حدیث افتراق امت؛ نقل ها و پیامدها
اشـاره
اندک زمانی از رحلت پیامبر عظیم الشأن اسلام (ص) نگذشته بود که جامعه اسلامی گـرفتار اخـتلافات و تـنازعات سیاسی ـ مذهبی شد. داستان افتراق و اختلاف امت اسلامیرا ـ با صرف نظر از موارد نامیمون و ناپذیرفتنی و یـا پذیرفتنی و احیاناً ممدوح آن ـ باید به عنوان واقعیتی انکارناپذیر پذیرفت. که البته موارد زیـادی از آن طبیعی نبوده اسـت. روشـن است که این پدیده نیز همانند هر پدیده دیگری ناشی از زمینهها، علل و عوامل ویژهای بوده که جلوگیری از موارد ناپسند آن، غیرممکن نبوده است و نباید آن را سرنوشتی حتمیالوقوع و از پیش تعیین شده دانست. در غـیر این صورت پافشاری قرآن و پیامبر(ص) و دیگر اولیای دینی بر وحدت، و پرهیز از تفرقه هیچ معنای محصّلی نداشت. پدیده ظهور و بروز اختلاف و فرقهگرایی و چگونگی شکلگیری، سیر تحولات سیاسی ـ مذهبی و مصادیق آن در سدههای نخست هـجری، هـمواره مورد بررسی پژوهشگران بوده است. با این همه به برخی از زوایای آن کمتر پرداخته شده است. نقد و بررسی احادیث ناظر به اختلافات فرقهای از جمله مباحث مهمی است که مورد غفلت پژوهـشگران عـلم فرقهشناسی قرار گرفته است. این دسته از احادیث که به پیامبر(ص) و ائمه، علیهمالسلام، منسوبند، و در آن به سرنوشت آینده، فتنهها و حوادث مختلف فکری و سیاسی و ظهور و بروز فرق و حتی داوری درباره آنها و نیز
بـرخی از حـوادث و جریانهای جزئی در بین مسلمانان اشاره شده، فراوانند.(۱) داوری درباره صحّت و سقم این روایات نیز، با توجه به اختلاف مبانی حدیثی و کلامی، بسی دشوار است، اما هیچ یک از آنها هـمانند حـدیث افـتراق امت به هفتاد و سه فـرقه، بـه ویـژه در عرصه تنازعات، مباحث و پژوهشهای فرقهشناسی، مورد استناد و گفتوگو و چه بسا سوءاستفاده گروههای مختلف نبوده است.
حدیث حاکی از افتراق امت اسلامی بـه بـیش از هـفتاد، یا هفتاد و سه فرقه، از احادیث مشهورِ منسوب بـهپیامبراست کـه نهتنها دربسیاری ازکتب روایی شیعه وسنیآمده است(۲)، بلکه بیشتر ملل و نحل نویسان گذشته نیز آن را پذیرفته، بر اساس آن دستهبندیهای خـود را از فـرق اسـلامی سامان دادهاند. در میان کتابهایی که معاصران نیز درباره علم فـرقهشناسی نوشتهاند، کمتر کتابی را مییابیم که به نحوی به این حدیث اشاره نکرده باشد. اگرچه این حدیث با تـعابیر مـختلفی گـزارش شده است، اما مضمون اصلی و قرائت رایج آن را میتوان به سـه بـخش صدر (إخبار از کثرت فرقهگرایی در امم گذشته و بیشتر از آن در امت اسلام)، ذیل (اشاره به نجات یکی از آنـها و گـمراهی و هـلاکت دیگران) و
______________________________
۱٫ چنین احادیثی را بنگرید: متقی هندی، کنزالعمال، ج۱۱، ص۱۰۷ـ ۳۸۵؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۲۸٫ در غالب جوامع روائیـ دیـگر نـیز روایاتی با عنوان افتراق، فتن، ملاحم و پیشگوییهای پیامبر، گردآوری شده است که با ایـن مـوضوع مـرتبطند.
۲٫ این حدیث در صحبحین (بخاری و مسلم) و در کتب اربعه شیعه، غیر از روضه کافی، نیامده است، امـا بـسیاری دیگر از جوامع حدیثی و غیرحدیثیِ فریقین، البته با تفاوت در تعبیر، بدان اشاره کردهاند. از جـمله ایـن آثـار عبارتاند از: مسند حنبل، ج۴، ص۱۰۲؛ السنه ابن ابی عاصم، ج۱، ص۷۵ـ۸۰؛ سنن دارمی، ج۲، ص۳۱۴؛ سنن ابوداوود، ج۴، ص۱۹۸، سنن ترمذی، ج۵، ص۲۶؛ المـستدرک حـاکم نیشابوری، ج۱،ص۲۱۸؛ کنزالعمال، ج۱، ص۲۰۹ـ۲۱۳٫ همچنین در منابع شیعی نظیر خصال و معانی الاخبار وامالی صدوق، روضه کـافی، احـتجاج طـبرسی، کتاب سلیم ابن قیس؛ بحارالانوار و برخی دیگر از آثار کلامی و تفسیری نیز نامی از آن به میان آمـده اسـت. بررسی اسناد و روایتهای مختلف شیعی و سنی آن را بنگرید: هیثمی، مجمع الزوائد، ج۷، ص۵۱۱ـ۵۱۶؛ زیعلی، تـخریج الاحـادیث و الاثـار فی تفسیر الکشاف، ج۱، ص۴۴۷ـ۴۵۰؛ بحارالانوار، ج۲۸، ص۲ـ۳۸؛ البانی، سلسله الاحادیث الضعیفه و الموضوعه، ج۳، ص۱۲۴ به بعد؛ ابن ابیعاصم، السنه، ص۷۵ـ۸۱؛ حـکیمی، بـدایه الفـرق ونهایه الملوک، ص۱۱ـ۱۵٫ بحث و بررسی متنی و سندی آن را بنگرید: جعفر سبحانی، بحوث فی المـلل و النـحل، ج۱، ص۲۵ به بعد. افزونتر از آن در کتاب، الاعتصام اثر شاطبی، ص۴۵۹ـ۵۳۰٫ شاطبیدر اثر خود علاوه بر اشاره به برخی از روایـتهای ایـن حدیث به بحث گستردهای درباره مراد از افتراق و موارد آن پرداخته و زوایای مختلف حـدیث را از نـگاه خود روشن کرده است. وی در این کـتاب بـر آنـ است که تعدید و تکثیر فرق اسلامی بـه ایـن تعداد به جهت تطبیق با عدد ۷۳ بوده است نه آنچه که اتفاق افـتاده و هـیچ دلیل شرعی و عقلی بر چـنین انـحصاری نداریم. ویـ مـیگوید احـتمال دارد مراد از افتراق مورد اشاره، گروههای خـارج از مـلت اسلام باشند (همان، ص۴۸۵). در واقع میتوان گفت در میان آثار گذشتگان کمتر کتابی ایـنگونه بـه محتوا و مفهوم این حدیث پرداخته اسـت. در میان نوشتارهای معاصر نـیز مـیتوان از دو اثر افتراق الامه نوشته صـغانی و حـدیث الافتراق تحت المجهر نوشته محمد یحیی سالم، نام برد که این حدیث را بـگونه جـامعتری مورد بررسی و تحلیل قرار دادهـاند.
بـخش پایـانی (تعیین مصداق فـرقه نـاجیه) تقسیم کرد.
مضمون اصـلی و قـرائت رایجتر این حدیث آن است که پیامبر(ص) فرمودند: از میان امتهای گذشته، یهودیان به هفتاد و یـک فـرقه و نصارا (مسیحیان) به هفتاد و دو فرقه مـنشعب شـدند و امت مـن نـیز بـه هفتاد و سه فرقه مـنشعب خواهند شد و همانگونه که در میان امتهای قبلی، همه آنها به جز یک دسته، دیگران هـمه اهـل جهنم و یا در وادی گمراهی و هلاکت بودند، امـت اسـلام نـیز دچـار چـنین سرنوشتی خواهند بـود. در بـخش پایانی نیز در بیان مصداق گروه ناجیه (راه یافته، یا اهل بهشت و رستگار) گزارشهای متفاوت و احیاناً متضادی رسـیده اسـت کـه در جای خود بدان اشاره خواهیم کرد. در هـمساننمایی آیـنده جـامعه اسـلامی بـا امـتهای گذشته، به ویژه بنی اسرائیل، احادیث زیادی رسیده و حجم قابل اعتنایی از آثار روایی فریقین را با عناوینی نظیر: احادیث فتن، افتراق الامه و اتباع سنن من مضی به خـود اختصاص داده است.(۱) اما چنین مینماید که هیچ یک از آن احادیث همانند حدیث مزبور، خوشایند ذائقه پژوهشگران ملل ونحل و کلام اسلامی، بهویژه کسانی که خواسته یا ناخواسته، روش سیاهنمایی تاریخ پرفراز و نشیب اسـلام را تـرجیح دادهاند، نبوده است.
این حدیث اگر چه مورد استناد و اشاره فرقه نگارانی چون نوبختی و ابوالحسن اشعری قرار نگرفته و حتی فرقهشناسی نظیر ابنحزم ظاهری آن را غیر قابل احتجاج و ناصحیح دانسته اسـت، و بـعضی دیگر آن را ساختگی میدانند،(۲) اما از نگاه برخی دیگر، بهویژه با توجه بهکثرت نقل آن در آثار مختلف روایی، کلامی و تفسیری، نه تنها مشهور است، بلکه در مـورد آنـ، ادعای تواتر نیز شده اسـت.(۳) هـر چند نمیتوان نقل و شهرت آن در آثار مختلف را دلیل محکمی بر صدور آن دانست، اما تأثیر آن به گونهای بوده که برخی را ناچار به تسلیم و پذیرش اصل ورود حـدیث و صـرف نظر از نقد سندیِ آن کـرده اسـت. از
______________________________
۱٫ از جمله بنگرید: بحارالانوار، ج۲۸، ص۳ به بعد تحت عنوان باب افتراق الامه و ارتدادهم؛ کنزالعمال، ج۱۷، ص۴۸۰ـ۴۸۲؛ الاعتصام، ص۴۶۱، ۵۰۲ـ۵۰۴؛ مجمع الزوائد، ج۷، ص۵۱۱ـ۵۱۶؛ علامه طباطبایی، المیزان، ج۳، ص۳۷۹ـ۳۸۲٫ برخی از احادیث دیگر را درباره پیش گوییهای پیامبر(ص) بنگرید: جعفر سبحانی، مفاهیم القرآن، ج۳، ص۵۰۳ـ۵۰۸٫
۲٫ الفـصل فـی الملل و النحل، ج۳، ص۲۹۳. اعتقاد به جعلی بودن آن را بنگرید: ابن وزیر، العواصم من القواصم، ج۱، ص۱۶۸؛ سقاف، صحیح شرحالعقیده الطحاویه، ص۶۳۲؛ آیتالله خویی درالبیان، ص۲۲۰ میگوید: این خبر واحد است ومفید علم وعمل نیست.
۳٫ ادعای تـواتر و شـهرت و یا اجـماعی بودن آن را بنگرید: سید بن طاووس، الطرائف فی معرفه مذاهب الطوائف، ج۱، ص۲۰۰ و ج۲، ص۳۸۱، ۵۲۶؛ علی بن یونس عاملی، تفسیرالصراط المستقیم، ج۲، ص۸۸؛ عـلی نمازی، مستدرک السفینه، ج۶، ص۱۷۷؛ محمد عبدالرؤوف المناوی، فیض القدیر شرح الجامع الصـغیر، ج۲، ص۲۱ـ۲۷؛ عـلامه طـباطبایی، المیزان، ج۳، ص۳۷۹ و ج۱۲، ص۱۱۸٫
این رو تلاش عمده کسانی که در بحث فرقهها به بررسی این حدیث پرداختهاند، بیشتر معطوف به تـوجیه، تـبیین و بررسی محتوا و فوائد کلامیِ آن بوده است.(۱)
با فرض پذیرش اصل حدیث و اثبات ورود صـدر و ذیـل و نـیز ساختگی نبودن بخش پایانی آن، که به تعیین مصداق فرقه ناجیه میپردازد، مباحث و پرسشهایی چند رخـ مینماید. از جمله پرسشهایی که در رابطه با این حدیث مطرح بوده و پاسخ به آن بـایسته است، عبارتند از:
۱٫ مراد پیـامبر (ص) از امـتی (امت من) کدام است: افرادی که اسلام را پذیرفته، به ارکان کلی آن معتقدند، یا همه آنانی که به نحوی در حوزه مسلمانی جای گرفته و با پذیرش اعتقاداتی خاص از برخی اصول کلی دست کشیدهاند؟
۲٫ مـعیار و شاخصه افتراق و جدایی امت در چیست؟ به دیگر سخن، ملاک شناخت و تمایز فرقه از غیر فرقه کدام است؟
۳٫ منظور پیامبر(ص) از آینده، کدام ظرف زمانی است؟
۴٫ مراد پیامبر(ص) ازبیان اعداد معطوفی چون ۷۱، ۷۲ و۷۳ چیست؟آیا نگاه آن حضرت به عالم خـارج و بـیان مضامین واقعی این اعداد بوده است، یا تنها بیان کثرت فرقهها.
