سیر مسیحیت

نقدهایی بر مسیحیت از علامه بلاغی

نقدهایی بر مسیحیت از علامه بلاغی
 
نقدهایی بر مسیحیت از علامه بلاغی (۲۲ صفحه)
نویسنده : ملک مکان،حمید
هفت آسمان » زمستان ۱۳۸۵ – شماره ۳۲ (صفحه ۳۳۵)


‌ ‌‌‌مـقاله‌: نقدهایی بر مسیحیت از علامه بلاغی / حمید ملک مکان

علامه شیخ محمدجواد بلاغی‌ نـجفی‌، از‌ عـلمای امـامیه و از مفاخر شیعه از تبار خاندان بلاغی، از قدیمی ترین خاندان های نجف‌ که دارای ریشه علمی و فرهنگی و ادبـی بودند، در سال ۱۲۸۲ق به دنیا آمد‌. تحصیلاتش را در نجف‌ و کاظمین‌ گذراند و از ۱۳۲۶ق تا چند سال بـعد در سامرا و کاظمین اقامت گـزید و سـپس به نجف بازگشت و تا هنگام مرگ در شب دوشنبه ۲۲ شعبان ۱۳۵۲ق در همان جا اقامت گزید. از‌ اساتید مشهور ایشان می توان از آقارضا همدانی، آخوند خراسانی، میرزا محمدتقی شیرازی، صاحب فتوای جهاد علیه انگلیس، شـیخ محمد طه نجف و سید محمد هندی نام برد. مرحوم بلاغی حدود چهل‌ و هشت‌ تألیف دارد که همه حاکی از نبوغ و دانش اوست. از مهم ترین آثار ایشان، تفسیر ارزشمند آلاء الرحمان فی تفسیر القرآن اسـت. ایـشان در مقدمه تفسیر خویش به مسائلی از‌ جمله‌ تعریف معجزه و دلیل آن، گوناگونی معجزات پیامبران، معجزه بودن قرآن، مقایسه میان مانندناپذیری قرآن از نظر علم به غیب و چگونگی وضعیت اناجیل از این نظر و نیز چـگونگی جـمع آوریِ‌ قرآن‌ پرداخته است، وی در کتاب ارزشمند الرحله المدرسیه یا المدرسه السیاره اثبات کرده که دین جاوید ابدی، اسلام است. در این کتاب، میان چند نفر گفتوگویی انجام گرفته تا‌ پیـرامون‌ تـورات‌، انجیل، زبور و قرآن بی طرفانه‌ تحقیق‌ کنند‌ و یافته هایشان را با یکدیگر تطبیق دهند و حقایق را از آنها درآورند.

هفت آسمان » زمستان ۱۳۸۵ – شماره ۳۲ (صفحه ۳۳۶)


البته نویسنده در خلال این کتاب درباره توحید، نبوت‌ و معاد‌ نیز‌ سخن گفته و هـر یـک را بـا دلایل عقلی‌ و نقلی‌ از کتاب مـقدس و قـرآن بـه اثبات رسانده است. کتاب مهم الهدی الی دین المصطفی، که در ادامه این مقاله‌ به‌ گزارش‌ مختصری درباره آن خواهیم پرداخت، یکی از مهم تـرین آثـار‌ ایـشان و در شمار ارزشمندترین کتاب های نوشته شده در مناظرات اسـلام و مـسیحیت است.

علامه بلاغی از معدود چهره‌ های‌ علمی‌ است که به دلیل تسلط بر فنون مختلف ادبی و حکومتی، به‌ تـوفیقات‌ بـی مـانندی دست یافت. وی قصیده معروفی در ۱۰۹ بیت در پاسخ به قصیده انکاریه یـکی‌ از‌ مردم‌ بغداد درباره حضرت ولی عصر، عج الله تعالی فرجه، سرود و وجود حضرت‌ را‌ اثبات‌ کرد. وی زبان های فارسی، انگلیسی و عـبری را بـه خـوبی می دانست; چنان که‌ رساله‌ ای‌ درباره وضو و نماز و روزه طبق مـذهب شـیعه به زبان انگلیسی نوشت. وی برای تعلیم‌ زبان‌ های عبری و انگلیسی سختی های زیادی متحمل شد تـا جـایی کـه گفته اند‌ که‌ زبان‌ عبری را از یهودیانِ دوره گرد، که آن روزها در شهرهای عراق اجـناس خـویش‌ را‌ مـی فروختند، یاد گرفت و حتی گاه مجبور می شد که همه اجناس فرد‌ یهودی‌ دورهـ‌ گـرد را یـک جا بخرد تا از او درباره یک واژه یا ترکیب، سخنی بپرسد‌ یا‌ گاهی شیرینی و شکلات مـی خـرید و به بچه های یهودی می داد تا‌ از‌ آنان‌ چیزی بشنود و فرا گیرد. وی آگاهی گـسترده ای از ادیـان مـختلف داشت. در کنار همین‌ مزایا‌، باید‌ از کمالات اخلاقی او نام برد. او همواره از پاکی نیت، سلامت‌ نـفس‌، انـتقادپذیری، فروتنی، زهد، کوششِ مداوم، بلندطبعی و آزادگی و ده ها صفت حسنه دیگر برخوردار بود. بـرای نـمونه‌، گـفته‌ شده که هرگز نمی خواست نامش بر روی کتاب هایش نوشته شود‌.[۱]

الهدی‌ الی دین المصطفی

ایـن کـتاب در دو‌ جلد‌ ]۴۱۲‌ص + ۳۲۴ص[ در سال های ۱۳۳۰ـ۱۳۳۲‌ در‌ صیدای لبنان به چاپ رسیده است.

این اثـر در اصـل، رد بـر دو‌ کتاب‌ الهدایه و کتابی است که جرج‌ سیل‌ انگلیسی، در‌

هفت آسمان » زمستان ۱۳۸۵ – شماره ۳۲ (صفحه ۳۳۷)


قرن‌ ۱۷‌ میلادی، نوشت و فردی به نام هـاشم‌ عـربی‌ آن را تـرجمه و یک مقاله و پاورقی هایی نیز بدان اضافه کرد. ترجمه‌ عربی‌ کتاب سـیل در ۳۲۱ صـفحه همراه‌ با مقاله مترجم در‌ ۹۵‌ صفحه، در سال ۱۸۹۱ چاپ‌ شد‌.[۳] معلوم نیست.

نکته دیگر آن است که کتاب الهـدایه و کـتاب مستشرق انگلیسی در‌ رد‌ دو کتاب اظهار الحق نوشته‌ ملا‌ رحمت‌ الله هندی و کتاب‌ سیف‌ حـمیدی اسـت که ما‌ از‌ نام کتاب دوم و به تبع آن از اصـل کـتاب اطـلاعی به دست نیاوردیم; اما‌ کتاب‌ اظهار الحـق در دو جـلد منتشر‌ شده‌ است. بنابراین‌، می‌ توان‌ گفت که کتاب الهدی‌ الی دین المصطفی از مـرحوم بـلاغی ردِ ردِ کتاب اظهار الحق است. در عـین حـال‌، بلاغی‌ مـواردی را کـه بـه نظر خویش‌ مبهم‌ بوده‌ و متکلف‌ از‌ آن سـوءبرداشت کـرده‌، بیان‌ و شرح کرده و نیز مطابق مذهب شیعه مطالب و مسایل بااهمیت دیگری را بـدان افـزوده است.

مرحوم بلاغی‌ در‌ این‌ کتاب از رمـوزی چون متکلف و متعرب اسـتفاده‌ کـرده‌ که‌ این‌ دو‌ کلمه‌ اشاره بـه نـویسنده مسیحی کتاب الهدایه و مترجم کتاب جرج سیل است. سبب انتخاب واژه متکلف آن است کـه او بـه دشواری و با استدلال های سـست و خـلاف واقـع‌ می خواهد نـظریه خـود را اثبات نماید و مقصود از مـتعرب کـسی است که خود را عرب معرفی کرده، با این که عرب نیست.

مرحوم سید احـمد صـفایی، استاد دانشکده الهیات‌ و معارف‌ اسلامی دانـشگاه تـهران، در سال ۱۳۳۵ جـلد اول کـتاب را تـرجمه کرد که پس از حیات ایـشان به چاپ رسید.[۴]

چنان که گذشت کتاب دارای دو جلد است که‌ مجموعاً‌ ۱۴ مقدمه دارد. جلد اول دربرگیرنده سـیزده مـقدمه و جلد دوم مقداری از مقدمه سیزده و مقدمه چـهارده اسـت

هفت آسمان » زمستان ۱۳۸۵ – شماره ۳۲ (صفحه ۳۳۸)


.[۵]وی در مـقدمه اول، بـه بـیان‌ اسامی‌ کتب عـهدین و رمـوز قراردادی آنها‌ در‌ این کتاب و نسخه های متعددی که در اختیار نویسنده بوده، پرداخته است. در مقدمه دوم، به بـیان زمـانی کـه تورات و انجیل به تدریج در‌ آن‌ مدت وحـی شـده و آغـاز‌ و انـجام‌ آن طـبق مـندرجات عهدین، می پردازد. نویسنده سپس دیدگاه متکلف (صاحب الهدایه) را مطرح کرده است، مبنی بر این که روش وحی قرآن بر خلاف روش وحی کتب آسمانی است‌; به‌ سبب آن که کـتب آسمانی یک مرتبه وحی شده، ولی قرآن به تدریج نازل گشته است.

در مقدمه سوم، وی بیان می کند که ترتیب نظم و کتابت عهدین با ترتیب‌ وحی‌ و الهام آنها‌ اختلاف دارد و این مطلب از خـود کـتب عهدین قابل اثبات است. وی مواردی را در این باب‌ ذکر می کند.

