص ۶۱۴٫

[۱۴]. ر.ک: جامع الاسرار، ص ۳۶ ـ ۴۸ (با تلخیص).

[۱۵]. همان، ص ۲۲۹ ـ ۲۳۰٫

[۱۶‌]. تفسیر‌، ج ۱، ص ۵۱۹ ـ ۵۲۰٫

[۱۷]. همان، ص ۵۲۴ ـ ۵۲۵٫

[۱۸]. همان، ص ۵۲۶٫

[۱۹]. جامع الاسرار، ص ۴٫

[۲۰]. او نه تنها عرفان، بلکه تمامی علوم را بـه ائمـه‌ خـتم‌ می کند; علومی نظیر: فصاحت‌، نحو‌، تفسیر، فـقه (حـنفی، شافعی، حنبلی، مالکی و شیعه امامیه)، علم کلام (معتزله، اشاعره، شیعه و خوارج) و نیز علوم فلسفی و تصوف; و معتقد است که مـنبع تـمام ایـن‌ علوم‌ ائمه، اهل بیت ـ علیهم‌ السلام‌ ـ بوده اند (نص النـصوص، ص ۲۱۳ ـ ۲۱۶).

[۲۱]. جامع الاسرار، ص ۴۸۸٫

[۲۲]. همان، ص ۴۹۳ ـ ۴۹۴٫

[۲۳]. المحجه البیضاء، ج ۱، ص ۱٫

[۲۴]. بشاره الشیعه، ص ۱۵۰٫

[۲۵]. تفسیر، ج ۱، ص ۴۱۹، ۵۰۲، ۵۰۹، جامع الاسرار، ص ۲۴۹، ۲۵۱‌، ۲۵۲‌.

[۲۶]. تفسیر محیط اعظم، ج۱، ص ۵۴۱٫

[۲۷]. جامع الاسرار، ص ۲۳۱٫

[۲۸]. جامع الاسرار، ص ۴۳۵٫

[۲۹]. هـمان، ص ۴۳۶٫

[۳۰]. هـمان، ص ۴۴۴، در ایـنجا سید حیدر شدیدترین حملات را متوجه محی الدین می‌ کند‌. با ایـن‌ حـال، در جاهای متعدد از وی ستایش نموده و آن ستایشها با این عبارات تهافت دارد. به هر‌ حال، سید حیدر، در اینجا، در مـقام یـک شـیعه رسمی، چنین‌ سخنانی‌ را‌ مطرح می کند; در حالی که برای نمونه در نص النـصوص (ص ۱۰۵ و ۱۰۶) اظـهار مـی دارد: «شیخ ‌‌حاتمی‌ (محی الدین عربی) از اولیاءالله است و از ولیّ خدا هم جز حق صادر‌ نـمی‌ شـود‌ و صـدور کذب از وی محال است. ولیّ حقیقی جز واقع نمی گوید، چون ولی حقیقی‌ کسی است کـه خـداوند، گوش و چشم و زبان و دست و پای او می شود و کذب‌ از وی محال است‌; چون‌ با دلائل قطعیه ثـابت شـد کـه انسان کامل افضل از فرشتگان است … و شیخ حاتمی هم از بزرگان اولیا است». حال چگونه ایـن ولیـّ کامل که به قول سید، کتاب فصوص را‌ از دست پیامبر گرفته و خود را خاتم ولایـت مـقیده مـی خواند، باید اینگونه مورد انتقاد قرار گیرد؟ آیا محی الدین به خطا رفته است یا سـید حیدر؟ واللّه اعـلم.

[۳۱]. همان، ص ۴۴۴٫

[۳۲‌]. جامع‌ الاسرار، ص ۳۳٫

[۳۳]. همان، ص ۳۴ و ۳۵٫

[۳۴]. همان، ص ۵۳۳ ـ ۵۳۴٫

[۳۵]. همان، ص ۴۹۸٫

[۳۶]. همان، ص ۲۲۳٫ چنانکه در ابتدا نیز اشاره شـد، در بـیانات سـید حیدر آملی نکات قابل نقدی‌ وجود‌ دارد، حتی گاهی به نظر می رسد که سخنان خـود وی بـا هـم تهافت دارند، اما در اینجا هدف ما صرفاً گزارشی از دیدگاه او بود. به خـواست خـداوند‌ در‌ مقاله ای مستقل نقدهایی را که می توان در باب اندیشه سید مطرح نمود و مخصوصاً تهافت هایی را که در سـخنان او هـست، بیان خواهیم کرد. در ضمن باید‌ به‌ این‌ نکته نیز توجه داشت کـه‌ او‌ نـخستین‌ متفکر شیعی است که کوشیده با حـفظ دو طـرف تـصوف و تشیّع رسمی، اندیشه ای نو ارائه دهد و از این جـهت تـلاش‌ وی‌ قابل‌ تقدیر و تحسین است.

شبکه بین المللی مطالعات ادیان

اینفورس (شبکه بین المللی مطالعات ادیان)،‌ بخشی از یک مجموعه فعالیت های فرهنگی است که توسط یک گروه جهادی مجازی انجام می شود. این گروه  بدون مرز، متشکل از اساتید، طلاب، دانشجویان و کلیه داوطلبان باایمان و دغدغه مندی است که علاقمند به فعالیت علمی جهادی در عرصه جنگ نرم هستند. شما هم می توانید یکی از اعضای این گروه باشید(اینجا کلیک کنید). فعالیت های سایت زیر نظر سید محمد رضا طباطبایی، مدرس ادیان و کارشناس صدا و سیماست. موضوعات سایت نیز در زمینه سیر مطالعاتی با رویکرد تقویت بنیه های اعتقادی و پاسخ به شبهات است.

0 0 رای ها
شما هم امتیاز بدهید..
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
View all comments
دکمه بازگشت به بالا
0
افکار شما را دوست دارم، لطفا نظر دهیدx
()
x