۵٫ کدام یک از گزارشهایی که به تعیین مصداق فرقه ناجیه پرداخته درست است؟ آیا و چگونه میتوان میان آنها جمع کرد؟ اساساً چـه ضـوابط و قراین نقلی و عقلی دیگری برای تشخیص فرقه ناجیه وجود دارد؟
پاسخ به هر یک از این پرسشها و پرسشهای دیگری از این دست، در جای خود شایسته است، اما با توجه به محدودیت و اقـتضای خـاص این نوشتار ما در پی پاسخگویی
______________________________
۱٫ به عنوان نمونه بنگرید: الاعتصام، ص۴۵۹ به بعد؛ قرطبی، الجامع لاحکام القرآن (تفسیر قرطبی)، ج۱۲، ص۱۳۰ به بعد؛ بحوث فی الملل و النحل، ص۲۵ به بعد؛ شیخ طوسی، الرسائل العـشر، ص۱۲۷؛ بـدایه الفـرق ونهایه الملوک، ص۵ به بعد. بـررسی سـندی روایـتهای اهل سنت از این احادیث را بنگرید: ابن ابی عاصم، السنه تحقیق و تخریج، باسم بن فیصل، ج۱، ص۷۵ـ۸۱؛ همان، تحقیق ناصرالدین البانی، ج۱، ص۳۲ـ۳۷؛ عجلونی، کشف الخـفاء، ص۱۶۹ـ۱۷۰؛ مـجمع الزوائد، ج۷، ص۵۱۱ـ۵۱۶ . در ایـن آثار به صحت نسبی برخی از این احادیث اشـاره شـده، اما از تعابیر مورد اشاره صاحبان این کتب درباره بسیاری از آنها نیز به دست میآید که بسیاری از نقلهای آن، موازینِ مـورد اطـمینان صـحیح بودن را ندارد و عالمان فن علاوه بر اشاره به موقوف و مـرسل بودن برخی از نقلهای آن، به ضعف راویان در سلسله سند پارهای دیگر از آنها و وجود علت و تدلیس در آنها نیز اشـاره کـردهاند؛ بـه ویژه اینکه در سلسله سند برخی از آنها معاویه نیز وجود دارد. استاد جـعفر سـبحانی نیز در سند دو نقلی که در کتاب خصال صدوق از این حدیث آمده است خدشه وارد میکند. (بحوث فی المـلل النـحل، ج۱، ص۲۳)، در چـاپهای بعدی این کتاب از چنین نقدی صرفنظر شده است.
به این پرسشها نـیستیم. بـهعلاوه، پرداخـتن به چنین مباحثی بر پیشفرض اثبات و قبول قطعی صحت حدیث استوار است که امـری اسـت بـس دشوار.(۱) ما در اینجا به منظور روشن شدن برخی از زوایای حدیث تنها به دو مبحث نـقلهای مـختلف آن و سپس به پیامدهای آن در علم فرقهشناسی میپردازیم.
۱٫ نقلهای مختلف حدیث:
این حدیث به گـونههای مـتفاوتی گـزارش شده است.(۲) گواینکه با صرف نظر از نقد سندیِ هر یک از این نقلها، بتوان پارهـای از اخـتلافات را با توجه به پدیده فراگیر نقل به معنا و یا احیاناً صدور آن در مقاطع مـختلف زمـانی، تـوجیه کرد. اما پرواضح است که پذیرش مجموعه آنها، به ویژه بخش پایانی آن که به مـعرفی مـصداق فرقه ناجیه میپردازد، ما را با مجموعهای از گزارشهای متناقض روبهرو خواهد کرد. در مـجموع مـیتوان گـزارشها و تعابیر مختلف حدیث را در سه دسته صدر، ذیل و بخش پایانی مورد بررسی قرار داد.
الف. تفاوت گزارشها از صـدر و ذیـل حـدیث
الف. دستهای از آنها تنها به بیان دستهبندی فرقهها و تعداد آنها در امم گذشته (یـهود و نـصاری و نیز در یک روایت، مجوس) و افزون بر آن در امت اسلامی پرداخته و هیچ اشارهای بر نجات و هلاکت دسته یـا دسـتههای خاصی نکردهاند. این دسته از روایات در مقایسه با روایات بعدی حجم کمتری را بـه خـود اختصاص داده است. سلسله راویان بیشتر این گـونه روایـات در مـنابع اهل سنت، به ابوهریره منتهی میشود. شـایسته ذکـر است که در برخی از گزارشهای صدر حدیث (که صرفاً به افتراق اشاره میکند)
______________________________
۱٫ بـرای تـحقیق بیشتر درباره این حدیث بـنگرید: افـتراق الامه الی نـیف و سـبعین فـرقه، نوشته محمدبن اسماعیل الصاغانی؛ حدیث الافـتراق تـحت المجهر، اثر محمد یحیی سالم؛ مجله یغما، سال ۱۷، شماره ۵، احمد مهدوی دامـغانی، مـجله مشکوه، شماره ۷۴، ۷۵، حسین صابری. همچنین پایـان نامهای با عنوان فـرقه نـاجیه در کلام اهل بیت نوشته مـحمدعلی عـبداللهی، موجود در مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره).
۲٫ شایسته ذکر است که، این نوشتار تـنها بـه گزارش آن دسته از روایاتی پرداخته کـه از زبـان پیـامبر (ص) نقل شده اسـت. روایـات دیگری از امام علی (ع) و بـعضی از امـامان شیعه، علیهمالسلام، نیز به طور مستقیم رسیده که جهت یکدست بودن گزارشها از آنها صـرفنظر شـده است. گزارشهایی که بدانها اشاره مـیکنیم عـمدتاً با تـکیه بـر مـنابعی حدیثی چون: السنه، ج۱، ص۷۵ـ۸۱ ؛ بـحارالانوار، ج۲۸، ص۳ـ۲۸؛ کنزالعمال، ج۱، ص۲۰۹ـ۲۱۳، ج۱۱، ص۱۱۴ـ۱۱۶؛ مجمع الزوائد، ج۷، ص۵۱۱ـ۵۱۴؛ تخریج الاحادیث و الآثار، ج۱، ص ۴۴۷ـ۴۵۰، گردآوری شدهاند.
اختلاف تعابیری چون شروع اعداد معطوف، از هفتاد (بـه جـای هفتاد و یک) و تعداد فرقههای اسلامی بـه هـفتاد و دو مـلت بـه جـای فرقه، بنی اسـرائیل بـه جای یهود و یا اهل الکتاب و گاهی حذف نصارا به چشم میخورد. نکته دیگر اینکه در برخی از نـقلها بـه جـای ذکر تعداد فرقههای اسلامی، تعابیری چون «افـزونتر از آن در امـت مـن» و یـا «امـت مـن نیز همانند بنی اسرائیل و نصارا» وجود دارد.(۱) جالب این است که بر طبق گزارش دیگری از حدیث، نه تنها هیچ سخنی از نصارا به میان نیامده، بلکه گفته شده اسـت که یهودیان به هشتاد و یک فرقه و مسلمانان به هشتاد و دو فرقه منشعب خواهند شد.(۲) گزارشی دیگر زمان شکلگیری این تعداد فرقه را دوره آخرالزمان میداند.(۳) علاوه بر این، در برخی از احادیث به افتراق امـت اسـلامی به دستههای دوگانه، سه گانه و گاهی چهارگانه نیز اشاره شده است.(۴)
ب. در دستهای دیگر، که حجم عمده گزارشهای این حدیث را تشکیل میدهد، نه تنها به اصل افتراق صاحبان ادیان قـبلی و نـیز مسلمانان اشاره شده، بلکه به بحث هلاکت و نجات و یا دوزخی و بهشتی بودن عدهای از آنها نیز پرداخته شده است. در این دسته از گزارشها اشاره شـده کـه: از ۷۱ فرقه یهودی، ۷۲ فرقه مسیحی و ۷۳ فـرقه مـسلمان، همه به جز یک فرقه، اهل دوزخ و یا در ضلالت و هلاکت هستند. بنا به روایتی دیگر حتی همه آنها «اهلاهوا» میباشند.(۵) تعابیر این روایات نیز یـکسان نـیست، اما بحث هلاکت و نـجات تـعدادی از فرق در همه آنها وجود دارد.(۶) روایتی دیگر از میان هفتاد و سه فرقه، سه فرقه را اهل نجات و بقیه را جهنمی میداند.(۷)
در نقطه مقابل این دسته از روایات، روایت غیرمشهوری وجود دارد که تمامی هفتاد و سه فـرقه اسـلامی، به جز زنادقه (که بنابر نقلی دیگر از پیامبر، همان قدریه هستند) را اهل نجات و بهشتی میداند.(۸) بعضی از دانشوران اسلامی احتمال میدهند که اصل
______________________________
۱٫ ر.ک: السنه، ج۱، ص۷۷؛ سنن ابی داوود، ج۴، ص۱۹۸؛ سنن ترمذی، ج۴، ص۱۳۴؛ مستدرک الصحیحین، ج۱، ص۶، ۲۸؛ سـنن ابـن ماجه، ج۴، ص۳۹۴؛ صـحیح ابن حبّان، ج۱۴، ص۱۴۰؛ ج۱۵، ص۱۲۵؛ کشف الخفاء، ج۱، ص۳۶۹؛ تخریج الاحادیث و الآثار، ج۱، ص۴۴۷ـ۴۵۰٫
۲٫ الاعتصام، ص۴۵۹٫
۳٫ معجم احادیث المهدی(ع)، ج۱، ص۳۹٫
۴٫ بحارالانوار، ج۲۸،ص۱۰ ـ۱۶، ۱۷،۲۲؛ الاعتصام، ص۵۰۶٫
۵٫ السنه، ج۱، ص۷۹
۶٫ علاوه بر مـنابع قبلی بنگرید: المعجم الاوسط، ج۵، ص۲۰۹؛ کنزالعمال، ج۱، ص۲۰۹ـ۲۱۳ و ج۱۱، ص۱۱۴ـ۱۱۶٫ مجمع الزوائد، ج۷، ص۵۱۱ به بعد. السنّه، ص۷۹ـ۸۰٫ این دسـته از روایـات در بـسیاری از کتب ملل و نحل نیز ذکر شده است.
۷٫ السنه، ج۱، ص۷۹؛ الاعتصام، ص۵۰۶؛ صحیح شرح العقیده الطحاویه، ص۶۳۲٫
۸٫ لسان المیزان، ج۳، ص۲۹۱ و ج۶، ص۵۶؛ میزان الاعـتدال، ج۲، ص۴۳۰٫ ضـعفاء العقیلی، ص۲۱۰. صحیح شرح العقیده الطحاویه، ص۶۳۳٫ این نقل اگر چه مورد خدشه سندی واقـع شـده و ابـنجوزی در الموضوعات، ج۱، ص۲۶۸ و سیوطی در اللآلی المصنوعه، ج۱، ص۲۴۸ـ۲۴۹ آن را جعلی میدانند، اما به ذائقه عرفانی غزالی خوشایند آمده و آن را بر دیگر نـقلها ترجیح داده و معتقد است بر فرض که نقلهای یکی بودن گروه ناجیه صحیح بـاشد، امّا این به مـعنای دوزخـی بودن بقیه گروهها نیست، بلکه غیر از گروه ناجیه نیز همانند گروه ناجیه وارد بهشت خواهد شد، امّا بعد از نشانداده شدن آتش به آنها (فیصل التفرقه بین الاسلام و الزندقه، تصحیح سید محمد نـورالدین حلبی، چاپ اول، مطبعهالسعاده، ص۲۳ـ۲۴). البته وی در جای دیگری به نقل و تأیید آن گزارشی که فقط اهل سنت و جماعت را اهل نجات میداند، پرداخته است. (احیاء علومالدین، ۴ جلدی، چاپ استانبول، جزء ۹، ص۲۰۴).