در مقدمه چهارم، به بیان حالات غریبی که‌ در‌ کتب‌ عهدین برای پیامبران هنگام نزول وحی و جلوه جلال خدا دست مـی داد و نـیز حالات عجیبی که برای ‌‌انبیاء‌ در مقام تبلیغ امر خدا در عهدین ذکر شده، می پردازد. به عنوان‌ مثال‌، درباره‌ حزقیال نقل شده که وقتی مـنظره شـبیه جلال پروردگار را مشاهده کرد، بـه صـورت به‌ زمین خورد و گفت: «آواز قائلی را شنیدم. چون این را به من گفت‌، روح داخل من شده‌، مرا‌ بر پاهایم بر پا نمود. آنگاه روح مرا برداشت و برد و بـا تـلخی در حرارت روح خود رفتم و دسـت خـداوند بر من سنگین می بود» (حزقیال ۱: ۳۸، ۲: ۲، ۲: ۱۴). درباره دانیال نیز آمده‌ است: «صدای انسانی را از میان نهر شنیدم که ندا کرده، می گفت ای جبرائیل! این مرد را آگاه ساز و چون آن مرد به تـوقفگاه مـن آمد، هراسان شده، به روی‌ خود‌ بر زمین بی حس و بدون حرکت افتاده بودم و او مرا لمس نمود و در جایگاهم برپا داشت» (دانیال ۸: ۱۶ـ۱۹).

در مقدمه پنجم، در پی آن است که به مواردی اشاره‌ کند‌ کـه یـهودیان و نصرانیان پس از ایـمان آوردن و عهد و پیمان بستن، از دیانت خود برگشتند، آن را شکستند و به شرک و بت پرستی روی آوردند. از باب نمونه می توان بـه‌ قوم‌ موسی، علیه السلام، اشاره کرد که پس از آن که بازگشت حضرت مـوسی(ع) از کـوه سـینا به تأخیر افتاد، با زیورآلات خود گوساله ای ساختند و آن را خدا قرار‌ دادند‌ (سفر‌ خروج ۳۲: ۱ـ۹) یا این که‌ آنـان‌ ‌ ‌پسـ‌ از اقامت در شطیم، با دختران مواب زنا کردند و از قربانیان بتان آنان خوردند و برای خـدایانشان سـجده کـردند (سفر اعداد ۲۵‌: ۱ـ۴). به‌ هر‌ حال، کار به جایی رسید که یهودیانْ بیت‌ المقدس‌ را به بـتکده تبدیل کرده، آن را پلید و ویران ساختند و درهای خانه

هفت آسمان » زمستان ۱۳۸۵ – شماره ۳۲ (صفحه ۳۳۹)


خدا را بستند و دیرزمانی بدون خدای حـق‌ و کاهن‌ و معلم‌ و شریعت تـورات بـاقی ماندند و برای شریعت و تورات کتابی در بین‌ ایشان باقی نماند. لذا پادشاه ایشان یعنی پوشیا در عین این که مؤمن به خدا و در پی شریعت‌ بود‌، دوازده‌ سال به کتاب دسترسی نداشت و از محتویات آن چیزی نشنید و ایـن‌ در‌ حالی بود که مطابق شریعت موسی، قرائت روزانه تورات بر پادشاهان بنی اسرائیل واجب بود.

درباره‌ نصرانیان‌ زمان‌ عیسی نقل شده که آنان در عین این که در عید فصح‌ در‌ اورشلیم‌ به مـعجزاتی کـه از ایشان صادر شد، ایمان آوردند، حضرت از آنان بر جان‌ خویش‌ هراس‌ داشت و به آنان اطمینان نداشت چون آنان را می شناخت و از باطن آنان آگاه‌ بود‌ (یوحنا ۲: ۲۳ـ ۲۵). پس از مصلوب شدن مسیح نیز نـقل شـده که یازده‌ شاگرد‌ این‌ سخنان زنان را که مسیح روز سوم از میان مردگان برخاست، تکذیب کردند و آنان‌ را‌ پریشانگو دانستند; در حالی که مسیح بر حواریون ظاهر شده، آنان را به‌ جهت‌ سنگدلی‌ و بـی ایـمانی و این که قیام او را تصدیق نکردند، سرزنش فرمود (لوقا ۲۴: ۱۱ و مرقس‌ ۱۶‌: ۱۴).

از آن جا که تکیه گاه عمده مسیحیان در مقام بحث‌ و مناظره‌ با‌ مسلمانان محتویات عهدین است، نویسنده در مقدمه ششم، صلاحیت کتب عـهدین را بـرای اسـتناد به‌ آن‌ علیه‌ مسلمانان انـکار مـی کـند; با این بیان که اولا مرتبط ساختن هر‌ یک‌ از این کتب به پیامبرانی که مرکز وحی و الهام بودند، به طریق تواتر کـه مـفید قـطع‌ و یقین‌ باشد، غیر ممکن است; لذا سند کتاب هـا بـه وحی متصل نیست‌. ثانیاً‌ تنها از طریق خبر دادن خاتم انبیاء‌ و قرآن‌ می‌ توان به رسالت پیامبران گذشته و کتاب های‌ الهـامی‌ و آسـمانی آنـان یقین پیدا کرد; زیرا اگر در رسالت پیامبر و اصالت قرآن شـک‌ کنیم‌ ـ چنان که مسیحیان درصدد آنند‌ ـ برای‌ ما راهی‌ به‌ شناسایی‌ هیچ پیامبر مرسل و کتاب وحیانی باقی‌ نـمی‌ مـاند. ثـالثاً پاره ای از این کتب با صراحت به تحریف پاره‌ ای‌ دیگر گواهی مـی دهـند (به عنوان‌ نمونه نگاه کنید به‌: ارمیا‌ ۲۳: ۳۶ و ۸: ۸ و ۹).[۶]

برخی از کتب‌ عهدین‌ نیز به طور ضمنی بر تـحریف گـواهی مـی دهند (سفر تثنیه ۱۸:۲۰‌ـ۲۲‌). رابعاً می توان از مضامین‌ عهدین‌ موانعی‌ را برای نبوت‌ مـسیح‌ و رسـالت و

هفت آسمان » زمستان ۱۳۸۵ – شماره ۳۲ (صفحه ۳۴۰)


روحـانیتش به دست‌ داد‌; حتی از مضامین آنها، شرکِ موسی، هارون، سلیمان، مسیح و کفر ارمیا و سزاوار بـودن قـتل‌ آنـان‌ نیز به دست می آید. خامساً‌ اگر‌ به دقت‌ در‌ ترجمه‌ ها و چاپ های کـتب‌ عـهدین نگاه شود، تغییر و تبدیل و تحریف آشکار و روشنی از جانب کشیشان و رهبران دین مسیح مـشاهده‌ مـی‌ گـردد که وی مواردی را ذکر‌ کرده‌ است‌.

در‌ مقدمه‌ هفتم، نویسنده ابتدا‌ روش‌ بحث و مناظره خویش بـا مـسیحیان را بیان می کند و پس از آن به نقد روش مسیحیان‌ می‌ پردازد‌.

وی مقدمه هشتم، به نبوت، رسالت و عـصمت‌ پیـامبر‌ مـی‌ پردازد‌. این‌ مقدمه‌ دارای دو باب و هر بابی دربردارنده چند فصل است. باب اول درباره رسالت و نبوت پیامبر در چـهار فـصل است: بیان رسالت پیامبر; هدف و نتیجه مطلوب از فرستادن‌ پیامبر; عصمت پیامبر; اعـتراضات بـر عـصمت پیامبران و پاسخ آنها و اثبات حق و رفع شبهات. باب دوم درباره گناهانی که در کتاب های مقدس بـه پیـامبران نـسبت داده شده است. این باب‌، شانزده‌ فصل دارد که عبارت است از;

فصل اول: در بیان حـال حـضرت آدم، و آنچه در شأن وی گفته شده است

درباره نبوت ایشان از قرآن به سوره آل عمران‌ آیه‌ ۳۱ استناد شده و دربـاره نـافرمانی وی به سوره بقره آیه ۲۵ و ۳۶ و سوره طه آیه ۱۲۱ و ۱۱۷ـ ۱۱۹ و سوره اعراف آیه ۲۳ و ۱۸۹‌ـ۱۹۰‌ اشاره شـده اسـت. نویسنده به‌ گونه‌ ای مفصل بدان پاسخ گـفته، خـبط و اشـتباه متکلف را که بی مورد بر قرآن و مـبلغ آن یـعنی پیامبر اسلام، صلی الله علیه و آله، حمله‌ کرده‌، آشکار می سازد.

فصل‌ دوم‌: در بیان آنـچه دربـاره حضرت نوح گفته شده اسـت

قـرآن کریم مـکرر رسـالت و نـبوت نوح را بیان کرده است که بـه عـنوان نمونه می توان به سوره هود آیه ۲۵‌ اشاره‌ کرد. در کتاب مقدس نـیز در سـفر پیدایش باب ششم بندهای ۹ و ۱۳ و نیز در بـاب هفتم بند اول آن و باب هـشتم بـند ۱۵ و ۱۲۰ و رساله عبرانیان، باب ۱۱، بند ۷ و غـیر‌ ایـن‌ موارد به‌ نبوت ایشان اشاره شده است. نویسنده سپس آیات ۲۴ و ۴۷ نوح و ۲۸۲ بقره و ۴۹ و ۴۷ هـود را‌ کـه مورد اعتراض متکلف قرار گـرفته و نـبوت حـضرت را زیر سؤال‌ بـرده‌، بـیان‌ نموده و بدان پاسخ گـفته اسـت.

فصل سوم: در بیان مقام حضرت ابراهیم و مطالبی است که درباره وی ‌‌بیان‌ شده است

در قـرآن آیـات ۲۶ سوره حدید، ۴۱ سوره مریم، ۱۲۴ بقره‌، ۱۶۱‌ انـعام‌، ۳۶ و ۳۷ نـجم

هفت آسمان » زمستان ۱۳۸۵ – شماره ۳۲ (صفحه ۳۴۱)


و ۱۸ و ۱۹ اعلی بـر رسـالت حـضرت دلالت دارد. در سفر پیدایش، باب‌ ۲۰ بـند ۷ خدا او را پیامبر خود دانسته و در کتاب اشعیا، باب ۴۱‌ بند ۸ و رساله یعقوب، باب‌ ۲ بند‌ ۲۳ و کتاب دوم تواریخ، بـاب ۲۰ بـند ۷ از وی به خلیل الله تعبیر شده است.