روایت افتراق صحیح بـاشد امـا عبارت کلها فی النار الا الواحده که درغالب روایتها موجود است، ساخته ناصبیها، بی دینان و دشمنان اسلام باشد.(۱) البته بر عکس آن، برخی معتقدند نه تنها چنین قیدی از طرف پیامبر(ص) رسیده، بـلکه تـأثیر مثبت نیز داشته است؛ چرا که نفس وجود ذیل این حدیث، موجب جستوجو و بازیابی راه هدایت و نجات گردیده است.(۲)
ب. اختلاف و تناقض در ویژگیها و اسامی فرقه ناجیه و هالکه
در دستهای دیگر از گـزارشها (در بـخش پایانی حدیث) نهتنها به تعداد فرقههای هلاکتیافته و جهنمی و گروه رستگاران اشاره شده، بلکه مصداق یا مصادیق گروه نجاتیافته و گاهی بدترین گروه از میان آنها نیز از زبان پیامبر (ص) مشخص شده اسـت. تـعیین نـام و عنوان فرقه ناجیه و گاهی هـالکه، در ایـن دسـته از احادیث، گرچه عمدتاً مربوط به فرقههای اسلامی است، اما در برخی از احادیث به نام و عنوان فرقه ناجیه یهودیان و مسیحیان نیز اشاره شـده اسـت.(۳) غـالب ملل و نحلنگاران با گرایشهای متفاوت فرقهای تنها بـه قـرائتی خاص که مؤید مرام آنها بوده است، استناد کردهاند. متکلمان و محدثان فرق مختلف نیز با تکیه بر آن، به اثـبات انـدیشههای مـذهبی و کلامی خود یا رد و انکار باورهای رقیب پرداختهاند. در اینجا به نـقل احادیث متفاوتی که از زبان پیامبر(ص) در بیان فرقه ناجیه و یا هالکه، گزارش شده، میپردازیم و داوری و یا جمع
______________________________
۱٫ فتح القدیر، ج۲، ص۵۹، ذیـل آیـات ۶۵ـ۶۷ سـوره مائده؛ العواصم من القواصم فی الذب عن سنه ابی القاسم، ج۱، ص۱۸۶؛ ج۳، ص۱۷۰ـ۱۷۲٫ وی در این کـتاب نـه تنها این فراز از حدیث را ساختگی میداند، بلکه تمامی احادیثی را که در مذمت گروههایی نظیر مرجئه، قدریه و اشـاعره رسـیده؛ ضـعیف دانسته است و از یکی از محدثان و بزرگان شافعی نقل میکند که هیچ یک از روایـاتی کـه در ایـن باب وارد شده صحیح نیست. (همان، ج۱، ص۱۸۷).
۲٫ یحیی فرْعل، عوامل و اهداف نشأه علم الکلام فی الاسـلام، ص۵۷ـ۵۸٫
۳٫ طـوسی، امـالی، ص۵۲۱، ۵۲۴؛ ابوالمعالی، بیان الادیان، ص۲۳٫
بین آنها را به خوانندگان وامیگذاریم؛ پیش از ورود به بحث تذکر این نـکته لازم اسـت که براساس گزارشهای جوامع رواییِ فریقین و گاهی آثار ویژه هر یک از فرقههای اسـلامی، پیـامبر(ص) بـعد از اشاره به نجات تنها یک دسته از دستههای هفتاد و سهگانه، به طور مستقیم یا در پاسـخ بـه پرسش صحابه به گروههایی با عناوین زیر اشاره میکند:
۱٫ اهل الاسلام و جماعتهم؛ ۲٫ الجـماعه، یـا الجـماعات، ۳٫ ما انا علیه و اصحابی یا ما انا (یا نحن) علیه الیوم واصحابی؛ ۴٫ السواد الاعظم؛(۱) ۵٫ اهـل السـنه و الجماعه؛(۲) ۶٫ الذین یتبعون الرسول الامی؛(۳) ۷٫ المتمسک بما انت [خطاب به امام عـلی[ عـلیه و اصـحابک؛ ۸٫ الذین یتمسکون بولایتکم [اهل بیت] و یقتبسون من علمکم و لا یعملون برأیهم؛ ۹٫ هی التی اتخذت محبتک [خـطاب بـه امـام علی] و هم شیعتک؛ ۱۰٫ هی التی اتبعت وصیّی (یا ما انا علیه و اهـل بـیتی)؛ ۱۱. هو ما نحن علیه الیوم انا و اهل بیتی؛(۴) ۱۲٫ در روایتی دیگر از پیامبر(ص) نقل شده: «فمن کان قـلبه مـوافقاً لنا اهل البیت کان ناجیاً و من کان قلبه مخالفاً لنا اهل البـیت کـان هالکاً»؛(۵) ۱۳٫ هم معتزله الشیعه و شیعه المعتزله (و البـته بـر طـبق تفسیر ناقل آن معتزله شاخه بغداد)؛(۶) ۱۴٫ اَبـرّها و اتـقاها المعتزله؛(۷) ۱۵٫ و هم الهراب بادیانهم، المعتکفین علی ائمه زمانهم، منهم مشردون من شیاطین بـنی امـیه و ولد العباس فی اطراف الارض، داخلین فـی کـهف التقیه، مـنتظرین الفـرج الیـ اوان المدّه و انقضاء الفتره»(۸) نویسنده کتاب خـود یـک اسماعیلی است، در اینجا تعابیری را به پیامبر نسبت داده، که کاملاً با عقاید و سـیره اسـماعیلیان سازگار است.
از سوی دیگر، این حـدیث بهانه خوبی برای تـصفیه حـساب گروههای اسلامی با
______________________________
۱٫ این روایـات را بـنگرید: کنزالعمال، ج۱، ص۲۰۹ـ۲۱۳٫ در روایات منابع اهل سنت بیشتر واژه «جماعه» و یا «ما انا علیه الیوم و اصـحابی» آمـده است. آن دسته از ملل و نـحلنگاران اهـل سـنت نیز که بـه حـدیث اشاره کردهاند، چنین مـصادیقی را پسـندیده و گزینش کردهاند.
۲٫ شهرستانی، الملل و النحل، ص۲۱؛ ابوحاتم رازی، کتاب الزینه، بخش سوم، ص۲۵۲٫
۳٫ بیان الادیان، ص۲۳٫
۴٫ این قـبیل روایـات را بنگرید: بحارالانوار، ج۲۸، ص۲؛ ۳ و ۱۳ و ج۳۰، ص۳۳۷ و ج۳۶، ص۳۳۶؛ علامه حلی، نهج الحـق و کـشف الصدق، ص۳۳۰ـ۳۳۲؛ سـید نـورالله حـسینی مرعشی، احقاق الحق، ج۸، ص۱۸۵٫ در مـنابع شیعی احادیث دیگری وجود دارد که فرقه ناجیه را بیان میکند، اما سلسله سند آنها به پیـامبر(ص) نـمیرسد بلکه به طور مستقیم از امامان نـقل شـده اسـت؛ از جـمله بـنگرید: بحارالانوار، ج۲۸، ص۵ به بـعد؛ بـدایه الفرق، ص۱۰ـ۱۵.
۵٫ فروع کافی، ج۸، ص۳۳۳، حدیث ۵۱۸٫
۶٫ عبدالفتاح احمد فؤاد، الفرق الاسلامیه و اصولها الایمانیه، به نقل از یکی از امامان زیـدی. ص۱۵٫ هـمچنین تـطبیق آن را بر عقاید معتزله بنگرید: محسن عـبدالناظر، مـسأله الامـامه، ص۳۱٫
۷٫ ابـن مـرتضی، المـنیه والامل، ص۲۵٫
۸٫ جعفر بن منصور الیمن، سرائر واسرار النطقاء، ص۲۴۳٫
یکدیگر شد، تا جایی که برخی از نویسندگان با استناد به ذیل این حدیث، فرقههای رقیب را از بدترین فرقهها دانستهاند. گـزارشهایی را چون «اخبثها و اضلها من یتشیع او الشیعه»(۱) یا «اعظمها فتنهً (یا شرُّ فرقهٍ، اضرّ علی امتی) قوم یقیسون الامور (یا یقیسون الدین) برأیهم فیستحلون الحرام و یحرمون الحلال»(۲) میتوان با چنین نـگاهی تـحلیل کرد. به عنوان نمونه، ابنحزم در کتاب الفصل گزارش مشهور این حدیث را (که در آن سخن از فرقههای هالکه به میان آمده) ناصحیح و غیرقابل احتجاج میداند، اما وقتی در کتاب فقهی المحلّی بنا را بـر ابـطال قیاس گذاشته است، حدیث فوق را با ذیل «اعظمهم فتنه علی امّتی قوم یقیسون الامور…» از جان و دل میپذیرد.(۳)
پرسش مهمی که در اینجا مطرح میشود آن اسـت کـه، بزرگانی که حدیث افتراق را مـشهور، مـتواتر و یا اجماعی دانستهاند، مرادشان کدام یک از دستههای مورد اشاره بوده است. پر واضح است که نمیتوان تمامی این نقلهای متفاوت و بعضا متضاد را با یک دیـده نـگریست. این نکته را نمیتوان نـادیده انـگاشت که شهرت حدیث همواره به خاطر وفور سلسله راویان یا صدور آن در موارد مختلف و نیز زیادی مخاطبان آن نیست. چه بسا بتوان شهرت حاصل از برخی احادیث را، معلول انگیزههای فرقهای و خوشایند بودن آن بـرای ذائقـه ناقلان آن دانست. از اینرو گفتهاند: رب مشهورٍ لا اصل له. نقد و بررسی سندی و محتوایی گزارشهای مختلف حدیث از رسالت این نوشتار خارج است و عالمان این فن تا حدودی بدان پرداختهاند.(۴) اما از این نکته نمیتوان غـافل بـود که
______________________________
۱٫ ابـن ابی عاصم، السنه، ج۱، ص۷۱؛ عراقی حنفی، الفرق المفترقه، ص۳۰٫
۲٫ کنزالعمال، ج۱، ص۲۱۰؛ مستدرک حاکم، ج۳، ص۵۴۷٫ طبرانی؛ المعجم الکبیر، ج۱۸، ص۵۰٫ تطبیق آن را با دیدگاههای اهـل سنت بنگرید: ملطی، التنبیه والرد علی اهل الاهواء و البدع، ص۱۲ـ۱۳؛ بغدادی، الفرق بـین الفـرق، ص۲۶؛ شـهرستانی، الملل والنحل، ص۲۱، ۴۷، ۴۸؛ اسفراینی، التبصیر فی الدین، ص۲۱ـ۲۳؛ الفرق المفترقه، ص۶ـ۷٫
۳٫ المحلی، ج۱، ص ۶۲٫ گواینکه این فراز از حدیث، از دیدگاه برخی از اندیشوران شـیعی و آگـاه از تنازعات فرقهای، ساختگی و برگرفته از تعصّبات و رقابتهای اهل حدیث با اهل رای و قیاس است. (سـبحانی، بـحوث فـی الملل والنحل، ج۱، ص۳۰)، اما برخی دیگر از فقهای شیعی آن را صحیح دانسته و با تکیه بر آن به اثبات حـقّانیت دیدگاه شیعه پرداختهاند. استدلال آنها این است که چون شیعه به قیاس عـمل نمیکند، پس فرقه ناجیه اسـت (لطـف اللّه صافی، لمحات، ص ۴۶).
۴٫ بررسی و نقد سندی آن را بنگرید: مجمع الزوائد، ج۷، ص۵۱۱ـ۵۱۶؛ کشف الخفاء، ج۱، ص۳۶۹؛ العواصم و القواصم، ج۳، ص۱۷۰ـ۱۷۲؛ تخریج الاحادیث و الآثار، ج۱، ص ۴۴۷ـ۴۵۰؛ بحوث فی الملل و النحل، ج۱، ص۲۴ـ۲۶٫ نویسنده در این اثر اگر چه خدشههای سندی عالمان اهل سنت را به این حـدیث نقل کرده و در اولین چاپ آن اسناد دو روایتی را، که در یکی از کهنترین آثار روایی، یعنی خصال صدوق موجود است، قابل دفاع نمیداند، (بنگرید: ابحاث فی الملل و النحل، الجزء الاول، چ دوم، ۱۳۶۶)، با این حال میگوید: «تـضافر نـقل این حدیث در جوامع روایی فریقین، جابر ضعف سند و موجب اطمینان به صدور آن است».
برخی از نویسندگان گروههای اسلامی مختلف، به فراخور انگیزهها، مفروضات و مقبولات مذهبی خود، به تحریف و یا ساختن احـادیث بـا سندهای مورد قبول، روی آوردهاند.(۱)
سهگونه نقلی که از این حدیث گزارش شد، نیز از احتمال چنین آسیبی در امان نبوده است. یکی از نشانههای روشن آن گزارشهای ناهمگون و متعارضی است که جمع بین آنـها بـسیار مشکل و چه بسا ناممکن باشد. به هر صورت اگر احتمال ساختگی بودن این حدیث را بعید بدانیم، واحد بودن آن را، به نظر بسیاری از صاحبان فن، نمیتوان انکار کرد و روشن است کـه بـا خـبر واحد، نمیتوان نتایج مهم کـلامی و عـقیدتی گـرفت، یا با استناد به ظاهر آن، سرنوشت امتی را رقم زد.
۲٫ پیامدهای کلامی ـ فرقهای و تأثیر حدیث افتراق در گونهشناسی فرقهها
این حدیث در مباحث کلامی و بـه تـعبیری کـشمکشهای فرقهای و نیز در رواج و گستردگی دانش فرقهشناسی، بسیار نقشآفرین بـوده اسـت. در طول تاریخ تفکر اسلامی و منازعات فرقهای، به ویژه در میان صاحبان مکاتب کلامی، کم نبوده و نیستند افرادی که با تـوجه بـه مـضمون صدر و ذیل حدیث یا با گزینش قرائت دلخواه خود از بـخش پایانی آن، بر مسند انکار و تکفیر دیگر گروهها تکیه کرده و به اثبات حقانیت دیدگاه خود پرداختهاند. نگاهی گذرا بـه عـناوین و سـرفصلهای برخی از آثار بهجامانده از گذشته و نوشتههای معاصران، بهترین گواه این مدعاست.(۲) چـنین تـأثیری آن قدر روشن است که
______________________________
۱٫ نمونههای اندکی از آن را در میان آثار ملل و نحل بنگرید: الفرق المفترقه، ص۴۳؛ المنیه والامل، ص۱۹، ۲۱؛ تـبصره العـوام، ص۶۴، التـبصیر فی الدین، ص۲۱؛ الاعتصام، ص۴۸۷؛ بحوث فی الملل والنحل، ج۳، ص۱۲۴؛ فرقههای اسلامی در سرزمین شام، ص۶۴٫
۲٫ احـتجاجات و جـدالها و مـباحث کلامیای که در اثبات فرقه ناجیه یا هالکه دانستن رقیب گزارش شده در آثار مختلف فـریقین بـه طـور پراکنده آمده است. اما در اینجا به عنوان نمونه به دستهبندی برخی از آثاری که بـا مـحور قراردادن این حدیث و آوردن قراین متصل و منفصل به رد یا اثبات فرقهای خاص پرداختهاند اشـاره مـیکنیم: بـه جز آن دسته از آثاری که عمدتاً دانشمندان اهل سنت به عنوان علم فرقهشناسی نوشتهاند و بـا تـکیه بر آن علاوه بر بیان تاریخ و عقاید دیگر فرق به جهتگیریهای فرقهای نیز پرداخـتهاند، دیـگر آثـاری که در پی دستهبندی بودهاند، عبارتند از: ۱٫ رسالهها یا کتبی که به اسم «اثبات» (یا تعیین، بیان یـا تـمیز) الفرقه الناجیه نوشته شدهاند (برخی از آنها را بنگرید: آینه پژوهش، شماره ۶۸، ص۵۸ـ۵۹؛ آقا بـزرگ تـهرانی، الذریـعه، ج۲، ص۳۰۷ و ج۱، ص ۹۸ و نیز آثار کهنتر آن را در رد و اثبات فرقههای خاص بنگرید. در مقاله پنجم از الفهرست ابن ندیم). ۲٫ کتابها یـا رسـالههایی کـه چنین عنوانی ندارند، اما رسالت اصلی آنها بر این مهم قرار گـرفته اسـت؛ نظیر: لمحات، نوشته شیخ لطف اله صافی؛ ۳٫ الصوارم الماضیه لرد الفرقه الهاویه و تحقیق الفرقه الناجیه، نوشته سید مـحمدمهدی حـسینی قزوینی؛ ۳٫ دلیل المتحیرین فی بیان الناجین؛ نوشته شیخ علی آلمحسن؛ ۴٫ گروه رسـتگاران یـا فرقه ناجیه، اثر سلطان الواعظین شیرازی، ۵٫ افـتراق الأمـه اثـر محمدبن اسماعیل الصاغانی. ۶٫ ما انا علیه و اصـحابی، نـوشته احمد سلام. بهعلاوه آثار دیگری به نام «عقاید السبعین و الثلاث»، «هفتاد و سه مـلت» وجـود دارد که نام خود را با تـوجه بـه این حـدیث و پذیـرش آن گـزینش کردهاند.
برخی از اندیشوران، یکی از ثمرات ایـن حـدیث را ایجاد شور و نشاط فکری در میان مسلمانان، برای یافتن راه واقعی نجات دانستهاند.(۱)
از سـوی دیـگر این حدیث دستاویز سوءاستفاده گروهی نـیز شده است و ما هـمواره شـاهد بودهایم که بسیاری از اندیشمندان بـرداشتهای ویـژه خود را از کتاب و سنت، حق مطلق دانسته، بر اساس حدیث افتراق، تنها مصداق اهـل نـجات را در روش خویش جستوجو میکنند. مرتضی داعـی رازی بـعد از یـادآوری این حدیث مـیگوید: «بـدان که هر فرقتی از ایـن فـرق گویند که ناجی ماییم و دیگران همه کافر و گمراه هستند و همیشه در دوزخ باشند، اما اجماع امـت اسـت که این جمله فرق چون بـه شـهادتین و صانع و انـبیاء و اصـول شـرع اقرار کنند، خون و مـال و زن و فرزندشان در حصن آمده… و احکام مسلمانی بار است و اگر کسی بر خلاف این گوید از تعصب و بـیدیانتی بـاشد؛ و اصل آن است که گفتیم.(۲)» قضاوت ایـن نـویسنده اگـرچه نـیکوست، و از طـرفی آموزههای کتاب و سـنت نـیز دایره نجات و ورود به بهشت را چندان تنگ و دست نیافتنی نمیداند، اما ما در منازعات فکری و فرقهای، از دایره سـخن تـا عـرصه عمل و پایبندی بدان، فاصله زیادی را شاهد بـوده و هـستیم.(۳) اکـنون در پی بـررسی عـوامل و مـوارد عصبیتهای فرقهای نیستیم؛ عصبیتهایی که بسیاری از بزرگان و پیروان فرق و مذاهب مختلف، به ویژه در مباحث کلامی و تاریخی گرفتار آن شدهاند، و حکایت آن همچنان باقی است. اما آنچه سربسته مـیتوان بیان داشت، این است که حتی گزارشگران تاریخ و اندیشههای فرق و صاحبان آثار مشهور ملل و نحل ـ که بایسته مینمود رسالت اولیه آنها گزارشگری باشد، نه
______________________________
۱٫ عوامل و اهداف علم الکلام فی الاسـلام، ص۵۸٫ البـتّه این سخن را اگر به عنوان یک روی سکه تلقی کنیم سخنی بجاست؛ چرا که رویاروییهای کلامی و فقهی در عرصه فکر و فرهنگ مسلمانان، دارای صحنههای دلانگیز و نشاطآفرینی بوده و هست؛ بیجا نیست اگر بـگوییم صـحنههای درخشان فرهنگ اسلامی، به ویژه با توجه به شاخصه و ظرفیت تکثرپذیری و برداشتهای تأویلی متون مذهبی، بسی افزونتر از موارد سیاه و غم بار آن بوده اسـت. امـا وجود موارد زیان باری از آنـ نـیز، در عرصههای اجتماعی و فکری قابل انکار نیست. به هر صورت این واقعیت را نمیتوان پنهان داشت که سیر تحولات فکری و رواج اندیشههای کلامی، فقهی همواره به دسـت مـتفکران و اندیشمندان رقم نخورده، بـلکه نـقش سیاست بازانی که به دین به عنوان ابزار ادامه سلطه مینگریستند، قابل انکار نبوده و نیست.
۲٫ تبصره العوام فی مقالات الانام، ص۲۸٫
۳٫ از جمله بنگرید برخورد و داوری خود این نویسنده را درباره فرقههای رقیب در کـتاب تـبصره العوام، ص ۱۲۷ـ۱۲۲ و ۱۴۲ به بعد. علامه مجلسی بعد از نقل سخنان شیخ مفید درباره فرقههای شیعی غیراثنا عشری، مینویسد: برای ما کفر و ضلالت همه این فرقهها (زیدیه، ناووسیه، اسماعیلیه) ثابت است. (بحارالانوار، ج۳۷)
مـناقشه کـلامی ـ با پذیـرش و مبنا قراردادن این حدیث، نه تنها به تکثیر و تعدید فرقههای اسلامی پرداخته، بلکه احیاناً غیر از فرقه خـود را از دایره مسلمانی خارج کردهاند.(۱)
این افراد اگر همانند برخی از بزرگان مـکتب تـشیع، نـظیر شیخ طوسی(ره) و شیخ مفید(ره) با فرض ثبوت اصل حدیث، به برداشتهایی کلامی و تاریخی، مثل جواز خطای صـحابه ـ البـته با صرفنظر ازدرستی ونادرستی چنینبرداشتهایی ـ میرسیدند،(۲) ایرادی نداشت، یا فی المثل اگر فـردی بـا ارائه ضـوابط قرآنی و دلایل و قراین عقلی و نقلی دیگر، به اثبات یا رد اندیشهای بپردازد و حق را منحصر در یک دیـدگاه کلامی بداند، بر او عیبی نیست.(۳) اما تنگنمودن قلمرو مسلمانی یا اخراج فرقههای دیـگر از امت(۴) آن هم با اسـتناد بـه یک حدیث، جایگاه مقبولی نخواهد داشت. یقینا اگر چنین نتیجهای را حمل بر غرضورزی، یا تعصب و عناد نکنیم، تفسیر دیگری جز برداشت سطحی از حدیث ندارد. در اینجا از گزارش و داوری درباره برداشتها و پیامدهای کلامی، فـقهی و احیانا سیاسی حدیث صرف نظر کرده(۵)، با توجه به محدودیت این نوشتار تنها به یکی از مهمترین پیامدهای تاریخی آن که دامنگیر بسیاری از ملل و نحلنگاران گذشته شده است، اشاره میکنیم.
این پیامد عـبارت اسـت از: تکثیر و تطبیق فرقههای موجود بر مضمون عددیِ حدیث افتراق (۷۳) و اثبات صحّت معطوفات عددیِ آن.
با ملاحظه بسیاری از تألیفاتی که به طور مستقیم و یا غیرمستقیم به ملل و نحل پرداختهاند این تأثیرپذیری روشـن مـیشود؛ صاحبان این گونه آثار، با مسلمدانستن ظاهر
______________________________
۱٫ نمونههای اندکی از آن را بنگرید: الفرق بین الفرق، ص۱۰ـ۱۱، ۱۴؛ التنبیه و الرد، ص۲۹؛ المنیه و الامل، ص۲۶؛ الفصل فی الملل و النحل، ج۲، ص۲۷۵؛ ج۵، ص۴۳، ۴۶، ۵۰، ۶۲؛ الفرق المفترقه، ص۶ـ۸؛ التبصیر فیالدین ص۴۱، صاحب این کتاب بنابر نـقل روایـتی ساختگی و منسوب به پیامبر(ص)، نهتنها شیعیان و روافض را مشرک نامیده، بلکه قتل آنها را نیز واجب دانسته است. (همان، ص ۴۲).
۲٫ ر.ک: شیخ طوسی، الرسائل العشر، ص۱۲۷؛ شیخ مفید، مسألتان فی النص علی علی (ع)، ج۲،ص۳۰٫
۳٫ شـهرستانی، مـلل و نـحل، ص۲۰٫
۴٫ بنگرید: فضل بن شاذان نـیشابوری، الایـضاح، ص۴، ۷؛ رشـید رضا، المنار، ج۷، ص۲۲۰٫
۵٫ حقیقت این است که پرداختن به استفادههای کلامی، فقهی و احیانا سیاسی گروههای مختلف از این حدیث، به خاطر عمق، گـستردگی و مـبنایی بـودن آن، کاری است دقیق و دشوار و نمیتوان به طور سـطحی از آن عـبور کرد، به ویژه اینکه بدانیم دیدگاه هر یک از گروههای اسلامی درباره این موضوع متکی بر مبانی فقهی و کلامی ویـژهای اسـت. تـردیدی نیست که بدون گزارش و شناخت مبانی کلامی و فقهی مختلف گـروههای اسلامی، نتوان به تحلیل و دیدگاه روشنی در این باره رسید. امید که بتوانیم این بحث مهم و همیشه مطرح را در نـوشتاری دیـگر، پی بـگیریم.