امـا مـتکلف بـه اسـتناد آیـات ۷۵ـ ۷۸ سوره انعام قـائل شـده که قرآن فرموده است که‌ ابراهیم در ورطه پرستش اصنام افتاد و سوره بقره آیه ۲۶۰ دلالت می کند کـه ابـراهیم در قـدرت خدا شک و تردید داشته است و نیز از سـوره انـبیاء آیـات ۶۲ـ۶۳ اسـتفاده مـی‌ شـود‌ که ابراهیم، نعوذ بالله، دروغ گفت و همچنین از سوره صافات آیات ۸۸ ـ ۸۹ همراه با تشبث به روایتی به دست می آید که ابراهیم با نظر کردن در علم نجوم‌، عمل‌ حـرامی مرتکب شد و به گفتار خویش که «من بیمارم» دروغ گفت. نویسنده به تمام موارد به گونه مفصل پاسخ گفته است.

فصل چهارم: در بیان نبوت حضرت اسحاق و آنچه‌ درباره‌ وی گفته شده، اسـت

در قـرآن آیات ۵۰ سوره مریم و ۱۶۳ نساء بر نبوت حضرت دلالت دارند. در کتب مقدس نسبت هایی چون دروغگویی (سفر پیدایش، باب ۲۶ بند‌ ۷)، شراب‌ خواری‌ (سفر پیدایش، باب ۲۷ بند‌ ۵) به‌ حضرت‌ اسحاق داده شده کـه گـویا متکلف درصدد پاسخ برآمده و در پی آن است که به نحوی نقص به ساحت اسحاق را‌ برطرف‌ سازد‌.

فصل پنجم: در بیان نبوت حضرت یعقوب و آنچه‌ در‌ شأن وی گـفته شـده است

همان آیاتی که دربـاره نـبوت پدرش در فصل پیش گذشت، به نبوت ایشان نیز‌ تصریح‌ دارد‌. در سفر پیدایش باب ۳۵ بند ۱ آمده: «خداوند به یعقوب‌ گفت» و در بند ۹ آمده: «خداوند برای یعقوب آشکار شـد» و در بـند ۱۰: «خداوند او را اسرائیل نامید» امـا‌ در‌ پیـدایش‌ باب ۲۷ حکایتی را در باب خیانت یعقوب به برادر بزرگ‌ ترش‌ عیسو ذکر می کند که نه شایسته اسحاق پیامبر است و نه درخور یعقوب نبی.

فصل ششم‌: در‌ بیان‌ نبوت حضرت یوسف و آنـچه دربـاره وی آمده است

در قرآن، سوره انعام‌ آیات‌ ۸۴‌ ـ ۸۶ بر نبوت ایشان دلالت دارد. متکلف با استناد به آیه ۲۳ سوره یوسف‌، که‌ حال‌ وی را با زلیخا، همسر عزیز مصر، بیان فرموده، گفته است که قرآن بـه‌ یـوسف‌ نسبت داده کـه وی آهنگ آمیزش با زلیخا کرد و زلیخا هم آهنگ آمیزش‌ با‌ وی‌ نمود; در حالی که یوسف منزه از آن اسـت. نویسنده در پاسخ می گوید‌: اولا‌ از کجا معلوم که مقصود، آهنگ «آمیزش» بـا زلیـخا بـوده بلکه شاید منظور‌ آهنگ‌ دفاع‌ از

هفت آسمان » زمستان ۱۳۸۵ – شماره ۳۲ (صفحه ۳۴۲)


پاکدامنی خود با زدن زلیخا و امثال آن باشد. ثانیاً جمله «آهنگ وی کرد» به‌ صـورت‌ ‌ ‌مـشروط است; یعنی با غفلت از برهان روشن پروردگار و نبودن عصمت، یوسف‌ چنین‌ آهنگی‌ مـی کـرد. خـصوصاً در تتمه آیه و جمله ای که خداوند قبل از آیه مذکور از‌ یوسف‌ حکایت‌ کرده است، او را کاملا تبرئه مـی کند و از سوی دیگر آیه‌ ۳۳‌ و ۵۱ به صراحت بیان می دارد که دامن یوسف در این داسـتان پاک است.

فصل هفتم‌: در‌ بـیان نـبوت حضرت موسی و آنچه درباره ایشان گفته شده است

درباره نبوت‌ ایشان‌ چه در قرآن و چه در عهدین آیات‌ فراوانی‌ هست‌. اما در شأن ایشان به آیات ۱۴‌ و ۱۵‌ سوره قصص و سوره شعراء آیه ۲۰ استناد شده کـه وی عمداً مردی قبطی‌ را‌ گشت; در حالی که قتل‌ او‌ بر موسی‌ مباح‌ نبود‌. همچنین متکلف جریان حضرت موسی و حضرت‌ خضر‌ در قرآن را افسانه ای تلقی کرده یا آن را از خرافات‌ یهودیان‌ دانسته، به دلیل آن که این‌ حـکایت در تـورات با‌ توجه‌ به این که قدیمی ترین‌ کتاب‌ های دنیاست، وجود ندارد! متکلف سخن موسی به ساحران را، که در سوره‌ شعراء‌ آیه ۴۳ و اعراف ۱۱۵ـ ۱۱۶‌ نقل‌ شده‌، اجازه اعمال سحر‌ یا‌ وادار کردن و بـرانگیختن آنـان‌ به‌ سحر دانسته که چنین کاری نامشروع و حرام است. نویسنده در پاسخ آن می گوید‌: اولا‌ حقیقت گفتار آن است که آنان‌ موسی‌ را مخیر‌ کرده‌ بودند‌ که عصایش را قبل‌ از سحر ساحران یا پس از آنـها بـیندازد که موسی مطابق مصلحت، شق دوم را‌ انتخاب‌ کرد (به سوره اعراف رجوع شود‌). ثانیاً‌ نظیر‌ این‌ گفتار‌ در کتاب اول‌ پادشاهان‌ باب ۱۸ بند ۲۳ـ۳۰ از ایلیای پیامبر نقل شده که به پیامبران بعل گـفت: شـما‌ بـرای‌ خدای‌ خود بعل، قربانی سـوختنی ذبـح کـنید و در‌ مذبح‌ قرار‌ دهید‌ و نام‌ خدایانتان‌ را بخوانید تا آتش قربانی شما را بسوزاند و من گاو دیگر را حاضر ساخته، آتش می زنم و اسم یـهوه را مـی خـوانم. هر خدایی که به آتش‌ جواب داد، او خدا بـاشد. پیـامبران بعل پذیرفتند و آنها ابتدا چنین کردند.

فصل هشتم: در بیان نبوت هارون و آنچه درباره وی گفته شده است

درباره نبوت ایـشان در سـوره هـای‌ مریم‌ آیه ۵۴ و مؤمنون آیه ۴۵ بدان اشاره شده است. در عهدین کـتاب خروج، باب ۷ بند اول آمده است: «و خداوند به موسی گفت: ببین تو را بر فرعون خدا ساخته‌ ام‌ و برادرت، هـارون، نـبی تـو خواهد بود…». اما در شأن هارون و موسی در سفر اعداد، باب ۲۰ بند ۱۲ آمـده اسـت: «موسی و هارون به‌ خدا‌ ایمان نیاوردند.»در سفر خروج‌، باب‌۳۲ بند اول پس از طولانی شدن بازگشت موسی از کوه طـور

هفت آسمان » زمستان ۱۳۸۵ – شماره ۳۲ (صفحه ۳۴۳)


بـه داسـتان ساختن خدا و پرستش او توسط هارون اشاره می کند. در‌ حالی‌ که در سوره طـه‌ آیـات‌ ۸۸ ـ۹۱ خـداوند متعال هارون را از این نسبت ها و تهمت ها مبرا ساخته است.

فصل نهم: در بیان نـبوت حـضرت ایـوب و آنچه درباره وی ذکر شده است

در قرآن‌ درباره‌ نبوت ایشان در سوره نساء آیات ۱۶۳ـ ۱۶۵ اشاره شـده و در شـأن او سوره ص آیه ۴۴ فرموده است: «انا وجدناه صابراً نعم العبد انه اوّاب». به نبوت ایـشان در عـهدین‌ کـتاب‌ ایوب، باب‌ ۳۸ بند اول و باب ۴۰ بند اول و باب ۴۲ بند ۷ اشاره شده است. در باب شأن ایشان‌، در عـهدین مـقاماتی برای او ذکر شده است; اما اموری نیز‌ به‌ وی‌ نسبت داده شده که درخـور شـأن ایـوب نیست. به عنوان نمونه، به همان کتاب ایوب، باب ۹ بند ‌‌۲۱‌ـ۲۴ و ۲۸ـ ۳۵ و باب ۱۰ بند ۱ـ ۸ می توان اشـاره نـمود.

فصل دهم: در‌ بیان‌ نبوت‌ و شأن حضرت داود و نسبت هایی که به ایشان داده شـده اسـت

در قـرآن سوره های‌ بنی اسرائیل آیه ۵۵، نساء آیه ۱۶۳، انعام آیات ۸۴ ـ۹۰ به نبوت‌ او اشاره دارد و در‌ عهدین‌ کتاب سـموئیل دوم بـاب ۲۳ بـند ۱ـ۳ و کتاب اعمال رسولان، باب دوم بند ۳۰ از قول پطرس تصریح کرده که داود پیامبر بـوده اسـت.

در شأن و مرتبت وی، آیات ۲۱ـ۲۴ سوره‌ ص، درباره داوری و قضاوت میان دو برادر است. البته متکلف معتقد است این جریان از تـورات، کـتاب سموئیل دوم، باب ۱۱ بند ۲ـ۲۷، که همان داستان داود و همسر اوریا است، گرفته شده‌ اسـت‌; در حـالی که در همین سوره آیات ۲۵ و ۲۶ داود را بنده مقرب و نـیکو مـنزلت خـدا و جانشین او در روی زمین دانسته است.