عددیِ این حدیث، به ساماندهی فرق و مذاهب پرداخته و گاهی نیز بـا حـذف و اضافه و یا درج برخی از فرق در فرقههای دیگر، خود را به زحمت زیادی انداختهاند. این در حالی است که هـیچ دلیـل عـقلی و شرعیای بر وجود چنین انحصاری در شمارش فرق وجود ندارد(۱) و لازم است بر فـرض ثـبوت چـنین حدیثی، گناه جمود بر ظاهر آن و درنتیجه فرقهتراشی صاحبان ملل و نحل را بر عهده خود آنـها بـگذاریم. مـلل و نحلنگاران متقدم و مشهور، نظیر نوبختی و ابوالحسن اشعری به این حدیث اشاره نکردهاند.(۲) و به هـر دلیـلی گزارش خود را نیز بر اساس آن سامان ندادهاند، اما در تکثیر فرق و رساندن آن به ایـن تـعداد یـا افزونتر از آن، راه را برای دیگران باز کردهاند. به برخی از این بازیهای عددی در نمودار شماره یک اشـاره مـیکنیم، اما ذکر این نکته مفید مینماید که حتی کسانی که در عمل به چـنین تـقسیمبندیای پایـبندی نشان نداده و یا احیاناً درصدد بیان گزارش عموم فرقهها نبودهاند، باز به نوعی این حـدیث را تـلقی به قبول کردهاند. نویسنده مسائل الامامه که از نخستین آثار بهجا مانده از اوایـل قـرن چـهارم است، در آغاز این کتاب بر آن است که اگر کسی در واقعیتهای خارجی تأمل کند، ملاحظه خـواهد کـرد کـه حدیث پیامبر(ص) درست درآمده است.(۳)
فخر رازی نیز در کتاب علم فرقهشناسی خود اگـرچه بـهگونهای روشن به این حدیث استناد نکرده و ترتیب خود از فرقهها را نیز بر اساس آن سامان نداده است، امـا وقـتی فرقههای مورد شمارش او از هفتاد و سه تجاوز میکند، در پاسخ به این پرسش فـرضی کـه چرا از تعداد هفتاد و سه عدول کرده، عـذر مـیآورد کـه مراد پیامبر(ص)، تنها فرقههای اصلی بوده اسـت.(۴)
مـلل و نحلنگارانی نظیر ملطی، ابوالمعالی، بغدادی، اسفراینی و شهرستانی اساس شمارش خود از فرقهها را، عدد هـفتاد و سـه قرار داده و به هر قیمتی سـعی کـردهاند تعداد فـرقهها را بـا مـضمون این حدیث تطبیق دهند. جالبتر ایـنکه حـتی برخی از معاصران، با
______________________________
۱٫ الاعتصام، ص۴۸۱ـ۴۸۳. پژوهشگران سوء استفاده عددی از حدیث را یکی از دلایل تـردید خـود در این حدیث دانستهاند.
۲٫ بعید نیست کـه مراد واقعی نوبختی در آنـجا کـه میگوید: «وَکلٌّ منهم یدعی نـفسه جـماعه، رغم ان واقعهم او ماینطبق علیهم لیس معنی الاجتماع بل معنی الافتراق» (فرق الشیعه، ص۱۶ـ۱۷) و یـا اشـعری در آنجا که دیدگاه واقعی خـود را در کـتاب مـقالات الاسلامیین تحت عـنوان «حـکایه جمله قول اصحاب الحـدیث و اهـل السنه» بیان میکند، ناظر به این حدیث باشد. به ویژه اینکه در ذیل بیشتر گـزارشهای مـنابع اهل سنت درباره فرقه ناجیه چـنین اصـطلاحی وجود دارد.
۳٫ نـاشئ اکـبر (و بـنابر نقل دیگری جعفربن حـرب)، مسائل الامامه، تحقیق فان اس، ص۲۰٫
۴٫ فخر رازی، اعتقادات فرق المسلمین، ص۷۶ـ۷۵٫
اینکه به صورت الفبایی، به شـمارش فـرقهها پرداختهاند، میگویند بر اساس حدیث صـحیح، تـعداد آنـها ۷۳ عـدد اسـت و با گزینش ۷۳ فـرقه از مـیان دیگر آثار، قداست ظاهر حدیث را حفظ میکنند.(۱)
این دسته از ملل و نحلنگاران هرگز به این نکته نـپرداختهاند کـه حـدیث منقول از حضرت خاتم ناظر به عالم خـارج و در مـقام مـحدود کـردن و شـمارش واقـعی فرقهها یا در مقام بیان کثرت بوده است. اینان هیچ پاسخی به شبهه عدم تطابق این اعداد، با واقعیتهای تاریخیِ ظهور فرقهها در ادیان گذشته نداده و نیز نگفتهاند کـه بر فرض ثبوت و صدور چنین حدیثی، محدوده زمانی آن تا کجاست؟ در خود حدیث که اشارهای به زمان نشده است. از طرفی زمان نیز که هنوز به انتها نرسیده است، پس چرا باید بـا فـرقههایی تطبیق شود که در سه قرن نخست تاریخ اسلام شکل گرفتهاند؟(۲) شاید بتوان
______________________________
۱٫ محمدرضا حکیمی، بدایه الفرق ونهایه الملوک. نویسنده لبنانی در این کتاب با اینکه وهابیت را از فرقهها به حساب آورده، به طـور اجـمالی به عقاید آنها اشاره میکند، اما آنان را از فرقههای ۷۳ گانه نمیشمرد، چرا که ممکن است در تعداد ۷۳ فرقه، که در حدیث آمده، خدشهای وارد شود.
۲٫ برای اطـلاع از ایـن گونه پرسشها و شبههها بنگرید: عـبدالرحمن بـدوی، مذاهب الاسلامیین، ج۱، ص۳۳ـ۳۲؛ محمد عماره، التیارات الاسلامیه، ص۳۵۳ـ۳۵۲؛ جعفر سبحانی، بحوث فی الملل والنحل، ج۱، ص۲۷ـ۲۴؛ عبدالحکیم محمود، التفکیر الفلسفی فی الاسلام، ص۹۸ـ۹۷؛ الفرق بین الفرق، مقدمه، محمد مـحیالدین عـبدالحمید، ص۶ـ۷٫ علاوه بر خردهگیریهای مـورد اشـاره، یکی از دشواریها و دل مشغولیهای بسیاری از پژوهشگران و چه بسا از عوامل انکار اصل و اساس حدیث مزبور، افزایش و یا تحریف ذیل حدیث و تعیین مصداق فرقه ناجیه بر اساس آن بوده است.. شاید بتوان وجود مـعطوفات (۱، ۲، ۳) در حـدیث را بر عدد هفتاد، (که دلالت بر تکثیر میکند) کنایه از افزون یافتن بر کثرت متعارف توسط هر یک از پیروان ادیان مورد اشاره و فزونی اختلاف و فرقهگرایی مسلمانان، بر امم قبلی دانست. وجود نـمونههایی دیـگراز چنین مـعطوفات و اعداد در متون حدیثی دیگر نیز آن را قابل دفاعتر میکند. درست همانند تعابیر «بیش از صدبار»، «هزاربار بیشتر» که در گـفتارهای فارسیزبانان به کار میرود. این پژوهشگران از طرفی برای غیب گویی پیـامبر (ص) و بـیان بـرخی از سنتهای الهی بر امم گذشته و مستثنی نکردن امت اسلامی نیز، شواهد و نمونههای دیگری ارائه کرده و به هر صـورت از مـضمون و ورود صدر و ذیل حدیث دفاع کردهاند. (بحوث فی الملل و النحل، ج۱، ص۲۷ـ۲۴؛ مهدوی دامغانی، مجله یـغما، سـال ۱۷ شـماره پنج، نعمتاللّه صفری، راهنمای مطالعات فرقهشناسی، هفت آسمان، سال سوم، شماره ۹ و ۱۰، ص۱۳۳). اما پذیرش بخش پایـانی حدیث ما را با مشکلات، و ملزومات و تناقضاتی روبهرو میکند که توجیه و یا فرار از آن، بـه آسانی میسّر نیست. مـضافاً بـر اینکه بر اساس پارهای از گزارشهای این حدیث، دایره نجات و در پی آن ورود در بهشت، آن قدر محدود و گاهی مبهم و غیر شفاف میشود، که حاصلی جز سردرگمیِ جویندگان هدایت نخواهد داشت. گاهی برعکس در برخی قرائتها مـصادیق گروه نجات آنقدر وسیع میشود که پایبندی به آن نتیجهای جز لاابالی گری در تفکر و عمل نخواهد داشت. (ر.ک: المنار ج۸، ص۱۹۹). به عنوان نمونه وقتی ملاحظه میکنیم که مصداق فرقه ناجیه پیروی از اصحاب و جـماعت اسـت، این پرسش مطرح میشود که مگر همین اصحاب پیامبر(ص) نبودند که بعد از رحلت آن جناب درباره مسئله امامت دیدگاههای مختلفی را ارائه کردند و در زمان خلافت امام علی(ع) نیز دستهای طرفدار معاویه شـدند و دسـتهای بنابر حدیث مشهور نبوی درباره قتل عمار به دست فرقه باغیه باید از دستههای منحرف به حساب میآمدند و باز دستهای دیگر نیز جانب اعتزال گزیدند. آیا با تکیه بر ایـن حـدیث و پیروی از اصحاب و به ویژه با قبول برخی از احادیث پیامبر(ص) مبنی بر نارستگاری بعضی از اصحاب و ارتداد برخی از آنها (ر.ک: صحیح بخاری، ج۶، ص۳۸۶، و همچنین مقدمه ابن حجر در الاصابه) میتوان راهی به هدایت و نـجات جـست. (صـحیح شرح العقیده الطحاویه، ص۶۳۳) برای اطـلاع بـیشتر از مـشکلات پذیرش فراز «ما انا علیه الیوم واصحابی» و تضاد آن با گزارش «ما انا علیه الیوم و اهل بیتی» ر.ک: رجببرسی، مشارق انوار الیقین، ص ۲۰۲ـ۲۰۳٫
گـفت کـه راز و رمـز اساسی بی توجهی به چنین پرسشهایی، در این نـکته نـهفته است که ظاهر این حدیث با حرفه فرقهنگاری و حجیمکردن گزارشهای آنها از اختلافات فرقهای متناسب بوده است و از طرفی میتوانست مـؤید مـشرب کـلامی و فکری آنان نیز باشد. جالب توجه اینکه غالب آنان تـکثیر فرق و مذاهب و نامگذاریِ انشعابات مختلف هر یک از فرق بزرگ را، ویژه فرقههایی دانستهاند که خود بدان دلبند نبودهاند، و خـواسته یـا نـاخواسته گروه خود را، تافته جدابافتهای از دیگر فرق اسلامی تلقی کردهاند.(۱)
تحقیقا بـیضابطگی در تـعیین و تشخیص فرقه از غیرفرقه(۲) و غرضورزیها و دشمنیهای فرقهای(۳) تا حدود قابل توجهی به تکثیر، اختلاف در نامگذاری و خلط اصـطلاحات فـرقهای دامـن زده است. عدم ارائه مدارک و منابع در آثار نویسندگان گذشته را نیز میتوان زمینه مناسبی بـرای رواج ایـن پدیـده (و البته از اسباب سرگردانی
______________________________
۱٫ ر. ک: به نمودار شماره ۱٫
۲٫ گواینکه برخی از ملل و نحلنگاران، برای تمایز گونهشناسی فـرق و روشـنساختن مـاهیت افتراق، به ضوابط و محورهایی کلامی، نظیر توحید و صفات، وعده و وعید، خیر و شر، هدایت و ضـلالت، سـمع و عقل و امامت و برخی دیگر از موضوعات کلامیِ مطرح و مورد اختلاف، و البته با مبنا قـراردادن دیـدگاههای اهـل سنت، اشاره کردهاند. (الفرق بین الفرق، ص۱۰ـ۱۱؛ الفصل فی الملل و النحل، ج۲، ص۲۶۹؛ الملل والنحل، ص۱۴ـ۱۵)؛ همچنین بـنگرید: المـقالات و الفرق، ص۱۴، و باز یکی از اصلیترین شاخصههای تمایز فرقهها را از یکدیگر، تکفیر آنها نسبت به هـمدیگر دانـستهاند. (مـسائل الامامه ابتدای سخن مؤلف؛ الفرق بین الفرق، ص ۱۱، ۲۵، ۲۱۵؛ تبصره العوام، ص۱۶۷؛ التبصیر فیالدین، ص ۲۵، ۴۱، ۱۱۱) به عنوان نمونه، شـهرستانی چـهار قاعده: ۱٫ توحید و صفات؛ ۲٫ قَدَر و عدل و مسایل قضا و قدر و جبر و کسب و اراده و خیر و شـر؛ ۳٫ وعـد و وعـید و اسماء و افعال؛ ۴٫ سمع و عقل و رسالت و امامت را برای تقسیمبندی فرق، برمیشمارد. از نظر او ممیزه هر یک از فـرق دیـدگاه آنـها درباره هر یک از اصول فوق است. بنابراین تقسیم، فرقههای اصلی چهار فـرقه قـدریه، صفاتیه، خوارج و شیعه منحصر اصنافی از این فرقهها میباشند که از ترکیب برخی با برخی دیگر حاصل شـدهاند. (مـلل و نحل، ج۱، ص۱۴ـ۱۵). با این حال مشاهده میکنیم که بیشتر آنان و از جمله خود شـهرستانی از ایـن ضوابط عدول کرده و با تکیه و استناد بـه حـدیث افـتراق، تعداد فرقههای اسلامی را تا زمان خودشان بـه هـفتاد و سه فرقه رسانده و حتی با محور قراردادن تمایزات جزئی و کماهمیت برخی گروهها را در ردیـف فـرقه قرار داده و برای راست آمدن حـدیث افـتراق خود را بـه زحـمت زیـادی انداختهاند. حتی آنهایی که به ایـن نـکته تفطن پیدا کرده و عناوین آثار را به گونهای انتخاب کردهاند که علاوه بـر شـمول «فرقه»، اختلاف دیدگاههای جزئی را نیز شـامل گردد، باز در متن کـتاب بـه تکثیر فرقهها پرداخته و در پی تطبیق فـرقهها بـا این حدیث برآمدهاند. از اینرو میتوان گفت: با صرف نظر از پیشفرضهای فرقهای هر یـک از صـاحبان این آثار و مراد خاص آنـها از فـرقه، یـکی دیگر از عوامل تـعدید و چـه بسا تکثیر و ساختن بـرخی فـرقهها، اعتماد آنان به حدیث افتراق بوده است.
۳٫ این گونه دشمنیها حتی از عناوین انتخابی نـویسندگان بـرای آثارشان پیداست. به ویژه اینکه نـگاه آنـان به افـتراق غـالباً از روی بـدبینی بوده است. دو نمونه از نـقش دشمنی در تکثیر فرقهها را بنگرید: المنیه و الامل ص۹۵ـ۱۰۰، ۲۹ـ۳۱؛ الخطط، ج۳، ص۲۹۳ به بعد.
پژوهشگران معاصر) دانست. اما بنابر اذعـان خـود آنان، استناد به صدر و ذیل ایـن حـدیث و پافـشاری بـر مـضمون عددیِ آن، برای ایـن نـویسندگان، هم در ساماندهی تعداد فرق و هم در راستای موجّه جلوهدادن فرقه خویش، دستاویزی مناسب بوده است. نگاهی بـه نـمودارهایی کـه در پیش رو دارید گویاترین شاهد بر این مـطلب اسـت.
بـا تـوجه بـه ایـن نمودارها و فهرست بسیاری از آثار فرقهشناختی این نکته به خوبی روشن میشود که هیچ یک از صاحبان این آثار در وصف و بیان اصطلاحات فرقهای و اسامی فرقهها و زیرمجموعههای آنها همداستان نـیستند. با این حال در این هدف که تعداد فرق اسلامی را به هر صورت ممکن بر مضمون عددیِ حدیث افتراق تطبیق کنند، مشترکند. جهتگیریهای کلامی و اثبات فرقه ناجیه با توجه به گـزینش دلخـواه از بخش پایانی حدیث نیز، اگرچه از اهداف آشکار و پنهان بیشتر این نویسندگان بوده، اما گزارش و تحلیل آن در رسالت این نوشتار نیست.
نمودار شماره ۱
تأثیرپذیری برخی از نویسندگان مشهور دانش فرقهشناسی از حدیث افـتراق
نـام اثر و نویسنده آن | اسامی و تعداد فرقهها | ملاحظات نویسنده درباره حدیث افتراق |
۱٫ التنبیه والرد علی اهل الاهواء والبدع، ملطی شافعی (م. ۳۷۷ق) | ۱٫ زنادقه(۵) ۲٫ جهمیه(۸) ۳٫ قدریه(۷) ۴٫ مرجئه(۱۲) ۵٫ رافـضه(۱۵) ۶٫ حـروریه (۲۵) | نویسنده نه تنها به حـدیث افـتراق استناد میکند، بلکه تعداد فرقههای اسلامی را نیز بر اساس مضمون عددی آن سامان میدهد و با استناد به بخش پایانی حدیث فرقه «اهل سنت و جماعت» را نـاجیه مـیداند. عدول از دیدگاههای اهل سـنت و جـماعت از نظر وی هواپرستی و علامت نقصان عقل و علم است (ص ۱۳ـ۱۲، ۹۱). نویسنده با اینکه در آغاز از هجده فرقه امامی نام میبرد (ص ۱۶) اما در جای دیگری از کتاب و به منظور تطبیق کل فرقهها با حدیث افتراق تعداد آنـها را پانـزده فرقه میداند (ص۷۰). |
۲٫ الفرق بین الفرق و بیان الفرقه الناجیه منهم، بغدادی (م. ۴۲۹ق) | ۱٫ رافضه(۲۰) ۲٫ خوارج(۲۰) ۳٫ قدریه(۲۰) ۴٫ مرجئه(۵) ۵٫ نجاریه(۳) ۶٫ بکریه ۷٫ جهمیه، ۸٫ ضراریه ۹٫ کرامیه | نویسنده علاوه بر استناد به حدیث افتراق به ساماندهی فرقهها بـراساس آن پرداخـته و فرقه هـفتاد و سوم را با عنوان «اهل السنه والجماعه» که متشکل از دو گروه اصحاب رای و حدیث میباشند، فرقه ناجیه معرفی کـرده، آنان را برخوردار از یک دیدگاه واحد میداند. معیار او در افتراق و گمراهی فرقههای دیـگر، عـدول از دیـدگاههای کلامی اهل سنت و جماعت است و با اینکه جز این گروه تمامی گروههای اسلامی را اهل هلاکت و دوزخ میداند، امـا بـرای تطبیق تعداد آنها با مضمون عددی حدیث افتراق برخی از فرقهها را از اسلامی بودن خـارج کـرده، بـرخی دیگر را درهم ادغام میکند (ص ۲۵). وی بعد از شمارش فرقهها تا هفتاد و سه میگوید: «فصّح تأویل الحدیث المـروی فی افتراق الامه ثلاثا و سبعین فرقه الی هذا النوع من الاختلاف» (ص۱۱). |
۳٫ التبصیر فی الدیـن و تمییز الفرقه الناجیه عـن الفـرق الهالکین، اسفراینی (م. ۴۷۱ق) | ۱٫ رافضه(۲۰) ۲٫ خوارج(۲۰) ۳٫ قدریه (معتزله)(۲۰) ۴٫ مرجئه(۵) ۵٫ نجاریه(۳) ۶٫ بکریه ۷٫ جهمیه ۸٫ ضراریه ۹٫ کرامیه. | نگاه این نویسنده نیز به حدیث افتراق و تطبیق آن بر گروه اهل سنت و جماعت همانند استادش بغدادی است. به عـنوان نمونه وی به منظور تطابق عددی فرقهها با هفتاد و سه فرقه، تعداد فرقههای نجاریه را که بیش از ده فرقه هستند، به سه فرقه و تعداد فرقههای کرامیه را که سه فرقه هستند به یک فرقه بـازمیگرداند. دیـدگاه او به تعبیر خودش چنین است: «خداوند بنابر آنچه پیامبر(ص) فرمود، اینگونه اراده کرده که فرقههای اسلامی به تعداد هفتاد وسه برسد. (ص ۲۳ـ۲۵). |
۴٫ بیان الادیان در شرح ادیان و مذاهب جاهلی، ابوالمعالی (م.۴۸۵ق) | ۱٫ اهل سنت(۶) ۲٫ مـعتزله(۷) ۳٫ شـیعه(۲۱) ۴٫ خوارج (۱۵) ۵٫ مجبره(۶) ۶٫ مشبهه(۱۰) صوفیه(۲) ۸٫ مرجئه(۶). | نویسنده که دارای تمایلات شیعی است، سلسله سند حدیث افتراق را به گونهای متفاوت از دیگر گزارشها به امام صادق(ع) رسانده و مصادیق اهل نجات را با استناد بـه پیـامبر(ص) پیروان اهل بیت معرفی کرده است(ص۴۰). وی برای درستشدن هفتاد و سه فرقه، گاهی مقسم را داخل قسم کرده است (مثلاً ر.ک: ص ۴۳ در تقسیمبندی کیسانیه و مقایسه کنید با ص۵۱) همچنین در فرقههای غالی از فرقهای به نـام اسـماعیلیه کـه اصحاب اسماعیل بن علی [؟] بـودند نـام مـیبرد (ص۵۲). نویسنده بعد از شمارش و رساندن تعداد فرقهها به عدد هفتاد وسه میگوید: «جمله این مقالات بر این تفصیل هفتاد و سه فرقهاند و درسـت گـشت آنـچه پیغامبر صلواتالله علیه و سلم گفت» (ص ۴۴). |
۵٫ الفرق المفترقه بـین اهـل الزیغ والزندقهٌ، عراقی حنفی (م. ۵۰۰ق) | ۱٫ ناصبیه (خوارج)(۱۲) ۲٫ رافضه (۱۲) ۳٫ جبریه(۱۲) ۴٫ قدریه(۱۲) ۵٫ مشبهه (۱۲) ۶٫ معطله(۱۲) | نویسنده به منظور تطبیق حدیث افتراق با مـصادیق فـرقهها، در یـک تقسیمبندی بدیع، امت اسلامی را به ۶ فرقه تقسیم کرده، برای هـر فرقهای دوازده فرقه فرعی نام میبرد، فرقه هفتاد و سوم (ناجیه) را براساس ذیل حدیث و با استناد به پیامبر(ص) و با سـلسله سـند خـلفای راشدین، سواد اعظم و پویندگان راه صحابه (و نه سنت پیامبر و یا حداقل آنـچه پیـامبر و صحابه عمل میکنند) دانسته، بقیه را از فرقههای هالکه میداند. جالب توجه اینکه وی در شمارش خود، برای هریک از گـروههای شـیعی و خـارجی چهارده فرقه را نام میبرد، اما به منظور خارجنشدن از زیرمجموعههای دوازدهگانه هر فـرقهای و راسـت درآمـدن تعداد هفتاد دو فرقه هالکه، آن دو فرقه آخری را از گروههایی میداند که توسط دیگران اضافه شدهاند و بـاطنیه را نـیز از جـرگه فرق اسلامی خارج میداند. جالبتر اینکه باز در ذیل حدیث با استناد به فرموده پیـامبر(ص) مـیگوید: «گمراهترین و بدترین فرقهها شیعیان و یا مدعیان تشیع میباشند» (ص ۶ـ۷،۳۰). |
۶٫ الملل والنحل؛ شهرستانی (م. ۵۴۸ق) | ۱٫ معتزله(۱۲) ۲٫ جـبریه(۳) ۳٫ صـفاتیه(۳) ۴٫ خـوارج(۲۳) ۵٫ مرجئه(۶) ۶٫ شیعه(۲۶) | نویسنده اگر چه برخی از محورهای مهم کلامی را برای گونهشناسی و تمایز فرقه از غـیر فـرقه بیان کرده، براساس ضوابط خاص کلامی به تعدید و معرفی فرقهها میپردازد، اما در شـمارش فـرقهها هـمانند بسیاری از ملل و نحلنگاران گرفتار بازی عددی شده و تعداد فرقهها را به هفتاد وسه فرقه میرساند، وی از قـول بـرخی نقل میکند که مراد از این تعداد که در حدیث آمده است شیعیان هـستند (ص۱۴۶). |