فصل یازدهم، در بـیان نـبوت حضرت سلیمان‌ و آنچه‌ درباره وی آمده است

نبوت وی در قرآن در سوره انعام، آیه ۸۴ و ۸۹ و نساء آیـه ۱۶۳ـ ۱۶۵ بـیان شده است. در عهدین، کتاب اول پادشـاهان، بـاب ۳ بند ۵ و کـتاب‌ دومـ‌ تـواریخ ایام، باب اول بند ۷ و غیر آن به او اشـاره شـده است.

آیات ۳۰ـ۳۳ و ۳۴ـ ۳۵ سوره ص درباره مرتبه و شأن او نازل شده که متکلف بر آنـها ایـرادهایی‌ گرفته‌ و مرحوم‌ بلاغی بدان پاسخ داده اسـت‌. البته‌ در‌ کتاب اول پادشاهان، بـاب ۱۱ بـند ۳، گناهانی چون ازدواج با هفتصد زن و نـگاه داشـتن سیصد کنیز به وی نسبت داده است‌.[۷] نیز‌ ازدواج‌ با زنان بت پرست نسبت داده شـده اسـت‌. با‌ توجه به این کـه در

هفت آسمان » زمستان ۱۳۸۵ – شماره ۳۲ (صفحه ۳۴۴)


کـتاب خـروج، باب ۳۴ بند ۱۶ و کـتاب تـثنیه باب ۷، بند ۳ و ۴ چنین ازدواجـی حـرام دانسته‌ شده‌، مطابق‌ همان کتاب خروج، باب ۲۰، بند ۱۴ و کتاب تثنیه، باب‌ ۵ بند ۱۸ از اقسام زنـا و حـرام خواهد بود.

فصل دوازدهم، در باب نـبوت الیـسع و مطالبی کـه دربـاره ویـ‌ گفته‌ شده‌ است

سـوره ص، آیه ۴۸ در قرآن و کتاب دوم پادشاهان، باب ۹، بند‌ اول‌ در عهدین به نبوت ایشان تصریح شده است. در کتاب پادشـاهان، بـاب ۸ بند ۷ـ۱۰ و نیز باب‌ ۶ بند‌ ۱۹‌ به ایـشان نـسبت دروغ داده اسـت. حـتی گـفته شده که او سـه‌ مـرتبه‌ دروغ‌ گفت.

فصل سیزدهم، در بیان نبوت ارمیا و آنچه درباره وی ذکر شده است

نبوت‌ وی‌ در‌ کتاب دوم تـواریخ ایـام، بـاب ۳۶ بند ۱۲ بیان شده و در کتاب ارمیا، باب‌ ۴ بـند‌ ۱۰ بـه ارمـیا نـسبت داده کـه ایـشان خدا را فریبکار دانسته است.

فصل‌ چهاردهم‌، در‌ بیان نبوت حزقیال و مطالبی که درباره وی گفته شده است

اهل کتاب نبوت وی‌ را‌ بدیهی می دانند و کتاب حزقیال، که اواخرش بـر تبلیغ تورات و احکام آن مشتمل‌ است‌، نزد‌ آنان به جز سامریان از کتاب های الهامی یعنی از منبع وحی و کلام خدا است‌.

فصل‌ پانزدهم، در بیان رسالت مسیح و مطالبی که درباره ایشان گفته شـده اسـت‌

در‌ قرآن‌ آیه ۱۷۱ سوره نساء و ۷۵ سوره مائده در اثبات رسالت ایشان دلالت دارد.

نویسنده معتقد‌ است‌ که‌ ادعاهای مطرح شده در مورد اشاره عهد قدیم به وی و رسالتش پاره‌ ای‌ از آنها وجود ندارد و مواردی نـیز قـابل انطباق بر عیسی نیست و برخی صریحاً به سلیمان بن‌ داود‌ مربوط است و بعضی نیز رمزهایی است که قابل انطباق بر وی و دیگران‌ است‌; حتی انـطباقش بـر دیگران شاید اولی باشد‌.

فدا‌ و سـرّ‌ آن

یـکی از مسائل اساسی در مسیحیت‌، مسئله‌ فدا و قربانی شدن عیسی برای گناهکاران است. مسیحیان معتقدند که مسیح خود را‌ فدا‌ ساخت تا آنان را از‌ لعنت‌ شریعت نجات‌ دهـد‌; زیـرا‌ به سبب آن ملعون گـردیدند (رسـاله‌ پولس‌ به غلاطیان، باب ۳، بند ۱۳); برای این که در تورات نوشته شده‌ است‌ که هر کس که به چوبه‌ دار آویخته شود، ملعون‌ است‌.

هفت آسمان » زمستان ۱۳۸۵ – شماره ۳۲ (صفحه ۳۴۵)


نتیجه و فایده تجسم مسیح و مصلوب‌ شدن‌ وی در آن است کـه وی کـفاره گناهان پیروان خویش شود; زیرا همگان‌ خطاکار‌ و به کسی نیازمندند که گناهانشان‌ را‌ جبران‌ کند. وقتی به‌ جهانیان‌ نگاه می کنیم، هیچ‌ کس‌ را مصون از گناه نمی بینیم و عذاب گناه، مرگ ابـدی در جـهنم می بـاشد‌. از‌ آن جا که خدای متعال پاک‌ و منزه‌ است، عدل‌ وی‌ مستلزم‌ این است که گناه‌ را این گونه کـیفر دهد. لذا مسیح عذابی را که ما سزاوار آن بودیم در‌ بدن‌ خود پذیرفت و مـا را بـا نـظر‌ لطف‌ خویش‌ از‌ این‌ جزا و کیفری که‌ مدیون‌ بودیم نگاه داشت; زیرا خدا آن اندازه جهان را دوست دارد که یـگانه ‌ ‌پسـر خود را‌ فدا‌ کند‌ تا تمامی مؤمنان به او از هلاکت‌ نجات‌ یابند‌ و حیات‌ ابدی‌ نـصیب‌ ایـشان گـردد.

اما سؤال این جاست که متجسدِ مصلوب کیست؟ اگر گفته شود خداوندی است که لباس بـشر را بر تن کرده تا مقامش بالا رود و او همان‌ اقنوم و عنصر پسر است یعنی یـکی از اقانیم سه گانه پدر، پسـر و روح القـدس چگونه خدای یگانه، سه گانه می شود و یکی، سه تا می گردد؟ کدام یک از آنها می‌ بخشد‌ و کدام بخشنده می شود؟ ممکن است جواب داده شود که باید ساکت شد و صرفاً ایمان آورد; چون عـقل این امور را درک نمی کند و فهم آن از وظایف عقل نیست‌ بلکه‌ معنای آن را باید از تعلیمات کشیشان مؤید به روح القدس فراگرفت و این همان راز آلوده بودن دین مسیحی است.

در پایان پانزده‌ فصل‌ گذشته نویسنده نتیجه می گـیرد‌ کـه‌ عقل و نقل هر دو آشکارا بر عصمت پیامبران از گناهان، خطاها و زشتی ها دلالت دارد; لذا ممکن نیست که در کتاب منسوب به وحی‌ و الهام‌ از یک سو بر‌ رسالت‌ و نبوت شخصی تصریح کند و از سویی دیگر آشـکارا عـملی را که عقلا یا شرعاً قبیح است به وی نسبت دهد. در مقایسه قرآن با تورات و انجیل، به دست خواهیم آورد‌ که‌ قرآن به صراحت عمل حرام یا ترک واجب یا فعل قـبیحی را بـه رسول یا نبی نسبت نداده است بر خلاف عهدین. بنابراین یا عهدین در توصیف آنان به رسالت‌ دروغ‌ گفته است‌ یا این که آنان پیامبرند و گناه مرتکب نشدند. در هر دو صـورت عـهدین از حـجیت ساقط می‌ شود.

فصل شـانزدهم: در عـصمت حـضرت محمد بن عبدالله، صلی الله‌ علیه‌ و آله‌ و سلم، و مطالبی که به این موضوع مربوط است

نویسنده در این فصل به اشکالاتی کـه از سـوی ‌‌مـتکلف‌ اعم از آیات قرآن، روایات و جریان های تاریخی مـطرح شـده، پاسخ می گوید‌ که‌ به‌ اختصار به مواردِ اشکال شده اشاره

هفت آسمان » زمستان ۱۳۸۵ – شماره ۳۲ (صفحه ۳۴۶)


می کنیم. از سوره ضحی آیه ۷ و افسانه غرانیق هـمراه‌ بـا آیـات ۱۹ و ۲۰ سوره نجم بت پرستی پیامبر را اثبات کرده و در‌ تأیید کلام خـود به‌ آیات‌ ۱ و ۲ سوره احزاب و بنی اسرائیل آیه ۷۳ و حج ۵۲ و زمر ۶۵ نیز استناد کرده است.

ازدواج رسول خدا با زینب دخـتر جـحش کـه همسر زید بن حارثه بوده است، دستاویز دیگر متکلف‌ و مترجم عـربی در تـذییلش می باشد و این جریان را با داستان رابطه زنای داود با همسر اوریا مقایسه کرده است. اشکال دیـگر مـتکلف و مـتعرب داستان افک است. متکلف به آیه ۶۷‌ انفال‌ و ۴۳ توبه استناد کرده که پیـامبر در بـسیاری از اوقـات در کارهای خود خطا و اشتباه داشته است و سوره عبس را بر این شاهد گرفته که عـادت و روش ایـشان چـنین بوده‌ که‌ از صاحبان جاه و شوکت طرفداری می کرده و به مسکینان و فقرا اعتنایی نداشته اسـت. در قـسمتی دیگر به آیاتی تمسک می جوید تا اثبات کند که از پیامبر اکرم، صـلی‌ اللهـ‌ عـلیه و آله، گناه صادر می شده است مانند سوره انشراح، آیات ۱ـ۳ سوره فتح، آیه ۵۵ سوره مـؤمن، آیـه ۱۹ سوره محمد، صلی الله علیه و آله. متکلف همچنین با استناد‌ به‌ آیاتی‌ مانند ۱۰۵ـ۱۰۶ سوره نـساء‌ در‌ پیـ‌ آن بـوده تا اثبات کند که پیامبر در قضاوت خویش از عدل و انصاف منحرف می شد و ظالمانه قضاوت مـی کـرد. دست‌ آخر‌ این‌ که متکلف معتقد است در قرآن آیاتی چون‌ یونس‌ ۹۴ـ ۹۵ و ۱۰۵ـ۱۰۶ وجـود دارد کـه دلالت مـی کند که پیامبر درباره خدا شک و تردید داشته است و مقتضای‌ شک‌ و تردید‌ در خدا کفر اسـت، پس پیـامبر کـافر شده است.