۷٫ المـنیه والامـل فی شرح الملل والنحل، ابن مرتضی (م.۸۴۰ق) | ۱٫ روافض(۲۰) ۲٫ خوارج(۲۰) ۳٫ معتزله(۲۰) ۴٫ مرجئه(۶) ۵٫ مجبره(۴) ۶ . باطنیه ۷٫ خلوتیه ۸٫ زیدیه | ایـن نـویسنده زیـدیمذهب نیز ضمن پذیرش حدیث افتراق، دستهبندی خود را از فرق اسلامی براساس آن سامان داده و بـا اسـتناد به سخن پیامبر(ص) نیکوترین و بهترین آنها را معتزله میداند. (ص۲۵) وی در همین کتاب بر این باور است کـه بـنابر دلایل عقلی، نقلی و اجماع و تصریح سخنان اهل بیت، فرقه زیدیه و دستههای مـعتزله و غـیر آنها که بر اعتقادهای کلامی زیدیه هـستند، اهـل نـجات و رستگاریاند. (ص ۲۶) وی در کتاب دیگرش با عنوان البـحر الزخـار عامّه و زیدیه را فرقه ناجیه میداند. |
نمودار شماره ۲
اسامی و تعداد فرقهها و مذاهب اسلامی بـر اسـاس کتاب «مفاتیح العلوم» محمد بـن احـمد خوارزمی (م. ۳۸۷ق)
مـعتزله (اصـحاب عـدلوتوحید) | خوارج | اصحاب الحدیث | مُجْبّره | مُشبِّهَه | مـرجئه | شـیعه | ملاحظات |
حَسَنیّه هُذیَلیه نظّامیه مَعْمَریّه بِشرِیّه جاحظیه | ازارقه نَجَدات عَجاردَه بدعِیه خـازمیه ثـعالِبه صُفْریه اباضیه حفصیّه یَزیدیه بیهسیه فـَضْلیه شمراخیه ضحّاکیه | مالکیه شـافعیه حـنفیه داودیه | جهمیّه بِطّیخّیه نجّاریّه ضـراریّه صـبّاحیّه | کُلابیَّه اَشْعریه کرّامیه هِشامیه جوالقیه مقاتلیه قضائیّه حُبّیه بیانیّه مغیریه زُراریه مِنهالیه مـُبَیَّضَه | غـیْلانیّه صالحیّه اصحاب الرأی شَبیبیّه شَمِریّه جـَحْدَرِیّه | ۱٫ زیـدیه ۱٫ اَبـْتَریه ۲٫ جارودیه ۳٫ دُگیْنیّه ۴٫ضـُرخابیه (نـخشبیه) ۵٫ خَلَفیّه ۲٫ کیسانیه ۱٫ مختاریه ۲٫ اسـحاقیه ۳٫ کـَربیه ۴٫ حَرْبیّه ۳٫عباسیه (آل عباس) ۱٫ خَلاّلیه ۲٫ راوندیه ۴٫ غالیه ۱٫ کاملیه ۳٫ سبائیه ۳٫ منصوریه ۴٫ غُرابیه ۵٫ طیّاریه ۶٫ بَزیغیه ۷٫ یعفوریه ۸٫ غـَمامِیه ۹٫ اسـماعیلیه ۵٫ امامیه ۱٫ ناووسیه ۲٫مفضلیه (قطعیه) ۳٫ شَمطیّه ۴٫واقـفیه (مـمطوره) ۵٫ احمدیه | ۱٫ وی اگـر چـه هـیچ گونه استنادی به حـدیث افتراق نکرده و نامی نیز از فرقه ناجیه نمیبرده، اما تعداد فرق را براساس حدیث افتراق مرتب کـرده اسـت، از میان این اسامی به غیر از قـضائیه، حـُبیّه، غـرابیه و غـمامیه، واقـفیه و اصحابالرأی که بـراساس انـدیشههای آنها نامگذاری شده، بقیّه نامگذاریها براساس رهبران و بنیانگذاران آن فرقهها است، نکته قابل ذکر اینکه شیعیان را پنـج فـرقه اصـلی دانسته و مابقی را اصناف آن فرقهها میشمارد. مجموعه فـرق مـورد اشـاره وی ۷۳ فـرقه اسـت. |
نـمودار شماره ۳
فرقههای هفتادوسهگانه بر اساس کتاب عقائد الثلاث والسبعین فرقه اثر ابومحمد یمنی (قرن ۶)، تحقیق محمد عبداللّه زربان غامدی
۱٫ خوارج | ۲٫ مرجئه | ۳٫ معتزله | ۴٫ شیعه | ملاحظات |
۱٫ اباضیه ۲٫ صفریه ۳٫ بـیهسیه ۴٫ عجارده ۵٫ مفضلیه ۶٫ نجدات ۷٫ عونیه ۸٫ مطبخیه ۹٫ شمراخیه ۱۰٫ بکاریه ۱۱٫ معلومیه ۱۲٫ یزیدیه ۱۳. بکریه ۱۴٫ عبدلیه ۱۵٫ متعالیه ۱۶٫ صلتیه | ۱٫ جهمیه ۲٫ کرامیه ۳٫ مریسیه ۴٫ غیلانیه ۵٫ نجاریه ۶٫ الهامیه ۷٫ مقاتلیه ۸٫ یونسیه ۹٫ جعدیه ۱۰٫ شبیبیه ۱۱. ثوبانیه ۱۲٫ حشویه ۱۳٫ مهاجریه ۱۴٫ سوفسطائیه ۱۵٫ لفظیه ۱۶٫ شمریه | ۱٫ جـبّائیه ۲٫ ضـراریه ۳٫ بشریه ۴٫ هزلیه ۵٫ نظّامیه ۶٫ عطّاریه ۷٫ بهشمیه ۸٫ قرطیه ۹٫ قصبیه ۱۰٫ غفاریه ۱۱٫ خابطیه ۱۲٫ رعینیه ۱۳٫ میسریه ۱۴٫ یعجوریه ۱۵٫ عبادیه ۱۶٫ معمریه ۱۷٫ اسکافیه ۱۸٫ مبتوره | ۱٫ جارودیه ۲٫ مخترعه ۳٫ مطرفیه ۴٫ صالحیه ۵٫ سلیمانیه ۶٫ یعقوبیه ۷٫ غالیه ۸٫ بیانیه ۹٫ مفوضه ۱۰. مغیریه ۱۱٫ منصوریه ۱۲٫ سبعیه ۱۳٫ بـاطنیه ۱۴٫ کـیسانیه ۱۵٫ جریریه ۱۶٫ طریفیه ۱۷٫ امامیه ۱۸٫ نصیریه ۱۹٫ اسماعیلیه | بعد از بیان حدیث، فلسفه نوشتن این کتاب را، روشن کردن عقاید و اسامی فرقهها و شناسایی فساد آنها، رد شبهات و شکوک دیـگران عـلیه اهل سنت و جماعت بیان مـیکند(ص۳). تـقسیم گروهها به چهار فرقه بزرگ و برای هر فرقهای ۱۶ فرقه کوچک، در جای دیگری از شاطبی نیز گزارش شده؛ اما اسامی آن و دستهبندی وی، با صاحب این کتاب تـفاوت دارد (ر.ک: الاعـتصام، ص۴۸۲ و مقایسه کنید با اسـامی ایـن کتاب). |
نمودار شماره ۴
فرقههای هفتاد و سه گانه بر اساس گزارش کتاب تلبیس ابلیس، اثر ابن جوزی
۱٫ حروریه | ۲٫ قدریه | ۳٫ جهمیه | ۴٫ مرجئه | ۵٫ رافضه | ۶٫ جبریه | ملاحظات |
۱٫ ازارقه ۲٫ اباضیه ۳٫ ثعلبیه ۴٫ حازمیه ۵٫ خلفیه ۶٫ مکرمیه ۷٫ کـنزیه ۸٫ شـمراخیه ۹٫ اخنیه ۱۰٫ محکمیه ۱۱٫ معتزله حروریه ۱۲٫ میمونیه | ۱٫ احمدیه ۲٫ ثنویه ۳٫ معتزله ۴٫ کیسانیه ۵٫ شیطانیه ۶٫ شریکیه ۷٫ وهمیه ۸٫ راوندیه ۹٫ بتریه ۱۰٫ تاکثیه ۱۱٫ قاسطیه ۱۲٫ نظامیه | ۱٫ معطله ۲٫ مریسیه ۳٫ ملتزمه ۴٫ واردیه ۵٫ زنادقه ۶٫ حرقیه ۷٫ مخلوقیه ۸٫ فانیه ۹٫ مغیریه ۱۰٫ واقفیه ۱۱٫ قبریه ۱۲٫ لفظیه | ۱٫ تـارکیه ۲٫ سـائبیه ۳٫ راجیه ۴٫ شـاکیه ۵٫ بیهسیه ۶٫ منقوصیه ۷٫ مستثنیه ۸٫ مشبهه ۹٫ حشویه ۱۰٫ ظاهریه ۱۱٫ بدعیه | ۱٫ علویه ۲٫ شیعه ۳٫ اسحاقیه ۴٫ ناووسیه ۵٫ امامیه ۶٫ یزیدیه ۷٫ عباسیه ۸٫ متناسخیه ۹٫ رجعیه ۱۰٫ لاعـنیه ۱۱٫ متربصه | ۱٫ مضطربه ۲٫ افعالیه ۳٫ مفروغیه ۴٫ نجاریه ۵٫ متانیه ۶٫ کسبیه ۷٫ سابقیه ۸٫ حبّیه ۹٫ خوفیه ۱۰٫ فـکریه ۹٫ خـسیه ۱۰٫ مـعیه | ۱٫ نویسنده با اینکه در ابتدا میگوید فرقههای مرجئه و رافضه هر کدام ۱۲ فرقه هستند، اما از یازده فرقه بیشتر نـام نـمیبرد. دستهبندی وی از تعداد فرقههای اصلی و فرعی نیز اگرچه همانند دستهبندی صاحب کتاب الفرق المـفترقه اسـت امـا اسامی مورد اشاره وی با آن کتاب بسیار متفاوت است. |
نمودار شماره ۵
اسامی و تعداد فرقههای اسلامی بـر اساس کتاب «هفتاد و سه ملت» اثر نویسندهای ناشناخته
۲۰۶. جبریه ۲۰۷٫ قدریه ۲۰۸٫ سوفسطائیه ۲۰۹٫ وجودیه ۲۱۰٫ مـعطلیه ۲۱۱٫ سابقیه ۲۱۲٫ علی العرشیه ۲۱۳٫ حـلولیه ۲۱۴. فـشاریه ۲۱۵٫ مهملیه ۲۱۶٫ مرجئه ۲۱۷٫ حبیبیه ۲۱۸٫ خوفیه ۲۱۹٫ سارقیه ۲۲۰٫ ثنویه ۲۲۱. اتحادیه ۲۲۲٫ تناسخیه ۲۲۳٫ متصلیه ۲۲۴٫ منفصلیه ۲۲۵٫ حروریه ۲۲۶٫ فارقیه ۲۲۷٫ منکریه ۲۲۸٫ شیطانیه ۲۲۹. معتزلیه ۲۳۰٫ کیسانیه ۲۳۱٫ وهمیه ۲۳۲٫ بکریه ۲۳۳٫ راوندیه ۲۳۴٫ مشبهه ۲۳۵٫ جهمیه ۲۳۶٫ زنادقیه ۲۳۷. مترفیه ۲۳۸٫ ملاحده ۲۳۹٫ منجمیه ۲۴۰٫ وضعیه ۲۴۱٫ فلاسفیه ۲۴۲٫ کرامیه ۲۴۳٫ خازمیه ۲۴۴. اباضیه ۲۴۵٫ لوزیـه (کوزیه) ۲۴۶٫ اخشبیه ۲۴۷٫ ثعلبیه ۲۴۸٫ قاسطیه ۲۴۹٫ تکوینیه ۲۵۰٫ متوسمیه ۲۵۱. محروقیه ۲۵۲٫ بوستانیه ۲۵۳٫ مفروغیه ۲۵۴٫ نجاریه ۲۵۵٫ خارجیه ۲۵۶٫ شیعیه ۲۵۷٫ رافضیه ۲۵۸. امامیه ۲۵۹. ناوسیه ۲۶۰٫ امیریه ۲۶۱٫ اسمعیلیه ۲۶۲٫ جلامده ۲۶۳٫ حکمیه ۲۶۴٫ لاعنیه ۲۶۵٫ رجعیه ۲۶۶٫ متربصه ۲۶۷. قبریه ۲۶۸٫ واقفیه ۲۶۹٫ حشویه ۲۷۰٫ فانیه ۲۷۱٫ اثریه ۲۷۲٫ مولهیه ۲۷۳. مبدلیه ۲۷۴. کنزیه ۲۷۵٫ صـوفیه ۲۷۶٫ دهـریه ۲۷۷٫ شمراخیه ۲۷۸٫ سنیه.