مقدمه‌ نهم و دهم، به ادله اثبات رسالت و نبوت از جمله تعریف مـعجزه و مـوانع رسالت و نبوت که یکی از آن‌ موانع‌ شراب‌ خواری است، می پردازد.

نویسنده در توضیح ادله اثبات نبوت می‌ گـوید‌: ایـن ادله باید برحسب اوضاع و احوال مردم و شرایط زمان، مقتضی تصدیق به صدق دعـوای پیـامبر بوده‌، برای‌ احتجاج‌ و قطع عذر مردم کـافی بـاشد. بـه علاوه، باید هنگام دعوت و تقاضای تصدیق‌، مـردم‌ مـدعو‌ بدان علم و اطلاع داشته باشند یا تحصیل علم و اطلاع برای آنان ممکن بـاشد. مـثل‌ این‌ که‌ پیامبر سابق کـه نـبوتش نزد مـردم ثـابت شـده، با نص صریح به نبوت شـخص‌ مـدعی‌ نبوت بعدی تصریح کند. از این گذشته، حجت و دلیل باید حتماً از قبیل‌ اعـمال‌ خـارق‌ العاده و معجزه باشد. البته با وجـود دلیل اول و دوم دلیل سوم لازم نـیست.

هفت آسمان » زمستان ۱۳۸۵ – شماره ۳۲ (صفحه ۳۴۷)


مـعجزه‌ چیست؟

در‌ نظر نویسنده، «معجزه کار خـارق العـاده ای است که پروردگار به دست فرستاده‌ خود‌ آشکار‌ می سازد، به طوری کـه سـایر افراد بشر از اظهار مثل آن عـاجز بـاشند و بـدین‌ وسیله‌ معلوم شـود کـه خداوند به قدرت بـاهره خـود آن معجزه را به‌ دست‌ پیامبرش‌ آشکار ساخته تا مردم رسالت را تصدیق کنند».

در نظر متکلف، مـعجزه «امـری است که‌ بر‌ خلاف‌ عادت و داعـی بـه سوی خـیر و سـعادت بـاشد. معجزه باید نافع و سـودمند باشد‌. پس‌ مثل سخن گفتن سنگ ریزه و انار و انگور و در و دیوارهای خانه و سخن گفتن درخت و گـواهی دادن گـرگ‌ برای‌ حضرت محمد ]صلی الله علیه و آلهـ[ بـه پیـامبری و حـرف زدن آهـو معجزه‌ نیست‌، زیـرا از ایـن امور به انسان سودی‌ نمی‌ رسد‌ و سزاوار این است که این امور در‌ ردیف‌ خرافات شمرده شـود.»

نـویسنده در پاسـخ آن، ابتدا به اولین معجزه از معجزات‌ حضرت‌ مـسیح یـعنی تـهیه کـردن شـراب‌ بـه‌ وسیله مسیح‌ به‌ درخواست‌ مادرش برای شراب خواران در مجلس‌ عروسی‌ (انجیل یوحنا، باب دوم، بند ۲ـ۱۲) استناد می کند و سپس می گوید‌: مگر‌ به جز اقتضای هدایت مردم بـه‌ صدق دعوای نبوت و برّ‌ و نیکی‌ ایمان منفعت و فایده دیگری نیز‌ لازم‌ است؟ مگر وسیله هدایت بودن همان خیر و سعادت نیست؟ بنابراین اگر معجزات و کرامات پیامبر اسلام‌، معجزه‌ به شمار نیاید چون سـود‌ و فـایده‌ ندارد‌، سفید شدن دست‌ حضرت‌ موسی و اژدها شدن عصا‌ (سفر‌ خروج، باب ۴، بند ۱ـ۱۰ و ۳۰) نیز نباید معجزه باشد و نیز سخن گفتن الاغ بلعام‌ و پاسخ‌ دادنش هم فایده ای ندارد (سفر‌ اعداد‌، بـاب ۲۲‌، بـند‌ ۲۸‌ و ۳۰).

نویسنده در مقدمه‌ دهم به اموری که از موانع رسالت و نبوت به شمار می آید، پرداخته است که‌ عبارت‌ است از: ۱ و ۲٫ پیامبری که نبوت و رسالتش‌ مـعلوم‌ و مـحقق‌ است‌، مدعی‌ نبوت و رسالتی را‌ بـه‌ طـور آشکار تکذیب کند یا آن که پیامبر حقیقی برای کذب مدعی نبوت علامتی و عنوانی را‌ معین‌ کند‌ که بر او منطبق باشد. ۳٫ مدعی نبوت‌ از‌ نبوت‌ شخصی‌ خـبر‌ بـدهد‌ در حالی که آن شخص بـر کـذب این مدعی نبوت در دعوای نبوت تصریح کند. ۴٫ مدعی نبوت مرتکب عملی شود که در قانون شرع یا عقل این‌ عمل زشت و گناه به شمار آید; برای این که عقل و نقل بـه لزوم عـصمت برای نبی حکم می کند و عمل

هفت آسمان » زمستان ۱۳۸۵ – شماره ۳۲ (صفحه ۳۴۸)


زشت از مدعی نبوت دلیل بر عدم عصمت وی است‌، پس‌ او نبی نیست. می توان به همین سان گفت که اگر مدعی نبوت به مسایلی چـون شـرک و پرستش غـیر خدا و… که خلاف عقل است دعوت بکند یا در تعلیمات‌ و استدلال‌ هایش تناقضاتی وجود داشته باشد که از قـبیل نسخ حکم نباشد، کذب مدعایش معلوم می شود. ۵٫ آشامیدن شراب کـه کـلید بـدی ها و زشتی‌ ها‌ و پرده دری و بی شرمی و منافی‌ با‌ وظیفه پیامبر و سفارت او از جانب خدا بر بندگانش برای هدایت و تـکمیل ‌ ‌و تـهذیب و اصلاح مدنیت و اخلاق ایشان است; چنان که اعتبار عقل و تأیید نقل‌ مقتضی‌ ایـن مـعناست. در قـرآن‌ در‌ سوره مائده ۹۱ و بقره ۲۱۹ بر حرمت آن تصریح و در عهدین کتاب حبقوق، باب ۲ بند ۵ و کتاب هوشع، باب ۴ بـند ۱۱ و امثال سلیمان، باب ۲۰ بند ۱ و باب ۲۳، بند ۲۹ـ۳۰‌ و بند‌ ۳۲٫

البته مورد اخیر را نیز باید بـه مورد قبلی ملحق سـاخت ولی چـون نویسنده بدان تأکید دارد و از سوی دیگر در عهدین مواردی را به انبیا نسبت داده اند‌، ما‌ نیز مستقل‌ آورده و صرفاً به برخی از آنها اشاره می کنیم: سفر پیدایش: باب ۱۹، بند ۳ـ ۳۸ که مسکر‌ چه جنایتی بر حـضرت لوط عادل نیکوکار وارد ساخته است و نیز‌ رجوع‌ کنید‌ به; رساله دوم پطرس، باب ۲ بند ۷ـ ۸ و سفر تثنیه، باب ۲۱، بند ۱۸ـ۲۱ و… .

مقدمه یازدهم، در وجوب ‌‌نظر‌ و تحقیق در دعوای رسالت است; نویسنده معتقد است که کسی که ادعـای رسـالت‌ می‌ کند‌ باید درباره اش تحقیق و تأمل کرد تا راستی ادعایش آشکار گردد و در صورت راستگویی باید‌ به او ایمان آورد و در صورت دروغگویی لازم است او را انکار کرد‌. در صورتی که وضعیت‌ شخص‌ مدعی معلوم نبود، بـاید بـه طریقه عقلا و بر طبق مقتضای عقل عمل کرد. نویسنده این مقام را مقامی می داند که شیطان پرچم گمراهی را افراشته و سپاهش را بسیج کرده و با‌ تمام تجهیزات، ارتش خود را مجهز سـاخته اسـت. در این سپاه، غفلت، عصبیت، تقلید، راحت طلبی، دوستی دنیا، هوای نفس، نفس اماره استخدام شده است. بنابراین ایشان در ذیل دو فصل‌ به‌ این بحث پرداخته و در ضمن ده امر موانع روشن و مـنقولات مـتناقض رسـالت مسیح را یادآوری کرده است کـه در هـمین امـور عدم تواتر کتب عهدین و تناقض در تعلیمات مسیح را‌ نیز‌ به گونه مستدل و مبرهن بیان شده است.

مقدمه دوازدهم، بحث نسخ در شریعت الهـی اسـت; نـویسنده در این مقدمه در سه فصل به بیان حقیقت نـسخ و مـراد از آن‌ در‌ اصطلاح، امکان نسخ و بیان وقوع نسخ پرداخته

هفت آسمان » زمستان ۱۳۸۵ – شماره ۳۲ (صفحه ۳۴۹)


است. از نظر وی نسخ در اصطلاح عبارت است از برداشتن حکم شرعی به وسـیله تـشریع حـکم دیگری برحسب اقتضای مصلحت و اصلاح‌ که‌ مخالف‌ حکم اول است. البـته با‌ این‌ شرط‌ که غالباً رفع حکم شرعی را بعد از وقت عمل نسخ گویند. لذا علامه بلاغی رفع حکم قـبل از عـمل را‌ تـخصیص‌ می‌ داند; ولی نویسنده اظهار الحق هر دو قسم‌ را‌ ـ چه قبل از وقت عـمل و چـه پس از آن را ـ از اقسام نسخ به شمار آورده است.

در هر‌ صورت‌، نسخ‌ بر داشتن حکم اول نیست بلکه با پایان یـافتن مـصلحت‌ آن حـکم نزد خدا، خود به خود مرتفع می شود. از این جا به دسـت مـی آیـد که‌ خداوند‌ در‌ آغاز تشریع احکامِ منسوخ، استمرار و ابدیت آنها را اراده نکرده تا‌ عدول‌ از آن و اراده دیگر لازم بـیاید. مـرحوم بـلاغی در ضمن بیان امکان نسخ، بر آن است‌ که‌ اثبات‌ کند که خود مسیحیت و یهودیت نـیز بـه نسخ معتقد است; گرچه از‌ اسم‌ آن‌ بیزار است. اول دلیل بر نسخ، وقوع آن در عـهدین اسـت کـه ایشان به‌ طور‌ اجمال‌ ۴۷ مورد را ذکر کرده است. به عنوان مثال، تورات اباحه عـامه ای کـه‌ در‌ سفر پیدایش، باب ۹ درباره خوردن هر جنبنده زنده مطرح کرده، در سفر لاویان‌، بـاب‌ ۱۱‌ و سـفر تـثنیه، باب ۱۴ نسخ کرده و بسیاری از حیوانات را تحریم نموده است. نمونه‌ دیگر‌، تورات جمع بین دو خواهر در ازدواج را حـرام کـرده (سفر لاویان، باب‌ ۱۸‌، بند‌ ۱۸) ولی بیان کرده که یعقوب راحیل را با خواهرش لیـه تـزویج کـرد و سنواتی به‌ حال‌ اجتماع در نکاح وی باقی ماندند (سفر پیدایش، باب ۲۹، بند ۲۳‌ و ۳۰‌ـ ۳۵‌). از همه اینها گذشته، نـویسنده از کـتاب اظـهار الحق نقل کرده است که حواریان قائلند‌ که‌ به‌ جز چهار حـکم بـقیه احکام عملی تورات نسخ شده است. از پولس‌ نیز‌ نقل شده که وی سه حکم از آن احکام چهارگانه را نـسخ کـرده است.

مقدمه سیزدهم‌، این‌ مقدمه در پی آن است که اعتراضات وارد بر قرآن کریم را‌ دفـع‌ نـماید. این اعتراضات در ضمن چند فصل‌ است‌ کـه‌ در ایـن جـلد تنها به دو فصل‌ آن‌ پرداخته است. یـکی اعـتراضات بر قرآن کریم به لحاظ عربیت است که به‌ گونه‌ مفصل و در حدود صـد صـفحه‌ است‌ و دیگری اعتراضات‌ به‌ لحـاظ‌ وضـع زمین کـه در چـند صـفحه‌ مختصر‌ می باشد. به عنوان مـثال مـعترض اشکال کرده است که در سوره‌ مائده‌، آیه ۶۹ صابئون در حالت رفعی‌ است ولی در سـوره‌ بـقره‌، آیه ۶۲ و سوره حج، آیه‌ ۱۷‌ در حالت نـصبی است. آیات به تـرتیب عـبارت است از:

هفت آسمان » زمستان ۱۳۸۵ – شماره ۳۲ (صفحه ۳۵۰)


ان الذین آمنوا‌ والذین‌ هـادوا والصـابئون والنصاری من آمن‌ بالله‌ والیوم‌ الآخر و عمل صالحاً‌ فلا‌ خوف علیهم و لا هم‌ یـحزنون‌

ان الذیـن امنوا والذین هادوا والنصاری والصـابئین مـن آمـن بالله والیوم الآخـر و عـمل صالحاً‌ فلهم‌ اجرهم عـند ربـهم و لا خوف علیهم‌ و لا‌ هم یحزنون‌

ان‌ الذین‌ امنوا والذین هادوا والصابئین‌ والنصاری والمجوس والذین اشـرکوا ان الله یـفصل بینهم یوم القیامه.

سؤال این اسـت کـه چرا‌ در‌ یـک آیـه حـالت رفعی و در دو‌ آیه‌ دیگر‌ کـه‌ به‌ لحاظ ظاهر نیز‌ هر‌ سه یکی است، در حالت نصبی است؟ نویسنده پاسخ گفته که عـلت رفـع آن است که صابئان‌ در‌ نظم‌ و سبک آیـه از دیـگران امـتیاز داشـته بـاشد‌ و این‌ امتیاز‌ بـه‌ سـبب‌ این‌ نکته است که گرچه آنان به لحاظ توحید از یهود و نصاری دورترند، ولی در این که هر یـک از آنـها کـه ایمان بیاورد و عمل صالح داشته باشد‌ از عـذاب در امـان اسـت و از ایـن جـهت مـانند یهود و نصاری است; اما در سوره بقره به این قاعده نیازی نیست، زیرا تنزل در ترتیب در آن آیه برای اشاره‌ به‌ این نکته کافی است. سوره حج نیز محلی بـرای این نکته وجود ندارد.

آیات دیگری که مورد ایراد معترض قرار گرفته است عبارتند از; سوره بقره، آیات ۷۲ـ۷۳‌، ۱۷‌، ۱۷۰، ۱۷۷، ۲۲۹ و ۲۷۵ و سوره تحریم، آیه ۲ و سوره نساء، آیه ۱۶۰ و سوره یوسف، آیه ۱۵ و سوره حج، آیه ۱۹ و ۲۵ و سـوره قـصص، آیه‌ ۴۶‌ و ۷۶ و سوره قیامت، آیات ۱ـ۳ و سوره‌ واقعه‌، آیه ۷۵ـ۷۶ و سوره حدید، آیه ۲۸ـ ۲۹ و سوره منافقون، آیه ۹ـ۱۰ و سوره صافات، آیه ۱۳۰ و ۱۲۳ و سوره حجرات، آیه ۹ و سوره انبیاء، آیه ۳ و سوره‌ انسان‌، آیه ۱ و سوره کهف، آیه‌ ۷۷‌ و سـوره مـائده، آیه ۱۱۰ و ۹۳٫

آیاتی که به لحاظ وضع زمین مورد اعتراض است، عبارت است از: سوره یوسف، آیه ۴۹ و سوره اسری، آیه ۱ و سوره نحل، آیه ۱۵ و سوره حـجر‌، آیـه‌ ۱۹ و سوره ق، آیه ۷ و سوره نوح، آیـه ۱۸٫ البـته نویسنده پاسخ های هر یک را به گونه مفصل و به صورت استدلالی و یا احیاناً با جواب های نقضی بیان کرده است.

اما‌ جلد‌ دوم کتاب‌، چـنان کـه گذشت. ادامه مقدمه سـیزدهم اسـت که علاوه بر دو فصل مذکور در جلد اول، دو‌ فصل دیگر نیز به این مقدمه اختصاص داده شده و آن دو‌ عبارت‌ است‌ از: فصل سوم درباره خلقت آسمان ها و اشکالاتی که از سوی متکلف نسبت به

هفت آسمان » زمستان ۱۳۸۵ – شماره ۳۲ (صفحه ۳۵۱)


آسمان هـای هـفت ‌‌گانه‌ و نظرات هیأت قدیم و جدید مطرح شده است. فصل چهارم به اعتراض هایی که‌ درباره‌ قصص‌ قرآن و تاریخ آنها وارد شده، پرداخته شده است. این فصل حجم عمده جلد دوم کتاب‌ را بـه خـویش اختصاص داده کـه حدود ۲۵۰ صفحه می باشد. در این‌ فصل تقریباً به تمام‌ قصص‌ انبیاء از آدم ـ که خلقت ایشان باشد ـ تا خـاتم که جریان معراج حضرت از مسجدالحرام تا مسجدالاقصی و سپس معراج به آسـمان بـاشد، پرداخـته است.

مقدمه چهاردهم، در این مقدمه به بیان‌ دیدگاه های عهدین در باب لاهوت (توحید) و نبوت ها و شریعت و آداب و رسـوم ‌ ‌مـی پردازد. این مقدمه از هشت فصل در باب الهیات و شریعت یهودی در تورات تشکیل شده است کـه بـه‌ صـورت‌ فهرستوار بدان اشاره می کنیم:

فصل اول در باب الهیات است. در این فصل به توحید الهی در عـهدین اشاره کرده و اشکالاتی که در آن وجود دارد و به خلقت آسمان‌ ها‌ و زمین و آنچه در آن است و بـه بحث نبوت و انبیاء و شـعایر و آداب و رسـومی که در تورات وجود دارد، پرداخته است.

فصل دوم: در مورد پوشیدنی ها و خوراکی ها است.

فصل‌ سوم‌: در طهارت و نجاست است.

فصل چهارم و پنجم: نکاح و طلاق را مطرح می کند.

فصل ششم: در جنگ و جهاد می بـاشد.

فصل هفتم: در باب حقوق و کیفرها یعنی قصاص، تعزیرات‌، حدود‌ و دیات‌ است.

فصل هشتم: در کیفیت‌ ارث‌ است‌.

نویسنده سپس در چند صفحه پایانی کتاب به گونه مختصر به شریعت عهد جدید اشاره کـرده اسـت.

نقد و بررسی

در ارزیابی‌ کلی‌ کتاب‌ به این نکات باید توجه داشت:

۱٫ قوت در‌ استدلال‌ همراه با استفاده از مطالب خود کتب عهدین در پاسخ به اشکال های متکلف و متعرب از مزایای نوشته و نقاط‌ قـوت‌ نـویسنده‌ به شمار می آید; به خصوص با توجه به این‌ مطلب که نویسنده برای فهم مطالب، مجبور شده است با مشقت و رنج فراوان، زبان های عبری و انگلیسی را‌ نیز‌ بـیاموزد‌.