نمودار شماره ۶
اسامی و تعداد فرقههای شیعی براساس کتب مشهور ملل و نحل
۱٫ نوبختی | ۲٫ ابوالحسن اشعری | ۳٫ ملطی | ۴٫ بغدادی | ۵٫شهرستانی | ۶٫ فخررازی | ابن مرتضی |
۱٫ سبائیه ۲٫ کیسانیه (مختاریه) ۳٫ کربیه ۴٫ هاشمیه ۵٫ حارثیه ۶٫ روندیه (عـباسیه) ۷٫ بـیانیه ۸٫ خرمیه ۹٫ منصوریه ۱۰٫ خطابیه ۱۱٫ بزیعیه ۱۲٫اصحابالسدی ۱۳. معمریه ۱۴٫ ابومسلمیه ۱۵٫ هریریه ۱۶٫ سرحوبیه ۱۷٫ عجلیه ۱۸٫ بتریه ۱۹. جارودیه ۲۰٫ حسینیه ۲۱٫ مغیریه ۲۲٫ ناروسیه ۲۳. اسماعیلیه خالص ۲۴٫ مبارکیه ۲۵٫ سمطیه ۲۶٫فطحیه ۲۷. واقفیه (ممطوره) ۲۸٫ فطحیه (فرقهای شبیه فطحیه قبلی) ۲۹٫ مؤلفه ۳۰٫ مـحدثه ۳۱٫ نـمیریه ۳۲. چهارده فرقه بعد از شهادت امام حسن(ع)* | ۱٫ غالیه ۲۷۹. بیانیه ۲۸۰٫ جناحیه ۲۸۱٫ حربیه ۲۸۲٫ مغیریه ۲۸۳. منصوریه ۲۸۴٫ خطابیه ۲۸۵٫ معمریه ۲۸۶٫ بزیغیه ۲۸۷٫ عمیریه ۲۸۸٫ مفضلیه ۲۸۹. ذمیه ۲۹۰٫ شریعیه ۲۹۱٫ نمیریه ۲۹۲٫ سبائیه ۲۹۳٫ مفوضه ۲٫رافضیه(۲۵) ۲۹۴. کاملیه ۲۹۵٫ قطعیه ۲۹۶٫کیسانیه(۱۱) ۲۹۷٫ کربیه ۲۹۸٫ راوندیه ۲۹۹٫ رزامـیه ۳۰۰٫ حـربیه ۳۰۱٫ بـیانیه ۳۰۲٫ مغیریه ۳۰۳. حسینیه ۳۰۴٫ محمدیه ۳۰۵٫ ناووسیه ۳۰۶. اسـماعیلیه ۳۰۷. قـرامطه ۳۰۸٫ مـبارکیه ۳۰۹. سمیطیه ۳۱۰٫ افطحیه (عماریه) ۳۱۱. زراریه (تیمیه) ۳۱۲٫ واقفه (ممطوره یا موسائیه ویا مفضلیه) ۳۱۳٫ اثنی عشریه ۳٫ زیدیه (۶) ۳۱۴. جارودیه ۳۱۵٫ سلیمانیه ۳۱۶٫ بتریه ۳۱۷٫ نعیمیه ۳۱۸. یعقوبیه** | ۱٫ غالیه ۱٫ سـبائیه (۴) ۲٫ قـرامطه ۳٫ اصـحاب تناسخ وحلولیه (۳) ۴٫ مختاریه ۵٫ سمعانیه ۶٫ جارودیه ۲٫ امامیه ۳۱۹٫ هشامیه ۳۲۰٫ اسـماعیلیه ۳۲۱٫ امـامیه قم ۳۲۲٫ جعفریه ۳۲۳٫قطعیهعظمی ۳۲۴.قطعیهصغری ۳٫ زیدیه(۴) ۳۲۵٫ معتزله بغداد و سه فرقه بدون نام*** | ۱٫ زیدیه ۱٫ جارودیه ۲٫ سلیمانیه ۳٫ بتریه ۲٫ امامیه ۱٫ محمدیه ۲٫ باقریه ۳٫ نـاووسیه ۴٫ شـمطیه ۵٫ عـماریه ۶٫ اسماعیلیه ۷٫ مبارکیه ۸٫ موسویه ۹٫ قطعیه ۱۰٫ اثنیعشریه ۱۱٫ هشامیه ۱۲٫ زراریه ۱۳٫ یونسیه ۱۴. شیطانیه ۱۵٫ کـاملیه ۳٫ کیسانیه ۱٫ حنفیه ۲٫ فرقهای بینام وی غالیان را از فرقههای اسلامی به حساب نمیآورد. | ۱٫ کیسانیه ۱٫ مختاریه ۲٫ هاشمیه ۳٫ بیانیه ۴٫ رزامیه ۲٫ زیدیه ۱٫ جـارودیه ۲٫ سـلیمانیه ۳٫ صـالحیه بتریه ۳٫ امامیه ۳۲۶٫ باقریه واقفه ۳۲۷٫ جعفریه واقفه ۳۲۸٫ ناووسیه ۳۲۹٫ افطحیه ۳۳۰٫ شمطیه ۳۳۱. اسماعیلیه ۳۳۲٫ مـوسویه (مـفضلیه) ۳۳۳٫ اثنی عشریه (قطعیه) ۴٫ قطعیه ۳۳۴٫ سبائیه ۳۳۵٫ کاملیه ۳۳۶٫ علبائیه ۳۳۷٫ مغیریه ۳۳۸٫ منصوریه ۳۳۹٫ خطابیه ۳۴۰٫ کیالیه ۳۴۱٫ هشامیه ۳۴۲٫ نعمانیه ۳۴۳٫ یوسیه ۳۴۴. نصیریه ۳۴۵٫ اسـحاقیه | ۱٫ زیـدیه ۱٫ جـارودیه ۲٫ سلیمانیه ۳٫ صالحیه ۲٫ امامیه ۱٫ باقریه ۲٫ ناموسیه ۳٫ عمادیه ۴٫ شمطیه ۵٫ اسماعیلیه ۶٫ مبارکیه ۷٫ ممطوره ۸٫ قطعیه ۹٫ مـوسویه ۱۰٫ عـسکریه ۱۱٫ جـعفریه ۱۲٫ اصحاب انتظار ۳٫ غالیه ۱٫ سبائیه ۲٫ پنانیه ۳٫ خطابیه ۴٫ مغیریه ۵٫ منصوریه ۶٫ جناحیه ۷٫ مفوضه ۸٫ غرابیه ۹٫ کاملیه ۱۰٫ نصیریه ۱۱٫ اسـحاقیه ۱۲٫ ازلیـه ۱۳٫ کـیالیه ۴٫ کیسانیه ۱٫ کربیه ۲٫ مختاریه ۳٫ ضلاله ۴٫ هاشمیه ۵٫ روندیه | زیدیه ۱٫ جارودیه ۲٫ بتریه (۲) ۳٫ جریریه ۴٫ مطرفیه ۵٫ حسینیه ۶٫ مخترعه امـامیه ۱٫ کـاملیه ۲٫ کیسانیه ۳٫ مغیریه ۴٫ بدائیه ۵٫ منصوریه ۶٫ شیطانیه ۷٫ جعفریه ۸٫ ناووسیه ۹٫ هشامیه ۱۰٫ زراریه ۱۱٫ یونسیه ۱۲٫ مفوضه ۱۳٫ اسماعیلیه ۱۴٫ مـبارکیه ۱۵٫ شـمطیه ۱۶٫ عـماریه ۱۷٫ مفضلیه (قطعیه) ۱۸٫ کاملیه ۱۹. سبائیه ۲۰٫ خطابیه ۲۱٫ رزامیه ۲۲. سمنیه ۲۳٫ بیانیه ۲۴٫ جناحیه |
* فرقههایی که نام برده شـد، غـیر از فرقههایی هستند که بعد از درگذشت هر امامی از امامان شیعه، برگرد امام بعدی جـمع مـیشدند و بـراساس نص امام قبلی، امامت او را قبول میکردند. نوبختی در بررسی انشعابات شیعه، محور اصلی را امامان شیعه اثـنا عـشریه دانسته، بعد از درگذشت هر امامی، اگرچه به پیروان آن امام اشاره میکند و گـاهی عـنوان فـرقه را نیز برای آنان به کار میبرد، اما به جز مورد قطعیه از گروه دیگری نام نـمیبرد.
** بـه بـرخی از فرقهها اشاره میکند، اما نامی از آنها نمیبرد؛ مثلاً از یازده فرقه کیسانی فـقط کـربیه، راوندیه، بیانیه و حربیه را نام میبرد.
*** برخورد هیچ یک از فرقهنگاران با فرقههای شیعی، به تندی و درشتی بـرخورد ایـن نویسنده نیست. وی در آغاز بررسی فرقههای شیعی میگوید: «همه رافضیان که با عـنوان امـامیه شناخته شدهاند اهل گمراهی هستند».
کتابنامه
۳۴۶٫ ابـنابی عـاصم، ابـیبکر احمد بن عمرو، السند، تحقیق باصم بـن فـیصل، الجوابره، دارالصمیعی ریاض، چاپ اول، ۱۴۱۹ق.
۳۴۷. ابنالوزیر، محمد بن ابراهیم یمانی، العواصم من القواصم فـی الذب عـن سنه ابیالقاسم، مؤسسهالرساله، بیروت، ۱۴۰۶ق.
۳۴۸٫ ابـنحزم، عـلی بن احـمد: الفـصل فـی الملل والاهواء والنحل، تحقیق محمد ابـراهیم نـصر و عبدالرحمن عمیره، ۵ج، دارجیل، بیروت، چاپ دوم، ۱۴۱۶ق.
۳۴۹٫ ابنحنبل، احمد، المسند، دار صادر، بیروت.
۳۵۰٫ ابنطاووس، عـلی بـن موسی، الطرائف فی معرفه مذاهب الطـوائف، مطبعه الخیام قم، ۱۴۰۰ق.
۳۵۱٫ ابـنکثیر، ابـوالفراء اسماعیل، تفسیر القرآن العظیم، دار المـعرفه، بـیروت، ۱۴۰۲ق.
۳۵۲٫ ابنمرتضی، حسینی یمانی، المنیه والامل، مؤسسه الکتاب الثقافه، ۱۹۸۸م.
۳۵۳٫ ابوالمعالی، محمد الحسینی العلوی، بـیان الادیـان در شرح ادیان ومذاهب جاهلی واسـلامی، بـه کـوشش دکتر سیدمحمد دبـیر سـیاقی، روزنه، تهران، ۱۳۷۶٫
۳۵۴٫ اسفراینی، ابـیالمظفر، التـبصیر فیالدین، تحقیق کمال یوسف الحوت، عالم الکتب، بیروت.
۳۵۵٫ اشعری،ابوالحسن، مقالات الاسلامیین واختلاف المـصلین، تـحقیق محمد محییالدینعبدالحمید، ۱۴۰۵ق.
۳۵۶. السقاف، حسن بن عـلی، صـحیح شرح العـقیده الطـحاویه، دارالامـام النووی، عمان، ۱۴۱۶ق.
۳۵۷٫ المقریزی، احـمد بن علی، الخطط المقریزیه، مکتبه احیاء العلوم لبنان، ۱۹۵۹م.
۳۵۸٫ بغدادی، عبدالقادر: الفرق بینالفرق، تحقیق محمد مـحییالدین عـبدالحمید، المکتبه العصریه، بیروت، ۱۹۹۸م.
۳۵۹. حکیمی، محمدرضا، بـدایه الفـرق نـهایه المـلوک، دارالفـردوس، بیروت، ۱۴۱۰ق.
۳۶۰٫ رازی، ابوحاتم، کـتاب الزیـنه (بخش سوم) تصحیح عبداللّه سلوم سامرایی، قاهره، ۱۹۵۷م.
۳۶۱. رازی، فخرالدین محمد بن عمر: اعتقادات فرق المسلمین والمشرکین، تـحقیق مـحمد زیـنهم، مکتبه مدبولی، قاهره، چاپ اول، ۱۹۹۳م.
۳۶۲٫ زیعلی، تخریج الاحـادیث والآثـار، بـه کـوشش سـلطان بـن فهد، دار ابنخزیمه، ریاض.
۳۶۳٫ سبحانی، جعفر، بحوث فی الملل والنحل، الدارالاسلامیه، بیروت، ۱۴۱۱ق.
۳۶۴٫ سلیمان بن اشعث سجستانی، ابیداود، سنن ابیداود، تحقیق محمد محییالدین عبدالحمید، المکتبه العصریه، بیروت.
۳۶۵٫ شاطبی غـرناطی، ابی اسحاق ابراهیم بن موسی، الاعتصام، تعلیق وتخریج محمد طعمه حلبی، دارالمعرفه، بیروت، ۱۴۱۸ق.
۳۶۶٫ شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل والنحل، تحقیق محمد بن فتح بدران، انتشارات شریف رضی، قم، چاپ سـوم، ۱۳۶۳٫
۳۶۷٫ طـباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، بیروت، ۱۳۹۳ق.
۳۶۸٫ طوسی، محمد بن حسن، الرسائل العشر، مؤسسه النشر الاسلامی، قم، ۱۳۶۶٫
۳۶۹٫ عبداللهی، محمدعلی: فرقه ناجیه در کلام اهلبیت، پایاننامه دوره کارشناسی ارشد، واقـع در کـتابخانه مرکز مطالعات ادیان و مذاهب.
۳۷۰٫ عجلونی، اسماعیل بن محمد، کشف الخفا ومزیل الالباس، مکتبه القدسی، قاهره، ۱۳۵۲ق.
۳۷۱. عراقی، عثمان بن عبداللّه، الفرق المفترقه بین اهـل الزیـغ والزندقه، تحقیق قوقلوی، آنکارا، ۱۹۶۱م.
۳۷۲. عـلمالهدی، مـرتضی بن داعی، تبصره العوام فی معرفه مقالات الانام، تحقیق عباس اقبال، تهران، مطبعه مجلس، ۱۳۱۳٫
۳۷۳٫ کلینی، محمد بن یعقوب، الاصول الکافی، تصحیح وتعلیق علیاکبر غـفاری، دارصـعب، بیروت، ۱۴۰۱ق.
۳۷۴. متقی هندی، عـلاءالدین عـلی، کنز العمال، فی سنن الاقوال والافعال، تصحیح وتعلیق شیخ صفوه السقا مؤسسه الرساله، بیروت، ۱۴۱۳ق.
۳۷۵٫ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، دار احیاء التراث العربی، بیروت، چاپ سوم، ۱۴۰۳ق.
۳۷۶٫ محمد بن یزید قزوینی، ابن عبداللّه، سـنن ابـنماجه، تحقیق محمود محمد محمود، دارالکتب العلمیه، بیروت، ۱۴۱۹ق.
۳۷۷٫ ملطی، ابوالحسین، التنبیه والردّ علی اهل الاهواء والبدع، تحقیق محمد زینهم، مکتبه مدبولی، قاهره، چاپ اول، ۱۹۹۳ق.
۳۷۸٫ نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعه، مکتبه مرتضویه، نـجف اشـرف، ۱۳۵۵
۳۷۹٫ هیثمی، عـلی بن ابیبکر، مجمع الزواید ومنبع الفواید، دارالکتب العربی، بیروت، ۱۴۰۲ق.
۳۸۰٫ یمنی، ابومحمد، عقاید الثلاث والسبعین فرقه، تحقیق مـحمد بن عبداللّه زربان القامدی، مدینه، چ اول، ۱۴۱۴ق.
۳۸۱٫ ناشی اکبر، مسائل الامامه، تحقیق نـاس اسـ، بـیروت، ۱۹۷۱٫