هفت آسمان » زمستان ۱۳۸۵ – شماره ۳۲ (صفحه ۳۵۲)


۲٫ از آن جـا که این کتاب ردّ ردّ کتاب اظهار الحق‌، ملارحمت‌ الله هندی است، ایشان اگر اشکال یا ایرادی در آن کتاب وجود داشته یا نکته ای‌ به‌ صورت‌ مبهم بیان شده و مورد اشکال متکلف و مـتعرب قـرار گـرفته، دوباره آن مسئله‌ را‌ مطرح‌ کرده و بـه گـونه مـفصل و دقیق تر بدان پاسخ داده است.

اما با تمام مزایایی‌ که‌ این‌ نوشته دارد، محتوای کتاب مشتمل بر مقدماتی چهارده گانه است; یـعنی گـویا هـنوز نویسنده‌ به‌ اصل مطلب خویش وارد نشده است. بـنابراین، اگـرچه شاید دأب ایشان در نوشته‌ های‌ خویش‌ نیز چنین باشد، ولی این روش با سبک و روش نوشتارهای متعارف همخوان نیست و نقص‌ کتاب‌ به شـمار مـی آیـد. نکته دیگر آن است که برخی از مطالب نوشته‌، متداخل‌ است‌ و در مـجموع کتاب چندان مضبوط است; چنان که مسئله و مطلبی در چند جای متفاوت مطرح‌ و تکرار‌ شده است، از سوی دیگر، کـتاب بـسیار فـنی نوشته شده و برای هر‌ کس‌ قابل‌ استفاده نیست. حتی مترجم فـارسی جـلد اول نیز نتوانسته است به روان کردن مطالب چندان‌ کمک‌ کند‌. و بالاخره این که در مواردی ـ البته بسیار انـدک ـ نـشانی مـطالب اشتباه است‌ که‌ مترجم فارسی نیز بدان اشاره کرده است.

در هر صـورت مـطالعه کـتاب را برای علاقه مندان‌ به‌ مطالعات تطبیقی ادیان و کسانی که در پی آنند تا از اشکالات وارد‌ بر‌ عـهدین اطـلاع یـافته و پاسخ ایرادهایی که بر‌ قرآن‌ و سیره‌ پیامبر اسلام وارد شده آگاهی یابند، توصیه‌ می‌ شـود.

رسـاله التوحید و التثلیث

«التوحید و التثلیث» رساله ای است به عربی، در پاسخ‌ به‌ نامه یکی از سـاکنانِ نـاشناس‌ نـواحی‌ سوریه که‌ برای‌ علامه‌ محمدجواد بلاغی (۱۲۸۲ـ۱۳۵۲ق) فرستاده بود‌. نویسنده‌ نامه در رساله خویش مسائلی را در دفـاع از تـوحید و تثلیث در‌ مسیحیت‌ مطرح کرد و مرحوم بلاغی آنها را‌ به گونه ای مستدل‌ و مستند‌ به کـتاب مـقدس پاسـخ گفت‌. این‌ رساله اولین بار در مطبعه عرفان صیدا (لبنان) در سال ۱۳۳۲ق به چاپ‌ رسید‌. نسخه مـحققانه دیـگری از کتاب‌ به‌ همت‌ نشر دارقائم آل‌ محمد‌ در قم به سال‌ ۱۴۱۱‌ق منتشر شده اسـت. در مـقدمه ایـن نسخه، گردآورنده درباره نویسنده به نکاتی اشاره کرده‌ و در‌ پایان کتاب، رساله ای با ۷۱۳‌ عنوان‌ کتاب یـا‌ مـقاله‌ در‌ رد بـر یهود و نصاری‌ ذکر شده است.

هفت آسمان » زمستان ۱۳۸۵ – شماره ۳۲ (صفحه ۳۵۳)


مجموع صفحات رساله التوحید و التثلیث به هـمراه رسـاله ای که گردآورنده در‌ پایان‌ آن به عنوان کتاب شناسی در‌ رد‌ یهود‌ و نصاری‌ بدان‌ افزوده، ۲۲۰صفحه‌ است‌. لازم به ذکر اسـت کـه سید محمود مرتضوی از دانش پژوهان مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی‌، رساله‌ «التـوحید‌ و التـثلیث» را ترجمه کرده که هنوز به‌ چاپ‌ نـرسیده‌ اسـت‌.

بـرخی‌ از‌ مسائل مهم و اساسی که فرد ناشناس در دفـاع از تـثلیث بدان پرداخته، عبارت است از:

۱٫ عقل انسان را از میانه راه به همان توحید ساده باز مـی‌ گـرداند;

۲٫ شناخت امری بسیط است;

۳٫ نـپذیرفتن مـسیحیت سبب دورشـدن از مـعرفت جـلال خدا و مجد او در اقانیم سه گانه و تـجسد و قـداست و علو او می شود;

۴٫ محروم ماندن از محبت، رحمت‌ و برکت‌ فدای خدا به بـرکت فـداکننده کریم;

۵ . ندیدن جلال و مجد مسیح پروردگـار که سبب انکار عـالم لاهـوت اقدس می شود و منزلت آدمـی را تـا عالم پست ناسوت و ناقص طبیعت پایین‌ می‌ آورد;

۶٫ تمجید از مسیحیت به سبب کثرت پیـروان و تـشرف سلاطین فراوان به آن که نـویسنده ایـن را نـشانه حقانیت مسیحیت دانـسته اسـت;

۷٫ منت‌ گذاری‌ بر انـسان هـا به سبب‌ آن‌ که رسولان مردم را به حقیقت خدای سه گانه و جلال و عزت اقـانیم تـعلیم داده اند;

۸٫ استناد به تورات (پیدایش ۱:۱ـ۳۱) و ایـن ادعـا که لفـظ‌ «الوهـیم‌» بـر تثلیث دلالت دارد‌ و بر‌ همین اسـاس، جملاتی در تورات که از صیغه جمع در مورد خداوند استفاده شده، بر این امر دلالت می کند (پیـدایش ۳:۲۲);

۹٫ وی از تـکرار لفظ خدا، بر یکی بودن‌ خـدا‌ بـا سـه اقـنوم اسـتدلال می کند و از ایـن دلیـلی واضح تر و نوری روشن تر نمی بیند;

۱۰٫ در کتاب مقدس نام پدر و پسر و روح القدس آمده است;

۱۱٫ در الوهیت‌ مـسیح‌ هـیچ عـاقلی‌ نباید شک کند و بهترین دلیل بر الوهـیت ایـشان، الهـامِ پولس اسـت در آن نـقل کـه خدا به‌ هیچ یک از فرشتگان نگفته است: «تو پسر من هستی. من‌ امروز‌ تو‌ را تولید نمودم» و نیز «من او را پدر خواهم بود و او پسر من خواهد بود.» (رساله به ‌‌عـبرانیان‌، ۱:۵);

هفت آسمان » زمستان ۱۳۸۵ – شماره ۳۲ (صفحه ۳۵۴)


۱۲٫ تمسک به سجده افراد گوناگون در برابر عیسی;

۱۳٫ برخاستن عیسی از‌ میان‌ مردگان‌ (رستاخیز عیسی).

فرد ناشناس در بخش های پایانی نامه خویش می گوید: اگر دین مسیح‌ را بپذیرید، از سختی های جسمانی کـه بـه نابودی و هلاکت انسان می انجامد‌، رها شده، در آرامش‌ و راحتی‌ شریعت روحانی وارد می شوید; نیاز به یک ماه گرسنگی و تشنگی در گرمای سوزان عراق ندارید; درد و زشتی ختنه در پسرانتان نخواهید داشت; از شـرافت ثـروت و نام و نشان با عظمت بهره‌ مند شده، نیازی به حج بیت الله الحرام ندارید.

علامه بلاغی در پاسخ به این انتقاد فرد ناشناس که شـما چـون آیین مسیحی را نپذیرفته اید، از شـناخت جـلال و عظمت الهی‌ در‌ اقانیم ثلاثه دور و محروم شده اید، می گوید: با اعتقاد به آموزه توحید، از معرفت و شکوه کدامیک از اقانیم سه گانه محروم هستیم؟ پدری که در آسمان اسـت یـا پسری که‌ متجسد‌ شـده، سـتمدیده است و با ذلت و خواری در زمین بر صلیب رفته است یا روح القدس که آسمان برایش باز شده، به شکل کبوتری مجسم پایین می آید و سپس چون‌ زبانه‌ آتش تقسیم می شود؟ اگر مـجد و جـلال برای پسری است که در زمین متجسد است، چرا پسر آن را برای خود خواسته و از پدری که او را «اله» خوانده نفی‌ می‌ کند؟ با‌ توجه به این مطلب که‌ عیسی‌ اعتراف‌ می کند آنچه را که پدر می دانـد، او نـمی داند و قـدرتی جز آنچه پدر به او عطا کرده ندارد، (یوحنا‌۵:۱۹‌و۳۰‌،۱۲:۴۹) و پدر از او بزرگ تر است‌ (همان‌۱۴:۲۸ و ۱۰:۲۹) که در سختی ها و اوقات نیاز نـزد او التماس و زاری می کند (همان۱۱:۴۱‌و۴۲‌ و متی‌۲۶:۳۹)، چنین تجسدی چه عظمت و منزلتی دارد کـه ابـلیس‌ او را بـر بالای کوه بلندی ببرد و جلال آن را به او نشان دهد و بگوید اگر مرا سجده‌ کنی‌ همه‌ اینها را به تـو ‌ ‌مـی بخشم (متی۴:۱ـ۱۱); یا زمانی که‌ نزدیک‌ بود بر صلیب رود، گریست و محزون و غمگین گـشت تـا آن جـا که با اصرار فراوان از‌ پدر‌ خواست‌ که بلا را از او دفع کند (همان۲۶:۳۹). آیا این‌ از‌ عدالت‌ پدر است کـه او را بر معامله اجبار کند؟ چرا رحمت پدر شامل این پسر‌ که‌ با‌ اصرار طلب عـفو می کرد، نشد ولی شـامل گـناهکاران شد؟ این چگونه عدالت و قداستی است‌ که‌ از آن دم می زنید؟ در حقیقت، تاریخ پیدایش آموزه هایی چون تثلیث و اقانیم‌ سه‌ گانه‌، تجسد و دیگر فروعات به برهما و بودا می رسد و مسیحیان از پیروان و شاگردان آنها به‌ شـمار‌ می آیند. در عین حال، وی اضافه می کند که اگر بخواهید تثلیث‌ را‌ بر‌ پایه

هفت آسمان » زمستان ۱۳۸۵ – شماره ۳۲ (صفحه ۳۵۵)


کتاب مقدس اثبات کنید، باید متن مذکور دارای شرایط حجیت باشد که عبارت است‌: صدور‌ قطعی کتاب از کسی کـه بـه او نسبت داده می شود; ۲٫ مصون‌ ماندن‌ از‌ تحریف و تبدیل و زیاده و نقصان در گذر ایام; عدم شهادت برخی از مطالب آن بر تحریف‌ برخی‌ دیگر‌ و دلالت آنچه در کتاب آمده، بر اصل مدعا.

اما چنان که ملاحظه‌ مـی‌ شـود، متون مورد استناد هیچ یک از شرایط مذکور را ندارد; لذا نمی توان برای اثبات‌ به‌ کتاب مقدس استدلال کرد. با این همه، اگر ادعا شود که لفظ‌ «الوهیم‌» در تورات بر تـثلیث دلالت مـی کند‌، پاسخ‌ این‌ است که در زبان عبری گاهی «یم‌» در‌ آخر لفظ عَلَم می آید، مانند بنیامین. بنابراین، لفظ الوهیم می تواند علم‌ برای‌ «الله» باشد. به علاوه، در‌ ترجمه‌ ها لفـظ‌ «اللهـ‌» را‌ بـه جای «الوهیم» برگزیده اند و کـسی‌ آنـ‌ را «آلهـه» ترجمه نکرده است و اگر برای اثبات تثلیث به جملاتی از‌ تورات‌ استناد شود که فعل های آن‌ با صیغه های جمع‌ آمـده‌ اسـت (پیـدایش ۱:۲۶و ۳:۲۲ و۱۱‌:۵)، پاسخ‌ آن است که در تورات در موارد فراوانی ضمایر مـفرد و جـمع و مذکر و مؤنث‌ به‌ جای هم به کار رفته‌ است‌ و کاربرد‌ کلمات به شدت‌ ناهماهنگ‌ و مضطرب است و این اضطراب‌ در‌ فـعل و هـیأت آن نـیز به چشم می خورد; برای مثال، ضبط یعسو (اعداد۹:۱۷‌ـ۲۰‌) و نـعسو (اعداد ۹:۲۱و ۱۰:۱۸و۲۱‌); یموئیل‌ (پیدایش ۴۶‌:۱۰‌; خروج‌۶:۱۵)و «نموئیل» (اعداد ۲۶‌:۱۲).

نویسنده در پاسخ به این استدلال که در کتاب مقدس نام های پدر و پسر‌ و روحـ‌ القـدس آمـده است، می گوید: تردیدی‌ نیست‌ که‌ عهد‌ جدید‌ بدون اصل و نـسب‌ اسـت‌ و آغاز و انجامی ندارد. پدران کلیسا مرتب فقره مذکور را از عهد جدید کنار گذاشتند، اما معاندین‌ آن‌ را‌ بازگرداندند.

در مـورد الهـام پولس و تـولد عیسی‌ از‌ خدا‌ پاسخ‌ آن‌ است‌ که فقره اول در مزمور دوم آمده و بر مسیح قـابل تـطبیق نـیست; زیرا ولادت عیسی را به هر شکلی که محاسبه کنید، در زمان نگارش این مزمور‌ نبوده یـا الهـام نـیست.

افزون بر این، اگر افراد مختلفی در برابر عیسی(ع) سجده کردند، دلیل بر آن نیست کـه مـسیح خداست; زیرا در کتاب مقدس، در موارد متعددی، سجده‌ برای‌ غیر خدا نقل شده اسـت; چـه سـجده انبیاء برای بشر عادی یا بشر عادی برای انبیاء یا پیامبری برای پیامبری دیـگر (نـگاه کنید به: پیدایش ۲۳:۷و۱۲ و ۳۳:۳; و ۴۸‌:۱۲‌; خروج ۱۸:۷; اول سموئیل۲:۲۱ و ۴۲:۸; اولِ پادشاهان۱:۱۶; همان۲:۱۹).

هفت آسمان » زمستان ۱۳۸۵ – شماره ۳۲ (صفحه ۳۵۶)


همچنین برای اثبات الوهیت عیسی نـمی تـوان بـه بیان یوحنا به مسیح‌ که‌ گفت: «ای خداوند من! وای‌ خدای‌ من!» (یوحنا۲۰:۲۸) استناد کرد; زیـرا خـود یوحنا یادآوری کرده است که کلمه ربّ به معنای معلم است: «بـدو گـفتند: ربـّی یعنی ای‌ معلم‌ در کجا منزل می‌ نمایی؟» (یوحنا‌۱: ۳۹ و نیز یوحنا۲۰:۱۶ـ۱۹). جدای از این، در انجیل یوحنا مطالبی اسـت کـه بـا اناجیل همنوای دیگر سازگاری ندارد; مانند خبرداشتن شاگردان مسیح و حتی یهودیان از کـشته شـدن‌ مسیح‌ در اناجیل سه گانه (نگاه کنید به: متی۱۶:۲۱و۲۲; همان۲۷:۶۳) و عدم اطلاع آنان در انجیل یوحنا (یوحنا۲۰:۹). اگـر گـفته شود که آنان هرچند کلامش را‌ شنیدند‌ ولی بدان‌ ایمان نداشتند. می گوییم کـه اگـر به صدق کلام مسیح ایمان نداشتند، چـگونه انـجیل مـی گوید که‌ آنها به الوهیت او معتقد بـوده اند؟

[۱]. بـرای آگاهی از مباحث این‌ قسمت‌ نگاه‌ کنید به: مقدمه کتاب الهدی الی دین المصطفی، نـوشته سـید توفیق فکیکی محامی، منشورات المـکتبه الحـیدریه، نجف‌، ‌‌۱۳۸۵‌ق، ج۱، ص۳ـ۲۱; و بـه تـبع آن کـتاب بیدارگران اقالیم قبله، محمدرضا حکیمی، دفـتر نـشر فرهنگ‌ اسلامی‌، تهران‌، بی تا، ص۱۸۰ به بعد; مقدمه اسلام آئین برگزیده (الهـدی الی دیـن المصطفی)، ترجمه سید‌ احمد صفایی، انـتشارات آفاق، تهران، بی تـا.

[۲]. عـنوان مقاله جرج سیل از زبان‌ نـویسنده کـتاب چنین است‌: «این‌ مقاله ای است راجع به اسلام که جرجیس صال انگلیسی مـتولد قـرن ۱۷ میلادی، که زادگاه و محل نـشو و نـمای او انـگلستان بوده، نوشته اسـت و هـاشم عربی که ساکن بـلاد فـرنگ بوده‌ آن را به عربی ترجمه کرده است». گفته شده که نام نوشته های مستشرق مـزبور مـباحث تمهیدیه بوده و نویسنده اظهار الحق نـام جـرج سیل را «قـسیس سـیل» ذکـر کرده است.

[۳]. جلد‌ اول‌ الهـدایه، چاپ دوم، سال ۱۹۰۰ میلادی در ۳۲۰ صفحه، جلد دوم در ۱۹۰۴ میلادی در ۳۰۰ صفحه و جلد سوم در ۱۹۰۰ میلادی در ۳۰۴ صفحه و جلد چهارم در ۱۹۰۲ میلادی‌ در‌ ۳۰۴ صـفحه چـاپ شده است.

[۴]. گفتنی است که جـلد دوم کـتاب هـنوز تـرجمه نـشده است.

[۵]. معروف آن اسـت کـه کتاب ۱۶ مقدمه دارد ولی کتاب پیش روی نگارنده ۱۴‌ مقدمه‌ بیشتر ندارد.

[۶]. نویسنده از کتاب اشعیا ۲۹: ۱۶ نقل کرده: «وای از تحریف شما» و عـبارت عـبرانی آن «هـا فخیخیم» ذکر کرده در حالی که طبق آدرس مـذکور عـبارت چـنین‌ اسـت‌: «ایـ‌ زیـر و زبرکنندگان هر چیز! آیا‌ کوزه‌ گر‌ مثل گل محسوب می شود یا مصنوع درباره صانع خود گوید مرا نساخته است و یا تصویر درباره مصورش گوید که فـهم‌ ندارد؟».

[۷]. کتاب‌ تثنیه‌، باب ۱۷، بند ۱۷، بر پادشاه بنی اسرائیل‌ زن‌ بسیار را حرام کرده است.

شبکه بین المللی مطالعات ادیان

اینفورس (شبکه بین المللی مطالعات ادیان)،‌ بخشی از یک مجموعه فعالیت های فرهنگی است که توسط یک گروه جهادی مجازی انجام می شود. این گروه  بدون مرز، متشکل از اساتید، طلاب، دانشجویان و کلیه داوطلبان باایمان و دغدغه مندی است که علاقمند به فعالیت علمی جهادی در عرصه جنگ نرم هستند. شما هم می توانید یکی از اعضای این گروه باشید(اینجا کلیک کنید). فعالیت های سایت زیر نظر سید محمد رضا طباطبایی، مدرس ادیان و کارشناس صدا و سیماست. موضوعات سایت نیز در زمینه سیر مطالعاتی با رویکرد تقویت بنیه های اعتقادی و پاسخ به شبهات است.

0 0 رای ها
شما هم امتیاز بدهید..
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
View all comments
دکمه بازگشت به بالا
0
افکار شما را دوست دارم، لطفا نظر دهیدx
()
x